بحث:انس بن مالک انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن [[شخصیت]] وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا [[دروغ]] گفته است. [[حاکم]] در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بودم. مرغ بریانی برای [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، [[خلق]] خودت را نزد من بفرست... پس [[علی بن ابی طالب]]{{عم}} آمد و من گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. پس رسول خدا{{صل}} فرمود درب را باز کن پس علی{{ع}} وارد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس [[گمان]] میکرد شما مشغول کاری هستید. [[پیامبر]] به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس [[دوست]] داشتم مردی از [[قوم]] من مشمول دعای شما باشد<ref>{{عربی|قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله{{صل}}، فقدم لرسول الله{{صل}} فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله{{صل}} على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله{{صل}} على حاجة، فقال رسول الله{{صل}}: افتح، فدخل، فقال رسول الله{{صل}}: ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۲۹.</ref> | اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن [[شخصیت]] وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا [[دروغ]] گفته است. [[حاکم]] در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بودم. مرغ بریانی برای [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، [[خلق]] خودت را نزد من بفرست... پس [[علی بن ابی طالب]]{{عم}} آمد و من گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. پس رسول خدا{{صل}} فرمود درب را باز کن پس علی{{ع}} وارد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس [[گمان]] میکرد شما مشغول کاری هستید. [[پیامبر]] به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس [[دوست]] داشتم مردی از [[قوم]] من مشمول دعای شما باشد<ref>{{عربی|قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله{{صل}}، فقدم لرسول الله{{صل}} فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله{{صل}} على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله{{صل}} على حاجة، فقال رسول الله{{صل}}: افتح، فدخل، فقال رسول الله{{صل}}: ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۲۹.</ref> | ||
== مقدمه == | |||
انس از تیره [[بنی عدی]] بن مالک بن نجار<ref>و به قولی از تیره بنی عامربن غنم، ر. ک: خلیفة بن خیاط، ص۱۵۹.</ref> و از [[قبیله خزرج]] است<ref>ابن سلام، ص۲۷۹؛ ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. [[کنیه]] او [[ابوحمزه]] و ملقب به «ذوالأُذنین» است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۰۴.</ref>. | |||
وی از مشاهیر [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} و خدمتگزار آن حضرت بود. در وجه نامگذاری کنیه او به ابوحمزه، گفته شده انس گیاهی ترش را چید و دسته کرد. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} آن را در دست انس دید، او را ابوحمزه کنیه داد<ref>ترمذی، ج۵، ص۳۴۶؛ ابویعلی، ج۷، ص۱۱۰.</ref>. چنان که در وجه [[لقب]] او نیز گفته شده است: روزی رسول خدا{{صل}} به [[مزاح]] او را [[ذوالأذنین]] خواند، از آن پس لقب او شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.</ref>. [[البانی]]<ref>البانی، ص۵۱۵.</ref> این گزارش را [[غریب]] و از نظر [[سند ضعیف]] دانسته است. انس ده سال پیش از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۱.</ref>. وی گوید: پس از ورود رسول خدا{{صل}} به مدینه، [[ابوطلحه انصاری]]، شوی مادرم مرا نزد آن حضرت برد و گفت: یا [[رسول الله]]، انس [[کودک]] [[زیرکی]] است، [[اجازه]] دهید خدمتگزار شما باشد<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.</ref>. | |||
او در [[روایت]] دیگری گوید: مادرم، [[ام سلیم]] مرا برای [[خدمت]]، نزد رسول خدا{{صل}} برد و گفت: این پسرکی باسواد، نویسنده<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۴ و ج۸، ص۳۱۲.</ref> و [[خدمتگزاری]] کوچک است، برای او [[دعا]] کن. حضرت عرضه داشت: «خدایا، [[فرزندان]] و [[مال]] او را فزونی بخش و عمرش را دراز کن و گناهانش را بیامرز»<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰؛ و با کمی اختلاف در تعبیر بنگرید: بلاذری، ج۲، ص۱۵۳.</ref>. انس گوید: نتیجه دعای آن حضرت را آشکارا در خودم دیدم. من از مال دارترین و عیال وارترین انصارم<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.</ref>، تاکنون ۱۸ یا ۱۰۲ نفر از فرزندان خود را به خاک سپردهام. درختان میوه من در سال دوبار میوه میدهند. چندان زنده ماندم که از [[زندگی]] دلگیرم و اینک [[منتظر]] سومی - [[آمرزش]] گناهانم - هستم<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.</ref>. | |||
برخی، تعداد [[فرزندان]] انس را که پیش از آمدن [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به [[بصره]] درگذشتند، قریب به ۱۲۰ نفر دانستهاند<ref>ابن قتیبه، ص۳۰۸.</ref>. عدهای از فرزندان انس در [[طاعون]] جارف (سال ۶۹) مردند<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۰۴.</ref>. انس، هنگام [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} بیست سال داشت<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. وی گوید: [[مادران]] من - [[همسران رسول خدا]]{{صل}} - مرا به [[خدمتگزاری]] آن حضرت [[تشویق]] میکردند. روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خانه]] ما آمد و از بزی که داشتیم برای او شیر دوشیدم. آن حضرت از آن شیر خورد و به کسان دیگر نیز داد<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۴.</ref>. در [[خدمت]] به آن حضرت تمام کارهایم چنان که رسول خدا{{صل}} میخواست نبود، اما در هیچ کاری مرا [[سرزنش]] نکرد و گفت: «چرا این کار را کردی یا باید این کار را بکنی» و اگر یکی از [[همسران]] آن حضرت مرا سرزنش میکردند، میفرمود: «رهایش کنید! اگر میتوانست، انجام میداد»<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۲.</ref>. روزی نیز مرا برای انجام کاری فرستاد. با [[کودکان]] مشغول [[بازی]] شدم. آن حضرت آمدند و به کودکانسلام دادند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. همچنین او گوید: نزد همسران رسول خدا{{صل}} رفت و آمد میکردم. وقتی [[آیه حجاب]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرها یشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹.</ref> نازل شد، حضرت فرمود: {{متن حدیث|وَرَاءَكَ يَا بَنِي}}؛ و از ورود من نزد آنان منع کرد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۰۲؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.</ref>. | |||
از انس پرسیدند: آیا در [[جنگ بدر]] شرکت داشتی؟ گفت: ای بیمادر، آیا همچو [[منی]] از [[بدر]] غایب میشود؟ این در حالی است که کسی از [[سیرهنگاران]] نام او را در شمار شرکت کنندگان در بدر نیاورده است<ref>ابن حبر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۵، ص۳۵۳.</ref>، گوید: به دلیل سن کم انس، فول مشهور، شرکت نکردن او در بدر و [[أحد]] است. برخی این دو [[روایت]] را چنین جمع کردهاند که او در بدر نیز برای [[خدمت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} همراه آن حضرت بود، ولی چون در [[جنگ]] شرکت نکرد، از [[مجاهدان]] شمرده نشد <ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.</ref>. اینکه رسول خدا{{صل}} در بدر سهمی برای او قرار نداد، شاهدی است بر اینکه او در جنگ بدر حضور نداشته است؛ چراکه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، از [[بدریان]] شمرده شدهاند. شرکت او در أحد نیز مسلم نیست. با این حال، حکایت شکستن دندانهای حضرت را در حد نقل کرده است که چه بسا با واسطه است<ref> بلاذری، ج۱، ص۳۹۲؛ طبری، ج۲، ص۵۱۵.</ref>. انس در [[حدیبیه]]، [[فتح مکه]]، [[حنین]]، [[طائف]] و [[حجة الوداع]] شرکت داشت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. از [[موسی]] پسر، انس سؤال شد: انس در چند [[نبرد]] همراه رسول خدا{{صل}} بود؟ گفت: در هشت نبرد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.</ref> بدون آنکه آنها را برشمرد. | |||
پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، [[ابوبکر]] با [[مشورت]] عمر او را برای [[جمعآوری زکات]] به [[بحرین]] فرستاد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۸.</ref>. وقتی از بحرین برگشت، عمر [[جانشین]] ابوبکر شده بود. عمر از او خواست اموالش را بیاورد، اما انس گفت: اول با شما [[بیعت]] کنم، بعد [[اموال]] را بیاورم. او ابتدا با عمر بیعت کرد و عمر، چهار هزار درهم را که انس از بحرین آورده بود، به او بخشید<ref>ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. در ایام [[فتوحات]] به [[دمشق]] رفت<ref>زرکلی، ج۲، ص۲۴.</ref>، اما دوباره به [[مدینه منوره]] بازگشت، تا اینکه عمر هنگام [[عزل]] [[مغیره]] از [[ولایت بصره]] و [[نصب]] [[ابو موسی اشعری]]، انس را همراه [[ابوموسی]] به [[بصره]] فرستاد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۵.</ref>. بر پایه همین گزارش، از همین [[زمان]] وی در بصره ساکن شد؛ هرچند برخی سکونت او را در بصره، بعد از تخطیط بصره (پیش از عزل مغیره) دانستهاند<ref>ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴.</ref>. | |||
انس در بصره، چهار [[خانه]] داشت<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۶.</ref>. او گوید: با عمر در [[ایلیا]] ([[بیت المقدس]]) بودم. [[راهب]] ایلیا نزد او آمد و در حالی که از [[حرمت]] شراب در [[اسلام]] [[ناآگاه]] بود گفت: میخواهی نوشیدنیای برای تو بیاورم که در کتابهای ما آمده که وقتی شراب [[حرام]] شود، همچنان [[حلال]] است؟ عمر پذیرفت و از راهب ایلیا پرسید: آن چیست؟ راهب گفت: جوشیده فشرده انگور است که دو ثلث آن رفته است. عمر انگشت خود را در آن فروبرد و خورد و گفت: این شبیه روغن مالیدنی است و آن را به قطران (روغنی سیال که از درخت ابهل گیرند) [[تشبیه]] کرد و به سران [[سپاه شام]] نیز نوشت که از آن درست کنند و به [[سپاهیان]] بدهند<ref>طبری، ج۳، ص۶۱۲.</ref>. | |||
انس در سال هجده در [[فتح شوشتر]] (تستر) شرکت داشت و همراه چند نفر از [[صحابه]]، [[هرمزان]] را نزد عمر آورد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۰۳؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.</ref>. انس در [[شورش بر ضد عثمان]]، [[مردم]] را برای کمک به او [[دعوت]] میکرد<ref>طبری، ج۴، ص۳۵۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴۱.</ref>. در ایام [[حکومت امام علی]]{{ع}} اطلاعی از او نداریم، ولی در دوره [[خلافت معاویه]] پیوسته به [[شام]] رفت و آمد داشت<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹.</ref>. یک بار معاویه از او خواست [[حدیثی]] را که مستقیم از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده برای او نقل کند<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۳.</ref>. انس به بهانه اینکه او جزء آخرین [[صحابه رسول خدا]] است، مورد [[تکریم]] [[خلفا]] قرار میگرفت و در مجالس آنان حضور مییافت. او هنگام آوردن [[سر مبارک امام حسین]]{{ع}} نزد [[ابن زیاد]]، در مجلس او حضور داشت و دید [[ابن زیاد]] با نی به بینی آن حضرت میزند. پس [[گریه]] کرد و گفت: شبیهترین [[مردم]] به [[رسول خدا]]{{صل}} است <ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۲۶۱؛ بخاری، ج۴، ص۲۱۴؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ طبرانی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. همچنین در ایام [[حاکمیت]] [[مصعب بن زبیر]] بر [[بصره]]، جزء [[اشراف بصره]] بود<ref> بلاذری، ج۷، ص۱۵.</ref> و در سال ۶۴ و به قولی ۶۵<ref>ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.</ref>، بعد از [[مرگ یزید]]، از طرف [[عبدالله بن زبیر]]، [[امام جماعت]] بصره شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۹۹؛ این اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.</ref> و چهل [[روز]] برای مردم [[نماز]] خواند <ref>ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.</ref>. | |||
انس پس از حاکمیت [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر بصره، نزد او نیز رفت و آمد داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۶.</ref> تا آنکه فرزندش عبدالله، ابن [[جارود]] را بر ضد حجاج [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۸۶.</ref> و خود نیز در [[فتنه]] عبدالرحمان بن اشعث از او جانبداری کرد. حجاج بن یوسف که از این [[همیاری]] به [[خشم]] آمده بود، [[سال]] ۸۲ برای [[خوار]] کردن انس و برخی دیگر از [[صحابه رسول خدا]]{{صل}}، به گردن آنان مهر زد<ref> یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹.</ref> و دلیل این کار خود را یاری نکردن عثمان<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶ و ج۲، ص۵۷۶.</ref> و شرکت انس در [[فتنهها]] بر ضد او دانست. همچنین گفته شده است: پس از [[شکست]] عبدالرحمان بن اشعث، حجاج بن یوسف [[یاران]] ابن اشعث را کشت و انس را خواست و پس از [[تحقیر]] او گفت: هان ای انس! در فتنهها یک روز با مختاری و روز دیگر با پسر اشعث [[جولان]] میدهی؟ [[سوگند]] به [[خدا]] تصمیم دارم تو را زیر سنگهای [[آسیا]] له و نشانه تیرها کنم. انس از [[ترس]] حجاج برای [[عبدالملک بن مروان]] [[نامه]] نوشت و از [[دشنام]] و سخنان [[زشت]] و ناروای حجاج به خود، [[شکایت]] کرد. [[عبدالملک]] وقتی نامه انس را خواند، [[خشمگین]] شد و به حجاج [[نامه]] نوشت و از او خواست از انس [[عذرخواهی]] کند. بخشی از نامه [[عبدالملک]] به حجاج بن یوسف چنین است: ای پسر زنی که..، گویا [[شغل]] پدرانت را فراموش کردهای؟ به من خبر رسیده [[گستاخی]] تو چنان شده است که بر [[انس بن مالک]] که [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بود، [[دشنام]] میدهی... بعد از رسیدن نامه عبدالملک، حجاج از انس عذرخواهی کرد و از [[رضایت]] او برای عبدالملک نوشت<ref>دینوری، ص۱۳۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.</ref>. | |||
[[سید محسن امین]]<ref>سید محسن امین، ج۳، ص۵۰۲.</ref> نامه [[نوشتن]] عبدالملک به دلیل [[دفاع]] از انس و همچنین [[حدیث طیر]]<ref>برای توضیح حدیث طیر، ر. ک: احمد بن حنبل، العلل، ج۳، ص۶۸؛ اسکافی، ص۳۱۲؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۱۳۷.</ref> را دلیل [[انحراف]] او از [[امام علی]]{{ع}} دانسته است. [[شاهد]] بر مدعای [[امین]]، این [[حدیث]] انس از [[رسول خدا]]{{صل}} است فرمود: {{متن حدیث| لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتي يُقاتِلُونَ علَى الحَقِّ ظاهِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ}}<ref>ابن قانع، ج۱، ص۱۴.</ref>؛ سپس به [[شام]] اشاره کرده و در [[جنگها]] [[اهل شام]] را [[حق]] دانسته است. بسا این حدیث بعداً به نام او [[جعل]] شده باشد. درباره قیافه ظاهری و [[پوشش]] انس بن مالک گفتهاند: موی جلوی سرش زیاد بود و دندانهای خود را با طلا به هم وصل میکرد<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. عبای سیاه نازکی بر تن داشت و بر سر خود پارچهای میافکند تا او را از تابش [[آفتاب]] [[حفظ]] کند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۲.</ref>. [[سلمة بن وردان]] گوید: بر سر انس، [[عمامه]] سیاهی دیدم که بدون شب کلاه بسته و آن را از پشت سر آویخته بود<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۳ و ۱۷.</ref>. او [[مردم]] را از [[پوشیدن]] خز باز میداشت، ولی خود خز میپوشید! به او گفته شد: چگونه است که ما را باز میداری، اما خود خزمی پوشی؟ گفت: [[امیران]] این لباسها را به ما میدهند و [[دوست]] دارند آنها را بر تن ما ببینند <ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۷.</ref>. | |||
به دلیل [[نهی]] عمر از [[نوشتن]] کلمات [[عربی]] بر [[نگین انگشتر]]، [[نقش انگشتر]] انس، عکس گرگ، روباه<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۳.</ref> یا شیر [[بیشه]] بود<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. به روایتی نیز [[نقش نگین انگشتر]] او محمد [[رسول الله]]{{صل}} بود که هنگام رفتن به آبریز آن را در میآورد<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۶.</ref>. اگر هر دو [[روایت]] درست باشد، باید نقش انگشتر دوم را مربوط به پس از درگذشت عمر بدانیم. روزی او در [[مسجد]] آب دهان انداخت و یادش رفت آن را [[دفن]] کند. به [[خانه]] که رسید، یادش آمد. آن وقت با چراغ به مسجد رفت و آب دهانش را دفن کرد<ref>ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. | |||
در بدن انس، برص (پیسی و سفیدی) بود<ref> ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۵.</ref> که آن را با بوی [[خوشی]] که بیشتر آن از زعفران بود، آغشته میکرد<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۳۲.</ref>. گفته شده این برص، در اثر [[دعای امام]] علی{{ع}} بود که در [[رحبه]] [[کوفه]] از او خواست آنچه را درباره [[امام]] در [[غدیر خم]] شنیده، [[شهادت]] دهد. انس با [[عذر]] [[نسیان]] و [[فراموشی]]، [[کتمان شهادت]] کرد و امام نفرینش نمود و او به برص [[مبتلا]] شد<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. پس از این واقعه، کسی از او درباره [[امام علی]]{{ع}} پرسید، گفت: بعد از واقعه رحبه، [[عهد]] کردهام تا هر کس درباره [[علی بن ابی طالب]] پرسید، چیزی را مخفی نکنم. به [[خدا]] قسم از [[پیامبر]] شما شنیدم که فرمود: «علی در [[روز قیامت]] پیشوای [[متقیان]] است»<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۴.</ref>. انس گوید: هرگاه میخواستیم از [[رسول خدا]]{{صل}} چیزی درخواست کنیم، علی{{ع}}، [[سلمان فارسی]] یا [[ثابت بن معاذ]] را واسطه قرار میدادیم<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۳۵.</ref>. | |||
انس به [[فرزندان]] خود توصیه میکرد [[دانش]] را با [[کتابت]] [[پایدار]] کنند و در بند کشند. [[روایات]] فراوانی از او نقل شده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.</ref>. برخی شمار آنها را ۲۲۸۶ [[حدیث]] گفتهاند<ref>ابن حزم، ص۳۹؛ ذهبی، تجرید، ج۱، ص۳۱.</ref>. [[بخاری]] و مسلم، ۱۸۲ [[حدیث]] از او نقل کردهاند که سی حدیث از آنها مشترک، هفتاد حدیث در کتاب مسلم و ۸۲ حدیث در کتاب [[بخاری]] است<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴.</ref>. [[ابوحنیفه]] [[احادیث]] انس را [[حجت]] نمیدانست<ref>دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۴۸.</ref>. انس خود نیز تصریح کرده است که هر [[حدیثی]] نقل کرده، مستقیم از [[رسول خدا]]{{صل}} نیست<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۲.</ref>. انس برای [[فرزندان]] خود حدیث نمیگفت. گفتند: چرا بر ما حدیث نمیگویی؟ گفت: همانا کسی که زیاد سخن میگوید، یاوه سرایی میکند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۶؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۳.</ref>. | |||
انس در منابع [[شیعی]] متهم است<ref>مجلسی، ج۲۸، ص۱۵۴.</ref>. او آخرین [[صحابی]] بود که به [[روزگار]] [[خلافت]] ولید بن [[عبدالملک]] در [[بصره]] درگذشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. یک سال پیش از [[مرگ]]، از [[روزه]] گرفتن معذور شد و در عوض آن سی [[فقیر]] را غذا داد. او [[وصیت]] کرد مویی از رسول خدا{{صل}} را که همراه داشت زیر زبانش بگذارند <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.</ref> و عصای کوچکی از آن حضرت را که نزد او بود، همراهش [[دفن]] کنند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶.</ref> و برای [[حنوط]] او نیز کیسه کوچکی از [[مشک]] و تار مویی از موهای رسول خدا{{صل}} را قرار دهند و بر آن سَک (ماده [[خوشبویی]] از گل خیری و رامک) بیفزایند، سپس [[محمد بن سیرین]] بر او [[نماز]] بخواند. محمد بن سیرین در [[زمان مرگ]] او در [[زندان]] بود، اما به درخواست [[مردم]]، [[حکمران بصره]] او را بیرون آورد. [[ابن سیرین]]، انس را [[غسل]] داد، [[کفن]] کرد و بر او نماز خواند و سپس به زندان برگشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۹.</ref>. بنا به قولی نیز قَطَن بن مُدرِک کلابی بر او نماز خواند<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.</ref>. | |||
برخی مکان درگذشت او را کاخی دانستهاند که در [[طف]]، در دو فرسخی بصره داشت و گفتهاند همان جا نیز دفن شد<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[سال]] درگذشت او را به [[اختلاف]] ۹۱<ref>ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۲.</ref>، ۹۲<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۷.</ref>، ۹۳<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.</ref> و ۹۵<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۱.</ref> و سن او را نیز ۹۷، ۹۸، ۱۰۳ و ۱۰۷ سال نوشتهاند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹ و ۳۸۲؛ ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. | |||
با توجه به اینکه عمده [[اخبار]]، شروع [[خدمتگزاری]] او را در ده سالگی و درگذشت او را در سال ۹۳ گفتهاند، باید سن او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال باشد، چنان که [[خلیفة بن خیاط]] نیز تصریح کرده که او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال داشت<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.</ref>، و [[ذهبی]]<ref>تاریخ، ج۶، ص۲۵۷.</ref>، نیز این قول را صحیحترین اقوال دانسته است. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۱، ص۳۳.</ref> گوید: عجیب این است که [[واقدی]] گفته است: [[انس بن مالک]] در سال ۹۲ و در سن ۹۹ سالگی درگذشته است، در حالی که ده ساله بودن او هنگام [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} نزد همه [[یقینی]] است. | |||
برخی از مطالب نقل شده از انس، مخالف مبانی [[شیعه]] و [[سنی]] است. مانند اینکه از او نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[شهدای أحد]] [[نماز]] گزارد<ref>واقدی، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. یا گفته است: [[خداوند]] درباره شهدای [[بئر معونه]] آیهای نازل کرد که {{متن حدیث| بَلِّغُوا قَوْمَنَا أَنا قَدْ لَقِينَا رَبَّنَا فَرَضِيَ عَنَّا}}؛ «به [[قوم]] ما بگویید که ما [[پروردگار]] خویش را [[ملاقات]] کردیم، و او از ما [[خشنود]] بود». سپس این [[آیه نسخ]] شد و بعد از مدتی [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ}}<ref>«و کسانی را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده مپندار که زندهاند، نزد پروردگارشان روزی میبرند * به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوستهاند شاد میشوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۰.</ref>. نازل گردید<ref>طبری، ج۳، ص۵۵۰.</ref>. از [[احادیث]] دیگر انس که صحیح نیست، نقل داستان شکافته شدن سینه [[پیامبر]] ([[حدیث]] [[شق صدر]]) است که در ادامه داستان گفته است: من محل دوخته شده را در سینه آن حضرت دیدم<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. مگر اینکه [[روایت]]، مجعول و منسوب بدو باشد. | |||
از انس درباره [[قرآن]] خواندن [[رسول خدا]]{{صل}} سؤال شد، گفت: آن حضرت صدای خود را هنگام [[خواندن قرآن]] میکشید<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۷۶.</ref>. درباره [[خلق و خوی]] حضرت از او روایتی طولانی نقل شده که گوید: رسول خدا{{صل}} هرگز زانوی خود را جلوتر از زانوی همنشینش قرار نمیداد. با هر کس دست میداد، [[دست]] خود را نمیکشید تا آن شخص دست خود را بکشد و هیچگاه به طریق استفهامی نپرسید: آیا فلان کار را انجام دادی یا چرا چنین کردی؟ هیچ عطری مانند بوی بدن [[مبارک]] آن حضرت نبود. هرکس سر خود را نزدیک گوش او میآورد، تا سر خود را کنار نمیبرد، آن حضرت سرش را کنار نمیکشید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. هرگز در غذای [[روز]] یا شب او نان و گوشت با هم در سفره نبود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۰۹.</ref>. آن حضرت [[رحلت]] کرد در حالی که هیچگاه در شب و روز دو مرتبه شکم او از نان جو [[سیر]] نشد <ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. | |||
انس گوید: روزی با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در بیرون [[مدینه]] از [[باغی]] عبور کردیم. علی{{ع}} گفت: چه باغ [[زیبایی]] است! رسول خدا{{صل}} فرمود: «باغهای شما در [[بهشت]] از این زیباتر است و نام هفت باغ [[امام علی]]{{ع}} را در بهشت شمرد»، سپس سر بر شانه علی گذاشت و [[گریه]] کرد. علی بن ابی طالب از سبب گریه آن حضرت پرسید، فرمود: {{متن حدیث|ضَغَائِنَ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ عَلَيْكَ لاَ يُظْهِرُونَهَا حَتَّى يَفْقِدُونِي، فَإِذَا فَقَدُونِي}}؛ [[کینهها]] در سینههای گروههایی هست که آن را آشکار نخواهند کرد مگر پس از من»<ref>ابن شاذان، ص۴۵۴.</ref>. همو نقل کرده است: هنگامی که رسول خدا{{صل}} درهای [[مسجد]] را بست، [[قریش]] نزد او آمدند و سرزنشش کردند و گفتند: درهای ما را بستی و در [[خانه]] [[علی بن ابی طالب]] را رها کردی؟ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[فرمان]] من نبود که بستم و گشودم»<ref>ابن حجر، لسان، ج۶، ص۲۰۱.</ref>. | |||
[[احادیث]] دیگری نیز از او درباره [[دوازده امام]]<ref>نعمانی، ص۱۲۴.</ref>، [[وصایت]] [[امام علی]]{{ع}}<ref>آل عبد الجبار، ص۱۱۹.</ref>، حجامت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۹۱.</ref>، دعای رسول خدا{{صل}} برای آمدن [[باران]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۳۹.</ref>، و همچنین در خصوص برخی [[معجزات]] آن حضرت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۴۰.</ref> نقل شده است. در روایتی نیز گفته است: رسول خدا{{صل}} فرمود: «هفت چیز است که برای مرده [[ثواب]] جاری دارد: [[علمی]] که [[آموزش]] داده، نهری که روان کرده، چاهی که به آب رسانده، نخلی که کاشته، مسجدی که بنا کرده، [[قرآنی]] که به [[ارث]] گذاشته یا [[فرزندی]] که بعد از مرگش برای او [[استغفار]] کند»<ref>ابن حبان، ثقات، ج۲، ص۲۴۷؛ سیوطی، ج۴، ص۲۲۷؛ هیثمی، ج۱، ص۱۶۷.</ref>. | |||
انس از [[ابوبکر]]، عمر، عثمان، [[ابی بن کعب]]، [[ابوذر]] و جماعتی از [[صحابه]] [[روایت]] دارد و جماعتی از [[تابعین]] نیز مانند [[حسن بصری]]، [[ابن سیرین]]، [[شعبی]]، [[زهری]] و... از او روایت دارند<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۲۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص، ۳۳۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۱.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «انس بن مالک بن نضر انصاری نجاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۴۱-۱۴۴.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۷
انس بن مالک انصاری در راویان مشترک
انس، صحابی معروف پیامبر گرامی(ص) از ناحیه پدر و مادر (ملیکة بنت ملحان) منسوب به طائفه بنی نجار از قبیله بزرگ خزرج در مدینه است. او میگوید: وقتی که رسول خدا(ص) به مدینه آمد مادرم مرا - که هشت ساله بودم - به خدمت آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله! مردان و زنان انصار هر کدام هدیهای برای شما آوردند. من پسرم را آوردهام که در خدمت شما باشد. از آن پس من به مدت ده سال به پیامبر(ص) خدمت کردم. انس را به همین جهت خادم رسول الله لقب دادهاند. وی به این خدمت گزاری افتخار میکرد.
به برکت دعای پیامبر(ص) از انس فرزندان زیادی به جای ماند. پیامبر گرامی(ص) در بارهاش فرموده بود: خدایا! او را فرزند و ثروت زیاد و عمر دراز عطا کن[۱].
انس بن مالک از جمله معمَّرین اصحاب رسول خدا(ص) و آخرین صحابی آن حضرت در بصره بود که از دنیا رفت. وی حدود صد سال عمر کرد.
ثمانة بن عبدالله میگوید: به جهت طولانی بودن قیام نماز انس، پاهایش چاک برداشته و از آن خون جاری شد.
ذهبی مینویسد: دلیل این که اصحاب مغازی وی را در زمره اصحاب بدر ذکر نکردهاند آن است که به علت کمی سن، جنگ جو نبوده، لکن همراه با سپاهیان و در خدمت رسول خدا(ص) بوده است. او همچنین در جنگهای حُنین و طایف و در جریان صلح حدیبیه و فتح مکه شرکت داشته است[۲]. انس در جریان درگیری عبدالرحمن بن اشعث با حجاج بن یوسف ثقفی، دستگیر و نزد حجاج برده شد. حجاج با تندی به او گفت: در فتنهها میچرخی؛ گاهی با علی بن ابی طالب(ع) گاهی با پسر زبیر و زمانی با پسر اشعث همراه میشوی! آن گاه او را به مرگ تهدید کرد. وقتی حجاج به کار دیگری پرداخت، انس بیرون شد و در بیرون قصر خطاب به کسانی که پشت سر او قرار داشتند، گفت: اگر ملاحظه حال فرزندانم نبود و بر آنها بیمناک نبودم، جمله ای میگفتم که حجاج مرا زنده نمیگذاشت.
حجاج بر دست انس بن مالک علامتِ (آزاد شده حجاج) را نوشت و آزاد کرد.
وی از اصحاب معروف رسول خدا(ص) و از یاران نزدیک و خادم آن حضرت در طیّ ده سالِ اقامتِ پیامبر(ص) در مدینه بود. او پس از رحلت رسول خدا(ص) به نقل حدیث پرداخت. در باره امیرمؤمنان(ع) و جانشینیاش مدتی سکوت اختیار کرد، لکن بعدها به نقل فضایل و مناقب آن حضرت پرداخت. ابن ابی الحدید وی را از کسانی میشمارد که برای رسیدن به دنیا مناقب و فضایل علی(ع)را کتمان نموده و به یاری دشمنان آن حضرت پرداختند[۳].
کتمان حدیث غدیر چون نقطه تاریکی در زندگی او به شمار میآید. وی مورد نفرین امیرمؤمنان(ع)قرار گرفت و مبتلا به پیسی (برص) شد که سفیدی آن در میان دو چشماناش تا آخر عمر نمایان بود[۴].
شوشتری مینویسد: این که وی با نفرین علی(ع)مبتلا به برص شد در روایات زیادی نقل شده است[۵].
زرّبن حُبَیش روایت میکند: امیرمؤمنان(ع)را دیدم که از دار الاماره بیرون آمد. سوارانِ شمشیر به دست، آن حضرت را استقبال نموده و با لقب امیرمؤمنان سلام کردند. امام علی(ع) فرمود: چه کسانی از اصحاب رسول خدا(ص) این جا حاضرند پس خالدبن زید ابو ایوب، خزیمة بن ثابت، قیس بن سعد بن عباده و عبدالله بن بدیل، برخاستند و شهادت دادند که در غدیر خم از پیامبر گرامی(ص) شنیدند که فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آن گاه امیرمؤمنان(ع) خطاب به براء بن عازب و انس بن مالک فرمود: چرا شهادت ندادید، در حالی که شما نیز مانند اینها شنیده بودید سپس افزود: خدایا چنان چه اینها به جهت دشمنی، این جریان را کتمان کردند، گرفتارشان ساز)[۶].
از جمله روایات او در باره فضایل علی بن ابی طالب(ع) که ابو نعیم اصفهانی آن را نقل میکند این است پیامبر(ص) فرمود: انس، آب بریز تا وضو بگیرم. سپس دو رکعت نماز خواند، آن گاه فرمود: اولین کسی که از این در وارد شود امیرمؤمنان، آقای مسلمانان، پیش آهنگ سفید رویان و خاتم اوصیاست. انس میگوید: پیش خود گفتم: خدا کند که او مردی از انصار و خویشان من باشد. ناگهان علی بن ابی طالب(ع)وارد شد. پیامبر گرامی(ص) از جا برخواست، دست به گردن او انداخت و عرق صورت علی را با صورت خود مسح کرد. علی(ع) گفت: یا رسول الله! میبینم با من رفتاری میکنی که سابقه نداشته است. پیامبر(ص) فرمود: چطور این گونه رفتار نکنم در حالی که تو دَینم را ادا کرده، سخنم را به گوش دیگران میرسانی و مسائل اختلافی پس از مرا تبیین میکنی[۷].
ابن حبّان او را در کتاب الثقات ذکر کرده و ابن حجر از وی به عنوان صحابی مشهور یاد میکند.
ابو یوسف از استادش ابوحنیفه نقل میکند که گفت: همه صحابه عادل و موثقاند مگر چند نفر که از جمله آنان، ابو هریره و انس بن مالک را نام برد[۸].
صدوق روایتی را از امام صادق(ع)نقل میکند که آن حضرت فرمود: سه نفر بودند که بر پیامبر(ص) دروغ میبستند. ابو هریره، انس بن مالک و یک زن [۹]. وی از رسول خدا(ص)، فاطمه(س)، سلمان، ابوذر، ابوهریره، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ارقم، زید بن ثابت، عبادة بن صامت، عبدالله بن عباس و معاذ بن جبل روایت کرده است. راویان او عبارتند از: ابان بن صالح، ابان بن ابی عیّاش، براء بن زید، قتاده، زهری، اسحاق بن عبدالله، پسرش ابوبکر و بسیاری دیگر.
روایات مسند او به حدود ۲۲۸۶ حدیث میرسد که بخاری و مسلم بر ۱۸۰ حدیث آن اتفاق دارند. وی در بصره ساکن شد و پس از عمری طولانی به سال ۹۱ ﻫ.ق در دو فرسخی بصره (منطقه طف) وفات یافت[۱۰].
انس بن مالک
در شرح حال انس نوشتهاند وی مدتی خادم رسول الله(ص) بوده است. او بیش از صد سال عمر کرد و قبل از آخرین صحابه پیامبر اکرم(ص) - یعنی ابوالطفیل- درگذشت.
اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن شخصیت وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا دروغ گفته است. حاکم در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من خادم رسول خدا(ص) بودم. مرغ بریانی برای رسول خدا(ص) آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، خلق خودت را نزد من بفرست... پس علی بن ابی طالب(ع) آمد و من گفتم رسول خدا(ص) مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا(ص) مشغول کاری است. پس رسول خدا(ص) فرمود درب را باز کن پس علی(ع) وارد شد. رسول خدا(ص) فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس گمان میکرد شما مشغول کاری هستید. پیامبر به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس دوست داشتم مردی از قوم من مشمول دعای شما باشد[۱۱].[۱۲]
مقدمه
انس از تیره بنی عدی بن مالک بن نجار[۱۳] و از قبیله خزرج است[۱۴]. کنیه او ابوحمزه و ملقب به «ذوالأُذنین» است[۱۵].
وی از مشاهیر صحابه رسول خدا(ص) و خدمتگزار آن حضرت بود. در وجه نامگذاری کنیه او به ابوحمزه، گفته شده انس گیاهی ترش را چید و دسته کرد. وقتی رسول خدا(ص) آن را در دست انس دید، او را ابوحمزه کنیه داد[۱۶]. چنان که در وجه لقب او نیز گفته شده است: روزی رسول خدا(ص) به مزاح او را ذوالأذنین خواند، از آن پس لقب او شد[۱۷]. البانی[۱۸] این گزارش را غریب و از نظر سند ضعیف دانسته است. انس ده سال پیش از هجرت رسول خدا(ص) در مدینه به دنیا آمد[۱۹]. وی گوید: پس از ورود رسول خدا(ص) به مدینه، ابوطلحه انصاری، شوی مادرم مرا نزد آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله، انس کودک زیرکی است، اجازه دهید خدمتگزار شما باشد[۲۰].
او در روایت دیگری گوید: مادرم، ام سلیم مرا برای خدمت، نزد رسول خدا(ص) برد و گفت: این پسرکی باسواد، نویسنده[۲۱] و خدمتگزاری کوچک است، برای او دعا کن. حضرت عرضه داشت: «خدایا، فرزندان و مال او را فزونی بخش و عمرش را دراز کن و گناهانش را بیامرز»[۲۲]. انس گوید: نتیجه دعای آن حضرت را آشکارا در خودم دیدم. من از مال دارترین و عیال وارترین انصارم[۲۳]، تاکنون ۱۸ یا ۱۰۲ نفر از فرزندان خود را به خاک سپردهام. درختان میوه من در سال دوبار میوه میدهند. چندان زنده ماندم که از زندگی دلگیرم و اینک منتظر سومی - آمرزش گناهانم - هستم[۲۴].
برخی، تعداد فرزندان انس را که پیش از آمدن حجاج بن یوسف ثقفی به بصره درگذشتند، قریب به ۱۲۰ نفر دانستهاند[۲۵]. عدهای از فرزندان انس در طاعون جارف (سال ۶۹) مردند[۲۶]. انس، هنگام رحلت رسول خدا(ص) بیست سال داشت[۲۷]. وی گوید: مادران من - همسران رسول خدا(ص) - مرا به خدمتگزاری آن حضرت تشویق میکردند. روزی رسول خدا(ص) به خانه ما آمد و از بزی که داشتیم برای او شیر دوشیدم. آن حضرت از آن شیر خورد و به کسان دیگر نیز داد[۲۸]. در خدمت به آن حضرت تمام کارهایم چنان که رسول خدا(ص) میخواست نبود، اما در هیچ کاری مرا سرزنش نکرد و گفت: «چرا این کار را کردی یا باید این کار را بکنی» و اگر یکی از همسران آن حضرت مرا سرزنش میکردند، میفرمود: «رهایش کنید! اگر میتوانست، انجام میداد»[۲۹]. روزی نیز مرا برای انجام کاری فرستاد. با کودکان مشغول بازی شدم. آن حضرت آمدند و به کودکانسلام دادند[۳۰]. همچنین او گوید: نزد همسران رسول خدا(ص) رفت و آمد میکردم. وقتی آیه حجاب ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۳۱] نازل شد، حضرت فرمود: «وَرَاءَكَ يَا بَنِي»؛ و از ورود من نزد آنان منع کرد[۳۲].
از انس پرسیدند: آیا در جنگ بدر شرکت داشتی؟ گفت: ای بیمادر، آیا همچو منی از بدر غایب میشود؟ این در حالی است که کسی از سیرهنگاران نام او را در شمار شرکت کنندگان در بدر نیاورده است[۳۳]. ابن کثیر[۳۴]، گوید: به دلیل سن کم انس، فول مشهور، شرکت نکردن او در بدر و أحد است. برخی این دو روایت را چنین جمع کردهاند که او در بدر نیز برای خدمت به رسول خدا(ص) همراه آن حضرت بود، ولی چون در جنگ شرکت نکرد، از مجاهدان شمرده نشد [۳۵]. اینکه رسول خدا(ص) در بدر سهمی برای او قرار نداد، شاهدی است بر اینکه او در جنگ بدر حضور نداشته است؛ چراکه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، از بدریان شمرده شدهاند. شرکت او در أحد نیز مسلم نیست. با این حال، حکایت شکستن دندانهای حضرت را در حد نقل کرده است که چه بسا با واسطه است[۳۶]. انس در حدیبیه، فتح مکه، حنین، طائف و حجة الوداع شرکت داشت[۳۷]. از موسی پسر، انس سؤال شد: انس در چند نبرد همراه رسول خدا(ص) بود؟ گفت: در هشت نبرد[۳۸] بدون آنکه آنها را برشمرد.
پس از رحلت رسول خدا(ص)، ابوبکر با مشورت عمر او را برای جمعآوری زکات به بحرین فرستاد[۳۹]. وقتی از بحرین برگشت، عمر جانشین ابوبکر شده بود. عمر از او خواست اموالش را بیاورد، اما انس گفت: اول با شما بیعت کنم، بعد اموال را بیاورم. او ابتدا با عمر بیعت کرد و عمر، چهار هزار درهم را که انس از بحرین آورده بود، به او بخشید[۴۰]. در ایام فتوحات به دمشق رفت[۴۱]، اما دوباره به مدینه منوره بازگشت، تا اینکه عمر هنگام عزل مغیره از ولایت بصره و نصب ابو موسی اشعری، انس را همراه ابوموسی به بصره فرستاد[۴۲]. بر پایه همین گزارش، از همین زمان وی در بصره ساکن شد؛ هرچند برخی سکونت او را در بصره، بعد از تخطیط بصره (پیش از عزل مغیره) دانستهاند[۴۳].
انس در بصره، چهار خانه داشت[۴۴]. او گوید: با عمر در ایلیا (بیت المقدس) بودم. راهب ایلیا نزد او آمد و در حالی که از حرمت شراب در اسلام ناآگاه بود گفت: میخواهی نوشیدنیای برای تو بیاورم که در کتابهای ما آمده که وقتی شراب حرام شود، همچنان حلال است؟ عمر پذیرفت و از راهب ایلیا پرسید: آن چیست؟ راهب گفت: جوشیده فشرده انگور است که دو ثلث آن رفته است. عمر انگشت خود را در آن فروبرد و خورد و گفت: این شبیه روغن مالیدنی است و آن را به قطران (روغنی سیال که از درخت ابهل گیرند) تشبیه کرد و به سران سپاه شام نیز نوشت که از آن درست کنند و به سپاهیان بدهند[۴۵].
انس در سال هجده در فتح شوشتر (تستر) شرکت داشت و همراه چند نفر از صحابه، هرمزان را نزد عمر آورد[۴۶]. انس در شورش بر ضد عثمان، مردم را برای کمک به او دعوت میکرد[۴۷]. در ایام حکومت امام علی(ع) اطلاعی از او نداریم، ولی در دوره خلافت معاویه پیوسته به شام رفت و آمد داشت[۴۸]. یک بار معاویه از او خواست حدیثی را که مستقیم از رسول خدا(ص) شنیده برای او نقل کند[۴۹]. انس به بهانه اینکه او جزء آخرین صحابه رسول خدا است، مورد تکریم خلفا قرار میگرفت و در مجالس آنان حضور مییافت. او هنگام آوردن سر مبارک امام حسین(ع) نزد ابن زیاد، در مجلس او حضور داشت و دید ابن زیاد با نی به بینی آن حضرت میزند. پس گریه کرد و گفت: شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) است [۵۰]. همچنین در ایام حاکمیت مصعب بن زبیر بر بصره، جزء اشراف بصره بود[۵۱] و در سال ۶۴ و به قولی ۶۵[۵۲]، بعد از مرگ یزید، از طرف عبدالله بن زبیر، امام جماعت بصره شد[۵۳] و چهل روز برای مردم نماز خواند [۵۴].
انس پس از حاکمیت حجاج بن یوسف ثقفی بر بصره، نزد او نیز رفت و آمد داشت[۵۵] تا آنکه فرزندش عبدالله، ابن جارود را بر ضد حجاج یاری داد[۵۶] و خود نیز در فتنه عبدالرحمان بن اشعث از او جانبداری کرد. حجاج بن یوسف که از این همیاری به خشم آمده بود، سال ۸۲ برای خوار کردن انس و برخی دیگر از صحابه رسول خدا(ص)، به گردن آنان مهر زد[۵۷] و دلیل این کار خود را یاری نکردن عثمان[۵۸] و شرکت انس در فتنهها بر ضد او دانست. همچنین گفته شده است: پس از شکست عبدالرحمان بن اشعث، حجاج بن یوسف یاران ابن اشعث را کشت و انس را خواست و پس از تحقیر او گفت: هان ای انس! در فتنهها یک روز با مختاری و روز دیگر با پسر اشعث جولان میدهی؟ سوگند به خدا تصمیم دارم تو را زیر سنگهای آسیا له و نشانه تیرها کنم. انس از ترس حجاج برای عبدالملک بن مروان نامه نوشت و از دشنام و سخنان زشت و ناروای حجاج به خود، شکایت کرد. عبدالملک وقتی نامه انس را خواند، خشمگین شد و به حجاج نامه نوشت و از او خواست از انس عذرخواهی کند. بخشی از نامه عبدالملک به حجاج بن یوسف چنین است: ای پسر زنی که..، گویا شغل پدرانت را فراموش کردهای؟ به من خبر رسیده گستاخی تو چنان شده است که بر انس بن مالک که خادم رسول خدا(ص) بود، دشنام میدهی... بعد از رسیدن نامه عبدالملک، حجاج از انس عذرخواهی کرد و از رضایت او برای عبدالملک نوشت[۵۹].
سید محسن امین[۶۰] نامه نوشتن عبدالملک به دلیل دفاع از انس و همچنین حدیث طیر[۶۱] را دلیل انحراف او از امام علی(ع) دانسته است. شاهد بر مدعای امین، این حدیث انس از رسول خدا(ص) است فرمود: « لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتي يُقاتِلُونَ علَى الحَقِّ ظاهِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ»[۶۲]؛ سپس به شام اشاره کرده و در جنگها اهل شام را حق دانسته است. بسا این حدیث بعداً به نام او جعل شده باشد. درباره قیافه ظاهری و پوشش انس بن مالک گفتهاند: موی جلوی سرش زیاد بود و دندانهای خود را با طلا به هم وصل میکرد[۶۳]. عبای سیاه نازکی بر تن داشت و بر سر خود پارچهای میافکند تا او را از تابش آفتاب حفظ کند[۶۴]. سلمة بن وردان گوید: بر سر انس، عمامه سیاهی دیدم که بدون شب کلاه بسته و آن را از پشت سر آویخته بود[۶۵]. او مردم را از پوشیدن خز باز میداشت، ولی خود خز میپوشید! به او گفته شد: چگونه است که ما را باز میداری، اما خود خزمی پوشی؟ گفت: امیران این لباسها را به ما میدهند و دوست دارند آنها را بر تن ما ببینند [۶۶].
به دلیل نهی عمر از نوشتن کلمات عربی بر نگین انگشتر، نقش انگشتر انس، عکس گرگ، روباه[۶۷] یا شیر بیشه بود[۶۸]. به روایتی نیز نقش نگین انگشتر او محمد رسول الله(ص) بود که هنگام رفتن به آبریز آن را در میآورد[۶۹]. اگر هر دو روایت درست باشد، باید نقش انگشتر دوم را مربوط به پس از درگذشت عمر بدانیم. روزی او در مسجد آب دهان انداخت و یادش رفت آن را دفن کند. به خانه که رسید، یادش آمد. آن وقت با چراغ به مسجد رفت و آب دهانش را دفن کرد[۷۰].
در بدن انس، برص (پیسی و سفیدی) بود[۷۱] که آن را با بوی خوشی که بیشتر آن از زعفران بود، آغشته میکرد[۷۲]. گفته شده این برص، در اثر دعای امام علی(ع) بود که در رحبه کوفه از او خواست آنچه را درباره امام در غدیر خم شنیده، شهادت دهد. انس با عذر نسیان و فراموشی، کتمان شهادت کرد و امام نفرینش نمود و او به برص مبتلا شد[۷۳]. پس از این واقعه، کسی از او درباره امام علی(ع) پرسید، گفت: بعد از واقعه رحبه، عهد کردهام تا هر کس درباره علی بن ابی طالب پرسید، چیزی را مخفی نکنم. به خدا قسم از پیامبر شما شنیدم که فرمود: «علی در روز قیامت پیشوای متقیان است»[۷۴]. انس گوید: هرگاه میخواستیم از رسول خدا(ص) چیزی درخواست کنیم، علی(ع)، سلمان فارسی یا ثابت بن معاذ را واسطه قرار میدادیم[۷۵].
انس به فرزندان خود توصیه میکرد دانش را با کتابت پایدار کنند و در بند کشند. روایات فراوانی از او نقل شده است[۷۶]. برخی شمار آنها را ۲۲۸۶ حدیث گفتهاند[۷۷]. بخاری و مسلم، ۱۸۲ حدیث از او نقل کردهاند که سی حدیث از آنها مشترک، هفتاد حدیث در کتاب مسلم و ۸۲ حدیث در کتاب بخاری است[۷۸]. ابوحنیفه احادیث انس را حجت نمیدانست[۷۹]. انس خود نیز تصریح کرده است که هر حدیثی نقل کرده، مستقیم از رسول خدا(ص) نیست[۸۰]. انس برای فرزندان خود حدیث نمیگفت. گفتند: چرا بر ما حدیث نمیگویی؟ گفت: همانا کسی که زیاد سخن میگوید، یاوه سرایی میکند[۸۱].
انس در منابع شیعی متهم است[۸۲]. او آخرین صحابی بود که به روزگار خلافت ولید بن عبدالملک در بصره درگذشت[۸۳]. یک سال پیش از مرگ، از روزه گرفتن معذور شد و در عوض آن سی فقیر را غذا داد. او وصیت کرد مویی از رسول خدا(ص) را که همراه داشت زیر زبانش بگذارند [۸۴] و عصای کوچکی از آن حضرت را که نزد او بود، همراهش دفن کنند[۸۵] و برای حنوط او نیز کیسه کوچکی از مشک و تار مویی از موهای رسول خدا(ص) را قرار دهند و بر آن سَک (ماده خوشبویی از گل خیری و رامک) بیفزایند، سپس محمد بن سیرین بر او نماز بخواند. محمد بن سیرین در زمان مرگ او در زندان بود، اما به درخواست مردم، حکمران بصره او را بیرون آورد. ابن سیرین، انس را غسل داد، کفن کرد و بر او نماز خواند و سپس به زندان برگشت[۸۶]. بنا به قولی نیز قَطَن بن مُدرِک کلابی بر او نماز خواند[۸۷].
برخی مکان درگذشت او را کاخی دانستهاند که در طف، در دو فرسخی بصره داشت و گفتهاند همان جا نیز دفن شد[۸۸]. سال درگذشت او را به اختلاف ۹۱[۸۹]، ۹۲[۹۰]، ۹۳[۹۱] و ۹۵[۹۲] و سن او را نیز ۹۷، ۹۸، ۱۰۳ و ۱۰۷ سال نوشتهاند[۹۳].
با توجه به اینکه عمده اخبار، شروع خدمتگزاری او را در ده سالگی و درگذشت او را در سال ۹۳ گفتهاند، باید سن او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال باشد، چنان که خلیفة بن خیاط نیز تصریح کرده که او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال داشت[۹۴]، و ذهبی[۹۵]، نیز این قول را صحیحترین اقوال دانسته است. ابن حجر[۹۶] گوید: عجیب این است که واقدی گفته است: انس بن مالک در سال ۹۲ و در سن ۹۹ سالگی درگذشته است، در حالی که ده ساله بودن او هنگام هجرت رسول خدا(ص) نزد همه یقینی است.
برخی از مطالب نقل شده از انس، مخالف مبانی شیعه و سنی است. مانند اینکه از او نقل شده که رسول خدا(ص) بر شهدای أحد نماز گزارد[۹۷]. یا گفته است: خداوند درباره شهدای بئر معونه آیهای نازل کرد که « بَلِّغُوا قَوْمَنَا أَنا قَدْ لَقِينَا رَبَّنَا فَرَضِيَ عَنَّا»؛ «به قوم ما بگویید که ما پروردگار خویش را ملاقات کردیم، و او از ما خشنود بود». سپس این آیه نسخ شد و بعد از مدتی آیه ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ﴾[۹۸]. نازل گردید[۹۹]. از احادیث دیگر انس که صحیح نیست، نقل داستان شکافته شدن سینه پیامبر (حدیث شق صدر) است که در ادامه داستان گفته است: من محل دوخته شده را در سینه آن حضرت دیدم[۱۰۰]. مگر اینکه روایت، مجعول و منسوب بدو باشد.
از انس درباره قرآن خواندن رسول خدا(ص) سؤال شد، گفت: آن حضرت صدای خود را هنگام خواندن قرآن میکشید[۱۰۱]. درباره خلق و خوی حضرت از او روایتی طولانی نقل شده که گوید: رسول خدا(ص) هرگز زانوی خود را جلوتر از زانوی همنشینش قرار نمیداد. با هر کس دست میداد، دست خود را نمیکشید تا آن شخص دست خود را بکشد و هیچگاه به طریق استفهامی نپرسید: آیا فلان کار را انجام دادی یا چرا چنین کردی؟ هیچ عطری مانند بوی بدن مبارک آن حضرت نبود. هرکس سر خود را نزدیک گوش او میآورد، تا سر خود را کنار نمیبرد، آن حضرت سرش را کنار نمیکشید[۱۰۲]. هرگز در غذای روز یا شب او نان و گوشت با هم در سفره نبود[۱۰۳]. آن حضرت رحلت کرد در حالی که هیچگاه در شب و روز دو مرتبه شکم او از نان جو سیر نشد [۱۰۴].
انس گوید: روزی با علی بن ابی طالب(ع) در بیرون مدینه از باغی عبور کردیم. علی(ع) گفت: چه باغ زیبایی است! رسول خدا(ص) فرمود: «باغهای شما در بهشت از این زیباتر است و نام هفت باغ امام علی(ع) را در بهشت شمرد»، سپس سر بر شانه علی گذاشت و گریه کرد. علی بن ابی طالب از سبب گریه آن حضرت پرسید، فرمود: «ضَغَائِنَ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ عَلَيْكَ لاَ يُظْهِرُونَهَا حَتَّى يَفْقِدُونِي، فَإِذَا فَقَدُونِي»؛ کینهها در سینههای گروههایی هست که آن را آشکار نخواهند کرد مگر پس از من»[۱۰۵]. همو نقل کرده است: هنگامی که رسول خدا(ص) درهای مسجد را بست، قریش نزد او آمدند و سرزنشش کردند و گفتند: درهای ما را بستی و در خانه علی بن ابی طالب را رها کردی؟ رسول خدا(ص) فرمود: فرمان من نبود که بستم و گشودم»[۱۰۶].
احادیث دیگری نیز از او درباره دوازده امام[۱۰۷]، وصایت امام علی(ع)[۱۰۸]، حجامت[۱۰۹]، دعای رسول خدا(ص) برای آمدن باران[۱۱۰]، و همچنین در خصوص برخی معجزات آن حضرت[۱۱۱] نقل شده است. در روایتی نیز گفته است: رسول خدا(ص) فرمود: «هفت چیز است که برای مرده ثواب جاری دارد: علمی که آموزش داده، نهری که روان کرده، چاهی که به آب رسانده، نخلی که کاشته، مسجدی که بنا کرده، قرآنی که به ارث گذاشته یا فرزندی که بعد از مرگش برای او استغفار کند»[۱۱۲].
انس از ابوبکر، عمر، عثمان، ابی بن کعب، ابوذر و جماعتی از صحابه روایت دارد و جماعتی از تابعین نیز مانند حسن بصری، ابن سیرین، شعبی، زهری و... از او روایت دارند[۱۱۳][۱۱۴]
پانویس
- ↑ الاستیعاب ۱۱۱/ ۱.
- ↑ سیر اعلام النبلاء ۳۹۷/ ۳ و تهذیب التهذیب ۳۷۷/ ۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ۷۴/ ۴.
- ↑ المعارفِ ابن قتیبه ۲۵۱.
- ↑ قاموس الرجال ۱۲۲/ ۲.
- ↑ رجال کشی / ش ۹۵ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۷۴/ ۴ (با اندک تفاوت).
- ↑ حلیة الاولیاء ۶۳/ ۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۶۸/ ۴.
- ↑ ترجمه خصال صدوق ۱۴۷/ ش ۴۴۱.
- ↑ عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک ج۲، ص 30.
- ↑ قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله(ص)، فقدم لرسول الله(ص) فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله(ص) على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله(ص) على حاجة، فقال رسول الله(ص): افتح، فدخل، فقال رسول الله(ص): ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۲۹.
- ↑ و به قولی از تیره بنی عامربن غنم، ر. ک: خلیفة بن خیاط، ص۱۵۹.
- ↑ ابن سلام، ص۲۷۹؛ ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۰۴.
- ↑ ترمذی، ج۵، ص۳۴۶؛ ابویعلی، ج۷، ص۱۱۰.
- ↑ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ البانی، ص۵۱۵.
- ↑ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۴ و ج۸، ص۳۱۲.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰؛ و با کمی اختلاف در تعبیر بنگرید: بلاذری، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ ابن قتیبه، ص۳۰۸.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۰۴.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۴.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۲.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرها یشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹.
- ↑ بلاذری، ج۲، ص۱۰۲؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ ابن حبر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ ابن کثیر، ج۵، ص۳۵۳.
- ↑ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.
- ↑ بلاذری، ج۱، ص۳۹۲؛ طبری، ج۲، ص۵۱۵.
- ↑ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۱.
- ↑ زرکلی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ بلاذری، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۶.
- ↑ طبری، ج۳، ص۶۱۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۳؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ طبری، ج۴، ص۳۵۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹.
- ↑ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۳.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۲۶۱؛ بخاری، ج۴، ص۲۱۴؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ طبرانی، ج۳، ص۱۲۵.
- ↑ بلاذری، ج۷، ص۱۵.
- ↑ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۱۹۹؛ این اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۸۶.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶ و ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ دینوری، ص۱۳۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ سید محسن امین، ج۳، ص۵۰۲.
- ↑ برای توضیح حدیث طیر، ر. ک: احمد بن حنبل، العلل، ج۳، ص۶۸؛ اسکافی، ص۳۱۲؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ ابن قانع، ج۱، ص۱۴.
- ↑ ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۲.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۳ و ۱۷.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۷.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۳.
- ↑ ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۶.
- ↑ ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۵.
- ↑ ابونعیم، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ ابن کلبی، ج۲، ص۲۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۴.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۳۵.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ ابن حزم، ص۳۹؛ ذهبی، تجرید، ج۱، ص۳۱.
- ↑ ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۴۸.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۶؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۳.
- ↑ مجلسی، ج۲۸، ص۱۵۴.
- ↑ بلاذری، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۹.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ ابن ابیحاتم، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۷.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.
- ↑ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۱.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹ و ۳۸۲؛ ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ، ج۶، ص۲۵۷.
- ↑ تهذیب، ج۱، ص۳۳.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ «و کسانی را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده مپندار که زندهاند، نزد پروردگارشان روزی میبرند * به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوستهاند شاد میشوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ طبری، ج۳، ص۵۵۰.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ ابن سعد، ج۲، ص۳۷۶.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ ابن شاذان، ص۴۵۴.
- ↑ ابن حجر، لسان، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ نعمانی، ص۱۲۴.
- ↑ آل عبد الجبار، ص۱۱۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ ابن حبان، ثقات، ج۲، ص۲۴۷؛ سیوطی، ج۴، ص۲۲۷؛ هیثمی، ج۱، ص۱۶۷.
- ↑ ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۲۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص، ۳۳۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «انس بن مالک بن نضر انصاری نجاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۴۱-۱۴۴.