اسلام در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

روایت‌های بسیاری از امام رضا (ع) درباره تفسیر اسلام، رابطه اسلام و ایمان، غربت اسلام و... نقل شده است. کلمۀ اسلام از مادۀ "س ل م" و به معنای تسلیم شدن و خویش را تماماً به ارادۀ دیگری تسلیم کردن است[۱].

این واژه پیش از کاربرد قرآنی آن به معنای دست کشیدن و ترک کردن بوده است. در این کاربرد "اسلم" بدین معناست که شخص از چیزی که برای او عزیز و گرانبهاست، دست بردارد و آن را به کسی که خواستار آن است، واگذارد. مصداق آن چیز واگذاشته می‌تواند جان، مال، قوم و قبیله، آبرو و... باشد. البته معنای دیگری را نیز برای این واژه بیان کرده‌اند و آن عبارت است از دخول در صلح و خیر[۲]

در اصطلاح هر کس به خدا و رستاخیز و پیامبری حضرت محمد (ص) باور داشته باشد، داخل در اسلام و مسلمان دانسته می‌شود[۳].

در قرآن نیز علاوه بر معنای لغوی: ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۴]؛ ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۵] و اصطلاحی: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۶] به معنای مطلق دین مورد پسند خداوند نیز به کار رفته است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ[۷].

در برخی احادیث معصومان (ع) نیز هم به تسلیم بودن در مقابل خداوند و اوامر و نواهی وی اشاره شده و هم به خیر و خوبی رساندن به خلق[۸]. برخی محققان معتقدند مسلمان، انسانی است که از همۀ خودپسندی‌ها و مغرور بودن به قدرت و قوت انسانی خویش، که از خصائل جاهلی است، دست کشیده و در برابر خدا که خالق و رب اوست، حالت خضوع و اطاعت همچون عبد اختیار کرده است. هر کس عبد خداست، تکلیف وی اظهار عبودیت در همۀ کردارها و گفتارهاست، اما شخصی که غیر عبد است، در همه یا برخی از این امور اهل سرکشی و طغیان است. این همان معنا از "اسلام" است که متضاد معنای "جاهلیت" قرار می‌گیرد[۹].[۱۰]

نقطۀ کانونی اسلام توحید است و همۀ اصول و فروع دیگر پیرامون آن شکل گرفته است. از این روست که در سخنان امام رضا (ع) به نقل از خداوند آمده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصن استوار الهی است که هر کس در آن وارد شود از عذاب خداوند ایمن گردد. در واقع اسلام فهم توحید و عمل بر اساس موازین و لوازم آن است و چنان که امام در ادامۀ حدیث متذکر می‌شود، تحقق این امر مشروط به شروطی از جمله ولایت و امامت است و آن کس که به این شروط و اصل آن توجه دارد، مسلمان راستین است[۱۱]. اگر در آنچه گفته شد تأمل کنیم، متوجه این مطلب می‌شویم که اسلام را می‌توان هم به عنوان حقیقتی فراتاریخی مدنظر داشت و هم آن را به عنوان آیینی تاریخی در نظر گرفت. حقیقت اسلام که امری فراتاریخی است عبارت است از اطاعت و خشوع در مقابل خداوند که طی قرون متمادی توسط پیامبران متعدد به انحای گوناگون تشریع شده است، اما اسلام تاریخی آیینی است که در زمان خاص و توسط شخص خاصی تشریع شد و مختصات ویژه‌ای دارد. اینکه قرآن کریم ایمان به دیگر آیین‌ها و کتاب‌های نازل شده از سوی خداوند را شرط مؤمن بودن می‌داند ﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ[۱۲]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا[۱۳]؛ ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۴]، آشکار می‌سازد که حقیقت اسلام امری فراتاریخی بوده است و همۀ پیامبران الهی متناسب با شرایط خود منادی آن بوده‌اند.

تحقیقات آرتور جفری نشان می‌دهد که اسلام و واژگان هم‌ریشه با آن قدمتی بسیار دارند و به فرهنگ‌های غیر عربی قبل از اسلام نیز مرتبط می‌شوند و در آنجا نیز به معانی‌ای نزدیک با آنچه در قرآن به کار رفته، به کار می‌روند[۱۵]. اینکه قرآن از این سخن می‌گوید که حضرت ابراهیم و یعقوب (ع) به فرزندان خود متذکر شدند که مبادا بمیرید و مسلمان نباشید ﴿وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۱۶] و نیز حضرت نوح (ع) به قوم خود فرمود: من مأمورم که از مسلمانان باشم ﴿فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۷]، نشان از آن دارد که همۀ پیامبران به دنبال مسلمانی و تحقق اسلام بوده‌اند. این مطلب را در آیات دیگر قرآن نیز می‌توان به وضوح ملاحظه کرد ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۸]؛ ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ[۱۹].[۲۰]

یکی از مباحث مهم دربارۀ "اسلام" که در عصر ائمه (ع) و از جمله امام رضا (ع) مطرح بوده است، بحث از رابطۀ "اسلام" و "ایمان" می‌باشد. این بحث از خود کتاب خدا ناشی می‌شود. در قرآن آمده برخی از بادیه‌نشینان گفتند که ایمان آوردیم خداوند به پیامبر (ص) و می‌فرماید: به ایشان بگو ایمان نیاورده‌اید، لکن بگویید: "اسلام آوردیم". و هنوز در دل‌های شما ایمان داخل نشده است ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۱]. در این آیه به صراحت میان اسلام و ایمان تفکیک و تمایز دیده می‌شود و ایمان در مقامی برتر از اسلام می‌نشیند.

از امام رضا (ع) نیز نقل شده که ایمان درجه‌ای بالاتر از اسلام است [۲۲]. این سخن امام ناظر به آیۀ مذکور است و مراد از آن وارد شدن ابتدایی به دین و قرار گرفتن در جامعۀ اسلامی است. پس از قوت یافتن دین پیامبر (ص) بسیاری خود را ناگزیر از این می‌دیدند که این دین را بپذیرند، از این‌رو خواسته یا ناخواسته اعلام مسلمانی می‌کردند، بی‌آنکه این دین را بشناسند و به اصول آن ایمان داشته باشند و نسبت به خدای آن خشیت و محبت بورزند. آنان در دین وارد می‌شدند و با گفتن شهادتین خود را بهره‌مند از دستاوردها و توانایی‌های آن می‌کردند. اسلامی که امام بر اساس آیۀ قرآن مرتبه‌ای پایین‌تر از ایمان می‌دانند، چنین اسلامی است[۲۳].

در قرآن غیر از مورد مذکور موارد دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد که اسلام به معنای مزبور غیر از ایمان است. آیۀ: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...[۲۴] از این جمله است. اگر اسلام به معنای ایمان بود چنین تکراری در این آیه بیهوده بود. در این آیه، اسلام اعم از ایمان است و از این رو مقدم آورده شده است. چه بسا کسانی که اسلام را پذیرفته باشند، اما واجد ایمان نباشند. البته در قرآن تنها این معنا از اسلام ملاحظه نمی‌شود. معانی ژرف‌تر و عمیق‌تری نیز برای اسلام وجود دارد که بسیاری از سخنان امام رضا (ع) ناظر بدان است. اسلام در قرآن علاوه بر معنای پیش گفته، معنای دیگری نیز دارد که مطابق ایمان و حتی محیط بر آن و برتر از آن است. اسلامی که مساوی یا بالاتر از ایمان است، اسلامی است که با اعتراف زبانی، اعتقاد به قلب و دل و وفای به عمل و طاعت و فرمانبرداری برای خدای تعالی در آنچه حکم و تقدیر نموده است، همراه باشد و حتی به یقین و تسلیم محض در مقابل خداوند و اوامر و نواهی او منتهی شود، چنان‌که دربارۀ حضرت ابراهیم و یوسف (ع) در قرآن ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۵]؛ ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[۲۶] گفته شده است[۲۷].

اسلام ابتدایی مقدمۀ ایمان و مرتبه‌ای فروتر از آن است و اسلام به معنای تسلیم در مقابل خداوند و اوامر و نواهی وی همان ایمان و بلکه کمال ایمان به شمار می‌آید. البته نباید گمان کرد که حتی فروترین مراتب اسلام نیز بدون اراده و اختیار شخص انسانی تحقق‌پذیر است. امام رضا (ع) نقل می‌کند که در زمان پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان به ایشان اظهار کردند که می‌توان مشرکان و کفار را به اجبار به پذیرش اسلام مجبور کرد. پیامبر (ص) فرمود: از ناحیۀ خداوند برای چنین کاری اجازه ندارم. پس از آن خداوند آیات ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۲۸] را نازل فرمود و اعلام کرد که هر گونه اسلام آوردن اجباری مورد پذیرش خداوند نمی‌باشد[۲۹].

تفاوت سطوح و مراتب اسلام موجب آن می‌شود که میان مسلمانان تفاوت‌های بسیاری باشد و هر کس متناسب با علم و عمل خود در سطحی از مسلمانی قرار گیرد. به گونه‌ای که بنابر حدیث معصوم (ع) حتی میان ابوذر و سلمان نیز در مرتبۀ مسلمانی تفاوت است و ابوذر اسلام سلمان را درک نمی‌کند [۳۰]. می‌توان با گفتن شهادتین به نخستین سطح از اسلام وارد شد، اما اسلام جواز ماندن در این سطح را به هیچ یک از مسلمانان نداده است. دعوت‌های مختلفی در این دین موجود است: دعوت به ایمان، تقوا، زهد و ورع، مکارم اخلاق و.... همۀ این دعوت‌ها در خدمت کمال یافتن مسلمانی است و اینکه همۀ بخش‌های مورد نظر اسلام با همدیگر طریق تعالی و کمال را بپیمایند. از پیامبر (ص) منقول جامه‌اش حیا و زیورش وقار و مردانگی‌اش عمل صالح و ستونش پارسایی است. همچنین فرمود: هر چیز اساس و شالوده‌ای دارد و اساس اسلام، محبت اهل بیت (ع) است[۳۱]. امام رضا (ع) نیز دقیقاً چنین نگرشی به اسلام دارد و آن را شخصی می‌داند که باید به بخش‌های مختلف وجودش به دقت پرداخت. هیچ بخشی از اسلام نباید قربانی قسمت‌های دیگر شود[۳۲].

ایمان و باور جای خود را دارد و عمل صالح و خلق نیکو جای خود را. همۀ این مطالب را می‌توان در نامۀ مفصل ایشان به مأمون ملاحظه کرد. چنان‌که نقل شده مأمون از امام درخواست می‌کند که در نامه‌ای اسلام ناب را برایش شرح کند[۳۳]. ایشان نیز به تشریح اسلام ناب برای وی می‌پردازد. آنچه در نامۀ امام قابل توجه است عنایت ایشان به ابعاد دین اسلام است. امام سخنان خود را دربارۀ اسلام در سه بعد اعتقادی، شعائری-مناسکی و اخلاقی سامان می‌دهد و در باب هر بعد آن به نحو مستقل سخن می‌گوید. در بحث از بُعد اعتقادی اسلام، امام تفصیلی را ارائه کرده که از رهگذر آن بخش عظیمی از متعلقات ایمانی شناخته و ناشناختۀ مسلمانان دانسته می‌شود. این تفصیل هم در بخش مربوط به اعتقاد خدا دیده می‌شود و هم در بخش باور به حقانیت قرآن و.... برای نمونه در باب اعتقاد به خدا ایشان معتقد است که اسلام خالص گواهی به این است که جز الله، خدایی نیست و تنها و بی‌شریک است. اوست یکتا، بی‌همتا، بی‌نیاز، قائم، شنوا، توانا، بی‌مبدأ، بی‌منتها، دانایی که جاهل نگردد و توانایی که عاجز نشود و بی‌نیازی که محتاج نگردد. عادلی که ستم روا ندارد. آفریدگار همه چیز اوست و چیزی مثل او نیست. بی‌شبیه، بی‌ضد، بی‌همتا، بی‌شریک و بی‌همسر است. اوست که مقصود عبادت و دعا و خوف و رجاست[۳۴]. ایشان با تصویری که از خدا ارائه می‌کند به این نکته توجه می‌دهد که نباید خدایی را پرستید که دچار نقص‌های مخلوقات باشد و چنین خدایی خدای اسلام نیست. بخش قابل توجهی از آنچه امام در باب باور به خدا و متعلَّق اسلام راستین معرفی می‌کند، تصحیح نگرش مخاطبان و معاصرانی است که باورهای کفرآمیز و شرک‌آلود وسیعی داشتند که در کتب مختلف به این باورها اشاره شده است[۳۵].

در باب اعتقاد به پیامبری حضرت محمد (ص) و کتاب خدا بودن قرآن نیز ایشان چنین طریقی را پیموده است. اسلام خالص مورد نظر ایشان اسلامی است که همۀ ابعاد آن ذیل تعلیم و تأیید امام معصوم صورت می‌پذیرد. از این روست که خود یکی از مهم‌ترین معتقدات اسلامی به شمار می‌آید. به بیان امام، یکی از اموری که هر مسلمان باید به آن باور داشته باشد این است که بعد از پیامبر (ص) حجت مؤمنان، قائم به امر مسلمانان و سخنگو از جانب قرآن و دانا به احکام آن، امام علی (ع) و یازده امام از فرزند ایشان‌اند و هر کس از ایشان پیروی نکند و ولایت آنان را نپذیرد، گمراه و گمراه کننده است و در صورت مرگ به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است[۳۶]. آنچه امام دربارۀ نقش مهم جانشینان معصوم پیامبر (ص) گفته است به این نامه محدود نمی‌شود. ایشان در مواضع مختلف به نقش این بزرگواران در شناساندن و پیاده کردن آموزه‌های اسلامی تصریح می‌کند و از این سخن می‌گوید که دانش اسلام و مسلمانی نزد معصومان (ع) است و مولد و موطن اسلام این خاندان شریف‌اند[۳۷]. ایشان اسلام‌ناشناسی بسیاری از امت را ناشی از این می‌داند که ارتباط بخشی از مسلمانان با این قبله و طریق هدایت منقطع شده است. در ادامۀ حدیث مشهور «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» امام رضا (ع) ولایت و اطاعت خود و دیگر ائمه (ع) را شرط تحقق وعدۀ الهی میداند[۳۸] که این ملازمت توحید و ولایت در اسلام است.

در نامۀ مذکور، پس از آنکه امام از بیان امور اعتقادی اسلامی فراغت می‌یابد، به تشریح اهم امور اخلاقی در اسلام می‌پردازد. اسلام مدنظر ایشان فارغ از اخلاقیات هیچ ارزشی ندارد و اساساً هدف بعثت تکمیل مکارم اخلاقی است[۳۹]. امام بخش مهمی از آموزه‌های اسلام را عمل به فضائل اخلاقی می‌داند. فضائلی چون پاکدامنی، راستگویی، خیرخواهی، وفای به عهد و... که فرد تا به آنها عمل نکند در زمرۀ اهل اسلام به شمار نمی‌آید[۴۰]. ایشان پرهیز از رذائل نفسانی را نیز ضمن این سنخ از آموزه‌های اسلامی بیان می‌کند و اسلام خالی از پرهیز از حرام و زهد و ورع را اسلام ناب نمی‌داند [۴۱].[۴۲]

اعمال عبادی و مناسک دینی نیز بخش مهمی از اسلام ناب از منظر امام است. ایشان اهتمام خاصی به بیان واجبات و مستحبات دارد، به گونه‌ای که بیش از نیمی از نامه‌شان به مأمون مشتمل بر این اعمال عبادی است. در این بخش از نامه، امور عبادی از وضو و غسل و نمازهای واجب و مستحب آغاز شده و به بحث از زکات و حج و احکام نکاح و طلاق و مباحث مربوط به قاعدگی زنان و اموری که در فقه بدان پرداخته می‌شود سخن می‌رود [۴۳]. امام تذکر می‌دهد که در دین اسلام هر کس فاقد عمل نیکو باشد در بارگاه الهی مأجور نیست و برای انسان جز آنچه برایش کوشش کرده، چیزی نیست و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد، حتی اگر نسبت خونی با وی داشته باشد[۴۴]. این سخنان حضرت علاوه بر اینکه موضع ایشان را در باب اسلام راستین معلوم می‌کند، پاسخی است به کسانی که در دین برای اخلاق و اعمال نیکو وزنی قائل نیستند و صرفاً دین را در حیطۀ برخی اعتقادات منحصر می‌کند. همچنین پاسخی است به کسانی که برای نسب‌ها و خون‌های قومی و قبیله‌ای خود ارزش بسیار قائل‌اند و آن را بر همۀ ارزش‌ها مقدم می‌دارند. اسلام مدنظر امام ایمان است و عمل صالح و هیچ کس به چیزی جز آن مسلمان و مقرب نمی‌شود. ایشان خلاصۀ همۀ آرای خود در باب اسلام و مقومات آن را ضمن نقل حدیثی از پیامبر (ص) بیان کرده است.

به بیان حضرت، اسلام بر چهار خصلت بنا شده است: دو شهادت و دو همراه. دو شهادت عبارت‌اند از: شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری حضرت محمد (ص). دو همراه نیز عبارت‌اند از: نماز و زکات که شرط پذیرش هر یک پذیرش دیگری است. اما روزه و زیارت خانۀ خدا برای کسانی است که توانایی دارند و شامل همگان نمی‌شود. غایت و نهایت آن نیز ولایت اهل‌بیت (ع) است که خداوند دربارۀ آنان می‌فرماید: امروز دین شما را به کمال رساندم و بر شما نعمت خویش را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم[۴۵].[۴۶]

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام، علاوه بر جامعیت و کمال، اعتدال موجود در آن است. آموزه‌های اسلامی با مردود دانستن هر گونه افراط و تفریطی، انسان‌ها را به رعایت اعتدال و اقتصاد (میانه‌روی) دعوت می‌کنند. خداوند متعال در آیۀ شریفۀ ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۴۷] از این سخن می‌گوید که امت اسلام را "امت وسط" قرار داده است. مفسران این تعبیر را بیانگر اعتدالی میدانند که اسلام بر آن مبتنی است. علامه طباطبایی ذیل این آیه می‌فرماید: خداوند از هر حیث، از جمله اعتقادات و اعمال، مسلمانان را نقطۀ اعتدال ادیان دیگر از جمله یهودیت و مسیحیت قرار داد و افراط و تفریط‌های ایشان را در اسلام وارد نکرد. برای مثال این دین نه به مادی‌گرایی مشرکان و کافران گرفتار آمد و نه در رهبانیت و روح‌پروری نصارا متوقف ماند. به باور ایشان، اعتدال اسلام که در این آیه بدان تصریح شده، ناشی از آن است که اسلام دین فطرت است و باورها و رفتارهایی را به انسان آموزش داده که مبتنی بر آن است و از این طریق می‌کوشد که سعادت دنیوی و اخروی وی را تأمین کند [۴۸].[۴۹]

اعتدال مورد نظر این آیه نقطۀ تلاقی هدایت و فطرت الهی در حق انسان است. سرّ اینکه قرآن کریم، حضرت ابراهیم (ع) را حنیفِ مسلمان می‌داند و او را از یهودی و مسیحی و مشرک بودن مبرا می‌داند ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۵۰] همین مطلب است. جالب توجه این است که اهل لغت معتقدند تعبیر "حنیف" که در قرآن مکرر برای اشاره به آیین حضرت ابراهیم (ع) استفاده شده است ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۱]؛ ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۲]؛ ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۳]؛ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۵۴]؛ ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۵]، به معنای اعتدال است و دین ایشان را از آن رو "حنیف" نامیده‌اند که در مقام عمل، مشی اعتدالی داشته و از هر افراط و تفریطی پرهیز می‌کرده است[۵۶].

در قرآن نیز وقتی سخن از دین حنیف ابراهیم (ع) مطرح می‌شود، خداوند از مطابقت این دین با فطرت انسان سخن می‌گوید ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۵۷]. روایت‌های مختلفی از امام رضا (ع) منقول است که در آنها به ضرورت رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در امور مختلف دستور داده است [۵۸].

مطلب دیگری که در سخنان امام رضا (ع) در باب اسلام مورد توجه است، موضوع غربت اسلام است. امام ضمن حدیثی که از پیامبر (ص) نقل می‌کند به غربت اسلام در بدایت و نهایت کار اشاره می‌کند و می‌فرماید: اسلام با غریبی شروع شد و به زودی است که به غربت باز گردد، و خوشا به حال غریبان، و در نهایت حق به صاحبش باز خواهد گشت. مراد امام از غربت اسلام پس از پیامبر (ص)، تحریف‌های لفظی و معنوی‌ای است که از وفات ایشان در دین واقع شد و موجب آن شد که اسلام از آنچه مورد نظر شارع بود خارج شود. به ویژه که اسلام‌شناسان راستین، یعنی همان اهل‌بیت (ع)، از مواجهه با خلق و تعلیم و تهذیب آنان منع شدند و کار دین به دست جماعت‌هایی افتاد که اگر جاهل و خائن نبودند، دست‌کم ژرفای اسلام را درک نمی‌کردند و تنها به ابعادی می‌پرداختند که در حوزۀ دانش و علاقۀ خودشان بود. غربت اولیۀ اسلام نیز اشاره‌ای است به سال‌های پر رنج و حادثۀ مکه و به ویژه ایام حضور در شعب ابوطالب که سخن از اسلام تنها در محافل خصوصی کوچکی امکان داشت که جمع اندکی از اطرافیان پیامبر (ص) در آن حاضر بودند. اسلام تنها آن زمان از غربت خود بیرون می‌آید که جاهلان و خائنان، فهم و اجرای آن را در حد دانش اندک خود منحصر نکنند و این آب را از سرچشمۀ آن، یعنی خاندان عصمت، بردارند[۵۹].

منابع

پانویس

  1. کتاب العین، ج۷، ص۲۶۶؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۳.
  2. المفردات، ص۴۲۳؛ المصباح المنیر، ص۲۸۷.
  3. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص ۱۹۶.
  4. «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بی‌گمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمی‌شوند» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
  5. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  6. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  7. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  8. غرر الحکم، ص۸۴.
  9. خدا و انسان در قرآن، ص۲۵۴-۲۶۲.
  10. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۱۹۷.
  11. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۵.
  12. «و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده‌اند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.
  13. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب‌های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی‌گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  14. «امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان می‌آورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم» سوره نساء، آیه ۱۶۲.
  15. واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص۱۲۱-۱۲۳.
  16. «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  17. «و اگر رو بگردانید (می‌دانید که) من از شما پاداشی نخواسته‌ام، پاداش من جز با خداوند نیست و فرمان یافته‌ام که از گردن نهادگان (به خداوند) باشم» سوره یونس، آیه ۷۲.
  18. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  19. «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
  20. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۱۹۸.
  21. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  22. الکافی، ج۲، ص۵۲؛ تحف العقول، ص۳۷۲.
  23. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۱۹۸.
  24. «بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن... آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.
  25. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱
  26. «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  27. المفردات، ص۴۲۳.
  28. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟ و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد» سوره یونس، آیه ۹۹-۱۰۰.
  29. التوحید، ص۳۴۲؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۳۵.
  30. الکافی، ج۱، ص۴۰۱.
  31. الکافی، ج۱، ص۴۶؛ الأمالی، صدوق، ص۲۶۸.
  32. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۱۹۹.
  33. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۱.
  34. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۲.
  35. کتاب الأصنام، ص۱۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۲، ص۱۸۸؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۲۴۱.
  36. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۲.
  37. تفسیر القمی، ج۲، ص۱۰۴؛ الکافی، ج۱، ص۲۲۳؛ بصائر الدرجات، ص۱۱۸.
  38. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۵.
  39. مکارم الأخلاق، ص۹؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۱۰.
  40. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۲.
  41. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۲.
  42. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۲۰۰.
  43. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷.
  44. التوحید، ص۴۰۷.
  45. الأمالی، طوسی، ص۵۱۸؛ بحارالأنوار، ج۶۵، ص۳۷۹.
  46. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۲۰۱.
  47. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  48. المیزان، ج۱، ص۳۱۹-۳۲۰.
  49. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۲۰۱.
  50. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  51. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  52. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷
  53. «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵
  54. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵
  55. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  56. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۲۹۵.
  57. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  58. تفسیر القمی، ج۱، ص۲۱۸؛ الخصال، ص۵۴.
  59. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام رضا، ج۲، ص۲۰۲.