عدالت صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۱: خط ۲۱:
*ولی مطلب دیگری وجود دارد که باید بدون [[تعصب]] و [[حبّ]] و [[بغض]] بدان توجه کرد؛ آیا همه [[اصحاب]]، [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] بوده‌اند؟ یا آنکه [[حکم]] [[صحابه]]، از این نظر، [[حکم]] "[[تابعین]]" است که نمی‌توان همگی آنان را [[عادل]] و [[پارسا]] دانست؟
*ولی مطلب دیگری وجود دارد که باید بدون [[تعصب]] و [[حبّ]] و [[بغض]] بدان توجه کرد؛ آیا همه [[اصحاب]]، [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] بوده‌اند؟ یا آنکه [[حکم]] [[صحابه]]، از این نظر، [[حکم]] "[[تابعین]]" است که نمی‌توان همگی آنان را [[عادل]] و [[پارسا]] دانست؟
*دیدن [[پیامبر]] امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] دانست.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>
*دیدن [[پیامبر]] امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] دانست.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>
==[[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" از نگاه [[سنّت]] و [[احادیث نبوی]]==
*[[سنّت نبوی]] نیز مؤید [[قرآن]] است. اکنون به برخی از [[روایات]] اشاره می‌کنیم:
#[[ابوهریره]] از [[پیامبر]] [[روایت]] می‌کند که فرمود: "در [[روز قیامت]] گروهی از [[اصحاب]] به نزدم می‌آیند. آن‌گاه در کنار [[حوض]]، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته [[جاهلیت]] خویش بازگشتند.<ref>{{متن حدیث|يرد علىّ يوم القيامة رهط من أصحابى فيجلون عن الحوض، فأقول: يا ربّ أصحابى، فيقول: إنّك لا علم لك بما أحدثوا بعدك انهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.</ref>؛ در [[صحیح بخاری]] چند [[روایت]] دیگر به همین مضمون آمده است. مخاطب این [[روایت]] همان صحابه‌اند؛ زیرا واژه "[[اصحاب]]" در [[روایات]] به گونه صحیح آمده، و تعریف ما از [[صحابه]]، این [[روایات]] را دربر می‌گیرد. از این‌رو، کسی نمی‌تواند بگوید، مقصود از این [[روایات]] [[منافقان]] می‌باشند؛ چون که [[منافقان]] طبق نظر ما جزو [[اصحاب]] نمی‌باشند.
#[[ابونضر]] می‌گوید: سخنی از [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسیده که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[شهدای جنگ احد]] فرمود: "من درباره آنان [[شهادت]] می‌دهم". [[ابوبکر]] گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا ما [[برادران]] آنان نیستیم؟ آنان [[اسلام]] را پذیرفتند ما نیز [[اسلام]] را پذیرفتیم و آنان [[پیکار]] کردند ما نیز [[پیکار]] کردیم".[[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "آری، ولی من نمی‌دانم شما پس از من چگونه [[رفتار]] خواهید کرد". [[ابوبکر]] گریست و گفت: "آیا ما پس از شما خواهیم بود؟"<ref>الموطأ، مالک بن انس، ج۲، ص۴۶۱- ۴۶۲، ح۳۲، کتاب الجهاد، الشهداء فی سبیل الله.</ref>. برخی شارحان [[حدیث]] می‌گویند: معنای [[سخن پیامبر]]{{صل}} که درباره [[شهدای جنگ احد]] فرمود: "من [[شهادت]] می‌دهم"؛ یعنی من درباره آنان به [[ایمان صحیح]] و [[سلامت]] ایشان از [[گناه]] [[گواهی]] می‌دهم: از این [[روایت]] به خوبی فهمیده می‌شود که [[پیامبر]]{{صل}} بر [[صلاح]] و [[عدالت]] [[شهدا]] [[شهادت]] دادند اما درباره همه [[صحابه]] حتی [[ابوبکر]] [[شهادت]] ندادند.
#[[علأ بن مسیب]] از پدرش [[روایت]] می‌کند: من [[براء بن عازب]] را دیدم و به او گفتم: خوشا به حالت! تو هم صحبت [[پیامبر]]{{صل}} بودی و در زیر درخت با او [[بیعت]] کردی. [[براء]] گفت: "ای برادرزاده! تو نمی‌دانی ما پس از آن [[حضرت]] چه چیزهایی [[گناهان]] و بدعت‌هایی پدید آوردیم"<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>.
#[[ابن مسعود]] [[روایت]] می‌کند که روزی [[رسول خدا]] در خطبه‌اش پس از [[ستایش خداوند]] فرمود: "برخی شما [[منافق]] هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس [[پیامبر]] نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از [[خدا]] بترسید"<ref>{{عربی|ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>؛
#[[أم سلمه]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "از [[یاران]] من کسی است که پس از [[مرگ]] هرگز مرا نخواهد دید و من او را نخواهم دید"<ref>{{متن حدیث|من أصحابی من لا أراه و لا یرانی بعد ان اموت ابدا...}}</ref>؛ [[روایت]] دیگری نیز با این مضمون از [[أم سلمه]] [[نقل]] شده است<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>.
#[[بخاری]] به [[نقل]] از [[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند: هنگام درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}}، در [[خانه]] ایشان گروهی از [[صحابه]] و از جمله [[عمر بن خطاب]] بودند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بیایید تا برایتان نامه‌ای بنویسم تا پس از آن [[گمراه]] نشوید". [[عمر]] گفت: "درد بر [[پیامبر]] چیره شده، و [[قرآن]] نزد شماست؛ [[کتاب خدا]] ما را بس است". افراد حاضر در [[خانه]] [[اختلاف]] نظر پیدا کرده و به [[جدل]] پرداختند. گروهی میگفتند: قلم و دوات بیاورید تا سخن [[رسول خدا]]{{صل}} برای شما در نامه‌ای نوشته شود تا پس از آن هرگز [[گمراه]] نشوید و گروهی نیز سخن [[عمر]] را تکرار کردند. چون گفت و گوی [[بیهوده]] و [[جدل]] نزد [[رسول خدا]] فراوان شد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "برخیزید!" پس از آن رویداد، [[ابن عباس]] همواره می‌گفت: همه [[گرفتاری‌ها]] از آنجا سرچشمه گرفت که آنان با [[اختلاف]] نظر و سخنان [[بیهوده]] میان [[رسول خدا]] و [[نامه]] او جدایی انداختند و نگذاشتند [[سخن پیامبر]]{{صل}} در نامه‌ای برای آنان نوشته شود<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب المرضی، باب ۱۷؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب وصیت، باب ۵، ح۲۲.</ref>. در برخی [[روایات]] [[نقل]] شده که برخی [[صحابه]] گفتند: [[رسول خدا]] [[هذیان]] و پریشان می‌گوید. در [[مسند احمد]] نیز عبارت "لیهجر" آمده است<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. به کار بردن چنین واژه‌هایی درباره [[رسول خدا]]{{صل}} اهانت‌آمیز بوده و کسانی که چنین سخنی را درباره [[پیامبر]] گفته‌اند، از بزرگان [[صحابه]] بوده‌اند؛ چون در حال [[احتضار]] [[رسول خدا]]{{صل}} تنها بزرگان [[صحابه]] حضور داشتند. در تعبیر "[[رجال]]" آمده که دلالت دارد بر آنکه حاضران در [[خانه]] از چهره‌های برجسته [[صحابه]] بوده‌اند. آیا کسانی که با بیان سخنان لغو و [[بیهوده]] از [[نوشتن]] [[نامه]] سرنوشت‌ساز [[رسول خدا]]{{صل}} جلوگیری کردند، دچار [[گناه]] نابخشودنی و [[خیانت]] نشدند؟ آیا این [[روایت]]، ادعای [[اهل سنت]] مبنی بر [[عدالت]] همه [[صحابه]] را نقض نمی‌کند؟ اگر درباره خلفای [[اهل سنت]] چنین تعبیری به کار برده می‌شد؛ مثلاً هنگام [[وصیت]] [[ابوبکر]] برای [[جانشینی]] خود در حال [[احتضار]] که گاهی بیهوش می‌شد و گاهی به هوش می‌آمد؛ چگونه با گوینده این سخن [[رفتار]] می‌کردند و چه نوع قضاوتی داشتند؟
#[[رسول خدا]]{{صل}} در [[حجة الوداع]] پس از [[سخنرانی]] مفصلی فرمود: به شما هشدار می‌دهم که مبادا پس از من [[مرتد]] و [[کافر]] شوید در حالی که همدیگر را به [[قتل]] می‌رسانید. [[آگاه]] باشید که من [[شاهد]] و [[گواه]] بر [[رفتار]] شما هستم و شما از آن [[ناآگاه]] هستید<ref>{{متن حدیث|أَلَا لَأَعْرِفَنَّكُمْ تَرْتَدُّونَ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ أَلَا إِنِّي قَدْ شَهِدْتُ وَ غِبْتُمْ}}؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۹۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۹۵؛ الفتن، ابن ماجه، ح۳۹۳۱.</ref>.
#[[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیث]] دیگری فرمود: حال افرادی که می‌گویند [[خویشاوندی]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[روز قیامت]] سودی ندارد، چگونه خواهد بود؟ آری، به [[خدا]] [[سوگند]]، [[خویشاوندی]] من در [[دنیا]] و [[آخرت]] پیوسته است. ای [[مردم]]! همانا من پیش از شما در کنار [[حوض]] ([[کوثر]]) می‌آیم. پس وقتی شما نیز به کنار آن می‌آمدید، مردی از شما می‌گوید: ای [[رسول خدا]]! من فلان، پسر فلان هستم، دیگری نیز همین سخن را می‌گوید، آن‌گاه می‌گویم: من نسب‌ها را شناختم، ولی شما پس از من [[بدعت‌ها]] گذاردید و به عقب [به روزگار [[جاهلیت]]] باز گشتید. این [[حدیث]]، دلالت دارد که گروهی پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[اسلام]] را دگرگون و [[دستورات]] آن [[حضرت]] را فراموش می‌کنند<ref>{{متن حدیث|مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَقُولُونَ إِنَّ رَحِمَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} لَا يَنْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ رَحِمِي لَمَوْصُولَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنِّي أَيُّهَا النَّاسُ فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ فَإِذَا جِئْتُمْ قَالَ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ وَ قَالَ الْآخَرُ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ فَأَقُولُ: أَمَّا النَّسَبُ فَقَدْ عَرَفْتُهُ وَ لَكِنَّكُمْ أَحْدَثْتُمْ بَعْدِي وَ ارْتَدَدْتُمُ الْقَهْقَرَى}}؛ مسند عبد بن حمید، ج۱، ص۳۴؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۱، ص۱۳۳ (باب اجتناب البدع و الجدل).</ref>.
#در [[منابع اهل سنت]] [[روایت]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[کینه‌ها]] در سینه گروه‌هایی است که فقط پس از درگذشت من، آن [[کینه‌ها]] را آشکار می‌کنند<ref>{{متن حدیث|ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا إِلَّا مِنْ بَعْدِي}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۱۸؛ الریاض النضره، محب‌الدین طبری، ج۲، ص۲۱۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۳۶.</ref>؛
#[[مناوی]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "ای [[علی]]! پس از من با [[سختی‌ها]] روبرو خواهی شد؛ مبادا با آنان بجنگی"<ref>{{متن حدیث|يا علي إنك ستبتلي بعدي فلا تقاتلن‏}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>؛
#[[ام الفضل]] می‌گوید: من هنگام [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نزد ایشان آمدم و [[گریه]] می‌کردم. [[حضرت]]{{صل}} سر خود را بلند کرده و فرمود: "چرا [[گریه]] می‌کنی؟" گفتم: می‌ترسیم در حالی که نمی‌دانیم پس از شما چه چیزی از [[مردم]] خواهیم دید. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "شما پس از من [[مستضعف]] خواهید شد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۳۹.</ref>.
#[[عبدالله بن عمر]] [[روایت]] می‌کند: [[پیامبر]]{{صل}} گروهی را جهت اجرای [[مأموریت]] برگزید و [[فرماندهی]] [[سپاهیان]] را به [[اسامة بن زید]] سپرد. پس برخی از [[مردم]] [[فرماندهی]] [[اسامه]] را نپذیرفتند. آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اگر شما امروز [[فرماندهی]] او را [[سرزنش]] می‌کنید، پیش از این [[فرماندهی]] [[پدر]] او را نیز [[سرزنش]] می‌کردید. [[سوگند]] به [[خدا]] که [[اسامه]] [[شایستگی]] [[فرماندهی سپاه]] را دارد و او محبوب‌ترین [[مردم]] نزد من است، و پس از این نیز چنین خواهد بود"<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۶۵، باب مناقب زید بن حارثه؛ ج۴، ص۱۶۲۰، ح۴۱۹۹، باب بعث النبی أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه.</ref>.
*این [[روایات]] نشانگر آن است که همه [[صحابه]] در برابر گفتار، [[رفتار]] و [[سنت نبوی]] [[تسلیم]] نبودند. پس دلیلی بر [[عدالت]] همه [[صحابه]] وجود ندارد.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۹۸-۱۰۳.</ref>


==روایاتی که [[اهل سنت]] برای [[عادل]] بودن همه [[صحابه]] به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها==
==روایاتی که [[اهل سنت]] برای [[عادل]] بودن همه [[صحابه]] به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها==

نسخهٔ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۸

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدالت صحابه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عدالت صحابه از مسائل داغ و مورد نزاع میان شیعه و اهل سنت در طول تاریخ، این بوده که آیا همۀ صحابه عادل‌اند؟ صحابه چه کسانی‌اند؟ آیا می‌توان از آنان انتقاد کرد یا برخی را لعنت کرد؟[۱].

مقدمه

نظریه "عادل بودن همه صحابه" از نگاه تشیع

روایاتی که اهل سنت برای عادل بودن همه صحابه به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها

  1. به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۹]؛
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و....[۱۰]؛
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید....[۱۱]؛
  1. ثابت کردن "عدالت همه صحابه" به وسیله احادیث خود صحابه موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این روایات، ثابت نیست و اثبات عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که عدالت آنان ثابت، نیست، دور است، و دور، باطل و محال است.
  2. هیچ یک از این روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر دشنام ندادن به اصحاب دلالت دارد و علت دستور پیامبر بر پرهیز از دشنام گویی، نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام می‌دادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در روایت آمده است که: در دل خالد و عبدالرحمان بن عوف نسبت به یکدیگر چیزی و دشمنی بود که سبب شد خالد، به عبدالرحمان دشنام دهد. آن‌گاه رسول خدا فرمود: به یارانم دشنام و ناسزا نگویید.[۱۲] جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی اخلاقی اسلام است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر مؤمنان و فاسقان نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتاب‌های اخلاقی دیده می‌شود؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ صفین به سپاهیانش اجازه نداد به سپاه معاویه دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی(ع) از دشنام دادن به معاویه و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست.
  3. پیامبر(ص) نفرمود به آنها دشنام ندهید، چون اصحاب من عادل هستند؛ بلکه پرهیز دادن از دشنام گویی تنها دستوری اخلاقی و فقهی است؛ بنابراین دلالت بر عادل بودن فردی ندارد.
  4. اگر ما این نظریه را بر اساس این روایات بپذیریم، با مشکل دیگری روبرو می‌شویم، و آن اینکه پذیرش این روایات، اساس این نظریه را خدشه‌دار می‌سازد؛ زیرا بر اساس روایات صحیح مسلم، برخی صحابه به یکدیگر دشنام می‌دادند و دشنام‌گویی آنها سبب آزار یکدیگر و در نتیجه آزار آنان موجب آزار پیامبر(ص) و خدا می‌شده است. در نتیجه، چنین افراد ناسزاگویی، لیاقت عنوان عدالت را ندارند.
  1. در جنگی که پیامبر، علی(ع) را جانشین خود کرد، علی(ع) به پیامبر گفت: "ای رسول خدا! مرا با زنان و کودکان در مدینه گذاشتی؟" پیامبر(ص) فرمود: "آیا خرسند نیستی که جایگاه تو نزد من مانند جایگاه هارون نزد موسی باشد؛ جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟"
  2. در روز پیروزی در جنگ خیبر، پیامبر(ص) فرمود: "من پرچم سپاه را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند". ما منتظر بودیم که آن کس کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: "علی را نزد من بخوانید". علی در حالی که از چشم درد، آزرده بود، نزد پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) از آب دهان خود بر چشم علی(ع) مالید و پرچم را به او داد و آن گاه خداوند درِ دژ خیبر را به دست او باز کرد.
  3. وقتی آیه مباهلهفَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۳] نازل شد، رسول خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فرا خواند. سپس پیامبر(ص) فرمود: "خدایا اینان اهل بیت من هستند"[۱۴][۱۵].
  1. امام صادق(ع) از پدرانش و آنان از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند که به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای علی! مردمی در آخر الزمان خواهند آمد که دارای شگفت انگیزترین ایمان‌ها و استوارترین یقین‌ها هستند؛ مردمانی که پیامبر(ص) را ندیده‌اند، و حجت خدا نیز از نظر آنان پنهان است. با وجود این، از راه نوشته و کتاب خدا (خط سیاه بر کاغذی سپید) ایمان می‌آورند (و بر ایمان خود بر دین اسلام ثابت می‌مانند).[۱۹]؛
  2. ابن عباس روایت می‌کند که روزی پیامبر اسلام(ص) پس از نماز صبح فرمود: ای مردم! شگفت‌انگیزترین فرد از نظر ایمان، چه کسی است؟ مسلمانان گفتند: فرشتگان. پیامبر(ص) فرمود: چگونه آنان ایمان نیاورند در حالی که حقیقت برای آنان روشن شده است. مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، آنان پیامبران هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه پیامبران ایمان نیاورند در حالی که وحی آسمانی بر آنان نازل می‌شود. مسلمانان گفتند: آنان اصحاب تو هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه اصحاب ایمان نیاورند در حالی که (معجزات را) می‌بینند؟ اما شگفت‌انگیزترین مردم از نظر ایمان گروهی است که پس از من می‌آیند؛ آنان در حالی که مرا ندیده‌اند، به من ایمان آورده و مرا تصدیق می‌کنند؛ ایشان برادران من می‌باشند. ای کاش برادران خودم را می‌دیدم[۲۰]
  3. در روایات دیگری آمده است که پس از آنکه اصحاب درباره این افراد از پیامبر(ص) می‌پرسند، آن حضرت می‌فرماید:آنان، مردمانی هستند که در صلب مردان می‌باشند و پس از من آمده و به من ایمان می‌آورند و مرا تصدیق می‌کنند؛ در حالی که مرا ندیده‌اند و کاغذهایی را می‌یابند و به آن عمل می‌کنند؛ ایشان برترین مؤمنان از نظر ایمان می‌باشند[۲۱]. آیا از این روایات، دانسته نمی‌شود که این مردم نزد آن حضرت از اصحاب محبوب‌تر می‌باشند؟ چون که پیامبر(ص) با عنوان برادر از آنان یاد کرده است[۲۲].
  4. ابوثعلبه از پیامبر(ص) روایت می‌کند که فرمود: روزگاری خواهد آمد که برای عمل نیک‌کننده در آن زمان پاداش پنجاه تن دیگر خواهد بود. گفته شد: آیا پاداش برتری آنان نسبت به خودشان است یا نسبت به ما؟ پیامبر(ص) فرمود: نسبت به شما[۲۳].
  5. ابن حجر روایت می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: برترین مؤمنان، گروهی هستند در صلب مردان و به من ایمان می‌آورند بدون اینکه مرا دیده باشند[۲۴].
  6. همچنین او از ابوعبیده روایت می‌کند که به رسول خدا(ص) عرض کردیم: آیا کسی از ما بهتر می‌باشد؟ زیرا ما همراه تو اسلام را پذیرفتیم و جهاد کردیم؟ پیامبر(ص) فرمود: "آری، پس از شما مردمی خواهند آمد که به من ایمان می‌آورند در صورتی که مرا ندیده‌اند. ابن حجر سند این روایت را حسن دانسته است[۲۵].

بررسی نظریه"عادل بودن همه صحابه" با توجه به آیات قرآن

  1. مفهوم این آیات، امت اسلامی را از آغاز اسلام تا قیامت در بر می‌گیرد، نه گروه ویژه‌ای را؛ زیرا در بین امت اسلامی کسانی هستند که مصداق "خیر" و "امت وسط" نبوده و نیستند. بنابراین برتری امتی بر امت‌های دیگر، دلیل بر عدالت همه افرادش نیست.
  2. مفهوم آیات، فراگیر است و همه امت پیامبر(ص) را در بر می‌گیرد و نه فقط صحابه زمان ایشان را.
  3. شرط برتری امت اسلامی، عمل به دستورات قرآن می‌باشد.
  4. آیات قرآن هرگز بر الگو قرار دادن صحابه دلالت ندارد؛ زیرا هر فرد عادلی به دلیل فراموشی، غفلت، سهو، جهالت و غلبه هوای نفس دچار گناه و خطا می‌شود. از این رو، نمی‌تواند الگوی مسلمانان قرار گیرد.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۴.
  2. از جمله ر. ک: آیات: توبه ۳۸،۳۹،۶۱ و ۱۰۹، احزاب ۱۲، حجرات،۶، سجده ۱۸، بقره ۹، محمّد ۱۶
  3. احقاق الحق، ج ۲ ص ۳۹۱
  4. مظلومی گمشده در سقیفه، ج ۱ ص ۴۷
  5. شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱ ص ۳۲۱
  6. . ک: «الغدیر»، جلدهای ۵،۶،۸،۹،۱۰، «نظریة عدالة الصحابه»، احمد یعقوب (و ترجمه‌اش: نظریۀ عدالت صحابه)، «گفتگوی مذاهب» (عدالت صحابه) محمّد حسن زمانی، «الف سؤال و اشکال» ج ۲، علی الکورانی، «پاسخ شبهاتی پیرامون مکتب تشیّع»، عباس علی موسوی، ترجمه احمد بهشتی، «معالم المدرستین» علامه عسکری، ج ۱ ص ۹۵
  7. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۴.
  8. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۴-۷۵.
  9. «لا تسُبُّوا أَصحابي فوالذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِيفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  10. «خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  11. «الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضا من بعدي...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  12. «لا تسبّوا أصحابي»
  13. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  14. صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ص۹۴۰، ح۳۲.
  15. تفسیر الطبری، الطبری، ج۳، ص۲۹۸.
  16. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۸، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح۴۹.
  17. صحیح بخاری، بخاری، کتاب الشهادات، باب لا یشهد علی شهادة الجور؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل الصحابه، ص۹۸۳، ح۲۱۲.
  18. لسان العرب، ابن منظور، واژه قرن.
  19. «یا علی و اعلم، ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض»؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۲، ص۲۹۸؛ اکمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق (ترجمه: کمره‌ای)، ج۱، ص۴۰۵؛ و شبیه این حدیث در: مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
  20. «یا ایها الناس من اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة قال: وکیف لا یؤمن من الملائکة و هم یعاینون الأمر؟ قالوا: فالنبیون یا رسول الله قال: وکیف لا یؤمن النبیون و الوحی ینزل علیهم من السماء قالوا: فأصحابک یا رسول الله، قال: وکیف لا یؤمن اصحابی و هم یرون ما یرون؟ ولکن أعجب الناس ایمانا قوم یجیئون من بعدی، یؤمنون بی و لم یرونی و یصدقونی و لم یرونی اولئک اخوانی»المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۲، ص۶۹ - ۶۸، ح۱۲۵۶۰.
  21. «أقوام فی اصلاب الرجال یأتون من بعدی یؤمنون بی ولم یرونی و یصدقونی و لم یرونی، یجدون الورق المعلق فیعملون بمافیه فهؤلاء أفضل اهل الایمان ایمانا»؛
  22. الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
  23. «یأتی أیام للعامل فیهن أجر خمسین قیل منهم او ما یا رسول الله؟ قال بل منکم»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  24. «أفضل الخلق ایمانا قوم فی أصلاب الرجال یؤمنون بی ولم یرونی»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  25. فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  26. التقریر و التحبیر، ابن امیرالحاج، ج۳، ص۲۴۳.
  27. اعلام الموقعین، ابن جوزی، ج۲، ص۲۴۲.
  28. «خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است * و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷-۱۱۸.
  29. ینابیع الموده، قندوزی، ص۲۲۹.
  30. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  31. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ... الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»
  32. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۲۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۴۰، ح۲۶۲۱ - ۲۶۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۳۷، باب التاء؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۵، ص۱۹۹.
  33. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۷۶.
  34. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲.
  35. «مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۲۹.
  36. «مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۲. نیز ر.ک: ص۱۲۷- ۱۳۳، باب جامع فی من یحبه و من یبغضه.
  37. تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۳.
  38. تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۰.
  39. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۰۳-۱۱۵.
  40. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  41. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد.».. سوره فتح، آیه ۱۸.
  42. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  43. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  44. «و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
  45. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  46. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۹-۸۱.