بازار در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

معروف‌ترین بازارهای دوره جاهلیت عبارت بود از: عکاظ، مَجَنه، ذوالمجاز و حباشه. این بازارها در صدر اسلام نیز پابرجا بود. بازار عکاظ اولین بازاری است که در سال ۱۲۹ هجری به دلیل غارتی که در آن صورت گرفت، رها شد[۱] و آخرین آنها نیز بازار حباشه بود که به سال ۱۹۷ هجری رها شد[۲]. برخی از این بازارها مانند عکاظ، تنها محل خرید و فروش کالا نبود؛ بلکه مکانی برای تجمع قبایل نیز به حساب می‌آمد و در آن اخبار و اطلاعات رد و بدل می‌شد و شعرا اشعار و غزل‌های خود را عرضه می‌داشتند، و شاید بتوان گفت آن‌چه در یک روزنامه امروزی وجود دارد، به گونه‌ای در بازار عکاظ نیز یافت می‌شد[۳].

بازارهای دوران جاهلیت «عشاران» و «خفیرانی» داشته‌اند که با گرفتن مبالغی از فروشندگان، امنیت بازار را تأمین می‌کردند. در مناطقی که حکومت مقتدری وجود داشت حاکمان را عشار می‌نامیدند. همچنین گاهی فروشندگان، خود را تحت الحمایة قبیله‌ای قرار می‌دادند و آن قبیله فردی را در مقام خفیر برای دریافت وجوه مأمور می‌کرد. به این ترتیب همه بازارهای دوران جاهلیت، به جز بازار عکاظ، عشاران و خفیرانی داشتند که نام آنان در منابع تاریخی آمده است[۴].

در عصر ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی به دست پیامبر، مهم‌ترین بازار مدینه «بنی قینقاع» نام داشت و در اختیار یهودیان بود. حضرت به دلیل حساسیت ویژه بازار و نارضایتی از حاکمیت مطلق یهودیان بر آن، در صدد شکستن حاکمیت و سلب انحصار از آنان برآمدند. از این رو بازار دیگری در مدینه تأسیس کردند و مقررات خاصی در آن وضع نمودند؛ نظیر عدم اخذ خراج از بازاریان، نداشتن جایی مشخص برای فروشندگان و ممنوعیت تجاوز به حریم بازار. ایشان همچنین تمام امتیازات قومی و طبقاتی گذشته را لغو و امنیت بازارها را به طور کامل تأمین کردند. این اقدامات موجب شکوفایی و رونق بازار شد. برای نمونه نگرفتن خراج و هر گونه مالیات، سبب کاهش قیمت‌ها و رونق خریدوفروش در بازار مسلمین شد و به این ترتیب انتقال بازار به مکان دیگر، درآمد مالیاتی یهودیان را از بنی قینقاع به شدت کاهش داده، آنان را که دشمن سرسخت مسلمانان بودند، به خشم آورد.

در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) گرچه محل خلافت و حکومت از مدینه به کوفه انتقال یافت، تغییری در محل بازارها گزارش نشده است؛ اما حضرت با توجه به نقش ویژه بازار در رونق فعالیت‌های اقتصادی، برای بهبود وضعیت و افزایش کارایی آن تدابیری اندیشیدند.

برای تبیین وضعیت بازار در حکومت امام علی (ع) می‌باید به برخی ویژگی‌های آن اشاره کرد. اگرچه بعضی از این ویژگی‌ها به زمان حضرت اختصاص ندارد و قبل از آن نیز وجود داشته است:

  1. بازار غالباً در کنار مسجد و دارالاماره بنا شده بود که این خود نشانه ارتباط وثیق این مراکز با یکدیگر است. برای نمونه، مساجد جامع بصره، کوفه و سامرا در کنار بازار قرار داشتند[۵]. از گفت‌وگوی عقیل بن ابی طالب با امیرالمؤمنین (ع) نیز استفاده می‌شود که بازار کوفه در کنار دارالاماره قرار داشته است. وقتی عقیل می‌گوید: من صد هزار دینار مقروض هستم و از بیت المال چیزی به من بده تا دیونم را ادا کنم، حضرت می‌فرماید: من و تو، هر کدام فردی از مسلمانان هستیم و حقی مساوی داریم و نمی‌توانیم بیش از دیگران از بیت المال سهم بگیریم، و وقتی عقیل قانع نمی‌شود، می‌فرماید: اگر به آن‌چه گفتم قانع نیستی، پایین برو و قفل یکی از صندوق‌ها را بشکن و آن‌چه در آن است بردار[۶]. البته این که بازار در کنار دارالاماره و مسجد بنا می‌شد، اختصاص به زمان حضرت ندارد، بلکه این یکی از مظاهر تمدن اسلامی تلقی می‌شود و تمام شهرهایی که به دست حاکمان اسلامی ساخته می‌شد چنین وضعیتی داشت، و مسجد جامع، هم مرکز مذهبی و سیاسی و محلی برای آموزش‌های فکری و عملی بود، و هم مکان بسیج نیروها برای دفاع و جهاد.
  2. از روایات استفاده می‌شود که در زمان امیرالمؤمنین (ع) کوفه بازارهایی داشت که در آنها اتاق‌هایی برای خریدوفروش ساخته و آماده شده بود. از جریان عقیل نیز این امر استفاده می‌شود؛ زیرا در غیر این صورت افراد صندوق‌های خود را در بازارهایی که هیچ اتاقی نداشت، رها نمی‌کردند. همچنین روایت عقیل گویای آن است که این اتاق‌ها حفاظی نداشت و امنیت آنها را دولت تأمین می‌کرد. البته در کنار این نوع بازار، بازارهای دیگری نیز وجود داشت که هر کسی می‌توانست بساط خود را پهن کند و به خریدوفروش بپردازد. در این نوع بازار فروشندگان مکان خاصی نداشتند و آن کس که زودتر وارد بازار می‌شد، می‌توانست مکانی را که بهتر می‌دید، برای خود انتخاب کند و تا شب آن روز نیز، کسی حق ممانعت از او را نداشت و هیچ‌کس نمی‌توانست جای وی را تصاحب کند. امام علی (ع) در حدیثی می‌فرماید: «بازار مسلمانان مانند مسجد آنان است؛ کسی که در مکانی از بازار پیشی گیرد، تا شب از دیگران به آن مکان سزاوارتر است»[۷]. این سیاست موجب می‌شد که فروشندگان تلاش کنند زودتر به بازار بروند و بازار در انحصار فروشندگان خاصی قرار نگیرد. به این ترتیب فروشندگان و تجار مهم، امروز در جایی، و فردا در جای دیگری از بازار کالاهای خود را می‌فروختند و این سبب می‌شد که همه مناطق بازار، اهمیت و اعتبار یک‌نواختی داشته باشد[۸]. البته فرمان عدم احداث بنا در بازار به دلیل مصالح خاصی در آن زمان وضع شد؛ اما دائمی و ضروری بودن این حکم برای همه زمان‌ها، امر مسلمی نیست. به گونه‌ای که در زمان امام صادق (ع) برخی از اصحاب، نظیر ابی عماره طیار در بازار، صاحب مغازه بودند و برخی دیگر به گرفتن دکان در آنجا تشویق می‌شدند[۹]، و شاید گفته طبری مبنی بر اینکه بازارهای کوفه بدون ساختمان و بنا بود[۱۰]، ناظر به ابتدای شکل‌گیری بازار باشد. دلیل دیگر، این گزارش است که حضرت از گرفتن کرایه «بیوت» صرف نظر می‌کردند و این نشان می‌دهد که در بازار کوفه غرفه‌ها و اتاق‌هایی وجود داشته و یعقوبی نیز تصریح می‌کند که تا زمان خالد قسری سقف آن غرفه‌ها از حصیر بوده است[۱۱]؛ بنابراین در زمان خلافت امام علی (ع) در بازار کوفه ساختمان‌هایی احداث شده بود.
  3. همان‌گونه که گذشت روایاتی از امیرالمؤمنین (ع) موجود است که نشان می‌دهد در بازار کوفه غرفه‌هایی وجود داشته است. این غرفه‌ها ملک دولت اسلامی بود و حضرت کراهت داشت که در مقابل استفاده از آنها اجاره‌ای بگیرد[۱۲]. از این روایات استفاده می‌شود که فروشندگان، تنها می‌توانستند برای مدتی بدون پرداخت اجاره، از این مکان‌ها استفاده کنند و حتی مجاز نبودند دکان‌هایی را شخصاً در بازار بسازند و در صورت چنین کاری حکومت با آنان برخورد می‌کرد. عدم اخذ کرایه مغازه‌های بازار موجب تسهیل دادوستد می‌شد و در نهایت، کالاها با قیمت کم‌تری در اختیار مشتری قرار می‌گرفت و این خود یکی از عوامل رونق بازار شد، و شاید به همین علت بود که حضرت اجازه نمی‌داد کسی در بازار بنا بسازد؛ زیرا در این صورت هر گاه فرد به هر دلیل نمی‌توانست از آن مکان برای تجارت استفاده کند، احتمالاً این محل را در ازای اخذ کرایه به دیگری واگذار می‌کرد، و حضرت تمایل نداشت که از مغازه‌ها اجرتی گرفته شود. البته باید توجه داشت که در این باره تنها کراهت اخذ اجرت از این دکان‌ها مطرح است نه حرمت اخذ آن، و طبیعی است که حضرت با توجه به مصالح جامعه چنین عمل می‌کرد. اما اگر مصالح جامعه چنین اقتضایی نداشته باشد، مانعی از اخذ اجرت وجود ندارد. البته این اقدام حضرت بی‌سابقه نبود؛ بلکه در روایتی که ابن شبه و ابن زباله از محمد بن عبدالله بن حسن دارند، بیان داشته‌اند که رسول الله (ص) نیز بازار را بر مسلمانان تصدق فرمود و خراج و کرایه‌ای از آنان دریافت نمی‌کرد[۱۳]. سنت عدم اخذ اجرت از بازارها تا زمان زیاد بن ابیه ادامه داشت. او اولین حاکمی بود که از بازارها اجرت گرفت[۱۴]. همچنین از روایات استفاده می‌شود که در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) تحت هیچ عنوان اعم از کرایه، خراج و مالیات، از خریدار و فروشنده چیزی نمی‌گرفتند؛ زیرا همان مصالحی که اقتضا می‌کرد از مغازه‌ها اجرت اخذ نشود، اقتضا می‌کرد که مالیات نیز اخذ نشود. اگر خراج را به دلیل فتوحات گسترده سرزمین‌ها، مهم‌ترین مالیات صدر اسلام بدانیم، می‌توانیم سفارش‌ها و توصیه‌های حضرت به مأموران جمع‌آوری خراج را مهم‌ترین توصیه‌ها درباره اخذ مالیات در جامعه اسلامی قلمداد کنیم.
  4. حدود بازارها را حکومت تعیین می‌کرد و بازاریان حق تخطی از محدوده معین را نداشتند. در مقابل، مردم نیز نمی‌بایست به حریم بازار تجاوز کنند و در آن ساختمان مسکونی بسازند. حکومت نیز همواره بر رعایت این حریم‌ها نظارت می‌کرد. پیامبر اسلام (ص) در هنگام تعیین بازار مدینه فرمود: «این بازار شما است و کسی حق تجاوز به آن را ندارد و خراج نیز از آن گرفته نمی‌شود»[۱۵]. حضرت علی (ع) نیز در دوران حکومت خویش از حدود بازار مراقبت می‌کرد[۱۶]. شاهد اینکه اصبغ بن نباته روایت می‌کند که روزی آن حضرت به بازار رفت و با مغازه‌هایی مواجه شد که در بازار ساخته بودند. حضرت دستور داد که آنها را ویران کنند[۱۷]؛ همان‌گونه که وقتی پیامبر بر خیمه‌ای در محل دارالمنبعث گذشت و فرمود: این خیمه چیست؟ گفتند: مردی از بنی حارثه در آن خرما می‌فروشد. حضرت دستور داد که آن خیمه را بسوزانند[۱۸].
  5. برای برخی پیشه‌وران، بازارهای تخصصی وجود داشت که آنان محصولات خود را در آن مکان‌ها عرضه می‌کردند. روایاتی که درباره نظارت حضرت بر بازارهای کوفه بر جای مانده است، به خوبی این مطلب را نشان می‌دهد. امام باقر (ع) می‌فرماید: «امیرالمؤمنین (ع) هر صبح در کوفه بازار به بازار می‌گشت»[۱۹].

برخی بازارهای تخصصی زمان امام علی (ع) عبارت بود از: بازار قصابان، بازار خرمافروشان، بازار ماهی فروشان. وجود این‌گونه بازارها می‌تواند با تضمین عادلانه قیمت، خرید کالا را آسان‌تر کند، و خریدار با توجه به کیفیت و قیمت کالا درباره خرید خود بهتر تصمیم بگیرد. همچنین از روایت استفاده می‌شود که در محلی به نام «کناسه» صرافی، بزازی، خیاطی و خریدوفروش شتر انجام می‌شده است[۲۰].

روند تشکیل بازارهای تخصصی تا آنجا پیش رفت که در کوفه بازارهای خاصی برای برده فروشان، سلاخان و روغن فروشان پدید آمد و دکان‌های متعدد صرافی نزدیک مسجد کوفه بنا شد. خرمافروشان و ماهی فروشان نیز برای خود بازارهایی ساختند و پس از مدتی شتر فروشان و نانوایان نیز در بازارهای ویژه خود به رقابت پرداختند[۲۱]. تخصصی شدن بازارها به دیگر شهرها نیز سرایت کرد و شکل روشن‌تری به خود گرفت در سال ۱۴۵ هجری در مدینه، خرمافروشان، پرنده فروشان، هیزم فروشان و روغن فروشان، محصولات خود را در بازارهای مخصوص خود عرضه می‌کردند[۲۲]. به این ترتیب تشکیل بازارهای تخصصی به دلیل مزایا و خصوصیات برجسته‌شان در جامعه اسلامی به صورت یک سنت پسندیده رواج یافت[۲۳].

بازار در زمان حکومت امام علی (ع)

در عصر حاضر، تجارت محور سیاست دولت‌های بزرگ شده است؛ زیرا امروزه نفت، طلا، محصولات کشاورزی، تولیدات صنعتی و... به کشورهای مختلف صادر می‌شود و معمولاً تجار بزرگ با دولت‌های استعمارگر تبانی می‌کنند و تجارت را در انحصار خود در می‌آورند. وقتی که مایحتاج مردم در انحصار چند نفر یا چند کشور شد هر طور می‌خواهند و به هر قیمت و شرطی بخواهند می‌فروشند و بازار سیاه درست می‌کنند و اجناس را کم کم به بازار عرضه می‌کنند و حتی در موقع نیاز عرضه نمی‌کنند تا به قیمت کلان به فروش برسانند، محصولات نفتی که در زمستان بیشتر نیاز است به موقع نمی‌فروشند و احتکار می‌کنند یا اگر یخچال و فریزر و لوازم سرد کننده لازم است به موقع به بازار نمی‌آورند و یا به کشور مورد نیاز نمی‌فرستند با این کار و انحصار در کشور خود، باعث بالا رفتن قیمت‌ها و خوردن سود می‌شوند. خود را قوی و مصرف کنندگان را ضعیف و ناتوان می‌کنند.

یکی دیگر از طرق بهره‌برداری از محصولات، لوازم یدکی کارخانه‌ها و لوازم صنعتی است. که اجناس را با قیمت مناسب به بازار دنیا عرضه می‌کنند. اما لوازم یدکی آنها را با قیمت زیاد می‌فروشند که گاهی چند قطعه لوازم یدکی برابر یک شیء صنعتی هزینه برمی‌دارد. همه اینها از یک طرف و مهم‌تر از آن، تسلط بر سایر کشورهاست که می‌بینیم در دنیای امروز محصولات کشاورزی یا صنعتی بعضی از کشورها مخصوصاً ابزار جنگی به قیمت استعمار کردن کشور محتاج و نیازمند، تمام می‌شود و نفوذ خود را بر سایر کشورها تحمیل می‌کنند. که امروزه شاهدیم آمریکا و سایر کشورهای استعمارگر از راه تجارت، نفوذ خود را بر دنیای امروز گسترش می‌دهد و مسائل اقتصادی را به جنگ‌ها و خون‌ریزی‌ها و درگیری‌ها می‌کشاند.

لذا علی (ع) در نامه‌اش به مالک به این نکته توجه داده است که می‌فرماید: «تجارت سالم، باعث آرامش و رضایت جامعه است». و دستور می‌دهد که به امور بازرگانان توجه کند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگیرد تا مسلمانان خود منبع اصیل تجارت باشند و بیگانگان از این راه تسلطی بر جامعه اسلامی پیدا نکنند «وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلَادِكَ»[۲۴].

باز می‌بینیم خطر تجارت ناسالم را نیز گوشزد می‌کند و خواستار جلوگیری از افزون‌طلبی افراد شده است؛ زیرا اگر این کار را نکنند باعث تسلط بر توده محروم جامعه می‌شوند و سرنوشت جامعه در دست آنان قرار می‌گیرد: «وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ»[۲۵]. لذا آن را عیب مسؤولان می‌داند؛ زیرا آنان باعث شده‌اند که عنان جامعه در دست آن سوداگران بی‌رحم قرار گیرد: «وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ...»[۲۶].

مناسب است در این جا روایتی را که از امام صادق (ع) در مذمت این نوع سودجویی‌ها آمده است نقل کنیم: ابی جعفر فرازی می‌گوید: عائله امام صادق (ع) و هزینه زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام (ع) به فکر افتاد از طریق تجارت عایداتی به دست آورد. هزار دینار سرمایه فراهم کرد و به غلام خویش به نام «مصادف» داد و فرمود: «این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش». مصادف رفت و با آن پول، متاعی که قابل فروش در مصر باشد خرید و با کاروانی از تجار که همان متاع را حمل کرده بودند به سوی مصر روانه شد. همین که به شهر مصر نزدیک شدند، قافله‌ای از تجار که از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد کردند. کاروان تجاری مدینه ضمن گفتگو با آنان وضع و قیمت کالای حمل شده را جویا شدند. معلوم شد متاعی که مصادف و دوستانش حمل کرده‌اند بازار خوبی دارد و آن متاع در مصر کمیاب است. صاحبان متاع از بخت نیک خود مسرور گشتند و همقسم شدند که به سودی کمتر از صد در صد نفروشند. اتفاقاً این متاع مورد نیاز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قیمت که هست آن را بخرند. کاروان مدینه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساند.

«مصادف» با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت و با خوشحالی به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد و دو کیسه را که در هر کدام هزار دینار بود جلو امام (ع) گذاشت و گفت: یکی از این دو کیسه سرمایه‌ای است که شما به من دادید و دیگری که مساوی اصل سرمایه است سود خالص است که به دست آمده است.

امام (ع) فرمود: این سود خیلی زیاد است، تو چه کردی که این همه سود به دست آوردی؟ «مصادف» قضیه را برای امام (ع) نقل کرد که چون مردم مصر از این متاع نداشتند قسم خوردیم که به کمتر از صد در صد سود خالص نفروشیم و این کار را کردیم. امام (ع) فرمود: «سبحان الله، شما سوگند خوردید که در میان مردم مسلمان، بازار سیاه درست کنید؟ قسم خوردید به کمتر از سود خالص مساوی اصل سرمایه نفروشید؟ نه، چنین تجارت و سودی را هرگز نمی‌خواهم». سپس امام (ع) یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود: این سرمایه من. به آن یکی دست نزد و فرمود: من به آن کاری ندارم. آن گاه فرمود: «ای مصادف، شمشیر زدن از کسب حلال، آسان‌تر است»[۲۷].

از این گونه روایات استفاده می‌شود که وقتی مردم، نیازمند متاعی هستند، جایز نیست آن متاع در انحصار آورده شود و سود کلانی از آن برده شود، همان گونه که امروزه شرکت‌های انحصاری در دنیا انجام می‌دهند؛ لذا بر اولیای امور و مسؤولان جامعه اسلامی است که با این کارها سخت مبارزه کنند تا جلو ضربه زدن به نظام اسلامی را بگیرند[۲۸].

نظارت امیرالمؤمنین بر بازارها

امیرالمؤمنین به تجارت اهمیت زیادی می‌داد و به ایرانیانی که از بی‌مهری عرب‌ها شکایت کردند، توصیه نمود تجارت کنند، و به آنان فرمود: زیاد به تجارت بپردازید خداوند آن را برای شما مبارک گردانَد. از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: روزی، ده جزء دارد که نه جزء آن در تجارت و یک جزء در غیر تجارت است[۲۹].

در سخنی حضرت تاجران را «أوتادُ المُدُن»[۳۰]؛ «استوانه‌های شهرها» دانسته است. البته رهبر و حاکمی که در میان مردمش به تجارت بپردازد به فرموده حضرت مورد لعن پیامبر(ص) قرار گرفته است[۳۱]. به جهت اهتمامی که حضرت به کار بازاریان داشت، به صورت مستقیم بر عملکرد آنها نظارت می‌کرد. اکنون نکاتی از سیره حضرت را بیان می‌کنیم[۳۲].

فرمان امیرالمؤمنین بر ضرورت آموزش احکام تجارت

امیرالمؤمنین در اجرای احکام اسلامی بسیار دقیق بود، از همین روی جامعه را به آموزش احکام تشویق می‌کرد و نخستین شرط شغل تجارت را شناخت احکام دینی دانسته و به آن توصیه می‌کرد. در سخنانی بالای منبر فرمود:ای گروه تاجران! اوّل فقه (احکام تجارت را) بیاموزید، سپس تجارت کنید. (سه بار تکرار کرد) به خدا سوگند ربا در میان این امت نهان‌تر از صدای حرکت پای مورچه است بر سنگ سخت. سوگندهایتان را به راستی در آمیزید؛ زیرا تاجر فاجر و نابکار است و نابکار در آتش، جز این که به حق بگیرد و به حق بدهد[۳۳].

این حدیث را مشایخ سه‌گانه شیعه (کلینی، صدوق[۳۴] و شیخ طوسی)[۳۵] در کتاب‌های خود با تفاوت‌های اندک، نقل کرده‌اند. تکرار سه بار این سخن که نخست باید احکام تجارت و کار و کسب را یاد گرفت، آن‌گاه به کار پرداخت، نشانه اهتمام امام علی(ع) به این موضوع است. اکنون به چند نکته قابل توجه اشاره می‌شود:

  1. منظور از تجارت، تمام انواع کسب و کار و دادوستد و معاملات است که شامل تولید، توزیع و فروش هم می‌شود. در همه موارد لازم است شخص از آغاز با احکام شرعی آن آشنا شود، سپس وارد کارگردد تا دچار خلاف شرع و گناه و ربا نشود. در دعائم الاسلام آمده: مردی نزد علی آمد و گفت: می‌خواهم تجارت کنم؛ فرمود: آیا با احکام دین خدا آشنایی؟ پاسخ داد: به برخی آگاهم! فرمود:وای بر تو ابتدا یادگیری مسائل، سپس تجارت؛ زیرا هرکس خرید و فروش کند ولی از حلال و حرام آن نپرسد، در ربا گرفتار شود؛ سپس گرفتار شود[۳۶]. این سخن حضرت نشان می‌دهد منظور ایشان مطلق کسب و کار است؛ چه تولید و چه توزیع و هرگونه داد و ستد.
  2. این آموزش برای جلوگیری از افتادن در خلاف به ویژه رباست؛ زیرا همان‌گونه که در قرآن آمده: عده‌ای می‌‌گفتند: معامله و خرید وفروش هم مانند رباست. پس چگونه خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است[۳۷] بیان ربا نمونه‌ای از حرام خواری است که سبب ویرانی زندگی‌ها و گرفتاری افراد شده و انسان‌های فاسد را در جامعه تقویت می‌کند و جامعه گرفتار اقتصاد ناسالم می‌گردد. در حدیث دعائم الإسلام تأکید شده بود ناآگاهی باعث گرفتار شدن و فرورفتن در رباست. افراد معمولاً یک بار ربا میگیرند؛ اما چون نمیتوانند بپردازند، برای پرداخت قرض ربایی خود، دوباره و چندین بار گرفتار ربا میشوند و در ورطه ربا سقوط می‌کنند، به گونه‌ای که امکان نجات از آن به آسانی میسور نیست. در نهج البلاغه چنین نقل شده:هرکس تجارت کند بدون آگاهی از احکام آن، گرفتار ربا شود.[۳۸] در نقلی به جای فقه، «علم» آمده است. این روایتِ صحیح را افزون بر کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی هم نقل کرده‌اند[۳۹]: امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند که فرمود:هرکس بدون آگاهی وارد تجارت شود، در ربا فرو رَود. سپس در ربا فرو رَود. و امام صادق(ع) گفت: امیرالمؤمنین می‌فرمود: کسی وارد بازار نشود، مگر زمانی که احکام خرید و فروش را بداند.[۴۰] عقل در این روایت را به معنای آگاهی از مسائل تجارت دانسته‌اند[۴۱]. از تعبیرِ «كَانَ يَقُولُ» استفاده می‌شود که امام علی(ع) این سخن را بارها بیان فرموده است. فیض کاشانی در معنای این حدیث و ارتطام می‌نویسد: ارتطام به معنای ورود به کاری است که نمیتوان از آن خارج شد و این وصفِ غیر فقیه و ناآشنا به احکام فقهی معاملات است که نمیتواند از ربا به جهت مشابهت زیادِ مسائل ربا با مسائل بیع و معامله شرعی رهایی یابد[۴۲].
  3. حضرت، اساسِ کار تاجران را خلاف دانسته و فاجر و نابکارشان نامیده است. این بدان معنا نیست که آنان انسان‌های فاجری هستند، بلکه منظور این است اگر با دقت و توجه به احکام دینی تلاش نکنند، گرفتار خیانت و خلاف می‌شوند. به تعبیر ابن میثم در شرح حدیث: به جهت حرص ناشایستی که تاجر دارد از مَلکه عفت خارج شده و به فجور تمایل می‌یابد[۴۳]. و راه نجات از این کار را گرفتن مال به حق و برابر دستور اسلام و پرداختِ به حق می‌داند؛ یعنی باید توجه به عدالت و حق داشت و نباید انسان‌های ناآگاه را فریب داد که منجر به فجور و نابکاری شود. نقل است: رسول خدا(ص) روزی بر بازار گذشت و فرمود: «تاجر، فاجر است و فاجر در آتش». تاجران درِ مغازه‌های خود را بستند و از تجارت باز ایستادند. روز بعد که پیامبر بیرون رفت مشاهده کرد آنان دست از کار کشیده و در بازار نیستند. علت آن را پرسید! گفته شد: ای رسول خدا(ص)! برای سخنان دیروزتان چنین کرده‌اند. حضرت فرمود: بله، چنین است! امروز هم می‌گویم: تاجر، فاجر است، جز کسی که به حق بگیرد و به حق بدهد[۴۴]. این سخن در منابع مختلف اهل سنت از پیامبر و علی نقل شده که: تاجر، فاجر است[۴۵]. عایشه در توجیه سخن پیامبر گفته است: منظور تاجرانی است که در معامله تدلیس می‌کنند[۴۶]. امام علی(ع) فرمود: آن‌گاه فاجرند که با سوگند دروغ کالای خود را بفروشند[۴۷].
  4. این سخن که تاجر فاجر است به معنای دوری گزید از این شغل نیست، بلکه از روایات برمی آید پیامبر و امامان بر تجارت تأکید داشتند و آن را سبب رشد عقل تجربی افراد می‌دانستند[۴۸].

نکته مهمّ دیگر، این است که تجارت جزو شغل‌های غیرمرتبط حکومت‌ها بوده و از شغلهای آزاد است. شیعیان که حاضر نبودند در دستگاه خلافت اموی و عباسی کار کنند، به این شغل در انواع گوناگون آن روی میآوردند. وقتی گروهی از مسلمانان غیر عرب به نام موالی از برخورد غیراسلامی عرب‌ها به امام علی(ع) شکایت کردند که برخلاف آنچه در زمان پیامبر رخ داده عمل می‌کنند؛ زیرا در آن زمان پیامبر سهم مساوی از بیت المال به ما می‌داد و به سلمان، بلال و صهیب زن دادند و امروزه اینان با ما به گونه‌ای دیگر رفتار می‌نمایند، امام علی(ع) برای موعظه نزد مردم رفت و آنان بر این تبعیض تأکید کردند. حضرت با ناراحتی از جمع آنان جدا شد و درحالی که عبای خود را میکشید، به موالی توصیه کرد تجارت کنند و در ادامه سخنان خود، سخنان پیامبر را درباره اهمیّت تجارت بیان کرد[۴۹].

حضرت با توصیه به تجارت بر رفع نیاز مالی آنان تأکید دارد. بدیهی است با داشتن امکانات مالی، امکان ازدواج مناسب هم برای شان فراهم می‌شود[۵۰].

مواعظ و محدودیت‌های اخلاقی

امیرالمؤمنین (ع) در زمینه بازار فرموده‌هایی دارند که گرچه در مقام وجوب یا حرمت نیست، موجب کارایی مطلوب بازار از نظر اجتماعی و فردی می‌شود. البته از آنجا که این احکام الزامی نیست و نمی‌توان از طریق ضمانت‌های بیرونی و به صورت قهری، تجار و بازاریان را به تحقق آنها واداشت، چاره‌ای نیست جز اینکه انگیزه‌هایی را در آنان ایجاد کرد تا ضمانت‌های درونی تثبیت شود و ایشان خود به اجرا یا ترک آنها تمایل داشته باشند. حال برای ترسیم بازار مطلوب حضرت نمونه‌هایی از این مواعظ و محدودیت‌های اخلاقی را بر می‌رسیم.

سرگرم نشدن به بازار و امور دنیایی آن

حسن بصری می‌گوید: امیرالمؤمنین (ع) در بازار بصره متوجه مردی شد که مشغول خریدوفروش بود. حضرت قدری در کار او نگریست و سخت گریست. سپس فرمود: «ای بندگان دنیا و کارگزاران اهل دنیا، روز قسم می‌خورید و شب می‌خوابید و زمان می‌گذرد، در حالی که از آخرت غافلید. پس چه هنگام می‌خواهید توشه برگیرید و برای آخرت فکری کنید؟» فردی به حضرت عرضه داشت که ای امیرالمؤمنین، ما چاره‌ای از تهیه معاش نداریم؛ پس چگونه عمل کنیم؟ امام فرمود: «طلب معاش از طریق حلال، انسان را از تلاش برای آخرت غافل نمی‌کند. پس اگر بگویید ما ناگزیر از احتکار هستیم، معذور نخواهید بود» و حضرت در حالی که گریه می‌کرد، از مرد جدا شد[۵۱].

در واقع طبیعت بازار چنان است که انسان را به خود مشغول می‌دارد و تمام توجه او را به سود بیش‌تر معطوف می‌کند. اگر انسان غفلت ورزد و در جهت تعالی معنوی خود به دقت مراقبت نکند، احتمال عادی شدن این غفلت و سرانجام، نهادینه گشتن آن در سراسر زندگی وجود دارد، و این خسرانی بزرگ است، و بازار که می‌تواند مکانی برای کسب درآمد و تأمین رفاه مادی و در نهایت، زمینه‌ساز تعالی معنوی انسان باشد، خود به مکانی برای سقوط معنوی تبدیل گردد[۵۲].

آسان گرفتن معامله و قناعت به سود کم‌تر

امام علی (ع) بر آسان گرفتن در معامله، رعایت حق و انصاف، و قناعت به سود کم‌تر تأکید فراوان داشت. حضرت در گشت‌زنی‌های خود در بازار کوفه می‌فرمود: «ای بازاریان، از خدا بترسید و از او طلب خیر کنید و با آسان گرفتن در معامله تبرک جویید و بدین وسیله به مردم نزدیک شوید و با حلم، خود را زینت بخشید»[۵۳].

گرچه حضرت به طور کلی سهولت در خریدوفروش را توصیه کرده‌اند، ولی بر قناعت به سود کم‌تر نیز تأکید ویژه‌ای دارند: ای بازاریان، حق را بگیرید و حق دیگران را بدهید تا سالم بمانید و معاملاتی را که سود کم‌تری برای شما دارد، رد نکنید؛ چراکه در این صورت از سود بسیار محروم خواهید ماند.

مولا در این فرمایش، افزون بر ذکر توصیه اخلاقی، به این واقعیت اقتصادی نیز اشاره دارند که سهولت در خرید و فروش، موجب رفاه بیش‌تر و رضایت عمومی می‌شود. اگر فروشندگان، کالایی را در یک بازار شبه رقابتی که نوعاً کالاها کشش تقاضای بزرگ‌تر از واحد دارند، به قیمت کم‌تری بفروشند، افراد بیش‌تری آن را می‌خرند و بدین ترتیب، هرچند سود هر معامله کم است، ولی به علت کثرت معاملات، در مجموع سود بیش‌تری عایدشان خواهد شد. در این روند خریدار نیز از قیمت پایین‌تر سود خواهد برد و منافع و رفاه او نیز بیش‌تر تأمین می‌گردد.

شایسته است در این بخش به نکته دیگری در زمینه سود بپردازیم. بی‌تردید از نظر فقهی، سودبری در معاملات مباح است و اساساً اگر سودی در معامله‌ای نباشد، نوع عُقلا رغبتی به آن نشان نمی‌دهند. فقها با تقسیم بیع به مساومه، مرابحه، مواضعه و تولیه[۵۴] کسب سود را مجاز دانسته‌اند؛ اما آیا از نظر اخلاقی نیز سود بری، به خصوص از برادر مؤمن، جایز است؟ فقها یکی از مستحبات تجارت را عدم اخذ سود از مؤمنان ذکر کرده‌اند، و در صورتی که به خریدار وعده احسان داده شود، گرفتن سود کراهتی شدید دارد[۵۵]. در هر صورت اصل اخذ جواز سود، امری اتفاقی است.

حال بدون پرداختن به جزئیات فقهی مسئله سود، برآنیم تا سیره عملی امام علی (ع) را در این زمینه بررسی کنیم. جست‌و‌جوی مسئله سود، در کلمات امام راه به جایی نمی‌برد؛ اما وقتی به سیره عملی ایشان مراجعه می‌کنیم به نمونه‌های بسیاری بر می‌خوریم که ایشان خود سود پرداخته‌اند، یا فروشندگان را از سودبری منع نفرموده‌اند، و حتی بالاتر این که حضرت در مواردی خود در صدد برآمده‌اند که کالایی را با ربح به دیگری بفروشند.

اصبغ بن نباته می‌گوید: امام علی (ع) با غلامش قنبر به بازار بزازها رفت و وارد دکانی شد. از پسری که در مغازه بود، دو پیراهن به قیمت چهار و سه درهم خرید و پس از خرید به مسجد رفت. صاحب مغازه که از خرید حضرت و قیمت مورد معامله آگاه شد، خود را به مسجد رساند و به حضرت عرض کرد که پسرم شما را نشناخت. این دو درهم را که سود این دو پیراهن است بگیرید. حضرت فرمود: من چنین کاری نمی‌کنم. من چانه زدم و او هم با من چانه زد و سرانجام با رضایت، معامله انجام شد[۵۶].

روزی دیگر مولا از مغازه‌ای که پسری فروشنده آن بود پیراهنی به سه درهم خرید. وقتی پدر متوجه ماجرا شد به سرعت خود را به امام رساند و یک درهم به ایشان داد. حضرت پرسید: این درهم چیست؟ عرض کرد: سود پیراهن دو درهم بود. حضرت فرمود: من و او با رضایت معامله کردیم[۵۷].

در این دو نمونه حضرت می‌توانست بفرماید که من این دو درهم یا یک درهم را نمی‌گیرم، ولی بهتر است از مؤمنان سودی نگیرید. مولا نه تنها این مطلب را نفرمود، بلکه در هر دو مورد رضایت طرفین را فصل الخطاب قرار داده، می‌فرماید ما با رضایت معامله‌ای انجام دادیم و درهم را پس نمی‌گیرم.

اما دو نمونه دیگر نیز وجود دارد که نشان می‌دهد حضرت خود، در صدد برآمدند کالایی را با سود بفروشند، یا اینکه کالایی را با سود فروختند.

  1. ابوبحر از شیخش نقل می‌کند که من ازار خشنی بر تن علی (ع) دیدم و حضرت فرمود: من آن را به پنج درهم خریده‌ام؛ پس هر کس به من یک درهم سود بدهد، به او می‌فروشم[۵۸].
  2. ابن عباس نقل می‌کند که مقداد به علی (ع) عرضه داشت: سه روز است که چیزی نخورده‌ام. حضرت از خانه خارج شد و زره خود را به پانصد درهم فروخت و مقداری از آن را به مقداد داد و از او جدا شد. در همین حال مردی اعرابی به او می‌گوید: این شتر ماده را نسیه از من بخر. حضرت شتر را به صد درهم از او خرید و به راه افتاد. در راه مرد دیگری از ایشان می‌خواهد که این شتر را صد و پنجاه درهم، نقداً به او بفروشد، و حضرت می‌فروشد[۵۹].

به این ترتیب، جواز اخذ سود از روایت اول استفاده می‌شود. در ذیل روایت دوم آمده است که حضرت حسنین را به دنبال آن اعرابی فرستاد، ولی در همین هنگام پیامبر لبخندزنان فرا می‌رسد و می‌فرماید: «ای علی، اعرابی صاحب ناقه جبرئیل بود و مشتری میکائیل. آن صد درهم عوض شتر است و آن پنجاه درهم عوض پنج درهمی که به مقداد دادی»[۶۰]. با وجود این از روایت فوق نیز اصل جواز سودبری در معاملات استفاده می‌شود.

افزون بر این، امام صادق (ع) نقل می‌کند پیامبر نیز هنگامی که کاروانی از شام رسیده بود، اجناسی را خرید و با سود فروش آن دین خود را ادا کرد[۶۱]. البته این روایات، تنها اصل جواز اخذ سود را بیان می‌دارد و بی‌تردید اخذ سود بیش از اندازه نیز مطلوب نیست. محض نمونه، فردی به نام «مصادف» هزار دینار از امام صادق (ع) گرفت تا با آن تجارت کند. او پس از مدتی اصل پول را به همراه هزار دینار سود، نزد امام آورد. امام این سود را نپذیرفت و فرمود: «ای مصادف، درگیری با شمشیرها آسان‌تر است از به دست آوردن مال حلال»[۶۲].[۶۳]

قسم نخوردن در معاملات

قسم در معاملات، به هر صورت آن، نامطلوب است: اگر قسم دروغ باشد، حرام و اگر راست باشد، مکروه و ناپسند است. حضرت می‌فرماید: از سوگند دروغ خودداری کنید[۶۴]. از قسم خوردن برحذر باشید؛ چراکه حتی اگر سبب فروش کالا شود، برکت را از بین می‌برد[۶۵].[۶۶]

خرید از کسی که انسان را نمی‌شناسد

به رغم آن‌که معامله با هر کسی مباح است و هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد، اگر فردی احتمال می‌دهد که فروشنده به سبب آشنایی و حجب و حیا، قیمت کالا را تقلیل بدهد یا جنس مرغوب‌تری را با قیمت عادی در اختیار او بگذارد یا هر گونه امتیازی برای او قائل شود، شایسته است که با او وارد معامله نشود. این نکته به ویژه درباره مسئولانی که می‌خواهند از بازار خرید کنند یا منزل و ملکی بخرند اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد.

امیرمؤمنان (ع) برای نظارت یا خرید به گونه‌ای در بازار تردد می‌کردند که مردم گمان می‌کردند او عربی بیابانی است. می‌گویند حضرت برای خرید پیراهنی به بازار کرباس فروشان رفتند و وارد مغازه پیرمردی که پیراهن می‌فروخت شدند. امام به پیرمرد فرمودند: یک پیراهن سه درهمی برایم بیاور. پیرمرد ایشان را شناخت و احترام کرد؛ ولی حضرت با او وارد معامله نشدند و به مغازه دیگری رفتند. صاحب آن مغازه نیز امام را شناخت و مولا از او نیز خرید نکردند. سرانجام وارد سومین مغازه شدند و از نوجوانی که ایشان را نمی‌شناخت، خرید کردند[۶۷].[۶۸]

چانه زدن خریدار

از روایات حضرت برمی‌آید که چانه‌زدن هنگام خرید، مطلوب است. در این باره، امام فرموده‌اند: «در معاملاتی که انجام می‌دهی چانه بزن؛ انسانی مغبون نه ستوده است و نه مأجور»[۶۹]. همچنان که پیش گفته آمد، در جریان خرید دو پیراهن به هفت درهم، حضرت فرمود که من با او چانه زدم و او نیز با من چانه زد و سرانجام معامله با رضایت انجام شد[۷۰].

چانه زدن، به ویژه هنگامی که انسان از قیمت کالایی مطمئن نیست یا چند قیمت متفاوت در بازار وجود دارد، می‌تواند عاملی برای اطمینان انسان باشد و انسان پس از معامله پشیمان و دل‌چرکین نخواهد شد[۷۱].

توصیه‌های کلی به کاسبان و بازاریان

امیرالمؤمنین(ع) به جهت اهتمامی که به انجام درست خرید وفروش و معامله بین مسلمانان داشت در موارد گوناگون، آنان را به درست کاری دعوت می‌کرد و از ارتکاب خلاف باز می‌داشت. این نکته را به کارگزارانش نیز یادآوری می‌کرد. حضرت در کوفه شخصاً، بر بازار شهر نظارت داشت و در برابر معاملات خلاف شرع می‌ایستاد و شیوه درست تجارت را به مردم میآموخت. او روزانه از بازارها سرکشی می‌کرد و توصیه‌های لازم را به بازاریان می‌فرمود و آنان را از ربا و سوگند دروغ برحذر می‌داشت. این توجه، منحصر به صنفی خاص نبود، بلکه به همه بازارهای شهر می‌رفت. از گزارش‌های نقل شده استفاده می‌شود که در بازار، هر صنفی در محدوده‌ای خاص به کسب و کار می‌پرداختند و اجناس و حتی چهار پایان را در مکان‌هایی ویژه، برای معامله می‌آوردند.

امام باقر(ع) نقل می‌نماید: امیرالمؤمنین هر بامداد در کوفه از این بازار به آن بازار می‌رفت و بر دوش خود تازیانه‌ای دو سر داشت که «سَبیبه» نامیده می‌شد. حضرت با صدای بلند می‌فرمود: ای گروه تاجران و کاسبان! تقوای الهی را پیشه کنید. آنان هنگامی که صدای حضرت را می‌شنیدند آنچه در دست داشتند میانداختند. با قلب به سوی حضرت میآمدند و با گوشهایشان میشنیدند که می‌فرمود: ابتدا از خداوند طلب خیر و برکت کنید، و با آسان‌گیری (در دادوستد از خدا) برکت جویید، و با خریداران صمیمی باشید، و بردباری را زینت خود سازید، و از سوگند یاد کردن و دروغ گفتن خودداری ورزید و از ستمگری دوری گزینید، و با کسانی که [در ضمن خرید و فروش] به آنان ستم شده است با انصاف رفتار نمایید، و گردِ ربا مگردید، و پیمانه و ترازو را درست بدهید، و جنس مردم را به بهای اندک نخرید، و [در امور اقتصادی و تجارت و کسب و صنعت و نرخ‌گذاری و اجرت گیری]، تباه گر [و متجاوز] و مفسد فی الارض نباشید!

حضرت در تمام بازارها گردش می‌کرد. آن‌گاه برای حلّ مشکل مردم می‌نشست.[۷۲]؛

شیخ مفید نکاتی اضافه درباره این گردش امیرالمؤمنین و رسیدگی به مشکل بازاریان دارد و می‌افزاید: وقتی مردم او را می‌دیدند که به سوی بازار می‌آید و «یا معشرالنّاس؛ ای جمع مردم!» می‌گوید، دست از کار می‌کشیدند و خوب به سخنانش گوش می‌دادند، و به او می‌نگریستند تا آن‌گاه که از سخن گفتن باز می‌ایستاد. و چون سخنانش به پایان می‌رسید، می‌گفتند: شنیدیم، اطاعت، ای امیرالمؤمنین![۷۳].

شیخ صدوق در أمالی نقل می‌کند: این سخنان را علی(ع) با گردش در تمام بازار بیان می‌کرد. آن‌گاه این دو بیت شعر را قرائت می‌کرد:

تَفْنَى اللَّذَاذَةُ مِمَّنْ نَالَ شَهْوَتَهَا{{{2}}}
تَبْقَى عَوَاقِبُ سُوءٍ فِي مَغَبَّتِهَا{{{2}}}
لذت‌هایی که مرتکبان فعل حرام به آنها کامروا گشته‌اند از دست می‌رود، و گناه و ننگ آن بر گردن انسان می‌ماند. و در پی آنها (در این دنیا و آن دنیا)، عاقبتی بد گریبان‌گیر آدمی می‌شود؛ آری، لذتی (سودی) که به دنبال آن آتش دوزخ باشد، هیچ خوب نیست[۷۴].

دستورهای حضرت در این سخنرانی دو دسته است:

دسته اوّل درباره آداب تجارت است. و می‌‌توان گفت در توفیق بازاریان نقش دارد؛

دسته دوم حکم‌های شرعی و فقهی است که کاسبان را از انجام آنها نهی فرموده است.

الف) آداب تجارت؛

  1. درخواست خیر از خدا در آغاز کار؛
  2. آسان‌گیری در معامله؛
  3. نزدیک شدن به فروشنده و خریدار با صمیمیت در کلام و یا قیمت مناسب؛
  4. بردباری و حلم در معامله.

ب) احکام فقهی

  1. پرهیز از سوگند؛
  2. دوری از دروغ؛
  3. دوری از ستم؛
  4. انصاف با ستم دیدگان در معاملات؛
  5. پرهیز از رباغ
  6. دوری از کم‌فروشی؛
  7. اجتناب از کم بها جلوه دادن اجناس مردم و تو سرِ جنس زدن؛
  8. فساد و تباهی نکردن با ارائه قیمت‌های نامناسب[۷۵].

اقدامات عملی امام علی(ع)

از آن هنگام که در جوامع انسانی برای رعایت نظم و انضباط، قانون وضع شد، همواره افرادی بوده‌اند که از رعایت آن سر پیچیده‌اند. بنابراین تنها تدوین قوانین، برای ایجاد نظم و انضباط کافی نبوده، می‌باید برای حسن اجرای آن نیز، تدابیری اندیشیده شود. گرچه مطلوب‌ترین شیوه نظارت بر حسن اجرای نظارتی است که آدمی از درون، بر عملکرد خویش دارد، اما تحقق چنین نظارتی درباره همه افراد، عملی نیست. از این رو همیشه در کنار تلاش برای گسترش فرهنگ نظارت درونی، نظارت از بیرون نیز اجتناب‌ناپذیر است. البته تردیدی نیست که نظارت بیرونی کارایی کم‌تری دارد، ولی تا حدی می‌تواند ضامن حسن اجرای قوانین باشد.

اساساً هیچ حکومتی نمی‌تواند بدون نظارت بر حسن اجرای قوانین، موفقیت چندانی به دست آورد. با نگاهی به مقطع کوتاه حکومت امیرمؤمنان(ع) در می‌یابیم حضرت به رغم آن‌که با بیان احکام، نصایح و کلمات گهربار خویش بر گسترش فرهنگ نظارت درونی اهتمام داشتند، هرگز از نظارت بیرونی غفلت نمی‌کردند و در بسیاری موارد، به هر دو مهم می‌پرداختند.

حال نظارت و بازرسی در حکومت مولا را بر می‌رسیم. با توجه به گستردگی دایره حکومت امیرالمؤمنین(ع) و عدم امکان نظارت مستقیم خود حضرت، ایشان معیارها و چهارچوب‌هایی برای ناظران و بازرسان ترسیم کردند. حضرت تأکید داشتند که عهده‌داران این سمت می‌باید انسان‌هایی متقی، مؤمن، امانتدار و صادق باشند. افزون بر این، دولت نیز موظف است زمینه‌هایی ایجاد کند تا این اشخاص در مسیر انجام وظایف خود، به انحراف کشیده نشوند.

حضرت در نامه‌ای به مالک اشتر می‌نگارند: «پس روزی اینان [عاملان] را فراخ دار، که فراخی روزی، نیروشان دهد تا در پی اصلاح خود برآیند، و مایه بی‌نیازیشان بود، تا دست به مالی که در اختیار دارند نگشایند، و حجتی بود بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند، یا در امانتت خیانت ورزیدند»[۷۶]. حضرت صرفاً به ایجاد چنین زمینه‌های مثبتی بسنده نکرده، معتقد بودند که باید از طرز عمل مأموران نیز آگاه بود و شیوه برخورد آنان را با مردم زیر نظر داشت و از میزان صحت و سقم گزارش‌های آنان نیز مطلع بود. این مراقبت‌ها را بازرسان ویژه‌ای بر عهده دارند که چشم حکومت محسوب می‌شوند.

حضرت می‌فرماید: «پس بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانی تو در کارهایشان، وادار کننده آنها است به رعایت امانت، و مهربانی بر رعیت، و خود را از کارکنانت واپای! اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خیانت همداستان بود، بدین گواه بسنده کن و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان و آن‌چه به دست آورده بستان، سپس او را خوار بدار و خیانت کار شمار و طوق بدنامی را در گردنش در آر»[۷۷].

اصل کلیدی نظارت، که به روشنی از کلمات حضرت استنباط می‌شود، همه شئون اجتماعی و اقتصادی را در بر می‌گیرد و با توجه به اینکه بدون نظارت فراگیر بر عملکرد نهادها و نقش‌آفرینان اصلی اقتصادی، به ویژه بازار و بازاریان نمی‌توان قوانین و احکام قرآن و سنت را به اجرا درآورد، حضرت هرگز از نظارت بر این بخش غافل نبود. ایشان خود بر بازار کوفه نظارت می‌کرد و نمایندگانی برای نظارت بر سایر بازارها منصوب می‌نمود. همچنین دستورالعملی برای استانداران فرستاد که در آن مقررات کنترل بازار و مجازات محتکران، ابلاغ شده بود.

در همین زمینه به منظور نظارت بر کارکرد اقتصادی و تجاری بازاریان، ابن عباس را در مقام قاضی و ناظر به بصره گسیل داشت[۷۸] و علی بن اصمع را بر «بارجاه»[۷۹] گماشت[۸۰]. همچنین امام برای اطلاع از عملکرد کارگزارانش، همواره بر چگونگی کارکرد آنان نظارت داشت و متخلفان را مؤاخذه و سرزنش می‌کرد، و به همین دلیل نامه‌های تند و شدیداللحنی برای اشعث بن قیس[۸۱] (والی آذربایجان که در زمان عثمان منسوب شده بود) و زیاد بن ابیه[۸۲] (جانشین و قائم مقام عبدالله بن عباس در فارس) و شریح بن حارث[۸۳] (قاضی شهر کوفه) و عثمان بن حنیف انصاری[۸۴] (عامل حضرت در بصره) و قدامة بن عجلان[۸۵] (عامل حضرت در کشکر)[۸۶] و مصقله بن هبیره شیبانی[۸۷] (والی اردشیر خره)[۸۸] و منذر بن جارود عبدی[۸۹] (عامل حضرت در اصطخر)[۹۰] مرقوم نمود.

همه این نامه‌ها حکایت از آن دارد که حضرت اگر خطا و لغزشی از کارگزاران مشاهده می‌کرد، بی‌هیچ سازشی، و با صراحت کامل به آنان گوشزد می‌کرد و اگر خیانت آنان به اثبات می‌رسید، مسئولان آن به شدت عقاب می‌شدند. تاریخ حکومت امام نمونه‌های فراوانی را از این دست نشان می‌دهد. برای نمونه، وقتی حضرت متوجه شدند که اشعث بن قیس در زمان عثمان صد هزار درهم از بیت المال برداشت نموده است، او را احضار می‌کند و می‌فرماید که اگر این مبلغ را به بیت المال باز نگردانی، گردنت را با شمشیر خواهم زد. سرانجام نیز پول به بیت المال بازگشت[۹۱].

همچنین حضرت بر اعمال همه کارگزارانی که از زمان عثمان مسئولیتی داشتند، نظارت می‌کرد و اگر مالی را از بیت المال در اختیار خود گرفته بودند از آنان باز می‌ستاند و اگر مالی را تلف کرده بودند، آنان را ضامن می‌دانست[۹۲]. همچنین آن‌گاه که علی بن هَرَمه، بازرس بازار اهواز، از بازاریان رشوه گرفته بود، حضرت نامه‌ای به رفاعة بن شداد، قاضی منصوب خود در اهواز می‌فرستد و می‌فرماید: «وقتی نامه‌ام به تو رسید، ابن هرمه را برکنار و زندانی کن و حکم من را به مردم و کارگزارانت اعلان کن و [بدان که] هرگونه غفلت و تفریطی موجب هلاکت در نزد خداوند خواهد شد»[۹۳].

مولا در این نامه کیفیت برخورد با ناظر متخلف را این‌گونه بیان می‌دارد: «پس چون روز جمعه فرا رسد، او را از زندان بیرون بیاور و سی و پنج ضربه شلاقش بزن و در بازارها بگردانش. هر کس علیه او مدعی شد و شاهد آورد، خود و شاهدش را سوگند بده، آن‌گاه از محل دارایی او (ابن هرمه) مقدار شهادت داده شده را به مدعی بپرداز، سپس او را با خواری و زشتی به زندان بازگردان و پاهایش را ببند و در وقت نماز باز کن. بین او و کسی که برایش خوراک، نوشیدنی، پوشاک یا زیراندازی بیاورد حایل مشو، و نگذار کسی که به او خصومت و کینه می‌آموزد و امید آزادی به او می‌دهد بر او وارد شود. اگر بر تو ثابت شد که کسی چیزی به او یاد داده که بر ضرر مسلمانان است، او را با تازیانه بزن و زندانی‌اش کن تا توبه کند، و دستور بده زندانیان، شب هنگام به حیاط زندان در آیند تا تفرج کنند، جز ابن هرمه را، مگر آن‌که بترسی که بمیرد، که در این صورت با زندانیان به حیاط بیاورش. چون در او توان دیدی، پس از سی روز، سی و پنج ضربه شلاق دیگر، غیر از سی و پنج ضربه اول، بر او بزن، و آن‌چه در بازار انجام دادی و اینکه چه کسی را بعد از آن خائن برگزیده‌ای برایم بنویس و جیره و روزی خائن را قطع کن»[۹۴].

امیرالمؤمنین(ع) اخبار رسیده درباره کارگزاران خود را بررسی می‌کرد و اقدامات مقتضی را انجام می‌داد، و خود نیز در حد امکان، بر روند کلی فعالیت‌های گوناگون جامعه نظارت مستقیم داشت[۹۵].

بازدید فراوان و نظارت بر بازارها

امیرالمؤمنین از بازارهای مختلف بازدید نموده و نکات لازم را به بازاریان گوش زد می‌کرد. چون اوّلین گزارش‌ها درباره بازار بصره است که بعد از جنگ جمل مدتی در بصره بودند، برای سامان‌دادن اوضاع شهر، به نقل آن می‌پردازیم. سپس بازدیدهای فراوان حضرت از بازارهای مختلف کوفه را وامی‌رسیم.

بازار بصره

امیرمؤمنان(ع) در مدت کوتاهی که پس از جنگ جمل در بصره بود، به اوضاع شهر رسیدگی می‌کرد تا شهر پس از جنگ خونینی که به خود دیده، دیگر بار آرامش پذیرد. در این مدت امیرالمؤمنین سری هم به بازار بصره زد تا از نزدیک اوضاع آن را بررسی کند. حسن بصری، حضرت را دید و مواعظی از ایشان شنید و به دنبال حضرت حرکت کرد تا امام وارد بازار بصره شدند. مردم به کار و کسب مشغول بودند. حضرت به شدّت گریست و فرمود: ای بندگان دنیا و کارگزاران اهل آن! روزها برای معامله قَسم می‌خورید [که گناه است] و شب‌ها در بسترهای خود می‌خوابید و استراحت می‌کنید و در طول این زمان از آخرت غافل هستید، پس چه زمانی توشه برای آخرت به دست می‌آورید و درباره قیامت می‌اندیشید؟ (چرا از عاقبت خود غافلید)[۹۶].

مردی که سخنان حضرت را شنید گفت: ای امیرالمؤمنین! ما چاره‌ای جز پرداختن به کار و معاش نداریم. امام فرمود: به درستی که طلب معاش از راه حلال انسان را از کار آخرت باز نمی‌دارد. پس اگر بگویی ما چاره‌ای جز احتکار نداریم، در این ادعا معذور نیستی[۹۷].

مرد بصری سخنان حضرت را شنید و گریان رفت. علی(ع) او را صدا زد و موعظه‌ای دیگر کرد [۹۸].

از این سخن استفاده می‌شود مردم بصره در انجام معامله، سوگند دروغ می‌خوردند و برای سودِ بیشتر از کالاها، احتکار می‌کردند که حضرت آن را ناروا می‌شمارد[۹۹].

بازار کوفه

امیرمؤمنان وقتی به کوفه رفت، در محله‌های شهر می‌گشت تا از نزدیک با اوضاع شهر آشنا شود. حضرت، عبا می‌پوشید و نعلین به پا کرده، به محله‌های کوفه و عشایر شهر سر می‌زد. هرکس ایشان را می‌‌دید، حرکت کرده احترام و دعا می‌کرد و بر او درود می‌فرستاد، جز افراد قبیله ثقیف که بی‌اعتنایی می‌کردند، که سخنی از حضرت درباره آنان نقل کرده‌اند [۱۰۰].

این موضوع که حاکم و کارگزار خود به طور مستقیم از اوضاع شهر آگاه شود، بسیار مهم است و از نظر امیرمؤمنان اهمیت داشت. او در زمان مناسب از بازارهای کوفه نیز بازدید می‌کرد و بر آنها نظارت می‌نمود.

امیرمؤمنان پیاپی با بازدید از بازارهای کوفه، کار بازاریان را زیر نظر می‌گرفت. گاهی اعضای شرطةالخمیس را نیز با خود می‌برد تا در صورت نیاز احکام شرعی را اجرا کنند. ایشان برخی عادات زشتی که در بازار رایج بود در سخنان خود مطرح و تاجران و کاسبان را از انجام آنها باز می‌داشت. از آن جمله سوگند دروغ بود:

۱. ابو‌سعید نقل می‌کند: روش امیرمؤمنان(ع) این بود که به بازار می‌آمد و چنین می‌فرمود:ای اهل بازار! تقوای الهی را پیشه کنید. از سوگند، دوری کنید که سوگند کالا را رواج می‌دهد و حال آنکه برکت را از بین می‌برد؛ زیرا که تاجر فاجر و نابکار است، جز آنکه به حق بگیرد و به حق بدهد. درود بر شما باد.[۱۰۱] آن‌گاه چند روز صبر می‌کرد. سپس می‌آمد و سخن خود را تکرار می‌کرد. در بازار کوفه که در آن موالی و فارسی زبانان هم حضور داشتند، وقتی حضرت را می‌‌دیدند می‌‌گفتند: «مرد شکنبه» آمد. حضرت پرسید: منظور آنان چیست؟ گفته شد: می‌گویند مرد شکم بزرگ آمد. فرمود: بله، پایین آن طعام و بالای آن دانش است[۱۰۲]. گویا ایرانیان نمی‌دانستند وی حاکم مسلمانان است و برخورد متواضعانه حضرت در بازار برای شان قابل تصور نبود. این نشانه‌ای از حضور موالی در بازار و سرکشی فراوان حضرت از انواع بازارهای کوچک و بزرگ کوفه است. این روایت را زاذان هم نقل کرده است[۱۰۳].

۲. مختار عمّار از ابومطر بصری که به کوفه آمده و شبها در مسجد به سر می‌برد، گوید: روزی در بعضی بازارها حرکت می‌کردم، شنیدم مردی به من می‌گوید: ای مرد! جامه‌ات را بالا ببر؛ زیرا برای تمیزی آن و رعایت دستور الهی مناسب‌تر است![۱۰۴] پرسیدم: این آقا کیست؟ گفتند: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) هستند. دنبال او رفتم، دیدم وارد بازار شترفروشان شد. وقتی در وسط بازار قرار گرفت، فرمود: ای گروه بازاریان! از سوگند دروغ دوری کنید که سوگند کالا را رواج می‌دهد و حال آنکه برکت را از بین می‌برد[۱۰۵].

فیض کاشانی بیان می‌کند: «فاجره» به معنای دروغ است و «یَمین فاجره»؛ یعنی سوگند دروغ[۱۰۶]. در روایات سوگند دروغ جزو گناهان کبیره معرفی شده[۱۰۷] و گناهی است که نابودی سریع[۱۰۸] را در پی دارد[۱۰۹].

در مکارم الأخلاق این روایت را از مختار تمّار نقل کرده، حضرت به بازار رفته و کاسبان را به این دستورها توصیه می‌کرد. آن‌گاه به بازار خرما فروشان رفت[۱۱۰]. و گزارشی متفاوت نقل کرده که نشان می‌دهد هر منبع، بخشی از آن را آورده‌اند.

۳. نعمان بن سعید گوید: علی به بازار می‌رفت و همراهش شلاقی بود و می‌فرمود:به تو پناه میبرم از فسوق و نابکاری و از شرّ و بدی این بازار[۱۱۱]. ۴. اصبغ بن نباته که مدتی مسئول شرطةالخمیس و نیروی ویژه امیرالمؤمنین بود، گزارشی از گردش و نظارت امام علی(ع) بر بازارهای مختلف کوفه در محله‌های متفاوت دارد و اهتمام حضرت در نظارت مستقیم بر بازار بسیار مهم و درس آموز است. امام در بازارها راه می‌رفت و در دستش تازیانه‌ای بود که افراد را با آن تنبیه می‌کرد؛ آنان که کم‌فروشی و غِش در تجارت با مسلمانان روا می‌داشتند[۱۱۲].

اصبغ گوید: روزی به آن حضرت گفتم: ای امیرالمؤمنین! من به جای شما این کار را انجام می‌دهم. فرمود: خیرخواهی برایم نکردی ای اصبغ! علی سوار بر استر «شهباء» پیامبر می‌‌شد و در بازار، بازار به بازار گردش می‌کرد. روزی وارد راسته بازار گوشت فروش‌ها شد و فرمود: ای گروه قصاب‌ها! عجله نکنید در استفاده از گوشت، پیش از رفتنِ جانِ حیوان و دوری کنید از دمیدن در گوشت[۱۱۳].

مشابه همین حدیث در کتاب جعفریات با نکته‌ای اضافی در آغاز سخنان حضرت، دیده می‌شود: «وَ لَا تَنْخَعُوا»[۱۱۴]؛ یک باره نخاع گوسفند را قطع نکنید. آن‌گاه امیرالمؤمنین(ع) وارد بازار خرمافروشان شد و فرمود: خرمای نامرغوب خود را مانند خرماهای مرغوب آشکار سازید[۱۱۵]. سپس به بازار ماهی فروشان رفت و فرمود: ماهی نفروشید، مگر آنچه حلال و پاک باشد و دوری کنید از فروش ماهیِ مرده‌ای که روی آب باشد[۱۱۶].

پس از آن به منطقه کناسه کوفه آمد و در آن انواع تجارت‌ها بود؛ از جمله: فروشندگان بَرده، ریسمان، شترفروشان، صرّافان، بزّازها و خیاطها، با صدای بلند فریاد زد:ای گروه تاجر و کاسب! به تحقیق در بازارهای شما، سوگند رایج شده است. سوگندهای خود را با صدقه همراه کنید و دست بدارید از سوگند دروغ؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی منزه و پاک نگه نمیدارد کسی را که به نام وی سوگند دروغ بخورد.[۱۱۷].[۱۱۸]

امیرمؤمنان در بازار گوشت فروشان

امیرمؤمنان به تمام بازارهای شهر کوفه سر میزد از جمله بازار قصاب‌ها و دستورهایی درباره حلال و حرام بودن برخی اعضای حیوانات صادر می‌کرد، یا نکات بهداشتی ویژه‌ای را در این زمینه بیان می‌فرمود که به نظر می‌رسد برای قصاب‌ها تازگی داشته و دنبال دلیل آن می‌گشتند. علی(ع) نیز با متانت برای شان موضوع را روشن می‌کرد. به نمونه‌هایی از نظارتهای امیرالمؤمنین در بازار گوشت فروشان اشاره می‌کنیم که نشانه اهتمام به احکام شرعی و مسائل بهداشتی است:

  1. علی(ع) بر بازار قصاب‌ها گذشت و به آنان دستور داد از فروش هفت عضو گوسفند خودداری کنند: خون، غُدد، گوشه‌های قلب حیوان، طحال (سپرز)، نخاع و مخ کمر، دُنبلان و نَرینه. گفته شد: ای امیرالمؤمنین! چه تفاوتی بینِ جگر که حلال است و سپرز که حرام است وجود دارد، جز این که [فقط] یکی سیاه‌تر است؟ فرمود: مردک دروغ می‌گویی! بعد دستور داد دو ظرف آب بیاورید تا تفاوت آن دو را به تو نشان دهم. یک جگر و طحال هم آوردند. بعد فرمود سپرز را از وسط بشکافند و همچنین جگر را، و آنها را در ظرف‌های جداگانه آب قرار دهند. مشاهده شد که جگر سفید شد و از آن چیزی کاسته نشد اما سپرز سفید نشد و آنچه درون آن بود خارج شد تا فقط پوست و رگهایش باقی ماند. حضرت فرمود: این است تفاوت جگر و سپرز؛ جگر از گوشت و سپرز از خون است[۱۱۹].
  2. از امیرمؤمنان(ع) روایاتی درباره رعایت بهداشت گوشت نقل کرده‌اند؛ از جمله فرمود: وقتی گوشت می‌خرید، غده هایش را دور بیندازید؛ زیرا رگ (و ریشه) جُذام را تحریک می‌کند [۱۲۰]. در سخنی دیگر پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین توصیه کرد: محرّمات حیوان هفت چیز است. دو مورد آن افزون بر موارد هفت گانه قبلی است: خون، مخرج بول و غائط، مثانه، نخاع، غدد، سپرز و زهردان[۱۲۱]. امیرمؤمنان هم‌زمان به نکات دیگری در انجام درست معاملات توصیه میکرد؛ مانند دوری از غِش و کم‌فروشی. قاضی نعمان نقل می‌کند علی(ع) از قصر کوفه خارج می‌‌شد درحالی که بر تنش پیراهنی تا نصف ساق پا بود و لنگی و ردایی مانند پیراهن بود و همراهش تازیاته‌ای بود. در بازارها راه می‌رفت و مردم را به تقوای الهی و به معامله نیک دعوت می‌کرد و می‌فرمود:کیل را کامل کنید و غِش نکنید و در گوشت ندمید[۱۲۲]؛
  3. رعایت بهداشت در گوشت‌ها از نکاتی بود که امیرمؤمنان بر آن تأکید می‌ورزید. ابن اخوه نقل می‌کند: امیرالمؤمنین از ذبح گاو معیوب نهی می‌کرد:فرمان داده بود گاوهای فلج و زمین‌گیر، یک چشم و نابینا، بی‌دندان، گردنْ مویین، دیوانه، سُم چاک دار، معلول و بیمار ذبح نشود[۱۲۳]؛ روشن است که گوشت این حیوانات حرام نیست بلکه فقط از نظر بهداشتی حضرت چنین فرمانی داده‌اند. امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که از کشتن گوسفندان شیرده بازمی داشت[۱۲۴].
  4. حارث بن عبدالله اعور همدانی گوید: علی(ع) به بازار آمد و به قصابان گفت:ای گروه قصابان! هرکس در گوشت بدمد، از ما نیست.[۱۲۵] مردی که به او پشت کرده بود. وقتی سخن حضرت را شنید، گفت: هرگز، قَسم به کسی که پس هفت پرده است، علی(ع) بر پشت او زد و گفت: ای گوشت فروش! در پسِ هفت پرده کیست؟ مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! آفریدگار جهان. امیرمؤمنان(ع) گفت: خطا کردی ـ مادرت در عزایت زاری کند ـ میان خدا و آفریدگانش هیچ پرده‌ای نیست. هرجا که بندگان باشند خدا با آن هاست. مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! اکنون کفّاره سخنی که گفتم چیست؟ گفت: این که بدانی هرجا باشی خدا با توست. مرد گفت: آیا مسکینان را طعام بدهم؟ علی(ع) گفت: نه! کفّاره ندارد. مثل این است که به غیر نام اللّه، قسم خورده‎ای[۱۲۶].

در این گزارش آموزش مسائل فقهی نیز در سیره علوی دیده می‌شود که بسیار آموزنده است. علامه مجلسی در بیان و توضیح این حدیث می‌نویسد: نَفخ و دمیدن در گوشت دو معنا دارد:

  1. نفخ رایج که دمیدن در پوست برای آسان پوست کردن حیوان است.
  2. تدلیس و فریب کاری، که برخی بر پوست نازک گوشت میدمند تا گوشت را چاق نشان دهند و به ظاهر معنای سخن حضرت همین است[۱۲۷].

آنچه احتمال دوم را می‌رساند این است که در نقل جعفریات هنگام بازدید از بازار گوشت فروشان با استرِ پیامبر، فرمود:ای گروه قصاب‌ها حیوان را فوراً سر نبرید و صبر کنید تا روح برود و دوری نمایید از دمیدن در گوشت برای فروش بهتر؛ زیرا شنیدم رسول خدا(ص) از آن نهی می‌کرد.[۱۲۸]

از این حدیث استفاده می‌شود دمیدن در گوشت برای خوب جلوه دادن آن بوده نه برای پوست کندن. در نقلی، از اصبغ بن نباته در گردش علی در بازارهای کوفه وقتی به گوشت فروشان رسید فرمود: در گوشت مدمید[۱۲۹].

در کتاب الإحتساب این روایت را از امام علی(ع) چنین نقل کرده:در گوشت ندمید که این کار زیان آور است و آن را تکه تکه نکنید که برکت را از میان برمیدارد و لقمه اهریمن ـ یعنی طحال ـ مفروشید[۱۳۰].[۱۳۱]

آداب و شرایط سربریدن

از سخنان امیرمؤمنان برای سربریدن حیوان، شرایطی چند به دست می‌آید که جداگانه بیان می‌کنیم:

ذابح

کسی که سرِ حیوان را می‌برد لازم است مسلمان باشد. در روایتی از حضرت آمده است: حیوان] کشته شده به دست مسلمانان بر شما حلال است زمانی که نام خدا را ببرند[۱۳۲].

آیا ذبیحه اهل کتاب یهود و نصارا حلال است یا نه؟

برخی عالمان اهل سنّت گفته‌اند: اتفاقی است که این حیوان اگر نام خدا برده شود حلال است[۱۳۳]. برخی مانند نووی گفته‌اند: برابر نظر امیرمؤمنان(ع) اگر نام خدا را نبرند در صورتی که نام غیر خدا را ذکر نکنند حلال است [۱۳۴]. حتی برخی مدعی‌اند در صورتی که نام خدا را عمداً نبرند ذبیحه آنان برابر نظر امیرمؤمنان حلال است [۱۳۵]. دلیل اینان حدیث عطاء بن سائب از امیرمؤمنان: وقتی شنیدید نصرانی به اسم مسیح سر می‌برد، نخور و اگر نشنیدی بخور؛ زیرا خداوند ذبیحه‌های آنان را حلال کرده است[۱۳۶].

بنابراین نقل‌ها، ذبیحه اهل کتاب مطلقاً حلال است! ولی این مطلب درست به نظر نمی‌رسد، چون روایت عامی است و با فقه شیعه ناسازگار است. چگونه امام علی(ع) ذبیحه مسلمان را مقید به ذکر نام خدا می‌کند؛ اما ذبیحه اهل کتاب را به صورت مطلق می‌پذیرد؟

به نظر می‌رسد چون افرادی مانند شعبی و عطا که قائل هستند منظور از طعام اهل کتاب ذبیحه آنان است[۱۳۷]، این نکته را مسلّم گرفته، به علی(ع) نسبت داده‌اند؛ درحالی که روایات نقل شده از اهل بیت از امیرمؤمنان برخلاف این مطلب است. و منظور از طعام، حبوب و امثال آن است[۱۳۸].

از امیرمؤمنان(ع) نقل شده: «اشکال در خوردن طعام مجوس نیست، اما از خوردن ذبیحه‌های آنان نهی شده است»[۱۳۹]. در این نقل، امیرمؤمنان طعام را غیر کشته‌های آنان دانسته و طعام در آیه قرآن را به غیر کشته‌ها و ذبایح آنها تفسیر می‌کند. امام باقر(ع) در پاسخ به این مسئله می‌فرماید:علی مردم را باز می‌داشت از استفاده از ذبایح نصارا و شکار آنان و ازدواج با آن‌ها[۱۴۰].

علمای شیعه در این مسئله متفق هستند؛ فقط شیخ صدوق ذبیحه آنان را هنگامی که نام خدا را ببرند حلال می‌داند و مجوسی را ملحق به اهل کتاب می‌شمارد[۱۴۱]. در روایت نقل شده از مسند زید: ذبیحه اهل کتاب؛ یهود و نصارا درصورتی که نام خدا برده شود روا دانسته شده؛ اما ذبیحه مجوسی و نصارای عرب روا نیست[۱۴۲]. اهل سنت، خود از امیرمؤمنان نقل کرده‌اند: «قربانی مسلمان را نباید یهودی یا نصرانی سر ببرد»[۱۴۳]، که تأییدی بر نظر شیعه است. عبدالله بن عباس هم نقل کرده که: وی کراهت داشت از سربریدنِ ذبیحه به دستِ اهل‌کتاب[۱۴۴].[۱۴۵]

وسیله ذبح

برابر روایت نقل شده از امیرالمؤمنین: کشتن حیوان باید با آهن باشد: حیوان جز با آهن کشته نمی‌شود. امیرالمؤمنین از این کار بازداشته است[۱۴۶].

در مسند زید، از امیرمؤمنان نیز نقل است: سربریدن فقط با چاقوی آهنی درست است:« علی(ع) کراهت داشت ذبیحه ناخون (دست)، دندان، استخوان و قربانی نی را، جز آنچه با آهن ذبح گردد»[۱۴۷].[۱۴۸]

شروط سربریدن

حیوانی را که ذبح می‌کنند، باید زنده باشد و یا همان‌گونه که گذشت، یکی از اعضایش تحرک داشته باشد. و ذبح کننده لازم است این اعمال را انجام دهد.

  1. حیوان را به طرف قبله قرار دهد. ابن ابی دنیا از حنش نقل می‌کند: علی را دیدم که ذَبیحه خود را به سمت قبله قرار داده است[۱۴۹].
  2. در زمان سربریدن، نام خدا را ببرد که به روایات مربوط اشاره شد و علی(ع) این هنگام دعایی می‌خواند.
  3. سرِ حیوان را از گردن قطع کند که در فقه به قطع «اوداج اربعه» مشهور است. علی(ع) فرمان می‌داد: «لَا تَنْخَعُوا» یک باره نخاع حیوان را قطع نکنند[۱۵۰]. نخع را برخی به این معنا گرفته‌اند که سرِ حیوان را از قفا (پسِ گردن) جدا نکنند[۱۵۱]. و شماری گفته‌اند پس از بریدنِ گردن نباید نخاعش را از قفا جدا کرد.
  4. قبل از رفتن روح حیوان به قطع گردن و اعضایش نپردازند[۱۵۲]. در حکم مردار و حرام است[۱۵۳].
کشتن به نام غیر خدا حلال نیست

حیوانی که برای غیرخدا، مانندِ مُفاخره کشته شود حرام است. مردی از بنی‌ریاح به نام سُحَیم بن وثیل که شاعر بود با غالب، پدر فرزدق در پشت آب کوفه مفاخره کردند[۱۵۴] که هر یک صد شترش را پی نمایند. وقتی شترهای آنان وارد آب شدند، این دو به پی‌کردن شتران خود پرداختند و مردم برای جمع‌آوری گوشت، سوار بر الاغ و استر حرکت کردند. علی(ع) بر استر پیامبر سوار شد و به مردم فرمود:ای مردم! از این گوشتها مخورید؛ زیرا برای غیرخدا کشته شده‌اند[۱۵۵]. درنتیجه این گوشت‌ها نصیب سگ‌ها، عقاب‌ها و لاشخورها شد[۱۵۶].

امام در نامه‌اش به قاضی اهواز؛ رفاعة بن شداد درباره قصاب‌ها چنین دستور داد:به قصاب‌ها دستور دهد که حیوانات را درست ذبح کنند و هرکس گوش نکرد تنبیه شود و آنچه ذبح کرده، پیش سگ‌ها انداخته شود[۱۵۷].

این دستور، نشانه اهتمام ویژه حضرت به بهداشت و سلامت گوشت برای حفظ جان مردم است[۱۵۸].

بازار ماهی فروشان

امیرالمؤمنین علی(ع) به بازار ماهی فروشان اهتمام خاص داشت. با توجه به نزدیکی کوفه به رود فرات و رودخانه‌های صید ماهی، تلاش کرد احکام شرعی را برای ماهی فروشان بیان کند و خود از بازار آنان سر میزد و پیوسته نکاتی را بیان می‌فرمود.

  1. امام صادق(ع) از پدرش نقل می‌کند: امیرالمؤمنین علی(ع) در کوفه بر اَستر رسول خدا(ع) سوار شده سپس در بازار ماهی فروشان جار می‌زد و می‌فرمود:آگاه باشید هر ماهی بدون پولک را نخورید و خرید و فروش نکنید.[۱۵۹]؛ امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمود: ماهی‌ها و ملخ‌ها همه پاک هستند و نیاز به ذبح ندارند.[۱۶۰] امام صادق(ع) از پدرش نقل می‌کند: علی(ع) همواره می‌فرمود: ملخ نیاز به ذبح ندارد و همین طور ماهی‌ها؛ پس آن ماهی که در دریا بمیرد، مردار محسوب می‌شود[۱۶۱].
  2. ماهی باید هنگام گرفتن از آب، یا دریا زنده باشد و تکان بخورد. امام صادق(ع) گوید:امیرمؤمنان پیوسته درباره صید و ماهی می‌فرمود: هرچه به آن برسی و حال آنکه تکان می‌خورد و یا دستش را به زمین می‌زند و دُنبش را تکان می‌دهد و چشمش را به این طرف و آن طرف حرکت می‌دهد، همین ذبح آن است[۱۶۲]. از علی(ع) پرسیدند درباره ماهی وقتی شکمش شکافته شده و در آن ماهی دیگری است؟ فرمود: همه را بخور و هر دو حلال هستند[۱۶۳].
  3. امیرالمؤمنین برای بیان احکام فقهی صید ماهی، گاه نیاز می‌‌دید ماهی فروشان را گرد آوَرَد و حکم خدا را به آنان ابلاغ فرماید. سمرة بن ابی سعید گوید: امیرالمؤمنین علی(ع) سوار بر استر رسول خدا(ص) از خانه بیرون رفت. ما هم همراهش بودیم و پسِ ایشان راه میرفتیم تا به مکان صاحبان ماهی رسید. پس آنان را جمع کرد و فرمود آیا می‌دانید چرا شما را دعوت و جمع کرده‌ام؟ گفتند: خیر! فرمود:جِریث (ماهی سبیل دار) خرید و فروش نکنید و نه هم مارماهی و نه هم ماهیِ مرده در آب را[۱۶۴].

در روایات دیگر، نام ماهی‌های حرام، از کتاب علی(ع) نقل شده‌است. ابو‌جعفر باقر(ع) قسمتی از طومار امیرالمؤمنین را در اختیار من نهاد که در آن خواندم: «من شما را از خوردن ماهی سبیل دار، ماهی خاردار، مارماهی، ماهی روآبی (مرده)، و طحال دام‌ها، منع می‌کنم»[۱۶۵].

من از ابو‌عبدالله(ع) پرسیدم: یا ابن رسول اللّه! ـ خداوند شما را در رحمت خود جای دهد ـ صیادان ماهی‌های بدون فَلْس و پولک می‌آورند؛ آیا حلال است؟ ابو‌عبدالله گفت: هر ماهی که فلس و پولک دارد، حلال است، تناول کن و هر ماهی که فَلس ندارد تناول نکن[۱۶۶].

علاء بن کامل از امام صادق(ع) درباره جِرّی (ماهی سبیل‌دار) پرسید؟ فرمود: در کتاب علی دیدیم انواعی از ماهی‌ها حرام است، پس نزدیک آنها نشوید؛ یعنی این ماهی جزو ماهی‌های حرام است[۱۶۷].

شیخ طوسی می‌گوید: افراد متعددی از یاران ما از امام صادق(ع) نقل می‌کنند که جِرّی و مارماهی و ماهی مرده در آب، در کتاب علی حرام است[۱۶۸].

آن حضرت گاه نیز تهدید به تنبیه متخلفان می‌کرد. عبدالله بن عباس نقل کرده است: وقتی از بصره برگشته و اموالی را با خود برده و وارد کوفه شد، علی(ع) را دید که در بازار ایستاده و خود جار میزند: ای مردم! هرکس را بعد از امروز ببینیم ماهی اسبیلی و مرده در آب و مارماهی می‌فروشد با همین تازیانه تنبیهش می‌کنیم. به تازیانه حضرت سبتیه[۱۶۹] می‌‌گفتند[۱۷۰].[۱۷۱]

بازار خرمافروشان

امیرالمؤمنین هنگام نظارت بر بازار و توصیه به بازاریان به بازار خرمافروشان نیز می‌رفت در دستوری که پیش‌تر از حضرت نقل شد، به این نکته دستور داد که: خرمای درجه سه را مانندِ خرماهای درجه یک و خوب آشکار و در معرض دید مردم بگذارند و طوری نباشد که خرمای خوب روی خرماهای بد باشد و هنگام فروش، مخلوطی از چند نوع خرما بدهد، که نوعی تدلیس و غِش و فریب است. این فرمان منحصر به خرما نیست، بلکه در همه کالاها باید این نکته را مراعات کرد. برابر نقلِ علامه مجلسی از کتاب زهد امیرالمؤمنین، اصبغ بن نباته گوید: همراه علی(ع) حرکت کردیم برای نظارت بر بازار، تا به خرما فروشان رسید و چنین توصیه کرد:سبدی را روی سبدی قرار ندهید[۱۷۲]. «قَوْصَرَةٍ»، زنبیل و سبدی بود از نی که خرما در آن می‌گذاشتند[۱۷۳]. معنای سخن حضرت این است که قرار دادن سبد خرما روی هم، دو ضرر دارد؛ هم به خرماها آسیب می‌رساند و هم ممکن است از نظر بهداشتی ظرف خرمای زیرین را آلوده کند.

علی(ع) برای نظارت بر بازار می‌گشت تا به بازار خرمافروشان رسید و کنیزی را دید که کنارِ خرمافروشی می‌گرید. پرسید: تو را چه شده که گریه میکنی؟ گفت: من کنیزی هستم که صاحبم مرا برای خرید خرما با یک دِرهم فرستاد؛ وقتی خرماها را نزدشان بردم نپذیرفتند و آن را رد کردند. اکنون این آقا هم نمی‌پذیرد. حضرت فرمود: ای مرد! خرما را بپذیر و یک دِرهمش را به او بازگردان. آن مرد نپذیرفت و حضرت را دور کرد. به خرما فروش گفتند: این علی بن ابی طالب است! وی خرما را قبول کرد و یک درهم را به کنیز پس داد و گفت: ای امیرالمؤمنین! شما را نشناختم، مرا ببخشید! حضرت فرمود:ای گروه تاجران! تقوای الهی پیشه نمایید و به نیکی خریدوفروش کنید. خداوند ما و شما را بیامرزد[۱۷۴].

در کتاب کافی و من لا‌یحضره الفقیه در پایان جریان کنیز، نکاتی اضافی دارد: حضرت دید کنیز گریه می‌کند و با خرمافروش درگیر است. کنیز به حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! از این مرد خرما به یک درهم خریدم، قسمت زیرین آن نامرغوب بود و مانند آنچه دیده بودم نبود[۱۷۵]. حضرت به فروشنده دستور داد خرماها را بپذیرد و پول وی را رد کند، اما او قبول نمیکرد تا سه بار تکرار شد:پس علی(ع) تازیانه‌اش را بلند کرد تا مرد درهم را پس داد و حضرت کراهت داشت که خرما پوشیده بماند[۱۷۶]. گفته‌اند: کراهت در این جا به معنای حرمت است.[۱۷۷] فیض کاشانی «یُجَلَّلُ» را پوشیدن معنا کرده است. باید خرمایی را که میفروشد، در معرض دید قرار دهد.[۱۷۸] این بدان معناست که چون کنیز خرماها را کامل ندیده، خرید کرده، و چون پس آورد، فروشنده آن را از وی نپذیرفت.

در نزهة الابصار بعد از نقل جریان کنیز و در پاسخ به عذرخواهی مردِ خرمافروش، چنین آورده است که: حضرت فرمود: من از تو راضی می‌شوم اگر کار و روشت را اصلاح کنی[۱۷۹]. سپس حضرت حرکت کرد تا در وسط جمع خرما فروشان قرار گرفت و فرمود:ای صاحبان خرما! به نیازمندان و در راه ماندگان کمک کنید تا سودتان افزون گردد[۱۸۰]. آن‌گاه به راه خود ادامه داد تا به ماهی فروشان رسید و فرمود:آگاه باشید در بازارتان ماهی طافی معامله نشود[۱۸۱].

به نقل احمد حنبل مرد خرما فروش وقتی فهمید وی امیرالمؤمنین است، گفت: دوست دارم از من راضی باشی. حضرت فرمود:آنچه مرا از تو راضی و خوشنود می‌کند این است که حقوق مردم را به آنان بدهی[۱۸۲].

به ردّ معامله در فقه «اقاله» گویند، وقتی یکی از دو طرف معامله پشیمان شود[۱۸۳]. این از مواردی است که سفارش شده: فروشندگان با پشیمانیِ خریدار، فسخ معامله را بپذیرند. پذیرش اِقاله از توصیههای پیامبر به حکیم بن حِزام نیز بود[۱۸۴].

به نقل مکارم الأخلاق حضرت به حرکت خود در نظارت بر بازار ادامه داد که باران گرفت و به کاروان سرایی رسیدند. از صاحب آن اجازه گرفت ولی او نه تنها اجازه ورود نداد، بلکه به شدّت حضرت را دور کرد. امیرالمؤمنین(ع) به قنبر فرمود: این مرد را نزد من بیاور. سپس او را با تازیانه نواخت و بعد فرمود:من تو را برای دورکردن تو مرا، نزدم، بلکه زدم تا دیگر، مسلمان ضعیفی را این گونه دور نکنی که برخی اعضایش بشکند و مُلزم به پرداخت دیه شَوی[۱۸۵]. یعنی تو حق داری دیگران را به مکان خودت راه ندهی، اما حق نداری به آنان آسیب برسانی.

این گزارش، نمونه‌ای است از توقف حضرت در بازار برای رسیدگی به کارها و مشکلات مردم[۱۸۶].

دیگر بازارها

افزون بر چند بازاری که با نام بیان شد، نمونه‌های چند از نظارت حضرت در دیگر بازارها هم نقل کرده‌اند:

  1. حضرت در بازار «شترفروشان» آنان را از سوگند دروغ نهی کرده و به آنها می‌فرمود:ای صاحبان شتر! بفروشید ولی قسم نخورید؛ زیرا قسم باعث تزیین [زیادی] معامله می‌شود و برکت را از بین می‌برد[۱۸۷]؛
  2. امام علی(ع) سری هم به بازار «کرباس فروشان» زد درحالی که لباس بسیار ساده، مانند یک مرد اعرابی پوشیده بود[۱۸۸]. از آن بازار لباسی ساده[۱۸۹] برای خود و قنبر خرید[۱۹۰] و به بزّازان و پارچه‌فروشان چنین دستور داد:ای گروه بازرگانان! از اندازه پارچه‌های خود نکاهید و از کالاهای مردم کم نکنید و در خرید و فروش‌ها و داد و ستدهای خود دروغ نگویید. پس اگر کسی دست به کاری زند که از انجام آن باز داشته شده، پس از بازگرداندن حق به دارنده‌اش، به زندان یا ضربه (تعزیر) کیفر خواهد شد[۱۹۱]. امیرالمؤمنین به پوشیدن لباس پنبه‌ای یا کرباس توصیه می‌کرد. امام صادق(ع) از حضرت نقل نموده که فرمود:لباس خود را از پنبه قرار دهید؛ زیرا جامه رسول خدا(ص) و لباس ماست. و آن حضرت لباس پشمی و از مو نمیپوشید، مگر به جهتی[۱۹۲]؛
  3. به اصحاب حبوب و غَلّات توصیه می‌فرمود:کیل‌ها و وزن‌هایتان را کم نگذارید و در دادن غَلّات غِش نکنید[۱۹۳]. یعنی هم دقت در وزن داشته باشید و کم نگذارید و هم در کیفیت حبوب و غلّات و آنها را با خاک، یا دانه‌های دیگر آمیخته نسازید.

امام علی(ع) در جمع‌آوری غلّات و جلوگیری از اسراف به شدّت دقیق و مصرّ بود. نوشته‌اند: ربیع بن حسّان تمیمی از مادربزرگش اُمّ فروه نقل می‌کند: من نزد لیلی همسر امیرالمؤمنین(ع) بودم که حضرت بر ما وارد شد، او را دیدم که دانه‌هایی از طعام و گندم را که پخش شده بود دانه دانه از توی اتاق بر میدارد و می‌فرماید:ای خاندان علی! گویا دیگر سیر شده‌اید [که این گونه به نعمت‌های الهی بی‌توجه هستید][۱۹۴].

داشتن نعمت به معنای اسراف کردن آن نیست، مال داشتن به معنای تبذیر و هدردادن نعمت‌های الهی نمی‌باشد و کسی حق ندارد به ادعای این که مالِ خودم است، در خانه اش، اجتماع و نیز اموال عمومی، درصدد نابودی آن برآید، گرچه به ظاهر اندک باشد[۱۹۵].

منابع

پانویس

  1. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام. ج۷، ص۳۸۰.
  2. آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۷۰.
  3. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۸۳.
  4. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۷۹.
  5. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۳۸.
  6. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۲۵.
  7. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۵، باب السبق الی السوق، ح۱؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۹، ح۳۷۵۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۹، ح۳۱.
  8. بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  9. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴، ح۱۳.
  10. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۵.
  11. یعقوبی، احمد بن واضح، فتوح البلدان، ص۷۱.
  12. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۵، باب السبق الی السوق، ح۱؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۱۹، ح۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۰۰، ح۳.
  13. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۷.
  14. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۴، ص۷۱، بنا به نقل سیدجعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ترجمه سیدمحمدحسینی، ح۲۸.
  15. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۸؛ نمیری بشعری، ابو زید عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۴.
  16. بیهقی، السن الکبری، ج۹، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  17. بیهقی، السن الکبری، ج۱، ص۱۰۹، ح۱۲۰۵۶.
  18. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۴۹.
  19. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۷، ح۱۷.
  20. قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۹۱۳.
  21. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۷۳.
  22. شیخلی، صباح ابراهیم سعید، الاصناف فی العصر العباسی، ص۷۴.
  23. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۰۶.
  24. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  25. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  26. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  27. فروع کافی، ج۵، ص۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۱؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۵۹.
  28. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۹۱.
  29. الکافی، ج۵، ص۳۱۸-۳۱۹.
  30. عیانی، مجموع کتب و رسائل، ص۲۷۸.
  31. زید، مسند زید بن علی، ص۲۵۵: «عن علی(ع) قال: قال رسول الله(ص): إنّی لَعَنْتُ ثَلٰاثَةً فلَعَنَهُمُ اللهُ تعالی: الإمام یَتَّجِرُ فی رَعیَّتِهِ...».
  32. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۳۵۴ - ۳۵۵.
  33. «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقَّ»؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰.
  34. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۴.
  35. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶.
  36. «وَيْحَكَ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ فَإِنَّهُ مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى وَ لَمْ يَسْأَلْ عَنْ حَرَامٍ وَ لَا حَلَالٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ»قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۶؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۴۷.
  37. ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا «این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
  38. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۵۵۵، حکمت ۴۴۷.
  39. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۵.
  40. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ، ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا، ثُمَّ ارْتَطَمَ قَالَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ: لَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ»؛ الکافی، ج۵، ص۱۵۴.
  41. محمد تقی مجلسی، روضة المتّقین، ج۷، ص۱۱.
  42. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۷، ص۴۳۶.
  43. ابن میثم، شرح مئة کلمة لأمیرالمؤمنین(ع)، ص۱۰۱.
  44. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۴۷-۲۴۸: «إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ».
  45. ابنسعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۶، ص۲۴۰؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۴، ص۱۳۶.
  46. دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۶؛ ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶: إنّما قاله(ص) فی تاجرٍ دَلّس.
  47. طبری، تهذیب الاثار مسند علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، ص۴۶، ش۹۰؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۴، ص۱۷۵: قال علی بن أبی طالب(ع): التّاجرُ فاجِرٌ و فُجورُه أنَّه یُنْفِقُ سَلْعَتَهُ بِالْحَلْفِ.
  48. الکافی، ج۵، ص۱۴۸: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: التِّجَارَةُ تَزِيدُ فِي الْعَقْلِ».
  49. الکافی، ج۵، ص۳۱۸.
  50. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۶۸۹ - ۶۹۳.
  51. شیخ مفید، الامالی، ص۱۱۹، ح۳.
  52. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۳۷.
  53. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۶، ح۱۷.
  54. شهید ثانی، شرح اللمعة الدمشقیه، ص۳۴۶ - ۳۶۸.
  55. شهید ثانی، شرح اللمعة الدمشقیه، ص۳۲۹.
  56. نیشابوری، محمد بن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۰۷؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۲.
  57. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۲۸، ح۸۷۸.
  58. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۳۲، ح۸۸۵.
  59. بحارالانوار، ج۴، ص۳۱.
  60. بحارالانوار، ج۴، ص۳۱.
  61. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴، ح۱۱.
  62. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۱۱.
  63. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۳۷.
  64. الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۶، ح۱۷؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳، ح۳۷۲۶.
  65. الکافی، ج۵، ص۱۶۲، ح۲.
  66. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۴۰.
  67. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۲۸، ح۸۷۸.
  68. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۴۱.
  69. شیخ صدوق، الخصال، ص۶۲، ج۱۰.
  70. نیشابوری، محمد بن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۰۷.
  71. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۴۱.
  72. «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ(ع)أَلْقَوْا مَا بِأَيْدِيهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَيْهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَيَقُولُ(ع)قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّكُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِينَ وَ تَزَيَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْيَمِينِ وَ جَانِبُوا الْكَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا وَ أَوْفُوا أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ فَيَطُوفُ(ع) فِي جَمِيعِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ»؛ الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶؛ تحف العقول، ص۲۱۶؛ قضاعی، شرح فارسی شهاب الأخبار، ص۷۸.
  73. شیخ مفید، الأمالی، ص۱۹۸؛ حکیمی، الحیاة، ج۵، ص۵۸۲.
  74. صدوق، الأمالی، ص۴۹۷؛ حکیمی، الحیاة، ج۵، ص۵۸۲.
  75. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۶۹۳ - ۶۹۶.
  76. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  77. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  78. قاسمی، ظافر، نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۷۰.
  79. نام محلی است در بصره. فارسی این کلمه «بارگاه» است.
  80. محمد بن حسن بن درید، ابوبکر، الاشتقاق، ص۲۷۲.
  81. نهج البلاغه، نامه ۵.
  82. نهج البلاغه، نامه ۲۰؛ حکمت ۴۷۶.
  83. نهج البلاغه، نامه ۳.
  84. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  85. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۸.
  86. شهر بزرگی در عراق که یکی از روستاهایش واسط است و بین کوفه و بشره واقع شده است.
  87. نهج البلاغه، خطبه ۴۴.
  88. یکی از شهر‌های فارس که اردشیر بابکان آن را بنا نهاد.
  89. نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  90. یکی از شهرهای قدیمی فارس. معرب استخر.
  91. قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام. ج۱، ص۳۹۶.
  92. قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام. ج۱، ص۳۹۶.
  93. در این نامه حکم عزل رفاعه نیز صادر می‌شود. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۹، ح۲۷.
  94. قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲، ح۱۸۹۲. ترجمه متن از سید جعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ترجمه سید محمد حسینی، ص۱۳۶ - ۱۳۷.
  95. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۱۲.
  96. «يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا كُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّيْلِ فِي فُرُشِكُمْ تَنَامُونَ وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ الزَّادَ وَ تُفَكِّرُونَ فِي الْمَعَادِ»
  97. «إِنَّ طَلَبَ الْمَعَاشِ مِنْ حِلِّهِ لَا يَشْغَلُ عَنْ عَمَلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ قُلْتَ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الِاحْتِكَارِ لَمْ تَكُنْ مَعْذُوراً»
  98. شیخ مفید، الأمالی، ص۱۱۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۴۲۲؛ ج۱۰۰، ص۳۲؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۴؛ حکیمی، الحیاة، مترجم، ج۳، ص۴۰۳.
  99. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۶۹۶ - ۶۹۷.
  100. مامطیری طبری، نزهة الأبصار، ص۴۲۲.
  101. «يَا أَهْلَ السُّوقِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحَلْفَ فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ فَإِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ»؛ الغارات، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۰۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۵۰.
  102. الغارات، ص۶۸.
  103. محمد خرائطی، مساوئ الأخلاق، ص۷۷، شماره ۱۵۸: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ... إِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ».
  104. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۰۹: از این کتاب استفاده می‌شود که با تازیانه مورد تهدید قرار گرفته است.
  105. «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِيَّاكُمْ وَ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ فَإِنَّهَا تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ»؛ الغارات، ص۶۵.
  106. فیض کاشانی، الوافی، ج۲۶، ص۱۱۵: وَ الیَمینُ الفاجرَةُ هِیَ الکاذبَةُ فَإنَّ الفجورَ جاءَ بِمعنی الکِذْب.
  107. احسائی، عوالی اللئالی، ج۱، ص۸۸.
  108. تصنیف غررالحکم، ص۴۶۳: «أَسْرَعُ شَيْءٍ عُقُوبَةً الْيَمِينُ الْفَاجِرَةُ»
  109. صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۱: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْفَاجِرَةُ».
  110. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۰۰.
  111. «إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفُسُوقِ وَ مِنْ شَرِّ هَذِهِ السُّوقِ»؛ الغارات، ص۷۰؛ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۱۰۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۶۳.
  112. «أَنَّهُ كَانَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ بِيَدِهِ دِرَّةٌ يَضْرِبُ بِهَا مَنْ وَجَدَ مِنْ مُطَفِّفٍ أَوْ غَاشٍّ فِي تِجَارَةِ الْمُسْلِمِينَ».
  113. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸: «يَا مَعْشَرَ الْقَصَّابِينَ لَا تَعْجَلُوا الْأَنْفُسَ قَبْلَ أَنْ تَزْهَقَ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّفْخَ فِي اللَّحْمِ».
  114. ابن اشعث، الجعفریات، ص۲۳۹؛ اسماعیل معزِی، جامع أحادیث الشّیعه، ج۱۸، ص۴۲؛ ج۲۳، ص۶۲-۶۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۶۹؛ ج۱۶، ص۱۳۴.
  115. «أَظْهِرُوا مِنْ رَدِيِّ بَيْعِكُمْ مَا تُظْهِرُونَ مِنْ جَيِّدِهِ».
  116. «لَا تَبِيعُوا إِلَّا طَيِّباً وَ إِيَّاكُمْ وَ مَا طَفَا».
  117. «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِنَّ أَسْوَاقَكُمْ هَذِهِ تَحْضُرُهَا الْأَيْمَانُ فَشُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ كُفُّوا عَنِ الْحَلْفِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُقَدِّسُ مَنْ حَلَفَ بِاسْمِهِ كَاذِباً»؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸-۵۳۹؛ معزی، جامع احادیث الشّیعه، ج۱۷، ص۴۵۴-۴۵۵؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۶۹.
  118. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۶۹۷ - ۷۰۱.
  119. الکافی، ج۶، ص۲۵۳؛ شیخ صدوق، الخصال، ص۳۴۱؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۷۴.
  120. الکافی، ج۶، ص۲۵۴: «إِذَا اشْتَرَى أَحَدُكُمْ لَحْماً فَلْيُخْرِجْ مِنْهُ الْغُدَدَ فَإِنَّهُ يُحَرِّكُ عِرْقَ الْجُذَامِ».
  121. شیخ صدوق، الخصال، ص۳۴۱؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۰: «يَا عَلِيُّ حُرِّمَ مِنَ الشَّاةِ سَبْعَةُ أَشْيَاءَ الدَّمُ وَ الْمَذَاكِيرُ وَ الْمَثَانَةُ وَ النُّخَاعُ وَ الْغُدَدُ وَ الطِّحَالُ وَ الْمَرَارَةُ».
  122. «اوفُوا الْکَیلَ و الْمیزانَ و لا تَغَشُّوا و لا تَنْفَخوا فِی الَّلحْمِ»؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۲، ص۳۶۴.
  123. أَمَرَ أَلَّا یُذْبَحَ مِنْ الْبَقَرِ اَلمَخْلُوعُ الْوَرِکَ وَ الْأَعْوَرُ و الْأَعْمَی وَ الْمَقْلُوعُ السِّنُّ وَ الْمَرَیشُ الْعُنُقُ وَ الْمَجْنُونُ وَ الْمَشْقُوقُ الْحَافِرُ، وَ مَا بِهِ عَاهَةٌ أَوْ مَرَضٌ ظَاهِرٌ؛ ابن اخوه، معالم القربه، ص۱۶۳؛ سید جعفر عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ص۶۴.
  124. بیهقی، شعب الإیمان، ج۷، ص۵۲۵.
  125. «يَا مَعْشَرَ اللَّحَّامِينَ مَنْ نَفَخَ مِنْكُمْ فِي اللَّحْمِ فَلَيْسَ مِنَّا»
  126. ثقفی، الغارات، ص۶۸-۶۹؛ مترجم، ص۴۵؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۴، ص۹۳؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۵۰ و۵۱؛ سیدمرتضی، الفصول المختاره، ص۶۵: در چاپ جدید به جای قصابها، قصارین (لباسشوها) آمده، که درست نیست؛ زیرا در نقل مستدرک از همین کتاب، «قصابین» آمده و ادامه سخن شیخ مفید در ردّ نظّام نیز، درستیِ نقل مستدرک را ثابت می‎کند.
  127. بحارالانوار، ج۶۲، ص۳۲۶.
  128. «يَا مَعْشَرَ الْقَصَّابِينَ لَا تَنْخَعُوا وَ لَا تَعْجَلُوا الْأَنْفُسَ حَتَّى تَزْهَقَ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّفْخَ فِي اللَّحْمِ لِلْبَيْعِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَنْهَى عَنْ ذَلِكَ»؛ ابن اشعث، الجعفریات، ص۲۳۸-۲۳۹.
  129. بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۱۰.
  130. «لا تَنفُخُوا فِی الَّلحمِ فإنّهَ [ضارُّ] و لا تَـشرَخُوهُ فإنَّهُ یَرفَعُ البرکةَ و لا تَبیعُوا لُقْمةَ الشَّیطانَ؛ یعنی الطّحال»ناصرالحق، الاحتساب، ص۴۰؛ محمدحسین ساکت، شایست و ناشایست در اندیشه اسلامی، پیوست یک، کتاب الاحتساب، ص۳۵۵ و ۳۷۵. لازم به یاد است کتاب احتساب توسط عبدالکریم احمد جدبان تحقیق و منتشر شده و در کتاب «شایست و ناشایست» که ترجمهٔ کتابی درباره امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر از مایکل کوک است در پیوست یک آن، متن عربی کتاب احتساب و بعد ترجمه فارسی آن آمده است که ما از هر دو نسخه استفاده کرده‎ایم و در ادامه فقط نام الاحتساب و شایست و ناشایست می‌آید.
  131. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۱ - ۷۰۵.
  132. «ذَبیحَةُ الْمُسلِمینَ لَکُمْ حَلالٌ إذا ذَکروُا اسْمَ اللهِ»؛ مسند زید بن علی، ص۲۴۷.
  133. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۵۸.
  134. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۵۸ به نقل از نووی، المجموع، ج۹، ص۹۰.
  135. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۵۹؛ ابن قدامه، المغنی، ج۸، ص۵۸۱.
  136. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۵۹؛ ابنعبدالبر، الاستذکار، ج۵، ص۲۵۹؛ ابنحزم، المحلّی، ج۷، ص۴۱۱.
  137. تفسیر الثّعلبی، ج۴، ص۲۲: این دو قائلند اگر نام مسیح را هم ببرد حلال است، چون خداوند فرمود: طعام اهلکتاب برای شما حلال است.
  138. کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۴۰-۲۴۱ و۲۶۴.
  139. بیهقی، سنن الکبری، ج۹، ص۲۸۵؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج۹، ص۵۸۶، ش۲۷۵۳۹؛ سرخسی، شرح السّیر الکبیر، ج۱، ص۱۴۶؛ مسند زید بن علی، ص۲۴۷: در کتاب اخیر، نصارای عرب، مانند مَجوس دانسته شده است.
  140. «كَانَ عَلِيٌّ(ع): يَنْهَى عَنْ ذَبَائِحِهِمْ وَ عَنْ صَيْدِهِمْ وَ عَنْ مُنَاكَحَتِهِمْ»؛ بحارالانوار، ج۶۳، ص۳.
  141. بحارالانوار، ج۶۳، ص۱و ۸؛ شیخ بهائی، حرمة ذبائح اهل الکتاب، ص۶۳.
  142. مسند زید بن علی، ص۲۴۷: «قال(ع): ذبیحةُ المسلمینَ لَکُم حَلالٌ إذا ذَکَرُوا اسمَ اللهِ تَعالی و ذَبائِحُ الیَهود و النّصاری لَکُم حَلالٌ إذا ذَکَرُوا اسمَ الله تعالی و لا تَأکُلُوا ذِبائِحَ المجوسِ و لا نَصارَی العربِ فَإنَّهُم لَیسُوا بِأهل کِتابٍ».
  143. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۶۰؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۵، ص۲۳۹؛ ج۹، ص۲۸۴: لا یُذبِحُ نَسیکَةَ المُسْلِم الیهودی و النَّصرانی.
  144. بیهقی، معرفة السّنن و الآثار، ج۷، ص۲۱۹.
  145. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۵ - ۷۰۷.
  146. «لَا يُذَكَّى إِلَّا بِحَدِيدَةٍ نَهَى عَنْ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)»؛ الکافی، ج۶، ص۲۲۷؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۵۱، دو روایت؛ همو، الاستبصار، ج۴، ص۷۹؛ قاضی نعمان، دعائم الأسلام، ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.
  147. مسند زیدبن علی، ص۲۴۷: عن علی: إنهّ ذَکَر ذَبیحةَ الظُّفُرِ و السِّنِ و العَظْمِ و ذَبیحة القَصبِ إلّا ما ذَکّی بِحَدیدَةٍ.
  148. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۷ - ۷۰۸.
  149. متقی هندی، کنز العمّال، ج۶، ص۲۶۷، ش۱۵۶۳۸.
  150. الجعفریات، ص۲۳۹؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۱۲۲: و النَّخْع: أن یَبْلُغَ القَطْعَ إلَی النُّخَاع.
  151. قلعه جی، موسوعة علی بن ابی طالب، ص۲۶۲.
  152. ابناثیر، النّهایه، ج۵، ص۳۳؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۱، ص۴۷۱؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۹۵.
  153. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۸.
  154. بلاذری، جمل من أنساب العرب، ج۱۲، ص۱۵۱؛ ابنحزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۲۷: به نقل بلاذری: سحیم چهل سال در جاهلیت و شصت سال در دوران اسلام زیست.
  155. «أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَأْكُلُوا مِنْ لُحُومِهَا فَإِنَّمَا أُهِلَّ بِهَا لِغَيْرِ اللَّهِ»؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۴، ص۱۳؛ نجاشی، رجال، ص۱۶۷؛ ابنحزم، المحلّی، ج۷، ص۴۱۷؛ ابو‌الفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۱، ص۱۸۴.
  156. دمیری، حیاة الحیوان، ج۲، ص۳۰۲.
  157. «أَنْ يَأْمُرَ الْقَصَّابِينَ أَنْ يُحْسِنُوا الذَّبْحَ فَمَنْ صَمَّمَ فَلْيُعَاقِبْهُ وَ لْيُلْقِ مَا ذَبَحَ إِلَى الْكِلَابِ»قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۷۶؛ مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۱۵۸.
  158. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۸ - ۷۰۹.
  159. «أَلَا لَا تَأْكُلُوا وَ لَا تَبِيعُوا مَا لَمْ يَكُنْ لَهُ قِشْرٌ»؛ برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۷۷؛ الکافی، ج۶، ص۲۲۰؛ بهبودی، گزیده کافی، ج۵، ص۳۵۷؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۳.
  160. «الْحِيتَانُ وَ الْجَرَادُ ذَكِيٌّ كُلُّهُ»؛ حمیری، قرب الإسناد، ص۱۷؛ الکافی، ج۶، ص۲۱۷.
  161. برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۸۰: «الْجَرَادُ ذَكِيٌّ وَ الْحِيتَانُ ذَكِيٌّ فَمَا مَاتَ فِي الْبَحْرِ فَهُوَ مَيِّتٌ».
  162. تهذیب الأحکام، ج۹، ص۷-۸؛ طوسی، الإستبصار، ج۴، ص۶۱: «إِذَا أَدْرَكْتَهَا وَ هِيَ تَضْطَرِبُ وَ تَضْرِبُ بِيَدَيْهَا وَ تُحَرِّكُ ذَنَبَهَا وَ تَطْرِفُ بِعَيْنِهَا فَهِيَ ذَكَاتُهَا».
  163. تهذیب الأحکام، ج۹، ص۷: «قَالَ: كُلْهُمَا جَمِيعاً».
  164. «لَا تَشْتَرُوا الْجِرِّيثَ وَ لَا الْمَارْمَاهِيَ وَ لَا الطَّافِيَ عَلَى الْمَاءِ وَ لَا تَبِيعُوهُ»؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۵؛ ناصرالحق، الاحتساب، ص۴۱؛ مایکل - ساکت، شایست و ناشایست، ص۳۴۵ و ۳۷۷: جِرّی و جِرّیث مترادف هستند. این نوع ماهی‌ها فَلْس ندارند و سبیل دارند.
  165. «أَنْهَاكُمْ عَنِ الْجِرِّيِّ، وَ الزِّمِّيرِ، وَ الْمَارْمَاهِي، وَ الطَّافِي، وَ الطِّحَالِ».
  166. الکافی، ج۶، ص۲۱۹؛ بهبودی، گزیده کافی، ج۵، ص۳۵۶.
  167. الکافی، ج۶، ص۲۲۰.
  168. تهذیب الأحکام، ج۹، ص۵-۶.
  169. در نام تازیانه علی اختلاف است؛ برخی «سبیبه» گفته‌اند که برگرفته از سِبّ به معنای پوست گاو دبّاغی شده است.
  170. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۱۳: «يُنَادِي بِنَفْسِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَصَبْنَاهُ بَعْدَ يَوْمِنَا يَبِيعُ الْجِرِّيَّ وَ الطَّافِيَ وَ الْمَارْمَاهِيَ عَلَوْنَاهُ بِدِرَّتِنَا هَذِهِ وَ كَانَ يُقَالُ لِدِرَّتِهِ السِّبْتِيَّةُ».
  171. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۰۹ - ۷۱۲.
  172. «لَا تَنْصِبُوا قَوْصَرَةً عَلَى قَوْصَرَةٍ»؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۱۰.
  173. ابناثیر، النّهایه، ج۴، ص۱۲۱.
  174. «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَحْسِنُوا مُبَايَعَتَكُمْ يَغْفِرِ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ»؛ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۰۰.
  175. «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اشْتَرَيْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً بِدِرْهَمٍ فَخَرَجَ أَسْفَلُهُ رَدِيّاً لَيْسَ مِثْلَ الَّذِي رَأَيْتُ».
  176. «فَعَلَاهُ بِالدِّرَّةِ حَتَّى رَدَّ عَلَيْهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ(ع) يَكْرَهُ أَنْ يُجَلَّلَ التَّمْرُ»؛ الکافی، ج۵، ص۲۳۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۰-۲۷۱.
  177. مجلسی، مرآة العقول، ج۱۹، ص۲۷۲.
  178. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۷۳۸: أی یَسْتُرُ وَ یَلْبِسُ یعنی إذا کانَ فی مَعْرَضِ البیع.
  179. «مَا أَرْضَانِي عَنْكَ! إِنْ أَنْتَ أَصْلَحْتَ أَمْرَكَ»
  180. «يَا أَصْحَابَ التَّمْرِ أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ فَإِنَّ رِبحَکم یَربُوا»
  181. «ألا لا یُباعُ فِی سُوقِکم طافٍ»؛ مامطیری طبری، نزهة الأبصار، ص۱۷۷؛ سیدیحیی، تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص۹۱.
  182. «ما أرضانی عنکَ إذا أوفَیْتَ النّاسَ حُقوقَهُم»؛ احمد حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۳۱؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۲۱.
  183. النّهایه، ج‌۴، ص۱۳۴.
  184. الکافی، ج‌۵، ص۱۵۱: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَأْذَنْ لِحَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ بِالتِّجَارَةِ حَتَّى ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ».
  185. «مَا ضَرَبْتُكَ لِدَفْعِكَ إِيَّايَ وَ لَكِنِّي ضَرَبْتُكَ لِئَلَّا تَدْفَعَ مُسْلِماً ضَعِيفاً فَتَكْسِرَ بَعْضَ أَعْضَائِهِ فَيَلْزَمَكَ»طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۰۰.
  186. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۱۲ - ۷۱۵.
  187. «یا أصحابَ الإبِلِ بیعُوا و لا تَحْلَفُوا فإنَّ الْیَمینَ تُزَیِّنُ [تزید] الْبَیْعَ و تَمْحَقُ البَرکَةَ»؛ طبری مامطیری، نزهة الإبصار، ص۱۷۷؛ سید یحیی، تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص۹۱.
  188. محب الدّین طبری، ذخائر العقبی، ص۱۰۸.
  189. انواع لباس‌های ساده حضرت را معرفی کرده‌ایم؛ ر.ک: سیمای کارگزاران علیبن ابی طالب امیرالمؤمنین(ع)، ج۳، ص۴۵۰.
  190. ثقفی، الغارات، ص۶۵.
  191. «یا معشر التجار لا تَنْقُصُوا مِن ذِراعِکم و لا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءهمْ و لا تَکذبوا في أشرِیَتکمْ و بیاعاتکم فمَن فعَلَ شِیئا لما نُهِی عنه عُوقِبَ علی ذلك بِحبسٍ أو ضربٍ بعد ما یُؤْخَذُ لصاحبِهِ الحَقَّ»ناصر الحق، الاحتساب، ص۳۸؛ مایکل - ساکت، شایست و ناشایست، ص۳۵۳ و۳۷۵.
  192. «الْبَسُوا مِنَ الْقُطْنِ فَإِنَّهُ لِبَاسُ رَسُولِ اللَّهِ صوَ لِبَاسُنَا وَ لَمْ يَكُنْ يَلْبَسُ الصُّوفَ وَ الشَّعْرَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ»؛ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۰۳.
  193. «لا تَبْخَسُوا مَکاییلکُمْ [وَأوزانَکُمْ] و لا تَغَشُّوها»؛ ناصر الحق، الاحتساب، ص۳۵۴: کان علی بن ابی طالب یأتی أَصحاب الحُبوب فَیَقُول...
  194. «یا آل علی قَد شَبِعْتُم»مامطیری طبری، نزهة الأبصار، ص۱۸۶.
  195. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴، ص ۷۱۵ - ۷۱۷.