قیام توابین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از انقلاب توابین)

توابین به گروهی از شیعیان کوفه گفته می‌شود که پس از حادثه کربلا به خاطر یاری نکردن امام حسین (ع) از کار خود پشیمان شده و در سال ۶۵ هجری به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی قیام کردند. لکن در مقابله با سپاه شام شکست خوردند.

مقدمه

«توابین» (به‌معنای: توبه‌کنندگانلقب گروهی از شیعیان کوفه است که به خون‌خواهی شهدای کربلا قیام کردند. پس از حادثه کربلا، شیعیان کوفه به‌خاطر یاری نکردن امام حسین (ع) پشیمان شده و توبه کردند و زدودن ننگ کوتاهی در نصرت امام را در قیام و انتقام از قاتلان سید الشهدا (ع) دیدند.

سلیمان بن صرد خزاعی را که از اصحاب پیامبر به شمار می‌‌رفت و از چهره‌های بارز شیعه بود به ریاست برگزیده، در خانه او گرد آمدند و هم پیمان شدند تا دست به قیام علیه امویان بزنند. آغاز تصمیمشان در سال ۶۱ هجری بود، لکن زمان نهضت را در سال ۶۵ هجری قرار دادند. در این مدّت، با جذب افراد به گروه خویش و تهیّه سلاح و فراهم کردن امکانات نهضت، پس از مدّتی سازماندهی مخفیانه، سرانجام با جمعیتی ۴۰۰۰ نفری قیام کردند و با شعار «یا لثارات الحسین»، عازم نخیله شدند تا از آنجا به سوی شام حرکت کنند. شروع قیام آنان را در عصر مروان بن حکم، روز چهارشنبه بیست و دوّم ربیع الثانی گفته‌اند[۱].

بر سر تربت سید الشهدا (ع) رفتند و پس از زیارت قبر حسین (ع) و گریه‌ها و ناله‌ها با خدا چنین راز و نیاز کردند: «پروردگارا! ما پسر دختر پیامبرمان را خوار و بی‌یاور ساختیم، گذشته ما را ببخشای و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر مهربانی، بر حسین و یاران شهید و صدّیق او رحمت فرست. ما تو را شاهد می‌گیریم که بر همان راه و هدفی هستیم که آنان جان باختند، پس اگر ما را نبخشایی و رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود»[۲].[۳]

قیام توابین

بعد از حادثه کربلا شیعیان کوفه پس از آنکه به خود آمده و دریافتند که چه گناه بزرگی مرتکب شده‌اند، تصمیم گرفتند آن گناه را جبران کرده و انتقام خون امام حسین (ع) و اهل بیت و یارانش را بگیرند تا شاید اندکی از آن لکه ننگی را که دچارش شده بودند از خود بزدایند. از نهضت‌هایی که به دنبال قیام کربلا به فاصله کوتاهی شکل گرفت، انقلاب مردم کوفه به رهبری سلیمان بن صُرد خزاعی[۴] بود.

رؤسای شیعه کوفه در آن زمان پنج نفر بودند که عبارت بودند از:

  1. سلیمان بن صرد خزاعی که از اصحاب رسول خدا (ص) بوده است.
  2. مسیب بن نجبه فزاری.
  3. عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی.
  4. عبدالله بن وال تیمی.
  5. رفاعة بن شداد بجلی.

و همه این پنج نفر از اخبار و برگزیدگان اصحاب علی (ع) بودند. آنان در خانه سلیمان بن صرد گرد هم آمدند[۵].[۶]

نامه به مدائن

سلیمان بن صُرد نامه‌ای برای سعد بن حذیفه و شیعیانی از مدائن که با او بودند فرستاد و آنان را از شهادت امام (ع) و ظلمی که بر او رفته بود یادآور شده و او را از تصمیم خود و یارانش مبنی بر قیام برای خون‌خواهی مطلع ساخت. سعد بن حذیفه در پاسخ ضمن موافقت با تصمیم او نوشت: هرگاه ما را طلب کنید، ما آماده حرکت و مساعدت هستیم[۷].[۸]

همچنین سلیمان نامه دیگری به همان مضمون برای مثنی بن مخربه که در بصره بود فرستاد، او نیز پاسخ داد که: هر وقت تصمیم به حرکت گرفتید، ما نیز به شما می‌پیوندیم[۹].

هلاکت یزید

جمع‌آوری سلاح و دعوت مردم برای خون‌خواهی همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۶۴ هجری یزید هلاک شد. پس از هلاکت یزید یاران سلیمان بن صرد نزد او آمدند و گفتند: اکنون این ظالم (یعنی یزید) هلاک شده است و موقعیت و قدرت حکومت ضعیف شده است، اگر اجازه دهی ما بر عمرو بن حریث که جانشین عبیدالله بن زیاد در کوفه است شورش نماییم سپس اعلام کنیم که درصدد خون‌خواهی حسین هستیم و قاتلان او را تعقیب نماییم و مردم را برای خون‌خواهی دعوت کنیم.

سلیمان گفت: شتاب نکنید زیرا قاتلان حسین (ع) در کوفه بوده و از افراد سرشناس هستند که بایستی با آنان مبارزه کنیم و اگر باخبر شوند کار را برای شما سخت می‌کنند، پس اگر کسانی که اکنون با ما هستند به پا خیزند، به مقصود نرسند؛ بلکه ابتدا افراد را بفرستید و مردم را دعوت کنید تا با شما همراه شوند. پس شروع به تبلیغ نمودند و گروه بسیاری پس از هلاکت یزید این دعوت را اجابت کردند[۱۰].[۱۱]

آغاز قیام توابین

در سال ۶۵ سلیمان بن صرد یاران خود را نزد رؤسا فرستاد و آنان را گرد هم آورد، آنان در ماه ربیع الآخر همان سال در نخیله اجتماع کردند تا قیام را آغاز کنند. وقتی که سلیمان دید تعدادشان زیاد نیست، "حکیم بن منقذ" و ولید بن عمیر را فرستاد تا در کوفه ندا کنند: «يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ‌» و اینها اولین گروهی بودند که مردم را با این شعار دعوت کردند؛ پس گروهی از مردم اجابت کرده و به نخیله آمدند.

سلیمان به یاران خود گفت: هر کس برای خدا و آخرت بیرون آمده است، از ماست و ما از او هستیم و رحمت خدا بر او باد و هر کس برای دنیا و به دست آوردن غنیمت آمده است، ما را طلا و نقره‌ای نیست و چیزی نداریم به جز شمشیری که حمایل کرده و توشه به مقدار نیاز برداشته‌ایم، پس هر کس را نیتی غیر از این است، با ما نباید.

اصحاب او فریاد زدند: ما طالب دنیا نیستیم بلکه برای توبه و خون‌خواهی فرزند دختر پیامبر بیرون آمدیم[۱۲].[۱۳]

حرکت از کوفه

هنگامی که سلیمان بن صرد با یارانش آماده رفتن به شام برای جنگ با عبیدالله بن زیاد شدند، عبدالله بن یزید و ابراهیم بن محمد بن طلحه ـ که ابن زبیر آنان را در کوفه نصب کرده بود ـ آمدند و با سلیمان صحبت کردند و کسی از قاتلان امام حسین (ع) همراه آنان نبود. آن دو نفر از سلیمان درخواست کردند که رفتن به سوی شام را به تأخیر اندازد تا آمادگی بیشتری پیدا کنند. اما سلیمان و یارانش این پیشنهاد را نپذیرفتند[۱۴].[۱۵]

سلیمان و یارانش شب جمعه پنجم ربیع الآخر سال ۶۵ هجری حرکت کردند، ابتدا به کربلا کنار قبر امام حسین (ع) رفتند و در آنجا یکباره فریاد زده و صیحه سر دادند که گریه کننده‌ای همانند آن روز دیده نشده بود و درود و رحمت بر آن حضرت فرستاده و از آنچه کوتاهی کرده بودند توبه نمودند. آنگاه نزد قبرها رفتند و با آنها وداع نمودند، و به گونه‌ای اجتماع کردند بیشتر از آنچه مردم در کنار حجرالاسود ازدحام می‌کنند[۱۶].[۱۷]

عین الورده[۱۸]

سلیمان و یارانش به سرعت حرکت کردند تا به «عین‌الورده» رسیدند و در غرب آن مستقر شدند. پس از سه روز سپاه شام به نزدیکی «عین الورده» رسید، سلیمان بن صرد خطبه‌ای ایراد کرد و از معاد و آخرت سخن گفت و یارانش را ترغیب به آن نمود، سپس گفت: اکنون که دشمن به سوی شما آمده است، هنگامی که با آنان روبه‌رو شدید صادقانه بجنگید و صبر را پیشه سازید که خدا با صابران است، و اگر کسی از دشمن گریخت او را نکشید و مجروح و اسیر را به قتل نرسانید زیرا این سیره علی (ع) با دشمنان بوده است.

آنگاه گفت: اگر من کشته شدم، امیر بر شما مسیب بن نجبه و اگر او به شهادت رسید، فرمانده شما عبدالله بن سعد و اگر او هم کشته شد، عبدالله بن وال و پس از او رفاعة بن شداد امیر شماست و رحمت خدا بر کسی که بر پیمان خدا استوار بماند.

سپس مسیب بن نجبه را با چهارصد سوار فرستاد و به او گفت: هنگامی که دشمن را دیدی بر آنان حمله کن. مسیب حرکت کرد و بر دشمن یورش برد و برخی از آنان را کشته و گروهی را مجروح کرد و بقیه فرار نمودند، و مسیب و یاران او با غنایمی که به دست آوردند به سوی سلیمان بازگشتند[۱۹].

خبر شکست سپاه شام به عبیدالله بن زیاد رسید، او حصین بن نمیر را با دوازده هزار نفر فرستاد، دو لشکر برابر یکدیگر صف کشیدند؛ شامیان از سلیمان و یارانش خواستند که از عبدالملک بن مروان اطاعت کنند. سلیمان و یارانش گفتند: عبیدالله بن زیاد را به ما تحویل دهید تا او را به قتل برسانیم و شما عبدالملک بن مروان را خلع کنید، ما هم اصحاب ابن زبیر را از عراق بیرون می‌نماییم و امر امت را به اهل بیت پیامبر که آنها صاحبان آن هستند واگذار می‌کنیم.

شامیان نپذیرفتند، پس سپاهیان سلیمان بر لشکر شام حمله کرده و آنان را تار و مار کردند تا اینکه چون شب فرا رسید سلیمان بن صرد و یارانش پیروز میدان بودند.

فردای آن روز عبیدالله هشت هزار نیروی کمکی به فرماندهی شرحبیل فرستاد و روز سوم ادهم بن محرز را با ده هزار نفر دیگر اعزام نمود. وقتی سلیمان چنین دید، پیاده شد و غلاف شمشیر خود را شکست و گفت: ای بندگان خدا! هر کس را عزم سفر به سوی خدا است و توبه از گناه خود کرده، به سوی من آید.

پس گروهی غلاف شمشیرهای خود را شکسته و با سلیمان بر سپاه شام حمله کردند و تعدادی از آنان را کشتند و بسیاری را مجروح نمودند. وقتی سپاهیان شام استقامت سلیمان و یارانش را دیدند، حصین بن نمیر دستور تیراندازی داد و سلیمان بن صرد هدف تیر قرار گرفت و کشته شد[۲۰] و آخرین سخنی که سلیمان در هنگام شهادت بر زبان جاری کرد «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»؛ «به پروردگار کعبه رستگار شدم» بود[۲۱].[۲۲]

چون سلیمان کشته شد، عَلَم را مسیب بن نجبه برداشت و چنان شجاعانه جنگید که همانند آن شنیده نشده بود تا اینکه او نیز کشته شد[۲۳].[۲۴]

عبدالله بن سعد عَلَم را پس از کشته شدن مسیب بن نجبه برداشت و بر سلیمان و مسبب رحمت فرستاد و این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۲۵].

قبیله ازد به یاری او شتافتند و با شامیان مبارزه کردند؛ در این هنگام به او خبر رسید که سعد بن حذیفه از مدائن با یکصد و هفتاد نفر و مشتی بن مخربه با سیصد نفر از اهل بصره حرکت کردند. عبدالله بن سعد گفت: اگر ما تا رسیدن آنان زنده باشیم. پس او نیز کشته شد[۲۶].[۲۷]

رفاعة بن شداد پس از کشته شدن آنها علم را برداشت و گفت: هرکس آهنگ زندگی جاوید را دارد که پس از آن مرگی نیست، با قتال و مبارزه با این گروه به خدا تقریب جوید. سپس به سپاه شام حمله کرد و گروهی را به قتل رساند. پس شامیان آنان را به جایگاه خود بازگرداندند.

ادهم بن محرز یکی از فرماندهان شام هنگام عصر عبدالله بن وال را دید که این آیه را تلاوت می‌کرد ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا[۲۸] پس بر او حمله کرد و ضربتی به دست او زد و گفت: گمان می‌کنم دوست داشتی در کوفه می‌ماندی تا دستت چنین نمی‌شد. عبدالله بن وال گفت: بد گمان کردی، به خدا سوگند من هرگز دوست ندارم که دست تو به جای دست من باشد. ادهم خشمگین شد و بر او حمله کرد و او را به قتل رساند[۲۹]. پس از کشته شدن عبدالله بن وال، باقیمانده باران رفاعة بن شداد پیشنهاد حمله مجدد به شامیان را کردند، او گفت: من پیشنهاد می‌کنم بازگردیم و با سپاه بیشتری آمده تا بر دشمن غالب آییم.

عبدالله بن عوف گفت: اگر بازگردیم، فرسخی بیشتر نرفته دشمن به ما می‌رسد و همه ما را از پای درخواهد آورد؛ اکنون که نزدیک غروب است، تا شامگاه می‌جنگیم و چون شب شد از فرصت استفاده کرده و معرکه را ترک می‌کنیم. پس جنگ را ادامه داده و گروهی از اهل شام را کشتند[۳۰].[۳۱]

بازگشت به کوفه

هنگامی که شب فرا رسید و اهل شام به لشکرگاه خود بازگشتند؛ رفاعة بن شداد هر مجروحی را به بستگانش سپرد و به همراه یارانش حرکت کردند و هفتاد سوار مسلح را در پشت خود قرار داد تا از باقیمانده یارانش مراقبت کنند؛ وقتی به قرقیسا رسید از والی شهر خواست تا مجروحین برای مداوا در آنجا بمانند و سه روز در قرقیسا توقف کرده و سپس کوچ کردند[۳۲].

منابع

پانویس

  1. انصار الحسین، شمس الدین، ص۲۰۵.
  2. ثوره الحسین، شمس الدین، ص۲۶۴.
  3. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۱۳۰؛ جواد محدثی|محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۵۹.
  4. سلیمان بن صرد بن جون خزاعی، نام او در جاهلیت «یسار» بوده است و رسول خدا (ص) او را سلیمان نام نهاد، کنیه او «ابوالمطرف» است. او مردی خیر و فاضل و متدین و عابد بوده است، در آغاز سکونت مسلمانان در کوفه او در کوفه ساکن شد و در میان قوم خود جایگاه ویژه‌ای داشت و در تمام جنگ‌های علی بن ابی طالب با او بود و در جنگ صفین حوشب ذو ظلم را در مبارزه به قتل رسانید. او از جمله کسانی بود که پس از مرگ معاویه به حسین بن علی نامه فرستاد و او را به کوفه دعوت کرد اما وقتی آمد او را یاری نکرد، و هنگامی که حسین کشته شد او و مسیب بن نجبه و عده دیگری که او را یاری نکرده بودند پشیمان شدند و گفتند: ما را توبه نباشد مگر اینکه انتقام خون حسین را بگیریم، پس در اول ماه ربیع الاول سال ۶۵ از کوفه بیرون آمدند و از شام هم سپاه زیادی آمد و در سپاه در «عین الورده» برابر یکدیگر قرار گرفتند و سلیمان بن هر دو مسیب بن نجبه و بسیاری از یاران او کشته شدند و سر سلیمان و مسیب به شام نزد مروان بن حکم فرستاده شد، و عمر سلیمان هنگامی که کشته شد ۹۳ سال بود. اسد الغابه، ج۲، ص۵۲۲.
  5. کامل بن اثیر، ج۴، ص۱۵۱.
  6. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۸۷.
  7. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۵.
  8. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۱.
  9. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۱.
  10. کامل ابن اثیر، ج۱، ص۱۶۱.
  11. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۲.
  12. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۳.
  13. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۷.
  14. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۷.
  15. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۹.
  16. کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۷۸.
  17. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۱۹۹.
  18. عین الورده: نام شهری است معروف از بلاد جزیره که در آن جنگ توابین با سپاه شام رخ داده است.
  19. کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۸۰.
  20. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۸.
  21. تذکرة الخواص، ص۲۸۴.
  22. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۰۳.
  23. تجارب الامم، ج۲، ص۱۱۰.
  24. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۰۴.
  25. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  26. کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۸۳.
  27. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۰۴.
  28. «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  29. کامل ابن‌اثیر، ج۴، ص۱۸۳.
  30. تجارب الامم، ج۲، ص۱۱۱.
  31. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۰۵.
  32. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۰۶.