ابولبابه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابولبابه است. "ابولبابه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة از نقبای انصار، از بنو خطمه از تیره بنو امیة بن زید از بنوعمرو بن عوف از قبیله اوس است[۱]. نسب وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف[۲] همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند[۳] که درست نیست. نام برادر وی، مالک بن عبدالمنذر بن زنبر است[۴].

مادر او نسیبه دختر زید بن ضُبیعه بود[۵]. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا ابولبابه میراث بر دایی خود ثابت بن دحداح بود. پس از آنکه ثابت درگذشت، پیامبر خدا(ص) از عاصم بن عدی در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر خواهر وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. رسول خدا(ص) میراث ثابت را به ابولبابه داد[۶].

کنیه وی به مناسبت نام دخترش لبابه. همسر زید بن خطاب برادر عمر - بود[۷]. فرزندانش سائب از همسرش خنساء، و عبدالرحمان هستند[۸].

از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشر و رفاعه[۹] و ابولبابه‌ای به نام مروان مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است [۱۰]. این مروان صاحب و ملازم عایشه بود[۱۱] و از وی روایت می‌کرد و حماد بن زید، راوی مروان است[۱۲] و با این دو ویژگی، می‌توان از اشتباه میان آن دو جلوگیری کرد.

ابن حجر می‌گوید: بخاری جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان کنیه او، یعنی ابولبابه[۱۳] و نیز نام وی بشیر است[۱۴]. طبرانی[۱۵] نام او را بشر آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. لقب وی را با صراحت ابولبابه بدری یاد کرده‌اند[۱۶] و ابن حجر بحث مفصلی درباره چرایی شهرت وی به این لقب، به دلیل حضور در غزوه بدریا سکونت وی در منطقه بدر مطرح کرده است[۱۷].

اسلام ابولبابه

زمخشری[۱۸]، ابولبابه را تازه مسلمانی از یهودیان دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنو قریظه رفت و ماجرای خیانت رخ داد. به نظر می‌رسد این رأی ناصواب باشد؛ زیرا

  1. او از اوسیان ساکن قباست، نه از یهودیان؛
  2. تصریح نصوص این است که او هم پیمان یهودیان بود. از این رو، از پیامبر خواستند او برای گفتگو نزدشان برود؛
  3. هیچ گزارشی این نظر را تأیید نمی‌کند.

درباره چگونگی مسلمان شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در تفسیر آیه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۹] آمده است: مالک بن صیف در پاسخ به دعوت پیامبر خدا(ص) گفت: می‌خواهم این تشک و زیراندازم به نبوت تو شهادت دهد و ابولبابه گفت: می‌خواهم این شلاقم به آن شهادت بدهد و کعب بن اشرف گفت: می‌خواهم این درازگوشم به آن شهادت دهد. خداوند این وسایل را به زبان آورد و آنان به وحدانیت باری تعالی، رسالت پیامبر خدا(ص) و امامت امام علی(ع) شهادت دادند. همگی آنان گفتند: این جز سحر و شعبده نیست. در این هنگام زیرانداز از زمین حرکت کرد و ابولبابه و آن دو را بر زمین کوبید. آنگاه شلاقی در دست ابولبابه همان طور شهادت داد و از دست وی خارج شد و دور سر و گردنش پیچید او را با صورت به زمین زد و صدایی از آن شنیده شد که: تو را رها نمی‌کنم، یا اسلام بیاور یا می‌کشمت. پس ابولبابه از ترس مسلمان شد. او مرد بانفوذی بود و تا وی مسلمان نشده بود، یارانش مسلمان نشدند[۲۰]. از آنجا که وی را جزو نقبا به‌شمار می‌آوردند، باید پیش از هجرت مسلمان شده باشد.

درباره نقش و حضور وی در جنگ‌ها گفته شده در حرکت به سوی بدر، ابولبابه، امام علی(ع) و پیامبر خدا(ص) با هم بر یک شتر سوار بودند[۲۱]. اما در منطقه روحاء، به دستور پیامبر، ابولبابه به مدینه بازگشت تا جانشین آن حضرت در شهر باشد. طبری شیعی مؤلف المسترشد جانشینی بر نماز را قبول دارد[۲۲]. حضرت پس از نبرد، وی را از غنایم بدر بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز جانشین رسول خدا(ص) در مدینه بود[۲۳]. هنگام بازگشت سپاهیان اسلام از بدر، زید بن حارثه با شتر قصوای پیامبر زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر پیروزی مسلمانان و شکست قریش و کشته شدن سران آن را به مردم برساند. یهودیان و منافقان شایعه شکست مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا(ص) و اصحابش را پراکندند و اظهارات زید را از روی پریشان گویی ناشی از ترس خواندند. ابولبابه در برابر این شایعه پراکنی‌ها ایستاد و زید را تصدیق کرد[۲۴].

ابولبابه از سران أوس مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین ناراحتی رسول خدا(ص) از او شد: پیش از جنگ أحد، یتیمی از انصار بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابهاختلاف داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. حق با ابولبابه بود و رسول خدا(ص) به نفع ابولبابهحکم کرد. پسرک یتیم برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا(ص) از ابولبابه خواست آن نخل را به یتیم ببخشد، ولی او امتناع کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در بهشت خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. ثابت بن دحداحه به پیامبر خدا(ص) گفت: اگر من از مال خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید[۲۵]. در قاعده فقهی "لاضرر و لاضرار فی الاسلام"، به این نزاع استشهاد شده است[۲۶].

ابولبابه در غزوه خندق و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت[۲۷]. پیامبر خدا(ص) ابولبابه را در غزوه بنو قریظه امیر جنگ کرد[۲۸]. به نظر می‌رسد این انتخاب به دلیل اوسی بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای یهودیان، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. زنان و کودکان گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی مذاکره کردند[۲۹]. او با اشاره به حیی بن اخطب، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و کعب بن اسد مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز تسلیم شدن نداریم، نظر تو چیست؟[۳۰] او بر اساس پیمانی که در جاهلیت اوسیان با بنوقریظه داشتند، با دلسوزی بر ایشان و نیز به دلیل آنکه اموال و خانواده‌اش در میان آنان بودند[۳۱]، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر پیامبر بود. لختی نگذشت که از پشیمانی بسیار، به مسجد آمد و خود را به ستونی از ستون‌های مسجد پیامبر که همواره عطرآگین بود، بست و سوگند خورد تا حق تعالی توبه وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند[۳۲] و از شرم به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن خیانت کرده است، دیده نشود[۳۳] و نیز تمام اموال خود را نذر صدقه کرد[۳۴]. رسول خدا(ص) فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و بخشش می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به خدا سوگند وی را نخواهم گشود تا خداوند توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی مأمور شوم[۳۵]. شبیه به همین گزارش را بعد از غزوه تبوک داریم که حضرت فرمود: اینان از فرمان من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید[۳۶].

افزون بر آنچه گفته شده، سخن طبری در تفسیرش است که موضوع گفتگو میان یهودیان و ابولبابه درباره تسلیم شدن به حکم سعد بن معاذ بود؛ یعنی درباره پذیرفتن حکمیت سعد مشورت کردند[۳۷]، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از حکمیت کسی سختی در میان نیست.

پیامبر او را از امیری سپاه عزل و اُسید بن حضیر را به جای او برگزید[۳۸]. بر اساس گزارش‌های تاریخی، وی شش روز یا بیست روز خود را به ستون بسته بود[۳۹]. روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها مقدار اندکی خوراک می‌خورد، تا آنکه توبه‌اش پذیرفته شد و آیات مربوط در خانه ام سلمه نازل گردید و وی نزول آن را به ابولبابهبشارت داد[۴۰]. ابولبابه پس از پذیرفته شدن توبه‌اش، دست پیامبر خدا(ص) را بوسید[۴۱]. او نذری در مورد توبه‌اش کرده بود که میزان آن برایش نامعلوم بود و حضرت در مورد نذرهایش فرمود: "در صورتی که ثلث اموالت را صدقه دهی کافی است"[۴۲].

از آن پس، آن ستون، "أسطوانة التوبه"؛ و "أسطوانة أبی لبابه"؛ نام گرفت[۴۳]. در مورد محل آن ستون اختلاف است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین قبر شریف و منبر بود و تنها یک ستون میان آن و قبر مطهر فاصله است[۴۴]. واقدی[۴۵]ستون دیگری را که محاذی منبر و جلو حجره أم سلمه بود و در برابر تابش مستقیم آفتاب قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از ابوبکر، آن ستون را در جهت غیر قبله دانسته‌اند[۴۶]. اسطوانة توبه را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و روز چهارشنبه و پنج شنبه سفارش شده است[۴۷]. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون ابولبابه معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست.

از ابولبابه در مورد خوابی که دیده بود گزارشی نقل شده است. می‌گوید در رؤیا خودم را در داخل باتلاق تیره و متعفنی دیدم که توان بیرون آمدن نداشتم و نزدیک بود از بوی آن بمیرم. سپس نهر روانی مشاهده کردم و مرا در آن شستشو دادند که از خواب بیدار شدم و هنوز بوی خوش می‌دادم. ابوبکر هم تعبیری برای آن کرده بود[۴۸].

گفته‌اند به سبب این خیانت، سه آیه از سوره‌های توبه، آیه ۱۰۲ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ[۴۹]، مائده، آیه ۴۱ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ[۵۰]، و انفال، آیه ۲۷ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵۱] در حق وی نازل شد[۵۲]. اما در اینکه کدام آیه در مورد وی نازل گردید، اختلاف وجود دارد. برخی، نزول دو آیه از سوره توبه و مائده را با استناد به زمان نزول آنها بعید دانسته، و نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه را نامنطبق با قصه ابولبابه معرفی کرده‌اند؛ زیرا سیاق آن بر جمعی از افراد دلالت دارد، نه أبولبابه تنها[۵۳] طبری نیز در تفسیر خود[۵۴] پس از نقل اختلاف اقوال، سیاق آیه را دلیل بر صحیح بودن این نظریه گرفته و اضافه کرده در جریان بنو قریظه، ابولبابه تنها بود و آیه، جمع آمده است. برخی گویند نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه، هنگام تخلف ابولبابه از غزوه تبوک به همراه عده‌ای دیگر بوده است. نزدیک بازگشت رسول خدا(ص) از تبوک، هفت تن از آن ده نفر خویشتن را به ستون‌ها بستند[۵۵]. ابن کثیر[۵۶]، متخلفان از جنگ تبوک را به چهار گروه تقسیم کرده و ابولبابه را از گناهکاران (و نه از منافقان) شمرده است. طبری با ذکر اختلاف تفاسیر مربوط به آیه ۲۷ سوره انفال، از اظهار نظر قطعی پرهیز می‌کند و می‌گوید: ممکن است آن در مورد ابولبابه نازل شده باشد و در موارد دیگر نیز همین احتمال وجود دارد[۵۷]. برخی با استناد به آیه ۴۱ سوره مائده، کفر و نفاق ابولبابه را ثابت می‌کنند؛ گرچه از نظر تاریخی، گزارشی از نفاق او وارد نشده باشد. به هر روی، از این آیه، توبه او ثابت نمی‌شود[۵۸]. جعفر مرتضی[۵۹] احتمال می‌دهد ابولبابه پس از نزول آیه ۴۱ سوره مائده - یعنی چند سال بعد از ماجرای بنو قریظه - توبه کرده باشد. واقدی[۶۰] نیز او را از نفاق تبرئه کرده، اما اضافه می‌کند او کارهای ناپسندی انجام داد؛ از آن جمله، ساختن خانه‌ای با چوب‌های مسجد ضرار در کنار محل آن مسجد است؛ خانه‌ای که هرگز مولودی در آن زاده نشد، پرنده‌ای بر آن ننشست و مرغی در آن آشیانه نکرد.

او در غزوات بعد از بنو قریظه شرکت داشت و پرچمداری تیره خود، بنوخطمه از بنو عمرو بن عوف را در فتح مکه [۶۱] و پرچم بنو عمرو بن عوف را در حین در دست داشت[۶۲]. یعقوبی[۶۳] تنها مؤرخی است که ابولبابه را جانشین پیامبر خدا(ص) در مدینه در جریان فتح مکه خوانده است.

از ابولبابه روایتی در باب آداب پیامبر آمده است که حضرت هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی تلاوت می‌کرد [۶۴]. روایتی هم در مورد قرائت قرآن با صوت زیبا دارد[۶۵]. نیز روایتی درباره حرمت کشتن مار دارد[۶۶]. او درباره حوض کوثر پرسشی از پیامبر کرد و در این روایت، ویژگی‌های حوض بیان شده است[۶۷].

از ابولبابه روایتی در باب وجوب مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌‌ طلبی از ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی داشت و برای گرفتن آن به خانه بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از تنگدستی ابولبابه فریاد برآورد: الله الله الله الله، از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: چه کسی دوست دارد از فوران جهنم در پناه باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید[۶۸].

فرزندش عبدالرحمان راوی اوست[۶۹]. در تاریخ درگذشت او اختلاف است. به روایتی پیش از قتل عثمان[۷۰]، یا پس از قتل وی و پیش از شهادت امام علی(ع)[۷۱] یا در دوران خلافت آن امام درگذشت[۷۲] و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود[۷۳].[۷۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.
  2. طبرانی، ج۵، ص۳۰.
  3. هیثمی، ج۶، ص۹۵.
  4. شامی، ج۴، ص۱۱۶.
  5. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.
  6. بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.
  7. ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.
  8. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.
  9. ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.
  10. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.
  11. حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.
  12. ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.
  13. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.
  14. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.
  15. طبرانی، ج۵، ص۲۹.
  16. بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.
  17. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.
  18. زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.
  19. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  20. مشهدی، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۸۲.
  21. ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.
  22. طبری، ص۱۲۷.
  23. واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.
  24. واقدی، ج۱، ص۱۱۵.
  25. واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.
  26. سیستانی، ص۷۸.
  27. شامی، ج۴، ص۳۸۲.
  28. واقدی، ج۲، ص۵۰۷.
  29. قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.
  30. واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.
  31. واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.
  32. واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.
  33. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.
  34. حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.
  35. ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.
  36. بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.
  37. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.
  38. واقدی، ج۲، ص۵۰۷.
  39. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.
  40. قمی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۴.
  41. ابن حجر، فتح الباری، ج۱۱، ص۴۸.
  42. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۰۶؛ طبرانی، ج۵، ص۳۳؛ حاکم، ج۳، ص۶۳۲.
  43. شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.
  44. محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.
  45. واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.
  46. ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.
  47. کلینی، ج۴، ص۵۵۸.
  48. شامی، ج۵، ص۸.
  49. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  50. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند» سوره مائده، آیه ۴۱.
  51. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.
  52. واقدی، ج۲، ص۵۰۹؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.
  53. فرات کوفی، ص۱۷۹-۱۷۰.
  54. طبری، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
  55. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
  56. ابن کثیر، ج۵، ص۳۳.
  57. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۲۱۹-۲۲۰.
  58. جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۲۲-۱۲۵.
  59. جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۳۰.
  60. واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.
  61. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۸ و ۴۵۷؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱ و ۴۷۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۰۹.
  62. واقدی، ج۲، ص۸۹۶.
  63. یعقوبی، ج۲، ص۵۸.
  64. شامی، ج۹، ص۴۰۰.
  65. ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.
  66. بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.
  67. ابن بشکوال، ص۱۶۰.
  68. طوسی، ص۸۳.
  69. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.
  70. ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.
  71. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.
  72. ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.
  73. ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.
  74. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.