آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب ـ علم به تأویل قرآن |
آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم (ع) از آن آگاهی دارد؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «مهمترین مصادیق علم غیب کداماند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
پاسخ نخست
علامه طباطبایی در کتاب «قرآن در اسلام» در اینباره گفته است:
«علم به تأویل چنانکه آیه محکم و متشابه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ﴾ [۱] حکم میکند اختصاص به خدا دارد و نیز به همین جهت وقتی که در آیه محکم و متشابه اهل انحراف را به واسطه پیروی متشابهات نکوهش میکند میفرماید با این پیروی فتنه میخواهد و تأویل آن را میجویند و نفرموده مییابند. پس تأویل قرآن حقیقت یا حقائقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب میباشد. و باز در جای دیگر به همین مضمون میفرماید ﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لّا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [۲] پس سوگند به موقعهای ستارگان و به درستی این سوگندی است که اگر بدانید بزرگ است، این قرآنی است محترم در کتابی که محفوظ و پنهان است «ام الکتاب» کتابی که جز پاکشدگان آن را مس نمیکنند تنزیل فرو فرستاده شده است از پیش خدای جهانیان. چنانکه پیداست آیات کریمه برای قرآن دو مقام اثبات میکند مقام کتاب مکنون که از مس مس کنندهای مصون است و مقام تنزیل که برای مردم قابل فهم میباشد. چیزی که از این آیات علاوه بر آیات گذشته استفاده میشود استثنای ﴿إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ [۳] است که بمقتضای آن کسانی میتوانند به حقیقت و تأویل قرآن کریم برسند و این اثبات با نفیی از آیه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ﴾ [۴] در میاید منافات ندارد زیرا انضمام دو آیه به همدیگر نتیجه استقلال و تبعیت میدهد یعنی میرساند که خدای متعال در علم به این حقایق مستقل است و کسی جوز او این حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعلیم او. نظیر علم غیب که به موجب آیات بسیاری اختصاص به خدای متعال دارد و در آیهای کسان پسندیدهاش استثنا شدهاند ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾ [۵] و از مجموع کلام نتیجه گرفته شده که علم غیب به نحو استقلال اختصاص به خدا دارد و جز او کسی را نشاید مگر باذن او. آری؛ مطهرون به دلالت این آیات به حقیقت قرآن مس میکنند و بانضمام آیه کریمه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾ [۶] که به موجب اخبار متواتره در حق اهل بیت (ع) پیغمبر (ص) نازل شده است پیغمبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) از پاک شدگان و به تأویل قرآن عالمند[۷].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله مظفر؛ |
---|
آیتالله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در اینباره گفته است:
«رسول اکرم (ص) و جانیشیان وی از "راسخین در علماند" همان کسانی که خداوند علمشان به تأویل قرآن را در کنار علم خویش قرار داد: ﴿ومَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۸] پس علم آنها به تأویل در جنب علم خداوند است و چگونه با علمی که از صفحه جان، غایب است تأویل کتاب را میدانند؟ و چگونه خداوند علم ایشان را کنار علم خویش قرار میدهد در حالی که آن علم نزدشان حضور ندارد»[۹]
|
۲. آیتالله جوادی آملی؛ |
---|
آیت الله جوادی آملی در مقاله «تأویل و تفسیر» در اینباره گفته است:
«همانطور که تمام تنزیل و تفسیر قرآن کریم برای عترت طاهرین (ع) معلوم است، تمام تأویل آن نیز نزد آنان شهود و معروف میباشد و در این معرفت کمترین درنگی روا نیست و آنچه به عربی و فارسی در این زمینه با ادله فراوان قرآنی و روایی مرقوم شده ما را از تکرار آن بینیاز مینماید، ولی سخن در این است که آیا آیه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ [۱۰] از همان ادله به شمار میآید، بطوری که کلمه ﴿وَالرَّاسِخُونَ ﴾ عطف بر اللّه جل جلاله باشد، چنانچه بسیاری از نصوص بر آن دلالت دارد یا آنکه آیه مزبور از آن ادله محسوب نمیشود، گر چه حصر اضافی آن با ادله متقن دیگر قابل تقیید و تخصیص میباشد، نظیر آیه: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ [۱۱] که ظاهرش حصر علم غیب در خداوند است و با ادله متقن قرآنی و روایی حصر مزبور اضافی بوده و علم عترت طاهرین و سایر انبیاء و اولیای معصوم (ع) به غیب از راه تعلیم الهی ثابت میشود. و بر این احتمال کلمه ﴿وَالرَّاسِخُونَ ﴾ عطف بر جلاله نبوده و آغاز جمله است در مقابل جمله سابق، یعنی معادل ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ ﴾ [۱۲] خواهد بود. چنانچه بعضی از نصوص گواه بر آن میباشد، نظیر آنچه کلینی از حضرت موسی بن جعفر (ع) نقل نمود که آن حضرت به هشام بن حکم چنین فرمود:«یا هشام ان اللّه ذکر اولی الالباب باحسن الذکر و حلاهم با حسن الحلیه و قال و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولو الالباب» [۱۳]. و آنچه در خطبه ۹۱ نهج البلاغه آمده با آنچه در تفسیر نور الثقلین ذیل آیه ۷ آل عمران ذکر شده تفاوت دارد، زیرا مطابق نقل جناب حویزی جمله «فقالوا آمنا به کل من عند ربنا» در خطبه موجود است ولی مطابق نهج البلاغه مطبوع این جمله نیست، گر چه اصل مطلب را میتوان از نهج البلاغه استفاده کرد. به هر تقدیر، نصوص مربوط به آیه متفق نیستند، گر چه اصل مطلب که علم اهل بیت (ع) به تأویل همه قرآن چه رسد به تأویل خصوص متشابه نزد را قم سطور مبرهن است. و آنچه در این قسم مورد توجه است تفصیلی است که بعضی از مفسران یاد نمودهاند و برابر آن کلمه: «و الراسخون» بهطور تفصیل مطرح خواهد شد، زیرا در بعضی از صور عطف بر جلاله است و در برخی از صور دیگر آغاز جمله مستأنفه خواهد بود، و عصاره آن تفصیل این است: تأویل خواه به معنای مصدری و خواه به معنای فأول الیه باشد، سه قسم است: قسم اول آنکه به مبدأ غیبی ارجاع شود و چون کلمات الهی از مقام غیب ذاتی نشأت میگیرند، تأویل آن را غیر از خداوند کسی نمیداند. قسم دوم آنکه به مقام ظهور و مشیئت ارجاع شود. بر این پایه تأویل آن را غیر از خداوند کسانی که به مقام مشیئت الهی نائل آمدهاند چونان عترت طاهرین (ع) عالماند. قسم سوم از قسم دوم نازلتر است که بر آن اساس علم به تأویل قرآن نصیب خواص از پیروان اهل بیت (ع) خواهد شد و به همه این اقسام در روایتها اشارت شده است[۱۴]. لازم است عنایت شود که باید در سنجش حفظ نسبت ملحوظ گردد، توضیح آنکه: انسان کامل کلمه تکوینی خداست، همانطور که قرآن کلمه تدوینی پروردگار است و همان مراحل سهگانه که برای کلمه کلمه تدوینی الهی ترسیم شده برای کلمه تکوینی خداوند نیز ترسیم میشود. بنابراین اگر نشأه معینی برای قرآن ملحوظ شد لازم است نشأه مماثل آن برای انسان کامل لحاظ گردد، نه برتر از آن و نه پایینتر از آن، زیرا اگر تعادل مرتبه ملحوظ نشود میتوان گفت مرتبه برتر قرآن بر مرحله وسطی یا نازله انسان کامل مزیت دارد، چنانچه عکس آن هم میسور است زیرا مرحله جامعیت و نورانیت عقلی انسان کامل بر مرتبه مثالی قرآن کریم مزیت دارد و این موجب برتری انسان کامل نسبت به قرآن مجید نخواهد بود. بنابراین چون انسان کامل هم کلمه پروردگار است و از مقام غیب تنزل یافته و به جهان امکان تجلی کرده است، همانند قرآن که از غیب ذات تنزل یافته و در عالم امکان ظهور کرده، هر کدام از این دو در مرتبه معادل یکدیگر سنجیده میشود، لذا هر دو در مقام ذات منطوی بوده و به نحو بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها مشهور یکدیگراند. هم قرآن در مقام ذات خداوند بدون تعین قرآنی وجود داشته و علم الهی است و هم انسان کامل در مقام غیب الهی بدون تعین انسانی وجود داشته و علم خداوند خواهد بود و هیچگونه حجابی در آنجا نیست[۱۵].
|
۳. آیتالله شریعتمدار جزایری؛ |
---|
آیتالله شریعتمدار جزایری در مقاله «امام حسین و علم به شهادت» در این باره گفته است:
«مقصود از راسخان در علم به یقین پیامبر است، زیرا کسی جز او سزاوار این مقام نیست و علم او با علم خدا در آیه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱۶] در یک سیاق آمده است. این آیه، همتا بودن علم پیامبر با علم خدا را بیان میکند و چون علم خدا حضوری است - نه حصولی - پس علم پیامبر نیز حضوری است و به جهت آنکه علم به تأویل قرآن از علوم پنهانی و غیب بوده و امام جانشین پیامبر است، پس پیامبر و امام بر علوم پنهانی و غیب آگاهی دارند»[۱۷].
|
۴. حجت الاسلام و المسلمین ابراهیمیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حسین ابراهیمیان در بیاناتی با موضوع «نقش قرآن در زندگی انسان» در اینباره گفته است:
«خدای متعال در آیه شریفه: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ﴾ [۱۸] به طور واضح و روشنی که هیچگونه تردید بر نمیدارد خبر داده: که مطهرین و پاکشدگان از بندگانش قرآن شریفی را که در "کتاب مکنون و مستور" است ادراک میکنند. طهارت جز زوال پلیدی از قلب چیز دیگری نیست و قلب هم همان قسمتی است که در انسان عهدهدار جنبه ادراک و اراده میباشد، بنابراین طهارت قلب عبارت از پاکی نفس انسانی در ناحیه اعتقاد و اراده بوده زوال پلیدی را در این دو مرحله ثابت میکند. یعنی معارف حقهای که پیدا کرده ثابت و پابرجا و به جانب شک و تردید میل نمیکند؛ و هم چنین در لوازم معتقدات یعنی لوازم علومش نیز ثابت قدم داشته بر طبق آن ارادهاش جاری و ساری است یعنی بر طبق علمش اراده و عمل دارد. طهارت نفس در مقام اعتقاد و اراده جز رسوخ در علم چیز دیگری نیست؛ زیرا خدای متعال راسخین در علم را به همین دو صفت توصیف و تعریف کرده و فرموده است: اینان راسخین در علم هدایت یافتگانی هستند که در علم و اعتقاد خود ثابت و پا برجا بوده قلوبشان منحرف نیست؛ و پیروی و اتباع فتنه را نمیکنند بنابراین معلوم میشود که این افراد یعنی مطهرین سمت دیگری هم دارند یعنی راسخ در علم هم میباشند. علت و سبب علم به تأویل طهارت قلبی است نه رسوخ در علم. خدای متعال در قرآن مجیدش عدهای از اهل کتاب را به رسوخ در علم توصیف و تمجید کرده و آنان را در برابر ایمان و عمل صالح مدح نموده: ﴿لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ [۱۹] ولی با این وصف آنان را عالمین به تأویل قلمداد نفرموده است.»[۲۰].
|
۵. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«آگاهی از تأویل قرآن، از دیگر علومی است که خداوند به برخی از بندگان برگزیده خود عطا کرده است. به نظر میرسد مراتبی از این دانش، در نتیجه تدبر و استنباط عقلانی به دست میآید. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۲۱]. در این آیه، آیات قرآن به دو دسته تقسیم شدهاند: آیات محکم، که مرجع و اساس برای فهم آیات قرآناند؛ و آیات متشابه که باید با توجه به محکمات تفسیر شوند[۲۲]. در ادامه این آیه آمده است کسانی که در دلهایشان انحرافاتی است، به آیات متشابه تمسک میکنند تا فتنهانگیزی کرده، تأویلهایی مطابق خواست خود از آیات ارائه کنند. در مقابل، گروهی که راسخان در علم خوانده شدهاند، در برابر شبهات، گرفتار تردید در باورهای خود نمیشوند. رسوخ به معنای نفوذ و ریشهدار بودن چیزی است و ثبوت و استحکام آن را میرساند[۲۳]. این وصف در آیه یاد شده، رنگ ستایش دارد. بنابراین چنین نیست که راسخان در علم جهل مرکب [۲۴]. داشته باشند و بر آن اصرار بورزند. واژه "علم" در تعبیر راسخان در علم نیز همین نکته را میرساند؛ یعنی آنان به دلیل برخورداری از علم، هنگام رویارویی با شبهات، در باور درست خود گرفتار تردید نمیشوند. آگاهان از تأویل: مفسران در اینکه چه کسانی دارای علم تأویل قرآناند، اختلاف دارند. برخی این علم را مختص خداوند، و برخی علاوه بر خداوند متعال، آن را در اختیار راسخان در علم میدانند. علت این اختلاف به اختلاف در تفسیر این بخش از آیه کریمه باز میگردد: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ [۲۵]. برخی از مفسران،﴿الرَّاسِخُونَ﴾ را عطف به ﴿اللَّهُ﴾ دانسته و چنین معنا کردهاند: "کسی تأویل آن را نمیداند؛ مگر خداوند و راسخان در علم که میگویند"[۲۶]. بنا بر این تفسیر، راسخان در علم، به تأویل آیات متشابه آگاهاند. در مقابل، برخی از مفسران معتقدند که این دو جمله از هم جدایند و علم به تأویل، مختص خداوند است. بنا بر این دیدگاه، "و" در جمله ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ﴾ نشانه عطف نیست؛ بلکه ابتدای جملهای مستقل است که در آن، سخن راسخان در علم نقل شده است که هرچند از تأویل این آیات آگاه نیستند، میگویند: "ما به همه آن ایمان آوردیم. همه از طرف پروردگارِ ماست". منحصر دانستن آگاهی از تأویل قرآن به خداوند متعال -بنا بر معنای یادشده از تأویل- پذیرفتنی نیست [۲۷]. زیرا بسیار بعید به نظر میرسد که در قرآن آیاتی باشد که اسرار آن را کسی جز خدا نداند. اگر این آیات برای تربیت و هدایت مردم نازل شده است، چگونه ممکن است حتی پیامبری که قرآن بر او نازل شده، مثلاً از تأویل آیات متشابه بیخبر بماند؟! این درست به آن میماند که شخصی کتابی بنویسد که مفهوم برخی از جملهای آن را جز خودش هیچکس نداند! همانگونه که مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده است: "صحابه و تابعین در تفسیر هیچ آیهای توقف نکردهاند و نگفتهاند که این آیه از متشابهات قرآن است و تفسیر آن را فقط خداوند میداند؛ بلکه به تفسیر همه آیات قرآن همت گماشتهاند" [۲۸]. اگر منظور این باشد که راسخان در علم در برابر آنچه نمیدانند، تسلیماند، مناسبتر این بود که گفته میشد: راسخان در ایمان چنیناند؛ زیرا راسخ در علم بودن، متناسب با دانستن تأویل قرآن است، نه ندانستن و تسلیم بودن. روایات فراوانی که در تفسیر این آیه نقل شدهاند، همگی تأیید میکند که راسخان در علم، تأویل آیات قرآن را میدانند و این دانش تنها از آن خداوند متعال نیست [۲۹]. بنابراین چنانکه از مفسران بسیاری نقل شد، جمله ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ﴾ به ﴿اللَّهُ﴾ عطف شده و معنای آن این است که خداوند و راسخان در علم از تأویل آیات متشابه آگاهاند. ادامه این آیه نیز بیان حال راسخان در علم است که آنان به دلیل راسخ بودن در علم میگویند: "ما به همه قرآن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست". در پاسخ به این پرسش که آیا راسخان در علم، به تأویل آیات متشابه قرآن آگاهاند یا خیر، در میان صحابه و تابعین نیز اختلافنظر داشتهاند. برخی از آنان ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ را جملهای جدا میدانستند و دانش تأویل را مختص خداوند معرفی میکردند؛ در حالی که برخی جمله یادشده را ادامه جمله پیشین، و راسخان در علم را نیز آگاه به تأویل میدانستند[۳۰]. ظهور کلام ابن عباس و عبدالله بن مسعود در برخی نقلها، مؤید دیدگاه نخست است؛ اما مطابق برخی گزارشها، ابن عباس دیدگاه دوم را پذیرفته، و مدعی بود خود از راسخانی است که از تأویل آیات متشابه قرآن آگاه است[۳۱]. مجاهد و ربیع بن انس از تابعین نیز از طرفداران دیدگاه دوم معرفی شدهاند[۳۲]. بنابراین با توجه به نکات یادشده میتوان گفت که این نقلهای تاریخی نشان میدهند گروهی از مسلمانان نخستین نیز معتقد بودند که برخی از علمای تفسیر و حدیث، از تأویل آیات متشابه آگاهاند و مقصود و تفسیر آن را میدانند»[۳۳]. |
۶. حجت الاسلام و المسلمین مهدیفر؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدیفر در پایاننامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگیها ابعاد و مبادی آن» در اینباره گفته است:
«علامه طباطبایی میگوید: تأویل قرآن عبارتست از: حقایقی خارجی، که آیات قرآن در معارفش و شرایعش و سایر بیاناتش مستند به آن حقایق است، بطوری که اگر آن حقایق دگرگون شود، آن معارف هم که در مضامین آیات است دگرگون میشود.[۳۴] به نظرایشان، تأویل اختصاص به آیات متشابه ندارد بلکه تمامی آیات قرآن تأویل دارد. چه کسانی توانایی تأویل قرآن را دارند؟ قطعا تنها کسانی میتوانند این مسئولیت بزرگ را بر عهده بگیرند که به ظاهر و باطن قرآن وبه حقایق آن، آگاهی کامل داشته باشندو جز، راسخون در علم کسی توانائی چنین کاری راندارد. قرآن میفرماید: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۳۵] در اینکه آیا در آیه شریفه، راسخون در علم، به تأویل قرآن آشنا هستند یا نه؟ دو دیدگاه وجود دارد است، یکی این که واو عاطفه است در این صورت راسخون در علم هم ازآگاهان به تأویل قرآن خواهند بود. دیگر این که واو استینافیه بوده و آغاز جمله مستقلی است در این صورت علم تأویل در انحصار خداوند خواهد بود. علامه طباطبایی میگوید: دیدگاه اول رأی بعضی از قدما و همه مفسرین شافعی مذهب و بیشتر مفسرین شیعه است و دیدگاه دوم نظریه بیشتر قدما و همه حنفیمذهبان از اهل سنت است.[۳۶] آنچه دیدگاه اول را تأیید میکند آن است که:
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در اینباره گفته است:
«آگاهی از قرآن و تفسیر و تأویل آن به اجماع شیعه از علومی است که لازم است امام از آن برخوردار باشد. این علم همانند علم به احکام شرعی برای هدایت جامعه اسلامی لازم است زیرا قرآن شامل بسیاری از معارف اسلامی و یکی از منابع فقهی است و عدم اطلاع از آن به معنای نقصان در علم دینی خواهد بود و شیعه چنین نقصی را در امام تحمل نمیکند. گفته شده است روزی معاویه از ابن عباس درباره حضرت علی سؤال کرد. ابن عباس شروع کرد به ذکر فضایل آن حضرت و تمجید از مقام والای ایشان پرداخت و در ضمن سخنان خود گفت: "علی عارف به قرآن و تأویل آن بود." سخن دیگری از ابن عباس نقل شده که در آن ابن عباس میگوید قرآن چهار وجه دارد که یک وجه آن را بجز خداوند و رسول خدا و اهل بیت (ع) کسی نمیداند و آن وجه عبارت است از اسرار باطنی قرآن و علم به امور غیبی و احوال قیامت و اموری از این قبیل. ابن شاذان، از بزرگان شیعه در زمان حضور و از اصحاب امام رضا (ع) و مرجع شیعیان خراسان، در مورد علم امام به قرآن مینویسد: هیچ اختلاف و نزاعی وجود ندارد که حلال و حرام قرآن و بهطور کلی قرآن تمام و کمال نزد ائمه (ع) است»[۳۹].
|
۸. حجت الاسلام و المسلمین تقوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین تقوی در مقاله «اهل بیت و تأویل قرآن» در این باره گفته است:
«برخی پنداشتهاند دانش تأویل از مقوله امور غیبی بوده و علم آن نزد خداوند است و او به انبیاء و اولیاء و اوصیاء بر پایه حکمت آنها اعطا میکند و باز بر مبنای حکمت، ممکن است آن را از آنها محجوب کند یا باز پس گیرد. بنابراین، دانش تأویل از امور اختصاصی اهل بیت (ع) به شمار میرود و از مقوله غیب هم قواعد و ضوابطی در اختیار دیگران نیست تا بر مبنای آن بتوان از چیزی مطّلع گردید یا فرا گرفت. اما باید دانست که بحث دانش غیبی با دانش تأویل از یکدیگر جدا هستند و امور غیبی را باید بدون شک مختص اهل بیت (ع) دانست. این یک امر طبیعی و آشکار است. اما باید دانست، هر نوع تأویل دانش غیبی محسوب نمیگردد و به این بهانه، نباید از گسترش بهرهمندی غیر معصومان از تأویل قرآن دست کم در برخی مراتب آن به وحشت افتاد؛ زیرا: ۱. از روایات اهل بیت (ع) برمیآید که دانش تأویل اهل بیت (ع) همه جانبه، فراگیر و قرآن شمول بوده و در اختیار آنان است، اما دانش تأویل از دیگران سلب نشده، بلکه در مواردی بدان ترغیب شدهاند. ۲. ظاهر روایات صحیح السندی که تأویل را به دو نوع روا و ناروا و یا حق و باطل تقسیم کرده، آن است که این گونه پرسش و پاسخها درصدد آموزش تأویل مشروع و جلوگیری از تأویل غیر مشروع میباشد. ۳. در پرسشها و پاسخها از تأویل آیات، معصومان (ع) هیچ گاه اصل تأویل را نادیده نگرفتهاند و با مقطعی انگاشتن اصل تأویل، تأویل را مقبول دانسته و دیگران را از تأویل نامقبول برحذر داشتهاند. ۴. از ظواهر آیات برمی آید که معصومان (ع) درصدد آموزش دو شیوه تأویل و تفسیر به پرسشگران میباشند، نه آن که تأویل را مترادف با تفسیر به شمار آورند و تعابیر این دو مضمون با یکدیگر متفاوتند؛ چرا که در شیوه برداشت، قواعدی را که در دانش تأویل ارائه نمودهاند با قواعد در بحث فهم عرفی و ظواهر الفاظ، تغایر دارد. ۵. به نظر میرسد، تأویل مراتبی دارد؛ بخشی از آن با قواعد ارائه شده توسط معصومان (ع) حاصل میگردد. این بخش در اختیار بشر قرار دارد. اما بخشی از آن که در قلمرو دانش غیبی میباشد «تأویل غیبی»، از حیطه اختیارات دانش تأویل بشری خارج است. ۶. گروهی، برخی از دانشها را در مقوله تأویل، یا از اختصاصات امامان (ع) برشمردهاند و یا آن که به طور کلّی آنها را انکار نمودهاند. به نظر میرسد این دانشها از سنخ تشبیهاتی هستند که در اختیار هرکس میتوانند قرار گیرند[۴۰]. |
۹. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد فائز باقری در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در اینباره گفته است:
«نخستین منبع دانش پیامبر (ص) و ائمه (ع) به هیچ تردید کتاب خداست. بر پایه باور شیعه، پیامبر (ص) و ائمه (ع) دانش قرآن را به گونه کامل در اختیار دارند و با همه ابعاد و زوایای پنهان و آشکار آن آشنایند. قرآن کریم خود به این حقیقت اشاره کرده و علم تأویل قرآن و فهم آیات متشابه آن را در انحصار خداوند متعال و راسخان در علم برشمرده.﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا﴾[۴۱] مطابق با روایات فراوان، منظور از راسخان در علم پیشوایان معصوم الهی و اهل بیت پیامبر (ص) هستند. در آیهای نیز گواه بر رسالت پیامبر اکرم (ص) خداوند یکتا و ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۴۲] دانسته شده است. به گواهی روایات فراوان، قرآن کریم افزون بر معنای ظاهری، دارای معانی باطنی است و بر این اساس، جای شگفتی نیست اگر گفته شود خبرهای مربوط به آسمان و زمین و گذشته و آینده را در آن میتوان یافت. امیرمؤمنان (ع) که در پرتو عنایات الهی از نیروی ویژهای برای ادراک برخوردار است و ظاهر و باطن قرآن را میداند، توانایی خود را برای بهرهگیری از کتاب الهی چنین شرح میدهد: از آن (قرآن) بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید،اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن دانش آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است. امام صادق (ع) میفرماید: به خدا قسم من به آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه در بهشت و دوزخ است آگاهم و به ماکان و مایکون علم دارم و همه این علوم را از کتاب خدا فرا گرفتم، خداوند درباره قرآن میفرماید: ﴿تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ﴾[۴۳] شاید بهترین گواه بر این مطلب حدیث شریف و متواتر ثقلین باشد که پیوند آنان با قرآن را تا روز قیامت ناگسستنی برشمرده و بر ملازمت آن دو با هم تأکید کرده است»[۴۴].
|
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین احد ایمانی در «وبگاه بهترین سخنها» در این باره گفته است:
«نبی اکرم (ص) از طریق وحی بر اموری غیبی آگاه میشد. پس اگر آن جناب به قرآن کریم علم داشت، یقیناً به علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. و شکّی نیست که آن حضرت به تمام اسرار و رموز قرآن علم داشته است؛ چون اگر فرض کنیم که آن حضرت به تمام اسرار قرآن علم نداشته دو حالت وجود خواهد داشت یا غیر او هم به آن اسرار علم ندارد یا غیر آن حضرت به آن اسرار علم دارد. فرض اوّل محال است چون لازم میآید خدا با نازل نمودن آن اسرار، که هیچکس آنها را نخواهد فهمید، کار لغوی انجام داده باشد؛ و خداوند حکیم منزّه از انجام کار لغو میباشد. فرض دوم نیز محال است چون لازمهاش افضلیّت غیر رسول الله بر آن حضرت میباشد؛ در حالی که اوّلاً محال است افراد یک امّت از پیامبر خودشان افضل باشند؛ ثانیاً اجماع مسلمین و روایات متواتر، دلالت بر این دارند که آن حضرت اشرف و افضل مخلوقات میباشد. پس نتیجه میگیریم که آن حضرت بر تمام اسرار قرآن کریم علم داشته است»[۴۵].
|
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین بابایی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین بابایی در مقاله «اهل بیت پیامبر مفسران آگاه به تمام قرآن» در اینباره گفته است:
«قرآن کریم یکی از وظایف نبی اکرم (ص) را تبیین قرآن کریم معرفی کرده است: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ [۴۶] روایت: «فرسولُ اللّهِ افضلُ الراسخینَ فی العلم قد علّمَهُ اللّهُ ـ عزّ وجلّ ـ جمیع ما أنزلَ علیه مِن التنزیلِ و التأویل و ما کانَ اللّهُ لینزلَ علیه شیئا لَم یعلّمْهُ تأویلَهُ و اوصیاؤُهُ من بعدِهِ یعلمونَه»[۴۷] نشان میدهد که خدای متعال حضرت علی (ع) را برگزیده است تا وظیفه پیامبر اکرم (ص) را پس از آن حضرت عهدهدار شود، و ادامه دهنده کار آن حضرت باشد. از اینرو، میتوان گفت: همانگونه که رسول خدا (ص) مفسّر برگزیده خدا برای قرآن کریم است، امیر مؤمنان علی (ع) نیز مفسّر برگزیده خداست و این امر سبب شده که رسول خدا (ص) نسبت به تعلیم و تفسیر و تأویل قرآن به آن حضرت اهتمام شدید و سعی وافر داشته باشد.
|
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین ردایی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ردایی در مقاله «قرآن و مرجعیت علمی اهل بیت در تأویل» در اینباره گفته است:
«آنچه در نظر ما به واقع نزدیکتر است، تمام بودن دلالت آیه بر علم به تأویل اهل بیت (ع) میباشد و اثبات مدعای ما بر دو دلیل نقلی و عقلی مبتنی است: دلیل نقلی: از مجموع آیات و روایاتی که در منزلت اهل بیت (ع) و علم قدسی و لدنی حضرات معصومان وارد شده، استفاده میشود که آنان به تأویل قرآن کریم آگاهی کامل دارند و اثبات این مدعا از همین آیه کریمه مطابق مبنای ما استمداد از روایات در فهم آیات کریمه بسیار روشن است. ما علاوه بر احادیثی که در وصف راسخان در علم آوردهایم، از چند دسته روایات که در تبیین و تفسیر همین آیه وارد شده است، به خوبی روشن میگردد که مراد از راسخون فی العلم اهل بیت (ع) میباشند، و علم به تأویل تمام قرآن خواه آیات محکم و خواه آیات متشابه از ویژگیهای اختصاصی آنان است. البته مستفاد مذکور با این مقدمه تمام است که احادیث اهل بیت (ع) ناظر به آیات کریمه است و در مواردی که عین الفاظ آیات را در حدیث بیان میکنند، ظهورش تمام بوده و جای تردیدی باقی نمیماند. بنابراین، با اندکی تأمل در روایات مربوط به این آیه، مدعا بسیار روشن است: اما دسته اول: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَه»[۶۰]؛«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ الْأَئِمَّةُ (ع) مِنْ بَعْدِهِ»[۶۱]؛ «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ فَرَسُولُ اللَّهِ (ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِيهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ ﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا﴾ وَ الْقُرْآنُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ فَالرَّاسِخُونُ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ»[۶۲]. از این گروه احادیث دو پیام غیر قابل انکار مستفاد است: الف) این روایات مستقیماً و صریحاً در مقام تفسیر آیه شریفه و اشتراک با خداوند در حکم مستثنا منه میباشد، البته با اختلاف بالذات و بالتبع؛ ب) اهل بیت (ع)، تنها مصادیق ﴿وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ میباشند. اما دسته دوم: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) إِنَّمَا نَحْنُ ﴿الَّذِينَ يَعْلَمُونَ﴾ وَ ﴿الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ عَدُوُّنَا وَ شِيعَتُنَا ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾»[۶۳]؛ در ذیل روایت سوم از دسته اول، درباره ذیل آیه محل بحث، چنین فرمود: «وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِيهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ ﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا ﴾».[۶۴]. از این روایات چند نکته استفاده میشود: الف) منظور از فاعل ﴿يَقُولُونَ﴾ و ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ غیر از راسخون در علماند؛ چون ایمان راسخون در علم به «مَا أَنْزَلَ اللَّه» از روی علم است، نه از روی تعبد تنها و حضرت بنا بر حدیث اول مصداق این افراد متعبد را شیعیان معرفی نمودند و در حدیث دوم با وصف اقرار و پذیرش تمام آیات و عدم علم به تأویل، آنها را معرفی کردند؛ ب) انتساب جمله ﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِه﴾ به ایمان تعبدی و پذیرش بدون آگاهی دلیلی ندارد؛ بلکه عالمان به تأویل آیات هم میتوانند مانند غیر عالم به تأویل بگویند ﴿كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا﴾. چه اینکه عکس آن نیز صادق است؛ یعنی جمله "یعلمون" را برای عالمان به تأویل و غیر عالم به تأویل در صورت پذیرش حقانیت قرآن با تمام ابعاد به کار برد؛ نظیر آیه ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ﴾ چون بدون شک منظور از ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ ﴾ خصوص اهل بیت (ع) نیست؛ ج) و شاید حکمت این سخن که در روایت برید جمله یقولون ... برای غیر عالمان به تأویل شیعیان بیان شده، این باشد که ﴿وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم﴾ را به جمله زیر منحصر نکنیم، بلکه آنان را در حکم استثنا داخل نموده و بر مستثنا عطف کنیم «والله و اولیائه اعلم». اما دسته سوم:«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ»[۶۵]؛ «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ. قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِي صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ»[۶۶]. دلالت این دسته از روایات با لحاظ این مقدمه تمام است که حدیث جابر در مقام تبیین علم به تمام معارف و مراتب قرآن است که به طور حتم تأویل را شامل است و از طرفی، منظور از ﴿وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم﴾ بدون شک اوصیا و اهل بیت میباشند، و آنگاه علم به تمام ابعاد قرآن از ویژگی والراسخون است که در آیه شریفه بیان شده است؛ بلکه میتوان گفت، بیشتر احادیثی که از ائمه درباره علم آنان به باطن و تأویل قرآن وارد شده، مستند به همین آیه کریمه است و این برای ارائه طریق به دلالت آیه بر آنچه اهل بیت خود را واجد آن میدانند، کفایت دارد. دلیل عقلی: در صورتی که دلالت آیه بر مدعا را کافی ندانیم، لازم میآید خود این آیه که در مقام بیان ضابطه کلی در ارجاع متشابهات به محکمات است، خود از آیات متشابه باشد؛ چراکه نمیدانیم مراد از راسخان در علم چه کسانیاند؟ و آیا رسوخ تام مراد است یا ناقص و نمیدانیم که آیا رسوخ تام در علم، علم به تأویل قرآن را نیز در برمیگیرد یا خیر؟ بلکه بالاتر، کلام در این آیه کریمه با لحاظ مقام بیان صادر گردید و در هیچ آیه دیگری بهتر از این تبیین نشد. از این رو، اگر ﴿وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم﴾ معطوف نباشد و دلالت بر مقصود علم به تأویل نداشته باشد، مستلزم نقص کلام در مقام بیان خواهد شد؛ زیرا هرگاه متکلم به ویژه حکیم در مقام بیان قانون کلّی بود، لازم است یا راههای ارجاع محکم به متشابه را بیان نماید، یا افراد متخصص را جهت مراجعه معرفی نماید و راه سومی ندارد. از آنجا که راه اول تبیین نشده است، بدون شک ذات واحد حکیم راه دوم را اختیار نموده و با اشاره به وصف و حکم فرمود در میان مردم، راسخان در علماند که علم به تأویل و ارجاع متشابه به محکم را میدانند و لزوم رجوع به آنان به حکم عقل روشن است و باید در تشخیص مصادیق و مراجعه به آنان کوشید، و البته قرآن به امر ارشادی این را نیز در مثل کریمه ﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ [۶۷]بیان نموده است»[۶۸]. |
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین منصورآبادی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد منصورآبادی در کتاب «راسخان در علم از دیدگاه فریقین» در اینباره گفتهاند:
علی بن محمد از عبدالله بن علی از ابراهیم بن اسحاق از عبدالله بن حماد از برید ابن معاویه از امام باقر (ع) نقل کرده است: در قول خداوند که فرمود: ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ [۶۹] پس رسول خدا (ص) برترین راسخین در علم است خداوند تمام آنچه نازل شد از تأویل وتنزیل را به او آموخت و نبود چیزی که خداوند نازل کند و تأویلش را به او نیاموزد و جانشینان بعد از او نیز همه تأویل وتنزیل را میدانند[۷۰]. در این روایت امام (ع) میفرمایند : «قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيل» یعنی خداوند تمام جهات تنزیل و تأویل قرآن را به راسخان در علم آموخت تا آنها با دانستن تمامی این امور اولاً: به قرآن به صورت کامل آگاه باشند و ثانیاً: آن را نقشه راه، برای هدایت مردم قرار دهند که افضل این راسخان خود رسول خدا (ص) است و همه قرآن بر ایشان نازل شده و قطعا باید به تمام جوانب آن عالم باشد. در مجموع آنچه میتوان از این روایت استفاده نمود آن است که:
«یکی از صفاتی که راسخان در علم به آن شناخته میشوند این است که آنها عالم به تأویل حقیقت قرآن میباشند و در این بخش به روایاتی اشاره خواهیم کرد که این موضوع را متذکر میشوند: ابن انباری در کتاب اضداد از مجاهد و همینطور ابن جریر از ربیع نقل میکند که گفتند راسخان در علم تأویل را میدانند و میگویند ایمان آوردیم به قرآن[۷۶]. از جمله:"الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَه" در این دو روایت به خوبی روشن است که در روایت آمده است که راسخان در علم، عالم به تأویل و حقیقت قرآن می باشند. با آنچه از روایات برداشت شد به وضوح معلوم میشود که راسخ در علم کسی است که علم به تأویل داشته باشد و این معنای تعمق وژرف اندیشی در علم است. آنان کسانی هستند که حقیقت قرآن را میدانند و باقی اوصاف نیکشان از این صفت سرچشمه گرفته است پس همانطور که خدا علم تأویل را به آنها داده است اجازه بیان و راهنمایی مردم را نیز به آنها عطا نموده است»[۷۷]. |
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین امامخان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امامخان در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در اینباره گفته است:
«استفاده از قرآن کریم از جمله راههایی بود که ائمه (ع) بدان وسیله کسب علم میکردند. روایات بسیاری شهادت میدهند که قرآن کریم همانطور که ظاهر دارد دارای معانی باطنی است چنانکه جابر بن یزید از امام باقر (ع) نقل میکند: که امام فرمود: "يَا جَابِرُ إِنَ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً "[۷۸]. لذا جای هیچگونه تعجب نیست اگر گفته شود، خبرهای مربوط به آسمان و زمین و گذشته و آینده را در آن میتوان یافت. "فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ "[۷۹]. چنانکه امیر المؤمنین علی (ع)در نهج البلاغه میفرماید: آن قرآن است که اگر بخواهید گویا میگردد، ولی خودش سخن نمیگوید: اما من از آن شما را میآگاهانم: بدانید که در قرآن دانشی است که به آنچه در آینده خواهد آمد خبر میدهد. و سخن از گذشته نیز در آن فراوان است. و دوای درد شما و باعث نظم و ترتیب میان شما است[۸۰]. و در بحث علم غیب ثابت کردیم که بندگان برگزیده خدا عالم به غیب هستند پس هیچ چیز در امور مربوط به شریعت و حلال و حرام الهی بر آنها مخفی نمیماند و آنها از ان آگاه اند، زیرا خداوند درهای غیب را روی آنها میگشاید. قرآن کریم بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شد لذا مسلم است که پیغمبر اکرم (ص) یکی از برگزیدیگان خدا برای علم غیب است و تمام علوم قرآن نزد اوست. چنان که خدای سبحان به رسولش میفرماید: ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ﴾ [۸۱]. بشر میتواند با تلاش و کوشش علوم عادی را فراگیرد هرچند آن هم جزو عطایای الهی است، اما علمی که خداوند به رسول اکرم (ص) عطا نمود هرگز، بهطور متعارف قابل تعلّم نیست و اگر تعلیم غیبی خداوند نبود ممکن نبود کسی بتواند آن را یاد بگیرد. زیرا درباره تعلیم انسان های عادی میفرماید: ﴿عَلَّمَ الإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴾ [۸۲]. ولی درباره تعلیم رسول اکرم (ص) میفرماید: ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ﴾ جمله ﴿لَمْ تَكُنْ﴾ نشان میدهد که اگر تعلیم خدا نبود تلاش و کوشش پیامبر (ص) برای فراگیری آن علوم غیبی سودمند نبود. لذا بهوسیله نزول قرآن که ﴿تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ ﴾ [۸۳]. است بر قلب پیغمبر اکرم (ص) ایشان را به غیب آگاه ساخت. حالا در آیهای از قرآن کریم، سخن از شخصی غیر از پیغمبر اکرم (ص) به میان آمده است که دارای علم الکتاب است یعنی تمام علوم قرآن نزد اوست و بر حقانیت رسول خدا (ص) گواهی میدهد: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ [۸۴]. از این آیه به خوبی روشن میشود که کسی وجود دارد که علم کتاب "قرآن" نزد اوست. و درین آیه شریفه علم الکتاب بهطور مطلق آمده است لذا شامل تمام علوم مربوط به کتاب الهی میشود. پس گستردگی و وسعت این علم را از آنجا ملاحظه بفرمایید که در رابطه با وزیر حضرت سلیمان (ع) در قرآن آمده: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي﴾ [۸۵]. پس کسی که مقداری از علم کتاب نزد او بود این قدرت را از خود نشان داد پس کسی که تمام علم کتاب نزد او باشد خدا میداند که حامل چه قدرتی باشد. اما چه کسی این قدرت را دارد و علم الکتاب نزد چه کسی است. قرآن تنها اشاره سربستهای به آن دارد. بعض مفسرین گفتهاند منظور "خداوند" است و گروهی از مفسران نیز گفتهاند: که منظور از آن دانشمندان اهل کتاب و افرادی همچون سلمان و عبدالله بن سلام است که نشانههای پیامبر (ص) را در کتب آسمانی پیشین دیده بودند و گواه بر حقانیت او میشدند. ولی بسیاری از مفسران در کتب خود نقل کردهاند که این آیه شریفه در شأن علی بن ابی طالب (ع) و ائمه (ع) است. روایات فراوانی از شیعه و سنی، مصداق این تعبیر قرآنی را در مورد علی بن ابی طالب (ع)اذعان دارند و در کتابهاشان نوشتهاند. چنانکه خود آن حضرت میفرماید: "منم آن کس که دارنده علم الکتاب است[۸۶]»[۸۷].
|
۱۵. حجج الاسلام و المسلمین اکبرنژاد و محمدی؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین اکبرنژاد و محمدی در مقاله «بررسی سندی و دلالی احادیث راسخون فی العلم» در اینباره گفتهاند:
«با بررسی احادیث "راسخون فی العلم" معلوم میشود که دو رویکرد کلی نسبت به راسخان در علم وجود دارد؛ رویکرد نخست آنکه راسخان در علم به تأویل آیات قرآن آگاهاند و رویکرد دوم آنکه، راسخان در علم به تأویل متشابهات قرآن آگاه نیستند، آنها کسانی هستند که به جهل خود در برابر تأویل آیات متشابه اقرار دارند و از تکلف بی حاصل در کسب دانشی که از فهم آنها خارج است، خودداری میورزند. البته این رویکرد قابل توجیه و نقد است و باید گفت بنا بر دلایل روشن عقلی و نقلی و به شهادت روایات صحیح السند و صریح الدلاله، راسخان در علم به تأویل آیات قرآن آگاه هستند و وجود متشابهات در قرآن بنا بر حکمت الهی و ظهور مسائل جدید در گذر زمان و نیاز مبرم پارهای از آیات الهی به تبیین، نیز مؤید آن است. در مسئله آگاهی از تأویل، در روایات "راسخون فی العلم"، نیز باید گفت دو رویکرد نسبت به تأویل وجود دارد؛ رویکرد نخست شامل روایاتی است که مراد از تأویل را آگاهی از معانی پنهان معارف قرآنی میداند که جز از طریق پیوند با وحی الهی حاصل نمیشود. از این منظر راسخان در علم، تنها بر پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) تطبیق شده است. رویکرد دوم، مراد از تأویل را آگاهی از ابعاد باطنی و عمیق آیات قرآن میداند که فراتر از ظاهر تنزیلی آن به نظر میآید و با توجه به گستره معنایی باطنی از سویی و مراتب گوناگون افهام بشری از سوی دیگر، بهره با عالمانی خواهد بود که بیشتر به فرهنگ قرآن آشنا بوده و ضمن آگاهی به علوم نقلی و عقلی مرتبط با معارف قرآن، بیشتر با منبع معرفت بخش الهی و یا سنت نبوی ارتباط داشته باشند. از این رو رویکرد نخست، از لحاظ دلالت، در اختصاص علم تأویل به اهل بیت (ع) ظهور دارد و تنها عالمان به علمِ تأویل و راسخان در علمِ حقیقی، ائمه (ع) هستند. که علم آنها از منبع وحی دریافت شده است، چنان که از معنای "راسخ در علم" دریافت میشود که همانند با ریشه لغوی آن، به معنای پای بندی به علم و ریشه داری در علم است. اما رویکرد دوم، علم به تأویل را مختص اهل بیت (ع) ندانسته و راسخان در علم را اعم از معصومین (ع) شمرده است. اما با بررسی روایاتی که در این باره آمده است اثبات شد که نسبت دادن راسخ در علم، به غیر اهل بیت (ع) به معنای نفی نکردن فهم بشری از درک معانی ظاهری و مفاهیم قرآنی است نه به معنای آگاهی آنان از علم تأویل؛ چون از صریح روایاتی که ذکر شد به آسانی این انحصار را میتوان فهمید. اشاره به این نکته مفید خواهد بود که لحن و سیاق روایات ذکر شده در تعیین ائمه (ع) به عنوان عالمان به تأویل، لحن بیان مصداق نیست هر چند در برخی موارد دیگر میتوان این را گفت اما چگونگی بیان روایات و نیز نوع انحصاری که در برخی از آنها آمده صرف بیان مصداق را رد میکند؛ بلکه در صدد بیان معنی آیه و به نوعی مشخص کردن تفسیر آن هستند. حاصل سخن آنکه، تحت پرتو شواهد فراوان احادیث "راسخون فی العلم"به دست میآید که علاوه بر خداوند، راسخان در علم نیز به تأویل آیات قرآن آگاهی دارند و بنا بر روایات تفسیری و غیر تفسیری معتبر و صریح الدلاله، معصومین (ع) به عنوان پیشوایان دینی، راسخان حقیقی علم و عالمان حقیقی تأویلند»[۸۸]. |
۱۶. آقای دکتر معارف (هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران)؛ |
---|
آقای دکتر معارف و دیگر نویسندگان مقاله «نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن» در اینباره گفتهاند:
«یکی از مهم ترین جلوههای غیب که خداوند پیامبر اکرم (ص) را در آن شریک نمود، فهم آیات قرآن است. این علم از طریق تعلیم پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) رسید و ایشان نیز به ائمه (ع) پس از خویش آموخت. در بسیاری از روایات شیعه و سنی مفهوم آیه ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ [۸۹] به حضرت علی (ع) تفسیر شده است. [۹۰]. علوم و معارف قرآن در روایاتی نظیر «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض» [۹۱]، نزد حضرت علی (ع) دانسته شده است. به گونهای که حاکم حسکانی از دانشمندان معروف اهل تسنن در تفسیر خود، فصلی را به «یگانه بودن علی (ع) در شناخت قرآن و معانی آن» اختصاص داده است. آنچه اهمیت بیشتری دارد علم خاص امیرمؤمنان علی (ع) و جانشینان او به تأویل قرآن است. یعنی علم به حقایق و واقعیتهای ماورای الفاظ که بیانات قرآن حاکی از آنهاست[۹۲] چیزی فراتر از تفسیر که آیه ۷ آل عمران، علم به آن را تنها در اختیار خداوند و راسخان در علم میداند. مفسران شیعه "راسخان در علم" را معصومین میدانند که در امر هدایت امت با تعلیم پیامبر از تأویل آیات آگاهند، [۹۳] چنان که یکی از صادقَین فرمود: پیامبر خدا (ص)، بزرگترین راسخان در علم بود. تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود، از تأویل و تنزیل قرآن می دانست. خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تأویل آن را به او نیاموخته باشد. او و اوصیای وی همه اینها را میدانستند [۹۴]. و رسول خدا (ص) فرمود:ای مردم، در قرآن تدبر کنید و آیات آن را بفهمید. به محکمات آن نظر کنید و از متشابه آن پیروی نکنید. به خدا سوگند فقط کسی نواهی آن را برای شما تبیین میکند که من دستش را گرفتهام و آن را نزد خود بالا آوردهام و بازویش را بالا گرفته، به شما اعلام میکنم که هر کس من مولای اویم، او نیز مولای اوست و او علی بن ابی طالب (ع)، برادر و وصی من است [۹۵]. ابو سعید خُدری میگوید: روزی با رسول خدا (ص) بودیم. نعلینش پاره شد. به علی (ع) داد تا وصله بزند. سپس مقداری راه رفت. سپس فرمود: همانا یکی از شما بر اساس تأویل قرآن مبارزه میکند، چنان که من با تنزیلش مبارزه نمودم. ابوبکر گفت: منم؟. فرمود: خیر. عمر گفت: منم؟. فرمود: خیر، بلکه او وصله زننده کفش است. [۹۶] ابو سعید ادامه میدهد: ما نزد علی (ع) رفتیم و به او بشارت دادیم ولی سرش را بلند نکرد، گویا از رسول خدا (ص) آن را شنیده بود[۹۷]. بیدلیل نبود که وقتی فردی برای سؤالی که از ابن عباس داشت، گفت: اگر من علی (ع) را از تو عالمتر میدانستم از تو نمیپرسیدم!. ابن عباس به شدت خشمگین شد و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! علی (ع) مرا تعلیم داد و علم او از تعلیم رسول خدا (ص) بود و خداوند به رسولش آموخته بود. علم همه اصحاب محمد (ص) در برابر علم علی (ع) همچون قطرهای در برابر هفت دریاست. [۹۸] و در جایی دیگر این صحابی، علم خویش را در برابر علم حضرت علی (ع) به برکهای در برابر دریا تشبیه نمود. [۹۹] عطاء بن أبی رباح تابعی، نیز قسم یاد میکرد که در میان اصحاب حضرت محمد (ص) هرگز عالمتر از علی (ع) نمیشناسد. [۱۰۰]. اینکه چگونه علوم پیامبر (ص) به ائمه اطهار (ع) میرسد، حضرت علی (ع) پاسخ میدهد. طلحه بن عبیدالله از ایشان پرسید: به من بگو آنچه از قرآن و تأویلش و علم حلال و حرام نزد توست، به چه کسی میدهی؟ صاحب آن بعد از تو کیست؟ آن حضرت (ع) فرمود: به او که رسول خدا (ص) فرمان داده، خواهم داد. طلحه گفت: او کیست؟ آن حضرت (ع) فرمود: وصی من و سزاوارترین افراد بعد از من که پسرم حسن (ع) است. حسن (ع) نیز هنگام رحلتش به پسر دیگرم حسین (ع) خواهد داد. سپس در فرزندان حسین (ع) یکی بعد از دیگری منتقل میشود تا آخرینشان در کنار حوض بر پیامبر وارد شود. آنها با قرآنند و قرآن با آنهاست. از او جدا نمیشوند و قرآن نیز از آنان جدا نخواهد شد. مجموع مطالبی که گذشت، نشان میدهد که نه تنها ائمه معصومین (ع) منکر علم غیب مستقل بودند، بلکه حتی غالیان خویش را طرد میکردند. لذا اینکه برخی از مفسران اهل سنت [۱۰۱]، بر شیعیان درباره ادعای علم غیب ائمه اطهار (ع) خرده گرفتند، مطلبی نادرست است. اکثر روایات به تعلیم امامان (ع) از رسول خدا (ص) اذعان دارند و دستهای دیگر از روایات، پرده از ارتباط ایشان با ملائک و الهامات ربانی برمیدارد. چنان که وقتی حرث بن مغیره از حضرت صادق (ع) درباره نوع علم اهل بیت (ع) پرسید. آن حضرت (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) به ما ارث رسیده است، علمی که به واسطه آنها از مردم بینیازیم ولی مردم به ما احتیاج دارند. حرث گفت: آیا حکمتهایی که در قلب یا گوش شما القاء میشود نیز هست؟ آن حضرت (ع) فرمود: گاهی هم از این نوع است[۱۰۲]»[۱۰۳]. |
۱۷. آقای دکتر طاهری (استاد مجتمع آموزش عالى شهید محلاتی)؛ |
---|
آقای دکتر اسحاق طاهری در کتاب «درسهایی پیرامون نبوت و امامت» در اینباره گفته است:
«از نظر شیعه امام باید از تمام حقایق و احکام دین و هرآن چه برای هدایت امت و اداره امور دنیوی و اخروی آنان لازم است و نیز از آنچه برای آنها زیان آور است آگاه باشد. به بیان دیگر مفهومی که شیعه از امامت اراده کرده است مرتبه اعلای علم را نیز در بر دارد چرا که امام بدون چنین مرتبهای از علم صلاحیت جانشینی پیامبر و هدایت مردم را نخواهد داشت. وقتی پیامبر اهل بیت را ردیف قرآن ذکر میکند و این دو را انفکاک ناپذیر میداند در واقع نه تنها صلاحیت آنان را برای تفسیر و تبین قرآن تأکید میکند بلکه این شأن را تنها منحصر به آنان دانسته است و این امر حاکی از مرتبه والا و بینظیر آنان در علم است. از هشام بن حکم نقل شده است که: در یک مجلس پانصد مسئله از ابی عبد الله (ع) پرسیدم و در همه آن مسائل به پاسخ رسیدم و از کمال حیرتی که به من دست داد گفتم: فدایت شوم بر امام علم به کتاب و سنت و شرایع واجب است، لکن علم به امثال این علوم چه لازم است؟ فرمود تو میپنداری که خدای تعالی شخصی را حجت گرداند بر خلق در حالی که آنچه خلق محتاج آن است نزد او نباشد از آن جمله است علم به جمیع علوم انبیا و علم به جمیع کتب منزله از آسمان، و به جمیع آنچه از احکام و غیر آن در قرآن آمده است و از تفسیر و تأویل است و وارد شده که هیچکس از امت عالم به جمیع قرآن نباشد مگر ائمه.[۱۰۴]»»[۱۰۵] |
۱۸. آقای دکتر خادمی و خانم بختیاری؛ |
---|
آقای دکتر عینالله خادمی و خانم صدیقه بختیاری در مقاله «جایگاه و ضرورت امامت از منظر اسماعیلیه» در اینباره گفتهاند:
«فاطمیان، پیامبر را در مرتبه اول قرار میدادند و از دیدگاه آنها امام پیشرو خلق، ترجمان کتاب خدا و خزانهدار علم خداوندی بود[۱۰۶]. مهمترین وظیفه امام (ع)، تأویل و تفسیر شریعت است. این وظیفهیی است که بر عهده ائمه (ع) اسماعیلی است. زیرا امام (ع)، مؤید به تأیید الهی است. چنانکه سجستانی آورده است: "دعوت پیامبر (ص)، تنزیل و شریعت است و دعوت وصی، تأویل و حقیقت"[۱۰۷]. بنابراین تأویل، مهمترین وظیفه امام (ع) است که از سویی به شریعت و تنزیل جان میبخشد و از سوی دیگر موجب هدایت مردم میگردد. تأویل قرآن را کسی نمیداند؛ مگر خداوند و راسخان در علم و شاهد آن از قرآن این آیه شریفه است: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۱۰۸][۱۰۹] بنابراین، راسخان در علم، تأویلگران قرآن هستند. سرآغاز صاحبان این تأویل، علی بن ابیطالب (ع) است و تأویل در سلسله امامانی که از نسل اویند ادامه دارد. در دور اسلام، حضرت محمد (ص) مسئولیت ابلاغ وحی یا تنزیل را برعهده داشت. حال آنکه علی (ع) مسئولیت تأویل آن را عهده دار بود. این وظیفه پس از علی (ع) به ائمه (ع) علوی بعدی منتقل شد[۱۱۰]. تأویل، بهعنوان یکی از وظایف امام (ع)، سرچشمه زنده دانش است؛ زیرا بدون تأویل هرگز نمیتوان از شریعت به حقیقت رسید و غیر از امام (ع) کسی نمیتواند به تأویل بپردازد. زیرا وظیفه تأویل بر عهده "راسخون" است، بنابراین مردم بدون اینکه خود دست به تأویل بزنند، باید آن را از منبع و مرجع آن بجویند و این همان نقطه احتیاج مردم به امام (ع) است و آنگونه که در "نظریه تعلیم" خواهد آمد، احتیاج به امام (ع) موجب اثبات امامت نیز میشود. تأویل، با وجود امام است که علمی زنده و پویا میماند و مردم با پویایی همین علم به حقیقتی میرسند که با روشن شدن معانی دین، رستگاری را در پی خواهد داشت. در غیر اینصورت اسیر ظواهر خواهند ماند و این زیانکاری است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: "آن کسی که در میان شماست با شما در تأویل قرآن، همچنان شمشیر زند که من بر تنزیلش زدم"[۱۱۱]. ناصر خسرو در کتاب "خوان الاخوان" مینویسد: "باطن و ظاهر را امام (ع) نگاه میدارد و خلق را باندازه طاقت ایشان از علم تأویل بهره دهد" [۱۱۲]. بنابراین امام، باندازه معرفت هر کس پنجره یی از تأویل میگشاید. کسانی که به دعوت و جامعه اسماعیلی مشرف شده بودند، میتوانستند حقایق باطنی را از مرجع و سرچشمه این حقایق، یعنی ائمه (ع) دریافت کنند، بنابراین امامان (ع) اسماعیلی سرچشمههای علم و راهنمایان مشروع و اهل تأویل بودهاند. این تعالیم، نقش امام (ع) اسماعیلی و سلسله مراتب تعلیم دینی در سازمان دعوت که بهوسیله امامان (ع) اسماعیلی بوجود آمده بود را بخوبی روشن میگرداند. زیرا بسیاری از کتب اسماعیلیه بر اساس تأویل است و افرادی که تازه به دین اسماعیلی میپیوستند، با انجام سوگند میثاق در واقع متعهد میشدند که باطن را که بهوسیله یکی از حدود، یعنی معلم منصوب از جانب امام به او تعلیم داده میشد سری نگه دارند، بنابراین باطن هم سری و پنهان بود و هم علم آن از عوام الناس غیر اسماعیلی پوشیده میماند[۱۱۳]»[۱۱۴]. |
۱۹. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای عظیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در اینباره گفته است:
«از علومی که لازم است امام (ع) از آن بهرهمند باشد، آگاهی از قرآن و تفسیر و تأویل آن است. این آگاهی، همانند علم به احکام شرعی برای هدایت جامعه لازم است، زیرا قرآن سرچشمه همه معارف دینی و از منابع مهم احکام اسلامی است و آگاه نبودن از آن به معنای نقصان در علم دینی خواهد بود و شیعه چنین نقصی را در امام نمیپذیرد. از مواردی که نشان میدهد شیعیان نخستین به وجود چنین علمی در امام اعتقاد داشتهاند، سخن ابن عباس درباره حضرت علی (ع) است. روزی معاویه از او خواست که درباره حضرت امیر (ع) سخن گوید. ابن عباس به ذکر فضایل آن حضرت و تمجید از مقام والای ایشان پرداخت و در ضمن سخنان خود گفت: "علی عارف به قرآن و تأویل آن بود." عبدالله بن مسعود میگوید: "هر آیینه قرآن بر هفت حرف نازل شده و هر حرف آن را ظاهر و باطنی است و دانش ظاهر و باطن قرآن نزد علی بن ابی طالب است" . ابن شاذان، از بزرگان شیعه در زمان حضور و از اصحاب امام رضا (ع) و مرجع شیعیان خراسان، در مورد علم امام به قرآن مینویسد: «و هذا القرآن بکماله و تمامه و حرامه و حلاله بلا اختلاف و لا تنازع عند الائمه (ع)»[۱۱۵]»[۱۱۶]. |
۲۰. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای منصف علی مطهری در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در اینباره گفته است:
«برید بن معاویه از یکی از دو امام (باقر یا صادق)(ع) روایت کرده در تفسیر قول خداوند: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱۱۷] که فرمود: رسولالله (ص) افضل راسخون در علم است، خدای عز و جل به او آموخته است هر چه را بدو فرو فرستاده از تنزیل و تأویل، خدا چیزی را که تأویل آن را نمیدانست به وی نازل نمیکرد و اوصیاء پس از وی هم همه آن را میدانند و آن کسانی که تأویل آن را نمیدانند چون عالم راسخ در علم که میان آنها است از روی علم به آنها بگوید خدا پذیرش آنها را اعلام کرده به قول خود که: میگویند ما بدان ایمان داریم همه آن از نزد پروردگار ما است؛ قرآن خاص دارد و عام، محکم دارد و متشابه، ناسخ دارد و منسوخ، و راسخون در علم همه را میدانند»</ref>»[۱۱۸].
|
۲۱. آقای افسردیر و خانم فضلینژاد؛ |
---|
آقای افسردیر و خانم فضلینژاد در مقاله «بررسی مصادیق راسخان در علم در نگاه مفسران» در اینباره گفته است:
«در روایات شیعی، راسخان در علم یا آگاهان به علم تأویل، تنها در مورد پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) ایشان ذکر شده؛ ولی در منابع اهل سنت از ابن عباس نقل شده که گفته من از عالمان به تأویل و راسخان در علم هستم. در ذیل به ذکر این روایات و بررسی و نقد آنها میپردازیم. برید عجلی از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) نقل میکند که درباره آیه شریفه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱۱۹] فرمودند: پیامبر اکرم (ص) افضل راسخین در علم است. خداوند او را از تأویل و تنزیل تمام آنچه نازل فرموده، آگاه نموده و هرگز چیزی بر پیغمبرش نازل نمیکنند مگر این که تأویلش را به او تعلیم نماید[۱۲۰]. جانشینان پیامبر (ص) نیز پس از ایشان، عالم به تمام آنها هستند. کسانی که از تأویل قرآن بیاطلاعند اگر آگاهان تأویل آنها را از تأویل آیه مطلع سازند، خداوند با این آیه از طرف آنها چنین جواب داده: ﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا﴾[۱۲۱] قرآن دارای خاص و عام، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ است. راسخین در علم به این مطالب آگاهند. این روایت از دو بخش تشکیل شده، بخش اول مربوط به تأویل و در صدر روایت آمده، این بخش مخصوص پیامبر (ص) و ائمه (ع) است؛ زیرا در این روایت ذکر شده که خداوند علم آن را به ایشان تعلیم داده و اگر علم به تأویل از قبیل علوم اکتسابی بود دیگر نیازی به ذکر "قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ"[۱۲۲] نبود. بخش دوم و ذیل حدیث که در آن از علم به خاص و عام، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ خبر داده از مقوله تفسیر و بین همه افراد مشترک است.(...) به طور کلی باید گفت که کسی به تأویل راه مییابد که خود به "مقام مکنون" رسیده باشد، از این رو وقتی شخصیتی مانند قتاده به امام باقر (ع) گفت: من با بسیاری از دانشمندان مصاحبه و مناظره کرده و مجالس علمی بسیاری دیدهام؛ اما نزد کسی چون شما این گونه مرعوب نشدهام، امام باقر (ع) فرمود: "أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ ﴿بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ " [۱۲۳] و ضمناً سبب محرومیت آنها را دوری از معدن علم و کتاب الهی خواند. در مقابل، امام صادق (ع) به ابو حنیفه فرمود: خداوند یک حرف و مطلب از قرآن کریم را به تو ارث نداده است.[۱۲۴]. خداوند به هر کس بخواهد، علم تأویل را میدهد. در صورتی که عاطفه بودن "واو" را در ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱۲۵] بپذیریم؛ بیانگر این است که آنها باید در علم به تأویل با خداوند شریک باشند و این علم باید از یک سنخ باشد. از سویی علم خداوند ازلی و ابدی است نه از مقوله علوم تحصیلی؛ ولی علم انسان این گونه نیست. یک قسم از علوم را به صورت تحصیلی کسب میکند و یک سری را با تعلیم الهی. بنابراین کسی که عالم به تأویل است حتماً علم خود را از خداوند گرفته نه از راه تحصیل در غیر این صورت، علم تأویل او هم سنخ با علم خداوند نمیشود. پس، نمیتوان قبول کرد که موول با تلاش و تفکر بتواند به علم تأویل دست یابد، بلکه لازمه دستیابی به آن، طهارت و پاکی دل است که تنها درباره معصومین (ع) صدق میکند و خداوند در آیه تطهیر هرگونه رجس را از ایشان برطرف نموده است. ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۲۶]. اما آنچه از ابن عباس روایت شده که: "عن ابن عباس قال: أنا ممن یعلم تأویله"[۱۲۷] به نظر میرسد تأویل در آن زمان، هم معنای تفسیر بوده نه به معنای خاصی که در تأویل ذکر شد و اگر "تأویل" به معنای "تفسیر" باشد، علم آن به عترت طاهره (ع) اختصاص ندارد و هر کسی میتواند با تحصیل مبادی و مبانی، بدان دست یابد؛ زیرا قرآن کریم برای هدایت مردم است و همگان را به تدبر در آیات خویش فرا میخواند. افزون بر این، اگر دسترسی به قرآن کریم برای همگان ممکن نبود، ائمه (ع) نمیفرمودند: روایات ما را بر آن عرضه کنید. قرآن کریم علاوه بر اینکه تمامی علوم و معارف را در بر دارد و از دیدگاه تفسیری و الفاظ و مفاهیم، از آن استفاده ادبی، اصولی، فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی میشود، دارای "تأویل" نیز هست که هرگز با لغت، ادبیات، فقه، اصول و مانند اینها به دست نمیآید. آیات قرآن به وفور، بهشت را دو گونه تقسیم میکند: "جنة اللقاء" و "جنات حسی ظاهری". فهمیدن هر دو قسم، به ویژه جنات حسی: ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا﴾[۱۲۸] آسان است؛ اما فهمیدن ﴿مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[۱۲۹] دشوار است؛ زیرا در این آیه سخن از متل بهشت است، بنابراین خود بهشت یا "تأویل" و "ممتل" این مل، چیز دیگری است که فهمش مقدور هر کسی نیست[۱۳۰]»[۱۳۱]. |
۲۲. خانم دکتر رضاداد (استاد دانشگاه فرهنگیان)؛ |
---|
خانم دکتر علیه رضاداد در مقاله خود با عنوان «علم به تأویل آیات قرآن کریم و ائمه معصومین انحصار یا عدم انحصار؟» در اینباره گفته است:
«جوهر تأویل آیات کریمه قرآن از مقوله استنباطات تفسیری نیست. این عنصر از جنس جری و تطبیق و یا از نوع استنتاجات منطقی نیز نیست بلکه تأویل راهیابی به بطون و لایههای پنهان معارف وحیانی و دست یافتن به حقایق غیبی با استفاده و الهام از آیات شریفه قرآن است که به مدد افاضه علم و گشودن دریچههای دانشربوبی از جانب خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم (ص) و اوصیای معصوم حضرتش (ع)، سینه مبارکشان گنجینه و رازگاه وحی و کلامشان ترجمان آیات کتاب کریم و وجود نفیسشان قرآن ناطق میباشد.
«کلمۀ تأویل از ریشۀ "أول" به معنای رجوع و بازگشت میباشد[۱۳۲]. و بر این اساس، مقصود از تأویل آیات کریمه قرآن ارجاع و بازگرداندن ظواهر الفاظ به مفاهیم حقیقی و باطنی آنهاست[۱۳۳]. این لفظ هفده نوبت در مصحف شریف به کار رفته که از این میان، فقط هشت مورد به وقایع مربوط به زندگی حضرت یوسف (ع) و به ویژه تعبیر رؤیاهای صادقه مذکور در سوره مبارکه یوسف میباشد و دو مورد نیز به شرح رویدادهای شگفتی معطوف است که در جریان دیدار و طی طریق جناب موسی با همسفر بصیر و آگاه وی به وقوع پیوسته است، و این آیات متفقاً این اصل را تأیید و تحکیم میکند که بیان حقایق امور و لایههای پنهان و زوایای مخفی رویدادها و آنچه در آینده پدید میآید، یکی از مهمترین حوزههای مفهومی تأویل را تشکیل میدهد. ظواهر همین آیات نیز بر این واقعیت دلالت دارد که لازمۀ تأویل، بهرهمندی از علمی است که از جانب خداوند متعال به بندهای که شایستگی و قابلیت افاضه الهی را یافته باشد اعطا میشود. این دانش لدنی موجب میگردد تا چشمههای بصیرت و معرفت از قلب آن بنده برگزیده بجوشد و بتواند آنچه را که دیگران از درک و دریافت آن محروم میباشند، دریابد و ادراک نماید. آیه هفتم سوره آل عمران که آیات قرآن را به دو نوع محکمات و متشابهات تقسیم کرده است نیز تصریح میکند که راه رفع تشابه از متشابهات، تأویل آیات میباشد و سپس میافزاید که بر تأویل قرآن، منحصراً خداوند و راسخان در علم، احاطه و اشراف دارند. همچنین رجوع به روایات و اخبار مأثوره اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نشان میدهد که مراد و مقصود از راسخان در علم، پیامبر اکرم (ص) و عترت طاهره آن حضرت (ع) میباشند»[۱۳۴]. |
۲۳. خانم میرترابی حسینی (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛ |
---|
خانم زهرةالسادات میرترابی حسینی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم لدنی در قرآن و حدیث» در اینباره گفته است:
«فضیل بن یسار گوید: از امام باقر (ع) در مورد این روایت که؛ آیهای در قرآن نیست مگر اینکه دارای ظهر و بطنی است) سؤال کردم. پس فرمود: ظهر آن، تنزیلش و بطن آن، تأویلش میباشد. برخی از تأویل آن گذشته، و برخی دیگر جاری است چنانکه خورشید و ماه جاری است و همانگونه که چیزی از تأویل آن بر زندهها میآید، همانگونه بر اموات نیز میآید. خداوند میفرماید: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱۳۵] ما آن را میدانیم[۱۳۶]. از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: قرآن تأویلی دارد که برخی از آن گذشته و واقع شده و برخی از آن هنوز نیامده است. پس هرگاه در زمان هر یک از ائمه (ع)، تأویل آن واقع شود، آن امام آن را میشناسد و میداند[۱۳۷]»[۱۳۸].
|
۲۴. پژوهشگران وبگاه مركز آموزش تخصصی تفسير و علوم قرآن؛ |
---|
پژوهشگران «وبگاه مركز آموزش تخصصی تفسير و علوم قرآن» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«آنچه که پیامبران الهی از آن برخوردار بودهاند، ائمه نیز بهرهمند هستند، چه اینکه امام باقر (ع) در تفسیر آیه ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ [۱۳۹]میفرماید:«فَرَسُولُ اللَّهِ أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّه» [۱۴۰]»[۱۴۱].
|
۲۵. پژوهشگران وبگاه پرسمان دانشجویی. |
---|
پژوهشگران «وبگاه پرسمان دانشجویی» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«به گواهی روایات فراوان، قرآن کریم افزون بر معنای ظاهری، دارای معانی باطنی است [۱۴۲] و بر این اساس جای شگفتی نیست اگر گفته شود خبرهای مربوط به آسمان و زمین و گذشته و آینده را در آن میتوان یافت[۱۴۳] امیرمؤمنان (ع) که در پرتو عنایات الهی از نیروی ویژهای برای ادراک برخوردار است[۱۴۴] و ظاهر و باطن قرآن را میداند،[۱۴۵] توانایی خود را برای بهره گیری از کتاب الهی چنین شرح میدهد: از آن قرآن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید، اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن دانش آینده و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است[۱۴۶]»[۱۴۷].
|
پرسشهای مصداقی همطراز
- آیا علم به احكام غیبی الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به سنت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به باطن قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به کتب و صحف پیامبران علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به حاجات و نیازهای مردم علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب یا راههای آسمان و زمین علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب خشکی و دریا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ملکوت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ضمائر و خطورات قلبی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به اعمال و احوال خلق علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به بلایا و منایا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به گذشته و حال و آینده علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ایمان یا عدم ایمان افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان و کیفیت مرگ افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان قیامت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان ظهور در آخر الزمان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
پانویس
- ↑ تأویل آن را جز خداوند نمیداند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ نه، سوگند میخورم به جایگاه (فلکی) ستارگان و این، اگر بدانید بیگمان سوگندی سترگ است که این قرآنی ارجمند است، در نوشتهای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست، فرو فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان است؛ سوره واقعه، آیه ۷۵ - ۸۰.
- ↑ جز پاکان؛ سوره واقعه، آیه ۷۹.
- ↑ تأویل آن را جز خداوند نمیداند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ مرکز اطلاعرسانی الغدیر
- ↑ «در حالى كه تأويل آن را جز خداوند متعال و استواران در دانش کسی نمیداند.»سوره آل عمران، آیه7.
- ↑ پژوهشی در باب علم امام، ص۶۳.
- ↑ تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه ۶۵.
- ↑ اما آنهایی که در دل کژی دارند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ ای هشام! همانا خداوند متعال اولوا الألباب و صاحبان خرد را به بهترین شکل یاد نموده است و ایشان را به زیباترین شکل زینت بخشید، و درباره ایشان فرمود؛ و راسخان در علم یعنی آنان که در علم ریشه دارند میگویند به خداوند متعال ایمان آوردیم و گواهی میدهیم همه چیز از جانب پروردگار ماست، و تنها اولوا الألباب و صاحبان خرد چنین یادآوری میکنند؛ کافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث ۱۲.
- ↑ بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج ۱، ص ۲۴۸ با تلخیص و تفسیر کوتاه.
- ↑ پرتال جامع علوم انسانی
- ↑ «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش».
- ↑ مقاله امام حسین و علم شهادت
- ↑ که این قرآنی ارجمند است، در نوشتهای فرو پوشیده؛ سوره واقعه، آیه ۷۷ - ۷۸.
- ↑ امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه ۱۶۲.
- ↑ وبگاه مرکز اسلامی امام علی
- ↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات محکم، استوار و یک رویهاند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر آیات متشابه، چند رویهاند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۱۹۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۸؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۳۵۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۱۱۸.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۱۹۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۸؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۳۵۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۱۱۸.
- ↑ جهل مرکب در جایی است که فردی درباره مسئلهای علم نداشته باشد؛ اما گمان کند که بدان آگاه است. او در واقع گرفتار دو جهل است: جهل به آن مسئله؛ و جهل به نادانی خود. از همین روی، به آن جهل مرکب میگویند.
- ↑ «در حالى كه تأويل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگويند: ما بدان ايمان داريم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، كسى در ياد نمیگيرد.»
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۰۱؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۴۰؛ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۲، ص۱۴؛ حسن مصطفوی، تفسیر روشن، ج۴، ص۷۹؛ سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۵، ص۲۲۰؛ یعقوب جعفری، کوثر، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۱۴؛ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۱، ص۳۸۱؛ سید عبدالله شبّر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۱، ص۲۹۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۴۰؛ محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۶؛ التأویل فی مختلف المذاهب و الآراء، ص۲۰.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۰۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۴ و ۲۰۲. در این دو کتاب، ابوابی برای نقل این دسته از روایات در نظر گرفته شدهاند که نشان میدهند امامان اهل بیت (ع) راسخان در علم و صاحبان اصلی دانش تأویلاند.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۲۲؛ اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸؛ نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۱، ص۱۹۵؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۲۲؛ اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۴؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۲۶۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۲۲؛ اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۳.
- ↑ سید علی هاشمی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص۱۰۵الی۱۱۰.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن ، ج۳، ص ۴۵-۸۲.
- ↑ «تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند. میگویند ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پرورد گار ماست و جز صاحبان عقل متذکر نمیشوند»؛ سوره آل عمران، آیه۷.
- ↑ پیشین،ج۳، ص ۴۹-۵۰.
- ↑ پیشین، ج۳، ص۵۲.
- ↑ علوم اهل بیت ویژگیها ابعاد و مبادی آن، ص۱۹۷.
- ↑ علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۷۵ و ۷۶.
- ↑ [[اهل_بیت_و_تأویل_قرآن_(مقاله)|اهل بیت و تأویل قرآن]
- ↑ «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست». سوره آل عمران، آیه۷.
- ↑ «و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست». سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «که بیانگر هر چیزى است»؛ سوره نحل، آیه۸۹.
- ↑ بررسی علم اولیای الهی، ص۱۱۳-۱۲۲.
- ↑ وبگاه بهترین سخنها
- ↑ و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی؛ سوره نحل، آیه: ۴۴.
- ↑ «رسول خدا برترین راسخان در علم است. خدای ـ عزّو جلّ ـ همه تأویل و تنزیلی را که بر او نازل کرده به او تعلیم داده است و هرگز چنین نبوده که خدا چیزی بر او نازل کند و تأویل آن را به او یاد نداده باشد و اوصیای پس از او نیز تمام آن را میدانند»؛ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۷۰ و ۲۷۱ باب «انّ الراسخین فی العلم هم الائمه (ع)»، حدیث ۲ / بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۹۹.
- ↑ اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱۶، کتاب «العلم»، باب اختلاف الحدیث، قسمتی از حدیث ۱، همچنین ر.ک: محمد بن علی صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۲۵۷، باب «الاربعه حدیث».
- ↑ محمد بن حسن صفّار، بصائرالدرجات، ص ۲۹۰ ـ ۲۹۴، جز ۴، بابهای ۱۰ و ۱۱.
- ↑ محمد بن حسن صفّار، بصائرالدرجات، ص ۱۹۷ و ۱۹۸، جز ۴، باب ۸، حدیثهای ۱ و ۳، همچنین ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۲۰۸ ـ ۲۱۲.
- ↑ ابوجفعر اسکافی، المعیار و الموازنه، ص ۳۰۰.
- ↑ هیچ آیهای در قرآن نیست، مگر اینکه آن را بر رسول خدا (ص) قرائت کردم و معنای آن را به من آموخت؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۳، حدیث ۳۳.
- ↑ هر آیه که بر رسول خدا (ص) نازل شد، قرائت آن را به من یاد داد و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من تعلیم داد و از خدا خواست فهم و حفظ آن را به من یاد دهد و در اثر آن، حتی یک حرف آن را هم فراموش نکردم؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۸، حدیث ۴۱.
- ↑ علی بن حسین، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۳۸۶، حدیث ۸۹۹۳.
- ↑ «علی زخیرهکننده علم من است»، بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۳۱۴، حدیث ۱۸؛ ج ۴۰ ، ص ۲۰۴، حدیث ۱۱؛ ج ۴۴، ص ۲۳۸، حدیث ۲۹؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۳، ص ۹۵.
- ↑ «علی گنجینه دانش من است»،الغدیر، ج ۳، ص ۹۵؛ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۹۷، حدیث ۳۶؛ ج ۱۸، ص ۳۹۲، حدیث ۹۸؛ ج ۵۰، ص ۷۰، حدیث ۱۰۴؛ ص ۱۴۹، حدیث ۵۴؛ ص ۲۰۴، حدیث ۱۱.
- ↑ «من شهر علم و علی درب آن است»، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۷۰، حدیث ۱۰۴؛ ص ۸۷، حدیث ۱۱۴؛ ص ۲۰۱، حدیث ۴؛ ص ۲۰۲، حدیثهای ۶ و ۷، ص ۲۰۳، حدیث ۸؛ ص ۲۰۴، حدیث ۱۱؛ ص ۲۰۵، حدیث ۱۲؛ ص ۲۰۶، حدیثهای ۷ و ۱۳ ـ ۱۶؛ ج ۴۱، ص ۲۸۶، ص ۳۰۱.
- ↑ «من شهر حکمت و علی درب آن است»، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۳۴؛ ج ۲۶، ص ۱۱۱؛ ج ۶۹، ص ۸۱، ج ۹۳، ص ۵۷؛ ج ۴۰، ص ۲۰۱، حدیث ۳، ص ۲۰۳، حدیثهای ۸ و ۱۰ و ص ۲۰۷؛ الغدیر، ج ۵، ص ۵۰۲.
- ↑ اهل بیت پیامبر مفسران آگاه به تمام قرآن، ماهنامه معرفت، شماره ۷۳، دی ۱۳۸۲، ص ۲۲ - ۲۳.
- ↑ «از ابی بصیر از امام صادق (ع) روایت شده است که ایشان فرمودند: مائيم راسخون در علم و ما تأويل قرآن را میدانيم.»، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۲۲.
- ↑ «از عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق (ع) روایت شده است که ایشان فرمودند: راسخون در علم امير المؤمنين و امامان پس از وى (ع) میباشند.»، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۲۲.
- ↑ "از برید بن معاویة از يكى از دو امام باقر يا صادق (ع) روایت شده است که راجع بقول خداى عزوجل(6 - سوره 3)«و جز خدا و راسخون در علم تأويل قرآن را نمیدانند» فرمودند: پيغمبر (ص) بهترين راسخ در علم است. خداى عزوجل همه آنچه را از تنزيل (معنى مطابقى) و تأويل (معنى التزامى) نازل فرمود به او آموخته است، چيزى را كه خداوند متعال تأويلش را به او نياموخت بر او نازل نفرمود و اوصياء پس از وى هم تمام آن را میدانند، و كسانى كه تأويل آن را نمیدانند (شيعيان) هر گاه عالمشان چيزى از روى علم بفرمايد (ايمان مىآورند و میپذيرند) چنانچه خداوند متعال ايشان را پذيرفته و فرموده است «میگويند ايمان آورديم، همه قرآن از جانب پروردگار ماست» و قرآن خاص و عام و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد و راسخون در علم همه را میدانند."، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۲۲.
- ↑ "از جابر از امام باقر (ع) روایت شده است که ایشان راجع بقول خداى عزوجل(9 - سوره 39)«آيا كسانى كه دانند با كسانى كه ندانند يكسانند، تنها خردمندان بياد میگيرند» فرمود: ما هستيم كسانى كه میدانند و آنها كه نمیدانند دشمنان مايند و شيعيان ما خردمندانند."، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۲۲.
- ↑ "و كسانى كه تأويل آن را نمیدانند (شيعيان) هر گاه عالمشان چيزى از روى علم بفرمايد (ايمان مىآورند و ميپذيرند) چنانچه خداوند ايشان را پذيرفته و فرموده است «میگويند ايمان آورديم، همه قرآن از جانب پروردگار ماست»"
- ↑ «از جابر از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود: جز اوصياء پيغمبر كسى را نرسد كه ادعا كند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.»، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۳۱.
- ↑ "از عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق (ع) روایت شده است که ایشان درباره آيه شريفه(40 سوره 27)«كسى كه دانشى نسبت به كتاب داشت (آصف بن برخيا بقول مشهور) گفت من آن تخت را نزد تو آورم، پيش از آنكه چشمت را بهم زنى» آنگاه انگشتانش را باز كرد و بر سينهاش گذاشت و سپس فرمود: به خدا سوگند كه همه علم كتاب نزد ماست (ولى آصف اندكى از آن را میدانست و از بركت همان مقدار بود كه توانست تخت بلقيس را در چشم بهم زدنى نزد سليمان حاضر كند و خداى تعالى اين داستان را در سوره نمل بيان میكند.)"، کلینی، اصول کافی، ج۱ ،ص۱۳۱.
- ↑ از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه: ۴۳.
- ↑ قرآن و مرجعیت علمی اهل بیت در تأویل؛ ص ۱۳۱ - ۱۳۳.
- ↑ «در حالى كه تأويل آن را جز خداوند متعال و استواران در دانش، کسی نمیداند»، آل عمران، آیه7.
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ﴾ فَرَسُولُ اللَّهِ (ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِيهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ ﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا﴾ وَ الْقُرْآنُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ فَالرَّاسِخُونُ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ»؛ الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص ۲۱۳.
- ↑ راسخان در علم از دیدگاه فریقین، ص۱۱۱ و ۱۱۳.
- ↑ تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲ ،ص ۷۰۱.
- ↑ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیرالصافی، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ راسخان در علم از دیدگاه فریقین، ص۴۱ و ۴۲.
- ↑ "و أخرج ابن الأنباری فی کتاب الأضداد عن مجاهد قال: الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَه و یَقُولُونَ آمَنَّا بِه. و أخرج ابن جریر عن الربیع وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَه و یَقُولُونَ آمَنَّا بِه ".
- ↑ راسخان در علم از دیدگاه فریقین، ص۱۲۴.
- ↑ «ای جابر برای قرآن کریم بطن و نهانی است، و برای آن بطن نیز بطن دیگری است.»، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص ۳۳۲.
- ↑ «در آن خبر آسمان و خبر زمین، و خبر آنچه در گذشته صورت پذیرفته و خبر آنچه در آینده صورت میپذیرد میباشد»، الکافی، ج ۱، ص۲۴۰.
- ↑ "ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم "؛ نهج البلاغه، ترجمه محمد جواد شریعت، خطبه ۱۵۸، ص ۳۷۰.
- ↑ خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.
- ↑ به انسان آنچه نمیدانست آموخت؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.
- ↑ بیانگر هر چیز؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.
- ↑ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.
- ↑ امّا کسى که دانشى از کتاب آسمانى داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آنرا نزد تو خواهم آورد! و هنگامى که سلیمان آن تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است؛ سوره نمل، آیه:۴۰.
- ↑ محمد صفار قمی، بصائر الدرجات، ص ۲۱۶.
- ↑ عسکری امامخان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
- ↑ بررسی سندی و دلالی احادیث راسخون فی العلم، ص ۶۰.
- ↑ کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ حاکم حسکانی؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی اهل البیت (ع)، تحقیق محمد باقر محمودی: ج ۱ ، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۵؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی؛ ج ۱ ص:۳۶۷؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی؛ تحقیق سید هاشم رسولی: ج ۲، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱
- ↑ علی (ع) با قرآن کریم است و قرآن کریم با علی (ع) میباشد، این دو تا زمانی که بر حوض کوثر وارد شوند از هم جدا نمیشوند؛ المستدرک علی الصحیحین؛ ج ۳، ص ۱۲۴.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج ۳، ص۴۹
- ↑ تفسیر القمی؛ ج ۱ ص:۹۶ و ۹۷؛ تفسیر فرات الکوفی؛ ص:۶۹.
- ↑ الکافی؛ ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ الإحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان؛ ج۱، ص۷۵.
- ↑ احمد ابن حنبل، مسند احمد؛ ج۳، ص۳۳؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین (ع)، تحقیق محمد هادی امینی: ص:۱۶۰.
- ↑ احمد ابن حنبل، مسند احمد؛ ج۳، ص۸۲ ؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین؛ ج ۳، ص۱۲۳.
- ↑ مفید، الأمالی؛ ص: ۲۳۶
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن: ج۷، ص ۳۵۷؛ ابن منظور، لسان العرب؛ ج۴، ص ۱۰۳
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص ۱۱۰۴
- ↑ محمد جمال الدین قاسمی، تفسیر القاسمی المسمی بمحاسن التأویل: ج۴، ص۳۸۱.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات: ج۱ ص: ۲۴۸.
- ↑ [[نقد_شبهه_تعارض_آیات_علم_غیب_در_قرآن_(مقاله)|نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن (مقاله)]
- ↑ بحار الانوار، ج ۴ ص ۲۱۰.
- ↑ درسهایی پیرامون نبوت و امامت امام، ص۱۷۸.
- ↑ عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران، انتشارات کیهان، ۱۳۶۷.
- ↑ الافتخار، ص ۷۱.
- ↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات محکماند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر آیات متشابهاند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران ، آیه ۷.
- ↑ تصورات، ص ۱۴۵؛ سنتهای عقلانی در اسلام، ص ۱۰۳.
- ↑ سنتهای عقلانی در اسلام، ص ۱۰۲.
- ↑ تصورات، ص ۱۴۵.
- ↑ خوان الاخوان، تصحیح علی اکبر قویم، ص ۸۶.
- ↑ سنتهای عقلانی در اسلام، ص ۱۰۳.
- ↑ جایگاه و ضرورت امامت از منظر اسماعیلیه.
- ↑ «بیهیچ اختلاف و نزاعی، حلال و حرام قرآن و به طور کلی قرآن تمام و کمال در نزد ائمه (ع) است». فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۱۰۸.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۷۱.
- ↑ و نمیداند تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ پایاننامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۴۲.
- ↑ در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ "عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ فَرَسُولُ اللَّهِ أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِيهِ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ الْقُرْآنُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ"؛کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۲۱۳؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص ۹۷-۹۶؛ حویزی عروسی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۳۱۷؛ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، ج ۱، ص ۳۱۸؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۵۹۷ قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص ۳۶.
- ↑ ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ «خداوند متعال تمامی آنچه را که بر ایشان از تنزیل و تأویل نازل فرمودند به ایشان آموختند»
- ↑ «حضرت باقر (ع) به او فرمود مىدانى كجا هستى؟ در مقابل آن بيوتى قرار گرفتهاى كه خداوند متعال خواسته بلند مقام باشند»
- ↑ "ما ورنک الله من کتابه حرف"؛ جوادی آملی، تسنیم، ج۱۳، صص ۲۳۲ - ۲۳۱.
- ↑ و استواران در دانش، میگویند؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «از ابن عباس روایت شده که گفت: من از کسانی هستم که تأویل آن را میدانم»، طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۲۲؛ سیوطی جلال الدین، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج ۲، ص۷.
- ↑ به بهشتهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است، سوره محمد، آیه ۱۲.
- ↑ چگونگی بهشتی که به پرهیزگاران وعده دادهاند، این است که نهرها از بن آن جاری است، میوهها و سایههایش ماندنی است، سوره رعد، آبه ۳۵.
- ↑ جوادی آملی، تسنیم، ج ۱۳، ص ۱۷۴-۱۷۳.
- ↑ بررسی مصادیق راسخان در علم در نگاه مفسران؛ ص ۲۳ الی ۲۷.
- ↑ لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص ۳۲.
- ↑ مجمع البحرین، طریحی، ج۵، ص۳۱۱.
- ↑ پایگاه تخصصی معارف اهل بیت
- ↑ «در حالى كه تأويل آن را جز خداوند متعال و استواران در دانش، کسی نمیداند»
- ↑ «عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ مَا مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَقَالَ ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ كَمَا جَاءَ تَأْوِيلُ شَيْءٍ مِنْهُ يَكُونُ عَلَى الْأَمْوَاتِ كَمَا يَكُونُ عَلَى الْأَحْيَاءِ قَالَ اللَّهُ ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۶.
- ↑ «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ إِنَ لِلْقُرْآنِ تَأْوِيلًا فَمِنْهُ مَا قَدْ جَاءَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَجِئْ فَإِذَا وَقَعَ التَّأْوِيلُ فِي زَمَانِ إِمَامٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَرَفَهُ إِمَامُ ذَلِكَ الزَّمَانِ»؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹5، ح۵.
- ↑ علم لدنی در قرآن و حدیث؛ ص: ۱۱۳.
- ↑ تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ رسول خدا برترین راسخان در علم بود، خداوند عزوجل تمام آنچه را براو نازل کرد از تنزیل و تأویل به او تعلیم داد، و ممکن نیست خداوند چیزی براو نازل کند و تأویل و تفسیرش را به او نیاموزد، و اوصیاء پیامبر بعد از او، تمام آنها را میدانند؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۱۷، ص ۱۳۰.
- ↑ وبگاه مركز آموزش تخصصی تفسیر و علوم قرآن
- ↑ ر.ک: بحارالانوار، ج۲، ص۲۴۸ و ج۵، ص۲۳۱ و ج۸۹، ص۸۴ و ج۹۶، ص۳۱۸.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۹۰؛ و ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸.
- ↑ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸، ص۱۵۹.
- ↑ وبگاه پرسمان دانشجویی