عقیل بن ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۸: خط ۴۸:
| آخرین راوی از او =  
| آخرین راوی از او =  
}}
}}
== مقدمه ==
== مقدمه ==
ابویزید، [[عقیل]]، [[فرزند]] ارشد [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] و [[فاطمه بنت اسد]] بود و برادرانش [[جعفر]] و [[علی]] {{ع}} بودند. [[اختلاف]] سن او با [[امام]] بیست سال و با [[جعفر]] ده سال است. [[ابوطالب]] [[عقیل]] را از دیگر پسران خویش بیشتر [[دوست]] می‌داشت، از این‌رو [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: «ای ابایزید من تو را به دو جهت [[دوست]] می‌دارم و [[دوستی]] من برای تو دو برابر است: یک [[دوستی]] برای [[خویشاوندی]] با تو و دیگر اینکه می‌دانم عمویم [[ابوطالب]] تو را [[دوست]] می‌داشت.» طبق [[نقل]] منابع، [[عقیل]] تا هنگام [[جنگ بدر]] در [[مکه]] باقی ماند و هنگام [[خروج]] [[مشرکان]] از [[مکه]] برای [[جنگ]]، به [[زور]] و با [[کراهت]] به همراه چند نفر دیگر از [[بنی‌هاشم]] از جمله [[عباس بن عبدالمطلب]]، روانه [[جنگ]] شد. در این [[جنگ]] [[پنج تن]] از [[بنی‌هاشم]]، از جمله [[عقیل]] به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمدند. [[عقیل]] بنا به [[دستور پیامبر]] {{صل}} با پرداخت فدیه به‌دست [[عباس]]، [[آزاد]] شد. برخی منابع معتقدند پس از [[آزادی]] به [[دین اسلام]] مشرف شد. منابع دیگر، [[اسلام]] وی را قبل از [[صلح حدیبیه]]، بعد از [[حدیبیه]]، قبل از [[فتح مکه]]، عام الفتح (سال [[فتح مکه]]) و سال [[حجة الوداع]] ذکر کرده‌اند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>.
نام و نسب او ابویزید، [[عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی قرشی هاشمی]] است<ref>زندگانی محمد، ابن هشام (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۱۴؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۰۵؛ مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۴۰؛ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۶۲۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۰۵ و ج۲، ص۴۱؛ الفخری، ابن طقطقی (ترجمه: گلپایگانی)، ص۹۸؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۷۰۸؛ تاریخنامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۱۱۳ و ۱۲۹ و ۱۴۷؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۷۸-۱۰۷۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۰-۵۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۷۳ و ۲۷۶؛ الکامل، ابن اثیر، ج۱، ص۴۵۸؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۹۹؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۶۸۴ و ۷۹۳؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: گنابادی)، ج۱، ص۴ و ج۲، ص۳۷؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۱۲، ص۱۵۴؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۱۵۳-۱۶۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۲۲۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۲۲۴، ۳۵۳، ۳۵۴ و ج۲، ص۱۴۱.</ref>. او یکی از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و از [[خاندان]] [[بنی هاشم]] است که ایشان مشهور‌ترین خاندان [[شهر مکه]] به شمار می‌روند و نیز از خاندان‌های [[کهن‌سال]] بوده و طولانی‌ترین نسب را دارند. پدر [[عقیل]]، ابوطالب<ref>نام وی عبد مناف است. ر. ک: سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج۳، ص۲۲۲ (واژۀ طلب)؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹ و ج۳۵، ص۱۳۸ و ج۳۳، ص۵۲۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۲۲۴.</ref> است که نهمین پسر [[عبدالمطلب]] بود. مادر [[عقیل]]، [[فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف]] است.
 
عقیل از چنین پدر و مادری [[چشم]] به [[جهان]] گشود. [[برادران]] تنی عقیل، [[امام علی]] {{ع}} [[جعفر طیار]] و طالب هستند که میان هر یک از اینها ده سال فاصله بود؛ به این ترتیب، طالب از همه بزرگ‌تر و عقیل، پسر دوم، ده سال کوچک‌تر از او و جعفر ده سال کوچک‌تر از عقیل و [[علی]] {{ع}} که پسر چهارم [[ابوطالب]] و [[فاطمه بنت اسد]] است، ده سال از [[جعفر طیار]] کوچک‌تر بوده است<ref>مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول (شرح اصول کافی)، علامه مجلسی، ج۵، ص۲۷۶. سیره‌نویسان درباره تاریخ ولادت عقیل بن ابی طالب سخن نگفته‌اند ولی همچنان که گفته شد، چون میان هر یک از پسران ابوطالب ده سال فاصله بود و امیرالمؤمنین علی {{ع}}نیز ده سال قبل از بعشت متولد شده و عقیل بیست سال از آن حضرت بزرگ‌تر بوده، بنابراین او سی سال پیش از بعثت به دنیا آمده، از این رو او هنگام بعثت جوانی سی ساله بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۸۰-۲۸۳.</ref>
 
== [[فرزندان]] [[عقیل]] و نسل او ==
عقیل از افرادی است که فرزندان زیادی داشته است. سیره‌نویسان برای او بیست فرزند، سیزده پسر و هفت دختر، نام برده‌اند.
 
بنا به نوشتۀ مسعودی<ref>التنبیه و الاشراف، (ترجمه: پاینده)، ص۲۷۷.</ref> و [[ابن سعد]]<ref>الطبقات الکبری، (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۳۴.</ref> فرزندان عقیل عبارتند از: [[یزید بن عقیل بن ابی طالب|یزید]] و [[سعید بن عقیل بن ابی طالب|سعید]]، از [[ام‌سعید بنت عمرو بن یزید بن مربح]] از [[بنی عامر بن صعصعه|خاندان عامر بن صعصعه]]؛ [[سعید بن جعفر اکبر بن ابی طالب|جعفر اکبر]] و [[ابوسعید بن عقیل بن ابی طالب|ابوسعید احول]]، از [[ام‌البنین بنت ثغر]]؛ [[مسلم بن عقیل بن ابی طالب|مسلم]]، [[عبدالله بن عقیل بن ابی طالب|عبدالله]]، [[عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب|عبدالرحمن]] و [[عبدالله اصغر بن عقیل بن ابی طالب|عبدالله اصغر]] که مادرشان کنیزی به نام [[خلیله]] بود؛ [[علی بن عقیل بن ابی طالب|علی]]، [[جعفر اصغر بن عقیل بن ابی طالب|جعفر اصغر]]، [[حمزه بن عقیل بن ابی طالب|حمزه]]، [[عثمان بن عقیل بن ابی طالب|عثمان]]، [[محمد بن عقیل بن ابی طالب|محمد]]، [[رمله بنت عقیل بن ابی طالب|رمله]]، [[ام‌هانی بنت عقیل بن ابی طالب|ام‌هانی]]، [[اسماء بنت عقیل بن ابی طالب|اسماء]]، [[فاطمه بنت عقیل بن ابی طالب|فاطمه]] و [[ام قاسم بنت عقیل بن ابی طالب|ام قاسم]].
 
نسل عقیل از پسرانش فقط از محمد که فرزندی به نام عبدالله داشته، ادامه پیدا کرده و دیگر پسرانش دنباله‌ای نداشته‌اند. چرا که عده‌ای از ایشان به دست مخالفان به شهادت رسیدند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>.
 
== [[شخصیت]] عقیل ==
عقیل از جمله شخصیت‌های [[بنی هاشم]] و [[قریش]] است که به ظاهر موضع‌گیری‌های گوناگونی در زندگی خود داشته است، ولی [[آگاهی]] ایشان از [[دانش]] انساب، وی را در زمره افرادی قرار داده که [[عرب]] برای پایان بخشیدن به [[نزاع‌ها]] و به دست آوردن شجره و انساب نسل گذشته خود، به او مراجعه می‌کردند.
 
سیره‌نگاران در آثار خود نوشته‌اند عقیل یکی از چهار نفری است که عرب نزد او می‌رفتند و سخنش را همه می‌پذیرفتند. [[مخرمة بن نوفل زهری]]، [[ابوجهم بن حذیفة عدوی]] و [[حویطب بن عبدالعزی عامری]] بیشتر افتخارات و گذشته [[نیک]] مراجعه کنندگان را می‌گفتند ولی عقیل علاوه بر خوبی‌ها، بدی‌های آنها را نیز می‌گفت، از این رو عرب و حتی قریش به او نسبت‌های ناروا می‌دادند و [[دیدار]] با او را [[دوست]] نداشتند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۷۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۱-۵۶۲.</ref>.


== اسلام آوردن عقیل ==
عقیل، از بازگو کردن [[حق]] و [[واقعیت]] ابایی نداشت و این [[صراحت]] لهجه موجب [[نارضایتی]] و [[ناخشنودی]] [[عرب‌ها]] و [[اقوام]] گوناگونی که به وی مراجعه می‌کردند می‌شد. عقیل اگر چه در طول [[زندگی]] خود فراز و نشیب‌هایی داشت و گاهی به جهت [[ضرورت]] و حتی [[اجبار]] در [[جبهه]] مقابل حق قرار می‌گرفت ولی چنانچه نگاشته‌اند، در واقع و [[باطن]]، همراه و هم [[عقیده]] ایشان نبود و بارها از حق [[دفاع]] کرده است.
به [[نقل]] از برخی منابع، [[عقیل]] بعد از [[جنگ بدر]] به [[مکه]] بازگشت و همان‌جا مقیم بود تا آنکه در آغاز [[سال هشتم هجری]] به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} [[هجرت]] کرد و در [[جنگ]] [[موته]] (سال هشتم) همراه [[مسلمانان]] بود. سپس [[بیمار]] شد و از او در [[فتح مکه]]، [[طائف]]، [[خیبر]] و [[حنین]] نامی برده نشده است. [[پیامبر]] {{صل}} برای او سالیانه ۱۴۰ خروار از محصول [[خیبر]] مقرر فرمود و سِقایت (آب دادن) [[حاجیان]] را که از [[دوران جاهلیت]] برعهده [[بنی‌هاشم]] بود، به وی واگذار کرد. گرچه برخی معتقدند وی در [[جنگ]] [[حُنین]] نیز شرکت داشته و سوزنی به‌عنوان [[غنیمت]] [[جنگی]] برای همسرش آورده بود که با [[دستور پیامبر]] {{صل}} مبنی بر بازگرداندن [[غنایم]] [[جنگی]] پیش از تقسیم ایشان {{صل}}، آن را بازگرداند. [[عقیل]] از [[اصحاب]] و [[راویان]] [[حضرت علی]] {{ع}} و جزء معدود افرادی بود که هنگام [[دفن]] [[حضرت زهرا]] {{س}} حضور داشتند. هم‌چنین وی از افرادی بود که با وجود منع [[عثمان]] در [[همراهی]] [[ابوذر]] هنگام [[تبعید]] به [[ربذه]] در کنار [[حضرت علی]] {{ع}} حضور داشت. [[عقیل]] فردی حاضر جواب بود که به‌شدت با [[مخالفان]] درگیر می‌شد و آنان را خاموش می‌ساخت. برخی معتقدند [[عقیل]] در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] همراه [[حضرت علی]] {{ع}} نبود. در مقابل، برخی دیگر می‌گویند وی در جنگ‌های [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] با حضرت {{ع}} همراه بود. به نظر می‌رسد با توجه به [[نامه]] [[عقیل]] به [[حضرت علی]] {{ع}} بعد از جریان [[حکمیت]] و [[فرمان]] حضرت {{ع}} بر باقی ماندن وی در [[مدینه]] و شرکت نکردن در [[جنگ]]، قول اول به‌واقع نزدیک‌تر است<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>.


== عقیل و معاویه ==
عقیل با روشنگری در [[جامعه]] و دربار [[بنی امیه]] ([[معاویة بن ابی‌سفیان]]) و در جلسات اشراف، مانع تک تازی عده‌ای می‌شد که خود را شایسته [[خلافت]] و [[رهبری جامعه]] می‌دانستند و با [[حق]] [[خلیفه]] راستین [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مبارزه]] برخاسته و مانع تحقق اهداف و برنامه‌های آن حضرت می‌شدند، و با یادآوری پیشینه افرادی چون [[عمرو بن عاص]] و معاویة بن ابی سفیان و یادآوری [[فضایل]] و جایگاه ویژه امیرالمؤمنین علی {{ع}} به نحوی به مبارزه خاموش می‌پرداخت و با اینکه او در آخر [[عمر]] نابینا شده بود ولی با این حال با زبان خود به ترویج ویژگی‌های امام علی {{ع}}و [[پیروان]] ایشان می‌پرداخت<ref>ثقفی کوفی می‌نویسد: پس از آنکه عقیل به شام رفت، در مجلس معاویة بن ابی سفیان حاضر می‌شد و درباره اصحاب او و خصوصیات آنها و پدران‌شان صحبت و حقایق را آشکار می‌کرد. الغارات (ترجمه: عطاردی)، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۲۸۴-۲۸۶.</ref>
در مورد رفتن یا نرفتن [[عقیل]] نزد [[معاویه]] در زمان [[خلافت]] [[علی]] {{ع}}، میان مورخان [[اختلاف]] نظر است. برخی معتقدند [[عقیل]] از [[حجاز]] به [[کوفه]] رفت تا به‌خاطر بدهی‌های زیاد خویش از [[علی]] {{ع}} کمک بگیرد، ولی چون کمک ایشان نتوانست او را [[بی‌نیاز]] کند، نزد [[معاویه]] رفت. اما برخی دیگر معتقدند وی تا قبل از [[شهادت امام]] {{ع}} نزد [[معاویه]] نرفته و بعد از جریان [[صلح امام حسن]] {{ع}} نزد او رفته است. [[عقیل]] در واپسین روزهای [[خلافت]] و پس از جریان [[حکمیت]]، نامه‌ای به [[امام علی]] {{ع}} نوشت و در آن [[نامه]]، که پس از جریان غارت‌های [[ضحاک بن قیس]] در [[حجاز]] نوشته شده، [[عقیل]] از گروهی یاد می‌کند که بر سر [[راه]] برگشت او از [[حجاز]] به [[مدینه]] قرار گرفتند و از برخورد آنها متوجه [[آمادگی]] نبردشان با [[امام]] {{ع}} شده بود. در این [[نامه]] خطاب به [[امام]] {{ع}} می‌نویسد: «چون این خبر به من رسید چنین پنداشتم که گویا [[یاران]] و [[شیعیان]] تو از [[یاری]] تو خودداری کرده‌اند. اکنون ای پسر مادرم [[تصمیم]] خود را برای من بنویس، اگر آهنگ [[مرگ]] و کشته شدن داری برادرزادگان و [[فرزندان]] پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم. به‌خدا [[سوگند]] [[دوست]] ندارم پس از تو به اندازه فاصله میان دو بار دوشیدن شیر ماده شتری زنده بمانم. [[سوگند]] به [[خدای عزوجل]] که [[زندگی]] پس از تو [[زندگی]] گوارا و خوش و [[سازگاری]] نیست و [[سلام]] و [[رحمت]] خدای بر تو باد». [[امام]] {{ع}} در پاسخ، [[دستور]] به ماندن او در [[مدینه]] می‌دهد: «اما اینکه پیشنهاد کرده‌ای با پسران خود و پسران پدرت پیش من آیی، مرا به این کار نیازی نیست و تو بر جای خود باش، [[پسندیده]] و [[راه]] یافته. به [[خدا]] [[سوگند]] [[دوست]] ندارم اگر من هلاک شوم شما هم با من هلاک شوید و پسر مادرت را هرگز چنین مپندار که اگر [[مردم]] هم او را رها کنند [[زاری]] کننده و پذیرای [[ستم]] باشد».


بنابراین [[عقیل]] در دوران [[حکومت امام علی]] {{ع}} از [[مدینه]] خارج نشد، تا بتوان [[مسافرت]] به [[شام]] و رفتن به نزد [[معاویه]] را برای وی فرض کرد. تنها یک‌بار وی به‌همراه فرزندانش برای دریافت [[وجوهات]] بیشتر از [[امام]] {{ع}} به [[کوفه]] می‌آیند که با [[برخورد امام]] {{ع}} روبه‌رو می‌شود و با فرزندانش به [[مدینه]] بازمی‌گردند. بعدها وی دراین‌باره و در جواب [[معاویه]] که از او درخواست کرده بود تا جریان [[آهن گداخته]] را برای او بازگوید، چنین می‌گوید: «سخت درمانده شدم و [[گرفتاری]] و [[گرسنگی]] مرا فراگرفت. چیزی از او خواستم توجهی نکرد و تغییری در او پدید نیامد. من [[کودکان]] خویش را جمع کردم و آنان را که [[بینوایی]] و [[درماندگی]] بر چهره‌شان آشکار بود پیش او آوردم. فرمود: «شامگاه پیش من آی تا چیزی به تو بدهم، شامگاه در حالی‌که یکی از پسرانم دستم را گرفته بود، نزد او رفتم. به فرزندم [[فرمان]] داد دور شود، آن‌گاه به من گفت: «بگیر.» درحالی که [[طمع]] بر من چیره شده بود و می‌پنداشتم کیسه پولی است، [[دست]] دراز کردم و دست خود را بر قطعه آهنی نهادم که چون [[آتش]] بود. آن را نگرفته رها کردم و چنان بانگی برآوردم که گاو نر زیر دست قصاب می‌کشد. [[علی]] {{ع}} به من گفت: «مادرت در سوگت بگرید! این آهن است که [[آتش]] این [[جهان]] آن را برافروخته، چگونه خواهد بود حال من و تو فردای [[قیامت]] اگر ما را با زنجیرهای [[جهنم]] فروبندند.» سپس این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: «هنگامی که غل‌ها بر گردن‌های ایشان است و زنجیرها را می‌کشند.» آن‌گاه به من گفت: «برای تو پیش من افزون از حقی که [[خداوند]] برای تو [[واجب]] کرده است جز همین که دیدی نیست، نزد خانواده‌ات برگرد»<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>.
== عقیل در عصر [[نبوت]] ==
عقیل هنگام [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[جوانی]] سی ساله بود ولی بنا به جو [[حاکم]] بر [[شهر مکه]] و [[جامعه]] [[عرب]] و [[حجاز]]، او نیز همانند بسیاری از [[مردم]] مکه به [[اسلام]] گروید. در دوران سیزده ساله اسلام در شهر مکه مطلبی از عقیل نقل نشده و پس از [[هجرت]] [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} او [[خانه]] مخصوص آن حضرت را در [[اختیار]] گرفت<ref>الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی، ص۱۵۴.</ref> و چون [[آتش]] [[جنگ]] علیه [[مسلمانان]] افروخته شد و اولین جنگ رسمی [[مشرکان]] با [[پیامبر خدا]] {{ع}}و اصحابش در منطقه [[بدر]] آغاز شد، عقیل نیز همانند [[عباس]]، عموی پیامبر، در سپاه مشرکان بود<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۰۲، ح۲۴۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۳۱-۴۳۲.</ref>، اگر چه خود می‌گوید که وی به [[زور]] در این [[سپاه]] قرار گرفت. پس از جنگ که با [[شکست]] [[لشکر]] [[شرک]] همراه بود، عقیل و عباس چون افراد دیگر به [[اسارت]] مسلمانان در آمدند. رسول خدا {{صل}} به عباس گفت: "خود، عقیل، [[نوفل بن حارث]] و [[عتبة بن عمرو]] (هم [[پیمان]] عباس) را با پرداخت فدیه [[آزاد]] کن". [[عباس بن عبدالمطلب]] پس از گفتگوی کوتاهی با [[پیامبر خدا]] {{صل}} این سخن را پذیرفت و خود و ایشان را آزاد کرد.


== نسب شناس بودن عقیل ==
[[عقیل]] و عباس گفتند: یا [[رسول الله]]، ما پیش از این [[مسلمان]] شده‌ایم ‌ولی به ناچار و [[اجبار]] در این [[لشکر]] آورده شدیم و ما قصد [[جنگ]] و [[مخالفت]] با شما را نداریم. اسلام آوردن عقیل (اگر [[حقیقت]] داشته باشد) پنهانی بوده است و کسی از آن اطلاع نداشته ولی پس از [[صلح حدیبیه]] به طور رسمی [[اسلام]] خود را اعلام کرد و در [[سال هشتم هجری]] به طرف [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد و [[رسول خدا]] {{صل}} از [[اراضی]] و [[غنائم]] [[خیبر]] سالیانه یکصد و [[چهل]] وسق (خروار) برای او در نظر گرفت. پس از آنکه او به مدینه وارد شد در لشکر [[مسلمانان]] قرار گرفت و در چند جنگ به همراه پیامبر {{صل}} شرکت کرد. او در جنگ‌هایی چون [[بئر معونه]]<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۸۷.</ref>، [[حنین]] و [[موته]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۷۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۱.</ref> حضور داشت<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۲۸۸-۲۹۰.</ref>.
تخصص [[عقیل]] در زمینه انساب و ایام العرب بود. او در [[مسجدالنبی]] {{صل}} پس از [[اقامه نماز]] بر فرشی می‌نشست و [[مردم]] از وی سؤال می‌کردند. طبق [[نقل]] منابع [[قریش]] به‌جهت اینکه [[عقیل]] در مورد [[نسب]] و جنگ‌های گذشته [[دانا]] بود و سوابق [[نادرست]] و رفتارهای [[ناشایست]] آنان را آشکار می‌کرد، او را خوش نمی‌داشتند.


وی به [[دستور]] [[عمر]] و با [[همراهی]] [[مخرمة بن نوفل]] و [[جبیر بن مطعم]] در سال ۲۰ ق کتابی در انساب با نام [[دیوان]] العساکر الاسلامیة نوشت. در این [[کتاب]] [[اسامی]] [[سپاهیان اسلام]] را به‌ترتیب خاندان‌ها نوشتند و از [[خویشاوندان]] [[رسول خدا]] {{صل}} آغاز کردند. پس از آن هر خاندانی نزدیک‌تر به [[خاندان]] [[نبوت]] بود، آن را مقدم داشتند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>.
== عقیل در [[زمان]] [[خلافت امام علی]] {{ع}} ==
تاریخ‌نگاران دربارۀ ارتباط عقیل با برادرش [[امام علی]] {{ع}}در دوران [[خلافت]] و [[حکومت]] ظاهری آن حضرت، چند حادثه پندآموز و عبرت‌انگیز [[ثبت]] کرده‌اند.
# ارادت به [[برادر]] و آمادگی برای [[جان]]‌فشانی: [[عقیل]] از [[یاری]] [[برادر]] و [[امام]] خود دریغ نمی‌کرد و آمادگی خود و [[فرزندان]] و برادرزادگانش را برای [[نبرد]] با مخالفان و جانفشانی در رکاب [[امام علی]] {{ع}} اعلام می‌داشت. نمونه‌ای از آن را می‌توان در نامه‌ای دید که به امام {{ع}} نوشته و در آن پس از ابراز ارادت و [[همدردی]] با برادر آمادگی خود و فرزندان و برادر زادگانش را برای [[فداکاری]] و حمایت از امام [[علی]] {{ع}} اعلام می‌کند.
# [[پذیرایی]] [[امام علی]] {{ع}} از برادرش: نگاه [[امیرالمؤمنین]] امام علی {{ع}} به تمام [[جامعه]]، حتی غیر [[مسلمان‌ها]] یکسان و بدون [[تبعیض]] بوده است. از این رو در نظر آن حضرت، بستگان نزدیک و [[درجه]] اول با افراد دیگر جامعه تفاوتی نداشتند؛ ولی عده‌ای براساس نگاه غیر [[الهی]] و عرفی به [[حکومت]] و [[زمامداری]] حضرت، خواسته‌هایی از ایشان داشتند که حضرت با آنها برخورد می‌کرد و جواب رد می‌داد. عقیل که فردی عیال‌مند و نابینا شده بود تصور می‌کرد می‌تواند به سبب [[خویشاوندی]] و [[دل]] رحمی [[امام علی]] {{ع}} از برادر خود که [[حاکم]] [[جامعه]] است بیش از سهم خود سهمی بگیرد و به [[زندگی]] خود سرو سامانی بدهد. از این‌رو برای بیان حال خود به نزد برادر رفت. عقیل پس از طی مسافت طولانی بین [[مدینه]] و [[عراق]] در [[مسجد کوفه]] بر حضرت امام علی {{ع}} وارد شد. با دیدن برادر خاطره زمان پیامبر اکرم {{صل}} در [[مسجد النبی]] و [[شهر مدینه]] در یادش زنده شد و گفت: {{متن حدیث| اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}. [[امام]] در جوابش فرمود: {{متن حدیث| والسلام عليك يا ابا يزيد}}. پس از احوال پرسی، امام {{ع}} به فرزندش [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} دستور داد تا عقیل را به [[خانه]] برده و از او [[پذیرایی]] نماید و خود بازگردد. [[امام حسن]] {{ع}} عموی خود را به [[خانه]] رسانید و به خدمت پدر بازگشت. [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به امام حسن {{ع}}فرمود: "برای عمویت یک دست [[لباس]] تازه خریداری نما". او نیز به بازار رفته و برای [[عقیل]] یک پیراهن و شلوار و [[عبا]] و یک جفت کفش نو خریداری کرد. شب فرا رسید، عقیل با کمال [[تعجب]] به سفره [[خلیفه]] نگاه می‌کرد چرا که جز نان و نمک و سبزی چیز دیگری در آن نبود. و پرسید: غذا همین است؟ [[جانشین پیامبر]] {{صل}} با [[آرامش]] فرمود: "آری". عقیل گفت: "برادر [[جان]]، این [[خلافت]] تو به درد من نمی‌خورد و آن چنانکه تو برای خود پسندیده‌ای من آن را نمی‌پسندم. چون هیچ چیز از [[اموال]] [[دنیا]] برای خود اندوخته نکردی تا [[قرض]] مرا ادا کنی". حضرت پرسید: چقدر قرض داری؟ عقیل گفت: "چهل هزار درهم". حضرت فرمود: "این مقدار ندارم ولی اگر [[صبر]] کنی سهم خودم را از [[بیت المال]] که چهار هزار [[درهم]] است به تو می‌دهم". عقیل گفت: "همه بیت المال در [[اختیار]] تو قرار دارد و تو به من [[وعده]] [[آینده]] می‌دهی!" حضرت فرمود: "انتظار داری به اموالی که [[مردم]] مرا بر آن [[امین]] قرار داده‌اند و متعلق به آنهاست، [[خیانت]] کنم و آنها را به تو بدهم!!" عقیل گفت: "پس اجازه دهید نزد [[معاویه]] بروم و از او کمک بگیرم". [[امام]] فرمود: "مانعی ندارد می‌توانی پیش او بروی"<ref>الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۔۵۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۱۱ با کمی تفاوت این داستان را نقل کرده است).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۲۹۱-۲۹۵.</ref>


== وفات عقیل ==
== [[عقیل]] و [[معاویة بن ابوسفیان]] ==
[[عقیل]] در اواخر [[عمر]] [[نابینا]] شد و بنابر [[نقل]] بیشتر منابع در دوران [[خلافت]] [[معاویه]] در سال ۵۰ و بنابر [[نقلی]] [[سال]] ۵۲ ق در سن نود و شش سالگی درگذشت<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۶۹-۵۷۱.</ref>.
وقتی عقیل از دریافت کمک مازاد بر سهم خود از [[امام علی]] {{ع}} [[مأیوس]] شد، نزد [[معاویه]] رفت، معاویة بن ابوسفیان نیز که از هر حادثه‌ای برای تضعیف [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} بهره می‌جست، با دیدن این صحنه که [[برادر]] امام علی {{ع}} نزد او آمده است، [[فکر]] کرد بهانه خوبی به دست آورده، از این رو وقتی عقیل آمد از او استقبال گرم و شایان توجهی کرد، سپس به او گفت:‌ ای پسر [[ابوطالب]] خوش [[آمدی]]، چه چیزی تو را از پیش برادرت به این جا کشانده است؟


==عقیل بن ابی طالب==
عقیل گفت: "بدهکارم، از این روی نزد تو آمده‌ام. نزد برادرم بودم ولی او می‌گوید: به جز آنچه از خود دارم نمی‌توانم از اموال مسلمانان چیزی در [[اختیار]] تو قرار دهم. با این وجود، [[بخشش]] [[علی]] نیز بدهکاری‌های مرا جبران نکرد. به علی گفتم: به نزد کسی خواهم رفت که مرا با بخشش‌های خود بی‌نیاز خواهد کرد. به این جهت نزد تو آمده‌ام".
[[عقیل]] فرزند [[ابوطالب]] و مادرش [[فاطمه بنت اسد]] است. او [[عموزاده رسول خدا]]{{صل}} و [[برادر]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} است.
ابوطالب چهار پسر به نام‌های طالب، عقیل، جعفر و علی{{عم}} داشت که هر یک از آنان به ترتیب ده سال از هم کوچک‌تر بودند و لذا علی{{ع}} از عقیل، بیست سال و از جعفر ده سال کوچک‌تر بود. [[کنیه]] عقیل [[ابویزید]] است. او و [[عباس عموی رسول خدا]]{{صل}} به [[اجبار]] همراه [[مشرکین]] در [[جنگ بدر]] شرکت کردند و هر دو به [[اسارت]] [[مسلمانان]] در آمدند که سرانجام به پرداخت فدیه و نقدینه [[آزاد]] شدند<ref>طبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۹؛ فصلنامه میقات حج، ش۵۶، ص۱۱۱.</ref>. عقیل قبل از [[جنگ حدیبیه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. او علاوه بر [[قرابت]] و [[قوم]] و [[خویشی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} جزء [[اصحاب]] و [[یاران]] آن دو [[بزرگوار]] نیز بود. عقیل در [[سال پنجاه هجری]] در مدینه از [[دنیا]] رفت و در داخل [[خانه]] خود که در کنار [[بقیع]] قرار داشت، به خاک سپرده شد.
عقیل در [[فصاحت]] و [[بلاغت]]، [[صراحت لهجه]] سرآمد دوران بود و به نسابه [[عرب]] معروف بود. او به [[انساب]] [[قبائل]] مختلف، به خصوص بر حسب و [[نسب]] [[قبیله قریش]] و [[بنی‌امیه]] آشنایی کامل داشت و از گفتن معایب و نقاط [[ضعف]] و پیشینه [[سوء]] آنان در مجالس، خودداری نمی‌کرد. گفتارش برای مخالفانش خطرناک‌تر از تیر [[مسموم]] و زبانش برنده‌تر از [[شمشیر]] بود؛ لذا سردمداران بنی‌امیه به [[دشمنی]] با وی برخاستند و درباره او مطالب بی‌اساس به هم بافتند و به جای ذکر [[فضائل]] و نقاط قوت، دروغ‌های بسیاری در [[تضعیف]] و [[تحقیر]] او منتشر کردند و تا آنجا از جاده [[انصاف]] به دور افتادند که حتی عقیل [[بنی‌هاشم]] را به [[سفاهت]] متهم ساختند<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۲۳.</ref>.


در [[فضیلت]] عقیل و [[محبت رسول خدا]]{{صل}} نسبت به وی احادیثی است که به بیشتر آنها در [[منابع اهل سنت]] آمده است. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ای [[ابویزید]]! من از دو جهت تو را دوست دارم؛ یکی به جهت [[قوم]] و [[خویشی]] که با من داری و دیگری به جهت علاقه و [[محبت]] عمویم [[ابوطالب]] نسبت به تو<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۲۲؛ طبقات، ابن سعد، ج۴، ص۳۰.</ref>.
معاویه برای اینکه بر رغبت وی بیفزاید مقداری از وی تعریف کرد و سپس گفت:‌ ای [[اهل شام]]، این بزرگ [[قریش]] است و پسر بزرگ قریش و دانست که برادرش در [[گمراهی]] و [[سرگردانی]] است، لذا با روی آوردن به سوی ما خواهان [[حق]] خود است. من بر این باورم که آنچه نزد من است از آن من می‌باشد و آنچه می‌دهم برای [[نزدیکی به خداوند]] است و آنچه را نمی‌دهم [[گناهکار]] محسوب نمی‌شوم". پس از این، [[دستور]] داد صدهزار [[درهم]] به او بدهند. سپس گفت: "عقیل! لشکر من و [[لشکر]] برادرت علی را که دیده‌ای، برای ما توصیف کن"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۴.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۲۹۷-۲۹۸.</ref>
[[ابن ابی الحدید]] در شرح و [[تأیید]] متن این [[حدیث]] می‌نویسد:
«ابوطالب در میان فرزندانش، [[عقیل]] را بیش از دیگران [[دوست]] می‌داشت و از این رو در سال قحطی، آن‌گاه که [[رسول خدا]]{{صل}} و عمویش عباس به ابوطالب پیشنهاد کردند تا فرزندانش را در [[اختیار]] آنان بگذارد تا از بار سنگین [[هزینه زندگی]] قدری بکاهد، ابوطالب در پاسخ چنین گفت: عقیل را برای من بگذارید و سایر فرزندانم هر کدام را می‌خواهید با خود ببرید». سرانجام عباس، [[سرپرستی]] جعفر را و رسول خدا{{صل}} سرپرستی علی{{ع}} را به عهده گرفتند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵۰.</ref>.
از دیگر [[فضائل]] عقیل این است که در [[ملاقات]] با [[معاویه]]، گذشته از [[دفاع]] از [[شخصیت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و بیان شخصیت [[یاران]] آن حضرت از بعضی فضائل امیرمؤمنان{{ع}} سخن گفته است که اگر او نمی‌گفت کسی بر آن [[آگاهی]] نمی‌یافت و به دست [[فراموشی]] سپرده می‌شد.


عقیل در شرایطی این فضائل را نقل کرده است که نه تنها بیان فضائل امیرمؤمنان{{ع}} در سراسر [[جهان اسلام]] ممنوع بود و بزرگ‌ترین [[جرم]] محسوب می‌شد، بلکه به جای فضائل، حدیث‌های ساختگی در [[نکوهش]] آن [[بزرگوار]] رواج داشت و آن حضرت در خطبه‌های [[جمعه]] مورد [[لعن]] قرار می‌گرفت<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.
=== توصیف [[عقیل]] از دو سپاه کوفه و [[شام]] ===
یکی از افتخارات و امتیازات دیگر عقیل بن ابی طالب این است که تعداد [[دوازده نفر]] از شهدای [[قیام عاشورا]] از [[اولاد]] و احفاد او هستند و این [[افتخار]] بزرگ، به جز وی و برادرش امیرمؤمنان{{ع}} نصیب هیچ کس از [[مسلمانان]] نشده است. اما [[فرزندان عقیل]] که با [[حسین بن علی]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند، شش نفر و شش نفر دیگر از [[نوادگان]] او بودند<ref>تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۶۸۶.</ref>
سخنان [[معاویه]] عقیل را به [[خشم]] آورد، چرا که دانست او با این سخنان سعی دارد [[امام علی]] {{ع}} را [[سرزنش]] کند. پس بلافاصله به معاویة بن ابی سفیان گفت: "معاویه! درست گفتی؛ من برای اینکه برادرم به من [[بخشش]] نکرد از او جدا شدم اما چون از کنار لشکرگاه برادرم گذشتم، روزهای آنها را مانند [[روز]] [[پیامبر]] {{صل}} و شب‌های ایشان را مانند شب‌های پیامبر {{صل}} دیدم؛ جز اینکه پیامبر در میان ایشان نبود. از آنها صدایی جز صدای [[قرآن]] شنیده نمی‌شد و عملی جز [[خواندن نماز]] از آنها ندیدم و همه آنها از [[مهاجران]] و [[انصار]] بودند. اما هنگامی که از کنار لشکرگاه شام گذشتم، عده‌ای از [[منافقان]] از من استقبال کردند؛ یعنی همان کسانی که در شب [[عقبه]] شتر پیامبر {{صل}} را رم دادند و روز و شب آنها مانند روزهای تو و [[ابوسفیان]] بود جز آنکه ابوسفیان در میان ایشان نبود. در واقع حتی یک [[صحابی رسول خدا]] {{صل}} در آنجا دیده نمی‌شد"<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref>.


==[[خانه]] [[عقیل]]==
== ویژگی‌های شخصی عقیل ==
[[عقیل بن ابی طالب]] از سال دوم [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} زمین‌هایی را در مدینه و در فاصله [[بقیع]] و [[مسجد]]، تقطیع کرد و برای احداث خانه در [[اختیار]] [[مهاجران]] قرار داد. عقیل نیز از این طریق در این منطقه، صاحب خانه شد. در میان این [[خانه‌ها]]، تنها خانه عقیل بن ابی طالب است که دارای اهمیت و خصوصیت ممتاز می‌باشد، به طوری که این خانه مورد توجه رسول خدا{{صل}} و افراد سرشناس پس از آن حضرت بوده و معرفی منازل دیگر در جهت معرفی خانه عقیل و حول محور آن می‌باشد.
# صراحت لهجه و حاضر جوابی عقیل: عقیل بسیار رک و حاضر جواب بود و هیچگاه از جواب کسی باز نمی‌ماند. [[نقل]] شده یک [[روز]] معاویه به اطرافیان خود گفت: "امروز می‌خواهم عقیل را دست بیندازم تا کمی بخندیم". هنگامی که عقیل به نزد آنها وارد شد، [[معاویه]] رو به اطرافیان کرد و گفت: "ای [[مردم]] [[شام]]، آیا این [[آیه]] را شنیده‌اید: {{متن قرآن|تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ}}<ref>«توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد» سوره مسد، آیه ۱.</ref>؛ آنها گفتند: آری. معاویه گفت: "این [[ابولهب]] عموی [[عقیل]] است". عقیل گفت: "مردم، آیا آیه {{متن قرآن|وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ}}<ref>«و (نیز) همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.</ref>؛ را خوانده‌اید؟ مردم گفتند: آری. عقیل گفت: "[[ام جمیل]]، زن ابولهب، عمه معاویه است". سپس به معاویه گفت: "معاویه، وقتی که به [[جهنم]] وارد شدی، به دست چپ توجه کن؛ آنجا ابولهب را خواهی دید که عمه‌ات را در برگرفته و...، سپس ببین بهتر است در [[آتش]]، فاعل باشد یا مفعول و در آتش بسوزد!"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۴۸۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۳۲۰.</ref>
این خانه اگر چه از نظر ساختمانی یک خانه مسکونی و منتسب به عقیل بوده، اما در عین [[حال]] به [[آرامگاه]] خصوصی و [[خانوادگی]] [[اقوام]] و [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} مبدل شده است. اولین کسی که در داخل آن [[دفن]] شده، [[فاطمه بنت اسد]] است و پس از آن [[عباس عموی پیامبر]]{{صل}} است و پس از آنها، پیکر [[پاک]] و [[مطهر]] چهار تن از [[ائمه هدی]]{{عم}} و فرزندان رسول خدا{{صل}} در این [[بیت]] به خاک سپرده شده است.
# [[دفاع]] و حمایت زیرکانه از [[امام علی]] {{ع}}: روزی معاویه به عقیل گفت: "برادرت از تو برید و من [[خویشاوندی]] خود را با تو [[حفظ]] کردم و از تو [[خشنود]] نمی‌شوم مگر آنکه بر [[منبر]] [[علی]] را [[لعن]] کنی". عقیل گفت: "مانعی ندارد، چنین می‌کنم". پس عقیل از منبر بالا رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] چنین گفت: "مردم! [[امیرالمؤمنین]] معاویه به من [[فرمان]] داده تا [[علی بی ابی طالب]] را [[لعنت]] کنم؛ پس او را لعنت کنید که [[لعنت خدا]] و [[فرشتگان]] و تمام مردم بر او باد. پس از آنکه از منبر پایین آمد، [[معاویه]] به او گفت: "ای ابایزید معلوم نشد که مرا [[لعن]] کردی [[یا علی]] را". [[عقیل]] گفت: "از آنچه گفتی یک حرف کم و زیاد نکردم و سخن هم بر طبق [[نیت]] گوینده است"<ref>عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref>
ممکن است این سئوال مطرح شود که با وجود بقیع، چرا پیکر عده ای از اقوام و فرزندان رسول خدا{{صل}} در خارج از این آرامگاه عمومی و در داخل خانه عقیل دفن گردیده است؟ پاسخ آن است که: آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد [[احترام]]، به جای گورستان عمومی، در داخل خانه‌ها بوده و توجه به آرامگاه‌های خصوصی معمول و رایج بوده است. به عنوان مثال می‌توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا{{صل}} در خانه [[نابغه]] و [[رافع بن مالک]] در خانه[[آل]] [[نوفل]] و [[سعد بن مالک]] [[انصاری]] در کنار خانه بنی قارط یاد کرد و نیز دفن شدن [[خلیفه اول]] و دوم در داخل [[خانه رسول خدا]]{{صل}} و پیشنهاد [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از همین نمونه‌هاست. و اساساً دفن شدن رسول خدا{{صل}} و [[حضرت زهرا]]{{س}} در داخل [[خانه]] و [[حجره]] خویش از نظر [[اجتماعی]] نه تنها یک مسأله تازه و بی‌سابقه نبوده، بلکه نسبت به [[شخصیت]] آن دو [[بزرگوار]]، یک عمل طبیعی به [[حساب]] می‌آمد.


بعدها خانه [[عقیل]] به [[بقیع]] ملحق شد و الان داخل [[قبرستان بقیع]] است. [[رسول خدا]]{{صل}} در اوقات مختلف در کنار بقیع می‌رفت و در آنجا به [[مناجات]] می‌پرداخت و بر [[اهل بقیع]] [[دعا]] و از [[خداوند]] برای آنان [[استغفار]] می‌کرد. گاهی نیمه‌های شب برای همین مقصود، رختخواب خود را ترک و به سوی بقیع [[حرکت]] می‌نمود. خالد بن عوسجه می‌گوید: شبی رو به سوی زاویه خانه عقیل که در جنب درب این خانه قرار گرفته است، دعا می‌کردم. [[جعفر بن محمد]]{{ع}} که به همراه خانواده‌اش عازم عُرَیض بود، مرا در آن [[حال]] دید و پرسید: آیا درباره این محل، خبر و مطلب خاصی شنیده‌ای؟ گفتم: نه، فرمود: این جا جایگاه دعای [[رسول]] خداست؛ زیرا آن حضرت، [[شب]] هنگام که برای استغفار اهل بقیع می‌آمد، در این جا توقف می‌کرد<ref>تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، ۱۳۸۷، ص۷۲.</ref>. عقیل وقتی از [[دنیا]] رفت، او را در همان خانه مدفون ساختند.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۴۶۲.</ref>
== [[وفات]] و [[محل دفن]] عقیل ==
عقیل که در آخر [[عمر]] نابینا شده بود، پس از آنکه از [[امام]] [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} جدا شد و مدتی نزد معاویه در [[شام]] بود، به [[مدینه]] بازگشت و در سال پنجاهم [[هجرت]] از [[دنیا]] رفت. [[ابن سعد]] گوید: در پایان عمر در [[بصره]] رحل اقامت افکند و به سال ۵۰ هجری در [[زمان]] معاویه هنگامی که عازم شام بود، [[زندگی]] را بدرود گفت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۲۸ و ۳۶؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۳، ص۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۲۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عقیل بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶]]، ص۳۰۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۵

عقیل بن ابی‌طالب
تصویر قدیمی مکه
نام کاملعقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب
جنسیتمرد
کنیهابویزید
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرابوطالب بن عبدالمطلب
مادرفاطمه بنت اسد
پسر
برادر
تاریخ تولدده سال بعد از عام الفیل
محل تولدمکه
محل زندگی
درگذشت۵۲ هجری
طول عمر۹۶ سال
محل آرامگاهبقیع
از اصحاب
حضور در جنگ
علت شهرتبرادر امیرالمؤمنین

مقدمه

نام و نسب او ابویزید، عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی قرشی هاشمی است[۱]. او یکی از اصحاب رسول خدا (ص) و از خاندان بنی هاشم است که ایشان مشهور‌ترین خاندان شهر مکه به شمار می‌روند و نیز از خاندان‌های کهن‌سال بوده و طولانی‌ترین نسب را دارند. پدر عقیل، ابوطالب[۲] است که نهمین پسر عبدالمطلب بود. مادر عقیل، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف است.

عقیل از چنین پدر و مادری چشم به جهان گشود. برادران تنی عقیل، امام علی (ع) جعفر طیار و طالب هستند که میان هر یک از اینها ده سال فاصله بود؛ به این ترتیب، طالب از همه بزرگ‌تر و عقیل، پسر دوم، ده سال کوچک‌تر از او و جعفر ده سال کوچک‌تر از عقیل و علی (ع) که پسر چهارم ابوطالب و فاطمه بنت اسد است، ده سال از جعفر طیار کوچک‌تر بوده است[۳].[۴]

فرزندان عقیل و نسل او

عقیل از افرادی است که فرزندان زیادی داشته است. سیره‌نویسان برای او بیست فرزند، سیزده پسر و هفت دختر، نام برده‌اند.

بنا به نوشتۀ مسعودی[۵] و ابن سعد[۶] فرزندان عقیل عبارتند از: یزید و سعید، از ام‌سعید بنت عمرو بن یزید بن مربح از خاندان عامر بن صعصعه؛ جعفر اکبر و ابوسعید احول، از ام‌البنین بنت ثغر؛ مسلم، عبدالله، عبدالرحمن و عبدالله اصغر که مادرشان کنیزی به نام خلیله بود؛ علی، جعفر اصغر، حمزه، عثمان، محمد، رمله، ام‌هانی، اسماء، فاطمه و ام قاسم.

نسل عقیل از پسرانش فقط از محمد که فرزندی به نام عبدالله داشته، ادامه پیدا کرده و دیگر پسرانش دنباله‌ای نداشته‌اند. چرا که عده‌ای از ایشان به دست مخالفان به شهادت رسیدند[۷].

شخصیت عقیل

عقیل از جمله شخصیت‌های بنی هاشم و قریش است که به ظاهر موضع‌گیری‌های گوناگونی در زندگی خود داشته است، ولی آگاهی ایشان از دانش انساب، وی را در زمره افرادی قرار داده که عرب برای پایان بخشیدن به نزاع‌ها و به دست آوردن شجره و انساب نسل گذشته خود، به او مراجعه می‌کردند.

سیره‌نگاران در آثار خود نوشته‌اند عقیل یکی از چهار نفری است که عرب نزد او می‌رفتند و سخنش را همه می‌پذیرفتند. مخرمة بن نوفل زهری، ابوجهم بن حذیفة عدوی و حویطب بن عبدالعزی عامری بیشتر افتخارات و گذشته نیک مراجعه کنندگان را می‌گفتند ولی عقیل علاوه بر خوبی‌ها، بدی‌های آنها را نیز می‌گفت، از این رو عرب و حتی قریش به او نسبت‌های ناروا می‌دادند و دیدار با او را دوست نداشتند[۸].

عقیل، از بازگو کردن حق و واقعیت ابایی نداشت و این صراحت لهجه موجب نارضایتی و ناخشنودی عرب‌ها و اقوام گوناگونی که به وی مراجعه می‌کردند می‌شد. عقیل اگر چه در طول زندگی خود فراز و نشیب‌هایی داشت و گاهی به جهت ضرورت و حتی اجبار در جبهه مقابل حق قرار می‌گرفت ولی چنانچه نگاشته‌اند، در واقع و باطن، همراه و هم عقیده ایشان نبود و بارها از حق دفاع کرده است.

عقیل با روشنگری در جامعه و دربار بنی امیه (معاویة بن ابی‌سفیان) و در جلسات اشراف، مانع تک تازی عده‌ای می‌شد که خود را شایسته خلافت و رهبری جامعه می‌دانستند و با حق خلیفه راستین رسول خدا (ص) به مبارزه برخاسته و مانع تحقق اهداف و برنامه‌های آن حضرت می‌شدند، و با یادآوری پیشینه افرادی چون عمرو بن عاص و معاویة بن ابی سفیان و یادآوری فضایل و جایگاه ویژه امیرالمؤمنین علی (ع) به نحوی به مبارزه خاموش می‌پرداخت و با اینکه او در آخر عمر نابینا شده بود ولی با این حال با زبان خود به ترویج ویژگی‌های امام علی (ع)و پیروان ایشان می‌پرداخت[۹].[۱۰]

عقیل در عصر نبوت

عقیل هنگام بعثت رسول خدا (ص) جوانی سی ساله بود ولی بنا به جو حاکم بر شهر مکه و جامعه عرب و حجاز، او نیز همانند بسیاری از مردم مکه به اسلام گروید. در دوران سیزده ساله اسلام در شهر مکه مطلبی از عقیل نقل نشده و پس از هجرت رسول گرامی اسلام (ص) او خانه مخصوص آن حضرت را در اختیار گرفت[۱۱] و چون آتش جنگ علیه مسلمانان افروخته شد و اولین جنگ رسمی مشرکان با پیامبر خدا (ع)و اصحابش در منطقه بدر آغاز شد، عقیل نیز همانند عباس، عموی پیامبر، در سپاه مشرکان بود[۱۲]، اگر چه خود می‌گوید که وی به زور در این سپاه قرار گرفت. پس از جنگ که با شکست لشکر شرک همراه بود، عقیل و عباس چون افراد دیگر به اسارت مسلمانان در آمدند. رسول خدا (ص) به عباس گفت: "خود، عقیل، نوفل بن حارث و عتبة بن عمرو (هم پیمان عباس) را با پرداخت فدیه آزاد کن". عباس بن عبدالمطلب پس از گفتگوی کوتاهی با پیامبر خدا (ص) این سخن را پذیرفت و خود و ایشان را آزاد کرد.

عقیل و عباس گفتند: یا رسول الله، ما پیش از این مسلمان شده‌ایم ‌ولی به ناچار و اجبار در این لشکر آورده شدیم و ما قصد جنگ و مخالفت با شما را نداریم. اسلام آوردن عقیل (اگر حقیقت داشته باشد) پنهانی بوده است و کسی از آن اطلاع نداشته ولی پس از صلح حدیبیه به طور رسمی اسلام خود را اعلام کرد و در سال هشتم هجری به طرف مدینه مهاجرت کرد و رسول خدا (ص) از اراضی و غنائم خیبر سالیانه یکصد و چهل وسق (خروار) برای او در نظر گرفت. پس از آنکه او به مدینه وارد شد در لشکر مسلمانان قرار گرفت و در چند جنگ به همراه پیامبر (ص) شرکت کرد. او در جنگ‌هایی چون بئر معونه[۱۳]، حنین و موته[۱۴] حضور داشت[۱۵].

عقیل در زمان خلافت امام علی (ع)

تاریخ‌نگاران دربارۀ ارتباط عقیل با برادرش امام علی (ع)در دوران خلافت و حکومت ظاهری آن حضرت، چند حادثه پندآموز و عبرت‌انگیز ثبت کرده‌اند.

  1. ارادت به برادر و آمادگی برای جان‌فشانی: عقیل از یاری برادر و امام خود دریغ نمی‌کرد و آمادگی خود و فرزندان و برادرزادگانش را برای نبرد با مخالفان و جانفشانی در رکاب امام علی (ع) اعلام می‌داشت. نمونه‌ای از آن را می‌توان در نامه‌ای دید که به امام (ع) نوشته و در آن پس از ابراز ارادت و همدردی با برادر آمادگی خود و فرزندان و برادر زادگانش را برای فداکاری و حمایت از امام علی (ع) اعلام می‌کند.
  2. پذیرایی امام علی (ع) از برادرش: نگاه امیرالمؤمنین امام علی (ع) به تمام جامعه، حتی غیر مسلمان‌ها یکسان و بدون تبعیض بوده است. از این رو در نظر آن حضرت، بستگان نزدیک و درجه اول با افراد دیگر جامعه تفاوتی نداشتند؛ ولی عده‌ای براساس نگاه غیر الهی و عرفی به حکومت و زمامداری حضرت، خواسته‌هایی از ایشان داشتند که حضرت با آنها برخورد می‌کرد و جواب رد می‌داد. عقیل که فردی عیال‌مند و نابینا شده بود تصور می‌کرد می‌تواند به سبب خویشاوندی و دل رحمی امام علی (ع) از برادر خود که حاکم جامعه است بیش از سهم خود سهمی بگیرد و به زندگی خود سرو سامانی بدهد. از این‌رو برای بیان حال خود به نزد برادر رفت. عقیل پس از طی مسافت طولانی بین مدینه و عراق در مسجد کوفه بر حضرت امام علی (ع) وارد شد. با دیدن برادر خاطره زمان پیامبر اکرم (ص) در مسجد النبی و شهر مدینه در یادش زنده شد و گفت: « اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ». امام در جوابش فرمود: « والسلام عليك يا ابا يزيد». پس از احوال پرسی، امام (ع) به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) دستور داد تا عقیل را به خانه برده و از او پذیرایی نماید و خود بازگردد. امام حسن (ع) عموی خود را به خانه رسانید و به خدمت پدر بازگشت. امیر مؤمنان (ع) به امام حسن (ع)فرمود: "برای عمویت یک دست لباس تازه خریداری نما". او نیز به بازار رفته و برای عقیل یک پیراهن و شلوار و عبا و یک جفت کفش نو خریداری کرد. شب فرا رسید، عقیل با کمال تعجب به سفره خلیفه نگاه می‌کرد چرا که جز نان و نمک و سبزی چیز دیگری در آن نبود. و پرسید: غذا همین است؟ جانشین پیامبر (ص) با آرامش فرمود: "آری". عقیل گفت: "برادر جان، این خلافت تو به درد من نمی‌خورد و آن چنانکه تو برای خود پسندیده‌ای من آن را نمی‌پسندم. چون هیچ چیز از اموال دنیا برای خود اندوخته نکردی تا قرض مرا ادا کنی". حضرت پرسید: چقدر قرض داری؟ عقیل گفت: "چهل هزار درهم". حضرت فرمود: "این مقدار ندارم ولی اگر صبر کنی سهم خودم را از بیت المال که چهار هزار درهم است به تو می‌دهم". عقیل گفت: "همه بیت المال در اختیار تو قرار دارد و تو به من وعده آینده می‌دهی!" حضرت فرمود: "انتظار داری به اموالی که مردم مرا بر آن امین قرار داده‌اند و متعلق به آنهاست، خیانت کنم و آنها را به تو بدهم!!" عقیل گفت: "پس اجازه دهید نزد معاویه بروم و از او کمک بگیرم". امام فرمود: "مانعی ندارد می‌توانی پیش او بروی"[۱۶].[۱۷]

عقیل و معاویة بن ابوسفیان

وقتی عقیل از دریافت کمک مازاد بر سهم خود از امام علی (ع) مأیوس شد، نزد معاویه رفت، معاویة بن ابوسفیان نیز که از هر حادثه‌ای برای تضعیف امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بهره می‌جست، با دیدن این صحنه که برادر امام علی (ع) نزد او آمده است، فکر کرد بهانه خوبی به دست آورده، از این رو وقتی عقیل آمد از او استقبال گرم و شایان توجهی کرد، سپس به او گفت:‌ ای پسر ابوطالب خوش آمدی، چه چیزی تو را از پیش برادرت به این جا کشانده است؟

عقیل گفت: "بدهکارم، از این روی نزد تو آمده‌ام. نزد برادرم بودم ولی او می‌گوید: به جز آنچه از خود دارم نمی‌توانم از اموال مسلمانان چیزی در اختیار تو قرار دهم. با این وجود، بخشش علی نیز بدهکاری‌های مرا جبران نکرد. به علی گفتم: به نزد کسی خواهم رفت که مرا با بخشش‌های خود بی‌نیاز خواهد کرد. به این جهت نزد تو آمده‌ام".

معاویه برای اینکه بر رغبت وی بیفزاید مقداری از وی تعریف کرد و سپس گفت:‌ ای اهل شام، این بزرگ قریش است و پسر بزرگ قریش و دانست که برادرش در گمراهی و سرگردانی است، لذا با روی آوردن به سوی ما خواهان حق خود است. من بر این باورم که آنچه نزد من است از آن من می‌باشد و آنچه می‌دهم برای نزدیکی به خداوند است و آنچه را نمی‌دهم گناهکار محسوب نمی‌شوم". پس از این، دستور داد صدهزار درهم به او بدهند. سپس گفت: "عقیل! لشکر من و لشکر برادرت علی را که دیده‌ای، برای ما توصیف کن"[۱۸].[۱۹]

توصیف عقیل از دو سپاه کوفه و شام

سخنان معاویه عقیل را به خشم آورد، چرا که دانست او با این سخنان سعی دارد امام علی (ع) را سرزنش کند. پس بلافاصله به معاویة بن ابی سفیان گفت: "معاویه! درست گفتی؛ من برای اینکه برادرم به من بخشش نکرد از او جدا شدم اما چون از کنار لشکرگاه برادرم گذشتم، روزهای آنها را مانند روز پیامبر (ص) و شب‌های ایشان را مانند شب‌های پیامبر (ص) دیدم؛ جز اینکه پیامبر در میان ایشان نبود. از آنها صدایی جز صدای قرآن شنیده نمی‌شد و عملی جز خواندن نماز از آنها ندیدم و همه آنها از مهاجران و انصار بودند. اما هنگامی که از کنار لشکرگاه شام گذشتم، عده‌ای از منافقان از من استقبال کردند؛ یعنی همان کسانی که در شب عقبه شتر پیامبر (ص) را رم دادند و روز و شب آنها مانند روزهای تو و ابوسفیان بود جز آنکه ابوسفیان در میان ایشان نبود. در واقع حتی یک صحابی رسول خدا (ص) در آنجا دیده نمی‌شد"[۲۰].

ویژگی‌های شخصی عقیل

  1. صراحت لهجه و حاضر جوابی عقیل: عقیل بسیار رک و حاضر جواب بود و هیچگاه از جواب کسی باز نمی‌ماند. نقل شده یک روز معاویه به اطرافیان خود گفت: "امروز می‌خواهم عقیل را دست بیندازم تا کمی بخندیم". هنگامی که عقیل به نزد آنها وارد شد، معاویه رو به اطرافیان کرد و گفت: "ای مردم شام، آیا این آیه را شنیده‌اید: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ[۲۱]؛ آنها گفتند: آری. معاویه گفت: "این ابولهب عموی عقیل است". عقیل گفت: "مردم، آیا آیه ﴿وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ[۲۲]؛ را خوانده‌اید؟ مردم گفتند: آری. عقیل گفت: "ام جمیل، زن ابولهب، عمه معاویه است". سپس به معاویه گفت: "معاویه، وقتی که به جهنم وارد شدی، به دست چپ توجه کن؛ آنجا ابولهب را خواهی دید که عمه‌ات را در برگرفته و...، سپس ببین بهتر است در آتش، فاعل باشد یا مفعول و در آتش بسوزد!"[۲۳]
  2. دفاع و حمایت زیرکانه از امام علی (ع): روزی معاویه به عقیل گفت: "برادرت از تو برید و من خویشاوندی خود را با تو حفظ کردم و از تو خشنود نمی‌شوم مگر آنکه بر منبر علی را لعن کنی". عقیل گفت: "مانعی ندارد، چنین می‌کنم". پس عقیل از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای پروردگار چنین گفت: "مردم! امیرالمؤمنین معاویه به من فرمان داده تا علی بی ابی طالب را لعنت کنم؛ پس او را لعنت کنید که لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد. پس از آنکه از منبر پایین آمد، معاویه به او گفت: "ای ابایزید معلوم نشد که مرا لعن کردی یا علی را". عقیل گفت: "از آنچه گفتی یک حرف کم و زیاد نکردم و سخن هم بر طبق نیت گوینده است"[۲۴].[۲۵]

وفات و محل دفن عقیل

عقیل که در آخر عمر نابینا شده بود، پس از آنکه از امام امیر المؤمنین علی (ع) جدا شد و مدتی نزد معاویه در شام بود، به مدینه بازگشت و در سال پنجاهم هجرت از دنیا رفت. ابن سعد گوید: در پایان عمر در بصره رحل اقامت افکند و به سال ۵۰ هجری در زمان معاویه هنگامی که عازم شام بود، زندگی را بدرود گفت[۲۶].[۲۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. زندگانی محمد، ابن هشام (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۱۴؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۱۰۵؛ مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۴۰؛ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۶۲۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۰۵ و ج۲، ص۴۱؛ الفخری، ابن طقطقی (ترجمه: گلپایگانی)، ص۹۸؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۷۰۸؛ تاریخنامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۱۱۳ و ۱۲۹ و ۱۴۷؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۷۸-۱۰۷۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۰-۵۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۷۳ و ۲۷۶؛ الکامل، ابن اثیر، ج۱، ص۴۵۸؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۹۹؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۶۸۴ و ۷۹۳؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: گنابادی)، ج۱، ص۴ و ج۲، ص۳۷؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۱۲، ص۱۵۴؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۱۵۳-۱۶۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۲۲۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۲۲۴، ۳۵۳، ۳۵۴ و ج۲، ص۱۴۱.
  2. نام وی عبد مناف است. ر. ک: سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج۳، ص۲۲۲ (واژۀ طلب)؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹ و ج۳۵، ص۱۳۸ و ج۳۳، ص۵۲۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۲۲۴.
  3. مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول (شرح اصول کافی)، علامه مجلسی، ج۵، ص۲۷۶. سیره‌نویسان درباره تاریخ ولادت عقیل بن ابی طالب سخن نگفته‌اند ولی همچنان که گفته شد، چون میان هر یک از پسران ابوطالب ده سال فاصله بود و امیرالمؤمنین علی (ع)نیز ده سال قبل از بعشت متولد شده و عقیل بیست سال از آن حضرت بزرگ‌تر بوده، بنابراین او سی سال پیش از بعثت به دنیا آمده، از این رو او هنگام بعثت جوانی سی ساله بوده است.
  4. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۸۰-۲۸۳.
  5. التنبیه و الاشراف، (ترجمه: پاینده)، ص۲۷۷.
  6. الطبقات الکبری، (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۳۴.
  7. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۸۳-۲۸۴.
  8. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۷۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۱-۵۶۲.
  9. ثقفی کوفی می‌نویسد: پس از آنکه عقیل به شام رفت، در مجلس معاویة بن ابی سفیان حاضر می‌شد و درباره اصحاب او و خصوصیات آنها و پدران‌شان صحبت و حقایق را آشکار می‌کرد. الغارات (ترجمه: عطاردی)، ص۴۸۸.
  10. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۲۸۴-۲۸۶.
  11. الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی، ص۱۵۴.
  12. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۰۲، ح۲۴۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۳۱-۴۳۲.
  13. الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۸۷.
  14. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۷۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۶۱.
  15. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۲۸۸-۲۹۰.
  16. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۔۵۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۱۱ با کمی تفاوت این داستان را نقل کرده است).
  17. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۲۹۱-۲۹۵.
  18. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۱۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۴.
  19. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۲۹۷-۲۹۸.
  20. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۲۹۸-۲۹۹.
  21. «توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد» سوره مسد، آیه ۱.
  22. «و (نیز) همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است،» سوره مسد، آیه ۴.
  23. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۴۸۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۳۲۰.
  24. عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۹.
  25. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۳۰۳-۳۰۴.
  26. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۲۸ و ۳۶؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۳، ص۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۲۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۰.
  27. شهسواری، حسین، مقاله «عقیل بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶، ص۳۰۵.