عدل در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۵: خط ۵۵:
عدالت از دیدگاه [[حضرت علی]]{{ع}} به لحاظ [[هماهنگی]] با [[طبیعت]] امور و اینکه روشی است که می‌تواند ادارۀ [[اجتماعی]] را [[منظم]] کند، از [[جود]] [[برتر]] است، هر چند جود می‌تواند به عنوان صفت [[اخلاقی]] و یک فرد برتر از عدالت به شمار آید<ref>بیست گفتار، ص۱۸.</ref>.
عدالت از دیدگاه [[حضرت علی]]{{ع}} به لحاظ [[هماهنگی]] با [[طبیعت]] امور و اینکه روشی است که می‌تواند ادارۀ [[اجتماعی]] را [[منظم]] کند، از [[جود]] [[برتر]] است، هر چند جود می‌تواند به عنوان صفت [[اخلاقی]] و یک فرد برتر از عدالت به شمار آید<ref>بیست گفتار، ص۱۸.</ref>.
عدالت و [[قسط]] از [[اصول حاکم بر نظام اداری]] است. الگوی [[عدالت]] نیز ریشه در [[آفرینش الهی]] دارد {{متن قرآن|الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى}}<ref>«پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.</ref> عدالت در الگوی [[آفرینش]] بر محور [[حق]] و بر اساس رعایت استحقاق‌ها است [[تبعیض]] به معنای تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در [[استحقاق]]، [[ظلم]] است. جدا شدن از این اصل به مثابۀ خروج [[نظام]] از [[خصلت]] [[توحیدی]] و افتادن در گرداب [[شرک]] و [[کفر]] است {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>.<ref>فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۲۳۱.</ref>
عدالت و [[قسط]] از [[اصول حاکم بر نظام اداری]] است. الگوی [[عدالت]] نیز ریشه در [[آفرینش الهی]] دارد {{متن قرآن|الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى}}<ref>«پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.</ref> عدالت در الگوی [[آفرینش]] بر محور [[حق]] و بر اساس رعایت استحقاق‌ها است [[تبعیض]] به معنای تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در [[استحقاق]]، [[ظلم]] است. جدا شدن از این اصل به مثابۀ خروج [[نظام]] از [[خصلت]] [[توحیدی]] و افتادن در گرداب [[شرک]] و [[کفر]] است {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>.<ref>فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۲۳۱.</ref>
==وظیفۀ اجتماعی عدل==
[[تکالیف الهی]] بر دو دسته‌اند:
# [[تکالیف اجتماعی]] که مکلّف به آنها [[جامعه]] است؛
# [[تکالیف فردی]] که مکلّف به آنها فرد است.
[[عدل]] تکلیفی است که از یک سو متوجه همۀ افراد جامعه است، و از سوی دیگر متوجه جامعه به عنوان یک شخصیت کلان است.
لهذا [[تکلیف]] عدلی بر دو نوع است:
# عدل کلان؛
# عدل فردی.
در اینجا، عدل کلان موضوع بحث است.
عدل کلان بر سه نوع است:
# عدل پیش از [[حکومت]]؛
# عدل در حکومت؛
# عدل پس از حکومت.
۱. مقصود از عدل پیش از [[حکومت عدل]] در پیدایش حکومت و تأسیس قوۀ حاکمه است.
عمل به این عدل وظیفۀ همۀ اعضاء و اقشار تشکیل دهندۀ جامعه است. جامعه - با همۀ اقشار و اعضای تشکیل دهندۀ آن از جمله کسانی که [[زمامداری]] جامعه را به عهده می‌گیرند - موظف و مکلّف است که [[امانت]] [[قدرت سیاسی]] و حکومت را در [[اختیار]] صاحبان اصلی [[حق حکومت]] قرار دهد. سپردن این امانت بزرگ به دست نااهلان بزرگترین [[خیانت]]، و ریشه و بنیاد سایر خیانت‌ها و جنایت‌هایی است که در جامعه رخ می‌دهد.
این نوع عدل - عدل در [[گزینش]] [[حاکم]] یا عدل در [[تأسیس حکومت]] - تشکیک بردار نیست. و امرش دائر بین وجود و عدم است؛ لهذا [[حکومت‌ها]] از این جهت بر دو قسم‌اند: حکومت‌های [[عادل]] که بر مبنای عدل تأسیس شده‌اند که همان حکومت‌های [[منصوب]] و [[مأذون]] از سوی خداست و [[حکومت‌های نامشروع]] و غیر مأذون از سوی حاکم بالذات، یعنی [[خدای متعال]] است.
۲. عدل در حکومت وظیفۀ [[حاکمان]] است. پس از آنکه مردم امانت [[حکومت‌داری]] و قدرت سیاسی را در اختیار فرد یا افرادی قرار دادند وظیفۀ این فرد یا افراد که [[مسئولیت]] زمامداری را پذیرفته و امانت بزرگ حکومت را به دست گرفته‌اند عمل به عدل در [[مدیریت جامعه]] و اجرای [[وظایف]] و مسئولیت‌های [[حکومتی]] است.
۳. نوع سوّم عدل کلان، عدل پس از حکومت است. پس از آنکه حکومتی عادل و [[صالح]] شکل‌گرفت، وظیفۀ [[مردم]] [[اطاعت]] از این [[حکومت]] و [[فرمانبرداری]] از [[قوانین]] و [[دستورات]] این حکومت است. اطاعت و فرمانبرداری از [[حکومت عدل]] وظیفۀ مردم است، [[سرکشی]] و [[نافرمانی]] در برابر [[حاکم عادل]] [[جامعه]] را دچار مشکلات و بحران‌های فراوان نموده و او را از دستیابی به [[آرامش]] و [[سعادت]] باز می‌دارد.
در دو آیۀ کریمۀ ذیل به این سه نوع [[عدل]] و وظیفۀ [[انسان‌ها]] در این زمینه اشاره شده است:
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بسپارید؛ و هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید. خداوند، اندرزهای خوبی به شما می‌دهد. خداوند، شنوا و بیناست * ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر و پیشوایان خود را. و هر گاه در امری نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید(حکم دربارۀ آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این (کار برای شما) بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۸-۵۹.</ref>.
در این دو [[آیه]] ابتدا به عدل پیش از حکومت اشاره شده است:
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بسپارید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>.
و سپس به عدل در حکومت:
{{متن قرآن|وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ}}<ref>«و آنگاه که بین مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>.
و سرانجام به عدل پس از [[تشکیل حکومت]]:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«هان ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول و اولی‌الامر خود اطاعت کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>
در [[آیات کریمۀ قرآن]] به طور مکرّر به این سه نوع [[عدل]] کلان [[اجتماعی]] اشاره شده و به وظیفه‌ای که [[انسان‌ها]] در این زمینه دارند [[تذکر]] داده شده است نظیر:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>.
{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
{{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ}}<ref>«و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.</ref>.
و در [[آیات]] متعدّد دیگری به وظیفۀ عدل به طور مطلق - اعم از عدل فردی و عدل کلان اجتماعی - اشاره شده است، نظیر:
{{متن قرآن|وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«دشمنی با جمعیّتی، شما را به ستمگری و ترک عدالت نکشاند. عدالت پیشه کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>.
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ}}<ref>«خداوند به عدل فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.
{{متن قرآن|قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ}}<ref>«بگو: پروردگارم امر به عدالت کرده است» سوره اعراف، آیه ۲۹.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص ۲۴۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۶۳: خط ۱۰۴:
# [[پرونده:1100677.jpg|22px]] [[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|'''فقه سیاسی امام خمینی''']]
# [[پرونده:1100677.jpg|22px]] [[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|'''فقه سیاسی امام خمینی''']]
# [[پرونده:1100701.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۲''']]
# [[پرونده:1100701.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۲''']]
# [[پرونده:11124.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۱

عدل یا عدالت به‌معنای دادگری، مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکسی به او آن‌طور که شایسته است به کار رفته است. در فقه سیاسی، عدالت از اصول سیاسی اسلام بوده و تحقق آن در جامعه، یکی از اهداف اساسی فلسفه بعثت انبیاء است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱].

مقدمه

عدالت از مهم‌ترین و اساسی‌ترین نیازهای انسان محسوب شده و تحقق آن در جامعه از آرمان‌ها و آرزوهای بشریت به حساب می‌آید، لذا فرهیختگان هر جامعه این امر را آرمان خود اعلام کرده و در راه تحقق آن جان‌فشانی‌ها کردند. بلکه پیامبران الهی نیز برای تحقق قسط و عدالت برانگیخته شده و مردم را به این اصل اصیل فراخوانده‌اند[۲].[۳]

معناشناسی

عدالت در لغت به‌معنای دادگری[۴] استواء[۵]، میانۀ دو حد افراط و تفریط[۶]، اعتدال، قسط[۷]، عدالت‌ورزی و دادگری[۸] است.

و در اصطلاح، دادن حق به صاحب حق و هر چیزی را در جای خود گزاردن است[۹] و در مقابلِ واژه ظلم قرار داده شده است. در تحقق عدالت، تمامی استعدادها و استحقاق‌های واقعی باید در نظر گرفته شده و به هر کس، بر حسب کار، استعداد و لیاقت فردی، چیزی اعطا می‌گردد[۱۰].

عدالت بر اساس فرهنگ شیعه و روایات معصومین، در حوزه فردی، وصفی خاص است که قادر است فرد را از هر گونه خلاف و گناه در حوزه‌های مختلف باز داشته و وی را در طریق هدایت حفظ کند[۱۱]. امام خمینی در حوزه فقه در تعریف عدالت چنین آورده است: "عدالت صفت نفسانی (ملکه) ریشه‌داری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و فعل واجبات وادار می‌کند"[۱۲].[۱۳]

معنای مفهومی عدل به معنای ملازمت با راه میانه و دوری از زیاده‌روی و تفریط در کارهاست و حقیقت عدل، داشتن هماهنگی در امور است[۱۴]. در عدالت، میانه‌رویی است که زیاده‌روی و کوتاهی در آن نیست، حال، عدالت یا در رأی و اندیشه است، به اینکه فرد، مصون باشد از انحراف، ضعف و شدت. این عدالت، مطابق حق، صواب و درستی است، آن‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۱۵].

یا عدالت در صفات نفسانی است، به اینکه فرد، دارای اخلاقی درونی و باطنی گردد که در آن زیاده‌روی و کوتاهی نباشد یا در اعمال و کارهاست که در گفتار و وظایف فرد و در اعمال اجتماعی خود را نشان می‌دهد، خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى[۱۶].

پس باید دانست که عدالت از مهم‌ترین موضوعات است و هر عمل نیکی، اخلاق مطلوب و رأی و نظر درست به آن باز می‌گردد[۱۷]. در یک جمع‌بندی می‌توان دریافت که در واژه و اصل لغت عدالت، مفهوم محوری «اعتدال» نقشی کلیدی بازی می‌کند که با «حق» و حکم به آن ارتباط مستقیم دارد[۱۸].

جاری بودن عدل در تمام زندگی

عدل از اصول پذیرفته ‌شده نزد عقل و ادیان الهی است. عدالت‌خواهی از اصول فطری بشر است. اصل عدالت در همه شئون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تعمیم دارد[۱۹]؛ حتی برخی عدالت را امری فرادینی می‌دانند که ادیان برای اثبات حقانیت خود بدان تمسک می‌جویند[۲۰].

عدل الهی از مباحث مهم کلامی بین‌المذاهب اسلامی است که از یک سو میان شیعه و اهل سنت و از سوی دیگر میان اشاعره و معتزله مطرح است. نفی ظلم و اعتقاد به عدل الهی یکی از معتقدات اصیل اسلامی (اصول دین) و از ضروریات و اصول دو مذهب شیعه و معتزله است[۲۱]. عدالت در منطق شیعه اهمیت مضاعفی دارد، به گونه‌ای که مکتب شیعه از سوی مذاهب دیگر به عدلیه خوانده شده است[۲۲]

عدالت در فقه سیاسی

اصل عدالت که در سال‌های گذشته در حوزه مسائل اجتماعی مورد غفلت واقع شده بود[۲۳]، در سال‌های اخیر به مراتب مورد استفاده قرار گرفته و نقشی اساسی در حوزه سیاست و اجتماع ایفا کرده است. از این رو در فقه سیاسی بسیار مورد تأکید واقع شده و در سطحی کلان به رفع مشکلات، پرداخته است.

در فقه سیاسی، عدالت از اصول سیاسی اسلام بوده و تحقق آن در جامعه، یکی از دو هدف اساسی فلسفه بعثت انبیاء و نیکوترین خصلت انسانی به شمار آمده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۲۴]. اسلام از آغاز، همواره بر اجرای عدالت، نفی نظام طبقاتی و تشکیل جامعه بی‌طبقه توحیدی تأکید ورزیده است و عدل اساس استوار حکم و حکومت و رفتار و کردار آدمی است. آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۲۵] دلالت بر وجوب عدل در همه مراتب اعمال انسان دارد.

عدالت از دیدگاه امام علی (ع) به صورت یک فلسفه اجتماعی و ناموس بزرگ دینی تلقی شده[۲۶] و سفارش‌های امام (ع) به کارگزاران در تحقق عدالت اسلامی، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی اسلام است؛ تا جایی که خود، شهید راه عدالت لقب گرفت[۲۷].[۲۸]

عدالت در حوزه فقه سیاسی جلوه‌های بسیاری یافته و تأثیرات مضاعفی در نظام سیاسی شیعه ایفا کرده است که برخی از این حوزه‌ها از دیدگاه امام خمینی عبارت‌اند از:

  1. اتصاف ولی فقیه به وصف عدالت: شرایطی که برای زمامدار ضروری است، مستقیماً ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامه، مثل عقل و تدبیر دو شرط اساسی وجود دارد که عبارت‌اند از: علم به قانون و عدالت[۲۹].
  2. مساوات در برابر قانون: عدالت اسلامی را می‌خواهیم در این مملکت برقرار کنیم... یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند[۳۰].
  3. اعطای حقوق مردم: اگر احکام اسلام پیاده بشود مستضعفین به حقوق خودشان می‌رسند، تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان می‌رسند... عدالت الهی بر تمام ملت سایه می‌افکند[۳۱].
  4. جلو‌گیری از استبداد حاکم: امام خمینی در راستای جلو‌گیری از دیکتاتوری و استبداد، ولایت فقیه را به خاطر واجد بودن صفت عدالت ضد استبدادی دانسته، بلکه در این راستا معنای بسیار خاصی از معنای مصطلح از معنای عدالت را برای حاکم شرط دانسته است: "جلو دیکتاتوری را ما می‌خواهیم بگیریم، نمی‌خواهیم دیکتاتوری باشد، می‌خواهیم ضد دیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است نه دیکتاتوری"[۳۲]. "فقیه، مستبد نمی‌شود، فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی که غیر از این طوری عدالت اجتماعی، عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت می‌اندازد. یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می‌اندازد یک همچو آدمی نمی‌تواند خلاف بکند، نمی‌کند خلاف"[۳۳].[۳۴]

عدالت در فقه شیعه

عدالت در فقه شیعه کاربرد وسیعی دارد و در موارد بسیاری، شارع قید عدالت را شرط دانسته است مانند: امام جماعت، امام جمعه، شاهد طلاق، وصیت، قضاوت و... ، از این رو فقیهان به تعریف و مراد خود از عدالت که در فقه شرط دانسته شده است پرداخته و هر گروه، متناسب با مبانی خود به تعریف آن اقدام کرده‌اند[۳۵].[۳۶]

عدالت

عدالت (Justice) از قدیم مورد بحث فلاسفه و اندیشمندان بوده و توسط دانشمندان مورد بحث قرار گرفته است. عدالت از نظر افلاطون، یک وظیفه اجتماعی است و عبارت از این است که هر شخصی به کارهای مخصوص خود مشغول شود، یعنی آنچه را از او بهتر می‌آید، انجام دهد[۳۷]. به عقیدۀ ارسطو، عادل کسی است که از قوانین پیروی کند و در رفتار خود با دیگران قواعد تساوی و برابری را رعایت کند و ظالم برعکس این است. عدالت اگر پیروی از قوانین باشد عدالت کلی است و اگر عبارت از برابر باشد عدالت جزیی است و این عدالت جزیی نیز بر دو قسم است: ۱- عدالت توزیعی؛ ۲عدالت تعویضی، در عدالت توزیع اگر اشخاص برابر نباشند، نصیب آنان نیز برابر نخواهد بود و عادل کسی است که میان اشخاص و اشیا تناسب دهد که در آن شایستگی و موقعیت افراد و هم وضعیت اشخاص در نظر گرفته می‌شود. اما در عدالت تعویضی (که مخصوص مورد معاملات است و در آن باید مساوات مراعات شود) نسبت در آن برابری در عدد و تناسب عددی است، یعنی در آن نوعی برابری باید لحاظ شود[۳۸]. ارسطو از نوعی دیگر از عدالت نام برده که آن را مخصوص قضات دانسته و از آن به قاعدۀ عدل و انصاف یاد می‌کند، به این معنا که قاضی باید بر اساس انصاف، نقص قانون را مرتفع کند. خواجه نصیرالدین طوسی، محقق شیعی نیز از عدالت بحث کرده و معتقد است که عدالت به دنبال سه فضیلت حکمت و شجاعت و عفت حاصل می‌شود[۳۹]. آیات بسیاری از قرآن کریم دربارۀ عدل و عدالت توحید فرموده و مکرر یادآور شده است که خداوند نیز با بندگان خود به عدالت رفتار می‌کند و ظلم که نقیض عدل است از ساحت مقدس باری تعالی به دور است. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۴۰].

طرفداران عدالت مدعی هستند، بهترین شیوۀ زندگی اجتماعی، تلاش برای تحقق عدالت است و این چیزی است که انسان‌ها فطرتاً به دنبال آن هستند. ولی آنچه مسلم است تشخیص عدالت و تعیین معیارهای معقول برای آن با صرف نظر از معیارهای وحی، از مشکل‌ترین موضوعات فلسفه حقوق است. به اعتقاد یکی از حقوقدانان، «عدالت عالی‌ترین عنصر حقوقی تلقی شده است به طوری که گفته شده، تمام قوانین برای فعلیت دادن به عدالت است. عدالت خود از مشتقات محرومیت است چون محرومیت است که ما را به فکر عدالت‌خواهی می‌اندازد، هرگاه بتوانیم محرومیت را از صحنۀ بشریت حذف کنیم عدالت خود به خود حذف خواهد شد»[۴۱]. عدل و انصاف هرچند مبهم است و کمتر دادرسی بر اساس آن به تنهایی حکمی صادر می‌کند، ولی از مبانی حقوق است. عدالت عبارت است از رعایت تعادل قانون بین منافع موجود و این معنا دارای سه اشکال است: نخست، عدالت به قدری مبهم است که نمی‌توان مباحث حقوقی را بر آن استوار ساخت. دوم، مبانی اعتقادی اشخاص در تحقق دادن به عدالت فرق می‌کند. سوم، عدالت آن است که مصلحت یک قانون بیشتر از مفسدۀ آن باشد وگرنه تعادل منافع غالباً امری موهوم است و صورت خارجی به خود نمی‌گیرد[۴۲]. عدالت از دیدگاه حضرت علی(ع) به لحاظ هماهنگی با طبیعت امور و اینکه روشی است که می‌تواند ادارۀ اجتماعی را منظم کند، از جود برتر است، هر چند جود می‌تواند به عنوان صفت اخلاقی و یک فرد برتر از عدالت به شمار آید[۴۳]. عدالت و قسط از اصول حاکم بر نظام اداری است. الگوی عدالت نیز ریشه در آفرینش الهی دارد ﴿الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۴۴] عدالت در الگوی آفرینش بر محور حق و بر اساس رعایت استحقاق‌ها است تبعیض به معنای تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در استحقاق، ظلم است. جدا شدن از این اصل به مثابۀ خروج نظام از خصلت توحیدی و افتادن در گرداب شرک و کفر است ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۴۵].[۴۶].[۴۷]

وظیفۀ اجتماعی عدل

تکالیف الهی بر دو دسته‌اند:

  1. تکالیف اجتماعی که مکلّف به آنها جامعه است؛
  2. تکالیف فردی که مکلّف به آنها فرد است.

عدل تکلیفی است که از یک سو متوجه همۀ افراد جامعه است، و از سوی دیگر متوجه جامعه به عنوان یک شخصیت کلان است. لهذا تکلیف عدلی بر دو نوع است:

  1. عدل کلان؛
  2. عدل فردی.

در اینجا، عدل کلان موضوع بحث است. عدل کلان بر سه نوع است:

  1. عدل پیش از حکومت؛
  2. عدل در حکومت؛
  3. عدل پس از حکومت.

۱. مقصود از عدل پیش از حکومت عدل در پیدایش حکومت و تأسیس قوۀ حاکمه است. عمل به این عدل وظیفۀ همۀ اعضاء و اقشار تشکیل دهندۀ جامعه است. جامعه - با همۀ اقشار و اعضای تشکیل دهندۀ آن از جمله کسانی که زمامداری جامعه را به عهده می‌گیرند - موظف و مکلّف است که امانت قدرت سیاسی و حکومت را در اختیار صاحبان اصلی حق حکومت قرار دهد. سپردن این امانت بزرگ به دست نااهلان بزرگترین خیانت، و ریشه و بنیاد سایر خیانت‌ها و جنایت‌هایی است که در جامعه رخ می‌دهد. این نوع عدل - عدل در گزینش حاکم یا عدل در تأسیس حکومت - تشکیک بردار نیست. و امرش دائر بین وجود و عدم است؛ لهذا حکومت‌ها از این جهت بر دو قسم‌اند: حکومت‌های عادل که بر مبنای عدل تأسیس شده‌اند که همان حکومت‌های منصوب و مأذون از سوی خداست و حکومت‌های نامشروع و غیر مأذون از سوی حاکم بالذات، یعنی خدای متعال است.

۲. عدل در حکومت وظیفۀ حاکمان است. پس از آنکه مردم امانت حکومت‌داری و قدرت سیاسی را در اختیار فرد یا افرادی قرار دادند وظیفۀ این فرد یا افراد که مسئولیت زمامداری را پذیرفته و امانت بزرگ حکومت را به دست گرفته‌اند عمل به عدل در مدیریت جامعه و اجرای وظایف و مسئولیت‌های حکومتی است.

۳. نوع سوّم عدل کلان، عدل پس از حکومت است. پس از آنکه حکومتی عادل و صالح شکل‌گرفت، وظیفۀ مردم اطاعت از این حکومت و فرمانبرداری از قوانین و دستورات این حکومت است. اطاعت و فرمانبرداری از حکومت عدل وظیفۀ مردم است، سرکشی و نافرمانی در برابر حاکم عادل جامعه را دچار مشکلات و بحران‌های فراوان نموده و او را از دستیابی به آرامش و سعادت باز می‌دارد. در دو آیۀ کریمۀ ذیل به این سه نوع عدل و وظیفۀ انسان‌ها در این زمینه اشاره شده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۴۸].

در این دو آیه ابتدا به عدل پیش از حکومت اشاره شده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۴۹]. و سپس به عدل در حکومت: ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ[۵۰]. و سرانجام به عدل پس از تشکیل حکومت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۵۱]

در آیات کریمۀ قرآن به طور مکرّر به این سه نوع عدل کلان اجتماعی اشاره شده و به وظیفه‌ای که انسان‌ها در این زمینه دارند تذکر داده شده است نظیر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۵۲]. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۵۳]. ﴿وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ[۵۴].

و در آیات متعدّد دیگری به وظیفۀ عدل به طور مطلق - اعم از عدل فردی و عدل کلان اجتماعی - اشاره شده است، نظیر: ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[۵۵]. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ[۵۶]. ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ[۵۷].[۵۸]

منابع

پانویس

  1. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند»؛ سوره حدید، آیه ۲۵.
  2. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  3. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  4. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۰، ص۱۵۷۶۴.
  5. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۲۴۶.
  6. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۵۵.
  7. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۷۹.
  8. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۷۵.
  9. نهج البلاغه، قصار ۴۳۷.
  10. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۳۷؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۴۱۰-۴۱۱.
  11. «إِذَا غَضَّ‏ طَرْفَهُ‏ عَنِ‏ الْمَحَارِمِ‏ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْمآثِمِ وَ كَفَّهُ عَنِ الْمَظَالِمِ»؛ از محارم چشم بپوشد، از گناهان، زبان بربندد و از ستم‌ها دست بکشد. (تحف العقول، ص۳۶۵).
  12. العدالة عبارة عن ملکة راسخة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات؛ تحریر الوسیلة، ج۱، ص۱۲، مسئله ۲۸.
  13. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  14. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن (مؤسسة الأعلمی للمطبوعات)، ج۱۲، ص۳۳۱.
  15. «و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  16. «و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  17. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۵۵-۵۹.
  18. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۴۳.
  19. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ص۵۸-۶۰.
  20. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۴۵-۴۹.
  21. محسن معینی، «عدل/عدالت»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۴۴۲.
  22. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۴۱۰-۴۱۱؛ ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  23. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص۴۷.
  24. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند»؛ سوره حدید، آیه ۲۵.
  25. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  26. غررالحکم، ۱۸۰؛ نهج البلاغه فیض، ص۶۸۴-۶۸۱؛ بحار الانوار، ج۳، ص۸۳-۸۲؛ تحف العقول، ص۲۴۴.
  27. نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۷۵؛ نهج البلاغه، قصار ۴۲۹.
  28. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۳۷؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۴۱۰-۴۱۱؛ ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  29. ولایت فقیه، ص۴۷.
  30. صحیفه امام، ج۹، ص۴۲۴ - ۴۲۵.
  31. صحیفه امام، ج۶، ص۵۲۵.
  32. صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۱۱.
  33. صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۶۴ - ۴۶۵.
  34. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  35. فقه الصادق، ج۶، ص۲۲۸ - ۲۳۹؛ العروة الوثقی، ج۱، ص۸۰۰؛ مستمسک العروة الوثقی، ج۷، ص۳۳۲.
  36. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۲۷.
  37. درآمدی بر حقوق اسلامی، ص۱۹۳.
  38. مبنای حقوق، ج۱، ص۱۰۵ – ۱۰۲.
  39. اخلاق ناصری، ص۱۳۰- ۱۱۷.
  40. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  41. اصول فلسفی حقوق، ص۲۰.
  42. مقدمه عمومی علم حقوق (لنگرودی)، ص۸۵ – ۷۰.
  43. بیست گفتار، ص۱۸.
  44. «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  45. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  46. فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۲.
  47. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۳۱.
  48. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بسپارید؛ و هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید. خداوند، اندرزهای خوبی به شما می‌دهد. خداوند، شنوا و بیناست * ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر و پیشوایان خود را. و هر گاه در امری نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید(حکم دربارۀ آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این (کار برای شما) بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۸-۵۹.
  49. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بسپارید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  50. «و آنگاه که بین مردم حکم می‌کنید به عدل حکم کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  51. «هان ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول و اولی‌الامر خود اطاعت کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  52. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  53. «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  54. «و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
  55. «دشمنی با جمعیّتی، شما را به ستمگری و ترک عدالت نکشاند. عدالت پیشه کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره مائده، آیه ۸.
  56. «خداوند به عدل فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  57. «بگو: پروردگارم امر به عدالت کرده است» سوره اعراف، آیه ۲۹.
  58. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۲۴۰.