اصلاح نظام شخصیت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

برخی از اندیشمندان، شخصیت را مجموعه‌ای (نظامی) از عوامل درونی تعریف می‌کند که تمام فعالیت‌های فردی را جهت می‌دهد[۱]. برخی دیگر می‌نویسند: «شخصیت، به همه خصلت‌ها و ویژگی‌هایی اطلاق می‌شود که مُعرف رفتار یک شخص است؛ از جمله می‌توان این خصلت‌ها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه‌نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست»[۲]. همچنین در تعریف دقیق‌تری می‌نویسند: «شخصیت، مجموعه کامل و پیچیده‌ای است از وجهه‌نظرها، صفات، احساسات، عواطف و ارزش‌هایی که فرد آمادگی بروز آن را به صورت معینی دارد»[۳]. شخصیت از ویژگی‌های زیستی – وراثتی، محیط طبیعی، فرهنگ، گروه و تجربیات فردی و گروهی تأثیر می‌پذیرد. از این رو، بخشی از شخصیت می‌تواند نسبتاً ثابت (ویژگی‌های زیستی - وراثتی) و بخشی دیگر (ویژگی‌های فرهنگی و تجربیات) قابل تغییر باشد. هرگاه ارزش‌های فرهنگی، گروهی و تجربیات فردی و گروهی دگرگون شود، شخصیت نیز بر اساس آن تغییر می‌کند. «هر جامعه‌ای برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده، ارتباط کامل و موفقیت‌آمیزی داشته باشد، گونه‌های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش می‌دهد»[۴].

به عقیده برخی صاحب‌نظران، افزون بر فرهنگ، تجربیات گروهی و فردی نیز در شخصیت انسان مؤثر است. آنان معتقدند: «شخصیت انسان، در حد وسیعی به منزله حاصل تجربه فرد در قالب گروهش رشد می‌یابد. ارزش‌ها، هنجارها، وجهه نظرها و باورهای گروه، همگی به شکل‌گیری شخصیت فرد کمک می‌کند. بدون این تجربیات گروهی، شخصیت رشد پیدا نخواهد کرد»[۵]. از آنجا که شخصیت از فرهنگ، گروه و تجربیات فردی و گروهی تأثیر می‌پذیرد، پرورش و رشد شخصیت افراد در یک جامعه، می‌تواند تابع فرهنگ آن باشد. در این صورت، حاکمان خواهند توانست بر اساس اهداف خاص خود، برای پرورش شخصیت افراد، ارزش‌هایی را ترویج دهند و فرهنگی را به عنوان فرهنگ غالب بنمایانند یا به صورت الگو معرفی کنند. البته باید یادآور شد تغییر در شخصیت، در درازمدت ممکن می‌شود. بنابراین، می‌توان گفت شخصیت، از عادات، تمایلات، حالات، افکار، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارها تشکیل می‌شود و همه این امور، به صورت ویژگی‌ها و صفاتی نسبتاً پایدار در فرد یا گروه در می‌آید و به صورت یک کل و واحد عمل می‌کند[۶]. دیگران می‌توانند از راه عادت‌ها، حالت‌ها و فرهنگ، رفتار نشأت گرفته از آنها را پیش‌بینی کنند و او (فرد یا گروه) را از دیگران متمایز سازند.

افزون بر فرد، گروه‌ها یا جوامع نیز می‌توانند دارای شخصیت شوند. به عبارتی، می‌توان نوعی تشابه در حالت‌ها، عادت‌ها، روحیه‌ها و اندیشه‌های آنها مشاهده کرد. بروس کوئن از این مسئله به «منش ملی» تعبیر می‌کند، آنجا که می‌نویسد: «منش ملی، به شخصیت بنیادین مردم یک ملت اطلاق می‌شود. چنانچه منش ملی درست فهمیده شود، می‌توان پیش‌بینی کرد اعضای یک جامعه معین، چگونه به موقعیت‌ها و اوضاعی که با آن مواجه می‌شوند، پاسخ خواهند گفت»[۷]. پس شخصیت هر فرد یا گروه، الگوهای رفتاری را مشخص می‌کند. شخصیت تاحدی ثابت، ولی تغییر پذیر است. پس فرد یا گروه می‌تواند از محیط پیرامونی تأثیر پذیرد و عادت‌ها و حالت‌های خود را تغییر دهد یا شاخص بد و منفی شخصیت را از خود بزداید. دولت‌ها نیز می‌توانند در راستای اهداف خود، در تغییر ویژگی‌های اخلاقی، روحیه‌ها و... دخالت کنند. میان شخصیت و نوع روابط اجتماعی، ارتباط تنگاتنگ و بسیار زیادی وجود دارد؛ زیرا شخصیت، الگوی رفتاری است و ارتباط و رفتار با دیگران (کنش اجتماعی)، روابط اجتماعی را تشکیل می‌دهد. به عبارتی، حالت‌ها و ویژگی‌های درونی (شخصیت) در رفتارها بروز می‌یابد.

بنابراین، منظور از اصلاح نظام شخصیت در این تحقیق، تلاش برای تغییر در آن حالت‌ها، عادت‌ها، وجهه‌نظرها و ویژگی‌های فرهنگی منفی فردی و گروهی است که روابط اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و روابط را از تنش، کشمکش، مبارزه، ستیز، کینه‌توزی و دشمنی، به دوستی، همکاری، مبادله، خیرخواهی و... تبدیل می‌کند. ارتباط تنگاتنگ میان شخصیت و رفتارها و روابط اجتماعی، سبب می‌شود در صورت دگرگونی در حالت‌ها و ویژگی‌ها، در درازمدت خلق‌ها و رفتارها تغییر کند و نیز هرگاه رفتارها دگرگون شود، در درازمدت حالت‌ها و عادت‌ها تغییر می‌یابد. به نظر امام علی(ع) بر اثر رفتارهای مستبدانه و به دور از ارزش‌های الهی زمامداران پس از پیامبر اعظم(ص)، وجهه‌نظرها، احساسات، عادت‌ها و خوی‌های افراد و جامعه مسلمانان تغییر یافت و سبب بروز رفتارهایی شد که هر چه بیشتر به سقوط جامعه و چیره شدن دشمنان بر آنان نزدیک‌تر گردید. برای رهایی از پیامدهای شوم چنین نگرش‌ها و خوی‌هایی، امام علی(ع) فرهنگ شایسته‌سالاری را میان کارگزاران خود رواج داد و بر اساس آن، زمامدارانش را برگزید تا شخصیت مردم نیز به تدریج تغییر کند. به آنان توصیه فرمود رابطه خود را با خدا قطع نکنند و به تربیت خود، بیش از دیگران توجه کنند تا الگوی شخصیتی خوبی باشند. افزون بر آن، در موقعیت‌های گوناگون به تغییر خلق‌وخوی‌ها و عادت‌های زشت مردم نیز سفارش و موعظه می‌کرد.

در اینجا نخست به برخی از حالت‌ها، ویژگی‌ها و خوی‌های فردی یا گروهی می‌پردازیم که عنوان شخصیت بد یا منفی به خود می‌گیرد و آن‌گاه ویژگی‌های شخصیت مثبت از نظر ایشان بیان می‌شود که اتصاف به آنها، به رفتارهای درست و نیک می‌انجامد. تلاش امام علی(ع) برای اصلاح نظام شخصیت، و در واقع رشد شخصیت انسان‌ها، به آن دلیل است که شخصیت منفی و زشت، انسان و جامعه را از اهداف خود دور می‌سازد و موجب سقوط آنها می‌شود. به بیان دیگر، پیامدهای ناگوار و شومی برای فرد و جوامع دارد. برای بیان شخصیت خوب و بد شاخص‌هایی (اخلاقی، عادات، حالات و خوی‌ها) از سخنان حضرت برداشت کرده‌ایم که در اینجا بدان می‌پردازیم.[۸]

شاخص‌های شخصیت منفی و بد

۱. خودپسندی: «از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده، و نیز از دل‌بستگی به ستایش و چرب‌زبانی‌های دیگران بپرهیز؛ زیرا یکی از بهترین فرصت‌های شیطان است برای تاختن، تا کردارهای نیکوی نیکو کاران را نابود سازد»[۹]. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ»[۱۰]؛ «بدان که خودپسندی، خلاف راه صواب و آفت خرد آدمی است». در نامه ۵۳، نابودی کردارهای نیک؛ در نامه ۳۱، دوری از راه راست و آفت عقل؛ در خطبه ۱۹۲، کمین‌گاه ابلیس و جایگاه حیله و نیرنگ؛ و در حکمت ۴۶، آفت عقل از جمله پیامدهای خود پسندی ذکر شده‌اند.

۲. دوست داشتن ستایش: «وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ... فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ [الْبَقِيَّةِ] فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا»[۱۱]؛ «و خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن هستم. سپاس خدای را که چنین نبودم... ولی از شما می‌خواهم مرا با سخنان زیبای خود مستأیید، تا از عهده وظایفی که در برابر خدا و شما دارم، برآیم و حقوقی را که مانده است، بپردازم و واجباتی را که بر عهده من است و باید انجام گیرد، ادا کنم». در این خطبه، زمامدار از خرسندی ستایش دیگران نهی شده؛ زیرا آفت آن، انجام نپذیرفتن وظایف مورد انتظار است.

۳. بخل و حسادت: «الْبُخْلُ عَارٌ»[۱۲]؛ «بخل ننگ است». «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُيُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ يُقَادُ بِهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ»[۱۳]؛ «بخل ورزیدن، کانون تمام عیب‌ها و مهاری است که انسان را به سوی هر بدی می‌کشاند».

۴. غرور: «فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ مِنْهَا بِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ فِيهَا»[۱۴]؛ «زیبایی‌ها و شگفتی‌های دنیا شما را مغرور نسازد؛ زیرا زمان کوتاهی دوام ندارد». «فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ»[۱۵]؛ «مبادا آنچه مردم دنیا را فریفت، شما را بفریبد که دنیا سایه‌ای گسترده و کوتاه است که تا سرانجامی روشن و معین، آدمیان را رها نمی‌کند». «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ»[۱۶]؛ «میان شما و پندپذیری، پرده‌ای از غرور و خودخواهی وجود دارد».

۵. حرص و آز: حضرت در کلامی، آزمندی درباره دنیا را نکوهیده و فرموده است: «وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ: هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ»[۱۷]؛ «... و آن کس که قلب او با دنیاپرستی پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است: اندوهی رهانشدنی، حرصی جدانشدنی و آرزویی نایافتنی». «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ...»؛ «آن که جان را با طمع‌ورزی بپوشاند، خود را پست کرده است». در حکمت ۱۰۸، درباره رهاورد شوم حرص و آز می‌فرماید: «لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ: وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ...»[۱۸]؛ «به رگ‌های درونی انسان، پاره گوشتی آویخته شده که شگرف‌ترین اعضای درونی اوست، و آن قلب است که چیزهایی از حکمت و چیزهایی متفاوت با آن، در آن وجود دارد. پس اگر در دل امیدی پدید آید، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آورد، حرص آن را تباه سازد».

«إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ، وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ»[۱۹]؛ «طمع به هلاکت می‌کشاند و نجات نمی‌دهد، و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست». «الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ‌»[۲۰]؛ «طمع‌کار، همواره زبون و خوار است».

۶. سستی اراده: «مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِيَ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ»[۲۱]؛ «هر کس به سستی تن دهد، حقوق را پای‌مال کند». «...وَ التَّقْصِيرُ فِي حُسْنِ الْعَمَلِ إِذَا وَثِقْتَ بِالثَّوَابِ عَلَيْهِ غَبْنٌ»[۲۲]؛ «و کوتاهی در اعمال نیکو با وجود یقین به پاداش آن، زیان‌کاری است». امام علی(ع) در خطبه‌ای، نزول بلاها و از بین رفتن نعمت‌ها را از پیامدهای سستی و دوری از ارزش‌های الهی می‌داند: «اگر مردم هنگامی که محنت و بلایی بر آنها فرود می‌آید و نعمت‌هایشان از بین می‌رود، از روی صدق و صفای نیت و شیفتگی دل به درگاه خداوند زاری کنند، خداوند نعمت رمیده را به آنان باز می‌گرداند و کارهای تباهشان را به صلاح می‌آورد. می‌ترسم از مهلت‌داده‌شدگانی باشید که غافل‌گیر می‌شوند. کارهایی صورت پذیرفت و شما به آنها مایل شدید که در آن هنگام نزد من ناستوده بودید. اگر راه و روشی که در روزگاران گذشته داشته‌اید به شما بازگردد، اهل نیک‌بختی خواهید بود. بر من جز کوشش نیست. اگر خواهم که بگویم، می‌گویم. خدا آنچه را گذشته است، ببخشاید.[۲۳].

۷. بدبینی و بدگمانی: بدگمانی بدون دلیل و خود به خود، معمولاً ناپسند و البته در جاهایی نیز پسندیده است. این دو مطلب از کلام حضرت استفاده می‌شود که در اینجا فقط به مورد ناپسند آن اشاره می‌کنیم: «لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً»[۲۴]؛ «شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد، گمان بد ببری؛ چراکه برای آن برداشت نیکویی نیز می‌توان داشت». «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَ اللَّهَ جَعَلَ الْحَقَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»[۲۵]؛ «از گمان بردن به مؤمنان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است».

۸. عصبیت‌های نکوهیده و جاهلی: «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ»[۲۶]؛ «پس شراره‌های تعصب و کینه‌های جاهلی را در قلب خود خاموش سازید، که تکبر و خودپرستی در دل مسلمان، از آفت‌های شیطان و غرورها، کشش‌ها و وسوسه‌های اوست». «وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ إِلَّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ الْجُهَلَاءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَيْرَكُمْ فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لَا عِلَّةٌ... أَمَّا الْأَغْنِيَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لآِثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَقَالُوا ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ[۲۷]»[۲۸]؛ «من در اعمال و رفتار جهانیان نظر دوختم. هیچ کس را نیافتم که بدون علت درباره چیزی تعصب ورزد، جز با دلیلی که با آن ناآگاهان را بفریبد یا برهانی آورد که در عقل سفیهان نفوذ کند، جز شما؛ زیرا درباره چیزی تعصب می‌ورزید که نه علتی دارد و نه سببی،... ولی سرمایه‌داران فساد زده امت‌ها، برای داشتن نعمت‌های فراوان تعصب ورزیدند و گفتند: «ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانیم و هرگز عذاب نخواهیم شد».

۹. خشم و تندخویی: «الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ»[۲۹]؛ «تندخویی بی‌مورد، نوعی دیوانگی است؛ زیرا تندخو پشیمان می‌شود و اگر پشیمان نشود، دیوانگی‌اش پایدار است».

۱۰. چاپلوسی: «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ‌...»[۳۰]؛ «ستودن بیش از آنچه سزاوار است، نوعی چاپلوسی است.»... «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ»[۳۱]؛ «پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می‌گویند، حرف نزنید».

۱۱. تکبر و فخرفروشی: «فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ»[۳۲]؛ «خدا را! خدا! را از تکبر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی برحذر باشید که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه‌های شیطانی است، که ملت‌های گذشته و امت‌های پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکی‌های جهالت فرورفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آسانی به همان جایی که شیطان می‌خواست، کشانده شدند». «مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ‌»[۳۳]؛ «فرزند آدم را با فخر فروشی چه کار؟ او که در آغاز، نطفه‌ای گندیده و در پایان مرداری بدبو است؛ نه می‌تواند روزی خویشتن را فراهم آورد و نه مرگ را از خود دور کند». «وَضَعْ فَخْرَكَ وَ احْطُطْ كِبْرَكَ‌»[۳۴]؛ «فخرفروشی را واگذار و از مرکب تکبر فرود آی».

۱۲. مکر و حیله‌گری: «وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِي زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ الْحِيلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدِّينِ»[۳۵]؛ «ما در زمانی زندگی می‌کنیم که بیشتر مردمش بی‌وفایی و غدر را گونه‌ای کیاست می‌شمرند و نادانان نیز چنین مردمی را زیرک و کارگشا می‌خوانند. اینان چه سودی می‌برند؟ خدایشان نابود کناد! مردم کار افتاده و زیرکی هستند که می‌دانند در هر کاری چه حیلت سازند، ولی امرونهی خداوندی سد راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله‌گری را می‌دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمی‌گردند. تنها کسانی که از هیچ گناهی پروایشان نیست، همواره منتظر فرصت‌اند تا در کار مردم حیلتی به کار برند».

۱۳. کینه‌توزی و دشمنی: «مَنْ بَالَغَ فِي الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظُلِمَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ‌»[۳۶]؛ «کسی که در دشمنی زیاده‌روی کند، گناهکار و آن کس که در دشمنی کوتهی کند، ستمکار است، و هر کس بی‌دلیل دشمنی کند، نمی‌تواند با تقوا باشد».

به جز موارد یاد شده، می‌توان عادت‌ها، حالت‌ها و ویژگی‌های فردی دیگری را نیز از سخنان حضرت بیان کرد که بر شخصیت منفی دلالت می‌کند و به دلیل اختصار، از ذکر آنها خودداری می‌کنیم. افزون بر این موارد، گروه‌ها و جوامع نیز می‌توانند شخصیت بد و خوی‌های زشت داشته باشند که آنان را از رسیدن به اهدافشان باز می‌دارد؛ از جمله:

  1. اخلاق مردم کوفه (فریب‌کاری، ناتوانی، سستی، ترس و...): ای مردمی که به تن‌ها مجتمع‌اید و به آرا پراکنده! سخنتان - هنگامی که لاف دلیری می‌زنید - صخره‌های سخت را نرم می‌کند، در حالی که کردارتان دشمنانتان را در شما به طمع می‌اندازد. چون در بزم نشینید، دعوی رزم‌آوری کنید و چون جنگ چهره نماید، از آن می‌گریزید. دعوت آن کس که شما را فراخواند، روی پیروزی نبیند و آنکه برای راحت شما خویشتن را به تعب افکند، هرگز به راحت و آرامش نرسد. مشتی اباطیل را می‌کنید تا در کار تعلل ورزید؛ همانند وام‌داری که پیوسته ادای دین خویش به تأخیر اندازد. ذلیل سرکوفته، از خود دفع ستم نتواند کرد، که حق جز در سایه کوشش فراچنگ نیاید. اگر خانه شما را بستانند، کدام خانه را از دشمن حمایت خواهید کرد و بعداز من با کدام امام با دشمن پیکار می‌کنید؟ به خدا سوگند! فریب‌خورده، کسی است که شما او را به وعده دروغ بفریبید. هر کس پندارد که به نیروی شما پیروز می‌شود، همانند کسی است که آن تیر از تیرهای قمار نصیب او شود که سودش از همه کمتر است، و هر که شما را چون تیر به سوی دشمن افکند، تیر شکسته بی‌پیکان را در کمان رانده. به خدا سوگند! به جایی رسیده‌ام که دیگر سخن شما را باور نمی‌کنم و به یاری شما امید نمی‌بندم و دشمن را به شما بیم نمی‌دهم. شما را چه می‌شود؟ داروی درد شما کدام است؟ علاج شما چگونه است؟ دشمنان شما نیز مردمی همانند شمایند. آیا هر چه گفتید، همه از روی نادانی بود یا از سر غفلت و ناپرهیزکاری یا در چیزی که حق شما نبود، طمع ورزیده بودید؟[۳۷]. «كُلَّمَا أَطَلَّ عَلَيْكُمْ مِنْسَرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِي جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِي وِجَارِهَا»[۳۸]؛ «هر بار که طلایه لشکر شام از دور پدیدار می‌شود، هر یک از شما به خانه خود می‌گریزید و در را به روی خود می‌بندید». «فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ»[۳۹]؛ «نه آن‌گاه که آوازتان دادم، مردمی آزاده و صادق بودید و نه آن‌گاه که با شما آهسته سخن گفتم، درخور اعتماد». همچنین در خطبه‌های ۱۷۵، ۱۱۶، ۱۰۸، ۳۴، ۱۰۶، ۲۷ و غیره، نمونه‌های خوی و خلق، عادت‌ها و حالت‌های کوفیان دیده می‌شود.
  2. ویژگی‌های روحی و اخلاقی خوارج (خشکی، سرسختی و نادانی): «وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ بِكُمْ ضُرّاً»[۴۰]؛ «به راستی مردمی سبک‌مغز، سفیه و نابردبار هستید - ای بی‌ریشه‌ها - من هیچ‌گاه برایتان موجب شری نبوده‌ام و نخواسته‌ام به شما زیانی برسانم».
  3. ویژگی‌های مردم بصره: در خطبه ۱۳، مردم بصره به پستی اخلاق، دورویی، پیمان‌شکنی و در خطبه ۱۴، به سستی خرد و سفاهت توصیف شده‌اند. حضرت می‌فرماید: «أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ... الْمُحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ بِعَفْوِ اللَّهِ‌»[۴۱]؛ «اخلاق شما پست و پیمان شما از هم گسسته، دین شما دورویی و آب آشامیدنی شما شور و ناگوار است. کسی که میان شما زندگی کند، به کیفر گناهش گرفتار می‌شود، و آن کس که از شما دوری گزیند، مشمول آمرزش پروردگار می‌گردد. کسی که در شهر شما باشد، گرفتار گناه می‌شود و آنکه بیرون رود، در پناه عفو خداست». «... خَفَّتْ عُقُولُكُمْ وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَ أُكْلَةٌ لآِكِلٍ وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ»[۴۲]؛ «عقل‌های شما سست و افکار شما سفیهانه است. پس شما نشانه‌ای برای تیرانداز، و لقمه‌ای برای خورنده و صیدی برای صیاد هستید».
  4. شناخت روحیه شامیان: «اما بعد، جاسوس من که در مغرب است به من نوشته و خبر داده که جمعی از مردم شام را برای روزهای حج به مکه فرستاده‌اند. مردمی کوردل، گران‌گوش و کوردیده، که حق را از راه باطل می‌جویند و با فرمان‌برداری از مخلوق، نافرمانی خالق می‌کنند و دین خویش می‌دهند و متاع ناچیز دنیا می‌ستانند و به بهای جهان نیکان و پرهیزکاران، دنیای دون را می‌خرند و حال آنکه به خیر دست نخواهد یافت، مگر نیکوکار؛ و کیفر شر نبیند، مگر بدکار».[۴۳]. «جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ»؛ «شامیان، درشت‌خویانی پست و بردگانی فرومایه‌اند که از هر گوشه‌ای گرد آمده، و از گروه‌های گوناگونی ترکیب یافته‌اند».[۴۴]

شاخص‌های شخصیت مثبت و خوب

۱. سخاوت و انفاق: «طُوبَى لِمَنْ... أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ‌»[۴۵]؛ «خوشا به حال کسی که مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می‌کند». رهاورد بخشش، بیش از خویشاوندی است: «الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ‌»[۴۶]؛ «بخشش بیش از خویشاوندی محبت آورد».

۲. آزادگی: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا»[۴۷]؛ «از دست دادن حاجت، بهتر از درخواست کردن از نااهل است». امام علی(ع) در خطبه ۲۳۰، ترس از خدا را عامل آزادگی می‌داند و می‌فرماید: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ»[۴۸]؛ «همانا ترس از خدا، کلید هر در بسته؛ و ذخیره رستاخیز؛ و عامل آزادگی از هر گونه بردگی؛ و نجات از هرگونه هلاکت است». آن‌گاه که کسی آزادمرد شد، می‌تواند از دنیا روی‌گردان شود و جان و شخصیت خود را به هر بهایی نفروشد: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»[۴۹]؛ «آیا آزادمردی نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی برای جان شما جز بهشت نیست، پس خود را به کمتر از آن نفروشید».

۳. قناعت: «كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ‌»[۵۰]؛ «هر مقدار که قناعت کنی، کافی است». دولت‌مندی، مهم‌ترین اثر قناعت است؛ آنجا که می‌فرماید: «وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ»[۵۱]؛ «هیچ گنجی بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت نیست». در حکمت ۲۲۹ و ۴۷۵ نیز به همین مضمون اشاره شده است.

۴. اخلاص: «[أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ]... قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ‌...»[۵۲]؛ «[بهترین بندگان خدا، کسی است که] برای خدا اعمال خویش را خالص کرده، آن چنان که خدا پذیرفته است». در خطبه ۱۹۲، حضرت، اخلاص در پیروی از پیامبران و اطاعت از خدا را، مایه گرایش آزادانه و دوری جامعه از دورویی دانسته است: «اگر پیامبران الهی، دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنان امکان نمی‌داشت، و توانایی و عزتی می‌داشتند که هرگز مغلوب نمی‌شدند، و سلطنت و حکومتی می‌داشتند که همه چشم‌ها به سوی آنان بود و از راه‌های دور بار سفر به سوی آنان می‌بستند، اعتبار و ارزششان در میان مردم اندک بود، و متکبران در برابرشان سر فرود می‌آوردند و تظاهر به ایمان می‌کردند از روی ترس یا علاقه‌ای که به مادیات داشتند. در آن صورت، نیت‌های خالص یافت نمی‌شد و اهداف غیرالهی در ایمانشان راه می‌یافت و با انگیزه‌های گوناگون به سوی نیکی‌ها می‌شتافتند. اما خدای سبحان اراده فرمود که پیروی از پیامبران و تصدیق کتاب‌های آسمانی و فروتنی در عبادت و تسلیم در برابر فرمان خدا و اطاعت محض [و] فرمان‌برداری، با نیت خالص تنها برای خدا صورت پذیرد و اهداف غیر خدایی در آن راه نیابد».[۵۳].

۵. ادب: انسان، موجودی تغییرپذیر است و آموختن ادب او را نه تنها از حیوانات، بلکه از افراد بی‌ادب نیز جدا می‌سازد. حتی جامعه‌پذیری چنین افرادی آسان‌تر از دیگران است؛ از این رو، مهم‌ترین وظیفه پدرومادر، تأدیب فرزندان است: «وَ لَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ لَا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلَّا إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلَامِهِ فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالآْدَابِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ»؛ «از آن کسان مباش که اندرز سودشان نکند، مگر آن‌گاه که در آزارشان مبالغت رود؛ زیرا عاقلان به ادب بهره گیرند و به راه آیند و ستوران به زدن». «وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ‌»[۵۴]؛ «و میراثی چون ادب نیست». «وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»[۵۵]؛ «و آداب، زیورهای همیشه تازه است».

۶. حیا: «مَنْ كَسَاهُ الْحَيَاءُ ثَوْبَهُ خَفِيَ عَلَى النَّاسِ عَيْبُهُ»[۵۶]؛ «کسی که لباس حیا بپوشد، مردمان عیب او را نمی‌بینند». «وَ مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ»[۵۷]؛ «و کسی که زیاد سخن می‌گوید، زیاد هم اشتباه دارد، و هر کس بسیار اشتباه کرد، شرم و حیای او اندک است و آن‌که شرم او اندک شد، پرهیزکاری وی نیز اندک خواهد بود، و کسی که پرهیزکاری او اندک است، دلش مرده است و آن‌که دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد کرد».

۷. خویشتن‌داری: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ»[۵۸]؛ «چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر مستمندان برای به دست آوردن پاداش الهی؛ و نیکوتر از آن، خویشتن‌داری مستمندان در برابر توانگران، به دلیل توکل به خداوند است». «اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ وَ لَا تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ مَكْرُوهٍ سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً وَ لِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً»[۵۹]؛ «در هر صبح و شام از خدای بترس و نفس خود را از دنیای فریبنده برحذر دار و در هیچ حال امینش مشمار، و بدان که اگر نفس خویش را از بسیاری از آنچه دوست می‌داری، به سبب آنچه ناخوش می‌داری، بازنداری، هواوهوس، تو را به راه‌هایی می‌کشاند که زیان‌های فراوان در انتظارت خواهد بود. پس همواره زمام نفس خویش فروگیر و راه خطا بر او بربند و چون به خشم آمدی، مقهورش ساز و سرش را فروکوب و خردش نمای».

۸. شکیبایی: کاستن از شهوات، دوری‌گزینی از حرام‌ها، آسان دانستن مصیبت‌ها و شتاب به نیکی‌ها و پیروزی، از پیامدهای شکیبایی است: «وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ»[۶۰]؛ «از ایمان پرسیدند، پاسخ داد: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد: شوق، هراس، زهد و انتظار. کسی که اشتیاق بهشت دارد، شهوت‌هایش کاستی می‌گیرد، و کسی که از آتش دوزخ می‌ترسد، از حرام دوری می‌گزیند، و کسی که در دنیا زهد می‌ورزد، مصیبت را ساده پندارد، و کسی که مرگ را انتظار می‌کشد، نیکی‌ها شتاب می‌ورزد». «لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ‌»[۶۱]؛ «انسان شکیبا، پیروزی را از دست نمی‌دهد، هر چند زمان آن طولانی شود».

۹. شجاعت: امیر مؤمنان، علی(ع) در خطبه‌ها و نامه‌های متعدد به شجاعت خود و برخی از یارانش اشاره کرده است. جهاد با دشمنان، فرار نکردن از جنگ، حق‌خواهی، قیام برای خدا و...، مستلزم وجود شجاعت در انسان است؛ همان طور که فرمود: «إِنِّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ»[۶۲]؛ «به خدا سوگند! اگر با ایشان روبه‌رو شوم، من تنها باشم و آنها روی زمین را پر کنند، نه باک دارم و نه هراس». ابوذر غفاری را نیز چنین می‌ستاید: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ»[۶۳]؛ «ای ابوذر! تو برای خدا خشمگین شدی. پس در کسی امید بند که برای او خشمگین شده‌ای. اینان به خاطر دنیاشان از تو ترسیده‌اند و تو برای دینت از آنان ترسیده‌ای». «وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ»[۶۴]؛ «به ظاهر ناتوان و مستضعف می‌نمود، ولی در برخورد جدی، چونان شیر بیشه می‌خروشید یا چون مار بیابانی به حرکت در می‌آمد».

۱۰. تعصب‌های پسندیده: «پس اگر در تعصب ورزیدن ناچارید، برای اخلاق پسندیده، افعال نیکو و کارهای خوب تعصب داشته باشید؛ همان افعال و کرداری که انسان‌های باشخصیت و شجاعان خاندان عرب و سران قبایل در آنها از یکدیگر پیشی می‌گرفتند؛ یعنی اخلاق پسندیده، بردباری هنگام خشم فراوان، و کردار و رفتار زیبا و درست و خصلت‌های نیکو. پس تعصب ورزید در حمایت کردن از پناهندگان و همسایگان، وفاداری به عهد و پیمان، اطاعت کردن از نیکی‌ها، سرپیچی از تکبر و خودپسندی‌ها، تلاش در جود و بخشش، خودداری از ستمکاری، بزرگ شمردن خون‌ریزی، انصاف داشتن با مردم، فروخوردن خشم، و پرهیز از فساد در زمین، تا رستگار شوید».[۶۵].

۱۱. حسن ظن و خوش بینی: «لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً»[۶۶]؛ «شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد، گمان بد ببری؛ چراکه برای آن برداشت نیکویی نیز می‌توان داشت».

۱۲. شرح صدر: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ»[۶۷]؛ «سعه صدر (بردباری و تحمل سختی‌ها)، ابزار ریاست است». «الْمُؤْمِنُ... أَوْسَعُ شَيْ‌ءٍ صَدْراً»[۶۸]؛ «سینه مؤمن از هرچیزی گشاده‌تر است».

۱۳. پاک‌دامنی: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ»[۶۹]؛ «پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگ‌تر از پاداش عفیف پاک‌دامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی‌شود. همانا عفیف پاک‌دامن، فرشته‌ای از فرشته‌هاست». بنابراین، افراد پاک‌دامن می‌توانند از گناه دوری کنند و همانند فرشتگان شوند. تهی‌دستان با پاک‌دامنی از خواری رهایی می‌یابند و ثروتمندان با شکرگزاری مناسب از نعمت‌ها، نیازهای آنان را برطرف می‌سازند. امام علی(ع) در نامه ۴۵، از یاران خود می‌خواهد او را با پرهیزکاری، تلاش، پاک‌دامنی و راستی یاری کنند.

۱۴. آرامش و وقار: از ویژگی‌های افراد پرهیزکار که بر اثر پرهیزکاری به آن رسیده‌اند، آرامش در دشواری‌ها و بردباری در ناگواری‌هاست. حضرت در این مورد می‌فرماید: «فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ»[۷۰]؛ «شکور در دشواری‌هایی که دیگران را می‌لرزاند، او از جای نمی‌شود و در مکاره، شکیبایی را از دست نمی‌دهد و چون در امن و راحت باشد، سپاس حق به جای آورد».

۱۵. یقین: «وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَى‌»[۷۱]؛ «و شما به نیروی یقین به آن هدف عالی توانید رسید».

۱۶. کرامت نفس: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ‌»[۷۲]؛ «کسی که خود را گرامی دارد، هواوهوس را خوار شمارد». امیر مؤمنان، علی(ع) بارها در سخنان خود با ارائه شاخص‌هایی از انسان‌های کامل، از مردم می‌خواهد خود را تغییر دهند و همانند آنان باشند؛ البته حضرت معتقد بود کسانی که عهده‌دار هدایت و رهبری و مسئولیت مردم هستند، باید خود را پیش از مواجهه با مردم پرورش دهند تا تربیت آنان همراه با عمل و سیرت باشد: «کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد و پیش از آنکه به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد؛ زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند، سزاوارتر به تعظیم است از آنکه دیگری را تعلیم دهد و ادب بیاموزد».[۷۳]. انسان‌هایی که با پرهیزکاری، از خود شخصیتی با ایمان ساخته‌اند، الگوهای بی‌بدیلی برای خودسازی دیگران هستند: «شادی مؤمن در چهره او و اندوه وی در دلش پنهان است. سینه‌اش از هر چیزی گشاده‌تر و نفس او از هرچیزی خوارتر است. برتری‌جویی را زشت و ریاکاری را دشمن می‌شمارد. اندوه او طولانی و همتش بلند است. سکوتش فراوان و وقت او با کار پر است. شکرگزار، شکیبا و ژرف‌اندیش است. از کسی درخواست ندارد و نرم‌خو و فروتن است. نفس او از سنگ خارا سخت‌تر، ولی در دین‌داری از بنده خوارتر است».[۷۴].

«طُوبَى لِمَنْ ذَلَ فِي نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ»[۷۵]؛ «خوشا به حال کسی که خود را کوچک می‌شمارد، و کسب و کار او پاکیزه است و جانش پاک، و اخلاقش نیکوست که مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا می‌بخشد، و زبان را از زیاده‌گویی باز می‌دارد و آزار او به مردم نمی‌رسد، و سنت رسول خدا(ص) او را کفایت می‌کند و بدعتی در دین خدا نمی‌گذارد».

حضرت در خطبه‌ای، علل پیروزی و شکست ملت‌ها را، تابع شخصیت و پیامد کردارهای خوب و بد آنها می‌داند. به نظر ایشان، هرگاه ملت‌ها از تفرقه، کینه‌توزی و دیگر ویژگی‌های اخلاقی ناپسند به دور بودند، عزت و کرامت یافتند: «از کیفرهایی که بر اثر کردار بد و کارهای ناپسند بر امت‌های پیشین فرود آمد، خود را حفظ کنید و حالات گذشتگان را در خوبی‌ها و سختی‌ها به یاد آورید و بترسید که همانند آنها باشید. پس آن گاه که در پس زندگی گذشتگان مطالعه و اندیشه می‌کنید، عهده‌دار چیزی باشید که عامل عزت آنان بود و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت و عافیت زندگی آنان را فراهم آورد و نعمت‌های فراوان را در اختیارشان گذاشت و کرامت و شخصیت به آنان بخشید که از تفرقه و جدایی پرهیز کردند و بر وحدت و همدلی همت گماشتند و یکدیگر را به وحدت واداشته، به آن سفارش کردند؛ و از کارهایی که پشت آنها را شکست و قدرتشان را در هم کوبید، چون کینه‌توزی با یکدیگر، پر کردن دل‌ها از بخل و حسد، به یکدیگر پشت کردن و از هم بریدن و دست از یاری هم کشیدن، بپرهیزید»[۷۶].[۷۷]

منابع

پانویس

  1. سید داوود حسینی نسب و اصغر علی اقدم، فرهنگ واژه‌ها، تعاریف، اطلاعات تعلیم و تربیت، ص۴۶۴.
  2. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رعنا فاضل، ص۱۱۳.
  3. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رعنا فاضل، ص۱۱۴.
  4. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رعنا فاضل، ص۱۱۴.
  5. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رعنا فاضل، ص۱۱۴.
  6. محسن فرمهینی فراهانی، فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، ص۴۴۰.
  7. محسن فرمهینی فراهانی، فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، ص۱۱۵.
  8. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۳۰۳.
  9. «وَ إِيَّاكَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ وَ الثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مَا يَكُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  10. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  12. نهج البلاغه، حکمت ۳.
  13. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۸.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  16. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۲.
  17. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۸.
  18. نهج البلاغه، حکمت ۲.
  19. نهج البلاغه، حکمت ۲۷۵.
  20. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۶.
  21. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۹.
  22. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۴.
  23. «وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولَ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ وَ إِنِّي لَأَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تَكُونُوا فِي فَتْرَةٍ وَ قَدْ كَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ إِنَّكُمْ لَسُعَدَاءُ وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ ﴿عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸.
  24. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۰.
  25. نهج البلاغه، حکمت ۳۰۹.
  26. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  27. «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  29. نهج البلاغه، حکمت ۲۵۵.
  30. نهج البلاغه، حکمت ۳۴۷.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  33. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۴.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۴۱.
  36. نهج البلاغه، حکمت ۲۹۸.
  37. نهج البلاغه، خطبه ۲۹.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۶۹.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵.
  40. نهج البلاغه، خطبه ۳۶.
  41. نهج البلاغه، خطبه ۱۳.
  42. نهج البلاغه، خطبه ۱۴.
  43. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْيِ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ وَ لَا يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳.
  44. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۳۰۶.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸.
  46. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۳.
  47. نهج البلاغه، حکمت ۲۴۷.
  48. نهج البلاغه، حکمت ۶۶.
  49. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.
  50. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۵.
  51. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱.
  52. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  53. «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي الِاسْتِكْبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا»
  54. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۳.
  55. نهج البلاغه، حکمت ۵.
  56. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۳.
  57. نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹.
  58. نهج البلاغه، حکمت ۴۰۶.
  59. نهج البلاغه، نامه ۵۶.
  60. نهج البلاغه، حکمت ۳۱.
  61. نهج البلاغه، حکمت ۱۵۳.
  62. نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  63. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰.
  64. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.
  65. «فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ يَعَاسِيبِ القَبَائِلِ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِيبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِيمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِيلَةِ وَ الآْثَارِ الْمَحْمُودَةِ فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْكَظْمِ لِلْغَيْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  66. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۰.
  67. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶.
  68. نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.
  69. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۴.
  70. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
  71. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷.
  72. نهج البلاغه، حکمت ۴۴۹.
  73. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ‌»؛ نهج البلاغه، حکمت ۷۳.
  74. «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَيْ‌ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْ‌ءٍ نَفْساً يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ طَوِيلٌ غَمُّهُ بَعِيدٌ هَمُّهُ كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.
  75. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۳.
  76. «وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ التَّوَاصِي بِهَا وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  77. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۳۱۷.