زیارت در حقوق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حق زیارت)

معناشناسی

ابن فارس درباره مفهوم لغوی زیارت می‌گوید: زیارت از زور به معنای تمایل و میل کردن است[۱]. در اصطلاح "زیارت تمایلی است که افزون بر میل و حرکت جسمی، قلب هم گرایش جدی پیدا کرده و نسبت به مزور هم با اکرام و تعظیم قلبی وانس روحی همراه باشد و این معنا در مرتبه برین و کامل خود همانا اقبال قلبی، روحی و فکری، اخلاقی و عملی نسبت به مزور را با خود دارد"[۲].

زیارت ارکانی دارد:

  1. زائر یعنی شخصی که میل و گرایش به چیزی یا کسی دارد.
  2. مزور، یعنی شخصی یا چیزی که میل به سوی اوست.
  3. خصیصه‌ای انسانی به نام گرایش قلبی که با تکریم و تعظیم و انس گرفتن با مزور همراه است"[۳].

پس هر کدام از این ارکان که قوی‌تر باشد حقیقت زیارت و آثاری که بر آن مرتب می‌شود بیشتر و ملموس‌تر است و این برای انسان منشأ بسیاری از خیرات و کمالات است، هر چقدر بار معرفتی زائر نسبت به مزور و کارش بالا برود و هر چقدر مزور عزیزترو مقربتر در درگاه الهی باشد و عزم و تصمیم زیارت جدی‌تر باشد این آثار بیشتر خواهند شد[۴].

اهمیت زیارت

یکی از اهداف مهم زیارت که خاستگاه اعتقادی دارد، تأثیر خارجی ارادۀ اهل بیت (ع) در حل مشکلات دنیایی و اخروی انسان‌هاست. این قدرت و اختیار اولیای الهی در پدیده‌های تکوینی با براهین عقلی و نقلی مسلم قابل اثبات است تا جایی که خود این اسباب و پدیده‌های تکوینی نیازمند افاضه و توجه اولیا و اهل بیت هستند: «وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[۵] زیرا به برکت وجود امام معصوم ماسوی الله از روزی برخوردار هستند و در پرتو وجود اوست که زمین در آسمان پایدار است... این ویژگی همواره در حال حیات و ممات وجود داشته و دارد و این قدرت ایشان در سایه ارتباط و اتصال با خداوند است که بعد از وفات آنها به شکل زیارت جلوه می‌کند. به همین دلیل زیارت در نزد همه حقیقتی فطری و مسلم است. گرچه عده‌ای با فطرت و خواست ذاتی انسان مقابله می‌کنند[۶].[۷]

رابطه کمال انسان با زیارت

شناختِ محدوده عمل و زمینه رشد، در پویایی حرکت معنوی و تکاملی انسان مؤثر است. یعنی اینکه بدانیم تا کجا می‌توان رفت؟ به کجا می‌توان رسید؟ چه می‌توان شد؟ چگونه می‌توان بود؟ توجه به نقطه اوج و مرز کمال، عامل ارتقا است. قله‌ها را دیدن و قله پیماها را شناختن، شوقِ قله پیمایی به انسان می‌دهد. زیارت هم چنین حسی را در قلمرو معنویات ایجاد می‌کند. این چشم انداز را در حیات شخصیت‌های برجسته و انسان‌های نمونه می‌توان یافت و به محدوده این قلمرو وسیع، با توجه به عظمت مقام ائمه می‌توان پی برد.

امامان، که انسان‌های برترند، شخصیتی دارند که حدّ و مرز تعالی انسان را نشان می‌دهند. آنان، چون انسان‌اند، الگوی انسان‌هایند، وگرنه قابل تأسّی نبودند. انسان کامل بودن آنان، به ما نشان می‌دهد که تا کجاها می‌‌توان پرکشید و طیران کرد و کمال یافت. به زیارت این اسوه‌ها رفتن، ما را به آن قلّه ای که باید برسیم، به آن حدّ و مرزی که باید قدم بگذاریم و به آن مرتبه ای که باید نائل شویم، «راهنمایی» می‌کند. گفتیم که این، منحصر به ائمه نیست، در مراتب مختلف، همه انسان‌های والا، این هدایت و امامت را برای ما دارند. به قول آلکسیس کارل: «... در زندگی دانشمندان و قهرمانان و پاکان، یک ذخیره تمام نشدنی از انرژی معنوی وجود دارد. این مردان، چون کوه‌هایی در میان دشت، سر بالا کشیده‌اند و به ما نشان می‌دهند که تا کجا می‌توانیم بالا برویم و چه قدر هدفی که طبیعتاً شعور انسانی به آن متمایل است، عالی است. فقط چنین مردانی می‌توانند برای زندگی درونی ما غذای معنوی مورد نیازش را تهیه کنند»[۸].

به راستی هم، اولیای دین، که زیارتشان بر ما فرض و لازم است، بیان کننده این حدّ و مرز سیر صعودی انسان؟ در مسیر پاکی و طهارت و کمال‌اند. و این، خود، یکی از شیوه‌های امامت و خواص رهبری آنان است. در تعبیراتی که در زیارتنامه‌ها به کار رفته است، به وضوح، این نشان دادن حدّ و مرز را می‌توان دید. از امامان معصوم، با کلمات و عناوینی یاد شده که در این باب، بسیار راهگشاست. تعبیراتی همچون: «آیه»، «بیّنه»، «حجّت»، «گواه»، «شهید»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»، «خورشید»، «دلیل»، «پرچم»، «علامت» و... که در متون زیارتی دیده می‌شود، مبیّن این نکته است[۹]. نمونه‌ها، همیشه معیار و میزان‌اند و محدوده و گستره و میدان رشد انسان‌ها را نشان می‌دهند و به همین جهت، در برنامه‌های تربیتی اسلام، تأکید فراوانی روی نشان دادن الگو شده است.

استاد حکیمی می‌نویسد: «... از حقیقت‌هایی که در انعقاد شخصیت انسان و ساختن آن، سخت مؤثر است، توجه انسان است به نمونه‌های والای فکر و اعتماد و اقدام و عظمت و حماسه و جهاد. اگر این نمونه‌های والا در میان زندگان باشند، چه بهتر. ولی انسان به گونه ای ویژه، به اشخاص تاریخی و گذشتگان اعتقاد دارد و کمالات و عظمت‌های آنان را- تا سرحدّ اساطیر- تقدیس می‌کند و بزرگ می‌دارد. بنابراین، بشر به طور فطری، از توجه به آثار باقیمانده، ابزار کار، محلّ سکونت و قبور بزرگان تاریخ و تأمّل در احوالات آنان، چیزها می‌آموزد و به عظمت‌ها می‌رسد»[۱۰].[۱۱]

تشویق به زیارت و نهی از ترک زیارت

امام رضا (ع) می‌فرمایند: "همانا برای هر امامی عهدی در گردن دوستدارانشان و شیعه او است و همانا از تمام و کامل کردن وفای به عهد این است که زیارت قبور آنها نماید"[۱۲].

امیرالمؤمنین فرمودند: "هنگامی که شما به سوی بیت الله الحرام خارج شدید حجتان را به زیارت رسول الله تمام کنید، پس همانا ترک زیارت جفاست؛ هم چنین امر کردیم به زیارت (حجتان را تمام کنید) قبوری که خداوند بر شما حقشان را و زیارتشان را الزام کرده و در نزد آن قبور رزق را طلب کنید"[۱۳] و حضرت صادق (ع) فرمود: هر که زیارت امیرالمؤمنین (ع) را ترک کند خدای عزوجل به وی نظر نکند آیا شما آن کسی را که فرشتگان و پیغمبران زیارت می‌کنند زیارت نمی‌کنید، بدرستی که امیر المؤمنین فاضل‌ترین امامان است و مثل ثواب اعمال آنها برای ایشان هم هست"[۱۴].[۱۵]

زیارت نوعی خویشاوندی معنوی

احساس وابستگی به یک مجموعه آبرومند، یا فامیل بودن با یک خانواده شریف، نقش کنترل از بدی‌ها را دارد و انسان کارهایی را که در شأن این روابط و خویشاوندی‌ها نیست، ترک می‌‌کند. پیوند و خویشاوندی هم تنها سببی و نسبی نیست. فرزندان روحیِ بزرگان دین هم خود را مرتبط با آن اولیا می‌دانند. تباهی و فساد، در میان جوانانی که ریشه و تبار صحیح و معلومی ندارند، بیشتر است. فرزندان نامشروع و بی پدر و مادر، برای بزهکاری و جرم و جنایت، زمینه مساعدتری دارند.

انقطاع فرهنگی یک نسل، از گذشته درخشان خویش، زمینه ساز بردگی فکری و استعمار فرهنگی آنان از سوی تاراج گران فکر و اندیشه و استقلال ملت‌هاست. از این رو، پل زدن بین نسل حاضر و پیشینه فرهنگی و ارزشی و مکتبی، سازنده و هویت بخش است. در مسائل اخلاقی و تربیتی هم، پیوند با نیکان و رابطه با صالحین و آشنایی با خانواده‌های ریشه‌دار و صاحب کرامت و شرف، سازنده است. به همان شکل که گسیختگی از تبار پاکان و بریدگی از ریشه‌های فرهنگی و اخلاقی، زمینه‌ساز فساد و گناه و بی مبالاتی و عدم تعهّد است.

زیارت، عاملی در جهت پیوند زدن با صالحان، یا تقویت رابطه معنوی با وارستگان است. ایجاد رابطه (اگر نیست) و تحکیم پیوند (اگر هست). هرکس، در یک جامعه و امت، ریشه‌های عقیدتی، فرهنگی و معنوی دارد. برای ما مسلمانان این ریشه‌ها، همان عترت پیامبر (ص) است. زیارت، عاملی برای تحکیم این پیوند است. احساسِ معیّت با اهل بیت سازنده است، تقوا هم سبب می‌شود ما هم از خانواده عظیم اهل بیت شویم«مَنِ اتّقی فهو منّا اهل البیت». زائری که به دیدار یک ولیّ از اولیای خدا می‌رود، یا بر مزار امامی از ائمه یا پیامبری از انبیا حاضر می‌شود، یا بوسه بر آستان پاک پیشوای شهیدی می‌زند، و «سلام» می‌دهد، یا به ادب و احترام، در پیش روی مرقد معصومین و صالحین و صدیقین و شهدا می‎ایستد، به یاد گذشته فرهنگی و میراث فکری و ریشه‌های معنوی خویش می‌افتد و اهل صلاح و سداد می‌شود. همچنان که انتساب به یک پدر خوشنام و نیاکانِ شریف، انسان را از غلطیدن در دامان بدنامی و هتاکی و هرزگی، تا حدودی نگه می‌دارد و عامل کنترل حرکات و رفتار است، انتساب به دودمان پیامبر (ص) و اهل بیت عصمت و شهیدان راه خدا نیز چنین نقشی دارد. مگر نه اینکه از خانواده شهدا، توقعی و انتظاری بیش از دیگران است؟ مگر نه اینکه از ذریه پیامبر (ص)، چشم داشتِ دیگری است؟ مگر نه اینکه به خانواده یک عالم مذهبی و پیشوای دینی، به چشم دیگری می‌نگرند و توقع دیگری دارند؟!.. خود این پیوندها و نسبت‌ها و رابطه‌ها، انسان را در بستری از نیکی و عفاف و تعهّد قرار می‌دهد.

خویشاوندی‌ها، همه‌اش، نسبی و سببی نیست. خویشاوندی فکری و فرهنگی هم مهم است. پیامبر (ص) و علی (ع) پدرانِ این امت‌اند. شیعه، فرزندان فکری ائمه‌اند. هر مسلمان، خویشاوندی معنوی با اهل بیت پیامبر (ع) و اولیای دین دارد. حال، زائری که به زیارت امامی از ائمه می‌رود، این «صله رحم» و تجدید دیدار با یک خویشاوند معنوی و با نیاکان مکتبی است. زائر، مدعی است که به خاندان پیامبر (ص)، عشق می‌ورزد، با آنان رابطه و آشنایی دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را می‌شناسد، با آنان هم ریشه و هم خانواده است، اهل یک مملکت و آبادی و خاک و خونند. نشانه این پیوند هم، همین زیارت است. چرا جای دیگر نرفت؟.. چرا کار دیگر نکرد؟.. چرا دل را برداشت و به «عتبه بوسی» یک امام آمد؟ آیا این نشانه ریشه در یک «آب» داشتن نیست؟ این نشانه هم خانه و هم خوشه و هم ریشه و هم خون بودن نیست؟... چرا. با این حال، آنکه عشق و محبت اولیای خدا را در سینه دارد، آنکه از دیگران گسسته و به ائمه پیوسته است، آنکه زیارت را، شاهد صدقی بر ارادت خویش به پاکان می‌داند، آنکه خود را مرتبط با دودمان طهارت و عصمت می‌شناسد، آنکه خود را با معصومین هم خانواده می‌بیند، آیا سزاست که ناپاک باشد و تبهکار؟ آیا پذیرفتنی است که نسبت به اهل بیتِ تقوا و پاکی، «ناخلف» باشد؟ آیا شرمندگی ندارد که در ارتباط با صالحان باشد و «ناصالح» باشد؟ این است که زیارت، یادآوری پیوندهای معنوی و خویشاوندی فکری و فرهنگی یک «مؤمن»، با اولیای خدا و پیشوایان دینی خود است و سازنده است، چراکه «یادآور» است. و بسیاری از تقواها در سایه تذکرها پدید می‌آید.

در زیارتنامه‌ها هم جزء درخواست‌ها، تداوم این رابطه و تکرار این دیدار و تقویت این پیوند در دنیا و آخرت، می‌باشد. به عنوان نمونه، زائر امام رضا (ع) از خداوند در لحظه وداع آن حضرت چنین می‌طلبد: «خدایا... این را آخرین بار، از زیارت من، از قبر فرزند پیامبر (ص) و حجت خودت، قرار مده! خدایا... میان من و او در بهشت، جمع کن، مرا با او محشور ساز، مرا در «حزب» او قرار بده، مرا با شهیدان و صالحان قرار بده، که اینان، رفقای شایسته و نیکویند»...[۱۶]. علاقه به دیدار مجدد، و قول و قرار با خدا و حجت خدا برای «زیارتی دیگر» هم، در اصلاح نفس مؤثر است[۱۷].

رابطه واسطه فیض(شفیع) با زیارت

به درگاه خدا، شفیع باید برد. شفعای ما، واسطه‌های فیض الهی‌اند. درست است که بی‌واسطه هم خداوند سمیع و علیم و مجیب است، ولی شرمندگی ما را چه توان کرد که روی آن نداریم که بی واسطه از خدا فیض بجوییم! حتی در مورد استغفار و توبه هم بی نیاز از توسل به اولیا و استشفاع آنان نیستیم. در زیارت، با این واسطه‌های فیض است که از خداوند حاجت می‌طلبیم. وقتی بار سنگین خطاها، انسان را از رفتن باز می‌دارد و گناهان بسیار انسان را گران بار می‌سازد برای سرعت سیر در طریق عبودیت و طیران در فضای معنویت، باید از «توبه» استفاده کرد تا با ریختن گناهان، سبک بار و سبک بال شد.

حالتِ تضرّع و نیاز، شکسته دلی، پشیمانی، ندامت و انابت، خوف و رجاء و بیم و امید لازم است. انکسار قلب در پیشگاه خداوند قادر قاهر میسّر است و دل شکستگی و شرمندگی در برابر «عظمتِ» خدا و «عصمت» رسول فراهم می‌گردد. با واسطه قرار دادن چهره‌ای چون پیامبر و اولیای خدا در برابر پروردگار، دریای رحمت و کرم، زودتر گنهکار را در موج خویش فرا می‌گیرد و استحقاق غفران و توبه پذیری فراهم می‌آید. این رهنمودِ خداوند است که فرموده: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً[۱۸]. «آنان که به خود، بد کرده و ستم نموده‌اند اگر پیش تو آیند و از خداوند مغفرت بخواهند و پیامبر هم برای آنان از خداوند آمرزش بطلبد، خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت»[۱۹].

رابطه زیارت با توجه به خدا

اساس تربیت روحی مسلمان، «ذکر خدا» است، ذکر، بازدارنده از بدی‌هاست. و ریشه تباهی اخلاق، «غفلت» و «دوری» و «نسیان» است، نسیانِ خدا و قیامت و رابطه بندگی ما با خدا. اگر از «سازندگی» زیارت سخن می‌گوییم، باید آن را در ارتباط با «یاد خدا» بشناسیم که در مزار معصومین (ع) و شهیدان پدید می‌آید.

اگر ائمه معصوم (ع)، مقرب درگاه پروردگارند، به خاطر آن است که «عبودیت خدا» را در اوج متعالی‌اش دارا هستند. اگر اسوه و الگوی مایند، برای آن است که در «تقوا» و «طاعت» خدا، سرآمد اهل روزگارند. اگر سخن و عملشان، برای ما سند و ملاک است، از آن روست که حجت‌های خدایند. اگر نزد خداوند، مقام و مرتبه ای والا دارند، رازش در ارتباط عمیق و همواره و عاشقانه آنان با خدای عالم است. زائری که در مرقد پاکشان، آستانه ادب می‌بوسد و به تکریم و احترام می‌پردازد، باید به یاد خدا افتد. چرا که ائمه، واسطه خالق و خلقند، راهِ منتهی به خدایند، آینه حق نمایند، زیارتشان، یادآور خداوند است. چون بنده صالح خدایند، مقرب‌اند و چون مطیع پروردگارند، برای ما اسوه‌اند.

وقتی توجه به خدا، نقش تربیتی و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، این توجه، در کنار مزار اولیای خدا بیشتر و شدیدتر است. پس، زیارت، باید بازدارنده از گناه باشد. چراکه در «زیارتگاه»، به ادای احترامِ امامی می‌ایستیم که عظمت و قداستش را مدیون بندگی خداست. مگر می‌شود کسی مدّعی عشق و محبت دوستان خدا باشد، ولی راه و روشی و عمل و زندگی‌ای، بر خلاف رضا و خواستِ آنان داشته باشد؟ ویژگی زیارت، رنگ الهی داشتن آن است. چه بسا که به دیدار کسانی برویم، ولی به یاد خدا نیفتیم. چه بسیار جاهای دیدنی و اماکن باستانی و آثار هنری و موزه‌ها و بناها که دیدارش یادآور خداوند نیست، چون جلوه الهی در آنها نیست. اما زیارت معصومین (ع) و مزار ائمه و قبور اولیای خدا و امامزادگان، جدا از یاد خدا و منفصل از معنویت و روحانیت نیست. به همین جهت است که آرامش روحی و صفای باطن می‌آورد. مزارها، جلوه‌های ربوبی دارند و «صبغه الله» در آنها مشهود است؛ زیرا «آن» که به دیدارش آمده‌ایم، با «او» پیوند داشته است.

در زیارتنامه‌ها، از معصومین (ع): با عنوانِ عبدالله، حبیب الله، صفی الله، ولیّ الله، خلیل الله، باب الله، حجه‌الله و... یاد می‌کنیم. زائر هم، از این رهگذر، غنچه فطرتش را می‌شکوفاند و با یاد خدا و توجه به معبود، دل را صفا می‌بخشد. احساس کشش به سوی مبدأ می‌کند، پاک و زلال می‌شود و از گناه، دور می‌گردد. و دوری از گناه، یعنی نزدیکی به خدا. زائر اگر بخواهد بهره تربیتی ببرد، باید حرم‌ها را جلوه گاه الهی ببیند و زیارتش را گامی برای الهی شدن بشناسد[۲۰].

رابطه زیارت با تحول روحی

تأثیر فضاهای خاص مکانی و زمانی بر انسان روشن است، تأثیرپذیری از شرایط ویژه و دگرگونی، از حالات و خصوصیات روحی انسان است. عواملی چند، انسان را «متحوّل» می‌کند. خدایی که «محوّل الحال» است، این اعجاز را و این تأثیر شگفت را و این کیمیای دگرگون ساز را، گاهی در یک «تربت» می‌نهد، گاهی در یک زیارت قرار می‌دهد، گاهی به برکتِ یک «شهید»، فراهم می‌سازد، گاهی در فیض یک «نگاه» و فوز یک «نظر» می‌‌بخشد، گاهی «حال» را در یک «دیدار» می‌بخشد و «حضور»، منشأ این تحول می‌شود. آری... زیارت، نقش دگرگون ساز و تحول آفرین می‌تواند داشته باشد- و دارد- در زیارت مولای متقیان (ع) می‌‌خوانیم:«السّلامُ علی میزانِ الأعمال و مقلّبِ الأحوال»[۲۱]. گرچه مقلب القلوب بودن و دگرگون‌سازی دل‌ها و حال‌ها، کار خداست، ولی خداوند، این ولایت را به «ولیّ خود» هم می‌‌بخشد، و علی (ع) هم می‌تواند احوال را دگرگون و فیض نظرش خاک را کیمیا و مس دل را طلا سازد، عوض شدن انسان، یکی از آثار زیارت است. اگر در زیارت، این تحول روحی پدید نیاید، چه سود؟ مرحوم صاحب جواهر از شهید در کتاب«دروس» نقل می‌کند که ایشان فرموده است: «از جمله آداب زیارت، این است که زائر پس از زیارت، بهتر از قبل از آن باشد»[۲۲].این تحول و انقلاب روحی و حال زائر، پیش و پس از زیارت، نشانه اثرپذیری از جذبه‌های معنوی است که در مزار یک امام و در کنار مرقد یک پیشوای معصوم وجود دارد، در زیارت خانه خدا هم شاهد این تحولات روحی زائران و حجاج و معتمرین هستیم. این «انقلاب» باید خواسته یک زائر باشد. همین نکته، درزیارت‌ها هم مطرح است. به این فقره توجه کنید: «خدایا، مرا از کسانی قرار بده که از زیارت مرقد دوستان و اولیایت، رستگار و پیروز بر می‌گردند و مستوجب بخشش گناهان و پوشاندن خطا می‌شوند»[۲۳]. آنکه از زیارت بر می‌گردد، باید همراه با تحول و تغییر و توبه و انابت باشد، باید فرقی کرده باشد، وگرنه از زیارت بهره نگرفته است، گر گدا کاهل بوَد، تقصیر صاحبخانه چیست؟! گنهکار، از محیط پاک زیارتگاه اثر می‌پذیرد و در فضای دیگری قرار می‌گیرد. این تحول، چه بسا از دور فراهم نگردد، باید بیاید، رنج سفر ببیند، پای به راه نهد، با شوق و درد، وادی‌ها را بپیماید، تا در کنار مرقد، «قرار» گیرد. آنگاه این حضور، تأثیر تربیتی دارد[۲۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. زور: أصل واحد يدلّ على الميل و العدول؛ مقائیس اللغه، ص۴۴۳؛ المفردات، ص۳۸۷.
  2. مرتضی جوادی، فلسفه زیارت و آیین آن، ص۱۹.
  3. محمد حسینی، زیارت، ص۳۲ و ۳۷.
  4. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۰۰- ۱۰۱.
  5. مجلسی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، دعای عدیله، ص۴۲۳.
  6. ر.ک: مرتضی جوادی، فلسفه زیارت آیین آن، ص۱۵۰.
  7. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۰۱- ۱۰۳.
  8. راه و رسم زندگی، آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیری، چاپ پنجم، ص۱۰۱.
  9. به زیارت‌نامه‌ها و کتب مراجعه و در تعبیرات دقت کنید ازجمله: زیارت جامعه، دعای ندبه و....
  10. حماسه غدیر، محمدرضا حکیمی، چاپ اول، ص۳۰۲.
  11. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۴۹، ۵۰.
  12. الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۷.
  13. الخصال، ج۲، ص۶۱۶؛ و شبیه این حدیث: تحف العقول، ص۱۰۶.
  14. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۴، ص۵۸۰؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۰.
  15. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۰۳- ۱۰۴.
  16. مفاتیح الجنان، زیارت وداع امام رضا(اللهم لا تجعله آخر العهد).
  17. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۵۱-۵۴.
  18. نساء، ۶۴
  19. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۳۶.
  20. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۴۹، ۵۰.
  21. مفاتیح الجنان، زیارت امیرالمؤمنین(پایین پا).
  22. جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۰۲.
  23. «واجعلنی ممن ینقلب من زیاده مشاهد أحبائک مفلحاً منجحاً قد استوجب غفران الذنوب و ستر العیوب و کشف الکروب»(مفاتیج الجنان، زیارت حضرت ابالفضل، پایین پا).
  24. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۵۸، ۵۹.