امام حسن مجتبی در زمان عثمان
امام حسن(ع) در وداع ابوذر
زمانی که عثمان، ابوذر غفاری را تبعید کرد دستور داد کسی به بدرقه او نرود، اما امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع) در بدرقه او شرکت کردند. امام مجتبی در مراسم تودیع ابوذر فرمود: عمو جان! اگرنه این بود که وداعکننده باید خاموش باشد و بدرقهکننده ناگزیر باید بازگردد، سخن [از بیان آنچه در دل میگذرد] ناتوان میماند و افسوس [رفتنت] درازا میکشد و بر تو از این قوم رفت، آنچه را که میبینی. پس با یاد کردن گذرایی دنیا [اندوه] آن را از خود وانه و سختی آن را به امید مابعدش (سرای آرامش و امان) نادیده بگیر و بردباری پیشه کن تا در روز رستخیز به هنگام دیدن پیامبرت، رسول اکرم(ص) او را از خویشتن خشنود بیابی[۱].
این سخنان را امام حسن(ع) زمانی بر زبان آورد که به اتفاق پدر و برادر و عمویش عقیل و پسر عمویش عبد الله بن جعفر و ابن عباس، در بدرقه ابوذر صحابی جلیل القدری که در راه خدا و حق، جهاد و مبارزه کرد و آن همه ستم و بیداد و اهانت و رنج و مصیبت را به جان خرید تا سرانجام تنها و غریب در تبعیدگاهش «ربذه» به دیدار معبود شتافت، شرکت جسته بود.
سخنان امام حاکی از موضعگیری ژرف آن حضرت در قبال اعمال ناروای خط حاکم بهشمار میآید. وی با این سخنان در اجرای اهدافی که ابوذر آنها را دنبال میکرد، تشریک مساعی داشت؛ زیرا ناگزیر میبایست فریادی سر داده شود تا امّت مسلمان را از خواب غفلت بیدار کرده و آنان را به حقیقت ماجرا و رخدادها آگاه سازد و بدانان بفهماند که حاکم و فرمانروا برای همیشه معاف و برکنار از مؤاخذه و توبیخ نبوده و فراتر از قانون نخواهد بود. بلکه پشتیبان و مدافع قانون است. بنابراین، اگر حاکمی اسیر نفس خود شد تا هرگونه مخالفتی را انجام داده و یا با استفاده از نقش محوری خود، آن را در خدمت هوای نفس و منافع شخصی خویش قرار دهد، هریک از آحاد مسلمانان میتواند بلکه بر او واجب است آشکارا سخن حق را بر زبان آورد و در رفع ستم و بیداد و انحراف بکوشد.
از سویی، اگر شرایط آن زمان به امیر مؤمنان و حسنین(ع) و پیروان آنها اجازه نمیدهد موضعی چون ابوذر اتخاذ کنند باید حداقل دیدگاه خود را که همان نظریه اسلام است در آن قضیه ابراز دارند؛ زیرا این کار میتواند بر موضعگیری بزرگ وی، بعدی تبلیغی و ژرفایی فکری و سیاسی ببخشد و دستآوردها و نتایجی که از آن حاصل خواهد شد مورد حمایت قرار دهد.
با دقت در سخنانی که امام حسن(ع) در آن بحبوحه به ابوذر فرمود درمییابیم رفتار مخالفان با ابوذر موجب تأسف عمیق آن حضرت شد و سپس با تشویق ابوذر، وی را در موضعگیریاش از او پشتیبانی میکند و رضایت رسول اکرم(ص) و فراتر از آن خشنودی خدای سبحان را در آن میداند. چنان که حضرت میکوشد از بار دشواریهای ابوذر بکاهد و بدو بینش صحیحی ارائه میدهد که میتواند شدت رنج و مصیبت او را کاهش دهد و رویارویی با مصائب و مشکلاتی را که در انتظار وی بود بر او آسان گرداند آنجا که فرمود: دنیا را با به یاد آوردن زودگذر بودن آن، رها کن و دشواری و سختی آن را به امید ما بعدش نادیده بگیر[۲].
شرکت امام حسن(ع) در فتوحات
به گفت برخی از تاریخنگاران در سال سیام هجری، سعید بن عاص به «طبرستان» حمله برد ساکنان آن سامان در دوران خلافت عمر با سوید بن مقرن در برابر مالی که به او پرداختند پیماننامه صلحی ایجاد کرده و سپس پیمانشکنی کردند. سعید بن عاص به اتفاق امام حسن و امام حسین و ابن عباس با آنان به نبرد پرداختند و زمانی که مسلمانان در صدد فتح آفریقا برآمدند، عثمان سپاهی از مدینه تدارک دید که جمعی از صحابه از جمله ابن عباس، فرزند عمر، فرزند عمرو عاص، فرزند جعفر، امام حسن و امام حسین و فرزند زبیر در آن حضور داشتند و همگی در سال ۲۶ هجری به همراه عبدالله بن ابی سرح بدان سامان گسیل شدند[۳]. ادعای شرکت حسنین(ع) در جنگها و فتوحات ـ به دلایلی که برمیشمریم ـ مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است.
۱. فتوحاتی که در آن دوران انجام میپذیرفت بهطور عموم در جهت منافع والا و ارزشمند اسلام انجام نمیگرفت؛ زیرا حکام و فرمانروایان از آن فتوحات در مسیر رسیدن به اهداف و خواستهها و فرونشاندن آتش غرورشان، بهره میبردند و در حقیقت فتوحات اسلامی با غنایم و گسترش نفوذی که درپی داشت سبب خرسندی و شعف آنان میشد. آیین مقدس اسلام از دیدگاه برخی حکام و فرمانروایان جز شعاری که آن را در خدمت سلطنت و حکومت و سبب تقویت آن میدانستند، معنای دیگری نداشت.
در جهت توجه و اهتمام فرمانروایان و هوادارانشان و کلیه کسانی که به آنان منسوب بودند، به گردآوری اموال و دارایی و دستیابی به غنایم به حق یا ناحق، میتوانیم شواهد و ادله فراوانی ارائه دهیم، ولی تنها به این فراز بسنده میکنیم که: وقتی زیاد، حکم بن عمر غفاری را به خراسان گسیل داشت وی و همراهانش در آن سامان به غنایم فراوانی دست یافتند، زیاد طی نامهای به حکم نوشت. اما بعد؛ امیر المؤمنین (معاویه) با نوشتن نامه به تو خواسته است که سیم و زر غنیمتی را نزد وی بفرستی و از تقسیم آنها میان مسلمانان خودداری کنی، حکم از انجام این فرمان سر باز زد، و آنها را بین مسلمانان تقسیم کرد معاویه فردی را برای گوشمالی وی اعزام کرد و او را به بند کشید و زندانی نمود و در غلّ و زنجیر جان سپرد و با آنها مدفون شد و گفت: (در قیامت) انتقام خواهم گرفت[۴].
در دوران خلیفه دوم عمر بن خطاب[۵] آزار و اذیت مردم با گرفتن جزیه از آنها آغاز شد، بلکه میبینیم جزیه را حتی بر اهل ذمّهای که اسلام را پذیرفته بودند به این بهانه که جزیه به منزله مالیت بر غلام و برده است و اسلام مالیات را از برده برنداشته، الزامی کردند. ولی بنا به نقل تاریخنگاران: عمر بن عبد العزیز با این سیاست به مخالفت برخاست و جزیه را از آنان برداشت[۶].
چنانکه عمر بن خطاب کوشید تا از شخصی که اسلام آورده بود به بهانه اینکه جهت پناهجویی به اسلام، به دین گرویده، جزیه دریافت کند. آن شخص به عمر گفت: آیین اسلام پناه و ملجأ مردم است، عمر گفت: راست گفتی: اسلام پناه و ملجأ مردم است[۷]. و در موارد زیادی جزیه مسیحیان را افزایش داد که معروف و مشهور است[۸].
خالد بن ولید که سپاهیانش را برای حمله به سرزمین عراق تشویق میکرد به آنان گفت: آیا نمیبینید در این سرزمین، مواد خوراکی و نعمت، چونان زمینی پر از خاک، فراوان یافت میشود؟ به خدا سوگند! اگر جهاد در راه خدا و دعا در پیشگاه او را بر خود لازم نمیشمردیم و جز گذران زندگی هدف دیگری نداشتیم، جا داشت بر این منطقه یورش برده و قبل از دیگران آن را به تصرف خود درآوریم و کسانی را که همراه با شما در جنگ و مبارزه شرکت نجستند در فقر و گرسنگی قرار دهیم.
در فتح «شاهرتا» برخی از غلامان و بردگان مسلمانان، برای مردم مدینه اماننامه دادند، ولی مسلمانان پذیرا نشدند و سرانجام قضیه را با عمر بن خطاب در میان گذاشتند، وی نوشت: «برده مسلمان از مسلمانان بهشمار آمده و اماننامه او نیز مانند اماننامه مسلمانان است. راوی میگوید: با این نوشته عمر غنایمی را که در آستانه دستیابی به آنها بودیم، از کف دادیم...»[۹].
آنچه را خالد بن ولید در عبارت قبل بر زبان آورده، همه واقعیت نیست زیرا اموالی که به طبقه مستضعف سربازان میرسید بسیار اندک بود و سدّ جوع آنان را نمیکرد و فوق العاده محدود بوده و به سرعت پایان مییافت در صورتی که این طبقه، توان و نیروی اصلی ماشین جنگ را تشکیل میدادند. بنابراین، در بیشتر فتوحات یاد شده جنگ و نبرد مشخصا در جهت دستیابی به غنایم و اموال صورت میپذیرفت.
۲. فرمانروایان در مسیر تأمین خواستههای جوانان و فرونشاندن غرورشان، از آن فتوحات بهره میگرفتند؛ زیرا درصدد بودند آنان را برای رسیدن به منصبهای بالا شایستگی لازم بخشیده و شخصیت آنها را ظاهر سازند. از اینرو، معاویه پسرش یزید را به فرماندهی سپاهی برای حمله به برخی مناطق، مجبور میساخت[۱۰].
۳. حاکمان، از فتوحات و کشورگشاییها در جهت دور ساختن اعتراض کنندگان به سیاستهای خود و ناراضیان از عملکردشان، استفاده میکردند به عنوان مثال: وقتی موج نارضایتی مردم از عثمان بالا گرفت برخی از کارگزاران و مشاورانش از جمله: معاویه، عمرو عاص و عبد الله بن عامر[۱۱] را فراخواند تا برای رویارویی با اعتراض مردم در قبال سیاستهای خود و درخواست مردم مبنی بر عزل و برکناری کارگزاران[۱۲] وی و جایگزینی افرادی شایستهتر، با آنان به مشورت بپردازد، عبد الله بن عامر با چنین پیشنهادی به وی، اظهار داشت: «ای امیر المؤمنین! به نظر من شما مردم را به جهاد فرمان بده تا مردم را به خود مشغول سازد و آنها را همچنان در مناطق جنگی نگاهدارد تا تسلیم تو شده و تنها در اندیشه خود و اداره کردن اسب خویش و گرفتن شپش سرشان باشند...». در نقلی دیگر میافزاید: «عثمان کارگزارانش را به سر کارهایشان بازگرداند و دستور داد کارگزاران قبلی را در تنگنا قرار دهند و مردم را در جمع گروههای اعزامی در دیار دشمن نگاهدارند و تصمیم گرفت پرداختی آنان را تحریم کند تا از او فرمان برده و بدو نیازمند گردند»[۱۳].
۴. جهاد ابتدایی باید با اجازه پیشوای عادل صورت گیرد[۱۴] و پیشوایان حق در آن زمان، شرکت جستن در چنین جنگهایی را نه تنها به مصلحت نمیدیدند بلکه آنها را سودمند نیز تلقّی نمیکردند. روایت شده: امام صادق(ع) به عبد الملک بن عمرو، فرمود: عبد الملک! چرا به مناطقی که همشهریانت یورش بردهاند لشکرکشی نمیکنی؟ میگوید: عرض کردم: منظورتان کدام مناطق است؟ حضرت فرمود: حده، آبادان، مصیصه و قزوین. عرضه داشتم: در انتظار دستور شماییم تا از شما پیروی نماییم. امام(ع) فرمود: آری، به خدا سوگند! اگر در این کار خیر و صلاحی وجود داشت، کسی نمیتوانست بر ما پیشی گیرد[۱۵].
تعدادی از روایات دلالت دارد که ائمه(ع) نه تنها پیروان خود را برای شرکت در اینگونه جنگها تشویق نمیکردند بلکه آنها را از این کار باز میداشتند و حتی برای مرزبانی آنان نیز موافقت نمیکردند و هزینه و صرف اموال و دارایی را از آنان در این راه نمیپذیرفتند، هرچند پرداخت این هزینه را با نذر بر خود لازم ساخته بودند[۱۶]. ولی اگر دشمن ناگهانی به سرزمینهای اسلامی حمله کرد تنها دفاع از اسلام بر مسلمانان واجب است نه دفاع از آن فرمانروایان[۱۷]. بلکه علی(ع) در روایتی میفرماید: «لَا يَخْرُجِ الْمُسْلِمُ فِي الْجِهَادِ مَعَ مَنْ لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْحُكْمِ وَ لَا يُنْفِذُ فِي الْفَيْءِ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ هیچگاه مسلمانان همراه با افراد بیایمان بر ضد حکومت به جهاد برنمیخیزند؛ زیرا در چنین صورتی فرمان خدای عز و جل در مورد اموال غنیمتی قابل اجرا نیست.
مؤید این معنا این است که روزی عثمان بزرگان صحابه از جمله امام علی(ع) را در مسجد رسول خدا(ص) گرد آورد و پیرامون مسأله جنگ آفریقا با آنان به مشورت پرداخت، نظر اکثریت این بود که چنین جنگی توسط انسانهای مغرض و هوسران و منحرف، انجام نپذیرد[۱۸].
بنابراین، ائمه(ع)- بیتردید- در توسعه قلمرو اسلام و گسترش آن در سراسر گیتی علاقه فراوان داشتند، ولی شیوه و روش فتح و کشورگشایی حاکمان اشتباه و زیانآور بود و اهداف موردنظر را عملی نمیساخت[۱۹].
بههرحال، تمام موارد یادشده کافی است که بر صحّت شرکت امام حسن و امام حسین(ع) در جنگهای گرگان و آفریقا، هالهای تیره از شک و تردید ایجاد نماید. افزون بر این، تعدادی از کتب تاریخی از شخصیتهای زیادی که در فتح آفریقا شرکت داشتهاند نام برده، ولی از امام حسن و امام حسین(ع) نامی به میان نیاوردهاند با اینکه این دو بزرگوار از شخصیتهایی بهشمار میآمدند که در صورت شرکت در چنین عرصهها، سیاست زمان خلفا با آب و تاب از آنان نام میبرد.
۵. مؤید این مطلب این است که امام علی(ع) از ورود فرزندانش حسن و حسین در جنگ صفین و جمل جلوگیری به عمل آورد، وقتی آن حضرت دید- امام حسن به سرعت آماده مبارزه شده، فرمود: این جوان را به فرمان من نگاهدارید و از جنگیدن او جلوگیری کنید مبادا با شهادتش پشتم را بشکند که دریغم میآید با مرگ این دو جوان یعنی حسن و حسین نسل رسول خدا(ص) قطع شود[۲۰].
این سخنان زمانی از آن حضرت صادر میشود که از وجود فرزندان زیادی بهرهمند است. بنابراین؛ چگونه آن حضرت به آن دو اجازه میدهد به همراه فرماندهی اموی یا غیر اموی به جنگ بپردازند در صورتی که غیر از آن دو، فرزندی نداشت و یا اگر داشت تعدادشان اندک بود؟!
از کلیه مطالب یاد شده اطمینان مییابیم که نسبت شرکت حسنین(ع) در جنگهای آن زمان، عاری از حقیقت و صحّت است[۲۱].
امام حسن(ع) و محاصره عثمان
به نقل برخی تاریخنگاران، وقتی شورشیان خانه عثمان را به محاصره درآوردند، امام امیر مؤمنان(ع) فرزندش حسن و حسین را برای دفاع از او بدانجا اعزام کرد، بلکه این عده از مورخان گفتهاند: امام حسن(ع) بر در خانه عثمان در اثر تیراندازی مردم به عثمان، زخمی شد و خون بدنش را فراگرفت پس از آن شورشیان، محاصره خانه عثمان را تنگتر کرده و او را به قتل رساندند و امام علی(ع) آشفته و اندوهگین از راه رسید و سیلی محکمی به صورت حسن و با قبضه شمشیر به سینه حسین(ع) کوبید و دیگران را مورد پرخاش قرار داد و از اینکه آنها نگاهبانی در خانه را بر عهده داشتهاند و عثمان کشته شده، بدانها اعتراض کرد[۲۲].
گروهی دیگر از تاریخنگاران با استناد به اینکه عملکرد عثمان با شیوه رفتار علی و فرزندانش بسیار فاصله داشته و بعید به نظر میرسد این بزرگواران موضعی مخالف و جدای از مواضع دیگر صحابه گرانقدر اتخاذ کرده باشند، رخداد یاد شده را بعید شمردهاند. این دسته از مورخان در خصوص دفاع امام حسن(ع) از عثمان به فرض صحت آن، میافزایند: این عمل امام حسن(ع) صرفا برای توجیه موضعگیری خود و پدرش انجام پذیرفته تا در ریختن خون عثمان شرکت نداشته باشند و غرضورزان، وی را به چیزی متهم نکنند[۲۳].
سید مرتضی در اینکه امیر مؤمنان(ع) فرزندانش را برای دفاع از عثمان اعزام کرده باشد، شک و تردید نموده و میگوید: «امیر مؤمنان(ع) این دو بزرگوار را بدین جهت اعزام کرد- البته اگر اعزام کرده باشد- تا از هتک حرمت خانواده عثمان و تعمّد در قتل او و از محروم شدن اهل و عیال و زنان وی از رسیدن مواد خوراکی و آشامیدنی، جلوگیری به عمل آورند نه برای اینکه از درخواست مردم مبنی بر برکناری عثمان از قدرت، ایجاد مانع نمایند»[۲۴].
علامه حسنی میگوید: «بعید به نظر میرسد که امیر مؤمنان(ع) گلهای بوستان پیامبر اکرم(ص) را در آن گیر و دار به دفاع از ستمکاران وادارد، در صورتی که آن بزرگوار جان عزیز خود و زندگیاش را سراسر وقف اجرای حق و عدالت و ستاندن حق ستمدیدگان کرده بود»[۲۵]. در حالی که برخی پژوهشگران بر این باورند که: «خلیفه با رفتار ناپسندی که داشت سزاوار کشتن بود؛ چراکه کشندگان وی و کسانی که از کشتنش خرسند بودند، جمعیت انبوهی از صحابه بزرگ را تشکیل میدادند و با عقل سازگار نیست که امام حسن و امام حسین(ع) در برابر این بزرگان ایستادگی کرده و آنها را از این کار باز داشته باشند»[۲۶].[۲۷]
نکتهها
- سخن این دسته از تاریخنگاران که کشندگان عثمان و کسانی را که از کشته شدن وی خرسند بودهاند، صحابه بزرگوار دانستهاند، صحیح است ولی بیتردید میان آنان افرادی چون عایشه و طلحه و زبیر و دیگران وجود داشتهاند که خود، بر عثمان شوریدند آنهم نه در جهت پیروزی حق، بلکه برای دستیابی به سود و بهره دنیوی، چنانکه موضعگیری این افراد در حکومت امام علی و بیعت با آن حضرت در پی کشته شدن عثمان اثبات کننده این معنا است.
- اینکه بیان شده امام علی(ع) سیلی به صورت حسن زد و بر سینه حسین کوبید، مورد اتفاق همه تاریخنگاران نیست زیرا امام(ع) مکرّر تأکید فرموده بود که کشته شدن عثمان نه سبب خرسندی وی شده و نه موجبات نگرانیاش را فراهم ساخته است[۲۸]. از سویی آن بزرگوار حسنین(ع) را به کوتاهی در اجرای فرمانی که بدانها صادر فرموده بود، متهم نساخت؛ زیرا آن دو، از جمله کسانی بودند که خداوند به پاکی و منزه بودن آنان از آلودگیها تصریح و نبی اکرم(ص) به مجد و عظمت و عشق و علاقه زاید الوصفش نسبت به آن بزرگواران تأکید نموده بود.
- در مورد دفاع از عثمان باید گفت که: امیر مؤمنان علی(ع) هرچند خلافت عثمان را از پایه و اساس مشروع نمیدانست و از مخالفتها و هتک حرمتهایی که همواره از هیئت حاکمه صادر شده، کاملا آگاهی داشت ولی برترین و شایستهترین راهحل قضیه را این شیوه انفعالی نمیدانست. از آن حضرت نقل شده در مورد عثمان چنین فرمود: عثمان استبداد و خودکامگی را در حکومت خود از حدّ گذراند و مردم نیز بیش از حدّ بیتابی و فغان کردند.
سخنان امام بدین جهت بود که کاربرد این شیوه به خصوص و کشته شدن عثمان در آن شرایط و بهگونهای که اتفاق افتاد، نه تنها خدمتی به اسلام نمیکرد بلکه ضرر و زیان فوق العاده سهمگینی بر آن وارد میساخت و به طمعورزان و غرضورزانی که در انتظار فرصت بودند میدان میداد از نادانی و جهل مردم بهره برده و شعار خونخواهی عثمان را سر دهند.
اگر علی بن ابی طالب(ع) به کشته شدن عثمان به نحوی که صورت پذیرفت، تمایلی نداشت ولی نمیخواست دفاع و حمایت از عثمان موجب شود که مردم در درک واقعیت دیدگاه امام در مورد عثمان و مخالفت با او، دچار اشتباه شوند. از اینرو، گاهی از مخالفتهای هیئت حاکم به گونهای صریح و گاهی با اشاره یاد میکرد، چنانکه در پاسخ کسانی که در مورد عثمان از او پرسشی داشتند گاهی صریح و گاهی غیر صریح و یا حداقل به نحوی سخن میگفت که به غرضورزان و فرصتطلبان اجازه نمیداد از آن سخنان محملی به دست آورده و به سود خود از آنها بهره جویند.
امام علی(ع) هیچگاه در برابر مخالفتهای ناپسندانه و زشتی که از ناحیه عثمان و هوادارانش صورت میگرفت ساکت نمینشست، بلکه همواره حقیقت را هر از گاهی آشکارا بیان میداشت. آن حضرت کوشید در مناسبتهای متعددی عثمان را پند و موعظه دهد به گونهای که عثمان نتوانست او را تحمل کند و از او خواست از مدینه خارج و به سرزمین ینبع برود[۲۹]. چنانکه عثمان در برابر امام حسن(ع) به صراحت گفت: تمایل به پند و موعظههای پدرش ندارد و دلیلش این بود که: «هرگاه مردم در مورد عثمان شکایتی نزد امام میبردند، آن حضرت فرزندش حسن را نزد عثمان میفرستاد وقتی این عمل مکرر صورت میگرفت، عثمان به امام حسن میگفت: پدرت میپندارد آنچه را خود میداند، هیچکس از آن آگاهی ندارد! ما خود به آنچه انجام میدهیم آگاهتریم... از این پس نزد ما میا! و علی(ع) پس از آن ماجرا فرزندش را نزد عثمان نفرستاد...»[۳۰]
بدینسان، پر واضح است که یاری حسنین(ع) نسبت به عثمان به فرمان پدر بزرگوارشان امام علی(ع) و کاملا هماهنگ با خط و مشی آنان که همان خط اسلام ناب و صحیح است، انجام پذیرفته و در شمار جانفشانیهای فراوان و بسیار مهم آنان در راه آیین اسلام تلقی میشود! چنانکه دلیلی روشن بر دوراندیشی و دقت و ژرفنگری امیر مؤمنان(ع) بهشمار میآید[۳۱].
آیا امام حسن(ع) زخمی شد؟
تنها مطلبی که باید بدان اشاره کنیم این است که ما در صحت موضوعی که روایت، مبنی بر زخمی شدن امام حسن(ع) در اثناء دفاع از عثمان یادآور شده، شک و تردید داریم؛ زیرا هرچند امکان دارد امام علی(ع)، حسنین و یا امام حسن را به تنهایی برای دفاع از عثمان بدانجا اعزام نموده باشد و آن دو نزد عثمان آمده و مسئولیتی را که پدرشان بدانها محوّل کرده بود بر او عرضه کرده باشند. ولی به نظر میرسد عثمان آن دو را برگردانده و پذیرای دفاع آنها از خود نشده باشد، در این خصوص عبارات متعددی داریم[۳۲] که به روشنی بیانگر این معنا است که به بیان یک مورد آن اکتفا میکنیم: «آنگاه، علی(ع) فرزندش حسن را خواست و بدو فرمود: پسرم! نزد عثمان برو و بدو بگو: پدرم میگوید: آیا دوست داری یاریات کنم؟ امام حسن نامه پدر را نزد عثمان برد و عثمان در پاسخ گفت: خیر، کمک نمیخواهم زیرا من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم... تا اینکه گفت:... امام حسن سکوت کرد و نزد پدر بازگشت و آنچه را عثمان گفته بود به عرض وی رسانید»[۳۳]
آری، شاید امام حسن(ع) بیآنکه در جنگ شرکت جوید، بلکه به جهت احترام ویژهای که مردم به او قائل بودند برای نجات عدّهای همکاری کرده باشد. در گفتوگویی که بین او و مروان حکم صورت گرفت، امام(ع) به مروان فرمود: «آیا تو خون کسی را که بر عثمان در خانهاش یورش برد و او را مانند شتر ذبح کرد، به زمین نریختی؟ به یاد داری که خود در آن روز صدای گوسفند سرداده بودی و چونان کنیزکی پست و فرومایه فریاد میزدی؟ آیا تو با دست خود کسی را از عثمان دور ساختی و یا با پرتاب تیری از او حمایت نمودی؟ در آن گیر و دار بندبند اعضایت میلرزید و چشمانت را بسته بودی و آنگونه که بنده و غلام از مولایش کمک میخواهد از من یاری خواستی و من تو را از کشته شدن نجات داده و به سویی بردم ولی اکنون معاویه را به کشتنم تحریک میکنی»[۳۴].
آیا امام حسن(ع) طرفدار عثمان بود؟
برخی تاریخنگاران با نسبت دادن تهمتهای ناروا به امام حسن(ع) ادعا کردهاند که آن بزرگوار به تمام معنا عثمانی بوده است و اظهار داشتهاند: «چه بسا در عثمانی بودنش افراطی بوده تا آنجا که روزی در پاسخ پدرش مطلبی را که پدر دوست نداشت، بر زبان آورد. راویان ماجرا را چنین آوردهاند که: روزی علی(ع) از کنار فرزندش حسن که مشغول وضو گرفتن بود عبور میکرد به او گفت: حسنجان! وضوی شاداب بگیر! امام حسن(ع) با این جملات تلخ بدو پاسخ داد و گفت: «دیروز مردی را که وضوی شاداب میگرفت، کشتید»[۳۵] تا اینکه گفت: «خداوند حزن و اندوهت را بر عثمان پایدار سازد» و در عبارتی دیگر از بلاذری منقول است که در پاسخ پدر گفت: «دیروز مردی را که وضوی شاداب میگرفت کشتی».
در ماجرای دیگری مدعی شدهاند که: «حسن بن علی به پدر عرضه داشت: ای امیر المؤمنین! من قادر به گفتوگوی با شما نیستم و سپس به گریه افتاد، علی(ع) بدو فرمود: سخن بگو و مانند زنان ناله مکن، امام حسن به پدر گفت: مردم، عثمان را به محاصره درآوردند، به تو دستور دادم از مردم فاصله بگیری و به مکه بروی تا عربها بر سر عقل آمده و بیدار شوند اما سرپیچی کردی سپس عثمان را کشتند و من به تو فرمان دادم از مردم فاصله بگیر تا این که گفت: و امروز به تو دستور دادم به عراق نرو؛ زیرا بیم دارم که در آن دیار غریب گمنام کشته شوی...»[۳۶].
روایات دیگری نیز وجود دارد که همین معنا از آنها استفاده میشود[۳۷]. ملاحظه میکنید پژوهشگری که با دقت در این روایات بنگرد، آشفتگی آنها کاملا برایش آشکار است تا چه رسد به اینکه فاقد شرایط پذیرش و حجت بوده و نمیتوان به صحت چنین روایاتی اعتماد و اطمینان حاصل کرد. افزون بر این، برخی پژوهشگران گفتهاند: آنگونه که مشهور است این گفتوگو بین امیر مؤمنان(ع) و حسن بصری که امام در حال وضو از کنارش عبور کرد، صورت گرفته است[۳۸]. به احتمال قوی دست جاعلان حدیث در ساختن و پرداختن اینگونه روایات نقش بسزایی داشته است که در این خصوص به نکاتی اشاره میشود.
نخست: چگونه میتوانیم بین مطالبی که در اینجا گفته شده و بین سخنان چند سطر قبل، جمع نماییم. در آنجا اظهار داشتند: امیر مؤمنان(ع) امام حسن و برادرش(ع) را برای دفاع از عثمان اعزام نمود و زمانی که از سرنوشت عثمان آگاه یافت، آشفته و اندوهگین از راه رسید و با این پندار که آن دو در انجام مأموریتشان کوتاهی کردهاند به صورت حسن که بدنش را خون فرا گرفته بود سیلی نواخت و بر سینه امام حسین قبضه شمشیر کوبید...؟!
دوم: پژوهشگری که کلیه موضعگیریهای امام حسن(ع) را به ارزیابی بنشیند ملاحظه خواهد کرد که آن بزرگوار همواره و با پافشاری زیاد از پدر بزرگوارش حمایت و پشتیبانی و از حق او دفاع میکرد و در جهت مردود ساختن دلایل و براهین دشمنانش، توجّه خاصی مبذول میداشت و در جنگهای جمل و صفین و در سختترین شرایط جنگ و نبرد بر قلب دشمن میتاخت و جان عزیز خویش را در راه دفاع از پدر و حقّانیت وی در معرض خطرات بزرگی قرار میداد بهگونهای که امام(ع) به یارانش فرمود: «این جوان (امام حسن) را به فرمان من از رفتن به میدان بازدارید که با شهادتش پشتم را نشکند».
در مورد دفاع امام مجتبی(ع) از حقانیت اهل بیت و حق خلافت آنان، قادر به شمارش و بیان تمام مواضع و سخنان آن بزرگوار در این زمینه نیستیم؛ تنها به ذکر نمونههایی جهت اقامه دلیل بر دفاع وی از مواضع پدر بزرگوارش بسنده میکنیم:
- از آن بزرگوار نقل شده که فرمود: ابوبکر و عمر تمام توجه خود را در امر خلافت مبذول داشتند در صورتی که تمام اختیارات مربوط به آن از آن ما بود. بیآنکه ما را در آن دخالتی دهند، زمام امور را به دست گرفتند و برای ما سهمی چونان سهم جدّه قرار دادند، هان! به خدا سوگند! آن روز که مردم شفاعت ما را درخواست کنند، آن دو شدیدا درگیر نجات خود از غم و اندوهاند[۳۹].
- آن امام همام در یکی از خطبههایش در مورد برشمردن واجبات، از جمله ولایت اهل بیت(ع) فرمود: اگر محمد(ص) و جانشینانش نبودند شما حیران و سرگردان بودید و با هیچیک از احکام الهی آشنا نبودید[۴۰].
- نیز فرمود: فرمانبرداری از ما مقرون به اطاعت از خدای عز و جل و رسول گرامی او بوده و بر همگان واجب است. خدای متعال فرمود: ای ایمان آورندگان از خدا و رسول و ولی امر خویش فرمان برید و اگر در مسألهای به نزاع پرداختید آن را به خدا و رسول بازگردانید[۴۱].
سوم: پیراسته و منزّه بودن امام حسن(ع) از ناحیه ذات مقدس باریتعالی آنگونه که آیه تطهیر و روایات رسیده از رسول خدا(ص) در حق آن بزرگوار صریح در این معناست، از سویی اخلاق بسیار نکو و پسندیده و فضایل والای آن حضرت بر کلیه امور و سخنان ناروایی که به وی نسبت داده میشود و با سادهترین قواعد ادب والای اسلامی و اخلاق نیک انسانی، سازگاری ندارد، خط بطلان میکشد، به ویژه کسی که در کنار پدری چون علی(ع) تربیت یافته و پیش از همه سخن رسول خدا(ص) را درباره او بهیاد داشت که فرمود: «انّه مع الحق و الحق معه یدور معه، حیث دار»؛ علی با حق همراه است و حق با اوست و همهجا بر گرد شمع وجودش در گردش است».
بنابراین، اگر قرار باشد سخنانی که به امام حسن(ع) نسبت داده میشود حتی فرومایگان، تن به آن ندهند، چگونه میتوان چنین کلماتی را به چهارمین گوهر گرانمایه اهل کساء، نسبت داد که در آفرینش و اخلاق و رهنمود و سیر و سلوک و گفتار، شبیهترین مردم به رسول اکرم(ص) بوده است؟!
چهارم: آیا با عقل سازگار است امام حسن(ع) که در کنار جدّ بزرگوارش نبی اکرم(ص) و پدر ارجمندش علی مرتضی(ع) که دریای تمام نشدنی علم و دانش بود زیسته و از کودکی به پرسشهایی که جدّ و بعد از او پدرش بدو احاله میکند به شایستهترین نحو پاسخ میدهد، به گرفتن وضوی شاداب، آشنایی نداشته باشد؟
پنجم: اگر واقعاً امام حسن(ع) به تمام معنا عثمانی بود، معنایش این بود که آن حضرت تمام کارها و اعمال مخالف کتاب خدا و سنّت پیامبرش را که از عثمان سر میزد، بپذیرد، در صورتی که چنین سخنی در حق او روا نیست؛ چراکه وی در تعریف سیاست میفرماید: از جمله رعایت حقوق مردم این است تا زمانی که ولی امر خالصانه به مردم توجه دارد در خدمتگزاری او خالصانه عمل کنی و هرگاه از راه راست منحرف گردید بر سرش فریاد برآوری». پرواضح است که عثمان و کارگزارانش از روشنترین مصادیق این فرموده امام بودند چنانکه مدعیان عثمانی بودن حضرت خود، به این واقعیت تصریح کردهاند.
ششم: روایتی که مدعی است امام حسن(ع) از پدر بزرگوارش خواسته مدینه را ترک گوید، به هیچوجه نظریهای مناسب نیست زیرا افرادی نظیر طلحه و زبیر و دیگر طمعورزان و سودجویان در انتظار چنین فرصتی بودند. گذشته از این، مردم در آن شرایط دشوار، هیچگاه راضی نمیشدند امیر مؤمنان(ع) مدینه را ترک گوید بلکه مدتی در جایجای آن شهر در پی حضرت بودند تا با آن بزرگوار دست بیعت دهند[۴۲].
منابع
پانویس
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳، الغدیر، ج۸، ص۳۰۱، روضه کافی، ج۸، ص۲۰۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۸۴.
- ↑ العبر(تاریخ ابن خلدون)، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ مستدرک حاکم، ج۳، ص۴۴۲- ۴۴۳.
- ↑ المصنف عبد الرزاق، ج۱۱، ص۲۴۵ به بعد.
- ↑ تاریخ الدولة العربیه، ص۲۳۵، تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۴.
- ↑ المصنف، ج۶، ص۹۶.
- ↑ سنن بیهقی، ج۹، ص۲۱۶.
- ↑ المصنف، ج۵، ص۲۲۲، ۲۲۳.
- ↑ المحاسن و المساوی، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ قابل ملاحظه است که افراد یادشده به استثنای عمرو عاص که در آن زمان برکنار شده بود، همه از کارگزاران عثمان بهشمار میآمدند.
- ↑ جالب است بدانیم که عثمان دقیقا همان کسی را که مردم خواستار بر کناری آنها بودند، طرف مشورت خویش قرار داد.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۷۳- ۳۷۴.
- ↑ وسائل، ج۱۱، ص۳۲ به بعد، کافی، ج۵، ص۲۰.
- ↑ تهذیب، ج۶، ص۱۲۷، کافی، ج۵، ص۱۹، وسائل، ج۱۱، ص۳۲ ص۱۵۰، تهذیب، ج۶، ص۱۳۴، کافی، ج۵، ص۲۱.
- ↑ وسائل، ج۱۱، ص۲۱- ۲۲ به نقل از قرب الاسناد.
- ↑ وسائل، ج۱۱، ص۲۲، کافی، ج۵، ص۲۱، تهذیب، ج۶، ص۱۲۵.
- ↑ ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم، ص۱۲۶.
- ↑ این بحث نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد که از حوصله این کتاب بیرون است.
- ↑ نهج البلاغه با شرح محمد عبده، ج۲، ص۲۱۲، تاریخ طبری حوادث سال ۳۷، ج۴، ص۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۸۶.
- ↑ به صواعق المحرقه، ص۱۱۵- ۱۱۶، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۴- ۳۴۵، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۴ و ۴۲ و ۴۳، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۹ و ۷۰ و ۷۴ و ۹۳ و ۹۵، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰۶، تاریخ مختصر الاول، ص۱۰۵ مراجعه شود.
- ↑ به حیاة الامام الحسن قرشی، ج۱، ص۱۱۵- ۱۱۶ مراجعه شود.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۳، ص۸.
- ↑ سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۱، ص۴۲۸.
- ↑ صلح امام حسن از آل یاسین، ص۵۰- ۵۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۹۲.
- ↑ الغدیر، ج۹، ص۶۹- ۷۷ به نقل از منابعی زیاد.
- ↑ نهج البلاغه، شرح عبده، ج۲، ص۲۶۱، الغدیر، ج۹، ص۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، شرح عبده، ج۲، ص۲۶۱، الغدیر، ج۹، ص۶۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۹۴.
- ↑ حیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۵۰- ۱۵۱.
- ↑ فتوح ابن اعثم، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۹۷.
- ↑ الفتنه الکبری بخش علی و بنوه، ص۱۷۶، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۲ با تحقیق محمودی.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۶- ۲۱۷، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۴.
- ↑ به سیرة الائمه الاثنی عشر، ج۱، ص۵۴۲- ۵۴۴ مراجعه شود.
- ↑ انساب الاشراف با تحقیق محمودی در حالات امام حسن، ص۱۲ چاپ اول، دار التعارف- بیروت.
- ↑ امالی مفید، ص۴۹.
- ↑ ینابیع المودة، ص۴۸ و به نقل از امالی طوسی، ص۵۶.
- ↑ ینابیع الموده، ص۲۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۹۸.