بنیعبدالدار
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
بنی عبدالدار فرزندان عبدالله بن قُصَیّ بن کِلاب شهره به عبدالدار را گویند. عبدالله یکی از۴ پسر قُصیّ بن کلاب و بزرگسالترین[۱] آنان بود. سه برادر او عبد مناف جد اعلای بنیهاشم و بنیمطلب و بنی امیّه، عبدالعزی جدّ اعلای بنیاسد از جمله خدیجه و زبیر بن عوام و عبد بن قُصَیّ شهره به عبد قُصَیّ [۲] نام داشتند. عبدالدار سه خواهر به نامهای هند همسر عبدالله بن عمار حضرمی [۳] و برة [۴] و تخمر داشت.[۵] عبدالدار ۵ پسر نیز به نامهای وهب، کلده، سَبّاق، عبد مناف و عثمان داشت و از سه تن آخری سه شاخه بزرگ بنی عبدالدار پدید آمد و نسل وی از هر سه ادامه یافت. به افراد منتسب به عبدالدار به اختصار "عَبْدَری" گویند. بنو سباق غالباً در حجاز و مکه ساکن بودند.[۶] شماری از بنی عبد مناف بن عبدالدار نیز پس از اسلام و فتح اندلس بدان دیار رفته، در شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) و اطراف آن از جمله در قریه قربلان ساکن بودند.[۷] به احتمال زیاد در دیگر نقاط قلمرو اسلام نیز سکونت داشتهاند که در تاریخ ثبت نشده است. بنی عثمان غالباً ساکن مکه و پردهدار کعبه بودهاند و تیرهای از آنان به نام بنوجبیر در بصره سکونت داشتهاند.[۸] از جمله وابستگان بنی عبدالدار، آل عِلاط بهزی خاندانی از بنی سلیم را میتوان نام برد [۹] که از طریق سببی با آنان پیوند داشتند.[۱۰].
مناصب بنی عبدالدار
در دوره جاهلی پس از مرگ حلیل خزاعی ـ بزرگ مکهـ قصی بن کلاب داماد و جانشین وی بزرگ مکه شد و تیرههای قریش را از اطراف مکه به داخل شهر آورد و قبایل دیگر از جمله خزاعه را به بیرون شهر فرستاد.[۱۱] قصی وضع سیاسی ـ دینی مکه را بهبود بخشید و چند منصب سیاسی ـ اجتماعی و دینی از جمله حجابت (کلیدداری و پردهداری کعبه)، رفادت (غذا دادن به حجگزاران در ایام حج)، سقایت (آب دادن به حاجیان)، لواء (فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی هنگام جنگ) را عهدهدار بود و دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قوم) را تأسیس کرد.[۱۲] پسران قُصَیّ به ویژه عبد مناف در زندگی پدر به بزرگی و شهرت رسیدند.[۱۳] عبدالدار با وجود برتری سنی نسبت به برادران در شرف و کسب افتخارات و نفوذ اجتماعی به پایه برادران خود نرسید،[۱۴] از این رو لذا قصی به هنگام پیری مناصب مهم مکه چون حجابت، رفادت، سقایت، لواء و ریاست دارالندوه را به عبدالدار داد تا در بزرگی و شرف به پایه برادران برسد.[۱۵] پس از مرگ قصی ریاست مکه به پسرش عبدمناف رسید و بعد از مرگ وی، فرزندانش (هاشم، عبدشمس و نوفل) با این استدلال که چون ریاست مکه از ماست پس در تصدی سایر مناصب مکه نیز اولویت داریم، با بنی عبدالدار به نزاع برخاستند.
بنی عبدالدار نیز حاضر نبودند مناصب به ارث رسیده از پدر را با دیگران تقسیم کنند، از این رو میان تیرههای مختلف قریش صفبندیهایی پدید آمد و به همین منظور دو پیمان مهم قریش شکل گرفت. شماری از قبایل چون بنی اسد (قبیله خدیجه و زبیر)، بنوالحارث بن فهر، بنوزهره (قبیله عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) و بنوتیم بن مرّه (قبیله ابوبکر) به یاری بنی عبدمناف آمدند و چون در هنگام عقد پیمان دست در ظرفی پر از عطر فرو بردند، پیمانشان به حلف (پیمان) مطیّبین شهرت یافت.[۱۶] در آن سوی دیگر قبایلی چون بنیمخزوم (قبیله ابوجهل و خالد بن ولید)، بنی سهم (قبیله عمرو عاص)، بنی عدی (قبیله عمر بن خطاب) و بنی جمح (قبیله امیة بن خلف) به یاری بنی عبدالدار آمدند و چون هنگام عقد پیمان به اصرار بنی عدی دست در ظرفی پر از خون شتر فرو بردند و به گزارشی چون برخی از بنی عدی خون را لیسیدند، این پیمان به حلف لعقة الدم یا ولغة الدم شهرت یافت. این پیمان را حلف الأحلاف نیز گویند.[۱۷] نزدیک بود کار به پیکار بکشد که با واسطهگری بزرگان قریش کار به مصالحه انجامید که رفادت و سقایت که مناصب پرهزینه بود از بنی عبد مناف و لواء و حجابت و ریاست دارالندوه که کم هزینه و حتی درآمدزا بود، از آن بنی عبدالدار باشد.[۱۸].[۱۹].
جایگاه دینی بنی عبدالدار
بنی عبدالدار پس از قصی در میان قبایل قریش و حتی دیگر قبایل عرب از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بودند، زیرا همه قبایل عرب برای مکه و کعبه احترامی ویژه قائل بودند و از اطراف و اکناف جزیرة العرب برای زیارت بیتالله عازم مکه میشدند. بنی عبدالدار با در اختیار داشتن همه مناصب مهم مکه که ۴ منصب آن به کعبه مرتبط بود پر افتخارترین قبیله قریش به شمار بود،[۲۰] حتی زمانی که در منازعه تقسیم مناصب و افتخارات، دو منصب رفادت و سقایت را از دست داد، همچنان جایگاه نخست خود را حفظ کرد.[۲۱] آنان به عنوان کلید داران خانه خدا از نفوذ دینی ویژهای برخوردار بودند و به نحوی نماینده خدا محسوب میشدند. پس از ظهور اسلام و حتی فتح مکه نیز آنان همچنان کلیددار و پردهدار کعبه باقی ماندند. رسول خدا(ص) روز فتح مکه پس از تطهیر کعبه از بتها و پلیدیها کلید کعبه را به عثمان بن طلحه عَبْدَری داد.[۲۲] به قول ابنحزم آنان تا قرن پنجم همچنان کلیددار کعبه بودند و گویا هنوز هم این منصب را دارند،[۲۳] بنابراین آنان قبل و بعد از اسلام جایگاه دینی خود را حفظ کردند. هیچ پردهای از کعبه بدون حضور آنان عوض نشد و هیچ بزرگی و پادشاه و امیر و خلیفهای پای به درون کعبه ننهاد، مگر آنکه یک تن عبدری قفل کعبه را برای وی گشود.[۲۴] منصب حجابت در دست بنیعثمان بن عبدالدار بود.
پس از آنکه قریش کعبه را در پی جاری شدن سیل بازسازی کرد و حجرالاسود به دست رسول خدا(ص) نصب شد،[۲۵] قریش که معمولا برای گفتوگو در اطراف کعبه مینشست، بر سر محل نشستن قبایل به منازعه پرداختند و سرانجام با قرعهکشی جای هر قوم و قبیله تعیین و در این تقسیم قسمت حجر اسماعیل سرتاسر سهم بنی عبدالدار شد![۲۶] از نشانههای جایگاه والای دینی و سیاسی بنیعبدالدار نامگذاری یکی از درهای مسجدالحرام به نام تیرهای از آنان و آن باب "بنیشیبه" است.[۲۷] این نامگذاری در دوران جاهلیت بوده و در عصر اسلامی نیز همچنان حفظ شده است. گویند: رسول خدا بتهای کعبه را شکست و نزد باب بنیشیبه دفن کرد.[۲۸] در روایات فقهی ورود از باب بنیشیبه مستحب دانسته شده است.[۲۹].[۳۰].
جایگاه سیاسی ـ نظامی بنی عبدالدار
پس از قصی بن کلاب مهمترین مناصب سیاسی و نظامی مکه و قریش یعنی ریاست دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قریش) و لواء (فرماندهی و پرچمداری جنگ) به عبدالدار و پس از وی به فرزندان او رسید.[۳۱] حتی در منازعه قریش بر سر تقسیم مناصب همچنان این دو منصب در اختیار بنی عبدالدار بود.[۳۲] همه نشستها و تصمیمگیریهای مهم قریش درباره صلح و جنگ و دیگر امور با آگاهی، حضور و حتی ریاست بنیعبدالدار بود. در تصمیمات قریش بر ضدّ پیامبر(ص) و مسلمانان، بنیعبدالدار نقش بسزایی داشتند. حتی پیمان قطع روابط قریش با بنیهاشم و بنیمطلب (محاصرهاقتصادی) را یک تن از بنیعبدالدار نوشت؛ او عکرمةبن عامر یا پسر وی منصور بن عکرمه یا به ترجیح بلاذری بغیض بن عامر بن هاشم عبدری بود.[۳۳] با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دارالندوه طبیعی است که دیگر تصمیمهای قریش بر ضدّ رسول خدا(ص) چون تصمیم به قتل و تصمیم به ساحر، شاعر و مُعَلَّم (آموزش دیده) خواندن آن حضرت نیز در دارالندوه و با حضور بنیعبدالدار گرفته شده باشد.
دارالندوه و ریاست آن در تمام دوره جاهلی در اختیار تیره هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار بود تا آنکه اسلام ظهور کرد و مرکز تصمیمگیری به مسجد و بعدها به دارالاماره منتقل شد. سرانجام عکرمة بن عامر بن هاشم عبدری که متصدی دارالندوه بود، آن را به روزگار حکومت معاویه به وی فروخت و مدتی دارالاماره مکه و سپس ضمیمه مسجدالحرام شد.[۳۴] بنیعبدالدار نه تنها در مکه و در میان قریش و دیگر قبایل عرب بلکه در میان شهرها و کشورهای مجاور جایگاه سیاسی والایی داشتند. هنگامی که به روزگار حکومت ابویکسوم پسر ابرهه بر یمن شماری از جوانان قریش به کالاهای تجاری تاجران یمن تعرض کردند و ابویکسوم برای مصالحه و ادامه تجارت و تأمین امنیت جان و مال تاجران یمنی در مکه از قریش گروگان (رهینه) خواست، قریش شماری از بزرگ زادگان خود از جمله حارث بن علقمه عبدری از تیره بنی عبد مناف بن عبدالدار را به عنوان گروگان مدتی به یمن فرستاد.[۳۵] نیز یکی از دو قاصد قریش به مدینه نزد احبار یهود برای آگاهی از نظر یهود درباره رسول خدا(ص) و دین وی و اینکه آیا حق با قریش است یا رسول خدا(ص) یک تن عبدری به نام نضر بن حارث از بنی عبد منافبن عبدالدار بود.[۳۶] پس از اسلام نیز تنی چند از بنی عبدالدار به عنوان امیر، فرماندار و قاضی در حوادث سیاسی نقش آفرین بودند؛ از جمله از آن خاندان که در اندلس بودند، عامر بن وهب عبدری در نیمه اول قرن دوم هجری فرماندهی جنگها و از جمله جنگهای تابستانی (صوائف) را بر عهده داشت. همو از طرف منصور دوانیقی به عنوان والی اندلس منصوب و پرچم و حکم و خلعت گرفت و شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) را مقرّ خود کرد و سرانجام به دست یوسف بن عبدالرحمن فهری کشته شد.[۳۷] نیز ابراهیم بن عبیداللّه عبدری از سوی هارون والی یمن شد و سرانجام به روزگار مأمون در جریان قیام علویان در مکه کشته شد.[۳۸] در فتوح آفریقا و سیسیل نیز مغیرة بن ابی برده عبدری از جمله فرماندهان اعزامی والی افریقا موسی بن نصیر برای فتح صنهاجه در سال ۸۲ و فتح قسمتی از سیسیل در سال ۸۶ هجری بوده است.[۳۹] نیز طُلَیحة بن بلال عبدری در نبرد جلولاء که با ایرانیان صورت گرفت فرمانده سواره نظام مسلمانان بوده است.[۴۰] از دیگر افراد مشهور این خاندان جابر بن نضر بن حارث عبدری است که پس از نصب امیرمؤمنان علی(ع) به خلافت در روز غدیر به رسول خدا اعتراض کرد که هرچه گفتی فرمان بردیم و اکنون داماد و پسر عمویت را بر ما فرمانروا میکنی، آنگاه از خدا خواست که اگر آنچه پیامبراکرم(ص) میگوید حق است از آسمان بر او سنگ ببارد که سنگی از آسمان آمد و در دم جان سپرد.[۴۱] از دیگر افراد خاندان، شیبة بن عثمان است که روز فتح مکه مسلمان شد. در نزاع میان امیرالحاج منصوب از سوی معاویه (شَجَرة رُهاوِی) و امیر الحاج منصوب از سوی امام علی(ع) (قُثَم بن عباس) مردم بر او اتفاق کردند و او مراسم حج را برپا داشت.[۴۲] دیگر از افراد خاندان عبدری عبدالله الأعجم بن شیبه است که خالد بن عبدالله قسری والی مکه او را شلاق زد و سلیمان بن عبدالملک خلیفه وقت خالد را به قصاص عبدالله به شلاق بست.[۴۳] از نظر نظامی نیز این خاندان از لحاظ عده و عُده جایگاه برجستهای دارند؛ منصب لواء یعنی فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی و بزرگ سپاه اقتضا میکرد که بنی عبدالدار در همه تصمیم گیریهای نظامی و جنگها حضور داشته باشند. هرچند از حضور نظامی آنان در وقایع قبل از اسلام فقط از فرماندهی و حضور آنان در یوم شمظه [۴۴]
اما در آستانه ظهور اسلام به ویژه در منازعات و جنگهای قریش بر ضدّ رسول خدا(ص) حضور چشمگیری داشتند. در جنگ بدر که قریش بسیار شتابزده برای نجات کاروان تجاری خویش به سوی مدینه شتافت دو تن از سران بنی عبدالدار یکی نضر بن حارث دشمن سرسخت پیامبر و دیگری ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب بن عمیر پرچمدار بودند که هر دو اسیر شدند. نضر به فرمان رسولخدا(ص) کشته شد [۴۵] و ابوعزیز با پرداخت خونبها آزاد و سپس در احد شرکت کرد و کشته شد.[۴۶] یکی از موالی آنها نیز در بدر کشته شد.[۴۷] در پیکار احد ۱۰ تن از آنان و یکی از موالی آنها به ترتیب پرچم را به دست گرفتند و بیشتر آنان به دست امیرمؤمنان، علی(ع) کشته شدند.[۴۸] به نقل ابن شهر آشوب چون طلحة بن ابی طلحه با ضربه نخست علی(ع) مجروح شد و علی خواست او را بکشد وی عورت خود را برهنه کرد و با التماس از علی(ع) خواست او را نکشد. آن حضرت از خون او درگذشت.[۴۹] در پیکار بدر یکی از مُطْعِمان، نضر بن حارث است که غذای تمام سپاه مشرکان را در راه بدر داده است.[۵۰] هرچند خبر دیگری از اطعام آنان به دست نیامد؛ ولی بدیهی است که آنچه در راه بدر رخ داد اطعام اول و آخر نبوده و محتمل است در نبردهای دیگر چنین کاری رخ داده باشد. در روز خندق نیز عثمان بن منبه عبدری به تیر مجروح شد و در مکه از آن زخم مرد.[۵۱] ابن شهر آشوب قتل او را به شمشیر علی(ع) دانسته است.[۵۲]
پس از اسلام نیز شماری از آنها در جنگهای حق و باطل کشته شدهاند. از آن جمله عبدالله بن ابی میسره از بنی سباق، روز قتل عثمان در خانه عثمان کشته شد.[۵۳]نیز عبدالله بن مسافع روز جمل در رکاب عایشه هلاک شد.[۵۴] شمار زیادی از بنیعبدالدار نیز مسلمان شده، در جنگهای رسولخدا(ص) پرچمدار بودهاند؛ از جمله مصعب بن عمیر اشراف زاده مسلمان و نخستین نماینده تبلیغی پیامبر(ص) در مدینه و سویبط بن حرمله و ابوالروم برادر مصعب در روز احد پرچمدار سپاه اسلام بودند که مصعب به شهادت رسید.[۵۵].[۵۶].
جایگاه اقتصادی بنی عبدالدار
از اینکه بنی عبدالدار هم از تاجران و سرمایه داران مکه بودهاند و هم مناصب مکه به ویژه منصب حجابت کعبه را داشتهاند، برمیآید که از وضع مالی بسیار مناسبی برخوردار بودهاند. پیشتر اشاره شد که ابوعزیز بن عمیر که در بدر اسیر شده بود با پرداخت ۴۰۰۰ درهم خونبها آزاد شد. مصعب بن عمیر به فردی که ابوعزیز را به اسارت گرفته بود گفت: او را محکم نگه دار که مادرش پولدار است. امید است بتوانی مبلغ خوبی بگیری [۵۷].
برای تأمین امنیت تجاری قریش و یمن شماری از اشرافزادههای قریش از جمله حارث بن نضر عبدری و نیز ابرهه گروگان بودهاند.[۵۸] بیگمان بنی عبدالدار سهم قابل توجهی در تجارت داشتهاند. در غیر این صورت گروگان نمیدادند؛ همچنین با توجه به اینکه آنان کلیددار و پردهدار کعبه بودند همه نذورات و جواهرات و اشیای گرانبهایی که مردم نذر کعبه و بتهای اندرون و پیرامون آن میکردند در اختیار تیره عثمان بن عبدالدار بود، از این رو آنان گاه حتی اموال کعبه را برای خود برمیداشتند، تا آنجا که از سوی مردم و مسلمانان به سرقت متهم شده بودند.[۵۹] نیز اطعام سپاه ۱۰۰۰ نفری مشرکان در بدر از طرف نضر بن حارث حاکی از ثروت هنگفت آنان است.[۶۰].
جایگاه علمی و فرهنگی بنی عبدالدار
در جزیرةالعرب و به ویژه در حجاز و بالاخص مکه که شمار اندکی در حدود ۱۷ تن [۶۱] خواندن و نوشتن میدانستند، ارتباط نضر بن حارث از بنیعبدالدار با (مراکز سیاسی ـ فرهنگی) ایرانیان قابل توجه است.[۶۲] مؤرخان از نضر بن حارث به عنوان یکی از شیاطین قریش [۶۳] یاد کردهاند. در شأن وی آیات بسیاری نیز نازل شده است.[۶۴]. همو نیز قاصد قریش به احبار یهود برای آگاهی بیشتر درباره رسول خدا و حقانیت ایشان است.
پس از اسلام شماری فراوان از این خاندان در زمره اهل علم قرار گرفتند. نگاهی به کتابهای رجالی و حدیثی از شمار فراوان آنان حکایت دارد. اسدالغابه [۶۵] نام بیش از ۱۰ تن از آنان را در شمار اصحاب رسول خدا و الاصابه [۶۶] نام ۱۰ تن دیگر، جز آنچه ابن اثیر آورده و سیر اعلام النبلاء[۶۷] نام یک تن افزون بر کسانی که ابناثیر و ابن حجر ذکر کرده و در مجموع نام ۲۶ تن را به عنوان صحابی آوردهاند.
آنان تقریباً در تمام قلمرو اسلامی پراکنده بودهاند. برخی از آنان در شاطبه اندلس [۶۸] و دمشق [۶۹] و مکه [۷۰] قاضی بودهاند. از مشاهیر محدثان آنان حافظ ابوعامر عبدری متولد قرطبه و متوفای بغداد است.[۷۱] در میان فقهای آنان مالکی،[۷۲]شافعی [۷۳] و حنفی [۷۴] و به احتمال حنبلی هم وجود دارد.
در میان راویان آنان نامهای شیعی مانند علی بن الحسن[۷۵] نیز به چشم میخورد. به نظر میرسد شماری از آنان شیعه شده بودند. یکی از علمای آنان به نام ابوالحسن رزین بن معاویه عبدری سَرُقْسَطِی کتاب الجامع بین الصحاح السته را نگاشته و بسیاری از فضایل و مناقب امیرمؤمنان(ع) را در آن آورده است.[۷۶] افزون بر فقها و راویان حدیث، شماری از آنان کتاب تألیف کردهاند [۷۷].[۷۸].
اسلام و بنی عبدالدار
با ظهور اسلام بنیعبدالدار به دو گروه مسلمان و دشمن اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست ایمان آوردند و حتی به حبشه هجرت کردند[۷۹] و بعدها در جنگهای رسول خدا(ص)[۸۰] در کنار آن حضرت(ص) بودند که معروفترین آنان مصعب بن عمیر مشهور به مصعب الخیر است. بسیاری از آنان در شمار دشمنان پیامبر(ص) قرار گرفتند که از سرسختترین آنها نضر بن حارث، شیطان قریش بود.[۸۱] به نظر میرسد آخرین اسلامآوردندگان بنی عبدالدار در فتح مکه (سال هشتم هجری) به همراه دیگر قبایل قریش مسلمان شده باشند.[۸۲].
بنی عبدالدار در شان نزول
مفسران نزول شماری از آیات قرآن را در شأن بنی عبدالدار دانستهاند:
- «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لا یَعقِلون = همانا بدترین جنبندگان، کران و گنگانی هستند که تعقل نمیکنند». (انفال / ۸، ۲۲) به گفته مفسران چون از جمعیت بسیار بنی عبدالدار اندکی مسلمان شده بودند و سران آنان بر کفر مانده، با اسلام و پیامبر(ص) دشمنی میکردند میگفتند که ما نسبت به آنچه محمد(ص) آورده کر و کوریم و نمیشنویم و پاسخش نمیگوییم و بنا به نقلی از رسول خدا(ص) خواستند تا مردگان آنان از جمله قصیبن کلاب را زنده کند تا به رسالتش گواهی دهد تا ایمان بیاورند. این آیه در شأن آنان فرود آمد.[۸۳] به روایتی این آیه در شأن نضر بن حارث یکی از عبادره فرود آمده است.[۸۴]
- «و ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً وتَصدِیَةً فَذوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرون = و نماز آنان نزد بیت جز دست زدن و سوت زدن نیست، پس عذاب را بچشید به سبب آنکه کفر ورزیدید». (انفال / ۸، ۳۵) به نقلی قریش و از جمله بنی عبدالدار اطراف کعبه عریان طواف میکردند و به هنگام طواف سوت و کف میزدند و این آیه در شأن آنان فرود آمد. به نقل دیگر هرگاه پیامبر(ص) در مسجدالحرام نماز میگزارد دو تن از بنیعبدالدار از یک سوی او سوت میزدند و دو تن دیگر از دیگر سوی او کف میزدند و نماز او را بر هم میزدند و خداوند همه آنان را در بدر کشت و آیه در شأن این ۴ تن نازل شده است.[۸۵]
- «و مِنَ النّاسِ مَن یَشتَری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلم و یَتَّخِذَها هُزُوًا اُولئِکَ لَهُم عَذابٌ مُهین».(لقمان / ۳۱، ۶) گویند: یکی از بنی عبدالدار که بنابر برخی نقلها نضربن حارث [۸۶] است نوازندگی و خوانندگی آموخت و در مکه به چند تن نیز آموزش داد و چند کنیز آوازهخوان نیز خرید و برای مردم مکه آواز میخواند و این آیات درباره او فرود آمد.[۸۷]
- «فاستَفتِهِم اَلِرَبِّکَ البَناتُ ولَهُمُ البَنون = پس از آنان بپرس آیا خدای تو را دختران است و آنان را پسران؟» (صافّات / ۳۷، ۱۴۹) به گفته قرطبی[۸۸] شماری از قبایل عرب از جمله بنی عبدالدار میپنداشتند که فرشتگان دختران خدایند و خداوند با این پرسش آنان را توبیخ کرده، میپرسد: آیا هنگام آفرینش فرشتگان شما حاضر بودید و دیدید که آنان مؤنثاند؟
- «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکِسوا فیها فَاِن لَم یَعتَزِلوکُم ویُلقوا اِلَیکُمُ السَّلَمَ ویَکُفّوا اَیدِیَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم واُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطـنـًا مُبینا».(نساء / ۴، ۹۱) به نقلی از ابن عباس این آیه درباره بنی عبدالدار نازل شده است.[۸۹] این آیه تنها میتواند درباره نضر بن حارث باشد که در بدر اسیر شده بود و مکرر از مصعب بن عمیر عبدری میخواست تا از رسول خدا بخواهد با او مانند دیگر اسیران رفتار کند و از او فدیه بگیرد کهمصعب واسطه نشد و او به فرمان پیامبر(ص) کشته شد.
- «ما کانَ لِلمُشرِکینَ اَن یَعمُروا مَسـجِدَ اللّه...= سزاوار نیست مشرکان مساجد خداوند را آبادان کنند... ». (توبه / ۹، ۱۷) به نقلی این آیه درباره بنیعبدالدار فرود آمد.[۹۰] چون آنان سدانت و حجابت کعبه را داشتند، با وجود شرکشان همچنان خواستار بقای این سِمَت بودند که این آیه نازل شد و شایستگی و اهلیت خدمت و اداره امور کعبه و مسجدالحرام را از آنان سلب کرد.
.[۹۱].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ المنمق، ص ۳۲ ـ ۱۹۰؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۹.
- ↑ المنمق، ص ۱۰۶.
- ↑ المنمق، ص ۱۰۶؛ ۱۸۹ ـ ۱۹۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۵؛ المحبر، ص ۹۰.
- ↑ الطبقات، ج ۹، ص ۴۰۳، ۴۱۰؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۵.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۴.
- ↑ المنمق، ص ۲۵۳.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۵ - ۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۴؛ المنمق، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.
- ↑ المنمق، ص ۱۹۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹؛ اخبار مکه، ج۱، ص ۱۰۹.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰.
- ↑ المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.
- ↑ المنمق، ص ۳۳؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۵۸.
- ↑ المنمق، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۲.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ - ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۵۹.
- ↑ المنمق، ص ۳۲؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.
- ↑ النسب، ص ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۳.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۵۹.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۱۱۶؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۱۴۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۳۶۶.
- ↑ مستدرک سفینة البحار، ج ۱۰، ص ۴۸۱؛ کشف اللثام، ج ۱، ص۳۴۱.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ ج ۸، ص ۲۸۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص ۵۳۰؛ وسایل الشیعه، ج ۱۳، ص۲۰۶.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳ ـ ۳۴.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ ج ۲، ص ۱۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۳۷۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ المنمق، ص ۳۴؛ تاریخ مکه، ج۱، ص ۱۱۰.
- ↑ النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۷؛ الاعلام، ج ۳، ص ۲۵۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۸.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۶۱، ص ۲۱۶.
- ↑ الاصابه، ج ۳، ص ۴۴۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۶۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷، انساب الاشراف، ج ۹، ص۴۰۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۴۴ ـ ۶۴۶؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص۳۵۶؛ النسب، ص ۲۰۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۶۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۲۷؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۵۱.
- ↑ مناقب، ج ۱، ص ۳۸۱.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۶۵.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۴۹۶؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۲۵۳.
- ↑ مناقب، ج ۱، ص ۳۵۵؛ ج ۲، ص ۳۲۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۰.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱ ـ ۲۳۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۲؛ ج ۹، ص ۴۰۵ ـ ۴۱۰؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۸؛ الطبقات، ج ۳، ص ۸۹.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۴۰؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۵۶؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۴.
- ↑ النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۴۱ ـ ۲۴۳.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ فتوح البلدان، ج ۳، ص ۵۸۴.
- ↑ ر.ک: تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۱؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۱۱۰؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۷؛ جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۸ ـ ۱۶۰.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۱۱؛ ج ۲، ص ۳، ۱۱۶، ۳۷۶؛ ج ۳، ص۳۷۲، ۴۱۰؛ ج ۴، ص ۷، ۱۷۷، ۳۶۸، ۴۲۰؛ ج ۵، ص ۲۰، ۳۵۳.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴ - ۱۹۵، ۴۵۵؛ ج ۵، ص ۵۵؛ ج ۶، ص ۲۶، ۸۵، ۱۷۱، ۴۹۱، ۵۲۷؛ ج ۷، ص ۳۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۱۵.
- ↑ طبقات المفسرین، ص ۳۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۸، ص ۴۱۵.
- ↑ ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲.
- ↑ الاکمال، ج ۱، ص ۵۲۹؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۸، ص۲۳۰.
- ↑ کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۶۴۳.
- ↑ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.
- ↑ کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۴۹۹.
- ↑ خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۱۷۷.
- ↑ عمده، ص ۱۱ ـ ۱۶؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۲، ص ۲۲.
- ↑ کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۰، ج ۲، ص ۱۴۹۹، ۱۶۴۳؛ ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲؛ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۳۲۲، ۳۲۵؛ ج ۴، ص ۳۶۱.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱، ۲۳۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۲۸۰؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۵، ص۱۶۷۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸.
- ↑ التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۱۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۹۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۹؛ تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص۳۱.
- ↑ تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص ۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۳۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۸۷.
- ↑ الوسیط، ج ۲، ص ۹۳؛ تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۳۶۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۰۲.
- ↑ اللهاکبری، محمد، مقاله «بنی عبدالدار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.