شیخیه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{خرد}} +))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
خط ۵۶: خط ۵۶:
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:شیخیه]]
[[رده:شیخیه]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]

نسخهٔ ‏۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۱۸


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث شیخیه است. "شیخیه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
شیخیه در کلام اسلامی | شیخیه در تاریخ فرق و مذاهب
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شیخیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

شرح حال بنیانگذار فرقه

تکفیر شیخ احمد احسایی

جانشینی سید کاظم رشتی

عقاید شیخیه

  1. معاد و بدن هورقلیایی: معروف‌ترین رأی احسایی و به تبع او فرقه شیخیه، به کیفیت "معاد جسمانی" مربوط است. این نظریه باعث تکفیر او توسط برخی ### 313###، از جمله محمد تقی برغانی (شهید ثالث) شد. احسایی اصل معاد جسمانی را که در آیات و احادیث بر آن تأکید شده است، می‌‌پذیرد؛ اما تفسیر ویژه‌ای از جسم ارائه می‌دهد که با نص آموزه‌های دینی مناسب نیست. به عقیده او، انسان دارای یک بدن عنصری است و یک بدن هورقلیایی. همان‌گونه که شیشه در میان سنگ است و بعد از ذوب شدن سنگ، شیشه استخراج می‌‌شود، جسم هورقلیایی هم در جسم عنصری است و به هنگام معاد تنها همین جسم هورقلیایی باز می‌‌گردد، نه جسم عنصری. بر این اساس، می‌‌گوید: "آدمی دارای دو جسد است: جسد اول، کالبد ظاهری ماست که از عناصر زمانی تشکیل یافته و از عوارض حیات دنیوی است. پیداست این جسد دربردارنده حقیقت انسانی نیست؛ زیرا در عین کاهش و افزایشی که در آن روی می‌‌دهد، حقیقت فرد و صحیفه اعمال او کاهش و افزایش نمی‌یابد. جسد اول در واقع به منزله جامه‌ای است که بر تن داریم. این جسد در قبر تجزیه و زوال می‌‌پذیرد و سرانجام به عناصر تشکیل‌دهنده خود در طبیعت بازمی‌گردد"[۱۲]. مرگ آدمی که مفارقت روح در عالم برزخ است، با جسم اول صورت می‌‌گیرد که حامل روح در عالم برزخ است. جسم اول جسمی است لطیف و اثیری که صورت دهنده آثار و قوای روح در حیات برزخی انسان است؛ همچنان‌که جسد مادی صورت دهندۀ آثار حیات دنیوی اوست. آنچه در همه این نشئات، هویت شخص را ثابت می‌‌دارد، جسم اصلی و حقیقی اوست (جسم دوم) که جز در فاصلۀ دو نفخه صور، از روح جدا نیست. با دمیدن نفخه نخست (نفخه صعق) جسم اول، از روح جدا می‌‌گردد و از میان می‌‌رود و آنچه پس از نفخه دوم (نفخه بعثت) حشر می‌‌یابد، جسم دوم به همراه جسد دوم است. احسایی تأکید می‌‌کند که بدن اخروی انسان، همان بدن دنیوی انسان است، با این تفاوت که بدن دنیوی کثیف و متراکم است؛ اما بدن اخروی، از تصفیه‌های متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده است. به‌همین دلیل، قابل لمس و دیگر آثار مادی در دنیا نیست. این نظریه، خود مبنای فکری برخی دیگر از اندیشه‌های شیخ احمد شد[۱۳].
  2. جسم ظاهری معصومین(ع): براساس مبنایی که شیخ احمد درباره جسم و جسد اختیار کرده است، می‌‌گوید: حکم تباهی کالبد در قبر، درباره پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) صادق است. اما این کالبد از جسم اصلی ایشان که در قالب لطافت است، جداست و امری است عارضی که دیدار و استفاده خلق را از ایشان امکان‌پذیر ساخته است. زمانی که خداوند در ابقای صورت ملموس آنان مصلحتی ببیند، قالب خاکی با مرگ تجزیه می‌‌شود و از میان می‌‌رود. پس، اگر در احادیث از بقایای اجساد امامان در قبر سخن رفته، مقصود جسدی است بدون صورت عنصری؛ یعنی همان جسد هورقلیایی که آن جسد تنها برای امامان دیگر قابل مشاهده است[۱۴].
  3. معراج پیامبر(ص): اعتقاد به جسد هورقلیایی در تفکر احسایی، مبنای تبیین خیلی از عقاید گردید که از جمله آنها جسمی است که پیامبر اسلام(ص) با آن به معراج رفته است. احسایی معتقد بود معراج جسمانی طبق برداشت از ظاهر قرآن و روایات و فهم متعارف مسلمانان، مستلزم خرق و التیام است و خرق و التیام هم محال است. در نتیجه پیامبر(ص) در هر فلکی، جسمی متناسب با آن را داشتند[۱۵].
  4. زندگی هورقلیایی امام زمان(ع): از دیگر آرای ویژه احسایی مترتب بر تفکر هورقلیایی، آن است که امام دوازدهم(ع) در عالم هورقلیا به سر می‌‌برند و هرگاه بخواهند به اقالیم سبعه تشریف بیاورند، صورتی از صورت‌های اهل این اقلیم را می‌‌پوشند. جسم و زمان و مکان ایشان، لطیف‌تر از عالم اجسام و از عالم مثال است و به جهت آنکه نفس ایشان حقیقت هرچیز را می‌‌بیند و از تجلیات و تصورات به دور است، بهشت را بنفسه نه آن بهشت می‌‌بیند[۱۶]. شیخ احمد احسایی در مورد زندگی امام زمان(ع) قائل است که امام در کالبد هورقلیائی است؛ عالمی که بین معاد جسمانی و روحانی است. او هورقلیا را ملک دیگری می‌‌داند که دارای دو شهر است: جابلسا که در مغرب قرار دارد و جابلقا که در مشرق است. پس، حضرت قائم(ع) در دنیا در عالم مثال نیست، اما تصرفش به‌گونه‌ای است که به صورت هیکل عضوی است و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و جسمش در اجسام و با نفسش در نفوس و با روحش در ارواح است. او معتقد است، امام(ع) هنگام غیبت در عالم هورقلیاست و هرگاه بخواهد به اقالیم تشریف بیاورد، صورتی از صورت‌های اهل این اقالیم را می‌‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد. جسم و زمان و مکان ایشان از عالم اجسام لطیف‌تر بوده و از عالم مثال است[۱۷].
  5. غلو درباره اهل بیت(ع): شیخ احمد احسایی در مورد امامان(ع) غلو می‌‌کرد و چیزهایی را به آنان نسبت می‌داد که مختص خداوند است؛ مثلاً معتقد بود خداوند هرچه را در هستی هست، از قبیل خلق، رزق، حیات، مرگ، به ائمه(ع) تفویض کرده و به دست آنها سپرده است. همچنین باور داشت علم ائمه(ع) به آنچه واقع شده و آنچه واقع خواهد شد، علم حضوری است، نه حصولی[۱۸].
  6. رکن رابع یا شیعه کامل: بنیادی‌ترین اعتقاد فرقه شیخیه و فصل ممیز آن با دیگر فرقه‌ها و مهم‌ترین موضوع جنجال‌برانگیز در عقاید آنان، مسئله "رکن رابع" بوده است؛ به خصوص که رویکرد اصلی ادعاهای علی محمد باب از مسئلۀ رکن رابع و شیعه کامل شروع شد. مقصود از رکن رابع، از نظر آنها این است که در میان شیعیان، شیعه کاملی وجود دارد که واسطه فیض میان امام عصر(ع) و مردم است و معتقدند در تمام دوران چنین واسطه‌ای در عالم وجود داشته است. به‌بیان دیگر، رکن رابع، انسان کامل و مقرب درگاه الهی است که در حقیقت جلوه و تجسم خداوند در زمین است[۱۹]. سه شخصیت معروف شیحیه که نظریه رکن رابع تا حد زیادی به آنها منسوب است، عبارتند از: شیخ احمد احسایی، سید کاظم رشتی و محمد کریم‌خان کرمانی[۲۰].

فرقه‌های شیخیه

  1. شیخیه کریمخانیه: بعد از مرگ سید کاظم، بر سر جانشینی او اختلاف به وجود آمد. در این میان، یکی از شاگردان وی به نام محمد کریم‌خان کرمانی با توجه به موقعیت ویژه‌ای که داشت، مدعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند. او سومین رهبر این فرقه است و در واقع، او، هم شاگرد شیخ احمد احسایی بوده و هم شاگرد سید کاظم. از ویژگی‌های برجسته او در میان شاگردان سید کاظم، نزدیکی او به دربار قاجار بوده است؛ زیرا پدر او، ظهیرالدوله پسر عمو و داماد فتحعلی‌شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است. ظهیرالدوله از دوست‌داران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد احسایی نقش مهمی داشته است. از این‌رو، محمد کریم‌خان، با عنایت به این موقعیت ویژه، توانست برای این فرقه، جایگاه محکمی فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد[۲۱]. طرف‌داران محمد کریم‌خان، به "شیخیه کرمانیه" معروفند و به فرقه "کریم‌خانیه" نیز خوانده می‌‌شوند. اکثر شیخیه کرمانیه، پس از مرگ محمدخان، برادرش زین‌العابدین‌خان را به رهبری خویش برگزیدند. پس از او، ابوالقاسم ‌خان و سپس عبدالرضاخان به ریاست شیخیه برگزیده شدند. عبدالرضاخان در سال ۱۳۵۸ ق. ترور شد[۲۲].
  2. شیخیه آذربایجان: در آذربایجان ایران، علمای زیادی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد پرداختند. مهم‌ترین گروه‌های آنان عبارتند از:
    1. خاندان حجت‌الاسلام: بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی، معروف به حجت الاسلام است. او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است. وی مدتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازه روایت و اجتهاد دریافت کرد و نماینده وی در تبریز شد. او همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام علی‌محمد باب را در تبریز صادر کرد و بدین‌وسیله، ضمن باطل خواندن ادعاهای یکی از شاگردان سید کاظم، برائت فرقه شیخیه آذربایجان را از بدعت به وجود آمده به دست علی‌محمد باب اعلام کرده است[۲۳].
    2. خاندان ثقة‌الاسلام: میرزا شفیع تبریزی، معروف به ثقةالاسلام، بزرگ این خاندان، از شاگردان شیخ احمد احسایی بوده است[۲۴].
    3. خاندان احقاقی: بزرگ این خاندان، میرزا محمد باقر اسکویی، از شاگردان میرزا حسن، مشهور به گوهر، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود. او استاد پسران سید کاظم رشتی در کربلا بود که پس از درگذشت سید کاظم جانشینی او را ادعا کرده است. فرزند میرزا محمد باقر، میرزا موسی احقاقی از علما و مراجع شیخیه است و کتابی دارد به نام احقاق الحق و ابطال الباطل که در آن، عقاید شیخیه را به تفصیل بیان می‌‌کند. پس از این تاریخ، او و خاندانش به احقاقی مشهور شدند. هم‌اینک مرکز این گروه کشور کویت است که ریاست آن را تا چندی پیش میرزا حسن احقاقی برعهده داشت که مرجع فقهی شیخیه آذربایجان و اُسکو به‌شمار می‌‌رفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده‌دار مسائل شرعی پدرش گردید[۲۵].
  3. شیخیه باقریه: فرقه "باقریه" به پیروان میرزا محمد باقر خندق‌آبادی دُرچه‌ای گفته می‌‌شود که بعداً به میرزا باقر همدانی معروف شد. وی نماینده حاج محمد کریم‌خان در همدان بود و پس از وی، جانشینی او را ادعا کرد و جنگ میان "شیخی" و "بالاسری" را در همدان به راه انداخت. میرزا محمد باقر دارای تألیفات چندی است. او با میرزا ابوتراب، مجتهد شیخیه کرمان وعده دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و بیابانک و جندق و همدان دارای پیروانی شدند و سلسله باقریه را در همدان تأسیس کردند[۲۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۵۰؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۴؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۴.
  2. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
  3. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۵-۱۸۷؛ احسائی، عبدالله، شرح احوال شیخ احمد احسائی، ص۲۳؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵.
  4. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
  5. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
  6. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
  7. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۵-۳۰۷.
  8. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
  9. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ – ۲۸۰؛ درسنامه مهدویت، ص۱۸۷، ۱۸۸؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
  10. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۷.
  11. ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۲۷۶ - ۲۸۰.
  12. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۹.
  13. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۹.
  14. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰۹-۳۱۰.
  15. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۰.
  16. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۰-۳۱۱.
  17. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۰-۳۱۱.
  18. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۱.
  19. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۱-۳۱۲.
  20. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۱-۳۱۲.
  21. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۴-۳۱۵.
  22. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۴-۳۱۵.
  23. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۵-۳۱۶.
  24. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۶.
  25. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۶-۳۱۷.
  26. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱۶-۳۱۷.