جعفر بن ابیطالب در رجال و تراجم
آشنایی اجمالی
وی فرزند ابو طالب، عموی پیامبر و برادر امیرالمؤمنین علی (ع) است. نسبش جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم و کنیهاش «ابو عبد الله»، معروف به جعفر طیار از قبیله بنی هاشم، از مهمترین قبایل قریش است. پسران ابوطالب عبارتاند از: طالب، عقیل، جعفر و امام علی (ع) که گفته شده میان هر یک از ایشان ده سال فاصله سنی بود[۱] و همه از یک مادر به نام فاطمه بنت اسد که جایگاه ویژهای نزد رسول خدا (ص) نگه داشت و به منزله مادر وی بود، متولد شدند.
جعفر (به معنی نهر) پس از طالب و عقیل، سومین فرزند پسر ابوطالب بود. جعفر حدوداً در سال بیستم عام الفیل یعنی بیست سال پیش از بعثت رسول خدا متولد شد. و کنیز ابولهب به جعفر در کودکی شیر داد[۲] که همین ثویبه، به رسول خدا (ص) و حمزة بن عبدالمطلب نیز شیر داده بود[۳] و جعفر از این طریق برادر رضاعی ایشان به شمار میرفت.
از احوال جعفر پیش از بعثت رسول خدا (ص)، چند خبر در دست است، از جمله اینکه او از آلودگیهای دوران جاهلی برکنار بود و بنا بر روایتی که صدوق[۴] و دیگران[۵] نقل کردهاند، جعفر از چهار کار پرهیز میکرد شراب، دروغ، زنا و عبادت بتها. همچنین بنا بر اخباری که تأیید آنها دشوار است، هنگامی که ابوطالب دچار تنگنای مالی شد، سرپرستی امام علی (ع) را به رسول خدا (ص)، و جعفر را به عباس بن عبدالمطلب واگذار کرد. جعفر بدین طریق به خانه عباس راه یافت و تا بعثت رسول خدا (ص) در آن خانه بود[۶]. این خبر از آن جهت صحیح به نظر نمیرسد که در صورت تنگدستی ابوطالب، بستگان میتوانستند بدون جدا کردن فرزندان، به وی کمک مالی نموده و او را تقویت نمایند. محتمل است افزوده شدن نام جعفر در کنار نام امام علی (ع) در این داستان، برای لوث کردن خبر پیوستن امام علی (ع) به پیامبر در کودکی بوده باشد که آن هم نه به جهت تنگنای مالی ابوطالب، بلکه به جهات دیگری همچون پرورش امام علی (ع) براساس الگوی زندگی رسول خدا (ص) و بهرهمندی از تعلیم و تربیت آن حضرت بوده است. برخی ازدواج جعفر با اسماء بنت عمیس را اندکی پیش از بعثت رسول خدا (ص) دانستهاند[۷] و حال آنکه در این زمینه خبری در دست نیست و قراینی مانند تولد فرزندان جعفر در حبشه میتواند بیانگر ازدواج وی در اسلام و پیش از هجرت وی به حبشه بوده باشد. به هر صورت این دو از جمله زوجهای خوشبخت شمرده شدهاند[۸].
درباره پذیرش اسلام از سوی جعفر، همه اخبار بر پیشگامی وی در این زمینه تأکید دارند. هنگامی که رسول خدا (ص) به رسالت مبعوث شد، جعفر که حدوداً ۲۰ ساله بود و آشنایی کاملی از پسر عموی خود، رسول خدا (ص) داشت، به زودی اسلام را پذیرفت و بنا بر برخی اخبار، وی سومین مرد مسلمان بود[۹]. اخبار دیگری اسلام وی را اندکی پس از اسلام امام علی (ع)و در سال اول بعثت ثبت کردهاند[۱۰]. و ابوطالب را مشوق وی برای پیوستن به رسول خدا (ص)، دانستهاند. ابوطالب چون رسول خدا (ص) و امام علی (ع) را در حال نماز دید، به جعفر سفارش کرد به آن دو پیوسته و همچون آنان نماز بخواند[۱۱]. همچنین نوشتهاند جعفر چون شنید، علی (ع)، بتها را به بدی یاد میکند، در این باره اندیشید و هنگامی که رسول خدا (ص) او را به اسلام فراخواند، به سرعت به آن حضرت گروید[۱۲]. برخی مورخان، مقاطعی از سیره نبوی را به عنوان زمان پذیرش اسلام از سوی جعفر نوشتهاند که این موارد نمیتواند گزارشهای دقیقی برای تعیین زمان اسلام جعفر بوده باشد و از روی تسامح است. یعقوبی[۱۳]، اسلام آوردن وی را پس از جلسه رسول خدا (ص) برای انذار عشیره اقربین (هشدار به خویشان نزدیک) نوشته است که زمان این جلسه در کتابهای سیره معمولا در سال سوم بعثت ثبت شده است. عدهای دیگر زمان پذیرش اسلام وی را پیش از وارد شدن رسول خدا (ص) به سرای ارقم دانستهاند[۱۴] که این زمان از آغاز بعثت تا سال پنجم بعثت را دربر میگیرد. چنان که برخی دیگر اسلام وی را بعد از ۲۵ و یا ۳۱ نفر ثبت کردهاند[۱۵] که مبنای این محاسبه روشن نیست.
هجرت به حبشه
هجرت به حبشه از مهمترین مراحل زندگانی جعفر به شمار میرود. جعفر پس از پذیرش اسلام، همواره با رسول خدا (ص) بود. زمانی که در سال پنجم بعثت، مسلمانان با راهنمایی رسول خدا (ص)، تصمیم به هجرت گرفتند، جعفر که ریاست مهاجران را بر عهده داشت[۱۶] به همراه همسرش اسماء بنت عمیس راهی سرزمین حبشه شد. هنگام هجرت، رسول خدا (ص) دعایی به جعفر آموخت که در سختیها آن را بخواند[۱۷]. جعفر نیز از پیامبر، درباره نماز خواندن در کشتی پرسید که آن حضرت فرمود به صورت ایستاده نماز بخواند مگر اینکه ترس غرق شدن باشد[۱۸]. همچنین رسول خدا (ص)، نامهای به نجاشی نوشت که ضمن دعوت وی به اسلام، از او خواست که از جعفر و همراهانش پذیرایی نماید[۱۹]. هرچند منابع زمان نگارش این نامه را بعدها و حامل آن را عمرو بن امیه ضمری دانستهاند، اما با توجه به محتوای نامه، این نامه باید در همین زمان و یا اندکی پس از آن و به هنگامی که قریش درصدد بازگرداندن مهاجران به مکه بود، نگارش یافته باشد[۲۰]. رسول خدا (ص) نیز پیگیر احوال جعفر و همراهان بود. بنا بر روایتی آن حضرت، نگران گم شدن کشتی جعفر و همراهان بود[۲۱] که نشان از اهتمام رسول خدا (ص) به احوال ایشان است.
با استقرار جعفر و اصحاب رسول خدا (ص) در حبشه، نجاشی از سبب حضورشان در آن سرزمین جویا شده و خواهان توضیحاتی درباره آیین جدیدی شد که رسول خدا (ص) آورده بود. جعفر بن ابی طالب که رئیس و سخنگوی مهاجران بود[۲۲]، با یادآوری پیشینه قوم خویش و ناهنجاریهای جامعه جاهلی که مردم در آن غوطهور بودند، از اهداف بعثت رسول خدا (ص) و فراخوانی آن حضرت به راستی، امانتداری، پرهیز از خونریزی و نهی از دیگر رذایل اخلاقی سخن گفت. نجاشی چون سخنان جعفر را شنید، پیام رسول خدا (ص) را همان پیام حضرت عیسی و از یک ریشه و تبار دانست[۲۳]. جعفر در حضور نجاشی برخی از آیات نخستین سوره مریم را نیز قرائت کرد که نجاشی و اسقفهای دربار به شدت تحت تأثیر این آیات قرار گرفتند [۲۴]. پس از سخنان صادقانه و دلنشین جعفر، نجاشی به درخواست نمایندگان قریش برای بازگرداندن مسلمانان که با هدایایی نزد وی آمده بودند، پاسخ نداد و از مسلمانان حمایت کرد و رفتار مناسبی را با مسلمانان در پیش گرفت[۲۵]. رفتارهای پسندیده نجاشی با مسلمانان و پشتیبانی وی از ایشان، مسلمانان را به دربار نجاشی بسیار نزدیک کرد. به ویژه که اسماء بنت عمیس همسر جعفر که به تازگی صاحب فرزندی در حبشه شده بود، توانست به فرزند تازه متولد شده نجاشی شیر دهد که این مسئله موجب پیوند بیشتر خانواده جعفر با نجاشی شد[۲۶]. نجاشی پیوسته حامی جعفر و همراهانش در حبشه بود و چون شورشی علیه وی از سوی یکی از فرمانروایان حبشی صورت گرفت، نجاشی برای در امان ماندن جعفر و همراهان از آسیبهای احتمالی، آنان را به منطقه امنی منتقل کرد تا در این درگیریها به آنان آسیبی نرسد[۲۷].
هنگامی که جعفر در حبشه بود، ابوطالب برای وی هدایا و اموالی میفرستاد[۲۸] و در سرودههای خویش از او و همراهانش یاد میکرد و با اظهار نگرانی از دوری جعفر به نجاشی سفارش میکرد که نیکیهای خود را از جعفر دریغ نکند:
و هل نال معروفُ النجاشيِّ جعفراً | و أصحابَهُ أمْ غالـَـهُ عنه شاغِبُ |
- آیا نیکیهای نجاشی به جعفر و همراهانش میرسد یا افراد فتنه انگیز مانع شدند[۲۹].
دوستی و رفاقت میان جعفر و نجاشی به اندازهای پیش رفت که منابع از پذیرش اسلام از سوی نجاشی پادشاه حبشه به دست جعفر بن ابی طالب، سخن گفتهاند[۳۰]. همچنین نجاشی شمشیری به نام «غمام» را به جعفر اهدا کرد[۳۱].
بعدها نیز که مسلمانان به مدینه هجرت کرده و با قریش وارد درگیریهای نظامی شدند، نجاشی چون اخبار مسلمانان به ویژه پیروزیهای آنان بر قریش را از جاسوسانش به دست میآورد، این اخبار را در اختیار مسلمانان میگذاشت. چنان که وقتی مسلمانان در بدر پیروز شدند، نجاشی، جعفر و همراهان وی را از این خبر آگاه کرد[۳۲].
رسول خدا (ص) با هجرت به مدینه نیز جعفر و اصحاب وی را هیچگاه فراموش نکرد. هرچند تک تک موارد یادشده در کتب سیره نبوی که علاقه میان رسول خدا (ص) و جعفر را نشان میدهد، ممکن است صحیح نباشد، اما همه به گونه تواتر معنوی، حاکی از این علاقه و محبت است. مورخان نوشتهاند چون رسول خدا (ص)، پیمان برادری میان اصحاب برقرار کرد، برادری را میان معاذ بن جبل و جعفر استوار ساخت[۳۳]. چنان که گفته شده، سهمی از غنایم جنگ بدر را نیز برای وی در نظر گرفت[۳۴] که محتمل است سهم وی را به حبشه برای کمک به آنان ارسال کرده باشد.
واقدی[۳۵] که گزارش برادری میان جعفر و معاذ را مربوط به بازگشت جعفر از حبشه و در سال هفتم میداند، آن را نادرست دانسته و گفته که داستان مواخات قبل از جنگ بدر بوده و چون آیات میراث پس از جنگ بدر نازل شد، مواخات قطع شد و بر این اساس جا نداشته که رسول خدا (ص) پیمان برادری را میان جعفر و معاذ برقرار نماید. اما بعید نیست که این برادری در همان سال دوم و به منظور نشان دادن فراموش نشدن مهاجران به حبشه از سوی رسول خدا (ص) انجام شده باشد. البته ممکن است در ماجرای مؤاخات، جعفر که رئیس و نماینده مهاجران به حبشه بود، به صورت نمادین انتخاب شده باشد تا بدین صورت، پیمان برادری میان مهاجران و انصار به صورت کامل تحقق یابد، چنان که اختصاص زمینی برای جعفر در مدینه و حال آنکه وی در حبشه بود، میتواند از این باب بوده باشد[۳۶].
بازگشت از حبشه
جعفر و یاران وی، پس از پانزده سال دوری از رسول خدا (ص)، در سال هفتم هجرت و همزمان با فتح خیبر، به تقاضای رسول خدا (ص) از حبشه به مدینه بازگشتند. او با مسلمانان باقیمانده در حبشه و همچنین جماعتی از حبشیان که اسلام پذیرفته بودند، نزد رسول خدا (ص) آمدند[۳۷]. رسول خدا (ص) بسیار شادمان شد، سجده شکر کرد[۳۸]. میان دو چشم جعفر را بوسید و فرمود: نمیدانم به گشودن خیبر خوشحالتر باشم یا به بازگشت جعفر[۳۹]، رسول خدا (ص) برای وی در کنار مسجد، زمینی برای ساختن بنا مشخص کرد[۴۰]. همچنین به رغم حضور نداشتن جعفر در فتح خیبر، از سهام خیبر برای وی سالانه ۵۰ پیمانه خرما معین کرد[۴۱]. رسول خدا (ص) در همین ایام به عنوان هدیه، نمازی را به جعفر آموخت که مشهور به «نماز جعفر طیار» شد که ائمه نیز این نماز را خوانده و به آن سفارش میکردند[۴۲]. رفتارهای محبتآمیز دیگری نیز از رسول خدا (ص) در حق جعفر ثبت شده است که همه حکایت از موقعیت والای جعفر در نزد آن حضرت دارد. رسول خدا (ص) تکهای از یک گلابی که به وی هدیه شده بود را به جعفر داد و با برشمردن فواید آن میوه، از جعفر خواست که آن را تناول نماید[۴۳]. همچنین برای بهداشت دندان به جعفر بستهای خلال دندان هدیه کرد[۴۴]. گاه نیز از جعفر میخواست که خاطرات خود از حبشه را تعریف نماید [۴۵].
در ذی قعده سال هفتم و یک سال پس از صلح حدیبیه، جعفر در عمرة القضا همراه رسول خدا (ص) حضور داشت. رسول خدا (ص)، در این سفر پیش از ورود به مکه، جعفر را به مکه فرستاد تا میمونه دختر حارث عامری - خواهر مادری اسماء بنت عمیس - را به عقد آن حضرت درآورد[۴۶]. در همین سفر، عماره، دختر حمزه عموی رسول خدا (ص) در مکه بدون سرپرست بود که امام علی (ع)، جعفر و زید بن حارثه برای نگهداری وی پیشگام شدند و در این زمینه میان ایشان اختلاف پیش آمد. رسول خدا (ص) به ماندن دختر نزد جعفر به جهت اینکه اسماء بنت عمیس خاله وی بود (مادر او دختر سلمی بنت عمیس بود) حکم کرد. جعفر برای تشکر از رسول خدا (ص) بر روی یک پا، جست و خیز کنان به سوی رسول خدا (ص) رفت و گفت این رفتاری است که حبشیان در احترام به پادشاهانشان انجام میدهند[۴۷].
رسول خدا (ص) که قدردان اقدامات نجاشی در پذیرایی از مسلمانان بود، هنگامی که لباس حریری به او هدیه شد، آن را به جعفر داد تا برای نجاشی بفرستد[۴۸].
غزوه موته
رسول خدا (ص)، جعفر را در جمادی الاولی سال هشتم به سوی موته (منطقهای در ۱۲۰ کلیومتری جنوب امان، پایتخت اردن برای جنگ با رومیان فرستاد. درباره اینکه فرمانده این لشکر چه کسی بود، بیشتر نویسندگان از سه تن به ترتیب زید بن حارثه، جعفر و عبدالله بن رواحه نام بردهاند که رسول خدا (ص) در مدینه به همین ترتیب ایشان را به فرماندهی برگزید. اما این ترتیب از قدیم مورد پذیرش شیعیان قرار نگرفته و در روایات منقول از اهل بیت، جعفر به عنوان فرمانده اول این غزوه معرفی شده است[۴۹]. مؤید این نظر، علاوه بر اخباری که به این موضوع تصریح کردهاند[۵۰]، سرودههای شاعرانی مانند حسان بن ثابت و کعب بن مالک در سوگ شهیدان این غزوه، فرماندهی اول جعفر را تأیید میکند[۵۱].
برخی نویسندگان شیعی معاصر جابه جایی نامها در فرماندهی این غزوه را تحت تأثیر رقابتها و دشمنیها با امام علی (ع) ذکر کردهاند که این دشمنی به خانواده آن حضرت از جمله برادر وی جعفر نیز تسری یافته است[۵۲].
جعفر در میدان جنگ شجاعانه جنگید و جراحتهای بسیاری برداشت[۵۳]. در نبرد هر دو دست او قطع شد و پس از آن به شهادت رسید. منابع بسیاری نوشتهاند که جعفر در میدان جنگ به منظور نشان دادن پایداری و استقامت و تحریض مسلمانان، اسب خویش به نام سبحه را پی کرد و این کار نخستین بار بود که در اسلام انجام میشد[۵۴] و همین رفتار مستند برخی برای شرعی دانستن این نوع اقدام در شرایطی که احتمال افتادن تجهیزات و مراکب به دست دشمن میرود، قرار گرفته است[۵۵]. این رفتار جعفر مورد توجه فقهای شیعه نیز قرار گرفته و پی کردن حیوان را مکروه دانستهاند مگر مصلحتی در میان باشد که در مورد جعفر چنین بود[۵۶]. البته درباره اینکه پی کردن اسب به دست خود جعفر صورت گرفته باشد میتوان تردید کرد، به ویژه که این اقدام در جنگها معمولا از سوی دشمن برای کاستن مقاومت انجام میپذیرد. چنان که ابن حزم[۵۷] خبر پی کردن اسب از سوی جعفر را خبر استواری ندانسته و نشانهای از تجویز آن عمل در سیره رسول خدا (ص) نیافته است[۵۸].
رسول خدا (ص) با آگاه شدن از خبر شهادت جعفر بسیار اندوهگین شد و گریست[۵۹] و فرمود که خداوند به جای دو دست، به وی دو بال داد که با آنها در بهشت، پرواز میکند[۶۰]. از همین رو جعفر به ذوالجناحین (دارای دو بال) و طیار مشهور شد. پیامبر برای دادن خبر شهادت جعفر و دلداری از خانواده وی، نزد همسر او اسماء بنت عمیس آمد، فرزندان جعفر را خواند و با آنان مهربانی کرد و به اسماء تعزیت گفت و از خداوند خواست که در میان فرزندان و ذریه جعفر، جانشین صالح و نیکی برای وی قرار دهد[۶۱]. فاطمه زهرا (ع) نیز که جعفر پسر عموی وی بود بر او میگریست. رسول خدا (ص) فرمود که بر مثل جعفر باید که گریه کنندگان بگریند[۶۲]. همچنین سفارش کرد که به آل جعفر رسیدگی شود؛ زیرا که آنان سرگرم عزا هستند و به فاطمه فرمود که برای خانواده جعفر به مدت سه روز غذا تدارک بیند[۶۳]. بعدها رسول خدا (ص)، خود به امور فرزندان جعفر رسیدگی میکرد[۶۴].
محل شهادت جعفر، موته از سرزمین بلقاء- که اینک در کشور اردن است - بود. سن جعفر را هنگام شهادت حدود چهل سال تخمین زدهاند. برخی که وی را در این هنگام ۲۵ یا ۳۳ساله دانستهاند[۶۵] به اشتباه رفتهاند؛ زیرا امام علی (ع) در این هنگام (سال هشتم هجرت)، حدود سی سال داشته و جعفر ده سال از او بزرگتر بود[۶۶]. شهادت جعفر بازتاب گستردهای در میان مسلمانان داشت. حسان بن ثابت و کعب بن مالک انصاری در مرثیههای خود، تمجید بلندی از جعفر نمودند[۶۷].
یکی از ویژگیهای جعفر که بیشتر منابع حدیثی و تاریخی به آن اشاره کردهاند، شباهت بسیار وی در قیافه و اخلاق به رسول خدا (ص) بود. رسول خدا (ص) خود اظهار میکرد که جعفر شبیهترین مردم از جهت قیافه و اخلاق به آن حضرت است[۶۸]. نویسندگانی نیز که از شبیهان به رسول خدا (ص) یاد کردهاند، نام وی را در فهرست خود ثبت کردهاند[۶۹]. شباهت ظاهری جعفر به رسول خدا (ص) به اندازهای بود که برخی او را با رسول خدا (ص) اشتباه گرفته و به نیت رسول خدا (ص) به او سلام میکردند[۷۰].
جعفر در ویژگیهای اخلاقی نیز همانند رسول خدا (ص) بود. به ویژه او توجه بسیاری به فقرا میکرد. از این رو رسول خدا (ص) به وی کنیه ابوالمساکین داد[۷۱]. ابوطالب پدرش نیز، با توجه به رفتارها و صفات پسندیده جعفر، او را جانشین و پیرو عبد المطلب میدانست[۷۲]. ابوهریره، در توصیفی بلند، جعفر را بهترین فرد برای مساکین میشمرد که حتی در حال نداری نیز آنان را ناامید بر نمیگرداند[۷۳]؛ چنان که جعفر را به عنوان بخشندهترین فرد امت رسول خدا (ص) معرفی میکرد[۷۴]. به همین جهت پیامبر نیز انتظار شایانی از جعفر داشت، و چون در موردی احساس کرد، جعفر در پذیرایی از علاقهمندان به رسول خدا (ص) کوتاهی کرده، مایه تعجب آن حضرت شد[۷۵]. جعفر انگشتر به دست راست خود میکرد[۷۶].
براساس روایات تفسیری، نزول و یا شمول چندین آیه قرآن درباره جعفر بن ابی طالب است[۷۷]. چنان که روایات قابل توجهی از رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) درباره جعفر نقل شده که همگی حاکی از مقام بلند وی است[۷۸]. برخی مانند ابوحیان توحیدی[۷۹]، بانقل مناظرهای شیطنتآمیز تلاش کردهاند مقام جعفر را برتر از امام علی (ع)، نشان دهند و حال آنکه فراموش کردهاند براساس آیه مباهله و روایات، امام علی (ع)، همان نفس رسول خدا (ص) است و قابل قیاس با دیگر افراد نیست[۸۰]. چنان که چون از زید بن علی بن الحسین درباره منزلت جعفر و علی (ع) سؤال شد، گفت: جعفر ذوالجناحین و شبیهترین مردم از نظر خلق و خلق به پیامبر بود ولی از اصحاب کساء نبود[۸۱]. این گزارشها بیانگر آن است که جریانی درصدد رودررو قرار دادن آل علی و آل جعفر بوده است.
عبدالله بن جعفر، عبدالله بن مسعود، عمرو بن عاص و ام سلمه همسر رسول خدا (ص) از جمله راویان از او هستند[۸۲].
پس از شهادت
پس از شهادت جعفر و همراهانش، اندیشه تقاص خون ایشان پیوسته در فکر رسول خدا (ص) بود و آن حضرت به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به رومیان میگشت [۸۳]. جنگ تبوک که یک سال پس از شهادت جعفر و در سال نهم رخ داد به منظور خونخواهی جعفر و اصحاب وی نوشته شده است[۸۴]. چنان که فرستادن أسامه فرزند زید بن حارثه در سال یازدهم برای جنگ با رومیان به همین منظور ثبت شده است[۸۵].
جعفر پس از شهادت همچنان دارای احترام ویژهای در خاندان ابو طالب بود. امام علی (ع) افتخار میکرد که برادری همچون جعفر داشته است[۸۶] و در تنگناها از او یاد میکرد[۸۷]. عبدالله بن جعفر میگوید: چون تقاضایی از علی (ع) میکردم و او جواب مساعد به من نمیداد، تا به حق جعفر سوگند میخوردم تقاضایم را اجابت میکرد[۸۸]. چنان که امام حسن (ع) برای مجاب کردن پدر به حق جعفر قسم میخورد[۸۹]، امام علی (ع) بعد از پیروزی در جنگ جمل چون در سخنانی فضایل فرزندان عبدالمطلب را برشمرد، جعفر را در شمار افضل شهدایی که رسول خدا (ص) وی را به ذوالجناحین ملقب کرد یاد نمود[۹۰]. چنان که میفرمود: دختران خود را برای فرزندان جعفر نگاه داشته است[۹۱]. حامیان اهل بیت همواره در برشمردن فضایل خویش از اینکه جعفر از آنان بوده به عنوان برگ برندهای یاد کرده و از او نام میآوردند[۹۲]؛ چنان که نوادگان وی در مفاخرات، از جعفر و فضایل وی یاد میکردند[۹۳]. عمر خلیفه دوم (یا ابن عمر) نیز چون عبدالله فرزند جعفر را میدید به او میگفت: سلام بر تو ای فرزند ذوالجناحین[۹۴]. منابع شیعی فرزندان جعفر را هشت تن به نامهای «عبدالله»، «عون»، «محمد اکبر»، «محمد اصغر»، «حمید»، «حسین»، «عبدالله اکبر» و «عبدالله اصغر» که مادر همه، اسماء بنت عمیس بود، برشمردهاند[۹۵]، اما بیشتر منابع اهل سنت تنها از سه فرزند وی که در حبشه متولد شدهاند یاد کردهاند. این سه عبارتاند از: «محمد»، «عون» و «عبدالله» که مادرشان اسماء بنت عمیس بود. به احتمال، دیگر فرزندان جعفر در کودکی درگذشتهاند که آسیب پذیری فرزندان جعفر از چشم زخم میتواند مؤید آن باشد[۹۶]. نسل جعفر بن ابوطالب تنها از طریق فرزندش، عبدالله (نه از محمد و عون) امتداد پیدا کرد[۹۷] و خاندانهای معتبر و شناخته شده و پردامنهای از این نسل پدید آمد. منسوبان به جعفر طیار را «جعفری» میگفتند[۹۸]. و خاندانهای وابسته را «آل جعفر» مینامیدند که در حجاز و غرب خلافت اسلامی پراکنده بودند. مکانهایی مانند «أُثیِّل»، «کُتانه»، «وَدّان» که از سرزمینهای اطراف مدینه به شمار میآیند، محل سکونت بازماندگان و خاندانهای منسوب به جعفر بوده است[۹۹]. در سرزمین شام[۱۰۰]، اشمونیان مصر[۱۰۱] و حمص[۱۰۲] نیز گروههایی از فرزندان جعفر میزیستند. چنان که یکی از قبایل ساکن در مغرب با نام «معقل» خود را از نسل جعفر معرفی میکرد که این نسب مورد تأیید قرار نگرفته است[۱۰۳]. در ایران در اطراف دزفول دو مقبره جداگانه برای محمد و عون وجود دارد. این دو چنان که برخی منابع گزارش کردهاند در فتح شوشتر به شهادت رسیدهاند[۱۰۴].
کتابهایی نیز از قدیم درباره جعفر نوشته شده که نشان از اهمیت و موقعیت وی میکند. مدائنی (م ۲۱۵)، کتابی در فضایل جعفر داشته است[۱۰۵]، همچنین ابواحمد جلودی، کتابی درباره اخبار جعفر نوشته است. چنان که ضیاء الدین بن عبدالواحد بن أحمد المقدسی نیز کتابی با عنوان مناقب جعفر بن ابی طالب نوشته که شامل هفده روایت مسند در منقبت وی است. این کتاب باقی مانده و چاپ شده است. به همین منوال برخی کتابهای حدیثی، عنوانی را به مناقب و فضایل جعفر اختصاص دادهاند [۱۰۶].
برخی اماکن نیز منسوب به جعفر است. در مکه مکانی به عنوان محل ولادت جعفر بن ابی طالب وجود داشته که یکی از اماکن متبرک به شمار میرفته و تا قرن هفتم مورد توجه بوده و تعمیر و بازسازی میشده است[۱۰۷] چنان که برای جعفر مقبرهای در موته بوده است[۱۰۸]، که این مقبره در مسجد بزرگی قرار داشته است[۱۰۹]. اینک این مقبره در روستایی به نام مزار قرار دارد و دارای گنبد و بارگاهی است[۱۱۰]. منابع شیعی از استحباب زیارت جعفر در موته سخن گفتهاند[۱۱۱].[۱۱۲]
جستارهای وابسته
- بنی هاشم (قبیله)
- امیرالمؤمنین علی (برادر)
- طالب بن ابیطالب (برادر)
- عقیل بن ابیطالب (برادر)
- ابو طالب (پدر)
- فاطمه بنت اسد (مادر)
- اسماء بنت عمیس (همسر)
- عبدالله بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- عون بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- محمد اکبر بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- محمد اصغر بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- حمید بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- حسین بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- عبدالله اکبر بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
- عبدالله اصغر بن ابیجعفر بن ابیطالب (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۶.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹.
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۴۵.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۷.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۷۲، ص۱۲۶.
- ↑ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۶؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۳.
- ↑ المعلم، محمد علی، جعفر بن ابی طالب رحیق النبوة و شذ الأمامه، ص۶۵۵.
- ↑ مبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغة والأدب، ص۱۱۷.
- ↑ قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۳۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۷۲، ص۱۲۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۱.
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۶.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۳۴۶؛ دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۷۴.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۵؛ فسوی، المعرفة والتاریخ، ج۵، ص۹۹.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۶۱؛ مقدسی، ضیاءالدین محمد بن عبدالواحد، مناقب جعفربن ابی طالب، ص۳۵.
- ↑ شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۹، ص۲۴۵.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵۲.
- ↑ بنگرید: حمیدالله، محمد، الوثائق السیاسیة، ص۴۳؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۲۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۰۹.
- ↑ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه، ج۱، ص۲۴۴؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۳، ص۷۳.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۷.
- ↑ کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۰۱؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن، دلائل، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ ابن سعد، طبقه خامسه، ج۲، ص۷.
- ↑ حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۷۶.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۹۸؛ کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۳۰۵.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۴۱۷.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۲۰؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۲.
- ↑ شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۴، ص۶۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶.
- ↑ سمهودی، وفاء الوفا، ج۲، ص۸۶.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۰۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۰.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۸، ص۱۹۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۵۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۷۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۶۷؛ حسین بن سعید کوفی، کتاب الزهد، ص۵۷؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن، سنن، ج۶، ص۹۵.
- ↑ بیهقی، احمد بن الحسین، دلائل، ج۴، ص۳۱۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۳.
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۱۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۵۹.
- ↑ بنگرید: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۶۳.
- ↑ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱۹، ص۳۱۹.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ عسکری، الأوائل، ص۲۲۸؛ مرزوقی، کتاب الازمنه والامکنه، ص۵۲۰.
- ↑ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۲، ص۲۵.
- ↑ مرعشی نجفی، ابن ابی شیبه، ج۲۱، ص۸۲.
- ↑ محلی، ج۷، ص۲۹۶.
- ↑ برای توضیح بیشتر در این زمینه، بنگرید: جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲۰، ص۲۸.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۱۱، ص۳۵۰؛ ابن حبان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج۱۵، ص۵۲۱.
- ↑ ابن ابی شیبه، عبدالله بن احمد، المصنف، ج۷، ص۵۱۶.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، ابن همام، المصنف، ج۳، ص۵۵۰.
- ↑ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج۲، ص۴۱۹؛ حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۵، ص۱۵۵.
- ↑ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، المناقب والمثالب، ص۱۳۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۷۲، ص۱۳۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، محمد بن علی، مقاتل الطالبیین، ص۳۲.
- ↑ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۸۴؛ کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۴۹۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶؛ بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۹.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۰۴؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۷.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، ج۴، ص۲۳۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۲.
- ↑ ابن حمدون، محمد بن الحسن، التذکرة الحمد و نیه، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ بخاری، صحیح بخاری، ج۶، ص۲۰۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۷.
- ↑ بنگرید: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۸۹؛ ابن العربی، احکام القرآن، ج۴، ص۱۶۴۶؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۱.
- ↑ بنگرید: محب طبری، تاریخ طبری، ص۲۱۵.
- ↑ ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، البصائر والذخائر، ج۷، ص۶۷.
- ↑ بنگرید: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۱۶.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ مزی، ج۵، ص۵۰.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۷.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۲۳ و ۱۲۵.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۶۱۷.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۰۹.
- ↑ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الإمام امیرالمؤمنین، ص۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۱۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۳۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۷، ص۹۸.
- ↑ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۷.
- ↑ زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات، ص۵۶۷.
- ↑ بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۴.
- ↑ علوی، محمد بن عمر، المجدی فی أنساب الطالبیین، ص۵۰۸؛ ابن عنبه حسنی، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص۳۵.
- ↑ ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن، ج۲، ص۱۱۶۰.
- ↑ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۶۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ سمعانی، الأنساب، ج۳، ص۲۸۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۹۴؛ ج۴، ص۴۳۵ و ج۵، ص۳۶۳.
- ↑ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۱۴.
- ↑ مقریزی، المواعظ، ج۱، ص۴۲.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۷۸.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۰۶.
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص۱۱۴.
- ↑ بنگرید: بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۹؛ ترمذی، سنن، ج۵، ص۳۲۰؛ ابن بطریق، ص۴۰۷.
- ↑ مالکی مکی، تحصیل المرام فی اخبار البیت الحرام، ج۱، ص۵۴۵ و نیز بنگرید ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ۸۳.
- ↑ بغدادی، المنمق، ج۳، ص۱۳۳۰.
- ↑ اصطخری،)، المسالک والممالک، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیره، ص۲۳۷.
- ↑ شهید اول، الدروس، ج۲، ص۱۶.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «جعفر بن ابیطالب»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۹۸-۴۰۳.