اطاعت اولی الامر

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اولی الأمر یعنی کسانی که صاحب امر در حکومت هستند. اقتدار و بقای هر حکومتی‌، در گرو اطاعت مردم از حاکم‌ (اولی الأمر) جامعه است؛ نظم، امنیت، تأمین مصالح عمومی جامعه و اجرای قوانین الهی باید به دست کسی باشد که خداوند او را صاحب فرمان قرار داده است. برخلاف اهل سنت که معتقدند هر کسی که بر جامعه مسلط شود، حق حاکمیت دارد، در نظر شیعه مشروعیّت حاکم اسلامی به نصب الهی است، نه تسلط او بر جامعه یا انتخاب او توسط مردم. ضرورت اطاعت از اولی الأمر به دلایل عقلی اثبات شده و آیات و روایات فراوانی بر لزوم اطاعت از صاحبان امر دلالت دارند. همان گونه که اطاعت از خدا و رسول در همه امور لازم است، اطاعت از اولی الأمر نیز مطلقاً در همه امور واجب است و آثار و نتایج مهمی از جمله تحقق حاکمیت خداوند، حفظ نظام اسلامی، سعادت اخروی را در پی دارد.

معناشناسی اطاعت اولی الامر

معنای اطاعت

اطاعت در لغت به معنای فرمان‌برداری، فرمان بردن، طاعت، فرمان‌بری، انقیاد، تسلیم‌شدگی، فروتنی و تواضع است[۱]؛ همچنین گفته شده اطاعت به‌معنای فرمان بردن همراه با خضوع و رغبت و اختیار است[۲][۳]

معنای اولوالامر

اولو الامر از دو کلمۀ "اولو" و "الامر" تشکیل شده است. "اولو" به معنای صاحبان و مالکان است[۴] و "الامر" نیز به معنای فرمان[۵]. با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای اولوالامر معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیء. براساس تفاسیر و روایات شیعه، "شیء" در معنای اخیر اصطلاحاً یک شیء معهود و شناخته شده یعنی مقام ولایت، خلافت و حکومت است[۶][۷]

بنابراین اطاعت از اولی الأمر به معنای پیروی و عمل به دستورات اولی الأمر یا همان صاحب امر است.

ضرورت اطاعت از حاکم (صاحب امر)

اطاعت از حاکم، اختصاص به نظام اسلامی ندارد. بقای هر حکومتی‌، بدون اطاعت مردم از حاکم‌، امکان‌پذیر نیست‌. پایه نظم، امنیّت، جریان صحیح امور و ایجاد شرایط مناسب برای تأمین حقوق و مصالح مردم، بر قانون استوار است و تا زمانی‌که قانون به اجرا در نیاید و همگان بدان پای‌بند نباشند، صرف وضع و تصویب آن، اثری ندارد. از این‌رو، در جامعه اسلامی که به معنای دقیق کلمه، جامعه‌ای براساس “حاکمیّت قانون” است‌، نه تنها عموم مردم، ملزم به پیروی از قوانین‌اند، بلکه حاکمان جامعه به پیروی از قانون سزاوارترند؛ چرا که بی‌اعتنایی آنها به قوانینی که خود، مروّج و مجری آن‌اند، شکسته‌شدن حرمت قانون است و بی‌اعتنایی دیگران به قانون را به دنبال خواهد داشت. مجریان قانون‌، در درجه نخست، باید خود، ملتزم به قانون باشند تا بتوانند دیگران را به اجرای قوانین، تشویق و تحریض کنند‌.

در جامعه اسلامی، مراد از قوانین، اعم از احکام دینی و احکام حکومتی است‌؛ چون‌، علاوه بر قوانین شرعی که حاکم تنها، بیان‌کننده آنهاست و مجاز به هیچ‌گونه دخل و تصرّفی در آنها نیست، دسته دیگری از قوانین، دستورهای حکومتی حاکم است که در شرایط مختلف، از او صادر می‌شود. اطاعت از حاکم، در هر دو عرصه، مورد نظر ما، در این بحث است.

در نظام سیاسی اسلام، بنابر مبنای نصب الهی حاکم از جانب خداوند ـ که مردم‌، موظّف به اطاعت از اویند و به تعبیر دقیق‌تر، موظّف به اطاعت از اوامر الهی هستند ـ همین‌که عدّه‌ای از مردم با بیعت و وفاداری نسبت به حاکم، مشروعیت الهی و ولایت بالقوۀ او را فعلیت بخشند و در جهت حمایت از او، زمینه تحقّق حکومتش را فراهم سازند‌، کافی است و نیاز به بیعت یا انتخاب مجدّد نیست؛ حتّی اگر رأی اکثریت مردم دریافت نشده باشد یا حتّی اکثریّت با آن مخالف باشند. بلکه تحقّق ولایت و رهبری حاکم منصوب‌، با بیعت و وفاداری نسل گذشته، به قوّت خود باقی است و نیازی به وفاداری نسل حاضر نیست؛ مگر آن‌که مردم، در زمان و شرایطی دیگر، بدون آن‌که وظیفه دینی اعتراض و شورش بر “حاکم واجد شرایط و توانا بر انجام دادن وظایف شرعی و قانونی‌” را داشته باشند، بر او بشورند و او را از حاکمیّت، ساقط کنند که در این‌صورت البته، حاکم منصوب عملا، از صحنه اجتماع حذف شده و ولایتی نخواهد داشت‌؛ هرچند‌، ولایت بالقوّه‌اش باقی است‌؛ چرا که، فرض بر این است که عملی مرتکب نشده تا شرعا از ولایت، ساقط شود. به هر حال‌، در نظام اسلامی، مشروعیّت حاکم اسلامی که پشتوانه الهی دارد، وابسته به بیعت اکثریّت با وی نیست‌، هرچند بیعت اکثریّت، بر استحکام حکومت او خواهد افزود. نکته دیگر، آن‌که مقصود از اطاعت از حاکم، تنها اطاعت از شخص حاکم نیست، بلکه، پای‌بندی به مرجع صدور قوانین مطابق با شریعت و مقرّرات اجتماعی و پیروی از تصمیمات مجموعه دولتمردان در نظام اسلامی است که به نحوی به رهبر جامعه اسلامی منسوب هستند[۸].

اطاعت از امام، به عنوان یک وظیفۀ واجب و به خاطر بزرگداشت امامت است: «وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَة»[۹] حق اطاعت، یکی از دو حق امام بر امت است، حق دیگر، یاری و نصرت است. اگر اطاعت از امام نباشد، امام هم نمی‌تواند مسؤولیت رهبری و هدایت را انجام دهد. اطاعت مردمی، پشتوانۀ قدرت اجتماعی و باز شدن دست امام در عمل به اسلام است[۱۰].

دلایل وجوب اطاعت اولی‌ الامر

بر اساس دلایل عقلی و نقلی اطاعت از اولی الأمر لازم است، برخی از این ادله عبارتند از:

ادله عقلی

  1. دلیل اول: تحقق نظم و امنیّت در جامعه، اصلاح امور مردم و تأمین حقوق آنان، بستگی تامّ به "اطاعت مردم از حاکم و قوانین" دارد و بدون التزام عمومی به این مهم و احیانا سرکشی و نافرمانی در برابر حاکم و زیر پا نهادن قوانین، جامعه، دچار هرج‌ و مرج شده و هر گونه رشد و تعالی شهروندان، متوقّف خواهد شد. امام علی(ع) در این زمینه فرموده‌اند: "در پرتو حکومت الهی، امور شما حفظ می‌شود. بنابراین، بدون آنکه نفاق ورزید یا کراهت داشته باشید، از او اطاعت کنید. به خدا سوگند! یا باید از حاکم الهی‌، خالصانه پیروی کنید یا خداوند، حتما حاکم اسلامی را از شما خواهد گرفت و هرگز، آن را به سوی شما باز نمی‌گرداند تا به غیر شما برسد![۱۱]. لزوم اطاعت از حاکم، اختصاصی به جامعه اسلامی ندارد، و در هر جامعه‌ای اطاعت از حاکم موجب تحقق نظم و امنیت است، سرپیچی از حاکم اسلامی، مردم را از این نعمت الهی محروم می‌کند.
  2. دلیل دوم‌: در بینش الهی، همه مردم، بندگان خدا و تحت ولایت و فرمان او هستند. خداوند می‌تواند بنابر مصالح انسان‌ها، برخی را بر بعضی دیگر ولایت بخشد و آنها به جهت ولایتی که خداوند به ایشان عنایت کرده، دارای حقّ امر و نهی باشند، از این رو دیگران موظّف به اطاعت از آنان هستند. پیامبران که مبلغان پیام الهی‌اند، دارای چنین حقّی هستند. به جانشینان ایشان نیز چنین حقّی واگذار شده است و هر کسی‌که مستقیم یا غیرمستقیم، از جانب خداوند دارای حقّ امر و نهی باشد، اطاعتش بر دیگران واجب خواهد بود؛ چرا که اطاعت از ایشان، در حقیقت، اطاعت از اوامر الهی است.
  3. دلیل سوم: متکلّمان و فقیهان معتقدند "شکر منعم" به حکم مستقل عقل، واجب است[۱۲]، بنابر مبنای الهی، حکومت که حاکم، حقّ حاکمیّت را از جانب خداوند دریافت کرده، نصب او از جانب خداوند‌، در حقیقت انعامی از ناحیه او در حقّ مردم است. شکر منعم، در این عرصه، اطاعت از حاکمی است که از سوی خداوند، اجازه حکومت دارد‌[۱۳]. حتّی در یک جامعه غیرالهی که حاکم، از سوی مردم انتخاب می‌شود‌؛ بر فرض که معنای حقیقی "انعام" را نداشته باشد و پذیرفتن حکومت و اداره جامعه و فداکاری در جهت اصلاح امور جامعه و تأمین حقوق مردم، از سوی فرد منتخب "انعامی از سوی او نسبت به مردم‌" باشد، باز هم به حکم عقل، تشکّر و سپاس‌گزاری از حاکم، لازم است[۱۴].

ادله نقلی وجوب اطاعت اولو الامر

آیات و احادیث متعدّدی بر لزوم اطاعت از حاکم اسلامی دلالت دارند. برخی از ادله، درباره "امامت و خلافت‌" پیامبران الهی یا امامان معصوم هستند و بعضی از دلایل نقلی بیانگر این نکته هستند که جعل امامت و رهبری برای عدّه‌ای از انسان‌های وارسته از سوی خداوند، خود به خود‌، لزوم اطاعت از ایشان را می‌رساند‌.

ادله قرآنی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۵]. در تفسیر این آیه، مطالب فراوانی از سوی مفسران و فقهای شیعه و سنّی مطرح شده است:

  1. در این آیه اطاعت از ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای صاحبان امر و بدون تکرار کلمه ﴿أَطِيعُوا در کنار ﴿الرَّسُول قرار گرفته و مجموعا بر "اطاعت از خداوند" عطف شده است. یکی از شؤون پیامبر بیان احکام الهی است، در واقع اوامر پیامبر در این عرصه‌، تنها‌، بیان اوامر الهی است. ازاین‌رو، اطاعت از پیامبر در دایره احکام الهی، در حقیقت‌، اطاعت از خداست و نه اطاعت از پیامبر و جمله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ ناظر به این بخش از اوامر است، امّا پیامبر، علاوه بر این سنخ از اوامر، به عنوان حاکم جامعه نیز امر و نهی می‌کند و اطاعت از امر و نهی پیامبر در این عرصه، اطاعت از پیامبر است. البته، به طور، کلّی، اطاعت از پیامبر چون به اذن خداست، در حقیقت، اطاعت از خداوند است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۶]؛ پس ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اشاره به شأن حکومتی پیامبر و أولی الأمر است[۱۷]. شاهد روشن این تفسیر‌، عطف ﴿أُولِي الْأَمْر به ﴿الرَّسُول است، به جای عنوانی مانند "جانشینان پیامبر"، عنوان "صاحبان امر" آورده شده که نشانه شأن حکومتی جانشینان آن حضرت است و چون در یک جمله آمده و مردم‌، مأمور به اطاعت گشته‌اند، در نتیجه، اطاعت از پیامبر نیز،اطاعت از اوامر حکومتی اوست.
  2. همین که افرادی به عنوان "أولی‌الأمر‌" معرفی می‌شوند، نشان می‌دهد که اطاعت از آنان، لازم است؛ زیرا، پذیرفتن افرادی‌که در جامعه‌، حقّ امر و نهی دارند، بدون‌ التزام به اطاعت از آنان، معنا و مفهومی ندارد. بنابراین‌، حتّی بدون تمسک به لفظ ﴿أَطِيعُوا، از لفظ ﴿أُولِي الْأَمْر، بالملازمه، لزوم اطاعت استفاده می‌شود‌. اینکه خداوند، عدّه‌ای را صاحب امر معرفی می‌کند، قاعدتا، باید لازم الاطاعه باشند و الّا اوامر آنان‌، ثمری نخواهد داشت.
  3. مراد از لفظ "امر" در ﴿أُولِي الْأَمْر، اعم از امور دینی و دنیوی مؤمنان است[۱۸]. گرچه در بسیاری از استعمالات، امر بر "حکومت" اطلاق شده و تناسب این استعمال نیز آن است که حاکمان جامعه، صاحب امر و نهی‌اند، و بر این اساس، بر آنان ﴿أُولِي الْأَمْر اطلاق شده است، امّا ظاهرا، واژه "امر" در این آیه مبارکه، معنای عامی دارد و همه امور جامعه را در بر می‌گیرد[۱۹]؛ پس "أولی الأمر"، کسانی هستند که مردم‌، موظّف‌اند در امور قضایی و سایر امور اجتماعی، به آنان مراجعه کرده و از ایشان پیروی کنند[۲۰].

ادله روایی

روایاتی که بر "لزوم اطاعت از حاکم" دلالت دارد، در منابع حدیثی شیعه و اهل سنّت، به حدّی است که نقل همه آنها‌، ضرورتی ندارد و تنها به چند روایت، به عنوان نمونه اشاره می‌شود.

  1. ابن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که حضرت فرمودند: «اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا لِمَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ الْأَمْرَ فَإِنَّهُ نِظَامُ الْإِسْلَامِ»[۲۱]؛ "بشنوید و پیروی کنید از کسی‌که خداوند به او ولایت امر داده است؛ چرا که اطاعت از او (یا ولایت امر)، موجب استقرار و نظام بخشیدن و تحقّق اسلام است‌".
  2. شیعه و سنی از امام علی(ع) نقل کرده‌اند که حضرت فرمودند: "بر امام، لازم است که بر طبق قوانین الهی حکم کند و امانت را ادا کند و اگر چنین کند‌، بر مردم واجب است به سخنانش گوش فرا داده و اطاعت کنند و هرگاه آنان را فرا خواند، اجابتش کنند"[۲۲][۲۳]

مصداق اولی الأمر

درباره مصداق اولی الأمر میان اهل سنت و شیعه اختلاف وجود دارد. مفسّران اهل سنت، اولی‌الامر را بر مصادیق گوناگونی مانند اصحاب‌ پیامبر، خلفای راشدین، اهل علم و فقه، فرماندهان جنگی، والیان و حاکمان و اهل حل و عقد تطبیق کرده‌اند[۲۴]؛ نمونه‌هایی از دیدگاه‌های بزرگان اهل سنت دربارۀ اولی الامر عبارت‌اند از: "اطاعت از خلیفه لازم است، اگرچه ستمگر باشد"؛ "به حکّام، بد مگویید، زیراکه ایشان اگر به نیکویی رفتار کنند، آنان راست اجر، و بر شماست شکر، و اگر به بدی رفتار کنند، بر آنان است وزر و بر شماست صبر"[۲۵]. همچنین گفته شده است: "اگر شخصی مسلّط، که به زور قدرت را به دست آورده است، حتّی قوانین شریعت را نداند و ظالم و فاسق و فاجر باشد، باید از او اطاعت کرد"[۲۶][۲۷]

امّا بیشتر مفسران شیعه، بر‌اساس بی‌قید و شرط بودن امر به اطاعت از اولی‌الامر، لزوم عصمت اولی‌الامر را استفاده کرده و آن را بر امامان دوازده‌گانه(ع) تطبیق داده‌اند. چون وجوب اطاعت مطلق مانند اطاعت از خدا و رسول در صورتی پذیرفتنی است که فرد از خطا مصون باشد و این ویژگی اختصاص به امامان دوازدگانه دارد[۲۸][۲۹] رسول خدا(ص) مصادیق اولی‌الامر را فرزندان علی و فاطمه(ع) برشمرده‌اند[۳۰][۳۱]. چنانچه فخر رازی از علمای اهل سنت نیز ذیل آیۀ اولی الامر وجه ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و عصمت اولی الامر را تبیین می‌‌کند[۳۲] و از آنجا که عصمت امر باطنی و مخفی است و راهی برای شناخت امام معصوم جز نصب الهی وجود ندارد، عدم نصب امام معصوم و عدم تنصیص و تعیین و ابلاغ، با وجوب اطاعت سازگار نیست زیرا در این صورت، وجوب اطاعت تکلیف بما لا یطلق خواهد بود که عقلاً محال است[۳۳].

گستره اطاعت از اولی الأمر

بنابر دلایل متعددی که مطرح شد، اطاعت از اهل بیت واجب است و از آنجا که دلایل وجوب پیروی از اهل بیت اطلاق دارد، همۀ بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی مسلمانان را شامل می‌شود و در این جهت تفاوتی میان مسایل عبادی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وجود ندارد. به عنوان مثال بر اساس آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ همان گونه که فرمانبرداری مطلق و بدون قید و شرط از دستورات خدا و رسول لازم و ضروری است، اطاعت از همه دستورات اولی الامر هم به صورت مطلق لازم و ضروری است[۳۴]. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه می‌‌فرماید: «به خاندان پیامبرتان بنگرید و به آن‌سو روید که آنان می‌روند و پا جای پای آنان نهید که هیچ‌گاه شما را از طریق هدایت منحرف نکنند و به هلاکت نسپارند. اگر نشستند، بنشینید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشی مگیرید که گمراه شوید و از آنان عقب نمانید که هلاک شوید»[۳۵]. بر این اساس، اوامر امام در همه شئون دینی، دنیوی، سیاسی، اجتماعی و غیر آن لازم‌الاجراست[۳۶].

بنابراین براساس آیه مذکور اطاعت از اولی الامر یعنی امامان(ع) مطلق است اما اطاعت از امیران و رهبران سیاسی جامعه اطاعت مطلق نیست، بلکه تا زمانی است که فرمانروایی آنها بر اساس مصالح عمومی اجتماعی بوده و عصیان و تخطّی از اوامر الهی نباشد. به همین جهت کسانی هم که اولی‌الامر را خصوص معصوم نمی‌دانند، بر این معنا تأکید می‌ورزند که اطاعت از امیران و رهبران سیاسی جامعه اطاعت مطلق نیست، بلکه تا زمانی است که فرمانروایی آنها بر اساس مصالح عمومی اجتماعی بوده و عصیان و تخطّی از اوامر الهی نباشد[۳۷][۳۸].

آثار و نتایج اطاعت از اولی الأمر

از آنجا که اطاعت از اولی الأمر، همان اطاعت از خدا و رسول است، آثار و نتایجی که برای اطاعت خدا و رسول ذکر شده، برای اطاعت از اولی الأمر نیز همان آثار و نتایج وجود دارد. ولی از آنجا که اطاعت از حاکم جامعه اختصاصی به جامعه اسلامی ندارد، علاوه بر آثار دنیوی و اخروی اطاعت از خدا و رسول، اطاعت از اولی الأمر نتایج ارزشمند دیگری نیز در پی دارد از جمله:

  1. تحقق حاکمیت خداوند و مشروعیت جانشینی خداوند: مظهر کامل جانشینی خداوند بر روی زمین، انبیا (ع) هستند که مجریان حکومت اسلامی هستند. پس از پیامبران انسان‌های کامل که از مرتبه برین علم به اسمای الهی بهره‌مند هستند، از برترین مرتبه خلافت الهی نیز برخوردارند[۳۹]، اجرای احکام الهی را برعهده دارند و اطاعت از آنها زمینه اجرای احکام را فراهم می‌سازد. اطاعت مردمی، پشتوانۀ قدرت اجتماعی و بسط ید امام در عمل به اسلام است.
  2. حفظ نظام اسلامی: امامت، ضامن تکامل مادی و معنوی جامعه بشری است. امامت نزد شیعه منصب و مقام الهی است که وظیفه او پس از پیامبر، تداوم بخشیدن به وظایف رسالت است، به جز تلقی وحی و پی‌ریزی شریعت که ویژه پیامبر است. البته اطاعت از حاکم اختصاص به حکومت اسلامی ندارد و بقای هر حکومتی و اجرای قوانین مبتنی بر اطاعت مردم از حاکم جامعه است که در جامعه اسلامی، حکومت باید در دست امام باشد و اطاعت از او موجب بقاء حکومت است[۴۰].

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع اهل بیت

منابع

پانویس

  1. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، ج۲، ص۲۴۳۷-۲۴۳۸؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۱، ص۲۹۶؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۲۰۹.
  2. مفردات، ص‌۵۲۹؛ التحقیق، ج‌۷، ص‌۱۳۸؛ مقاییس‌اللغه، ج۳، ص۴۳۱؛ المصباح، ج۲، ص۳۸۰؛ مفردات الفاظ قرآن کریم واژه «طوع».
  3. انصاری شوشتری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج۴ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسرة]]، ج۴، ص ۱۱؛ شیخ‌الاسلامی، علی، آل رسول، سوسن، حیدری اصفهانی، نادره، اطاعت‌ از خاتم پیامبران در قرآن کریم؛ جعفر پیشه، مصطفی، دائرة المعارف قرآن ج ۳ ص ۵۲۷.
  4. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۷؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۸۰، «اولو».
  5. نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۳۳؛ المنجد، ص‌۱۷، «امر».
  6. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۲؛ تفسیر‌آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۲.
  7. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  8. ر.ک: پورحسین، احسان، فصلنامه علوم سیاسی، مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه، ص118.
  9. نهج البلاغه (صبحی صالح) حکمت ۲۵۲
  10. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۸۲؛ مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۷.
  11. «إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُم!» نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
  12. شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، ص۱۵۳.
  13. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۳۰.
  14. ر.ک: پورحسین، احسان، فصلنامه علوم سیاسی، مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه، ص118.
  15. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  16. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  17. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج۴، ص۳۸۸.
  18. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  19. شیخ مرتضی انصاری، شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، ص۱۵۴.
  20. ر.ک: پورحسین، احسان، فصلنامه علوم سیاسی، مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه، ص122-127.
  21. شیخ مفید، مجالس، ص۷.
  22. «حَقٌّ عَلَى الإمامِ أن يَحكُمَ بِما أنزَلَ اللّهُ و أن يُؤَدِّىَ الأَمانَةَ، فَإِذا فَعَلَ ذلكَ فَحَقٌّ عَلَى النَّاسِ أن يَسمَعوا لَهُ وأن يُطيعوا، وأن يُجيبوا إذا دُعوا»؛ علاءالدین علی بن حسام‌الدین هندی‌، کنز العمال، ج۵، ص۷۶۴، ح۱۴۳۱۳.
  23. ر.ک: پورحسین، احسان، فصلنامه علوم سیاسی، مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه، ص122-127.
  24. جامع‌البیان، مج۴، ج۵، ص۲۰۴ـ۲۰۸؛ التفسیرالکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴‌ـ‌۱۴۵.
  25. حماسۀ غدیر، محمّد رضا حکیمی ص ۱۳۲
  26. برای اطلاع از نمونه‌های بیشتر ر.ک: حماسۀ غدیر، محمّد رضا حکیمی ص ۱۳۲.
  27. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  28. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۰۰؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷‌ـ‌۵۰۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۸۸‌ـ‌۳۹۸، ۴۰۸‌ـ‌۴۱۲.
  29. جعفرپیشه‌ فرد، مصطفی، اطاعت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۵۲۷ – ۵۳۵؛ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۸۶.
  30. «قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۸۶.
  31. ر.ک: مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۸.
  32. التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۳.
  33. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
  34. طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۰؛ طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، مترجم: سید محمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۲۰.
  35. «انْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُم ْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًی وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًی فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُواإ ۱۳۰۵ وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا»؛ نهج البلاغه خطبه ۹۷
  36. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه أولی الأمر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۸۶؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص ۱۲۵-۱۲۹؛ ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۸۱-۸۲.
  37. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۲۰۸.
  38. ر.ک: جعفرپیشه‌ فرد، مصطفی، اطاعت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۵۲۷ - ۵۳۵.
  39. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۴۰.
  40. ر.ک: خراسانی، ابوالفضل، مشروعیت، پیامد کلامی‌انگاری امامت، حکمت اسراء، پاییز ۱۳۸۹، شماره ۵ (از صفحه ۱۱۳ تا ۱۳۸)؛ پورحسین، احسان، فصلنامه علوم سیاسی، مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه، ص۱۱۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۸۲.