کارگزاران امام علی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۸۶: خط ۸۶:


==[[شرایط و اختیارات کارگزاران]]==
==[[شرایط و اختیارات کارگزاران]]==
شرایط [[استانداران]] و کارگزاران
[[مقام]] و [[منصب]] در [[اسلام]] عنوان [[مسئولیت]]، [[وظیفه]] و [[امانت]] دارد و هیچ گاه نباید با نظر طعمه و [[ریاست]] به آن نگریست.
از دیدگاه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حکومت]] و [[امارت]]، عنوان امانت دارد که در [[اختیار]] افراد قرار میگیرد و [[مسئولان]] [[حکومتی]] باید افرادی [[دیندار]]، [[امانتدار]]، [[صالح]]، [[پارسا]]، با [[تقوا]]، [[آگاه]]، با [[سیاست]] و کفایت، دارای [[حیا]]، از خاندان‌های صالح و قابل [[اطمینان]] باشند و از مقام، به نفع خود و [[خویشان]] و جهت گردآوری [[مال]]، [[سوء]] استفاده نکنند. حضرت در هنگام به‌کارگیری کارگزاران خود همیشه آن‎ها را به [[تقوای الهی]] توصیه می‌کرد. [[ابن عبد البر]] می‌نویسد: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} هرگاه میخواست کسی را به کار بگمارد او را میخواست و به وی چنین سفارش میکرد:
{{متن حدیث| عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللَّهِ لَابُدَّ مِن لِقَائِهِ وَ لَا مُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ فَإِنَّهُ یَمْلِکُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ عَلَیْکَ فِیمَا بِهِ بِمَا یُقَرِّبُکَ مِنَ اللهِ فَإِنَّ مَا عِنْدَهُ خَلَفٌ مِنَ الدُّنْیَا}}<ref>ابن عبد البر، بهجة المجالس و أنس المجالس، ج۳، ص۲۴۸.</ref>؛
بر تو باد [[پرهیز]] از خدایی که چاره‌ای از [[دیدار]] با او نیست و برای تو نهایتی جز او نیست، پس او مالک [[دنیا]] و [[آخرت]] است. بر تو باد عمل به آن چه تو را به آن [[فرمان]] داده، به چیزی که تو را به [[خداوند]] نزدیک می‌کند. پس آنچه نزد خداست جایگزین دنیاست.
حضرت در نامه‌ای که به [[اشعث بن قیس]] نوشت، فرمود:
{{متن حدیث|وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ}}<ref>نهجالبلاغه (صبحی صالح)، نامه ۵، ص۳۶۶؛ نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، ص۸۳۹.</ref>؛
کار امارت تو، برایت طعمه و وسیله [[کسب مال]] نیست، بلکه امانتی بر گردن توست که به خوبی باید از آن [[حفاظت]] نمایی.
حضرت در [[نامه]] به [[حاکم بحرین]] نوشت:
{{متن حدیث|فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ}}<ref>نهجالبلاغه (صبحی صالح)، نامه ۴۲، ص۴۱۴؛ نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، ص۹۶۰.</ref>؛
پس همانا به خوبی از عهده حکومت برآمدی و امانت خود را ادا کرده‌ای.
امیرالمؤمنین{{ع}} در نامه‌ای که به [[ابن عباس]] درباره [[اختلاس]] او نوشته است، می‌فرماید:
{{متن حدیث|... إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ}}<ref>نهجالبلاغه (صبحی صالح)، نامه ۴۰، ص۴۱۲؛ نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، ص۹۵۵ و ۹۵۶.</ref>؛
اگر تو انجام دادی (و [[خیانت]] کردی)، پس همانا پروردگارت را ناراحت کرده، خلاف [[فرمان امام]] خود عمل نمودی و به [[امانت]] خویش خیانت کردی.
حضرت در [[نامه]] چهل و یکم نیز از [[حکومت]] تعبیر به امانت دارد و بر این اساس، ایشان افرادی را به [[امارت]] میگمارد که چنین برداشتی از آن داشته باشند و کسانی را که طالب و خواهان [[ریاست]] و [[مقام]] بودند و در این راه، تلاش [[بیهوده]] می‌کردند برای پذیرش این [[مناصب]] [[صالح]] نمی‌دانست و به [[طلحه]] و [[زبیر]] که خواهان حکومت و ریاست بودند، فرمود:
{{متن حدیث|ارْضَيَا بِقِسْمِ اللَّهِ لَكُمَا حَتَّى أَرَى رَأْيِي وَ اعْلَمَا أَنِّي لَا أُشْرِكُ فِي أَمَانَتِي إِلَّا مَنْ أَرْضَى بِدِينِهِ وَ أَمَانَتِهِ مِنْ أَصْحَابِي}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۲۳۱.</ref>؛
شما دو نفر به آن چه قسمت [[الهی]] است، [[راضی]] باشید تا من نظر خود را اعلام کنم؛ اما بدانید که من در امانتم (حکومت) کسی را [[شریک]] قرار نمی‌دهم، مگر افرادی از اصحابم را که از [[دین]] و [[امانتداری]] او مطمئن و راضی باشم.
بنابراین حکومت عنوان امانت دارد و [[امانتدار]] باید [[امین]]، [[مؤمن]] و مورد [[اطمینان]] باشد.
در این باره در نامه‌ای که حضرت به [[مالک اشتر]] نوشت و از او خواست به [[کوفه]] بیاید تا روانه [[مصر]] گردد، فرمود:
{{متن حدیث|وَ اسْتَخْلِفْ عَلَى عَمَلِكَ أَهْلَ الثِّقَةِ وَ النَّصِيحَةِ مِنْ أَصْحَابِكَ}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۷۴.</ref>؛
و [[جانشین]] کار خود را (در [[نصیبین]] و جزیره) فردی مورد اطمینان و [[خیرخواه]] از یارانت قرار ده.
حضرت همچنین در نامه‌ای که به [[حذیفه]] نوشت، فرمود:
{{متن حدیث|فَاجْمَعْ إِلَيْكَ ثِقَاتِكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتَ مِمَّنْ تَرْضَى دِينَهُ وَ أَمَانَتَهُ وَ اسْتَعِنْ بِهِمْ عَلَى أَعْمَالِكَ}}<ref>دیلمی، ارشادالقلوب، ج۲، ص۳۲۱؛ بحارالأنوار، ج۲۸، ص۸۸؛ کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۱۸۰؛ أعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۴.</ref>؛
و جمع کن افراد مورد [[اطمینان]] و کسانی که مورد علاقه تو می‌باشند و [[راضی]] به [[دیانت]] آنها و حسن امانتشان میباشی و از آنها در کارهایت [[یاری]] بخواه.
حضرت در [[نامه]] خود به [[مالک اشتر]] در هنگام [[انتخاب]] [[کارگزار]] [[اسلامی]] برابر نقل تحف العقول بر [[پارسایی]]، [[آگاهی]] و [[سیاست]] دانی آنان تأکید مینماید و می‌فرماید:
{{متن حدیث|فَاصْطَفِ لِوِلَايَةِ أَعْمَالِكَ أَهْلَ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ السِّيَاسَةِ}}<ref>حرانی، تحف العقول، ص۱۳۷؛ ذاکری، مدیریت و سیاست، ص۱۰۵.</ref>؛
برای [[حکومت]] مناطق تحت فرمانت افرادی از [[اهل]] [[ورع]] و پارسایی، با [[دانش]] و سیاست برگزین.
شیوه [[گزینش]] [[کارگزاران]]
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در هنگام گزینش کارگزاران شرایط ذکر شده را در نظر میگرفت و بر داشتن شرایط دیگر تأکید مینمود. در نامه خود به مالک در چگونگی [[گزینش کارمندان]] چنین می‌نویسد:
{{متن حدیث|ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ [اخْتِيَاراً] اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ [إِشْرَافاً] إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً}}<ref>نهجالبلاغه (صبحی صالح)، نامه ۵۳، ص۴۳۵؛ نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، ص۱۰۱۱.</ref>؛
سپس بنگر در امور کارگزارانت، پس آنان را با [[امتحان]] و [[آزمایش]]، به کار بگمار و به سبب [[دوستی]] و بدون [[مشورت]]، به آنها [[امارت]] مده؛ زیرا این دو از شعبه‌های [[جور]] و [[خیانت]] هستند (چون به آن فرد و [[جامعه]] [[ستم]] و خیانت می‌شود) و برای [[کارگزاری]]، افراد باتجربه و باحیا را از خانواده‌های [[صالح]] و کسانی که سابقه [[خدمت]] به [[اسلام]] دارند، [[طلب]] کن؛ زیرا [[اخلاق]] آنان گرامی‌تر است و آبرویشان محفوظ‌تر و طمعشان کمتر و [[عاقبت]] نگریشان فزون‌تر می‌باشد.
در سخنی حضرت بر کفایت و [[امانتداری]] کارگزاران و [[فرماندهان]] تکیه نموده و هرگونه [[شفاعت]] خواهی و توصیه را بدون داشتن این دو شرط رد مینماید.
{{متن حدیث|وَ لَا تَقْبَلَنَّ فِي اسْتِعْمَالِ عُمَّالِكَ وَ أُمَرائِكَ شَفَاعَةً إِلَّا شَفَاعَةَ الْكِفَايَةِ وَ الْأَمَانَةَ}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۲۷۶، ش۱۸۴.</ref>؛
درخواست و [[میانجیگری]] را در گماردن [[کارگزاران]] و فرماندهانت نپذیر جز [[شفاعت]] [[توانایی]] و [[امانتداری]].
از آن چه نقل شد، درمییابیم که یک [[کارگزار]] [[اسلامی]] باید دارای این ویژگی‌ها باشد: [[مؤمن]] و [[دیندار]] باشد؛ [[ریاست]] [[طلب]] و [[دنیاپرست]] نباشد؛ [[امانتدار]] باشد؛ [[خیرخواه]] [[مردم]] و [[رهبر]] باشد؛ مورد [[اطمینان]] رهبر و [[حاکم]] باشد؛ [[اهل]] [[تجربه]] در کار خود باشد؛ با [[حیا]]، [[عفیف]]، [[پارسا]]، [[آگاه]]، با [[سیاست]] و کفایت باشد؛ خوش سابقه باشد (سابقه انقلابی داشته باشد)؛ از خانواده‌های [[صالح]] باشد که [[اخلاق]] خوب و [[طمع]] کمتر دارند؛ [[انتخاب]] او به وسیله حاکم نباید به جهت علاقهمندی باشد، بدون این که درباره توان و پذیرش او [[مشورت]] شده باشد؛ زیرا اگر فردی را که صلاحیت نداشته باشد و قابل [[پذیرش مردم]] نباشد در منطقه‌ای [[مأمور]] نماید، باعث [[ستم]] و [[خیانت]] به آن‎ها و حتی [[ظلم]] و خیانت به فرد منتخب خواهد شد.
[[حضرت امیر]]{{ع}} برابر این شرایطی که بیان شد، سعی می‌کرد. افراد خوش سابقه از خاندان‌های صالح را برای [[مناصب]] مناطق مختلف انتخاب کند؛ کسانی که به خاندان‌های [[عصمت]] و [[طهارت]] علاقهمند بوده، در دستگاه‌های خلفای قبلی به [[سوء]] استفاده و [[دنیا‌طلبی]] آمیخته نشدند. اما افرادی که هم توان اداره منطقه [[مأموریت]] خود را داشته و هم دارای سابقه درخشان باشند -با توجه به گذشت ۲۵ سال [[انحراف]] از [[روش پیامبر]]{{صل}} - کمتر پیدا میشد؛ بهویژه این که کارگزاران ولایات، باید تابع رهبر باشند و از او [[اطاعت]] کنند. از این رو، وقتی که به پیشنهاد [[مالک اشتر]]، [[ابوموسی]] را حضرت در [[مقام]] خود ابقا می‌کند، بعد به خاطر [[عدم اطاعت]] او از رهبر [[مسلمین]] و جلوگیری از [[همراهی]] مردم با ایشان برای [[جنگ]] با [[ناکثین]]، مجبور می‌شود او را از کار برکنار کند و [[مردم کوفه]] را برای همراهی در جنگ، با خود هماهنگ کند، چون [[مسئول]] [[امت]] و [[جامعه اسلامی]]، [[رهبر]] و [[حاکم]] [[مسلمانان]] می‌باشد و [[کارگزاران]] باید از او [[اطاعت]] کنند. البته این بدان معنا نیست که [[حاکم مسلمین]] به صورت [[دیکتاتوری]] [[مستبد]] درآید، بلکه کارگزاران در عین اطاعت، باید نظرات خیرخواهانه خود را به رهبر ارائه دهند و در [[فرهنگ اسلامی]] از این، تعبیر به {{متن حدیث|النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ}}؛ [[خیرخواهی]] برای [[رهبران]] مسلمانان شده است. از این روی [[حضرت امیر]]{{ع}} افرادی همچون [[مالک اشتر]]، [[محمد بن ابی بکر]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[سهل بن حنیف]]، [[قیس بن سعد]] و [[فرزندان]] عباس را برای [[امارت]] [[انتخاب]] می‌کند، اما از [[خویشان]] نزدیک و فرزندان خود کسی را برای امارت بر نمی‌گزیند و زمانی که مالک اشتر به [[کارگزاری]] فرزندان عباس [[اعتراض]] می‌کند، حضرت جواب قانع کننده‌ای به او می‌دهد.
نوشته‌اند پس از این که حضرت امیر{{ع}}، فرزندان عباس را بر [[حجاز]]، [[یمن]] و [[عراق]] گمارد، مالک اشتر گفت: پس برای چه ما دیروز آن پیرمرد را کشتیم؟ یعنی، کشتن [[عثمان]] به خاطر این بود که او بدون جهت، [[اقوام]] خود را سر کار آورد. هنگامی که حضرت امیر{{ع}} از سخن مالک اشتر با خبر شد، او را احضار کرد و مورد [[ملاطفت]] قرار داد و در تبیین [[انگیزه]] خود فرمود:
آیا من حسن و حسین را امارت دادم؟ یا یکی از فرزندان برادرم، جعفر و یا [[عقیل]] و یا حتی فرزندان او را؟ و اما این که فرزندان عباس را به امارت گماردم، به سبب این بود که شنیدم عباس بارها از [[رسول خدا]]{{صل}} درخواست امارت میکرد و حضرت نیز به او میفرمود:
{{متن حدیث|يَا عَمِّ إِنَّ الْإِمَارَةَ إِنْ طَلَبْتَهَا وُكِّلْتَ إِلَيْهَا وَ إِنْ طَلَبَتْكَ أُعِنْتَ عَلَيْهَا}}<ref>این مضمون را امام صادق{{ع}} از پدرش و ایشان از پدرانش از رسول خدا{{صل}} نقل کرده‌اند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ سَأَلَ الْإِمَارَةَ لَمْ يُعَنْ عَلَيْهَا وَ وُكِلَ إِلَيْهَا وَ مَنْ أَتَتْهُ مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِينَ عَلَيْهَا}}، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۴۰۷.</ref>؛
ای عموی من! [[حکومت]] و [[امارت]] به گونه‌ای است که اگر آن را بخواهی، [[موکل]] آن خواهی شد (و باید خودت آن [[مقام]] را [[حفظ]] کنی) و اگر آن، تو را [[طلب]] کند، بر حفظش [[یاری خواهی]] شد. (یعنی، کسی که طالب مقام است، تمام [[هم و غم]] او این است که مقام، از دست او گرفته نشود، اما اگر مقام به سراغ کسی بیاید، وسایل و ابزار حفظ آن نیز فراهم می‌شود).
و من در [[دوران عمر]] و [[عثمان]] می‌‌دیدم که [[فرزندان]] عباس [[شاهد]] [[ولایت]] کسانی از فرزندان رها شدگان بودند، اما هیچ یک از آن‎ها به ولایت گمارده نشدند؛ پس [[دوست]] داشتم که [[صله رحم]] نموده، آنچه در نفس‌های آن‎ها (از [[عقده]] [[حقارت]]) بود، از بین ببرم.
{{متن حدیث|وَ بَعْدُ فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَيْرٌ مِنْهُمْ فَأْتِنِي بِهِ}}؛
و حالا هم اگر فردی را که از آنها بهتر باشد، میشناسی او را نزد من بیاور(تا برای [[مناصب]] [[حکومتی]] از آن استفاده نمایم).
[[مالک اشتر]] بعد از شنیدن سخنان حضرت در حالی که [[شک]] و [[شبهه]] او برطرف شده بود، از نزد ایشان خارج شد<ref>بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۷۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۵، ص۹۸.</ref>.
از سخنان [[حضرت امیر]]{{ع}} به خوبی استفاده می‌شود که [[انتخاب]] افراد بر اساس [[لیاقت]] آن‎ها بوده است و چنانچه حضرت افراد شایستهتری مییافت، به سراغ آنها رفته، از وجود آنها در کارهای دولتی استفاده می‌کرد.
[[معاویه]] در گفت‎وگویی که با [[عبدالله بن عباس]] دارد از [[گزینش]] فرزندان عباس توسط علی در مناصب حکومتی [[انتقاد]] می‌کند. [[ابن عباس]] هم به او پاسخ می‌دهد که آنچه علی انجام داد به [[صلاح]] حکومتش بود و از [[هوای نفسانی]] نبود اما تو افرادی مانند [[بسر بن ارطات]] و... را از روی [[هوای نفس]] به امارت برگزیدی<ref>زکی صفوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۹۵.</ref>.
[[عزل]] [[کارگزاران]]
[[امام علی]]{{ع}} [[اطاعت]] [[مردم]] از افرادی را که برای امارات تعیین می‌کرد، مشروط به [[پیروی]] آنان از [[دستورات اسلام]]، [[قرآن]] و [[حق]] می‌دانست و در صورتی که [[تخلف]] میورزیدند، آن‎ها را برکنار می‌کرد.
حضرت در هنگام معرفی [[عبدالله بن عباس]] به [[مردم بصره]]، به عنوان [[استاندار]] جدید آن‎ها فرمود:
{{متن حدیث|فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ مَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنْ أَحْدَثَ فِيكُمْ أَوْ زَاغَ عَنِ الْحَقِّ فَأَعْلِمُونِي أَعْزِلْهُ عَنْكُمْ}}<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۴.</ref>؛
پس سخن او را شنیده، دستورش را [[فرمان]] [[برید]] تا زمانی که او از [[خدا]] و رسولش{{صل}} [[اطاعت]] کند. پس اگر در میان شما بدعتی به وجود آورد یا از [[مسیر حق]] [[منحرف]] شود، مطمئن باشید که من او را از [[حکومت]] بر شما [[عزل]] خواهم کرد.
در این باره [[ابن عبدالبر]] می‌نویسد: امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[مردم]] [[دیندار]] و [[امانتدار]] را برای [[امارت]] [[انتخاب]] میکرد و هرگاه خیانتی از آن‎ها سر میزد، در نامه‌ای به او مینوشت:
{{متن حدیث|قَدْ جَآءَ تْكُم مَوْعِظَةٌ مّن رَّبّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ {{متن قرآن|وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ}}<ref>و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید * برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم سوره هود، آیه ۸۵-۸۶.</ref>؛ إذا أتَاكَ كِتابِي هذا فاحْتَفِظْ بما فِي يَدَيْكَ مِن أعمالِنا حَتَّى نَبْعَثَ إليكَ مِن يَتَسَلَّمُهُ مِنكَ.
ثُمَّ کَانَ{{ع}}، يَرْفَعَ طَرْفَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ‌یَقُولُ:
اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِکَ وَ لَا بِتَرْکِ حَقِّکَ}}<ref>محمودی، نهج السعادة، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۱۱۱.</ref>؛
همانا موعظه‌ای از جانب پروردگارتان آمد؛ پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به [[عدالت]]. (و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در [[زمین]] تبهکارانه [[آشوب]] نورزید * برنهاده [[خداوند]] برای شما بهتر است اگر [[مؤمن]] باشید و من بر شما [[نگهبان]] نیستم) هرگاه [[نامه]] من به تو رسید، پس [[حفظ]] کن آنچه که از کار ما در دست تو می‌باشد، تا این که به سوی تو بفرستم کسی را که از تو آنها را تحویل بگیرد.
سپس آن حضرت به سوی [[آسمان]] نگریسته، میفرمود:
بار الها! تو می‎دانی که من آن‎ها را به [[ستم]] بر بندگانت و به ترک [[حق]] تو [[فرمان]] نداده‎ام.
بدینسان حضرت افراد [[خطا]] کار را برکنار میکرد و از آن‎ها میخواست که دست از کار بکشند، تا فرد [[شایسته]] دیگری را [[مسئول]] کار او گرداند. گاهی نیز از او میخواست که به [[مرکز حکومت]] برود و حضرت او را بازجویی می‌کرد.
ابتدای [[نامه]] حضرت از [[آیه]] ۵۸ [[سوره یونس]] و بقیه آن از [[آیات]] ۸۵ و ۸۶ سورة [[هود]] است؛ با این تفاوت که در آنجا عبارت {{متن قرآن|أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ}} آمده است.
این نامه، به گونه دیگری نیز [[روایت]] شده است که چون دارای نکات [[سودمندی]] است، آن را نقل می‌کنیم:
[[سوده]]، دختر [[عماره همدانی]]، بعد از [[شهادت علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] وارد شد معاویه به سبب این که سوده در [[جنگ صفین]]، [[مردم]] را علیه وی تحریک کرده بود، به [[سرزنش]] او پرداخت و این گفت‎وگو به سؤال معاویه از سوده انجامید. معاویه پرسید: [[حاجت]] تو چیست؟
سوده گفت: به [[درستی]] که [[خداوند]] از وضع ما و آن چه از حق ما بر تو [[واجب]] نموده است، از تو سؤال می‌کند. پیوسته از جانب تو افرادی میآیند و با پشتگرمی به [[سلطنت]] تو عمل می‌کنند. پس ما را بمانند گندم درو می‌کنند و همچون پایمال کردن [[گیاه]]، لگدمال می‌کنند؛ به ما [[سختی]] و [[مرگ]] را میچشانند. [[بسر بن ارطات]] که به سوی ما آمد، مردان ما را کشت و [[اموال]] ما را گرفت. اگر مسئله [[اطاعت]] نبود، ما به خاطر [[عزت]] خود، در مقابل او میایستادیم. پس اگر او را از [[حکومت]] بر ما برکنار کنی، [[شکرگزار]] تو خواهیم بود و اگر وی را برکنار نکنی، به تو [[کفر]] میورزیم (و علیه تو [[قیام]] خواهیم کرد). معاویه از [[شهامت]] سوده به [[خشم]] آمده و گفت: ای سوده! با [[قوم]] خود مرا [[تهدید]] میکنی؟ همانا [[تصمیم]] گرفتهام تو را بر شتر بزرگی بسته، به سوی او (بسر) بازگردانم تا حکمش را درباره تو جاری سازد.
[[سوده]] پس از کمی [[سکوت]]، گفت:
{{عربی|صَلَّى الْإِلَهُ عَلَى رُوحٍ تَضَمَّنَهَا قَبْرٌ فَأَصْبَحَ فِيهِ الْعَدْلُ مَدْفُوناً
قَدْ حَالَفَ الْحَقَّ لَا يَبْغِي بِهِ بَدَلًا فَصَارَ بِالْحَقِّ وَ الْإِيمَانِ مَقْرُوناً}}
[[درود خدا]] بر [[روحی]] که [[قبر]] آن را در برگرفت؛ پس [[عدل]] در آن مدفون گردید.
همانا هم [[پیمان]] [[حق]] بود، به گونه‌ای که به جای آن بدلی نجست؛ پس با [[حق]] و [[ایمان]] همراه و مقرون گردید.
[[معاویه]] که اشعار را شنید، گفت: این اشعار درباره چه کسی است؟
سوده گفت: به [[خدا]] قسم! این اشعار درباره [[امیرالمؤمنین]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است. به خدا [[سوگند]]! همانا نزد او رفتم در مورد مردی که او را بر [[صدقات]] ([[مالیات]] [[زکات]]) [[ولایت]] داده بود؛ پس او به ما [[ظلم]] کرد. در حالتی با او برخورد کردم که ایستاده، مشغول [[نماز]] بود. پس چون مرا دید، از نمازش منصرف شد و سپس با [[مهربانی]] و [[رفق و مدارا]] به من رو کرد و گفت: آیا حاجتی داری؟ گفتم: آری و گزارشی از کار وی را به او دادم. حضرت [[گریه]] کرد و بعد فرمود:
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ}}؛
بارالها! تو بر من و آنان [[گواهی]] و این که من آنها را به [[ستم]] بر بندگانت [[فرمان]] ندادهام.
سپس قطعه پوستی بیرون آورد و بر آن نوشت:
{{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ {{متن قرآن|وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است سوره اعراف، آیه ۸۵.</ref>.
فَإِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي هَذَا فَاحْتَفِظْ بِمَا فِي يَدِكَ مِنْ عَمَلِنَا حَتَّى يَقْدَمَ عَلَيْكَ مَنْ يَقْبِضُهُ مِنْكَ وَ السَّلَامُ}}
به [[نام خداوند]] [[بخشاینده]] [[مهربان]]. همانا دلیل روشنی از جانب پروردگارتان آمد. پس تمام کنید پیمانه و ترازو را.
هرگاه [[نامه]] مرا خواندی، آن چه در دست تو می‌باشد از جهت [[کارگزاری]] ما ([[مالیات]] و [[زکات]]) [[حفظ]] کن، تا به سوی تو بیاید کسی که آن را از تو بگیرد والسلام.
سپس نوشته را به من داد، بدون این که به [[خدا]] قسم، آن را به [[خاک]] مهر بزند و یا به چیزی ببندد. پس نامه را به صاحبش رساندم و او در حالی که برکنار شده بود، از میان ما رفت.
[[معاویه]] که سخنان [[سوده]] را درباره علی{{ع}} شنید، دستور داد آن گونه که وی می‌خواهد، نامه برای او بنویسند و او را با [[رضایت]] و بدون [[شکوه]] و [[گلایه]]، روانه دیارش کنند<ref>کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۴۱۹؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۱۹، به نقل از: کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۶.</ref>.
از این نامه به روشنی پیداست که [[حضرت امیر]]{{ع}} به [[اعمال]] و [[رفتار]] [[کارگزاران]] خویش، توجه خاصی داشته است و افراد [[خائن]] را بلافاصله [[عزل]] میکرده است. همچنین از نامه حضرت به دست می‌آید که [[خیانت]] در [[امور حکومتی]]، یک نوع [[فساد در زمین]] محسوب می‌شود.
از متن دو نامه، [[حدس]] زده می‌شود که در اصل یک نامه بوده است و [[اختلاف]] از [[راوی]] است. همچنین نقل [[کشف]] الغمه، صحیح‌تر و دقیق‌تر به نظر می‌رسد.
نکته دیگری که باید یادآوری کرد [[ایمان]] و تلاش سوده در [[جنگ صفین]] و اشعارش درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که حاوی مضامین [[ارزشمندی]] است.
اختیارات [[استانداران]] و [[فرمانداران]]
از روش [[امیر المؤمنین]]{{ع}} استفاده می‌شود که ایشان در [[نصب]] کارگزاران به دو گونه عمل میکردند:
۱. گروهی که آنها را برای مناطق حساس و بزرگ [[انتخاب]] میکرد که می‌‌توان از آنها تعبیر به [[استاندار]] نمود.
۲. گروهی که آنها را برای منطقه‌های کوچک‌تر بر میگزید که می‌شود از آنها به [[فرماندار]] و بخشدار تعبیر نمود.
البته این دو، غیر از کارگزارانی بودند که حضرت برای جمع‌آوری [[صدقات]] و [[نظارت بر بازار]] [[انتخاب]] میکرد؛ همچون [[مخنف بن سلیم]]، عامل صدقات [[بکر بن وائل]]<ref>قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۹؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۲۹.</ref> و [[ابن هرمه]] ناظر بازار<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲.</ref>.
روش حضرت معمولاً با گروه اول، بدین گونه بود که در هنگام اعزام آنها به منطقه مأموریتشان، برای ایشان در [[نامه]] مینوشت: در یک نامه آنها را به این سمت [[منصوب]] میکرد و دستورهای لازم را که باید رعایت کنند و سیاستی که میباید در پیش بگیرند، به آنها یادآوری می‌کرد. نامه دوم را به [[مردم]] آن منطقه مینوشت و [[حاکم]] آن منطقه را به آنها معرفی میکرد و گاهی دستوراتی را که به او داده بود، یادآوری مینمود.
این گروه، اختیارات زیادی داشتند. [[برپایی نماز]] [[جمعه]] و [[جماعت]]، [[قضاوت]]، [[فرماندهی لشکر]] و اداره تمام امور آن منطقه به عهده آنها بود؛ چنان که از [[فرمان]] حضرت به [[مالک اشتر]]، این اختیارات کامل به خوبی استفاده می‌شود. گرچه آن [[عهدنامه]]، منشوری جاویدان و عام است، از مصداق‌های بارز آن، [[مأموریت]] مالک اشتر در [[مصر]] است. از این دسته می‌‌توان [[استانداران]] مصر، [[بصره]] و [[مدائن]] را نام برد. حضرت برای [[قیس بن سعد]]، [[محمد بن ابی بکر]] و مالک اشتر در مصر و [[عثمان بن حنیف]] و [[ابن عباس]] در بصره و [[حذیفه]] در مدائن چنین اختیاراتی قائل بودند. به احتمال [[قثم بن عباس]] در [[مکه]] و [[عبیدالله بن عباس]] در [[یمن]] دارای چنین اختیاراتی بودند. مناطق مهم و حساس در آن [[زمان]]، بیش از منطقه‌های مکه، بصره، یمن و مصر نبود؛ زیرا در ابتدا [[مدینه]] و بعد از آن [[کوفه]]، [[مرکز حکومت حضرت]] بود و [[شام]] نیز در کنترل [[معاویه]] بود؛ مناطق فتح شده [[ایران]] نیز از اهمیت زیادی برخوردار نبود، چون از [[مرکز حکومت]] به دور بود و [[مالیات]] آن در بیشتر مناطق، در کنترل استان [[بصره]] بود.
در مورد گروه دوم، حضرت افراد را به آن مناطق اعزام میکرد و گاهی در نامه‌ای او را به [[مردم]] معرفی مینمود.
ما، در کتب [[تاریخ]]، به نامه‌ای که عنوان [[عهد]] [[ولایت]] داشته باشد، در این مورد کمتر برخورد کردیم و آن چه وجود دارد، نامه‌هایی است که در هنگام [[کارگزاری]]، [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به آنها نوشته است.
اختیارات این گروه، محدود است؛ گاهی ممکن است حالت [[فرماندهی]] نیروها و [[امامت جمعه]] و [[جماعت]] را داشته باشند و [[قضاوت]] به عهده دیگری باشد و در برخی موارد [[منصب قضاوت]] نیز به عهده آنان است. این گروه، تابع [[رهبر]] [[مسلمین]] می‌باشند و در محدوده اختیاراتی که در هنگام اعزام به آنها داده شده است، عمل می‌کنند.
آنچه ما بیان کردیم، مواردی است که از روش حضرت و مطالعه آن، به دست آوردهایم. اما در کتاب‌های [[فقهی]] که درباره مسائل [[حکومتی]]، توسط علمای [[اهل سنت]] نوشته شده است، به این دو مورد و مورد سومی - که ما ذکر نکردهایم و قابل تطبیق با [[حکومت]] خود مختار است - تصریح شده است.
اقسام [[امارت]] و اختیارات [[امیران]]
ماوردی در [[احکام]] السلطانیه<ref>ماوردی، احکام السلطانیه، ص۳۰.</ref> و [[ابویعلی]]<ref>ابویعلی، احکام السلطانیه، ص۳۴.</ref> در کتاب خود، به این مسئله پرداخته‌اند. [[علامه امینی]] در [[کتاب الغدیر]]، در شرح حال [[قیس بن سعد بن عباده]]، به اختیارات و شرایط [[استاندار]] به نقل از احکام السلطانیّه ماوردی پرداخته است. البته علامه امینی آنچه را که مربوط به استاندار و شرایط اوست، آورده و به دو نوع دیگر [[والیان]] اشاره نکرده است. اما [[جرجی زیدان]] تمام آنچه را که ما نقل خواهیم کرد - از انواع [[کارگزاران]] و شرایط و اختیارات آنها - ذکر کرده است و ما [[ترجمه]] آن را از [[الغدیر]] و تاریخ[[تمدن]] جرجی زیدان گرفتهایم.
ماوردی گوید: هرگاه [[خلیفه]]، [[فرمانروایی]] را بر منطقه‌ای بگمارد، [[امارت]] او شامل دو بخش است:
١. بخش همگانی و عمومی؛
۲. بخش ویژه و خاص.
بخش عمومی آن نیز دو گونه است: نخست امارت و [[فرماندهی]] که بر مبنای [[انتخاب]] و تحت نظر [[حاکم مسلمین]] و [[اراده]] [[خلیفه]] [[منصوب]] شده است، کار وی محدود به آن چه تعیین شده می‌باشد. در عمل تمام اموری را که مربوط به [[شئون]] [[دنیوی]] و [[اخروی]] [[مردم]] آن [[دیار]] است، از آن شخص می‌خواهد.
قسم دیگر، آن نوع [[فرمانروایی]] و امارت است که از روی [[اضطرار]] و [[ناچاری]] است و چون از او فرد شایستهتری برای [[سرپرستی]] وجود نداشته است، او را برمیگمارد (مثل تعیین [[فرمانده]] در میدان [[نبرد]]، آن هنگام که [[فرماندهان]] اولیه کشته شده باشند.) قسم اول را در اصطلاح امارت استکفاء، قسم دوم را امارت [[استیلاء]] و قسم سوم را که ویژه بود و بعد بیان می‌شود، امارت [[خاصه]] گویند.
۱. امارت استکفاء
نوع اول که فرمانروایی و امارت، از روی [[اختیار]] برای سپردن تمام امور مردم به یک شخص باشد، شامل کارهای محدود و معین است و بر روش معمول و گذشته عمل می‌شود. گماردن کسی به این سمت، بر این اساس است که خلیفه وقت، امارت و فرماندهی[[شهر]] و یا منطقه و اقلیمی را به شخصی واگذار کند و اختیار [[تصرف]] در تمامی امور آن منطقه را بر مبنای روش و [[عمل]]فرماندهان گذشته، به او بدهد. در این صورت، او در آن چه که گذشتگان انجام می‌داده‌اند، [[حق]] اظهار نظر دارد و درباره نظریات آنان در آن موارد خاص، او نیز دارای نظر است. از این روی نظر وی در آن موارد، شامل هفت مورد است:
۱. [[رأی]] و دستور درباره [[سپاهیان]] و جایگزین کردن آنان در اطراف مرزها و تعیین مقدار [[حقوق]] آنان، مگر در موردی که خلیفه، خود اندازه خاصی را در نظر گرفته باشد.
۲. اظهارنظر در [[احکام شرعی]] و تعیین دادرسان و [[قضاوت]].
٣. [[جمع‌آوری مالیات]] و [[گرفتن زکات]] (و انفاق‎ها) و تعیین مأموران دریافت و تقسیم آن بین مستحقان.
۴. [[حمایت]] از [[دین]]، [[دفاع از حریم اسلام]]، [[حفاظت]] [[احکام اسلامی]] از [[تغییر]] و تبدیل.
۵. [[اجرای حدود]] و [[دستورات]] در [[حقوق الهی]] و [[حقوق مردم]].
۶. [[پیشوایی]] و [[امامت]] در [[نماز جمعه]] و [[جماعت]] و [[تعیین جانشین]] برای خود در این سمتها.
۷. عهدهداری امر [[حج]] و [[سرپرستی]] [[زایران]] [[خانه خدا]] منطقه و از دیگر مناطق در هر سال در [[موسم حج]].
اگر منطقه [[فرماندهی]] او، هم مرز با [[دشمن]] و یا نزدیک به دشمن باشد، [[وظیفه]] هشتمی نیز بر [[تکالیف]] او افزوده می‌شود که عبارتست از: [[آمادگی]] برای [[نبرد با دشمنان]] [[متجاوز]] و [[جنگ]] با آنها و [[تقسیم غنایم]] [[جنگی]] و دریافت یک پنجم ([[خمس]]) برای [[توزیع]] در میان مستحقانش.
در این نوع فرماندهی نیز تمام شرایطی که در [[وزارت]] مختاری معتبر است، اعتبار خواهد داشت.
ماوردی در واگذاری سمت [[وزیر]] مختاری، تمام [[شروط امامت]] را معتبر می‌داند، جز شرط [[نسب]] (که [[قریشی بودن]] است) وی هفت شرط برای امامت ذکر کرده است. به جز شرط قرشی بودن، شش شرط دیگری که ذکر می‌شود جزو [[شرایط امامت]] و از شرایط وزارت مختاری (که بیشتر در [[زمان]] [[بنی عباس]] بوده) و نیز از شرایط [[امارت]] استکفاء است.
شرایط امارت استکفاء
در امارت استکفاء، شش شرط لازم است:
۱. [[عدالت]] با تمام شرایط جامع آن.
۲. دانشی که در حوادث و امور جاری و [[احکام شرع]]، در مرز [[قوه]] [[اجتهاد]] و تشخیص باشد.
٣. [[سلامت]] [[حواس ظاهری]]؛ گوش، [[چشم]] و زبان که توان انجام مسئولیتش را داشته باشد.
۴. اعضایش نقصی نداشته باشد که نتواند به طور صحیح و کامل حرکت کند و فعالیت نماید.
۵. [[رأی]] و نظری که در [[سیاست]] [[رعیت]]، کافی باشد و بتواند [[مصالح]] و امور را در نظر بگیرد و به کار ببندد.
۶. [[شجاعت]] و [[بزرگ‌منشی]] که بر نگهداری [[جامعه]] و دفع و [[سرکوب]] دشمن، توانا باشد<ref>ماوردی، احکام السلطانیه، ص۶؛ الغدیر، ترجمه، ج۳، ص۱۶۵ - ۱۶۷.</ref>.
٢. امارت [[استیلاء]]
قسمت دوم از بخش عمومی را که [[امارت]] [[استیلاء]] گویند، بدین صورت بود که [[خلیفه]] از روی [[ناچاری]]، کسی را [[امیر]] ناحیه‌ای می‌کرد.
[[بدیهی]] است که چنین امیری، هیچ گونه [[شنوایی]] از خلیفه نداشت و فقط از نظر [[مذهب]] و [[دین]]، از خلیفه [[اطاعت]] می‌کرد، اما در [[امور سیاسی]] و [[اداری]]، خود همه کاره بود.
شرایطی که امیر مزبور در برابر خلیفه [[متعهد]] می‌‌شد، به این قرار بود:
۱. خلیفه را پیشوای دین و [[امور دینی]] و [[جانشین پیامبر]] می‌دانست.
٢. از خلیفه، در امور مذهبی، [[اطاعت]] می‌کرد.
٣. در [[پیشرفت]] [[اسلام]] با خلیفه [[همکاری]] داشت.
۴. [[اوامر]] مذهبی در سراسر قلمرو امیر جاری بود و [[معاملات]] و [[عقود]] مذهبی نافذ بود.
۵. [[حقوق]] [[شرعی]]، مطابق [[شرع]] استیفاء میشد.
۶. در تمام قلمرو امیر، [[حدود شرعی]] [[اجرا]] میشد.
۷. امیر از [[دین اسلام]] با تمام قوا [[حمایت]] می‌کرد.
امیر می‌توانست با دستور خلیفه و بدون دستور وی برای خود، [[وزیر]] [[انتخاب]] کند. ولی وزیر مختاری باید با [[تأیید]] خلیفه میبود.
همین امارت‌سازی‌ها [[دولت]] [[عباسیان]] را به تجزیه کشاند و دولت‌های کوچکی مانند دولت‌های [[آل بویه]]، [[طاهریان]]، [[غزنویان]]... تشکیل شد.
٣. امارت [[خاصه]]
امیر خاص، از خود [[استقلال]] چندانی نداشت و فقط در حد [[ود]] معینی می‌توانست در کارهای [[ارتش]]، [[سیاست]] محلی، حمایت از اسلام و [[دفاع]] از [[ناموس]] [[مسلمانان]] [[اقدام]] کند و در [[امور مالی]] و [[قضایی]] [[حق]] دخالت نداشت و تابع خلیفه بود. در [[اقامه حدود]] دخالت نمی‌کرد و حتی در قسمت [[پیشوایی]] [[نماز]] هم از خود اختیاری نداشت و چه بسا که [[قاضی]]، بر چنان امیری مقدم بود.
مأموران [[دارایی]] (جمع‌آوران [[مالیات]]) از طرف خلیفه تعیین می‌شدند و مالیات‌های مربوط را جمع‌آوری کرده، به [[خزانه]] داری مرکزی (بیتالمال کل) میفرستادند و حقوق کارمندان لشکری و کشوری را خود مأمورین میپرداختند<ref>جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۱۱۲.</ref>.
[[استانداران]] حضرت، امارت استکفاء داشتند و از اختیارات کامل برخودار بودند. [[فرمانداران]]، امارت خاصه داشتند و برخی از [[فرماندهان]] امارت استیلاء. [[علامه امینی]] به برخی از این موارد اشاره کرده است.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۰

مقدمه

کارگزاران امام علی(ع) را می‌توان به هشت دسته تقسیم نموده‌اند که عبارتند از:

کاتبان و دبیران

  1. عبید الله بن ابی رافع.
  2. سعید بن نمران همدانی.
  3. عبدالله بن جعفر بن ابی طالب دبیر و مشاور.
  4. ابو ثروان.
  5. أصبغ بن نباته مجاشعی.
  6. علی بن ابی رافع.
  7. سِماک بن حرب.
  8. عبدالله بن جبیر.
  9. عبیدالله بن عبدالله بن مسعود.
  10. یزید بن شراحیل انصاری.
  11. مسلم غلام حضرت [۱].

گردآوران زکات

  1. مخنف بن سلیم.
  2. عبدالله بن زمعه.
  3. مسیب بن نجبه.
  4. عبدالرحمان کندی.
  5. شریک بن نمله محاربی.
  6. جعفر بن عبدالله اشجعی.
  7. عروة بن عشبه کلبی.
  8. جلاس بن عمیر کلبی.

کارگزاران خراج

  1. ابو زید یزید پدر مصعب بن یزید انصاری.
  2. ضبیعة بن زهیر اسدی.
  3. سعد بن مسعود ثقفی.
  4. یزید بن رویم شیبانی.
  5. سعد بن عمرو انصاری.
  6. ضبیعة بن زهیر اسدی.
  7. ماهویه (کارگزار خراج خراسان).
  8. قرظة بن کعب.

کارگزاران بیت‌المال

  1. عبدالله بن یحیی.
  2. ابو الهیثم بن تیهان انصاری.
  3. عمار یاسر.
  4. ابوبکره.
  5. عبدالرحمان بن ابی بکره.
  6. ابو اسود دُؤَلی.
  7. زیاد بن أبیه.
  8. ابورافع.
  9. علی بن ابی رافع.
  10. ابو جحیفه عبدالله وهب سوائی.
  11. حملة بن جویه کنانی.
  12. طریف اسدی کوفی.

بازرسان

  1. مالک بن کعب.
  2. سعد غلام امیرالمؤمنین(ع)

دیده‌وران (نیروهای اطلاعاتی)

  1. قیس بن زراه همدانی
  2. عبدالرحمن بن شبیب فزاری.

فرماندهان، پرچمداران و نیروی انتظامی و شرطة الخمیس

  1. اصبغ بن نباته.
  2. قیس بن سعد بن عباده.
  3. مالک بن حبیب یربوعی.
  4. معقل بن قیس ریاحی.
  5. ابوالهیاج.

حاجبان (دفتر داران) و خدمت‌گزاران

  1. سلمان فارسی (قبل خلافت).
  2. قنبر.
  3. نوف.
  4. بشر غلام علی(ع) و دیگر خدمتگزاران مانند: میثم، سعاد، نصر، غزوان، ثبیت میمون و احمر و گروه‌های دیگری که در خدمت ایشان بودند مانند: مؤذنان و منادیان و ... .

ناظران بازار

  1. ابن هرمه.
  2. علی بن اصمع.

قضات

  1. شریح قاضی کوفه.
  2. محمد بن زید شیبانی، قاضی کوفه.
  3. سعید بن نمران، قاضی کوفه.
  4. عبیده سلمانی، قاضی کوفه.
  5. ابو اسود دؤلی، قاضی بصره.
  6. ضحاک بن عبدالله هلالی، قاضی بصره.
  7. عبدالله بن فضالة لیثی، قاضی بصره.
  8. عبدالرحمن بن یزید حدانی قاضی بصره.
  9. حارث بن عبد عوف بن احرم قاضی بصره.
  10. رفاعة بن شداد، قاضی اهواز.

برابر آن‌چه ذکر شد مجموع کارگزاران حضرت به بیش از ۱۵۰ تن می‌رسد، بدون در نظر گرفتن افرادی که دارای دو سمت بودند. در خاتمه کارگزاران، به شرح حال تعدادی از خدمت‌گذاران و کارگزاران حضرت خواهیم پرداخت که دارای سمت‌های دیگر بودند مانند: ابن نباح مؤذن، نجی مسئول مطهر حضرت یا کسانی که سمتی برایش تعیین نکرده‌اند مانند: عیاض فرزند عبدالله بن ابی کرب، با اینکه او را از کارگزاران حضرت دانسته‌اند که در ویرایش پیشین این کتاب پدرش برابر برخی نسخه‌های اشتباه اسدالغابه کارگزار حضرت علی(ع) دانسته شده بود.[۲]

شرایط و اختیارات کارگزاران

منابع

پانویس

  1. شیخ طوسی در شرح حال فرزندش قاسم که او را از یاران امام صادق(ع) شمرده می‌نویسد: وی به دست امام علی(ع) مسلمان شد و در برابر وی کتابت می‌کرد؛ رجال طوسی، ص۲۷۶؛ تستری، قاموس الرجال، ج۸ ص۵۰۱ و ج۱۰، ص۷۱؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵، ابواب قاف.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 25 - 30.