اصلاح اجتماعی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معناشناسی

واژه «اصلاح»، عربی و مصدر باب افعال از ریشه (ص - ل - ح) است و دو معنا دارد:

  1. اگر از صَلَح گرفته شده باشد، در برابر فساد است و در این صورت معنای آن، برطرف کردن فساد و تباهی خواهد بود. در اقرب‌الموارد آمده است صَلَح الشيء صَلاحا و صَلوحا و صَلاحية: ضدّ فسد او زال عنه الفساد[۱]؛ «اصلاح کرد چیزی را. ضد فساد یا از چیزی فساد برطرف شد».
  2. اگر از صُلح گرفته شده باشد، به معنای آشتی دادن و برقراری سازش میان دو نفر یا دو گروه است که میان آنها جدایی و اختلاف ایجاد شده است. این واژه در فارسی نیز به هر دو معنای عربی آمده است؛ همان طور که دهخدا می‌نویسد: «به صلاح آوردن و نیکو کردن، ضد افساد، به سامان در آوردن، دور کردن تباهی و راست کردن چیزی. آشتی دادن، اصلاح میان قوم»[۲]. واژه «اصلاح» در آغاز عبارت از جنبش دینی اصلاح خواهانه‌ای بود که لوتر در آلمان به سال ۱۵۲۱ میلادی بدان همت گماشت. از آن پس به تدریج بر هر تغییری، خواه مذهبی و خواه اجتماعی و سیاسی، اطلاق گردید. دانشمندان علوم سیاسی و جامعه‌شناسی، معانی متفاوتی با نگرش‌های گوناگون برای آن ذکر کرده‌اند.
  3. اصلاح در علم سیاست معادل «رفرم Reform» است و در برابر «انقلاب» به کار می‌رود. انقلاب، به معنای دگرگونی در بنیادها، اصول و ارزش‌های یک نظام مستقر اجتماعی در جهت براندازی آن از راه به‌کارگیری ابزارها و سازوکارهای خشونت‌آمیز و غیرقانونی است، ولی اصلاحات به معنای پذیرش بنیادها و ساختار یک نظام و تلاش به منظور ایجاد تغییر در سازوکارها یا برخی از اصول برحسب نیازهای زمانی و مکانی خاص است. پس این نوع اصلاحات، به نوعی از تحولات و تغییرات اجتماعی نظر دارد که در چارچوب یک نظام سیاسی عمل می‌کند[۳].
  4. جوهره اصلاحات، نقد گذشته و یافتن شیوه اداره موفق جامعه در سطح خرد و کلان است[۴].
  5. اصلاحات به معنای «مهندسی اجتماعی Social Engineer» است. مهندسی اجتماعی یا نقشه‌کشی، اجتماعی، یکی از انواع اقدامات اصلاحی است که معمولاً برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت می‌گیرد. مهندسی اجتماعی معتقد است آدمی بر سرنوشت خود حاکم است و می‌تواند مطابق اهدافش در تاریخ بشر تأثیرگذار باشد و با بهره‌گیری از اطلاعات مبتنی بر امور واقع، در ساختن یا دگرگون کردن نهادهای اجتماعی مطلوب بکوشد. بنابراین، تعیین درست محتوای اصلاحات، زمان مناسب اقدام به آن، ارزیابی پیشاپیش نتایج و عواقب جنبی و احتمالی آن، شیوه‌های درست اعمال اصلاحات و غیره، از مهم‌ترین وظایف سیاسی است که کار اصلاحات و اندیشه به آن را به سرحد مهندسی اجتماعی می‌رساند[۵]. مهندسی اجتماعی در قلمرو جامعه‌شناسی کاربردی، به اعمال نظریه‌های علمی در زمینه‌های خاص اجتماعی گفته می‌شود و در جامعه‌شناسی خرد به راحتی صورت پذیر است. برای مثال، رئیس کارگاهی از دانشمندان علوم اجتماعی می‌خواهد تا به نظم و ترتیب دادن به سازمانش بپردازند؛ به طوری که بازده ارتقا یابد، روابط انسانی بهتر شود و... در جامعه‌شناسی کلان کاربرد آن با موانع بسیاری روبه‌روست؛ زیرا در این زمینه، دست‌کاری همه عناصر به دلیل گستردگی آنها دشوار است[۶].
  6. اصلاحات اجتماعی به معنای بهبودخواهی و سامان‌بخشی به وضع موجود به روش معتدل و تدریجی در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ایجاد تغییرات سودمند به شیوه تکاملی و مسالمت‌گرا برای دستیابی به تعادل و رفع معایب، تصحیح خطاها و متوقف‌سازی سوءاستفاده‌های اجتماعی و سیاسی، دادن ساختارهای نو و نظامی بهتر و برنامه‌ریزی شده از راه نقد اوضاع و یافتن روش‌های خروج از تنگناها و نوآوری در اداره کارآمد جامعه، بهره‌برداری خردمندانه از منابع، کاربرد منظم، حمایت شده و هدف‌دار انرژی‌های انسانی، به اختیار گرفتن عقلایی محیط طبیعی و اجتماعی، اتخاذ ساز و کارهای مشکل گشا و اقدام به حرکت‌های رو به پیش در مهندسی اجتماعی بر اساس شایسته‌سالاری، کارآمدی و قانون‌گرایی همگام با ارتقای توان تطبیق‌پذیری نظام سیاسی با خواست‌ها و اهداف جامع است[۷].

این تعریف، تعریفی کامل و مفصل از اصلاحات اجتماعی است و بر اساس آن، اصلاحات که اجتماعی جزئی از تغییرات اجتماعی به شمار می‌رود که هم دولت و هم مصلحان اجتماعی برای بهبودی وضع موجود در نظر داشته و درصدد اجرا و اعمال آن هستند؛ چراکه تغییرات اجتماعی، دگرگونی‌های با برنامه و بدون برنامه را در بر می‌گیرد. ویگو در تعریف تغییرات اجتماعی با برنامه می‌نویسد: «تغییر اجتماعی با برنامه مربوط به تلاش‌های عمدی، آگاهانه و گروهی کارگزاران تغییر برای بهبودی فعالیت‌های نظام اجتماعی است»[۸].

در تعریفی دیگر آمده است: تغییر اجتماعی برنامه‌ریزی شده، تغییری است که عامل یا کارگزار تغییر (معطوف به علل خاصی) در هدف تغییر ایجاد کند و آن را در زمان TO تا Tn از وضع موجود به وضع مطلوب (از نظر خود) انتقال می‌دهد. شیوه این انتقال، استراتژی‌های تغییر است و در این میان، محیط فیزیکی و نیز ارزش‌ها و هنجارهای جامعه بر هدف و عامل و بر وضع موجود و موجود و مطلوب و نیز بر استراتژی‌های تغییر اثر می‌گذارد. این تغییر، دفعی نیست، بلکه یک فرایند است و در طول زمان رخ می‌دهد و بنابراین، از زمان TO (شروع تغییر) تا Tn (رسیدن به وضع مطلوب) ادامه دارد[۹]. بنابراین، تعریف ما از «اصلاحات اجتماعی» به طور کلی به معنای اقدامات یا تغییراتی است که کارگزار تغییر، در جهت اهدافی از پیش تعیین شده، با برنامه‌ریزی و سامان‌دهی و بهبودی برنامه‌های پیشین به صورت قانونی و آرام و به دور از خشونت انجام می‌دهد.[۱۰]

اصلاح‌گری امام حسین

یکی از ابعاد اصلاح‌گری امام حسین(ع) مقابله با بدعت‌ها، پیدایش اختلافات طبقاتی و دور شدن و انحراف از سنت نبوی بوده است. هنگامی که صحابه پیامبر (ص) و پیروان علی (ع) به این ناهنجاری‌های اجتماعی لب به اعتراض می‌گشودند، به امر خلیفه شکنجه می‌شدند و یا نفی بلد و تبعید می‌گردیدند؛ چنان‌که ابن مسعود، صحابه بزرگ پیامبر (ص) در پای منبر عثمان بر او اعتراض کرده و پاسخ عثمان این بود که او را از مسجد اخراج کنید و مأموران او را کشان کشان روی زمین کشیدند و پس از بیرون بردن از مسجد، آن قدر او را به زمین کوبیدند که استخوان‌هایش درهم شکست. خلیفه به این هم بسنده نکرد، بلکه فرمان داد حقوق وی را نیز قطع کنند و حتی عیادت از او را در بستر بیماری ممنوع کرد.

عمار یاسر صحابه دیگر پیامبر نیز بارها نزد عثمان شتافت و به روش او بانگ اعتراض داشت. پند عمار این بود که بیت‌المال را از دسترس اغنیا دور نگه دار و به شیوه‌ای درست و عادلانه بپرداز و دست از تعصب قومی بردار و خانواده و منسوبان خویش را بر مردم مسلط مساز! عثمان این بار خود با عصایش بر عمار حمله کرد و ضرباتی چند بر صورتش نواخت. غلامانش نیز به پیروی از وی، صحابه پیامبر را کتک زدند.

ابوذر نیز در برابر این نابسامانی‌ها و کردارهای ناشایست تاب نیاورد و روزی فریاد برآورد: «ای عثمان! کارهای تازه‌ای در پیش گرفته‌ای که ما با آن آشنایی نداریم. به خدا سوگند! کردار تو نه در قرآن پیدا می‌شود نه در روایات پیامبر، به خدا سوگند! می‌بینم که نور حق خاموش می‌گردد، باطل زنده می‌شود و سودجویی رواج دارد. ای ثروتمندان! با فقرا همراهی کنید که خداوند فرمود: به آنان که طلا و نقره‌ها را انبار می‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌نمایند، بشارت بده که با آهن گداخته پیشانی، پهلو و پشت شما را داغ می‌کنند. پرده‌های حریر آویزان ساخته‌اید، متکاهای دیبا تهیه کرده‌اید و به خوابیدن روی بسترهای نرم خو گرفته‌اید، اما پیامبر خدا روی حصیر می‌خوابید. غذاهای رنگارنگ در اختیار شماست، ولی محمد (ص) از نان جوین سیر نمی‌گردید.

ابوذر به شام تبعید شد، اما در شام کردارهایی از معاویه دید که کارهای عثمان در برابرش ناچیز می‌نمود. هنگامی که معاویه «قصر الخضراء» کاخ سبز را بر پا می‌داشت، ابوذر برایش پیغام فرستاد: ای معاویه! اگر این کاخ سبز را از بیت‌المال ساخته‌ای، به ملت خیانت ورزیده‌ای و اگر از اموال خود ساخته‌ای، اسراف کرده‌ای! این حق گویی، واکنش معاویه را برانگیخت و او را ناگزیر ساخت که برای عثمان گزارش‌هایی دروغین بفرستد. از این‌رو، طبق فرمان خلیفه، او را بر شتری چموش و بدخو و بی‌روپوش نشاندند و مأموران سنگ‌دلی بر وی گماشتند که شتر را با شتاب می‌راندند؛ آن‌گونه که چون به مدینه رسیدند گوشت‌های ران‌هایش فرسوده و پیکرش کوبیده شد.

به هر حال عثمان از تحقیر، تهدید و دشنام به این صحابه بزرگ رسول خدا کوتاهی نکرد، ولی هنگامی که از بستن دهان حق‌گویش ناامید شد، خواست تا با پرداخت دویست دینار به ابوذر وی را رام و خاموش سازد.

اما ابوذر هشیارتر و پاک‌تر از آن بود که فریفته مال و منال دنیا شود و از این رو به فرستاده عثمان گفت: «آیا عثمان به همین اندازه که به من داده به مسلمانان دیگر هم داده است؟» نماینده عثمان پاسخ داد: «نه». ابوذر گفت: «پس من هم یکی از مسلمانانم، آنچه دیگران طاقت آن را دارند من هم طاقت آن را دارم! پول‌ها را باز گردانید».

عثمان چاره‌ای جز تبعید ابوذر نیافت و گواهی پیامبر بر راست‌گویی و درست‌کاری ابوذر را که علی (ع) بر آن تأکید داشت، ناشنیده انگاشت. شگفت اینکه از ترس خلیفه جز علی (ع) و حسین (ع) و عمار و عقیل، هیچ مسلمانی به بدرقه این صحابی صادق و صالح نشتافت. آری، ابوذر به جرم اعتراض به کج‌رفتاری‌های خلیفه به بیابان بی‌آب و علف ربذه تبعید شد و در آنجا تنها جان باخت[۱۱].

هنگامی که عثمان دستور داد عمار یاسر را به خاطر اعتراض‌هایش علیه اسراف‌کاری‌های مزبور، کتک بزنند، عایشه بر وی فریاد زد: «که این موی و جامه و کفش پیامبر است که هنوز نفرسوده است، ولی شما سنتش را از میان برده‌اید»[۱۲].

در این اوضاع و احوال، معاویه توانست با ترفند و سیاست بازی، هنگام مصاف با علی (ع) در طلیعه شکست، با افراشتن قرآن به نوک نیزه‌ها مردم را بفریبد و ماجرای حکمیت را تحمیل کند و قرآن ناطق را از مردم بگیرد و با به شهادت رساندن عمار یاسر و مؤمنان دیگر، باز هم در حفظ قدرت خویش پیروز و کام‌یاب باشد. ماجرای حمل و نهروان در هر صورت، برخاسته از این ستیز است.

همچنین با تداوم بخشیدن به سیاست تهدید و تطمیع مردم در دوران امام حسن (ع) توانست از وحدت و پیروزی لشکر آن حضرت پیش‌گیری کند و با تحمیل قرارداد صلح، نتیجه را به سود خود تغییر دهد. نفوذ در میان نیروهای وفادار به امام و توطئه برای از میان بردن آن حضرت، که متأسفانه کارساز هم واقع گردید، غرور و گردن‌فرازی و نخوتی را در پی داشت که جاودانگی حکومت اموی را در ذهنش ترسیم می‌ساخت؛ لذا با موروثی کردن سلطنت در خاندان خویش و بیعت گرفتن از مردم برای یزید، آشکارا بدعتی دیگر نهاد و دگر بار سر از سنت برتافت.

اینک که برخی صحابه پیامبر از میان امت رخت بر بسته و به دیار باقی شتافته‌اند و نه تنها علی و حسن به شهادت رسیده‌اند، بلکه عمار یاسر و ابوذر و حجر بن عدی و صعصعة بن صوحان نیز به ایشان پیوسته‌اند و دیری نمی‌پاید که مقداد و رشید هجری نیز دستگیر و مصلوب می‌شوند. حسین (ع) به عنوان فرزند پیامبر و وارث او، در برابر ارتجاع، فساد، بدعت ستمگری و منکری که جامعه اسلامی را در برگرفته بود، چه واکنشی باید نشان دهد؟

اکنون که به جای خانه ساده پیامبر و مسجد مدینه، کاخ سبز معاویه و قصرهای کوفه و شام خودنمایی می‌کند و به جای محمد (ص) و علی (ع)، شرک پیشه‌گان منافق، حکم‌روایی می‌کنند و بدتر از آن، جوان جاهل و شراب‌خوار و عیاشی که جز به شراب‌خواری و میمون بازی و قماربازی و سگ‌بازی و لودگی و شهوت‌رانی به چیزی نمی‌اندیشد، به عنوان خلیفه مسلمانان بر کرسی سلطنت می‌نشیند و به زور می‌خواهد از بزرگان قوم حتی فرزندان پیامبر بیعت بگیرد.

این جاست که حسین (ع) به عنوان مصلح اجتماعی و احیاگر سنت فراموش شده پیامبر (ص) وارد مبارزه می‌شود و صریحاً بیان می‌کند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‌»؛ «همانا من برای اصلاح امت جدم و از بین بردن انحراف‌ها و بدعت‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی دست به قیام زدم».

و همچنین در نامه‌ای به سران قبایل بصره می‌نویسد: «وَقَد بَعَثتُ رسولي إلَيكُم بِهذا الكِتابِ‌، وَأنَا أدْعُوكُم إِلى كِتابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ (ص)، فإنَّ السُّنَّة قَدْ أُميْتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ، وَإنْ تَسمَعوا قَولي، وَتُطيعوا أَمري، أَهدِكُم سبيلَ الرَّشادِ»[۱۳].[۱۴]

بدعت‌ستیزی

یکی از اصول بنیادی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، تکیه ایشان بر واقعیت‌ها و حقایق و دوری جستن از خرافات و امور بی‌اساس بود. خرافه‌پرستی که از بینش‌های سست سرچشمه می‌گیرد، ممکن است از انگیزه‌های سوء یا نادانی و جهالت باشد و در هر حال، پیامد آن برای جامعه بشری منفی و زیان‌بار است. از این‌رو پیشوایان معصوم وظیفه خود می‌دانستند که برای حفظ کیان دین و جامعه اسلامی با این پدیده موهوم مبارزه کنند تا دین در اثر خرافه‌گرایی دستخوش انواع بدعت‌ها نشود و اندیشه‌های باطل، بستری برای نوآوری در دین به وجود نیاورند. یکی از مهم‌ترین اهداف مکتب اسلام که در سرزمین حجاز و در میان اقوام جاهلیت نازل شد، مبارزه با خرافات و امور بیهوده از جمله بت‌پرستی بود. رسول خدا (ص) نه تنها با امور بیهوده‌ای که در تضاد با تعالیم وحیانی اسلام قرار داشتند مبارزه کرد، بلکه حتی با افکار و عقاید نادرستی که به ظاهر او را تأیید می‌کردند نیز به مقابله برخاست و کوشید مردم را به‌گونه‌ای تربیت کند که همواره پیرو دلیل و منطق باشند و از خرافه‌گرایی تبعیت نکنند.

امامان معصوم (ع) به تأسی از سیره رسول خدا (ص) همواره پاسدار حق و حقیقت بودند و با امور بی‌پایه و خرافی به مبارزه برمی‌خاستند. در برابر بدعت‌ها و تصورات نادرست موضع‌گیری کرده و همواره مراقب بودند تا جامعه اسلامی با گرفتار شدن به تصورات غلط و اوهام، به بیراهه نرود[۱۵].

خرافه‌زدایی

اسلام، دین آگاهی و معرفت است و واقع‌گرایی در ذات آن نهفته است. از این رو، نمی‌تواند با اوهام و خرافات هماهنگ باشد یا در برابر آن سکوت کند، بلکه اصولاً این مکتب، مبارزه با افکار خرافی و باطل را در رأس کار خود قرار می‌دهد. بر این اساس، پیامبر اسلام (ص)، آگاهی دادن به مردم و جذب آنان به سوی واقعیت‌ها را در دستور کار خویش قرار داده بود[۱۶]. رسول گرامی در زندگی پربرکت خود به پاک‌سازی اندیشه‌های خرافی پرداخت. البته مبارزه جدی و پیوسته آن حضرت، به عصر بعثت بازمی گردد. این پیکار در قالب‌های گوناگونی بود مانند: رشد حیات فکری ـ عقلانی جامعه؛ برخورد عملی با خرافه؛ دعوت به خردورزی و اعلام برادری و برابری انسان‌ها[۱۷].

منابع

پانویس

  1. سعید الخوری الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، ج۱، ص۶۵۶.
  2. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج۷، ص۲۸۲۴.
  3. حمید پارسانیا، «هفت نظریه برای اصلاحات»، مجله کتاب نقد، ش۱۶، ص۷۰.
  4. اخوان کاظمی، «اصلاحات، رفورم و رفورماسیون»، مجله کتاب نقد، ش۱۶، ص۱۵۵.
  5. اخوان کاظمی، «اصلاحات، رفورم و رفورماسیون»، مجله کتاب نقد، ش۱۶، ص۱۵۷.
  6. باقر ساروخانی، درآمدی بر دایرة المعارف علوم اجتماعی، ج۲، ص۷۶۳.
  7. محمدرضا دهشیری، «آسیب‌شناسی اصلاحات در ایران»، مجله کتاب نقد، ش۱۶، ص۱۰۷.
  8. Steven Vago، Social Change، ۱۹۹۶، p.۲۴۷.
  9. محمدرضا جوادی یگانه و مهدی عباسی لاخانی، تغییرات اجتماعی برنامه‌ریزی شده، ص۱۲.
  10. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۳۸.
  11. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج۵، ترجمه فارسی، ص۲۵۵-۲۷۵.
  12. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۸.
  13. «اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می‌فرستم. شما را به کتاب و سنت پیامبر دعوت می‌کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته‌ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت‌ها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهیم کرد» فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۵۶.
  14. باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰، ص ۶۶.
  15. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۸۸.
  16. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت، ص ۶۹.
  17. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی، ص ۵۳ ـ ۵۷.