امان بودن اهل بیت در حدیث امان به چه امری دلالت میکند؟ (پرسش)
امان بودن اهل بیت در حدیث امان به چه امری دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
امان بودن اهل بیت در حدیث امان به چه امری دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | امامت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «امامت اهل بیت» در اینباره گفته است:
«آنچه در معنا و مدلول این حدیث نقش مهمی دارد این است که روشن شود منظور از “امان بودن اهل بیت” برای اهل زمین چیست؟ در ادامه به بررسی احتمالات مربوط به امان بودن اهلبیت (ع) برای اهل زمین یا امت اسلامی در این روایت میپردازیم:
- نشانه بودن: احتمال اول آن است که حدیث در صدد بیان یک نشانه است؛ نشانهای که صرفاً به عنوان یک علامت بوده و بیش از آن چیزی را نمیرساند، مانند سیاه که نشانه مجلس عزا است. طبق این احتمال، حدیث بر افضلیت و امامت اهلبیت (ع) دلالتی ندارد؛ زیرا نشانه به خودی خود، ملازم با برتری نیست. از مطالبی که در تبیین احتمالات بعدی بیان خواهیم کرد، نادرستی این احتمال روشن خواهد شد.
- نقش تکوینی و فاعلی داشتن در جهان: وجه دوم، آن است که گفته شود مدلول حدیث، بیانگر یک رابطه حقیقی تکوینی است، به این معنا که میان اهلبیت (ع) و عالم، رابطه علّی و معلولی برقرار است و وجود اهل بیت در سلسله علل تکوینی آن قرار دارد، هم از جهت علّت فاعلی و هم علت غایی.
معنای علیت فاعلی اهل بیت در نظام عالم این است که آنان به اذن الهی در ایجاد و تدبیر این عالم نقش آفرینند. این معنا، تفویض باطل را به همراه ندارد؛ زیرا تفویض آن است که نقش آنها به صورت مستقل و در عرض فاعلیت الهی باشد؛ به این معنا که خداوند آفرینش و تدبیر عالم را به آنان واگذار کرده است. این معنا قطعاً باطل است و معنای صحیح آن است که اهل بیت (ع) در طول فاعلیت الهی و به اذن الله در خلقت و تدبیر عالم نقش آفریناند.
برای روشن شدن مسأله به نفس انسان و افعال آن مثال میزنیم. نفس انسان که مختار است کارهایی را به عنوان فاعل انجام میدهد. برخی از این کارها جوانحی و مربوط به درون است، مانند فکر کردن، اراده کردن، ایمان آوردن و انکار کردن. و برخی کارها جوارحی و مربوط به جنبه بیرونی انسان است. افعال جوانحی نیز فعل اختیاری انسان به شمار میآید و لذا مورد تکلیف و پاداش و کیفر واقع میشود. هر چند انسان فاعل افعال خویش است، اما در عین حال بالذّات نبوده و استقلالی ندارد، و الا اگر رابطه آن را با خداوند قطع شده بدانیم همان تفویض باطل خواهد بود.
نظام عالم، نظامی طولی است و ملائکه الهی به اذن الله مدبّرات امر هستند: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا﴾[۱]. آنان در بارش باران، وزش باد و سایر اموری که در این عالم رخ میدهد نقش دارند. البته این مسأله با تأثیر عوامل طبیعی منافاتی ندارد. و لذا وقتی کبریتی روشن و توسط آن، اجاق گاز روشن میشود، هم علل طبیعی و هم نفس انسان و هم ملائکه در طول یکدیگر و در طول فاعلیت الهی نقش دارند.
حال اگر فرض کنیم نفس انسانی آن قدر قوی باشد که بتواند فراتر از تصرفاتی که در قلمرو وجودی خود انجام میدهد، به اذن الله در کالبد عالم و ملکوت آن نیز اثر بگذارد، امر محالی رخ نداده است. نه محال ذاتی است و نه محال غیری. و نیز این مسأله منافاتی با توحید هم ندارد؛ زیرا اگر چنین فعلی که به اذن الله است با توحید منافات داشته باشد در آن صورت تاثیر هر کدام از ما در روح و بدنمان نیز با توحید منافات خواهد داشت. در مسأله شرک، فرقی میان فعل کوچک و بزرگ نیست. اگر کسی بگوید چشم خود را مستقلاً و بدون اذن الهی میبندد، شرک است، اما اگر بگوید کوه را به اذن الله جابهجا میکنم شرک نیست. هیچ کس بدون اذن الهی سر سوزنی تاثیر مستقل ندارد. بنابراین اگر کسی بالاترین افعال را به اذن الله انجام دهد، مانند این که مظهر اماته و إحیاء الهی باشد، شرک نخواهد بود؛ زیرا او در این کار مظهر و مجرای فیض الهی است.
همانطور که نفس انسان در روح و بدن اثر میگذارد و این امر هیچ منافاتی با فاعلیت الهی ندارد، اهلبیت (ع) نیز در نظام عالم تکوین اثر دارند و این امر منافاتی با فاعلیت الهی ندارد؛ زیرا فعل آنها در طول فعل الهی و به اذن او میباشد. این، معنای نقش فاعلی اهلبیت در خلقت عالم است.
در روایات، زیارات و ادعیهای که از امامان اهلبیت (ع) نقل شده، دلایل و شواهد روشنی براین مطلب وجود دارد:
- در فقرهای از زیارت جامعه کبیره[۲] درباره اهلبیت پیامبر (ص) چنین آمده است: «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ»: خداوند عالم ملک و ملکوت را به واسطه شما آغاز کرده و به واسطه شما پایان میدهد (در عالم ممکنات شما نقطه آغاز و پایانید) و به سبب شما باران نازل میکند و آسمان را از این که بر زمین فرو افتد نگاه میدارد و غم و اندوه و مشکلات را برطرف میسازد”[۳]. جمله «بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهلبیت پیامبر (ص) در جهان طبیعت و کلیت نظام خلقت است. و عبارت «إِلَّا بِإِذْنِه» به فروپاشی نظام طبیعت به هنگام پایان یافتن عمر دنیا اشاره دارد. و جملههای «وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ»، «وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهلبیت (ع) در حوادث جزئی عالم طبیعت است. روشن است که چنین نقش و جایگاهی که اهلبیت (ع) در نظام آفرینش دارند، مسألهای اعتباری و قراردادی نیست؛ بلکه ناشی از مقام و مرتبه وجودی آنان در عالم وجود است. آنان به دلیل قرب وجودی بیشتری که به خداوند متعال دارند، از چنین نقش و جایگاهی در عالم آفرینش برخوردارند. بر این اساس، پیامبر اکرم (ص) که از نظر مقام و مرتبه وجودی بر آنان برتری دارد، در سطحی بالاتر از اهلبیت (ع) دارای نقش سببی و فاعلی در جهان آفرینش میباشند.
- در فقرهای از زیارت مطلقه امام حسین (ع) چنین آمده است: خداوند متعال به واسطه شما خاندان پیامبر (ص) آنچه را میخواهد، محو و اثبات میکند، و طوق ذلت را از گردن ما میگشاید و زمین درختانش را میرویاند و میوههایش را بیرون میدهد. به واسطه شما زمین تسبیح میگوید و کوهها در زمین استقرار دارند. اراده خداوند در مقادیر امور، به سوی شما فرو میآید و از خانههای شما صادر میشود[۴].
- محدث کلینی در حدیثی مسند از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: “خداوند، ما را نیکو آفرید و ما را چشم خود میان بندگانش، و زبان گویای خود میان آفریدگانش، و دست گسترده خود با مهربانی و رحمت بر بندگانش، و وجه خود که بهوسیله آن به او توجّه میشود و دری که از آن به سوی او راه یافته میشود و خزائن خود در آسمان و زمین قرار داد... به واسطه عبادت ما، خداوند عبادت شد و اگر ما نبودیم، خداوند عبادت نمیشد[۵]. این که امامان (ع) چشم، زبان، دست و وجه خداوند به شمار آمدهاند، مقصود این نیست که خداوند، جسم است و دارای اعضای جسمانی است. در روایات اهلبیت (ع) با صراحت تمام هر گونه تجسیم و تشبیه درباره خداوند رد شده است؛ بلکه مقصود این است که نگاه، گفتار و رفتار امامان (ع) همگی جنبه خدایی دارد و آنان مظاهر صفات و مجاری افعال الهی میان مردم میباشند و پس از پیامبر (ص) جز از طریق ارتباط با امامان اهلبیت (ع) و پیروی از آنان نمیتوان راه و رسم خداپرستی را به طور کامل شناخت. و جمله «بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ» و سه جمله پس از آن دلالت بر نقش فاعلی و تأثیر تکوینی امامان (ع) دارد. و چون این تاثیرپذیری در طول اسباب و علل طبیعی است، با نظام عالم طبیعت هیچ گونه ناسازگاری ندارد.
- در حدیثی که اصبغ بن نباته از ابن عباس و او از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده، درباره امیرالمؤمنین (ع) و امامان از ذریه او آمده است: خداوند به واسطه آنان آسمان را از این که بر زمین واقع شود مگر به اذن او، نگاه میدارد. و به واسطه آنان کوهها را حفظ میکند، تا زمین آرامش یابد. به واسطه آنان، برای آفریدههای خود، باران نازل میکند و به واسطه آنان، گیاهان را میرویاند[۶].
- امیرالمؤمنین (ع) در فرازی از نامهای که به معاویة بن ابیسفیان نوشته فرموده است: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۷]؛ ما ساختههای پروردگارمان هستیم، و مردم (به اذن و مشیت الهی) ساختههای ما هستند. در این که مقصود از صُنع در کلام امیرالمؤمنین (ع) چیست، دو احتمال وجود دارد: یکی این که مقصود، صنع تکوینی است و دیگری این که مقصود، صنع تشریعی است. بنابر احتمال اول، معنای سخن امام (ع) این است که پیامبر (ص) و خاندان معصوم آن حضرت (ع) آفریدههای بیواسطه خداوند میباشند و دیگران، آفریدههای با واسطهاند و وجود آنان در پیدایش دیگر انسانها نقش و تأثیر تکوینی و فاعلی دارد. بنا بر احتمال دوّم، معنای کلام امام (ع) این است که هدایت و تربیت معنوی پیامبر (ص) و اهلبیت معصوم (ع) از جانب خداوند متعال و بدون واسطه است و هدایت و تربیت معنوی دیگران به واسطه آنان میباشد. برخی از شارحان نهجالبلاغه کلام امام (ع) را بر معنای دوم حمل کردهاند[۸]، ولی کلام امام (ع) مطلق است و هر دو معنا را شامل میشود. این دو احتمال، از قبیل دو معنای متباین نیست، تا استعمال لفظ در بیش از یک معنا لازم آید؛ بلکه دارای یک جامع مشترک است و آن، فعل و صنع الهی است که هم جلوه تکوینی دارد و هم جلوه تشریعی. کلمه صُنع نیز در هر دو مورد به کار میرود؛ هر چند استعمال آن در فعل تکوینی رایجتر است و این وجه میتواند احتمال اول را تقویت کند. وجه دیگری که احتمال او را تقویت میکند، این است که اگر مقصود، صُنع تکوینی باشد، عمومیت کلام حفظ خواهد شد؛ زیرا صنع تکوینی همه انسانها را شامل میشود؛ ولی صنع به معنای تربیت یافته و هدایت یافته توسط امامان اهلبیت (ع) عمومیت ندارد؛ چرا که بسیاری از افراد - و از جمله معاویه که مورد خطاب امام (ع) بوده است - از هدایت و تربیت امامان (ع) بهرهای نگرفتهاند، مگر این که مقصود، شأنیت و قابلیت صنع معنوی و تربیتی باشد، نه فعلیّت آنکه با سیاق کلام امام (ع) سازگاری ندارد؛ زیرا مقصود از صنع در صدر کلام «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا»، صنع فعلیت یافته است، نه شأنیت و قابلیت آن. حاصل آن که، صنع در کلام امام (ع) را یا باید به صنع تکوینی تفسیر نمایم، یا بر معنای مطلق آنکه شامل صنع تکوینی و معنوی باشد، حمل کنیم. در هر دو صورت، سخن امام (ع) بر نقش تکوینی امام در نظام خلقت دلالت میکند. از کلام ابن ابی الحدید معتزلی (م ۶۵۶ ه) به دست میآید که وی صنع در کلام امیرالمؤمنین (ع) را به معنای مطلق آن تفسیر کرده است که صنع تکوینی و تشریعی را شامل میشود[۹].
- در توقیعی که از ناحیه مقدسه ولی عصر (ع) صادر شده، آمده است: «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا»[۱۰] در این توقیع شریف، به جای کلمه “ناس” کلمه “خلق” به کار رفته است که همه آفریدههای الهی را شامل میشود، چنان که به جای «صَنَائِعُ لَنَا»، «صَنَائِعُنَا» به کار رفته است که در معنا تفاوتی ایجاد نمیکند. مقصود از هر دو تعبیر یک چیز است و آن، واسطه بودن امام (ع) میان خدا و خلق است که میتواند هم تکوینی باشد و هم تشریعی.
- حموینی شافعی (م ۷۳۰ ه) در کتاب “فرائد السمطین” در حدیثی از امام سجاد (ع) روایت کرده است که فرمود: ما خاندانی هستیم که خداوند به واسطه ما، آسمان را از این که جز به اذن او بر زمین واقع شود، نگاه میدارد. به واسطه ما، زمین را از این که ساکنانش را نابود سازد، حفظ میکند. به واسطه ما، باران نازل میکند و رحمت خود را منتشر مینماید و برکات زمین را بیرون میآورد، اگر کسی از ما در زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد خورد[۱۱]. مدلول ظاهری حرف “باء” در جملههایی چون جمله «وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» و «بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ» و «وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ» و «بِكُمْ يَمْحُو ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ» و... سببیت فاعلی است؛ چنان که در کاربردهای مشابه همین معنا مقصود است؛ مانند: ﴿وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ﴾[۱۲] و ﴿وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ﴾[۱۳]. علاوه بر این، حرف “باء” در عبارتهای دیگری که در سیاق عبارتهای یاد شده به کار رفته نیز بر سبب فاعلی دلالت میکند، نه سبب غایی مانند بعبادتنا عبد الله. بدون شک مقصود از “باء” در این عبارت، سببیت فاعلی است، نه غایی. این عبارت در سیاق جمله بنا أثمرت الأشجار و أینعت الثمار قرار دارد[۱۴].
- در روایتی از امام سجاد (ع)، امامان اهلبیت (ع)، هم أمان برای اهل زمین معرفی شدهاند و هم اسباب و وسائط الهی برای برقراری نظم و تدبیر جهان، چنان که فرموده است: “ما، پیشوایان مسلمانان، و حجتهای خداوند بر جهانیان، و بزرگان مؤمنان، و پیشوایان روسپیدان، و موالی مؤمنان هستیم. ما، امان برای اهل زمینیم، همانگونه که ستارگان، امان برای اهل آسمان هستند. ما، کسانی هستیم که خداوند به واسطه ما آسمان را از این که بر زمین فرود آید، حفظ میکند، و به واسطه ما زمین را از این که اهلش را هلاک کند، نگاه میدارد، به واسطه ما باران نازل میکند، و رحمت را منتشر میسازد، و برکات زمین را خارج میکند، اگر در روی زمین، یکی از ما باقی نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد”[۱۵][۱۶]
- نقش غایی امام در نظام خلقت: اهلبیت (ع) علاوه بر نقش فاعلی، سبب غایی خلقت این عالم نیز میباشند. توضیح این که خدای متعال چون کمال مطلق بالذات است هیچ نیازی به هیچ چیزی ندارد. اما او در عین حال، فاعل و ایجاد کننده نیز هست. اکنون سوال میشود هدف او از خلقت این موجودات چیست؟ در این باره مطالبی گفته شده که صحیحترین آنها این است که خداوند متعال هیچ غرضی زائد بر ذات خود ندارد. او هم فاعل بالذّات و هم غایت بالذّات است. فاعلی از فعل خود غرض و غایت دارد که بخواهد با فعل خود، نقص خود را جبران کند، اما خدای متعال غنیّ بالذّات است و هیچ گونه نقص و نیازی در ذات مقدس الهی راه ندارد. او از خلق موجودات هیچ سودی نمیمیبرد، پس چرا خلق میکند؟ پاسخ آن در فهم این مطلب نهفته است که وقتی موجودی در اوج کمالات باشد، سایر موجودات چه انتظاری از او دارند؟ فرض کنیم فردی دارای مرتبهای علمی است که دیگر نیازی به هیچ کس ندارد، او چه علمش را تعلیم دهد و چه ندهد برای او سودی ندارد. حال دیگران چه انتظاری از او دارند؟ اگر او عجز و بخلی نداشته باشد و کارهایش را نیز از روی حکمت انجام میدهد نه هوا و هوس، چه میکند؟ آیا چون نیازی ندارد سکوت میکند؟ یا لازمه کمالات او افاضه به دیگران است؟ پس غایت او مربوط به خود او نیست بلکه مربوط به دیگران است. او چون علمش کامل است افاضه میکند، نه این که چون بخواهد چیزی بهدست آورد، تعلیم میدهد.
نکته دیگر این که اکنون که او میخواهد افاضه کند، به شاگردان خود مینگرد و میبیند برخی دارای استعداد کاملی هستند و برخی ناقصاند. بدون شک، مقصود اصلی او از تعلیم، کسانیاند که استعداد کاملتری دارند، دیگران در مرحله بعد قرار دارند. خداوند متعال خود نیازی به خلق موجودات ندارد، اما در همه این موجودات قابلیت و استعداد وجود دارد. اولین مقصود او در خلق، موجودی خواهد بود که قابلیت بیشتری دارد، و او صفات الهی را بیشتر تجلی میدهد. به همین خاطر ائمه اطهار (ع) فرمودهاند: «نحن أسماء الله الحسنی»[۱۷]. به عنوان مثال اگر دانشگاهی در جایی تأسیس شود هدف از آن، تربیت افرادی متخصص در رشتههای مختلف علمی است. مقصود اصلی از تأسیس این مرکز همین افراد شاخص است و دیگران مقصود ثانوی هستند. به همین خاطر میگوییم در نظام خلقت، هر موجودی که دریافت بیشتری از کمال داشته باشد “غایت اَوّلی” است، و سایر موجودات در مرحله دوم مقصوداند.
اگر در خلقت عالم، قابلیت و استعداد باشد اما خداوند متعال آنها را پاسخ ندهد، خود نقص است. او فیاض علی الإطلاق و الدّوام است. حال با وجود این همه قابلیت در موجودات، اولین مقصود در فعل او موجودی است که استعداد و قابلیت بیشتری دارد. آن موجود است که تجلّی بخشتر صفات الهی است. عالم طبیعت، نباتات و حیوانات دارای رتبه وجودی کمتری از انسان هستند و برای او خلق شدهاند. انسانها نیز به خاطر انسان کامل هستند. هر مرحله پایینتر به خاطر مرحله بالاتر است که مورد توجه قرار گرفته است. اولین توجّهی که از سوی فاعل کامل شده، به فعل کاملتر شده است. این مسأله معنای علیت غایی بودن اهلبیت (ع) در نظام خلقت است.
در روایات اسلامی، به ویژه روایات امامان اهلبیت (ع) دلایل و شواهد بسیاری بر این مطلب وجود دارد. در احادیثی که از طریق فریقین روایت شده، وجود پیامبر گرامی اسلام (ص) غایت آفرینش به شمار آمده است:
- حدیث قدسی «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»؛ اگر تو نبودی، آسمانها را نمیآفریدم[۱۸]، بیانگر این مطلب است.
- در روایتی خداوند متعال خطاب به حضرت آدم (ع) فرمود: “محمد (ص) محبوبترین خلق نزد من است. اگر مرا به حق او بخوانی، تو را میآمرزم و اگر محمد (ص) نبود، تو را نمیآفریدم”[۱۹] (و در حدیث دیگری روایت شده است که خداوند خطاب به حضرت عیسی (ع) فرمود: “به محمد (ص) ایمان بیاور و به هریک از امت خود که او را درک خواهد کرد، دستور بده به او ایمان آورد؛ زیرا اگر محمد (ص) نبود، آدم را نمیآفریدم و اگر محمد (ص) نبود، بهشت و دوزخ را نمیآفریدم...”[۲۰].
- در روایات دیگری نیز آمده است که خداوند متعال، جهان را به سبب پیامبر (ص) و اهلبیت او (ع) آفریده است؛ شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) از پیامبر (ص) روایت کرده است که به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: “ای علی! اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمیآفرید”[۲۱]
- نقش غایی اهلبیت (ع) در نظام تشریعی عالم: بیان این وجه که نقش اهلبیت (ع) در بقاء امت یا بقاء زمین چیست؟ به این صورت است که:
- طبق آیات متعدد قرآن کریم، غرض از آفرینش آسمان و زمین، انسان است: ﴿خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۲۲] و ﴿وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۲۳].
- غرض از خلقت انسان نیز عبادت و پرستش است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۲۴].
- عبادت هم بدون شریعت ممکن نیست؛ زیرا پرستش باید بر اساس راه و رسمی که شارع مقدس بیان فرموده و مرضیّ اوست طی شود، و لذا شریعت امری ضروری و لازم است. اگر کسی در عبادت تابع خودش باشد، در این صورت عبادت نخواهد بود. حقیقت عبادت، خضوع و کرنش در برابر ذات مقدس الهی است، و خداوند است که باید بپسندد چه کاری باعث خضوع بنده میشود. خضوع نیز در هر کار و قالبی نمیگنجد، بلکه برنامه و آیین نامه دارد. منظور از عبادت نیز هر آن کاری است که مرضی خداوند متعال است. قرآن میفرماید: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ﴾[۲۵]. امام صادق (ع) در باره این آیه میفرماید: خدای متعال اطاعت شیطان را “عبادت” وی نامیده است. در آیه دیگر میفرماید: یهود، عالمان خود را ربّ گرفتند و عبادت نمودند: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۲۶]. آنان این گونه نبودند که در مقابل عالمان خود رکوع و سجود کنند، اما اطاعت از دستورات آنان به معنای پرستش و عبادت آنها به شمار آمده است[۲۷].
- این شریعت با پیامبر اکرم (ص) که خاتم الانبیاء است پایان یافته است، اما چون آیین او جاودانه است این شریعت نیز همواره باید تداوم داشته باشد.
- بقای شریعت به همان عاملی نیاز دارد که حدوث آن به آن نیاز داشت، یعنی باید کسانی باشند که دارای مقام عصمت بوده و آن چه خداوند متعال بیان کرده است را بدون کم و کاست در اختیار مردم قرار دهند، در غیر این صورت بقای شریعت به صورت کامل تضمین نخواهد شد. غیر معصوم نیز هر چقدر متّقی باشد باز مصون از خطا نیست.
حاصل آنکه پیامبر اکرم (ص) طبق حدیث امان میفرماید: اهل بیت من کسانی هستند که قوام و بقای شریعت به آنها متکی است و چون قوام شریعت اسلام، تضمین کننده بقای زمین است، پس نتیجه این میشود که وجود اهلبیت (ع) تضمین کننده حیات زمین و اهل آن است. مؤید این مطلب وجوهی است که در برخی نقلهای این حدیث آمده، و در آن اهلبیت، امان امّت از اختلاف[۲۸] و ضلالت[۲۹] دانسته شده است.
نکته: گفتیم که زمین برای بشر است و بشر برای عبادت و طاعت الهی است، و انبیاء این راه را به بشر آموختند. در زمان ما همه شرایع سابق منسوخ شدهاند و تنها شریعت نافذ، شریعت اسلام است. بنابراین طبق حدیث امان، اکنون امّت اسلامی معیار هستند و بقیه اهل زمین، اگر امان دارند به خاطر امّت اسلامی است، و امت اسلامی اگر امان دارند، به خاطر وجود اهلبیت (ع) است. بنابراین اهلبیت (ع) امان اهل زمین هستند. لذا اگر اکنون زمین برقرار است به خاطر امّت اسلامی است، و امت اسلامی به خاطر وجود اهلبیت (ع)برقرار است.[۳۰]
- جایگاه و منزلت ویژه اهلبیت (ع) نزد خداوند متعال: برخی از محققان[۳۱]، جایگاه و منزلت ویژه اهلبیت پیامبر (ص) را به عنوان علت غایی آفرینش جهان بیان کردهاند که حاصل آن چنین است:
- طبق این حدیث شریف، اهلبیت پیامبر (ص) دارای ویژگی و حرمتی هستند که خدای متعال به برکت آنان زمین و آسمان را سر پا نگاه داشته، و اهل زمین به برکت آنها زندگی میکنند. در عرف بشر نیز این گونه سپاسگزاری از برخی شخصیتها صورت میگیرد. اهلبیت (ع) نیز چون در پیشگاه الهی خیلی عزیز هستند، خدای متعال بساط این عالم را به حرمت آنان باقی نگاه داشته است.
- معیار حرمت ویژه داشتن چیست؟ این معیار طبق جهانبینیهای مختلف، متفاوت است. فردی که مادیگرا است کسی را عزیز میداند که مال بیشتری به دست میآورد، کسی که برایش مدرک و مقام دارای اهمیت است، فردی را بزرگ میداند که برخوردار از این ملاک است، اما خداوند متعال همان طور که قرآن کریم میفرماید این ملاک را “تقوا” دانسته است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۳۲]. ارزش و حرمت انسانها در پیشگاه الهی به تقوای آنها معلوم میشود، چنانکه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾[۳۳]. پروردگار متعال در این آیه از مؤمنان میخواهد که اهل تقوا باشند، آن هم تقوایی در خور مقام ربوبی. پس اگر کسی در عالیترین درجه تقوا باشد، عالیترین درجه را نزد خدای متعال داشته و حرمت و عظمت ویژهای دارد.
- تقوا دارای مراتبی است. مرتبه اول تقوا آن است که فرد از آن چه خدای متعال خوش ندارد، پرهیز کند (تقوا به معنای خویشتنداری و پرهیز است). کف تقوا انجام واجبات و ترک محرمات است.
مرتبه دوم تقوا آن است که فرد مستحبات را نیز ترک نکرده و مکروهات را انجام ندهد. چنین فردی همان اهتمامی که مثلاً به اصل نماز دارد، به اول وقت بودن آن میدهد، یا خود را به انجام نوافل مقید کرده است.
مرتبه سوم تقوا آن است که فرد در مباحات نیز مرز نگهدار بوده و به مقداری از آنها استفاده کند که انجام تکالیف دینی به آنها نیاز دارد. مثلاً آن مقداری بخوابد که نیاز بدنش تأمین شده و بتواند عبادات را با نشاط روحی انجام دهد.
مرتبه چهارم تقوا آن است که در تمام حالات همواره به یاد خداوند باشد و هیچ چیزی او را از یاد خدا غافل نکند. او در این مرحله تجسّم ذکر الهی شده است. این درجه، اوج تقوا و همان ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ است. ائمه اطهار (ع) دارای این درجه بودهاند و لذا همواره و در همه امور آن چیزی را میخواهند که خدای متعال میخواهد. در روایتی آمده است، امام باقر (ع) به عیادت جابر بن عبدالله انصاری که بیمار و بستری بود، رفت. امام (ع) بر بالینش نشست و فرمود: “ای جابر! حالت چطور است؟” جابر گفت: در حالی هستم که... بیماری را بر تندرستی ترجیح میدهم. امام باقر (ع) به او فرمود: “اما ما خاندان پیامبر (ص) آنچه را خداوند برایمان میپسندد، میپسندیم...”[۳۴].
خداوند متعال زمین و زمان را به خاطر کسانی خلق کرده است که به این درجه از تقوا رسیده باشند، و اهلبیت (ع) مصداق این مرتبه هستند. قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۳۵] صادقین در این آیه به نحو اطلاق بوده و به معنای صداقت در درجه عالی و در تمام مراتب است.
فخر رازی (م ۶۰۶ق) درباره این آیه میگوید: خداوند مؤمنان را امر فرموده که با “صادقین” باشند. از این جا معلوم میشود که مؤمنان جهت صیانت از خطا باید از کسانی پیروی کنند که از خطا مصون باشند و آنان “صادقین” هستند، و چون این مطلب در همه زمانها تحقق دارد، پس در همه زمانها باید “معصوم” وجود داشته باشد تا مؤمنان از او پیروی کنند[۳۶].
نکته دیگر این که “صادقین” در این آیه همان “صدّیقین” در آیه ۶۹ سوره نساء هستند[۳۷]. براین اساس، دستاورد “مع الصادقین” در دنیا، “مع الصدّیقین” در آخرت است. بنابراین تقوای کامل در همه جهات با عصمت سازگار است، پس گرامیترین افراد نزد خدای متعال اهلبیت عصمت و طهارت (ع) هستند و خدای متعال، جهان را به حرمت آنان خلق کرده و به برکت آنان باقی نگاه داشته است.
نکته: وجوهی که درباره مدلول حدیث امان بیان شد مانعه الجمع نیستند، بنابراین میتوان گفت ملاک حرمت داشتن اهلبیت (ع)، حفظ شریعت، داشتن نقش علیت فاعلی و علیت غایی در نظام عالم است احادیث فراوانی بیانگر افضلیّت، عصمت و امامت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) میباشد، که حدیث “امان” از جمله آن است. مفاد حدیث مزبور آن است که رسول خدا (ص) اهلبیت خود را به ستارگان آسمان تشبیه نموده، و وجود آنان را موجب امنیّت امت دانسته است. از این سخن پیامبر (ص) که اهلبیت را به طور عام و بدون هیچ قید و شرطی، ستارگان هدایت و مایه امنیت امت از اختلاف و ضلالت دانسته، به دست میآید که این رسالت خطیر جز با بهره جستن از علم مطلق و عصمت، امکانپذیر نمیمیباشد، بنابراین اهلبیت (ع) از ویژگیهای مزبور که لازمه امامت هستند، برخوردار بوده و پیروی از آنان واجب میباشد.
از حدیث امان و احادیث بسیاری که با همین مضمون در منابع حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنّت در این باره روایت شده است، به روشنی به دست میآید که مراد از “اهل بیتی” همان نزدیکترین خاندان پیامبر اکرم(ص) میباشند که از ویژگی اعلمیّت، افضلیّت و عصمت برخوردارند و در همه احوال مایه امان امت دانسته شدهاند. آنان همان کسانی هستند که در آیه تطهیر، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث باب حِطّه با دو ویژگی “افضلیّت” و “عصمت” معرفی شدهاند. و از آنجا که این دو ویژگی از لوازم و شرایط امامت به شمار میآیند، حدیث امان بر امامت اهلبیت معصوم پیامبر (ص) دلالت میکند»[۳۸].
پانویس
- ↑ «آنگاه، به فرشتگان کارگزار» سوره نازعات، آیه ۵.
- ↑ زیارت جامعه کبیره یکی از معتبرترین زیارتهای مأثوره است. علامه مجلسی درباره آن گفته است: انها أصح الزیارات سندا و أعمها موردا و أفصحها معنا و أعلاها شأنا؛ زیارت جامعه کبیره از نظر سند، صحیحترین زیارتها و از نظر مورد گستردهترین، و از جهت لفظ، فصیحترین و از جنبة معنا، بلیغترین و از نظر جایگاه، برترین زیارتهاست» (بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۴۴).
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۶؛ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۱۳۱.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۶۴.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۱۱، کتاب التوحید، باب النوادر، ح۵.
- ↑ الاختصاص، ص۲۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج۴، ص۴۳۹-۴۴۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۱.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵۳، ۱۷۸.
- ↑ فرائد السمطین، ج۱، ص۴۵-۴۶.
- ↑ «(و برایتان از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن باغهایی شادیانگیز رویاندیم» سوره نمل، آیه ۶۰.
- ↑ «و از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزییی برآورد، پس برای خداوند، دانسته همتایانی نیاورید» سوره بقره، آیه ۲۲.
- ↑ فصلنامه انتظار موعود، شماره ۲۹، مقاله «نقش فاعلی امام در نظام آفرینش».
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۳۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۸.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۶۶، ح۴۲۷۱.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۶۶، ح۴۲۷۰.
- ↑ علل الشرائع، ص۵.
- ↑ «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ «و آنچه را در آسمانها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۳.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند» سوره توبه، آیه ۳۱.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۸۶-۸۷.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۵، ح۴۷۵۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۲۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۴۰.
- ↑ این وجه را علامه محمد حسن مظفر (م ۱۳۶۷ق) در کتاب دلائل الصدق، ج۲، ص۴۸۳ بیان کرده است.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۱۵، ص۱۴۱.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۲۱.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۳۰-۲۴۵.