نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Amini(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۲۷ توسط Amini(بحث | مشارکتها)
چه آیاتی از قرآنرجعت را ثابت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
«وقتی به آیاتی که برای تأیید رجعت به آنها استناد میشود، مینگریم، هر یک را دارای معنای مستقلی مییابیم که ارتباطی با رجعت (حتی در معنای اجمالی و مشترک آن) ندارد؛ یعنی این آیات دلالتی بر زنده شدن برخی اموات در پیش از قیامت ندارد. برخی به طور مبالغهآمیز بیش از سی آیه را به عنوان دلیلرجعت مطرح ساختهاند. در اینجا تنها به سه آیه که مهمترین آنهاست میپردازیم تا میزان دلالت آنها را بررسی نماییم.
آیه نخست: ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ﴾[۱]. میگویند: "پروردگارا، دوباره ما را به مرگ رسانیدی و دوباره ما را زنده گردانیدی. به گناهانمان اعتراف کردیم؛ پس آیا راه بیرون شدنی [از آتش] هست؟" برداشت آنها از این آیه چنین است: این آیه به دو مرگ و دو زندگی اشاره میکند در حالی که ما جز یک زندگی و یک مرگ را نمیشناسیم، پس مرگ و زندگی دوم به چه معناست؟ پاسخ را باید در رجعت جست زیرا زندگی و مرگ دوم پس از آن میباشد. پس در این صورت دو زندگی و دو مرگ خواهیم داشت.
در نقد این سخن باید گفت این برداشت از آیه، تنها به یکی از دو شیوه زیر قابل قبول است:
صحیح شمردن اخباری که دلالت بر رجعت دارد (که اشکالات آن را دانستیم).
این برداشت، برداشت منحصری باشد، چنان که مانند این برداشت یا بهتر از آن در سیاق آیه یافت نشود.
در حالی که این آیه دربردارنده معانی دیگری غیر از رجعت میباشد:
معنای اول:مرگ نخست به زمان قبل از تولد اشاره میکند؛ مثلا دوران نطفگی، و زندگی دوم همان زنده شدن در روز قیامت است. هرگاه این دو را به زندگی و مرگ معروف بیفزاییم، آیه معنای خود را مییابد.
معنای دوم: این زندگی و مرگ، زندگی و مرگ دیگری است در قبر برای حساب و سؤال میباشد و در اسلام هم ثابت شده است.
معنای سوم: زندگی و مرگی است که در عالم برزخ وجود دارد؛ یعنی شخص پس از مرگش کمی قبل از قیامت زنده میشود، سپس با نفخه صور اول میمیرد و اما زنده شدن برای روز قیامت به حساب نیامده؛ زیرا زمان تکلم این سخن روز قیامت است. ولی به هر روی هیچ یک از این معانی دلالتی بر رجعت ندارد.
آیه دوم: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾[۲]؛ و آن روز که از هر امتی، گروهی را محشور میگردانیم. در یکی از روایات گذشته برای درک مسأله رجعت به این آیه اشاره شده بود. خداوند متعال در روز قیامت همه مردم را محشور کرده و گرد هم میآورد ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾ اما آیه بالا که موضوع سخن ماست، تنها به حشر بعضی از انسانها اشاره مینماید و میفرماید: ﴿...مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾ در این صورت اشارهای به حشر در روز قیامت نداشته، به حشر دیگری که در رجعت روی میدهد اشاره مینماید. و از این روی بر آن نام حشر نهاده شده است که در رجعت گروههای زیادی از انسانها پس از مرگ، زنده میشوند، و از این جهت شبیه حشر در روز قیامت میباشد. وقتی به طور مستقل به این آیه مینگریم، هیچگونه دلالتی بر رجعت در آن نمییابیم. ممکن است در اینجا پرسش شود پس چرا در این آیه تنها از محشور شدن گروهی از افراد امتها سخن رفته است با اینکه میدانیم همه انسانها در عرصه قیامت حاضر خواهند شد؟ در پاسخ باید گفت: برای حشر و حساب در روز قیامت دو شیوه محتمل است:
حشر دفعی یا جمعی: به این معنا که همه انسانها از آغاز آفرینش تا پایان، همه به طور یکسان محشور گردند و به اعمالشان رسیدگی شود. محشور شدن انسانها در قیامت در باور عمومی چنین است اما در قرآن کریم دلیلی برای آن وجود ندارد[۳]؛ حتی برخی اشکالات نیز به آن وارد است که اینک در مقام بازگو کردن آن نیستیم.
حشر تدریجی: گروههای مختلفی به صورتهای گوناگون وارد عرصه قیامت میشوند؛ نسلی پس از نسلی یا گروهی با تعداد مشخص، پس از گروهی دیگر با همان تعداد؛ یا افراد یک آیین و پس از آنها پیروان آیینی دیگر و یا ... وارد عرصه محشر میشوند. وقتی به حساب گروه اول رسیدگی شد گروه دوم وارد میشوند و بقیه نیز به همین ترتیب.
به نظر میرسد آیه مورد بحث، اشاره به این نوع حشر در قیامت دارد: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾ زیرا حشر یک نسل متضمن آن است که گروهی از هر دین و مذهب به زندگی بازگردند: ﴿مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾ همچنان که در دنیا وضع چنین بوده است در حالی که مقصود این بخش از آیه آن نیست که دیگران را واگذارد، بلکه به یک بخش از حشر تدریجی اشاره دارد و البته بخشها و دفعات بعدی تدریجا به دنبال آن خواهد آمد. آری حشر دیگران واگذارده نشده است زیرا خداوند میفرماید: ﴿﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾﴾ یعنی اینکه حشر به تدریج همه بشریت را از آغاز تا پایان فرا میگیرد. در این صورت، هر دو آیه اشاره به روز قیامت داشته و هیچگونه ارتباطی با رجعت ندارد و حتی احتمال آن نیز نمیرود که بگوییم این آیه دلالتی مخفی و مستتر بر رجعت دارد.
آیه سوم: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾[۴]. و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبدهای را از زمین برای آنان بیرون میآوریم که با ایشان سخن گوید که: مردم [چنان که باید] به نشانههای ما یقین نداشتند.
شیوه نخست: واقعه بیرون آمدن "دابة الارض" در زمان رجعت خواهد بود و او به همراه دیگر رجعت کنندگان خواهد آمد تا وظیفه خود را به انجام رساند. اما کاملا بدیهی است که این شیوه نادرستی است زیرا این آیه جز به بیرون آمدن دابة الارض اشاره دیگری ندارد. اما اینکه آیا او با ولادت طبیعی به دنیا میآید و یا با رجعت، اشارهای به آن نشده است.
شیوه دوم: این آیه به رجعتدابة الارض یعنی به زنده شدن آن پس از مرگ اشاره میکند. در واقع این آیه به رجعت یک نفر و نه بیشتر اشاره دارد. حال اگر این رویداد در مورد یک نفر ممکن باشد در مورد افراد بیشتر نیز باید امکان داشته باشد. این برداشت بستگی به آن دارد که:
دابة الارض را انسانی بدانیم که پیشتر در این دنیا میزیسته است. در این آیه قرینهای بر بشر بودن او وجود دارد؛ آنجا که میفرماید: ﴿تُكَلِّمُهُمْ...﴾ زیرا سخن گفتن ویژگی انسان است.
از عبارت کریمه ﴿أَخْرَجْنَا﴾ معنای بازگرداندن به زندگی پس از مرگ برداشت شود. نه اینکه تصور نماییم این انسان در آن زمان متولد خواهد شد، چون در این صورت امر شگفتانگیزی نخواهد بود و شاید این فراز که ﴿أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾ دلیلی بر این سخن باشد؛ زیرا "آیة" بودن آن تنها منوط به بازگشت به زندگی دنیا پس از مرگ میباشد وگرنه اگر در زمان خودش متولد گردد، دیگر آیه و نشانه روشنی رخ نداده است. در روایاتی که گذشت خواندیم که این انسان، وجود مبارک امامامیر المؤمنینعلی بن ابی طالب (ع) است.
منصفانه آن است که شیوه دوم را مستفاد از آیه کریمه بدانیم؛ زیرا دابة الارض یک انسان است و تعبیر "أخرجنا" بر پدیدار شدن آن به شکلی غیر طبیعی دلالت میکند نه بر ولادت. در این صورت نتیجه میگیریم که آیه دلالت بر رجعت این انسان دارد و به هیچ یک از معانی دیگر رجعت دلالتی ندارد. در حکمت الهی برای رجعتدابة الارض، مصلحتی وجود دارد که در بازگشت هیچ یک از فرزندان آدم وجود ندارد و بنابراین نمیتوان آن را به رجعت شخص دیگری تعمیم داد؛ زیرا ممکن بودن چیزی دلیل بر وقوع فعلی آن نیست.
در اینجا میتوان نتیجه مهم دیگری را نیز بدست آورد و آن عبارت است از وحدت بین مدلول قرآن و اخبار. چه اینکه پیشتر دانستیم آن اخبار بیش از یک معنی اجمالی را که روایات بر آن تواتر دارند، نمیتواند ثابت نماید و آن "بازگشت بعضی اموات به زندگی دنیا، پیش از فرا رسیدن قیامت" میباشد، به طوری که مناسب است شخص رجعتکننده را یک نفر بدانیم و نه بیشتر. این مفهوم شایستگی آن را دارد که بر مدلول قرآنی رجعتدابة الارض منطبق گردد؛ زیرا این مفهوم اجمالی به دلایلی کافی نمیتواند جز بر دابة الارض منطبق گردد.
بنابراین آنچه در سنت شریف ثابت شده است، بیش از مدلول قرآن کریم نیست همان طور که مدلول قرآن نیز همان چیزی است که در سنت ثابت گردیده؛ بنابراین هیچ یک از معانی رجعت و احتمالات گذشته آن ثابت نمیشود و بر ماست که بیرون آمدن دابة الارض را که قرآن کریم از آن سخن گفته به طور تعبدی بپذیریم و بر خلاف اصطلاح مشهور، این اتفاق را "رجعت" نام نهیم»[۵].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«ادله متعددی از قرآن کریم بر وقوع، و به طریق اولی بر امکان رجعت دلالت دارند. البته برای اثبات امکان رجعت، کافی است که به ادله معاد- که در قرآن فراواناند- مراجعه شود؛ زیرا ماهیت رجعت و معاد، یکی است و تنها ظرف آنها تفاوت دارد. بنا بر این، قابلیت قابل، وجود دارد. حال اگر کسی بدون نشان دادن هیچ تناقضی در رجعت، امکان آن را انکار میکند، در واقع به قدرتخداکفر ورزیده است[۶]. بنا بر این، استبعادهای جمعی از مخالفان، از بیخبری است و یا از سر لجاجت. آیاتی که به نوعی بر رجعت دلالت دارند، فراوان اند و در این جا، تنها تعدادی را که با صراحت بیشتری بر رجعت در آینده دلالت دارند و قابل تأویل دیگر نیستند، خواهیم آورد، هر چند مفسراناهل سنت، به دلیلمخالفت جدی با رجعت، تلاشهای زیادی برای تأویل آنها کردهاند:
﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ﴾[۷]. این آیه از دو بار مردن و زنده شدن یاد میکند. با توجه به این که مرگ، تنها در جایی معنا دارد که پیش از آن زندگی باشد، نمیتوان برخی تفاسیر[۸] را که مرگ اول را مربوط به نبودن قبل از خلقت معنا کردهاند، پذیرفت. جمله ﴿ أَمَتَّنَا ﴾، بر این دلالت دارد که گوینده، هویتی دارد و دو مرگ را درک کرده است، در حالی که پیش از به وجود آمدن، هویتی برای گوینده متصور نیست تا بگوید ﴿ أَمَتَّنَا ﴾. پس از بازگشت به زندگی در قیامت نیز دیگر مرگی نیست. حتی اگر نبود قبل از خلقت را "مرگ" به حساب آوریم، اما "میراندن" به حساب نمیآید؛ زیرا در میراندن، شرط است که فرد، قبل از مردن، زنده باشد. این آیه، از "میراندن" سخن میگوید، نه از "مرگ". پس این تفسیر نمیتواند درست باشد. سُدی[۹]، مرگ اول را در دنیا و زنده شدن اول را در قبر میداند که در آن جا مورد خطاب قرار میگیرد، سپس میمیرد و مجدداً در قیامت زنده میشود. ابن کثیر ضمن بیان گفته سدی، نظر ابن زید را نیز نقل میکند که بر اساس آن، یک زندگی در عالم ذر است و یکی در عالم دنیا و دو مرگ نیز در پی هر زندگی است. وی هر دو را رد میکند و میگوید: لازمه آنها، این است که سه زندگی و مرگ داشته باشند[۱۰]. البته استدلال وی مخدوش است؛ زیرا با این حساب، سه زندگی و دو مرگ درست میشود، نه سه مرگ؛ زیرا پس از آخرین زندگی، یعنی حیات اخروی، دیگر مرگی در کار نیست. فخر رازی نیز از جمع زیادی از عالمان و مفسران[۱۱] یاد میکند که معتقدند این آیه بر این دلالت دارد که پس از مرگ و قبل از قیامت، زندگی دیگری در قبر وجود دارد که پس از آن دوباره در قبر میمیرد[۱۲]. تفسیرمرگ در قبر، پذیرفتنی نیست؛ زیرا قبر، جایگاهمرگانسان است و با خود مرگ، در واقع، حیات برزخی آغاز میشود، نه این که ابتدا مرده باشد و سپس حیاتی دیگر پیدا کند[۱۳]. البته خود وی، این تفسیر را نمیپذیرد؛ اما نشان میدهد که از منظر بسیاری از مفسراناهل سنت، این آیه بر حیاتی دیگر قبل از قیامت دلالت دارد. این، نوعی رجعت است، هر چند با رجعتشیعه تفاوت دارد. در مجموع باید پذیرفت که از این آیه، سه زندگی فهمیده میشود. زندگی اول را باید ملاک ساخت "هویت انسان" دانست، که زمینهساز دو مرگ و دو احیای پس از مرگ میشود. در آیه نیز ابتدا دو مرگ و پس از آن، دو احیا آمده است. بنا بر این، تنها با پذیرش رجعت میتوان دو مرگ را به خوبی تفسیر کرد. این تفسیر از امام صادق(ع) نیز نقل شده است[۱۴].
﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد﴾[۱۵]. بسیاری از فرستادگان و اولیای خداوند، در زندگی دنیایاری نشدند. آنان، یا کشته شدند و یا به اهداف متعالیشان در زندگی دنیا دست نیافتند؛ اما از سوی دیگر، خداوند، وعده نموده که آنان را در دنیا و آخرتیاری کند. مفسراناهل سنت در تفسیر این آیه، راههای مختلفی رفتهاند و تأویلهای گوناگونی ارائه کردهاند. فخر رازی ناچار شده است برای این که با وجود کشته شدن و شکست ظاهری رسولان و مؤمنان، یاری شدن دنیوی آنان را درست کند، به هفت تأویل دست بزند. این هفت تأویل، عبارتاند از: کمک شدن با حجت و استدلال، یاری شدن با زنده ماندن نام آنان، انتقام گرفتن خون آنان، مدح و ستایش مردمان، نورانیت و یقینباطنی آنان، کوتاه بودن دولتباطل، محظورات و مشکلات پیش آمده برای آنان، به دلیل این که موجب افزایش مقام و مرتبت آنان میگردد[۱۶]. غالب مفسراناهل سنت، یک یا چند تأویل از این تأویلات را انتخاب کردهاند[۱۷]. برخی نیز تأویلاتی دیگر افزودهاند، از جمله: نگریستن به عاقبت کار جهان[۱۸]، اقتدای مردمان به سیره آنان[۱۹] و کفایتنصرت غالب رسولان[۲۰]. چنان که ملاحظه میشود، هیچ یک از این تأویلات، در جایی که تفسیر درست و مطابق ظاهر آیه وجود دارد، پذیرفتنی نیستند. افزون بر این، هر گونه تأویلی باید مستند به دلیل و قرینه باشد و این مفسران، هیچ دلیلی بر تأویلات یاد شده، اقامه نکردهاند. تنها تفسیر درست بیتأویل، پذیرش رجعت آنها در آخر الزمان است که روز نصرتحق و از بین رفتن باطل است. آیات متعددی با این مضمون وجود دارند که در آنها وعده یاریخداوند داده شده یا گفته شده که خدا و فرستادگانش پیروز خواهند بود، که البته تنها میتوان به عمومیت آنها استناد کرد و به عنوان شواهد تقویت کننده استدلال از آنها بهره گرفت[۲۱]. آیه مورد بحث، به صراحت، یاریرسولان و مؤمنان را در زندگی دنیا بیان کرده است و معنای اولیه و روشن یاری، پیروزی و غلبه آنان بر مخالفان است. در تفسیر القمی، حدیثی از امام صادق(ع) در توضیح آیه آمده است که همین تفسیر را میکند و پیروزیرسولان و مؤمنان را در رجعت میداند[۲۲].
﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾[۲۳]. این آیه دلالت دارد که گروهی از کافران، رجعت میکنند. امام باقر(ع) در برابر مخالفانرجعت، این آیه را دلیلی بر وقوع رجعت در آینده مینماید: ابو بصیر گفت: امام باقر(ع) پرسید: آیا اهل عراق، رجعت را انکار میکنند؟ گفتم: بله. فرمود: آیا قرآن را نخواندهاند که: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا...﴾"}}[۲۴]. اهل سنت این آیه را دلیل بر حشر در قیامت گرفتهاند. قمی در تفسیرش به نقل از امام صادق(ع) به این گروه پاسخ میدهد: آیا در قیامت، گروهی از هر امتی محشور میشوند و بقیه رها میگردند؟ چنین نیست. این مربوط به رجعت است آیهقیامت، این است: "و آنها را محشور میکنیم و کسی از آنها بر جای نمیماند"[۲۵]"أَ يَحْشُرُ اللَّهُ فِي الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ إِنَّمَا آيَةُ الْقِيَامَةِ قَوْلُه ﴿وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾"[۲۶]. عموم مفسراناهل سنت، این آیه را مربوط به حشر در قیامت دانستهاند و بدون جواب دادن به اشکال یاد شده به تفاوت میان دو حشر ذکر شده در آیه اشاره نکردهاند [۲۷]. برخی تفسیرها در بیان تفاوت دو حشر گفتهاند که حشر عمومی (در آیه ۴۷ سوره کهف) برای همه است و حشر در آیه مورد بحث، خاص کافران است که بعد از حشر کلی اتفاق میافتد و برای عذاب کردن آنهاست[۲۸]. اولاً، چنین برداشتی از آیه، هیچ دلیل و شاهدی ندارد. ثانیاً، آن دیگر حشر نیست؛ زیرا در حشر به معنای لغوی، سه قید وجود دارد: برانگیختن، جمع کردن و راندن[۲۹]، در حالی که کافران، قبل از این از قبور برانگیخته شدهاند و دوباره برانگیخته نمیشوند و حشر مجدد برایشان بیمعنا است. در حشر به معنای اصطلاحی نیز لازم است که جمع کردن از قبور باشد که با تفسیر یاد شده، کافران قبلًا محشور شدهاند و حشر مجدد آنها تحصیل حاصل و بیمعناست. در این میان، آلوسی به نقل از طبرسی در مجمع البیان، به نظریه شیعه اشاره و آن را رد میکند؛ اما میگوید: نهایت چیزی که از این آیه فهمیده میشود، رجعت گروهی از کافران است و جزئیات عقایدشیعه در این باره به وسیله این آیه اثبات نمیشود؛ بلکه تنها اصل رجعت اثبات میگردد[۳۰]. البته آلوسی نگفته که کدام مفسرشیعیتلاش کرده تا جزئیات رجعت را با این آیه اثبات کند، افزون بر این که خود وی میگوید: طبرسی نیز تنها اصل رجعت را از آیه استفاده کرده است، نه بیشتر[۳۱]. بنا بر این، میتوان گفت: با این آیه اصل رجعت اثبات میشود و جزئیات آن را احادیث بیان میکنند.
﴿وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ﴾[۳۲]. مضمون آیه این است که رجعت برای گروههایی از مردم جایز، اما برای گروههایی، حرام است؛ زیرا اگر رجعت بر همه حرام باشد، گفته نمیشود که بر هلاکشدگان حرام است و آنان باز نخواهند گشت. از سوی دیگر نمیتوان گفت که این آیه مخصوص قیامت است؛ زیرا در قیامت، همه باز میگردند تا به حساب اعمالشان رسیدگی شود، چه هلاکشده و چه غیر هلاکشده. بنا بر این، تنها تفسیر صحیح، این میشود که بپذیریم گروهی از غیر هلاکشدگان، باز خواهند گشت؛ اما هلاکشدگان، بازگشت ندارند. این تفسیر از امیر مؤمنان(ع)[۳۳]، و از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده است[۳۴] و این آیهبهتریندلیل بر رجعت است. مفسراناهل سنت، در تفسیر این آیه چند دسته شدهاند. برخی هلاک و رجوع را مطابق ظاهر آیه، مادی و جسمانی میدانند و درباره این پرسش که: "اگر رجعتی برای هیچ کس واقع نمیشود، چرا خدای متعال در این آیهحکم عدم بازگشت را به اقوام هلاک شده، اختصاص داده است؟"، سکوت کردهاند[۳۵]. دسته دیگر، هلاک و رجوع را معنوی در نظر گرفتهاند و گفتهاند: مراد، آن است که خداوند، هلاک برخی را مقدر کرده است؛ زیرا آنان از گناه و کفر خویش باز نمیگردند. اینان مجبور شدهاند: چند تأویل و چند تقدیر درست کنند که همه آنها خلاف ظاهر آیه است[۳۶]. دسته سوم، هر دو احتمال را دادهاند[۳۷]. طبری ضمن اشاره به نظر امام باقر(ع) و مسئله رجعت، احتمال دوم را ترجیح میدهد. استدلال وی برای ترجیح احتمال دوم، این است که خدای متعال از کار خودش در قبال کسانی خبر میدهد که از پاسخ مثبت به رسولان اجتناب کردهاند، نه از هلاک کردن کسانی که کفر ورزیدهاند یا کار نیک نکردهاند. این استدلال، مخدوش است؛ زیرا اشکالی ندارد که خداوند، سرنوشت کسانی را که با رسولانمخالفت کردهاند و به آنان کفر ورزیدهاند، بیان کند و بگوید: آنان رجعت نخواهند کرد. افزون بر این، تأویل طبری- که به تبع عکرمه و دیگران است-، خلاف ظاهر آیه است و دلیلی بر ضرورت و جواز این تأویل وجود ندارد[۳۸].
﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ﴾[۳۹]. این آیه از پیمانی جدی و مؤکد یاد میکند که خدا از پیامبران گذشته گرفته و بر اساس آن باید به رسول خدا(ص) ایمان بیاورند و او را یاری دهند. خداوند، این پیمان را با انواع تأکیدها و اقرار گرفتن و شاهد گرفتن تشدید میکند. این یاری هنوز به طور روشن و کامل واقع نشده است و انتظار میرود در رجعت اتفاق افتد و اگر اتفاق نیفتد، با این همه تأکید و پافشاری بر این پیمان، سازگار نیست. البته میتوان مصادیق ضعیفتری از یاری را در نظر گرفت که قبلًا واقع شده باشد. مثلًا به وسیله دعوت پیروانشان به پذیرش پیامبری که بعد خواهد آمد[۴۰]، یا این که مقصود از انبیایی که از آنها پیمان گرفته شده، خود آنها نباشند، بلکه فرزندانشان باشد[۴۱]. برخی نیز مراد از رسول را پیامبر اسلام ندانستهاند و آن را تعمیم دادهاند و گفتهاند: هر پیامبر جدیدی که آمد، قبلیها باید به او ایمان بیاورند و یاریاش کنند؛ اما این معانی با ظهور اولیه آیه سازگار نیست و تا مجبور، نباشیم نباید به این تأویلات دست بزنیم، افزون بر این که هر تأویلی محتاج قرینه و دلیل است و هیچ دلیلی برای این تأویلات ذکر نشده است. اکثر این مفسران، قرائتی دیگر را نقل میکنند که به کلی معنا را تغییر میدهد. آنها به جای لفظ "میثاق النبیین" از لفظ "میثاق اهل الکتاب" استفاده کردهاند تا دیگر نیازی به این تأویلات نباشد؛ ولی هیچ یک آن را ترجیح ندادهاند[۴۲]. ابن کثیر از امام علی بن ابی طالب(ع) و ابن عباسنقل میکند که به نظر آنان این آیه میگوید که اگر پیامبر اسلام(ص) مبعوث شد و آن انبیا زنده باشند، باید به او ایمان آورند و یاریاش کنند[۴۳]. ظاهراً ابن کثیر نمیخواهد رجعت را بپذیرد و زنده بودن دیگر پیامبران را در زمان حیات پیامبر اسلام، امری فرضی در نظر میگیرد؛ اما با روایتی که نقل میکند، این موضوع را روشن میکند که در نظر برخی صحابه امکان چنین همزمانیای وجود دارد. از طرف دیگر، خداوند متعال پیمانی بیخاصیت و بیمصداق از انبیا نمیگیرد، آن هم چنین پیمان غلیظ و مستحکمی. این پیمان باید مصداق پیدا کند و مصداق آن، تنها در رجعت است. حدیث یاد شده را تعدادی دیگر از مفسراناهل سنتنقل کردهاند[۴۴]. در روایتتفسیر النعمانی از امیر مؤمنان(ع) برای اثبات رجعت به چند آیهقرآن، از جمله به این آیه استناد شده است[۴۵]. این آیه اگر دلیلی قاطع بر اثبات رجعت نباشد، دست کم تأیید آن است»[۴۶].
«در قرآن کریمآیات متعددی است که اماماناهل بیت (ع) آنها را به مسأله رجعتتفسیر کردهاند. روشن است که ائمهمعصومین (ع) مترجمان و مفسّران حقیقی وحی الهی هستند و قرآن در خانه آنان فرود آمده و صاحبان خانه، از آنچه در خانه است، از همگان آگاهتر و داناترند. برخی از دانشمندان معاصر،٧٦ آیه از آیاتقرآن را تأویل به رجعت کردهاند. در قرآن کریم آمده است: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾[۴۷]؛ و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را دروغ انگاشتند، محشور گردانیم. از امام صادق (ع) روایات متعدّدی در تأویل این آیه شریفه در مورد رجعت رسیده است. از جمله این روایت است که: مردی به امام صادق (ع) گفت: اهل سنت میپندارند که این آیه شریفه درباره روز قیامت است. حضرت فرمود: "آیا خداوند در روز رستاخیز از هر امّتی گروهی را محشور میسازد و بقیه آنان را وا میگذارد؟ هرگز! این آیه در مورد رجعت است که برخی را زنده میسازد. این آیه شریفه در مورد قیامت است که میفرماید: ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾[۴۸]؛ و همه آنان را گرد خواهیم آورد و هیچیک را فروگذار نخواهیم کرد. و نیز درباره آیه شریفه﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾ فرمود: "همه انسانهای باایمانی که به ناحق کشته شده باشند، رجعت میکنند و پس از آن از دنیا میروند. رجعت برای مؤمنان خالص و نیز کافران محض است"[۴۹].
درباره آیه شریفه: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾[۵۰]؛ پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده ساختی، امام باقر (ع) فرمود: "این آیه مخصوص گروههایی است که پس از مرگ، بار دیگر به همین دنیارجعت میکنند"[۵۱]. و امام رضا (ع) فرمود: "این آیه شریفه در مورد رجعت است"[۵۲]. درباره آیه شریفه﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ﴾[۵۳]؛ ما پیامآوران خویش و ایمانآوردگان را در زندگی دنیا و در روز قیامت که شاهدان برای شهادت به پای میخیزند، یاری میکنیم؛امام صادق (ع) فرمود: "به خدای سوگند که این یاریرسانی، در رجعت خواهد بود، ایا نمیدانی که بیشتر پیامبرانخدا در دنیا به پیروزی ظاهری نرسیده و به شهادت نائل آمدند، همینگونه امامان راستین؟ با این بیان، این وعده پیروزی در هنگام رجعت خواهد بود"[۵۴]. پس در پرتو آیاتوحی ثابت گردید که رجعت، یک واقعیت تردیدناپذیر است[۵۵].
«بیش از هفتاد آیه بر رجعت دلالت دارند؛ به سه دسته از آنان اشاره میشود:
دسته اول: تواناییخدا بر زنده کردن مردگان: ﴿قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ*قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾[۵۶]. ﴿أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى﴾[۵۷]. این دو آیه شریفه در پاسخ کسانی که زنده کردن مردگان را انکار مینمایند میفرماید: خدا بر زنده کردن مردگان توانایی دارد. رجعت هم نوعی زنده کردن مردگان است؛ به این بیان که اگر تمام مردگان زنده گردند، قیامت نامیده میشود و اگر برخی از آنان زنده شوند، رجعت نام دارد.
زنده شدن هزاران نفر: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ...﴾[۵۸]. گروهی هزارنفری[۵۹] برای فرار از مرگ از شهر خود بیرون رفتند؛ چون در شهر بیماری طاعون فراگیر شده بود. به شهر ویرانهای رسیدند، در آن ساکن شدند، حق تعالیفرمان داد همه بمیرند، همه مردند... سالیانی که از این ماجرا گذشت، روزی حزقیلنبی از آن جا میگذشت، از خدا درخواست نمود تا آنان را زنده کند، خدا آنان را زنده کرد[۶۰] و طبق روایتی از امام باقر (ع) زندگی جدیدی از سر گرفتند و سالیانی زنده ماندند و در پایان به مرگ طبیعی درگذشتند[۶۱].
زنده شدن هفتاد نفر از یارانحضرت موسی (ع): ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ*مَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۶۲]. در روایتی از امام رضا (ع) میخوانیم: تعدادی از قومموسی - که براساس برخی روایتها هفتاد نفر بودند - به او گفتند تا خدا را نبینیم ایمان نمیآوریم، خدا صاعقهای فرستاد و همه مردند؛ موسی عرض کرد: خدایا اگر قوم، مرا متهم کنند که تو چون به دروغادعای پیامبری کردی، آنان را به کشتن دادی، چه بگویم؟ خدا آنان را زنده کرد و همراه موسی به میان قومش فرستاد[۶۳]. تمامی مفسرانشیعه و بسیاری از مفسراناهل سنت این آیه را به رجعتتفسیر کردهاند[۶۴].
داستان از این قرار است که پیامبری به نام عزیز یا ارمیا، روزی از کنار ده کده خرابهای میگذشت که اهل آن نابود شده بودند. زیر سایه درختی برای استراحت توقف کرد و چارپایش را زیر سایه درخت بست، مقداری میوه (انجیر و خرما) چید. در این هنگام، برایش این پرسش پیش آمد که خدا اینان را چگونه زنده میگرداند؟ خدا او را صد سال میراند و دگرباره زنده ساخت، عبارت اماته، از ماده موت به معنای مرگ است. از این رو تفسیرآیه به نوعی خواب عمیق[۶۶]. و مقایسه کردن با خواباصحاب کهف نادرست است؛ زیرا در مورد اصحاب کهف عبارت اماته و احیاء نیامده است.
بسیاری از مفسران این آیه را به معنای زنده کردن مردگان گرفتهاند[۶۷].
دسته سوم: رجعت در امت اسلامی: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾[۷۱]. حشر در آیه از نظر عقلی از سه صورت خارج نیست: حشر پیش از قیامت، حشر در قیامت، و حشر پس از قیامت. صورت دوم باطل است؛ زیرا در قیامت، طبق آیه﴿وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾[۷۲]؛ خداوند تمام مردم را محشور میکند. اما آیه مورد استدلال در رجعت عبارت ﴿مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا﴾ دارد من در اصطلاح علمادبیات به معنای تبعیض است؛ یعنی برخی از مردم محشور میگردند، نه همه.
صورت سوم نیز باطل است؛ زیرا پس از قیامت دیگر حشری نیست و همه قبلاً محشور شدهاند. فقط صورت اول میماند که همان حشر برخی از مردم (رجعت) است.
آیات دسته دوم به ضمیمه روایاتی که تصریح دارد هر اتفاقی که بر بنی اسرائیل رخ داد، برای شما هم اتفاق میافتد،[۷۵] اثبات میکند رجعت همان طور که برای امتهای پیشین بوده، برای امت اسلامی هم اتفاق خواهد افتاد»[۷۶].
↑زیرا نفی امکان، یا نفی امکان ذاتی است یا نفی امکان وقوعی. اولی، مستلزم نشان دادن تناقض درونیاست. در رجعت، هیچ تناقضی وجود ندارد. دومی، یا به دلیل ناتوانی فاعل است و یا از عدم قابلیت قابل. قابل در این جا انسان است که پس از مرگ، امکان احیای آن وجود دارد؛ زیرا به اتفاق همه علمای اسلامی، انسان پس از مرگ، دوباره زنده خواهد شد. بنا بر این، تنها راه نفی امکان رجعت، نفی قدرت فاعل است و این، موجب کفر به قدرت خداست، هر چند ناآگاهانه.
↑میگویند: پروردگارا! دو بار، ما را به مرگ رسانیدی و دو بار، ما را زنده گردانیدی. به گناهانمان اعتراف کردیم. پس آیا راه بیرون شدنی [از آتش] هست؟؛ سوره غافر، آیه ۱۱.
↑مانند ابن مسعود، ابن عباس، ضحاک، قتاده و ابو مالک. ابن کثیر و تعدادی دیگر از مفسران اهل سنت، از اینتفسیر پیروی کردهاند (تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۲۲).
↑اسماعیل ابن عبدالرحمن (م ۱۲۷ ه ق) یکی از مفسران قرن دوم است.
↑حدیث معروف از پیامبر خدا (ص) که میفرماید: "مَن ماتَ فَقَد قامَت قِیامَتُه"؛ «کسی که بمیرد، قیامتش برپا شدهاست» (بحار الأنوار، ج ۶۱، ص ۷) نیز مؤید این مطلب است.
↑علی بن ابراهیم درباره سخن خداوند: ﴿ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْن... مِنْ سَبِيل﴾ میگوید: امام صادق(ع) فرمود: "ذَلِكَ فِي الرَّجْعَة"؛ تفسیر القمی، ج ۲، ص ۲۵۶.
↑در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که گرویدهاند، در زندگی دنیا و روزی که گواهان برپای میایستند، قطعاً یاری میکنیم؛ سوره غافر، آیه ۵۱.
↑تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نیشابوری، ج ۶، ص ۴۰.
↑طبری در جامع البیان: (ج ۱۲ جز ۲۴، ص ۷۴) و ابن کثیر در تفسیرش (ج ۷، ص ۱۳). نکته عجیب در این تأویل، این است که طبری و ابن کثیر ادعا کردهاند که غالب رسولان، یاری شدهاند، در حالی که اکثر آنها در حیات دنیا منزوی، کشته، بییاور، مورد تمسخر و خلاصه شکست خورده ظاهری بودهاند و تنها عده کمی از رسولان یاری شدهاند و با عده کم نمیتوان چیزی را به همه آنها نسبت داد. کافی است نگاهی به وضعیت دینی اکثر مردم جهان بیندازیم. اغلب آموزههای موجود ادیان، به گونهای تحریف شده در اختیار مردمان است. آموزههای اصلی عیسی مسیح (ع) در دست نیست و آنچه به نام مسیحیت تبلیغ و ترویج میشود، فاصله زیادی با آموزههای اسلامی دارد. ادیان شرقی، دچار چندگانهپرستی یا بیخدایی هستند. یهودیت به دینی نژادپرستانه تبدیل شده است. اسلام نیز دچار اختلافات فرقهای است و از میلیونها پیروان آن، تنها عدهای اندک، بر طریق حق هستند. با این حال، چگونه میتوان ادعای موفقیت غالب رسولان را داشت.
↑مانند آیه: ﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾؛ «سخن ما درباره بندگان فرستاده ما سبقت یافته، که ایشان، آری تنها ایشان، یاری خواهند شد و به درستی که تنها لشکریان ما، غالباند» (صافات، آیه ۱۷۱- ۱۷۳) و نیز آیه: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾؛ «خدا چنین نوشته که: من و فرستادگانم به طور مسلم غالبیم» (مجادله، آیه ۲۱).
↑"عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ﴾ قَالَ: ذَلِكَ، وَ اللَّهِ، فِي الرَّجْعَةِ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ أَنْبِيَاءِ كَثِيرَةُ لَمْ يَنْصُرُوا فِي الدُّنْيَا وَ قَتَلُوا، وَ أَئِمَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ قَتَلُوا وَ لَمْ يَنْصُرُوا، وَ ذَلِكَ فِي الرَّجْعَةِ". امام صادق(ع) این آیه را مربوط به رجعت دانسته و فرموده: «آیا نمیدانی که بسیاری از انبیا و امامان پس از آنها، یاری نشدند و کشته شدند؟ این کار، در رجعت اتفاق خواهد افتاد» (تفسیر القمی، ج ۲، ص ۲۵۸. نیز، ر.ک: همین دانشنامه، ص ۱۷، ح ۱۴۲۷.
↑و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردهاند، محشور میگردانیم. پس آنان نگاه داشته میشوند تا همه به هم بپیوندند؛ سوره نمل، آیه ۸۳.
↑در آیه بعد آمده است: ﴿وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِدًا﴾؛ و ایشان به صف، بر پروردگارت عرضه میشوند و به آنها میفرماید: به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم، باز به سوی ما آمدید؛ بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی قرار نخواهیم داد».
↑سوره کهف، آیه ۴۷.تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۴، بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۵۱.
↑از جمله: عبد الکریم خطیب در التفسیر القرآنی للقرآن (ج ۱۰، ص ۲۹۴)، مراغی در تفسیر المراغی (ج ۲۰، ص ۲۲)، مظهری در التفسیر المظهری (ج ۷، ص ۱۳۵) زحیلی در التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج (ج ۲۰، ص ۳۶)، حجازی در التفسیر الواضح (ج ۲، ص ۸۰۷)، طنطاوی در التفسیر الوسیط (ج ۱۰، ص ۳۵۹)، سورآبادی در تفسیر سورآبادی (ج ۳، ص ۱۷۹۲)، آل سعدی در تفسیر الکریم الرحمن (ج ۱، ص ۷۲۸)، قرطبی در الجامع لأحکام القرآن (ج ۱۳، ص ۲۳۸)؛ سیوطی در الدر المنثور (ج ۶، ص ۳۸۴)، طبری در جامع البیان (ج ۱۱، ص ۷)، ابن کثیر در تفسیر ابن کثیر (ج ۶، ص ۲۲۴) ابن ابی حاتم در تفسیر القرآن العظیم (ج ۹، ص ۲۹۲۷) نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن (ج ۵، ص ۳۲۲) و دیگران.
↑و بر [مردم] شهری که آن را هلاک کردهایم، بازگشتشان [به دنیا] حرام است؛ سوره انبیا، آیه ۹۵.
↑بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۱۸، ح ۱۴۹ (به نقل از تفسیر النعمانی).
↑تفسیر علی بن ابراهیم با سندش به نقل از محمد بن مسلم درباره سخن خدای متعال: ﴿وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ﴾؛ «و [مردم] شهری که هلاکشان کردم، از بازگشتن [به دنیا] محروم هستند» آورده است که امام باقر (ع) فرمود: «هر شهری که خداوند، مردمش را با عذاب هلاک کند، در رجعت، باز نمیگردند». توضیح تفسیر القمی: این آیه از قویترین دلیلهای رجعت است؛ زیرا هیچ مسلمانی، منکر این نیست که همه مردم، روز قیامت باز میگردند، چه [با عذاب] هلاک شده باشند و چه نشده باشند، و آیه که میفرماید: «باز نمیگردند» مقصودش رجعت است؛ زیرا همین افراد هلاک شده در قیامت باز میگردند تا به دوزخ درآیند (ر.ک: ص ۱۱، ح ۱۴۲۱ «تفسیر القمی»).
↑مانند ابن عباس، فریابی، قتاده، مقاتل، ابن ابی حاتم و بیهقی (ر.ک: روح المعانی، ج ۱۷، ص ۹۱، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج ۹، ص ۲۵۰ و الدر المنثور، ج ۵، ص ۶۷۲).
↑مانند زجاج، ابوعتبه، مجاهد، حسن و عکرمه (ر.ک: روح المعانی، ج ۱۷، ص ۹۱، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج ۹، ص ۲۵۰، و الدر المنثور، ج ۵، ص ۶۷۲).
↑مانند آلوسی در روح المعانی (ج ۱۷، ص ۹۱)، سیوطی در الدر المنثور (ج ۵، ص ۶۷۲)، قرطبی در الجامعلأحکام القرآن (ج ۱۱، ص ۳۴۱)، زحیلی در تفسیر الوسیط (ج ۲، ص ۱۶۱۵) و التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج (ج ۱۷، ص ۱۳۰) و سورآبادی در تفسیر سورآبادی (ج ۳، ص ۱۵۸۴).
↑عجیبتر از کار طبری، ابن کثیر است که نظر امام باقر (ع) را در کنار نظر ابن عباس و قتاده و دیگران، از جمله کسانی بر میشمرد که رجوع را بازگشت به دنیا قبل از روز قیامت معنا میکنند (تفسیر ابن کثیر، ج ۵، ص ۳۶۶)؛ اما پس از این سکوت میکند و بقیه کلام امام باقر (ع) را نمیآورد که این آیه را دال بر رجعت گروهی دیگر از مردمان میداند. این جاست که میزان امانتداری این مفسران معلوم میشود.
↑و [یاد کن] هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستادهای آمد که آنچه را با شماست، تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریاش کنید. [آن گاه] فرمود: "آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟". گفتند: آری، اقرار کردیم. فرمود: "پس گواه باشید و من با شما از گواهانم؛ سوره آل عمران، آیه ۸۱.
↑این تأویل از سوی بسیاری از مفسران اهل سنت ارائه شده است، از جمله، طبری در جامع البیان (ج ۳ جزء ۳، ص ۳۳۲)، نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن (ج ۲، ص ۱۹۸)، آل سعدی در تفسیر الکریم الرحمن (ج ۱، ص ۱۴۴)، ابن ابی حاتم در تفسیر القرآن العظیم (ج ۲، ص ۶۹۴) و دیگران.
↑نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن (ج ۲، ص ۱۹۸) این احتمال را میدهد.
↑تقریباً همه تفاسیر یاد شده، به این قرائت اشاره کردهاند.
↑مانند طبری در جامع البیان (ج ۳ جزء ۳، ص ۳۳۲)، ابن ابی حاتم در تفسیر القرآن العظیم (ج ۲، ص ۶۹۴)، سیوطی در الدر المنثور (ج ۲، ص ۲۵۲)، نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن (ج ۲، ص ۱۹۸) و قرطبی در الجامع لأحکام القرآن (ج ۴، ص ۱۲۵).
↑«گفت: چه کسی زنده میکند استخوانها را، در حالی که پوسیده است؟ بگو: زنده میکند آنها را، کسی که بار اول آنها را آفریده است. او به تمام مخلوقات داناست» سوره یس، آیه۷۸ و۷۹
↑«آیا پروردگار توانایی زنده کردن مردگان را ندارد» سوره قیامة، آیه۴۰
↑«آیا از حال کسانی که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ خدا به آنان گفت: بمیرید همه مردند آن گاه آنان را زنده کرد...» سوره بقره، آیه۲۴۳
↑«ای موسی، تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. پس در حالی که مینگریستند، صاعقه شما را فراگرفت، سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم؛ باشد که شکرگزاری کنید» سوره بقره، آیه۵۵ و۵۶
↑«یا چون آن کسی که به شهری که بامهایش فرو ریخته بود عبور کرد وبا خود گفت چگونه خدا این مردگان را زنده میکند؟ پس خدا او را صد سال میراند. آن گاه، او را برانگیخت و گفت چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پارهای از روز، گفت: بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود بنگر تغییری نکرده است، و به چارپای خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا نشانهای از قدرت خدا برای مردم است. به استخوانها بنگر چگونه آنها را به هم پیوند میدهیم و گوشت بر آن میپوشانیم. پس هنگامی که چگونگی زنده شدن مردگان برای او آشکار شد، گفت: اکنون میدانم خدا بر هر چیزی تواناست.» سوره بقره، آیه۲۵۹
↑نک: رجعت از نظر شیعه، نجم الدین طبسی، ص۳۷ - ۴۲؛ بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، خدامراد سلیمیان، ص۶۶ – ۱۰۸
↑«روزی فرا خواهد رسید که از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب میکردند، محشور میکنیم و آنها را نگه میداریم تا به یکدیگر ملحق شوند» سوره نمل، آیه۸۳
↑«... آنان را محشور میکنیم و احدی را نمیگذاریمم سوره کهف، آیه ۴۷
↑تبیان، شیخ طوسی، ج۸، ص۱۲۰؛ مجمع البیان، طبرسی، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۵، ص۵۰۷
↑نک: رجعت از نگاه شیعه، نجم الدین طبسی، ص۴۲ – ۵۲؛ بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، خدامراد سلیمیان، ص۱۰۹ - ۱۴۲
↑روایات به این مضمون در مهمترین کتابهای اهل سنت: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۴۶، کتاب الاعتصام؛ صحیح مسلم، کتاب العلم؛ مسند احمد، ج۲، ص۳۲۷؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۲۱۸. کتاب های شیعه: من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳؛ کمال الدین، ج۲، ص۵۲۹؛ عیون اخبار الرضا، ص۲۰۰