بحث:آیه ابتلا

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آیه 124 سوره مبارکه بقره به اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیمS پس از آزمودن وی با ابتلائات و آزمون‌های سخت الهی و سربلندی آن حضرت در برابر آن ابتلائات اشاره دارد، از این رو به آیه امامت حضرت ابراهیم یا آیه ابتلاء مشهور شده است. این آیه علوه بر دلالت بر امامت حضرت ابراهیم، بر نیاز مردم در هر عصر و زمانی به وجود امام، ضرورت لزوم عصمت امام و نرسیدن این مقام به ظالمین، بالاتر بودن مقام امامت از نبوت و سایر مقام‌هایی چون عبودیت، رسالت و خلت و نیز بر انتصابی بودن مقام امامت در مقابل نظریه انتخابی بودن آن دلالت دارد.

مقدمه

محوری‌ترین آیه از آیات قرآن که می‌تواند در تبیین مفهوم امامت کمک شایانی کند، آیه ۱۲۴ سوره بقره، معروف به آیه ابتلاست. مفسران نخستین اسلام، همچون برخی از مفسران متأخر[۱]، تلاش خود را در تفسیر این آیه به شناسایی مصادیق امتحانات حضرت ابراهیم S معطوف کرده‌اند[۲].

همچنین از گزارش شیخ طوسی در قرن پنجم هجری، استفاده می‌شود که اصحاب امامیه، برای اثبات عصمت امام، به طور ویژه به این آیه عنایت داشته‌اند[۳]؛ چنان‌که بر اساس منابع موجود تا دوران امام صادق S چنین امری ـ اثبات عصمت امام به وسیله این آیه ـ قابل ردیابی است؛ به طور مثال، هشام بن حکم در مناظره خود با ضرار اباضی مسلک، پس از آنکه می‌گوید شرط امامت، عصمت از گناه است، از این آیه جهت تأیید نظریه خود استفاده می‌کند[۴]. برخی از دانشمندان اهل سنت نیز، پس از آنکه مصداق امام را همان نبی دانسته‌اند، برای اثبات عصمت پیامبران از این آیه مدد جسته‌اند[۵].[۶]

متن آیه

وَإِذِ ٱبْتَلَىٰٓ إِبْرَٰهِـۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَـٰتٍۢ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًۭا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى ٱلظَّـٰلِمِينَ[۷]

مفردات آیه

ابتلا

ابتلاء در لغت عرب

کلمه «ابتلاء» مصدر ثلاثی مزید است از باب افتعال از ریشه «بلاء». این واژه و مشتقات آن در قرآن کریم37 بار در ضمن 34 آیه به کار رفته است. [۸]. در لغت، کلمه «ابتلاء» به معنای آزمون، تجربه و کشف کردن به کار می رود؛ یقال بلاه و ابتلاء اذا اختبره و امتحنه. بعضی در معنای لغوی گفته‌اند: بلاء بر وزن «علم» و به معنای کهنه شدن گویند: بلی الثوب بلی و بلاء؛ یعنی لباس کهنه شد. به غم و اندوه نیز از آن سبب بلاء گویند که بدن را کهنه و فرسوده می کند. [۹]. همچنین گفته‌اند: ان الاصل الواحد فیها هو ایجاد التحول، ای التقلب و التحویل و هذا المعنی ینطبق بجمیع مواردها و مصادیقها من دون ای تجوز او یتکلف فیها و اما الامتحان و الاختبار والابتلاء والتجربه.......... فکل هذه من معانی مجازیه و من لوازم الاصل و آثاره بحسب الموارد [۱۰]. خلاصه آنکه در معنای اصلی واژه بلاء اختلاف است؛ گروهی معنای اصلی آن را آزمایش و اختیار دانسته و گروهی دیگر معنای اصلی آن را دگرگونی و کهنه شدن می‌دانند. در هر حال، معنای آزمایش و اختبار از لوازم معنای اصلی این واژه هستند.

ابتلاء در اصطلاح قرآن

مراد از واژه «ابتلاء» در اصطلاح قرآن، با توجه به ریشه لغوی کلمه که در بردارنده معنای تداوم و تکرار است، عبارت است از مجموعه برنامه‌های مستمر و مداوم که در رابطه با انسان و عملکرد و رفتار وی جاری است. [۱۱]. مفهوم قرآنی «امتحان» و «فتنه» نیز همین است.

به طور کلی بلاء در قرآن به سه معنا به کار رفته است: [۱۲].

  1. آزمایش؛ نَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ[۱۳].
  2. نعمت؛ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ[۱۴] یعنی نعمة عظیمة من ربِّکم.
  3. محنت؛ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ[۱۵]؛ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً[۱۶].

در آیه 124 سوره بقره، مراد از ابتلا، همان کاربری اول و به معنای آزمایش است. [۱۷].

کلمات

طبق آیه ابتلای ابراهیم، خدا ابراهیم را با «کلماتی» آزموده است. مفسران درباره واژه «کلمات» چند نظر ارائه داده‌اند: [۱۸].

  1. خواب حضرت ابراهیمS برای قربانی کردن فرزندش اسماعیلS؛
  2. دستورهایی در زمینه نظافت یا سنت‌های ده‌گانه نظافت و طهارت بدن؛
  3. سی خصلت‌ اخلاقی که در آیه ۱۱۲ سوره توبه، ۳۵ سوره احزاب و آیات ۱ تا ۹ سوره مؤمنون آمده است؛
  4. احتجاج ابراهیمS با پرستشگران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیل؛
  5. آزمودن ابراهیمS با همه تکالیف عقلی و شرعی؛
  6. انجام مناسک حج. [۱۹].

برخی مفسران با این اعتقاد که واژه «کلمات» در آیه همه احتمالات مطرح شده را در بر می‌گیرد، به روایتی از امام صادقS نیز اشاره کرده که منظور از کلمات در آیه پنج‌ تن آل عبا هستند؛ همان افرادی که توبه حضرت آدم به‌واسطه آنها قبول شد. [۲۰].

برخی نیز بر این باورند که اگرچه در قرآن مقصود از «کلمات» بیان نشده است، لکن از سیاق آیه به دست می‌آید: «کلمات» شامل عهدهای ابراهیم با خداوند و همه چیزهایی است که او با آنها آزمایش شد؛ مانند داستان ستارگان، بت‌ها، هجرت و قربانی‌کردن فرزند. [۲۱]. به نظر وی اگر فاعل در فعل (فَاتَمّهنّ) ابراهیم باشد معنای تمام کردن کلمات (فَاتَمّهنّ)، این است که حضرت ابراهیم همه آنچه خدا از او خواسته بود را انجام داد ولی اگر فاعل درفعل (فَاتَمّهنّ) خداوند باشد چنان چه ظاهر آیه همین است در این صورت معنای تمام کردن کلمات این است که خداوند به ابراهیم توفیق داد و او را مساعدت کرد که از عهده آزمون‌ها برآید. [۲۲].

بر این اساس، می توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در آتش توسط نمرود، هجرت از وطن و اسکان ذریه خویش در سرزمین خشک و سوزان عربستان و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در آیه می‌باشد، این نکته نیز روشن است که آزمون‌های یاد شده در دوران نبوت و رسالت ابراهیمS انجام گرفته است.

عهد

عبارت لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۳] در آیه مذکور در حقیقت پاسخی است به درخواست مقام امامت توسط حضرت ابراهیمS برای ذریه خودش و با توجه به سیاق آیه که در مقام بیان رسیدن حضرت ابراهیمS به مقام امامت است، در حقیقت پس از یک عبارت مقدر آمده و در اصل چنین بوده که وقتی حضرت ابراهیمS فرمود: وَمِنْ ذُرِّيَّتِي[۲۴]، خدای متعال نیز چنین پاسخ داد: ان الامامة عهدی و لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۵].[۲۶].

اینکه فرمود امامت عهد من است یعنی امامت همانند نبوّت یک سمت انتصابی است نه انتخابی و جز خدا هیچ کس حق ندارد و نمی‌تواند در این زمینه اظهار نظر کرده (و یا شخص امام را تعیین نماید). چنانچه فرموده است: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۲۷]. بنابراین امامت شورایی، امری نامشروع است چنان که استخلاف نیز ناصحیح است. اجماع امّت حق نصب یا انتخاب امام را ندارد، چنان که اهلّ حل و عقد نمی‌توانند «عهد الهی» را به کسی بدهند یا از او بگیرند...[۲۸].

شاهد دیگر در آیه بر انتصابی بودن امامت: عبارت إِنِّي جَاعِلُكَ[۲۹] است که خدای متعال تعیین امامت را به نصب خویش و حق خود بیان کرده است.

ظالمین

قرآن کریم درباره امام می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۰] خلاصه این برهان چنین است. عاصی و گناهکار ظالم است، امامت که عهد خداوند است به ظالمین هرگز نمی‌رسد. پس امامت هرگز به عاصی و گناهکار نمی‌رسد.

بیان مقدمه اول: از نظر قرآن کریم ظالمین به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱- ظالمین به خدا ۲- ظالمین به مردم ۳- ظالمین به نفس خود، اگر کسی برای خدا شریکی قائل شود، در واقع به خداوند ظلم کرده است. قرآن کریم از قول لقمان حکیم به فرزندش می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳۱] و در آیات دیگری نیز شرک را ظلم معرّفی فرموده است. از جمله ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ[۳۲] و باز می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ...[۳۳]. علاوه بر این قرآن کریم کافران را نیز از زمره ظالمان معرّفی کرده و می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۴] و نگاه کنید: بقره / ۲۵۸) و در آیه دیگری ظلم را به عنوان یکی از آفت‌های ایمان بیان می‌کند: الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۳۵]. تکذیب آیات الهی و دروغ بستن بر خدا نیز از نظر قرآن، مصادیق بارز ظلم محسوب می‌شود. در آیات متعددی این مطلب مورد تأکید قرار گرفته است از جمله وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ...[۳۶].

مفهوم دیگر ظلم که در قرآن مورد استعمال قرار گرفته، ظلم به دیگران و یا تضییع حق دیگران است که در این مورد نیز آیات فراوانی در قرآن وجود دارد، از جمله: وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ[۳۷]

مفهوم سوم ظلم در قرآن ظلم به نفس (گناه) است: می‌فرماید: وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۳۸]. در این آیه ارتکاب فحشاء ظلم شمرده شده است. حاصل این که هر نوع کفر و شرک و انحراف در اعتقادات و یا هر نوع افترا و کذب بر خدا بستن و یا تکذیب آیات الهی و یا ارتکاب گناه و یا تضییع حقوق دیگران ظلم است، و چون امامت و نبوت که عهد الهی است به ظالمین نمی‌رسد، پس امام و پیامبر باید معصوم باشد.[۳۹]

دلالت آیه

دلالت بر امامت ابراهیم(ع)

در اینکه مراد قرآن از مقام امامت حضرت ابراهیمS چیست، آرای مختلفی اظهار شده است که در ادامه به آنها اشاره می‌نماییم.

امامت جهانی

پیشوایی حضرت ابراهیم‏S از ویژگی‏‌های او به شمار می‏‌رود؛ پس از آزمون‏‌های مهم، به ابراهیم ‏Sامامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنت‏‌های توحیدی او پیروی می‏‌کنند.[۴۰].[۴۱].

در تأیید این نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شده است؛ چنانکه در رد ادعای یهود و نصاری در عصر [[پیامبراکرم a]] که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم‏S نسبت می‏‌دادند، یادآور شده است که شایسته‏‌ترین افراد در انتساب به ابراهیم‏S، پیامبر اسلام و پیروان او و کسان هستند که قبل از اسلام از او پیروی می‏‌کردند.[۴۲] و در آیه‏‌ای خداوند به [[پیامبراکرم a]]، وحی کرد که از آیین ابراهیم S، پیروی کند.[۴۳] و در آیه‌‏ای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است.[۴۴].

نقد و بررسی

این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:

  1. موسی، عیسی و پیامبر اسلام‏(ع)، هر یک شریعت مستقلی داشته‌اند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ شریعت پیش از خود است، نمی‏‌توان گفت که این پیامبران پیرو شریعت ابراهیم‏S بوده‌‏اند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور،روح وگوهر آیین ابراهیم‏S یعنی یکتاپرستی و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است؛ چنانکه فرموده است: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۴۵]دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
  2. قرآن کریم ابراهیم‏S را شیعه نوح‏S دانسته است. [۴۶] و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوح‏S بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم‏S در مسیر توحید و مبارزه با شرک و جاهلیت، روش نوح‏S را برگزیده بود؛ پیروی پیامبران پس از ابراهیم‏S از آیین او نیز به همین معنا است.
  3. ابراهیم‏S مقام امامت را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و معصوم وی عطا نمود؛ چنان که درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوب‏(ع) فرموده است: ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت می‏‌کردند... وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَئِمَّةًۭ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۴۷] بنابراین نمی‏‌توان مقام امامت را از ویژگی‏‌های ابراهیم‏S برشمرد. [۴۸].

نبوت و پیامبری

برخی امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کرده‌‏اند.

به عنوان نمونه فخر رازی در تأیید این دیدگاه گفته است:

  1. از عبارت لِلنَّاسِ إِمَامًۭا، به دست می‌‏آید که ابراهیم ‏S امام عموم مردم بود که این ویژگی پیامبران صاحب شریعت است؛ زیرا در غیر این صورت او پیرو پیامبر دیگری می‏‌شد که این با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد.
  2. ثانیاً: پیامبران اعم از صاحب شریعت و غیر آن دارای مقام امامت بوده‌‏اند؛ زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است.
  3. ثالثاً:امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر ابراهیمS مطرح است، از این رو امامت بزرگترین نعمت الهی یعنی نبوت است. [۴۹].

نقد و بررسی

در کلام فخر رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند؛ زیرا در وجه اوّل امامت ابراهیم‏S به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شده است. چنان که وجه سوم نیز مدعای وی را اثبات نمی‏‌کند؛ چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. گذشته از این، بی‌شک همه یا برخی از آزمون‏‌هایی که ابراهیم ‏S پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ داده است؛ در این صورت چگونه می‏‌توان امامت را به نبوت تفسیر کرد. نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‏‌کند این است که ابراهیم ‏Sوقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد؛ از این درخواست معلوم می‏‌شود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل نسبت به این که دارای فرزند خواهد شد، اطمینان داشته است؛ زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است. از طرفی ابراهیم ‏S تا زمان کهولت فرزندی نداشته و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است و وقتی فرشتگان الهی به او مژده فرزند دادند، گفت: «آیا با این که مرا پیری فرا رسیده است، بشارتم می‏‌دهید؟ به چه بشارت می‏‌دهید؟» [۵۰]. بنابراین امامت در اواخر دوران نبوت ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است. [۵۱].[۵۲].

الگوی تمام عیار

مقصود از مقام امامت در آیه، الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیم ‏S است. شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه‌‏ای از کمال معنوی نایل شود که حتی ترک اولی کارهایی که ترکش سزاوارتر است نیز از او سرنزند. اگرچه پیامبران پیش از ابراهیم‏S از مقام عصمت برخوردار بوده‌‏اند ولی چنانکه قرآن یادآور شده است گاهی از آنان کارهایی سرزده که ترکش سزاوارتر بوده است [۵۳]. این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیمS عطا گردید، برخوردار نبوده‌‏اند و نمی‌‏توان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همه جانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست. ولی ابراهیم ‏S پس از انجام آزمون‏‌های سخت به مقامی نایل شد که اسوه و الگوی تمام عیار همه انسان‌‏ها به شمار می‏‌رود. [۵۴].

نقد و بررسی

چنان که پیش از این یادآور شدیم مقام امامت به فرزندان پاک و معصوم ابراهیم‏S همچون اسحاق و یعقوب عطا شده است و بدون شک مقام و منزلت معنوی و کمال وجودی پیامبران اولوالعزم مانند نوح، موسی و عیسی‏(ع) برتر از چنین پیامبرانی بوده و از مقام امامت بهره‌‏مند بوده‌‏اند؛ بر این اساس نمی‌‏توان تنها ابراهیم ‏S را الگوی تمام عیار بشریت دانست.[۵۵].

ولایت و زعامت سیاسی

برخی از مفسرین،امامت در آیه را به ولایت و زعامت سیاسی تفسیر کرده‌‏اند. مبنای تفسیر مزبور این است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون نبوت و رسالت نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از پیامبران علاوه بر مقام نبوت، ولایت و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بوده‌‏اند؛ چنان که ائمه ‏(ع) دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده ولی نبوت ندارند.

شیخ طوسی به این نظریه اشاره کرده است. [۵۶]. وی در رساله‌‏ای که در این مسئله تألیف کرده گفته است: «امام دو کاربرد دارد؛ یکی کسی که در افعال و گفتارش مقتدای دیگران است؛ و دیگری کسی که به تدبیر امت و رهبری سیاسی آن قیام می‏‌کند. در کاربرد اوّل، نبی با امام شریک است؛ زیرا هیچ پیامبری نیست مگر این که گفتار و رفتار او برای دیگران اسوه است. ولی در کاربرد دوم چنین نیست؛ چه بسا حکمت الهی اقتضا کند که پیامبری را تنها برای ابلاغ احکام الهی به مردم برانگیزد، ولی او نسبت به رهبری سیاسی جامعه مأموریت نداشته باشد. وی سپس به تفکیک نبوت از امامت به معنای رهبری سیاسی به مواردی استدلال کرده است.

  1. از آیه مربوط به فرمانروایی طالوت به دست می‌‏آید که پیامبر الهی در آن زمان دارای مقام امامت و فرمانروایی نبوده است زیرا اگر چنین بود، مردم از او نمی‏‌خواستند که فرمانروایی را برای آنها برگزیند، همچنین اگر وی دارای مقام فرمانروایی بود مردم نمی‏‌گفتند: ما از طالوت به فرمانروایی سزاوارتریم، بلکه می‏‌گفتند تو از طالوت به فرمانروایی سزاوارتری.
  2. هارون با موسی ‏(ع) در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر امور اجتماعی مردم را نداشت، به دلیل این که موسی‏S وقتی می‏‌خواست به میقات برود او را جانشین خود کرد؛ اگر وی مقام امامت را داشت، به استخلاف نیاز نمی‌‏بود.
  3. خداوند مقام امامت را به ابراهیم پس از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت بود و پس از آنکه از عهده آزمون‏‌های الهی به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، نبوت ابراهیمS با امامت او ملازم نبوده است. [۵۷].

نقد و بررسی

در این که می‌‏توان مقام نبوت و رسالت را جدا از امامت به معنای ولایت و زعامت سیاسی تصور کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست؛ لیکن با توجه به آیات قرآن و فلسفه نبوت از نظر عقل، چنین تفکیکی پذیرفته نمی‏‌شود. قرآن کریم یکی از اهداف بعثت را قضاوت و داوری در اختلافات دانسته می‏‌فرماید: خداوند پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌‏کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. [۵۸]. درست است که حکم کردن در اختلافات مردم به کتاب نسبت داده شده، ولی روشن است که کتاب تنها قانون و معیار داوری را بیان می‌‏کند و در کنار آن قاضی نیز برای تشخیص مصداق و حاکم هم برای اجرای قانون لازم است تا غرض از نبوت و شریعت تحقق یابد؛ و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض پیامبران نبوده‌‏اند. بنابراین، پیامبران الهی هر دو معنای امامت را دارا بودند. در آیه‌‏ای دیگر می‏‌فرماید: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.... [۵۹]. برقراری عدالت در جامعه به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و زمامداری حکیم، عادل و با صلابت که قانون را به درستی شناخته، آن را به خوبی اجرا کند، و بدون شک پیامبران الهی شایسته‏‌ترین رهبران معنوی و سیاسی عصر خویش بوده‌‏اند. البته شرایط اجتماعی مناسب برای تحقق مقام زعامت و رهبری سیاسی گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافته است. چنان که زعامت سیاسی در مورد بسیاری از امامان اهل بیت ‏(ع) نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافته است.

وجوهی که شیخ الطائفه بر تفکیک نبوت از امامت بیان کرده است، مدعای وی را اثبات نمی‌‏کند. در مورد پیامبر بنی اسرائیل در عصر طالوت، همین که مردم از پیامبر خواستند تا برای جنگ با دشمنان فرماندهی را برای آنان تعیین کند، دلیل روشن بر این است که آنان فرماندهی کل سپاه را از شئون پیامبر می‏‌دانستند، و از طرفی پیامبر نیز درخواست آنان را رد نکرد و نگفت این کار خارج از شئون پیامبری است. اما این که مردم خود را برای فرماندهی سزاوارتر از طالوت می‏‌پنداشتند به این جهت بود که آنان در این باره با معیار مال و ثروت و شهرت قضاوت می‌‏کردند، بدین جهت پیامبر خدا با بیان توانمندی جسمانی و دانایی طالوت، داوری مردم را رد کرد. هارون هم، اگر چه دارای شأن و مقام امامت بود ولی با وجود حضرت موسی که پیامبر اولوالعزم بود و زعامت سیاسی جامعه در دست وی بود، زمینه‏ای برای اعمال امامت سیاسی توسط هارون وجود نداشت، چنانکه امامت امیرالمؤمنینS در زمان پیامبرa و امام حسن و امام حسین‏(ع) هم در زمان امیرالمؤمنینS و امام حسین‏S نیز در زمان امام حسنS، همین گونه بوده است. درباره امامت حضرت ابراهیم که در آیه مورد بحث مطرح شده است یادآور می‏‌شویم، اگر مقصود از آن رهبری سیاسی بود به چنان آزمون‏‌های دشواری نیاز نبود. در زعامت سیاسی، علاوه بر صلاحیت‏‌های معنوی درایت و کاردانی در رهبری جامعه لازم است، که پیامبران الهی به مقتضای این که شایسته‌‏ترین انسان‌های عصر خود بودند، چنین ویژگی‏‌هایی را دارا بودند، به ویژه آنکه از مقام عصمت در علم و عمل نیز برخوردار بودند. [۶۰].

هدایت باطنی

از دیدگاه برخی مفسران،امامت در این آیه به معنای هدایت باطنی است. این هدایت از سنخ راهنمایی و ارائه طریق نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین هدایت‏گری در گرو برخورداری از کمال وجودی و مقام معنوی ویژه‌‏ای است که پس از مجاهدت‌های بسیار به دست می‏‌آید. ایشان برای اثبات این نظریه به دسته‌‏ای از آیات قرآن استناد کرده‌اند:

  1. آیاتی که پس از اشاره به مقام امامت پیامبران از هدایت‏گری آنان سخن گفته است: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةًۭ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا يُوقِنُونَ[۶۱]؛ وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَئِمَّةًۭ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ ٱلْخَيْرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِ وَكَانُوا۟ لَنَا عَـٰبِدِينَ[۶۲].
  2. آیاتی که امر الهی را تبیین کرده است: إِنَّمَآ أَمْرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيْـًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ[۶۳]؛ فَسُبْحَـٰنَ ٱلَّذِى بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْءٍۢ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۶۴]؛وَمَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٌۭ كَلَمْحٍۭ بِٱلْبَصَرِ[۶۵].
  3. آیاتی که بیانگر این است که معرفت کامل و یقین ناب در گرو آن است که انسان از ظاهر جهان گذشته، ملکوت و باطن اشیا را مشاهده کند؛ چنان که درباره ابراهیمS فرموده است:این چنین، ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد. وَكَذَٰلِكَ نُرِىٓ إِبْرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلْمُوقِنِينَ[۶۶]؛ لَتَرَوُنَّ ٱلْجَحِيمَ[۶۷]؛ كَلَّآ إِنَّ كِتَـٰبَ ٱلْأَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ * وَمَآ أَدْرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَـٰبٌۭ مَّرْقُومٌۭ * يَشْهَدُهُ ٱلْمُقَرَّبُونَ[۶۸].

از مجموع این آیات نکات زیر به دست می‏‌آید:

  1. امامت با هدایت ملازمه دارد، یعنی هدایت وصف ویژه امامت و معرف آن است؛ پس امامت بدون هدایت، و هدایت بدون امامت نخواهد بود.
  2. هدایت یاد شده به امر خاص الهی تحقق می‏‌یابد.
  3. رسیدن به مقام امامت و هدایت‏گری به امر خاص الهی، از رهگذر دو چیز به دست می‏‌آید: صبر در راه خدا و یقین به آیات الهی؛ و چون صبر به صورت مطلق آمده است، شامل هر نوع شکیبایی در راه خدا و تحمل شداید و استواری در آزمون‏‌های الهی می‏‌شود. این صبر نتیجه معرفت کامل و یقین به آیات الهی است.
  4. امر الهی همان جنبه ملکوتی اشیاء است و هر موجودی از جنبه ملکوتی و باطنی وجود خود با خداوند ارتباط دارد. بنابراین امام باید از اصحاب یقین باشد، یعنی ملکوت عالم را مشاهده کند و در پرتو چنین معرفتی می‌‏تواند از طریق باطن قلب‏‌های مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی خدا هدایت می‌‏کند. بر این اساس، حرکت انسان‏‌ها به سوی خدا و وصول آنان به کمال مطلوب به واسطه تأثیر درونی و معنوی امام تحقق می‏‌یابد، چنانکه در حیات ظاهری نیز امام راه سعادت را به بشر را نشان می‏‌دهد. از این رو هدایت‏گری امام دو جنبه ظاهری و باطنی دارد. [۶۹].[۷۰].

دلالت بر بالاتر بودن مقام امامت از نبوت

از آیه فوق استفاده می‌شود که مقام امامت از مقام نبوّت برتر است؛ زیرا نصب حضرت ابراهیم S به مقام امامت در اواخر عمر او بود؛ در حالی که از قبل دارای مقام «عبودیت»، «نبوّت»، «رسالت» و «خلت» بوده است. کافی از جابر از امام باقر S نقل کرده است که فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۷۱] فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ S قَالَ يَا رَبِّ‏ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۲]؛[۷۳]. یعنی، حضرت فرمود: «به راستی خدا ابراهیم را به بندگی خود پذیرفت پیش از آنکه او را پیامبر خود برگزیند، و او را پیامبر برگرفت پیش از آنکه رسولش سازد، و به رسالتش برگزید پیش از آنکه خلیل خودش برگیرد و او را خلیل خودش برگرفت پیش از آنکه امام گیردش، و چون همه این مقامات را برای او فراهم نمود - و کف خود را برای نمودن مقامات بست - به او فرمود: ای ابراهیم: (به راستی من تو را برای مردم امام ساختم). از بس این مقام به نظر ابراهیم بزرگ آمد، (عرض کرد: پروردگارا و از نژاد و ذریه من هم؟ خدا فرمود: عهد من به ستمکاران نرسد).[۷۴].[۷۵].

دلالت بر انتصابی بودن امامت

این آیه به صراحت بر انتصابی بودن مقام امامت در برابر نظریه انتخابی بودن آن دلالت دارد. بدین معنا که حق تعیین امام را تنها از آن خدای متعال دانسته و در دو جا بر این مطلب تأکید می‌کند.

  1. نخست آنجا که فرمود: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۷۶].شاهد در استفاده از واژه جعل به صیغه اسم فاعل است.
  2. دوم: آنجا که خدای متعال امامت را عهد خود دانسته است. روشن است که عبارت لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۷] در آیه مذکور در حقیقت پاسخی است به درخواست مقام امامت توسط حضرت ابراهیمS برای ذریه خودش و با توجه به سیاق آیه که در مقام بیان رسیدن حضرت ابراهیمS به مقام امامت است، در حقیقت پس از یک عبارت مقدر آمده و در اصل چنین بوده که وقتی حضرت ابراهیمS فرمود: وَمِنْ ذُرِّيَّتِي[۷۸]، خدای متعال نیز چنین پاسخ داد: ان الامامة عهدی و لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۹].[۸۰]. پس وقتی فرمود امامت عهد من است یعنی امامت همانند نبوّت یک سمت انتصابی است نه انتخابی و جز خدا هیچ کس حق ندارد و نمی‌تواند در این زمینه اظهار نظر کرده (و یا شخص امام را تعیین نماید). چنانچه فرموده است: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۸۱]. بنابراین امامت شورایی، امری نامشروع است چنان که استخلاف نیز ناصحیح است. اجماع امّتحق نصب یا انتخاب امام را ندارد، چنان که اهلّ حل و عقد نمی‌توانند «عهد الهی» را به کسی بدهند یا از او بگیرند...[۸۲].[۸۳].

دلالت بر لزوم عصمت امام

متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جمله: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۴]؛ چنین استدلال کرده‌اند: کسی که مرتکب گناه شود، ظلم کرده است؛ زیرا حدود الهی را نقض نموده و به نص قرآن وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُو۟لَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ[۸۵] ظالم است در حالی که خداوند فرموده است: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۶] مقصود از عهد،امامت است؛ زیرا پیش از آن، جمله: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۸۷] آمده است، و ابراهیمS مقام امامت را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد». اگر مقصود از عهد، امامت نباشد، پاسخ با سؤال هم آهنگ نخواهد بود. [۸۸].

گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب گناه کبیره شود و ثانیاً، از گناه خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که توبه نماید، عنوان ظالم صدق نمی‌کند.

پاسخ این است که نفی در آیه لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۹] اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‌ای از زندگی خود عنوان ظالم منطبق گردد، از عهد امامت بهره‌ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست. [۹۰]. علاوه بر این، در این جا به دلیل وجود قرینه‌ای قطعی، کسانی که مرتکب گناه گردند و سپس توبه کنند از عهد امامت بهره‌ای نخواهند داشت و آن این است که ذریه ابراهیمS را در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:

  1. کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده، سپس توبه می‌کنند و تا پایان زندگی راه صواب را می‌پویند؛
  2. کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند، ولی در ادامه ظالم می‌شوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه می‌یابد؛
  3. کسانی که از آغاز تا پایان زندگی راه ظلم را می‌پویند؛
  4. کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمی‌شوند.

بدون شک، حضرت ابراهیمS برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از خداوند درخواست امامت نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول وچهارم است، از سوی دیگر، جمله لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹۱] بیانگر آن است که گروه نخست از عهد امامت بهره ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‌مند از امامت هستند؛ یعنی کسانی که هیچ گاه مرتکب کاری نمی‌شوند که مصداق ظالم باشند. [۹۲]..[۹۳].

خلاصه اینکه بر اساس این آیه،مقام امامت تنها به انسان‌های معصوم از گناه اعطا می‌شود و کسی که ظلمی از او سرزده باشد، شایستگی دریافت این مقام را از دست می‌دهد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹۴]. البته این سخن، بدین معنا نیست که هر کس معصوم باشد، حتماً به این مقام دست می‌یابد، بلکه عصمت یکی از شرایط رسیدن به این مقام است. با توجه به این مطلب، سخن کسانی که از سویی، با تفکیک مقام نبوت و امامت، بر نظریه هدایت باطنی امام اصرار دارند و از سوی دیگر، بر این باورند که مقام امامت، هر چند به گونه‌ای ضعیف‌تر، به تمام فرزندان حضرت ابراهیم S که معصوم بوده‌اند، می‌رسد[۹۵]، نادرست و خودمتناقض است؛ زیرا اگر کسی به صرف معصوم بودن، شایستگی رسیدن به این مقام را داشته باشد، پس تمام پیامبران، که همه نیز معصوم هستند، باید امام هم باشند و در این صورت تفکیک میان نبوت و امامت، امری لغوی خواهد بود؛ مگر آنکه ایشان نیز بر این باور باشند که عصمت تنها یکی از شرایط رسیدن به مقام امامت است[۹۶].

دلالت بر اضرار مردم به امام

از جمله دلالت‌های این آیه، ضرورت نیاز مردم، به حجت و امام است. بر این اساس مردم نیازمند امام هستند و این از مهم‌ترین نیازهای مردم محسوب می‌شود؛ چون اگر مردم چنین نیازی نداشتند جعل امام از سوی خداوند لغو و عبث بود و خدای حکیم محال است کار عبث کند[۹۷].

پانویس

  1. سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱، ص۳۷۳. آلوسی معتقد است که سیزده قول راجع به تعیین مصداق «کلمات» در آیه ابتلا وجود دارد.
  2. در این باره ر.ک: عبدالرحمن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۳.
  3. شیخ طوسی می‌نویسد: "واستدل اصحابنا بهذه الآية على ان الامام لا يكون إلا معصوماً من القبائح". محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹؛ نیز ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۸۰ و ۳۸۱.
  4. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴.
  5. محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۲. البته تفتازانی مراد از امام را در آیه، نبی یا امام می‌داند.
  6. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۷۱.
  7. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  8. موسوی نسب، سید جعفر؛ ابتلاء و آزمایش انسان در قرآن، ص15
  9. قریشی،سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، ج1، ص291.
  10. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص318.
  11. موسوی نسب، سید جعفر؛ ابتلاء و آزمایش انسان در قرآن، ص17.
  12. تفلیسی، ابوالفضل ابراهیم ابن حبیش؛ وجوه قرآن، ص49.
  13. «بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه 106.
  14. «و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه 49.
  15. «و آنان را در زمین به امّت‌هایی (گوناگون) بخش کردیم، برخی از ایشان شایسته‌اند و برخی، نه چنین‌اند و آنان را با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها آزمودیم باشد که (به راه راست) باز گردند» سوره اعراف، آیه 168.
  16. «هر کسی (مزه) مرگ را می‌چشد و شما را با بد و نیک می‌آزماییم و به سوی ما بازگردانده می‌شوید» سوره انبیاء، آیه 35.
  17. ر.ک: پاکزاد، عبدالعلی، مقاله: ابتلا و آزمایش در قرآن، نشریه پژوهش‌های قرآنی 1387 شماره 54 و 55.
  18. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۷۷-۳۷۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۴۳۶-۴۴۵.
  19. طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۷۷-۳۷۸.
  20. طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۷۷-۳۷۸.
  21. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۷۰.
  22. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۷۰.
  23. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  24. «و از فرزندانم (چه کسی به این مقام می‌رسد؟)» سوره بقره، آیه 124.
  25. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  26. محمد هادی فرقانی، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه امامت و ولایت.
  27. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  28. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۱.
  29. «من تو را امام بر مردم می‌گمارم». سوره بقره، آیه 124.
  30. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  31. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  32. «و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱.
  33. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید.».. سوره بقره، آیه ۵۴.
  34. «ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کرده‌ایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  35. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  36. «و آنان که آیات ما را دروغ شمرند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزند دمساز آتشند؛ آنها در آن جاودانند * ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟.».. سوره اعراف، آیه ۳۶-۳۷.
  37. «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
  38. «و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
  39. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۱.
  40. طبری محمد بن جریر، تفسیر، ج۱، ص۶۱۰، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  41. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  42. سوره آل عمران، آیه68.
  43. سوره نحل، آیه23.
  44. سوره حج، آیه78.
  45. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه 19.
  46. سوره صافات، آیه83
  47. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند.» سوره انبیاء، آیه 73.
  48. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  49. رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶.
  50. سوره حجر، آیه 55.
  51. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۶۷ـ ۲۶۸، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
  52. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  53. سوره طه، آیه115.
  54. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۴ـ ۲۳۷.
  55. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  56. شیخ طوسی التبیان، ج۱، ص۴۴۹..
  57. طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ج۱، ص۱۱۱ـ ۱۱۳..
  58. سوره بقره، آیه213..
  59. سوره حدید، آیه25..
  60. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  61. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه 24.
  62. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیا، آیه 73.
  63. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه 82.
  64. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه 83.
  65. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه 50.
  66. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه 75.
  67. «به راستی دوزخ را خواهید دید،» سوره تکاثر، آیه 6.
  68. «نه چنین است؛ کارنامه نیکان در «علّیین» است * و تو چه دانی که «علّیین» چیست؟ * کارنامه‌ای است نگاشته * که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیات 18 -21.
  69. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۲ـ ۲۷۳.
  70. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  71. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  72. «و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  73. اصول کافی، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه (ع)، حدیث ۴.
  74. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۱.
  75. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.
  76. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  77. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  78. «و از فرزندانم (چه کسی به این مقام می‌رسد؟)» سوره بقره، آیه 124.
  79. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  80. محمد هادی فرقانی، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه امامت و ولایت.
  81. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  82. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۱۱.
  83. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.
  84. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  85. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند، ستمگرند» سوره بقره، آیه 229.
  86. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  87. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم». سوره بقره، آیه 124.
  88. ر.ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳؛ شریف مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۴۱.
  89. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  90. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
  91. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  92. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  93. علی ربانی گلپایگانی، مقاله: آیه ابتلای ابراهیم، نشریه کلام اسلامی، شماره 54.
  94. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  95. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۵۴.
  96. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۱.
  97. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.