آزادی در حقوق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث آزادی است. "آزادی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آزادی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

حق آزادی، ضمن آنکه روح حاکم بر اعلامیه حقوق بشر است، در مواد یکم، دوم، سوم و چهارم نیز بدان تصریح شده است. از مسائل این حق، آزادی عقیده است که در ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه ذکر و بر آزادی دین و ابراز عقاید نیز تأکید شده است؛ اما بعضی از مفسران معتقدند که قرآن آزادی عقیده را تشریع نکرده است، زیرا این تناقضی آشکار است که از یک سو مردم به راه توحید و نفی شرک فراخوانده شوند و از سوی دیگر به آنها به نپذیرفتن راه هدایت اجازه داده شود. [۱] به سخن دیگر، حصول عقیده ـ که همان درک تصدیقی است که در ذهن حاصل می‌شود ـ عملی اختیاری نیست تا بتوان برخی را از آن منع و برخی را در آن آزاد گذاشت و آنچه در مورد عقیده، تکلیف‌بردار است، لوازم عملی آن است؛ مثل دعوت به یک عقیده یا ردّ یک عقیده که آزادی در این موارد تابع قانون حاکم در هر جامعه است، بنابراین آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۲] تنها در مقام اثبات این مطلب است که واداشتن افراد به "اعتقاد به دین" صحیح نیست، چون اعتقاد اکراه بردار نیست. [۳] جمله ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۴] نیز تحلیلی بر این حقیقت است که چون حقایق دین با بیانات الهی و سنت نبوی کاملاً روشن است، معلوم است که رشد در پیروی دین و غیّ در ترک آن است، بنابراین اکراه در دین معنا ندارد. [۵] به گفته برخی، از این آیه در زمینه آزادی عقیده آزادی تکوینی برداشت می‌شود نه تشریعی؛ یعنی قوانین حاکم بر آفرینش انسان به گونه‌ای است که می‌تواند موحد یا ملحد باشد؛ اما از جهت تشریع و قانون الهی مجاز به پذیرش الحاد نیست، همان‌گونه که انسان از نظر تکوین در خوردن سم آزاد است؛ ولی از نظر تشریعحق ندارد حیات خود را به خطر اندازد. [۶] بعضی از باورمندان این دیدگاه، ضمن تأکید بر اینکه مرز آزادی در اسلام "قرب الی الله" است و هر چیزی که انسان را "از خدا باز دارد" ضد ارزش و ممنوع است، تنها پرسش برای فهم مسائل دینی را مجاز می‌دانند و به استناد آیه ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ[۷] سؤال و بحث علمی را جایز می‌شمرند، اگر بحث‌ها تنها در محافل علمی و نزد کسانی انجام گیرد که توانایی پاسخ به «شبهات» دینی را دارند، و گرنه جایز نیست. [۸]

در برابر، برخی معتقدند قرآن حق آزادی عقیده و بیان را برای کسانی که مخاطب آن هستند به رسمیت شناخته و نگاه حقوقی به این گونه حقی که قرآن برای انسان معتقد است، نتیجه‌اش این است که دولت اسلامی به عنوان طرف تعهد و تکلیف در همه حق‌ها، در این مورد نیز باید حق آزادی عقیده را به کسانی که آنها را بر حق نمی‌داند، بدهد. [۹] در همین جهت، بعضی از مفسران ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۱۰] را یک "قاعده کبروی" از قوانین اسلام و "رکنی عظیم" از ارکان سیاسی اسلام برشمرده‌اند و با استناد به آیه ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ [۱۱] معتقدند که می‌توان با اعتماد بر ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۱۲] صراط مستقیم ایمان را بی‌فتنه و جنگ به همگان نشان داد، از این رو جهاد، جوهر دین و مطلوب ذاتی آن نیست، بلکه تنها بر اثر ضرورت امور سیاسی واجب می‌شود. [۱۳] برخی از کسانی که معتقدند دین اسلام حق آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چنین استدلال می‌کنند که اسلام دینی تبلیغی است و دیگران را به ارتداد از دین خود و گرویدن به اسلام فرا می‌خواند. اگر اسلام به شکل کلی، حق آزادی عقیده را به رسمیت نشناخته باشد، تعارض پیش می‌آید، بنابراین پیشاپیش، این امکان را شدنی گرفته که هرکس می‌شود بر اساس مسیر فکری‌اش راهی غیر از راه حق را برگزیند. [۱۴] در تأیید این مدعا افزون بر آیات پیشین، می‌توان به آیات دیگری نیز استناد کرد ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۵]، ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۶]، ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ[۱۷]، ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۱۸]، ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۱۹]، ﴿وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۲۰]

در موضوع رهایی از بردگی نیز که در بحث آزادی یاد می‌شود، همان مفسران که معتقدند از میان سه سبب اساسی بردگی، یعنی جنگ با کافران حربی، غلبه و گرفتن به زور و ولایت، اسلام دو سبب اخیر را رد کرد و آنها را مجوز برده‌داری ندانست؛ اما سبب نخست را پایدار گذاشت، زیرا کافر حربی که با خدا و پیامبرش می‌ستیزد و جز نابودی انسانیت و حرث و نسل هدف ندارد، از مزایای انسانی برخوردار نیست و باید او را به هر شکل که می‌شود، هر چند سلب آزادی، دفع کرد. [۲۱] برده‌داری به استناد برخی از آیات قرآن مشروع است. این آیات، ضمن به رسمیت شناختن برده‌داری، برای آن قوانینی یاد می‌کنند؛ مانند آیات ازدواج بردگان: ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۲] و قصاص درباره آنان: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۳] بعضی از صاحب‌نظران معتقدند اسلام فراوان در جهت لغو تدریجی برده‌داری سعی داشته و با وضع قوانین خاص، این سنت از میان مسلمانان رخت بربسته است؛ از جمله این قوانین، کفّاره قسم: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۲۴]، کفاره قتل غیر عمد: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا [۲۵] و کفاره ظهار است: ﴿وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۲۶] که در آنها آزاد کردن بنده، یکی یا بخشی از کفّارات است.

اسلام از یک سو با تأکید بر کرامت ذاتی انسان ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۲۷] و ذاتی نبودن بردگی و از سوی دیگر با وضع قوانین ویژه، تمهیداتی را برای نابودی برده‌داری فراهم ساخت. [۲۸] در این جهت، یکی از مفسران در تفسیر ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۲۹] معتقد است همه، در اصل آفرینش و مواهب آن از یک گوهرند و اختلاف در رنگ و نژاد نباید خاستگاه تبعیض باشد. نفی اتخاذ ارباب، سرباز زدن از تحمیل عارضه اجتماعی و نظام غیر طبیعی ارباب‌یابی است. [۳۰] آیات دیگری را نیز در تأیید این اندیشه می‌توان یافت؛ مانند ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ[۳۱]، ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۳۲] و ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۳۳].[۳۴]

حق آزادی

یکی دیگر از حقوق شهروندی، آزادی‌های اجتماعی و سیاسی است. آزادی تفکر، آزادی بیان و قلم، آزادی فعالیت اجتماعی و سیاسی، آزادی انتخاب شغل، حق اعتراض و... نمونه‌هایی از آزادی شهروندی است. آزادی یکی از بزرگ‌ترین و عالی‌ترین ارزش‌های انسانی است که انسان را از موجودات دیگر امتیاز می‌بخشد. آزادی برای انسان، ارزشی مافوق ارزش‌های مادّی است. انسان‌هایی که دارای شخصیت انسانی‌اند، حاضرند در سخت‌ترین شرایط زندگی کنند، ولی در اسارت انسان دیگری نباشند و آزاد زندگی کنند[۳۵]. آزادی در هر مکتبی بر مبانی و اصولی استوار است که موجب می‌شود قلمرو آن در هر جامعه‌ای با جوامع دیگر متفاوت باشد[۳۶]. اینک برخی از شئون و انواع آزادی در اسلام که از حقوق شهروندی به‌شمار می‌رود، بیان می‌شود.[۳۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المیزان، ج۴، ص ۱۱۷.
  2. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست » سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  3. المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷.
  4. « رهیافت از گمراهی آشکار است » سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  5. المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.
  6. پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص ۳۱۷-۳۱۸.
  7. «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
  8. نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.
  9. حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۴.
  10. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست » سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  11. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! » سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  12. « رهیافت از گمراهی آشکار است » سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  13. المنار، ج ۳، ص ۳۹ ـ ۴۰.
  14. حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۶.
  15. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که:جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  16. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  17. «و اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند از گناهان آنان در می‌گذشتیم و آنان را به بوستان‌های پرنعمت در می‌آوردیم» سوره مائده، آیه ۶۵.
  18. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  19. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
  20. «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده‌اند ایمان آورده‌ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
  21. المیزان، ج ۶، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۶.
  22. «و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید و کابین‌هایشان را در حالی که پاکدامنند و نه پلیدکار و گزیننده دوست‌های پنهان، به گونه شایسته به (کسان) آنها بپردازید. آنگاه چون شوی کنند، اگر به کاری زشت دست یازیدند بر آنان نیمی از کیفر زنان آزاد خواهد بود. این (ازدواج با کنیزکان) برای کسی است که از (آلایش) گناه بهراسد و شکیبایی ورزیدن، برای شما بهتر است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۵.
  23. «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی) اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
  24. «خداوند شما را در سوگندهای بیهوده بازخواست نمی‌کند اما از سوگندهایی که آگاهانه خورده‌اید باز می‌پرسد بنابراین کفّاره (شکستن) آن، خوراک دادن به ده مستمند است از میانگین آنچه به خانواده خود می‌دهید یا (تهیّه) لباس آنان و یا آزاد کردن یک بنده؛ پس هر که (هیچ‌یک را) نیابد (کفاره آن) سه روز روزه است؛ این کفّاره سوگندهای شماست هرگاه سوگند خورید (و بشکنید)؛ حرمت سوگندهای خود را بدارید؛ خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌گرداند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۸۹.
  25. «هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن برده‌ای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن برده‌ای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش و آزاد کردن برده‌ای مؤمن (لازم است) و آن کس که (برده‌ای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبه‌ای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.
  26. «و آنان که زنان خود را ظهار می‌کنند سپس به آنچه گفته‌اند باز می‌گردند (تا آن را بشکنند) باید پیش از آنکه با یکدیگر تماسی داشته باشند بنده‌ای آزاد کنند؛ این (کاری) است که بدان اندرز داده می‌شوید و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۳.
  27. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  28. تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر، ص ۴۴۳ - ۴۴۸.
  29. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  30. پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷.
  31. «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (می‌تواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش می‌داده و درس می‌گرفته‌اید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
  32. «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانی‌تان به کفر فرمان می‌دهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
  33. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  34. مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  35. ر.ک: شهید مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص۱۵.
  36. برای آشنایی با پاره‌ای از این مبانی و اصول به پیوست دهم مراجعه. نمایید.
  37. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۳.