ویژگی علم اهل بیت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ذاتی یا الهی بودن

منظور از ذاتی بودن علوم ائمه (ع) در برابر الهی دانستن، این پندار است که آنان دانش‌های خود را صرف نظر از عطای الهی، در ذات خود دارند. چنین دیدگاهی نادرست است. امامان معصوم (ع) حجت‌های خداوند و جانشینان رسول خدایند. در میان روایات جایی برای علم ذاتی ائمه (ع) نمی‌توان یافت؛ بلکه روایات به خوبی بیانگر آن بودند که ایشان علوم خود را به شیوه‌های مختلفی که خداوند برای آنان مقدر کرده است، به دست می‌آوردند. علوم اهل بیت (ع) از طریق فراگیری از پیامبر و امامان پیشین (ع)، بهره‌مندی از کتاب‌های الهی و ویژه، الهام، تحدیث فرشتگان و... به دست می‌آید. بیان این شیوه‌ها، خود نفی کننده علم ذاتی برای ائمه (ع) است؛ زیرا در صورتی که علم آنان ذاتی باشد، نیازی به کسب آن به شیوه‌های یاد شده نبود. امور ذاتی نیازی به کسب ندارند و از ذات جدا نمی‌شوند.

در روایتی از امام صادق (ع)، این نکته به زیبایی و روشنی بیان شده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَكِلُنَا إِلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَكَلَنَا إِلَى أَنْفُسِنَا لَكُنَّا كَعَرْضِ النَّاسِ وَ نَحْنُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ[۱]»[۲]؛ «خداوند ما را به خودمان وانمی‌گذارد؛ که اگر ما را به خودمان واگذارد، مانند سایر مردم خواهیم بود؛ و ما کسانی هستیم که خداوند می‌فرماید: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را». از این روایت به خوبی رابطه بین ائمه (ع) و خداوند روشن می‌شود. آنان از خود چیزی ندارند؛ اما بندگان برگزیده خداوندند که تحت عنایات ویژه اویند و هرگاه چیزی را از او بخواهند، به آنان عطا می‌کند.

در روایتی دیگر از آن حضرت چنین نقل شده است: گاهی (درهای) علم به روی ما گشوده می‌شود و ما (مطالبی را) می‌دانیم و گاهی بسته می‌شود و نمی‌دانیم. آن حضرت در ادامه همین روایت تأکید کرده‌اند که امام فردی مانند دیگر انسان‌هاست؛ همانند آنان به دنیا می‌آید؛ می‌خورد و می‌نوشد؛ مریض می‌شود و سلامتی خود را باز می‌یابد؛ شاد و محزون می‌شود؛ می‌خندد و می‌گرید؛ و... امتیاز او نسبت به دیگران این است که علومی ویژه به او داده شده و دعای او مستجاب است[۳].

بنابراین بی‌تردید ائمه (ع) از سرچشمه علوم الهی بهره‌مندند و علمی ذاتی و مستقل از خداوند ندارند[۴].

اکتسابی یا موهبتی بودن

این عنوان به دنبال یافتن پاسخ این پرسش است که آیا شیوه‌های معرفی شده برای علوم ائمه (ع) عمومی‌اند، که دیگر افراد بشر نیز اگر بخواهند، می‌توانند به آنها دست یابند؛ یا موهبتی ویژه ائمه‌اند و افراد دیگر حتی با تلاش بسیار نیز به آنها نمی‌رسند.

مصادیقی از علوم ائمه (ع)، با بقیه مردم مشترک است. این مصادیق از علوم ائمه اکتسابی است و دیگران نیز می‌توانند آن را به دست آورند. برای نمونه فرض کنید پیامبر (ص) در حضور اصحابش مطلبی را بیان کرده‌اند و امیرالمؤمنین (ع) نیز آن را شنیده و فراگرفته است. دیگران نیز مانند امیرالمؤمنین (ع) آن روایت نبوی را شنیده و نقل کرده‌اند. این مرتبه از دانش، بین امامان و مردم عادی مشترک است؛ البته ممکن است در مراتبی از این دانش، مانند میزان عمق این دانش، بین آنان و امیرالمؤمنین (ع) تفاوت باشد؛ اما حد ظاهر آن را بقیه مردم نیز کسب کرده‌اند. مثال دیگر برای علوم اکتسابی مشترک، استفاده از حواس در امور عادی زندگی است که علومی عادی را به دنبال دارد. امامان معصوم در این موارد، همانند دیگر افراد از حواس خود استفاده می‌کردند. چنین دانش‌هایی برای مردم نیز قابل کسب است و هر روز از آن استفاده می‌کنند[۵].

در مقابل این طیف مشترک، قلمرو علوم موهبتی ائمه (ع) قرار دارد که به عنایت ویژه خداوند بستگی دارد. این علوم، ابزارها و استعدادهای ویژه‌ای می‌طلبند که در اختیار دیگران نیست. مثلاً پیامبر (ص) علوم و اسرار الهی را به کسی غیر امیرالمؤمنین (ع) بیان نکردند. این دانش، یکی از مصادیق علوم موهبتی است. کتاب‌های پیامبران گذشته و دیگر کتاب‌های ویژه ائمه (ع) در اختیار دیگران نیست. علوم استنباط شده از این کتاب‌ها، موهبتی و ویژه‌اند. عرضه اعمال، تحدیث و الهام‌های ویژه، از دیگر علوم موهبتی به شمار می‌آیند.

بنابراین بخشی از علوم عادی ائمه (ع)، اکتسابی است و بخش بزرگی از این علوم که با مقام امامت آنان ارتباط دارد، موهبتی است[۶].

شأنی یا فعلی بودن

تعبیر شأنی یا فعلی بودن - همچون بسیاری از تعابیر دیگری که در این مباحث ارائه می‌شوند - اصطلاحی نیست که در روایات به آن اشاره شده باشد. اشاراتی به این اصطلاح را می‌توان در برخی کتاب‌های علما یافت[۷]. مراد از بررسی شأنی یا فعلی بودن علوم ائمه (ع) پاسخ به این پرسش است که آیا ائمه (ع) توان و شأنیت آگاهی به علوم ویژه و گسترده‌ای را داشتند، یا آنکه بالفعل این علوم نزد آنان بوده است؟ آیا علم آنان در قلمروهای مختلف علومشان، مانند علم به حلال و حرام، تفسیر قرآن، حوادث پنهان گذشته، حال و آینده و اسرار جهان، بالفعل بوده است، یا منظور از علم آنان به این علوم این است که ایشان توان آن را دارند که با شیوه‌های مختلف یادشده در فصل پیشین، این علوم را کسب کنند؟ چنان که گفته شد، تفاوت امام در این فرض با دیگر افرادی که توانایی فراگیری آن علوم را دارند، این است که توانایی امام به فعلیت بسیار نزدیک‌تر از یافتن یا استنباط حکم یک مسئله توسط یک فقیه یا متخصص دیگر است؛ زیرا ائمه (ع) از تأییدات ویژه الهی برخوردارند و به شیوه‌هایی چون، الهام، دریافت از روح القدس و تحدیث مسلح‌اند. از این رو، توانایی آنان در کسب دانش، بسیار نزدیک به فعلیت است. چنان که در برخی روایات، از این توانایی این گونه تعبیر شده است که هرگاه اراده کنند، علم می‌یابند: «إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‌ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۸]. افزون بر این، فقیه یا متخصص رشته دیگر ممکن است در استنباط خود اشتباه کند؛ اما امام با منبع علم الهی در ارتباط است و حقایق را دریافت می‌کند، نه علوم خطاپذیر عادی را. البته این بدان معنا نیست که همه علوم ائمه (ع)، دانش موهبتی و ویژه است؛ بلکه در امور عادی، از روش‌های عادی مانند حس و تفکر استفاده می‌کنند. در هر صورت، مقصود از شأنی بودن علم امام این است که هرگاه بخواهد به چیزی علم یابد یا خداوند صلاح بداند که آن دانش را در اختیار او قرار دهد، به روش‌های مختلف به آن علوم آگاه می‌شود.

بیشترین بحث درباره شأنی یا فعلی بودن علوم ائمه (ع) مربوط به فرضی است که علوم ائمه (ع) را تام و کامل می‌داند. چنان که گفته شد، از برخی روایات که ائمه (ع) را عالم به گذشته، آینده و تمام حوادث و علوم معرفی می‌کنند، تام بون علوم آنان برداشت می‌شود. در این صورت است که باید بحث شود آیا علوم آنان شأنی است یا فعلی؛ یعنی مقصود از احاطه علمی ائمه به تمام وقایع و اسرار جهان، شأنیت و توان چنین علمی است یا آنکه آنان بالفعل از این قلمرو گسترده علمی برخوردارند؟

دلیل اصلی بر فعلیت علوم ائمه (ع)، ظهور روایاتی است که از تام بودن علوم ائمه (ع) سخن می‌گویند. علم ائمه به گذشته، آینده، تمام حوادث، ضمایر انسان‌ها، اعمال پنهان افراد و... ، ظهور در فعلیت این علوم دارد. از مباحث گذشته روشن شد که نمی‌توان علوم أئمه (ع) را تام بالفعل دانست؛ زیرا چنین برداشتی، مخالف ظاهر ده‌ها روایتی است که از شیوه‌های علم‌آموزی ائمه (ع) سخن می‌گویند. فراگیری از پیامبر و امام پیشین، بهره‌مندی از کتاب‌های ویژه، ارتباط با فرشتگان، الهام، بهره‌مندی از روح القدس، استنباط و... شیوه‌هایی بودند که درباره آنها سخن گفتیم و روشن شد که ائمه (ع) با این روش‌ها علوم ویژه و الهی را کسب می‌کنند. با توجه به این نکته و شواهد دیگری که در بحث پیشین بیان شد، تام بودن علوم ائمه (ع) به معنای بالفعل بودن همه علوم ایشان پذیرفتنی نیست.

بنابراین تفسیر دقیق آن است که تام بودن علوم آنان به طور شأنی است؛ یعنی ایشان توانایی و امکان آن را دارند که به اذن و عنایت ویژه الهی، به هر دانشی که مختص ذات حق نباشد، دست یابند. البته پس از کسب آن دانش به شیوه‌های یادشده، ایشان بالفعل به آن علم می‌یابند و به علوم دیگری که هنوز کسب نکرده‌اند، علم شأنی دارند. یادآوری می‌شود که علم شأنی، تعبیری تسامح‌آمیز است؛ زیرا در این حالت، در واقع علمی وجود ندارد؛ فقط توان و استعداد کسب آن علم است که با تسامح، علم شأنی گفته می‌شود[۹].

اجمالی یا تفصیلی بودن

مراد از این عنوان، بررسی این پرسش است که آیا علوم ائمه (ع) یا مراتبی از علوم آنان، کلی و اجمالی بوده است یا آنکه آنان به تمام علوم خود، به طور جزئی و تفصیلی علم داشته‌اند. علوم کلی و اجمالی علومی‌اند که برای استفاده از آنها، به تطبیق قواعد کلی بر جزئیات، یا علمی جدید به جزئیات نیاز است.

پیش از این گفته شد، یکی از احتمالات برای جمع بین روایاتی که ظهور در تام بودن علوم ائمه (ع) دارند و روایاتی که بر افزایش‌پذیری علوم آنان دلالت دارند، آن است که روایات تام بودن را ناظر به علم اجمالی، و روایات افزایش‌پذیری را ناظر به علم تفصیلی ائمه (ع) بدانیم. گفته شد که این عنوان با شأنی بودن علوم ائمه (ع) نیز قابل جمع است؛ بدین معنا که ممکن است بخشی از علوم ائمه (ع) که اجمالی است، فعلی باشد؛ و بخش دیگر که تفصیل آن است، شأنی باشد.

تأکید می‌کنیم که مقصود از تفصیلی بودن علوم ائمه (ع)، تفصیلی بودن تمام علوم آنان است، نه بخشی از علوم ایشان. در تفصیلی و جزئی بودن بخشی از علوم ایشان اختلافی نیست. کسی هم که ادعای اجمالی بودن علوم ایشان را دارد، بخشی از علوم آنان را تفصیلی می‌داند. اینک شواهد روایی اجمالی و تفصیلی بودن علوم ائمه (ع) را به طور مستقل بیان می‌کنیم و به بررسی آنها می‌پردازیم.

شواهد تفصیلی بودن علوم ائمه (ع)

شاهد اصلی در تفصیلی دانستن علوم ائمه (ع)، ظهور روایاتی است که از جامعیت علوم ایشان سخن می‌گویند. در ادامه، نمونه‌هایی از این روایات را از نظر می‌گذرانیم.

در روایتی از رسول خدا (ص) نقل شده است: «هیچ سرزمین حاصل‌خیز یا خشکی نیست، مگر آنکه آن را می‌شناسم و هیچ گروهی نیست که صد نفر را گمراه یا هدایت کند، مگر آنکه آنان را می‌شناسم و این علوم را به اهل بیتم آموخته‌ام. کوچک و بزرگ آنان تا قیامت (این علوم را دارند)»[۱۰]. همین محتوا از امیرالمؤمنین (ع) نیز نقل شده است[۱۱].

در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است: «... همانابه اذن پروردگارم به ملکوت نگریستم؛ پس چیزی از گذشته و آینده از دیدم پنهان نماند»[۱۲].

در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است: «من به کتاب خدا آگاهم و در آن آغاز خلقت و آنچه تا قیامت رخ می‌دهد، آمده و در آن اخبار آسمان و زمین، بهشت و جهنم و گذشته و آینده بیان شده است. این (خبرها) را می‌دانم؛ همان‌گونه که به کف دستم می‌نگرم. خداوند می‌فرماید: در آن بیان هر چیزی است»[۱۳] و[۱۴].

از آن حضرت همچنین نقل شده است که فرمودند: «به خدا قسم تمام علم الکتاب نزد ماست»[۱۵]. اگر مقصود از «الکتاب» قرآن باشد، در مباحث گذشته بیان شد که بنا بر روایات متعدد، همه علوم در قرآن جمع شده است[۱۶]. بنابراین ایشان به همه علوم آگاهی دارند.

همچنین از امام باقر یا امام صادق (ع) پرسیده شده است: آیا علومی که (به شما) به ارث رسیده، علومی کلی (جوامع العلم) است یا تفسیر کننده همه چیزهایی است که مردم از طلاق و میراث درباره آن سخن می‌گویند؟ امام فرمودند: علی (ع) تمام علم و فرایض را نوشت که اگر امر ما آشکار شود، هیچ چیز نخواهد بود، مگر آنکه در آن سنتی وجود دارد که اجرا خواهد شد[۱۷].

چنان که دیده می‌شود، ظهور روایات یاد شده در این است که ائمه (ع) این علوم را به طور تفصیلی و جزئی می‌دانند. تعابیری مانند «شناختن هر سرزمین حاصل‌خیز و خشک و هر گروهی که تا قیامت عده‌ای را هدایت یا گمراه می‌کنند»، «اخبار آسمان‌ها و زمین نزد من است» و «همان‌گونه که کف دستم را می‌بینم»، بر جزئی و تفصیلی بودن علوم ائمه (ع) دلالت دارند[۱۸].

شواهد اجمالی بودن بخشی از علوم ائمه (ع)

شواهدی نیز دلالت بر آن دارند که همه علوم ائمه (ع) به طور جزئی و تفصیلی نزد آنان نیست. برخی از این شواهد را در ادامه بررسی می‌کنیم. مجموعه شواهدی که در مباحث گذشته بر افزایش‌پذیری و فعلیت نداشتن علوم ائمه (ع) بیان شدند، دلالت بر آن دارند که ائمه (ع) علم جزئی و تفصیلی به همه امور ندارند؛ زیرا اگر به همه چیز علم جزئی و تفصیلی می‌داشتند، علوم ایشان افزایش‌پذیر و شأنی نمی‌بود؛ بلکه تام و بالفعل می‌بود. دیدیم که این شواهد اطمینان‌آور بودند. بنابراین همین شواهد برای نفی تفصیلی بودن علوم ایشان کفایت می‌کنند.

روایاتی هم که بیان می‌کنند همه علوم در قرآن آمده است، خود دلیلی بر اجمالی بودن این علوم‌اند؛ زیرا چنان که می‌دانیم، همه علوم در ظاهر قرآن نیامده؛ بلکه بنا بر روایات اهل بیت (ع)، در باطن قرآن است که نیاز به تفسیر و تأویل دارد[۱۹] و تفسیر و تأویل، مربوط به اموری است که اجمالی باشند، نه تفصیلی.

ظواهر برخی روایات نیز نشان می‌دهند که بخشی از علوم ائمه (ع) اجمالی است. برخی از این روایات را بررسی می‌کنیم.

از امام صادق (ع) نقل شده است که در غلاف شمشیر رسول خدا (ص) نوشته (صحیفه) کوچکی بود. ابوبصیر می‌گوید: از آن حضرت درباره محتوای آن نوشته پرسیدم. آن حضرت فرمودند: حروفی‌اند که از هر حرف، هزار حرف گشوده می‌شود. آن حضرت در ادامه فرمودند: تا زمان ساعت (قیامت یا ظهور حضرت مهدی (ع))، جز دو حرف آن بیان نمی‌شود[۲۰].

بیان شد که بنا بر روایاتی رسول خدا (ص) هنگام وفات خود، هزار باب (حدیث، کلمه یا حرف) به امیرالمؤمنین (ع) آموختند که از هر یک هزار باب علم گشوده می‌شد[۲۱]. این روایات نیز می‌رساند که علوم آموزش داده شده، کلی و اجمالی بوده‌اند؛ زیرا ظاهر تعابیر هزار باب، کلمه، حرف یا حدیث، بر اجمالی بودن آن دلالت دارد. به ویژه آنکه به صراحت بیان شده است هر یک از این ابواب یا حروف یا کلمات، به گونه‌ای بوده‌اند که موجب انتقال به ابواب دیگری از علم می‌شدند. این همان معنای اجمالی بودن است؛ افزون بر آنکه لحظات اندک حضور آن حضرت بر بالین رسول خدا (ص) نیز اقتضای آن را دارد که این علوم به رمز و اجمال بیان شده باشد.

در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است: «اگر ما بر اساس رأی و خواست خود به مردم فتوا بدهیم، از هلاک شوندگان خواهیم بود؛ ولی ما بر اساس آثاری از رسول خدا (ص) و اصول علمی که نزد ماست، فتوا می‌دهیم. این امور را بزرگی از ما از بزرگی دیگر به ارث می‌برد.»..[۲۲]. تعبیر اصول علم، ظهور در آن دارد که دانش‌هایی کلی و مبنایی نزد اهل بیت (ع) است که از امامی به امام بعدی به ارث گذاشته می‌شود.

در مباحث گذشته بیان شد که برخی روایات، بخشی از علوم ائمه (ع) را تفسیری معرفی می‌کنند[۲۳]. این روایات نیز مؤید کلی و اجمالی بودن این علوم‌اند؛ زیرا تفسیر، نیازمند نوعی استنباط و استخراج علومی است که به روشنی و صراحت بیان نشده‌اند.

در روایتی نبوی نقل شده است: «أَعْطَانِي جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَ أَعْطَى عَلِيّاً جَوَامِعَ الْعِلْمِ»[۲۴]؛ «(خداوند) به من کلمات جامع و به علی (ع) علم جامع عطا کرده است». به نظر می‌رسد که این روایت، افزون بر فراگیری دانش آنان، بر کلی بودن این علوم نیز دلالت داشته باشد.

در روایتی نقل شده است که از امام سجاد (ع) درباره محتوای کتاب و وصیتی که امام حسین (ع) برای او به ارث گذاشته بود، سؤال شد. ایشان فرمودند: به خدا قسم! تمام آنچه فرزندان آدم تا پایان دنیا به آن نیازمندند، در آن آمده است[۲۵]. طبیعی است که همه این علوم به تفصیل در آن وصیت و کتاب بیان نشده بود. همه علوم دنیا به تفصیل در یک کتاب نمی‌گنجد؛ مگر آنکه کتاب، غیر عادی بوده، یا اینکه آن علم، اجمالی باشد. شاهدی برای امر اول نداریم و احتمال دوم قوی‌تر است[۲۶].

جمع‌بندی روایات

با توجه به نتایج مباحث گذشته که علوم ائمه (ع) افزایش‌پذیر و بخشی از آن شأنی معرفی شد، نمی‌توان تفصیلی بودن همه علوم ایشان را تأیید کرد؛ زیرا تفصیلی بودن همه علوم آنان به معنای نفی افزایش‌پذیری و شأنی بودن آنهاست که پیش از این اثبات شد. گذشته از این مطلب، روایات نقل شده به عنوان شواهد تفصیلی بودن علوم ائمه (ع)، صراحت در این مطلب ندارند؛ بلکه ظهورهایی است که با توجه به قراین دیگر قابل توجیه است.

روایت نخست که به عنوان شواهد تفصیلی بودن این علوم نقل شد، از علم پیامبر و ائمه (ع) به تمام سرزمین‌های خشک و حاصل‌خیز و گروه‌ها و جریان‌های اعتقادی مختلف تا قیامت خبر می‌دهد. چنین روایتی معین نمی‌کند که این علم شأنی است یا فعلی. ممکن است مقصود آن باشد که ائمه (ع) چنین توانایی را دارند که هر گاه اراده کنند، به چنین علمی دست می‌یابند؛ و چنان که گفته شد، چون این شأنیت بسیار نزدیک به فعلیت است، تعبیر علم از آن، عرفی و بی‌اشکال است. بنابراین روایت یادشده ظهور در علم تفصیلی و فعلی ندارد. البته علم تفصیلی شأنی با بحث ما مخالفت ندارد؛ زیرا بنا بر شأنی بودن، امام یا اصلاً علمی به آن موضوع ندارد یا علم اجمالی دارد؛ که در هر دو صورت، به تدریج علوم تفصیلی فعلی را کسب می‌کند. مدعی علم اجمالی نیز نمی‌خواهد علم اجمالی به همه چیز را برای ائمه (ع) اثبات کند؛ بلکه مدعی است شواهد نشان می‌دهند علوم جامع و کاملی که برای ائمه (ع) بیان شده‌اند، به نحو شأنی یا اجمالی‌اند.

در روایت دوم، از مشاهده ملکوت سخن به میان آمده است. این روایت نیز صراحتی در تفصیلی بودن علم امام به تمام حقایق هستی ندارد؛ بلکه با اجمالی بودن مشاهده حقایق گذشته و آینده نیز سازگار است.

روایت دیگری هم که درباره آگاهی از اخبار بهشت و جهنم و گذشته و آینده از طریق کتاب خدا، سخن می‌گوید- چنان که در شواهد اجمالی بودن آمده است - ظهور در اجمالی بودن این دانش دارد؛ زیرا روشن است که در ظاهر قرآن، بخش زیادی از این دانش نیست؛ بنابراین ائمه (ع) از طریق استنباط از قرآن به آنها می‌رسیدند. در این صورت، علم آنان به باطن‌های قرآن اجمالی است و به تدریج فعلیت می‌یابد. روایات تدبر و تأمل ائمه (ع) در آیات قرآن، همین نکته را تأیید می‌کنند[۲۷]. بنابراین این دلیل نیز ناتمام است.

پاسخ به نکته چهارم، یعنی علم به تمام علم الکتاب، همان پاسخ‌های گذشته است؛ زیرا چنین روایتی نیز نه تنها صراحت ندارد که این علم به طور تفصیلی و فعلی نزد ائمه (ع) است، بلکه اگر از طریق قرآن به دست آمده باشد، ظهور در آن دارد که اجمالی باشد.

آخرین دلیل، در تفصیلی بودن علم به حلال و حرام ظهور دارد که می‌توان گفت تفصیلی بودن بخشی از علوم ائمه (ع) منافاتی با اجمالی بودن بخشی دیگر از علوم ایشان ندارد.

بنابراین شواهد یادشده برای اثبات تفصیلی و فعلی بودن تمام علوم ائمه (ع) کافی نیست و برای اجمالی و شأنی بودن بخشی از علوم ایشان، فی الجمله بدون مخالف باقی می‌ماند[۲۸].

افزون بر آن، در روایتی ضمن تأیید علم ائمه (ع) به گذشته و آینده، به طور صریح این علم اجمالی معرفی شده است. در این روایت آمده است: زمانی که رسول خدا (ص) به معراج رفتند، خداوند متعال تمام علوم گذشته و آینده را به اجمال به ایشان آموخت؛ و تفسیر و تفصیل این علوم، در شب قدر بر آن حضرت نازل می‌شد[۲۹].

بنابراین در مجموع می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که اگرچه بخشی از علوم ائمه (ع) به طور قطع تفصیلی و جزئی بود، اما بخشی دیگر از علوم آنان، کلی بوده که نیازمند استنباط یا تطبیق بر مصادیق و موارد جزئی است[۳۰].

معصومانه یا خطاپذیر بودن

مراد از این بحث، عصمت یا خطاپذیری علمی ائمه (ع) است و مباحث دیگر مرتبط، مانند عصمت از گناه، مقصود اصلی این نوشته نیست. در این بحث به دنبال پاسخ این پرسشیم که بر اساس روایات ائمه (ع)، آیا علوم آنان از خطا و اشتباه مصون است یا امکان وقوع لغزش علمی در ایشان وجود دارد. روایات ائمه (ع) را در این موضوع، به ترتیب تاریخی بررسی می‌کنیم.

روایات پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع)

در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) بحث عصمت از گناه مطرح شده است[۳۱]. عصمت از گناه، بخشی از خطای علمی را نفی می‌کند که فرد از روی عمد، مطالب نادرستی را بیان کرده باشد؛ اما عصمت از خطای سهوی را شامل نمی‌شود؛ زیرا خطای غیر عمد گناه به شمار نمی‌آید.

در روایتی از آن حضرت - که پیش‌تر متن کامل آن نقل شد - عصمت علمی ایشان به طور غیر صریح بیان شده است: هیچ آیه‌ای از قرآن بر ایشان (پیامبر اکرم (ص)) نازل نشد، مگر آنکه آن را برایم قرائت فرمود و بر من املا کرد و من با خط خود آن را نوشتم. و به من تأویل و تفسیر آن، ناسخ و منسوخش، محکم و متشابه، و خاص و عام آن را آموخت و از خداوند خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا کند. به همین دلیل، از زمانی که از خدا آن مطالب را خواست، هیچ آیه‌ای از کتاب خدا یا علمی را که به من املا کرد و من نوشتم، فراموش نکردم. هیچ چیز را که خداوند به او آموخته بود، از حلال و حرام، امر و نهی، خبرهای گذشته و آینده، تعالیم نازل شده بر پیشینیانش (اعم از) اطاعت یا معصیت، فروگذار نکرد و (همه آنها را) به من آموخت. پس من یک حرف (از آنها) را فراموش نکرده‌ام. سپس دستش را بر سینه‌ام نهاد و از خداوند خواست که قلبم را از علم و فهم و حکمت و نور پر سازد[۳۲].

فرازهای پایانی این روایت، دلالت بر آن دارد که آن حضرت در علوم گسترده‌ای که فراگرفتند، گرفتار خطا و فراموشی نشدند. از سوی دیگر، با توجه به عصمت ایشان از گناه، نافرمانی و خطای عمدی، مانند دروغ بستن به پیامبر (ص) نیز از ایشان به دور است. بنابراین آن حضرت به عنایت ویژه الهی و دعای پیامبر (ص) دارای فهم و حافظه دقیق و قوی بودند که ایشان را از خطای سهوی محافظت می‌کرد؛ و با توجه به عصمت ایشان از گناه، علومی که آن حضرت از پیامبر (ص) آموختند، گرفتار خطا و اشتباه عملی نیز نبوده است.

در روایتی دیگر، آن حضرت عصمت علمی خود را با تأکید بیشتر، این‌گونه بیان کرده‌اند: «در آنچه پیامبر (ص) به من خبر داده است) دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده است. گمراه نشدم و به وسیله من (کسی) گمراه نشده است. پیمانی را که (رسول خدا (ص)) با من بسته است فراموش نکرده‌ام و من بر دلیل روشنی از سوی پروردگارم هستم و بر راه آشکاری هستم که آن را به صراحت بیان می‌کنم»[۳۳]. این عبارات، تعابیری‌اند که اقدامات علمی اساسی امیرالمؤمنین (ع) را صحیح و معصومانه معرفی می‌کنند.

آن حضرت در روایتی دیگر امام حسن و امام حسین (ع) را دو امام پس از خود معرفی کردند که معصوم‌اند[۳۴]. در این روایت، آن دو بزرگوار به طور مطلق معصوم معرفی شده‌اند که دست‌کم عصمت علمی آنان را از خطای عمدی شامل می‌شود.

از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است: «نشستم تا وضو بگیرم. رسول خدا (ص) فرمودند: مضمضه و استنشاق کن و مسواک بزن. سپس صورتم را سه بار شستم. فرمودند: ای علی! دو بار کافی است. دستم را (تا آرنج) شستم و سرم را دو بار مسح کردم. (پیامبر (ص)) فرمودند: یک بار کفایت می‌کند. سپس پایم را شستم. فرمودند: ای علی! بین انگشتانت را دست بکش تا با آتش نسوزد»[۳۵]. محتوای این روایت، جهل امیرالمؤمنین (ع) را به برخی احکام می‌رساند. این روایت نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا چنان که شیخ طوسی در ذیل این روایت بیان کرده است، هیچ تردیدی نیست که در مذهب اهل بیت (ع) پا باید مسح شود؛ در حالی که در این روایت، شستن پا به جای مسح آن گزارش شده است. بنابراین محتوای این‌گونه روایات معتبر نیست[۳۶].

روایات امام حسن، امام حسین و امام سجاد (ع)

در روایتی نقل شده است که مقداری خرما به عنوان صدقه نزد پیامبر (ص) آورده شد. امام مجتبی (ع) که در آن زمان کودک بودند، یکی از خرماها را به دهان گذاشتند. پیامبر (ص) آن خرما را از دهان ایشان بیرون کردند و تذکر دادند که صدقه بر خاندان ایشان حرام است[۳۷]. همچنین نقل شده است که امام حسن و امام حسین (ع) در کودکی شبی خواستند به خانه باز گردند؛ اما در بین راه گم شدند و رسول خدا (ص) آنان را پس از جست‌و‌جو یافتند[۳۸]. این دو نقل، مخالف عصمت علمی این دو بزرگوار در کودکی است.

در روایتی از امام مجتبی (ع)، برای معرفی اهل بیت (ع) به آیه تطهیر استناد شده است[۳۹] که در ضمن، عصمت آنان را نیز می‌رساند. در روایتی آمده است که امام حسن (ع) در خطبه‌ای بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در آغاز حکومت خویش، فرمودند: «ما حزب پیروز خداوند و خویشان نزدیک پیامبرش و خاندان پسندیده و پاک اوییم. ما یکی از دو امر گران‌بهاییم که رسول خدا (ص) آن را در میان امتش به جا گذاشت. ما تلاوت کننده کتاب خداوندیم که در آن توضیح هر چیزی هست و باطل از هیچ سو به آن راه ندارد. پس در تفسیر آن تکیه بر ماست. تأویل آن را به گمان بیان نمی‌کنیم، بلکه حقایق آن را به یقین می‌دانیم.»..[۴۰]. این روایت با توجه به محتوای آن، به عصمت علمی امام ناظر است.

در روایتی نقل شده است که عده‌ای برای پرسیدن حکمی به نزد امیرالمؤمنین (ع) آمدند. پیش از رسیدن به محضر ایشان، امام مجتبی (ع) پرسش آنان را جویا شد. تعبیر آن حضرت، پس از شنیدن مسئله آنان قابل توجه است. بنابراین نقل، آن حضرت فرمودند: (مسئله) دشواری است و ابوالحسن (امیرالمؤمنین (ع)) (شایسته پاسخ) به آن است. من (پاسخم را) می‌گویم؛ اگر درست بود، (لطف) خداوند و (فراگیری) از امیرالمؤمنین (ع) است و اگر خطا بود، از من است. پس امیدوارم که خطا نکنم، اگر خدا بخواهد. سپس پاسخ سؤال آنان را فرمودند. آن افراد نزد امیرالمؤمنین (ع) رفتند و ایشان پاسخ امام مجتبی (ع) را تأیید کردند[۴۱]. از عبارت یادشده ممکن است این‌گونه برداشت شود که ایشان از عصمت علمی خود آگاه نبودند یا بدان اعتقاد نداشتند و به این دلیل همراه با تردید پاسخ خود را بیان کردند. در مقابل می‌توان این احتمال را نیز مطرح کرد که تردید بیان شده به معنای نفی عصمت استقلالی و ذاتی باشد، نه عصمتی که لطف و عنایت خداوند است. ظاهر عبارت نیز همین نکته را می‌رساند که امام حسن (ع) درستی پاسخ خود را از خداوند، و احتمال خطا را به خود منتسب می‌دانستند که نفی عصمت استقلالی است، نه عصمتی که از سوی خداوند به کسی داده شده باشد.

در روایتی از امام زین العابدین (ع) نقل شده است: «امامان از ما جز معصوم نیستند... (معصوم) کسی است که به ریسمان الهی چنگ زده باشد و ریسمان خداوند قرآن است که (این دو) تا روز قیامت از هم جدا نمی‌شوند. امام به سوی قرآن هدایت می‌کند و قرآن به سوی امام.»..[۴۲]. هماهنگی بین قرآن و امامان، و نبودن جدایی بین این دو، بیانگر آن است که ائمه (ع) دارای عصمت علمی‌اند؛ زیرا در غیر این صورت، بین قرآن و سخنان آنان جدایی ایجاد می‌شد و قرآن سخنی را می‌گفت که ائمه (ع) مخالف آن را بیان می‌کردند[۴۳].

روایات امام باقر و امام صادق (ع)

از آنجا که اهل بیت (ع) حجت خداوند بر مردم‌اند و علوم گسترده آنان با عنایت ویژه خداوند به ایشان عطا می‌شود، اقتضای چنین علومی آن است که از خطا و اشتباه محفوظ باشد. این محتوا در روایتی بیان شده است که ائمه (ع) دلایل روشنی از سوی خداوند (بر گفتار و کردار خود) دارند و اگر چنین نبود، همانند دیگر مردم بودند[۴۴]. تعبیر «دلایل روشن»، اگرچه به صراحت از عصمت علمی ایشان خبر نمی‌دهد، اما به آن اشاره دارد؛ زیرا خطاهای افراد، به جز موارد عمدی، ناشی از اشتباهات علمی و ابهام حقیقت برای آنان است.

امام باقر (ع) فرموده‌اند: «به جانم سوگند! در زمین و آسمان، ولی‌ای برای خداوند - که یادش بلندمرتبه است - نیست، مگر آنکه مورد تأیید است؛ و کسی که مورد تأیید است، خطا نمی‌کند»[۴۵]. امام صادق (ع) نیز از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند: «من میان شما بر اساس بینه‌ها و قسم‌ها داوری می‌کنم و برخی از شما، در دفاع از خود زبانی گویاتر از برخی دیگر دارد. بنابراین اگر برای کسی چیزی از مال برادرش را حکم کردم، برای او به قطعه‌ای از آتش حکم کرده‌ام»[۴۶]. این روایت، اگرچه درباره علم پیامبر (ص) است، اما می‌تواند به عنوان شاهدی در بحث علم ائمه (ع) نیز استفاده شود؛ زیرا اگر علوم پیامبر (ص) خطاپذیر باشد، علوم ائمه (ع) که جانشینان اویند، به طریق اولی خطاپذیر است. کسی نیز تفاوتی در این مسئله بین علم پیامبر و امام بیان نکرده است. محتوای این روایت نیز خطاپذیری علوم اهل بیت (ع) را اثبات نمی‌کند؛ زیرا ممکن است آنان وظیفه داشته باشند که بر اساس ظواهر حکم کنند. ظاهر این روایت نیز همین مطلب را می‌رساند و صراحتی در علم نداشتن یا خطاپذیری دانش ایشان ندارد.

در روایتی دیگر، امام صادق (ع) به صراحت ائمه (ع) را معصوم معرفی کرده‌اند: «ما خزانه‌داران علم خداوند و مفسران امر اوییم. ما گروهی معصوم هستیم که خداوند تبارک و تعالی به اطاعت ما دستور داده و از نافرمانی ما نهی کرده است. ما حجت‌های رسا بر کسانی هستیم که بر روی زمین و زیر آسمان‌اند»[۴۷]. تعابیر قبل و بعد از جمله مورد نظر، به خوبی از جایگاه بلند علمی ائمه (ع) و لزوم عصمت علمی آنان خبر می‌دهند.

همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «به خدا قسم! اگر نبود این مطلب که خداوند ولایت، محبت و نزدیکی به ما را واجب کرده است، شما را به خانه‌هایمان وارد نمی‌کردیم و بر در (خانه‌هایمان) نگه نمی‌داشتیم. به خدا قسم! از هوای (نفس) و نظر خود سخن نمی‌گوییم. جز آنچه خداوند فرموده است، چیزی نمی‌گوییم»[۴۸]. مطابق روایتی دیگر، امام به فردی که سخن او را نادرست شمرد، فرمودند: هرگاه پاسخی درباره چیزی به تو دادم، آن (پاسخ) از رسول خدا (ص) است. ما از نزد خود چیزی نمی‌گوییم[۴۹]. اگرچه در این گونه روایات، به عصمت ائمه (ع) تصریح نشده است، اما مستند دانستن سخنانشان به طور مطلق به علم الهی و سخنان پیامبر، به این مطلب اشاره دارد که سخنان آنان معصومانه است.

همچنین از آن حضرت نقل شده است که خداوند فرمان‌بری کسی را بر بندگان خود واجب نمی‌کند که می‌داند او آنان را فریب می‌دهد و گمراه می‌کند... و کسی را حجت بر بندگانش قرار نمی‌دهد، مگر آنکه معصوم باشد[۵۰]. آنچه در ابتدای این روایت آمده، دلیل عصمتی است که در انتهای روایت بیان شده است. خطاپذیری پیشوا، موجب انحراف و گمراهی پیروان خواهد شد. این مطلب، به ویژه در بحث عصمت علمی روشن است؛ زیرا کسی که خودش راه حق را نمی‌شناسد یا گاهی به خطا می‌رود، پیروان خود را نیز به اشتباه می‌اندازد. در روایات دیگری از آن حضرت نیز بر عصمت ائمه (ع) تأکید شده است[۵۱]. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است که ولی خدا هرگز در تفسیر قرآن دروغ نمی‌گوید[۵۲]. در یکی از روایات امام صادق (ع) آمده است: «(امام) بر تاریکی‌های شدید و پوشاننده حق، سنت‌های کور کننده و فتنه‌های شبهه انگیز آگاه است... و از لغزش‌ها و تمام زشتی‌ها معصوم است»[۵۳]. این روایت به خوبی بر عصمت علمی امام دلالت دارد.

چنان که در فصل گذشته در مباحث مربوط به روح القدس بیان شده در روایات ائمه (ع) به ویژه امام باقر و امام صادق (ع) بر تأیید آنان به وسیله روح القدس تأکید شده است. یکی از آثار همراهی روح القدس، عصمت علمی است؛ زیرا مطابق این روایات، این روح گرفتار خواب، غفلت، خطا و کارهای بیهوده نمی‌شود[۵۴]. از همین روی، در برخی از این روایت به صراحت از عصمت ائمه (ع)، و به دنبال آن - گویا به منزله دلیل آن - از همراهی روح القدس با ایشان سخن به میان آمده است. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است: آنان معصوم و پاک‌اند؛ کسانی که گناه و نافرمانی نمی‌کنند و (خطا نیز ندارند؛ زیرا) آنان تأییدشده، موفق و یاری شده‌اند... روح القدس از آنان جدا نمی‌شود و آنان از او جدا نمی‌شوند؛ آنان از قرآن جدا نمی‌شوند و قرآن از آنان جدا نمی‌شود»[۵۵].[۵۶]

روایات امام کاظم و امام رضا (ع)

امام کاظم در زیارت امیرالمؤمنین، ائمه (ع) را پاکیزگانی معرفی کرده است که حافظ اسرار الهی و شاهدان بر بندگان اویند. تعبیر «الْمُطَهَّرِينَ‌» در این روایت، ظهور در عصمت آنان دارد[۵۷].

در روایتی از امام رضا (ع)، ائمه (ع) محدث و صادق و مفهَّم معرفی شده‌اند[۵۸]. مفهَّم کسی است که مطالبی به خوبی به او فهمانیده شده باشد. این روایت صادق بودن عصمت علمی ائمه (ع) را در بعد اختیاری آن می‌رساند؛ یعنی آنان عمداً در گفتار خود گرفتار دروغ و بیان ناصواب نمی‌شوند. بنابراین می‌توان از این دو تعبیر (مفهَّم و صادق) عصمت علمی ائمه (ع) را برداشت کرد.

بنابر روایتی دیگر، آن حضرت در بیان اوصاف امام، او را پاک از هر گناه، منزه از هر عیب، دارای علم ویژه و شرح صدر، و کسی که خداوند چشمه‌های حکمت را در قلب او جاری کرده است، معرفی می‌کند. در همین روایت، آن حضرت تصریح می‌کند که امام، معصوم، مورد تأیید، موفق و یاری شده است؛ از خطاها، لغزش‌ها و خطاها در امان است و خداوند او را به این (عصمت) ممتاز ساخته تا حجت بر بندگان خود و گواه بر آفریده‌هایش باشد[۵۹]. در این روایت، به صراحت از عصمت علمی امام سخن گفته شده است.

البته در روایتی دیگر، به آن حضرت نسبت داده شده است که امام گرفتار سهو و فراموشی می‌شود[۶۰]؛ که با توجه به ضعف سندی این روایت و وجود روایات صریح مخالف آن، مانند روایت صحیح السند پیشین، نمی‌توان محتوای این روایت را پذیرفت[۶۱].

روایات امام جواد، امام هادی، امام عسکری و امام زمان (ع)

امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره، تعابیری در توصیف ائمه (ع) به کار برده‌اند که به خوبی عصمت علمی آنان را می‌رساند: گواهی می‌دهم که شما امامان راه یافته، هدایت شده، معصوم، مقرب، متقی، راستگو، برگزیده، فرمانبر خداوند، استوار در انجام دستورهای او... ، حافظان سر او، گنجوران علم او، امانت‌داران حکمتش، و مترجمان وحی او... هستید که خداوند شما را از لغزش‌ها حفظ کرده، از فتنه‌ها ایمن ساخته و از پلیدی‌ها پاک کرده است...[۶۲]. در روایتی از امام عسکری (ع) نیز بر هدایت‌بخشی روح القدس که باعث رسیدن آنان به حق و دانش‌افزایی آنان می‌شود، تأکید شده است[۶۳].[۶۴]

جمع‌بندی روایات

از روایات متعدد و معتبر یادشده، عصمت علمی ائمه – دست‌کم در دوره امامتشان - قابل استفاده است. روایات یاد شده، خطای عمدی مانند دروغ گفتن، و خطای غیرعمد مانند اشتباه در فهم و بیان مطالب را از ائمه (ع) نفی می‌کنند. اقتضای لطف ویژه خداوند به ائمه (ع) و امدادهای ویژه علمی از طریق روح القدس، تحدیث، الهام، شهود، عرضه اعمال و... نیز این است که ائمه (ع) از عصمت علمی برخوردار باشند. چنان که بیان شد، در روایات آمده است حکمت خداوند اقتضا می‌کند که حجت خود را به خودش وانگذارد و با امدادهای ویژه، علوم الهی و خاص به او ببخشد تا در برابر هیچ پرسشی اظهار نادانی نکند. همین حکمت اقتضا می‌کند پاسخی که امام می‌گوید، نادرست نباشد؛ زیرا اگر چه نادانی ناپسند است، بیان سخنان نادرست، ناپسندتر، و اثرات بد آن بیشتر است؛ چون موجب انحراف در باورها و باطل شدن اعمال عبادی فرد پرسشگر می‌شود. همین مطلب در روایتی به صراحت گزارش شده است: «خداوند عزوجل فرمان‌بری کسی را به بندگان خود واجب نمی‌کند که می‌داند او آنان را فریب می‌دهد و گمراه می‌کند... و کسی را حجت بر بندگانش قرار نمی‌دهد، مگر آنکه معصوم باشد»[۶۵]. بنابراین می‌توان گفت مجموعه روایاتی که علوم ائمه (ع) را الهی می‌دانند و آنان را حجت‌های خداوند بر مردم معرفی می‌کنند، روایاتی که شیوه‌های ویژه علم‌آموزی ائمه (ع) را بیان می‌کنند، و روایاتی که از همراهی اهل بیت (ع) با قرآن سخن می‌گویند، غیرمستقیم بر عصمت آنان دلالت دارند.

بیان شد که ائمه (ع) به دلیل قداست و عظمت روحشان، از روح القدس برخوردارند. گفته شد که روح القدس در این روایات، به مرتبه‌ای از روح آنان اشاره دارد که دریافت کننده علوم مختلف به شیوه‌های گوناگونی همچون الهام و تحدیث است. با توجه به اینکه روح القدس در روایات یادشده، منزه از غفلت و اشتباه معرفی شده است، می‌توان نتیجه گرفت که ائمه (ع) در دریافت علوم الهی به شیوه‌های مختلف یاد شده، معصوم‌اند.

در مقابل، برخی روایات که در متن به آنها اشاره شد، بر عدم عصمت علمی ائمه (ع) دلالت دارند. چنان که بیان شد، این روایات یا دلالت تام ندارند و یا گرفتار ضعف سندی‌اند. افزون بر اینها، با روایات متعدد و معتبری که بر عصمت علمی ائمه (ع) دلالت دارند، در تعارض‌اند. بنابراین نمی‌توان به آنها ملتزم شد.

روایاتی هم که از اقرار ائمه (ع) به گناهان و طلب استغفار خبر می‌دهند، از جمله روایاتی‌اند که گاهی مخالف عصمت علمی آنان پنداشته می‌شوند؛ اما چنان که می‌دانیم، این روایات به معنای نافرمانی خداوند و ارتکاب محرمات یا ترک واجبات نیستند؛ بلکه بیانگر حالات معنوی ائمه‌اند که همیشه خود را در برابر عظمت خداوند و لطف و عنایت ویژه او بدهکار می‌دانند و از ناتوانی خود در اطاعت خداوند و ادای شکر او – آن‌گونه که سزاوار اوست - استغفار می‌کنند[۶۶].

روایات سهو پیامبر (ص) نیز از جمله روایاتی است که با عصمت علمی ائمه (ع) مرتبط می‌شود؛ از این رو که اگر پیامبر گرفتار سهو و خطا بوده باشد، امام به طریق اولی گرفتار آن خواهد بود؛ اما این روایات با دلایل عصمت علمی ائمه (ع) مخالف‌اند و توان معارضه با آنها را ندارند. از همین روی نمی‌توان آنها را پذیرفت. چنان که می‌دانیم، مشهور جامعه شیعه این روایات را نپذیرفته‌اند و خطا و اشتباه را از آن حضرت منتفی می‌دانند[۶۷].[۶۸]

برابر یا رتبه‌پذیر بودن

مراد از این عنوان، بررسی این نکته است که آیا دانش ائمه (ع) یکسان بوده یا دانش برخی از آنها بیش از دیگران بوده است. از شواهد نقل شده در روایات پیشین به دست می‌آید که علوم ائمه (ع) پیش از قرار گرفتن در مقام امامت، کمتر از علم امام پیشین بوده است؛ زیرا روایات یاد شده نشان دادند که هر امامی مطالبی را از امام پیشین فرا می‌گرفته است و کتاب‌هایی که نزد امام پیشین بودند، به او منتقل می‌شده‌اند. در روایات یاد شده به روشنی از آموختن امیرالمؤمنین (ع) نزد پیامبر (ص) سخن گفته شد و تأکید شد که علوم ایشان نسل به نسل از امامی به امام بعدش منتقل شده است. همچنین طبیعی است که وقتی کسی به مقام امامت می‌رسد، درهای جدیدی از علم به رویش گشوده می‌شود. امداد روح القدس، تحدیث فرشتگان و... در این دوره به شکل خاص در اختیار حجت خداوند قرار می‌گیرد. شواهد یاد شده افزون بر آنکه نشان می‌دهند علوم ائمه (ع) قبل و بعد از رسیدن به مقام امامت متفاوت است، نشان می‌دهند که جانشین امام، پیش از رسیدن به مقام امامت، علم امام پیشین را ندارد. پرسش مهم‌تر آن است که آیا ائمه (ع) پس از رسیدن به مقام امامت و دریافت علوم ویژه امامت، به دانشی یکسان می‌رسند یا دانش برخی از ایشان بیش از برخی دیگر است؟ برای پاسخ دقیق به این پرسش، شواهد تأیید کننده تساوی علمی و شواهد مخالف آن را بیان می‌کنیم؛ سپس به بررسی و نقد آنها می‌پردازیم.

شواهد تساوی علمی ائمه (ع)

دسته‌ای از روایات، تساوی علوم ائمه (ع) را تقویت می‌کنند. این روایات، ائمه (ع) را صاحب تمام علومی معرفی می‌کنند که برای غیر خداوند قابل دسترسی است. پیش از این به تفصیل درباره این روایات سخن گفتیم. چنان که گفته شد، روایات متعددی از امام باقر و امام صادق (ع) دلالت بر این دارند که تمام علوم غیر مختص خداوند که در اختیار پیامبران و فرشتگان قرار گرفته، نزد اهل بیت (ع) است[۶۹]. در یکی از این روایات، از امام باقر (ع) نقل شده است: «به درستی که برای خداوند علمی خاص و علمی عام است؛ علم خاص، علمی است که (حتی) فرشتگان مقرب و پیامبران دارای رسالت از آن آگاه نیستند؛ اما علم عام خداوند علمی است که فرشتگان مقرب و پیامبران دارای رسالت خود را از آن آگاه ساخته و (این علم) از طریق رسول خدا (ص) به ما رسیده است»[۷۰].

دسته دیگری از روایات تأیید کننده تساوی علمی اهل بیت (ع)، روایاتی‌اند که بیان می‌کنند پیامبر (ص) تمام علومی را که خداوند متعال به او عطا کرد، بدون کاستی به امیرالمؤمنین (ع) آموخت و آن حضرت نیز تمام آن علوم را به امامان دیگر منتقل کردند. پیش از این، در بحث شیوه آموختن از پیامبر (ص) و امامان پیشین، به این روایات اشاره شد. در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است: «به خدا قسم! رسول خدا (ص) حرفی از علومی را که خداوند عزوجل به او آموخته بود، فرو نگذاشت، مگر آنکه آن را به علی (ع) آموخت؛ سپس آن علوم به ما رسید»[۷۱]. در روایات متعددی از امام صادق (ع) نیز این محتوا نقل شده است که پیامبر (ص) تمام علومی را که خداوند به او آموخته بود، به امیرالمؤمنین (ع) تعلیم داد و چیزی را فرو نگذاشت[۷۲]. این وظیفه، مخصوص پیامبر (ص) نبوده و شامل همه ائمه (ع) می‌‌شده است. این‌گونه روایات، این احتمال را تقویت می‌کنند که علوم ائمه (ع) مساوی است؛ زیرا دانشی نیست که آنان نداشته باشند. آنان به همه علوم آگاه‌اند و در این صورت، میدانی برای رقابت بین علوم آنان وجود ندارد.

در روایتی، امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) چنین نقل کرده‌اند: ما در امر و فهم و حلال و حرام، همانند یکدیگریم. در ادامه روایت، از امام صادق (ع) نقل شده است که البته در خصوص پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، برتری ویژه آنان محفوظ است[۷۳]. در روایتی از امام کاظم (ع) نقل شده است: «نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ»[۷۴]؛ «ما در علم و شجاعت مساوی هستیم».

در روایات مستفیضی از امام باقر و امام صادق (ع) پس از اشاره به این نکته که اگر علم ایشان افزوده نشود تمام می‌شود، این مطلب نقل شده است که در این صورت، علم آنان از علم پیامبر (ص) و امامان پیشین افزون نخواهد شد؛ زیرا در صورتی که علم جدیدی باشد، اول به روح مقدس پیامبر (ص) عرضه می‌شود؛ سپس به امیرالمؤمنین (ع) و پس از آن به یکایک امامان پیشین تا به امام آن زمان می‌رسد[۷۵]. در یکی از روایات آمده است که زراره از امام باقر (ع) پرسید: آیا به شما علمی افزوده می‌شود که نزد رسول خدا (ص) نبوده است؟ امام فرمودند: اگر چیزی این‌گونه باشد (یعنی علمی باشد که نزد رسول خدا (ص) نباشد)، به آن حضرت عرضه می‌شود؛ سپس بر ائمه، تا به ما می‌رسد[۷۶]. بسیاری از حجاب‌های علمی که در دنیای مادی وجود دارد، در عالم برزخ نیست؛ بنابراین این مطلب موجه می‌نماید که امامان پیشین از علوم جدیدی که به امام هر زمان عرضه می‌شود، آگاه باشند. این گونه روایات، ضمن آنکه نشانگر افزایش‌پذیری علوم ائمه‌اند، نشان می‌دهند که در بسیاری از موارد، علمی که بر دانش آنان افزوده می‌شود، جدید و افزون بر علوم امامان پیشین و پیامبر اکرم (ص) نیست؛ که اگر چنین باشد، ابتدا به پیامبر (ص) و امامان پیشین عرضه می‌شود؛ سپس به امام آن عصر می‌رسد.

در روایتی از امام کاظم (ع) نیز همین مطلب نقل شده است که آنان دانشی ندارند که نزد پیامبر اکرم (ص) نبوده است و اگر دانشی بوده، از طریق آن حضرت به امیرالمؤمنین (ع) و از طریق ایشان به امامان دیگر منتقل شده است[۷۷].[۷۸]

شواهد عدم تساوی علمی ائمه (ع)

در مقابل روایات یاد شده، روایات مربوط به افزایش‌پذیری علوم ائمه‌(ع)، شاهدی بر عدم تساوی علوم آنان هستند. در روایتی از ابوحمزه ثمالی نقل شده است که به امام سجاد (ع) عرض کرد: پیامبر (ص) هرچه را نزدش بود، به امیرالمؤمنین (ع) و ایشان نیز به امام حسن (ع) دادند؛ سپس به امام حسین (ع) و یکایک ائمه (ع) منتقل شد. آن حضرت، ضمن تأیید این گفتار، فرمودند: همراه با زیادتی که در هر سال و هر ماه، بلکه به خدا قسم در هر ساعت عطا می‌شود[۷۹]. پیش از این نقل شد که در روایات متعددی از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده است: «لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۸۰]؛ «اگر بر (علم) ما افزوده نشود، پایان می‌پذیرد». در برخی از این روایات تأکید شده است که هر روز و هر شب بر علم ائمه (ع) افزوده می‌شود[۸۱]. همچنین بیان شد که روایاتی از افزایش علوم ائمه (ع) در هر شب جمعه خبر می‌دهند[۸۲]. در برخی روایات امام صادق (ع) آمده است که علم هر امام، افزون بر علومی که از امام پیشین دریافت می‌کند، در پنج جزء افزایش می‌یابد[۸۳]. احتمال دارد مقصود از این پنج جزء، همان علوم پنج‌گانه‌ای باشد که در آیه ۳۴ سوره لقمان به آن اشاره شده است. بر پایه این احتمال، این علوم (زمان قیامت؛ نزول باران؛ آنچه در رحم زنان است؛ آنچه انسان فردا کسب می‌کند؛ و اینکه در کجا می‌میرد) از علوم تغییرپذیرند و از همین روی به تدریج در اختیار ائمه (ع) قرار می‌گیرند[۸۴]. از این‌گونه روایات - که به برخی از آنها در بحث افزایش پذیری علوم ائمه (ع) اشاره شد. چنین برداشت می‌شود که علوم ایشان حتی در دوره امامتشان یکسان نیست؛ زیرا این علوم پیوسته در حال افزایش است.

در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است: امیرالمؤمنین (ع) نزد خداوند از تمام امامان برتر است و برای او ثواب اعمال (تمام) آنهاست. و (دیگر امامان) به اندازه اعمالشان فضیلت دارند[۸۵]. همه ما در اطاعت و امر (امامت) یک حکم را داریم و بعضی از ما از برخی دیگر داناترند[۸۶].

یکی از اصحاب امام رضا (ع) از ایشان پرسید: آیا علم رسول خدا (ص) و کتاب‌های او، و علم اوصیا و کتاب‌های ایشان نزد شماست؟ حضرت پاسخ دادند: آری؛ و بیشتر از آن را می‌دانم[۸۷]. به نظر می‌رسد مقصود آن حضرت از این افزودن، اشاره به همان علوم حادثی است که به تناسب هر زمان تغییر می‌کند و تحولات آن به امام عرضه می‌شود.

جمع‌بندی روایات: به نظر می‌رسد می‌توان مجموعه روایات یادشده را این‌گونه جمع‌بندی کرد: از روایات متعدد یادشده در بحث افزایش‌پذیری علوم ائمه (ع)، این اطمینان به دست می‌آید که علوم ایشان پیوسته در حال افزایش است. هر سال، هر شبانه روز، بلکه هر ساعت بر علم آنان افزوده می‌شود.

تردیدی نیست که ائمه (ع) تمام علوم دینی، مانند علم به احکام دین و تفسیر قرآن را به طور کامل از رسول خدا (ص) و امامان پیشین به ارث برده بودند. برخی از روایاتی که به عنوان شواهد تساوی علوم ائمه (ع) بیان شدند، مؤید همین مطلب‌اند. در روایاتی از امام صادق (ع) سؤال شده است که آیا برخی از ائمه (ع) داناتر از برخی دیگرند؛ و آن حضرت پاسخ داده اند: آری؛ ولی علمشان به حلال و حرام و تفسیر قرآن یکسان است[۸۸]. این روایت به روشنی نشان می‌دهد که ائمه (ع) در بخشی از علوم با یکدیگر مساوی، و در بخشی دیگر درجات مختلفی دارند. در روایتی دیگر نیز به صراحت بیان شده است که افزایش علوم ائمه (ع) نسبت به امام پیشین، در غیر موضوع حلال و حرام است[۸۹]. بنابراین، چنان که در بحث افزایش‌پذیری علوم ائمه (ع) بیان شد، این افزایش در علوم دینی نیست. این علوم نزد همه ائمه (ع) بوده است و در آن افزایش راه ندارد.

در همان بحث همچنین بیان شد، علومی که پیوسته بر دانش ائمه (ع) افزوده می‌شوند، یا درباره حوادثی‌اند که در آنها «بداء» رخ داده است (علوم حادث) و به عبارت دیگر، از مقدراتی‌اند که تغییر کرده‌اند و خداوند آن تغییرات را به آگاهی امام می‌رساند؛ یا علوم توحیدی و کمال‌آفرین‌اند که بی‌نهایت‌اند و به دلیل نامحدود بودن عظمت الهی، هرچه در این موضوع بر دانش ائمه (ع) افزوده می‌شود، به پایان نمی‌رسد. طبیعی است که ائمه (ع)، اگرچه حجت خداوند و بندگان برگزیده اویند، هر کدام به تناسب اعمالشان در مراتب مختلفی از فضایل معنوی به سر می‌برند؛ هر چند بلندی مقام آنان چندان است که انسان‌های دیگر همیشه آنان را در اوج می‌بینند.

بنابراین بخشی از علوم ائمه (ع) نزد همه آنان، به طور مساوی قرار دارد. آگاهی از احکام حلال و حرام و مراتبی از تفسیر قرآن، از این علوم شمرده می‌شوند؛ اما در مرتبه‌ای فراتر از آن، مانند پیمودن علومی که با درجات کمالی آنان مرتبط است، همچنین علم به حوادث جاری در هر زمان، با یکدیگر متفاوت‌اند.

درباره روایاتی که به تمامیت و جامعیت علوم ائمه (ع) پرداخته‌اند، پیش از این گفتیم که این روایات گویا تمامیت علوم ائمه (ع) را به طور شأنی یا اجمالی بیان می‌کنند یا به بخش‌های خاص مانند احکام دینی اشاره دارند؛ و گرنه در بخش دیگری از علوم آنان، شواهد قطعی بر افزایش‌پذیری وجود دارد.

بنابراین می‌توان گفت روایاتی که از تساوی علوم ائمه (ع) سخن می‌گویند، ناظر به بخشی از علوم مشترک آنان‌اند. محتوای این علوم، گویا مباحث حلال و حرام و مراتبی از تفسیر قرآن و مانند آن است. در ورای این مرتبه مشترک، ائمه (ع) درجاتی از علوم را می‌پیمایند که موجب تفاضل علمی آنان می‌شود.

نکته تاریخی: این بحث را می‌توان در برخی روایات امام صادق (ع) به طور صریح یافت؛ اما روایاتی از دیگر معصومان نیز به طور ضمنی و غیرمستقیم به این بحث مرتبط است[۹۰].

قطعی یا تغییرپذیر بودن

از برخی روایات می‌توان دریافت که برخی از علوم ائمه (ع) و حتی رسول خدا (ص) تغییر پذیر بوده است. در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) از مرگ یک یهودی که به آن حضرت جسارت کرده بود، خبر دادند و پس از ساعاتی روشن شد که او به واسطه صدقه دادن از مرگ نجات یافته است[۹۱].

در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین (ع) خبر دادند که تا هفتاد سال سختی است و پس از آن گشایش است[۹۲]. یکی از اصحاب امام باقر (ع) ضمن یادآوری این حدیث، به ایشان عرض کرد: هفتاد سال گذشته است و گشایشی دیده نمی‌شود! امام (ع) فرمودند: خداوند این کار را تا سال هفتاد مقدر کرده بود. زمانی که حسین (ع) کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین بیشتر شد؛ پس گشایش را تا سال ۱۴۰ به تأخیر انداخت. ما این خبر را به شما بیان کردیم و شما آن را منتشر کردید و پرده پوشیدگی را از آن برداشتید؛ پس خداوند آن را به تأخیر انداخت و زمانی برای آن نزد ما قرار نداد[۹۳]. سپس فرمودند: ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۹۴].[۹۵]

در روایتی از امام باقر و امام صادق (ع) خطاب به ابوحمزه ثمالی چنین نقل شده است: اگر امروز به تو سخنی گفتیم و فردا خلاف آن را بیان کردیم، (بدان) که خداوند هر چه را بخواهد محو می‌کند و هر چه را بخواهد ثابت می‌سازد[۹۶].

روایات یادشده، البته به این معنا نیستند که تمام علوم ائمه (ع) از سنخ امور تغییرپذیرند. خداوند علوم بسیاری را در اختیار ائمه (ع) قرار داده است که برخی قطعی و برخی وابسته به شرایط، و تغییر پذیرند. در روایتی که از امیرالمؤمنین و امام سجاد (ع) نقل شده، آمده است: اگر آیه‌ای در کتاب خدا نبود، شما را به آنچه تا قیامت رخ می‌دهد، خبر می‌دادم. از ایشان پرسیدند: آن آیه کدام است؟ فرمودند: ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۹۷].[۹۸] از این کلام می‌توان این‌گونه برداشت کرد که امام از آنچه تا قیامت رخ می‌دهد، آگاه است؛ اما می‌داند برخی مقدرات تغییر خواهد کرد؛ از این رو، از چنین امور تغییرپذیری خبر نمی‌دهد.

البته خداوند حتی تغیرات امور متغیر را نیز در اختیار ائمه (ع) قرار می‌دهد. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: برای خداوند تبارک و تعالی دو (نوع) علم است: علمی که آن را برای فرشتگان، پیامبران و فرستادگانش آشکار کرده است. چنین دانشی را که خداوند فرشتگان، فرستادگان و پیامبرانش را به آن آگاه ساخته، ما می‌دانیم؛ و (نوع دیگر) علم مخصوص خداوند است. پس هرگاه برای خداوند در این امور بدائی رخ دهد (مقدرات تغییر کند)، خداوند از آن (تغییر) ما را آگاه می‌سازد و بر امامان پیش از ما نیز عرضه می‌شود[۹۹].

با توجه به نکات یاد شده، اکنون می‌توان مقصود برخی روایات را روشن‌تر دریافت. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: خداوند دو نوع علم دارد: «علم پنهان و ذخیره شده، که آن را جز او کسی نمی‌داند و بدا از آن سرچشمه می‌گیرد؛ و نوع دیگر علمی است که به فرشتگان، رسولان و پیامبرانش آموخته و ائمه (ع) آن را می‌دانند»[۱۰۰]. گویا مقصود از جمله «بدا از آن سرچشمه می‌گیرد»، اشاره به علم مکنون خداوند است که همه امور ثابت و متغیر در آن، با قید ثابت یا متغیر بودن آمده است. مثلاً بیان شده است که فلان کار مقدَّر تا چه زمانی ادامه دارد و چه زمان تغییر می‌کند. چنان که از روایات پیشین فهمیده شد، این بدان معنا نیست که فقط علوم ثابت و قطعی نزد ائمه (ع) است. بخشی از علومی که در اختیار ایشان قرار گرفته، قطعی، و برخی متغیر است که در صورت تغییر، خداوند ائمه (ع) را از آن نیز آگاه می‌سازد.

در روایتی دیگر از امام صادق (ع) آمده است: «خداوند عزوجل پیامبر اکرم (ص) را به علوم جهان، از ابتدا تا پایان دنیا، آگاه ساخت و خبرهای قطعی آن را به او داده و غیر آن را از دانش او استثنا کرده است»[۱۰۱]. با توجه به نکات پیشین، گویا مقصود از جمله اخیر آن باشد که خداوند امور غیرقطعی را با همین وصف (یعنی تغییرپذیری، نه قطعیت) در اختیار پیامبر قرار داده است[۱۰۲]. حتی اگر این تفسیر پذیرفته نشود، این روایت نمی‌تواند با روایات پیشین از نظر دلالت و سند مقابله کند؛ زیرا سند و محتوای روایات پیشین اطمینان‌آور است؛ اما سند این روایت ضعیف، و دلالت آن شاذ است[۱۰۳].[۱۰۴]

حضوری یا حصولی بودن

علم حصولی آگاهی‌ای است که از طریق صورت‌های ذهنی به اشیا حاصل می‌شود. این علم اکتسابی است و از راه ابزارهای حسی، مانند چشم و گوش به دست می‌آید. در مقابل، در علم حضوری که ابزار آن قلب یا روح انسان است، خود معلوم نزد عالم (روح) حاضر می‌شود. بنابراین، در علم حصولی بین عالم و معلوم، «صورت ذهنی» فاصله است؛ اما در علم حضوری، بین آن دو چیزی فاصله نیست و خود معلوم ادراک می‌شود، نه صورتی از آن[۱۰۵].

با توجه به این تعریف و نگاهی به مباحث پیشین، می‌توان به این گونه نتایج در این بحث رسید: علومی که از طریق الهام، شهود حقایق، مشاهدة ملکوت، عروج روح امام در شب‌های جمعه به عرش الهی[۱۰۶]، تأیید روح القدس و مشاهده اعمال مردم در عمود نور به دست می‌آیند، حضوری خواهند بود؛ زیرا با واسطه صورت‌های ذهنی نیستند؛ بلکه مشاهده حقایقی غیرمادی‌اند. در مقابل، علومی که از طریق حواس و بررسی مفاهیم ذهنی ایجاد می‌شوند، حصولی‌اند؛ مانند علوم عادی حسی ائمه (ع)، مطالعه کتاب‌ها و صحیفه‌های مادی، مراتبی از فراگیری از پیامبر (ص) یا امامان پیشین که از طریق حواس انجام شده‌اند و مراتبی از استنباط که از طریق مفاهیم و تفکر ذهنی به دست آمده باشند.

درباره حصولی یا حضوری بودن علوم به دست آمده از برخی روش‌های دریافت علوم توسط ائمه (ع)، نمی‌توان به طور قطعی داوری کرد؛ زیرا ماهیت آنها برایمان روشن نیست. مثلاً تحدیث فرشتگان، اگر به صورت ایجاد صوت حسی در گوش امام باشد، دانشی حصولی، و اگر به شیوه‌ای دیگر باشد که به حواس و صورت‌های ذهنی نیازمند نباشد، حضوری است[۱۰۷]

الزام‌آور بودن

این مبحث به دنبال بررسی این نکته است که آیا عمل مطابق علم، همواره برای ائمه (ع) ضروری است یا آنان ملزم‌اند که گاهی علم خود را نادیده بگیرند؟ مقصود از الزام در این نوشتار، هرگونه الزام فقهی یا اخلاقی است و روشن است که چنین الزامی، با اختیار افراد مخالفت ندارد.

این بحث ممکن است اندکی عجیب به نظر برسد؛ زیرا طبیعتاً انسان علومی را فرا می‌گیرد تا برابر آن عمل کند و حتی در مباحث اخلاقی، عالمان بی‌عمل سرزنش شده‌اند. بنابراین علم به طور طبیعی الزاماتی (فقهی یا اخلاقی) را به دنبال دارد. ائمه (ع) مطابق علوم خود، سخن می‌گفتند یا سکوت می‌کردند؛ گاهی اقدام کرده، گاهی کناره می‌گرفتند؛ می‌جنگیدند یا صلح می‌کردند؛ و.... بنابراین امام برای کار خود همواره دلیلی علمی دارد یا به عبارت دیگر، بر اساس علم خود به انجام یا ترک کاری تصمیم می‌گیرد. بنابر این علوم ائمه (ع) نیز همانند علوم دیگر مردم، الزامات اخلاقی یا فقهی را به دنبال دارد. تفاوت ائمه (ع) با دیگران، اولاً در ماهیت، ویژگی‌ها، منابع و قلمرو دانش آنان است؛ ثانیاً در این است که آنان معصوم‌اند و برخلاف مردم عادی که ممکن است گاهی مخالف دانش خود عمل کنند، مخالف تکلیف خود عمل نمی‌کنند.

بنابراین پاسخ به این پرسش که آیا عمل مطابق علم برای ائمه (ع) الزام‌آور است یا خیر، به معنای یادشده مثبت است؛ اما موضوع این بحث، مطلب دیگری است. آنچه مقصود این بحث را روشن‌تر می‌کند و پاسخ‌گوی ابهام آن است، توجه به این نکته است که مقصود از دانش یادشده در اینجا، مباحث فقهی و اخلاقی نیست که انسان باید مطابق آن عمل کند. روشن است که امام در این گونه مباحث، الگو و مقتدای مردم است و بیش از دیگران در عمل به دستورها و رهنمودهای الهی می‌کوشد. مقصود این بحث، بررسی الزام عمل یا نادیده گرفتن برخی علوم ویژه ائمه (ع) درباره امور جهان است که خارج از محدوده علوم عادی انسان‌هایند؛ علومی مانند علم به ضمایر افراد؛ علم به ایمان یا کفر آنان؛ علم به سرانجام کارها و فرجام‌ها؛ و علم به اختلافات مردم[۱۰۸].

دیدگاه آیت الله جوادی درباره معصومانه یا خطاپذیر بودن علم امام

امام، حجت خداوند بر زمین است که به حقیقت دین و گنجینه علوم و معارف حقیقی الهی راه یافته است. چنین فردی که با علم حضوری، حقایق وجود را مشاهده می‌کند، قطعاً دارای علم ویژه و خطاناپذیر است و در مقام تلقی حقایق و درک واقعیات، خطا نمی‌کند[۱۰۹].

کلینی در الکافی با ذکر روایات[۱۱۰] متعدد به صورت مستقیم به معصومانه بودن علم امام اشاره نموده است. ایشان پیامبر (ص) را راسخ در علم معرفی کرده است. از این رو اگر بر این اعتقاد باشیم که پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) علم ایشان به کسی نرسید، حق کسانی که بعدها به دنیا می‌آیند و از علم پیامبر (ص) بهره‌مند نمی‌شوند، ضایع می‌گردد، اما اگر قائل به انتقال علم نبی (ص) به سایر امامان معصوم (ع) باشیم، باید بپذیریم جانشین پیامبر (ص) نباید مانند سایر مردم خطا کند؛ زیرا با اختلاف در حکم، کسی به او اطمینان نمی‌کند و باز حق مردم ضایع می‌شود[۱۱۱]. علامه جوادی آملی نیز در آثارش به خطاناپذیری و معصومانه بودن علم امام معصوم تصریح و دلایل متعددی بر این امر اقامه نموده‌اند:

  1. علم انسان کامل معصوم، لدنی و به افاضه الهی است. در چنین علمی غیر از حق و حقیقت چیزی وجود ندارد و شک نیز در آن مقام منبع راه ندارد.
  2. علامه، علم امام را از سنخ علم شهودی و حضوری تلقی نموده که عدم عروض عوارض چون خطا و نسیان از ویژگی‌های آن است. ایشان به عده‌ای از متکلمان شیعه و سنی که به گونه‌ای سخن رانده که عروض اشتباه و شک در علم نبی (ص) و امام را تجویز کرده‌اند، تاخته و چنین تفکری را معلول نشناختن راه شهودی و انحصار علم امام در حیطه علوم حصولی دانسته است[۱۱۲].
  3. علم خداوند به علت شهود محض، حضور صرف، شمولی و ازلی بودن‌اش خطاناپذیر و تغییر نابردار است[۱۱۳]. انسان کامل معصوم، مظهر علم خداوند است و سهو، نسیان، لغزش، خطا و جهل در علم آنان راهی ندارد[۱۱۴].
  4. حضرات معصومین (ع) خزانه‌دار علم الهی به شمار می‌آیند و محال است در خزانه علم الهی خطایی رخ دهد. علامه در این زمینه به کلامی از حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه اشاره نموده که آن حضرت، پیامبر (ص) را خزانه‌دار علم الهی معرفی نموده است که هیچ سهو و نسیان و خطا در مخزن علم الهی و خزانه وحی رسول اکرم راهی ندارد[۱۱۵].[۱۱۶]

منابع

پانویس

  1. «مرا بخوانید تا پاسختان دهم» سوره غافر، آیه ۶۰.
  2. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۶۶. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: علی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص۵۱۹. در این منبع به جای «كَعَرْضِ النَّاسِ»، «كَبَعْضِ النَّاسِ‌» آمده که تعبیر دقیق‌تری است.
  3. محمد بن علی صدوق، الخصال، ج۲، ص۵۲۸: «يُبْسَطُ لَنَا فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ وَ الْإِمَامُ يُولَدُ وَ يَلِدُ وَ يَصِحُّ وَ يَمْرَضُ وَ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَبُولُ وَ يَتَغَوَّطُ وَ يَفْرَحُ وَ يَحْزَنُ وَ يَضْحَكُ وَ يَبْكِي وَ يَمُوتُ وَ يُقْبَرُ وَ يُزَادُ فَيَعْلَمُ وَ دَلَالَتُهُ فِي خَصْلَتَيْنِ فِي الْعِلْمِ وَ اسْتِجَابَةِ الدَّعْوَةِ وَ كُلَّمَا أَخْبَرَ بِهِ مِنَ الْحَوَادِثِ الَّتِي تَحْدُثُ قَبْلَ كَوْنِهَا كَذَلِكَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيْهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) تَوَارَثَهُ مِنْ آبَائِهِ (ع)»؛ مشابه این روایت، از امام رضا (ع) نقل شده است (رک: همو، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۴). روایات دیگری نیز نزدیک به این محتوا را می‌رسانند (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۵۱۳).
  4. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۱۳.
  5. ر.ک: سید کمال حیدری، علم الامام، ص۲۱۹؛ عقیدتنا فی صفات الامام و علمه (ع) در: محمد حسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۶۴۳.
  6. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۱۵.
  7. ر.ک: سیدعبدالحسین لاری، معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی، ص۲۰؛ محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی - الأصول و الروضة، ج۵، ص۳۸۷.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۴۰. سند این روایت، موثق است. همچنین ر.ک: همان، ص۶۴۱.
  9. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۳۷.
  10. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۹۷.
  11. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۹۶-۲۹۹. این روایات، مستفیض‌اند.
  12. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۰۱؛ محمد بن علی صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۱۵.
  13. اشاره به آیه: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۵۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۷-۱۹۸. سند این روایت، موثق است.
  15. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۱۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲۷، ص۱۸۱.
  16. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۷. روایات ۱، ۴، ۹ و ۱۰ این باب، دارای سند صحیح، و روایت ۸ آن، موثق است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۹۳-۱۹۶.
  17. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۵۱۳: «سَأَلْتُهُ عَنْ مِيرَاثِ الْعِلْمِ مَا بَلَغَ أَ جَوَامِعُ الْعِلْمِ أَمْ يُفَسَّرُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ فِي هَذَهِ الْأُمُورُ الَّتِي يَتَكَلَّمُ فِيهَا النَّاسُ مِنَ الطَّلَاقِ وَ الْفَرَائِضِ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً كَتَبَ الْعِلْمَ كُلَّهُ وَ الْفَرَائِضَ فَلَوْ ظَهَرَ أَمْرُنَا لَمْ يَكُنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ سُنَّةٌ يُمْضِيهَا».
  18. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۵۰.
  19. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۴-۱۹۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۵۷. مجموعه روایات این موضوع، مستفیض است.
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱: «كَانَ فِي ذُؤَابَةِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) صَحِيفَةٌ صَغِيرَةٌ. فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): أَيُّ شَيْ‌ءٍ كَانَ فِي تِلْكَ الصَّحِيفَةِ؟ قَالَ: «هِيَ الْأَحْرُفُ الَّتِي يَفْتَحُ كُلُّ حَرْفٍ أَلْفَ حَرْفٍ». قَالَ أَبُو بَصِيرٍ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «فَمَا خَرَجَ مِنْهَا حَرْفَانِ حَتَّى السَّاعَةِ». همچنین ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۰۸. سند این روایت، موثق است.
  21. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۹۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۵۱، ح۳؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۸۲. محتوای این روایات، مستفیض، بلکه متواتر است. در بصائر الدرجات، چهل روایت، و در خصال شیخ صدوق، ۳۲ حدیث با سندها و عبارات مختلف، این محتوا را نقل کرده‌اند (رک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۰۲-۳۱۵؛ محمدبن علی صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۴۲-۶۵۲؛ نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۷، ص۵۹۷).
  22. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۰۰، ح۴: «لَكِنَّا نُفْتِيهِمْ بِآثَارٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أُصُولِ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا كَابِرٌ...»؛ سند این روایت، موثق است. محتوای این روایت، در روایات ۳ و ۱۰ همین باب تکرار شده است.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۵، ص۳۰۲: «... هُوَ عَلى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ‌: مَاضٍ‌، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ‌؛ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ»؛ سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۸-۳۱۹.
  24. محمد بن علی صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۹۳؛ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۵۷.
  25. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۴۸؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة، ص۱۶۷.
  26. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۵۲.
  27. ر.ک: محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص۶۶۰.
  28. البته دلالت روایت نخست به عنوان شواهد اجمالی بودن علم ائمه‌(ع)، پذیرفتنی نیست؛ زیرا روایات متعددی از ائمه (ع) نقل شده است که از چگونگی شهادت و زمان شهادت افراد دیگر خبر داده‌اند و خبر ایشان مطابق با واقع بوده است. افزون بر آن، در روایات متعددی آمده است که ائمه (ع) از زمان و چگونگی شهادت خود آگاه‌اند (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَعْلَمُونَ مَتَى يَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ»، ص۶۴۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ج۱، «باب في الأئمة أنهم يعرفون متى يموتون و يعلمون ذلك قبل أن يأتيهم الموت عليهم (ع)»، ص۴۸۰). بنابراین مراد از امری که امام در جست‌و‌جوی حقیقت آن بوده است، زمان مرگ نیست؛ چنان که برخی شارحان نیز این مطلب را تذکر داده و احتمال‌هایی بیان کرده‌اند (ر.ک: میرزا حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۸؛ ملا محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲، ص۳۳۴؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۳، ص۲۹۵).
  29. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۲۴:«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ لَمْ يَهْبِطْ حَتّى أَعْلَمَهُ اللَّهُ‌- جَلَّ ذِكْرُهُ- عِلْمَ مَا قَدْ كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ، وَ كَانَ كَثِيرٌ مِنْ عِلْمِهِ ذلِكَ جُمَلًا يَأْتِي تَفْسِيرُهَا فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ كَذلِكَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدْ عَلِمَ جُمَلَ الْعِلْمِ، وَ يَأْتِي تَفْسِيرُهُ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ كَمَا كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)».
  30. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۵۵.
  31. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۸۸۴؛ محمدبن علی صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۹: «إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ»
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۱؛ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۶۲۰، ح۱۰. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۹۸، ح۳.
  33. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱۵؛ احمد بن محمدبن عقده کوفی، فضائل أمیرالمؤمنین (ع)، ص۳۰؛ محمدبن علی صدوق، الأمالی، ص۴۰۶-۴۰۷.
  34. علی بن محمد خزاز، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ص۲۲۱-۲۲۲: «أَنْتُمَا إِمَامَانِ ِ بَعْدِي سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الْمَعْصُومَانِ حَفَظَكُمَا اللَّهُ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى مَنْ عَادَاكُمَا».
  35. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، ج۱، ص۹۳؛ همو، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج۱، ص۶۶.
  36. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۵۸.
  37. ر.ک: نعمان بن محمدبن حیون، دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۵۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۵۲۷-۵۲۸.
  38. محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص۴۴۴. سند این روایت، صحیح است.
  39. ر.ک: محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص۱۶۶.
  40. محمد بن محمد مفید، الأمالی، ص۳۴۹؛ محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص۱۲۱.
  41. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۴، ص۸۵؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۲۸، ص۱۶۸. سند این روایت، صحیح است.
  42. محمد بن علی صدوق، معانی الأخبار، ص۱۳۲: «الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً... هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ».
  43. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۶۰.
  44. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۰۱؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۸۱. سند این روایت، صحیح است.
  45. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۰۹: «لَعَمْرِي مَا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ وَلِيٌّ لِلَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَّا وَ هُوَ مُؤَيَّدٌ، وَ مَنْ أُيِّدَ لَمْ يُخْطِ».
  46. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۴، ص۶۵۶؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، ج۶، ص۲۲۹. سند این روایت، صحیح است.
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۲؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳۵.
  48. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۰۰-۳۰۱. این روایت، با سه سند در این منبع آمده که سند روایت‌های شماره ۵ و ۱۰ صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن محمد مفید، الأمالی، ص۶۰.
  49. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۰۰-۳۰۱.
  50. ر.ک: محمد بن علی صدوق، التوحید، ص۴۰۷؛ همو، الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
  51. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۲-۶۷۳؛ محمد بن علی صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۰ و ج۲، ص۴۲۸؛ همو، معانی الأخبار، ص۱۳۱-۱۳۲؛ علی بن محمد خزاز، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ص۲۶۶.
  52. ر.ک: عده‌ای از علماء الأصول الستة عشر، ص۲۱۹.
  53. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۳-۵۰۷. سند این روایت، صحیح است؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، تحقیق علی اکبر غفاری، ص۲۲۴-۲۲۸: «فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا يَرِدُ عَلَيْهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى وَ مُعَمَّيَاتِ السُّنَنِ وَ مُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ... مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا».
  54. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۸۰: «رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو»؛ همچنین ر.ک: همان، ص۶۷۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۴۷ و ۴۵۱.
  55. محمد بن علی صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴: «هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِينَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ... لَا يُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَ لَا يُفَارِقُونَهُ وَ لَا يُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ».
  56. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۶۲.
  57. ر.ک: جعفر بن محمدبن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۱-۴۵؛ محمدبن علی صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۵۸۶-۵۸۹؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، ج۶، ص۲۵-۲۸.
  58. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۵-۶۷۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹. سند این روایت، صحیح است.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۵-۵۰۲؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، تحقیق علی اکبر غفاری، ص۲۱۹-۲۲۳؛ محمدبن علی صدوق، الأمالی، ص۶۷۷-۶۸۰: «الْإِمَامُ، الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ، الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ... وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ وَ خَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ».
  60. محمد بن علی صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۶: «وَ الْإِمَامُ يُولَدُ وَ يَلِدُ وَ يَصِحُّ وَ يَمْرَضُ وَ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَبُولُ وَ يَتَغَوَّطُ وَ يَنْكِحُ وَ يَنَامُ وَ يَنْسَى وَ يَسْهُو...».
  61. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۶۵.
  62. محمد بن علی صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۶۱۱؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، ج۶، ص۹۷. سند این روایت، صحیح است: «أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ... حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ... عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً...».
  63. محمد بن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۲۹: «هَذَا رُوحُ الْقُدُسِ الْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ (ع) يُوَفِّقُهُمْ وَ يُسَدِّدُهُمْ وَ يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ».
  64. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۶۷.
  65. محمد بن علی صدوق، التوحید، ص۴۰۷؛ همو، الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
  66. ر.ک: سید کمال حیدری، علم الامام، ص۳۴۴-۳۴۸.
  67. ر.ک: محمد بن محمد مفید، عدم سهو النبی؛ محمد بن حسن حر عاملی، التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و النسیان؛ محمد حسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری.
  68. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۶۷.
  69. ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۰۹-۱۱۲. سند این روایات، مستفیض است.
  70. محمدبن علی صدوق، التوحید، ص۱۳۸. سند این روایت، صحیح است. این روایت با دو سند متفاوت دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۰۹ و ۱۱۱).
  71. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۵: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۵؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۷۹. سند این روایت، موثق است.
  72. ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۰ -۲۹۲. روایات این باب، مستفیض‌اند. همچنین ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۴-۶۵۵؛ محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۹۲-۲۹۳.
  73. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۸۸: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً. فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع)، فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا». سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸۰.
  74. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۸۷. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸۰.
  75. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۳؛ محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۲ ـ ۳۹۵. روایات این موضوع، مستفیض‌اند.
  76. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۳. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۲؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۲.
  77. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۳.
  78. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۷۰.
  79. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۵: «نَعَمْ مَعَ الزِّيَادَةِ الَّتِي تَحْدُثُ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ فِي كُلِّ شَهْرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ». سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۴.
  80. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، «بَابُ لَوْ لَاأَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُمْ‌»، ص۶۳۲؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، «باب فی الأئمة أنهم یزدادون فی اللیل و النهار و لو لا ذلک لنفد ما عندهم»، ص۳۹۵.
  81. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، باب فی الأئمة أنهم یزدادون فی اللیل و النهار و لو لا ذلک لنفد ما عندهم، ص۳۹۵. این روایات، مستفیض‌اند.
  82. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۰ - ۱۳۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَزْدَادُونَ فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ، ص۶۲۹.
  83. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۲۳: «لَيْسَ مِنْ إِمَامٍ يَمْضِي إِلَّا وَ أُوتِيَ الَّذِي مِنْ بَعْدِهِ مِثْلَ مَا أُوتِيَ الْأَوَّلَ وَ زِيَادَةَ خَمْسَةِ أَجْزَاءٍ».
  84. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۹، ص۱۷۵.
  85. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۹، ص۳۲۲: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضِّلُوا».
  86. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۹. سند این روایت، صحیح است.
  87. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۵۱۱: «فَقَالَ نَعَمْ وَ أَكْثِرُ مِنْ ذَاكَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ‌». در مختصر البصائر، صفحه ۱۹۷ «أَكْثِرُ مِنْ ذَاكَ» آمده و در بحارالأنوار، جلد ۲۶، صفحه ۱۷۶ نیز به جای «اکثِرُ»، «أکثَر»، با ثای مفتوح آمده است که هر کدام از این اعراب‌گذاری‌ها مطابق با واقع باشد، افزایش داشتن علوم ائمه (ع) را بر دانش به ارث رسیده از پیامبر (ص) می‌رساند
  88. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۷۹. در این صفحه، دو روایت با این محتوا نقل شده است که روایت اول دارای سند صحیح، و دومی معتبر است؛ زیرا حسین بن زیاد که در این روایت آمده، مجهول است، اما ابن ابی عمیر از او این روایت را نقل کرده؛ و چنان که مشهور است، ابن ابی عمیر از اصحاب اجماع است و جز از ثقه روایت نقل نمی‌کند (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، تحقیق حسن مصطفوی، ص۵۵۶؛ حسن بن یوسف حلی، رجال العلامة الحلی - الخلاصة الاقوال فی معرفة احوال الرجال، ص۱۴۰-۱۴۱).
  89. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۳؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۳.
  90. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۷۴.
  91. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۱۶.
  92. ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۱۷؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، ص۱۵۵.
  93. زمان شهادت امام باقر (ع) سال ۱۱۴ هجری است. بنابراین این گفته ایشان، مربوط به آینده است و نشان می‌دهد که قرار بود گشایشی در سال ۱۴۰ پدید آید که به واسطه انتشار این خبر، به تأخیر افتاده است.
  94. «خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.
  95. محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۱۸؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۴۲۸.
  96. ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۱۷؛ ملا محسن فیض کاشانی، نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص۹۹.
  97. «خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.
  98. عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۳۵۴؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۳۲؛ محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۱۵.
  99. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۴: «... وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ؛ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهُ، أَعْلَمَنَا ذلِكَ، وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا». سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: علی بن جعفر عریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۳۲۶.
  100. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۱. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۱۰۹. روایات متعدد دیگری نیز محتوای این حدیث را تأیید می‌کنند (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۳۴-۶۳۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۰۹-۱۱۲).
  101. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۳: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْبَرَ مُحَمَّداً (ص) بِمَا كَانَ مُنْذُ كَانَتِ الدُّنْيَا وَ بِمَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ الدُّنْيَا وَ أَخْبَرَهُ بِالْمَحْتُومِ مِنْ ذَلِكَ وَ اسْتَثْنَى عَلَيْهِ فِيمَا سِوَاهُ».
  102. ر.ک: محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی - الأصول و الروضة، ج۴، ص۳۳۷.
  103. شاذ، یعنی نادر و مخالف اکثریت. چنین روایتی برای پذیرش باید مؤیدات قوی داشته باشد.
  104. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۷۸.
  105. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۱۵۳؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، بدایة الحکمة، ص۱۳۸.
  106. چنان که گفته شد، در روایاتی به این مطلب تصریح شده است (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، باب فی أن الأئمة (ع) یزدادون فی لیلة الجمعة، ص۶۲۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۰.
  107. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۱.
  108. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۲.
  109. ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۱۶۰.
  110. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۴۳، حدیث ۳، ص۱۴۴، حدیث ۵، ص۱۴۵، حدیث ۸ و ص۲۴۶، حدیث ۱.
  111. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۴۴ و ۲۴۵، حدیث ۱.
  112. عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۹۲ و ۱۹۳؛ همو، قرآن در قرآن، ص۳۱۸ و ۳۱۹؛ همو، سرچشمه اندیشه، ج۱، ص۳۶۴ و ۳۶۵.
  113. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۷، ص۳۶۷.
  114. عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص۲۳۷.
  115. عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص۳۲۳.
  116. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۱۳۷.