رهبری سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


این مدخل از زیرشاخه‌های بحث رهبری و سیاست و مرتبط با مباحث وظایف پیامبر و وظایف امام است. "رهبری سیاسی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل رهبری سیاسی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ضرورت وجود امام و رهبر سیاسی از دیدگاه قرآن و سنت

رهبری سیاسی امام معصوم در آینه قرآن

گفته شد در قرآن کریم آیه‌ای که به صراحت از ضرورت وجود رهبر در جامعه سخن به میان آورده باشد، وجود ندارد؛ اما آیاتی وجود دارند که ناظر به مسئله رهبری سیاسی‌اند و به کمک روایات می‌توان مصادیق متعلق این آیات را همان وجود پاک امامان(ع) دانست. برخی از این آیات عبارت‌اند از:[۱۵](...)[۱۶]

رهبری سیاسی در روایات

روایاتی پرشمار در متون معتبر روایی شیعه وجود دارند که یکی از شئون امام را رهبری سیاسی ایشان می‌دانند؛ به‌گونه‌ای که در صدور این روایات از معصوم تردیدی نیست. از‌این‌رو به بررسی سندی تک‌تک این روایات نیازی نیست. روایات یادشده را می‌توان در دو دسته کلی به بحث گذاشت:

رهبری سیاسی امام علی(ع) در متون روایی

روایاتی که از رهبری سیاسی امام على(ع) سخن به میان می‌آورند، از دیرباز مورد توجه متكلمان و محققان شیعه بوده، و ایشان این روایات را جمع‌آوری و بررسی کرده‌اند. از جمله آنها احادیث یوم‌الدار، منزلت، غدير و ولایت است. بی‌تردید این احادیث، به ویژه حديث پرشور غدیر، برگ زرینی در حیات پرافتخار شیعه و اميرالمؤمنین(ع) به شمار می‌آید. عالمان شیعی درباره حدیث غدیر، چه از جهت سندی[۱۷] و چه از حیث دلالی، تلاشی سترگ، بلیغ و درخور داشته‌اند که نگارنده را از تکرار آن مباحث بازمی‌دارد.[۱۸] از دیگر روایات، روایت معروف نبوی "أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي" است که خطاب به امیرالمؤمنین(ع) بیان شد و می‌توان آن را حدیث ولایت نامید. این روایت، با طرق مختلف در منابع پرشمار شیعه و سنی به چشم می‌آید.[۱۹] براساس برخی نقل‌ها، عمران بن حصین نقل می‌کند که روزی رسول گرامی اسلام(ص) گروهی از مسلمانان را به فرماندهی امیرالمؤمنین(ع) به سریه‌ای فرستاد. چهار تن از مسلمانان (که گویا از چگونگی تقسیم غنایم به وسیله امام علی(ع) ناراحت شده بودند) با یکدیگر هم‌پیمان شدند که پس از بازگشت به مدینه نزد رسول الله(ص) رفته، از امیرالمؤمنين(ع) شکایت کنند. آن‌گاه که اینان به مدینه بازگشته، شکایت خود را به رسول الله(ص) اعلام کردند، ایشان غضبناک شده، دستور دادند تا امیرالمؤمنین(ع) را بیاورند، آن‌گاه فرمودند: "همانا على(ع) از من است و من از او هستم و او ولیّ هر مؤمنی پس از من است".[۲۰] براساس نقلی دیگر، ابن عباس بیان می‌کند آن‌گاه که پیامبر خدا(ص) عازم جنگ تبوک شد، حضرت علی(ع) را جانشین خود در مدینه ساخت و فرمود: "أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي".[۲۱] این مضمون از بريدة بن صاحب نیز نقل شده است.[۲۲] در متون روایی شیعی نیز این روایت از طرق مختلف نقل شده است.[۲۳] چنان‌که روشن است کثرت طرق نقل حدیث ولایت در منابع شیعی و اهل سنت به‌گونه‌ای است که هر محقق منصفی را از دقت‌های سندشناسانه بی‌نیاز می‌کند.[۲۴] افزون بر آن، مضمون حدیث ولایت، به‌گونه‌ای دیگر نیز در متون تاریخی و حدیثی به چشم می‌خورد؛ چنان‌که ابوسعید خدری از حضرت رسول(ص) نقل کرد که فرمود: "مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ‏".[۲۵] اینک لازم است اولاً، به حدیث ولایت به لحاظ معناشناختی توجه شود؛ و ثانياً، کاربرد مفهوم ولیّ بر دیگر امامان نیز واکاوی شود. پیش‌تر و به هنگام بحث از مفهوم "ولیّ" در قرآن کریم، معنای لغوی آن را بررسی کردیم و بر این باور شدیم که این واژه معانی فراوانی دارد که ناصر، سرپرست و دوست از جمله آنها هستند و تعیین یکی از آنها نیازمند قرینه است. به نظر می‌رسد (چنان‌که برخی محققان اشاره کرده‌اند[۲۶]) آنچه می‌تواند در حدیث ولایت کانون توجه قرار گیرد و موجب ترجیح یکی از معانی بر دیگر معانی شود، واژه "بعدی" است. روشن است که به‌کارگیری این واژه نمی‌تواند بدون دلیل و حکمت باشد. دقت در واژه یادشده روشن می‌سازد که اولاً، براساس ظاهر آن، مقام ولایت در زمان حیات حضرت رسول(ص) از آنِ خود ایشان بوده و پس از آن به امیرالمؤمنین(ع) منتقل شده است؛ ثانياً، امیرالمؤمنین(ع) این منصب را (به هرگونه که تفسیر و معنا شود) در زمان حیات حضرت رسول(ص) نداشت و پس از ایشان، آن را دارا شد؛ ثالثاً، روشن است که نمی‌توان گفت اميرالمؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) دوست و ناصر مؤمنان نبوده و تنها پس از وفات پیامبر، دوست و ناصر ایشان بوده است. افزون بر آن، مقام دوستی و نصرت مؤمنان مقامی نیست که اعطایی یا انتصابی باشد؛ بلکه هر انسانی می‌تواند دوست و ناصر دیگران باشد. بنابراین معانی نصرت و دوستی نمی‌تواند مدنظر پیامبر اسلام(ص) باشد. رابعاً، مقام سرپرستی امور جامعه و مؤمنان (که یکی از معانی واژه ولیّ است) قابلیت انتقال به غیر را دارد. بنابراین از میان معانی یادشده برای واژه "ولیّ" (و با نفی دیگر معانی) معنای "سرپرستی" متعین خواهد بود.[۲۷]

رهبری سیاسی دیگر امامان در روایات

برخی دیگر از این روایات، درباره تمام امامان(ع) و به‌طور کلی منصب امامت است. برای نمونه به چند روایت از مجموع روایات پرشمار موجود در متون روایی اشاره می‌کنیم:

  1. حسین بن ابی العلاء در روایتی صحیح نقل می‌کند که دیدگاه خود را درباره اوصیا و امامان بیان کرد که به ### 313### وی ایشان مفترض‌الطاعة هستند. امام صادق(ع) با استناد به آیات اولی‌الامر و ولایت دیدگاه وی را تأیید فرمودند؛[۲۸]
  2. برید عجلی در روایتی صحیح از امام باقر(ع) درباره آيه ﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا پرسید. ایشان با گلایه از کسانی که «ملک عظیم» را برای آل‌ابراهیم(ع) قبول دارند، اما در حق آل‌محمد(ص) انکار می‌کنند، این مقام را مساوی با مقام امامت، و مقصود از آن را مفترض‌الطاعة بودن امامان(ع) دانستند؛[۲۹]
  3. امام صادق(ع) در روایت صحیح دیگری، خودشان را مصداق کسانی دانستند که باید امانات را به آنها سپرد. آن‌گاه با تلاوت آیه اولی‌الامر، وظیفه مردم مبنی بر لزوم اطاعت از ایشان را یادآور شدند.[۳۰]

افزون بر آن، دو تعبير قادة الامم و ساسة العباد نیز که در زیارت جامعه کبیره وجود دارد،[۳۱] بیانگر شأن رهبری اجتماعی برای امامان معصوم(ع) است؛ زیرا تعبیر اول به معنای رهبران امت‌هاست و تعبیر دوم به معنای کسانی است که امر بندگان را مدیریت می‌کنند.[۳۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. برای نمونه به چند منبع از فرقه‌های معتزله، اشاعره و زیدیه اشاره می‌کنیم: ر.ک: عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحيد والعدل، ج۲۰، ص۱۶-۵۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، الاربعين فی اصول الدين، ج۲، ص۲۵۵؛ قاسم بن محمد بن علی زیدی، الاساس لعقائد الاكياس، ص۱۴۴.
  2. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.
  3. در تدوین این بخش، از بحث از کتاب رهبری در اسلام، نوشته محمد محمدی ری شهری کمک گرفته شده است.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  5. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.
  6. عبدالله بن محمد بن ابی شیبة، مصنف ابن ابی شیبة، ج۱۵، ص۳۲۷.
  7. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۱۳۵؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدين، ص۱۸۵.
  8. "اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا لِمَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ الْأَمْرَ فَإِنَّهُ نِظَامُ الْإِسْلَام‏" (شیخ مفید، الامالی، ص۱۴).
  9. امام رضا(ع) فرمود: "الْإِمَامُ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ" (محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۱، ص۲۴۶).
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
  11. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.
  12. "فَفَرَضَ... الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ...‏" (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۸؛ همو، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۸). گفتنی است این سخن حضرت زهرا(س) در منابع قدیمی‌تر چنين نقل شده است: "طاعتنا نظاماً و إمامتنا أمناً من الفرقة" (ر.ک: احمد بن ابی طاهر بن طيفور، بلاغات النساء، ص۲۸). ضمن آنکه در نهج البلاغه به عنوان سخن امام على(ع) نقل شده است: نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.
  13. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۲.
  14. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.
  15. گفتنی است این مطلب با آنچه در صفحات پیشین اشاره شد که در قرآن کریم به صراحت از ضرورت وجود رهبر به‌طور مطلق در جامعه سخنی به میان نیامده است، منافات ندارد؛ زیرا در آیاتی که برای رهبری امام معصوم آورده‌ایم، بحث ضرورت وجود رهبر معصوم بیان نشده است. نکته دیگر آنکه به دلیل رعایت اختصار به بررسی دو آیه بسنده کرده‌ایم. آیه سی‌ام سوره بقره نیز می‌تواند بیانگر شأن رهبری سیاسی امامان(ع) باشد. در‌این‌باره، ر.ک: محمد حسین فاریاب، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان مسلمان، ص۱۵۱ و ۱۵۲.
  16. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.
  17. گفتنی است برخی اندیشمندان اهل سنت از جاده انصاف خارج شده، حدیث غدیر را خبر واحد دانسته‌اند (محمد بن عمر فخر رازی، الاربعين فی اصول الدين، ج۲، ص۲۹۸؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار، ج۵، ص۱۸۱؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ میرسیدشریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱). با وجود این، توجه به نظریات دیگر اندیشمندان اهل سنت نیز در‌این‌باره ضروری است؛ چنان‌که ذهبی پس از نقل حدیث غدیر می‌نویسد: هذا حديث حسن عال جدا ومتنه فمتواتر (محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۴). ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: فأخرجه من حديث سبعين صحابياً أو اكثر (احمد بن علی بن حجر عسقلانی، تهذيب التهذیب، ج۷، ص۲۹۷). ابن حجر هیتمی نیز می‌نویسد: انه حديث صحيح لا مرية فيه. وقد اخرجه جماعة کالترمذی والنسائی واحمد وطرقه كثيرة جداً... وكثير من اسانیدها صحاح وحسان. ولا التفات لمن قدح فی صحته ولا لمن ردّه بان علياً كان باليمن لثبوت رجوعه منها وادراكه الحج مع النبی(ص)... (احمد بن حجر هیتمی المکی، الصواعق المحرقه، ص۴۲ و ۱۲۲). جالب آنکه فخر رازی نیز در کتاب تفسیری خود بیان می‌کند که روایت غدیر و تهنیت عمر به على(ع) را بسیاری نقل کرده‌اند (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۴۰۱).
  18. نکته‌ای که در تثبیت نظریه شیعه درباره حدیث غدیر می‌تواند کمک شایانی کند و به حسب تتبع نگارنده کمتر مورد توجه قرار گرفته است، بازخوانی تاریخی این حدیث در عصر خلفاست. بدین بیان که امیرالمؤمنین(ع) و نیز اصحاب ایشان در مواضع فراوانی از این حدیث برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع) بهره برده‌اند، که سخنان حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه یکی از آن نمونه‌هاست. با وجود این، به لحاظ تاریخی (به حسب تتبع نگارنده) هیچ‌یک از ایرادهای اهل سنت مبنی بر اینکه "مولی" به معنای محبوب است، از سوی خلفا یا دیگر صحابه گزارش نشده است، بلکه به نظر می‌رسد چنین تلاش‌های نافرجامی در ادوار بعدی برای تصحیح فعل صحابه صورت گرفته است (برای نمونه، ر.ک: عبدالجبار معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، ج۱، ص۲۱۹؛ محمد بن عمر فخر رازی، الاربعين فی اصول الدين، ج۲، ص۲۹۸؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴).
  19. برای آشنایی با منابع اهل سنت که حدیث ولایت را نقل کرده‌اند، ر.ک: سید علی حسینی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۱۸-۲۰.
  20. برای نمونه، ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۷ و ۴۳۸؛ سليمان بن داوود طیالسی، المسند، ص۳۶۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۶ و ۲۹۷؛ احمد بن علی تمیمی، مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۲۹۳؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۱۵۳.
  21. محمد بن محمد حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۳ و ۱۳۴؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۱۵۶ و ۱۵۷؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۵۹؛ يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۱؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۰۴؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، البداية و النهاية، ج۷، ص۳۳۸؛ عبدالحميد بن هبة الله بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۰.
  22. احمد بن علی بن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۲؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۸.
  23. محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۷۰، ۷۵ و ۸۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۲؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۳۵۱ و ۵۶۱.
  24. جای شگفتی است که با وجود نقل این روایت در بسیاری از متون روایی اهل سنت، ابن تیمیه - که دشمنی او با شیعه انکارناشدنی است - درباره حدیث ولایت می‌نویسد: ان هذا موضوع لم يروه احد من اهل العلم بالحديث فی كتاب يعتمد عليه لا الصحاح ولا السنن ولا المساند المقبولة (منهاج السنة النبوية، ج۷، ص۳۸۷). ناصرالدین البانی از دانشمندان سرشناس وهابی، درباره این اظهار نظر ابن تیمیه می‌نویسد: فمن العجيب حقاً أن يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على إنكار هذا الحديث وتكذيبه. وی پس از پذیرش تأويل ابن تیمیه درباره این روایت نیز می‌نویسد: فلا أدری بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث إلا التسرع والمبالغة فی الرد على الشيعة (محمد ناصرالدين الباني، السلسلة الصحيحة، ج۵، ص۲۲۲).
  25. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۶۶؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۴؛ احمد بن يحيى بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.
  26. سید علی حسینی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۴۴.
  27. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص:۲۶۷ - ۲۷۱.
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷. نظیر این سخن را ابی الصباح کنانی در روایتی صحیح نقل کرده است (همان، ص۱۸۶).
  29. "جَعَلَ مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ(ع) وَ يُنْكِرُونَهُ فِي آلِ مُحَمَّدٍ(ص)... الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ" (همان، ص۲۰۶؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۶).
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶.
  31. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰. برای دیدن دیگر روایات در‌این‌باره، ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۹۳ و ۹۴؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۱؛ همو، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۸؛ علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۲۰-۵۰.
  32. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۶۷ تا ۲۷۱.