ام‌کلثوم دختر امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۳۱: خط ۳۱:


==امّ کلثوم با کاروان حسینی==
==امّ کلثوم با کاروان حسینی==
یکی دیگر از [[زنان]] [[هاشمی]] که به هنگام خروج از [[مدینه]]، [[امام]] را [[همراهی]] کرد ام کلثوم بود. او در [[شب عاشورا]] پس از شنیدن اشعار امام درباره [[بی‌وفایی]] دنیا فریاد برآورد: {{عربی|وا محمّداه، وا علیاه، وا أمّاه، وا فاطماه، وا حسناه، وا حسیناه، واضیعتاه بعدک یا أباعبدالله}} و در حالی که اینها را صدا میزد گفت: ای وای از آن [[درماندگی]] که پس از تو گریبان گیر ما خواهد شد ای [[اباعبدالله]]! [[امام]] خواهرش را [[تسلی]] داد و فرمود: خواهرم [[وعده الهی]] را از یاد مبر و مطمئن باش که ساکنان [[آسمان‌ها]] و [[اهل]] [[زمین]] همه از بین خواهند رفت. سپس آن [[حضرت]] خطاب به گروهی از [[خاندان]] خود از جمله [[امّ کلثوم]] فرمود: پس از شهادتم [[بی‌تابی]] نکنید. گریبان چاک نکنید، صورت‌های خود را مجروح نکنید و سخنان بیهوده‌ای که سبب [[نارضایتی]] [[خداوند]] گردد بر زبان نرانید<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه احمد مستوفی هروی، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ الملهوف، ص۱۴۰ - ۱۴۱.</ref>.
یکی دیگر از [[زنان]] [[هاشمی]] که به هنگام خروج از [[مدینه]]، [[امام]] را [[همراهی]] کرد ام کلثوم بود. او در [[شب عاشورا]] پس از شنیدن اشعار امام درباره [[بی‌وفایی]] دنیا فریاد برآورد: {{عربی|"وا محمّداه، وا علياه، وا أمّاه، وا فاطماه، وا حسناه، وا حسيناه، واضيعتاه بعدك يا أباعبدالله"}} و در حالی که اینها را صدا میزد گفت: ای وای از آن [[درماندگی]] که پس از تو گریبان گیر ما خواهد شد ای [[اباعبدالله]]! [[امام]] خواهرش را [[تسلی]] داد و فرمود: خواهرم [[وعده الهی]] را از یاد مبر و مطمئن باش که ساکنان [[آسمان‌ها]] و [[اهل]] [[زمین]] همه از بین خواهند رفت. سپس آن [[حضرت]] خطاب به گروهی از [[خاندان]] خود از جمله [[امّ کلثوم]] فرمود: پس از شهادتم [[بی‌تابی]] نکنید. گریبان چاک نکنید، صورت‌های خود را مجروح نکنید و سخنان بیهوده‌ای که سبب [[نارضایتی]] [[خداوند]] گردد بر زبان نرانید<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه احمد مستوفی هروی، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ الملهوف، ص۱۴۰ - ۱۴۱.</ref>.
 
در [[روز عاشورا]] [[امام زین‌العابدین]]{{ع}} وقتی که [[تنهایی]] [[پدر]] را دید با [[عصا]] و [[شمشیر]] از جای برخاست تا [[امام حسین]] را [[یاری]] کند، اما امام به امّ کلثوم فرمود:
در [[روز عاشورا]] [[امام زین‌العابدین]]{{ع}} وقتی که [[تنهایی]] [[پدر]] را دید با [[عصا]] و [[شمشیر]] از جای برخاست تا [[امام حسین]] را [[یاری]] کند، اما امام به امّ کلثوم فرمود:
خواهرم او را نگه دار و به [[خیمه]] بر گردان تا زمین از [[نسل]] [[آل محمد]] خالی نماند. وی نیز چنین کرد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۶.</ref>.
خواهرم او را نگه دار و به [[خیمه]] بر گردان تا زمین از [[نسل]] [[آل محمد]] خالی نماند. وی نیز چنین کرد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۰۹-۲۱۰.</ref>
امّ کلثوم در [[کوفه]] و [[شام]]
 
[[ام کلثوم]] در همه مصائبی که بر [[زینب]] و دیگر اعضای [[کاروان حسینی]] پس از [[اسارت]] وارد شد [[شریک]] بوده است. او پس از رویداد [[عاشورا]]، مانند دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] نقش مهمی در افشای چهره [[دشمن]] در کوفه و شام داشت. در فصل گذشته برخی از تلاش‌های وی از جمله [[خطبه]] او در اجرای [[وظایف]] یاد شده، را آوردیم. آن حضرت پس از خطبه‌ای که در فصل گذشته به آن اشاره شد، اشعار زیر را خواندند:
==امّ کلثوم در [[کوفه]] و [[شام]]==
{{عربی|قَتَلْتُمْ أَخِي صَبْراً فَوَيْلٌ لِأُمِّكُمْ سَتُجْزَوْنَ نَاراً حَرُّهَا يَتَوَقَّدُ
[[ام کلثوم]] در همه مصائبی که بر [[زینب]] و دیگر اعضای [[کاروان حسینی]] پس از [[اسارت]] وارد شد [[شریک]] بوده است. او پس از رویداد [[عاشورا]]، مانند دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] نقش مهمی در افشای چهره [[دشمن]] در کوفه و شام داشت.  
سَفَكْتُمْ دِمَاءً حَرَّمَ اللَّهُ سَفْكَهَا وَ حَرَّمَهَا الْقُرْآنُ ثُمَّ مُحَمَّدٌ
 
أَلَا فَأَبْشِرُوا بِالنَّارِ إِنَّكُمُ غَداً لَفِي سَقَرٍ حَقّاً يَقِيناً تُخَلَّدُوا
آن بانو پس از آنکه در [[کوفه]] [[خطبه]] خواند و آنان را به دلیل [[سستی]] و کوتاهی در [[یاری امام حسین]] [[نکوهش]] کرد، بر سر مردمی که برای تماشای آنان گرد آمده بودند این‌گونه فریاد کشید: «ای [[مردم کوفه]]! آیا از خدا و [[رسول]] [[شرم]] نمی‌کنید از این که به [[حرم]] و [[دودمان پیامبر]] نگاه می‌کنید؟»<ref>{{متن حدیث|یا أهلَ الکوفةِ؛ أما تَستَحیونَ من اللّهِ و رسولِه أن تَنظروا إلی حَرَمِ النبیّ؟}}؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۴۰۰.</ref>؛
وَ إِنِّي لَأَبْكِي فِي حَيَاتِي عَلَى أَخِي عَلَى خَيْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِيِّ سَيُولَدُ
بِدَمْعٍ غَزِيرٍ مُسْتَهَلٍّ مُكَفْكَفٍ عَلَى الْخَدِّ مِنِّي ذَائِباً لَيْسَ يُحْمَد}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۲؛ مثیر الاحزان، ص۸۸؛ الملهوف، ص۱۵۵.</ref>.


برادرم را مظلومانه کشتید، وای بر مادرهایتان، کیفرتان آتشی شعله ور خواهد بود! شما خون‌هایی را ریختید که [[خدا]]، [[قرآن]] و محمد{{صل}} آن را [[حرام]] کرده بودند. [[آگاه]] باشید و هم دیگر را به [[عذاب]] [[بشارت]] دهید؛ زیرا که فردای [[قیامت]] در [[جهنم]] [[جاودانه]] خواهید شد. من تا زنده ام بر برادرم میگریم؛ بر [[بهترین]] کسی که پس از [[پیامبر]] ولادت یافته است، با اشکی فروزان که همواره بر چهره ام جاری است و هرگز خشک نمی‌شود.
آن بانو پس از آنکه در [[کوفه]] [[خطبه]] خواند و آنان را به دلیل [[سستی]] و کوتاهی در [[یاری امام حسین]] [[نکوهش]] کرد، بر سر مردمی که برای تماشای آنان گرد آمده بودند این‌گونه فریاد کشید:
{{متن حدیث|یا أهلَ الکوفةِ؛ أما تَستَحیونَ من اللّهِ و رسولِه أن تَنظروا إلی حَرَمِ النبیّ؟}}<ref>مقرم، مقتل الحسین، ص۴۰۰.</ref>؛
ای [[مردم کوفه]]! آیا از خدا و [[رسول]] [[شرم]] نمی‌کنید از این که به [[حرم]] و [[دودمان پیامبر]] نگاه می‌کنید؟
[[شیخ صدوق]] می‌نویسد: [[ابن زیاد]] خطاب به [[ام کلثوم]] گفت: خدای را [[سپاس]] که مردانتان را کشت؛ آنچه را بر سر شما رفت چگونه می‌‌بینی؟
[[شیخ صدوق]] می‌نویسد: [[ابن زیاد]] خطاب به [[ام کلثوم]] گفت: خدای را [[سپاس]] که مردانتان را کشت؛ آنچه را بر سر شما رفت چگونه می‌‌بینی؟
فرمود: ای ابن زیاد! اگر چشم تو به [[کشتن حسین]] روشن شد، بدان که بارها چشم جدش به [[دیدار]] او روشن گشته بود. پیامبر او را میبوسید، لب هایش را میمکید و او را بر دوش خود سوار می‌کرد. ای ابن زیاد! برای جدّ او پاسخی آماده کن که در [[روز قیامت]] [[دشمن]] تو خواهد بود<ref>امالی صدوق، ص۱۳۹، مجلس ۳۰، ح۱.</ref>.
 
با کاروان [[اسیران]] از کوفه تا [[شام]]
فرمود: ای ابن زیاد! اگر چشم تو به [[کشتن حسین]] روشن شد، بدان که بارها چشم جدش به [[دیدار]] او روشن گشته بود. پیامبر او را میبوسید، لب هایش را میمکید و او را بر دوش خود سوار می‌کرد. ای ابن زیاد! برای جدّ او پاسخی آماده کن که در [[روز قیامت]] [[دشمن]] تو خواهد بود<ref>امالی صدوق، ص۱۳۹، مجلس ۳۰، ح۱.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۰-۲۱۱.</ref>
به هنگام حرکت کاروان اسیران از کوفه تا شام واکنش [[زنان]] و مردان مسیر راه متفاوت بود. برخی با مأموران یزیدی درگیر شده از [[اهل بیت]] [[حمایت]] میکردند. برای نمونه نوشته‌اند: چون به حماة رسیدند. اهالی آنجا از اهل بیت حمایت کردند. [[امّ کلثوم]] چون از برخورد آنان با مأموران ابن زیاد آگاه شد، فرمود: {{متن حدیث|ما لهذه المدینة، قالوا حماة، قالت. حماها اللّه من کلّ ظالم}}. آن بانو پرسید که نام این [[شهر]] چیست؟ گفتند: حماة. فرمود: [[خداوند]] این شهر را از [[شرّ]] [[ستم]] گران نگه دارد. برخی [[شهرها]] نیز با خوش حالی از مأموران [[ابن زیاد]] استقبال کردند. به روایتی وقتی کاروان [[اسیران]] به نزدیک بعلبک رسیدند، [[مردم]] با خوش‌حالی تا دو فرسخی شهر به استقبال آنها رفتند. [[امّ کلثوم]] وقتی خوش حالی آنان را بر [[شهادت امام حسین]] و یارانش دید، آنها را با سخنان زیر [[نفرین]] کرد:
 
{{متن حدیث|أَبَادَ اللَّهُ كَثْرَتَكُمْ وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ}}؛
==با کاروان [[اسیران]] از کوفه تا [[شام]]==
[[خدا]] زیادی شما را نابود کند و کسی را را بر شما مسلط کند که شما را بکشد.
به هنگام حرکت کاروان اسیران از کوفه تا شام واکنش [[زنان]] و مردان مسیر راه متفاوت بود. برخی با مأموران یزیدی درگیر شده از [[اهل بیت]] [[حمایت]] می‌کردند. برای نمونه نوشته‌اند: چون به حماة رسیدند. اهالی آنجا از اهل بیت حمایت کردند. [[امّ کلثوم]] چون از برخورد آنان با مأموران ابن زیاد آگاه شد، آن بانو پرسید که نام این [[شهر]] چیست؟ گفتند: حماة. فرمود: [[خداوند]] این شهر را از [[شرّ]] ستم‌گران نگه دارد.
پس از سخنان یادشده [[امام سجاد]]{{ع}} گریست و آن گاه فرمود:
 
{{متن حدیث|وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ- مِنَ الْكِرَامِ وَ مَا تُهْدَى مَصَائِبُهُ-
برخی [[شهرها]] نیز با خوش‌حالی از مأموران [[ابن زیاد]] استقبال کردند. به روایتی وقتی کاروان [[اسیران]] به نزدیک بعلبک رسیدند، [[مردم]] با خوش‌حالی تا دو فرسخی شهر به استقبال آنها رفتند. [[امّ کلثوم]] وقتی خوش حالی آنان را بر [[شهادت امام حسین]] و یارانش دید، آنها را با سخنان زیر [[نفرین]] کرد: «[[خدا]] زیادی شما را نابود کند و کسی را را بر شما مسلط کند که شما را بکشد»<ref>{{متن حدیث|أَبَادَ اللَّهُ كَثْرَتَكُمْ وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ}}</ref>
فَلَيْتَ شَعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا- فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ-
 
يُسْرَى بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ- وَ سَابِقُ الْعِيسِ يَحْمِي عَنْهُ غَارِبُهُ-
پس از سخنان یاد شده [[امام سجاد]]{{ع}} گریست و آنگاه فرمود:
كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْ- كَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ-
{{شعر}}
كَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَيْحَكُمْ- فَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُه}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۶.</ref>.
{{ب|''وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ''|2=''مِنَ الْكِرَامِ وَ مَا تُهْدَى مَصَائِبُهُ''}}
این همان [[زمان]] است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و [[مصائب]] آن نامشخص است. ای کاش می‌دانستم که مشغله‌های زمان، ما را تا کجا به دنبال خود میکشاند و می‌‌بینی که ما او را به دنبال خود نمی‌کشانیم! ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را [[حمایت]] می‌کنند. گویا ما در میان آنان چون اسیران [[روم]] هستیم و گویا آنچه را [[پیامبر]] بیان فرموده است، نادرست بود. وای بر شما! در برابر [[رسول خدا]] [[کفران]] پیشه کردید و شما به گم کرده راهی میمانید که راه‌ها را نمی‌شناسد.
{{ب|''فَلَيْتَ شَعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا''|2=''فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ''}}
امّ کلثوم در [[شام]]
{{ب|''يُسْرَى بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ''|2=''وَ سَابِقُ الْعِيسِ يَحْمِي عَنْهُ غَارِبُهُ''}}
{{ب|''كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْ''|2=''كَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ''}}
{{ب|''كَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَيْحَكُمْ''|2=''فَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُه''<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۶.</ref>}}
{{پایان شعر}}
:این همان [[زمان]] است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و [[مصائب]] آن نامشخص است. ای کاش می‌دانستم که مشغله‌های زمان، ما را تا کجا به دنبال خود میکشاند و می‌‌بینی که ما او را به دنبال خود نمی‌کشانیم! ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را [[حمایت]] می‌کنند. گویا ما در میان آنان چون اسیران [[روم]] هستیم و گویا آنچه را [[پیامبر]] بیان فرموده است، نادرست بود. وای بر شما! در برابر [[رسول خدا]] [[کفران]] پیشه کردید و شما به گم کرده راهی میمانید که راه‌ها را نمی‌شناسد.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۱-۲۱۳.</ref>
 
==امّ کلثوم در [[شام]]==
چون کاروان اسیران به نزدیک شام رسیدند، [[ام کلثوم]] به [[شمر]] گفت: ما را از دروازه‌ای وارد شهر کنید که تماشاگر کمتری داشته باشد و به سر بازان بگو این سرها را از میان ما بیرون ببرند و از ما دور کنند؛ زیرا از بس ما را به این حال دیدند [[خوار]] شدیم.
چون کاروان اسیران به نزدیک شام رسیدند، [[ام کلثوم]] به [[شمر]] گفت: ما را از دروازه‌ای وارد شهر کنید که تماشاگر کمتری داشته باشد و به سر بازان بگو این سرها را از میان ما بیرون ببرند و از ما دور کنند؛ زیرا از بس ما را به این حال دیدند [[خوار]] شدیم.
[[شمر]] براساس [[خوی]] [[تجاوزگری]] و [[نفاق]] و کفرش بر عکس گفته وی، دستور داد سرها را بر نوک نیزه‌ها کرده در وسط کجاوه‌ها ببرند و در چنین وضعیتی آنها را بین تماشاگران بگردانند، تا آنکه به دروازه‌های [[دمشق]] رسیدند و بر پله‌های در [[مسجد جامع]] ایستادند؛ همان جایی که [[اسیران]] را در آنجا نگه میداشتند<ref>الملهوف، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.</ref>.
[[شمر]] براساس [[خوی]] [[تجاوزگری]] و [[نفاق]] و کفرش بر عکس گفته وی، دستور داد سرها را بر نوک نیزه‌ها کرده در وسط کجاوه‌ها ببرند و در چنین وضعیتی آنها را بین تماشاگران بگردانند، تا آنکه به دروازه‌های [[دمشق]] رسیدند و بر پله‌های در [[مسجد جامع]] ایستادند؛ همان جایی که [[اسیران]] را در آنجا نگه میداشتند<ref>الملهوف، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.</ref>.
عمربن منذر [[همدانی]] می‌گوید: در دروازه [[شام]] [[ام کلثوم]] را دیدم، چنان که پنداری فاطمه [[زهرا]] است. چادری کهنه بر سر داشت و روبندی روی سینه. من نزدیک رفتم و به [[امام سجاد]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[سلام]] کردم. آنها به من گفتند: ای [[مؤمن]] اگر می‌‌توانی چیزی به این شخص بده تا سر [[بریده]] [[امام حسین]]{{ع}} را از میان ما بیرون ببرد؛ زیرا نگاه [[مردم]] ما را [[آزار]] می‌دهد. من صد [[درهم]] به نیزه دار دادم تا سر را از میان اهل بیت بیرون ببرد<ref>بهایی، الکامل، ص۶۴۰.</ref>.
 
این گزارش نیز بیان گر اهتمام اهل بیت{{عم}} به [[عفاف]] و [[حجاب]] [[زن]] در [[اسلام]] است.
[[عمر بن منذر همدانی]] می‌گوید: در دروازه [[شام]] [[ام کلثوم]] را دیدم، چنان که پنداری [[فاطمه زهرا]] است. چادری کهنه بر سر داشت و روبندی روی سینه. من نزدیک رفتم و به [[امام سجاد]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[سلام]] کردم. آنها به من گفتند: ای [[مؤمن]] اگر می‌‌توانی چیزی به این شخص بده تا سر [[بریده]] [[امام حسین]]{{ع}} را از میان ما بیرون ببرد؛ زیرا نگاه [[مردم]] ما را [[آزار]] می‌دهد. من صد [[درهم]] به نیزه‌دار دادم تا سر را از میان اهل بیت بیرون ببرد<ref>بهایی، الکامل، ص۶۴۰.</ref>.
او که هیچ در خواستی از [[دشمن]] تا به حال نداشته، حاضر است برای [[حفظ]] [[حجاب]] خود و دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] با شمر گفت و گو کند و از او چنین درخواستی داشته باشد.
 
[[امّ کلثوم]] [[رویارویی]] [[یزید]] و مرد شامی
این گزارش نیز بیان‌گر اهتمام اهل بیت{{عم}} به [[عفاف]] و [[حجاب]] [[زن]] در [[اسلام]] است.
در مجلس یزید وقتی مردی از [[اهل شام]]، [[فاطمه دختر امام حسین]] را به کنیزی خواست، امّ کلثوم بسیار ناراحت شد و به آن مرد شامی گفت:
 
{{متن حدیث|قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لِلشَّامِيِّ اسْكُتْ يَا لُكَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَكَ وَ أَعْمَى عَيْنَيْكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاكَ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خَدَمَةً لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءِ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۷.</ref>؛
او که هیچ درخواستی از [[دشمن]] تا به حال نداشته، حاضر است برای [[حفظ]] [[حجاب]] خود و دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] با شمر گفت و گو کند و از او چنین درخواستی داشته باشد.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۳-۲۱۴.</ref>
ساکت شو ای فرومایه‌ترین و [[پست‌ترین]] مردان! [[خدا]] [[زبان]] تو را قطع، [[چشم]] تو را [[کور]] و دستت را خشک کند و [[جهنم]] را جایگاه تو قرار دهد. [[فرزندان]] [[پیامبران]] [[خدمت]] گزار [[دشمنان]] نمی‌شوند.
 
[[راوی]] می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هنوز سخن [[امّ کلثوم]] تمام نشده بود که خدا دعای او را [[اجابت]] کرد. [[ام کلثوم]] فرمود: خدای را [[سپاس]] که کیفرش را پیش از [[آخرت]] شامل حال تو کرد. این [[کیفر]] کسی است که متعرّض [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} شود.
==[[امّ کلثوم]] [[رویارویی]] [[یزید]] و مرد شامی==
امّ کلثوم در برابر سخنان [[یزید]]
در مجلس یزید وقتی مردی از [[اهل شام]]، [[فاطمه دختر امام حسین]] را به کنیزی خواست، امّ کلثوم بسیار ناراحت شد و به آن مرد شامی گفت: «ساکت شو ای فرومایه‌ترین و [[پست‌ترین]] مردان! [[خدا]] [[زبان]] تو را قطع، [[چشم]] تو را [[کور]] و دستت را خشک کند و [[جهنم]] را جایگاه تو قرار دهد. [[فرزندان]] [[پیامبران]] [[خدمت]] گزار [[دشمنان]] نمی‌شوند»<ref>{{متن حدیث|قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لِلشَّامِيِّ اسْكُتْ يَا لُكَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَكَ وَ أَعْمَى عَيْنَيْكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاكَ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خَدَمَةً لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءِ}}؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۷.</ref>؛
پس از آنکه [[اهل بیت]]{{عم}}، [[مردم]] [[شام]] را با سخنان و خطبه‌های خود و همچنین با [[سوگواری]] و مرثیه سرایی بر [[امام حسین]] دگرگون کردند، یزید به ظاهر از آنان خواست که در شام بمانند، ولی اهل بیت خواستار بازگشت به [[مدینه]] شدند. یزید دستور داد محمل‌هایی را حاضر و برای آنان [[زینت]] کنند و اموالی را نیز بر آنان عرضه داشت و گفت:
 
{{متن حدیث|يَا أُمَّ كُلْثُومٍ خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ}}؛
[[راوی]] می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هنوز سخن [[امّ کلثوم]] تمام نشده بود که خدا دعای او را [[اجابت]] کرد. [[ام کلثوم]] فرمود: خدای را [[سپاس]] که کیفرش را پیش از [[آخرت]] شامل حال تو کرد. این [[کیفر]] کسی است که متعرّض [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} شود.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۴.</ref>
ای ام کلثوم! این [[اموال]] را عوض آنچه به شما رسیده دریافت کنید.
 
ام کلثوم در پاسخ فرمود:
==امّ کلثوم در برابر سخنان [[یزید]]==
{{متن حدیث|يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>.
پس از آنکه [[اهل بیت]]{{عم}}، [[مردم]] [[شام]] را با سخنان و خطبه‌های خود و همچنین با [[سوگواری]] و مرثیه سرایی بر [[امام حسین]] دگرگون کردند، یزید به ظاهر از آنان خواست که در شام بمانند، ولی اهل بیت خواستار بازگشت به [[مدینه]] شدند. یزید دستور داد محمل‌هایی را حاضر و برای آنان [[زینت]] کنند و اموالی را نیز بر آنان عرضه داشت و گفت: ای ام کلثوم! این [[اموال]] را عوض آنچه به شما رسیده دریافت کنید<ref>{{عربی|"يَا أُمَّ كُلْثُومٍ خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ"}}</ref>.
هنگام ورود به مدینه
 
کاروانیان به سوی مدینه حرکت می‌کردند و هرچه به مدینه نزدیک‌تر می‌شدند، به جای آنکه خوش حال شوند ناراحت می‌شدند،؛ چراکه هنگام خروج همراه امام حسین{{ع}} و [[یاران]] باوفایش همراه آنان بودند، ولی اکنون جز [[امام سجاد]]{{ع}} کسی از آنها باقی نمانده است. هنگامی که امّ کلثوم دیوارهای مدینه را دید، گریست. برخی از منابع اشعار زیادی را به امّ کلثوم نسبت داده‌اند که هنگام ورود به مدینه گفته است و این [[شعر]] از جمله آنهاست:
ام کلثوم در پاسخ فرمود: {{متن حدیث|يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۴-۲۱۵.</ref>
{{عربی|مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَا فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا
 
أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّا بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا
==هنگام ورود به مدینه==
وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَى بِلَا رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا الْبَنِينَا
کاروانیان به سوی مدینه حرکت می‌کردند و هرچه به مدینه نزدیک‌تر می‌شدند، به جای آنکه خوش حال شوند ناراحت می‌شدند،؛ چراکه هنگام خروج همراه امام حسین{{ع}} و [[یاران]] باوفایش همراه آنان بودند، ولی اکنون جز [[امام سجاد]]{{ع}} کسی از آنها باقی نمانده است. هنگامی که امّ کلثوم دیوارهای مدینه را دید، گریست.
وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا وَ بَعْدَ الْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا
 
وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْا عَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا
برخی از منابع اشعار زیادی را به امّ کلثوم نسبت داده‌اند که هنگام ورود به مدینه گفته است و این [[شعر]] از جمله آنهاست:
وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُوا جَنَابَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِينَا
{{شعر}}
فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَى عَلَى أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُحَمَّلِينَا}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>.
{{ب|''مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَا''|2=''فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا''}}
ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر،؛ چراکه با حسرت‌ها و اندوه‌ها به سوی تو آمدیم. ای [[مدینه]]! از جانب ما به [[رسول خدا]] خبر بده، که ما در [[مصیبت]] فقدان پدرمان، دردمند و [[اندوه]] بار شدیم. مردان ما در [[سرزمین]] [[کربلا]] بدون سر بر [[زمین]] افتاده‌اند و [[کودکان]] ما را نیز سر بریده‌اند. ای مدینه! به جد ما خبر بده که ما را به [[اسارت]] بردند.
{{ب|''أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّا''|2=''بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا''}}
{{ب|''وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَى''|2=''بِلَا رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا الْبَنِينَا''}}
{{ب|''وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا''|2=''وَ بَعْدَ الْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا''}}
{{ب|''وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْا''|2=''عَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا''}}
{{ب|''وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُوا''|2=''جَنَابَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِينَا''}}
{{ب|''فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَى''|2=''عَلَى أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُحَمَّلِينَا''<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>}}
{{پایان شعر}}
:ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر،؛ چراکه با حسرت‌ها و اندوه‌ها به سوی تو آمدیم. ای [[مدینه]]! از جانب ما به [[رسول خدا]] خبر بده، که ما در [[مصیبت]] فقدان پدرمان، دردمند و [[اندوه]] بار شدیم. مردان ما در [[سرزمین]] [[کربلا]] بدون سر بر [[زمین]] افتاده‌اند و [[کودکان]] ما را نیز سر بریده‌اند. ای مدینه! به جد ما خبر بده که ما را به [[اسارت]] بردند.
 
ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم، بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم، مردان و پسران ما همراهمان نیستند.
ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم، بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم، مردان و پسران ما همراهمان نیستند.
ای جد بزرگوار ما! حسین را کشتند و به حضور و [[قرب]] [[خدا]] در مورد ما توجه نکردند. ای جدّ بزرگوار! [[دشمنان]] ما به آرزوهای خود رسیدند و [[دل]] شان با دیدن [[مصائب]] ما شاد گردید. آنها [[حریم]] [[بانوان]] ما را رعایت نکردند و همه آنها را به [[اجبار]] بر جهاز بی‌رو پوش شترها سوار نمودند.
 
ای جد بزرگوار ما! حسین را کشتند و به حضور و [[قرب]] [[خدا]] در مورد ما توجه نکردند. ای جدّ بزرگوار! [[دشمنان]] ما به آرزوهای خود رسیدند و [[دل]] شان با دیدن [[مصائب]] ما شاد گردید. آنها [[حریم]] [[بانوان]] ما را رعایت نکردند و همه آنها را به [[اجبار]] بر جهاز بی‌رو پوش شترها سوار نمودند.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۵-۲۱۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۰۴


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

دختر امیر المؤمنین(ع) و خواهر زینب و حسین وی در سال‌های آخر عمر پیامبر خدا(ص) به دنیا آمد. زنی با فضیلت، فصیح، سخنور و دانا بود. نامش را زینب صغری هم گفته‌اند. وی در طول زندگی، شاهد شهادت مظلومانه عترت پیامبر بود. درسال ۶۱ هجری نیز در رکاب سید الشهدا به کربلا آمد و پس از عاشورا، در مدت اسارت نیز با سخنانش عترت رسول خدا را معرفی و ستم‌های حکام را افشا می‌کرد از جمله وقتی کاروان اسیران را به کوفه وارد کردند، در جمع انبوه حاضران، ام کلثوم به مردم دستور سکوت داد. چون نفس‌ها آرام گرفت و همه ساکت شدند به سخن پرداخت و کوفیان را به خاطر سستی در یاری امام و آلودن دست به خون سید الشهدا ملامت کرد. آغاز خطبه‌اش چنین است: «يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ سَوْأَةً لَكُمْ مَا لَكُمْ خَذَلْتُمْ حُسَيْناً وَ قَتَلْتُمُوهُ وَ اِنْتَهَبْتُمْ أَمْوَالَهُ وَ وَرِثْتُمُوهُ وَ سَبَيْتُمْ نِسَاءَهُ وَ نَكَبْتُمُوهُ فَتَبّاً لَكُمْ وَ سُحْقاً وَيْلَكُمْ أَ تَدْرُونَ أَيَّ دَوَاهٍ دَهَتْكُمْ»[۱] و صدای گریه همه برخاست و زنان صورت خراشیدند و موی کندند و مویه کردند. هنگام ورود به شام نیز شمر را‌طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه‌ای وارد کنند که اجتماع کمتری باشد و سرهای شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنها پرداخته، کمتر به چهره اهل بیت پیامبر نگاه کنند. شمر دقیقا بر خلاف خواسته او عمل کرد و اسیران را از دروازه ساعات وارد دمشق کردند[۲]. در ایام حضور در دمشق نیز هرگز از بیان حقایق و افشای جنایات امویان کوتاهی نکرد. پس از بازگشت اهل بیت به مدینه نیز، ام کلثوم از کسانی بود که گزارش این سفر خونین را به مردم می‌داد. شعر معروف مدینة جدنا لا تقبلینا، فبالحسرات و الاحزان جئنا که هنگام ورود به مدینه خوانده شده از ام کلثوم است [۳]. البته بعضی معتقدند ام کلثوم که دختر حضرت فاطمه بوده، در زمان امام مجتبی از دنیا رفت. این بانو که نامش در حادثه کربلا مطرح است، از یکی دیگر از همسران امیر المؤمنین است[۴].

افشاگری و خطبه‌خوانی ام کلثوم در قیام حسینی

ام کلثوم(س) در شهر کوفه در روز یازدهم محرم در خطاب سرزنش‌آمیز به اهل کوفه چنین فرمود: «ای اهل کوفه، وای به حالتان! با حسین(ع) چه کردید؟ او را تنها گذاشتید، به قتل رسانیدید و اموالش را به غارت بردید و خود را وارث او شمردید. زنانش را اسیر کرده، و آزار دادید. هلاکت بر شما باد، از رحمت خدا به دور باشید! که مصیبت بزرگی آفریدید! آیا می‌دانید بار چه گناه سنگینی را بر دوش خود نهاده‌اید و چه خون‌های پاک و مطهری را بر زمین ریختید؟ و چه اموال محترمی را به غارت بردید؟ شما برترین انسان پس از پیامبر را کشتید». «قساوت باد شما را که از رحمت و مهربانی به دورید. به درستی که یاران خدا رستگارانند و حزب شیطان زیان‌کاران».

سپس در خلال اشعاری که سرود فرمود: شما برادرم را به گونه زجر و سختی به شهادت رسانیدید، وای بر شما...! که به زودی آتش پاداشتان خواهد بود. خونی را بر زمین ریختید که خدای آن را محترم شمرده بود و قرآن و سپس رسول خدا ریختن آن را حرام. آتش روز قیامت پاداشتان باد که به یقین در آن جاودانه‌اید. من پیوسته تا زنده‌ام بر برادرم می‌گریم، بر آن برادری که پس از رسول خدا(ص) برترین بود و اشک‌هایم همچون سیل و باران پیوسته بر گونه‌هایم جاری می‌شوند و هرگز خشک نخواهند شد»[۵].

صاحبان مقاتل گویند: پس از آنکه ام کلثوم این عبارات را بیان کرد، مردم از گریه و شیون جنجالی به پا کردند و خاک بر سر خود می‌ریختند و صورت می‌خراشیدند و سیلی به صورت می‌زدند و واویلا می‌گفتند. سید بن طاووس در لهوف[۶] و محدث قمی در نفس المهموم[۷] می‌فرماید: پس از استماع این خطبه، مردان به سختی گریستند و هرگز دیده نشد، مردم به شدت آن روز گریه کنند.[۸]

نقش ام کلثوم دختر امام علی در حماسه عاشورا

امّ کلثوم دختر امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) است[۹]. تاریخ ولادت او به طور دقیق روشن نیست. نوشته‌اند پیش از رحلت پیامبر اکرم(ص) متولد شده است.

مؤرخان و محدثان اهل سنت بر آن هستند که عُمر خلیفه دوم او را از علی(ع) خواستگاری کرد و با مِهر چهل هزار درهم به همسری خود درآورد.

اکثر علمای شیعه ازدواج امّ کلثوم را با عمر آن هم با مهر چهل هزار درهم که با مهرالسنه سازگاری ندارد درست نمی‌دانند. برخی بر این باورند که علی(ع) دو دختر به نام امّ کلثوم داشته است: یکی از فاطمه زهراست که در زمان امام حسن، یعنی پیش از سال ۵۰ هجری از دنیا رفته است[۱۰]. ولی ابن شهر آشوب گفته است که امّ کلثوم پس از عمر، با عون، محمد و عبدالله پسران جعفر طیار یکی پس از مرگ دیگری ازدواج کرده است که بدون تردید ازدواجش با عبدالله همسر زینب کبری پس از وفات آن بانو بوده است[۱۱]. این دو تاریخ وفات باید متعلق به این دو امّ کلثوم باشد، نه یکی از آنها، اما کدام یک زودتر درگذشته‌اند؟ سید محسن امین می‌گوید: علی(ع) دو دختر به نام امّ کلثوم داشته است: ام کلثوم کبری دختر فاطمه که پیش از واقعه کربلا از دنیا رفته است و امّ کلثوم دیگر که به زینب صغری موسوم بوده است[۱۲]. بنابراین ام کلثومی که همراه کاروان حسینی بوده از یکی دیگر از همسران علی(ع) بوده است [۱۳].[۱۴]

امّ کلثوم با کاروان حسینی

یکی دیگر از زنان هاشمی که به هنگام خروج از مدینه، امام را همراهی کرد ام کلثوم بود. او در شب عاشورا پس از شنیدن اشعار امام درباره بی‌وفایی دنیا فریاد برآورد: "وا محمّداه، وا علياه، وا أمّاه، وا فاطماه، وا حسناه، وا حسيناه، واضيعتاه بعدك يا أباعبدالله" و در حالی که اینها را صدا میزد گفت: ای وای از آن درماندگی که پس از تو گریبان گیر ما خواهد شد ای اباعبدالله! امام خواهرش را تسلی داد و فرمود: خواهرم وعده الهی را از یاد مبر و مطمئن باش که ساکنان آسمان‌ها و اهل زمین همه از بین خواهند رفت. سپس آن حضرت خطاب به گروهی از خاندان خود از جمله امّ کلثوم فرمود: پس از شهادتم بی‌تابی نکنید. گریبان چاک نکنید، صورت‌های خود را مجروح نکنید و سخنان بیهوده‌ای که سبب نارضایتی خداوند گردد بر زبان نرانید[۱۵].

در روز عاشورا امام زین‌العابدین(ع) وقتی که تنهایی پدر را دید با عصا و شمشیر از جای برخاست تا امام حسین را یاری کند، اما امام به امّ کلثوم فرمود: خواهرم او را نگه دار و به خیمه بر گردان تا زمین از نسل آل محمد خالی نماند. وی نیز چنین کرد[۱۶].[۱۷]

امّ کلثوم در کوفه و شام

ام کلثوم در همه مصائبی که بر زینب و دیگر اعضای کاروان حسینی پس از اسارت وارد شد شریک بوده است. او پس از رویداد عاشورا، مانند دیگر زنان هاشمی نقش مهمی در افشای چهره دشمن در کوفه و شام داشت.

آن بانو پس از آنکه در کوفه خطبه خواند و آنان را به دلیل سستی و کوتاهی در یاری امام حسین نکوهش کرد، بر سر مردمی که برای تماشای آنان گرد آمده بودند این‌گونه فریاد کشید: «ای مردم کوفه! آیا از خدا و رسول شرم نمی‌کنید از این که به حرم و دودمان پیامبر نگاه می‌کنید؟»[۱۸]؛

شیخ صدوق می‌نویسد: ابن زیاد خطاب به ام کلثوم گفت: خدای را سپاس که مردانتان را کشت؛ آنچه را بر سر شما رفت چگونه می‌‌بینی؟

فرمود: ای ابن زیاد! اگر چشم تو به کشتن حسین روشن شد، بدان که بارها چشم جدش به دیدار او روشن گشته بود. پیامبر او را میبوسید، لب هایش را میمکید و او را بر دوش خود سوار می‌کرد. ای ابن زیاد! برای جدّ او پاسخی آماده کن که در روز قیامت دشمن تو خواهد بود[۱۹].[۲۰]

با کاروان اسیران از کوفه تا شام

به هنگام حرکت کاروان اسیران از کوفه تا شام واکنش زنان و مردان مسیر راه متفاوت بود. برخی با مأموران یزیدی درگیر شده از اهل بیت حمایت می‌کردند. برای نمونه نوشته‌اند: چون به حماة رسیدند. اهالی آنجا از اهل بیت حمایت کردند. امّ کلثوم چون از برخورد آنان با مأموران ابن زیاد آگاه شد، آن بانو پرسید که نام این شهر چیست؟ گفتند: حماة. فرمود: خداوند این شهر را از شرّ ستم‌گران نگه دارد.

برخی شهرها نیز با خوش‌حالی از مأموران ابن زیاد استقبال کردند. به روایتی وقتی کاروان اسیران به نزدیک بعلبک رسیدند، مردم با خوش‌حالی تا دو فرسخی شهر به استقبال آنها رفتند. امّ کلثوم وقتی خوش حالی آنان را بر شهادت امام حسین و یارانش دید، آنها را با سخنان زیر نفرین کرد: «خدا زیادی شما را نابود کند و کسی را را بر شما مسلط کند که شما را بکشد»[۲۱]

پس از سخنان یاد شده امام سجاد(ع) گریست و آنگاه فرمود:

وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَى عَجَائِبُهُمِنَ الْكِرَامِ وَ مَا تُهْدَى مَصَائِبُهُ
فَلَيْتَ شَعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَافُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ
يُسْرَى بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍوَ سَابِقُ الْعِيسِ يَحْمِي عَنْهُ غَارِبُهُ
كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْكَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ
كَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَيْحَكُمْفَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُه[۲۲]
این همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است. ای کاش می‌دانستم که مشغله‌های زمان، ما را تا کجا به دنبال خود میکشاند و می‌‌بینی که ما او را به دنبال خود نمی‌کشانیم! ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‌کنند. گویا ما در میان آنان چون اسیران روم هستیم و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود. وای بر شما! در برابر رسول خدا کفران پیشه کردید و شما به گم کرده راهی میمانید که راه‌ها را نمی‌شناسد.[۲۳]

امّ کلثوم در شام

چون کاروان اسیران به نزدیک شام رسیدند، ام کلثوم به شمر گفت: ما را از دروازه‌ای وارد شهر کنید که تماشاگر کمتری داشته باشد و به سر بازان بگو این سرها را از میان ما بیرون ببرند و از ما دور کنند؛ زیرا از بس ما را به این حال دیدند خوار شدیم.

شمر براساس خوی تجاوزگری و نفاق و کفرش بر عکس گفته وی، دستور داد سرها را بر نوک نیزه‌ها کرده در وسط کجاوه‌ها ببرند و در چنین وضعیتی آنها را بین تماشاگران بگردانند، تا آنکه به دروازه‌های دمشق رسیدند و بر پله‌های در مسجد جامع ایستادند؛ همان جایی که اسیران را در آنجا نگه میداشتند[۲۴].

عمر بن منذر همدانی می‌گوید: در دروازه شام ام کلثوم را دیدم، چنان که پنداری فاطمه زهرا است. چادری کهنه بر سر داشت و روبندی روی سینه. من نزدیک رفتم و به امام سجاد و اهل بیت(ع) سلام کردم. آنها به من گفتند: ای مؤمن اگر می‌‌توانی چیزی به این شخص بده تا سر بریده امام حسین(ع) را از میان ما بیرون ببرد؛ زیرا نگاه مردم ما را آزار می‌دهد. من صد درهم به نیزه‌دار دادم تا سر را از میان اهل بیت بیرون ببرد[۲۵].

این گزارش نیز بیان‌گر اهتمام اهل بیت(ع) به عفاف و حجاب زن در اسلام است.

او که هیچ درخواستی از دشمن تا به حال نداشته، حاضر است برای حفظ حجاب خود و دیگر زنان هاشمی با شمر گفت و گو کند و از او چنین درخواستی داشته باشد.[۲۶]

امّ کلثوم رویارویی یزید و مرد شامی

در مجلس یزید وقتی مردی از اهل شام، فاطمه دختر امام حسین را به کنیزی خواست، امّ کلثوم بسیار ناراحت شد و به آن مرد شامی گفت: «ساکت شو ای فرومایه‌ترین و پست‌ترین مردان! خدا زبان تو را قطع، چشم تو را کور و دستت را خشک کند و جهنم را جایگاه تو قرار دهد. فرزندان پیامبران خدمت گزار دشمنان نمی‌شوند»[۲۷]؛

راوی می‌گوید: به خدا سوگند! هنوز سخن امّ کلثوم تمام نشده بود که خدا دعای او را اجابت کرد. ام کلثوم فرمود: خدای را سپاس که کیفرش را پیش از آخرت شامل حال تو کرد. این کیفر کسی است که متعرّض حرم رسول خدا(ص) شود.[۲۸]

امّ کلثوم در برابر سخنان یزید

پس از آنکه اهل بیت(ع)، مردم شام را با سخنان و خطبه‌های خود و همچنین با سوگواری و مرثیه سرایی بر امام حسین دگرگون کردند، یزید به ظاهر از آنان خواست که در شام بمانند، ولی اهل بیت خواستار بازگشت به مدینه شدند. یزید دستور داد محمل‌هایی را حاضر و برای آنان زینت کنند و اموالی را نیز بر آنان عرضه داشت و گفت: ای ام کلثوم! این اموال را عوض آنچه به شما رسیده دریافت کنید[۲۹].

ام کلثوم در پاسخ فرمود: «يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ»[۳۰].[۳۱]

هنگام ورود به مدینه

کاروانیان به سوی مدینه حرکت می‌کردند و هرچه به مدینه نزدیک‌تر می‌شدند، به جای آنکه خوش حال شوند ناراحت می‌شدند،؛ چراکه هنگام خروج همراه امام حسین(ع) و یاران باوفایش همراه آنان بودند، ولی اکنون جز امام سجاد(ع) کسی از آنها باقی نمانده است. هنگامی که امّ کلثوم دیوارهای مدینه را دید، گریست.

برخی از منابع اشعار زیادی را به امّ کلثوم نسبت داده‌اند که هنگام ورود به مدینه گفته است و این شعر از جمله آنهاست:

مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَافَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا
أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّابِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا
وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَىبِلَا رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا الْبَنِينَا
وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَاوَ بَعْدَ الْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا
وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْاعَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا
وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُواجَنَابَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِينَا
فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَىعَلَى أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُحَمَّلِينَا[۳۲]
ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر،؛ چراکه با حسرت‌ها و اندوه‌ها به سوی تو آمدیم. ای مدینه! از جانب ما به رسول خدا خبر بده، که ما در مصیبت فقدان پدرمان، دردمند و اندوه بار شدیم. مردان ما در سرزمین کربلا بدون سر بر زمین افتاده‌اند و کودکان ما را نیز سر بریده‌اند. ای مدینه! به جد ما خبر بده که ما را به اسارت بردند.

ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم، بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم، مردان و پسران ما همراهمان نیستند.

ای جد بزرگوار ما! حسین را کشتند و به حضور و قرب خدا در مورد ما توجه نکردند. ای جدّ بزرگوار! دشمنان ما به آرزوهای خود رسیدند و دل شان با دیدن مصائب ما شاد گردید. آنها حریم بانوان ما را رعایت نکردند و همه آنها را به اجبار بر جهاز بی‌رو پوش شترها سوار نمودند.[۳۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج ۴۵،ص ۱۱۲،اعیان الشیعه،ج ۳،ص ۴۸۵
  2. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۴۸۵
  3. تمام شعر که ۳۸ بیت است در عوالم جلد امام حسین، ص ۴۲۳آمده است
  4. ر. ک. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۴.
  5. وقایع الایام، خیابانی، ص۲۵۱.
  6. لهوف، سید بن طاووس، ص۵۶.
  7. محدث قمی، نفس المهموم، ص۷۹.
  8. فخر روحانی، زهرا، مقاله «نقش زنان در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۷۷.
  9. الفصول المهمه، ج۱، ص۶۴۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۱۸؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۱؛ الارشاد، ج۱، ص۳۵۳.
  10. اسدالغابه، ج۷، ص۳۸۷؛ الاصابه، ج۴، ص۴۶۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص۴۶۹، حاشیه.
  11. بحارالانوار، ج۲، ص۹۰.
  12. اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۲۷.
  13. الملهوف، ص۲۰۰.
  14. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۰۸-۲۰۹.
  15. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه احمد مستوفی هروی، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ الملهوف، ص۱۴۰ - ۱۴۱.
  16. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۶.
  17. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۰۹-۲۱۰.
  18. «یا أهلَ الکوفةِ؛ أما تَستَحیونَ من اللّهِ و رسولِه أن تَنظروا إلی حَرَمِ النبیّ؟»؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۴۰۰.
  19. امالی صدوق، ص۱۳۹، مجلس ۳۰، ح۱.
  20. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۰-۲۱۱.
  21. «أَبَادَ اللَّهُ كَثْرَتَكُمْ وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ»
  22. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۶.
  23. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۱-۲۱۳.
  24. الملهوف، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.
  25. بهایی، الکامل، ص۶۴۰.
  26. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۳-۲۱۴.
  27. «قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لِلشَّامِيِّ اسْكُتْ يَا لُكَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَكَ وَ أَعْمَى عَيْنَيْكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاكَ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خَدَمَةً لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءِ»؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۷.
  28. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۴.
  29. "يَا أُمَّ كُلْثُومٍ خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ"
  30. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.
  31. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۴-۲۱۵.
  32. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.
  33. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۱۵-۲۱۶.