رشد اجتماعی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

رشد یکی از اهداف حکومت الهی

یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اهداف حکومت انبیاء رشد اجتماعی است. قرآن کریم دربارۀ هدف از بعثت پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ﴿وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۱]. ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲]. ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳].

و از امیرالمؤمنین(ع) روایت است که در زمینۀ اهداف بعثت و حکومت انبیاء(ع) فرمود: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ...»[۴]. پس رسولان خود را در میان آنان بر انگیخت و پیامبران خود را پی در پی برای آنان فرستاد تا آنان را به انجام تعهد و پیمان فطرتش وادار کنند، و آنان نعمت‌های فراموش شده‌اش را یادآوری کنند، و با تبلیغ و رساندن پیام او حجت را بر آنان تمام کنند و گنجینه‌های خود را برای آنان بر انگیزانند، و آیات قدرتش را به آنان بنمایند، از سقفی که روی سر آنان بلند داشته و گهواره‌ای که در زیر آنان فرو نگهداشته. و نیز در رابطه با اهداف و آرمان‌های اسلام و حکومت اسلامی فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ»[۵].

سپاس خداوند را که شریعت اسلام ر ا مقرر فرمود، پس کناره‌های آب زلال آن را برای آنان که به آن کناره‌ها درآیند آسان و در دسترس قرار داد؛ وپایه‌های آن را در برابر هم آوردان آن مستحکم و تزلزل ناپذیر داشت، پس آن را موجب امنیت پیوستگان به آن و منشاء سلامت برای کسانی که در آن وارد شوند قرار داد و برهانی برای آن کس به آن احتجاج کند و گواهی برای کسی که به آن در برابر خصم استناد جوید، و نوری برای کسی که از آن روشنائی بگیرد، و فهم و دانشی برای کسی که به‌وسیله آن بیاندیشد، و خرد و عقلی برای کسی که در آن تدبّر کند و آیه و نشانه‌ای برای کسی که نشانه‌ای بجوید و بصیرتی برای آن کس که از عزم برخوردار باشد، و عبرت و پندی برای کسی که از آن پند گیرد، و راه نجاتی برای کسی که به آن باور داشته باشد، و تکیه‌گاه مطمئنی برای آن کس که به آن اعتماد کند، و آسایشی برای کسی که خود را به آن بسپارد، و سپری برای آن کس که بردبار باشد. در این متن همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، افزون بر امنیت، و صلح، رشد فکری و عقلی و آسایش و آرامش روانی به عنوان اهداف اسلام معرفی شده‌اند. در روایت از حضرت رضا(ع) در زمینۀ وظایف و نقش امام و رهبری سیاسی الهی در جامعه آمده است: «أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ حُجَجُ اللَّهِ وَ دُعَاتُهُ وَ رُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ يَدِينُ بِهَدْيِهِمُ الْعِبَادُ وَ تَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وَ يَنْمُو بِبَرَكَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَيَاةً لِلْأَنَامِ وَ مَصَابِيحَ لِلظَّلَامِ وَ مَفَاتِيحَ لِلْكَلَامِ وَ دَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ»[۶]. رهبرانی از سوی خداوند که به حق رهنمایند و به حق عدل و قسط را بر پا می‌کنند، حجت‌های خدا و دعوت کنندگان به سوی او و سرپرستان خلقند. بندگان خدا با راهنمایی آنان زندگی خود را سامان می‌‌بخشند، و به نور آنان شهر و دیارها روشن و آباد می‌گردد، خداوند آنان را مایه حیات مردم، و چراغ راه تاریکی‌ها، و کلیدهای سخن، و پایه‌های اسلام قرار داده است.

بنابر آنچه در این متون آمده تربیت و تزکیه و رشد و تعلیم و پرورش صحیح اخلاقی و معنوی جامعه در صدر اهداف حکومت اسلامی و رهبری جامعه اسلامی است. در نظام سیاسی اسلام وظیفۀ حکومت تنها مدیریت و تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و تأمین امنیت و نیازهای عمومی جامعه نیست، بلکه افزون بر همۀ اینها رشد و تعالی دادن به جامعه، و جامعه را به سوی کمال راهبری کردن و به تعبیر قرآن کریم مردم را از ظلمات به نور بردن است. ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ[۷]. ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۸]. بر اساس هدف نخستین نظام سیاسی اسلام - یعنی رشد و تعالی جامعه - نگاه نظام سیاسی اسلام به جامعه به عنوان یک مجموعۀ ایستا نیست؛ بلکه جامعه از دیدگاه اسلام مجموعه‌ای پویاست که وظیفۀ نظام سیاسی اسلام هدایت این مجموعۀ پویا به سوی کمال مطلوب و برترین است.[۹]

بسترهای رشد جامعه

یکی از بنیادی‌ترین اهداف عدالت سیاسی آن است تا بسترهای رشد و پیشرفت سیاسی جامعه در عرصه‌های مادی و معنوی فراهم شود، بسترهایی که یاری‌گر انسان برای رسیدن به جایگاه شایسته خود است. انسان دارای سرشتی اجتماعی است؛ جامعه، قدرت و حاکمیت سیاسی اگر بستر و زمینه‌ای مطلوب فراهم آورد، استعدادهای او شکوفا می‌گردد و به رشد هماهنگ با مفهوم دقیق قرآنی خواهد رسید؛ اما اگر حکومت یا جامعه‌ای فاسد و گمراه باشد، رسیدن به کمال و پویایی برای او بسیار سخت خواهد بود؛ پس به نظر می‌رسد یکی از اساسی‌ترین سازوکارهای پی‌ریزی جامعه مطلوب و ایجاد بسترهای رشد در جامعه، عدالت سیاسی می‌باشد. عدالتی که فرایند سنجیده و دقیق قدرت سیاسی را در جامعه مورد توجه قرار می‌دهد، حقوق شهروندان را به رسمیت می‌شناسد و برای رسیدن هر فرد به آن حقوق، برنامه‌ریزی می‌کند و مهم‌تر از همه آنکه زمینه حضور فعالانه و مسئولانه شهروندان را فراهم می‌کند و شایستگان و صالحان در مصدر قدرت قرار گیرند. عنصری که می‌تواند، گامی اساسی برای رشد و شکوفایی جامعه باشد. طبق دیدگاه بعضی از اندیشمندان شرط اساسی دینی بودن جامعه، اجرای عدالت است؛ چراکه با اجرای عدالت است که مقتضیات رشد در جامعه ایجاد می‌شود[۱۰].

وقتی که به آیات قرآن کریم می‌نگریم، رسالت و کارکرد قرآن، هدایت به رشد معرفی می‌شود: ﴿فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ[۱۱].

اصل در این لغت، اهتداء و هدایتگری به سوی خیر و صلاح است و ضد ضلالت است؛ آن‌گونه که «غی» که نقیض «رشد» به معنای فرورفتن در فساد است[۱۲]. در لغت آمده است رشد، نقیض «غی»، گمراهی و ضلالت است[۱۳]. در مفردات راغب نیز همین معنا ذکر شده است و آمده است که «رشد» در معنای هدایت استعمال می‌شود[۱۴]. رشد در اصطلاح به معنی لیاقت و شایستگی برای نگهداری و بهره‌برداری از امکانات و سرمایه‌هایی که در اختیار انسان قرار داده شده است[۱۵]. در المیزان نیز آمده است که رشد به معنای هدایت و راهبری به سوی نجات[۱۶] و هدایتگری به سوی مطلوب است[۱۷].

با توجه به همین نکته است که بر اساس آموزه‌های قرآن، رهبران و انبیای الهی که مهم‌ترین ویژگی آنان عدالت‌ورزی است، دارای رشد و هدایت هستند، فرد پس از آنکه به آن درجه عالی برسد، می‌تواند ارشاد جامعه را به دست گیرد؛ آن‌گونه که حضرت موسی (ع) نیز از حضرت خضر (ع) طلب می‌کند تا راهبر او باشد؛ چراکه آنچه به ایشان تعلیم شده است، دارای رشد و صلاح می‌باشد: ﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا[۱۸].

درباره حضرت ابراهیم (ع) در قرآن کریم می‌خوانیم: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ[۱۹].

علامه طباطبایی می‌نویسد رشد بر خلاف «غیّ» به معنای اصابت به واقع است که تجلی آن در حضرت ابراهیم، هدایت‌گری تام و فطری او است به سوی توحید و سایر معارف و آموزه‌های حق[۲۰].

رشد و آگاهی او با توجه به آیات بعد، نشان از حضور اجتماعی آن و ایفای نقش در جامعه دارد؛ زیرا او هنگامی که جواب غیر منطقی قوم خود را شنید که می‌گفتند: ﴿قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ[۲۱].

خطاب به آنان فرمود: ﴿قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۲].

از دیگر سو می‌دانیم حضرت ابراهیم، دارای جایگاه امامت است؛ امامتی که شرط آن عدالت و عدم ظلم در همه ساحت‌های فردی و اجتماعی است که در آن حضرت، به مقام عصمت می‌رسد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۳].

همچنین، ایمان آورنده قوم موسی نیز به مردم سفارش می‌کند با پیروی از او به رشد و هدایت دست یابند؛ گفت: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ[۲۴].

پس بر اساس آیات قرآن کریم، راهبر جامعه، عادل است و دارای رشد. هنگامی که این ساحت از شخصیت امام در جامعه حضور می‌یابد، می‌تواند زمینه‌ساز رشد سیاسی- اجتماعی گردد؛ حضرت ابراهیم (ع) با توجه به ویژگی هدایت‌گری خود، جامعه را به سوی رشد، افزایش آگاهی و کاربست توانمندی‌ها و فعلیت‌بخشی به آنها، هدایت می‌کند. اثر نمودار رشد، شکفتگی استعدادها، آرامش و تصمیم برای پیشبرد هدف‌ها و حاکمیت بر غرایز، عادات، انگیزه‌ها و انفعال‌های نفسانی می‌باشد[۲۵]. این شکفتگی و پیشرفت در جامعه‌ای که فاسد باشد و حاکمان، ظالمانه رفتار کنند، به دست نمی‌آید یا کمتر حاصل می‌شود.

با عدالت، بستر رشد و عزتمندی فراهم می‌شود و به تعبیر سید قطب، امتی که کریم و عزتمند است، ممکن نیست که در آن، فردی، سرکشی کند. هرگز یک شخص، نمی‌تواند در میان امتی رشید و آگاه، طغیان کند، امتی که پروردگار خویش را می‌شناسد و به او ایمان دارد[۲۶].

همچنین به روایت قرآن، در جبهه مخالف نیز می‌دانیم که فرعون و فرعونیان، دارای رشد و آگاهی نیستند؛ قدرتْ‌محوران، استبداد و خودمحوری را پی‌ریزی می‌کنند؛ در کلام الهی از یک سو بیان می‌شود که موسی (ع) را با آیات و حجت آشکار به سوی فرعون و پیرامونیانش فرستادیم و در ادامه تأکید می‌کند که فرعون به عنوان مظهر حاکمیت طاغوت و قدرت فاسد، امر رشیدانه نداشت: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ[۲۷].

هرچند می‌دانیم با توجه به آن وجه خودخواهی و خودبینی مستبدین، آنان تنها خود را صاحب رشد و فهم معرفی می‌کنند و چنین القا می‌کنند که مردم را به رشد راه می‌برند: ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ[۲۸].

بنابراین با حضور عدالت آن هم به ویژه در عرصه رهبری سیاسی - جتماعی، جامعه، مناسب‌ترین زمینه‌های رشد و کمال انسان و بهترین راهی که انسان‌ها را به مقصد می‌رساند، فراهم می‌شود؛ البته برخی بر این باورند که جامعه عادلانه، زندگی سعادتمندانه به همراه می‌آورد و چنین نیست که عدالت واسط باشد. مطهری نقل می‌کند که ابوعلی سینا، عدالت اجتماعی را هدف اصلی می‌داند، بدین معنا که عدالت در میان مردم همان زندگی سعادتمندانه در دنیاست[۲۹]؛ در حالی که در جامعه ظالمانه و مستبدانه اصولاً جامعه به گمراهی رفته، فضا و بستر برای رشد و آگاهی فراهم نمی‌شود و حتی افراد آگاه به حاشیه و انزوا کشانده می‌شوند.

انسان، خلافت را در زمین بر عهده گرفت تا در مسیر اطاعت از خداوند، عدالت را میان خلق اقامه کند. وقتی خود از این حق بهره نمی‌گیرد، آثار آن در تعدی و تجاوزهایی بارز می‌شود که از او نمود می‌کند[۳۰].

هدف مطلق و نهایی دین، نورانی شدن انسان‌ها و رسیدن آنان به شهود و لقاء الله و دارالقرار است و از این‌رو قیام مردم به قسط و عدل ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۳۱] و حتی عبادات، همگی اهداف نسبی و متوسط دین هستند. مسائل عبادی و سیاسی، وسائلی برای رسیدن فرد و جامعه به آن هدف نهایی می‌باشند و همگی صراط و راهند و راه، هیچ‌گاه نمی‌تواند هدف نهایی باشد؛ ولی در عین حال، سیاست، امری ضروری است و در همه شئون زندگی انسان و در همه احکام و دستورهای اسلام ملحوظ شده است؛ به گونه‌ای که قوانین دینی، جدای از سیاست نیست و سیاست صحیح نیز خارج از قوانین اسلامی نخواهد بود[۳۲].

این در حالی است که در جوامع عادلانه، آزادی نیز وسیله و مسیری می‌شود تا جامعه را در فرایند رشد و کمال، یاری دهد، امری که در قرآن جایگاهی بلند دارد، عدالت و عدالت‌خواهی، مفهومی جامع و دربرگیرنده است که به همراه خویش، آزادی را نیز دارد؛ البته اجرای عدالت و امنیت عمومی برای آن است که مردم در فراگردی آزادانه از حقوق اجتماعی خود برخوردار شوند و به بالاترین مراحل قرب الهی دست یابند.

عدل، هدف نهایی رسالت پیامبران نیست. قرآن کریم عدل را برای مردم میانه حال به عنوان رسالت قلمداد می‌کند، اما برای انسان‌های سالک، هدف اصلی آن است که پرده‌های تاریکی را بدرند و راهی به نور بگشایند. آیه یکم سوره ابراهیم گواه این مطلب است؛ لذا میان «انسان عادل» و «انسان نورانی» تفاوت بسیاری است. انسان عادل، عدل را برپا می‌دارد، زیرا این کار را وظیفه خود می‌شمارد؛ اما انسان نورانی خود سرچشمه عدل است و عدل از او جلوه‌گر می‌شود[۳۳].

نزدیکی به خداوند آن‌گاه به دست می‌آید که صفات الهی در انسان جلوه‌گر شود، یکی از صفات الهی، عدل است و انسانی که بخواهد به جایگاه قرب الهی برسد، باید این صفت را در خویشتن پدید آورد، طبیعی است که گاهی این ویژگی فردی است که تنها حیطه‌ای کوچک و محدود را شامل می‌شود و گاه عرصه‌ای اجتماعی و سیاسی را در بر می‌گیرد که می‌تواند مقدمات رشد و پویایی یک جامعه را فراهم سازد.[۳۴]

منابع

پانویس

  1. «و (بدانید این تغییر قبله، به خاطر آن بود که) نعمت خود را بر شما تمام کنم، شاید هدایت شوید. * همان گونه که (برای هدایت شما) پیامبری از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاکیزه سازد؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۰-۱۵۱.
  2. «خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگی بخشید، هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ تا آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  3. «او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶.
  6. اصول كافی، ج۱، ص۲۰۴.
  7. «(قرآن) کتابی است که برتو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی‌ها به روشنائی و نور برون بری» سوره ابراهیم، آیه ۱.
  8. «از طرف خدا، نور و کتاب روشنگری به سوی شما آمد * خداوند به برکت آن، کسانی را که از رضای او پیروی کنند، به راه‌های سلامت و امنیت، هدایت می‌کند؛ و به فرمانش، آنان را از ظلمت‌ها خارج ساخته به سوی نور می‌برد؛ و آنها را به سوی راه راست، هدایت می‌نماید» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
  9. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۵۹-۱۶۳.
  10. محمدرضا حکیمی، جامعه‌سازی قرآنی، ص۱۴۳.
  11. «آنگاه گفته‌اند: ما قرآنی شگفت‌انگیز را شنیده‌ایم * که به سوی راهدانی رهنمون می‌گردد» سوره جن، آیه ۱-۲.
  12. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۱۳۹.
  13. خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۶، ص۲۴۲.
  14. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۵۴.
  15. مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۱۳۳.
  16. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۲۶۵.
  17. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۲۶۴.
  18. «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموخته‌اند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه ۶۶.
  19. «و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.
  20. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۹۷.
  21. «گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۵۳.
  22. «گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید» سوره انبیاء، آیه ۵۴.
  23. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
  25. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۲، ص۷۲.
  26. ر. ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۶، ص۳۸۱۶.
  27. «و بی‌گمان ما موسی را با نشانه‌های خویش و با حجّتی روشن فرستادیم * نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۶-۹۷.
  28. «فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
  29. مرتضی مطهری، هدف زندگی، ص۱۵.
  30. عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸۶.
  31. «تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  32. عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۳۳۴.
  33. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۲۱۱.
  34. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۱۴۵-۱۵۱.