معراج در تاریخ اسلامی

به سیر شبانه حضرت محمد (ص) در شب هفدهم ماه رمضان از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و سپس عروجشان به آسمان‌ها معراج گفته می‌‌شود. اعتقاد به آن از ضروریات اسلام بوده و معراج پیامبر با جسم و روح بوده است.

مقدمه

معراج از حوادث مهم زندگانی پیامبر (ص) و از معجزات بزرگ آن حضرت است[۱]. "معراج" از ریشه عرج، به معنای نردبان[۲] و "اسراء" به معنای سیر شبانه[۳] و منظور از آن عروج پیامبر (ص) در شب است: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا[۴].[۵]

معراج در قرآن و روایات

در برخی آیات قرآن به معراج اشاره شده است؛ مانند: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۶]. در سوره نجم: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى[۷] و آیات دیگری نیز به طور پراکنده به معراج پرداخته شده است: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ...[۸].

روایات زیادی نیز در این باره وجود دارد که در اینجا به بیان دو مورد اکتفا می‌شود:

  1. امام رضا (ع) می‌فرماید: "کسی که معراج را تکذیب کند، رسول الله (ص) را تکذیب کرده است"[۹].
  2. از امام صادق (ع) نیز این چنین روایت شده است: "از شیعیان ما نیست، کسی که چهار چیز را انکار کند:... معراج..."[۱۰][۱۱].

زمان معراج

این واقعه، از معجزات پیامبر (ص) است و تقریباً هیچ اختلافی در وقوع و نحوه آن، یعنی سیر شبانه رسول خدا (ص) از مسجدالحرام به مسجد الاقصی و سپس عروجشان از آنجا به آسمان، میان مسلمانان وجود ندارد. قرآن کریم نیز بر نخستین مرحله از مراحل این سفر در آیه اول سوره اسراء تصریح دارد؛ اما آنچه محل اختلاف تاریخ‌نگاران و محدثان است، تاریخ این سیر تاریخی زمینی و عروج آسمانی است.

در کتب تاریخی از سال‌های دوم[۱۲]، سوم[۱۳]، هفتم[۱۴] و دهم بعثت[۱۵]، و نیز شانزده ماه پیش از هجرت[۱۶] و هجده ماه قبل از هجرت[۱۷] و همچنین ماه‌های رجب[۱۸]، رمضان[۱۹]، شوال[۲۰]، ربیع‌الاول[۲۱]، ربیع الثانی[۲۲] و ذی الحجه[۲۳] به عنوان زمان معراج یاد شده است. در کل، می‌توان این زمان‌ها را به سه گروه قبل از مرگ ابوطالب، قبل از هجرت و بعد از هجرت، طبقه‌بندی کرد[۲۴].

برخی از نظرات در این رابطه عبارت است از:

  1. "مغلطای" می‌گوید: گفته شده، پنج سال پس از بعثت بود. یک سال و نیم پس از بعثت هم گفته‌اند. عیاض، این واقعه را پانزده ماه پس از بعثت می‌داند[۲۵].
  2. ملا علی قاری از نووی نقل کرده که بیشتر سلف، و جمهور محدّثان و فقهاء عقیده دارند که اسراء و معراج شانزده ماه پس از بعثت بود[۲۶].
  3. ابن‌شهرآشوب می‌گوید: پس از اسرای پیامبر (ص) در سال نهم بعثت، نمازهای یومیه واجب شد[۲۷].
  4. دیار بکری می‌گوید: زهری اسراء را در سال پنجم پس از بعثت می‌داند. قاضی عیاض نیز همین سال را از او حکایت کرده است. قرطبی و نووی هم این سال را ترجیح داده‌اند. گفته شده، یک سال پیش از هجرت بود[۲۸].
  5. از ابن عبّاس روایت شده که اسراء و معراج دو سال پس از بعثت بود[۲۹].

می‌دانیم که ابن عبّاس به زمان رسول خدا (ص) نزدیک‌تر بود و از دیگر محدّثان و مورّخان به سیره و احوال ان حضرت، آشناتر. بنابراین اگر سخنی از او ثابت شود، بر اقوال دیگران مقدّم داشته می‌شود. اگر فرض کنیم که ابن عبّاس سه سال نخست بعثت را به حساب نیاورده، در این صورت بین دیدگاه او و زهری اختلافی نخواهد بود.

  1. امام علی بن ابی طالب (ع) فرمود: اسراء پس از گذشت سه سال از بعثت رسول اکرم (ص) بود[۳۰].
  2. روایت ابن عبّاس، سعد بن مالک، سعد بن ابی وقّاص، امام صادق (ع)، عمر بن خطاب و عایشه به صورت قاطع بر این مطلب دلالت دارد. گفته‌اند: وقتی عایشه به پیامبر اکرم (ص) عتاب کرد که چرا این قدر فاطمه (س) را می‌بوسد، آن حضرت فرمود: بلی، عایشه؛ وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی از آنجا به من داد. من آن سیب را خوردم. سیب در صلب من نطفه‌ای شد. هنگامی که پایین آمدم، با خدیجه همبستر شدم و فاطمه از آن نطفه به وجود آمد. بنابراین فاطمه، فرشته‌ای به شکل انسان است و هرگاه شوق بهشت می‌کنم، او را می‌بوسم[۳۱]. از آنچه گذشت، به دست آمد که فاطمه (س) در سال پنجم بعثت به دنیا آمد. بنابراین می‌بایست اسراء و معراج حد اقل نه ماه و چه بسا دو سال پیش از تولد او باشد[۳۲].

گفتاری در نقد زمان معراج

بسیاری از عالمان و دانشمندان، زمان معراج را پس از سال دهم بعثت دانسته‌اند[۳۳]. دلیلی که این گروه ارائه کرده‌اند، وجوب نماز پنج‌گانه بر مسلمانان در شب معراج است. آنان استدلال کرده‌اند که تا رمضان سال دهم بعثت، مقارن با وفات حضرت خدیجه (س) نمازهای پنج‌گانه، واجب نشده بود[۳۴].

عده‌ای دیگر از مؤرخان و سیره‌نگاران نیز بر این باورند که اسراء و معراج در سال‌های نخست بعثت صورت گرفته است. آنان علاوه بر نقل اقوال برخی دانشمندان گذشته در تأیید دیدگاه خود، به این موارد اشاره کرده‌اند:

  1. از ابن‌عباس روایت شده است که اسراء و معراج در سال دوم پس از بعثت صورت گرفته است. از آنجا که ابن‌عباس نسبت به دیگر محدثان و مورخان از لحاظ زمانی به رسول خدا (ص) نزدیک‌تر است، نظر او هم می‌تواند بر دیگر مورخان و محدثان، مقدم باشد.
  2. روایت امیرالمؤمنین علی (ع) که فرمود: "اسراء، سه سال پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاده است"[۳۵].
  3. روایتی از امام صادق (ع) که این طور بیان می‌شود: زمانی که عایشه به رسول اکرم (ص) برای بوسیدن مکرر حضرت فاطمه (س) اعتراض کرد، پیامبر (ص) علت این امر را استشمام بوی بهشت از حضرت زهرا (س) دانست. ایشان نطفه حضرت فاطمه (س) را از سیبی عنوان فرمود که در شب معراج تناول کرد[۳۶]. از آنجا که حضرت زهرا (س) در سال پنجم بعثت به دنیا آمد، بنابراین می‌بایست اسراء و معراج، حداقل نه ماه و چه بسا دو سال پیش از تولد ایشان باشد.
  4. نزول سوره اسراء در اوایل بعثت: بخاری روایت کرده است که نزول آیه ﴿وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا[۳۷] در مکه و زمانی صورت گرفته است که رسول خدا (ص) در خانه ارقم پنهان بود. می‌دانیم که این جریان در سال‌های نخست بعثت و در مرحله دعوت پنهانی بوده است. به علاوه، عده‌ای نیز گفته‌اند که سوره اسراء، سومین سوره‌ای است که پس از حجرات در مرحله دعوت پنهانی نازل شد.
  5. زمان نزول سوره نجم که واقعه معراج در آن مطرح شده است نیز در اوایل بعثت است[۳۸].

مکان معراج و تعداد معراج‌ها

علاوه بر اختلاف در تاریخ این رویداد، مکان‌های متعددی همچون خانه ام‌هانی[۳۹]، شعب ابی‌طالب[۴۰] و مسجدالحرام: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۴۱] را نقطه آغاز این سفر دانسته‌اند. البته اطلاق واژه مسجدالحرام بر مکه می‌تواند برای احترام به این مکان مقدس باشد[۴۲].

در اینکه معراج چند بار اتفاق افتاده است نیز اختلاف وجود دارد. برخی به تعدد معراج معتقدند[۴۳]. از این لحاظ، اختلاف در برخی از قسمت‌های حدیث معراج، می‌تواند ناشی از تعدد آن باشد[۴۴].

معراج پیامبر (ص)، جسمانی یا روحانی

صحبت از کیفیت معراج پیامبر (ص)، همیشه محل بحث و‌ گفتگوی دانشمندان بوده است و در جسمانی و روحانی بودن آن نظرهای فراوانی وجود دارد. برخی بر این باورند که پیامبر (ص) در عالم رؤیا به معراج رفته است. استناد آنها حدیثی از "عایشه" و "معاویة بن ابوسفیان" است[۴۵]. سخنان این گروه به قدری از واقعیت دور است که اصلاً نباید در شمار اقوال و نظریات آورد؛ چرا که اگر اسراء، فقط یک رؤیای صادقه باشد، دیگر اعجازی در آن نخواهد بود؛ چنان که مشرکان و معاندان نیز آن را انکار نخواهند کرد. حال آنکه قریشیان پس از شنیدن اینکه محمد (ص) مدعی است که ظرف یک شب، همه این اماکن را سیر کرده است سخت برآشفته شدند و به تکذیب او پرداختند[۴۶]. اگر سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت شهر که قریش به تکذیب پیامبر (ص) برخیزند و ابوطالب و بنی‌هاشم در پی یافتن حضرت، شهر مکه را زیر پا بگذارند[۴۷].

برخی معراج روحانی پیامبر (ص) را پذیرفتند[۴۸]. استناد برخی از آنها به فرازی از دعای ندبه «وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ» است که در نقد آن "آیت‌الله قزوینی" فرموده است "با" در «بِرُوحِهِ» باء سببیت است؛ یعنی به سبب روح و قوه روح، مشایعت بدن با روح بوده است، نه اینکه فقط روح عروج کند؛ بلکه قوت روحانیت خاتمیت، سبب معراج به تمام معنا شده است[۴۹]. عده‌ای نیز این نظر را دارند که سیر زمینی آن حضرت، جسمانی بوده است؛ ولی معراج ایشان روحانی.

اما نظر اکثر عالمان، محدثان و مفسران فرق اسلامی بر این قرار است که به مقتضای دلالت قرآن و حدیث روایت شده در صحاح، خداوند متعال، روح و جسم محمد (ص) را از مکه به مسجدالاقصی و سپس از آنجا به آسمان‌ها برد[۵۰].

شیعه امامیه نیز به معراج جسمانی و روحانی پیامبر (ص) به طور هم‌زمان و در حال بیداری معتقد است[۵۱]. علت این امر را هم از واژه "عبد" در سوره اسراء گرفته‌اند که در لغت عرب به عنصر ترکیب یافته از جسم و روح اطلاق می‌شود؛ به همین علت، سیر شبانه پیامبر (ص) جسمانی و روحانی بوده است[۵۲].[۵۳]

همچنین در این زمینه گفته شده است: برخی معتقدند که اسراء فقط روحانی و در عالم رؤیا بوده است. آنان به سخن عایشه احتجاج می‌کنند که گفت: رسول خدا (ص) جسم را از دست ندادند[۵۴]. معاویه هم آن را رؤیای شایسته می‌دانست[۵۵]. از حسن بصری همچنین‌ سخنی حکایت شده است.

اعتقاد درست در این باره دیدگاه شیعه و اکثریت مسلمانان است که اسراء را روحانی و جسمانی با هم می‌دانند. در خصوص معراج نیز اکثریت عقیده دارند که آن نیز روحانی و جسمانی با هم بوده است. چند نکته را در این باره بیان می‌کنیم:

  1. در خصوص روایت عایشه، قسطلانی پاسخ داده که وی از روی مشاهده سخن نگفته است؛ زیرا در آن زمان، نه همسر پیامبر (ص) بود و نه در سنّی که چنین مسائلی را حفظ کند. شاید هم با توجّه به اختلاف مورّخان درباره زمان اسراء، ممکن است، عایشه هنوز متولد نشده بود[۵۶].
  2. خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى[۵۷]. در سوره نجم نیز اگر آیات را ناظر به معراج بدانیم و ضمیر را به پیامبر اکرم (ص) بازگشت دهیم نه به جبرئیل؛ آمده است؛ ﴿فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى[۵۸] تا (فاصله‌اش) به قدر (طول) دو (انتهای) کمان یا نزدیک‌تر شد؛ آن‌گاه به بنده‌اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود. می‌دانیم که واژه عبد به روح و جسم با هم به کار می‌رود. حال اگر اسراء در خواب بود، می‌بایست بگوید: «روح عبده». چنان که در آیه: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى[۵۹]. نیز ظاهراً بصیرت حقیقی اراده شده است[۶۰]. از سوی دیگر آیه سوره اسراء و آیات سوره نجم در مقام امتنان آمده است و سخن از حمد و ثنای الهی و شگفتی‌های قدرت خداوندگار است. حال اگر اسراء و معراج پیامبر (ص) را در عالم رؤیا بدانیم، چنین سخنی در آیات قرآن پسندیده نخواهد بود؛ زیرا هر کس حتی انسان‌های فاسق و فاجر هم می‌توانند در عالم رؤیا، سفرهای دور و دراز بروند و عجایب شگفت‌تر از آن را در نظر آورند. علاوه بر این رؤیا در نظر توده مردم بر عظمت و قدرت پروردگار دلالت نمی‌کند. چه بسا آن را به نوعی از اوهام و خیالات تفسیر کنند. در این صورت فلسفه حقیقی اسراء و معراج از بین خواهد رفت[۶۱].
  3. اگر اسراء صرف رؤیای شایسته باشد، دیگر اعجازی در آن نخواهد بود، چنان که مشرکان و معاندان هم آن را انکار نخواهند کرد و کسانی هم که پیش از این، ایمان آورده‌اند، مرتد نخواهند شد.
  4. اگر اسراء و معراج صرف رؤیا بود، نمی‌بایست ابوطالب و بنی هاشم در پی حضرت، شهر مکّه را زیر پا بگذارند. چنان که در روایات آمده، عبّاس آن حضرت را صدا می‌زد، بدان امید که از گوشه‌ای پاسخ دهد[۶۲].

هدف معراج

قرآن کریم، هدف از معراج را نشان دادن شگفتی‌های خلقت به حضرت رسول (ص)ذکر می‌کند: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۶۳].

در روایات نیز هدف از معراج، علاوه بر هدف مذکور، شرافت دادن به فرشتگان، اکرام ساکنان آسمان‌ها و مشاهده عظمت خداوند بیان شده است[۶۴].[۶۵]

آغاز سفر

رسول خدا (ص) سوار بر براق شد[۶۶] و در حالی که با جبرئیل هم صحبت بود، از مسجدالحرام به مسجد الاقصی سفر کرد. سپس در جمع انبیا که به شوق دیدارشان در بیت‌المقدس جمع شده بودند، حضور یافت و پس از اقامه دو رکعت نماز جماعت[۶۷]، از بیت المقدس به آسمان‌های هفت‌گانه عروج کرد. ایشان در آسمان‌های هفت‌گانه، به ترتیب با انبیای الهی "آدم"، "یحیی"، "عیسی"، "یوسف"، "ادریس"، "هارون" و "موسی"(ع) دیدار کرد و بر آنان درود فرستاد[۶۸]. سپس به سدرة المنتهی رفت[۶۹] و جبرئیل را با صورتی دید که خداوند خلق کرده بود[۷۰]. از آنجا به اعلی علّیین رفت و بی‌واسطه با خداوند سخن گفت[۷۱]. ایشان در این سفر، بهشت و جهنم[۷۲] و نیز عرش الهی[۷۳] را مشاهده کرد و سپس به مکه بازگشت. توصیه به تکریم ولایت[۷۴] و نیز وجوب نمازهای پنج‌گانه[۷۵] از جمله ارمغان‌های ارزشمند این سفر است[۷۶].[۷۷]

انکار معراج

مشرکان وقتی شنیدند که پیامبر (ص) از مکه به قدس و از آنجا نزد عرش خدا رفته است، برای اثبات دروغگویی پیامبر (ص) با سوالات بسیاری سراغ حضرت رفتند و پیامبر (ص) هم به تمام سوالات‌شان پاسخ گفت. چون مشرکان دیدند که پیامبر (ص) از پاسخگویی در نمی‌ماند، از وی خواستند تا بیت‌المقدس را برایشان توصیف کند؛ زیرا می‌دانستند که او هیچ‌گاه به آنجا نرفته است. اما توصیفی که پیامبر (ص) از بیت‌المقدس کرد، نشان داد که گویی سال‌ها در آنجا زندگی کرده است و تجاری که به بیت‌المقدس رفت و آمد داشتند، تمام توصیف‌های او را تأیید کردند.

پیامبر (ص) دریافت که مشرکان حرف او را باور نمی‌کنند؛ لذا باید نشانه ملموس‌تری را به آنها می‌داد، از این رو فرمود: در راه بازگشت، به کاروان خویش برخوردم که شتری را گم کرده بودند و من جای شتر را به ایشان نشان دادم و برای اینکه توضیح بیشتری داده باشد، در ادامه فرمود: دلیل صدق گفته‌هایم آن است که در روحناء به کاروانی برخوردم که شتری را گم کرده بودند و من جای آن را به ایشان نشان دادم و چون به ضجنان رسیدم، کاروانی را دیدم که مردمانش به خواب رفته بودند و ظرف آبی داشتند که با چیزی آن را پوشانده بودند. من سرپوش ظرف را برداشتم و از آن آب نوشیدم و آن را به همان شکل پوشاندم. وقتی این کاروان‌ها رسیدند، ماجرا را از آنان بپرسید؛ زیرا کاروان آنها هم اکنون در پیچ تنعیم البیضاء به سوی مکه در حرکت است و شتر سفید متمایل به سبزی در پیشاپیش آنها حرکت می‌کند که دو جوال دوخته شده بار آن است و با طلوع خورشید فردا به اینجا می‌رسد.

مردم می‌دیدند که محمد نشانه‌های دقیق و حسی به آنها می‌دهد و همراهان کاروان را با نام و نشان ذکر می‌کند و زمان رسیدن کاروان را به فلان جا بیان می‌نماید، پس چرا نروند و قبل از آمدن قافله به مکه و شنیدن ماجرای معراج منتظر ورود آن نباشند؟ شاید کاروان در زمانی که محمد گفته است، نیاید و دروغ او بر ملا شود! لذا آنها بی‌درنگ از شهر خارج شدند و به پیچ تنعیم البیضاء رفتند و به انتظار طلوع خورشید نشستند، به این امید که کاروانی در کار نباشد و محمد رسوا شود. اما با طلوع خورشید، یکی فریاد زد: به خدا سوگند، کاروانی را می‌بینم که در پیشاپیش آن شتری سفید متمایل به سبز حرکت می‌کند. بیایید خودتان ببینید!

وقتی قافله به آنجا رسید، مردم درباره ظرف آب از آنها سوال کردند و از شتری که گم کرده بودند. آنها نیز همان سخنان پیامبر (ص) را تکرار کردند. با وجود این، آنان ایمان نیاوردند و گفتند: عجب جادویی[۷۸].[۷۹]


گوشه‌ای از گفتگوهای خداوند با پیامبرش در شب معراج

پیامبر(ص) در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «پروردگارا کدام عمل افضل است؟!». خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده‌ام نیست، ای محمد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنها است، و کسانی که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستی دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم برای کسانی که توکل بر من می‌کنند فرض و لازم است، و برای محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتی نیست!» و به این ترتیب گفتگوها از محبت شروع می‌شود، محبتی بی‌انتها و گسترده و اصولاً عالم هستی بر همین محور محبت دور می‌زند.

در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامی که غذای شیرین و دلپذیری به آنها می‌دهند مغرور می‌شوند، و همه چیز را به دست فراموشی می‌سپارند». پیامبر(ص) در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا مرا به عملی هدایت کن که موجب قرب به درگاه تو است». فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده!». عرض کرد: چگونه؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد و هرگز شکم خود را کاملاً سیر مکن».

در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیر، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش!»[۸۰].

اهل دنیا و آخرت

در فراز دیگر می‌فرماید: «ای احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار». عرض می‌کند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند؟». فرمود: «اهل دنیا کسانی هستند که زیاد می‌خورند، و زیاد می‌خندند و می‌خوابند، و خشم می‌گیرند، و کمتر خشنود می‌شوند، نه در برابر بدی‌ها از کسی عذر می‌خواهند، و نه اگر کسی از آنها عذر طلبد می‌پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصی شجاعند، آرزوهای دور و دراز دارند، و در حالی که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمی‌رسند، و نفعشان برای مردم کم است، افرادی پرحرف، فاقد احساس مسئولیت، و علاقمند به خورد و خوراکند.

اهل دنیا نه در نعمت شکر خدا بجا می‌آورند، و نه در مصائب صبورند. خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کاری که انجام نداده‌اند ستایش می‌کنند، و چیزی را مطالبه می‌کنند که حق آنها نیست. پیوسته از آرزوهای خود سخن می‌گویند، و عیوب مردم را خاطر نشان می‌سازند و نیکی‌های آنها را پنهان!».

عرض کرد: «پروردگارا؟ آیا دنیاپرستان غیر از این عیبی هم دارند؟» فرمود: ای احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، برای استادی که از او علم آموخته‌اند تواضع نمی‌کنند، و خود را عاقل می‌دانند اما در نزد آگاهان نادان و احمقند»[۸۱].

اوصاف بهشتیان

سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه می‌دهد: «آنها مردمی باحیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، سخنانشان سنجیده است. پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت می‌افکنند، چشم‌هایشان به خواب می‌رود اما دل‌هایشان بیدار است، چشمشان می‌گرید و قلبشان پیوسته به یاد خداست. هنگامی که مردم در زمرۀ غافلان نوشته شوند آنها از ذاکرن نوشته می‌شوند.

در آغاز نعمت‌ها حمد خدا می‌گویند، و در پایان شکر او را بجا می‌آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حی و قیوم و کریم است (همتشان آنچنان عالی است که به غیر او نظر ندارند)... .

مردم در عمر خود یکبار می‌میرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار می‌میرند (و حیات نوین می‌یابند)!... هنگامی که برای عبادت در برابر من می‌ایستند همچون بنیان مرصوص و سدی فولادیند، و در دل آنها توجهی به مخلوقات نیست. به عزت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگی پاکیزه‌ای می‌بخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها می‌کنم، و درهای آسمان را برای پرواز روح آنها می‌گشایم، تمام حجاب‌ها را از برابر آنها کنار می‌زنم، و دستور می‌دهم بهشت خود را برای آنها پیارائید! ای احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامی که غذا و نوشیدنی تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منی»[۸۲].

زندگی گوارا و پردوام

در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! آیا می‌دانی کدام زندگی گواراتر و پردوام‌تر است؟». عرض کرد: خداوندا نه! فرمود: «زندگی گوارا آن است که صاحب آن لحظه‌ای از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بی‌خبر نباشد، و شب و روز رضای مرا بطلبد. اما زندگی باقی آن است که برای نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضای مرا بر رضای خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودی مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهی من نسبت به خودش داشته باشد.

در برابر هر گناه و معصیتی به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانی را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد. هنگامی که چنین کند محبت خاصی در قلبش جای می‌دهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبی است که من به اهل محبتم می‌بخشم! چشم و گوش قلب او را می‌گشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد!»

و سرانجام این حدیث نورانی با این جمله‌های بیدارکننده پایان می‌گیرد: «ای احمد! اگر بنده‌ای نماز تمام اهل آسمان‌ها و زمین را بجا آورد، و روزه تمام اهل آسمان‌ها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخری) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگی زندگی کند) ولی در قلبش ذره‌ای دنیاپرستی یا ریاست‌طلبی یا عشق به زینت دنیا باشد در سرای جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر می‌کنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمدلله رب العالمین».

این سخنان عرشی که روح انسان را با خود به اوج آسمان‌ها می‌برد، و در معراج الهی سیر می‌دهد و به آستانۀ عشق و شهود می‌کشد تنها قسمتی از حدیث قدسی است. افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر(ص) در سخنانش برای ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتی میان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، و جذبه و وصال، رد و بدل شده که نه گوش‌ها توانایی شنیدن آن را دارد و نه افکار عادی قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر(ص) برای همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده‌اند[۸۳].

منابع

پانویس

  1. زواوی، احمد بن عبدالفتاح؛ شمائل الرسول (ص)، ج۱، ص۹۷.
  2. ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۳۲۱-۳۲۲.
  3. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۸، ص۱۹۲؛ رضا مهیار، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص۷۲.
  4. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی -که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم» سوره اسراء، آیه ۱.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۰۹.
  6. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  7. «سپس نزدیک شد و فروتر آمد آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت پس آیا شما با او در آنچه می‌بیند، بگو- مگو می‌کنید؟ و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود کنار درخت سدری که در واپسین جای است که نزد آن بوستان‌ سراست هنگامی که آن درخت سدر را فرو پوشاند، آنچه فرو پوشاند چشم (وی سوی دیگر) نگشت و کژ ندید بی‌گمان برخی از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دیده است» سوره نجم، آیه ۸-۱۸.
  8. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم.».. سوره اسراء، آیه ۶۰.
  9. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۱۸، ص۳۱۲.
  10. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص۵۰؛ حر عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۳۶۳.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۰۹-۳۱۰.
  12. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۱۷۷؛ علی بن یوسف حلی، العدد القویه، ص۲۳۴.
  13. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۱.
  14. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۸، ص۱۹۹.
  15. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۱؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۰۷.
  16. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۵؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۸، ص۲۰۰-۲۰۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۹.
  17. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۷.
  18. عز الدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۵۱؛ ابن جوزی المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۵-۲۶؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۷.
  20. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۵۱.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۰۶: تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۰۸.
  22. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۷؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۵۱.
  23. ابوالفرج حلیی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۵۱.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۰-۳۱۱.
  25. سیره مغلطای، ص۲۷.
  26. شرح شفاء، ج۱، ص۲۲۲.
  27. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۳.
  28. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۰۷.
  29. بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۱۹؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۲.
  30. بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۷۹.
  31. مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۵؛ ینابیع الموده، ص۹۷؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۲؛ نزهة المجالس، ج۲، ص۱۷۹؛ کنز العمّال، ج۱۴، ص۹۷؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۳۸.
  32. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۹۲.
  33. مانند ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۵-۲۶: ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۵؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۳۷۳ به بعد.
  34. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۷؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۳، ص۶۵؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۷.
  35. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۱.
  36. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۹۳؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ صدوق، امالی، ص۴۶۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۳۴-۳۳۵.
  37. «و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بی‌آوا بخوان» سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
  38. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۲.
  39. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۷ به بعد.
  40. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۸، ص۱۹۶.
  41. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی-که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  42. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۱؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۰۷.
  43. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۱۱۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۳، ص۷۹.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۲.
  45. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۳۹۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۱۴.
  46. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۱۰؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۱.
  47. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.
  48. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۰۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۳، ص۷۱.
  49. محسن ادیب بهروز، معراج از دیدگاه قرآن و روایات، ص۱۰۹.
  50. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۹۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۸، ص۲۰۱.
  51. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۷۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۱۸، ص۳۸۰.
  52. احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۲، ص۴۳۰؛ محمد بن حسین صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۳، ص۱۲.
  53. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۳-۳۱۴.
  54. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۰۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۷.
  55. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۰۸.
  56. المواهب اللدنیه، ج۲، ص۲.
  57. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  58. «آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید * پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد» سوره نجم، آیه ۹-۱۰.
  59. «چشم (وی سوی دیگر) نگشت و کژ ندید» سوره نجم، آیه ۱۷.
  60. بنگرید: بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۸۶؛ المواهب اللدنیه، ج۲، ص۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۰۸.
  61. بنگرید: المیزان، ج۱۳، ص۲۴.
  62. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۸۹.
  63. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی-که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  64. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۷۵؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ع)، ج۱۸، ص۳۴۷- ۳۴۸.
  65. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۴.
  66. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۷ به بعد.
  67. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۸۲؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۳۰۹؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۷.
  68. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۳۶؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۳-۵۴.
  69. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۴؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۹.
  70. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۷.
  71. قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۲۶.
  72. قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۲۶؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶؛ ابن حزم اندلسی، جوامع السیرة النبویه، ص۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۶.
  73. قطب الدین راوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۲۶؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶.
  74. شیخ صدوق، امالی، ص۲۷۶؛ شیخ طوسی، امالی، ص۱۹۳؛ شیخ مفید، امالی، ص۱۷۳.
  75. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۸۱.
  76. جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به کتب ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۳-۵۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۱۸، و ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۰۵-۴۱۰ به بعد.
  77. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، معراج، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
  78. سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۴، ص۸۳.
  79. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۱۴.
  80. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص ۵۶۹.
  81. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص ۵۷۲.
  82. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص ۵۷۳.
  83. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص ۵۷۴.