تفسیر عرفانی در علوم قرآنی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث تفسیر عرفانی است. "تفسیر عرفانی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

حقیقت عرفان چیزی جز شناخت حقایق بر اثر سیر و سلوک و مجاهدت با نفس نیست. تصوف و عرفان از یک سرچشمه نشأت گرفته‌اند و هر دو حاصل یک واقعیت‌اند. در نهایت، تصوف بیشتر به جنبه عملی و سلوک و عرفان به جنبه نظری و اندیشه و دریافت حقایق می‌پردازد. راه و روش اهل عرفان به‌گونه درون‌بینشی و ذوقیات است و راهی که سالکان طریقه اشراق رفته‌اند با دریافت‌های باطنی سر و کار دارند و راه ریاضت و مجاهدت را در پیش می‌گیرند تا باطن خود را جلا دهند و آن را آینه‌ای برای انعکاس حقایق نهفته جهان سازند. آنان به آیاتی از قبیل: ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ[۱] و ﴿مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى[۲] تمسّک می‌جویند.

حکمای اشراق برای دستیابی به راز هستی و سرّ آفرینش، راه خوداندیشی و دریافت‌های باطنی را پیموده و روش ذوقی را برای کسب حقایق برگزیده‌اند و در این راه به مرز افراط رفته و مطالبی به دور از روح شریعت به زبان و قلم آورده که نام آنها را «شطحیات» نامیده‌اند. تفاوت اندکی که میان مکتب اشراق و مکتب عرفان هست اینکه، اشراقیون ارزش‌های عقلی را ارج می‌نهند و در جنب آن به دریافت‌های باطنی می‌پردازند؛ ولی عرفا، تنها به یافته‌های درونی و روش ذوقی بسنده می‌کنند و به راه و رسم عقل چندان وقعی نمی‌نهند.

حاج ملاهادی سبزواری در این باره می‌گوید: «رسیدن پویندگان راه حقیقت به سرمنزل مقصود، یا تنها از راه فکر و اندیشه ممکن است یا از راه تصفیه درونی و یا به کمک هر دوی آنها. آنان که از هر دو وسیله اندیشه و تصفیه باطن بهره می‌گیرند، فلاسفه اشراقی یا اشراقیون هستند. گروهی که تنها به تصفیه درون می‌پردازند، صوفیه و عرفایند و کسانی که تنها براساس عقل و اندیشه کار می‌کنند، اگر مقیّد به شرع باشند، متکلّم وگرنه فیلسوف مشّایی اند»[۳].

بنابراین، اساس مکتب عرفان بر امور زیر مبتنی است: وحدت وجود، کشف و شهود، فنای در حقیقت (فناء فی اللهسیر و سلوک، عشق به جمال مطلق، راز و رمز. ورود اهل عرفان به عرصه تفسیر آیات قرآن با نگاه امور شش‎گانه فوق است و همه تفاسیر عرفانی کم و بیش دارای چنین صبغه‌ای هستند[۴].

تفسیر عرفانی

تفسیر عرفانی بر این مبنا استوار است که قرآن علاوه بر ظواهر دارای بواطنی است که از راه تصور یا از طریق کشف و شهود عرفانی می‌‌توان به آن دست یافت. مفسران و قرآن پژوهان در تعریف این روش تفسیری دیدگاه یکسانی ندارند.

عارف در تفسیر عرفانی بر مبنای تعالیم عرفانی یا ذوق وجدانی حاصل از شهود باطنی به تأویل ظواهر آیات قرآن می‌‌پردازد. وجه تمایز این نوع تفسیر از دیگر روش‌های تفسیری یکی به کار بردن «زبان اشارت» و مصطلحات ویژه ای است که تجربه عرفانی آن را اقتضا می‌‌کند[۵] و دیگری منبع قرار دادن کشف و شهود است که در سایر روش‌های تفسیری این منبع جایگاهی ندارد.

از نظر زرکشی، تفسیر عرفانی همان معانی و مواجیدی‌اند که مفسر هنگام تلاوت آیات قرآن آنها را درمی یابد.[۶] منظور از معانی، حقایق و بواطن و مراد از مواجید نیز حالات و مقاماتی‌اند که از طریق کشف و وجدان بر عارفان حاصل می‌‌آیند. می‌‌توان گفت در دیدگاه زرکشی عارفان در فرآیند دریافت معانی کلام وحی، تفسیر را در معنای اصطلاحی آن به کار نمی‌گیرند.

به عقیده زرقانی، تفسیر عرفانی، همان تفسیر اشاری است که اساس آن تأویل قرآن به معنای تطبیق است که از رهگذر ظهور اشارت پنهانی موجود در آیات قرآن برای عارفان حاصل می‌‌آید[۷]. برخی دیگر تنها یک گونه خاص از تفسیر عرفانی یعنی تفسیر مبتنی بر عرفان عملی را تفسیر اشاری می‌‌دانند و با عنوان تفسیر صوفی فیضی ـ اشاری از آن یاد می‌‌کنند[۸]. یکسان انگاری تفسیر عرفانی با تفسیر باطنی ـ رمزی[۹] به نظر برداشتی درست نمی‌آید؛ زیرا گرچه در تفاسیر عرفانی، تأکید بر توجه به باطن و رمز است؛ اما در عین حال، در بیشتر آنها برخلاف تفاسیر باطنی محض، جانب ظاهر لحاظ می‌‌گردد.

بلاشر نیز اساس تفسیر عرفانی را برداشت‌های رمزی و کنایی دانسته که تعبیرهای نشانه ای (سمبولیک) در آن حاکی از معانی حقیقی متن قرآنی‌اند[۱۰].[۱۱]

انواع تفسیر عرفانی

از آنجا که عرفان به دو نوع نظری و عملی قسمت می‌‌شود؛ تفسیر پژوهانی چون ذهبی تفسیر عرفانی را به دو نوع تفسیر فیضی ـ اشاری (عملی) و تفسیر مبتنی بر عرفان نظری تقسیم کرده‌اند[۱۲]؛ اما از نظر آیة الله معرفت، این تقسیم صحیح نیست؛ زیرا تفاوت این دو نوع تفسیر تنها به شدت و ضعف تأویلات آنهاست نه چیز دیگر[۱۳].

در تفسیر فیضی ـ اشاری، عارفان، آیات قرآنی را بر معنایی مغایر با مفاهیم ظاهری و به مقتضای اشارات پنهانی و رمزی تأویل می‌‌کنند. در اغلب موارد تفسیر بر اساس این روش تلاشی است برای جمع بین ظاهر و باطن یا شریعت و حقیقت. اگر تأویل قرآن در شیوه تفسیری فیضی ـ اشاری با ظاهر کتاب و سنت مخالفت نداشته باشد پسندیده است[۱۴]. از همین روست که زرقانی برای تفسیر اشاری شرایطی قائل است[۱۵]. ذهبی اساس این شیوه تفسیری را مجاهدت و ریاضت نفسانی عارفان دانسته که محصول آن کشف و شهود عرفانی است و نیل به معانی باطنی قرآن از رهگذر همین کشف یا شهود پدید می‌‌آید[۱۶]. تفسیر مبتنی بر عرفان نظری، تحت تأثیر مکتب و آثار عرفانی ابن عربی به‌ویژه آموزه وحدت وجود پدید آمد. صدرالدین قونوی شاگرد و پسر خوانده ابن عربی و عبدالرزاق کاشانی در تفسیر قرآن از روش ابن عربی پیروی کردند.

تفسیر عرفانی به لحاظ روش و رویکرد تأویلی با برخی مشرب‌های فلسفی و کلامی همچون مشرب شیعی وجه اشتراک دارد[۱۷]. از نظر تفکر شیعی، ضرورت تأویل را نمی‌توان انکار کرد؛ اما مصداق بارز آگاهان به تأویل آیات، بر مبنای روایات صحیح و موثق، اهل بیت(ع) و راسخان در علم‌اند.

هدف اصلی در این شیوه تفسیری، تطبیق اندیشه‌های عرفان نظری همچون وحدت وجود با آیات قرآن است[۱۸]. در کنار این رویکرد تأویلی، شیخ اکبر به نوع دیگری از تفسیر پایبند است که آن تفسیر اشاری ـ رمزی است. عارفانی چون ابن عربی فهم خود را از قرآن کریم نوعی الهام و معرفتی وحی گونه تلقی می‌‌کنند. اگر در تفسیر ابن عربی از روش تفسیر اشاری سخن می‌‌رود دقیقاً همین مفهوم مراد است. ابن عربی تنزیل اصلی قرآن بر پیامبر را از سوی خداوند دانسته، به موازات آن تنزیل فهم آن بر دل مؤمنان نیز به باور او از ناحیه خداوند است. ابن عربی فهمی از قرآن را معتبر می‌‌داند که خداوند بر اهلش ارزانی می‌‌کند. در چنین نگرشی وی از سخن بایزید بسطامی که گفته بود: حدثنی قلبی عن إلهی اثر پذیرفته بود. ابن عربی جریان افاضه الهی را مستمر دانسته، معتقد است فیض الهی و بشارت‌های روحانی هرگز پایان نمی‌پذیرند[۱۹]. ابن عربی ادعا می‌‌کند هرچه بر زبان اهل حقیقت (عارفان و صوفیان) از معانی اشاری قرآن جاری می‌‌شود در واقع شرح مراد خداوند است. به نظر او اینکه اهل باطن معنایی را که از آیه‌ها به دست می‌‌آورند اشارات می‌‌نامند نه تفسیر برای تقیه است، چون از علمای ظاهری و فقیهان می‌‌هراسند[۲۰].[۲۱]

موافقان و مخالفان تفسیر عرفانی

از دیرباز درباره جواز یا عدم جواز این شیوه تفسیری اختلاف نظر بوده است. شاید بتوان ریشه مخالفت برخی عالمان دینی با تفسیر عرفانی را در ابراز نظرهایی چون وحدت وجود یا تأویل قرآن توسط صوفیان جست و جو کرد[۲۲]. همین امر باعث شده که گروهی این شیوه تفسیری را ناروا و بلکه الحاد بدانند[۲۳].

علامه طباطبایی ضمن آنکه به ظاهر و باطن قرآن معتقد است، اکتفا به تأویل به معنای مورد نظر صوفیان ـ حمل لفظ بر معنای خلاف ظاهر قرآن ـ و رفض و رها کردن ظاهر را در حوزه تفسیر قرآن برنتافته و آن را موجب تجری و به هم ریختن مرز ظاهر و باطن قرآن تلقی کرده و معتقد است تأویلی که قرآن کریم اراده کرده از مقوله معنا و مفهوم نیست[۲۴]. برخی دیگر دلیل مخالفت خود با این روش تفسیر را خروج آن از حدود دلالت‌های لفظی دانسته‌اند[۲۵]. از سوی دیگر برخی عقیده دارند که در صورت حفظ اصول تفسیر و جمع میان ظواهر الفاظ با دقایق نکات باطنی آنها، که کمال ایمان و عرفان محض است[۲۶]، این نوع تفسیر اشکالی ندارد[۲۷].

به نظر عبدالوهاب شعرانی این شیوه تفسیر مذموم نیست و عارفان می‌‌توانند با توجه به طهارت و پاکی درون به معناهایی دست یابند که رسیدن به آنها برای عالمان اهل ظاهر میسر نیست[۲۸]. ضعف این دیدگاه در آن است که استناد دریافت‌های باطنی عارفان به آیات شریفه بدون سازگاری با ظواهر الفاظ مشکل است.

برخی نیز روش صوفیان در تفسیر را همان تفسیر به رأی مذموم دانسته‌اند[۲۹]؛ لکن باید توجه داشت تفسیر به رأی تفسیری برخلاف اصول و قواعد و بدون استناد به شواهد قطعی و علمی است و به تعبیر علامه طباطبایی مفسر بدون مراجعه به منابع دیگر در رأی خود مستقل است[۳۰]. قرطبی نیز تفسیر به رأی را تفسیر بر اساس میل و اعتقاد مفسر دانسته است[۳۱]. این شیوه تفسیری هر نوع تفسیر مانند فقهی، کلامی، ادبی یا عرفانی را می‌‌تواند شامل گردد[۳۲].

ضوابط و معیارها

به نظر می‌‌رسد استنباطات عرفانی به ویژه با توجه به نظر ابونصر سراج[۳۳] درباره آیات قرآن، اگر با ظاهر شرع متعارض نباشد در جای خود دارای ارزش و اعتبار است؛ زیرا در تفاسیر عرفانی مواردی قابل توجه یافت می‌‌شوند که از استنباط‌های نیکو و دلنشین عارفان و لطایف و دقایق عرفانی حکایت دارند. از نظر ذهبی[۳۴] فهم باطن و مقصد قرآن که اساس تأویل عرفانی است باید دارای دو شرط اساسی باشد:

  1. بر مقتضای ظاهر لفظ باشد؛ یعنی میان تأویل و ظاهر لفظ چنان تناسبی باشد که لفظ آن تأویل را برتابد.
  2. قرینه ای در جای دیگر قرآن آن را تأیید کند.

آیة الله معرفت[۳۵] رعایت مناسبت میان ظاهر و باطن کلام و مراعات نظم و دقت در الغای خصوصیت و تنقیح مناط را شرط صحت تأویل و بطن یابی صحیح دانسته است. اگر رهیافت به معنای باطنی از طریق تأویل بر اساس هیچ قاعده عقلایی و قرآنی استوار نگردد پذیرفتنی نمی‌نماید[۳۶].

ریشه‌ها و اصول نظری تفسیر عرفانی در قرآن

آیاتی از قرآن: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[۳۷]، ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۳۸]، ﴿وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۳۹]، ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۴۰]، ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۴۱] که به کار استوار کردن طرز تلقی صوفیه می‌‌آمده، زمینه ای برای تفسیری عرفانی شدند[۴۲]. بنابر این آیات، عارفان معتقدند نباید به معنای ظاهری آیات بسنده کرد؛ زیرا نیل به مرتبه ای از معرفت، فراتر از ظواهر سطحی آیات، مورد تأکید قرآن است؛ همچنین به نظر آنان در برخی از این گونه آیات، نوعی دعوت به استنباط وجود دارد. استنباط که عبارت از آشکار کردن امری پنهان است، مستلزم قول به وجود معنای باطنی و مخفی (ورای ظاهر) برای آیات و الفاظ است[۴۳].

برخی دیگر با استفاده از این آیات بر این باورند که تحت هر حرفی از حروف قرآن فهم‌ها و معانی متعددی نهفته است و تحصیل این معانی برای اهل آن به فراخور درک و مرتبه ای است که به لحاظ شخصیت معنوی آن را دارند[۴۴]. همچنین استعارات، کنایات و تشبیهات پر رمز و رازی در قرآن هستند که از آن میان می‌‌توان به استعاره حیات برای علم: ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۴۵]. [۴۶] یا استعاره آب ـ که مایه حیات است ـ برای شریعت: ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۴۷]. [۴۸] و تشبیهاتی چون تشبیه زوجین به لباس: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[۴۹] و تشبیه برخی دل‌ها به سنگ: ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۵۰] به عنوان نمونه اشاره کرد[۵۱].

مبانی تفسیر عرفانی

عارفان بر این باور بودند که در قرآن نباید فقط ظاهر را دید؛ زیرا این طرز تلقی، انسان را از هدف و غایت اصلی آیات دور می‌‌کند. به عقیده آنان روح و جوهره قرآن ورای نقش و حرف و ظاهر این الفاظ است. بدین‌سان یکی از مبانی آنان در تفسیر قرآن اعتقاد به اصل اشتمال قرآن بر ظاهر و باطن است؛ به عبارت دیگر در این شیوه تفسیری، مفسر عارف بر مبنای تعالیم عرفانی یا ذوق وجدانی حاصل از شهود باطنی به تأویل ظواهر آیات قرآن می‌‌پردازد. این رویکرد ویژه تفسیری، در واقع برآیند مبانی ویژه هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی عارفان است؛ آنان برای جهان هستی ظاهر و باطنی قائل و معتقدند که هستی در هر لحظه از بطون به ظهور می‌‌آید و دگربار از ظهور به بطون می‌‌رود و همانند تنفس دارای قبض و بسط است[۵۲]. این جهان در حال زوال و حدوث مستمر است. بنا به آیه شریفه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۵۳] هر لحظه جهان هستی از فیض جدیدی در قالب تجلیات الهی بهره‌مند می‌‌گردد[۵۴].

انسان نیز همانند جهان هستی دارای ظاهر و باطنی است؛ جسم، ظاهر او و روحش باطن او را تشکیل می‌‌دهد. عارفان معتقدند ظاهر قرآن مانند شخص آدمی است. ظاهرش نقش و حرف است و باطن آن ورای ظاهر قرار دارد[۵۵]. سید حیدر آملی نیز بر اساس آیه شریفه ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۵۶] به تطبیق کتاب تکوین (آفاق یا جهان خارج) با کتاب تدوین (قرآن کریم) معتقد است[۵۷]. علاوه بر این، از نظر برخی حکیمان بین انسان و قرآن نیز همانندی وجود دارد[۵۸]؛ علاءالدوله سمنانی برای انسان لطایف هفت گانه قائل است که عبارت‌اند از طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفی که به موازات آن قرآن دارای ۷ بطن یا باطن است[۵۹].

صدرالمتألهین همانندی بین قرآن و انسان را به گونه ای دیگر می‌‌داند؛ وی مراتب نزول قرآن را با مراتب صعود انسان برابر می‌‌داند. به عقیده او قرآن در فرود آمدن، مراتب مختلفی دارد و در هر عالم به نامی که درخور آن مقام و ویژه آن عالم است، نامیده می‌‌شود. نام‌های مختلف مراتب نزول گوناگون‌اند؛ همچنین انسان کامل حقیقت واحدی است که مقامات، درجات و حالات گوناگونی در مرتبه صعود دارد که نام‌های مختلفی دارند و او در هر حال و مقامی برحسب آن مقام، نام خاصی دارد[۶۰]. ظاهر و باطن قرآن در روایات نیز جایگاهی ویژه دارد؛ در بخشی از روایات مربوط به قرآن، سخن از ظاهر و باطن این کتاب الهی رفته و این گونه احادیث، اندیشه عارفان را به خود معطوف داشته و از آنها در تعمیق و تحکیم مبانی تفسیر خود بهره گرفته‌اند. این روایات که متضمن تعابیری چون ظاهر، باطن، حد و مُطَّلَع (یا مَطْلَع) هستند هم در جوامع حدیثی[۶۱] و هم در کتب علوم قرآنی[۶۲] به چشم می‌‌خورند.

بنابر این روایات، هر آیه قرآن دارای ظاهر و باطنی و هر حرف آن دارای حدّی است و هر حدّی نیز دارای مُطَّلَعی. بر اساس این روایات منظور از ظاهر قرآن یکی از این موارد است: حکم خدا، تلاوت کردن قرآن، محکم و زیبا بودن قرآن، تنزیل قرآن (معنای ظاهری و اولی الفاظ قرآن). بنا به مفاد همین روایات منظور از باطن، عمق و ژرفای قرآن، تأویل آن، فهم قرآن و علم خداست. به مقتضای معانی مستفاد از روایات ظاهر و باطن قرآن، ظاهر گرایان و کسانی که به سطح کلمات قرآن توجه دارند جز معانی قشری ظاهری را ادراک نمی‌کنند؛ ولی روح و مغز این کلمات از آن ارباب بصیرت و عارفان خواهد بود.

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده که قرآن مشتمل بر ۴ چیز است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق[۶۳]. بر اساس این روایت، مراتب مؤمنان برپایه پیوندشان با این وجوه متفاوت‌اند؛ عوام فقط الفاظ ظاهری قرآن را درمی یابند و از عبارت یعنی زیبایی بیان آن بهره می‌‌برند. خواص که فراتر از حد عبارت می‌‌روند، از عبارت به اشارت پی می‌‌برند. اولیا و انبیا نیز به ترتیب از لطایف و حقایق قرآنی بهره مندند. بدین‌سان با استناد به این گونه روایات، عارفان معتقد شده‌اند که در پس ظاهر کلمات و آیات قرآن معانی پنهانی هستند و آن معانی نیز متضمن معانی دیگرند و این لایه‌های معنایی را تا ۷ بطن و لایه دانسته‌اند[۶۴].

عارفانی چون ابونصر سراج، ابوطالب مکی و ابن عربی به استناد این گونه روایات برای قرآن ظاهر و باطنی قائل‌اند. ابونصر سراج ذیل مبحثی با عنوان مستنبطات، به موضوع ظاهر و باطن می‌‌پردازد و افزون بر قرآن برای سنت نیز ظاهر و باطن قائل است[۶۵]. ابوطالب مکی، پس از تصریح به وجود ظاهر و باطن قرآن بر برتری علم باطن بر ظاهر تأکید ورزیده است[۶۶]. ابن عربی نیز معتقد بود، هر آیه قرآن دو وجه دارد: وجه و معانی ظاهری آن خارج از نفوس عارفان است؛ اما وجه باطنی آیات را فقط اهل حق و عارفان در می‌‌یابند[۶۷]. نکته دیگر در تفسیر عرفانی توجه به زبان اشاره و رمز است. عارفان در تبیین رابطه لفظ و معنا به جای عبارت، اشارت یا رمز را مطرح می‌‌کنند. از نظر آنان زبان معارف و حقایق زبان اشارت و نزد اهل الله خبر دادن از مراد بدون عبارت و لفظ است[۶۸]. از نظر صدرالدین قونوی این زبان، جامع بین کتم و افشاست[۶۹] و احمد غزالی آن را «عبارت اشارت» نامیده است[۷۰].

بینش عارفان نسبت به عالم طبیعت و محسوسات اصولا بینش مبتنی بر رمز است. عالم حقیقت عالم ملکوت است و عالم شهادت عالم ملک. دنیای محسوس در برابر عالم حقیقی حکم سایه و مجاز را دارد[۷۱]. چنین دیدی نسبت به جهان محسوسات ایجاب می‌‌کند این جهان نه به عنوان یک شی بلکه به عنوان علامت و نماینده چیزی برتر از خود نگریسته شود. این بینش خاص عارف ناگزیر زبان را رمزآمیز می‌‌کند. ابوعبدالرحمن سلمی در مقدمه تفسیر خود از زبانی خاص سخن می‌‌گوید که ویژه بیان رموز قرآن است. او قدرت فهم آدمی را در درک حقائق قرآنی ناتوان انگاشته جز آنکه کسانی پاره ای از عجایب کلام الهی (مکاشفات و منازلات) را با اشاراتی خبر می‌‌دهند که جز بر ارباب اشاره پنهان و مبهم است[۷۲]. کلاباذی دریافت معنای عبارت از طریق تجارب عرفانی را درک اشارت می‌‌نامد و به نظر او تجربه آن حالتی است که عارف هنگام مطالعه قرآن پیدا می‌‌کند و بر اساس آن «حال»، معنای خاصی از قرآن در می‌‌یابد و هر «حالی» اشارتی خاص دارد[۷۳].[۷۴]

تفاوت تفسیر باطنی با تفاسیر عرفانی (فیضی ـ اشاری)

تفسیر فیضی ـ اشاری را نمی‌توان با تفسیر باطنی یکسان شمرد؛ زیرا بیشتر مفسران عارف که شیوه فیضی ـ اشاری را به کار می‌‌گیرند، به معنای ظاهری الفاظ هم توجه دارند، برخلاف تفسیر باطنی که عدول از ظواهر قرآنی است. تفاسیر باطنیه به سبب عدم تطبیق با قواعد علم تفسیر غالباً متضمن ادعاهایی بی‌مبنایند[۷۵] و اساساً آنان ظواهر قرآنی را مراد اصلی آیات نمی‌دانند[۷۶]. آنان گرچه به عدم انفکاک ظاهر و باطن قرآن تأکید دارند[۷۷]؛ ولی تقدم رتبی باطن بر ظاهر را قائل‌اند[۷۸]. از این نکته نیز نباید غفلت کرد که در تفسیر فیضی ـ اشاری نیز غالباً اصول تصوف عملی از رهگذر آیات قرآنی مورد استفاده قرار می‌‌گیرند[۷۹]. این در حالی است که از نظر برخی صوفیان، تأویل نباید مجوّزی برای وانهادن معنای ظاهری قرآن باشد، بنابراین این تأویل‌ها با تأویل‌های برخی فلاسفه، متکلمان و باطنیان متفاوت‌اند[۸۰].

زرین کوب معتقد است محکمات و آیات الاحکام از دایره این تفسیر و تأویل بیرون‌اند و فقط متشابهات و آیات مربوط به احوال انسان و اسرار کائنات در این تفسیر مورد توجه و توجیه صوفیانه قرار می‌‌گیرند[۸۱]. غزالی، تأویل را اساساً شیوه باطنیان تلقی و آن را نفی کرده و نگارش کتابی بنام فضائح الباطنیه از سوی وی نیز در همین راستا ارزیابی می‌‌شود. او از اینکه به مشرب تأویل، به معنای مذموم آن منسوب گردد، ابا دارد و می‌‌گوید این طرز تلقی را نباید نوعی رخصت در رفع ظواهر به شمار آورد[۸۲]، غزالی اعتقاد دارد هرکس ادعا کند که حقیقت مخالف شریعت و باطن مغایر ظاهر است به کفر نزدیک‌تر است تا به ایمان[۸۳]. ابن عربی نیز باطنیان را در زمره گمراهانی می‌‌داند که هیچ حکمی از احکام شریعت را بر ظاهر خود باقی نمی‌گذارند[۸۴]. دیگر عارفی که به نحوی تأویل جویی به مفهوم خاص آن را بر نمی‌تابد، مولوی است. برخورد این عارف با قرآن کریم آن چنان که مثنوی از آن حکایت دارد در نقد روش باطن‌گرایی با اهمیت است[۸۵]. از نظر صوفیان اگر بتوان معیاری صحیح از تأویل به دست داد، همان تأویل کشفی است که به نوعی جامع بین ظاهر و باطن الفاظ قرآنی است[۸۶].

نمونه‌ها و آثار تفسیر فیضی ـ اشاری

  1. از مهم‌ترین و کهن‌ترین تفاسیر فیضی و اشاری، تفسیر سهل تستری است. برخی پژوهشگران مانند باورینگ که درباره شخصیت و آثار تستری از جمله تفسیر او تحقیق کرده‌اند، ضمن مقایسه موارد نسبتاً زیادی بین تفسیر «سهل تستری» و «حقائق التفسیر سلمی به شواهدی دست یافته‌اند که هر تردیدی را در باب اصالت تفسیر منتفی می‌‌سازد و می‌‌توان گفت سخنان بیان شده در این تفسیر که به صورت "قال سهل" آمده‌اند از زبان تستری‌اند[۸۷]. در این تفسیر تأویلاتی از واژگان و آیات قرآنی به چشم می‌‌خورند؛ مانند تأویل «لیل» به «نفس طبعی» و «نهار» به «نفس روحی» و ام القری به «قلب»[۸۸]. تلاش سهل تستری عمدتاً مصروف جمع بین ظاهر و باطن آیات است و از تأویلات غیر مقبول کمتر در آن ملاحظه می‌‌شود. این تفسیر که از نظم خاص هم پیروی نمی‌کند و مفسر خود را ملزم به ذکر تمام آیه نمی‌بیند در حقیقت سخنانی است که تستری در تفسیر آیات مختلف قرآنی باز گفته و در خلال آن دیدگاه‌های صوفیانه و تعالیم عرفانی را مطرح کرده است.
  2. حقائق التفسیر ابوعبدالرحمن سلمی از تفاسیر مهم فیضی ـ اشاری است. حقائق التفسیر نیز بر تفسیرهای بعدی خود مانند لطائف الاشارات مؤثر بوده است[۸۹]. این تفسیر مجموعه‌ای است از تفاسیر منسوب به امام صادق(ع)، تفسیر ابوالحسین ثوری. تفسیر حسین بن منصور حلاج و تفسیر ابن عطاء. این کتاب که از کهن‌ترین کتب تفسیر عرفانی به شمار می‌‌آید، مجموعه‌ای است از اقوال و تفاسیری که تا پیش از سلمی با نگاه عرفانی فراهم آمده‌اند. این تفسیر با وجود شهرتی که دارد از طعن و قدح برخی محققان در امان نمانده است؛ حافظ ذهبی آن را سراسر اقوال قرمطیان و تحریف قرآن دانسته است[۹۰]. سیوطی نیز در بررسی خود به این نتیجه رسیده است که تفسیر او تفسیر اهل بدعت است[۹۱]، وی در الاتقان نیز نظر واحدی نیشابوری را آورده که اگر او (سلمی) معتقد باشد که این تفسیر است کفر ورزیده است[۹۲]. سلمی در این تفسیر ادعا نکرده که ظاهر آیات قرآنی مراد نیست، بلکه آنچنان که وی در مقدمه تفسیرش آورده عمده همتش مصروف جمع اقوال و گفتار اهل حقیقت (صوفیان و عارفان) درباره آیات قرآنی شده است.
  3. پس از حقائق التفسیر می‌‌توان به لطائف الاشارات قشیری به عنوان تفسیر مهم دیگر عرفانی اشاره کرد. قشیری تفسیر دیگری نیز بنام التیسیر فی التفسیر داشته است که نتیجه پژوهش‌های عقلانی و بعدی اوست، گرچه بر منقولات نیز متکی بوده است. لطائف الاشارات قشیری نخستین تفسیر عرفانی است که متکلمی صوفی نگاشته است. عنوان لطائف الاشارات بیانگر روش تفسیر قشیری در فهم حقایق وحی است، با محوریت اشارت به جای عبارت. وی در تفسیر اشاری خود بر عنصر تهذیب نفس به عنوان مهم‌ترین عنصر در درک اشارات و لطایف قرآنی تکیه می‌‌کند. قشیری خود را ملتزم به نص قرآنی دانسته و به آن به دیده اعتبار نگریسته و به قولی بر حفظ نص قرآن حریص بوده است[۹۳]. در تفسیر قشیری نمونه‌هایی فراوان یافت می‌‌شوند که براساس آن اصول تصوف با آیات قرآن تطبیق شده‌اند. تفسیر قشیری برای مفسران پس از وی مأخذی معتبر بوده است.
  4. تفسیر عرائش البیان فی حقائق القرآن (کتاب)تفسیر عرائش البیان فی حقائق القرآن اثر روزبهان بقلی شیرازی نیز از تفاسیر فیضی ـ اشاری است. این تفسیر لطائف الاشارات قشیری را از منابع خود معرفی کرده است. در برخی متون تاریخی از این تفسیر با عنوان تفسیر عرائس نام برده شده است[۹۴]. این تفسیر از جنبه عملی و سیر و سلوکی از مهم‌ترین متون عرفانی به شمار می‌‌آید. از همین روست که او طریقت روزبهانیه را تأسیس کرده و برای اهل الله رباطی ساخته است[۹۵]. مفسر در عین اعتراف به معنای ظاهر در اکثر قریب به اتفاق آیات، رویکردی اشاری و ذوقی و تأویل گرایانه به آیات دارد[۹۶].
  5. کشف الاسرار و عدة الابرار به فارسی از دیگر تفاسیر عرفانی است. میبدی که از واعظان و مجلس گویان عصر خود به شمار می‌‌آمد[۹۷] در تدوین این تفسیر به تفسیر خواجه عبدالله انصاری نظر داشته است و در حقیقت خواسته تفسیر موجز پیر هرات را با شرح و بسط بیشتری عرضه دارد. این تفسیر مدت‌ها بر اثر اشتباه صاحب کشف الظنون به سعدالدین تفتازانی نسبت داده می‌‌شد[۹۸]. پس از آن، این تفسیر با کوشش‌های محمد معین با نام تفسیر خواجه عبدالله انصاری شناسایی شد تا اینکه بر اثر کوشش و تحقیق علی اصغر حکمت نقاب از چهره حقیقی آن برگرفته و معلوم شد از آنِ رشیدالدین فضل الله میبدی است. مؤلف روش خود را در سه نوبت ذکر کرده است: نخست ترجمه آیه. سپس بیان تفسیر و در نهایت تأویل آیات. وی نوبت سوم این تفسیر را به روش عرفانی و به مذاق صوفیان سامان داده است.
  6. الفصول، نوشته ابوحنیفه عبدالوهاب بن محمد (از علمای قرن پنجم هجریتفسیری است عرفانی ـ کلامی که بر مذاق کرّامیه نوشته شده و هنوز چاپ نشده است. ویژگی این تفسیر اشتمال آن بر اقوال محمد بن کرّام و دیگر علما و عرفای کرّامی و نیز عقاید آن‌هاست. در این اثر تصویری نسبتاً واقعی از عقاید کرّامیان ترسیم شده است[۹۹].
  7. بحرالحقائق و المعانی فی تفسیر السبع المثانی یا التأویلات النجمیه نوشته نجم الدین رازی معروف به نجم الدین دایه نیز از زمره تفاسیر عرفانی است[۱۰۰]. مؤلف این تفسیر از مریدان و اصحاب شیخ نجم الدین کبری بوده که وی تربیت او را به شیخ مجدالدین بغدادی در خوارزم سپرده است[۱۰۱]. نجم الدین رازی در عصر خود چه در عراق و چه در آسیای صغیر از مشایخ برجسته طریقه کبرویه بوده است. اهتمام این مفسر به جمع میان ظاهر و باطن آیات و تأیید اصول تصوف بوده است. کار او را علاءالدوله سمنانی ادامه داده است[۱۰۲]. آنچه از بررسی و کاوش در تفسیر بحرالحقائق نجم الدین رازی می‌‌توان به دست آورد دو نکته مهم و اساسی است که توجه بدان روشنگر خط مشی کلی تفسیر اوست. الف) نگاه عمیق او به دو جنبه ظاهری و باطنی آیات در سراسر تفسیر او مشهود است. او گفته معنی ظاهر آیت شنیده باشی و لکن معنی باطنش بشنو که قرآن را ظاهری و باطنی است[۱۰۳]؛ ب) تطبیق آیات با اصول تصوف و سلوک عرفانی.
  8. مثنوی معنوی، سروده جلال الدین محمد مولوی را هم به سبب اشتمال آن بر تفسیر و تأویل بخش عمده ای از آیات قرآن می‌توان از تفاسیر عرفانی قرآن به شمار آورد[۱۰۴].
  9. اسماعیل بن مصطفی حقی بُروسَوی صاحب تفسیر روح البیان با بهره‌گیری از تفاسیر عرفانی پیشین مانند تأویلات عبدالرزاق کاشانی و بحرالحقایق والمعانی فی تفسیر السبع المثانی نجم الدین رازی و با بهره‌گیری از اشعار عرفانی مولوی و حافظ و سعدی تفسیری ذوقی تألیف کرده است[۱۰۵]. بروسوی در استانبول ترکیه، زبان فارسی را نیز آموخت و به ویژه در کتاب‌های عرفانی فارسی همچون آثار عطار، مولوی، حافظ و جامی تعمق کرد. آشنایی با این آثار عرفانی و نیز شرح و ترجمه او بر فصوص الحکم ابن عربی به زبان ترکی، یا ترجمه و شرح او بر پند نامه منسوب به عطار نیشابوری موجب شد که تفسیر او، روح البیان صبغه عرفانی بگیرد.
  10. بیان السعادة فی مقامات العبادة تألیف حاج ملا سلطان محمد گنابادی معروف به سلطان علی شاه نیز از تفاسیر فیضی ـ اشاری و شیعی قرآن و نویسنده آن از اقطاب متأخر سلسله نعمت اللهی است، گرچه برخی صحت انتساب این تفسیر را به وی انکار کرده‌اند. سبب نگارش این تفسیر به گفته مؤلف آن جمع آوری لطایف و نکات نغز در اشارات قرآن است[۱۰۶]. محور اساسی این تفسیر، ولایت در معنای عرفانی است. از جنبه‌های روایی، فقهی، فلسفی و ادبی این تفسیر نباید غافل بود؛ اما وجه غالب آن توجه به مباحث عرفانی است و اگرهم از حیث روایی بتوان از آن سخنی گفت، عرفان مبتنی بر این روایات است که از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) فراوان در آن نقل شده است.
  11. مخزن العرفان کنز العرفان از بانو نصرت امین اصفهانی. این اثر از تفاسیر اخلاقی و عرفانی به زبان ساده و قابل استفاده برای عموم است.

درهم آمیختگی آرای فلسفی با لطایف و نکات عرفانی چنان که در شیوه ملاصدرا مشهود است از خصوصیات این تفسیر عرفانی است[۱۰۷]. در میان تفاسیر فیضی ـ اشاری تفاسیری وجود دارند که در آنها فقط یک سوره یا یک آیه تفسیر شده است؛ مانند مشکاة الانوار و مصفاة الاسرار امام محمد غزالی که تفسیر آیه ۳۵ سوره نور است. غزالی در این کتاب، خدا را نوری می‌‌خواند که جز آن دیگر نوری نیست و مرادش از نور، وجود است و نور رمز وجود است و وجود او جزء او نیست[۱۰۸]. دیگری تفسیر بحر المحبة فی اسرارالموده از احمد غزالی، [[الستین الجامع للطائف البساتین (کتاب)|الستین الجامع للطائف البساتین از احمد بن محمد بن زید طوسی و حدائق الحقائق از معین الدین فراهی هروی مشهور به ملا مسکین (از عارفان قرن دهم) هر سه اثر تفسیر سوره یوسف و به زبان فارسی است[۱۰۹].[۱۱۰]

نمونه‌ها و آثار تفاسیر مبتنی بر عرفان نظری

تفسیر رحمة من الرحمن فراهم آمده از آثار قرآنی و عرفانی ابن عربی همچون ایجاز البیان فی الترجمة عن القرآن، الجمع والتفصیل فی اسرار معانی التنزیل، تفسیر القرآن الکریم والفتوحات المکیه از جمله تفاسیر مبتنی بر عرفان نظری است[۱۱۱]. شیخ محمد عبده بر این باور است که تفسیر القرآن الکریم متعلق به عبدالرزاق کاشانی است و انتساب آن به ابن عربی به ادله‌ای درست نیست[۱۱۲]. گرچه برخی دیگر به دلیل همسانی مباحث آن با الفتوحات المکیه انتساب آن را به ابن عربی پذیرفتنی‌تر می‌‌دانند[۱۱۳]. برخی دیگر از تفاسیر مهم و مشهور عرفان نظری عبارت‌اند از اعجاز البیان فی کشف بعض اسرار ام القرآن از صدرالدین قونوی در تفسیر سوره حمد. او قرآن را ذوبطون و راه نیل به این بطون و لایه‌های درونی را تأویل می‌‌داند.

تفسیر دیگر، تفسیر المحیط الاعظم سید حیدر آملی است. این تفسیر نیز بر آموزه‌های ابن عربی مبتنی و تلاشی است در جهت تطبیق تشیع و تصوف و جامع شریعت و طریقت و حقیقت است[۱۱۴]. این اثر در اصل مشتمل بر ۷ مجلد بوده است که تاکنون جز جلد یکم و دوم آنکه به خط خود سید حیدر آملی و در کتابخانه عمومی مرحوم آیت الله نجفی مرعشی است، یافت نشده است. المحیط الاعظم مشتمل است بر ۷ مقدمه از جمله در بیان تأویل و تفسیر و فرق میان آنها و وجوب عقلی و نقلی تأویل قرآن است. پس از آن سوره حمد و بخشی از سوره بقره تفسیر شده است. وی این تفسیر را افاضه‌ای غیبی به طریقه کشف و شهود می‌‌داند[۱۱۵].[۱۱۶]

منابع

پانویس

  1. «ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمی‌رساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۱۰۵.
  2. «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
  3. شرح منظومه، ص۷۳؛ تفسیر و مفسران، ج۲، ص۳۳۸.
  4. کوشا، محمد علی، مقاله «تفسیر عرفانی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  5. شرح التعرف، ج ۳، ص۱۱۶۰ - ۱۱۶۱.
  6. البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۱۷۰.
  7. مناهل العرفان، ج ۲ ص۸۶.
  8. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۵۲.
  9. مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.
  10. در آستانه قرآن کریم، ص۲۴۰.
  11. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  12. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۵۲.
  13. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۵۳۸ - ۵۳۹.
  14. سر نی، ج ۱، ص۳۴۸.
  15. مناهل العرفان، ج ۲، ص۸۹.
  16. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۸۱ - ۳۸۲.
  17. تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج ۱، ص۲۲۷.
  18. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج۲، ص۵۷۷؛ مکتب تفسیر اشاری، ص۱۷۴.
  19. الفتوحات المکیه، ج ۱، ص۲۸۰.
  20. الفتوحات المکیه، ج ۱، ص۲۷۹.
  21. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  22. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۲۸ - ۳۳۳.
  23. ر. ک: اصول التفسیر، ص۲۱۶.
  24. المیزان، ج ۱، ص۷، ۱۰.
  25. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۳۷، ۳۴۳.
  26. الاتقان، ج ۲، ص۴۸۶.
  27. مناهل العرفان، ج ۲، ص۸۶ و ۸۹؛ مکتب تفسیر اشاری، ص۱۴ - ۱۵.
  28. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۶.
  29. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۵۳۸.
  30. المیزان، ج ۳، ص۷۶ - ۷۷.
  31. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۳۳ - ۳۴.
  32. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  33. اللمع، ص۱۰۵ - ۱۰۶.
  34. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۵۸.
  35. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴ و ۲۸.
  36. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  37. «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  38. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  39. «و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بی‌گمان خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  40. «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  41. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشه‌ای، آن شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی می‌فروزد که نه خاوری است و نه باختری، نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری، خداوند هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون می‌گردد و خداوند این مثل‌ها را برای مردم می‌زند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۳۵.
  42. اللمع، ص۱۴۷ ـ ۱۴۹، الموافقات فی اصول الشریعه، ج ۳، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۰۴ ـ ۲۰۶.
  43. اللمع، ۱۴۷ - ۱۴۹.
  44. لطایف الاشارات، ج ۱، ص۵۶.
  45. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  46. زادالمسیر، ج ۲، ص۷۳ - ۷۴؛ منهج الصادقین، ج ۳، ص۴۶۲.
  47. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  48. نک، مجمع البیان، ج ۶، ص۴۴۱؛ اطیب البیان، ج ۷، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
  49. «آمیزش با زنانتان در شب روزه‌داری برای شما حلال شده است. آنها جامه شما و شما جامه آنهایید. خداوند معلوم داشت که شما با خود نادرستی می‌ورزیدید، بنابراین، از شما در گذشت و شما را بخشود؛ اکنون (می‌توانید) با آنان آمیزش کنید و آنچه خداوند برای شما مقرّر داشته است باز جویید، و تا سپیدی سپیده‌دم از سیاهی (شب) برای شما آشکار شود (می‌توانید) بخورید و بیاشامید؛ سپس روزه را تا شب به پایان رسانید و در حالی که در مسجدها اعتکاف کرده‌اید از آنان کام مجویید، اینها حدود خداوند است، به آنها نزدیک نشوید. خداوند این چنین آیاتش را برای مردم روشن می‌گرداند باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره بقره، آیه ۱۸۷.
  50. «باز از پس آن، دل‌هایتان به سختی‌گرایید چونان سنگ‌ها بلکه سخت‌تر زیرا بی‌گمان از برخی سنگ‌ها جویبارها فرا می‌جوشد و برخی می‌شکافد و از آن آب بیرون می‌زند و برخی از بیم خداوند فرو می‌غلتد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۷۴.
  51. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  52. الفتوحات المکیه، ج ۲، ص۳۹۱ - ۳۹۲، شرح گلشن راز، ص۴۳۲ - ۴۳۸.
  53. « او همواره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  54. مرصاد العباد، ص۳۱۱.
  55. مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۴۸.
  56. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  57. المحیط الاعظم، ج ۱، ص۲۰۶.
  58. مفاتیح الغیب، ص۱۶۴، آفاق تفکر، ص۱۱۰.
  59. آفاق تفکر، ص۱۱۰.
  60. مفاتیح الغیب، ص۱۶۴.
  61. احیاء العلوم، ج ۱، ص۵۲۴ ـ ۵۲۵؛ ر. ک: بحارالانوار، ج ۳۳، ص۱۵۵؛ ج ۸۹، ص۸۳ - ۸۴، ۹۰ - ۹۵.
  62. الاتقان، ج ۲، ۴۸۶.
  63. بحار الانوار، ج ۸۹، ص۱۰۳.
  64. جامع الاسرار، ص۵۳۰.
  65. اللمع، ص۱۴۷ - ۱۴۹.
  66. قوت القلوب، ج ۱، ص۵۶ - ۵۷.
  67. الفتوحات المکیه، ج ۱، ص۲۷۹.
  68. ر.ک: تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، ص۲۰۳.
  69. اعجاز البیان، ص۱۳.
  70. سوانح، ص۲.
  71. مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۴۱۷ - ۴۱۸.
  72. حقائق التفسیر، ص۱۹.
  73. شرح التعرف، ص۱۴۶ - ۱۴۷.
  74. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  75. مکتب تفسیر اشاری، ص۱۶ - ۱۷.
  76. مناهل العرفان، ج ۲، ص۸۷.
  77. وجه دین، ص۸۲ - ۸۳.
  78. وجه دین، ص۸۱ - ۸۲.
  79. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۶۵۴.
  80. احیاء العلوم، ج ۱، ص۶۲، مشکاة الانوار، ص۶۰، کشف الاسرار، ج ۵، ص۳۰۷.
  81. سر نی، ج ۱، ص۳۴۹.
  82. مشکاة الانوار، ص۶۰.
  83. احیاء العلوم، ج ۱، ص۱۷۳.
  84. الفتوحات المکیه، ج ۱، ص۳۳۴.
  85. مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات ۱۰۲۰ - ۱۰۲۳.
  86. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  87. ارج نامه ایرج، ج ۲، ص۳۰ - ۳۲.
  88. تفسیر سهل تستری، ص۸۴، ۱۲۲.
  89. لطائف الاشارات، مقدمه، ص۱۱.
  90. تاریخ الاسلام، ج ۲۸، ص۳۰۷.
  91. طبقات المفسرین، ص۸۴ ـ ۸۵.
  92. الاتقان، ج ۲، ص۴۸۵.
  93. لطائف الاشارات، مقدمه، ص۳۷.
  94. حبیب السیر، ج ۲، ص۳۳۱.
  95. جستجو در تصوف ایران، ص۲۲۲.
  96. شد الازار فی حط الاوزار، ص۲۴۴؛ روز بهان نامه، ص۸.
  97. لطایفی از قرآن، ص۳۷.
  98. کشف الظنون، ج ۲، ص۱۴۸۷.
  99. ارج نامه ایرج، ج ۲، ص۶۱ - ۱۱۳.
  100. کشف الظنون، ج ۱، ص۲۲۴؛ مرصاد العباد، «مقدمه»، ص۴۷.
  101. نفحات الانس، ص۴۳۵.
  102. مکتب تفسیر اشاری، ص۱۴۵، التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۳۹۳.
  103. مرصاد العباد، «مقدمه»، ص۶۵.
  104. سر نی، ج ۱، ص۳۷۳.
  105. روح البیان، ج ۳، ص۴۵۰، ۴۵۳؛ ج ۶، ص۱۷۷، ۱۸۸، ۲۰۱.
  106. بیان السعاده، ج ۱، ص۲.
  107. بیان السعاده، ج ۱، ص۲۱۸ - ۲۲۰، ج ۲، ص۲۷۶ - ۲۷۷، ۴۳۱ - ۴۳۲.
  108. جستجو در تصوف ایران، ص۹۹ - ۱۰۰.
  109. مکتب تفسیر اشاری، ص۵۶ - ۲۵۷.
  110. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸؛ کوشا، محمد علی، مقاله «تفسیر عرفانی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  111. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج ۲، ص۵۷۰ - ۵۷۳.
  112. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۲، ص۴۰۰.
  113. تفسیر و مفسران، معرفت، ج ۲، ص۴۱۴.
  114. المحیط الاعظم، ج ۱، ص۱۹۵.
  115. ر.ک: تفسیر المحیط الاعظم، «مقدمه».
  116. قاسم‌پور، محمد، مقاله «تفسیر عرفانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.