امام مهدی در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ جعبه اطلاعات امام معصوم | عنوان = امام مهدی(عج) | نام = محمد بن حسن | تصویر = مسج...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب')
خط ۴۲: خط ۴۲:
[[امامت حضرت مهدی]]{{ع}} از همان آغاز به [[دلایل]] فراوانی مورد پذیرش [[عامه]] شیعه قرار گرفت<ref>المقالات و الفرق، ص۱۰۲-۱۰۶.</ref> و گروه‌های کوچک شکل‌گرفته نیز به زودی یا به امامیه پیوستند یا از صفحه [[تاریخ]] حذف شدند، چنان‌که مؤلف کتاب الفصول المختارة به سال ۳۷۳ق ادعا می‌کند از فرقه‌های متعدد شکل گرفته پس از شهادت امام حسن عسکری{{ع}}، تنها فرقه امامیه باقی مانده است<ref>الفصول المختارة، ص۳۲۱.</ref>، با این وجود همچنان تردیدهایی در میان [[شیعیان]] وجود داشت که نه تنها برای عامه [[مردم]] که برای [[خواص]] نیز مایه [[تأمل]] می‌نمود؛ به همین سبب کتاب‌هایی از سوی [[دانشمندان]] [[شیعی]] [[نگارش]] یافت تا [[عصر غیبت]] قابل پذیرش گردد؛ کتاب‌هایی چون [[الغیبة نعمانی]]، نوشته‌های [[شیخ مفید]] و [[الغیبة]] [[شیخ طوسی]]. اما آنچه از دیرباز و نیز امروزه مایه [[شبهه‌افکنی]] از سوی [[مخالفین]] شده، [[اعتقاد]] به [[قائم]] و مهدی‌بودن آن [[حضرت]]، از منظر انطباق سخن [[رسول اکرم]]{{صل}} بر ایشان است، [[کلامی]] که جز عده‌ای قلیل، همچون صاحب کتاب الموسوعة فی [[احادیث]] المهدی الضعیفة و الموضوعة، همگان آن را مقبول می‌دانند. در [[کلام پیامبر]]{{صل}} گذشته از اوصاف و تباری که برای [[مهدی]] ذکر شده، هم‌نامی با نام [[پیامبر]]{{صل}} نیز آمده است که بیشتر منابع آن را ذکر کرده‌اند<ref>المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۳-۱۳۷؛ الارشاد، ج۲، ص۳۴۰؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۴۶؛ مدینة المعاجز، ج۱ ص۷؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱.</ref>، چنان‌که [[احمد بن حنبل]] آن را به طرق مختلف آورده<ref>المسند، ابن حنبل، ج۱، ص۳۷۶، ۴۳۰، ۴۴۸.</ref> و [[ترمذی]] آن را صحیح شمرده<ref>سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳.</ref> و ابن‌حبان نیز آن را ذکر کرده است<ref>صحیح ابن حبان، ج۱۳، ص۲۸۴.</ref>. [[بدیهی]] است این دست از [[روایت‌ها]] به خوبی بر پیشوای دوازدهم [[شیعه]] منطبق است. اما برخی از روایت‌ها، علاوه بر آن به هم‌کنیه‌بودنش با پیامبر{{صل}}؛ یعنی داشتن [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] اشاره دارند<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۷.</ref> که باز مشکل چندانی رخ نمی‌دهد، چون در [[فرهنگ]] [[عربی]]، وجود کنیه برای افراد، حتی اگر [[فرزندی]] نداشته باشند امری مرسوم بوده و هست، از این‌رو می‌توان برای [[امام]] دوازدهمچنین کنیه‌ای را برشمرد هر چند اشتهاری به آن ندارد. اما آنچه چالش برانگیز است دسته دیگر از روایت‌ها است که بر اساس آن نام [[پدر]] مهدی نیز با نام پدر [[رسول خدا]]{{صل}} یکی دانسته شده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۳۸۷؛ ج۳، ص۱۰؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۴۳۳-۴۳۶.</ref>. نقل است که آن حضرت فرمود: «اگر از [[دنیا]] به غیر از یک [[روز]] باقی نمانده باشد [[خدای متعال]] آن روز را طولانی می‌فرماید تا مردی از [[خاندان]] من که هم‌نام من است و پدرش هم‌نام پدرم است، [[ظهور]] کند و [[دنیا]] را آن‌چنان که پر از [[ظلم و جور]] شده مملو از [[عدل و داد]] نماید»<ref>المصنف، کوفی، ج۸، ص۶۷۸؛ من حدیث خیثمة، ص۱۹۲؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۵۵.</ref>. این [[روایت]] البته در متون [[شیعی]] نیز دیده می‌شود<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۸۱؛ التشریف بالمنن، ص۱۵۶؛ عمدة الطالب، ص۱۰۴.</ref> و برخی از نویسندگان [[سنی]] به استناد همین روایت، به [[زعم]] خود مدعای [[شیعه]] را به چالش کشیدند<ref>المهدی المنتظر، ص۵۰.</ref>. بر این اساس چگونه می‌توان [[امام دوازدهم]] را همان [[مهدی موعود]] دانست؟ پیش از بیان پاسخ، باید گفت برخی از محققان، این [[حدیث]] را صحیح نمی‌دانند، چنان‌که [[ابن‌جوزی]] به آن تصریح کرده<ref>الموضوعات، ج۲، ص۵۷.</ref> و [[ذهبی]] نیز چنین باوری دارد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۶۵.</ref>. به نظر می‌رسد این تکه از افزوده‌های [[کیسانیه]] برای [[اثبات مهدویت]] [[ابوالقاسم محمد بن امیرالمؤمنین]] معروف به [[محمد حنفیه]]<ref>الفصول المختارة، ص۲۹۷.</ref> یا از افزوده‌های [[زیدیه]] برای [[مهدی]] خواندن محمد بن [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی]] باشد<ref>شرح الأخبار، ج۳، ص۳۲۲.</ref>، چنان‌که برخی به این تصریح کرده‌اند<ref>الفصول المختارة، ص۳۰۳.</ref>. اما بعضی با فرض [[صحت]] این حدیث، راه‌هایی برای حل مشکل جسته‌اند؛ [[شیخ مفید]] پس از ردّ نظر زیدیه و کیسانیه، می‌گوید: [[امامیه]] [[اثناعشریه]] در [[حقیقت]] از دیگران تمامی‌شان، به این حدیث اولی است، چون امامشان هم نام [[رسول خدا]]{{صل}}، کنیه‌اش مشابه [[کنیه]] او و پدرش نیز بنده‌ای از [[بندگان]] خداست<ref>الفصول المختارة، ص۳۰۴.</ref>، بدین‌گونه به [[تطبیق]] حدیث بر [[امام]] می‌پردازد. برخی گفته‌اند که در میان [[عرب]] گاه بر کنیه نیز اسم اطلاق می‌شده<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۲.</ref>، بنابراین مراد [[پیامبر]] از تشابه نام [[پدر]]، مشابهت کنیه آنها بوده است و بر کسی پوشیده نیست که کنیه پدر [[امام زمان]]{{ع}}، همچون کنیه [[پدر پیامبر]]، [[ابومحمد]] بوده است و برخی راه‌های دیگری پیمودند که چندان موجّه نمی‌نماید<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۱-۴۷۷.</ref>، اما دسته‌ای بر آن‌اند که تصحیفی در نقل [[کلام]] رسول خدا{{صل}} رخ داده است، چون آن [[حضرت]] فرموده بود {{متن حدیث|اسم أبيه اسم إبني}}، ولی نساخان آن را به «ابی» تبدیل کرده‌اند<ref>بحار الأنوار، ج۵۱، ص۱۰۴.</ref> و اگر در عبارت اصلاحی صورت گیرد به روشنی بر [[امام زمان]]{{ع}} منطبق خواهد شد، چون اسم [[پدر]] آن حضرت، هم‌نام [[حسن بن علی]] فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} است. به نظر می‌رسد که قول به افزوده‌بودن این بخش به [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} صحیح‌تر باشد، در این صورت تردیدی در انطباق [[کلام]] آن حضرت بر [[مهدی]] بودن [[امام دوازدهم]] باقی نمی‌ماند، بر این اساس [[مهدویت]] [[محمد بن حسن عسکری]] امری مستند و مدلّل خواهد بود.
[[امامت حضرت مهدی]]{{ع}} از همان آغاز به [[دلایل]] فراوانی مورد پذیرش [[عامه]] شیعه قرار گرفت<ref>المقالات و الفرق، ص۱۰۲-۱۰۶.</ref> و گروه‌های کوچک شکل‌گرفته نیز به زودی یا به امامیه پیوستند یا از صفحه [[تاریخ]] حذف شدند، چنان‌که مؤلف کتاب الفصول المختارة به سال ۳۷۳ق ادعا می‌کند از فرقه‌های متعدد شکل گرفته پس از شهادت امام حسن عسکری{{ع}}، تنها فرقه امامیه باقی مانده است<ref>الفصول المختارة، ص۳۲۱.</ref>، با این وجود همچنان تردیدهایی در میان [[شیعیان]] وجود داشت که نه تنها برای عامه [[مردم]] که برای [[خواص]] نیز مایه [[تأمل]] می‌نمود؛ به همین سبب کتاب‌هایی از سوی [[دانشمندان]] [[شیعی]] [[نگارش]] یافت تا [[عصر غیبت]] قابل پذیرش گردد؛ کتاب‌هایی چون [[الغیبة نعمانی]]، نوشته‌های [[شیخ مفید]] و [[الغیبة]] [[شیخ طوسی]]. اما آنچه از دیرباز و نیز امروزه مایه [[شبهه‌افکنی]] از سوی [[مخالفین]] شده، [[اعتقاد]] به [[قائم]] و مهدی‌بودن آن [[حضرت]]، از منظر انطباق سخن [[رسول اکرم]]{{صل}} بر ایشان است، [[کلامی]] که جز عده‌ای قلیل، همچون صاحب کتاب الموسوعة فی [[احادیث]] المهدی الضعیفة و الموضوعة، همگان آن را مقبول می‌دانند. در [[کلام پیامبر]]{{صل}} گذشته از اوصاف و تباری که برای [[مهدی]] ذکر شده، هم‌نامی با نام [[پیامبر]]{{صل}} نیز آمده است که بیشتر منابع آن را ذکر کرده‌اند<ref>المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۳-۱۳۷؛ الارشاد، ج۲، ص۳۴۰؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۴۶؛ مدینة المعاجز، ج۱ ص۷؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱.</ref>، چنان‌که [[احمد بن حنبل]] آن را به طرق مختلف آورده<ref>المسند، ابن حنبل، ج۱، ص۳۷۶، ۴۳۰، ۴۴۸.</ref> و [[ترمذی]] آن را صحیح شمرده<ref>سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳.</ref> و ابن‌حبان نیز آن را ذکر کرده است<ref>صحیح ابن حبان، ج۱۳، ص۲۸۴.</ref>. [[بدیهی]] است این دست از [[روایت‌ها]] به خوبی بر پیشوای دوازدهم [[شیعه]] منطبق است. اما برخی از روایت‌ها، علاوه بر آن به هم‌کنیه‌بودنش با پیامبر{{صل}}؛ یعنی داشتن [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] اشاره دارند<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۷.</ref> که باز مشکل چندانی رخ نمی‌دهد، چون در [[فرهنگ]] [[عربی]]، وجود کنیه برای افراد، حتی اگر [[فرزندی]] نداشته باشند امری مرسوم بوده و هست، از این‌رو می‌توان برای [[امام]] دوازدهمچنین کنیه‌ای را برشمرد هر چند اشتهاری به آن ندارد. اما آنچه چالش برانگیز است دسته دیگر از روایت‌ها است که بر اساس آن نام [[پدر]] مهدی نیز با نام پدر [[رسول خدا]]{{صل}} یکی دانسته شده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۳۸۷؛ ج۳، ص۱۰؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۴۳۳-۴۳۶.</ref>. نقل است که آن حضرت فرمود: «اگر از [[دنیا]] به غیر از یک [[روز]] باقی نمانده باشد [[خدای متعال]] آن روز را طولانی می‌فرماید تا مردی از [[خاندان]] من که هم‌نام من است و پدرش هم‌نام پدرم است، [[ظهور]] کند و [[دنیا]] را آن‌چنان که پر از [[ظلم و جور]] شده مملو از [[عدل و داد]] نماید»<ref>المصنف، کوفی، ج۸، ص۶۷۸؛ من حدیث خیثمة، ص۱۹۲؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۵۵.</ref>. این [[روایت]] البته در متون [[شیعی]] نیز دیده می‌شود<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۸۱؛ التشریف بالمنن، ص۱۵۶؛ عمدة الطالب، ص۱۰۴.</ref> و برخی از نویسندگان [[سنی]] به استناد همین روایت، به [[زعم]] خود مدعای [[شیعه]] را به چالش کشیدند<ref>المهدی المنتظر، ص۵۰.</ref>. بر این اساس چگونه می‌توان [[امام دوازدهم]] را همان [[مهدی موعود]] دانست؟ پیش از بیان پاسخ، باید گفت برخی از محققان، این [[حدیث]] را صحیح نمی‌دانند، چنان‌که [[ابن‌جوزی]] به آن تصریح کرده<ref>الموضوعات، ج۲، ص۵۷.</ref> و [[ذهبی]] نیز چنین باوری دارد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۶۵.</ref>. به نظر می‌رسد این تکه از افزوده‌های [[کیسانیه]] برای [[اثبات مهدویت]] [[ابوالقاسم محمد بن امیرالمؤمنین]] معروف به [[محمد حنفیه]]<ref>الفصول المختارة، ص۲۹۷.</ref> یا از افزوده‌های [[زیدیه]] برای [[مهدی]] خواندن محمد بن [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی]] باشد<ref>شرح الأخبار، ج۳، ص۳۲۲.</ref>، چنان‌که برخی به این تصریح کرده‌اند<ref>الفصول المختارة، ص۳۰۳.</ref>. اما بعضی با فرض [[صحت]] این حدیث، راه‌هایی برای حل مشکل جسته‌اند؛ [[شیخ مفید]] پس از ردّ نظر زیدیه و کیسانیه، می‌گوید: [[امامیه]] [[اثناعشریه]] در [[حقیقت]] از دیگران تمامی‌شان، به این حدیث اولی است، چون امامشان هم نام [[رسول خدا]]{{صل}}، کنیه‌اش مشابه [[کنیه]] او و پدرش نیز بنده‌ای از [[بندگان]] خداست<ref>الفصول المختارة، ص۳۰۴.</ref>، بدین‌گونه به [[تطبیق]] حدیث بر [[امام]] می‌پردازد. برخی گفته‌اند که در میان [[عرب]] گاه بر کنیه نیز اسم اطلاق می‌شده<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۲.</ref>، بنابراین مراد [[پیامبر]] از تشابه نام [[پدر]]، مشابهت کنیه آنها بوده است و بر کسی پوشیده نیست که کنیه پدر [[امام زمان]]{{ع}}، همچون کنیه [[پدر پیامبر]]، [[ابومحمد]] بوده است و برخی راه‌های دیگری پیمودند که چندان موجّه نمی‌نماید<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۱-۴۷۷.</ref>، اما دسته‌ای بر آن‌اند که تصحیفی در نقل [[کلام]] رسول خدا{{صل}} رخ داده است، چون آن [[حضرت]] فرموده بود {{متن حدیث|اسم أبيه اسم إبني}}، ولی نساخان آن را به «ابی» تبدیل کرده‌اند<ref>بحار الأنوار، ج۵۱، ص۱۰۴.</ref> و اگر در عبارت اصلاحی صورت گیرد به روشنی بر [[امام زمان]]{{ع}} منطبق خواهد شد، چون اسم [[پدر]] آن حضرت، هم‌نام [[حسن بن علی]] فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} است. به نظر می‌رسد که قول به افزوده‌بودن این بخش به [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} صحیح‌تر باشد، در این صورت تردیدی در انطباق [[کلام]] آن حضرت بر [[مهدی]] بودن [[امام دوازدهم]] باقی نمی‌ماند، بر این اساس [[مهدویت]] [[محمد بن حسن عسکری]] امری مستند و مدلّل خواهد بود.


امام زمان{{ع}}، پس از تصادی [[امامت]]، برای زنده‌ماندن چاره‌ای جز [[اختفا]] نداشته است، از این‌رو از انظار عموم [[غایب]] شد. این [[غیبت]] به دو دوره تقسیم می‌شود؛ [[غیبت صغری]] که از [[سال ۲۶۰ق]]؛ یعنی سال [[رحلت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} آغاز و تا سال ۳۲۹ق<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴-۳۹۵.</ref>، یعنی ۶۹سال به طول انجامید. برابر [[باور]] مشهور [[شیعی]]، در [[دوره غیبت]] صغری، [[شیعیان]] از طریق [[نوّاب خاص]] با ایشان در [[ارتباط]] بوده و [[مشکلات]] خویش را برطرف می‌کردند<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲، ۵۰۱.</ref>. [[نائبان خاص]] حضرت که در این دوره نقش واسط میان ایشان و پیروانش را ایفا می‌کرده و عملاً عهده‌دار [[منصب]] [[وکالت]] [[امام]] بودند، حسب مشهور چهارنفر بودند؛ [[ابوعمرو عثمان بن سعید عمری]] (۲۶۷ق یا ۲۸۰ق)، [[ابوجعفر محمد بن عثمان عمری]] (۳۵۰ق)، [[ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی]] (۳۲۶ق) و [[ابو الحسن علی بن محمد سمری]] (۳۲۹ق)<ref>تاریخ أهل البیت{{عم}}، ص۱۵۰-۱۵۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲.</ref> و جز از طریق ایشان امکان ارتباط با امام برای [[شیعه]] میسر نبود، هر چند برخی، از [[ملاقات]] دسته‌ای از افراد با آن حضرت در این دوره سخن به میان می‌آورند<ref>إلزام الناصب، ج۲، ص۵، ۶۷.</ref>. [[عثمان بن سعید عمری]] [[اولین نایب خاص]] امام زمان{{ع}} و از [[قبیله]] [[بنی‌اسد]]<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۴.</ref> بود که در [[سامرا]] می‌زیست. وی [[عصر امام هادی]]<ref>رجال الطوسی، ص۳۸۹.</ref>، [[امام حسن عسکری]]{{ع}}<ref>رجال الطوسی، ص۴۰۱؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۳۳.</ref> و [[امام زمان]]{{ع}} را [[درک]] کرده و از معتمدین آن سه [[امام]] بود که [[امام هادی]]{{ع}} و فرزندش به این مطلب اشاره داشته‌اند<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} در پایان [[ملاقات]] گروهی از [[شیعیان]] [[یمنی]] با [[عثمان]]، او را [[نماینده]] امام و دارای [[اختیار]] از طرف ایشان معرفی کردند، همچنین وی [[وظیفه]] تغسیل و [[تدفین]] امام حسن عسکری{{ع}} را بر عهده داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.</ref>. در مورد سال [[وفات]] وی بین ۲۶۷ یا ۲۸۰ق<ref>تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم{{ع}}، ص۱۵۵.</ref>[[اختلاف]] است. پس از او فرزندش [[ابوجعفر محمد بن عثمان]] عمری [[نیابت]] امام را بر اساس توقیعی از آن [[حضرت]] به عهده گرفت<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۱۰؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. او همچون پدرش از افراد [[ثقه]] و مورد [[اعتماد]] نزد امام حسن عسکری{{ع}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و در میان شیعیان مورد [[احترام]] و مقبول ایشان بود<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.</ref> و حدود پنجاه‌سال<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۶.</ref>امر نیابت و [[سازماندهی]] امور [[وکلا]] و شیعیان را دنبال کرد و سرانجام به سال ۳۰۵ یا ۳۰۴ق<ref>الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۰۹؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۳۲۳؛ خلاصة الأقوال، ص۱۴۹.</ref>، [[تاریخی]] که خود [[پیش‌بینی]] کرده بود از [[دنیا]] رفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۵.</ref>. به دنبال او و در پی معرفی همو از طرف امام زمان{{ع}}، [[ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی]] که از [[نمایندگان]] وی در [[بغداد]]<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۹.</ref> و فردی مورد اعتماد بود به نیابت معرفی و عهده‌دار امور [[شیعه]] شد<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۰۳؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۱.</ref> و تا سال ۳۲۶ق؛ یعنی سال درگذشتش<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۸۶.</ref>، این [[مسئولیت]] را به دوش کشید. [[حسین]] در [[زمان]] [[وزارت]] [[آل‌فرات]] در [[دستگاه خلافت]] [[مقتدر]] [[عباسی]]، [[اموال]] بسیاری به او رسید<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۲.</ref>، اما چون در [[شورش]] [[قرامطه]] و نیاز دستگاه خلافت به آن اموال از تحویل آن سر باز زد، دستگیر و [[زندانی]] شد و بین سال‌های ۳۱۲ق تا ۳۱۷ق در [[حبس]] به سر برد<ref>صلة تاریخ الطبری، ص۱۲۲؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۴۱۰.</ref>. [[حسین]] کتاب التأدیب را در [[فقه شیعه]] نوشت و نزد فقهای [[قم]] برای اظهارنظر فرستاد، آنها تمام مطالب آن را به جز یک مورد [[تأیید]] کردند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۰.</ref>. [[ابوالحسن علی بن محمد سمری]] آخرین [[وکیل امام زمان]]{{ع}} بود که توسط آن [[حضرت]] و به [[وصیت]] [[نائب]] پیشین، [[حسین بن روح]] [[جانشینی]] او را بر عهده گرفت<ref>تاج الموالید، ص۱۱۲.</ref>. وی تا سال ۳۲۹ق<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴.</ref> متکفل امر [[نیابت]] و [[وکالت]] گردید، اما چند [[روز]] پیش از [[مرگ]] توقیعی از [[امام زمان]] دریافت کرد که مرگش بعد از شش روز [[پیش‌بینی]] شده بود و نیز آمده بود که [[زمان]] [[غیبت تامه]] فرا رسیده و دیگر ظهوری جز به [[اذن خداوند]] نخواهد بود و این هم پس از مدتی طولانی رخ خواهد داد؛ هنگامی‌که قلب‌ها به تیرگی‌گرایید و [[زمین]] از [[ستم]] پر شد. در ادامه [[توقیع]] چنین ذکر شده: «به زودی در میان [[شیعیان]] یا برای شیعیان من کسی یا کسانی خواهند آمد که مدعی [[مشاهده]] و [[دیدار]] من هستند و هر که پیش از [[خروج سفیانی]] و [[صیحه آسمانی]] چنین ادعایی کند [[دروغ‌گو]] و مُفتِر است»<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.</ref>.
امام زمان{{ع}}، پس از تصادی [[امامت]]، برای زنده‌ماندن چاره‌ای جز [[اختفا]] نداشته است، از این‌رو از انظار عموم غایب شد. این [[غیبت]] به دو دوره تقسیم می‌شود؛ [[غیبت صغری]] که از [[سال ۲۶۰ق]]؛ یعنی سال [[رحلت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} آغاز و تا سال ۳۲۹ق<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴-۳۹۵.</ref>، یعنی ۶۹سال به طول انجامید. برابر [[باور]] مشهور [[شیعی]]، در [[دوره غیبت]] صغری، [[شیعیان]] از طریق [[نوّاب خاص]] با ایشان در [[ارتباط]] بوده و [[مشکلات]] خویش را برطرف می‌کردند<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲، ۵۰۱.</ref>. [[نائبان خاص]] حضرت که در این دوره نقش واسط میان ایشان و پیروانش را ایفا می‌کرده و عملاً عهده‌دار [[منصب]] [[وکالت]] [[امام]] بودند، حسب مشهور چهارنفر بودند؛ [[ابوعمرو عثمان بن سعید عمری]] (۲۶۷ق یا ۲۸۰ق)، [[ابوجعفر محمد بن عثمان عمری]] (۳۵۰ق)، [[ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی]] (۳۲۶ق) و [[ابو الحسن علی بن محمد سمری]] (۳۲۹ق)<ref>تاریخ أهل البیت{{عم}}، ص۱۵۰-۱۵۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲.</ref> و جز از طریق ایشان امکان ارتباط با امام برای [[شیعه]] میسر نبود، هر چند برخی، از [[ملاقات]] دسته‌ای از افراد با آن حضرت در این دوره سخن به میان می‌آورند<ref>إلزام الناصب، ج۲، ص۵، ۶۷.</ref>. [[عثمان بن سعید عمری]] [[اولین نایب خاص]] امام زمان{{ع}} و از [[قبیله]] [[بنی‌اسد]]<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۴.</ref> بود که در [[سامرا]] می‌زیست. وی [[عصر امام هادی]]<ref>رجال الطوسی، ص۳۸۹.</ref>، [[امام حسن عسکری]]{{ع}}<ref>رجال الطوسی، ص۴۰۱؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۳۳.</ref> و [[امام زمان]]{{ع}} را [[درک]] کرده و از معتمدین آن سه [[امام]] بود که [[امام هادی]]{{ع}} و فرزندش به این مطلب اشاره داشته‌اند<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} در پایان [[ملاقات]] گروهی از [[شیعیان]] [[یمنی]] با [[عثمان]]، او را [[نماینده]] امام و دارای [[اختیار]] از طرف ایشان معرفی کردند، همچنین وی [[وظیفه]] تغسیل و [[تدفین]] امام حسن عسکری{{ع}} را بر عهده داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.</ref>. در مورد سال [[وفات]] وی بین ۲۶۷ یا ۲۸۰ق<ref>تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم{{ع}}، ص۱۵۵.</ref>[[اختلاف]] است. پس از او فرزندش [[ابوجعفر محمد بن عثمان]] عمری [[نیابت]] امام را بر اساس توقیعی از آن [[حضرت]] به عهده گرفت<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۱۰؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. او همچون پدرش از افراد [[ثقه]] و مورد [[اعتماد]] نزد امام حسن عسکری{{ع}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و در میان شیعیان مورد [[احترام]] و مقبول ایشان بود<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.</ref> و حدود پنجاه‌سال<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۶.</ref>امر نیابت و [[سازماندهی]] امور [[وکلا]] و شیعیان را دنبال کرد و سرانجام به سال ۳۰۵ یا ۳۰۴ق<ref>الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۰۹؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۳۲۳؛ خلاصة الأقوال، ص۱۴۹.</ref>، [[تاریخی]] که خود [[پیش‌بینی]] کرده بود از [[دنیا]] رفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۵.</ref>. به دنبال او و در پی معرفی همو از طرف امام زمان{{ع}}، [[ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی]] که از [[نمایندگان]] وی در [[بغداد]]<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۹.</ref> و فردی مورد اعتماد بود به نیابت معرفی و عهده‌دار امور [[شیعه]] شد<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۰۳؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۱.</ref> و تا سال ۳۲۶ق؛ یعنی سال درگذشتش<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۸۶.</ref>، این [[مسئولیت]] را به دوش کشید. [[حسین]] در [[زمان]] [[وزارت]] [[آل‌فرات]] در [[دستگاه خلافت]] [[مقتدر]] [[عباسی]]، [[اموال]] بسیاری به او رسید<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۲.</ref>، اما چون در [[شورش]] [[قرامطه]] و نیاز دستگاه خلافت به آن اموال از تحویل آن سر باز زد، دستگیر و [[زندانی]] شد و بین سال‌های ۳۱۲ق تا ۳۱۷ق در [[حبس]] به سر برد<ref>صلة تاریخ الطبری، ص۱۲۲؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۴۱۰.</ref>. [[حسین]] کتاب التأدیب را در [[فقه شیعه]] نوشت و نزد فقهای [[قم]] برای اظهارنظر فرستاد، آنها تمام مطالب آن را به جز یک مورد [[تأیید]] کردند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۰.</ref>. [[ابوالحسن علی بن محمد سمری]] آخرین [[وکیل امام زمان]]{{ع}} بود که توسط آن [[حضرت]] و به [[وصیت]] [[نائب]] پیشین، [[حسین بن روح]] [[جانشینی]] او را بر عهده گرفت<ref>تاج الموالید، ص۱۱۲.</ref>. وی تا سال ۳۲۹ق<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴.</ref> متکفل امر [[نیابت]] و [[وکالت]] گردید، اما چند [[روز]] پیش از [[مرگ]] توقیعی از [[امام زمان]] دریافت کرد که مرگش بعد از شش روز [[پیش‌بینی]] شده بود و نیز آمده بود که [[زمان]] [[غیبت تامه]] فرا رسیده و دیگر ظهوری جز به [[اذن خداوند]] نخواهد بود و این هم پس از مدتی طولانی رخ خواهد داد؛ هنگامی‌که قلب‌ها به تیرگی‌گرایید و [[زمین]] از [[ستم]] پر شد. در ادامه [[توقیع]] چنین ذکر شده: «به زودی در میان [[شیعیان]] یا برای شیعیان من کسی یا کسانی خواهند آمد که مدعی [[مشاهده]] و [[دیدار]] من هستند و هر که پیش از [[خروج سفیانی]] و [[صیحه آسمانی]] چنین ادعایی کند [[دروغ‌گو]] و مُفتِر است»<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.</ref>.


بنابراین، غیبت تامه یا کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته، اما چند [[پرسش]] اساسی در همیشه [[تاریخ]] [[ذهن]] [[شیعه]] را به خود درگیر ساخته است، چنان‌که در توقیع [[امام]] به اختصار به آنها پرداخته شده بود؛ اول آنکه این دوره چه زمانی پایان می‌یابد و [[ظهور]] آن حضرت محقق می‌شود، دوم آنکه [[زمان ظهور]] چگونه دانسته می‌شود یا با چه علائمی همراه است و سوم آنکه آیا در این [[عهد]] امکان [[ارتباط]] حضوری با آن حضرت برای افراد فراهم است یا خیر؟ درباره نکته اول، روایت‌هایی منقول است که حاکی از ابهام در زمان ظهور بر همگان، جز [[خداوند]] است و حتی کسانی که زمانی را برای آن ذکر می‌کنند [[دروغ‌گو]] خوانده است<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۸، ۴۸۴.</ref>. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل است که آنان که زمانی برای پایان [[انتظار]] [[تعیین]] می‌کنند، [[دروغ]] گویند، آنان که [[شتاب]] می‌کنند در هلاکند و آنها که [[تسلیم]] امر خداوندند [[نجات]] یافته‌اند و نیز فرمود ما [[اهل بیت]] [[زمان]] تعیین نمی‌کنیم<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۸.</ref>، بر این اساس هیچ زمانی را بر پایه داده‌های [[دینی]] برای آن نمی‌توان [[پیش‌بینی]] کرد و روایت‌های [[شیعی]] صریح راه [[انکار]] را در این مسیر پیموده‌اند، در عین‌حال خواسته شده تا انتظار آمدن آن [[حضرت]] را همیشه چشم بکشند، انتظاری که به عنوان [[افضل]] [[اعمال]]<ref>الخصال، ص۶۱۶.</ref> یا افضل [[جهاد]]<ref>تحف العقول، ص۳۷.</ref> معرفی شده است، به همین سبب بسیاری از افراد در طول [[تاریخ]] با برداشتی سطحی از این تعابیر، به ویژه در [[روز جمعه]] که آمدنش در آن بیشتر محتمل می‌نمود، با حالت [[آماده‌باش]] به سر می‌بردند تا در جرگه [[یاران]] حضرتش قرار گیرند. اما در خصوص [[نشانه‌های ظهور]]، مطالب بسیاری در نوشته‌های قرون اولیه پیدا شد<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۳۰۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۳۱؛ دلائل الإمامة، ص۴۶۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۶۱.</ref> که بر اساس استقصای صورت‌گرفته شمار آنها بیش از [[چهل]] مورد است<ref>تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۸۷ -۸۹.</ref> و به نظر می‌رسد بسیاری از آنها از ساخته‌های [[مدعیان دروغین مهدویت]] ([[متمهدیان]]) است تا بدین طریق برای خود پشتوانه دینی بسازند<ref>مهدیان دروغین، ص۴۹.</ref> و طبع پایه [[روایی]] ندارند<ref>تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۱۰۰، ۲۴۰.</ref> و تنها شمار اندکی از آنها قابل [[تأمل]] است<ref>أعیان الشیعة، ج۲، ص۷۱.</ref>. ولی در باب [[ملاقات]] با آن حضرت در [[دوره غیبت]] کبری، دیدگاه‌های مختلف و ادعاهای فراوانی مطرح شده و برخی داستان‌هایی در این‌باره آورده<ref>النجم الثاقب، ج۲، ص۳۳۷، ۳۴۶؛ إلزام الناصب، ج۲، ص۵.</ref> و نسبت‌هایی به برخی از بزرگان، خصوصاً پس از مرگشان داده‌اند که در عالم [[بیداری]] یا [[خواب]]، با آن حضرت دیداری داشته و حتی پرسش‌هایی را مطرح کرده‌اند، اما [[واقعیت]] آن است که چنین ادعاهایی را که مبتنی بر روش [[علمی]] نیست، به [[آسانی]] نمی‌توان رد یا [[اثبات]] کرد. امروزه نیز برخی به چنین ادعاهایی روی دارند، هر چند هیچ عالم سرشناسی رسماً بر آن صحه ننهاده و خود نیز [[مدعی ملاقات]] با آن [[حضرت]] نشده است و این عموماً از سوی مریدان و علاقه‌مندان آنان مطرح می‌شود. گذشته از این، در پاره‌ای از [[روایت‌ها]] دیده نشدن آن حضرت در [[عهد]] [[غیبت کبری]] مورد تأکید قرار گرفته، چنان‌که [[ریان بن صلت]] نقل می‌کند از [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} در مورد [[قائم]]{{ع}} سؤال شد، که آن حضرت به دیده‌نشدن [[جسم]] و نبردن نامش اشاره کردند<ref>الإمامة و التبصرة، ص۱۱۷.</ref>. [[امام زمان]]{{ع}} نیز در آخرین [[توقیع]] خود که توسط [[سفیر]] چهارمش بر [[مردم]] خوانده شد، به [[صراحت]] [[دیدار]] با خویشتن را [[نفی]] و مدعی آن را افترازن [[دروغگو]] خواندند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.</ref>، در عین‌حال برخی با توجیه خاصی از توقیع مذکور، امکان دیدار آن حضرت را مورد [[تأیید]] [[فقها]] و بزرگان دانسته‌اند<ref>آداب عصر الغیبة، ص۷۲.</ref>، بی‌آنکه سندی برای ادعای خود ارائه دهند. در هر حال، با فرض [[امکان رؤیت]]، دلیلی بر وقوع و پذیرش آن نمی‌توان اقامه کرد.
بنابراین، غیبت تامه یا کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته، اما چند [[پرسش]] اساسی در همیشه [[تاریخ]] [[ذهن]] [[شیعه]] را به خود درگیر ساخته است، چنان‌که در توقیع [[امام]] به اختصار به آنها پرداخته شده بود؛ اول آنکه این دوره چه زمانی پایان می‌یابد و [[ظهور]] آن حضرت محقق می‌شود، دوم آنکه [[زمان ظهور]] چگونه دانسته می‌شود یا با چه علائمی همراه است و سوم آنکه آیا در این [[عهد]] امکان [[ارتباط]] حضوری با آن حضرت برای افراد فراهم است یا خیر؟ درباره نکته اول، روایت‌هایی منقول است که حاکی از ابهام در زمان ظهور بر همگان، جز [[خداوند]] است و حتی کسانی که زمانی را برای آن ذکر می‌کنند [[دروغ‌گو]] خوانده است<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۸، ۴۸۴.</ref>. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل است که آنان که زمانی برای پایان [[انتظار]] [[تعیین]] می‌کنند، [[دروغ]] گویند، آنان که [[شتاب]] می‌کنند در هلاکند و آنها که [[تسلیم]] امر خداوندند [[نجات]] یافته‌اند و نیز فرمود ما [[اهل بیت]] [[زمان]] تعیین نمی‌کنیم<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۸.</ref>، بر این اساس هیچ زمانی را بر پایه داده‌های [[دینی]] برای آن نمی‌توان [[پیش‌بینی]] کرد و روایت‌های [[شیعی]] صریح راه [[انکار]] را در این مسیر پیموده‌اند، در عین‌حال خواسته شده تا انتظار آمدن آن [[حضرت]] را همیشه چشم بکشند، انتظاری که به عنوان [[افضل]] [[اعمال]]<ref>الخصال، ص۶۱۶.</ref> یا افضل [[جهاد]]<ref>تحف العقول، ص۳۷.</ref> معرفی شده است، به همین سبب بسیاری از افراد در طول [[تاریخ]] با برداشتی سطحی از این تعابیر، به ویژه در [[روز جمعه]] که آمدنش در آن بیشتر محتمل می‌نمود، با حالت [[آماده‌باش]] به سر می‌بردند تا در جرگه [[یاران]] حضرتش قرار گیرند. اما در خصوص [[نشانه‌های ظهور]]، مطالب بسیاری در نوشته‌های قرون اولیه پیدا شد<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۳۰۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۳۱؛ دلائل الإمامة، ص۴۶۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۶۱.</ref> که بر اساس استقصای صورت‌گرفته شمار آنها بیش از [[چهل]] مورد است<ref>تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۸۷ -۸۹.</ref> و به نظر می‌رسد بسیاری از آنها از ساخته‌های [[مدعیان دروغین مهدویت]] ([[متمهدیان]]) است تا بدین طریق برای خود پشتوانه دینی بسازند<ref>مهدیان دروغین، ص۴۹.</ref> و طبع پایه [[روایی]] ندارند<ref>تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۱۰۰، ۲۴۰.</ref> و تنها شمار اندکی از آنها قابل [[تأمل]] است<ref>أعیان الشیعة، ج۲، ص۷۱.</ref>. ولی در باب [[ملاقات]] با آن حضرت در [[دوره غیبت]] کبری، دیدگاه‌های مختلف و ادعاهای فراوانی مطرح شده و برخی داستان‌هایی در این‌باره آورده<ref>النجم الثاقب، ج۲، ص۳۳۷، ۳۴۶؛ إلزام الناصب، ج۲، ص۵.</ref> و نسبت‌هایی به برخی از بزرگان، خصوصاً پس از مرگشان داده‌اند که در عالم [[بیداری]] یا [[خواب]]، با آن حضرت دیداری داشته و حتی پرسش‌هایی را مطرح کرده‌اند، اما [[واقعیت]] آن است که چنین ادعاهایی را که مبتنی بر روش [[علمی]] نیست، به [[آسانی]] نمی‌توان رد یا [[اثبات]] کرد. امروزه نیز برخی به چنین ادعاهایی روی دارند، هر چند هیچ عالم سرشناسی رسماً بر آن صحه ننهاده و خود نیز [[مدعی ملاقات]] با آن [[حضرت]] نشده است و این عموماً از سوی مریدان و علاقه‌مندان آنان مطرح می‌شود. گذشته از این، در پاره‌ای از [[روایت‌ها]] دیده نشدن آن حضرت در [[عهد]] [[غیبت کبری]] مورد تأکید قرار گرفته، چنان‌که [[ریان بن صلت]] نقل می‌کند از [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}} در مورد [[قائم]]{{ع}} سؤال شد، که آن حضرت به دیده‌نشدن [[جسم]] و نبردن نامش اشاره کردند<ref>الإمامة و التبصرة، ص۱۱۷.</ref>. [[امام زمان]]{{ع}} نیز در آخرین [[توقیع]] خود که توسط [[سفیر]] چهارمش بر [[مردم]] خوانده شد، به [[صراحت]] [[دیدار]] با خویشتن را [[نفی]] و مدعی آن را افترازن [[دروغگو]] خواندند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.</ref>، در عین‌حال برخی با توجیه خاصی از توقیع مذکور، امکان دیدار آن حضرت را مورد [[تأیید]] [[فقها]] و بزرگان دانسته‌اند<ref>آداب عصر الغیبة، ص۷۲.</ref>، بی‌آنکه سندی برای ادعای خود ارائه دهند. در هر حال، با فرض [[امکان رؤیت]]، دلیلی بر وقوع و پذیرش آن نمی‌توان اقامه کرد.

نسخهٔ ‏۴ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۹

امام مهدی(عج)
نقشامام دوازدهم شیعیان
ناممحمد بن حسن
زادروز۱۵ شعبان، سال ۲۵۵ ق یا ۲۵۶ ق
زادگاهسامرا
مدت امامت۸ ربیع الاول ۲۶۰ ق- هنوز ادامه دارد
لقب(ها)مهدیبقیة الله • قائم • صاحب الزمان • خلف صالح • حجت • منتظَر
پدرامام عسکری علیه السلام
مادرنرجس خاتون
طول عمردر قید حیات هستند
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

امام دوازدهم شیعه اثناعشریه. حضرت مهدی(ع)، از ابناء الرضا(ع) و پیشوای دوازدهم شیعه، فرزند امام حسن عسکری(ع)[۱] معروف به «امام المنتظر» و «موعود» است. برابر داده‌های شیعی، ایشان همان کسی است که به عنوان «منجی آخرالزمان» و «عدالت‌گستر جهان» ظهور خواهد کرد و بر همین اساس او را مصداق روایت‌هایی می‌دانند که پیامبر اکرم(ص) آمدنش را بشارت داده بود[۲].

بر اساس برخی از داده‌ها ذکر نام آن حضرت که هم‌نام رسول خدا(ص) است، شایسته نیست[۳]، از این‌رو نام وی را یا به صورت حروف مقطع؛ یعنی «م حم د» یاد می‌کنند[۴] و یا با ذکر القاب، از ایشان سخن به میان می‌آورند. القاب آن حضرت البته زیاد است، چون: منصور[۵]، منتظر[۶]، صاحب‌الامر[۷]، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب‌الزمان[۸]، بقیة‌الله[۹] و مهدی[۱۰] که همگی ناظر به زنده و منجی‌بودن ایشان است. دوره حیات آن حضرت به دو بخش پیش از امامت که حدود پنج‌سال بوده و عهد امامت که در خفا سپری شده طبقه‌بندی می‌شود. برابر داده‌های متقن تاریخی، آن حضرت در نیمه دهه ششم قرن سوم به دنیا آمده است و به رغم انتظاری که جامعه شیعی به آمدنش داشت، تاریخ دقیق ولادت ایشان در اختیار نیست و بیشترین اختلاف در سال ولادت آن امام به چشم می‌خورد. مشهور آن است که وی در نیمه شعبان سال ۲۵۵ق به دنیا آمد[۱۱]. ولی برخی روایت‌ها ولادت ایشان را هشتم شعبان ۲۵۶ق[۱۲] و برخی هشتم شعبان ۲۵۷ق[۱۳] و برخی بدون اشاره به روز و ماه، آن را ۲۵۶ق[۱۴] و ۲۵۸ق[۱۵] ذکر کرده‌اند. در خصوص نام مادر ایشان نظر‌های گوناگونی دیده می‌شود؛ نرجس[۱۶]، صقیل[۱۷]، سوسن[۱۸] و ریحانه[۱۹] که البته این اختلاف، بیشتر زاده فرهنگ زمانه بوده که برای افراد نام‌ها و القاب متعددی بر می‌گزیدند، چنان‌که در روایت فضل بن شاذان آمده که وقتی از امام حسن(ع)، نام مادر امام غایب پرسیده شد، فرمود ملیکه است که در بعضی زمان‌ها به او سوسن و گاه ریحانه می‌گفتند و صقیل و نرجس نیز از اسامی اوست[۲۰]، در این میان نام نرجس امروزه مقبولیت یا شهرت بیشتری یافته است. اما اینکه ایشان از چه تبار و پیشینه‌ای برخوردار بود چندان روشن نیست؛ مسعودی ایشان را کنیز می‌داند[۲۱] و خصیبی می‌گوید وی بنا بر قولی مریم دختر زید علویه است[۲۲]، برخی او را کنیزی از نوبه دانسته‌اند[۲۳]. به گفته شیخ طوسی وی از کنیزان خانه حکیمه، خواهر امام هادی(ع) و عمه امام حسن عسکری(ع) بود که امام با دیدن وی پیش‌بینی کرد که با عنایت ویژه خداوندی فرزندی از وی به دنیا خواهد آمد، بدین سبب با وی ازدواج کرد[۲۴]. اما آنچه بیشتر شهرت دارد روایتی است که در آن بشر بن سلیمان فرستاده امام هادی(ع) برای خریدن کنیزی به بغداد می‌رود. آن کنیز از روم آمده و طی نامه‌ای که امام هادی(ع) برای او به زبان رومی نگاشته و فرستاده بود، به خانه آن حضرت راه می‌یابد. بشر از زبان خود وی نقل می‌کند که نامش ملیکه است، دختر یشوع از نسل شمعون، یکی از حواریون مسیح که دوبار قصد ازدواج داشته، اما با فرو افتادن بت‌ها و... کشیشان از برگزاری ازدواج سر باز زدند. وی در ادامه از خوابی می‌گوید که در آن ائمه(ع) همراه مسیح، او را به اسلام دعوت کردند، وی نیز با گفتن شهادتین مسلمان شده و بعد به ازدواج امام حسن عسکری(ع) در آمد. بعدها در جنگی که میان مسلمانان و سپاه روم رخ داد شرکت کرد و پس از شکست مسیحیان به اسارت مسلمانان در آمد و به سرزمین اسلامی راه یافت[۲۵]. به هر حال او آن‌چنان اهمیت پیدا کرد و سرآمد زنان گردید که شایستگی مادر آخرین امام را یافت تا جایی که ائمه(ع) از ابتدا وی را بهترین کنیزان و سرور آنان خوانده‌اند[۲۶] و حکیمه، عمه امام حسن عسکری(ع) او را بانوی خانواده خویش و خود را خدمت‌گزار او خوانده است[۲۷].

ازدواج امام حسن عسکری(ع) با نرجس بانو، منجر به ولادت فرزندی شد که از همان کودکی عهده‌دار مسئولیت امامت جامعه شیعی گردید. از حکیمه نقل است، در شبی که این کودک به دنیا آمد، او از طرف امام حسن عسکری(ع) به افطار دعوت شد؛ امام از او می‌خواهد تا شب را در آنجا بماند، با این استدلال که حجت خدا و خلیفه ایشان در این شب متولد خواهد شد. حکیمه می‌گوید: «من هیچ اثری از بارداری در همسر امام ندیدم، از این‌رو از آن حضرت پرسیدم مادر قائم(ع) چه کسی است؟ امام به نرجس بانو اشاره کرد در حالی‌که نشانی از زایمان در او دیده نمی‌شد»، همین امر مایه شگفتی او گردید. اما سحرگاهان، پس از نماز شب، امام حسن عسکری(ع) حکیمه را فراخواند تا در وضع حمل، نرجس را یاری کند و به دنبال آن، کودک متولد شد[۲۸]. برابر باور شیعی زندگی این کودک از همان آغاز متمایز از دیگران و همراه با امور غیرعادی بود.

راویان گزارش‌هایی از زمان ولادت آن حضرت نقل می‌کنند که مؤید این ادعاست[۲۹]. در هر حال حکیمه به گفته امام حسن عسکری(ع) به خانه خود بازگشت و روز بعد چون به خانه امام آمد، اثری از کودک ندید. از امام حسن عسکری(ع) در مورد ایشان سؤال کرد، امام فرمود: «وی را به همو که مادر موسی(ع) آن حضرت را بد و سپرد، واگذار کرده‌ام»[۳۰]. او هفت روز بعد به دیدار حضرت نائل آمد و امام به درخواست پدر لب به سخن گشود و آیه ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۳۱] را تلاوت فرمود[۳۲]. امام حسن عسکری(ع) برای دادن ولیمه، نزد ابو عمرو عثمان بن سعید فرستاد و از او خواست ده‌هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت خریده به مردم بدهد، همچنین گوسفندی را با ویژگی‌های مشخص عقیقه نماید[۳۳]. به علت فشار و مراقبت‌های بسیار خلیفه عباسی برای یافتن آخرین حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفی ماند[۳۴]. این تلاش با جستجوی خانه امام حسن عسکری(ع) بعد از شهادت آن حضرت تشدید شد، تا جایی‌که زنان نیز تحت‌نظر بودند تا معلوم شود کدام‌یک از آنها باردار هستند[۳۵]. به همین دلیل امام حسن عسکری(ع) آن حضرت را از آغاز پنهان داشته و تنها به افراد خاصی ایشان را نشان می‌دادند، چنان‌که در روز سوم تولد، امام ایشان را به اصحابش نشان داد و فرمود او صاحب و خلیفه شما بعد از من و قائمی است که زمین را بعد از پُرشدن از ظلم و جور، آکنده از عدل و داد می‌کند[۳۶]. در روایت دیگری نیز امام حسن عسکری(ع) به چهل‌نفر از شیعیان که محمد بن عثمان عمری و معاویه بن حکیم جزو آنان بودند، فرزندش را نشان داد و او را امام و جانشین بعد از خود معرفی کرد[۳۷]. طبق نقلی امام حسن عسکری(ع) فرزند خود را به مدینه فرستاد چنان‌که ابوهاشم جعفری از امام یازدهم در مورد جانشین سؤال نمود و امام به بودن وی در مدینه اشاره کردند[۳۸].

با شهادت امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ق[۳۹]، پیروانش همچون دیگر زمان‌ها که گاه با تردید مواجه می‌شدند، دچار دو دلی شدند که پس از آن حضرت چه کسی پیشوایی شیعه را بر عهده خواهد داشت. عده‌ای مسلک وقف را اختیار کردند و بر امام حسن عسکری(ع) توقف نمودند[۴۰]. گروهی به جعفر فرزند علی و برادر امام عسکری(ع) که در متون شیعی به جعفر کذّاب شهرت یافته، پیوستند و «جعفریه» نام گرفتند[۴۱] و دسته‌های دیگری نیز شکل گرفتند که به ادعای نوبختی، شیعه در این زمان به چهارده فرقه درآمدند[۴۲]؛ اما اکثریت شیعه به امامت فرزند امام حسن(ع) روی کردند که همان امامیه اثناعشریه باشند. در نظر این دسته، از زمان رحلت امام عسکری(ع)، حضرت مهدی که به عنوان پیشوای دوازدهم، عهده‌دار رهبری جامعه شیعی گردید، هرچند برای پیروانش امکان ارتباط حضوری و گفتگوی شفاهی با ایشان فراهم نبود؛ زیرا آن حضرت از همان آغاز در پس پرده غیب قرار گرفت.

امامت حضرت مهدی(ع) از همان آغاز به دلایل فراوانی مورد پذیرش عامه شیعه قرار گرفت[۴۳] و گروه‌های کوچک شکل‌گرفته نیز به زودی یا به امامیه پیوستند یا از صفحه تاریخ حذف شدند، چنان‌که مؤلف کتاب الفصول المختارة به سال ۳۷۳ق ادعا می‌کند از فرقه‌های متعدد شکل گرفته پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، تنها فرقه امامیه باقی مانده است[۴۴]، با این وجود همچنان تردیدهایی در میان شیعیان وجود داشت که نه تنها برای عامه مردم که برای خواص نیز مایه تأمل می‌نمود؛ به همین سبب کتاب‌هایی از سوی دانشمندان شیعی نگارش یافت تا عصر غیبت قابل پذیرش گردد؛ کتاب‌هایی چون الغیبة نعمانی، نوشته‌های شیخ مفید و الغیبة شیخ طوسی. اما آنچه از دیرباز و نیز امروزه مایه شبهه‌افکنی از سوی مخالفین شده، اعتقاد به قائم و مهدی‌بودن آن حضرت، از منظر انطباق سخن رسول اکرم(ص) بر ایشان است، کلامی که جز عده‌ای قلیل، همچون صاحب کتاب الموسوعة فی احادیث المهدی الضعیفة و الموضوعة، همگان آن را مقبول می‌دانند. در کلام پیامبر(ص) گذشته از اوصاف و تباری که برای مهدی ذکر شده، هم‌نامی با نام پیامبر(ص) نیز آمده است که بیشتر منابع آن را ذکر کرده‌اند[۴۵]، چنان‌که احمد بن حنبل آن را به طرق مختلف آورده[۴۶] و ترمذی آن را صحیح شمرده[۴۷] و ابن‌حبان نیز آن را ذکر کرده است[۴۸]. بدیهی است این دست از روایت‌ها به خوبی بر پیشوای دوازدهم شیعه منطبق است. اما برخی از روایت‌ها، علاوه بر آن به هم‌کنیه‌بودنش با پیامبر(ص)؛ یعنی داشتن کنیه ابوالقاسم اشاره دارند[۴۹] که باز مشکل چندانی رخ نمی‌دهد، چون در فرهنگ عربی، وجود کنیه برای افراد، حتی اگر فرزندی نداشته باشند امری مرسوم بوده و هست، از این‌رو می‌توان برای امام دوازدهمچنین کنیه‌ای را برشمرد هر چند اشتهاری به آن ندارد. اما آنچه چالش برانگیز است دسته دیگر از روایت‌ها است که بر اساس آن نام پدر مهدی نیز با نام پدر رسول خدا(ص) یکی دانسته شده است[۵۰]. نقل است که آن حضرت فرمود: «اگر از دنیا به غیر از یک روز باقی نمانده باشد خدای متعال آن روز را طولانی می‌فرماید تا مردی از خاندان من که هم‌نام من است و پدرش هم‌نام پدرم است، ظهور کند و دنیا را آن‌چنان که پر از ظلم و جور شده مملو از عدل و داد نماید»[۵۱]. این روایت البته در متون شیعی نیز دیده می‌شود[۵۲] و برخی از نویسندگان سنی به استناد همین روایت، به زعم خود مدعای شیعه را به چالش کشیدند[۵۳]. بر این اساس چگونه می‌توان امام دوازدهم را همان مهدی موعود دانست؟ پیش از بیان پاسخ، باید گفت برخی از محققان، این حدیث را صحیح نمی‌دانند، چنان‌که ابن‌جوزی به آن تصریح کرده[۵۴] و ذهبی نیز چنین باوری دارد[۵۵]. به نظر می‌رسد این تکه از افزوده‌های کیسانیه برای اثبات مهدویت ابوالقاسم محمد بن امیرالمؤمنین معروف به محمد حنفیه[۵۶] یا از افزوده‌های زیدیه برای مهدی خواندن محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی باشد[۵۷]، چنان‌که برخی به این تصریح کرده‌اند[۵۸]. اما بعضی با فرض صحت این حدیث، راه‌هایی برای حل مشکل جسته‌اند؛ شیخ مفید پس از ردّ نظر زیدیه و کیسانیه، می‌گوید: امامیه اثناعشریه در حقیقت از دیگران تمامی‌شان، به این حدیث اولی است، چون امامشان هم نام رسول خدا(ص)، کنیه‌اش مشابه کنیه او و پدرش نیز بنده‌ای از بندگان خداست[۵۹]، بدین‌گونه به تطبیق حدیث بر امام می‌پردازد. برخی گفته‌اند که در میان عرب گاه بر کنیه نیز اسم اطلاق می‌شده[۶۰]، بنابراین مراد پیامبر از تشابه نام پدر، مشابهت کنیه آنها بوده است و بر کسی پوشیده نیست که کنیه پدر امام زمان(ع)، همچون کنیه پدر پیامبر، ابومحمد بوده است و برخی راه‌های دیگری پیمودند که چندان موجّه نمی‌نماید[۶۱]، اما دسته‌ای بر آن‌اند که تصحیفی در نقل کلام رسول خدا(ص) رخ داده است، چون آن حضرت فرموده بود «اسم أبيه اسم إبني»، ولی نساخان آن را به «ابی» تبدیل کرده‌اند[۶۲] و اگر در عبارت اصلاحی صورت گیرد به روشنی بر امام زمان(ع) منطبق خواهد شد، چون اسم پدر آن حضرت، هم‌نام حسن بن علی فرزند رسول خدا(ص) است. به نظر می‌رسد که قول به افزوده‌بودن این بخش به حدیث پیامبر(ص) صحیح‌تر باشد، در این صورت تردیدی در انطباق کلام آن حضرت بر مهدی بودن امام دوازدهم باقی نمی‌ماند، بر این اساس مهدویت محمد بن حسن عسکری امری مستند و مدلّل خواهد بود.

امام زمان(ع)، پس از تصادی امامت، برای زنده‌ماندن چاره‌ای جز اختفا نداشته است، از این‌رو از انظار عموم غایب شد. این غیبت به دو دوره تقسیم می‌شود؛ غیبت صغری که از سال ۲۶۰ق؛ یعنی سال رحلت امام حسن عسکری(ع) آغاز و تا سال ۳۲۹ق[۶۳]، یعنی ۶۹سال به طول انجامید. برابر باور مشهور شیعی، در دوره غیبت صغری، شیعیان از طریق نوّاب خاص با ایشان در ارتباط بوده و مشکلات خویش را برطرف می‌کردند[۶۴]. نائبان خاص حضرت که در این دوره نقش واسط میان ایشان و پیروانش را ایفا می‌کرده و عملاً عهده‌دار منصب وکالت امام بودند، حسب مشهور چهارنفر بودند؛ ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (۲۶۷ق یا ۲۸۰ق)، ابوجعفر محمد بن عثمان عمری (۳۵۰ق)، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (۳۲۶ق) و ابو الحسن علی بن محمد سمری (۳۲۹ق)[۶۵] و جز از طریق ایشان امکان ارتباط با امام برای شیعه میسر نبود، هر چند برخی، از ملاقات دسته‌ای از افراد با آن حضرت در این دوره سخن به میان می‌آورند[۶۶]. عثمان بن سعید عمری اولین نایب خاص امام زمان(ع) و از قبیله بنی‌اسد[۶۷] بود که در سامرا می‌زیست. وی عصر امام هادی[۶۸]، امام حسن عسکری(ع)[۶۹] و امام زمان(ع) را درک کرده و از معتمدین آن سه امام بود که امام هادی(ع) و فرزندش به این مطلب اشاره داشته‌اند[۷۰]. امام حسن عسکری(ع) در پایان ملاقات گروهی از شیعیان یمنی با عثمان، او را نماینده امام و دارای اختیار از طرف ایشان معرفی کردند، همچنین وی وظیفه تغسیل و تدفین امام حسن عسکری(ع) را بر عهده داشت[۷۱]. در مورد سال وفات وی بین ۲۶۷ یا ۲۸۰ق[۷۲]اختلاف است. پس از او فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان عمری نیابت امام را بر اساس توقیعی از آن حضرت به عهده گرفت[۷۳]. او همچون پدرش از افراد ثقه و مورد اعتماد نزد امام حسن عسکری(ع)[۷۴] و در میان شیعیان مورد احترام و مقبول ایشان بود[۷۵] و حدود پنجاه‌سال[۷۶]امر نیابت و سازماندهی امور وکلا و شیعیان را دنبال کرد و سرانجام به سال ۳۰۵ یا ۳۰۴ق[۷۷]، تاریخی که خود پیش‌بینی کرده بود از دنیا رفت[۷۸]. به دنبال او و در پی معرفی همو از طرف امام زمان(ع)، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی که از نمایندگان وی در بغداد[۷۹] و فردی مورد اعتماد بود به نیابت معرفی و عهده‌دار امور شیعه شد[۸۰] و تا سال ۳۲۶ق؛ یعنی سال درگذشتش[۸۱]، این مسئولیت را به دوش کشید. حسین در زمان وزارت آل‌فرات در دستگاه خلافت مقتدر عباسی، اموال بسیاری به او رسید[۸۲]، اما چون در شورش قرامطه و نیاز دستگاه خلافت به آن اموال از تحویل آن سر باز زد، دستگیر و زندانی شد و بین سال‌های ۳۱۲ق تا ۳۱۷ق در حبس به سر برد[۸۳]. حسین کتاب التأدیب را در فقه شیعه نوشت و نزد فقهای قم برای اظهارنظر فرستاد، آنها تمام مطالب آن را به جز یک مورد تأیید کردند[۸۴]. ابوالحسن علی بن محمد سمری آخرین وکیل امام زمان(ع) بود که توسط آن حضرت و به وصیت نائب پیشین، حسین بن روح جانشینی او را بر عهده گرفت[۸۵]. وی تا سال ۳۲۹ق[۸۶] متکفل امر نیابت و وکالت گردید، اما چند روز پیش از مرگ توقیعی از امام زمان دریافت کرد که مرگش بعد از شش روز پیش‌بینی شده بود و نیز آمده بود که زمان غیبت تامه فرا رسیده و دیگر ظهوری جز به اذن خداوند نخواهد بود و این هم پس از مدتی طولانی رخ خواهد داد؛ هنگامی‌که قلب‌ها به تیرگی‌گرایید و زمین از ستم پر شد. در ادامه توقیع چنین ذکر شده: «به زودی در میان شیعیان یا برای شیعیان من کسی یا کسانی خواهند آمد که مدعی مشاهده و دیدار من هستند و هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی کند دروغ‌گو و مُفتِر است»[۸۷].

بنابراین، غیبت تامه یا کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته، اما چند پرسش اساسی در همیشه تاریخ ذهن شیعه را به خود درگیر ساخته است، چنان‌که در توقیع امام به اختصار به آنها پرداخته شده بود؛ اول آنکه این دوره چه زمانی پایان می‌یابد و ظهور آن حضرت محقق می‌شود، دوم آنکه زمان ظهور چگونه دانسته می‌شود یا با چه علائمی همراه است و سوم آنکه آیا در این عهد امکان ارتباط حضوری با آن حضرت برای افراد فراهم است یا خیر؟ درباره نکته اول، روایت‌هایی منقول است که حاکی از ابهام در زمان ظهور بر همگان، جز خداوند است و حتی کسانی که زمانی را برای آن ذکر می‌کنند دروغ‌گو خوانده است[۸۸]. از امام صادق(ع) نقل است که آنان که زمانی برای پایان انتظار تعیین می‌کنند، دروغ گویند، آنان که شتاب می‌کنند در هلاکند و آنها که تسلیم امر خداوندند نجات یافته‌اند و نیز فرمود ما اهل بیت زمان تعیین نمی‌کنیم[۸۹]، بر این اساس هیچ زمانی را بر پایه داده‌های دینی برای آن نمی‌توان پیش‌بینی کرد و روایت‌های شیعی صریح راه انکار را در این مسیر پیموده‌اند، در عین‌حال خواسته شده تا انتظار آمدن آن حضرت را همیشه چشم بکشند، انتظاری که به عنوان افضل اعمال[۹۰] یا افضل جهاد[۹۱] معرفی شده است، به همین سبب بسیاری از افراد در طول تاریخ با برداشتی سطحی از این تعابیر، به ویژه در روز جمعه که آمدنش در آن بیشتر محتمل می‌نمود، با حالت آماده‌باش به سر می‌بردند تا در جرگه یاران حضرتش قرار گیرند. اما در خصوص نشانه‌های ظهور، مطالب بسیاری در نوشته‌های قرون اولیه پیدا شد[۹۲] که بر اساس استقصای صورت‌گرفته شمار آنها بیش از چهل مورد است[۹۳] و به نظر می‌رسد بسیاری از آنها از ساخته‌های مدعیان دروغین مهدویت (متمهدیان) است تا بدین طریق برای خود پشتوانه دینی بسازند[۹۴] و طبع پایه روایی ندارند[۹۵] و تنها شمار اندکی از آنها قابل تأمل است[۹۶]. ولی در باب ملاقات با آن حضرت در دوره غیبت کبری، دیدگاه‌های مختلف و ادعاهای فراوانی مطرح شده و برخی داستان‌هایی در این‌باره آورده[۹۷] و نسبت‌هایی به برخی از بزرگان، خصوصاً پس از مرگشان داده‌اند که در عالم بیداری یا خواب، با آن حضرت دیداری داشته و حتی پرسش‌هایی را مطرح کرده‌اند، اما واقعیت آن است که چنین ادعاهایی را که مبتنی بر روش علمی نیست، به آسانی نمی‌توان رد یا اثبات کرد. امروزه نیز برخی به چنین ادعاهایی روی دارند، هر چند هیچ عالم سرشناسی رسماً بر آن صحه ننهاده و خود نیز مدعی ملاقات با آن حضرت نشده است و این عموماً از سوی مریدان و علاقه‌مندان آنان مطرح می‌شود. گذشته از این، در پاره‌ای از روایت‌ها دیده نشدن آن حضرت در عهد غیبت کبری مورد تأکید قرار گرفته، چنان‌که ریان بن صلت نقل می‌کند از امام علی بن موسی الرضا(ع) در مورد قائم(ع) سؤال شد، که آن حضرت به دیده‌نشدن جسم و نبردن نامش اشاره کردند[۹۸]. امام زمان(ع) نیز در آخرین توقیع خود که توسط سفیر چهارمش بر مردم خوانده شد، به صراحت دیدار با خویشتن را نفی و مدعی آن را افترازن دروغگو خواندند[۹۹]، در عین‌حال برخی با توجیه خاصی از توقیع مذکور، امکان دیدار آن حضرت را مورد تأیید فقها و بزرگان دانسته‌اند[۱۰۰]، بی‌آنکه سندی برای ادعای خود ارائه دهند. در هر حال، با فرض امکان رؤیت، دلیلی بر وقوع و پذیرش آن نمی‌توان اقامه کرد.

درباره امام قائم(ع)، در سخنان امام رضا(ع) مطالبی دیده می‌شود که شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) آنها را گرد آورده است؛ بعد از ولایت‌عهدی امام رضا(ع) برخی با این ذهنیت که چون با آن حضرت بیعت شده و سکه به نامشان ضرب گردیده، پس صاحب‌الامر وعده داده شده هموست، به آن حضرت روی کردند، اما امام با انکار آن، صاحب‌الامر را کسی معرفی کردند که مولد و منشأ او مخفی، ولی نسبش آشکار است[۱۰۱]. ایشان در روایت دیگری آن حضرت را فرزند سرور کنیزان معرفی کرده‌اند[۱۰۲]، بدون اینکه نامی از مادر ایشان ببرند. روایت‌های امام رضا(ع) تنها در این موارد خلاصه نمی‌شود، بلکه در کلام ایشان، ویژگی‌های صاحب‌الامر نیز بیان شده است: شبیه بودن به خود و موسی بن عمران، هم‌نامی با پیامبر(ص)، داشتن طوق نور که از شعاع نور قدس پرتو گرفته[۱۰۳]، نیرومند، در سن کهنسال و از نظر چهره و ظاهر جوان[۱۰۴]. در مورد زمان ظهور نیز حضرت می‌فرماید: اگر از دنیا یک روز باقیمانده باشد خداوند تعالی آن روز را چنان طولانی می‌فرماید تا حجت خروج کند و زمین را از عدل آکنده سازد، همچنان‌که از جور پر شده باشد و در ادامه به حدیثی از پیامبر(ص) اشاره می‌کند که از ایشان در مورد زمان خروج قائم سؤال شد و ایشان مثل آن را مثل قیامت دانست که ﴿لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً[۱۰۵]. در حدیث دیگری علی بن فضال از امام رضا(ع) علت غیبت امام دوازدهم را می‌پرسد و آن حضرت می‌فرماید: «برای اینکه تا هنگام قیامش با شمشیر، حق کسی بر گردن ایشان نباشد»[۱۰۶].[۱۰۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الإرشاد، ج۲، ص۳۳۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۷۴.
  2. کشف الغمة، ج۲، ص۴۳۷.
  3. الکافی، ج۱، ص۳۳۲؛ الهدایة الکبری، ص۳۶۴.
  4. الکافی، ج۱، ص۵۱۴.
  5. تفسیر فرات الکوفی، ص۲۴۰.
  6. کشف الغمة، ج۲، ص۴۳۷.
  7. الإمامة و التبصرة، ص۱۱۵.
  8. إعلام الوری، ص۴۱۸.
  9. إثبات الوصیة، ص۲۵۷.
  10. إعلام الوری، ص۴۱۸.
  11. الکافی، ج۱، ص۵۱۴؛ الإرشاد، ج۲، ص۳۳۹؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۷۴؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۴؛ وفیات الأعیان. ج۴، ص۱۷۶.
  12. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۳.
  13. دلائل الإمامة، ص۵۰۱.
  14. الکافی، ج۱، ص۳۲۹، ۵۱۴.
  15. تاریخ أهل البیت(ع)، ص۸۸.
  16. تاریخ أهل البیت(ع)، ص۱۲۵؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۸.
  17. الهدایة الکبری، ص۳۲۸.
  18. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۵.
  19. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲.
  20. النجم الثاقب، ج۱، ص۱۳۵.
  21. إثبات الوصیة، ص۲۵۷.
  22. الهدایة الکبری، ص۳۲۸.
  23. الکافی، ج۱، ص۳۴۳.
  24. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۴۴.
  25. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۱۹.
  26. الکافی، ج۱، ص۳۲۳؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۴۷۰.
  27. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۲۴-۴۲۷.
  28. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۴.
  29. الهدایة الکبری، ص۳۵۵.
  30. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۷.
  31. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  32. کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۳۷.
  33. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۱.
  34. الإرشاد، ج۲، ص۳۳۶.
  35. الکافی، ج۱، ص۵۰۵.
  36. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۱.
  37. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۵.
  38. الکافی، ج۱، ص۳۲۸.
  39. الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ الهدایة الکبری، ص۳۳۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۷۵.
  40. الفصول المختارة، ص۳۱۹.
  41. کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۵.
  42. فرق الشیعة، ص۹۶-۱۱۲؛ الفصول المختارة، ص۳۱۸.
  43. المقالات و الفرق، ص۱۰۲-۱۰۶.
  44. الفصول المختارة، ص۳۲۱.
  45. المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۳-۱۳۷؛ الارشاد، ج۲، ص۳۴۰؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۴۶؛ مدینة المعاجز، ج۱ ص۷؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱.
  46. المسند، ابن حنبل، ج۱، ص۳۷۶، ۴۳۰، ۴۴۸.
  47. سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳.
  48. صحیح ابن حبان، ج۱۳، ص۲۸۴.
  49. المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۷.
  50. تاریخ بغداد، ج۱، ص۳۸۷؛ ج۳، ص۱۰؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۴۳۳-۴۳۶.
  51. المصنف، کوفی، ج۸، ص۶۷۸؛ من حدیث خیثمة، ص۱۹۲؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۵۵.
  52. کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۸۱؛ التشریف بالمنن، ص۱۵۶؛ عمدة الطالب، ص۱۰۴.
  53. المهدی المنتظر، ص۵۰.
  54. الموضوعات، ج۲، ص۵۷.
  55. تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۶۵.
  56. الفصول المختارة، ص۲۹۷.
  57. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۲۲.
  58. الفصول المختارة، ص۳۰۳.
  59. الفصول المختارة، ص۳۰۴.
  60. کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۲.
  61. کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۱-۴۷۷.
  62. بحار الأنوار، ج۵۱، ص۱۰۴.
  63. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴-۳۹۵.
  64. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲، ۵۰۱.
  65. تاریخ أهل البیت(ع)، ص۱۵۰-۱۵۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۳۲.
  66. إلزام الناصب، ج۲، ص۵، ۶۷.
  67. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۴.
  68. رجال الطوسی، ص۳۸۹.
  69. رجال الطوسی، ص۴۰۱؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۳۳.
  70. کشف الغمة، ج۲، ص۵۳۰.
  71. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.
  72. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، ص۱۵۵.
  73. کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۱۰؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۱.
  74. الکافی، ج۱، ص۳۳۰.
  75. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۶.
  76. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۶.
  77. الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۰۹؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۳۲۳؛ خلاصة الأقوال، ص۱۴۹.
  78. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۵.
  79. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۶۹.
  80. کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۰۳؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۱.
  81. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۸۶.
  82. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۷۲.
  83. صلة تاریخ الطبری، ص۱۲۲؛ کتاب الغیبة، طوسی، ص۴۱۰.
  84. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۰.
  85. تاج الموالید، ص۱۱۲.
  86. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۴.
  87. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.
  88. کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۸، ۴۸۴.
  89. الکافی، ج۱، ص۳۶۸.
  90. الخصال، ص۶۱۶.
  91. تحف العقول، ص۳۷.
  92. کتاب الغیبة، نعمانی، ص۳۰۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۳۱؛ دلائل الإمامة، ص۴۶۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۶۱.
  93. تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۸۷ -۸۹.
  94. مهدیان دروغین، ص۴۹.
  95. تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۱۰۰، ۲۴۰.
  96. أعیان الشیعة، ج۲، ص۷۱.
  97. النجم الثاقب، ج۲، ص۳۳۷، ۳۴۶؛ إلزام الناصب، ج۲، ص۵.
  98. الإمامة و التبصرة، ص۱۱۷.
  99. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۹۵.
  100. آداب عصر الغیبة، ص۷۲.
  101. الکافی، ج۱، ص۳۴۱.
  102. کفایة الأثر، ص۲۷۵.
  103. کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۱.
  104. کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۶.
  105. «از تو از برپا شدن رستخیز می‌پرسند که چه هنگام است؟ بگو: دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ (بار آن) در آسمان‌ها و زمین، سنگین است، جز ناگهان به سراغتان نمی‌آید؛ از تو می‌پرسند گویی تو از آن نیک آگاهی بگو:» سوره اعراف، آیه ۱۸۷؛ ر.ک: عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۲۶۶.
  106. کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۸۰.
  107. واسعی، شریفی، مقاله «امام مهدی»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۵۲۹-۵۳۷.