مخالفان رجعت چه میگویند و چگونه به آنها پاسخ داده میشود؟ (پرسش)
مخالفان رجعت چه میگویند و چگونه به آنها پاسخ داده میشود؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل بالاتر | مهدویت / عصر پس از ظهور / رجعت |
تعداد پاسخ | ۴ پاسخ |
مخالفان رجعت چه میگویند و چگونه به آنها پاسخ داده میشود؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله محمد محمدی ریشهری، در کتاب «دانشنامهٔ امام مهدی» در اینباره گفته است:
«مخالفان رجعت، سعی کردهاند برای موضع خود، ادلهای بیاورند. شیخ حر عاملی، شبهات آنان را به تفصیل نقل کرده و پاسخ داده است[۱]. برخی از آنها صرفاً استبعاد[۲] است و برخی دیگر، استناد به ادله نقلی و برخی دیگر، ادعای نداشتن دلیل بر اثبات رجعت؛ اما چنان که پیشتر ملاحظه شد، با وجود ادله قرآنی بر وقوع رجعت، نه جایی برای استبعاد وجود دارد و نه ادعای بی دلیلی پذیرفتنی است.
بنا بر این، تنها باید دید آیا دلیلی بر نفی رجعت وجود دارد که با ادله اثبات رجعت، تعارض کند یا نه. مهمترین استدلالهای مخالفان به شرح زیر است:
۱. خدای متعال، تقاضای بازگشت عدهای را هنگام مرگ رد میکند. چگونه میتوان پذیرفت که پس از مرگ باز گردند.قرآن کریم میفرماید: ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[۳]. قرآن، ادعای درخواست کنندگان بازگشتن را تکذیب میکند و میفرماید: ﴿وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾[۴].
پاسخ: با استفاده از آیات ذکر شده و توجه به معنای رجعت، میتوان فهمید که میان رجعت اصطلاحی و این آرزوی کافران، دست کم، چهار تفاوت وجود دارد:
- درخواست بازگشت کافران به هنگام مرگ، برای از سرگیری عمل است؛ اما رجعت کافران در آخر الزمان، برای عمل نیست و هیچ فرصتی برای اصلاح اعمال به آنان داده نمیشود. حتی اگر کافران بخواهند آن زمان ایمان بیاورند، این ایمان، مفید نیست؛ زیرا به فرموده قرآن: ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾[۵]. ظهور امام مهدی (ع)، یکی از آیات پروردگار است که پس از آن، دیگر ایمان کافران، پذیرفته نخواهد شد. بر این موضوع در تعدادی از احادیث اسلامی، تأکید گردیده است.
- اراده کننده در رجعت، خداوند است؛ اما درخواست بازگشت کافران، از سوی خود آنهاست. به عبارت دیگر، در هنگام دیدن نشانههای مرگ، کافران میخواهند فرصتی دیگر باره بیابند تا شاید در زندگی دنیا کاری نیک کنند و توشهای برای آخرت برچینند؛ اما در رجعت، آنان هیچ تمایل به بازگشت ندارند؛ زیرا در این بازگشت، فرصتی برای عمل ندارند؛ بلکه به هدفی دیگر باز گردانده میشوند.
- هدف در رجعت، مجازات کافران است؛ اما هدف کافران از تقاضای بازگشت به دنیا در هنگام دیدن نشانههای مرگ، رهایی از مجازات برزخ و آخرت است.
- در تحقق هدف رجعت، تخلفی نیست؛ ولی در تحقق هدف کافران، تخلف هست؛ یعنی آنان دروغ میگویند و چنان که قرآن میگوید، اگر باز گردند، به وعدههایشان عمل نمیکنند.
۲. بازگشت کافران به دنیا پس از دیدن عذابهای برزخ و دیدن آنچه پس از مرگ رخ میدهد، موجب میشود که آنان فرصتی دیگر برای عمل پیدا کنند و با یقینی که پیدا کردهاند، به عمل بپردازند. در این صورت، دیگر جایی برای مجازات آنها باقی نمیماند و تفاوتی با مؤمنان نخواهند داشت و این، بیعدالتی است.
پاسخ: خداوند متعال، چنین فرصتی را برای کافران و مجرمان فراهم نمیسازد. آنان خواهان بازگشت به دنیا برای عمل نیک هستند؛ اما این خواسته اجابت نمیشود. خواسته آنان، از هنگام دیدن نشانههای مرگ آغاز میگردد[۶] و در صحرای محشر، تکرار میشود و میگویند: خدایا! اینک چشمان ما گشوده شد و زین پس، گوش به فرمان تو خواهیم بود. ما را باز گردان تا کار نیک کنیم. دیگر یقین آوردیم[۷]. در این جا پاسخی به آنان داده نمیشود، تا این که آنان را به نزدیکی دوزخ میبرند و آتش را از نزدیک مشاهده میکنند. در این حال به التماس میافتند و آرزو میکنند که کاش از جمله مؤمنان بودند و نشانههای پروردگار را انکار نمیکردند. در این جا خداوند متعال بر این موضوع تأکید میکند که باز نمیگردند؛ اما اگر هم باز گردند، به همان کارهایی باز خواهند گشت که از آنها نهی شدهاند و آنان دروغ میگویند[۸]. آنان پس از این که وارد آتش شدند و گرما و غل و زنجیر داغ و آبهای جوشان را چشیدند، فریادشان بلند میشود که: پروردگارا! ما را از این جا خارج ساز. قول میدهیم که کارهای نیک کنیم و گذشته را جبران نماییم. به آنان با زبانی خرد کننده خطاب میرسد که: ساکت شوید و سخن نگویید. مگر به قدر کفایت به شما عمر ندادیم تا پند گیرید؟! مگر برای شما به قدر کافی انذار دهندگان نیامدند؟! حال بچشید که امروز یاوری برای ستمکاران وجود ندارد[۹]. بنا بر این، بازگشتی برای کافران وجود ندارد و اگر هم باز گردند، اعمال نیک نخواهند کرد و عدالت بر هم نمیخورد. افزون بر این، رجعت اصطلاحی اصلًا ربطی به این تقاضای بازگشت کافران ندارد. رجعت، برای مجازات است و آن هم مخصوص عدهای اندک از رئوس گمراهی و کفر است.
۳. قرآن فرماید: ﴿وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ﴾[۱۰]. بنا بر این، قرآن به صراحت، رجعت را رد میکند.
پاسخ: با توضیحی که پیشتر درباره این آیه داده شد، معلوم شد این آیه نه تنها مخالف رجعت نیست، بلکه از بهترین ادله برای اثبات رجعت است؛ زیرا آیه میگوید گروهی خاص باز گشت ندارند و لازمهاش این است که گروهی دیگر بازگشت دارند. ممکن است گفته شود که رجعت کنندگان، هم از مؤمنان اند و هم از کافران. اگر هلاک شدگان، از کافران باشند، آن گاه رجعت آنان، بر اساس این آیه، ناممکن است؛ اما باید توجه داشت که رجعت کافران، به منظور چشیدن عذاب دنیوی است. کسانی که هلاک شدهاند، یک بار این عذاب را چشیدهاند و دیگر نیازی به رجعت آنان نیست. همچنین نباید فراموش کرد که همه کافران و مشرکان، هلاک نشدهاند. اقوامی اندک از آنان به هلاکت رسیدهاند. بسیاری ماندهاند تا دوره رجعت آنان فرا برسد و برای مجازات باز گردند.
۴. ﴿أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾[۱۱].
پاسخ: این آیه نیز مانند آیه سابق است که از بازگشت نیافتن گروههایی سخن میگوید که هلاک شدهاند و نمیتواند نافی رجعت باشد. در واقع از این دو آیه استنباط میشود که نسلهای هلاک شده، به دلیل این که یک بار عذاب دنیوی شدهاند، دیگر بازگشتی ندارند تا دوباره عقوبت شوند و تنها عذاب برزخ و حساب و کتاب آخرت پیش روی آنان است؛ اما کسانی که در دنیا عذاب نشدهاند و سزاوار آن هستند، بازگشت دارند.
۵. برخی، اشکالی عقلی مطرح میکنند و میگویند: برگشت گناهکاران، به یکی از دلایل زیر انجام میشود: مجازات، اذیت یا بیان خیانت آنها به مردم. مجازات را در آخرت خواهند کشید و مجازات دنیوی آنها ظلم است. اذیت را در قبر خواهند دید. بیان خیانت آنها نیز در این زمان فایده ندارد، برای مردم زمان خودشان مفید است، نه مردم زمان دیگر[۱۲].
پاسخ: احادیث باب رجعت، تصریح دارند که باز گرداندن مجرمان، برای مجازات دنیوی آنان است و مجازات دنیوی، هیچ منافاتی با عذاب آخرت ندارد و ظلم نیست، چنان که اگر قاتلی را در دنیا قصاص کنند، باز هم در آخرت عذاب در انتظارش هست. چشیدن شیرینی اجرای عدالت در دنیا، حق مظلومان است. بنا بر این، نباید اجرای این حق را منافی عذاب آخرت دانست. همچنین میتوان بیان خیانت آنان را برای دیگران، از جمله دلایل رجعت آنها دانست. این بیان، تنها برای مردم زمان خودشان مفید نیست؛ بلکه برای مردم هر زمانی مفید است و میتواند درسی عبرتآمیز باشد.
۶. چنان که پس از این خواهد آمد، رجعت امامان (ع) در زمان امام زمان (ع) اتفاق خواهد افتاد. به ادله عقلی و نقلی اثبات شده که ممکن نیست یک چشم به هم زدن زمین، از حجت، خالی بماند، و ممکن نیست غیر افضل بر افضل مقدم شود ... با این مقدمات، رجعت معنا ندارد؛ چون لازم میآید یا امام مهدی (ع) از امامت عزل شود، در صورتی که بر حسب ادله، امامت او تا قیامت ادامه دارد، یا غیر افضل- یعنی امام زمان (ع) بر افضل- یعنی امیر مؤمنان (ع) یا امام حسین (ع)- مقدم باشد و یا عدد اماماناز دوازده نفر زیادتر باشد و ریاست امام، عمومی نباشد[۱۳].
پاسخ: اولًا اگر امامت غیر افضل به امر و اجازه خود افضل باشد، اشکالی ندارد. ثانیاً ممکن است هر یک از امامان رهبری ناحیهای را به دست گیرند و به نوعی تقسیم کار قائل شویم. ثالثاً ممکن است رجعت سایر امامان، پس از شهادت امام مهدی (ع) باشد. دلیلی قاطع بر این مطلب نیست که امامت امام زمان (ع) تا قیامت ادامه خواهد داشت، به ویژه این که در برخی احادیث، از رحلت ایشان و کفن و دفنشان به دست امام حسین (ع) سخن رفته است. افزون بر این، حدیثی از رجعت امیر مؤمنان (ع) و امامان (ع) دیگر سخن گفته است و امامان (ع) را به عنوان کارگزاران علی (ع) معرفی کرده است[۱۴]. پاسخهای دیگری نیز به این اشکال دادهاند که برای پرهیز از تطویل، از بیان آنها خودداری میکنیم[۱۵]؛اما در هر حال، عدد امامان از دوازده، تجاوز نخواهد کرد و همان امامان قبلی باز خواهند گشت.
۷. رجعت، مستلزم تناسخ است و تناسخ از نظر اسلام، مردود است. پس رجعت، مردود است.
پاسخ: این اشکال از فهم نادرست معنای تناسخ و معنای رجعت ناشی شده است. تناسخ به معنای آن است که روح کسی پس از مرگ، در بدنی دیگر، غیر از بدن خودش وارد شود؛ اما رجعت به معنای بازگشت روح به بدن خود فرد است، دقیقاً مانند همان اتفاقی که در معاد خواهد افتاد. اگر بازگشت روح به بدن در معاد مستلزم تناسخ است، در رجعت هم هست؛ اما نه در معاد و نه در رجعت، بازگشت به بدنی دیگر نیست؛ بلکه بازگشت به بدن خود فرد است. بنا بر این، هیچ امری که محال یا خلاف اسلام باشد اتفاق نخواهد افتاد.
۸. کسی که به کمال خاص خود رسیده، اگر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز گردد، رجوع از فعل به قوه است و این، محال است؛ زیرا قوهای که یک بار به فعلیت برسد، بار دیگر به قوه باز نمیگردد. نفس انسان با مردن، تجرد پیدا میکند و یک موجود مثالی یا عقلی میشود. حال اگر دوباره به دنیا باز گردد، موجودی مادی میشود و از فعلیت تجردی به قوه باز میگردد.
پاسخ: این اشکال وارد نیست؛ زیرا حتی اگر این اصل فلسفی که چیزی از فعل به قوه باز نمیگردد، درست باشد، اما زنده شدن موجودی پس از مرگ، از مصادیق آن نیست. انسان پیش از مرگ نیز تجرد دارد. نفس انسانی چه هنگام تعلق به بدن، چه پس از آن و چه با تعلق دوباره به بدن، مجرد است. مرتبه نفس، در هیچ یک از این حالات تفاوت نمیکند و چنین نیست که پیش از مرگ، مادی باشد و پس از مرگ، مجرد شود و با رجعت، دوباره مادی گردد. بنا بر این، چیزی از فعل به قوه باز نمیگردد؛ بلکه فعلیت جدیدی پدید میآید[۱۶].
در مجموع باید گفت: اگر کسی نخواهد جزئیات رجعت را آن چنان که در پارهای احادیث آمده است، بپذیرد، اما چارهای جز قبول اصل رجعت ندارد. ادله محکم قرآنی و حدیثی در این زمینه قاطع اند و نمیتوان آنها را انکار کرد، هر چند فهم جزئیات رجعت بر برخی دشوار باشد. افزون بر این، باید توجه داشت که اعتقاد به رجعت، از محکمات اعتقادات شیعی است، اما از اصول اعتقادی نیست و ندانستن جزئیات و فروع آن یا احیاناً غفلت از اصل آن، ضرری به ایمان و اعتقاد فرد نمیزند. البته اگر کسی آگاهانه و پس از دیدن ادله محکم رجعت، آن را رد کند، مشمول حکم این آیه شریف میشود که در مقام توبیخ منکران از اهل کتاب میفرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۷]پس بنگر که عاقبت تبهکاران چگونه بود"» [۱۸].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین زهادت؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید زهادت، در کتاب «معارف و عقاید ۵ ج۲» در اینباره گفته است:
«عامه با رجعت مخالفند و از قدیم به صورتهای مختلف آن را مورد انکار قرار میدادند. گاهی به صورت علمی مثلا آن را رد کردهاند به این که رجعت همان تناسخ باطل است، و رجعت برگشتن از فعل به قوه است که محال میباشد؛ و گاه آن را در تضاد با آیات قرآن (مانند مؤمنون / ۹۹ و ۱۰۰ – انبیاء / ۹۵ – یس / ۳۱) برمیشمرند و احادیثی در مخالفت با رجعت میآورند. برخی نیز به توجیه و تأویل آیاتی پرداختند که رجعت دراقوام گذشته مانند آیه ۲۴۳ بقره را مطرح کرده است. اینان راوی بزرگی مانند جابر بن یزید جعفی را که اعتراف به علم و ورع و تقوای او دارند به جرم این که معتقد به رجعت بود طرد کردند و روایاتش را کنار گذاشتند. حدثنا أبو غسان محمد بن عمرو الرازي قال سمعت جريرا يقول لقيت جابر بن يزيد الجعفي فلم أكتب عنه كان يؤمن بالرجعة؛ ابوغسان گفت: از جریر شنیدم که میگفت: جابر بن یزید جعفی را ملاقات کردم، پس از او چیزی ننوشتم (روایت نکردم زیرا) او معتقد به رجعت بود[۱۹]. در مواردی میگویند: رجعت مذهب قومی از عرب جاهلی بود که فرقهای از مسلمین از اهل بیت آن را باور دارند، و از این گروه هستند رافضیه (شیعه) که میگویند: علی بن ابیطالب در ابر پنهان است و برخواهد گشت[۲۰]. نقد و بررسی اینان با آن که به شدت با رجعت مخالفت میکنند ولی در لابلای مطالبشان آن را میپذیرند؛ قرطبی روایتی را نقل میکند که در آن برای اصحاب کهف دو مرتبه رجعت ذکر شده است. در متن روایت در دو جا تصریح به رجعت شده است: «فدخلوا الكهف فقالوا: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، فرد الله على الفتية أرواحهم فقاموا بأجمعهم و قالوا: عليكم السلام و رحمة الله و بركاته... ثم قالو: أقرئوا محمد رسول الله منا السلام، و أخذوا مضاجعهم و صاروا إلي رقدتهم إلي آخر الزمان عند خروج المهدي. فيقال: إن المهدي يسلم عليهم فيحييهم الله ثم يرجعون إلي رقدتهم فلا يقومون حتي تقوم الساعة»[۲۱]. پاسخ به دو سؤال ۱. رجعت بازگشت از فعلیت به قوه: بعضی در مقام ابطال از راه دلیل عقلی وارد شده میگویند مرگ امری است که با در نظر گرفتن عنایت پروردگار هرگز بر هیچ زندهای عارض نمیشود مگر بعد از آنکه آن موجود زنده به حد کمال ریسده باشد، و زندگیش کامل شده، آنچه در قوه داشته به فعلیت رسیده باشد، و چنین موجودی که تمامی کمالات بالقوهاش فعلیت یافته، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اینکه چیزی که فعلیت یافته برگردد و بالقوه شود امری است محال، مگر اینکه مخبری صادق که یا خود خداست و یا خلیفهای از خلفای او، از چنین برگشتی خبر دهند، هم چنان که در داستانهای موسی، و عیسی، و ابراهیم (ع) و داستانهایی از دیگران چنین خبرهایی آمده، ولی نه از خدا، و نه از یکی از خلفای او خبر معتبری نیامده که دلالت بر رجعت داشته باشد، و روایاتی که قائلین به رجعت به آن تمسک میکنند تمام نیست. پاسخ: باید توجه داشت اگر دلیلی که ارائه شده، عقلی و درست باشد، صدر دلیل ذیل آن را باطل میکند، چون اگر چیزی محال ذاتی شد، دیگر استثنا بر نمیدارد، که با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد وقتی از وقوع امری محال خبر میدهد، باید فورا صادق بودنش را تخطئه کرد، و به فرضی که نتوانیم در صادق بودنش شک کنیم، ناگزیر باید خبرش را تأویل کنیم، و معنایی به آن بدهیم، که ممکن باشد، به طوری که از محال بودن در آید. اینکه چیزی که از قوه به فعلیت در آمده، دیگر محال است بالقوه شود، مطلب صحیحی است، ولکن رجعت از این باب نیست، زیرا مورد فرض مختلف است، مورد فرض او کسی است که عمر طبیعی خود را کرده، و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامی که عاملی غیرطبیعی از قبیل قتل و یا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگی به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالی نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفته در زمانی دیگر مستعد کمالی شود، که در زمانی غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را بهدست آورد. و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد، چنین کسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن استعداد میشود، و دوباره به دنیا بر میگردد، که آن کمال را به دست آورد، که در هر یک از این دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست[۲۲]. لازم به ذکر است قائلین به رجعت میگویند انسان به همان صورتی که از دنیا رفته، دوباره به دنیا باز میگردد و روحش وارد همان بدنی میشود که در دنیا داشته و از آن جدا شده بود، با همان فعلیتهایی که در دنیا کسب کرده بود. لذا رجعت با بحث رجوع از فعل به قوه ارتباطی ندارد. ۲. رجعت و تناسخ: رجعت همان قول به تناسخ است که هم از نظر عقل محال و هم در دیدگاه شرع باطل است. پاسخ: ابتدا لازم است این واژه تعریف شود. تناسخ یعنی انتقال نفس پس از مرگ از یک بدن به بدن و جسم دیگر در همین دنیا در یک زندگی جدید و از ابتدا. مثلا روح انسان مرده به بدن جنینی وارد شود و دوباره به دنیا آمده و زندگی جدیدی شروع کند. بر این عقیده اشکالات گوناگون میتوان گرفت از جمله اینکه هر فرد بعد از سپری شدن سالیانی از عمرش به کمالاتی میرسد، و یک فرد ۴۰ساله دارای کمالات بیشتری از یک نوزاد خواهد بود. و این را نیز میدانیم که وقتی نوزادی به دنیا میآید داری کمال خاصی نیست نه از جهت عقل کمال خاصی دارد و نه از جهت ویژگیهای جسمی مانند قدرت. حال اگر قائل به چنین تناسخی بشویم و آن را بپذیریم لازم میآید یک فرد کمالاتی را که به دست آورده از دست بدهد و در زندگی مجدد دوباره به دنبال کسب همان کمالات باشد. اگر گفته شود با مرگ کمالات را حفظ میکند و زندگی جدید را با این کمالات آغاز میکند. این بیان نیز قابل پذیرش نیست و به تناقض میرسد زیرا: چون نوزاد است و تازه به دنیا آمده باید حالات و شرایطی متناسب با جسم و این دوران داشته باشد، دورانی که استعدادها در وجود او نهفته است و هنوز به فعلیّت و کمال نرسیده -به اصطلاح حالت بالقوه دارد- و چون قبلاً زندگی کرده و کمالات را به دست آورده پس استعدادها تا حدّی به فعلیّت رسیده است. این همان تناقض است که این بچه هم دارای استعدادهای بالفعل باشد و هم نباشد. با توضیح کوتاهی که از تناسخ داده شد و با بیانی که پیرامون رجعت مطرح شد، تفاوت این دو موضوع کاملا روشن میشود. زیرا در رجعت تنها یک بدن موضوع قرار میگیرد اما در تناسخ تعدد بدن مطرح است[۲۳][۲۴]. |
۲. حجت الاسلام و المسلمین امامی میبدی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین علی رضا امامی میبدی، در کتاب «آموزههای مهدویت در آثار علامه طباطبائی» در اینباره گفته است:
«در رابطه با موضوع رجعت، سؤالات و ایرادهایی مطرح میباشد؛ که لازم است به آنها پرداخته شود.
به عبارت دیگر هر موجودی که دارای قوه و استعداد و کمال و فعلیت است، بعد از آنکه از مرحله استعداد به فعلیت رسید، دیگر محال است به حالت استعداد برگردد؛ انسان بعد از مردنش تجرد پیدا میکند، یعنی نفسش از ماده مجرد میشود، و دارای مرتبهای بالاتر از مرتبه مادی میشود. با این حال دیگر محال است چنین انسانی، یا به عبارت دیگر چنین نفس تکامل یافتهای، دوباره اسیر ماده شود، و به اصطلاح زنده گردد، و گرنه لازم میآید که چیزی بعد از فعلیت به قوه و استعداد برگردد و این محال است[۲۶]. البته این منکرین، با این که برهان عقلی برای محال بودن رجعت اقامه میکنند، ولی در عین حال بیان میکنند که اگر مخبر صادقی مانند خدا یا خلیفهای از خلفای او از وقوع چنین چیزی خبر دهند، آن را میپذیریم! چنانکه بر اساس ادله، در داستانهای موسی و عیسی و ابراهیم و غیر ایشان، خبر از رجعت داده شده است. ولی از آنجا که درباره رجعتی که شیعه معتقد است، چنین خبری نرسیده و استدلالی که به اخبار شده ناتمام است،[۲۷] لذا رجعت غیر ممکن است[۲۸]. پاسخ: علامه در رد این اشکال، پاسخهای زیر را مطرح میکند: محقق نشدن امر محال: اگر این دلیل به اصطلاح عقلی آنها برای رد رجعت درست باشد، و به راستی دلیل عقلی باشد، صدرش ذیل آن را باطل میکند، چون اگر چیزی محال ذاتی شد، دیگر استثنا بر نمیدارد، که با خبر دادن مخبر صادق، از محال بودن برگشته و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد وقتی از وقوع امری محال خبر میدهد، باید فوراً صادق بودنش را تخطئه کرد. و اگر به فرض که نتوانیم در صادق بودنش شک کنیم، ناگزیر باید خبرش را تأویل کنیم و معنایی به آن بدهیم که ممکن باشد؛ مثل اینکه اگر خبر داد که عدد یک نصف عدد دو نیست، و یا تمامی خبرهای صادق در عین صادق بودن کاذب است. غیر ممکن نبودن رجعت: اما اینکه گفتهاند: چیزی که از قوه به فعلیت درآمده، دیگر محال است به لغو شود؛ مطلبی صحیح است، ولی این در مورد فرضی است که کسی عمر طبیعی خود را کرده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است؛ و اما مرگ «اخترامی» که عاملی غیر طبیعی از قبیل قتل و یا مرض باعث آن نشود، برگشتن انسان بعد از چنین مرگی به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالی نیست. چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفت، در زمانی دیگر مستعد کمال شود و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را به دست آورد. و یا ممکن است اصل استعدادش مشهود باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد؛ چنین کسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن استعداد میشود و دوباره به دنیا بر میگردد که آن کمال را به دست آورد. در هر یک از این دو فرض مسأله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست[۲۹]. از آنجا که روشن شدن این بخش نیازمند به توضیح بیشتری است، لذا در این قسمت به تبیین تفسیر فلسفی ارائه شده از سوی مرحوم علامه در رابطه با موضوع امکان بازگشت و زنده شدن انسانهای مرده میپردازیم. ایشان در این باره بیان میکند که آنچه از حس و برهان به دست آمده، این است که جوهر نباتی مادی وقتی در صراط استکمال حیوانی قرار میگیرد در این صراط به سوی حیوان شدن حرکت میکند، و به صورت حیوانیت که صورتی است مجرد به تجرد برزخی، در میآید و حقیقت این صورت این است که چیزی خودش را درک کند، (البته ادراک جزئی خیالی)، و درک خویشتن حیوان، وجود کامل جوهر نباتی است، و فعلیت یافتن آن قوه و استعدادی است که داشت، و با حرکت جوهری به آن کمال رسید و بعد از آنکه گیاه بود، حیوان شد و دیگر محال است دوباره جوهری مادی شود، و به صورت نبات درآید؛ مگر آنکه از ماده حیوانی خود جدا گشته، ماده با صورت مادیش بماند، مثل اینکه حیوانی بمیرد، و جسدی بیحرکت شود. از سوی دیگر صورت حیوانی منشأ و مبدأ افعال ادراکی، و کارهایی است که از روی شعور از او سر میزند، و در نتیجه احوالی علمی هم بر آن افعال مترتب میشود، و این احوال علمی در نفس حیوان نقش میبندد، و در اثر تکرار این افعال، و نقشبندی این احوال در نفس حیوان، از آنجا که نقشهایی شبیه به هم است، یک نقش واحد و صورتی ثابت، و غیر قابل زوال میشود، و ملکهای راسخه میگردد، و یک صورت نفسانی جدید میشود، که ممکن است نفس حیوانی به خاطر اختلاف این ملکات متنوع شود، و حیوانی خاص و دارای صورت نوعیهای خاص بشود، مثلا در یکی به صورت مکر، و در نوعی دیگر کینه توزی، و در نوعی دیگر شهوت، و در چهارمی وفاء، و در پنجمی درندگی، و امثال آن جلوه کند. مادام که این احوال علمی حاصل از افعال، در اثر تکرار به صورت ملکه در نیامده باشد، نفس حیوان به همان سادگی قبلیش باقی است، و مانند نبات است، که اگر از حرکت جوهری باز بایستد، همچنان نبات باقی خواهد ماند، و آن استعداد حیوان شدنش از قوه به فعلیت در نمیآید. و اگر نفس برزخی از جهت احوال حاصله از افعالش، در همان حال اول و فعل اول با نقشبندی صورت اول، تکامل مییافت، قطعاً علاقهاش با بدن هم، در همان ابتدای وجودش قطع میشد، و اگر میبینیم قطع نمیشود، به خاطر همین است که آن صورت در اثر تکرار ملکه نشده و در نفس رسوخ نکرده، باید با تکرار افعالی ادراکی، به تدریج و خورده خورده صورتی نوعی در نفس رسوخ کند، و حیوانی خاص بشود -البته در صورتی که عمر طبیعی و یا مقدار قابل ملاحظهای از آن را داشته باشد- و اما اگر بین او و بین عمر طبیعیش، و یا آن مقدار قابل ملاحظه از عمر طبیعیش، چیزی از قبیل مرگ فاصله شود، حیوان به همان سادگی، و بینقشی حیوانیش باقی میماند، و صورت نوعیهای به خود نگرفته، میمیرد ولی حیوان وقتی در صراط انسانیت قرار بگیرد، وجودی است که علاوه بر ادراک خودش، تعقل کلی هم نسبت به ذات خود دارد، آن هم تعقل مجرد از ماده، و لوازم آن، یعنی اندازهها و ابعاد، و رنگها، و امثال آن، در این صورت با حرکت جوهری از فعلیت مثالی که نسبت به مثالیت، فعلیت است، ولی نسبت به فعل قوه و استعداد است، به تدریج به سوی تجرد عقلی قدم میگذارد، تا وقتی که صورت انسانی دربارهاش تحقق یابد. اینجا است که دیگر محال است این فعلیت به قوه برگردد، که همان تجرد مثالی بود، همانطور که گفتیم فعلیت حیوانیت محال است برگردد و قوه شود. تازه این صورت انسانیت هم، افعال و به دنبال آن احوالی دارد، که با تکرار و تراکم آن احوال، به تدریج به صورت خاص و جدیدی پیدا میشود، که خود باعث میگردد یک نوع انسان، به انواعی از انسان تنوع پیدا کند، یعنی همان تنوعی که در حیوان گفتیم. حال که این معنا روشن گردید، فهمیده میشود که اگر فرض کنیم انسانی بعد از مردنش به دنیا برگردد و نفسش دوباره متعلق به ماده شود، آن هم همان مادهای که قبلا متعلق به آن بود، این باعث نمیشود که تجاوز نفسش باطل گردد، چون نفس این فرد انسان، قبل از مردنش تجرد یافته بود، بعد از مردنش هم تجرد یافت، و بعد از برگشتن به بدن، باز همان تجرد را دارد تنها چیزی که با مردن از دست داده بود، این بود که آن ابزار و آلاتی که با آنها در مواد عالم دخل و تصرف میکرد، و ابزار کار بودند، آنها را از دست داده بود، و بعد از مردن دیگر نمیتوانست کاری انجام دهد؛ همانطور که یک نجار یا صنعتگر، وقتی ابزار صنعت خود را از دست بدهد، دیگر نمیتواند در مواد کارش از قبیل تخته و آهن و امثال آن کار کند، و دخل و تصرف نماید، و هر وقت دستش به آن ابزار رسید، باز همان استاد سابق است، و میتواند دوباره به کارش مشغول گردد، نفس هم وقتی تعلق فعلی به مادهاش است برگردد، دوباره دست به کار شده، قُوی و ادوات بدنی خود را به کار میبندد، و آن احوال و ملکاتی را که در زندگی قبلیش به واسطه افعال مکرر تحصیل کرده بود، تقویت نموده، دو چندانش میکند، و دوران جدیدی از استکمال را شروع میکند، بدون این که مستلزم رجوع قهقرائی، و سیر نزولی از کمال به سوی نقص، و از فعل به سوی قوه باشد[۳۰]. تواتر روایات رجعت: اما در مورد روایات، باید توجه داشت که هر چند هر یک از روایتها روایت واحد است، ولی روایات ائمه اهل بیت (ع) از لحاظ معنوی نسبت به اصل رجعت متواتر است؛[۳۱] به حدی که مخالفین مسأله رجعت از همان صدر اول این را از مسلمیات و مختصات شیعه دانستهاند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تکتک احادیث باطل نمیشود. علاوه بر اینکه بر فرض عدم تواتر، دلالت تعدادی از آیات قرآن و روایاتی که در باب رجعت وارد شده، تام و قابل اعتماد است[۳۲]. بنابراین اعتقاد به رجعت، علاوه بر دارا بودن ریشههای عمیق قرآنی و روایی، دارای پشتوانه امکان عقلانی نیز میباشد.
پاسخ: رجعت و تبیین فلسفی آن هیچ ربطی به تناسخ ندارد چون تناسخ عبارت از این است که نفس آدمی بعد از آن که به نوعی کمال رسید و از بدن جدا شد، به بدن دیگری منتقل شود و این فریضهای است محال؛ چون بدنی که نفس مورد گفتگو میخواهد منتقل به آن شود، یا خودش نفس دارد یا ندارد، اگر نفس داشته باشد مستلزم آن است که یک بدن دارای دو نفس شود و این همان وحدت کثیر و کثرت واحد است (که محال بودنش روشن است) و اگر نفسی ندارد، مستلزم آن است که چیزی که به فعلیت رسیده، دوباره برگردد بالقوه شود، مثلا: پیرمرد برگرد کودک شود، (که محال بودن این نیز روشن است) و همچنین اگر نفس تکامل یافته یک انسان، بعد از جدایی از بدنش به بدن گیاه و یا حیوان منتقل شود، که این نیز مستلزم بالقوه شدن بالفعل است، که بیانش گذشت. در حالی که چنین چیزی در رجعت مطرح نمیباشد[۳۳].
پاسخ: در رابطه با رجعت علاوه بر آیات متعددی که دلالت بر آن میکند، حدود پانصد حدیث نیز وجود دارد که در مجموع قطع آور و غیرقابل خدشه میباشد؛ لذا این موضوع دارای پشتوانه قوی و محکم و قرآنی و روایی میباشد، و به هیچ وجه نمیتوان احتمال مذکور در این ایراد را پذیرفت[۳۶].
پاسخ مرحوم علامه در تفسیر آیه ﴿وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا﴾[۳۸] و در بحث نزول حضرت عیسی (ع) و ایمان اهل کتاب به ایشان سخنی را از زمخشری -که از علمای عامه است- ذکر میکند که اگر دلالت بر تحقق رجعت در آخرالزمان نکند، حداقل شاهدی بر امکان آن میباشد. ایشان در این رابطه میگوید: از جمله حرفهای عجیب و غریبی که در این باب زدهاند گفتار زمخشری در کشاف است که گفته: ممکن است مراد از آیه این باشد که هیچ یک از اهل کتاب باقی نمیماند مگر آنکه به طور حتم به تو (عیسی (ع)) ایمان میآورد و این به این صورت میباشد که خدای تعالی در هنگام نزول عیسی (ع) از آسمان، آنچه نفوس که از یهود و نصارا زیر خاک رفتهاند، همه را در همان زیر خاک زنده میکند و به اطلاعشان میرساند که عیسی نازل شد و اینکه برای چه نازل شد؟ و آن انسانهای زیرزمینی در آن هنگام به وی ایمان میآورند، ایمانی که سودی به حالشان ندارد[۳۹]. علامه پس از نقل این کلام توضیح میدهد که این گفتار زمخشری در حقیقت همان عقیده به رجعت است[۴۰].
پاسخ: در المیزان در جواب این اشکال، چندین پاسخ آمده است:
پاسخ: اولا به فرض اینکه قبول کنیم داستان اصحاب کهف از قبیل بیهوشی بوده، مقایسه این موارد با جریان اصحاب کهف که در آن حرفی از مردن نیامده است، قیاسی باطل و بیجا میباشد؛ زیرا در بسیاری از این آیات، سخن از زنده کردن پس از مردن و مرگ است، و حمل آن بر بیهوشی و مانند آن برخلاف ظاهر الفاظ آیات است. به علاوه اگر این ممکن باشد که خدا به عنوان کار خارقالعاده مثلاً مرد بیهوشی را بعد از صد سال به حال آورد، چرا جایز نباشد که با عنوان کار خارق العاده، مژده صد ساله را زنده کند؟ چون بین خارق العادهها فرقی نیست؛ پس معلوم میشود این ایراد ناشی از محال دانستن زنده کردن مردگان در دنیا میباشد؛ در حالی که هیچ دلیلی بر محال بودن آن وجود ندارد[۴۴]»[۴۵]. |
۳. آقای باقریزاده اشعری؛ |
---|
آقای محمد باقریزاده اشعری، در کتاب «از امام مهدی بیشتر بدانیم» در اینباره گفته است:
«مخالفان رجعت، سعی کردهاند که برای دیدگاه خود، ادلهای بیاورند. دلایل سهگانه آنان عبارت است از: استبعاد[۴۶]، نبودن دلیل برای اثبات رجعت، استناد به ادله نقلی. در پاسخ به مخالفان رجعت میگوییم: آیاتی که در قرآن بر وقوع رجعت دلالت دارند، هرگونه استبعاد یا ادعای بیدلیل را نفی میکند. از سوی دیگر، تمام ادله نقلی مخالفان، پاسخ دارد. ادله نقلی مخالفان و پاسخ آنها، به شرح زیر است: ۱. بر اساس آیه قرآن، خدای متعال، تقاضای بازگشت عدهای از کافران را هنگام مرگ رد میکند. چگونه میتوان پذیرفت که آنان پس از مرگ به دنیا باز گردند؟! پاسخ: میان درخواست بازگشت در هنگام مرگ و رجعت، چهار فرق است:
۲. بازگشت کافران به دنیا پس از دیدن عذابهای بزرخ و دیدن آنچه پس از مرگ رخ میدهد، موجب میشود که آنان فرصتی دوباره برای عمل پیدا کنند و با یقینی که پیدا کردهاند، به عمل نیک بپردازند. در این صورت، دیگر جایی برای مجازات آنها باقی نمیماند و آنان نیز مانند مؤمنان، مجازاتی نخواهند داشت و این، بیعدالتی است. پاسخ: خداوند متعال، چنین فرصتی را برای کافران و مجرمان فراهم نمیسازد و خواسته آنان برای بازگشت به دنیا و انجام عمل نیک، اجابت نمیشود. برفرض هم که کافران باز گردند، اعمال نیک انجام نخواهند داد و عدالت بر هم نمیخورد. افزون بر این، رجعت، اصطلاحی است که اصلاً ربطی به تقاضای بازگشت کافران ندارد. رجعت، برای مجازات است و آن هم مخصوص عدهای اندک از سرکردگان کفر و گمراهی. ۳. قرآن در آیه ۹۵ از سوره انبیا، به صراحت، رجعت را رد میکند. پاسخ: این آیه، نه تنها مخالف رجعت نیست، بلکه از بهترین ادله برای اثبات رجعت است؛ زیرا آیه میگوید یک گروه خاص، بازگشت ندارند و لازمهاش این است که گروهی دیگر بازگشت دارند. ۴. قرآن در آیه ۳۱ از سوره یاسین، به صراحت، رجعت را رد میکند. پاسخ: این آیه از بازگشت نیافتن گروههایی سخن میگوید که هلاک شدهاند؛ ولی نفی کننده رجعت نیست و کسانی که در دنیا عذاب نشدهاند و سزاوار آن هستند، میتواننند بازگشت داشته باشند. ۵. هدف از برگشت گناهکاران، به مجازات رسیدن آنها، اذیت شدن یا بیان خیانت آنها به مردم است؛ اما این موارد، انجام ناشدنیاند؛ زیرا مجازات را در آخرت خواهند کشید و مجازات آنها در دنیا ظلم است. اذیت را در قبر خواهند دید. بیان خیانت آنها نیز برای مردم زمان خودشان مفید است، نه مردم آخرالزمان. پاسخ: احادیث باب رجعت، تصریح دارند که باز گرداندن مجرمان، برای مجازات دنیویِ آنان است و مجازات دنیوی آنان، ظلم نیست. همچنین بیان خیانت آنان برای دیگران، میتواند از جمله دلایل رجعت آنها باشد؛ چرا که برای مردم هر زمانی، مفید و عبرتآموز است. ۶. رجعت امامان (ع) در زمان امام زمان (ع) اتفاق خواهد افتاد. با توجه به این که زمین حتی به مقدار یک پلک بر هم زدن از حجت، خالی نمیماند، ممکن نیست غیر افضل بر افضل مقدم شود. بنابراین، رجعت، بیمعنا و نشدنی است؛ چون لازم میآید که امام مهدی یا از امامت عزل شود و یا بر افضل (امیر مؤمنان (ع) یا امام حسین (ع)) مقدم باشد و یا عدد امامان (ع) از دوازده نفر زیادتر باشد و ریاست امام، عمومی نباشد. پاسخ: اگر امامت غیر افضل، به امر و اجازه خود افضل باشد، اشکالی ندارد، چنان که ممکن است هر یک از امامان (ع)، رهبری ناحیهای را به دست گیرد و تقسیم کار شود. نیز ممکن است رجعت سایر امامان (ع)، پس از شهادت امام مهدی (ع) باشد؛ چرا که دلیلی قاطع بر امامت امام مهدی (ع) تا قیامت نیست، بهویژه که در برخی احادیث، از رحلت ایشان و کفن و دفنشان به دست امام حسین (ع) سخن رفته است. افزون بر این، در حدیثی از رجعت امیر مؤمنان (ع) و امامان دیگر، خبر داده شده است و امامان (ع) به عنوان کارگزاران امام علی (ع) معرفی شدهاند. ۷. رجعت، موجب میشود که تناسخ انجام گیرد و تناسخ از نظر اسلام، مردود است. پاسخ: این اشکال، از فهم نادرست معنای تناسخ و معنای رجعت ناشی شده است. تناسخ به معنای آن است که روح کسی پس از مرگ، در بدنی دیگر، غیر از بدن خودش وارد شود؛ اما رجعت به معنای بازگشت روح به بدن خود فرد است. ۸. کسی که به کمال خاص خود رسیده، اگر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز گردد، رجوع از فعل به قوه است و این، محال است. پاسخ: این اشکال وارد نیست؛ زیرا حتی با قبول این اصل فلسفی، زنده شدن یک موجود پس از مرگ، از مصادیق آن نیست[۴۷]»[۴۸]. |
پرسشهای وابسته
- درباره رجعت چه دیدگاههایی وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به رجعت برگرفته از یهود است؟ (پرسش)
- آیا قول به رجعت مستلزم تناسخ باطل است؟ (پرسش)
- آیا رجعت عمومی و همگانی است؟ (پرسش)
- آیا رجعت پس از ظهور امام مهدی با تکلیف سازگار است؟ (پرسش)
- مراد از رجعت عیسی مسیح چیست و این رجعت در چه زمانی اتفاق خواهد افتاد و این بازگشت چه خصوصیاتی دارد؟ (پرسش)
- رجعت چند مرحله دارد؟ (پرسش)
- آیا رجعت نوعی تناسخ نیست؟ (پرسش)
- اهمیت رجعت به چه اندازه است؟ (پرسش)
- منظور از عذاب ادنی که در قرآن آمده چیست؟ (پرسش)
- آیا اگر کسی چهل روز دعای عهد را بخواند حتما رجعت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیات و سوره مؤمنون با مسئله رجعت منافات ندارد؟ (پرسش)
- چه ارتباطی بین ظهور و رجعت امام حسین وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به رجعت از ضروریات دین است؟ (پرسش)
- چگونه رجعت ائمه پس از ظهور امام مهدی انجام میگیرد؟ (پرسش)
- آیهای از قرآن رجوع مرده را به دنیا ممتنع میداند آیا این آیه با مسأله رجعت سازگاری دارد؟ (پرسش)
- آیا پیامبران در زمان رجعت حضور دارند؟ (پرسش)
- رجعت در ادعیه و زیارات چه جایگاهی دارد؟ (پرسش)
- رجعت در روایات چه جایگاهی دارد؟ (پرسش)
- کدام یک از علما در کتابهایشان از رجعت بحث کردهاند؟ (پرسش)
- چه ارتباطی بین رجعت و قیامت وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا قرآن مخالف قول به رجعت است؟ (پرسش)
- چه آیاتی از قرآن رجعت را ثابت میکند؟ (پرسش)
- آیا قرآن به رجعت کسانی به این دنیا اشاره نموده است؟ (پرسش)
- آیا تمام احادیث رجعت از طرق شیعه وارد شده است؟ (پرسش)
- آیا در رجعت مردگان توسط امام مهدی زنده میشوند و آیا این قضیه پشتوانه عقلی روایی قرآنی دارد؟ (پرسش)
- چه تعداد از روایات بر رجعت دلالت دارند؟ (پرسش)
- رجعت در متون دینی چه جایگاهی دارد؟ (پرسش)
- مفهوم رجعت
- پیشینه رجعت
- سابقه اعتقاد به رجعت از چه زمانی است؟ (پرسش)
- آیا برای رجعت نمونهای در تاریخ یافت میشود؟ (پرسش)
- آیا رجعت از ضروریات تشیع است؟ (پرسش)
- چرا متکلمین بحث از رجعت را در علم کلام مطرح میکنند؟ (پرسش)
- فایده رجعت چیست؟ (پرسش)
- هدف از رجعت چیست؟ (پرسش)
- چه آثاری بر اعتقاد به رجعت مترتب است؟ (پرسش)
- فلسفه و فوائد رجعت چه میباشند؟ (پرسش)
- رجعت امامان برای چیست؟ آیا آنان حکومت خواهند کرد؟ (پرسش)
- چه دلیل عقلی بر امکان رجعت میتوان اقامه کرد؟ (پرسش)
- آیا رجعت امکان وقوع دارد؟ (پرسش)
- آیا دلیل عقلی بر ضرورت رجعت وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا رجعت با عقل و فلسفه سازگاری دارد؟ (پرسش)
- آیا دلیل قرآنی بر ضرورت رجعت وجود دارد؟ (پرسش)
- ویژگیهای رجعت چیست؟ (پرسش)
- آیا رجعت جسمانی است؟ (پرسش)
- آیا رجعت اختیاری است؟ (پرسش)
- آیا «رجعت» برای مؤمنان و کافران اختیاری است؟ (پرسش)
- رجعت چه زمانی تحقق پیدا میکند؟ (پرسش)
- رجعتکنندگان چقدر در دنیا باقی میمانند؟ (پرسش)
- آیا زمان رجعت هنگام قیام امام مهدی است؟ (پرسش)
- چه کسانی رجعت میکنند؟ (پرسش)
- چه کسانی هنگام ظهور امام مهدی زنده میشوند؟ (پرسش)
- چه کسانی هنگام ظهور دوباره زنده میشوند و امام مهدی را یاری میکنند؟ (پرسش)
- رجعت کنندگان چند دستهاند؟ (پرسش)
- ویژگی رجعت کنندگان چیست؟ (پرسش)
- اولین رجعت کننده از امامان کیست؟ (پرسش)
- برنامههای امام حسین در رجعت چیست؟ (پرسش)
- برنامههای امام علی در رجعت چه میباشد؟ (پرسش)
- آیا بانوان رجعت میکنند؟ (پرسش)
- چه کسانی در هنگام قیام امام مهدی از قبر خود برانگیخته میشوند؟ (پرسش)
- آیا پس از رحلت امام مهدی اولیاء صالح خدواند حکومت میکنند؟ (پرسش)
- آیا در عصر حکومت اولیای صالح احتمال نافرمانی و شورش وجود دارد؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع مهدویت
پانویس
- ↑ ر.ک: الایقاظ من الهجعة، ص ۴۰۶ به بعد.
- ↑ به گفته شیخ حر، اصل اشکالات مخالفان، از همین استبعاد ناشی میشود. او شش پاسخ به این اشکال داده است؛ الإیقاظ من الهجعة، ص ۴۰۷.
- ↑ چون مرگ به یکی از آنان رسد، میگوید: پروردگارا! مرا برگردان تا کارهای شایستهاینکه ترک کردهام، به جا آورم". هرگز! این سخنی است که وی میگوید و در جلوشان برزخی است تا روزی که مبعوث شوند؛ مؤمنون، آیه ۱۰۰.
- ↑ و اگر هم باز گردانده شوند، قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند، بر میگردند و آنان دروغگویند؛انعام، آیه ۲۸.
- ↑ روزی که برخی نشانههای خدا آشکار شوند، ایمان کسی که پیش از آن، ایمان نیاورده، یا به هنگام ایمان، کار نیکی انجام نداده است، برای او سودی نخواهد داشت. بگو: چشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم!؛ سوره انعام، آیه ۱۵۸.
- ↑ چنان که در اشکال اول گذشت.
- ↑ ﴿وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ﴾؛ وکاش هنگامی را که مجرمان، سرهاشان را پیش پروردگارشان به زیر افکندهاند، میدیدی [که میگویند:] پروردگارا! دیدیم و شنیدیم. ما را باز گردان تا کار شایسته کنیم. ما یقین داریم. (سجده، آیه ۱۲).
- ↑ ﴿وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾؛ و ای کاش [منکران را] هنگامی که بر آتش عرضه میشوند، میدیدی که میگویند: کاش باز گردانده میشدیم و [دیگر] آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان میگشتیم. [ولی چنین نیست؛] بلکه آنچه را پیش از این نهان میداشتند، برای آنان آشکار شده است. و اگر هم باز گردانده شوند، قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند، بر میگردند و آنان دروغگویند. (انعام، آیه ۲۷- ۲۸).
- ↑ ﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ﴾؛ و آنان در آن جا فریاد بر میآورند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور، تا غیر از آنچه میکردیم، کار شایسته کنیم. مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر که باید عبرت بگیرد، در آن عبرت میگرفت؟ و [آیا] برای شما هشدار دهنده نیامد؟ پس بچشید، که ستمگران یاوری ندارند (فاطر، آیه ۳۷). ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ * قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ﴾؛ پروردگارا! ما را از این جا بیرون ببر. پس اگر باز هم [به بدی] برگشتیم، در آن صورت، ستمگر خواهیم بود. میفرماید: [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید! (مؤمنون، آیه ۱۰۷- ۱۰۸).
- ↑ و بر مردم شهری که آن را هلاک کردهایم، بازگشتشان به دنیا حرام است؛ انبیا، آیه ۹۵.
- ↑ مگر ندیدهاند که چه بسیار نسلها را پیش از آنان هلاک گردانیدیم که دیگر آنها به سویشان بازنمیگردند؟؛ سوره یس، آیه ۳۱.
- ↑ ولی الله دهلوی، به نقل از تحفه اثنی عشریه، ص ۴۸۴.
- ↑ الإیقاظ من الهجعة، ص ۴۱۲.
- ↑ مختصر بصائر الدرجات، ص ۲۹، بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۷۴، ح ۷۵.
- ↑ برای دیدن آنها، ر.ک: الإیقاظ من الهجعة، ص ۴۱۲- ۴۲۱.
- ↑ فیلسوف بزرگ عصر ما، علامه طباطبایی این پاسخ را داده است (ر.ک: المیزان، ج ۱، ص ۲۰۷).
- ↑ با آن که در دل به آن یقین آورده بودند، ولی از روی ستم و برتریجویی انکارش کردند؛ سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، دانشنامهٔ امام مهدی، ج۸، ص۶۹، ۷۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۲۰.
- ↑ لسان العرب، ج ۸، ص ۱۱۴.
- ↑ الجامع لأحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۳۹۰. اما ترجمه روایت: پیامبر از خدا خواست اصحاب کهف را ببیند. پس (خدا) فرمود: تو در دنیا آنها را نمیبینی، لکن چهار نفر از بهترین اصحابت را به سوی آنها بفرست تا رسالت تو را به ایشان برسانند و آنها را به ایمان دعوت کنند. پیامبر (ص) به جبرائیل فرمود: چگونه بفرستم: گفت: عبایت را پهن کن و ابوبکر، عمر، عثمان و علی بن ابی طالب (ع) را بر چهار طرف آن بنشان، سپس بادی را که مسخر سلیمان بود بخوان، خدا به آن امر میکند که مطیع تو شود. پس پیامبر چنین کرد. پس باد آنها را به درب غار حمل کرد. پس آنها سنگی را کنار زدند. سگ (اصحاب کهف) به طرف آنها حرکت کرد و چون آنها را دید سرش را حرکت داد –و دمش را تکان داد- و با سر اشاره کرد که داخل شوند. پس داخل غار شدند و سلام کردند. خداوند ارواح جوانان (اصحاب کهف) را برگرداند، پس همگی بلند شدند و جواب سلام دادند. پس آینها گفتند: ای گروه جوانان (اصحاب کهف) به درستی که محمد نبی خدا (ص) به شما سلام رساند. گفتند: بر محمد رسول خدا (ص) سلام باد تا زمانی که آسمان و زمین هست و بر شما به خاطر آنچه ابلاغ کردید، و مسلمان شدند و گفتند: سلام ما را به ایشان برسانید، و به جایشان (حالت اولشان) برگشتند تا زمان خروج مهدی؛ پس گفته شده که مهدی بر آنها سلام میکند و خدا آنها را زنده میکند. پس جبرائیل حادثه را برای پیامبر گفت. سپس باد آنها را برگرداند. پیامبر فرمود: چگونه آنها را یافتید؟ آنها واقعه را گفتند. پس پیامبر دعا کرد. این روایت که برای برخی صحابه، فضیلت سازی به همراه دارد هر چند مورد تأیید ما نیست ولی بیان آن از این جهت است که روشن شود عامه در مواردی رجعت را پذیرفتهاند. از آنچه گذشت و آنچه در بخش سؤالات و شبهات میآید جواب عامه نیز روشن میشود
- ↑ المیزان، ج ۲، ص ۱۰۶، ذیل آیه ۲۱۰ سوره بقره. برای مطالعه بیشتر ر.ک: بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، ص ۱۷۱.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، ص ۱۶۷.»
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲، ص۲۹۷-۳۰۲.
- ↑ همان، جلد ۲، صفحه ۱۰۶.
- ↑ همان، جلد ۱، صفحه ۲۰۶.
- ↑ علامه در اینباره میگوید اینها شروع کردهاند به تضعیف روایات، و یکی یکی را رد کردهاند، نه صحیح باقی گذاشتند و نه سقیمی. المیزان، جلد ۲، صفحه ۱۰۶.
- ↑ همان، جلد ۲، صفحه ۱۰۶.
- ↑ همان، جلد ۲، صفحه ۱۰۷.
- ↑ همان، جلد ۱، صفحه ۲۰۶ و ۲۰۷.
- ↑ اینکه ایشان تک تک روایات را واحد و مجموع آنها را نسبت به اصل رجعت متواتر میداند، همان تواتر معنوی است که قبلا توضیح داده شد. «مولف»
- ↑ المیزان، جلد ۲، صفحه ۱۰۷.
- ↑ المیزان، جلد ۱، صفحه ۲۰۹.
- ↑ درباره عبدالله بن سبأ ر.ک به: شیعه (خسروشاهی)، صفحه ۲۰۸ (بخش توضیحات) و عبدالله بن سبأ و دیگر افسانههای تاریخی، علامه سید مرتضی عسکری
- ↑ المیزان، جلد ۲، صفحه ۱۰۶.
- ↑ همان، جلد ۲، صفحه ۱۰۷ و ۱۰۹؛ در محضر علامه طباطبایی، سؤال ۲۷۸، صفحه ۱۱۷.
- ↑ المیزان، جلد ۲، صفحه ۱۰۶.
- ↑ «هیچ فردی از اهل کتاب نیست مگر آن که حتما به عیسی قبل از مرگش ایمان میآورد و عیسی در قیامت علیه آنان گواه خواهد بود». نسا: ۱۵۹.
- ↑ تفسیر کشاف، جلد ۱، صفحه ۵۸۹.
- ↑ المیزان، جلد ۵، صفحه ۱۳۶.
- ↑ «در آنجا دیگر مرگ را نمیچشند، جز همان مرگ اول». دخان: ۵۶.
- ↑ «و دو نوبت زنده کردی». غافر: ۱۱.
- ↑ المیزان، جلد ۲، صفحه ۲۸۰.
- ↑ همان، جلد ۲، صفحه ۳۶۱.
- ↑ امامی میبدی، علی رضا، آموزههای مهدویت در آثار علامه طباطبائی، ص ۳۰۱-۳۱۳.
- ↑ شیخ حر عاملی، اصل اشکالات مخالفان را از همین استبعاد میداند و شش پاسخ به آن داده است.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۸، ص ۶۹–۷۷.
- ↑ باقریزاده اشعری، محمد، از امام مهدی بیشتر بدانیم، ص۹۸-۱۰۱.