بحث:مدینة النبی در قرآن
مقدمه
مدینه شهری است که پس از هجرت، محل اقامت پیغمبر شد. نام اصلی آن یثرب است که در جغرافیای بطلیموس وEtienne de Byzance یتریبا و در کتیبههای معین، یثرب نوشته شده است و مورخین قدیم نام و بنای آن را به یثرب بن مهلائیل که از عمالقه میپنداشتهاند نسبت میدهند. کمی پس از هجرت آن را مدینة الرسول نامیدند و سپس تحقیقا و وصفا مدینه طیبه نامیده شد. کلمه مدینه آرامی است و اصل آن «مدینتا mdinta» میباشد این کلمه نخست بر ناحیهای اطلاق میشده که حوزه یک محکمه باشد سپس بر شهری بالنسبه بزرگ اطلاق گردیده است. در سورههای مدنی قرآن، المدینه علم است برای شهر اقامتگاه پیغمبر اکرم (رجوع شود به سوره توبه آیات ۱۰۲ - ۱۲۱ و سورۀ احزاب آیتین ۶۰ - ۶۳).
نام قدیمی یثرب فقط یک بار در قرآن مجید در سوره احزاب آیه ۱۳ مندرج است. از آنچه گفته شد معلوم میشود که عنوان مدینة الرسول بعدها پیدا شده و نخستین یهودیانی که مقیم این شهر شدهاند کلمه مدینه را از زبان آرامی اقتباس کردند. از شعرای قدیم مدینه قیس بن حاتم در اشعار خود از مدینه به نام یثرب یاد کرده است ولی حسان بن ثابت و کعب بن مالک از مدینه تحت عنوان مدینة یثرب نام بردهاند و همین اصطلاح در میان اصحاب پیغمبر متداول بوده است.
مدینه در حجاز در جلگهای که به طرف شمال شیب دارد واقع است. جنوب و شمال آن را رشتههای کوه احد و کوه سعیر به فاصله ۴ کیلومتر از شهر احاطه کرده و آن را از فلات مرتفع عربستان جدا ساخته است. در طرف شرق و جنوب این سرزمین زمینهائی پوشیده از سنگهای سیاه بازالتی وجود دارد که حره نامیده میشود. زمینهای حره بایر است لکن در مشرق، میان مدینه و حره زمینهای حاصلخیزی است که به تپههای سیاه منتهی میشود و در طرف جنوب، جلگه وسیعی است که آب آن بر خلاف نقاط دیگر عربستان فراوان است. آب این ناحیه به دنباله بارانهای شدید زیاد میشود و در طبقات زیر زمینی آن همیشه آب فراوان وجود دارد که به صورت چشمه و قنات از زمین بیرون میآید. پس از بارانهای شدید در المناخه آب جمع میشود و تشکیل دریاچهای میدهد و گاه ممکن است طغیانهای شدید و سیلابهای سخت ایجاد کند و به ابنیه جنوبی شهر لطمه وارد آورد. چنانکه در زمان عثمان سیلاب شدیدی برخاست و عثمان برای پیشگیری سیل سدی بست و در ۶۶۰ و ۷۳۴ میلادی نیز شهر دچار سیل زدگی شدیدی شد. بنابر نقل بلاذری در یکی از سیل زدگیها تپههائی که در نتیجه تأثیر آتشفشان گرد شهر به وجود آمده بود از بین رفت.
نواحی مدینه دارای آب صاف است ولی قسمت اعظم آن شور میباشد از این رو دولتها همیشه در مقام آن بودند که به وسیله حفر مجاری مخصوص از جنوب شهر آب شیرین برای تمام شهر فراهم آورند. چشمههای آب شیرین مدینه نامهای گوناگون دارد چنانکه در مغرب چشمه «العقیق» و چند چشمه دیگر و در مشرق «عینالمحظور» و «عینالمذانب» معروف است. زمینهای این قسمت شنی و آهکی و رسی است و برای نمو درختان مساعد است و به همین جهت درختان خرما در این ناحیه خوب نمو میکند همچنین انار و نارنج و مرکبات و هلو و زردآلو و انجیر و تاک در این سرزمینها میروید. مدینه زمستانهای ملایم و پر باران و تابستانهای گرم دارد ولی گرمای آن شدید نیست. مسافرینی که تازگی به مدینه رفتهاند اظهار میدارند که هوای این شهر مطبوع است ولی سالم نیست. هم اکنون و هم در قدیم تب در این شهر شیوع داشته و اصحاب پیغمبر نیز از آن رنج میبردند.
بنی امیه این شهر را مدینه خبیثه مینامیدند در صورتی که پیغمبر این شهر را مدینة طیبه لقب داده بود.
شهر مدینه در اول صورت شهری نداشت و مجموعه چند خانه بود که باغها و مزارعی اطراف آن را فرا گرفته بود. زراعت منحصرا منبع زندگی ساکنین آن بود به همین جهت بدویها به نحو اهانت آمیز اهالی مدینه را نابتین مینامیدند. به تدریج خانههای متفرق متروک شد و اهالی گرد هم جمع آمدند و تشکیل شهر دادند.
شهر قدیم مدینه در شمال شهر کنونی واقع بوده زیرا بنابر گفته سمهودی در کتاب وفاء الوفاء به اخبار دارالمصطفی شهر یثرب در مغرب قبر حمزه قرار داشته و در آنجا بنی حارثه مستقر بودند. شهر اولی دارای دیوار نبوده و پرچینی از درختان خرما و باغها شهر را احاطه میکرده است. به علاوه نخلستانها وجنگلهای مصنوعی به نام آجام یا آکام در اطراف مدینه دائر کرده بودند تا در هنگام حمله دشمن به آن پناهنده شوند.
راجع به تاریخ بنای مدینه اطلاعی در دست نیست عربها بنای آن را به قبیله جرهم نسبت میدهند. تاریخ روشن مدینه با مهاجرت یهود به این ناحیه شروع میشود ولی در زمان شروع مهاجرت یهود نیز اختلاف است: بعضی آن را در عهد موسی و عدهای در زمان بخت النصر و بعضی هم پس از فتح سوریه به وسیله یونانیها دانستهاند. برخی هم معتقدند که مهاجرت یهود به مدینه پس از فتح فلسطین به دست رومیان انجام یافته است. از تلمود چنین مستفاد میشود که در قرن اول میلادی یهودیان در عربستان شمالی مستقر شده بودند، چه در تلمود از یهودیهای وادیالقراء و خیبر و فدک گفتگو شده است و این نشان آن است که یهودیان در عربستان شمالی در آن زمان زیاد بودهاند و همین مهاجرنشینان در واحههای اطراف مدینه شروع به کشاورزی کردهاند. دلیل دیگر آنکه مدینه به دست یهودیان آباد شده و به صورت شهر درآمده و نام آرامی مدینتا جانشین یثرب شده است.
بنا بر فحوای اشعار حسان بن ثابت یهودیان در مدینه به بنای قلاع دست زدند ولی مسلم است که ایشان در اینکار سبقت نداشتند چه مردم اصلی یثرب که پیش از یهود در این ناحیه اقامت داشتند و عدهای از ایشان از یمن آمده بودند در بنای دژها از قلاع یمن تقلید کردند. از میان قبایل یهود نخست قبیله قینقاع اهمیت داشته و هنوز در جنوب شهر بازاری به نام این قبیله وجود دارد. به تدریج دو قبیلۀ قریظه و نضیر نسبت به یهودیان دیگر مدینه ریاست یافتند. صاحب کتاب اغانی بنی قریظه و بنی نضیر را اصلا عرب میداند و میگوید اینان متهود بودهاند و یهودی الاصل نبودهاند. بعضی هم ایشان را یهودی الاصل میدانند. یعقوبی مانند ابوالفرج ایشان را از نژاد عرب میشمارد که آئین یهود را پذیرفتهاند.
به موجب ادله قطعی، یهودیان مدینه را نمیتوان از نژاد عرب دانست چه: اولاً بنی قریظه و بنی نضیر از جمله کاهنان معرفی شدهاند. ثانیاً این دو قبیله هر یک برای خود شجرۀ نسب ترتیب داده و خود را با سرائیل متصل میساختهاند. ثالثاً صفیه زوجه پیغمبر که از قبیله بنی نضیر بوده از خانواده هارون معرفی شده است. رابعاً قرآن مجید یهودیان مدینه را تحت عنوان بنی اسرائیل خطاب کرده و اجداد آنان را در حساب ایشان مندرج کرده و نعمتی را که شامل ایشان بوده و فضیلتی را که بر همه جهانیان داشتهاند، به ایشان تذکر داده است. در قرآن مسطور است که موسی برای هدایت آنان احکام آورده و ایشان قوانینی را که نسبت به آن میثاق گرفته شده بود نقض کردهاند (سوره بقره آیه ۷۷). از این آیات مسلم میشود که قرآن مجید یهودیان مدینه را اخلاف واقعی اسرائیل شناخته است و میتوان گفت که عده کمی از یهودیان مدینه از نژاد عرب و بیشتر آنان از بنی اسرائیل بودهاند و عربهای مشهود از حکومت یهودی اصلی تبعیت نمیکردند و یهودیان اصلی از حیث زبان و علم به کتب آسمانی و اخلاق و تمایل به طلسمات و تهیه سموم و میل تمسخر و نفرین و ترس از مرگ و صفات دیگری از اعراب مشهود متمایز بودند.
باید در نظر داشت که یهودیان اصلی نیز از محیط عربی خود متأثر بودند چنانکه یهودیان مانند اعراب به قبایل و عشایر تقسیم میشدند و امتیازات و خصوصیات قبیله را حفظ میکردند.
نام قبائل گرچه یهودی است باز به عربیت نزدیک شده و اسامی یهودی از قبیل سموئیل و ساره در میان آنان کم است. یهودیان مدتی متوجه خیبر و فدک شدند و در شهر اقامت نمیگزیدند. بر اثر ویران شدن سد مأرب به وسیله سیل العرم اعراب جنوبی به مدینه مهاجرت کردند و در این وقت دو قبیله یهود به نام اوس و خزرج هم وارد مدینه شدند. راجع به مهاجرت اعراب جنوبی به مدینه اخبار مفصلی در دست نیست ولی از شرحی که «ابن خرداد به» نقل کرده است معلوم میشود که مهاجرین یمن در مدینه مطیع یهود بودند و از طرف دیگر در این هنگام شمال عربستان یعنی حدود حیره تحت الحمایه ایران بود و در این نواحی هم یهودیان حکومت داشتند و منافع ایران را حفظ میکردند. به تدریج اخلاف اقیال یمن توانستند خود را از زیر یوغ اطاعت یهودیان بیرون برند و یهودیان را تحت تسلط خود درآورند.
انقلاب اولاد و اعقاب اقیال یمن از آن جهت بود که یکی از پادشاهان قدرتی یافت و برای یهودیان امتیازات خاصی مقرر کرد. مالک بن اجلان که یکی از بنی خزرج است برای نجات خواهرش که به وسیله پادشاه یهود بیعفت شده بود پادشاه یهودی را کشت. بنابر بعضی از اخبار، مالک بن اجلان به پادشاه غسانی ابوجبله و یا به موجب خبر دیگر به تبع پناهنده شد (ول هوزن معتقد است که تبع نایب الحکومة حبشه در یمن بوده است.).
بنابر اشعاری که موجود است مالک بن اجلان تمام یهودیان را مسخر ساخته است و شاید هم یهودیان در نتیجه قیام مالک ضعیف شده و سپس عربها بر ایشان تفوق یافته باشند. در یکی از قصاید قیس نام ابرهه ذکر شده و همین نام موجب آن گردیده که ول هوزن نظریه جدید خود را اظهار کند و تبع را با ابرهه مطابقت دهد، لکن مراد از ابرهه در آن قصیده ابرهه معروف نیست به علاوه در آن قصیده به ظهور پیغمبر اشاره شده است. ممکن است این قصیده در زمان اسلام سروده شده باشد و آن را به عصر جاهلیت منتسب کرده باشند بنابراین، شعر مزبور نمیتواند مستند نظریه ول هوزن واقع شود. به هرحال اعراب، قلاع یهودیان را تصرف کردند و خود نیز قلعههائی ساختند و شغل کشاورزی را از ایشان آموختند. طایفه عمدهای از قبیله خزرج به نام «تیم اللات» زمام امور را در کف گرفت و در مرکز شهر یعنی در محل مدینه فعلی ساکن شد و طوایف دیگر خزرج در جنوب و مغرب سکنی گزیدند و مردم قبیلۀ حارث متوجه مشرق شهر شدند. قبیله اوس در جنوب و مشرق نواحی خزرج نشین مسکن گرفت و نابتها در شمال ساکن شدند. بنی قریظه و بنی نضیر تا حدی استقلال خود را حفظ کردند و در میان زمینهای اوس ساکن گردیدند. قبیله قینوقاع در جنوب غربی بسر میبردند و شغل ایشان زرگری بود.
در کتاب سمهودی از قبایل دیگری گفتگو شده لکن آنان درست معرفی نشدهاند. علاوه بر یهودیان اصلی و قبایل جنوبی قبیلههای دیگری در مدینه قبلا ساکن بودند که با یهودیان اصلی روابط نزدیک داشتند و عده زیادی از آنان به دین یهود درآمدند. این وضع مدتی شهر را به حال آرامش نگاه میداشت ولی به تدریج آرامش از میان رفت و دو قبیله اوس و خزرج به عادت قبایل عرب با هم به جنگ برخاستند. نخست جنگ میان چند خانواده بود و به تدریج تمام شهر به جنگ کشیده شد. این منازعات نخست به نام یکی از افراد قبیله اوس شروع گردید و در تاریخ، جنگ سمیر معروف است. این جنگ با حکمیت نفیل خاتمه یافت. کمی پس از آن جنگ دیگری آغاز گردید که اشعار قیس مربوط به این جنگ است. بالاخره این جنگ به شکست اوس خاتمه یافت و نابتین که از این قبیله بودند از مساکن خود رانده شدند و به دو قبیله یهود توسل جستند. در آغاز، آنان از یاری ایشان خودداری کردند ولکن چون خزرجها یکی از افراد یهود را به قتل رسانیدند یهودیان آمادگی خود را برای جنگ به یاری اوس در مقابل خزرج اعلام داشتند. نه فقط دو عشیره در جنگی شرکت جستند بلکه دامنه این منازعه به تمام افراد دو قبیله و تمام ساکنین یثرب و حتی به بدویهای اطراف مدینه کشیده شد. در این جنگ اول نزدیک بود که اوس مغلوب شود ولی ناگهان سرنوشت جنگ تغییر یافت و به شکست قبیله خزرج تمام شد. در نتیجه این جنگها و اختلافات، مدینه به کلی سقوط کرد و به رئیس فعال و کار گزاری احتیاج داشت و در همین موقع پیغمبر که در مکه دعوتش پیشرفت حاصل کرده بود به مدینه هجرت فرمود و اهالی مدینه از این موقع مناسب حسن استقبال کردند.
قبائل اوس و خزرج در آغاز ورود پیغمبر به مدینه مشرک بودند و منات و لات را میپرستیدند و قبیله اوس، اوساللات نامیده میشدند و نام تیم اللات نیز نام یکی دیگر از عشایر ایشان است. عشیره نیم اللات در مجاورت یهود میزیستند و اخلاق و آداب یهود را اقتباس کردند. از دیوان قیس متأسفا چیزی راجع به معارف اوس پیش از پیغمبر به دست نمیآید چه اشعار قیس فقط شرح اختلافات دو قبیله است و از دین و خدایان اوس سخن نمیگوید و فقط الله را خالق جهان میداند.
قبایل اوس و خزرج زیر نفوذ یهود واقع بودند و شاعر ایشان قیس تحت تاثیر یهود و مسیحیان از الله سخن میگوید و معتقد است که خدا همان را میخواهد که او بخواهد و ستایش مخصوص الله است که خدا و صاحب بنای کعبه است، صاحب مسجدی است که با فرشهای گرانبها مفروش است. این شاعر از سه روز به نام ایام امینه سخن میگوید و شعرای دیگر نیز به این سه روز اشاره کردهاند. در این سه روز پسران جوان میتوانند با دختران جوان قبیله دیگر روابط عاشقانه داشته باشند. قیس شاعر اوس به حشر معتقد نیست و این خصوصیت او را در ردیف مشرکین قرار میدهد.
علاوه بر مذاهب مختلفی که در نواحی دیگر نیز معمول میبود عدهای در نتیجه تماس با یهود و نصاری دینی جداگانه به نام ملت حنیف انتخاب کرده و نوعی زهد و ترک دنیا پیشه خود ساخته بودند. چنانکه ابوهیثم و ابن زراره پیش از ظهور پیغمبر به توحید قائل بودند.
به هرحال در بسیاری از نواحی عربستان اعراب با یهود معاشرت داشتند و بنابر گفته ابن قتیبه کتاب مقدسی در دسترس مردم مدینه بوده است (ابن قتیبه کتاب المعارف صفحه ۱۳۲). در نتیجه تأثیرات عقلانی که یهودیان نسبت به عرب داشتند زمینه را برای پذیرفتن دین اسلام فراهم کردند و اهل مدینه با پیغمبر در زیارت مکه یا وسائل دیگری آشنا شده بودند و خود را برای قبول افکار او آماده ساختند و به این ترتیب در حدود ۶۲۰ میلادی پیمانی میان پیغمبر و چند تن از نمایندگان مدینه منعقد شد و به موجب آن پیمان پیغمبر را در مدینه چنانکه گوئی یک تن از خود ایشان است پذیرفتند و دفاع او را بر عهده گرفتند بنابراین پیغمبر و صحابه باوفای وی در مدینه مستقر گردیدند.
پیغمبر پس از اقامت کوتاهی در «قباء» یکی از قصبات جنوبی مدینه وارد شهر گردید و برای آنکه میان قبایل اختلافی نشود بنا شد هر جا شتر آن حضرت بخوابد بر آنجا فرود آید و مسکن گزیند و با این نقش سیاسی باز از پیش آمدن اختلاف احتمالی ممانعت فرمود. حضرت پیغمبر در خانه یکی از بنی خزرج به نام ابوایوب، خالد بن زید اقامت گزید تا خانه خود آن حضرت ساخته شد. حضرت پیغمبر ده سال بقیه عمر خود را در مدینه به نشر احکام و جهاد گذرانید و مردم مدینه از برکت وجود آن حضرت اختلافات دیرین خود را فراموش کردند و هرگاه که حس جنگجوئی آنان خودنمایی میکرد حضرت پیغمبر از احساسات ایشان در راه نشر دعوت اسلام و اعلاء کلمۀ حق استفاده میفرمود. پس از وفات پیغمبر، خلفای ثلاثه مدینه را مرکز خلافت قرار دادند ولی حضرت علی چون با معاویه در کشمکش بود مدینه را برای مرکز حکومت مناسب نیافت و به کوفه مهاجرت کرد. از این تاریخ مدینه شهری آرام و فاقد شور و هیجان بود. مردمی که میخواستند از هیاهوی سیاسی بر کنار باشند در مدینه اقامت میگزیدند چنانکه حضرت امام حسن مدینه را موطن خود قرار داد و به همین نظر بود که بعد از وقعه کربلا اسراء را به مدینه باز گردانیدند. عدهای از امویان چون ثروتی میاندوختند و از سیاست پا میکشیدند به مدینه میآمدند و در آنجا برای خود زندگانی تجملی ترتیب میدادند. به علاوه مدینه برای تحقیق در سنت نبوی از جهت آنکه محل اقامت حضرت پیغمبر بود بسیار مناسب مینمود و به همین دلیل عدهای در شهر مدینه به اینگونه تحقیقات پرداختند و سرآمد آنان مالک بن أنس صاحب کتاب «موطا» است (یکی از شاگردان مالک به نام ابن رابله کتابی در تاریخ مدینه نوشته که ابن اظهر و طبری آن را دیدهاند ولی فعلا در دست نیست). با آنکه میبایست در مدینه آرامش کامل بر قرار باشد باز چند انقلاب سیاسی پیش آمده است:
- در زمان یزید عمرو بن حنظله در مقابل خلیفه قیام کرد و در شمال شهر خندقی حفر نمود و یزید لشکری تحت فرمان مسلم بن عقبه به مدینه فرستاد. مسلم در حرهای که در شمال غربی شهر واقع بود اردو زد و جنگ شدیدی که به جنگ حره معروف است میان طرفین در گرفت و در نتیجه خیانت بنی حارثه به شکست ساکنین تمام شد و افواج شام با مردم بدرفتاری کردند و همین رفتار سخت باعث شد که اهالی مدینه نسبت به بنی امیه کینه سختی در دل گرفتند.
- در سال ۱۳۰ ابوحمزه خارجی به مدینه حمله آورد و ساکنین مدینه را شکست داد ولی چندی بعد ابو حمزه مغلوب آنان گردید و کشته شد.
- چون عباسیان به خلافت رسیدند دو برادر از آل علی به نام محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله قیام کردند و محمد که خود را مهدی مینامید طرفدار زیادی پیدا کرد و مالک و ابوحنیفه از جمله هواخواهان او بودند. وی سیرت پیغمبر را پیش گرفته بود شمشیر پیغمبر را حمایل کرد و دستور داد که خندق قدیم را که به دستور پیغمبر و به اشاره سلمان فارسی در جنگ خندق ساخته شده بود تجدید کردند. عیسی بن موسی با ۴۰۰۰ سوار به مدینه حمله برد و بیشتر پلها را خراب کرد و وارد شهر شد و پس از یک جنگ شدید محمد (صاحب نفس زکیه) سخت مجروح گشت و درگذشت.
- بیست سال بعد یعنی در سال ۱۶۹ یکی از علویان به نام حسین بن علی در مدینه در مقابل عباسیان قیام کرد و مدینه را دچار وحشت ساخت ولی بزودی از شهر رانده شد و در فخ در حدود مکه به قتل رسید.
- در زمان خلافت واثق، قبایل سلم و بنوهلال به مدینه چندین بار حمله کردند و خلیفه یکی از سرداران خود را مأمور رفع غائله ساخت. آن سردار، بدویان را زندانی کرد و همین که از شهر بیرون شد زندانیان از حبس بیرون آمدند و قصد آشوب داشتند ولی اهل مدینه آنان را کشتند و به واثق اظهار اطاعت کردند.
در قرون بعد، مورخین از مدینه به ندرت یاد میکنند و وقایعی که ذکر میکنند قابل اهمیت نیست. شهر مدینه هنگام ضعف خلفای عباسی در تصرف آل بویه قرار گرفت و پس از ایشان اتابکان بر این شهر تسلط یافتند و آنگاه نوبت به عثمانیان رسید و بالاخره وهابیها در حجاز مستقر گردیدند و جانشین عثمانیان شدند.
عماد الدوله از آل بویه دستور داد که دور شهر دیواری بنا کنند و خندقی نیز برای محافظت شهر احداث کرد اما این دیوار فقط داخله شهر را محفوظ میداشت و این دیوار در سال ۵۴۰ به وسیله یکی از وزرای فرزندان زنگی تعمیر شد. در سال ۵۵۷ اتابک شام نورالدین محمد زنگی دیوار دوم شهر را با چندین برج بنا کرد. سلیمان بن سلیم عثمانی دیوار فعلی شهر را که هم اکنون گرد شهر است بر پا ساخت. همچنین سلطان سلیمان برای تأمین آب شهر مجرائی سر پوشیده ساخت و آب را از خارج وارد شهر کرد و سلطان عبدالعزیز ارتفاع دیوار شهر را به ۲۵ متر رسانید.
مدینه همچنان در تصرف سالاطین عثمانی بود تا اینکه در سال ۱۸۰۳ میلادی وهابیها مدینه را فتح کردند و مروارید و احجار قیمتی مسجد پیغمبر را به غارت بردند و در اواخر سال ۱۸۱۵ عبد الله بن سعود تابعیت دولت عثمانی را پذیرفت ولی محمد علی باشا پسر خودرا برای بیرون کردن مدینه از دست وهابیان مأمور ساخت. پس از محمد علی پاشا باز عثمانیان بر حجاز تسلط یافتند و چون عثمانیان ضعیف شدند شریف مکه در حجاز، نفوذ یافت ولی انگلیسها از نفوذ و تسلط وی که به ضرر بسط استعمار در مشرق بود جلوگیری کردند و به تدریج وهابیها قدرت یافتند و پس از جنگ بین الملل اول در سال ۱۹۲۵ میلادی، وهابیان حکومت خود را بر همه حجاز منجمله بر مدینه گستردند و اکنون حجازر در تصرف آنهاست.[۱]
پانویس
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص576-585.