زلیخا در قرآن
مقدمه
زُلیخا (zolayxa = zoleika) را برخی به ضم "ز" و فتح "لام" و برخی دیگر به فتح "ز" و کسر "لام" خواندهاند. دهخدا تلفظ دوم را دارای شهرت و نادرست دانسته است.[۱] درباره عربی یا غیر عربی بودن این واژه اختلاف است: فرهنگنویسانی چون خلیل فراهیدی، جوهری و ابن فارس این واژه را در کتابهای خود نیاوردهاند؛[۲] ولی واژهپژوهانِ پس از آنها مانند ابنمنظور، فیروزآبادی و زبیدی، بدون پرداخت صریح به ریشه و معنای لغوی زلیخا، آن را ذیل ماده "ز ـ ل ـ خ" به معنای "لغزیدن" آوردهاند [۳]. زبیدی به نقل از استاد خود ساختار درست آن را "زَلِیخا" به فتح "ز" و تلفظ آن را به گونه مصغّر (: زُلَیخا) عامیانه و نادرست خوانده است. در مقابل، برخی دیگر به نقل از حاشیه القاموس المحیط تلفظ آن به شکل مصغّر و با هر دو الف ممدوده و مقصوره را نیز درست دانستهاند.[۴] برخی ضبط درست آن را زلیخاء گفتهاند.[۵] بر همین اساس بعضی، "زُلَیخاء" را مصغر "زَلخاء" (مانند حُمَیراء و حَمراء) دانسته و در سبب نامگذاری وی به این نام گفتهاند که او زنی بسیار زیبا بود؛ به گونهای که میتوانست هر مردی را دچار لغزش و گناه کند و تصغیر آن به جهت ترحم و محبت است؛[۶] ولی چنانچه عربی و مصغر بودن آن را بپذیریم، معنای آن "زن لغزشکار و خطاکار" خواهد بود. این معنا افزون بر زبان عربی، با شخصیت داستانی وی در قصه حضرت یوسف(ع) نیز سازگارتر است.
در مقابل، برخی، واژه زلیخا را از واژگان دخیل و غیر عربی دانستهاند. بر اساس این دیدگاه، زلیخا، معرّبِ همراه با تصحیف نام آزِنت (Aseneth) است. عربها، حرف اول آن را الف و لام تزیینی گمان کرده و "الزنت" گفته و سپس بدون الف و لام زنیخا خواندهاند یا در آغاز "الزنیخا" نوشته و سپس الف و لام را "ال" تعریف شمرده و با حذف آن، زنیخا و زلیخا شده است.[۷] بعضی دیگر در تلاشی تفاهمطلبانه، زلیخا را در اصل "زَلْیَقه" دانستهاند که در هر دو زبان عربی و عبری به معنای زن لغزشکار و درست در برابر عنوانی است که به حضرت یوسف(ع) داده شده است. بنا بر این دیدگاه، قرآن حضرت یوسف(ع) را با عنوان "صدیق" یاد کرده است ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۸] که ریشه عبری آن صادیگ است.[۹] لازم به یادآوری است که دیلمی (قرن هشتم هجری)، نام زن عزیز مصر را زَلْیَخه گفته است.[۱۰] بر اساس پارهای گزارشهای تاریخی، این نام در میان عربها کاربرد داشته است؛ از جمله آن را نام کنیزی دانستهاند که زینب دختر جَحش، از همسران پیامبر اکرم(ص) به آن حضرت هدیه داد.[۱۱] برخی نیز احتمال دادهاند که یهودیان نام مادر یوسف(ع)، یعنی "رحیلا" را به همسر عزیز مصر اطلاق کرده باشند و "رحیلا" با قلب و تصحیف به صورت زلیخا بر وزن "چَلیپا" یا بر وزن "هُوِیدا" در آمده باشد، چنان که نام مصری خود عزیز مصر یعنی فوطیفار به صورت قطفیر در آمده است.[۱۲] البته نام مادر یوسف(ع) راحیل بود نه رحیلا.[۱۳] در منابع تاریخی،[۱۴] تفسیری [۱۵] و روایی،[۱۶] زلیخا نام همسر عزیز مصر معرفی شده است که عاشق و دلباخته حضرت یوسف(ع) شد. قرآن کریم بدون تصریح به این نام، از او با عنوان زن عزیز مصر یاد میکند. ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۷]، ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۸] داستان دلباختگی زلیخا به حضرت یوسف(ع) به عنوان بخشی از تاریخ زندگی آن حضرت، بخش بسیار کوچکی از سوره یوسف(ع) را فراگرفته؛ ولی همواره از سوی برخی نویسندگان، شاعران، داستانپردازان و توده مردم به عنوان محوریترین بخش داستان زندگی یوسف(ع) مورد توجه قرار گرفته و کتابهایی منثور [۱۹] و منظوم [۲۰] در این باره تألیف و تدوین شدهاند.[۲۱]
زلیخا در عهد قدیم
عهد قدیم با جزئیاتی متفاوت از قرآن، بسیار کمتر از آن و در عین حال با همان کلیات مشترک به روایت داستان یوسف(ع) و زلیخا پرداخته است. در گزارش عهد قدیم نیز هیچ اشارهای به نام همسر عزیز مصر نشده است. بر اساس این گزارش، فرمانده سپاه سلطنتی مصر به نام فوطیفار، حضرت یوسف(ع) را به عنوان برده و غلام خرید و به خانه خود برد. رفتار نیک و جاذبههای معنوی یوسف(ع)، توجه فوطیفار را جلب کرد؛ به گونهای که وی اداره امور خانه و همه املاک و داراییهایش را به او سپرد. به سبب زیبایی و خوشاندامی یوسف(ع) و حضور مستمر او در خانه فوطیفار، زن وی شیفته و دلباخته یوسف(ع) شد و در صدد کامجویی از او بر آمد؛ اما یوسف(ع) ضمن خودداری از پاسخ به خواسته وی، آن را خیانت به فوطیفار و ناسپاسی در برابر خوبیها و نیکیهای فراوان او نسبت به خود خواند. اصرار همسر فوطیفار و انکار یوسف(ع) و کنارهگیری وی از آن زن ادامه داشت تا اینکه روزی یوسف(ع) در پی کاری وارد خانه شد و آن را کاملاً خلوت یافت. زن فوطیفار جامه او را به چنگ گرفت و کام دل طلبید. یوسف(ع) که چنین دید، لباس خود را از دست وی رها کرد و گریخت. در این هنگام زن فوطیفار، مردان خانه را صدا کرده و مدعی شد که یوسف(ع) میخواست به وی تجاوز کند؛ اما در پی فریاد کشیدن او، یوسف(ع) جامه خود را بر جای نهاد و گریخت. هنگامی که فوطیفار به خانه آمد، همین سخنان را به وی بازگو کرد. فوطیفار با شنیدن این سخنان به سختی از دست یوسف(ع) برآشفت و دستور داد که وی را زندانی کنند. [۲۲] در گزارشهای عهد قدیم پس از زندانی شدن حضرت یوسف(ع) تا زمان مرگ وی، دیگر هیچ سخنی از همسر فوطیفار به میان نیامده است.[۲۳] گزارش عهد عتیق ضمن اشتراک در کلیات، تفاوتهای مهمی نیز با روایت قرآن کریم دارد: برجای ماندن جامه یوسف(ع) به جای پاره شدن آن، چگونگی رویارویی با عزیز مصر و واکنش وی به ماجرای یوسف(ع) و همسرش از مواردی است که به شکل متفاوتی در قرآن و عهد عتیق روایت شدهاند. در مقابل، تلاش عزیز مصر برای سرپوش نهادن به ماجرای عشقی همسر خویش و سرزنش وی، انتشار خبر آن، ملامت زن عزیز از سوی زنان دربار و ماجرای مجلس آنان، پرس و جوی پادشاه در این باره به درخواست یوسف(ع) و گواهی زنان و اعتراف زن عزیز مصر به بیگناهی آن حضرت از جمله گزارشهای قرآن کریماند که در عهد عتیق، هیچ اشارهای به آنها نشده است.[۲۴]
زلیخا در قرآن و تفاسیر
قرآن کریم بدون پرداختن به نام زلیخا و بسیاری از جزئیات مربوط به هویت و حیات وی، حوادثی از زندگی او را فقط به سبب ارتباط با زندگی حضرت یوسف(ع) و به عنوان یکی از شخصیتهای داستان وی گزارش میکند. حضور وی در گزارشهای قرآن در ادامه روایت داستان حضرت یوسف(ع) و به عنوان زن عزیز مصر با ورود یوسف نوجوان [۲۵] در شکل غلامی زرخرید به خانه عزیز مصر و سفارش وی به همسرش مبنی بر گرامیداشت آن حضرت آغاز میشود. گزارش مربوط به این دوره بسیار گزیده و گذراست. ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۶] بیشترین گزارش قرآن درباره زن عزیز مصر در پیوند با دوره جوانی حضرت یوسف(ع) است. عشق سوزان آن زن به یوسف(ع)، شکست همه تلاشهای وی برای کامجویی از آن حضرت، آشکار شدن این رسوایی، تلاش آن زن برای گناهکار نشان دادن یوسف(ع)، گواهی شواهد و قراین بر بیگناهی وی و خطاکاری زن عزیز و تلاش عزیز مصر برای سرپوش گذاشتن بر این ماجرای عشقی و رسوا، بخشهای مهمی از گزارشهای مربوط به این دوره از حیات او هستند. ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ ﴾[۲۷].
بخش سوم روایت قرآن، انتشار ماجرای عشقی زن عزیز مصر، ملامت او از سوی زنان دربار و واکنش وی نسبت به این موضوع و باز شدن پای آن زنان به این ماجرا را حکایت میکند. ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴾[۲۸] ناکامی همسر عزیز مصر و دیگر زنان در کامجویی خویش و زندانی ساختن یوسف(ع) برای مدتی نامعین با هدف گناهکار نشان دادن و تنبیه وی، بخش چهارم روایت قرآن در این باره است. ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ﴾[۲۹] در بخش پنجم، با گزارش تحقیق و تفحص پادشاه مصر درباره ماجرای مجلس زنان، گواهی آنان و اعتراف زن عزیز مصر به بیگناهی و درستکاری حضرت یوسف(ع) و آزادی آن حضرت، حضورزن عزیز مصر در گزارشهای قرآن پایان میپذیرد ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّلاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ﴾[۳۰]؛ اما مفسران در ذیل این آیات ضمن شرح گزارشهای یاد شده، به بسیاری از جزئیات از قبیل نام، نسب، شخصیت و سرانجام زن عزیز مصر نیز پرداختهاند.[۳۱]
نام
قرآن کریم بدون اشاره به نام زلیخا از زنی که دلباخته حضرت یوسف(ع) شد با عنوان "زن عزیز مصر" یاد میکند. ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۲]، ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۳۳] چگونگی و تاریخ راهیابی نامِ "زلیخا" به منابع تاریخی و تفسیری چندان روشن نیست. در میان تفاسیر موجود، تفسیر مقاتل بن سلیمان، نخستین تفسیری است که زن عزیز مصر را با نام زلیخا یاد کرده است.[۳۴] این دیدگاه، در تفاسیر دیگر به افرادی چون وهب ابنمنبه،[۳۵] ابنعباس،[۳۶] سدّی [۳۷] و جبایی [۳۸] منسوب است. در برخی احادیث منسوب به امام صادق(ع) نیز از نام زلیخا یاد شده است.[۳۹] مفسرانی چون سمرقندی،[۴۰] زمخشری،[۴۱] قرطبی،[۴۲] سیوطی[۴۳] و جز آنها [۴۴] این دیدگاه را پذیرفتهاند.
در مقابل، برخی از منابع نخست تفسیری [۴۵] و نیز شماری از مفسران دورههای بعد،[۴۶] هماهنگ با قرآن کریم، اغلب با عنوان "زن عزیز مصر" از او یاد کردهاند.
گروه سومی از مفسران [۴۷] هم به پیروی از ابن اسحاق،[۴۸] نام او را "راعیل" خواندهاند. برخی دیگر با جمع میان دو دیدگاه یاد شده، راعیل را نام و زلیخا را لقب او دانستهاند [۴۹]. در این میان فخر رازی معتقد است که هیچ مؤیدی از قرآن کریم و احادیث صحیح درباره اینکه نام وی زلیخا بود یا راعیل، وجود ندارد.[۵۰][۵۱]
شخصیت زلیخا
از لابهلای آیات و تحلیل سخنان و رفتارهای زلیخا و نیز گزارشهای تاریخی و روایی میتوان به دورنمای نسبتا روشنی از شخصیت وی دست یافت.
اشراف زادگی و زیبایی
نسب و نام پدر زلیخا،[۵۲] همچنین نام همسر او [۵۳] مورد اختلاف است؛ اما درباره همسر عزیز مصر بودن و برخورداری زلیخا از کاخی بزرگ با درهایی متعدد ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۵۴]، ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[۵۵].[۵۶] تردیدی نیست؛ نیز گزارشهای تاریخی و تفسیری نشان میدهند که وی اشرافزاده و خود او نیز از اشراف مصر بوده است.[۵۷] برخی گزارشها او را دختر شاه مغرب[۵۸]و برخی دیگر خواهرزاده پادشاه مصر [۵۹] دانستهاند. زلیخا در کاخی بزرگ زندگی میکرد و از هر نوع امکانات رفاهی برخوردار بود.[۶۰] گزارشهای تاریخی و تفسیری همچنین او را زنی جوان، بسیار زیبا و دلفریب و ثروتمند وصف کردهاند.[۶۱][۶۲]
نازایی
بر اساس گزارش قرآن کریم پس از آنکه عزیز مصر حضرت یوسف(ع) را خرید، به همسر خویش گفت: او را گرامی بدار. امید است که برای ما سودمند باشد یا وی را به فرزندی خویش برگزینیم: ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۶۳] از این آیه بر میآید که زلیخا تا این زمان فرزند نداشته [۶۴] و به احتمال بسیار زیاد امیدوار به بچهدار شدن نیز نبوده است. بر همین اساس، برخی مفسران گفتهاند که وی نازا بود و این موضوع وی را به رنج و شوهرش را به فکر چارهجویی افکنده بود. البته بر اساس برخی از احادیث [۶۵] و گزارشهای تاریخی[۶۶] و تفسیری،[۶۷] نازایی او به سبب ناتوانی جنسی شوهر وی بوده است.
هوسبازی
بر اساس روایت قرآن کریم، زلیخا به سختی شیفته و دلباخته حضرت یوسف(ع) گردید. قرآن از زبان گروهی از زنان مصر در این باره تعبیر ﴿شَغَفَهَا حُبًّا﴾ را به کار برده است که شیفتگی شدید و عشق سوزان و جنونآمیز وی را میرساند﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۶۸].[۶۹] شیفتگی و دلباختگی زلیخا به گونهای بود که او را از خود بیخود کرده بود؛ به گونهای که وی روزی با بستن درهای خانه و خلوت کردن آن، خود را بر حضرت یوسف(ع) عرضه کرد و از او خواست که خود را در اختیار وی قرار داده و به خواسته او تن دهد. در پی امتناع شدید یوسف(ع) و هنگامی که زلیخا با اصرار برخواسته خویش، عملاً قصد کرد تا از آن حضرت کام دل بگیرد، حضرت یوسف(ع) از نزد او گریخت. زلیخا با تعقیب آن حضرت و چنگ زدن به لباس وی تلاش کرد به زور هم که شده به خواسته خود برسد. او چنان لباس یوسف(ع) را گرفت و به سوی خود کشید که پشت آن از هم دریده شد. ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۷۰] اظهار عشق و علاقه شدید به حضرت یوسف(ع) و اصرار بر کامجویی از راه نامشروع به رغم شوهردار بودن، زلیخا را زنی هوسران مینمایاند. به ویژه با توجه به اینکه ملامت زلیخا از سوی زنان مصری و گمراه خواندن وی ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۷۱] نشان میدهد که چنین کاری به ویژه با توجه به جایگاه اجتماعی و خانوادگی زلیخا و همسرش و برده بودن یوسف(ع)، همچنین اصرار و اقدام عملی وی برای کامجویی به رغم امتناع یوسف(ع)، به احتمال زیاد برخلاف آیین و ارزشهای حاکم بر جامعه مصر بوده است.[۷۲] معرفی وی در شمار خطاکاران و توصیه او به پوزشطلبی از سوی عزیز مصر نیز مؤید این معناست ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ﴾[۷۳]؛ اما به رغم همه این مسائل وی بر کامجویی خویش اصرار ورزید و رسوایی به بار آورد.
دروغگویی
زمانی که زلیخا در پی یوسف(ع) به سمت در خروجی دوید و در لباس وی چنگ انداخت، ناگهان در آستانه در با عزیز مصر روبهرو شدند. در این هنگام زلیخا در واکنشی سریع و بیآنکه خود را ببازد، با توسل به دروغگویی رو به شوهر خود کرده و گفت: یوسف(ع) نسبت به وی نظر بدی داشت و میخواست به او تجاوز کند و چنین فردی باید زندانی شده یا به سختی مجازات گردد. ﴿وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۷۴] زلیخا به خوبی میدانست که یوسف(ع) بیگناه است؛ ولی با این حال به راحتی و برای تبرئه خویش حاضر شد با توسل به دروغگویی به آن حضرت تهمت و افترا بزند؛ البته دروغگویی زلیخا چندان دوام نیاورد و با داوری یکی از نزدیکان زلیخا و نیز اعتراف نهایی خود وی، دروغش آشکار گردید. ﴿قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[۷۵]، ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۷۶]
نفوذ و سلطهگرایی
شیوه برخورد عزیز مصر در برابر کارها و خواستههای زلیخا نشان دهنده نفوذ و سلطه وی بر شوهر خویش است. عزیز مصر بدون اینکه واکنش تندی در برابر رفتار ناشایست همسرش نشان دهد، حضرت یوسف(ع) را به سکوت و نادیدهانگاری دعوت کرد و زلیخا را به پوزش از خطای خویش خواند. وی همچنین به رغم آگاهی از بیگناهی یوسف(ع) وی را به زندان افکند که مفسران عامل اصلی آن را درخواست زلیخا دانستهاند. ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ﴾[۷۷]، ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۷۸]، ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ﴾[۷۹] شاید ریشه این نفوذ در جایگاه خانوادگی زلیخا یا علاقه عزیز مصر به وی نهفته بود. زلیخا در دستگاه حکومتی مصر نیز قدرت و نفوذ فراوانی داشت، از این رو به راحتی حضرت یوسف(ع) را به زندان و شکنجه تهدید کرد و سرانجام به رغم همه شواهد مبنی بر بیگناهی آن حضرت، موجب زندانی شدن وی گردید. ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۸۰]، ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ﴾[۸۱] (زندانی کردن یوسف(ع)) این قدرت و نفوذ نه فقط به سبب موقعیت همسر او بلکه احتمالاً به علل دیگری مانند نسبت او با پادشاه و دربار نیز بوده است.
تیزهوشی و نیرنگبازی
نقشه به خلوت کشاندن یوسف(ع)، قدرت تصمیمگیری و واکنش سریع زلیخا و نیز طرحریزی نقشهای زیرکانه در راستای رسیدن به هدف، از وی چهرهای هوشمند، نیرنگباز و دارای ذهنی فعال ترسیم میکند. تصمیمگیری و صحنهسازی دروغین وی هنگام برخورد ناگهانی با شوهر خویش و ترتیب دادن مجلس بزمی برای زنان دربار برای حق به جانب نشان دادن خویش مؤید این معناست، چنانکه عزیز مصر به خلوت کشاندن یوسف(ع) را ناشی از نیرنگ زنانه زلیخا خواند. ﴿وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۸۲]،﴿فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[۸۳]، ﴿فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ﴾[۸۴]، ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۸۵]
داستان یوسف و زلیخا
آن دسته از حوادث زندگی زلیخا که با حضور حضرت یوسف(ع) پیوند خورده، هر چند در مدت زمان زیاد و در عین حال نامشخصی شکل گرفته است، قرآن کریم بسیار گزیده و گذرا به روایت بخشهای برجسته آن پرداخته است. صحنههای مختلف داستان آن از این قرارند[۸۶]:
زلیخا و یوسف نوجوان
مرحله نخست با دوران نوجوانی یوسف(ع) همراه است.[۸۷] در این مرحله یوسف(ع) بردهای نوجوان است که از سوی عزیز مصر خریداری شده و به خانه زلیخا وارد میشود. عزیز مصر به همسرش توصیه میکند که او را تکریم و احترام کند؛ با این امید که برای آنان سودمند باشد یا اینکه وی را به فرزندخواندگی خویش بپذیرند: ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۸۸] بدیهی است که دوران نوجوانی حضرت یوسف(ع) در خانه زلیخا و عزیز مصر سپری میشود. از این آیه میتوان دریافت که زلیخا و عزیز مصر ضمن پذیرش یوسف(ع) به فرزندخواندگی خویش، او را بسیار گرامی داشته و قدرت و هر گونه امکانات لازم برای رفاه و آسایش را در اختیارش قرار دادهاند.[۸۹] در این دوره است که به سبب نشست و برخاست مداوم با یوسف(ع) و مشاهده صورت و سیرت زیبای او، عشق و علاقه وی در دل زلیخا جوانه میزند.[۹۰] واژه ﴿فَتَاهَا ﴾ بیانگر نسبت نزدیک میان زلیخا و یوسف است.[۹۱]
دلباختگی زلیخا به یوسف(ع)
دوره دوم با آغاز جوانی حضرت یوسف(ع) شروع میشود. در این دوره حضرت یوسف(ع) که جوانی زیبا و برخوردار از حکمت و دانش خداوندی شده و جاذبهها و زیباییش دو چندان شده است، زلیخا را شیفته و دلباخته خویش میکند. زلیخا ابتدا علاقه خود را پنهان میکرد؛ ولی سرانجام آن را آشکار ساخت: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۹۲]، ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[۹۳][۹۴] برخی مفسران، مراوده را درخواست همبستر شدن با زبان نرم و ملایم معنا کردهاند.[۹۵] زیبایی صورت و سیرت یوسف(ع) موجب میشود که زلیخا نه به عنوان فرزندخوانده یا بردهای زرخرید، بلکه با نگاهی عاشقانه و کامجویانه به وی بنگرد و روز به روز بر اشتیاق و علاقه وی افزوده شود. افزون بر زیبایی حضرت یوسف(ع)، ارتباط نزدیک و دایمی و دیدار پیاپی وی با زلیخا نیز در زمینهسازی برای دلباختگی و عشق جنونآمیز وی دخیل بوده است. گفتهاند که حضرت یوسف(ع) پس از آگاهی از علاقه زلیخا تا حد امکان از رویارو شدن با وی اجتناب کرده و هنگام حضور نزد زلیخا با پرهیز از نگاه به چهره او، چشمانش را به زمین میدوخت.[۹۶] برخی عشق و علاقه زلیخا را از سر هوا و هوس خوانده و گفتهاند که اگر وی در محبت خود صادق بود، هرگز در مواجهه با همسرش و برای نجات خویش به یوسف(ع) تهمت خیانت نمیزد.[۹۷][۹۸]
کامجویی از یوسف(ع)
بر اساس برخی گزارشها، زلیخا ابتدا به وسیله ندیمه خود، یوسف(ع) را از عشق سوزان خویش آگاه ساخت و از وی کام دلطلبید؛ اما در پی امتناع یوسف(ع) و حتی بیتوجهی او نسبت به تطمیع و تهدیدهای صورت گرفته، زلیخا خود را زیبا و آراسته و به یوسف(ع) عرضه کرد.﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[۹۹].[۱۰۰] او برای واداشتن یوسف(ع) به انجام خواسته خویش، بر اساس نقشهای از پیش طراحی شده، آن حضرت را به خلوتگاه خویش کشاند و با بستن همه درها که تعداد آن را ۷ در گفتهاند،[۱۰۱] راه گریز او و ورود دیگران را مسدود ساخت و گفت که خود را برای یوسف آماده کرده است: ﴿وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ﴾ بر اساس برخی گزارشهای نه چندان قابل قبول، زلیخا با پیشنهاد ندیمه خود سقف، کف و دیوارهای اتاق خود را آینهکاری کرد تا یوسف(ع) به هر سو که بنگرد چهره او را ببیند؛ همچنین گفتهاند که به دستور زلیخا صورتی از وی را در کنار یوسف(ع) کشیده و در اتاق قرار دادند. در این گزارش، ستایشهای زلیخا درباره زیباییهای یوسف(ع)، پرسش زلیخا درباره سبب کنارهگیری یوسف(ع) از وی و درخواست از او برای نگریستن به وی و پاسخهای آن حضرت نیز گزارش شدهاند.[۱۰۲] در پی درخواست کامجویی صریح زلیخا، حضرت یوسف(ع) ضمن پناه بردن به خداوند و یادآوری نیکیهای او درباره خویش،[۱۰۳] انجام خواسته زلیخا را ستمکاری خواند و از عدم رستگاری ستمگران سخن گفت: ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾ زلیخا بدون توجه به سخنان یوسف(ع) به سمت او رفت؛ ولی برهان ربانی و امداد الهی، یوسف(ع) را از این شرایط بسیار تحریک کننده نجات داد. او برای رهایی از دست زلیخا، به سمت در خروجی گریخت. زلیخا که برای جلوگیری از فرار یوسف(ع) در پی او میدوید، خود را به وی رسانده و از پشت سر با گرفتن و کشیدن پیراهن او، آن را پاره کرد. وی با این کار تلاش کرد به زور هم که شده به خواسته خود برسد: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۱۰۴]، ﴿وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۰۵].[۱۰۶] برخی گفتهاند که درها به خودی خود باز شدند و یوسف(ع) دریافت که باید بگریزد و به گفته برخی دیگر، خود یوسف(ع) شروع به باز کردن درها کرد و در این هنگام زلیخا به وی رسید و پیراهنش را گرفت.[۱۰۷][۱۰۸]
تهمت ناروا به یوسف(ع)
یوسف(ع) و زلیخا هنگام تعقیب و گریز ناگهان در آستانه در با عزیز مصر روبهرو شدند. زلیخا در یک واکنش سریع و بدون اینکه خود را باخته و دچار ترس و هراس شود، با پیشدستی کردن، یوسف(ع) را به خیانت و سوء نیت متهم کرد.[۱۰۹] او در ادامه با تحریک احساسات همسرش و پیش از اثبات گناه، خواستار زندانی کردن و مجازات شدید یوسف(ع) شد: ﴿وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۱۰] حضرت یوسف(ع) در واکنش به این نسبت ناروا، خود را بیگناه خواند و گفت که زلیخا از من خواست تا خود را در اختیار او قرار دهم. در این میان که عزیز مصر به نوعی دچار سردرگمی شده بود، یکی از بستگان زلیخا با توجه به نوع کشمکش و ادعای متضاد دو نفر پیشنهاد کرد که به شیوه درگیری توجه شود: اگر پیراهن یوسف(ع) از سمت جلو پاره شده باشد، زلیخا راست میگوید و یوسف(ع) دروغگوست، زیرا معلوم میشود که یوسف(ع) قصد تعرض داشته و زلیخا مقاومت کرده است؛ ولی اگر پشت لباس او چاک خورده باشد، یوسف(ع) راست میگوید و بیگناه است، زیرا معلوم میشود که در حال فرار بوده و زلیخا او را از پشت سر گرفته است: ﴿قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[۱۱۱]، ﴿وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۱۲].[۱۱۳] درباره هویت شاهد یاد شده اختلاف است: به ابوهریره، ابن عباس و سعید بن جبیر منسوب است که وی نوزادی در گهواره بود.[۱۱۴] این موضوع در روایات شیعه و سنی نیز آمده است.[۱۱۵] طبری، این دیدگاه را به سبب وجود حدیث نبوی، درست میداند.[۱۱۶] البته این روایات، مرفوعه هستند.[۱۱۷] برخی نوزاد یاد شده را سه ماهه و خواهرزاده زلیخا دانستهاند.[۱۱۸] بر اساس پارهای احادیث، حضرت یوسف(ع) با هدایت و الهام الهی و با اشاره به نوزادی در گهواره گفت که وی بر بیگناهی من گواهی میدهد و آن نوزاد با قدرت خداوند به سخن درآمد.[۱۱۹] حسن، قتاده، عکرمه و جبایی او را مردی فرزانه از بستگان زلیخا دانستهاند. سدی، وی را پسرعموی زلیخا دانسته که در آن لحظه همراه عزیز مصر بوده است.[۱۲۰] عزیز مصر با دیدن پیراهن یوسف(ع) و پارگی آن از پشت سر، به بیگناهی یوسف(ع) پی برد و به زلیخا گفت: این حادثه، برخاسته از نیرنگ شما زنان است، به راستی که نیرنگ شما بزرگ است: ﴿فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[۱۲۱] برخی با استناد به کاربرد ضمیر جمع مؤنث، گفتهاند که کنیز زلیخا نیز در این دسیسه با وی همدست بوده است.[۱۲۲] عزیز مصر در ادامه ضمن خطاکار خواندن زلیخا از او میخواهد که از گناه و لغزش خود پوزش بطلبد: ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ﴾[۱۲۳].[۱۲۴] برخی گفتهاند که مراد پوزش خواستن از شوهر است تا از مجازات وی درگذرد.[۱۲۵] به اعتقاد برخی دیگر مراد توبه کردن و آمرزشطلبیدن از خداست، زیرا آنان مشرک بوده و در کنار خداوند، بتها را نیز پرستش میکردند.[۱۲۶] مفسران با این ذهنیت که عزیز مصر باید برخورد شدیدتری با زلیخا انجام میداد، درباره سبب واکنش ملایم وی، موارد مختلفی را گفتهاند: بیغیرتی،[۱۲۷]بردباری[۱۲۸] و علاقه شدید او به همسرش،[۱۲۹] حفظ آبرو و نیز عادی بودن چنین رفتارهایی در میان درباریان [۱۳۰] از این قبیل است.[۱۳۱]
واکنش زلیخا به سرزنش زنان دربار
عزیز مصر برای جلوگیری از انتشار خبر ماجرای پیش آمده از یوسف(ع) خواست که آن را نادیده گرفته و در جایی بازگو نکند: ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا﴾[۱۳۲]؛ اما به رغم همه تلاشهای صورت گرفته، قصه یوسف(ع) و زلیخا در میان مردم و درباریان انتشار یافت و در نتیجه شماری از زنان دربار [۱۳۳] ضمن نکوهش و تخطئه شدید زلیخا، دلباختگی وی به غلام خویش و کامجویی از او را گمراهی آشکار خواندند: ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۳۴] برخی حضرت یوسف(ع) را عامل انتشار خبر دانستهاند.[۱۳۵] علامه طباطبایی با نفی این دیدگاه معتقد است که چنین چیزی از آیات قرآن برنمیآید و آن حضرت، حقیقت را حتی برای عزیز مصر زمانی آشکار ساخت که مورد اتهام واقع شد. دلباختگی زلیخا و تلاش مکرر وی برای کامجویی از یوسف(ع) مربوط به مدت زمان زیادی پیش از این حادثه بود و این به صورت طبیعی آشکار شدن آن را به دنبال میآورد.[۱۳۶] برخورد بعدی حضرت یوسف(ع) با این مسئله نیز تأیید میکند که وی عامل انتشار آن نبوده است، زیرا آن حضرت در آستانه آزادی از زندان، برای روشن شدن حقیقت، بدون اشاره به نام زلیخا، از پادشاه خواست تا درباره ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، پرس و جو کند. ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ﴾[۱۳۷] مفسران اشاره نکردن به نام زلیخا را برخاسته از بزرگواری و ادب یوسف(ع) دانستهاند.[۱۳۸] به عقیده برخی از مفسران، زنان دربار، در پی شنیدن وصف جمال یوسف(ع)، میخواستند از نزدیک وی را ببینند، برای همین با هدف تحریک زلیخا برای نشان دادن یوسف(ع) پشت سر وی بدگویی کردند،[۱۳۹] برای همین، قرآن کریم بدگویی آنان را "مکر" و نیرنگ نامیده است. ﴿فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ﴾[۱۴۰].[۱۴۱] زلیخا در پی شنیدن سخنان زنان و با هدف بستن دهان آنها و حق به جانب نشان دادن خود، مجلس بزمی ترتیب داد و زنان دربار را به آن دعوت کرد.[۱۴۲]درست در لحظهای که مهمانان، مشغول پوست کندن میوهها بودند، یوسف(ع) به دستور زلیخا وارد مجلس شد. زنان با دیدن جمال او چنان دچار شگفتی و بهت و حیرت گشته و از خود بیخود شدند که ناخودآگاه دستان خویش را بریدند. آنها وی را به سبب زیبایی خیره کنندهاش فرشتهای بزرگوار و نه یک انسان نامیدند: ﴿فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ﴾[۱۴۳] تأمل در تعبیرهای قرآن نشان میدهد نقشه زلیخا بسیار زیرکانه و غافلگیرانه بود. ظاهرا مهمانان تا آن روز یوسف(ع) را ندیده بودند و او به دستور زلیخا در جایی به دور از چشم زنان، منتظر مانده بود تا آنان پیش از زمان تعیین شده وی را نبینند. دیدن یکباره یوسف(ع) در مجلس بزم، آن هم در هنگام خوردن میوه موجب شد تا زنان با دیدن چهره زیبای او اختیار از دست داده و نتوانند احساس درونی خود را کتمان کنند. بریدن ناخواسته دستان و نیز سخنان و ابراز شگفتی آنها مؤید این معناست و به خوبی نشان میدهد که چگونه زیبایی سحرآمیز یوسف(ع) همه آنان را افسون کرد.[۱۴۴] با بروز چنین واکنشی که چه بسا در شرایط دیگری امکان بروز و ظهور نداشت، راه هرگونه توجیه و تأویل بسته میشد و همان گونه که خواست و هدف زلیخا بود، زنها او را حق به جانب دانسته و از ملامت وی دست میکشیدند. سخنان زلیخا و گفتههای مفسران نشان میدهد که این گونه هم شد، زیرا وی پس از دیدن واکنش زنان، با سخنانی حق به جانب گفت: این همان کسی است که مرا به سبب عشق و دلباختگی به وی ملامت کردید؛ آنگاه برای نخستین بار، بدون ابراز ندامت و حفظ ظاهر، آشکارا در نزد آنان به عشق و کامجویی مصرّانه از یوسف(ع) و امتناع شدید وی اعتراف کرد و در ادامه برای حفظ جایگاه خویش و به انقیاد درآوردن یوسف(ع) تهدید کرد که اگر از فرمان وی سرپیچی کند او را زندانی کرده و به خواری و ذلت خواهد کشاند: ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۱۴۵].[۱۴۶] ظاهر گزارش قرآن نشان میدهد که زنان یاد شده پس از مهمانی به نوعی با زلیخا همداستان شدند، زیرا حضرت یوسف(ع) پس از این مجلس، زندان را محبوبتر از تن دادن به خواسته زنان خواند و از خدا خواست که او را از شر حیله و نیرنگ آنان حفظ کند که در غیر این صورت به آنان گرایش یافته و در جرگه جاهلان در خواهد آمد: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۱۴۷] بر اساس گزارشهای تاریخی و تفسیری، شماری از زنان یاد شده به درخواست زلیخا تلاش کردند که با روشهایی گوناگون مانند تحریک احساسات و عواطف یوسف(ع)، تطمیع و تهدید، او را برای پذیرش درخواست بانوی خود وادارند؛ همچنین خود آنها نیز درخواست کامجویی کردند.[۱۴۸] ظاهر تعابیری چون ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۱۴۹]، ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۵۰] مؤید این معناست. مجموع این شرایط چنان عرصه را بر یوسف(ع) تنگ کرد که رفتن به زندان را ترجیح داد.
زندانی کردن یوسف(ع) با وجود ادله متعددی مبنی بر بیگناهی حضرت یوسف(ع) همانند شکافته شدن پیراهن وی از پشت، گواهی کودک، اعتراف زلیخا در حضور زنان و خودداری یوسف(ع) از پذیرش درخواست آنان، عزیز مصر و اطرافیان برخلاف تصمیم پیشین، بر آن شدند که آن حضرت را مدتی زندانی کنند: ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ﴾[۱۵۱].[۱۵۲] اغلب مفسران زلیخا را عامل اصلی زندانی شدن حضرت یوسف(ع) دانستهاند.[۱۵۳] این دیدگاه با توجه به تهدید پیشین یوسف(ع) به زندان از سوی زلیخا تأییدپذیر است. ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۱۵۴] بر اساس این دیدگاه، پس از آنکه زلیخا از هیچ راهی نتوانست یوسف(ع) را مطیع خود سازد، شوهرش را به زندانی کردن آن حضرت واداشت تا متنبه شده و به درخواست وی تن دهد. حفظ آبروی عزیز مصر و خانواده او با مجرم وانمود کردن یوسف(ع)، جلوگیری از رسوایی جنسی در میان زنان دربار و به فراموشی سپردن ماجرای یوسف و زلیخا ادله دیگری هستند که برای زندانی کردن یوسف(ع) یاد شدهاند.[۱۵۵] به اعتقاد علامه طباطبایی زلیخا، عزیز مصر را به اشتباه انداخته و درباره بیگناهی یوسف(ع) دچار تردید کرده بود و اصرار بعدی حضرت یوسف(ع) مبنی بر اینکه پادشاه درباره ماجرای مجلس زنان و بریدن دستان آنها بپرسد و نیز اعتراف زلیخا و زنان دربار به بیگناهی حضرت یوسف(ع) ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ﴾[۱۵۶]، ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۵۷]، مؤید این معناست و نشان میدهد که آن حضرت در پی رفع اتهام از خویش بود.[۱۵۸] بر اساس برخی گزارشها زلیخا پس از زندانی کردن یوسف(ع) پشیمان شد. گریه وی از سر بیتابی، رسیدگی به یوسف(ع) به شکلهای مختلف، توبه کردن و تصمیم به آزادی او و سپس، انصراف از آن به سبب تاب نیاوردن در برابر وی و در نتیجه ماندن یوسف(ع) در زندان برای چندین سال دیگر، مطالبیاند که در این گزارشها آمدهاند.[۱۵۹][۱۶۰]
اعتراف به بی گناهی یوسف(ع)
زلیخا افزون بر مجلس زنان و در حضور آنان ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۱۶۱]، سالها پس از آن و در حضور پادشاه نیز به بیگناهی حضرت یوسف(ع) اعتراف کرد. با تعبیر درست خواب پادشاه مصر از سوی حضرت یوسف(ع)، وی در صدد آزادی آن حضرت برآمد؛ ولی یوسف(ع) برای رفع هر گونه اتهام خیانت از خویش، خارج شدن از زندان را به روشن شدن ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، موکول کرد. ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ﴾[۱۶۲]، ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ﴾[۱۶۳] زنان در پاسخ پادشاه، بر پاکی، صداقت و بیگناهی کامل یوسف(ع) تأکید کردند و زلیخا در پی شهادت آنان گفت: اکنون حقیقت آشکار شد. من بودم که مصرّانه از او خواستم تا خود را در اختیار من قرار دهد و یوسف در ادعای پاکی کاملاً صادق است: ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۶۴] شماری از مفسران به پیروی از "فراء"[۱۶۵] گفتهاند: وقتی که زلیخا با شهادت زنان مبنی بر پاکی و بیگناهی یوسف(ع) روبهرو شد، ناگزیر به این اعتراف گردید.[۱۶۶] او میدانست که این پرس و جوها در نهایت به روشن شدن حقیقت خواهد انجامید.[۱۶۷] گزارش قرآنی اعتراف زلیخا پس از گواهی آنان میتواند مؤید این معنا باشد. ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۶۸] طبرسی ناامیدی زلیخا از وصال یوسف(ع) و فرمانپذیری او را عامل آن دانسته است.[۱۶۹] ماوردی و برخی دیگر توبه، پشیمانی و عذاب وجدان وی به سبب رفتار گذشتهاش با یوسف(ع) را سبب آن گفتهاند.[۱۷۰] هماهنگ با دیدگاه سوم، شماری از مفسران آیات ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ﴾[۱۷۱]، ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۷۲] را سخن زلیخا در اشاره به دلیل اعتراف خویش دانستهاند[۱۷۳] با این توضیح که زلیخا نادم از رفتار گذشتهاش با یوسف(ع) و با توجه به تجربه عینی خود درباره پیامد خیانتکاری، نخواست که حقیقت بیش از این مکتوم بماند و او در نبود یوسف(ع) باز هم وی را گنهکار بخواند؛[۱۷۴] اما بیشتر مفسران آیات یاد شده را سخن حضرت یوسف(ع) دانستهاند.[۱۷۵][۱۷۶]
فرجام زلیخا
گزارش قرآن کریم درباره ماجرای یوسف(ع) و زلیخا با اعتراف وی مبنی بر بیگناهی آن حضرت پایان مییابد و درباره رخدادهای پس از آن و فرجام کار زلیخا هیچ گزارشی در آن نیامده است؛ اما بر اساس برخی گزارشهای تاریخی،[۱۷۷] تفسیری[۱۷۸] و حدیثی،[۱۷۹] هنگامی که عزیز مصر در سالهای قحطی و خشکسالی مرد، زلیخا با از دست دادن همه اموال و دارایی خود دچار فقر و نداری و نابینایی گردید، تا جایی که به گدایی پرداخت. او روزی بر سر راه یوسف(ع) قرار گرفت و خداوند را ستایش کرد که بردگان را به سبب طاعت و بندگی، حکومت و فرمانروایی داد و حاکمان را به سبب گناه و معصیت به بردگی و خواری کشاند. بر اساس این گزارشها، حضرت یوسف(ع) پس از شناختن زلیخا با وی ازدواج کرد و از او دارای دو فرزند شد.[۱۸۰] در برخی گزارشها از جوان، زیبا و بینا شدن زلیخا بر اثر دعای حضرت یوسف(ع) سخن به میان آمده است.[۱۸۱] بیشتر این گزارشها که به محمد بن اسحاق و وهب بن منبه منسوباند[۱۸۲] با توجه به آشنایی گسترده آن دو با منابع اهل کتاب، به احتمال زیاد از طریق آنان از اهل کتاب گرفته شدهاند. برخی از مفسران با دیده تردید به این گزارشها نگریستهاند[۱۸۳].[۱۸۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۳ - ۱۲۹۰۴؛ فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ۶۵۳، "زلیخا".
- ↑ العین، ج ۴، ص ۲۰۸؛ الصحاح، ج ۱، ص ۴۲۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۲۰، "زلخ".
- ↑ لسان العرب، ج ۳، ص ۲۱ ـ ۲۲؛ القاموس المحیط، ج، ص ۲۶۰؛ تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۵، "زلخ".
- ↑ تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.
- ↑ تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص ۳۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳، ۲۱۸؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۱.
- ↑ لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴، "زلیخا".
- ↑ لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴.
- ↑ «یوسف، ای (یار) راستگو! درباره (خواب دیدن) هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک دیگر نظرت را به ما بگو باشد که من نزد مردم برگردم شاید که (به تعبیر آن) دانا گردند» سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴.
- ↑ اعلام الدین، ص ۴۲۹ و نیز نک: السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۶۱۲.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۹؛ روح المعانی، ج ۲۲، ص ۵۴.
- ↑ اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳.
- ↑ قاموس کتاب مقدس، ص ۳۸۹، "راحیل".
- ↑ البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ البدایة والنهایه، ج ۱، ص ۲۴۰.
- ↑ برای نمونه: تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۴، ۱۴۶؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۸۶؛ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۰۵.
- ↑ برای نمونه: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۵۵؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
- ↑ برای نمونه: کیدالنساء و عصمة الانبیاء.
- ↑ برای نمونه: یوسف و زلیخای جامی.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ کتاب مقدس، پیدایش، ۱: ۳۹، ۱۱ ـ ۲۰.
- ↑ نک: کتاب مقدس، پیدایش، ۴۰ - ۵۰.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ نک: التبیان، ج ۶، ص ۱۶۶؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم. و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند. و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود. و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟ (یوسف) گفت: او بود که از من، کام میخواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست میگوید و مرد از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ میگوید و مرد از راستگویان است. و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است. ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بیگمان از خطاکاران بودهای» سوره یوسف، آیه ۲۲-۲۹.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم. و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست ... (آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود. (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود. پروردگار وی دعایش را اجابت کرد و فریب آن زنان را از او بگرداند، بیگمان اوست که شنوای داناست» سوره یوسف، آیه ۳۰-۳۴.
- ↑ «آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.
- ↑ « و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست. (پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟گفتند: پاکا که خداوند است ! ما او را هیچ گناهکار نمیدانیم ؛ همسر عزیز (مصر) گفت: اکنون حقّ آشکار گشت: من از او کام خواستم و او از راستگویان است. (یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیدهام و اینکه خداوند فریب خیانتپیشگان را به جایی نمیرساند. و من نفس خویش را تبرئه نمیکنم که نفس به بدی بسیار فرمان میدهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزندهای بخشاینده است. و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بیگمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۰-۵۴.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۴ و ۱۴۶.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۰۵.
- ↑ تنویر المقباس، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۶.
- ↑ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۳؛ روح المعانی، ج ۱۲، ص ۲۰۷.
- ↑ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۵۵.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۸۶ ـ ۱۸۹.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۳۲۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳.
- ↑ تفسیر جلالین، ص ۳۰۵.
- ↑ المحرر الوجیز، ج ۳، ص ۲۳۲؛ تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص۳۴۰؛ التسهیل، ج ۲، ص ۱۱۶؛ الاصفی، ج ۱، ص ۵۶۶.
- ↑ تفسیر ابو حمزه، ص ۲۰۸؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ تفسیر قمی، ج، ص ۳۴۲.
- ↑ تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۵۲؛ دقائق التفسیر، ج ۳، ص ۲۲؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۰۹.
- ↑ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۴۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج، ص ۲۱۲؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۳۵.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲ - ۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۰؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۱.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۷، ص ۲۱۱۷؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۲۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.
- ↑ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴.
- ↑ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص ۴۰۱.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۷، ص ۲۲۹.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۲۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۲.
- ↑ الامالی، ص ۵۳.
- ↑ اخبار الزمان، ص ۲۵۸.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۰.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه 30.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ روح المعانی، ج ۱۲، ص ۲۲۶؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۲.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند. و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود. و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۳-۲۵.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
- ↑ نک: المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۸.
- ↑ «ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بیگمان از خطاکاران بودهای» سوره یوسف، آیه ۲۹.
- ↑ «و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.
- ↑ « (یوسف) گفت: او بود که از من، کام میخواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست میگوید و مرد از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ میگوید و مرد از راستگویان است. و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.
- ↑ «ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بیگمان از خطاکاران بودهای» سوره یوسف، آیه ۲۹.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه 35.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه 35.
- ↑ «و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.
- ↑ «و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.
- ↑ «و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه 31.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه 32.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ التبیان، ج ۶، ص ۱۹۹؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.
- ↑ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
- ↑ نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.
- ↑ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ اخبار الزمان، ص ۲۵۸.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.
- ↑ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.
- ↑ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۲۱.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.
- ↑ «و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.
- ↑ «(یوسف) گفت: او بود که از من، کام میخواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:» سوره یوسف، آیه ۲۶.
- ↑ «و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ میگوید و مرد از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۳؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۸۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۳؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶.
- ↑ نمونه، ج ۹، ص ۳۸۷ - ۳۸۸.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۲۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.
- ↑ «و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بیگمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۵.
- ↑ «ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بیگمان از خطاکاران بودهای» سوره یوسف، آیه ۲۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
- ↑ نک: معانی القرآن، ج ۳، ص ۴۱۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
- ↑ نمونه، ج ۹، ص ۳۸۸.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
- ↑ «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.
- ↑ «و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۳؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۳.
- ↑ «و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۴.
- ↑ «و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.
- ↑ نک: تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۵.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۶.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ اخبار الزمان، ص ۲۶۰؛ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۷؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۹.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.
- ↑ «آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۲.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۰.
- ↑ «و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.
- ↑ «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰.
- ↑ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۹.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.
- ↑ «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیدهام و اینکه خداوند فریب خیانتپیشگان را به جایی نمیرساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
- ↑ «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.
- ↑ نک: زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۹۷؛ تفسیر واحدی، ج ۱، ص ۵۵۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۷.
- ↑ «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴.
- ↑ زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.
- ↑ «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیدهام و اینکه خداوند فریب خیانتپیشگان را به جایی نمیرساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
- ↑ «و من نفس خویش را تبرئه نمیکنم که نفس به بدی بسیار فرمان میدهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزندهای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
- ↑ نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۱؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۷۰.
- ↑ نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۰ - ۳۱۱؛ التبیان، ج ۶، ص ۱۵۴؛ تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۸.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
- ↑ البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.
- ↑ البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۵۳.
- ↑ نک: جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "زلیخا"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.