آیه در کلام اسلامی
مقدمه
آیه از جهت ریشه از اَیَّ (شیء واضح و روشن) یا از تَاَیَّی (ثابت شدن و قوام یافتن) اشتقاق یافته است (المفردات، ص ۳۴) و از جهت وزن و بنا، بر وزن فَعَلَةٌ یا فَعْلَةٌ یا فاعِلَةٌ بنا شده است [۱] که صحیح ترین قول همان قول اول است [۲]. آیه در قرآن کریم و کتب لغت در معانی: علامت (بقره:۲۴۸)، عبرت (یونس:۹۲)، معجزه (بقره:۱۲)،امر عجیب و شگفت (مؤمنون:۵۰)،برهان و دلیل (روم:۲۲)، جماعت و طایفه به کار رفته است [۳]. آیه در اصطلاح عبارت است از: دسته و گروهی از حروف و کلمات در قرآن [۴] یا محدوده ای مشخص و مرکب از جملهها و دارای ابتدا و انتها در داخل سوره، یا یک واحد از اجزای سوره، یا حروف مقطعه قرآن، [۵] یا اجزای کتاب الهی و کلام خداوند [۶]. معانی یاد شده، اصطلاح خاص و ویژه آیات قرآنی بوده و در اکثر مواردی که آیه یا آیات در قرآن به کار رفته است، مراد همان آیات قرآن است، لکن برای آیه معنای عامی نیز بیان شده و آن این که آیات الهی اموری هستند که به وجود آفریدگار، قدرت،حکمت، عظمت و سایر صفات علیای او گواهی میدهند. از این رو، در مورد همه آفریدگان به کار میرود. قرآن کریم در موارد زیادی پس از ذکر پدیدههای جهان آفرینش میفرماید: (إِنَّ فی ذلک لآیات) ; به راستی که در آن (پدیدههای شگفت انگیز جهان) نشانههایی برای خدا و صفات او است [۷]. وجه تناسب بین معنای اصطلاحی و لغوی آیه روشن است، چرا که آیات قرآنی از یک سو معجزه است، چون کسی نمیتواند همانند آن را بیاورد و از جهتی علامت صدق آورنده آن، مایه عبرت برای اهل ذکر، حاوی برهان و دلیل بر محتوای خود که هدایت و علم برای انسانها، و نیز بیان گر قدرت، علم،حکمت و سایر صفات الهی است [۸]. نکته قابل توجه این که در قرآن کلمه معجزه استعمال نشده است و به جای آن اصطلاح آیه و بینه به کار رفته است (مجموعه آثار، ج۲، ص ۱۶۱ ; راهشناسی، ص ۸۲) و اصطلاح معجزه را غالباً متکلمان به کار بردهاند.. [۹]. معرفت آیات قرآنی، توقیفی بوده [۱۰] و شناخت آن، جز با علم الهی ممکن نیست، چرا که بعضی از حروف و کلمات مانند المص آیه است، لکن برخی دیگر مثل المر آیه نیست [۱۱]. آیه بودن چیزی به اعتبارها و جهات گوناگون فرق کرده و قابل شدت و ضعف است ; مثلاً بخشی از قرآن به اعتبار عجز بشر از آوردن مثل آن، آیه خداست.احکام و تکالیف الهی به اعتبار حصول تقوا و تقرّب به سبب آنها، آیات خداوند هستند. موجودات عینی به اعتبار این که وجود و خصوصیات وجودی شان، به وجود و خصوصیات وجودی خداوند دلالت میکند، آیات خداوند میباشند. انبیا و اولیای الهی به جهت این که در قول و عمل، مردم را به خدا دعوت میکنند باز از آیات الهی هستند ; چنان که از امام باقرS درباره آیه (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلّها) (قمر:۴۲) وارد شده که مراد از آیاتنا همه اوصیا میباشند. همچنین از امام صادق و امام رضا (S درباره آیه: (وَعلامات وبِالنَّجمِ هُمْ یَهْتَدُون) سؤال شده که فرمود: مراد از نجم رسول خدا (a و مراد از علامات ائمهS میباشند [۱۲]. امور خارقالعاده و معجزات انبیا نیز به خصوص آیات نامیده میشوند، زیرا هم دلالت روشن تری به قدرت و عظمت الهی دارند و هم نشانه صدق انبیا در دعوی نبوت هستند [۱۳]. آیات الهی را ابتدا میتوان به دو بخش تشریعی و تکوینی تقسیم کرد ; آیات تشریعی عمدتاً، قرآن کریم و دیگر کتابهای آسمانی است [۱۴].البته برخی از آیات قرآنی بیانگر آیات تکوینی نیز هستند. و برخی دربردارنده معارف اعتقادی، احکام عملی و یا اخلاقیات بوده که مایه تقرب به سوی خداست [۱۵]. آیات تکوینی خداوند امور عینی و خارجی هستند که به وجود خارجی شان، بر وحدت خداوند در خلق و اتصاف او به صفات کمال و تنزّه از نقص و نیاز دلالت میکنند [۱۶] که این دسته از آیات الهی باز به دو دسته تقسیم میشود: عادی و خارقالعاده. آیات تکوینی عادی شامل همه پدیدههای جهان میشود، ولی خارقالعاده دربردارنده امور خارج از عادات و معجزات پیامبران است [۱۷]. برای شناخت خداوند معمولاً دو راه وجود دارد: یکی مطالعه در نشانههای خدا که جسم و جان انسان است و به آن، آیات انفسی میگویند، و دیگری مطالعه در آیاتی که در بیرون وجود او قرار دارد و به آن، آیات آفاقی گفته میشود [۱۸]. در قرآن و روایات، به مطالعه وتدبّر در آیات آفاقی، بهویژه آیات انفسی تأکید فراوان شده است ; چنان که خدای سبحان میفرماید: (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) ; به زودی نشانههای قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان روشن میگردانیم، تا ظاهر و آشکار شود که] خدا و آیات حکمت، قیامت و رسالتش همه [بر حق است (فصلت:۵۳). درباره موارد و مصادیق آیات آفاقی و انفسی، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است: برخی، مراد از آیات آفاقی را موارد ذیل دانستهاند: ماه،خورشید، ستارگان، گیاهان، درختان، کوهها [۱۹]، طلوع خورشید از مغرب [۲۰]، واقعهها و غزوات پیامبر در اطراف مکه [۲۱]،اخبار پیامبر از حوادثی نظیر شق القمر [۲۲]، عذابهایی که بر امتهای پیشین و منکران دین خدا و رسولان الهی وارد شده است [۲۳]، ظهور و پیروزی پیامبر (a) بر جهانیان که بیانگر نصرت الهی بر اوست [۲۴]. از همه موارد فوق آنچه به حقیقت نزدیکتر است قول اخیر یعنی برتریدین پیامبر (ظهور دین او) بر همه ادیان علیرغم کراهت مشرکان میباشد [۲۵]. چنان که از آیه پنجاه و پنجم سوره نور استفاده میشود که خداوند دینش را بر تمامی دینها غالب میگرداند ; به گونه ای که غیر از خدا عبادت نمیشود و چتر سعادت بر همه عالم انسانی سایهگستر خواهد شد که این، غایت آفرینش انسان هاست. [۲۶]. البته این سیطره به طور کامل و تمام در موقع ظهور حضرت ولی عصرS تحقق خواهد یافت، از این رو، برخی مراد از آیات آفاقی را ظهور حضرتش و غلبه بر جهان و گسترش عدالت در سراسر عالم دانستهاند [۲۷]. که قول اخیر نیز به همین دیدگاه برمی گردد. در مورد آیات انفسی نیز اقوال متفاوتی ارائه شده است، لکن آنچه در میان آنها مهم مینماید این است که مراد از آیات انفسی مطالعه در انسان و چگونگی آفرینش او از نطفه، سپس علقه و مضغه و مراحل بعدی خلقت او، ظرایف و دقایقی که در آفرینش انسان به کار رفته و از همه مهمتر دمیده شدن روح الهی در وجود انسان و مطالعه در حالات و اوصاف این روح و نحوه ارتباط آن با بدن است، که از مهم ترین دلایل الهی بر توحید میباشد [۲۸]. آیه دیگری که انسانها را به مطالعه و عبرتگیری از آیات آفاقی و انفسی دعوت میکند، آیه بیست و یک سوره ذاریات است: (وفَی الأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ*) وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ) ; در زمین نشانههایی برای اهل یقین وجود دارد و در وجود خود شما] نیز آیاتی است [، آیا نمیبینید؟ علامه طباطبایی در ذیل آیه فوق مینویسد: آیات و نشانههایی که در نفوس بشر قرار دارد چند قسم است: برخی از آیات موجود در خلقت انسان مربوط به ترکیب بندی اعضای بدن، و قسمتهای مختلف اجزای آن اعضا و اجزای اجزاست تا به عناصر بسیط آن برسد، و نیز آیاتی در افعال و آثار آن اعضا هست که در همه آن اجزا با همه کثرتش اتحاد دارد، و در عین اتحادش احوال مختلفی در بدن پدید میآورد. آیاتی دیگر درباره تعلق روح به بدن است که یکی از آن آیات پدید آمدن حواس پنج گانه بینایی،شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی بوده و نخستین رابطه ای است که انسان را به محیط خارج آگاه میسازد. در هر یک از این حواس پنج گانه، نظامی حیرت انگیز و گسترده قرار داده که ذاتاً هیچ ربطی به نظام دیگری ندارد ; مثلاً چشم هیچ خبری از گوش و طرز عمل او ندارد، و گوش هیچ اطلاعی از نظام موجود در چشم و طرز عمل او ندارد، و همچنین سایر حواس، با این که همه حواس پنج گانه تحت یک تدبیر اداره میشوند و آن، مدیریت نفس است، و خدای متعال در ورای نفس، محیط به آن وعملکرد آن است. از آیات دیگر در نفس، وجود قوای نفسانی است که در بدن پخش شده است، مانند قوّه غضبیه و شهویه و فروعات آنها، اینها نیز هر یک با دیگری طبق نظامی که دارد، جداست در عین این که هر دو قوا تحت یک تدبیر اداره میشود. این نظام و تدبیر برای هر یک از قوا، از همان روزی که وجود یافته، بدون کوچک ترین فاصله ای موجود بوده است، و چنین نبوده که در آغاز وجودش فاقد نظام بوده و بعداً با خودش فکر کرده باشد که چگونه خود و قوایش را اداره کند. بدین ترتیب یقین حاصل میشود که نظام تدبیر هر یک از این قوا، همانند خود آن قوا، از صنع صانع او بوده و نظام عام او و تدبیرش اقتضا میکرده، که چنین نظامی به این قوا بدهد [۲۹]. در روایات نیز به اهمیت معرفت آفاقی و به ویژه انفسی توجه و تأکید بیشتری شده است. پیامبر اکرم (a) فرموده است:من عرف نفسه فقد عرف ربه ; هر کس خود را شناخت خدایش را شناخته است [۳۰]، اعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه ; آگاه ترین شما به نفس خود، عارف ترینتان به خدای خود است [۳۱]. در نحوه تلازم بین دو معرفت، تفاسیر متعدّدی بیان شده که به مهم ترین آنها اشاره میشود: وجه اول، هر کس به واحد بودن نفس خود عارف باشد، و این که اگر نفس متعدّد بود امکان تعارض و تمانع و فساد در بدن وجود داشت، از این رهگذر کشف میکند که خدای عالم نیز واحد است، چرا که در صورت متعدّد بودن، تعارض و فساد رخ میدهد [۳۲].برگشت این تفسیر، به اثبات توحید در ربوبیّت است [۳۳]. وجه دوم، همچنان که حالات بدن بر نفس مخفی نیست و نفس بر تمام شئون بدن احاطه دارد، کشف میشود که خدای جهان آفرین نیز بر ذرّات هستی علم و احاطه داشته، چیزی از اخبار و وقایع زمین و آسمان بر او پنهان نیست. این وجه نیز علم محیط خدا بر عالم را اثبات میکند. وجه سوم، هر کس بداند که نسبت نفس به بدن و اجزای آن، (به لحاظ قرب و بعد)، مساوی است، از این جا متوجه میشود که نسبت اجزای هستی به علم و قدرت خداوند مساوی است [۳۴]. وجه چهارم، هر کس نفس خود را به صفات نقص بشناسد، به ناچار خداوند را به صفات کمال میشناسد، چرا که نقص دلالت بر حدوث میکند و این ملازم با کمال قدیمی خواهد بود [۳۵]. وجه پنجم،انسان عالم صغیر مجمل است و غیر او عالم کبیر مفصل، عالم شدن به حقیقت عالم صغیر مستلزم علم به جمیع ماسوای اوست، و آن مستلزم معرفت حق تعالی است [۳۶]. از باب نمونه آدمی در هنگام بلاها و سختیها دچار بی تابو و ناامیدی میشود و هنگامی که خیرات و منافع به او روی میآورد توازن و تعادلش را از دست داده، دچار منع شده و بخل میورزد ; چنان که خداوند میفرماید: (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً* وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً) ; هنگامی که بدی به او میرسد، بی تابو میکند و هنگامی که خوبی به او میرسد مانع دیگران میشود و بخل میورزد (معارج:۲۰). بنابراین حالات گوناگون و متغیر نفس گواه آن است که نفس مخلوق و تحت تدبیر خداست [۳۷]. امام علیS نیز در بیان نورانی دیگری به معرفت آفاقی و انفسی اشاره کرده، معرفت انفسی را مورد تأکید ویژه قرار داده است:إنّ المَعرِفَة بِالنَّفس اَنْفَعُ الْمَعْرِفَتَین، وَاِنّها أَفْضَلُ الْمَعرفَةِ ; همانا معرفت نفس پرسودترین دو تا شناخت است و معرفت نفس افضل معرفت هاست[۳۸]. ظاهر این است که مراد از دو تا معرفت، معرفت به آیات انفسی و آفاقی است، و هر دو معرفت ملازم با شناخت خدای سبحان، اسما، صفات و افعالش خواهد بود و انسان را به تمسک به دین الهی و شریعتحق و ایمان و تقوا فرا خواهد خواند، لکن معرفت به آیات انفسی در این زمینه، نافعتر از آیات آفاقی بیان شده است. به دلیل این که دقت در آیات انفسی، همراه با وقوف به ذات نفس، قوای آن و ابزارهای روحی و بدنی بوده و آدمی را با حالات نفس و آنچه که مایه اعتدال و طغیان آن، یا آنچه که مایه فضیلت و رذیلت آن است آگاه میسازد.از همین رو انسان از نزدیک درد و درمان را شناخته و به اصلاح نفس خویش میپردازد، به خلاف آیات آفاقی که هر چند آن نیز در این جهت مشترک و مؤثر است لکن اثرگذاری او از دور بوده و به اندازه معرفت آیات انفسی نیست. البته بیان دقیق تری برای روایت نیز ذکر شده و آن این که معرفت به آیات آفاقی، معرفت نظری و علم حصولی است، و علم حصولی در تحققش به نظم قیاسها و استعمال برهان نیازمند است و تأثیر آن در گرو علم و توجه انسان به مقدمات برهان و عدم اشتغال به غیر آن است و در نهایت معرفت حاصل از آن در قالب مفاهیم و صورتهای ذهنی بوده و خداوند بزرگتر از آن است که در ذهن بگنجد و یا ذات مقدس مساوی با صورتی باشد که مخلوقی آن را در نفس خود آفریده و منقش ساخته است، به خلاف معرفت به آیات انفسی که در آن درک نفس، قوا و حالات آن به صورت حضوری و شهودی صورت میگیرد، و در این معرفت وقتی آدمی، خود را در تمام حالات زندگی نیازمند خدا میبیند،امر شگفت آوری را مشاهده کرده و متوجه میشود که نفس او در وجود،حیات، علم، قدرت، سمع و بصر، اراده و سایر صفات و افعالش متعلّق و متصّل به ساحت عظمت و مقدسی است که به لحاظ تمامی صفات کمال و جلال بی نهایت است. در این حالت آدمی با آنکه در دنیا و با اشیا در ارتباط است، لکن به لحاظ واقع، از همه آنها منقطع و در محضر خدای خویش بوده و هیچ مانع و حائلی بین خود و خدا وجود ندارد، و این است همان حق معرفتی که برای آدمیان قرار داده شده و شایسته است چنین معرفتی را معرفت خدا به خدانام نهاد. [۳۹]. علاوه بر موارد کلی که در روایات به کسب معرفت آفاقی و انفسی تأکید شده است، امامانS نیز به خداشناسی از این طریق استدلال کردهاند ; چنان که از امیرمؤمنانS سؤال شد خدایت را به چه چیز شناختی؟ حضرت در پاسخ فرمودند:بفسخ العزم ونقض الهمم لما ان هممت فحال بینی و بین همی وعزمت فخالف القضاء عزمی علمت ان المدبر غیری ; به سست شدن تصمیمها و از بین رفتن همّتها، وقتی بر کاری همت میگمارم او بین من و همّتم حائل میشود، تصمیم میگیرم، لکن خواست او عزم مرا بر هم میزند، در چنین صورتی معلوم میشود که مدبّر غیر از من است. [۴۰]. امام علیS در بیانی دیگر از طریق آیات آفاقی به وجود خدا، دلیل اقامه کرده است:پس اندیشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ، و اختلافشب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانی کوهها، و بلندای قلّهها، و گوناگونی لغتها، و تفاوت زبانها، که نشانههای روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد، و تدبیر کننده را انکار کند! گمان کردند که آنها چون گیاهانند و زارعی ندارند، و اختلاف صورتهایشان را سازنده ای نیست، بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند، آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده باشد [۴۱]. توجه و تمسک به آیات آفاقی و انفسی در فلسفه و عرفان نیز مورد بحث واقع شده است که در این جا به دیدگاه حکیم متألّه ملاصدرا (رحمه الله اکتفا میشود:صحیفه وجود عالم عقلی و فعلی آفرینش، کتاب خداوند متعال بوده و آیات آن، اعیان موجودات و صورتهای خارجی است ; چنان که خداوند فرمود: (إِنَّ فی اخْتلافِ اللَّیْلِ وَمَا خَلَقَ اللّه فِی السَّماواتِ وَالأَرْض لآیات لِقَوم یَتَّقُونَ) [۴۲]و این آیات روشن آفرینش در عالم آفاق در قالب موادّ جسمانی تحقق یافتهاند، تا صاحبان خرد آنها را تلاوت کرده و در آنها تدبر نموده و از طریق آن به آیات امری عقلی که در عالم انفس و عقول ثابت است، متوجه شده و از محسوس به معقول و از عالم شهادت به عالم غیب و از دنیا به آخرت منتقل شده و با خدای سبحان محشور شوند ; چنان که خداوند فرمود: (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَفِی أَنْفُسِهمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ أَنّهُ الْحَقُّ). [۴۳]. اختلاف صورتهای موجودات و تباین صفات و تضاد حالاتشان شواهد بزرگی بر معرفت بطون قرآن و انوار جمالش و پرتوهای آیاتش و اسرار کلماتش بوده و بدان جهت است که اسمای حسنا و صفات والای خداوند را بشناسی، چرا که کتاب فعلی مخلوقات در قبال کتاب قولی عقلی بوده و آن هم در قبال اسما و صفات الهی است، لکن تفاوتش در این است که در اینجا (در مقام اسما و صفات) به صورت وحدت و اجمال است، ولی در آنجا (در عالم خلق و تکوین) به صورت کثرت و تفصیل ; چنان که خدای سبحان فرمود: (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْم یَعْقِلُونَ) ; ما چنین مفصل و روشن آیات خود را برای مردم با عقل و هوش بیان میکنیم (روم:۲۸) و (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیم خَبیر) ;] این قرآن [کتابو است] با دلایل [محکم از جانب خدای حکیم و آگاه بر حقایق عالم بسیار روشن بیان گردیده است (هود:۱). همچنان که صورتهای موجودات زمین و آسمانها و موجودات بین آنها تفصیل موجوداتی است که در عالم عقل که همان عالم امر است میباشد. این چنین است تمامی موجوداتی که در هر دو عالم (عالم خلق و امر) بوده همگی کتاب تفصیلی موجوداتی است که در عالم الهی اسما و صفات خداوندمی باشد ; چنان که خداوند میفرماید: (وَللّهِ الأسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها) ; برای خدا نامهای نیک است، خدا را به آن نامها بخوانید (اعراف:۱۸۰). طبق این آیه خداوند بر انسان علم حکمت،توحید و شناخت (عالم)امر و خلق و معرفت آفاق (کرانه ها) و انفس (شناخت زوایای وجود خود) را واجب کرده است، چرا که دانستن اسمهای خداوند که همان ارباب صورتهای انواع است بدون تدبر در مخلوقات و پروردگان موجودات در آسمانها و زمین به دست نمیآید، و بدین دلیل خداوند در آیات خودش انسانها را به اندیشیدن در آنها و احوال و آثارشان امر فرموده است [۴۴]. کتاب تکوینی مانند کتاب تدوینی است که آیاتش ابتدا به صورت اجمال و به وجود واحد جمعی در کتاب انفسی تحقق یافته و سپس در کتاب آفاقی شرح و بسط پیدا کرده است. بنابراین انسان مانند متن بوده و عالم همچون شرح اوست، و این کتاب تکوینی انفسی سرشار از علوم ربّانی است، و در معرفت نفس آدمی و قرائت این کتاب به مقصود و مطلوب نهایی که شناخت خداست، نایل خواهی گشت [۴۵].
.[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ (العین، ج۴، ص ۴۴۱ ; النهایه، ج۱، ص ۸۸ ; لسان العرب، ج۱۴، ص ۶۱)
- ↑ (المفردات، ج۱، ص ۳۴)
- ↑ (المعجم الوسیط، ج۱، ص ۲۵ ; مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص ۳۳۸ ; البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص ۲۶۶)
- ↑ (النهایه، ج۱، ص ۸۷ و ۸۸)
- ↑ (البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص ۲۶۱ ; الصراط المستقیم، ج۲، ص ۱۵۵ـ ۱۵۶)
- ↑ (المیزان، ج۱، ص ۲۷)
- ↑ (قرآنشناسی، ج۱، ص ۳۳)
- ↑ (مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص ۳۳۹)
- ↑ (مجموعه آثار، ج۲، ص ۱۶۱ ; ایضاح المراد، ص ۳۸۱، پاورقی)
- ↑ (غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج۱، ص ۶۶)
- ↑ (مناهل العرفان، ج۱، ص ۳۳۹)
- ↑ (اصول کافی، ج۱، ص ۲۰۷ ; المیزان، ج۱، ص ۲۵۰)
- ↑ (قرآنشناسی، ج۱، ص ۳۳)
- ↑ (قرآنشناسی، ج۱، ص ۳۴)
- ↑ (المیزان، ج۱۸، ص ۱۵۹)
- ↑ (المیزان،،ج۱۸، ص ۱۵۸)
- ↑ (قرآنشناسی، ج۱، ص ۳۴)
- ↑ (تفسیر نمونه، ج۱۸، ص ۳۲۸)
- ↑ (کشف الاسرار وعدة الابرار، ج۸، ص ۵۴۲ ; منهج الصادقین، ج۸، ص ۱۹۹ ; صافی، ج۴، ص ۳۶۴)
- ↑ (مجمع البحرین، ج۴، ص ۱۴۰ـ ۱۴۲)
- ↑ (جامع البیان، ج۱۱، ص ۴ ; مجمع البیان، ج۹، ص ۲۹)
- ↑ (مجمع البیان، ج۹، ص ۱۳۸)
- ↑ (منهج الصادقین، ج۸، ص ۱۹۹)
- ↑ (جامع البیان، ج۱۱، ص ۴ ; مجمع البیان، ج۹، ص ۲۹ ; المیزان، ج۱۷، ص ۴۰۵)
- ↑ (جامع البیان، ج۱۱، ص ۴)
- ↑ (المیزان، ج۱۷، ص ۴۰۴)
- ↑ (منهج الصادقین، ج۸،ص ۱۹۹)
- ↑ (مجمع البیان، ج۵، ص ۱۹ ; التبیان، ج۹، ص ۱۳۸ ; نمونه، ج۲۰، ص ۳۲۹)
- ↑ (المیزان، ج۱۸، ص ۴۰۵)
- ↑ (بحارالانوار، ج۲، ص ۳۲ ; غرر الحکم، ص ۲۳۲)
- ↑ (جامع الاخبار، ص ۴ ; متشابه القرآن، ج۱، ص ۴۴)
- ↑ (مصابیح الانوار، ج۱، ص ۲۰۴)
- ↑ (الالهیات فی مدرسة أهل البیتS، ص ۳۶)
- ↑ (الالهیات فی مدرسة أهل البیتS، ص ۲۰۴)
- ↑ (مصابیح الانوار، ج۱، ص ۲۰۵)
- ↑ (منهج الصادقین، ج۸، ص ۲۰۰ ; اثنی عشری، ج۱۱، ص ۳۹۰)
- ↑ (من هدی القرآن، ج۱۲، ص ۲۵۱)
- ↑ (غرر الحکم ودرر الکلم، ص ۲۳۲)
- ↑ (المیزان، ج۶، ص ۱۷۰ـ۱۷۲)
- ↑ (بحارالانوار، ج۳، ص ۴۲ ; ارشاد القلوب، ج۱، ص ۱۶۸)
- ↑ (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵)
- ↑ (الأسفار الأربعه، ج۷، ص ۱۴ ; اسرار الآیات، ص ۱۶)
- ↑ (الأسفار الأربعه، ج۷،ص ۱۴)
- ↑ (الأسفار الأربعه، ج۷، ص ۳۳)
- ↑ (الشواهد الربوبیه، ج۲، ص۹۶۴ـ ۶۹۷)
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «آیه»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸.