احیاگری در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

یکی از بندهای زیارت عاشورا، درخواست از خداوند است تا زندگی و حیات ما را همانند حیات محمد و آل محمد(ع) قرار دهد. نویسنده با مراجعه به آموزه‌های قرآنی و روایی به بررسی نقش و جایگاه امام حسین(ع) در تبیین سیره و سنت نبوی(ص) برای الگوبرداری پرداخته است.

سنت و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، تفسیرگر قرآن

قرآن، کتاب راهنمای الهی است. در آن، به همه نیازهای انسان جهت دستیابی به مقام خلافت الهی و سعادت ابدی بیان شده است.[۱] اما این کتاب به گونه‌ای است که مخاطبان در هر سطح به میزان فهم و درک خود بهره می‌گیرند و بهترین بهره‌گیری از سوی مخاطب اصلی یعنی پیامبر(ص) صورت می‌گیرد و سپس نفس و جان ایشان[۲] و کسانی که به عنوان اوصیای آن حضرت(ع) معرفی شده و در مقام جانشین قرار گرفته‌اند؛ ‌زیرا آنان نیز دارای طهارت و عصمتی هستند[۳] که قرآن را از منبع صدور آن می‌گیرند[۴] و فرشتگان الهی بر خانه دل‌های ایشان فرود می‌آیند[۵] و از حقایق قرآن و هستی آگاه می‌سازند.[۶]

آیات قرآن با همه روشن بودن به دلیل ویژگی‌های خاص از جمله حامل معارف و حقایق بی‌پایان الهی بودن[۷] دارای متشابهاتی است. خداوند در آیه ۷ سوره آل عمران بصراحت آیات قرآنی را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم کرده است. فلسفه وجودی متشابهات می‌تواند امور چندی باشد ولی یکی از مهم‌ترین آنها، آزمون الهی است که موجب می‌شود دل‌های بیمار به سوی متشابهات رفته و آن را بستر و زمینه‌ای برای مخالفت با حقایق دین و قرآن قرار دهند و به مخالفت با خدا و پیامبر(ص) و اولیای الهی(ع) بپردازند و از اطاعت خودداری کنند.[۸]

برای اینکه متشابهات قرآنی حل شود می‌بایست آن را به محکمات ارجاع داد؛ اما از آنجایی که نسبت محکم و متشابه در آیات، بسته به مخاطب است، آیه‌ای که برای کسی محکم است برای دیگری متشابه است و برعکس. از این رو،‌ لازم است تا قرآن مفسر یا مفسرانی داشته باشد که نخستین و اصلی‌ترین مفسر قرآن خود پیامبر(ص) است. البته برخی تلاش کردند تا با تفسیر قرآن به قرآن، متشابهات را تفسیر کنند و بر همین اساس می‌گویند که نخستین مفسر قرآن،‌ خود قرآن است؛‌ اما باید توجه داشت که این آیه‌ای که به عنوان محکم قرار می‌گیرد تا متشابه قرآن بدان تفسیر شود،‌ این محکم بودن خود را از تفسیر پیامبر(ص) به دست آورده است؛‌ هر چند که بر این باوریم که ظواهر قرآن همانند همه ظواهر الفاظ، حجت است؛ اما قرآن دارای بطون و نیز تاویلات بسیاری است که هر کسی می‌تواند به بطن و تاویلی تکیه کرده و آن را تفسیر کند؛‌ در حالی که همه این بطون و تاویلات درست است و مراتب قرآنی و مفاهیم آن را تشکیل می‌دهد؛ زیرا الفاظ قرآنی همانند اصل وجود یا نور، دارای مراتب شدت و ضعف است که به آن مراتب تشکیکی می‌گویند؛ یعنی همه یک حقیقت را نشان می‌دهند، هر چند که از نظر مصادیق متنوع خواهند بود.

به عنوان نمونه عرش در لغت عربی به معنای تخت است. در آیات قرآن از تخت ملکه سبأ سخن به میان آمده و حضرت سلیمان(ع) درخواست می‌کند که عرش شاهی او را به نزدش بیاورند که در رقابت عفریتی از جن و عالم به کتاب از انسان، این عالم انسانی است که مسئولیت آوردن آن را به عهده می‌گیرد.[۹] اما بیشترین کاربرد واژه عرش برای خداوند است. حال این پرسش مطرح می‌شود که مراد از عرش الهی چیست؟ اینکه در قرآن آمده که ذات اقدس الهی روی عرش فرمانروایی می‌کند[۱۰] و خداوند صاحب عرش است[۱۱] و گروهی عرش او را حمل می‌کنند[۱۲] این عرش نمی‌تواند همین تخت ساخته از سنگ و چوب و امور مادی باشد. بلکه مراد از عرش همان‌طوری که هم از وجود مبارک پیغمبر از طریق ما امامیه و هم از وجود مبارک امام صادق(ع) رسیده، چهارپایه عرش از تسبیحات اربعه، یعنی «سبحان الله و الحمد لله و لا إله الاّ الله والله أکبر» است. پس خداوند بر پایه توحید و سبّوح بودن و قدّوس بودن و کبریایی خود عالم را اداره می‌کند. این گونه است که با تفسیر پیامبر(ص) و امام صادق(ع) آیه متشابه به محکم تبدیل می‌‌شود و جزو محکمات قرار می‌گیرد.

پس اینکه خداوند در آیه نخست سوره هود می‌فرماید: ﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ[۱۳] این به یک معنا تنها برای پیامبر(ص) محکم است و برای دیگران با مراجعه به پیامبر(ص) و دیگر مفسران از عصمت و طهارت(ع) است که محکم می‌شود و از متشابه بودن بیرون می‌آید. پس اگر خداوند در آیه ۲۳ سوره زمر می‌فرماید: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ[۱۴]؛ این بدان معناست که این قرآن دیگر متشابه در برابر محکم نیست، بلکه همگون و همانند است. به این معنا که یک حقیقت، تصریف شده و به اشکال گوناگون تجلی و ظهور یافته است که میان همه آنها همگونی و همسویی و هم‌آوایی وجود دارد. در اینجا وقتی سخن از تشابه می‌شود به معنای این نیست که دارای چند احتمال است که معنای مراد از آن مشخص نبوده و یا غلط‌انداز و شبهه‌افکن باشد، بلکه به معنای آن است که همه آنها شبیه، هماهنگ، همگون، هم‌آوا، هم‌سو و همتای هم هستند. دلیل بر این معنا واژه مثانی است. گفته می‌شود مثنا از واژه تثنیه است و زمانی که دو چیز هماهنگ باشند می‌گویند اینها مثنای یکدیگر هستند و با هم تناظر و تعاطف دارند، اما اگر بیگانه باشند اصطلاح مثنی و تثنیه به کار نمی‌رود. در معماری وقتی دو ستون به شکل هلالی به هم گرایش داشته و به هم بسته باشند می‌گویند میان این دو ستون هماهنگی و انعطاف و گرایش و همگونی است و همسوی هم قرار گرفته‌اند. پس وقتی همه آیات ناظر، همسو، هماهنگ با هم و شبیه یکدیگر باشند، این دیگر متشابه به معنای دارای احتمالات نیست، بلکه با همه تنوع و تعدد ظاهری به سوی هم منعطف هستند و گرایش دارند و یکدیگر را محکم می‌کنند. پس آیه ۲۳ سوره زمر می‌خواهد بگوید همه آیات قرآن محکمات هستند چنانکه در آیه نخست سوره هود بیان شده است. اما این زمانی است که تفسیر مفسرانی چون اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در کنار باشد، وگرنه همچنان تشابه مراد در آیه ۷ سوره آل‌عمران وجود دارد و بیماردلان در دام فتنه خواهند افتاد. این مفسران همان کسانی هستند که خداوند در آیه ۷ سوره آل عمران آنان را به راسخون فی‌العلم معرفی کرده است.

اصولا خداوند در آیات قرآن کلیات را گفته است و مفسر مفاهیم قرآنی در حوزه عقاید و احکام و اخلاق، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هستند. از این رو برای تبیین احکام نماز، روزه، حج، خمس، زکات، جهاد و مانند آن می‌بایست به مفسران الهی قرآن(ع) مراجعه کرد تا هم از متشابهات در امان ماند و هم احکام جزیی و راه‌های انجام اعمال عبادی را شناخت و حقیقت مفاهیم اعتقادی چون توحید و معاد را به دست آورد.[۱۵] خداوند در آیه ۷ سوره حشر و در آیات دیگر از جمله ۳۱ و ۳۲ سوره آل‌عمران و نیز آیات ۵۹ سوره نساء و ۳ و ۵۵ سوره مائده ۳۳ سوره احزاب و مانند آنها از مردم می‌خواهد تا برای شناخت حقیقت آیات قرآن و راه‌های اجرا و عمل به آموزه‌های وحیانی آن، به سنت و سیره پیامبر(ص) و اهل‌بیت عصمت طهارت(ع) مراجعه کنند که جز به وحی سخن نمی‌گویند و از هرگونه پلیدی پاک و منزه هستند.[۱۶].

فلسفه و سبک زیست حسینی، سرمشق و مفسر دینداری

از آنجایی که انسان‌ها حتی در فهم و عمل به آموزه‌های محکم قرآن، دچار مشکل هستند و در مقام اندیشه گرفتار شک و در مقام عمل دچار تردید می‌شوند، لازم است دارای سرمشق‌هایی باشند که فکر و عمل ایشان مطابق با حقایق هستی باشد. یعنی افرادی که خود تاویل عملی و عینی آیات قرآن باشند و اگر بخواهیم قرآن را تجسم و عینیت بخشیم، بتوانیم بگوییم که اینان همان قرآن مجسم هستند و باید همه مفاهیم و حقایق را به وجود ایشان ارجاع داده و بازگردانیم. پیامبر(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) این‌گونه هستند و می‌توان به آنان برای تفسیر و تاویل آیات و تبدیل متشابهات به محکمات رجوع کرد.

اما شکی نیست که ابلیس این شیطان سوگند خورده هرگز بیکار نمی‌نشیند و اجازه نمی‌دهد که مردم با هدایت الهی راسخان در علم و مفسران قرآن، سعادت را در اطاعت آنان به دست آورند. این گونه است که به کمک دوستان و اولیای خود، شیطنت کرده و راه را برای مراجعه مردم به بیوت نور بستند و مردم را گرفتار مشتابهات ساختند و از دین اسلام دور کردند. این‌گونه است که با همه تاکیدات خداوند و پیامبر(ص) به‌ویژه در عید غدیر، سقیفه بنی‌ساعده را برپا و مفسران قرآن را خانه‌نشین کردند. دشمنان و کافران و منافقان در یک بازی شیطنت‌آمیز، چنان مردم را گمراه کردند که حقیقت اسلام از زندگی مردم جدا شد و مردم پوستین اسلام را وارونه به تن کردند. این‌گونه شد که سبک زندگی مردم از فلسفه زندگی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) متمایز و جدا شد و امت اسلام رنگ و رویی دیگری در فکر و عمل گرفتند و از صبغه و رنگ الهی دور شدند.

امام حسین(ع) خود در بیان علت و فلسفه قیام خویش می‌فرماید که به قصد اصلاح امت قیام کرده تا مردم در فکر و عمل به سبک زیست پیامبر(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) بازگردند که نمایندگان پیشین تفکر الهی و قرآنی بودند. آن حضرت(ع) می‌فرماید: «انّي لم اَخرُج اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظَالِماً و انَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ في اُمَّهِ جَدِّي محمد(ص)، اُريدُ اَن آمُرَ بِالمعروف و اَنهي عَنِ المُنكَر و اسيرُ بِسيرهِ جدّي و سيرَهِ اَبي علي بنِ ابيطالب»؛ من خروج نکردم از برای تفریح و تفرج و نه از برای استکبار و بلندمنشی و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم؛ بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد(ص) است. من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابیطالب(ع) رفتار نمایم.[۱۷] از این عبارت و مانند آن بر می‌آید که سبک زندگی مردم به سبب تغییر در ماهیت فلسفه زیستی که از سوی غاصبان خلافت انجام گرفته، تغییر کرده است و لازم است تا با قیام، اصلاحات انقلابی انجام گرفته و با حذف رهبران فاسد، جامعه اصلاح شود.

از نظر آن حضرت(ع) هرکسی که بر مکتب قرآن و عترت طاهره(ع) باشد نمی‌تواند با مثل یزید بیعت کرده و او را به عنوان رهبر انتخاب کرده و سرنوشت دنیا و آخرتش را به او سپارد؛ زیرا دو فلسفه و سبک زیست متفاوت و متقابل یکدیگر است و امکان ندارد که بتوان میان ظلم و عدل، خوب و بد، حق و باطل، کفر و ایمان جمع کرد. آن حضرت(ع) می‌فرماید: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّهًِْ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهًِْ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَهِ وَ بِنَا فَتَحَ الله وَ بِنَا خَتَمَ اللهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهًِْ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»؛ ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت هستیم، مائیم که ملائکه بر خاندانمان نازل می‌شدند، خدا دنیا را به ما افتتاح نمود و به ما ختم خواهد کرد. یزید مردی فاسق و شراب‌خوار، قاتل مردم بی‏گناه است. او شخصی است که به طور علنی فسق و فجور می‌کند. شخصیتی مثل من ابدا با یزید بیعت نخواهد کرد.[۱۸] آن حضرت(ع) بر اساس همین فلسفه و اینکه دو فلسفه حیات متقابل یکدیگر هستند پذیرش خلافت یزیدی را به معنای نابودی همه زحمات پیامبران می‌داند که از آدم(ع) تا خاتم(ص) برای اسلام زحمت کشیده وخود را به رنج افکنده‌اند. او به عنوان وارث همه پیامبران(ع) می‌بایست در برابر کفری که در قالب اسلام خود را ظاهر کرده قیام کند و اسلام حقیقی را از هر گونه تحریف علمی و عملی نجات دهد. از این رو می‌فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ»؛ آنگاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبری همانند یزید گردند، باید فاتحه اسلام و مسلمانی را خواند و با آن وداع کرد.[۱۹]

امام حسین(ع) می‌بیند که مردم با فریب منافقان، اسلامی را از قرآن برگزیده‌اند که ظلم یزیدی و حکومت و خلافت او را به عنوان جبر الهی و خواسته خداوند می‌پذیرند و می‌گویند که خداوند مشیت کرده و خواسته است و باید پذیرفت. این فکر جبری که برگرفته از آیات متشابهات قرآن است، دام بزرگی برای مسلمان و مسلمانی شد و منافقان طالب قدرت و ثروت به آن آویختند و با قلوب بیمار خود مردم را گمراه کرده و از دین اسلام دور ساختند و فلسفه و فکر و سبک زندگی مردم را دگرگون کردند. بنابراین، امام حسین(ع) می‌بایست با قیام خود نشان دهد که این فلسفه و سبک زیستی که به نام اسلام معرفی و در جامعه نهادینه شده است، ‌ارتباطی به قرآن و اسلام و سنت و سیره پیامبر(ص) و فلسفه بعثت پیامبران ندارد.

فلسفه قیام حسینی(ع) به ما می‌آموزد که همواره باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم که کسانی دین فروش و منافقان با آیات متشابه، حقیقت دین و دینداری را دگرگون کرده و فلسفه و سبک زندگی ما را براساس هواهای نفسانی و خواسته‌های شیطانی شکل دهند. همان طور که در زیارت عاشورا و ادعیه ماثور دیگر از خدا می‌خواهیم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَماتي مَماتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»، «خدایا زندگی و حیات ما را حیاتی همچون حیات محمد(ص) و آلش(ع) و مرگ ما را چون مرگ ایشان قرار ده،» باید خودمان را برای زندگی همانند زندگی و مرگ ایشان آماده کنیم. برای رسیدن به این هدف می‌بایست غیر از دعا خودمان نیز تلاش کرده و با درک فلسفه زیست و سبک زندگی آنان که در روایات به عنوان سنت و سیره ایشان مطرح شده خود را محمدی و علوی و حسینی سازیم. مراجعه به زندگی و سنت و سیره ایشان می‌تواند هرگونه متشابهاتی را که در برابر محکمات قرار می‌گیرد، برای ما تبدیل به محکمات کند و امکان دهد تا ما از هر گونه تشابه تقابلی به تشابه تطابقی برسیم که همه متشابهات هم‌سو و هماهنگ با هم به یک هدف والا و متعالی چون عدالت در جامعه و خدایی شدن در جان و جامعه دعوت می‌کند.[۲۰].

احیاگری

پیامبرگرامی اسلام(ص) درباره امام حسین(ع) می‌‌فرماید: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط»؛ حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده‌ای است از فرزندزادگان انبیاء.

خداوند درآیه ۶۱ سوره آل عمران، امیرمؤمنان علی(ع) را نفس و جان پیامبر(ص) می‌‌شمارد؛ ولی پیامبر(ص) دراین حدیث معتبر، امام حسین(ع) را عین ذات خود معرفی می‌‌کند. در روایات دیگر، نیز پیامبر(ص) درحق امام حسن(ع) یا دختر گرامی‌اش فاطمه زهرا(س) تعابیری چون جگر گوشه و بضعه منی دارد. این بدان معناست که سطح نسبت و ارتباط هر یک از معصومان(ع) با پیامبر(ص) تا چه اندازه است.

هریک از آنان به عنوان نفس پیامبر(ص) هستند و این سطح از نسبت براساس آیات و روایات، ثابت است. اما فراتر از این سطح برخی از آن امامان جایگاه ویژه‌ای دارند نسبت عالی امام حسین(ع) با پیامبر(ص) از جمله نکاتی است که در روایات بسیار از سوی پیامبر(ص) مورد توجه قرارگرفته است.[۲۱].

یکتایی انوار معصومان(ع) و یگانگی نفس آنان

در روایات بسیاری که به حد تواتر معنوی رسیده، این معنا ثابت است که نسبت چهارده معصوم(ع) با یکدیگر نسبت ویژه‌ای است. از جمله پیامبر(ص) می‌‌فرماید: «اول ما خلق الله نوري، ثم فتق منه نور علي فلم نزل نتردد في النور حتي وصلنا حجاب العظمه في ثمانين الف الف سنه، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع»؛[۲۲]؛ اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود، آنگاه نورعلی را از آن نور جدا کرد، و ما همچنان درنور بودیم تا اینکه درطی هشتاد میلیون سال به حجاب عظمت رسیدیم. آنگاه خداوند خلائق را از نورما خلق کرد، و لذا ما مصنوع خدائیم وخلائق مصنوع ما هستند.

ازاین روایت و مانند آنکه بسیار است، این معنا به دست می‌‌آید که نور معصومان(ع) غیر از انواردیگر آفریده‌های خداوندی است و لذا گفته شده که آنان نور واحد یگانه‌ای هستند. این یکتایی درنور، تاثیرات خود را در دنیا نیز به دنبال دارد. از این رو هنگام ورود به عالم ماده و دنیا، نفس ایشان نیز از همان حالت نوری خود بهره می‌‌برد و خداوند از آنان به نفس پیامبر(ص) تعبیر می‌‌کند.[۲۳]

در حقیقت آثار یکتایی نوری در مقام لاهوت، درعالم ملک و ناسوت خود را به شکل یگانگی در نفس نشان می‌‌دهد. اگر خداوند دراین آیه از یگانگی انفس معصومان(ع) وپیامبر(ص) در دنیا و عالم ماده سخن به میان آورده بیانگر یکتایی نوری آنان در مقام لاهوت است.

مقامات خاص و ویژگی‌های انحصاری با نگاهی به آموزه‌های وحیانی قرآن و روایات معتبر می‌‌توان به این نکته رسید که تفاوت‌هایی میان هریک از معصومان(ع) وجود دارد که به نوعی از آن به تفضیل تعبیر می‌‌شود.[۲۴] اینکه در آیات و روایات از اختصاصات النبی(ص) سخن گفته شده به همین معناست. هریک از معصومان در دنیا و عالم ماده اختصاصاتی دارند که ویژه آنان است. این درحالی است که پیامبر(ص) به امیرمؤمنان(ع) نفس و جان خویش می‌‌فرماید که وی نیز همانند پیامبر(ص) وحی را می‌‌شنید و فرشته وحی را می‌‌دید؛ زیرا برای ایشان کشف الغطاء صورت گرفته بود، به گونه‌ای که چیزی بر او مخفی نبود؛ چراکه یکتایی در مقام نوری، آثار خود را در یگانگی در مقام مادی به جا می‌‌گذارد.این معنا را خود امیرمؤمنان علی(ع) این گونه در نهج البلاغه تبیین می‌‌کند:

«هرساله درکوه حراء مجاور می‌‌شد و فقط من او را می‌‌دیدم. با چشم خویش نور وحی و رسالت را دیدم و رایحه نبوت را استشمام کردم و باگوش خویش ناله شیطان را در هنگام نزول وحی بر رسول خدا(ص) شنیدم. و عرض کردم ای رسول خدا این صدای ناله از کیست فرمود: این ناله شیطان است از آن جهت که او را نپرستند نومید و مأیوس است. همانا تو می‌‌شنوی آنچه را من می‌‌شنوم و می‌‌بینی آنچه را من می‌‌بینم، مگر آنکه تو پیامبر نیستی و لکن وزیری و به‌طور قطع تو برخیر و نیکویی هستی.[۲۵].[۲۶].

حرکت حسینی و حرکت محمدی

اما با همه اینها درعالم ماده و دنیا، تقسیم کاری شده و هریک از امامان مسئولیتی را به عهده گرفته‌اند و اختصاصاتی براساس این مسئولیت‌ها نیز دارند.

برپایه این مسأله، امام حسین(ع) نیز مسئولیتی خاص به عهده گرفته است. براساس این مسئولیت پیامبر(ص) نسبت خویش را با او چنین بیان می‌‌کند: حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم. این تعبیر فراتر از تعبیر نفس است. به این معنا که نوعی یکتایی حتی درعالم ماده میان امام حسین(ع) و پیامبر(ص) وجود دارد؛ زیرا مسئولیتی که امام حسین(ع) پس از پیامبر(ص) به عهده می‌‌گیرد، از سنخ مسئولیت پیامبر(ص) است. به این معنا که اگر پیامبر(ص) همه اسلام است و حقیقت دین به ایشان، تمام و کمال یافته و احیا و اصلاح شده است، نقش احیاگری و اصلاح گری پس از فترتی به عهده امام حسین(ع) نهاده می‌‌شود و حرکت حسینی همان حرکت محمدی است.

اتحاد کامل که به شکل یکتایی درعبارت فوق بیان شده، این امکان را می‌‌دهد تا هرگونه تشکیک و تردید درباره امام حسین(ع) و نهضت و قیام او برطرف شود؛ زیرا اگر به بخشی از وجود خود چون نفس و یا بضعه اشاره می‌‌کرد؛ دیگران می‌‌توانستند این همانندی را در بخشی از وجود و افعال و افکار و اندیشه‌ها و نیز سنت و سیره امام حسین(ع) محدود کنند و بگویند که رفتار ایشان درهمه مسایل و ابعاد همان سنت و سیره پیامبر(ص) نیست و تنها در اموری خاص که از سوی پیامبر(ص) و سنت و سیره ایشان تأیید شده می‌‌باشد اما هنگامی که پیامبر(ص) یکتایی وجودی را درعالم مادی برای خود و امام حسین(ع) اثبات می‌‌کند؛ بدان معنا خواهد بود که امام حسین(ع) همان حقیقت وجودی پیامبر(ص) است وهرگونه تشکیک و تردیدی درسنت و سیره امام حسین(ع) به معنای تردید و تشکیک در حقانیت پیامبر(ص) خواهد بود.[۲۷].

مسئولیت اصلاح و احیاگری

براین اساس حقیقت وجودی امام حسین(ع) همان حقیقت وجودی پیامبر(ص) است و امام حسین(ع) همان نقش را درهستی ایفا می‌‌کند که پیامبر(ص) ایفا می‌‌کند و تنها تفاوت دردوره زمانی است. به این معنا که پیامبر(ص) در زمانی به این شکل تجلی یافته و در زمانی دیگر به شکل امام حسین(ع) خودنمایی و مظهریت یافته است. براین اساس، حرکت اصلاحی امام حسین(ع) همان حرکت اصلاحی پیامبر(ص) است.

اگر پیامبر احیاگر دین اسلام به عنوان یک حقیقت مستمر از زمان هبوط آدم(ع) به زمین تا قیامت است، امام حسین(ع) جلوه و مظهر دیگر از همان حقیقت احیاگری پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) با این عبارت کوتاه «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» برآن است تا حقیقت وجودی امام حسین(ع) و مسئولیت ایشان را در هستی تبیین کند. براین اساس، نقشی که امام حسین(ع) در عالم هستی ایفا می‌‌کند همان نقش پیامبر(ص) است.

این بدان معنا خواهد بود که اگر پیامبر(ص) حقیقت دین را احیا و اصلاح و اتمام و اکمال کرده، امام حسین(ع) در برهه‌ای دیگر از زمان همان کار را انجام داده است. بنابراین، حضرت رسول(ص) با این حدیث، فراتر از کمال اتحاد روحی و اتصال معنوی و پیوند قلبی بین خود و حسین بن علی(ع) را بیان فرموده‌اند؛ زیرا این اتصال چنان است که به یکتایی انجامیده و فراتر از مشابهت در موردی یا مواردی است. پس اگر وجود امام حسین(ع) نبود، هرگز چیزی به نام اسلام و دین در جهان باقی نمی‌ماند و آن حضرت(ع) با انجام درست مسئولیت خویش، توانست همانند پیامبر(ص)، اسلام را احیا و اصلاح و اکمال و اتمام بخشد.

در حقیقت، شرایط زمانی که امام حسین(ع) قیام خویش را در آن بر پا می‌‌دارد همانند زمان قیام پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) با عصر جاهلی مواجه بود که از دین و کتاب و هدایت چیزی باقی نمانده بود و پوستین وارونه دین، در اشکال جاهلی آن حتی با نام اهل کتاب عرصه را بر حقیقت دین تنگ ساخته بود و الماس فریب، جایگزین گوهر واقعی اسلام حقیقی و هدایتی شده بود. دراین زمان، پیامبر(ص) مسئولیت می‌‌یابد تا حقیقت دین را زنده کند و اسلام را به تمام و کمال به جهانیان بشناساند و علیه دینها و شرایع دروغین و تحریف شده قیام کند و ریشه آنان را بسوزاند.

امام حسین(ع) نیز در زمانی قیام می‌‌کند که دین جاهلی به نام دین اسلام حاکمیت را در اختیار گرفته و گفتمان جوامع بشری شده است. اگر پیامبر(ص) قیام نمی‌کرد و آن همه اذیت و آزارها را تحمل نمی‌کرد «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» هرگز اسلام نمی‌توانست در صحنه هستی پاگیرد و حقیقت دین برای توده‌ها آشکار شود؛ همین شرایط نیز برای امام حسین(ع) پیش می‌‌آید و ایشان ناچار می‌‌شود تا با خون خود خط هدایت رانشان دهد و از خطوط دروغین جدا سازد.

خط سرخی که امام حسین(ع) با خون خویش ترسیم می‌‌کند، خط قرمزی است که حقیقت و باطن دین را از دین وارونه و پوستین دروغین دین جدا می‌‌سازد و تسویل شیطان و تزیین ابلیس را رسوا می‌‌کند. در زمانی که ایشان قیام می‌‌کند، حقیقت دین با خون ایشان روشن می‌‌شود به گونه‌ای که دیگر تا قیامت نمی‌توان به سادگی مرزهای حق و باطل را برداشت و با متشابهات و شبهات و فتنه‌ها، به جنگ اسلام حقیقی رفت؛ زیرا همواره خط قرمزی میان حق و باطل کشیده شده است که به سادگی برای هرکسی که خواهان فهم باشد، روشن می‌‌شود.

تا پیش از خط سرخی که امام حسین(ع) میان حق و باطل و اسلام راستین و دروغین کشید، همواره این خطر وجود داشت که حق و باطل درهم آمیزد و حتی اهل بصیرت را فریب دهد؛ اما با این خط سرخ خونین امام حسین(ع)، به سادگی می‌‌توان حق و باطل را شناخت و راه حق را شناخت و پیروی کرد.

پیامبر(ص) در عبارت فوق الذکر می‌‌خواهد بگوید خونی که از ذبیح الله بر زمین جاری می‌‌شود و اسلام حقیقی را از اسلام دروغین جدا می‌‌کند، خون پیامبر(ص) است؛ زیرا وجود حسینی همان وجود پیامبری است؛ چراکه هر دو حتی در عالم ماده و در دنیا، از نوعی یکتایی برخوردارند که از یگانگی در نفس فراتر است. خونی که در کربلا از امام حسین(ع) جاری می‌‌شود همان ثارالله و خون خداوند است که در پیکر پیامبر(ص) جاری بوده است. این قیام نیز انقلاب پیامبری است؛ بنابراین هرگونه تشکیک در این انقلاب به معنای تشکیک در حقانیت و صداقت انقلاب پیامبر(ص) است.

از این رو دشمنان هنگامی که با خط سرخ خون امام حسین(ع) مواجه شدند، عرصه کار را بر خود تنگ یافته و به سرعت رسوا شدند، به گونه‌ای که حتی در روزگار پس از هزار سال هنوز سرخی خط حسینی است که راهنمای مرزبندی میان حق و باطل است.

این که پیامبر(ص) امام حسین(ع) را ذبیح می‌‌داند، از آن روست که این تقوای الهی درمیان جامعه به خون حسینی جاری شد و انسان‌ها توانستند، درخط سرخ و خونین امام حسین(ع) خط هدایت الهی را به روشنی بیابند و در آن مسیر حرکت کنند.

حرکت اصلاحی و احیاگری امام حسین(ع) حقیقت اسلام را زنده کرد، نه آنکه حرکت تشیع را زنده یا ایجاد کرده و یا یک مکتب و مذهبی را در کنار دیگر مذاهب پدید آورده باشد، بلکه حرکت امام حسین(ع) همان حرکت پیامبر(ص) و در ادامه آن می‌‌باشد و کاری که امام حسین(ع) انجام می‌‌دهد همان کاری است که پیامبر(ص) انجام می‌‌دهد؛ زیرا شباهت آن دو، شباهت کامل وجودی است و این عینیت تا حد یگانگی بلکه یکتایی کشیده شده است.

اینکه آن حضرت می‌‌فرماید: «و إنّي لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ في اُمَّةِ جَدّي اُرِيدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهي عَنِ الْمُنكَرِ و أسِيرُ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السّلام»؛ به راستی که من از روی استکبار درمقابل حق و یا به قصد ستمگری و فساد قیام ننمودم بلکه به جهت اصلاح درامت جدم که درود خداوند بر او و خاندانش باد بپاخاستم؛ (و از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر را خواستارم و (دراین راه) به سیره جدم و پدرم علی ابن ابیطالب رفتار خواهم نمود؛ به این معناست که دیگرانی، که حقیقت وجودی آن حضرت(ع) را درک نکرده‌اند، بدانند که حرکت او ادامه حرکت اصلاحی پیامبر(ص) است؛ وگرنه اگر کسی به حقیقت وجودی آن حضرت(ع) براساس سخنان پیامبر(ص) توجه می‌‌کرد، در می‌‌یافت که خود پیامبر(ص) در کالبد حسینی است که قیام کرده است و این قیام امام حسین(ع) از باب مظهریت ازپیامبر(ص) و یا عینیت از اوست. وقتی ما سخن از فنای ذاتی می‌‌کنیم؛[۲۸]دست کم این است که خداوند از دست او استفاده می‌‌کند ولی در مرتبه برتر، خدا و بنده یکی است و نمی‌توان تفکیک کرد؛ چنان که آن معصومان(ع) درباره نسبت خود با خدا چنین گفته‌اند: نزلونا عن الربوبیه و قولو فینا ما شئتم؛ ما را از ربوبیت پایین‌تر دارید و هرچه خواستید در توصیف مقامات ما بگویید.

این حالت و نسبت میان پیامبر(ص) و امام حسین(ع) همان‌گونه است که امامان(ع) درباره نسبت خود با خدا آن را گفته‌اند: لذا مع الله حالات نحن فیها هو و هو نحن و هو هو و نحن نحن؛ برای ما خداوند حالاتی است که در آن حال ما او هستیم و او ما هست درحالی که او او و ما ما هستیم. به این معنا که حضرت امام حسین(ع) هرچند که امام حسین(ع) است، ولی حقیقت امام حسین(ع) همان حقیقت پیامبر(ص) است. براین اساس همه حرکتهای امام حسین(ع) الگو و اسوه است و ایشان سخن و حکمش همان حکم الله و حکم پیامبر(ص) می‌‌باشد و هرگونه تشکیک دراین باره نارواست.

پیامبر(ص) با بیان یگانگی و یکتایی وجودی خود و امام حسین(ع) خواسته است تا هرگونه تشکیک و تردیدی را نسبت به حقیقت راه و کلام و سخن امام حسین(ع) بزداید و اجازه ندهد تا دیگران در آینده نسبت به حرکت سرخ حسینی که قدرت تشخیص مردم را نسبت به حق و باطل افزایش می‌‌دهد، تشکیک روا دارند و یا بخواهند مشابهت را در بخشی یا جنبه‌ای محدود سازند و اینگونه حرکت اصلاحی امام حسین(ع) را مورد تشکیک و تردید قرار دهند و همچنان اسلام جاهلی و وارونه را به نام اسلام واقعی به جهانیان معرفی کنند. حرکت سرخ امام حسین(ع) و خط خونینی که از کربلا در تاریخ بشریت ترسیم شده، این فرصت عظیم را برای مردم فراهم کرده تا با کوچکترین درنگ، حق را از باطل بازشناسند و اسلام واقعی و حقیقی را از اسلام دروغین و جاهلی تشخیص دهند. این هنری است که خط سرخ امام حسین(ع) در جهان نشان داده و هرگز از میان نمی‌رود و هیچ چیزی نمی‌تواند آثار آن را از میان بردارد.[۲۹].

منابع

پانویس

  1. ﴿الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است * همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند * و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده‌اند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند * آنان از (سوی) پروردگارشان به رهنمودی رسیده‌اند و آنانند که رستگارند * گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۱-۵ و آیه ۳۸.
  2. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  3. ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  4. ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست،» سوره واقعه، آیه ۷۸-۷۹.
  5. ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند» سوره نور، آیه ۳۶.
  6. ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  7. ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار می‌کند و پروردگار شما داناتر است که چه کس رهیافته‌تر است» سوره اسراء، آیه ۸۴.
  8. ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  9. ﴿قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ * قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «دیوساری از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی برایت می‌آورم و من در این کار بسی توانمند درستکارم * آنکه دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۳۹-۴۰.
  10. ﴿الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا «آنکه آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ او (خداوند) بخشنده است، درباره او از (داننده) آگاهی بپرس!» سوره فرقان، آیه ۵۹.
  11. ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  12. ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ «کسانی که عرش خداوند را برمی‌دارند و پیرامونیان آن، با سپاس پروردگارشان را به پاکی می‌ستایند و بدو ایمان می‌آورند و برای مؤمنان آمرزش می‌خواهند که: پروردگارا! بخشایش و دانش تو همه چیز را فراگیر است پس، آنان را که توبه آورده و از راه تو پیروی کرده‌اند بیامرز و از عذاب دوزخ باز دار» سوره غافر، آیه ۷.
  13. «الف، لام، را؛ (این) کتابی است که آیاتش استواری یافته سپس از سوی فرزانه‌ای آگاه آشکار شده است؛» سوره هود، آیه ۱.
  14. «خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که» سوره زمر، آیه ۲۳.
  15. ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
  16. منصوری، خلیل، قیام امام حسین احیا کننده سبک زندگی اسلامی.
  17. مقتل خوارزمی، ج۱ص۱۸۸
  18. لهوف، سید بن طاووس، ص۱۷
  19. لهوف، ص۱۲
  20. منصوری، خلیل، قیام امام حسین احیا کننده سبک زندگی اسلامی.
  21. منصوری، خلیل، امام حسین حقیقتی از جنس پیامبر اکرم.
  22. مشارق انوار الیقین، ص۳۹
  23. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  24. بقره،آیه ۲۵۳ و آیات دیگر
  25. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ یا خطبه قاصعه
  26. منصوری، خلیل، امام حسین حقیقتی از جنس پیامبر اکرم.
  27. منصوری، خلیل، امام حسین حقیقتی از جنس پیامبر اکرم.
  28. ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه 17.
  29. منصوری، خلیل، امام حسین حقیقتی از جنس پیامبر اکرم.