عصمت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:عصمت

معناشناسی

عصمت به معنای منع و حفظ به کار رفته است[۱] و در اصطلاح کلامی به معنای صفتی است که به وسیله آن شخص از گناه و زشتی مصونیت می‌یابد[۲]. برخی نیز آن را عبارت از ملکه و قوه نفسانی می‌دانند[۳] که با وجود قدرت در معصیت و ترک طاعت، سبب مصونیت دائم صاحب آن از ارتکاب خطا و گناه می‌شود[۴]. امام خمینی عصمت را حالت نفسانی و نورانیت باطنی حاصل از یقین و اطمینان تام می‌داند که سبب پرهیز از خطاها و معاصی می‌گردد[۵].[۶]

در ماهیت عصمت، اختلاف است. اشاعره می‌گویند: "عصمت شخص به این است که خداوند گناهی در شخصی نیافریده باشد"[۷] و حکما می‌گویند: "ملکه‌ای است که صاحب آن را از فجور باز دارد"[۸]. برخی عصمت را ملکه اجتناب از معاصی با تمکن از آن، تعریف کرده‌اند[۹]. حکیم سبزواری درباره چیستی عصمت می‌گوید: "خویی است که صاحبش را از خطا منع کند، از آن جهت که علم دارد به معایب معاصی و مناقب طاعات، پس امکان دارد که معصیت کند و طاعت نکند، لیکن چون به معایب معاصی و مضارّ آنها، علم دارد، آنها را مرتکب نمی‌شود، و چون به محاسن و منافع طاعات، علم دارد، آنها را به جا می‌آورد و آن هیئت نوریّه، در او راسخ و مؤکّد می‌شود"[۱۰].[۱۱]

پیشینه بحث

بحثِ عصمت دارای پیشینه‌ای طولانی است و در ادیان الهی و بلکه ادیان غیر وحیانی نیز به نوعی به آن توجه شده است[۱۲]. در دین یهود به عصمت پیامبران(ع) توجه شده و برخی سخن پیامبران(ع) را سخن خداوند دانسته‌اند[۱۳]. در آیین مسیحیت نیز عصمت پیامبر(ع) بلکه عصمت نویسندگان کتاب مقدس و تأیید آنان توسط روح‌القدس مطرح شده است[۱۴]. قرآن کریم نیز از عصمت فرشتگان و پیامبران(ع) یاد کرده[۱۵] و ابلاغ وحی و قرآن را از دستبرد تحریف مصون دانسته است[۱۶]. در بعضی احادیث، مانند حدیث ثقلین به طهارت و عصمت اهل بیت پیامبر(ص) اشاره شده است[۱۷].

بحث از عصمت در پی آیات و روایات توسعه یافته است و از همان آغاز رحلت پیامبر(ص) در اختلافات به سیره و سنت آن حضرت تمسک کرده[۱۸] و در مسائل گوناگون اعتقادی، کلامی و فقهی تلاش کرده‌اند در کنار استناد به قرآن، مدعای خویش را با گفتار و رفتار نبوی(ص) همراه سازند تا آنجا که عصمت پیامبر(ص) به عنوان مسئله کلامی مطرح گردید و مبنای برخی از منابع علم فقه شد[۱۹].

در اوایل قرن دوم هجری قمری، نحله‌ها و مکتب‌های کلامی و فقهی به بحث از عصمت پرداخته‌اند و بخشی از آثار خود را به این بحث اختصاص داده‌اند[۲۰]. در قرن‌های بعد، مفسران[۲۱]، محدثان[۲۲] و متکلمان شیعی[۲۳] مسئله عصمت را در آثار خود مطرح کرده‌اند[۲۴].

حقیقت و منشأ عصمت

درباره حقیقت عصمت آرای گوناگونی وجود دارد. هریک از اندیشمندان اسلامی با توجه به ریشه‌ها و مبادی شکل‌گیری آن به تعریف آن پرداخته‌اند[۲۵]. برخی متکلمان منشأ عصمت را لطف الهی دانسته‌اند[۲۶]. اشاعره از آنجا که هر نوع فاعلیت انسان در اعمال خود را به خداوند نسبت می‌دهند، عصمت را به انبیا(ع) نسبت نداده، آن را فعل و در نهایت فضل و توفیق الهی قلمداد می‌کنند[۲۷]. برخی از متکلمان و بیشتر فلاسفه عصمت را ملکه نفسانی می‌دانند که دارنده آن از ارتکاب گناهان مصونیت پیدا می‌کند[۲۸]. البته در عصمت، تکیه اصلی بر مصونیت دائم شخص معصوم از هر نوع گناه است؛ زیرا آنچه با مقام عصمت تنافی دارد، ارتکاب معصیت یعنی ترک واجب یا فعل حرام است؛ چنان که برخی روایات عصمت پیشوایان الهی(ع) را به معنای خودداری مستمر شخص معصوم(ع) از هر نوع حرام تفسیر کرده‌اند[۲۹].

ماهیت عصمت در مباحث کلامی و تفسیری بیشتر به نیروی وجودی تعریف شده است که در انسان ایجاد مصونیت از گناه و خطا می‌کند[۳۰]؛ ولی در اینکه این نیرو از چه مقوله‌ای است، دیدگاه‌های متفاوتی بیان شده است:

  1. برخی بر این باورند که عصمت فعل بنده و از مقوله تقواست که با عمل فرد و خودداری او در ارتباط است[۳۱] و در واقع عصمت درجه بالایی از تقوا می‌باشد[۳۲]؛
  2. برخی آن را از مقوله علم دانسته‌اند یعنی علم خاصی که تأثیر قطعی و تخلف‌ناپذیر دارد[۳۳] و مقصود برخی از علم را آگاهی از سرانجام‌های معصیت و طاعت شمرده‌اند[۳۴]؛ در حقیقت معرفت و یقینی که سبب رسوخ ملکه عصمت در نفس گردیده، مانع از اراده گناه و سلوک منافی با رضای الهی می‌گردد[۳۵].

امام خمینی نیز بر این باور است که حقیقت عصمت یک حالت نفسانی و نوری باطنی است که از نور کامل و یقین و اطمینان تام حاصل می‌شود[۳۶]. به اعتقاد ایشان آنچه از معاصی از انسان صادر می‌شود، از نقصان یقین و ایمان است؛ لکن یقین تام و کامل انبیا(ع) و مشاهده حضوری حاصل از آن، آنان را از معاصی و گناه معصوم می‌کند[۳۷] و این به معنای اختیار نداشتن آنان در عدم ارتکاب گناه نیست بلکه عصمت زاییده ایمان است[۳۸]. طبق این بیان، عصمت محصول ایمان و یقین است که اگر انسان به حق‌تعالی ایمان داشته باشد، با چشم قلب خداوند متعال را حاضر ببیند و باور کند که عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبی و حق‌تعالی در همه جا حاضر و ناظر است، دیگر مرتکب گناه نخواهد شد[۳۹].

امام خمینی مبدأ عصمت پیامبران(ع) را اتصال آنان به حقیقت مطلق الهی و مشاهده حضوری حق می‌داند؛ زیرا انبیا(ع) و اولیای الهی(ع) همواره خود را در محضر خدای تعالی که به همه امور احاطه دارد می‌بینند. اگر انسان یقین کند که تمام عوالم ظاهر و باطن در محضر ربوبی است و ایمان بیاورد که حق‌تعالی در همه جا حاضر و ناظر است و تمام اعمال و گفتار او را مأموران الهی ثبت می‌کنند و عذاب جهنم در پی آن است، امکان ندارد مرتکب گناه شود[۴۰].

امام خمینی با بیان فرق میان باور عمیق قلبی و اعتقاد علمی، ویژگی انبیا(ع) را باور عمیق قلبی آنان می‌داند که مانع صدور گناه از آنان می‌گردد[۴۱]. ایشان عنصر یقین را در حصول عصمت یک اصل می‌داند و معتقد است ایمان و یقین بالاتر از دانستن است و عصمت نتیجه چنین ایمان و باوری است[۴۲]. از دیدگاه ایشان، آنچه انبیا(ع) و اولیای الهی(ع) را از انسان‌های عادی متمایز می‌سازد، علم ویژه و درجه بالای ایمان و یقین تام به حضور حق‌تعالی است که سبب عصمت آنان از گناه و خطا می‌گردد[۴۳].[۴۴]

عصمت و اختیار

از آنجایی که عصمت امری موهبتی و الهی است، ممکن است گمان شود امر عصمت با اختیار ناسازگار است و شخص معصوم از روی اجبار از خطا و گناه مصون می‌ماند و این از موضوعاتی است که متکلمان به آن توجه کرده‌اند[۴۵]. عدم درک صحیح از رابطه این دو، اشاعره را به جبرگرایی واداشته؛ به گونه‌ای که عصمت را در معصومان(ع) کمال تلقی نمی‌کنند[۴۶].

بعضی آیات قرآن[۴۷] و روایات[۴۸] بر اختیاری بودن عصمت پیامبران(ع) و ائمه(ع) تأکید کرده‌اند. متکلمان امامیه هم ناسازگاری عصمت با قدرت و اختیار انسان را نفی کرده‌اند[۴۹]. دلیل این سازگاری آن است که نیروی عصمت هرگز از میان برنده قدرت و اختیار انسان نیست تا شخص معصوم را به صورت جبری از کار قبیح باز دارد؛ بلکه باعث تشدید اراده و قدرت اختیار انسان می‌گردد[۵۰].

امام خمینی نیز عصمت را با اختیار سازگار دانسته، بر این باور است که عصمت امری بر خلاف اختیار و از قبیل امور طبیعی و جبلّی نیست؛ بلکه نورانیت درونی و باطنی است که از ایمان کامل و یقین تام حاصل می‌شود[۵۱]. به اعتقاد ایشان معنای عصمت انبیا(ع) و امامان(ع) این نیست که جبرئیل مانع آنان از ارتکاب گناه شود؛ بلکه عصمت زاییده ایمان و معرفت شهودی آنان به حضور و اشراف همیشگی خداوند است؛ آنان پس از خلقت از طینت پاک با ریاضت و کسب نورانیت و ملکات فاضله همواره خود را در محضر حق‌تعالی که به همه امور احاطه دارد، مشاهده می‌کنند و با چشم دل خدای متعال را ناظر بر اعمال خود می‌بینند؛ این سبب خوف آنان از حق‌تعالی و محفوظ ماندن از وقوع در گناه می‌شود[۵۲]. از این رو عصمت برای معصومان(ع) ارزش و کمال به شمار می‌رود. در مقابل خطا و لغزش آدمی ناشی از غفلت و عدم توجه قلبی او به حضور خدای تعالی است؛ در حالی که پیشوایان الهی(ع) بر اثر توجه دایم به مقام ربوبی، از روی اختیار مصون از گناه هستند[۵۳].[۵۴]

جایگاه بحث عصمت

مسئله عصمت با توجه به نقش محوری آن در اختلاف دیرینه شیعه و اهل سنت درباره مسئله امامت و شرایط جانشینی پیامبر اکرم(ص) توجه مسلمانان به ویژه اندیشمندان شیعی را برانگیخته؛ به گونه‌ای که لزوم عصمت امام(ع) یکی از اصول اعتقادی و مهم‌ترین ویژگی تفکر شیعه در باب امامت شمرده می‌شود[۵۵]. این مسئله تأثیر گسترده‌ای بر نظریات اصولی و استنباط فقهی داشته است؛ بلکه کمتر مسئله فقهی می‌توان یافت که مبتنی بر عصمت پیامبر(ص) نباشد[۵۶] و بررسی آن از این نظر ضروری است که از یک‌سو ملاک حجیت قرآن و سنت نبوی(ص)، دو منبع مهم استنباط احکام فقهی است و از سوی دیگر، عصمت امام(ع) که مبنای بسیاری از مسایل فقه امامیه است، بر پایه عصمت پیامبر(ص) و حجیت کلام ایشان در حق امامان معصوم(ع) استوار است و از جهت دیگر اختلاف نظرهایی که در تفسیر و قلمرو عصمت وجود دارد باعث تمایزهایی در استنباط فقهی می‌گردد[۵۷]. امام خمینی در آثار خود به بحث از حقیقت، منشأ و اقسام عصمت پرداخته است[۵۸].[۵۹]

ضرورت عصمت

امامیه می‌گویند: امام باید معصوم باشد و دلیل آن را چند وجه دانسته‌اند.

اول: اینکه امام اگر معصوم نباشد، تسلسل، لازم می‌آید و تالی که تسلسل باشد، باطل است؛ پس مقدم که معصوم نبودن است، مثل آن، باطل است. بیان شرطیت عصمت، این است که مقتضی وجوب نصب امام، امکان خطا در مورد رعیت است. اگر این مقتضی در حق امام هم ثابت باشد، واجب است برای او امام دیگری باشد و این سلسله تا بی‌نهایت ادامه پیدا کند یا به امامی که معصوم و مصون از خطا باشد، منتهی شود که او امام اصلی خواهد بود.

دوّم: اینکه امام، حافظ شرع است. پس واجب است که معصوم باشد. اگر جایز الخطا باشد، وثوقی به آنچه که خدای تعالی ما را به آن متعبد و مکلف کرده است باقی نمی‌ماند و این، با هدف از تکلیف که انقیاد به مراد خدای تعالی است، ناسازگار است.

سوم: اینکه اگر از او خطا سر زند، انکار بر ضد او، واجب خواهد بود و این با امر به اطاعت که در قول خدای متعال: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۶۰] آمده است متناقض است.

چهارم: اگر از امام معصیت صادر شود، نقض غرض از نصب امام لازم می‌آید. تالی، باطل است پس مقدم هم مثل آن است[۶۱].

امام بر این باور است که پیامبر اعظم(ص) بالاصاله دارای مقام عصمت کبری است و دیگر معصومین به تبعیّت از آن ذات مقدّس دارای آن مقام‌اند. و چون اوصیای او از طینت اویند و با فطرت او اتّصال دارند، صاحب عصمت مطلقه به تبعیّت از او هستند که تبعیّت کامل است. و ابلیس هرگز در آنان تصرّفی نکرده است و آنان انسان‌هایی الهی و لاهوتی‌اند و سر تا پایشان نور و طهارت و سعادت است، و قلبشان از نور حق آکنده است و جز به حق توجّه نمی‌کنند و جز حق در آنان تصرف نمی‌کند[۶۲].

ایشان «عصمت» را غیر از ایمان کامل نمی‌دانند. به نظر ایشان معنای عصمت انبیاء و اولیاء این نیست که مثلاً جبرئیل دست آنان را بگیرد و آنان را از ارتکاب گناه باز دارد، که اگر جبرئیل دست هر کسی را بگیرد، هرگز مرتکب گناه نمی‌شود؛ بلکه عصمت زاییده ایمان است. اگر انسان به حق تعالی ایمان داشته باشد و با چشم قلب، خداوند متعال را مانند خورشید ببیند، امکان ندارد که مرتکب معصیت شود[۶۳].

امام خمینی، عصمت را امری بر خلاف اختیار و از قبیل امور طبیعی و جبلّی قلمداد نمی‌کنند، بلکه آن را حالتی نفسانی و نوری باطنی می‌دانند که از نور کامل یقین و اطمینان تامّ حاصل می‌شود. به باور ایشان خطیئات و معاصیی که از بنی‌آدم صادر می‌شود، از نقصان یقین و ایمان است. یقین کامل و اطمینان تامّ انبیاء که از مشاهده حضوری حاصل شده است، آنها را معصوم از خطیئات کرده است. یقین علی بن أبی طالب(ع)، او را به آنجا رسانده است که اگر عالم را به او بدهند، حاضر نیست دانه‌ای را از مورچه‌ای به ظلم بگیرد[۶۴].[۶۵]

گستره عصمت

اندیشمندان اسلامی برای عصمت به اعتبار متعلق آن اقسامی قائل‌اند:

۱. عصمت از خطا در اصل ادعای نبوت: یکی از مهمترین حوزه‌های عصمت پیامبران(ع) عصمت آنان از خطا و خیانت در اصل ادعای نبوت است؛ زیرا با اصل نبوت آنان در ارتباط است. عموم مسلمانان درباره اصل عصمت پیامبران الهی(ع) اتفاق نظر دارند[۶۶]؛ امّا درباره گستره عصمت و خصوصیات آن میان فرق اسلامی اختلاف است. در این زمینه آرای فراوانی وجود دارد؛ از جمله:

  1. دیدگاه اشاعره: اشاعره به عصمت انبیا(ع) از ارتکاب عمدی گناهان کبیره در زمان نبوت اعتقاد دارند؛ ولی آنان را از صدور گناه صغیره از روی سهو و نسیان مبرّا نمی‌شمارند. چنان‌که ارتکاب گناه کبیره و صغیره را عمداً و سهواً پیش از نبوت مغایر با عصمت نمی‌دانند؛ بلکه حتی نبوت کسی را که سابقه کُفر دارد، عقلاً جایز می‌شمارند[۶۷]؛
  2. دیدگاه معتزله: معتزله به عصمت پیامبران(ع) از ارتکاب گناهان در زمان نبوت اعتقاد دارند و معتقدند پیش از بعثت نیز پیامبران الهی(ع) از ارتکاب کارهایی که باعث تنفّر عموم می‌شود، معصوم‌اند؛ اما صدور گناهان صغیره را عمداً یا سهواً پیش از بعثت منافی با عصمت نمی‌دانند[۶۸]؛
  3. دیدگاه امامیّه: طبق این دیدگاه انبیا(ع) و ائمه(ع) از هر جهت عصمت فراگیر دارند و این عصمت اختصاص به دوران تصدی مقام نبوت و امامت آنان ندارد، بلکه دوران کودکی پیامبران(ع) و امامان(ع) را نیز دربر می‌گیرد؛

۲. عصمت پیامبر از خطا و اشتباه در ابلاغ وحی: همان دلیلی که ضرورت نبوت و عصمت پیامبر را در اصل نبوت اثبات می‌کند این نوع عصمت را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا تا این عصمت نباشد هدف بعثت تأمین نشده و حجت بر مردم تمام نخواهد گشت و در صورتی این پیام به مردم می‌رسد و حجت بر آنان تمام می‌شود که پیامبر از خطا و خیانت معصوم باشد[۶۹]. پس همان‌طور که دلایل نقلی[۷۰] عصمت آنان را از صدور گناه و خطای در ابلاغ و دریافت حقایق غیبی اثبات می‌کند، همچنین ادله عقلی بر ضرورت عصمت پیشوایان الهی(ع) مستلزم آن است که پیامبر(ع) و امام(ع) در تمام مقاطع زندگی خویش از هر گونه آلودگی به گناه پیراسته باشند تا شک و تردید در صداقت آنان راه نداشته باشد[۷۱].

۳. عصمت از اشتباه و نسیان در انجام تکالیف: یکی از حوزه‌های مهم عصمت که مورد توجه متکلمان به ویژه متکلمان امامیه قرار گرفته، عصمت پیامبر از اشتباه و نسیان در انجام تکالیف است و این بحث در کلام به بحث «السهو النبی» معروف است. بیشتر متکلمان شیعه سهو پیامبران و امامان(ع) را جایز نمی‌دانند[۷۲] و روایاتی را که بیانگر سهو نبی(ص) در نماز است نامعتبر می‌دانند[۷۳]. البته برخی علمای شیعه درباره سهو و نسیان دیدگاه خاصی دارند و نوعی از سهو را برای پیامبران(ع) و ائمه(ع) جایز دانسته‌اند و آن را منافی با عصمت نمی‌شناسند و حتی منکر سهو آنان را اهل غلو می‌دانند[۷۴]. اینان میان «إسهاء» (به سهو انداختن) و «سهو» تفاوت گذاشته‌اند و اولی را فعل الهی با پیامبران(ع) می‌دانند که خداوند گاهی برای مصلحتی، امری را از ذهن آنان محو و آنان را دچار سهو می‌کند و دومی را مربوط به عامه مردم و نتیجه تسلط شیطان دانسته‌اند[۷۵]. همچنان‌که حجیت افعال و سیره انبیا(ع) نیز اقتضا می‌کند که در افعال و گفتار آنان خطا راه نداشته باشد[۷۶]. مصون ماندن از جهل و سهو و فراموشی را نیز دربر می‌گیرد[۷۷].

۴. عصمت از گناه: از اقسام عصمت، عصمت از گناه است، اما اینکه مراد از گناه در اینجا همه اقسام آن است یا نوع خاصی از آن، دیدگاه یکسانی وجود ندارد؛ برخی مراد از گناه در عصمت انبیا(ع) را دروغ و خیانت در وحی می‌دانند[۷۸]. برخی آن را گسترش داده و شامل گناه کبیره و صغیره شمرده‌اند[۷۹]. برخی نیز آن را شامل گناه اخلاقی نیز دانسته‌اند؛ از این‌رو لازم است پیامبر از امور خلاف مروّت مبرّا باشد[۸۰].

امام خمینی عصمت را به دو قسم عصمت مطلقه و غیر مطلقه تقسیم می‌کند و قائل است پیامبر اسلام(ص) دارای مقام عصمت کبرا و بالاصاله است؛ زیرا دارای کمال مطلق است و از ابتدای فطرت تا انتها از تصرفات ابلیس مصون است و سراسر وجود او نور و سعادت و طهارت است و قوای ظاهره و باطنه ایشان نورانی و طاهرند و جز حق در آن تصرف ندارد و اوصیای ایشان(ع) به تبعیت از ایشان، آن مقام را دارند؛ اما بعضی معصومان از انبیا(ع) و اولیا(ع) دارای عصمت مطلقه نیستند؛ از این‌روی از تحرف شیطان خالی نیستند؛ چنان‌که توجه آدم(ع) به شجره منهیه از تصرفات ابلیس بزرگ بوده است[۸۱].

امام خمینی عصمت پیامبران الهی(ع) را فراگیر دانسته و آنان را از ارتکاب هر گونه گناه بزرگ و کوچک به دور می‌داند[۸۲] و کلام برخی از اصحاب امامیه درباره سهو پیامبر را نمی‌پذیرد و روایاتی را که دال بر سهواند[۸۳]، از حیث سند و متن مردود می‌شمارد[۸۴]. به اعتقاد ایشان معصومان(ع) از ارتکاب بعضی از اعمال که سبب تنفر طبع است به دور هستند[۸۵]. ایشان گستره عصمت پیشوایان الهی را از نظر زمان مشتمل بر آغاز تا پایان عمر می‌داند[۸۶]؛ از این‌رو در بعضی روایات برای عدم صلاحیت افرادی که مدتی از عمر خود مشرک بوده‌اند، برای منصب امامت به آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۷] استدلال شده است[۸۸].[۸۹]

رابطه عصمت و استغفار

ذیل برخی از آیات مانند: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۹۰]، از بخشش گناه پیامبر(ص) سخن به میان آمده و نسبت عصیان به ایشان داده شده، یا اینکه مغفرت گناه گذشته و آینده پیامبر(ص) یک نعمت الهی و فتح برای پیامبر(ص) قلمداد شده است. این بیان ممکن است با عصمت پیامبر(ص) ناسازگار دانسته شود؛ اما مفسران این آیات را منافی با مقام عصمت نمی‌دانند[۹۱] و معتقدند آنچه با مقام عصمت منافات دارد، نافرمانی و تمرّد از فرمان خدا در ترک واجب یا انجام گناه است، اما کاربرد کلمات «استغفار» بر زبان پیامبران(ع) و امامان معصوم(ع) و اقرار آنان به گناه به معنای نافرمانی خداوند نیست؛ زیرا در فرهنگ توحیدی آنان، بسیاری از کارهایی که بر همگان رواست، سزاوار مقرّبان درگاه الهی شمرده نمی‌شود، بلکه از منظر برگزیدگان الهی هر گونه توجه به غیر خدا نوعی گناه تلقّی می‌شود.

بر این اساس استغفار پیامبران(ع) برای خویش به دلیل عصمت آنان از هر گناه به معنای آمرزش‌خواهی از گناه نیست[۹۲]، بلکه از جنبه‌های گوناگون قابل تبیین است: ۱. نوعی تعلیم به امّت‌هاست برای اینکه امّت‌ها رحمت الهی را شامل حال خود کنند، ۲. استغفار از گناهان امّت خویش است، ۳. چون پیامبران(ع) هر لحظه در حال عروج به مقامات بالاتر هستند، در هر مرتبه از مرتبه پیشین استغفار می‌کنند[۹۳]؛ از این‌رو اطلاق واژه «عصیان» بر پیامبران(ع) و امامان(ع) به معنای رایج آن نیست و مراد از آن ترک اولی است[۹۴]. همچنین واژه «ذنب» در آیات به معنای دنباله و پیامدهای یک عمل تفسیر شده است[۹۵]؛ از این‌رو مفاهیمی مانند «عفو» و مغفرت و نیز همسان با عصمت مراتبی خواهد داشت[۹۶].

امام خمینی نیز استغفار را به معنای گناه نمی‌داند و بر این باور است که استغفار تنها منحصر به گناه منافی عصمت نیست بلکه مغفرت، ذنب و گناه به اصطلاح عرف عام نیست[۹۷]. همچنین ایشان تعبیر «ذنب» در برخی آیات را به معنای گناه اصطلاحی یعنی ارتکاب حرام یا ترک واجب ندانسته؛ بلکه مراد از آن را اموری می‌داند که با شخصیت و شئون اولیای الهی(ع) مغایرت دارد. ایشان با ذکر برخی آیات الهی[۹۸] و روایات[۹۹] به بیان برخی توجیهات اندیشمندان اسلامی[۱۰۰] درباره نسبت «ذنب» به پیامبر(ص) در آیه ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۱۰۱] می‌پردازد و درباره گناه و استغفار پیامبر(ص) چند احتمال را مورد بررسی قرار می‌دهد: ۱. مراد از گناه، ترک مستحب است؛ ۲. مراد از مغفرت و گناه با توجه به آیه الهی تعظیم آن حضرت و در مقام حسن خطاب است؛ ۳. مراد از استنفار و گناه، گناه دیگران نسبت به پیامبر(ص) و امّت است؛ ۴. مراد از غفران و ذنب نسبت به امّت پیامبر(ص) می‌باشد[۱۰۲].

امام خمینی وجه اخیر را از نگاه عرفانی مقبول می‌داند و در بیان آن قائل است که عین ثابت انسان کامل، مظهر اسم اللّه است و اعیانِ تمام وجودات، مظهرِ عین انسان کامل‌اند و از این‌رو هر نقص و گناهی (چه تکوینی و چه تشریعی) که در عالم محقق می‌شود، طبق حکم ظاهر و مظهر به ظاهر نسبت داده می‌شود و این انتساب مجازی نیست[۱۰۳]. به اعتقاد ایشان استغفار منحصر در گناه منافی عصمت نیست و برای ذنب مراتبی است؛ چنان‌که گاهی بعضی اعمال نیکو که برای ابرار از حسنات به شمار می‌رود، برای مقربان و مخلصان، ذنب محسوب می‌شود و استغفار رسول خدا(ص) نیز ممکن است از باب توجه به کثرت یا بروز خواطر بوده باشد[۱۰۴]، بلکه مراد از ذنب و گناه، ذنب وجودی است؛ زیرا از لوازم سلوک معنوی و عبور از مدارج و رسیدن به اوج کمال انسانی، غفران ذنوبی است که این ذنوب لازمه آن مقامات و مدارج است؛ زیرا اگر انسان بخواهد از این عالم به عالم دیگر و به مقامات قرب مطلق سفر کند، باید این مدارج را طی کند و به هر مرتبه‌ای که رسید، گناه مرتبه پیش باید بخشیده شود تا در تحت تجلیات ذاتیه احدی تمام ذنوب بخشیده گردد و ذنب وجودی که منشأ و مبدأ تمام ذنوب است در ظل کبریای احدی مستور گردد[۱۰۵]. ایشان فتح در آیه را گشایش ابواب معارف و مکاشفات از جانب حق می‌داند و معتقد است وقتی سالک از مرتبه و تعینات قلبی عبور کرد باب اسما و صفات بر او گشوده می‌شود و فتح مبین رخ می‌دهد و شخص تحت غفاریت اسما الهی واقع می‌شود و پس از این مرحله با تجلیات ذاتی و فنای تعینات خلقی و امری به فتح مطلق می‌رسد[۱۰۶].

امام خمینی با استناد به کلام استاد خود محمدعلی شاه‌آبادی مخالفت حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) را منافی با عصمت نمی‌داند و قائل است مخالفت آن حضرت برای حفظ حضور حق‌تعالی بود؛ زیرا گناه، هتک حرمت مجلس حق‌تعالی است و موسی(ع) مأمور به حفظ حضور حق‌تعالی بود. پس حضرت موسی(ع) حافظ حضرت حق و حضرت خضر(ع) حافظ حق حاضر در مقام بوده است و میان این دو مقام فرقی است که تنها راسخون در علم به آن آگاه هستند[۱۰۷].[۱۰۸]

منابع

پانویس

  1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۶۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳ - ۴۰۴.
  2. سید مرتضی، رسائل، ج۳، ص۳۲۵ - ۳۲۶؛ خواجه نصیر، تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۲۵.
  3. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۶۵.
  4. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ سید مرتضی، رسائل، ج۳، ص۳۲۵ - ۳۲۶.
  5. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  6. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۱.
  7. کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۱۸۴: العصمة: بالکسر و سکون الصاد هی عند الأشاعرة أن لا یخلق الله فی العبد ذنبا بناء علی ما ذهبوا إلیه من استناد الأشیاء کلها إلی الفاعل المختار ابتداء. و قیل العصمة عند الأشاعرة هی خلق قدرة الطاعة و یجیئ فی لفظ اللافی أیضا.
  8. تهانوی، کشاف الصطلاحات الفنون، ص۱۱۸۴: و عند الحکماء ملکة نفسانیة تمنع صاحبها من الفجور أی المعاصی بناء علی ما ذهبوا الیه من القوم بالایجاب و اعتبار استعداد القوابل، و تتوقف علی العلم بمعائب المعاصی و مناقب الطاعات فإنه الزاجر عن المعصیة و الداعی الی الطاعة، لأن الهیئة المانعة من الفجور اذا تحققت فی النفس و علم صاحبها ما یترتب علی المعاصی من المضار و علی الطاعات من المنافع تصیر راسخة، فیطیع و لا یعصی، و تتأکد هذه الملکة فی الانبیا بتتابع الوحی الیهم بالأوامر و النواهی. خواجه نصیرالدین طوسی در تلخیص المحصل، ص۳۶۸ آورده است: القائلون بالعصمة، منهم من زعم أن المعصوم هو الذی لا یمکنه الاتیان بالمعاصی، و منهم من زعم انه یکون متمکنا منه. و الاولون: منهم من زعم انه یکون مختصا فی بدنه او فی نفسه بخاصیة تقتضی امتناع اقدامه علی المعاصی، و منهم من ساعد علی کونه مساویا لغیره فی الخواص البدنیة، لکن فسّر العصمة، بالقدرة علی الطاعة و بعدم القدرة علی المعصیة و هو قول أبی الحسن الاشعری. و الذین لم یسلبوا الاختیار فسروها بانه الامر الذی یفعله الله تعالی بالعبد و علم انه لا یقدم مع ذلک الامر علی المعصیة بشرط أن لا ینتهی فعل ذلک الامر الی حد الالجاء.
  9. جرجانی، التعریفات، ص۶۵.
  10. سبزواری، اسرار الحکم، ص۴۷۶.
  11. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۶۴.
  12. ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، ص۱۸۴-۱۸۵.
  13. کتاب مقدس، سفر خروج، ب۴، ص۱۵.
  14. ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۶.
  15. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶؛ ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۶-۴۷؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۱۰، ص۵۱.
  16. ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲؛ ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  17. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۳۱.
  18. ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۹.
  19. ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۹.
  20. طبری امامی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۴۰۰ و ۶۰۰.
  21. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۱ - ۳۲۲؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۳۳۱ و ۳۷۶.
  22. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ - ۲۰۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۳۲؛ معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  23. ابن نوبخت، ابراهیم، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳-۷۵؛ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۱، ص۳۰۰ - ۳۱۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳.
  24. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۱.
  25. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ سید مرتضی، رسائل، ج۳، ص۳۲۶؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۸۰.
  26. ابن نوبخت، ابراهیم، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹.
  27. فخر رازی، المحصل، ص۵۲۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ - ۲۸۱؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۱۸۳.
  28. خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ جرجانی، التعریفات، ص۶۵؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۱۸۳.
  29. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  30. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۸؛ ج۵، ص۷۸ - ۸۰.
  31. علامه حلی، الألفین، ص۱۴۰ و ۱۶۱.
  32. سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج۵، ص۴۹.
  33. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۷۹ - ۸۰.
  34. فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۴.
  35. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۵۸؛ ج۲۳، ص۵۱۹ - ۵۲۱.
  36. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  37. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  38. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹.
  39. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹.
  40. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹-۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  41. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۰۵ - ۱۰۸.
  42. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۰۵ - ۱۰۸.
  43. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۶۳.
  44. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۲.
  45. ابن نوبخت، ابراهیم، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۷؛ دوانی، ص۱۱۸.
  46. خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۸؛ فاضل مقداد، الانوار الجلالیه، ص۱۴۹.
  47. ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  48. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰، ص۱۷۰.
  49. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ خواجه نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ همو، رسائل، ص۴۲۹ - ۴۳۰؛ علامه حلی، الألفین، ص۵۶ - ۵۷.
  50. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۱۶۳؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۵۹.
  51. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  52. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹.
  53. صحیفه امام، ج۸، ص۱۱۰.
  54. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۳.
  55. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۷۲؛ خواجه نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص۳۳۲.
  56. بهایی عاملی، محمد بن حسین، زبدة الاصول، ص۱۶۱؛ آملی، میرزا هاشم، الاجتهاد و التقلید، ص۷۳؛ حکیم طباطبایی، سیدمحمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۱۱۶؛ ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۹.
  57. ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۵.
  58. امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۹؛ شرح چهل حدیث، ص۵۵۲؛ آداب الصلاة، ص۵۹ - ۶۰.
  59. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۱.
  60. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  61. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۶۴-۳۶۵.
  62. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۵۹-۶۱.
  63. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹.
  64. و الله لو اعطيت الأقاليم السبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصى الله في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته (صدوق، الأمالی، ص۶۲۲، مجلس نود؛ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵).
  65. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۶۴.
  66. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ مظفر، محمدرضا، عقائد الإمامیه، ص۵۳ - ۵۴.
  67. آمدی، سیف الدین، ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۴، ص۱۴۳ - ۱۴۹.
  68. قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۵، ص۳۰۰ - ۳۰۵.
  69. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۸۴؛ ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۰۲.
  70. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳؛ ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷؛ شیخ صدوق، عیون اخبار، ج۱، ص۱۹۲ - ۱۹۵؛ همو، الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ ج۲، ص۴۲۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷؛ مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۷.
  71. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۶؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ همو، النکت الاعتقادیة، ص۳۷؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ علامه حلی، انوار الملکوت، ص۱۹۶.
  72. علامه حلی، نهج الحق، ص۱۴۲ - ۱۴۷؛ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۳.
  73. شیخ مفید، عدم سهو النبی(ص)، ص۱۷ - ۳۲.
  74. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۰.
  75. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۰.
  76. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۶.
  77. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۹۷.
  78. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۳.
  79. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۹۱.
  80. علامه حلی، رسالة السعدیه، ص۷۶؛ همو، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۷ - ۳۹۸؛ خرازی، سیدمحسن، بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۴۷؛ ضیایی‌فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۱۹.
  81. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۶۰.
  82. امام خمینی، جواهر الاصول، ج۴، ص۵۰۱؛ شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  83. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۹۷ - ۱۲۰.
  84. امام خمینی، الخلل، ص۲۰۴ - ۲۰۵.
  85. امام خمینی، البیع، ج۲، ص۵۵۱.
  86. صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۹۸.
  87. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  88. امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۱، ص۱۷۶.
  89. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۳.
  90. «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.
  91. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۵۵؛ ج۹، ص۱۶۸؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۵؛ ج۱۸، ص۲۵۳ - ۲۵۵.
  92. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۳۶۸ - ۳۷۱؛ ج۱۸، ص۲۵۴.
  93. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۱۶؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۱۱۴؛ ج۲۸، ص۵۲؛ ج۳۲، ص۳۴۴.
  94. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۹۱.
  95. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۶.
  96. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۳۶۳ - ۳۶۸.
  97. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۴۳.
  98. ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
  99. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۹۵.
  100. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۷۶.
  101. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
  102. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۳۸ - ۳۴۰.
  103. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۳۸.
  104. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۴۲ - ۳۴۳.
  105. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۴۳.
  106. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۴۱ - ۳۴۲.
  107. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۴۶.
  108. صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۲۶.