بازار در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

معروف‌ترین بازارهای دوره جاهلیت عبارت بود از: عکاظ، مَجَنه، ذوالمجاز و حباشه. این بازارها در صدر اسلام نیز پابرجا بود. بازار عکاظ اولین بازاری است که در سال ۱۲۹ هجری به دلیل غارتی که در آن صورت گرفت، رها شد[۱] و آخرین آنها نیز بازار حباشه بود که به سال ۱۹۷ هجری رها شد[۲]. برخی از این بازارها مانند عکاظ، تنها محل خرید و فروش کالا نبود؛ بلکه مکانی برای تجمع قبایل نیز به حساب می‌آمد و در آن اخبار و اطلاعات رد و بدل می‌شد و شعرا اشعار و غزل‌های خود را عرضه می‌داشتند، و شاید بتوان گفت آن‌چه در یک روزنامه امروزی وجود دارد، به گونه‌ای در بازار عکاظ نیز یافت می‌شد[۳].

بازارهای دوران جاهلیت «عشاران» و «خفیرانی» داشته‌اند که با گرفتن مبالغی از فروشندگان، امنیت بازار را تأمین می‌کردند. در مناطقی که حکومت مقتدری وجود داشت حاکمان را عشار می‌نامیدند. همچنین گاهی فروشندگان، خود را تحت الحمایة قبیله‌ای قرار می‌دادند و آن قبیله فردی را در مقام خفیر برای دریافت وجوه مأمور می‌کرد. به این ترتیب همه بازارهای دوران جاهلیت، به جز بازار عکاظ، عشاران و خفیرانی داشتند که نام آنان در منابع تاریخی آمده است[۴].

در عصر ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی به دست پیامبر، مهم‌ترین بازار مدینه «بنی قینقاع» نام داشت و در اختیار یهودیان بود. حضرت به دلیل حساسیت ویژه بازار و نارضایتی از حاکمیت مطلق یهودیان بر آن، در صدد شکستن حاکمیت و سلب انحصار از آنان برآمدند. از این رو بازار دیگری در مدینه تأسیس کردند و مقررات خاصی در آن وضع نمودند؛ نظیر عدم اخذ خراج از بازاریان، نداشتن جایی مشخص برای فروشندگان و ممنوعیت تجاوز به حریم بازار. ایشان همچنین تمام امتیازات قومی و طبقاتی گذشته را لغو و امنیت بازارها را به طور کامل تأمین کردند. این اقدامات موجب شکوفایی و رونق بازار شد. برای نمونه نگرفتن خراج و هر گونه مالیات، سبب کاهش قیمت‌ها و رونق خریدوفروش در بازار مسلمین شد و به این ترتیب انتقال بازار به مکان دیگر، درآمد مالیاتی یهودیان را از بنی قینقاع به شدت کاهش داده، آنان را که دشمن سرسخت مسلمانان بودند، به خشم آورد.

در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) گرچه محل خلافت و حکومت از مدینه به کوفه انتقال یافت، تغییری در محل بازارها گزارش نشده است؛ اما حضرت با توجه به نقش ویژه بازار در رونق فعالیت‌های اقتصادی، برای بهبود وضعیت و افزایش کارایی آن تدابیری اندیشیدند.

برای تبیین وضعیت بازار در حکومت امام علی (ع) می‌باید به برخی ویژگی‌های آن اشاره کرد. اگرچه بعضی از این ویژگی‌ها به زمان حضرت اختصاص ندارد و قبل از آن نیز وجود داشته است:

۱. بازار غالباً در کنار مسجد و دارالاماره بنا شده بود که این خود نشانه ارتباط وثیق این مراکز با یکدیگر است. برای نمونه، مساجد جامع بصره، کوفه و سامرا در کنار بازار قرار داشتند[۵]. از گفت‌وگوی عقیل بن ابی طالب با امیرالمؤمنین (ع) نیز استفاده می‌شود که بازار کوفه در کنار دارالاماره قرار داشته است. وقتی عقیل می‌گوید: من صد هزار دینار مقروض هستم و از بیت المال چیزی به من بده تا دیونم را ادا کنم، حضرت می‌فرماید: من و تو، هر کدام فردی از مسلمانان هستیم و حقی مساوی داریم و نمی‌توانیم بیش از دیگران از بیت المال سهم بگیریم، و وقتی عقیل قانع نمی‌شود، می‌فرماید: اگر به آن‌چه گفتم قانع نیستی، پایین برو و قفل یکی از صندوق‌ها را بشکن و آن‌چه در آن است بردار[۶].

البته این که بازار در کنار دارالاماره و مسجد بنا می‌شد، اختصاص به زمان حضرت ندارد، بلکه این یکی از مظاهر تمدن اسلامی تلقی می‌شود و تمام شهرهایی که به دست حاکمان اسلامی ساخته می‌شد چنین وضعیتی داشت، و مسجد جامع، هم مرکز مذهبی و سیاسی و محلی برای آموزش‌های فکری و عملی بود، و هم مکان بسیج نیروها برای دفاع و جهاد.

٢. از روایات استفاده می‌شود که در زمان امیرالمؤمنین (ع) کوفه بازارهایی داشت که در آنها اتاق‌هایی برای خریدوفروش ساخته و آماده شده بود. از جریان عقیل نیز این امر استفاده می‌شود؛ زیرا در غیر این صورت افراد صندوق‌های خود را در بازارهایی که هیچ اتاقی نداشت، رها نمی‌کردند. همچنین روایت عقیل گویای آن است که این اتاق‌ها حفاظی نداشت و امنیت آنها را دولت تأمین می‌کرد.

البته در کنار این نوع بازار، بازارهای دیگری نیز وجود داشت که هر کسی می‌توانست بساط خود را پهن کند و به خریدوفروش بپردازد. در این نوع بازار فروشندگان مکان خاصی نداشتند و آن کس که زودتر وارد بازار می‌شد، می‌توانست مکانی را که بهتر می‌دید، برای خود انتخاب کند و تا شب آن روز نیز، کسی حق ممانعت از او را نداشت و هیچ‌کس نمی‌توانست جای وی را تصاحب کند. امام علی (ع) در حدیثی می‌فرماید: «بازار مسلمانان مانند مسجد آنان است؛ کسی که در مکانی از بازار پیشی گیرد، تا شب از دیگران به آن مکان سزاوارتر است»[۷].

این سیاست موجب می‌شد که فروشندگان تلاش کنند زودتر به بازار بروند و بازار در انحصار فروشندگان خاصی قرار نگیرد. به این ترتیب فروشندگان و تجار مهم، امروز در جایی، و فردا در جای دیگری از بازار کالاهای خود را می‌فروختند و این سبب می‌شد که همه مناطق بازار، اهمیت و اعتبار یک‌نواختی داشته باشد[۸].

البته فرمان عدم احداث بنا در بازار به دلیل مصالح خاصی در آن زمان وضع شد؛ اما دائمی و ضروری بودن این حکم برای همه زمان‌ها، امر مسلمی نیست. به گونه‌ای که در زمان امام صادق (ع) برخی از اصحاب، نظیر ابی عماره طیار در بازار، صاحب مغازه بودند و برخی دیگر به گرفتن دکان در آنجا تشویق می‌شدند[۹]، و شاید گفته طبری مبنی بر اینکه بازارهای کوفه بدون ساختمان و بنا بود[۱۰]، ناظر به ابتدای شکل‌گیری بازار باشد.

دلیل دیگر، این گزارش است که حضرت از گرفتن کرایه «بیوت» صرف نظر می‌کردند و این نشان می‌دهد که در بازار کوفه غرفه‌ها و اتاق‌هایی وجود داشته و یعقوبی نیز تصریح می‌کند که تا زمان خالد قسری سقف آن غرفه‌ها از حصیر بوده است[۱۱]؛ بنابراین در زمان خلافت امام علی (ع) در بازار کوفه ساختمان‌هایی احداث شده بود.

٣. همان‌گونه که گذشت روایاتی از امیرالمؤمنین (ع) موجود است که نشان می‌دهد در بازار کوفه غرفه‌هایی وجود داشته است. این غرفه‌ها ملک دولت اسلامی بود و حضرت کراهت داشت که در مقابل استفاده از آنها اجاره‌ای بگیرد[۱۲]. از این روایات استفاده می‌شود که فروشندگان، تنها می‌توانستند برای مدتی بدون پرداخت اجاره، از این مکان‌ها استفاده کنند و حتی مجاز نبودند دکان‌هایی را شخصاً در بازار بسازند و در صورت چنین کاری حکومت با آنان برخورد می‌کرد.

عدم اخذ کرایه مغازه‌های بازار موجب تسهیل دادوستد می‌شد و در نهایت، کالاها با قیمت کم‌تری در اختیار مشتری قرار می‌گرفت و این خود یکی از عوامل رونق بازار شد، و شاید به همین علت بود که حضرت اجازه نمی‌داد کسی در بازار بنا بسازد؛ زیرا در این صورت هر گاه فرد به هر دلیل نمی‌توانست از آن مکان برای تجارت استفاده کند، احتمالاً این محل را در ازای اخذ کرایه به دیگری واگذار می‌کرد، و حضرت تمایل نداشت که از مغازه‌ها اجرتی گرفته شود. البته باید توجه داشت که در این باره تنها کراهت اخذ اجرت از این دکان‌ها مطرح است نه حرمت اخذ آن، و طبیعی است که حضرت با توجه به مصالح جامعه چنین عمل می‌کرد. اما اگر مصالح جامعه چنین اقتضایی نداشته باشد، مانعی از اخذ اجرت وجود ندارد.

البته این اقدام حضرت بی‌سابقه نبود؛ بلکه در روایتی که ابن شبه و ابن زباله از محمد بن عبدالله بن حسن دارند، بیان داشته‌اند که رسول الله (ص) نیز بازار را بر مسلمانان تصدق فرمود و خراج و کرایه‌ای از آنان دریافت نمی‌کرد[۱۳]. سنت عدم اخذ اجرت از بازارها تا زمان زیاد بن ابیه ادامه داشت. او اولین حاکمی بود که از بازارها اجرت گرفت[۱۴]. همچنین از روایات استفاده می‌شود که در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) تحت هیچ عنوان اعم از کرایه، خراج و مالیات، از خریدار و فروشنده چیزی نمی‌گرفتند؛ زیرا همان مصالحی که اقتضا می‌کرد از مغازه‌ها اجرت اخذ نشود، اقتضا می‌کرد که مالیات نیز اخذ نشود. اگر خراج را به دلیل فتوحات گسترده سرزمین‌ها، مهم‌ترین مالیات صدر اسلام بدانیم، می‌توانیم سفارش‌ها و توصیه‌های حضرت به مأموران جمع‌آوری خراج را مهم‌ترین توصیه‌ها درباره اخذ مالیات در جامعه اسلامی قلمداد کنیم.

۴. حدود بازارها را حکومت تعیین می‌کرد و بازاریان حق تخطی از محدوده معین را نداشتند. در مقابل، مردم نیز نمی‌بایست به حریم بازار تجاوز کنند و در آن ساختمان مسکونی بسازند. حکومت نیز همواره بر رعایت این حریم‌ها نظارت می‌کرد. پیامبر اسلام (ص) در هنگام تعیین بازار مدینه فرمود: «این بازار شما است و کسی حق تجاوز به آن را ندارد و خراج نیز از آن گرفته نمی‌شود»[۱۵].

حضرت علی (ع) نیز در دوران حکومت خویش از حدود بازار مراقبت می‌کرد[۱۶]. شاهد اینکه اصبغ بن نباته روایت می‌کند که روزی آن حضرت به بازار رفت و با مغازه‌هایی مواجه شد که در بازار ساخته بودند. حضرت دستور داد که آنها را ویران کنند[۱۷]؛ همان‌گونه که وقتی پیامبر بر خیمه‌ای در محل دارالمنبعث گذشت و فرمود: این خیمه چیست؟ گفتند: مردی از بنی حارثه در آن خرما می‌فروشد. حضرت دستور داد که آن خیمه را بسوزانند[۱۸].

۵. برای برخی پیشه‌وران، بازارهای تخصصی وجود داشت که آنان محصولات خود را در آن مکان‌ها عرضه می‌کردند. روایاتی که درباره نظارت حضرت بر بازارهای کوفه بر جای مانده است، به خوبی این مطلب را نشان می‌دهد. امام باقر (ع) می‌فرماید: «امیرالمؤمنین (ع) هر صبح در کوفه بازار به بازار می‌گشت»[۱۹]. برخی بازارهای تخصصی زمان امام علی (ع) عبارت بود از: بازار قصابان، بازار خرمافروشان، بازار ماهی فروشان. وجود این‌گونه بازارها می‌تواند با تضمین عادلانه قیمت، خرید کالا را آسان‌تر کند، و خریدار با توجه به کیفیت و قیمت کالا درباره خرید خود بهتر تصمیم بگیرد.

همچنین از روایت استفاده می‌شود که در محلی به نام «کناسه» صرافی، بزازی، خیاطی و خریدوفروش شتر انجام می‌شده است[۲۰].

روند تشکیل بازارهای تخصصی تا آنجا پیش رفت که در کوفه بازارهای خاصی برای برده فروشان، سلاخان و روغن فروشان پدید آمد و دکان‌های متعدد صرافی نزدیک مسجد کوفه بنا شد. خرمافروشان و ماهی فروشان نیز برای خود بازارهایی ساختند و پس از مدتی شتر فروشان و نانوایان نیز در بازارهای ویژه خود به رقابت پرداختند[۲۱]. تخصصی شدن بازارها به دیگر شهرها نیز سرایت کرد و شکل روشن‌تری به خود گرفت در سال ۱۴۵ هجری در مدینه، خرمافروشان، پرنده فروشان، هیزم فروشان و روغن فروشان، محصولات خود را در بازارهای مخصوص خود عرضه می‌کردند[۲۲]. به این ترتیب تشکیل بازارهای تخصصی به دلیل مزایا و خصوصیات برجسته‌شان در جامعه اسلامی به صورت یک سنت پسندیده رواج یافت[۲۳]

مواعظ و محدودیت‌های اخلاقی

امیرالمؤمنین (ع) در زمینه بازار فرموده‌هایی دارند که گرچه در مقام وجوب یا حرمت نیست، موجب کارایی مطلوب بازار از نظر اجتماعی و فردی می‌شود. البته از آنجا که این احکام الزامی نیست و نمی‌توان از طریق ضمانت‌های بیرونی و به صورت قهری، تجار و بازاریان را به تحقق آنها واداشت، چاره‌ای نیست جز اینکه انگیزه‌هایی را در آنان ایجاد کرد تا ضمانت‌های درونی تثبیت شود و ایشان خود به اجرا یا ترک آنها تمایل داشته باشند. حال برای ترسیم بازار مطلوب حضرت نمونه‌هایی از این مواعظ و محدودیت‌های اخلاقی را بر می‌رسیم.

سرگرم شدن به بازار و امور دنیایی آن

حسن بصری می‌گوید: امیرالمؤمنین (ع) در بازار بصره متوجه مردی شد که مشغول خریدوفروش بود. حضرت قدری در کار او نگریست و سخت گریست. سپس فرمود: «ای بندگان دنیا و کارگزاران اهل دنیا، روز قسم می‌خورید و شب می‌خوابید و زمان می‌گذرد، در حالی که از آخرت غافلید. پس چه هنگام می‌خواهید توشه برگیرید و برای آخرت فکری کنید؟» فردی به حضرت عرضه داشت که ای امیرالمؤمنین، ما چاره‌ای از تهیه معاش نداریم؛ پس چگونه عمل کنیم؟ امام فرمود: «طلب معاش از طریق حلال، انسان را از تلاش برای آخرت غافل نمی‌کند. پس اگر بگویید ما ناگزیر از احتکار هستیم، معذور نخواهید بود» و حضرت در حالی که گریه می‌کرد، از مرد جدا شد[۲۴].

در واقع طبیعت بازار چنان است که انسان را به خود مشغول می‌دارد و تمام توجه او را به سود بیش‌تر معطوف می‌کند. اگر انسان غفلت ورزد و در جهت تعالی معنوی خود به دقت مراقبت نکند، احتمال عادی شدن این غفلت و سرانجام، نهادینه گشتن آن در سراسر زندگی وجود دارد، و این خسرانی بزرگ است، و بازار که می‌تواند مکانی برای کسب درآمد و تأمین رفاه مادی و در نهایت، زمینه‌ساز تعالی معنوی انسان باشد، خود به مکانی برای سقوط معنوی تبدیل گردد.[۲۵]

آسان گرفتن معامله و قناعت به سود کم‌تر

امام علی (ع) بر آسان گرفتن در معامله، رعایت حق و انصاف، و قناعت به سود کم‌تر تأکید فراوان داشت. حضرت در گشت‌زنی‌های خود در بازار کوفه می‌فرمود: «ای بازاریان، از خدا بترسید و از او طلب خیر کنید و با آسان گرفتن در معامله تبرک جویید و بدین وسیله به مردم نزدیک شوید و با حلم، خود را زینت بخشید»[۲۶].

گرچه حضرت به طور کلی سهولت در خریدوفروش را توصیه کرده‌اند، ولی بر قناعت به سود کم‌تر نیز تأکید ویژه‌ای دارند: ای بازاریان، حق را بگیرید و حق دیگران را بدهید تا سالم بمانید و معاملاتی را که سود کم‌تری برای شما دارد، رد نکنید؛ چراکه در این صورت از سود بسیار محروم خواهید ماند.

مولا در این فرمایش، افزون بر ذکر توصیه اخلاقی، به این واقعیت اقتصادی نیز اشاره دارند که سهولت در خرید و فروش، موجب رفاه بیش‌تر و رضایت عمومی می‌شود. اگر فروشندگان، کالایی را در یک بازار شبه رقابتی که نوعاً کالاها کشش تقاضای بزرگ‌تر از واحد دارند، به قیمت کم‌تری بفروشند، افراد بیش‌تری آن را می‌خرند و بدین ترتیب، هرچند سود هر معامله کم است، ولی به علت کثرت معاملات، در مجموع سود بیش‌تری عایدشان خواهد شد. در این روند خریدار نیز از قیمت پایین‌تر سود خواهد برد و منافع و رفاه او نیز بیش‌تر تأمین می‌گردد.

شایسته است در این بخش به نکته دیگری در زمینه سود بپردازیم. بی‌تردید از نظر فقهی، سودبری در معاملات مباح است و اساساً اگر سودی در معامله‌ای نباشد، نوع عُقلا رغبتی به آن نشان نمی‌دهند. فقها با تقسیم بیع به مساومه، مرابحه، مواضعه و تولیه[۲۷] کسب سود را مجاز دانسته‌اند؛ اما آیا از نظر اخلاقی نیز سود بری، به خصوص از برادر مؤمن، جایز است؟ فقها یکی از مستحبات تجارت را عدم اخذ سود از مؤمنان ذکر کرده‌اند، و در صورتی که به خریدار وعده احسان داده شود، گرفتن سود کراهتی شدید دارد[۲۸]. در هر صورت اصل اخذ جواز سود، امری اتفاقی است.

حال بدون پرداختن به جزئیات فقهی مسئله سود، برآنیم تا سیره عملی امام علی (ع) را در این زمینه بررسی کنیم. جست‌و‌جوی مسئله سود، در کلمات امام راه به جایی نمی‌برد؛ اما وقتی به سیره عملی ایشان مراجعه می‌کنیم به نمونه‌های بسیاری بر می‌خوریم که ایشان خود سود پرداخته‌اند، یا فروشندگان را از سودبری منع نفرموده‌اند، و حتی بالاتر این که حضرت در مواردی خود در صدد برآمده‌اند که کالایی را با ربح به دیگری بفروشند.

اصبغ بن نباته می‌گوید: امام علی (ع) با غلامش قنبر به بازار بزازها رفت و وارد دکانی شد. از پسری که در مغازه بود، دو پیراهن به قیمت چهار و سه درهم خرید و پس از خرید به مسجد رفت. صاحب مغازه که از خرید حضرت و قیمت مورد معامله آگاه شد، خود را به مسجد رساند و به حضرت عرض کرد که پسرم شما را نشناخت. این دو درهم را که سود این دو پیراهن است بگیرید. حضرت فرمود: من چنین کاری نمی‌کنم. من چانه زدم و او هم با من چانه زد و سرانجام با رضایت، معامله انجام شد[۲۹].

روزی دیگر مولا از مغازه‌ای که پسری فروشنده آن بود پیراهنی به سه درهم خرید. وقتی پدر متوجه ماجرا شد به سرعت خود را به امام رساند و یک درهم به ایشان داد. حضرت پرسید: این درهم چیست؟ عرض کرد: سود پیراهن دو درهم بود. حضرت فرمود: من و او با رضایت معامله کردیم[۳۰].

در این دو نمونه حضرت می‌توانست بفرماید که من این دو درهم یا یک درهم را نمی‌گیرم، ولی بهتر است از مؤمنان سودی نگیرید. مولا نه تنها این مطلب را نفرمود، بلکه در هر دو مورد رضایت طرفین را فصل الخطاب قرار داده، می‌فرماید ما با رضایت معامله‌ای انجام دادیم و درهم را پس نمی‌گیرم.

اما دو نمونه دیگر نیز وجود دارد که نشان می‌دهد حضرت خود، در صدد برآمدند کالایی را با سود بفروشند، یا اینکه کالایی را با سود فروختند.

الف. ابوبحر از شیخش نقل می‌کند که من ازار خشنی بر تن علی (ع) دیدم و حضرت فرمود: من آن را به پنج درهم خریده‌ام؛ پس هر کس به من یک درهم سود بدهد، به او می‌فروشم[۳۱].

ب. ابن عباس نقل می‌کند که مقداد به علی (ع) عرضه داشت: سه روز است که چیزی نخورده‌ام. حضرت از خانه خارج شد و زره خود را به پانصد درهم فروخت و مقداری از آن را به مقداد داد و از او جدا شد. در همین حال مردی اعرابی به او می‌گوید: این شتر ماده را نسیه از من بخر. حضرت شتر را به صد درهم از او خرید و به راه افتاد. در راه مرد دیگری از ایشان می‌خواهد که این شتر را صد و پنجاه درهم، نقداً به او بفروشد، و حضرت می‌فروشد[۳۲].

به این ترتیب، جواز اخذ سود از روایت اول استفاده می‌شود. در ذیل روایت دوم آمده است که حضرت حسنین را به دنبال آن اعرابی فرستاد، ولی در همین هنگام پیامبر لبخندزنان فرا می‌رسد و می‌فرماید: «ای علی، اعرابی صاحب ناقه جبرئیل بود و مشتری میکائیل. آن صد درهم عوض شتر است و آن پنجاه درهم عوض پنج درهمی که به مقداد دادی»[۳۳]. با وجود این از روایت فوق نیز اصل جواز سودبری در معاملات استفاده می‌شود.

افزون بر این، امام صادق (ع) نقل می‌کند پیامبر نیز هنگامی که کاروانی از شام رسیده بود، اجناسی را خرید و با سود فروش آن دین خود را ادا کرد[۳۴]. البته این روایات، تنها اصل جواز اخذ سود را بیان می‌دارد و بی‌تردید اخذ سود بیش از اندازه نیز مطلوب نیست. محض نمونه، فردی به نام «مصادف» هزار دینار از امام صادق (ع) گرفت تا با آن تجارت کند. او پس از مدتی اصل پول را به همراه هزار دینار سود، نزد امام آورد. امام این سود را نپذیرفت و فرمود: «ای مصادف، درگیری با شمشیرها آسان‌تر است از به دست آوردن مال حلال»[۳۵].[۳۶]

قسم نخوردن در معاملات

قسم در معاملات، به هر صورت آن، نامطلوب است: اگر قسم دروغ باشد، حرام و اگر راست باشد، مکروه و ناپسند است. حضرت می‌فرماید: از سوگند دروغ خودداری کنید[۳۷]. از قسم خوردن برحذر باشید؛ چراکه حتی اگر سبب فروش کالا شود، برکت را از بین می‌برد[۳۸][۳۹]

خرید از کسی که انسان را نمی‌شناسد

به رغم آن‌که معامله با هر کسی مباح است و هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد، اگر فردی احتمال می‌دهد که فروشنده به سبب آشنایی و حجب و حیا، قیمت کالا را تقلیل بدهد یا جنس مرغوب‌تری را با قیمت عادی در اختیار او بگذارد یا هر گونه امتیازی برای او قائل شود، شایسته است که با او وارد معامله نشود. این نکته به ویژه درباره مسئولانی که می‌خواهند از بازار خرید کنند یا منزل و ملکی بخرند اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد.

امیرمؤمنان (ع) برای نظارت یا خرید به گونه‌ای در بازار تردد می‌کردند که مردم گمان می‌کردند او عربی بیابانی است. می‌گویند حضرت برای خرید پیراهنی به بازار کرباس فروشان رفتند و وارد مغازه پیرمردی که پیراهن می‌فروخت شدند. امام به پیرمرد فرمودند: یک پیراهن سه درهمی برایم بیاور. پیرمرد ایشان را شناخت و احترام کرد؛ ولی حضرت با او وارد معامله نشدند و به مغازه دیگری رفتند. صاحب آن مغازه نیز امام را شناخت و مولا از او نیز خرید نکردند. سرانجام وارد سومین مغازه شدند و از نوجوانی که ایشان را نمی‌شناخت، خرید کردند[۴۰][۴۱]

چانه زدن خریدار

از روایات حضرت برمی‌آید که چانه‌زدن هنگام خرید، مطلوب است. در این باره، امام فرموده‌اند: «در معاملاتی که انجام می‌دهی چانه بزن؛ انسانی مغبون نه ستوده است و نه مأجور»[۴۲]. همچنان که پیش گفته آمد، در جریان خرید دو پیراهن به هفت درهم، حضرت فرمود که من با او چانه زدم و او نیز با من چانه زد و سرانجام معامله با رضایت انجام شد[۴۳].

چانه زدن، به ویژه هنگامی که انسان از قیمت کالایی مطمئن نیست یا چند قیمت متفاوت در بازار وجود دارد، می‌تواند عاملی برای اطمینان انسان باشد و انسان پس از معامله پشیمان و دل‌چرکین نخواهد شد.[۴۴]

بازار در زمان حکومت امام علی (ع)

در عصر حاضر، تجارت محور سیاست دولت‌های بزرگ شده است؛ زیرا امروزه نفت، طلا، محصولات کشاورزی، تولیدات صنعتی و... به کشورهای مختلف صادر می‌شود و معمولاً تجار بزرگ با دولت‌های استعمارگر تبانی می‌کنند و تجارت را در انحصار خود در می‌آورند. وقتی که مایحتاج مردم در انحصار چند نفر یا چند کشور شد هر طور می‌خواهند و به هر قیمت و شرطی بخواهند می‌فروشند و بازار سیاه درست می‌کنند و اجناس را کم کم به بازار عرضه می‌کنند و حتی در موقع نیاز عرضه نمی‌کنند تا به قیمت کلان به فروش برسانند، محصولات نفتی که در زمستان بیشتر نیاز است به موقع نمی‌فروشند و احتکار می‌کنند یا اگر یخچال و فریزر و لوازم سرد کننده لازم است به موقع به بازار نمی‌آورند و یا به کشور مورد نیاز نمی‌فرستند با این کار و انحصار در کشور خود، باعث بالا رفتن قیمت‌ها و خوردن سود می‌شوند. خود را قوی و مصرف کنندگان را ضعیف و ناتوان می‌کنند.

یکی دیگر از طرق بهره‌برداری از محصولات، لوازم یدکی کارخانه‌ها و لوازم صنعتی است. که اجناس را با قیمت مناسب به بازار دنیا عرضه می‌کنند. اما لوازم یدکی آنها را با قیمت زیاد می‌فروشند که گاهی چند قطعه لوازم یدکی برابر یک شیء صنعتی هزینه برمی‌دارد. همه اینها از یک طرف و مهم‌تر از آن، تسلط بر سایر کشورهاست که می‌بینیم در دنیای امروز محصولات کشاورزی یا صنعتی بعضی از کشورها مخصوصاً ابزار جنگی به قیمت استعمار کردن کشور محتاج و نیازمند، تمام می‌شود و نفوذ خود را بر سایر کشورها تحمیل می‌کنند. که امروزه شاهدیم آمریکا و سایر کشورهای استعمارگر از راه تجارت، نفوذ خود را بر دنیای امروز گسترش می‌دهد و مسائل اقتصادی را به جنگ‌ها و خون‌ریزی‌ها و درگیری‌ها می‌کشاند.

لذا علی (ع) در نامه‌اش به مالک به این نکته توجه داده است که می‌فرماید: «تجارت سالم، باعث آرامش و رضایت جامعه است». و دستور می‌دهد که به امور بازرگانان توجه کند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگیرد تا مسلمانان خود منبع اصیل تجارت باشند و بیگانگان از این راه تسلطی بر جامعه اسلامی پیدا نکنند «وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلَادِكَ»[۴۵].

باز می‌بینیم خطر تجارت ناسالم را نیز گوشزد می‌کند و خواستار جلوگیری از افزون‌طلبی افراد شده است؛ زیرا اگر این کار را نکنند باعث تسلط بر توده محروم جامعه می‌شوند و سرنوشت جامعه در دست آنان قرار می‌گیرد: «وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ»[۴۶]. لذا آن را عیب مسؤولان می‌داند؛ زیرا آنان باعث شده‌اند که عنان جامعه در دست آن سوداگران بی‌رحم قرار گیرد: «وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ...»[۴۷].

مناسب است در این جا روایتی را که از امام صادق (ع) در مذمت این نوع سودجویی‌ها آمده است نقل کنیم: ابی جعفر فرازی می‌گوید: عائله امام صادق (ع) و هزینه زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام (ع) به فکر افتاد از طریق تجارت عایداتی به دست آورد. هزار دینار سرمایه فراهم کرد و به غلام خویش به نام «مصادف» داد و فرمود: «این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش». مصادف رفت و با آن پول، متاعی که قابل فروش در مصر باشد خرید و با کاروانی از تجار که همان متاع را حمل کرده بودند به سوی مصر روانه شد.

همین که به شهر مصر نزدیک شدند، قافله‌ای از تجار که از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد کردند. کاروان تجاری مدینه ضمن گفتگو با آنان وضع و قیمت کالای حمل شده را جویا شدند. معلوم شد متاعی که مصادف و دوستانش حمل کرده‌اند بازار خوبی دارد و آن متاع در مصر کمیاب است. صاحبان متاع از بخت نیک خود مسرور گشتند و همقسم شدند که به سودی کمتر از صد در صد نفروشند. اتفاقاً این متاع مورد نیاز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قیمت که هست آن را بخرند. کاروان مدینه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساند.

«مصادف» با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت و با خوشحالی به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد و دو کیسه را که در هر کدام هزار دینار بود جلو امام (ع) گذاشت و گفت: یکی از این دو کیسه سرمایه‌ای است که شما به من دادید و دیگری که مساوی اصل سرمایه است سود خالص است که به دست آمده است.

امام (ع) فرمود: این سود خیلی زیاد است، تو چه کردی که این همه سود به دست آوردی؟ «مصادف» قضیه را برای امام (ع) نقل کرد که چون مردم مصر از این متاع نداشتند قسم خوردیم که به کمتر از صد در صد سود خالص نفروشیم و این کار را کردیم.

امام (ع) فرمود: «سبحان الله، شما سوگند خوردید که در میان مردم مسلمان، بازار سیاه درست کنید؟ قسم خوردید به کمتر از سود خالص مساوی اصل سرمایه نفروشید؟ نه، چنین تجارت و سودی را هرگز نمی‌خواهم». سپس امام (ع) یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود: این سرمایه من. به آن یکی دست نزد و فرمود: من به آن کاری ندارم. آن گاه فرمود: «ای مصادف، شمشیر زدن از کسب حلال، آسان‌تر است»[۴۸].

از این گونه روایات استفاده می‌شود که وقتی مردم، نیازمند متاعی هستند، جایز نیست آن متاع در انحصار آورده شود و سود کلانی از آن برده شود، همان گونه که امروزه شرکت‌های انحصاری در دنیا انجام می‌دهند؛ لذا بر اولیای امور و مسؤولان جامعه اسلامی است که با این کارها سخت مبارزه کنند تا جلو ضربه زدن به نظام اسلامی را بگیرند.[۴۹]

منابع

پانویس

  1. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام. ج۷، ص۳۸۰.
  2. آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۷۰.
  3. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۸۳.
  4. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۷۹.
  5. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۳۸.
  6. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۵.
  7. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۵، باب السبق الی السوق، ح۱؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۹، ح۳۷۵۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۹، ح۳۱.
  8. بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  9. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴، ح۱۳.
  10. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۵.
  11. یعقوبی، احمد بن واضح، فتوح البلدان، ص۷۱.
  12. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۵، باب السبق الی السوق، ح۱؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۱۹، ح۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۰۰، ح۳.
  13. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۷.
  14. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۴، ص۷۱، بنا به نقل سیدجعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ترجمه سیدمحمدحسینی، ح۲۸.
  15. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۸؛ نمیری بشعری، ابو زید عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۴.
  16. بیهقی، السن الکبری، ج۹، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  17. بیهقی، السن الکبری، ج۱، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  18. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۹.
  19. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۷، ح۱۷.
  20. قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۹۱۳.
  21. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۷۳.
  22. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۷۴.
  23. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۰۶.
  24. شیخ مفید، الامالی، ص۱۱۹، ح۳.
  25. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۳۷.
  26. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۶، ح۱۷.
  27. شهید ثانی، شرح اللمعة الدمشقیه، ص۳۴۶ - ۳۶۸.
  28. شهید ثانی، شرح اللمعة الدمشقیه، ص۳۲۹.
  29. نیشابوری، محمد بن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۰۷؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۲.
  30. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۲۸، ح۸۷۸.
  31. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۳۲، ح۸۸۵.
  32. بحارالانوار، ج۴، ص۳۱.
  33. بحارالانوار، ج۴، ص۳۱.
  34. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴، ح۱۱.
  35. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۱.
  36. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۳۷.
  37. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۶، ح۱۷؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳، ح۳۷۲۶.
  38. الکافی، ج۵، ص۱۶۲، ح۲.
  39. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۴۰.
  40. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۲۸، ح۸۷۸.
  41. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۴۱.
  42. شیخ صدوق، الخصال، ص۶۲، ج۱۰.
  43. نیشابوری، محمد بن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۰۷.
  44. نظرپور، محمد نقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۵۴۱.
  45. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  46. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  47. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  48. فروع کافی، ج۵، ص۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۱؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۵۹.
  49. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۹۱.