بحث:سفیانی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '،[[' به '، [[')
جز (جایگزینی متن - 'باقی' به 'باقی')
خط ۱۱: خط ۱۱:
*[[خراسانی]] در روایاتی مورد تأیید قرار گرفته است و [[باطل]] بودن [[لشکر سفیانی]] هم‌ [[آشکار]] و مشخص است. این دو [[لشکر]] در [[کوفه]] به [[جان]] بنی‌العباس می‌‌افتند، اما در ابتدا با‌ یکدیگر درگیری نخواهد داشت. در [[روایت]] دیگری [[نقل]] شده که او فقط دنبال کشتن‌ [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} است. از این دو دسته [[روایت]] می‌‌توان فهمید که سفیانی در ابتدا‌ [[نیت]] شوم خود را علنی نمی‌کند، بلکه پس از مدتی که [[قتل]] و [[غارت]] و [[کشتار]] نمود،‌ [[هویت]] اصلی خود را [[آشکار]] می‌‌کند و در نهایت به [[جنگ]] با [[حضرت]] می‌‌پردازد. حتی در‌ روایتی [[نقل]] شده که برخی به قصد خراب کردن و نبش [[قبر مطهر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روانه‌ می‌‌شوند اما سفیانی آنان را از ارتکاب چنین عملی [[نهی]] می‌‌کند<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۱۹.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پیش از [[قیام]] [[حضرت قائم]]{{ع}}، [[شیصبانی]] [[خروج]] می‌‌کند و‌ [[شیعیان]] را به [[قتل]] می‌‌رساند. در پی او سفیانی [[قیام]] می‌‌کند و سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[ظهور]] خواهند کرد<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۵۰.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود:.. سفیانی شخصی است که هرگز [[خداوند]] را [[عبادت]] ننموده است‌ و [[مکه]] و [[مدینه]] را هیچ وقت ندیده است. او [[خون‌خواهی]] کشتگان خویش را می‌‌کشد و‌ می‌‌گوید: خدایا من حاضرم به قیمت گرفتاری [[آتش جهنم]]، [[انتقام]] خود را بگیرم! در روایتی دیگر فرمود: سفیانی پسر [[هند]] جگرخوار از واذی یابس (سرزمین خشک و‌ بی‌آب و علف) در [[سوریه]] [[قیام]] می‌‌کند و بر [[منبر]] [[دمشق]] می‌‌نشیند. سپس [[حضرت]] فرمود: هرگاه چنین حوادثی رخ داد، [[منتظر]] [[قیام جهانی حضرت مهدی]]{{ع}} باشید<ref>غیبت نعمانی: ص ۳۰۶.</ref>.  
*[[خراسانی]] در روایاتی مورد تأیید قرار گرفته است و [[باطل]] بودن [[لشکر سفیانی]] هم‌ [[آشکار]] و مشخص است. این دو [[لشکر]] در [[کوفه]] به [[جان]] بنی‌العباس می‌‌افتند، اما در ابتدا با‌ یکدیگر درگیری نخواهد داشت. در [[روایت]] دیگری [[نقل]] شده که او فقط دنبال کشتن‌ [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} است. از این دو دسته [[روایت]] می‌‌توان فهمید که سفیانی در ابتدا‌ [[نیت]] شوم خود را علنی نمی‌کند، بلکه پس از مدتی که [[قتل]] و [[غارت]] و [[کشتار]] نمود،‌ [[هویت]] اصلی خود را [[آشکار]] می‌‌کند و در نهایت به [[جنگ]] با [[حضرت]] می‌‌پردازد. حتی در‌ روایتی [[نقل]] شده که برخی به قصد خراب کردن و نبش [[قبر مطهر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روانه‌ می‌‌شوند اما سفیانی آنان را از ارتکاب چنین عملی [[نهی]] می‌‌کند<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۱۹.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پیش از [[قیام]] [[حضرت قائم]]{{ع}}، [[شیصبانی]] [[خروج]] می‌‌کند و‌ [[شیعیان]] را به [[قتل]] می‌‌رساند. در پی او سفیانی [[قیام]] می‌‌کند و سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[ظهور]] خواهند کرد<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۵۰.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود:.. سفیانی شخصی است که هرگز [[خداوند]] را [[عبادت]] ننموده است‌ و [[مکه]] و [[مدینه]] را هیچ وقت ندیده است. او [[خون‌خواهی]] کشتگان خویش را می‌‌کشد و‌ می‌‌گوید: خدایا من حاضرم به قیمت گرفتاری [[آتش جهنم]]، [[انتقام]] خود را بگیرم! در روایتی دیگر فرمود: سفیانی پسر [[هند]] جگرخوار از واذی یابس (سرزمین خشک و‌ بی‌آب و علف) در [[سوریه]] [[قیام]] می‌‌کند و بر [[منبر]] [[دمشق]] می‌‌نشیند. سپس [[حضرت]] فرمود: هرگاه چنین حوادثی رخ داد، [[منتظر]] [[قیام جهانی حضرت مهدی]]{{ع}} باشید<ref>غیبت نعمانی: ص ۳۰۶.</ref>.  
*مرحوم [[سید بن طاووس]] در کتاب [[ملاحم]] خود [[روایت]] می‌‌کند: سفیانی از میان‌ سرزمین [[سوریه]] [[قیام]] می‌‌کند، و در آن هنگام نشانه‌ای را از [[آسمان]] خواهید دید. او‌ کشتارهایی بی‌رحمانه و بزرگ را مرتکب می‌‌شود. او چهار [[ماه]] را در [[مصر]] به [[جنگ]] و‌ [[کشتار]] سپری می‌‌کند و گروه بسیاری را [[اسیر]] می‌‌کند. بلایی بر سر اهالی [[مصر]] خواهد آمد‌ که [[مردم]] تمنای [[مرگ]] می‌‌کنند. کسانی که از این [[جنگ]] [[جان]] سالم به در برده‌اند یکسره به‌ [[گریه]] و [[جزع]] مشغولند، زیرا هر کسی را که ببینی، یا [[فرزند]] از دست داده یا مورد‌ بی‌حرمتی قرار گرفته و یا دار و ندارش به [[باد]] رفته است. [[لشکر سفیانی]] از طرف گروهی‌ به [[فرماندهی]] مردی از [[خاندان]] [[بنی‌هاشم]] مورد [[هجوم]] قرار می‌‌گیرد. سفیانی از [[مصر]] به‌ [[فرماندهی]] خود [[نامه]] می‌‌نویسد که به [[کوفه]] حمله کند و [[کوفه]] را با [[خاک]] یکسان کند. او‌ نیز چنین می‌‌کند سپس [[لشکر]] را به [[مدینه]] گسیل می‌‌دارد و هر کسی که از [[بنی‌هاشم]] در‌ [[مدینه]] به سر می‌‌برد به [[قتل]] می‌‌رساند. حتی زن‌های حامله نیز کشته می‌‌شوند و [[مردم]] همه‌ به بیابان‌ها و کوه‌ها پناهنده خواهند شد. [[لشکر سفیانی]] در [[مدینه]] مرتکب جنایت‌های‌ فراوانی می‌‌شوند و [[خون]] همه جا را فراخواهد گرفت، تا جایی که جنگ‌های پیشین‌ [[مدینه]] در مقابل این [[جنگ]] بسیار کوچک به نظر می‌‌رسد.  
*مرحوم [[سید بن طاووس]] در کتاب [[ملاحم]] خود [[روایت]] می‌‌کند: سفیانی از میان‌ سرزمین [[سوریه]] [[قیام]] می‌‌کند، و در آن هنگام نشانه‌ای را از [[آسمان]] خواهید دید. او‌ کشتارهایی بی‌رحمانه و بزرگ را مرتکب می‌‌شود. او چهار [[ماه]] را در [[مصر]] به [[جنگ]] و‌ [[کشتار]] سپری می‌‌کند و گروه بسیاری را [[اسیر]] می‌‌کند. بلایی بر سر اهالی [[مصر]] خواهد آمد‌ که [[مردم]] تمنای [[مرگ]] می‌‌کنند. کسانی که از این [[جنگ]] [[جان]] سالم به در برده‌اند یکسره به‌ [[گریه]] و [[جزع]] مشغولند، زیرا هر کسی را که ببینی، یا [[فرزند]] از دست داده یا مورد‌ بی‌حرمتی قرار گرفته و یا دار و ندارش به [[باد]] رفته است. [[لشکر سفیانی]] از طرف گروهی‌ به [[فرماندهی]] مردی از [[خاندان]] [[بنی‌هاشم]] مورد [[هجوم]] قرار می‌‌گیرد. سفیانی از [[مصر]] به‌ [[فرماندهی]] خود [[نامه]] می‌‌نویسد که به [[کوفه]] حمله کند و [[کوفه]] را با [[خاک]] یکسان کند. او‌ نیز چنین می‌‌کند سپس [[لشکر]] را به [[مدینه]] گسیل می‌‌دارد و هر کسی که از [[بنی‌هاشم]] در‌ [[مدینه]] به سر می‌‌برد به [[قتل]] می‌‌رساند. حتی زن‌های حامله نیز کشته می‌‌شوند و [[مردم]] همه‌ به بیابان‌ها و کوه‌ها پناهنده خواهند شد. [[لشکر سفیانی]] در [[مدینه]] مرتکب جنایت‌های‌ فراوانی می‌‌شوند و [[خون]] همه جا را فراخواهد گرفت، تا جایی که جنگ‌های پیشین‌ [[مدینه]] در مقابل این [[جنگ]] بسیار کوچک به نظر می‌‌رسد.  
*آنها در [[مدینه]] [[قریش]] را از دم [[شمشیر]] می‌‌گذرانند و چهارصد نفر از [[انصار]] (غیر‌ [[قریش]] را کشته، شکم زن‌ها را پاره می‌‌کند و بچه‌هایی که در شکم دارند به قتل‌ می‌‌رساند. آنها مرد و زنی به نام [[محمد]] و [[فاطمه]] را در کنار درب [[مسجد النبی]] به دار‌ می‌‌آویزند. سفیانی این [[کشتار]] را به [[خون‌خواهی]] [[لشکر]] خود، که به دست مردی هاشمی‌ [[نسب]] کشته شده‌اند، انجام می‌‌دهد. سپس سفیانی به همراه صد و هفتار هزار [[لشکر]] و‌ ادوات [[جنگی]] خود وارد [[فلسطین]] می‌‌شود و در کنار [[دریاچه طبریه]] اردو می‌‌زنند. حضرت‌ [[مهدی]]{{ع}} با [[لشکر]] خود به سوی او حرکت می‌‌کند. [[حضرت]] (برای غافلگیر کردن‌ سفیانی) شبانه حرکت می‌‌کنند و در روز مخفی می‌‌شوند. [[ملائکه]] و [[حضرت]] [[جبرئیل]] نیز‌ ایشان را در این [[جنگ]] [[یاری]] خواهند داد. در کنار [[دریاچه طبریه]] هر دو [[لشکر]] به هم‌ می‌‌رسند. در آن هنگام [[غضب الهی]] بر سفیانی نازل می‌‌شود و [[مؤمنین]] خشمناک لشکر‌ سفیانی را آماج تیرها قرار می‌‌دهند و پرنده‌ها به [[کمک]] [[لشکریان]] [[حق]] آمده و کوه‌ها نیز با‌ سنگ‌های خود آنان را [[یاری]] می‌‌رسانند. [[ملائکه]] با فریادهای خود آنان را مدهوش و‌ هلاک می‌‌کنند. در اندک زمانی [[لشکر]] [[باطل]] سفیانی به [[هلاکت]] می‌رسد و فقط [[سفیانی‌]] [[باقی]] می‌‌ماند. [[حضرت]] هم او را دستگیر کرده و در ساحل [[دریاچه طبریه]] در کنار درختی‌ سر از تنش جدا می‌‌کند. سپس [[حضرت]] به [[دمشق]] می‌‌رود و آنجا را به [[تصرف]] خود در‌ می‌‌آورد<ref>ملاحم: ص ۵۰ ـ ۴۵ و ۱۵۰.</ref>.  
*آنها در [[مدینه]] [[قریش]] را از دم [[شمشیر]] می‌‌گذرانند و چهارصد نفر از [[انصار]] (غیر‌ [[قریش]] را کشته، شکم زن‌ها را پاره می‌‌کند و بچه‌هایی که در شکم دارند به قتل‌ می‌‌رساند. آنها مرد و زنی به نام [[محمد]] و [[فاطمه]] را در کنار درب [[مسجد النبی]] به دار‌ می‌‌آویزند. سفیانی این [[کشتار]] را به [[خون‌خواهی]] [[لشکر]] خود، که به دست مردی هاشمی‌ [[نسب]] کشته شده‌اند، انجام می‌‌دهد. سپس سفیانی به همراه صد و هفتار هزار [[لشکر]] و‌ ادوات [[جنگی]] خود وارد [[فلسطین]] می‌‌شود و در کنار [[دریاچه طبریه]] اردو می‌‌زنند. حضرت‌ [[مهدی]]{{ع}} با [[لشکر]] خود به سوی او حرکت می‌‌کند. [[حضرت]] (برای غافلگیر کردن‌ سفیانی) شبانه حرکت می‌‌کنند و در روز مخفی می‌‌شوند. [[ملائکه]] و [[حضرت]] [[جبرئیل]] نیز‌ ایشان را در این [[جنگ]] [[یاری]] خواهند داد. در کنار [[دریاچه طبریه]] هر دو [[لشکر]] به هم‌ می‌‌رسند. در آن هنگام [[غضب الهی]] بر سفیانی نازل می‌‌شود و [[مؤمنین]] خشمناک لشکر‌ سفیانی را آماج تیرها قرار می‌‌دهند و پرنده‌ها به [[کمک]] [[لشکریان]] [[حق]] آمده و کوه‌ها نیز با‌ سنگ‌های خود آنان را [[یاری]] می‌‌رسانند. [[ملائکه]] با فریادهای خود آنان را مدهوش و‌ هلاک می‌‌کنند. در اندک زمانی [[لشکر]] [[باطل]] سفیانی به [[هلاکت]] می‌رسد و فقط [[سفیانی‌]] باقی می‌‌ماند. [[حضرت]] هم او را دستگیر کرده و در ساحل [[دریاچه طبریه]] در کنار درختی‌ سر از تنش جدا می‌‌کند. سپس [[حضرت]] به [[دمشق]] می‌‌رود و آنجا را به [[تصرف]] خود در‌ می‌‌آورد<ref>ملاحم: ص ۵۰ ـ ۴۵ و ۱۵۰.</ref>.  
*در ابتدا سفیانی در میان [[مردم]] به [[عدالت]] [[رفتار]] می‌‌کند، تا جایی که [[مردم]] [[گمان]] می‌‌کنند‌ هر چه درباره سنگدلی او گفته شده، [[دروغ]] بوده است. او به این روش ادامه می‌‌دهد تا‌ زمانی که به [[مصر]] می‌‌رسد. آنگاه [[باطن]] [[پست]] او [[آشکار]] می‌‌شود و رحم از دلش برداشته‌ شده و [[کشتار]] را شروع می‌‌کند. او هر کسی که نامی از نام‌های [[شیعه]] داشته باشد به قتل‌ می‌‌رساند. او به واسطه [[دشمنی]] سخت با آل [[رسول خدا]]، هر فرزندی که نامش [[محمد]]،‌ [[علی]]، [[حسن]]، [[حسین]]، [[فاطمه]]، [[جعفر]]، [[موسی]]، [[زینب]]، [[خدیجه]] و رقیه باشد به [[قتل]] می‌‌رساند‌ و بچه‌هایی که چنین نام‌هایی دارند، در روغن جوشان می‌‌اندازد. او در [[کوفه]] نیز چنین‌ جنایتی را مرتکب می‌‌شود و در [[شهر]] جولان می‌‌دهد. سفیانی زمانی که [[قیام]] حضرت‌ [[مهدی]]{{ع}} را نزدیک می‌‌بیند، از [[ترس]] به [[سوریه]] باز می‌‌گردد و شروع به [[خوشگذرانی]] و‌ [[قتل]] و [[غارت]] می‌‌کند...<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۵۸.</ref>. از برخی [[روایات]] می‌‌توان چنین فهمید که "سفیانی" لقبی است برای دسته‌ای از‌ [[طاغوت‌ها]] که علیه [[امام زمان]] خود [[قیام]] می‌‌نموده‌اند و آخرین سفیانی کسی است که با‌ [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[جنگ]] خواهد کرد.  
*در ابتدا سفیانی در میان [[مردم]] به [[عدالت]] [[رفتار]] می‌‌کند، تا جایی که [[مردم]] [[گمان]] می‌‌کنند‌ هر چه درباره سنگدلی او گفته شده، [[دروغ]] بوده است. او به این روش ادامه می‌‌دهد تا‌ زمانی که به [[مصر]] می‌‌رسد. آنگاه [[باطن]] [[پست]] او [[آشکار]] می‌‌شود و رحم از دلش برداشته‌ شده و [[کشتار]] را شروع می‌‌کند. او هر کسی که نامی از نام‌های [[شیعه]] داشته باشد به قتل‌ می‌‌رساند. او به واسطه [[دشمنی]] سخت با آل [[رسول خدا]]، هر فرزندی که نامش [[محمد]]،‌ [[علی]]، [[حسن]]، [[حسین]]، [[فاطمه]]، [[جعفر]]، [[موسی]]، [[زینب]]، [[خدیجه]] و رقیه باشد به [[قتل]] می‌‌رساند‌ و بچه‌هایی که چنین نام‌هایی دارند، در روغن جوشان می‌‌اندازد. او در [[کوفه]] نیز چنین‌ جنایتی را مرتکب می‌‌شود و در [[شهر]] جولان می‌‌دهد. سفیانی زمانی که [[قیام]] حضرت‌ [[مهدی]]{{ع}} را نزدیک می‌‌بیند، از [[ترس]] به [[سوریه]] باز می‌‌گردد و شروع به [[خوشگذرانی]] و‌ [[قتل]] و [[غارت]] می‌‌کند...<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۵۸.</ref>. از برخی [[روایات]] می‌‌توان چنین فهمید که "سفیانی" لقبی است برای دسته‌ای از‌ [[طاغوت‌ها]] که علیه [[امام زمان]] خود [[قیام]] می‌‌نموده‌اند و آخرین سفیانی کسی است که با‌ [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[جنگ]] خواهد کرد.  
*[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خاندان]] [[ابوسفیان]] از دیرباز با هم‌ بر سر [[دین]] [[دشمنی]] داشتند. سخن [[خدا]] از سوی ما مورد [[تصدیق]] قرار گرفت، اما آنان‌ همواره آن را نمی‌پذیرفتند. از این روی [[ابوسفیان]] با [[حضرت محمد]]{{صل}}، [[معاویه]] با‌ [[حضرت علی]]{{ع}} و [[یزید]] با [[امام حسین]]{{ع}} جنگیدند. در [[آخرالزمان]] نیز سفیانی (که مردی‌ از [[فرزندان]] [[ابوسفیان]] و [[هند]] جگرخوار است) با [[حضرت قائم]]{{ع}} [[نبرد]] خواهد کرد<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۱۸۲.</ref>.‌ در روایتی دیگر نیز به [[ظهور]] سه سفیانی اشاره شده که سه [[مهدی]] با آنان جنگ‌ خواهد کرد<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۱.</ref>. شاید در این [[حدیث]] هم منظور از سه سفیانی [[معاویه]] و [[یزید]] و [[عثمان]] بن عنبسه‌ (سفیانی [[آخرالزمان]]) باشد؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[معاویه]] جنگید و [[امام حسین]]{{ع}} با‌ [[یزید]] و سومین بار نیز [[حضرت قائم]]{{ع}} با سفیانی خواهد جنگید. با این توجیه دیگر‌ "[[مهدی]]" لقبی برای هر سه [[امام]] خواهد بود. چون در روایتی [[حضرت]] فرمود: ما امامان‌ [[دوازده‌گانه]]، [[دوازده مهدی]] هستیم، یعنی [[هدایت‌گری]] خلق بر عهده تمام ما [[اهل بیت]] است. در این [[روایت]] می‌‌خوانیم که با [[خروج سفیانی]] سوم، [[مهدی]] سوم نیز [[قیام]] می‌‌کند و خداوند‌ به دست این [[مهدی]] [[مؤمنین]] را [[نجات]] می‌‌دهد و [[تباهی]] را از بین می‌‌برد و [[دین]] خود را از نو زنده می‌‌کند و [[بدعت‌ها]] را نابود می‌‌کند و [[مردم]] در کمال [[عزت]] و [[قدرت]] از بهترین‌ [[زندگی]] بهره‌مند خواهند بود...  
*[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خاندان]] [[ابوسفیان]] از دیرباز با هم‌ بر سر [[دین]] [[دشمنی]] داشتند. سخن [[خدا]] از سوی ما مورد [[تصدیق]] قرار گرفت، اما آنان‌ همواره آن را نمی‌پذیرفتند. از این روی [[ابوسفیان]] با [[حضرت محمد]]{{صل}}، [[معاویه]] با‌ [[حضرت علی]]{{ع}} و [[یزید]] با [[امام حسین]]{{ع}} جنگیدند. در [[آخرالزمان]] نیز سفیانی (که مردی‌ از [[فرزندان]] [[ابوسفیان]] و [[هند]] جگرخوار است) با [[حضرت قائم]]{{ع}} [[نبرد]] خواهد کرد<ref>بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۱۸۲.</ref>.‌ در روایتی دیگر نیز به [[ظهور]] سه سفیانی اشاره شده که سه [[مهدی]] با آنان جنگ‌ خواهد کرد<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۱.</ref>. شاید در این [[حدیث]] هم منظور از سه سفیانی [[معاویه]] و [[یزید]] و [[عثمان]] بن عنبسه‌ (سفیانی [[آخرالزمان]]) باشد؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[معاویه]] جنگید و [[امام حسین]]{{ع}} با‌ [[یزید]] و سومین بار نیز [[حضرت قائم]]{{ع}} با سفیانی خواهد جنگید. با این توجیه دیگر‌ "[[مهدی]]" لقبی برای هر سه [[امام]] خواهد بود. چون در روایتی [[حضرت]] فرمود: ما امامان‌ [[دوازده‌گانه]]، [[دوازده مهدی]] هستیم، یعنی [[هدایت‌گری]] خلق بر عهده تمام ما [[اهل بیت]] است. در این [[روایت]] می‌‌خوانیم که با [[خروج سفیانی]] سوم، [[مهدی]] سوم نیز [[قیام]] می‌‌کند و خداوند‌ به دست این [[مهدی]] [[مؤمنین]] را [[نجات]] می‌‌دهد و [[تباهی]] را از بین می‌‌برد و [[دین]] خود را از نو زنده می‌‌کند و [[بدعت‌ها]] را نابود می‌‌کند و [[مردم]] در کمال [[عزت]] و [[قدرت]] از بهترین‌ [[زندگی]] بهره‌مند خواهند بود...  
*[[عمار یاسر]] [[روایت]] می‌‌کند که سفیانی در [[کوفه]]، [[یاران]] [[اهل بیت]]{{ع}} را به قتل‌ می‌‌رساند. [[حضرت مهدی]]{{ع}} شخصی به نام [[شعیب بن صالح]] را به پرچمداری لشکرش‌ [[منصوب]] کرده و به [[جنگ]] با سفیانی برمی خیزد، در این [[جنگ سفیانی]] [[شکست]] می‌‌خورد. در روایتی [[شعیب بن صالح]] [[فرمانده]] و [[پرچمدار]] [[لشکر]] [[خراسانی]] معرفی شده است که با‌ "[[سید هاشمی]]" به [[جنگ سفیانی]] رفته و او را [[شکست]] می‌‌دهند و سفیانی فرار می‌کند<ref>همان.</ref>.
*[[عمار یاسر]] [[روایت]] می‌‌کند که سفیانی در [[کوفه]]، [[یاران]] [[اهل بیت]]{{ع}} را به قتل‌ می‌‌رساند. [[حضرت مهدی]]{{ع}} شخصی به نام [[شعیب بن صالح]] را به پرچمداری لشکرش‌ [[منصوب]] کرده و به [[جنگ]] با سفیانی برمی خیزد، در این [[جنگ سفیانی]] [[شکست]] می‌‌خورد. در روایتی [[شعیب بن صالح]] [[فرمانده]] و [[پرچمدار]] [[لشکر]] [[خراسانی]] معرفی شده است که با‌ "[[سید هاشمی]]" به [[جنگ سفیانی]] رفته و او را [[شکست]] می‌‌دهند و سفیانی فرار می‌کند<ref>همان.</ref>.
*[[لشکر سفیانی]] در مسیر خود برای حمله به [[مکه]]، میان راه [[مکه]] و [[مدینه]] در سرزمینی‌ به نام [[بیداء]] به [[زمین]] فرو می‌‌رود. تمام [[لشکر]] نابود می‌‌شود و فقط دو نفر [[باقی]] خواهند‌ ماند. یکی نویددهنده است و دیگری ترساننده. صورت این دو نفر را [[خداوند]] به عقب‌ سرشان برگردانده است. نوید دهنده نزد [[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[مکه]] می‌‌آید و در مقابل‌ [[حضرت]] [[ایستاده]] و می‌‌گوید: ای سرور من [[بشیر]] هستم، یکی از [[ملائکه]] به من [[دستور]] داد‌ که به شما بپیوندم و شما را به [[هلاکت]] [[لشکر سفیانی]] [[بشارت]] دهم: [[حضرت]] به او‌ می‌‌فرماید: داستان خود و برادرت را بازگو کن. او می‌‌گوید: من و برادرم در لشکر‌ سفیانی به سر می‌‌بریدم و تمام شهرهای میان [[دمشق]] و [[بغداد]] را ویران ساختیم، [[کوفه]] و‌ [[مدینه]] را نیز خراب نموده و [[منبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شکستیم و نسبت به مسجد‌ النبی{{صل}} بی‌ادبی نمودیم. سپس از [[مسجد]] [[رسول خدا]]{{صل}} خارج شدیم و به سوی‌ [[مکه]] روانه شدیم. ما لشکری سیصد هزار نفری بودیم و قصد داشتیم که [[کعبه]] را ویران‌ نموده و [[اهل مکه]] را یکسره [[قتل عام]] کنیم؛ اما در [[سرزمین بیداء]]، میان [[مکه]] و [[مدینه]]، اتراق‌ کرده بودیم که ناگاه صدایی شنیدیم که بانگ می‌‌زند: ای بیابان این گروه [[ستم‌پیشه]] را‌ نابود کن. سپس یکباره [[زمین]] شکاف برداشت و همه [[لشکر]] را در خود فروبرد و از آن‌ همه [[لشکر]] حتی یک زانوبند شتر هم [[باقی]] نماند، فقط من و برادرم زنده ماندیم که‌ ملائکه‌ای بر صورت ما زد و این گونه روی ما را به عقب برگرداند و به برادرم گفت: وای بر تو (ای نذیر!) به [[دمشق]] برو و سفیانی را خبر ده که [[خداوند]] [[سپاه]] او را نابود‌ ساخت؛ به من نیز فرمود: ای [[بشیر]] نزد [[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[مکه]] برو و نوید هلاکت‌ [[لشکر سفیانی]] را به او بده و پیش او [[توبه]] کن، زیرا او [[توبه]] تو را قبول خواهد کرد. [[حضرت]] دست [[مبارک]] خود را بر چهره او قرار می‌‌دهد و صورت [[بشیر]] به حالت اولیه‌ برمی‌گردد و او با [[حضرت]] [[بیعت]] کرده و همراه [[حضرت]] خواهد بود<ref>الزام الناصب: ج ۲، ص ۲۵۹.</ref>.  
*[[لشکر سفیانی]] در مسیر خود برای حمله به [[مکه]]، میان راه [[مکه]] و [[مدینه]] در سرزمینی‌ به نام [[بیداء]] به [[زمین]] فرو می‌‌رود. تمام [[لشکر]] نابود می‌‌شود و فقط دو نفر باقی خواهند‌ ماند. یکی نویددهنده است و دیگری ترساننده. صورت این دو نفر را [[خداوند]] به عقب‌ سرشان برگردانده است. نوید دهنده نزد [[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[مکه]] می‌‌آید و در مقابل‌ [[حضرت]] [[ایستاده]] و می‌‌گوید: ای سرور من [[بشیر]] هستم، یکی از [[ملائکه]] به من [[دستور]] داد‌ که به شما بپیوندم و شما را به [[هلاکت]] [[لشکر سفیانی]] [[بشارت]] دهم: [[حضرت]] به او‌ می‌‌فرماید: داستان خود و برادرت را بازگو کن. او می‌‌گوید: من و برادرم در لشکر‌ سفیانی به سر می‌‌بریدم و تمام شهرهای میان [[دمشق]] و [[بغداد]] را ویران ساختیم، [[کوفه]] و‌ [[مدینه]] را نیز خراب نموده و [[منبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شکستیم و نسبت به مسجد‌ النبی{{صل}} بی‌ادبی نمودیم. سپس از [[مسجد]] [[رسول خدا]]{{صل}} خارج شدیم و به سوی‌ [[مکه]] روانه شدیم. ما لشکری سیصد هزار نفری بودیم و قصد داشتیم که [[کعبه]] را ویران‌ نموده و [[اهل مکه]] را یکسره [[قتل عام]] کنیم؛ اما در [[سرزمین بیداء]]، میان [[مکه]] و [[مدینه]]، اتراق‌ کرده بودیم که ناگاه صدایی شنیدیم که بانگ می‌‌زند: ای بیابان این گروه [[ستم‌پیشه]] را‌ نابود کن. سپس یکباره [[زمین]] شکاف برداشت و همه [[لشکر]] را در خود فروبرد و از آن‌ همه [[لشکر]] حتی یک زانوبند شتر هم باقی نماند، فقط من و برادرم زنده ماندیم که‌ ملائکه‌ای بر صورت ما زد و این گونه روی ما را به عقب برگرداند و به برادرم گفت: وای بر تو (ای نذیر!) به [[دمشق]] برو و سفیانی را خبر ده که [[خداوند]] [[سپاه]] او را نابود‌ ساخت؛ به من نیز فرمود: ای [[بشیر]] نزد [[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[مکه]] برو و نوید هلاکت‌ [[لشکر سفیانی]] را به او بده و پیش او [[توبه]] کن، زیرا او [[توبه]] تو را قبول خواهد کرد. [[حضرت]] دست [[مبارک]] خود را بر چهره او قرار می‌‌دهد و صورت [[بشیر]] به حالت اولیه‌ برمی‌گردد و او با [[حضرت]] [[بیعت]] کرده و همراه [[حضرت]] خواهد بود<ref>الزام الناصب: ج ۲، ص ۲۵۹.</ref>.  
*در [[حدیثی]] [[امام باقر]]{{ع}} به [[ابوحمزه ثمالی]] فرمود: به [[یقین]] سفیانی [[خروج]] خواهد کرد‌ و [[قائم]]{{ع}} نیز [[قیام]] می‌‌کند. در ابتدای روز [[صدایی از آسمان]] شنیده می‌‌شود که می‌‌گوید: [[آگاه]] باشید! [[حق]] با [[علی]] و [[شیعیان]] [[علی]] است. به هنگام غروب نیز [[ابلیس]] ندا می‌‌کند و‌ می‌‌گوید: [[آگاه]] باشید! [[حق]] با سفیانی و [[پیروان]] او می‌‌باشد. این ندا امتحانی سخت برای‌ [[اهل باطل]] خواهد بود و آنان با شنیدن این ندا به [[شک]] خواهند افتاد. در [[روایت]] دیگری‌ نظیر همین [[حدیث]] می‌‌فرماید: در پایان همان روز [[شیطان]] ندا می‌‌کند که [[حق]] با [[عثمان]] و‌ عثمانیان است؛ این ندا را هر کسی به زبان خود دریافت خواهد کرد<ref>کمال الدین: ج ۲، ص ۵۲ و غیبت طوسی: ص ۲۶۶.</ref>. در [[روایت]] دیگری ذکر شده که [[مدینه]] به دست [[لشکر سفیانی]] خواهد افتاد، او در این‌ [[شهر]] جنایت‌های فراوانی می‌‌کند. [[زنان]] آبستن را دستگیر کرده و شکم آنها را با شمشیر‌ می‌‌شکافد و جنین آنها را نیز به [[قتل]] می‌‌رساند، [[مردم]] را با اره قطعه قطعه می‌‌کند و در‌ دیگ‌های بزرگ می‌‌جوشاند، بسیاری از [[مردم]] کشته می‌شوند و گروه زیادی نیز به‌ [[اسارت]] گرفته می‌‌شوند؛ [[قبر]] [[پیامبر]]{{صل}} و مکانی که [[گمان]] می‌‌رود [[قبر]] [[فاطمه]] زهرا‌{{س}} است را می‌‌شکافد و هر کسی که نام او [[محمد]] و [[فاطمه]] است به [[قتل]] می‌‌رساند و در‌ مقابل [[مسجدالنبی]] به دار می‌‌آویزد. سپس دریای [[غضب الهی]] به جوشش می‌‌آید و آنان را‌ به [[زمین]] فرو خواهد برد که [[تأویل]] این [[آیه]] است: {{متن قرآن|وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ}}<ref>«و کاش آنگاه را می‌دیدی که هراسان شده باشند، دیگر (راه) گریزی نیست و از جایی نزدیک فرو گرفته می‌شوند» سوره سبأ، آیه ۵۱.</ref>. یعنی از زیر پای خودشان گرفته‌ شده و به [[زمین]] فرو خواهند رفت<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۳.</ref>. در [[حدیث]] دیگری [[خروج سفیانی]] را این گونه بیان می‌‌کند: سفیانی در منطقه‌ای‌ بیابانی از [[دمشق]] به سر می‌‌برد که "وادی یابس" یعنی بیابان خشک نام دارد. او در خواب‌ است و دوبار با صدای شخصی که به او [[دستور]] [[قیام]] می‌‌دهد، بیدار می‌‌شود. اما وقتی‌ اطراف خود را می‌‌نگرد، شخصی را نمی‌بیند. در مرتبه سوم به او گفته می‌‌شود: برخیز‌ و پشت درب خانه‌ات را ببین. او برخاسته و به درب خانه می‌‌رود. گروهی را می‌‌بیند که‌ [[بیرق]] ([[جنگ]]) فراهم کرده‌اند، به سفیانی می‌‌گویند: ([[قیام]] کن) ما [[یاران]] تو خواهیم بود. [[پرچم]] آنان به گونه‌ای است که هر بیننده‌ای را به [[ترس]] و فرار وامی‌دارد. سفیانی با‌ سیصد و شصت نفر در [[دمشق]] [[قیام]] می‌‌کند.[[حاکم]] [[دمشق]] به مقابله با او برمی‌خیزد، اما‌ وقتی [[بیرق]] [[جنگ]] او را می‌‌بیند، پا به فرار می‌‌گذارد. پس از گذشت یک [[ماه]] تعداد یاران‌ سفیانی به سی هزار نفر می‌‌رسد و اکثراً از [[خویشاوندان]] مادری او هستند. نشانه قیام‌ سفیانی این است که روستایی به نام "[[حرستا]]" در [[زمین]] فرو خواهد رفت و دیوار غربی‌ [[مسجد دمشق]] فرو می‌‌ریزد. در پی [[قیام سفیانی]]، سه گروه دیگر نیز دست به شورش‌ می‌‌زنند. گروهی به [[فرماندهی]] [[أبقع]] از [[مصر]] و گروهی به سرکردگی [[أصهب]] از [[عربستان]] و‌ گروهی نیز از سوی [[غرب]] به [[فرماندهی]] مردی به نام أعرج که از [[قبیله]] "[[کنده]]" است. میان این چهار گروه یک سال [[جنگ]] ادامه پیدا خواهد کرد.سفیانی [[أبقع]] و [[أصهب]] را شکست‌ داده و از میدان به در می‌‌کند، ولی أعرج کندی به [[جنگ]] پراکنده در مناطق مختلف ادامه‌ می‌‌دهد و در طول پیشروی خود، مردها را می‌‌کشد و [[زنان]] را به [[اسارت]] می‌‌گیرد. أعرج‌ در نهایت به [[عربستان]] می‌‌رود و سفیانی در منطقه [[قیس]] با او به [[نبرد]] می‌‌پردازد و وی را‌ [[شکست]] می‌‌دهد و تمام اموالی را که به [[غنیمت]] گرفته است از او ستانده و تصاحب‌ می‌‌کند. سپس سفیانی به [[جنگ]] با [[ترک‌ها]] می‌‌رود و آنان را نیز [[شکست]] می‌‌دهد و پس از‌ آن به چپاول و [[فساد]] مشغول خواهد بود. او به [[بغداد]] نیز حمله خواهد کرد و بسیاری از‌ [[مردم]] [[بغداد]] را نیز به [[قتل]] خواهد رساند. سپس مردی از ماوراء‌النهر و آسیای میانه به‌ پامی‌خیزد که "حارث" نام دارد. پیشاپیش [[لشکر]] او مردی است به نام [[منصور]] که زمینه [[ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} را فراهم می‌‌کند. بر [[مؤمنین]] [[واجب]] است که او را [[یاری]] کنند. در [[حدیث]] دیگری [[حذیفه]] از [[رسول خدا]]{{صل}} به [[روایت]] می‌‌کند که سفیانی دو [[لشکر]] را‌ آماده کرده و به سوی [[بغداد]] و [[مدینه]] گسیل می‌‌دارد. در [[بغداد]] [[لشکر سفیانی]] سه هزار نفر‌ را کشته و بی‌حرمتی‌های فراوان مرتکب می‌‌شوند و سیصد نفر از مردان بنی‌العباس را به‌ [[قتل]] خواهد رساند و سپس به سوی [[شام]] باز می‌‌گردند؛ اما در میان راه لشکری از مؤمنینِ‌ [[کوفه]] به تعقیب ایشان می‌‌پردازند، پس از دو شب آنان به [[لشکر سفیانی]] می‌‌رسند و همه‌ را تار و مار می‌‌کنند، به گونه‌ای که هیچ یک از آنان [[باقی]] نخواهد ماند تا خبر را به‌ سفیانی برساند<ref>همان.</ref>.  
*در [[حدیثی]] [[امام باقر]]{{ع}} به [[ابوحمزه ثمالی]] فرمود: به [[یقین]] سفیانی [[خروج]] خواهد کرد‌ و [[قائم]]{{ع}} نیز [[قیام]] می‌‌کند. در ابتدای روز [[صدایی از آسمان]] شنیده می‌‌شود که می‌‌گوید: [[آگاه]] باشید! [[حق]] با [[علی]] و [[شیعیان]] [[علی]] است. به هنگام غروب نیز [[ابلیس]] ندا می‌‌کند و‌ می‌‌گوید: [[آگاه]] باشید! [[حق]] با سفیانی و [[پیروان]] او می‌‌باشد. این ندا امتحانی سخت برای‌ [[اهل باطل]] خواهد بود و آنان با شنیدن این ندا به [[شک]] خواهند افتاد. در [[روایت]] دیگری‌ نظیر همین [[حدیث]] می‌‌فرماید: در پایان همان روز [[شیطان]] ندا می‌‌کند که [[حق]] با [[عثمان]] و‌ عثمانیان است؛ این ندا را هر کسی به زبان خود دریافت خواهد کرد<ref>کمال الدین: ج ۲، ص ۵۲ و غیبت طوسی: ص ۲۶۶.</ref>. در [[روایت]] دیگری ذکر شده که [[مدینه]] به دست [[لشکر سفیانی]] خواهد افتاد، او در این‌ [[شهر]] جنایت‌های فراوانی می‌‌کند. [[زنان]] آبستن را دستگیر کرده و شکم آنها را با شمشیر‌ می‌‌شکافد و جنین آنها را نیز به [[قتل]] می‌‌رساند، [[مردم]] را با اره قطعه قطعه می‌‌کند و در‌ دیگ‌های بزرگ می‌‌جوشاند، بسیاری از [[مردم]] کشته می‌شوند و گروه زیادی نیز به‌ [[اسارت]] گرفته می‌‌شوند؛ [[قبر]] [[پیامبر]]{{صل}} و مکانی که [[گمان]] می‌‌رود [[قبر]] [[فاطمه]] زهرا‌{{س}} است را می‌‌شکافد و هر کسی که نام او [[محمد]] و [[فاطمه]] است به [[قتل]] می‌‌رساند و در‌ مقابل [[مسجدالنبی]] به دار می‌‌آویزد. سپس دریای [[غضب الهی]] به جوشش می‌‌آید و آنان را‌ به [[زمین]] فرو خواهد برد که [[تأویل]] این [[آیه]] است: {{متن قرآن|وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ}}<ref>«و کاش آنگاه را می‌دیدی که هراسان شده باشند، دیگر (راه) گریزی نیست و از جایی نزدیک فرو گرفته می‌شوند» سوره سبأ، آیه ۵۱.</ref>. یعنی از زیر پای خودشان گرفته‌ شده و به [[زمین]] فرو خواهند رفت<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۳.</ref>. در [[حدیث]] دیگری [[خروج سفیانی]] را این گونه بیان می‌‌کند: سفیانی در منطقه‌ای‌ بیابانی از [[دمشق]] به سر می‌‌برد که "وادی یابس" یعنی بیابان خشک نام دارد. او در خواب‌ است و دوبار با صدای شخصی که به او [[دستور]] [[قیام]] می‌‌دهد، بیدار می‌‌شود. اما وقتی‌ اطراف خود را می‌‌نگرد، شخصی را نمی‌بیند. در مرتبه سوم به او گفته می‌‌شود: برخیز‌ و پشت درب خانه‌ات را ببین. او برخاسته و به درب خانه می‌‌رود. گروهی را می‌‌بیند که‌ [[بیرق]] ([[جنگ]]) فراهم کرده‌اند، به سفیانی می‌‌گویند: ([[قیام]] کن) ما [[یاران]] تو خواهیم بود. [[پرچم]] آنان به گونه‌ای است که هر بیننده‌ای را به [[ترس]] و فرار وامی‌دارد. سفیانی با‌ سیصد و شصت نفر در [[دمشق]] [[قیام]] می‌‌کند.[[حاکم]] [[دمشق]] به مقابله با او برمی‌خیزد، اما‌ وقتی [[بیرق]] [[جنگ]] او را می‌‌بیند، پا به فرار می‌‌گذارد. پس از گذشت یک [[ماه]] تعداد یاران‌ سفیانی به سی هزار نفر می‌‌رسد و اکثراً از [[خویشاوندان]] مادری او هستند. نشانه قیام‌ سفیانی این است که روستایی به نام "[[حرستا]]" در [[زمین]] فرو خواهد رفت و دیوار غربی‌ [[مسجد دمشق]] فرو می‌‌ریزد. در پی [[قیام سفیانی]]، سه گروه دیگر نیز دست به شورش‌ می‌‌زنند. گروهی به [[فرماندهی]] [[أبقع]] از [[مصر]] و گروهی به سرکردگی [[أصهب]] از [[عربستان]] و‌ گروهی نیز از سوی [[غرب]] به [[فرماندهی]] مردی به نام أعرج که از [[قبیله]] "[[کنده]]" است. میان این چهار گروه یک سال [[جنگ]] ادامه پیدا خواهد کرد.سفیانی [[أبقع]] و [[أصهب]] را شکست‌ داده و از میدان به در می‌‌کند، ولی أعرج کندی به [[جنگ]] پراکنده در مناطق مختلف ادامه‌ می‌‌دهد و در طول پیشروی خود، مردها را می‌‌کشد و [[زنان]] را به [[اسارت]] می‌‌گیرد. أعرج‌ در نهایت به [[عربستان]] می‌‌رود و سفیانی در منطقه [[قیس]] با او به [[نبرد]] می‌‌پردازد و وی را‌ [[شکست]] می‌‌دهد و تمام اموالی را که به [[غنیمت]] گرفته است از او ستانده و تصاحب‌ می‌‌کند. سپس سفیانی به [[جنگ]] با [[ترک‌ها]] می‌‌رود و آنان را نیز [[شکست]] می‌‌دهد و پس از‌ آن به چپاول و [[فساد]] مشغول خواهد بود. او به [[بغداد]] نیز حمله خواهد کرد و بسیاری از‌ [[مردم]] [[بغداد]] را نیز به [[قتل]] خواهد رساند. سپس مردی از ماوراء‌النهر و آسیای میانه به‌ پامی‌خیزد که "حارث" نام دارد. پیشاپیش [[لشکر]] او مردی است به نام [[منصور]] که زمینه [[ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} را فراهم می‌‌کند. بر [[مؤمنین]] [[واجب]] است که او را [[یاری]] کنند. در [[حدیث]] دیگری [[حذیفه]] از [[رسول خدا]]{{صل}} به [[روایت]] می‌‌کند که سفیانی دو [[لشکر]] را‌ آماده کرده و به سوی [[بغداد]] و [[مدینه]] گسیل می‌‌دارد. در [[بغداد]] [[لشکر سفیانی]] سه هزار نفر‌ را کشته و بی‌حرمتی‌های فراوان مرتکب می‌‌شوند و سیصد نفر از مردان بنی‌العباس را به‌ [[قتل]] خواهد رساند و سپس به سوی [[شام]] باز می‌‌گردند؛ اما در میان راه لشکری از مؤمنینِ‌ [[کوفه]] به تعقیب ایشان می‌‌پردازند، پس از دو شب آنان به [[لشکر سفیانی]] می‌‌رسند و همه‌ را تار و مار می‌‌کنند، به گونه‌ای که هیچ یک از آنان باقی نخواهد ماند تا خبر را به‌ سفیانی برساند<ref>همان.</ref>.  
*[[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی فرمود: در [[شام]] سه گروه دست به [[شورش]] می‌‌زنند. سردمدار این سه گروه [[حسینی]]، [[اموی]] و [[قیس]] خواهد بود. سپس سفیانی [[قیام]] کرده و همه‌ آنان را تار و مار می‌‌کند و به کلی نابودشان می‌‌سازد<ref>نوائب الدهور: ج ۳، ص ۳۲.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: زمانی که دیدید [[خورشید]] از موقع ظهر تا هنگام عصر از‌ جابجایی بازایستاد و مردی تا سینه در میان قرص [[خورشید]] هویدا شد و خود را به طور‌ کامل معرفی نمود، پس زمان نابودی سفیانی و [[پیروان]] او و [[بنی‌امیه]] فرارسیده است<ref>اثبات الهداة: ج ۳، ص ۷۳۲.</ref>. در [[حدیثی]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده: زمانی که [[زوراء]] ([[بغداد]]) دوباره پایتخت‌ شود و [[حکومتی]] با مجلس [[شورا]] و [[رأی]] [[اکثریت]] در آن تشکیل شود، سفیانی [[قیام]] خواهد‌ کرد. او نه [[ماه]] به [[جنگ و کشتار]] می‌‌پردازد، جنگ‌های او عذابی سخت برای [[مردم]] خواهد‌ بود. [[مصر]]، [[زوراء]] ([[بغداد]])، [[کوفه]] و واسط<ref>یکی از استان‌های مرکزی عراق است.</ref> از جنگ‌های او آسیب‌های جدی خواهند دید. واسط را با [[خاک]] یکسان خواهد کرد و هیچ کسی را زنده [[باقی]] نخواهد گذاشت. قحطی‌ بر [[مردم]] مسلط شده و [[غذا]] نایاب می‌‌شود. بارش [[باران]] کم شده و گیاهان نیز خشک‌ می‌‌شوند و نمی‌رویند. سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} با [[بیرق]] [[هدایت]] برای [[راهنمایی]] [[بشر]] (به‌ سوی [[سعادت]] و [[نجات]]) [[قیام]] خواهد کرد<ref>ملاحم: ص ۱۳۴.</ref>. [[لشکر]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} در پیشروی‌های خود به سوی [[فلسطین]] می‌‌روند. جایی که‌ سفیانی و [[لشکر]] او اردو زده‌اند. در پی مذاکره‌ای که بین سفیانی و [[حضرت مهدی]]{{ع}} رخ می‌‌دهد، سفیانی محکوم شده و ناچار به پذیرش [[حق]] می‌‌شود و [[توبه]] نموده و با‌ [[حضرت]] [[بیعت]] می‌‌کند. اما به [[وسوسه]] سران [[سپاه]] خود دوباره [[پیمان‌شکنی]] می‌‌کند و به‌ [[جنگ]] با [[حضرت]] برمی‌خیزد و همین [[جنگ]] منجر به [[شکست]] او و سپاهیانش شده و‌ سفیانی در این [[جنگ]] کشته می‌‌شود و به دار آویخته می‌‌شود<ref>موعود نامه: ص ۲۹۵ و معجم احادیث الامام مهدی{{ع}}: ج ۲، ص ۳۱۶.</ref>.  
*[[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی فرمود: در [[شام]] سه گروه دست به [[شورش]] می‌‌زنند. سردمدار این سه گروه [[حسینی]]، [[اموی]] و [[قیس]] خواهد بود. سپس سفیانی [[قیام]] کرده و همه‌ آنان را تار و مار می‌‌کند و به کلی نابودشان می‌‌سازد<ref>نوائب الدهور: ج ۳، ص ۳۲.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: زمانی که دیدید [[خورشید]] از موقع ظهر تا هنگام عصر از‌ جابجایی بازایستاد و مردی تا سینه در میان قرص [[خورشید]] هویدا شد و خود را به طور‌ کامل معرفی نمود، پس زمان نابودی سفیانی و [[پیروان]] او و [[بنی‌امیه]] فرارسیده است<ref>اثبات الهداة: ج ۳، ص ۷۳۲.</ref>. در [[حدیثی]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده: زمانی که [[زوراء]] ([[بغداد]]) دوباره پایتخت‌ شود و [[حکومتی]] با مجلس [[شورا]] و [[رأی]] [[اکثریت]] در آن تشکیل شود، سفیانی [[قیام]] خواهد‌ کرد. او نه [[ماه]] به [[جنگ و کشتار]] می‌‌پردازد، جنگ‌های او عذابی سخت برای [[مردم]] خواهد‌ بود. [[مصر]]، [[زوراء]] ([[بغداد]])، [[کوفه]] و واسط<ref>یکی از استان‌های مرکزی عراق است.</ref> از جنگ‌های او آسیب‌های جدی خواهند دید. واسط را با [[خاک]] یکسان خواهد کرد و هیچ کسی را زنده باقی نخواهد گذاشت. قحطی‌ بر [[مردم]] مسلط شده و [[غذا]] نایاب می‌‌شود. بارش [[باران]] کم شده و گیاهان نیز خشک‌ می‌‌شوند و نمی‌رویند. سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} با [[بیرق]] [[هدایت]] برای [[راهنمایی]] [[بشر]] (به‌ سوی [[سعادت]] و [[نجات]]) [[قیام]] خواهد کرد<ref>ملاحم: ص ۱۳۴.</ref>. [[لشکر]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} در پیشروی‌های خود به سوی [[فلسطین]] می‌‌روند. جایی که‌ سفیانی و [[لشکر]] او اردو زده‌اند. در پی مذاکره‌ای که بین سفیانی و [[حضرت مهدی]]{{ع}} رخ می‌‌دهد، سفیانی محکوم شده و ناچار به پذیرش [[حق]] می‌‌شود و [[توبه]] نموده و با‌ [[حضرت]] [[بیعت]] می‌‌کند. اما به [[وسوسه]] سران [[سپاه]] خود دوباره [[پیمان‌شکنی]] می‌‌کند و به‌ [[جنگ]] با [[حضرت]] برمی‌خیزد و همین [[جنگ]] منجر به [[شکست]] او و سپاهیانش شده و‌ سفیانی در این [[جنگ]] کشته می‌‌شود و به دار آویخته می‌‌شود<ref>موعود نامه: ص ۲۹۵ و معجم احادیث الامام مهدی{{ع}}: ج ۲، ص ۳۱۶.</ref>.  
*[[ظهور]] [[حضرت]] صحنه آزمایش‌های گوناگون برای افراد است. زمانی که [[حق]] و [[باطل]] [[آشکار]] می‌‌شوند، و موقع جدایی این دو گروه فرامی رسد، افراد زیادی [[باطن]] مخفی خود‌ را [[آشکار]] می‌‌کنند، گروهی ظاهرِ منافق‌گونه خود را کنار می‌‌گذارند و [[کفر]] درونی خود را‌ [[آشکار]] می‌‌کنند و گروهی نیز با دیدن [[نور]] [[هدایت]]، دست از [[ظلمت]] شسته و به سوی‌ [[روشنایی]] خواهند آمد. زمانی که دو [[لشکر سفیانی]] و [[لشکر]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} روبروی هم قرار می‌‌گیرند برخی از [[یاران حضرت مهدی]]{{ع}} که به صورت ظاهری به [[حضرت]] [[ایمان]] آورده بودند و‌ در [[لشکر]] آن [[حضرت]] به سر می‌‌بردند، دست از [[ایمان]] شسته و به [[لشکر سفیانی]] ملحق‌ می‌‌شوند. گروهی از [[سپاه سفیانی]] نیز با دیدن [[امام مهدی]]{{ع}}، به [[نور]] [[هدایت]] ایشان، دیده بصیرتشان بنا شده و به [[لشکر حق]] ملحق می‌‌شوند. این روز را در [[روایات]] روز "[[إبدال]]" یعنی روز تبدیل شدن گروهی از [[حق]] به [[باطل]] و از [[باطل]] به [[حق]] نامگذاری شده است<ref>بحار الأنوار: ج ۵۲، ص ۲۲۴.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص ۳۵۴.</ref>.
*[[ظهور]] [[حضرت]] صحنه آزمایش‌های گوناگون برای افراد است. زمانی که [[حق]] و [[باطل]] [[آشکار]] می‌‌شوند، و موقع جدایی این دو گروه فرامی رسد، افراد زیادی [[باطن]] مخفی خود‌ را [[آشکار]] می‌‌کنند، گروهی ظاهرِ منافق‌گونه خود را کنار می‌‌گذارند و [[کفر]] درونی خود را‌ [[آشکار]] می‌‌کنند و گروهی نیز با دیدن [[نور]] [[هدایت]]، دست از [[ظلمت]] شسته و به سوی‌ [[روشنایی]] خواهند آمد. زمانی که دو [[لشکر سفیانی]] و [[لشکر]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} روبروی هم قرار می‌‌گیرند برخی از [[یاران حضرت مهدی]]{{ع}} که به صورت ظاهری به [[حضرت]] [[ایمان]] آورده بودند و‌ در [[لشکر]] آن [[حضرت]] به سر می‌‌بردند، دست از [[ایمان]] شسته و به [[لشکر سفیانی]] ملحق‌ می‌‌شوند. گروهی از [[سپاه سفیانی]] نیز با دیدن [[امام مهدی]]{{ع}}، به [[نور]] [[هدایت]] ایشان، دیده بصیرتشان بنا شده و به [[لشکر حق]] ملحق می‌‌شوند. این روز را در [[روایات]] روز "[[إبدال]]" یعنی روز تبدیل شدن گروهی از [[حق]] به [[باطل]] و از [[باطل]] به [[حق]] نامگذاری شده است<ref>بحار الأنوار: ج ۵۲، ص ۲۲۴.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص ۳۵۴.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۰۶

سفیانی در درسنامه امام شناسی

سفیانی در فرهنگنامه آخرالزمان

  1. «إِنَّ أَمْرَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِي رَجَبٍ»؛ بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۰۴.
  2. «يَخْرُجُ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ مِنَ الْوَادِي الْيَابِسِ وَ هُوَ رَجُلٌ رَبْعَةٌ وَحْشُ الْوَجْهِ ضَخْمُ الْهَامَةِ بِوَجْهِهِ أَثَرُ جُدَرِيٍّ إِذَا رَأَيْتَهُ حَسِبْتَهُ أَعْوَرَ اسْمُهُ عُثْمَانُ وَ أَبُوهُ عَنْبَسَةُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ»؛ بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۰۵.
  3. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۲۲۴.
  4. سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، صص ۳۶۵ ـ ۳۴۹.
  5. بحار الانوار: ج ۵۲، صص ۲۲۲ ـ ۲۱۷.
  6. ر.ک: شعیب بن صالح‌.
  7. سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۴۹ و بحارالانوار: ج ۵۲، ص ۱۸۲.
  8. بحارالانوار: ج ۵۲، ص ۲۰۵.
  9. همان. البته در بعضی روایات از نه ماه و سیزده ماه نیز یاد شده است.
  10. بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۱۰.
  11. غیبت نعمانی: ص ۳۰۰.
  12. غیبت طوسی: ص ۲۷۳.
  13. غیبت نعمانی: ص ۳۰۰ ـ ۳۰۲.
  14. قرقیسا شهری است در نزدیکی فرات. ر.ک: قرقیسا.
  15. غیبت نعمانی: ص ۲۷۹، ۲۳۱ و بحار الأنوار: ج ۵۲، ص ۲۵۱. ر.ک: قرقیسا، خراسان.
  16. بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۱۹.
  17. بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۵۰.
  18. غیبت نعمانی: ص ۳۰۶.
  19. ملاحم: ص ۵۰ ـ ۴۵ و ۱۵۰.
  20. سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۵۸.
  21. بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۱۸۲.
  22. سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۱.
  23. همان.
  24. الزام الناصب: ج ۲، ص ۲۵۹.
  25. کمال الدین: ج ۲، ص ۵۲ و غیبت طوسی: ص ۲۶۶.
  26. «و کاش آنگاه را می‌دیدی که هراسان شده باشند، دیگر (راه) گریزی نیست و از جایی نزدیک فرو گرفته می‌شوند» سوره سبأ، آیه ۵۱.
  27. سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۳۶۳.
  28. همان.
  29. نوائب الدهور: ج ۳، ص ۳۲.
  30. اثبات الهداة: ج ۳، ص ۷۳۲.
  31. یکی از استان‌های مرکزی عراق است.
  32. ملاحم: ص ۱۳۴.
  33. موعود نامه: ص ۲۹۵ و معجم احادیث الامام مهدی(ع): ج ۲، ص ۳۱۶.
  34. بحار الأنوار: ج ۵۲، ص ۲۲۴.
  35. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۳۵۴.