آیا اعتقاد به علم غیب معصوم شرک است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا اعتقاد به علم غیب معصوم شرک است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا اعتقاد به علم غیب معصوم (ع) شرک است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • آیا اثبات علم غیب برای معصوم شرک است؟
  • آیا اعتقاد به آگاهی معصوم از غیب شرک است؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

معناشناسی شرک

«شرک» در مقابل «توحید»، در لغت به معنای جمع بین دو چیز و مشارکت دادن کسی در چیزی آمده است و «مشرک» به کسی گفته می‌‌شود که نسبت به خدا کفر ورزیده و برای او شریکی قائل شود[۱۳]. در اصطلاح قرآن، احادیث شریف و دانشمندان تفسیر و عقاید اسلام نزد همه مذاهب اسلامی[۱۴]، «شرک» به معنای همتا قرار دادن برای خداوند است که این همتایی ممکن است در صفات، افعال و یا ذات او باشد[۱۵]؛ به تعبیر قرآن کریم: ﴿فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا[۱۶] و به تعبیر روایات: «اَلشِّرْكُ هُوَ أَنْ يَضُمَّ إِلَى اَلْوَاحِدِ اَلَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ آخَرَ»[۱۷].

البته پیروان اندیشه وهابی معتقدند هر عملی که در آن به غیر خدا بها داده شده، شرک و صاحب آن عمل، مشرک است. بر این اساس از منظر ایشان، هر گونه درخواست از غیرخدا و واسطه قرار دادن او جهت رسیدن به حوائج دنیوی و اخروی و نیز اعتقاد به وجود برخی صفات الهی برای غیر خدا همچون علم غیب، از آنجا که منجر به مشارکت غیرخدا با خدا در صفات مختص خدا می‌‌شود، شرک شمرده می‌‌شود؛ لذا در نگاه ایشان اموری همچون: تبرک جستن به غیرخدا به واسطه ساخت قبور انبیا و اولیاء الله، زیارت، بوسیدن و مس نمودن قبور ایشان[۱۸]، توسل[۱۹]، شفاعت خواهی از ایشان[۲۰] و قسم خوردن به غیر خدا[۲۱]شرک بوده و همه کسانی که به این امور معتقد یا ملتزم شوند، مشرک هستند.

دیدگاه وهابیت پیرامون علم غیب

پیروان وهابیت[۲۲] - همانند دیگر فرقه‌ها و مذاهب اسلامی - با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۲۳] و روایات نبوی[۲۴]، اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۲۵]. لکن، با وجود ادله‌ای قرآنی و روایی بر آگاهی غیر خدا از امور غیبی، بر خلاف عموم مسلمین، بدون دقت در معنای منظور از علم غیب غیر خدا (آیا معنای لغوی اراده شده است یا معنای اصطلاحی) باورمندان به این ایده را کافر به کفر اکبر می‌دانند[۲۶]. با این حال این فرقه نه تنها منکر امکان اطلاع و آگاهی یافتن برخی از اولیای الهی توسط خدای متعال از غیب نیستند، بلکه با استناد به دسته‌ای دیگر از آیات[۲۷]، اطلاع رسل و انبیای الهی را از برخی امور غیبی و نه تمام امور، به اثبات رسانده و ادله‌ای را نیز در اثبات آن بیان کرده‌اند[۲۸]. روایات فراوانی در منابع مختلف تاریخی و روایی اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت وجود دارد که دال بر اخبار غیبی توسط افراد مختلف غیر از انبیا و رسل است. وجود و نقل چنین روایاتی توسط این گروه حاکی از آن است که به باور ایشان هر چند بر اساس نصوص قرآن کریم تنها رسولان برگزیده الهی از غیب مطلعند، اما امکان اطلاع برخی دیگر از افراد بشر نیز از این امر به واسطه اطلاع نبی یا رسول یا غیر آن وجود دارد[۲۹].

شبهه شرک‌انگاری اعتقاد به آگاهی اهل بیت از غیب

هر چند وهابیت به جواز اطلاع برخی دیگر از افراد بشر غیر از انبیاء و رسل از بخشی از امور غیبی معتقدند اما زمانی که به آگاهی امامان اهل‌بیت (ع) از غیب و روایاتی که پیرامون اخبارات غیبی آنها صادر شده، می‌رسند، یا به کلی منکر اطلاع آنها از امور غیبی شده و روایات مذکور را تضعیف و توجیه می‌نمایند و مدعیان آگاهی امامان از غیب را کافر و مشرک معرفی می‌کنند، یا در صورت پذیرش این مسأله، دایره علم آنان را بسیار کوچک و مانند سایر افراد عادی بشر، تلقی می‌نمایند[۳۰]. مثلا بن باز بعد از ذکر شیعه به عنوان یکی از فرقه‌های منحرف و باطل می‌نویسد: «شیعه یکی از فرقه‌هایی است که عقایدش مخالف با اسلام و آن چیزی است که پیامبر (ص) آورده است. از جمله این عقاید باطل، اثبات صفات الوهی برای ائمه خود، ادعای علم غیب برای آنها و.... است»[۳۱].

پاسخ به شبهه فوق

پاسخ به این شبهه را می‌توان از سه جهت بررسی کرد:

نخست: تعیین منظور از علم غیب

ابتدا لازم است، تعریف اصطلاح علم غیب مشخص شود، تا بر اساس آن تعریف حکم به شرک بودن یا نبودن اعتقاد به آن صادر شود:

  1. اگر مراد از «غیب» همان معنای لغوی و عرفی آن، یعنی «هر آن چیزی که خارج از دایره محسوسات» است باشد[۳۲]، در این صورت «علم به غیب»، به مطلق علوم فراطبیعی و فراحسی اطلاق می‌شود. براین اساس، ادعای آگاهی معصومین (ع) از این غیب نه تنها شرک نیست؛ بلکه هیچ مشکل عقلی و نقلی نیز ندارد؛ زیرا ادله بسیاری اخبارهای غیبی آنان را ثابت کرده و دریافت علوم از راه الهام و تحدیث فرشته و روش‌های دیگر که خارج از حس متعارف بشری با احادیث معتبر بسیاری، اثبات شده است. بله؛ دقت علمی و پایبندی به اصطلاح قرآنی و روایی اقتضا می کند که تنها به علم الهی، «علم غیب» اطلاق شود اما برای غیر او بهتر است از اصطلاح «آگاهی از امور غیبی» به کار گرفته شود.
  2. اگر مراد از غیب آن دسته از علومی اختصاصی خدای متعال باشد که اراده کرده تا برخی از برگزیدگان مورد رضایت خویش را از آنها آگاه کند (علم مبذول)، در این صورت نیز ادعای آگاهی معصوم از غیب، شرک شمرده نمی‌شود چراکه براساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۳]، امکان آگاه ساختن معصوم از بخشی از این علم توسط خداوند متعال وجود دارد[۳۴]. هر چند در فرهنگ قرآن و روایات به چنین علمی که مستفاد از خدای متعال است علم به غیب گفته نمی‌شود.
  3. اگر مراد از غیب آن دسته از علوم اختصاصی خدای متعال است که به دلیل عقلی و نقلی هیچ بشری توان احاطه به آنها را ندارد (علم مکفوف یا علم مستأثر) و اگر مراد از «علم غیب» این است پیامبری یا امامی به خودی خود و بدون تعلیم الهی، این علم را داراست، بی‌شک، این باور، شرک است؛ زیرا بشری را شریک صفات الهی قرار داده است. اما در حال حاضر، فرقه‌ای از فرق اسلامی که به این مطلب اعتقاد داشته باشد، سراغ نداریم.
دوم: شرک نبودن اعتقاد به آگاهی غیر خدا از امور غیبی

با توجه به تعریف شرک نزد همه مذاهب اسلامی که در بالا مذکور است، اعتقاد به آگاهی پیامبران و امامان از امور غیبی زمانی می‌‌تواند شرک باشد که اعتقاد به آن باعث همانندانگاری مخلوق با خالق، یا مشارکت مخلوق در یکی از صفات خالق به شمار رود، اما با وجود تفاوت‌های ذیل این سخن نادرست است:

  1. طبق تصریح قرآن مجید، برخی از رسولان برگزیده، به اذن و مشیئت الهی از برخی امور غیبی آگاهی می‌‌یابند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۵]، لکن تفاوت‌های فراوانی بین علم غیب خداوند و علم غیب معصوم وجود دارد؛ ‌زیرا بشر با محدودیت‌هایی روبروست که او را از دسترسی به بسیاری از علوم خاص الهی باز می‌‌دارد، اما علم خداوند به غیب، با یکتاییِ مخصوص به ذات او همراه است. علم معصوم شریک علم خداوند نیست، بلکه در طول علم خداوند قرار دارد و به عبارتی علم امام برگرفته از خداوند است. همۀ علوم و از جمله علم غیب مختص به خداست: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۳۶] و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی - به صورت ذاتی و استقلالی - به آن‌ راه‌ ندارد. روشن است که تمام‌ علوم عنایت شده از جانب‌ خدا به‌ غیر،‌ در واقع، افاضه الهی و تعلیم از ناحیۀ او بوده‌ و واسطۀ دریافت علم خداوند، وحی، الهام، تحدیث و برخی راه های دیگر است[۳۷]. بنابراین تفاوت اصلی علم غیب معصوم با علم غیب خداوند در این است که علم غیب خداوند ذاتی است، اما علم غیب معصوم ناشی از تعلیم و اعطای الهی است. به عبارتی دیگر علم غیب خدا عین ذات اوست، لکن علم معصوم زائد بر ذات و اکتسابی است. دانشمندان شیعی[۳۸] هم بر این نکته تاکید کرده‌اند که علم امامان به غیب ذاتی نیست[۳۹].
  2. علم خدا ازلی و ابدی است؛ بدین‌معنا که از ابتدا بوده و تا ابد نیز خواهد بود[۴۰].
  3. علم خدا قدیم و سابق بر تحقق اشیاء است، اما علم امام موهبتی از جانب خداست و هر لحظه در حال افزایش، لذا علم ایشان حادث (نبوده و پس از آن بود شده) است[۴۱].
  4. علم خدا غیر محدود، اما علم برگزیده الهی متناهی و محدود است[۴۲]

باتوجه به تفاوت‌هایی که گفته شد، روشن می‌‎‍‌‌شود علم برگزیدگان الهی اولاً: ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه تبعی و تعلیمی است، ثانیاً: ازلی و ابدی نیست، ثالثاً: قدیم نیست؛ بلکه حادث است، رابعاً: مطلق نیست و دارای حد و مرز است؛ یعنی محدود به تعلیم الهی است و نه نامحدود[۴۳].

سوم: ویژگی‌های آگاهی غیر خدا از امور غیبی نافی شرک است

اثبات این گونه از آگاهی به امور غیبی برای پیامبران یا امامان به هیچ‌وجه نمی‌تواند ثابت‌کننده الوهیت آنان یا مشارکت آنان در یکی از صفات الهی است؛ زیرا علم آنان به تعلیم الهی بوده و به اصطلاح، علم مستفاد و علم موروثی است که از راه وحی و الهام، تحدیث فرشتگان، نقر و نکت، بهره‌مندی از قرآن و امثال ذلک به دست آمده و همواره در حال افزایش است. با توجه به این ویژگی‌های مذکور برای علم آنان چگونه می‌‌توان گفت اعتقاد به الوهیت یا مشارکت در صفات الهی برای آنان صورت گرفته تا شرک محقق شود؟! آیا اله، علم خود را از دیگری می‌‌گیرد؟! آیا او منتظر وحی و الهام و تحدیث فرشته می‌‌ماند تا دانش را به دست آورد؟! آیا علمش در حال افزایش است؟! بنابر این، تأمل در خصوصیات آگاهی برگزیدگان الهی از غیب برای ابطال تهمت شرک کافی است[۴۴].

نتیجه‌گیری

شرک دانستن علم غیب معصوم، ناشی از عدم تفکیک میان معانی آن در اصطلاح قرآن و روایات، کلام و لغت و نیز عدم توجه به تفاوت‌های میان علم خدا و علم معصوم و برداشت نادرست از برخی آیات و روایات است و چنین نیست که این اعتقاد از هر جهت شرک باشد. گذشته از این خود شبهه کننده به جواز اطلاع و آگاهی غیر خدا اعم از انبیا و برخی دیگر از افراد بشر، از غیب معتقد شده است از این رو می‌‌گوییم به همان دلیلی که این اعتقاد شرک نیست، اعتقاد به آگاهی معصومین از غیب نیز شرک نخواهد بود.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه امینی؛
علامه امینی در کتاب «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب» در این‌باره گفته‌ است: «هیچ مانعی وجود ندارد که خداوند به برخی از بندگانش مقداری از علم غیب: علم ما کان و ما یکون، علم آسمان‌ها و زمین، علم اولین و آخرین و علم فرشتگان و رسولان، تعلیم دهد، چنانکه هیچ مانعی در اینکه خداوند کسی را مقداری از علم ظاهریش عطا کند تا ابراهیم‌وار ملکوت آسمان‌ها و زمین را ببیند وجود ندارد. در این گونه موارد، هیچ‌گاه تصور اینکه بنده با خدا شریک در علم غیب و یا علم ظاهری است و لو آنکه در هر مرحله‌‎ای از آن قرار داشته باشد، نمی‌رود میان آنها فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشری در علم او همواره ملحوظ است، خواه متعلق علمش غیب یا آشکار باشد و نمی‌شود او را از این قیدها جدا نمود. اما علم الهی به غیب یا آشکار با قیود یکتائی مخصوص به ذات واجب احد اقدس همراه است»[۴۵].
۲. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در کتاب «بررسی‌های اسلامی» در این باره گفته است: «علم غیب و هرگونه مشاهده غیبی‌ اختصاص به خدای‌ متعال دارد و نسبت آن به غیر خدا شرک است و بنابراین انبیا و اولیا پس از مردن هیچ‏گونه اطلاعی‌ از دنیا ندارند، زیرا دنیا نسبت به آخرت غیب است، مطلبی‌ است برخلاف نص قرآن کریم که می‌‏فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴۶] خدای‌ متعال در این آیه تسلط بر غیب را از غیر خود نفی‌ می‌‏کند و در عین حال رسول را استثنا می‌‏نماید و استثنا را مقید به دنیا و غیر دنیا نمی‌‏کند، پس ممکن است که رسول خدا در حال حیات و بعد از ممات به حسب خواست خدا و تعالیم الهی‌، از غیب اطلاع داشته باشد و مؤید آن است‏ این‏که در هر جای‌ قرآن که از رسول علم غیب نفی‌ می‌‏شود، همراه آن وحی‌ را کنار می‌‏گذارد، مانند آیه‏ ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ[۴۷] و آیه‏ ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ[۴۸] و در سوره ابراهیم در جواب انکار امت‏هایی‌ که به پیغمبرانشان اعتراض می‌‏کردند که شما مانند ما بشر هستید، از قول پیغمبران نقل می‌‏فرماید: ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ[۴۹] و از همه این آیات صریح‏تر از زبان مسیح (ع) خطاب به قومش نقل می‌‏فرماید: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ[۵۰] و همچنین آیه‏ ﴿مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ[۵۱] و هم‏چنین روایات بسیاری‌ که به عنوان ملاحم و اخبار از حوادث آخرالزمان و غیره از رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) رسیده است. بنابراین، آنچه گذشت آیات قرآنی‌ کمالی‌ مانند علم غیب و قدرت به معجزات و نظایر آنها را که از رسول اکرم (ص) نفی‌ می‌‏نماید، همه ناظر به استقلال و قدرت ذاتی‌ است و آنچه اثبات می‌‏کند مربوط به عنایت الهی‌ و تعلیم خدایی‌ است و علم غیب در رسول اکرم (ص) از راه وحی‌ و در ائمه و اولیا از راه وراثت و تعلم از رسول (ص) می‌‏باشد، چنانکه روایات نیز به همین معنی‌ دلالت دارد».
۳. آیت‌الله قاضی طباطبایی؛
آیت‌الله سید محمد علی قاضی طباطبایی در مقدمه کتاب «بررسی‌های اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«به جهت رفع اشتباه از بعضی اذهان ساده و سطحی فرق میان علم خداوند تعالی و علم امام و فعلیت آن در این جا مشروحا بیان می‌‏شود:

  1. علم خدا قدیم و علم امام حادث و موهوبی از جانب خداست.
  2. علم خدا به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف است.
  3. علم خدا عین ذات اوست، علم امام زائد بر ذات اوست.
  4. علم خدا ازلی است، علم امام در ازل نبود مسبوق به عدم است.
  5. علم خدا محتاج به توجه نیست، علم امام محتاج به توجه است.
  6. علم خدا لایتناهی و غیر محدود است، علم امام متناهی و محدود است.
بلی؛ نسبت به علم سایر بشر اگر از علم امام لایتناهی تعبیر شود مانع ندارد و ممکن است فرق‏‌های دیگری نیز وجود داشته باشد ولی پس از دقت تمامی آنها به فرق‏‌هایی که ذکر شد بر می‏‌گردد. با در نظر گرفتن آنچه از فرق میان علم خدا و امام نگارش یافت شرک و غلوی در بین تصور کردن ناشی از عدم فهم مطلب و بی علمی و از نقطه نظر به واقع نرسیدن است» [۵۲].
۴. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است: «افرادی که به علم غیب خداوندی به اذن حضرت او راه می‌یابند نه آنست که خود عالم به غیبی شده‌اند در برابر ذات حقّ‌، تا منافات با توحید باشد‌، بلکه حقیقهً عین علم اوست که در اینها ظهور کرده است‌‌. و این عین توحید است‌‌. خداوند به قدر ذرّه خَردلی از علم بیکران خود‌، مستقلاًّ به غیر نمی‌دهد و نمی‌تواند هم بدهد‌. زیرا اعطاء ملازم با تنقیص علم لایتناهی‌‌، بلکه تنقیص ذات اوست‌‌. امّا اعطاء غیر استقلالی‌‌، منافات با توحید ندارد بلکه عین توحید است‌‌. اعطاء غیر استقلالی‌‌، یعنی ظهور و تجلّی و درخشش و تابندگی همچون خورشید که نور و شعاع خود را در عالم می‌گسترد و به هر موجودی نورپاشی می‌کند و همه به قدر سعه و گشایش ظرف وجودی خودشان از او نور و حرارت می‌گیرند ولی نور از خورشید جدا نمی‌شود و به موجودات که پرتو می‌دهد‌، در آنها إلی الابد نمی‌ماند‌. تا هنگامی که خورشید بر فراز آسمان است اشیاء را نورانی می‌کند‌، و نور را به اشیاء نمی‌بخشد بلکه موقّتاً تابشی به‌طور عاریت و موقّت دارد‌. چون شب فرار رسد و این چشمه نور در زیر افق پنهان گردد‌، تمام درخشش و نور و ظهور را با خود می‌برد و چنان دست این اشیاء را از نور خود خالی می‌گذارد که ابداً قبلاً چنین تصوری را هم نمی‌نمودند‌»[۵۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «مخالفان علم غیب و ادله آنان معتقدند که علم غیب منحصراً از آن خداوند است و داشتن علم غیب برای غیر خداوند شرک و کفر است و خداوند تنها برخی از انبیا را از بعضی غیب‌ها آگاه کرده است آن هم در محدوده احکام شریعت و به واسطه وحی؛ و علم غیب داشتن آنان معجزه و دلیل نبوت آنان بوده است. لذا غیر از انبیاء احدی از علم غیب برخوردار نیست. این افراد برای اثبات مدعای خود به پاره‌ای از ادله عقلی و نقلی استناد کرده‌اند. (...) اگر کسی ادعای علم غیب بکند این مستلزم کفر و شرک است زیرا احدی غیر از خدا علم غیب ندارد و اگر قرار باشد کسی غیر از خداوند علم غیب داشته باشد در این صفت شریک خداوند شده است و این شرک و محال است. همچنین اگر کسی چنین اعتقادی را در باره شخصی داشته باشد، از دیدگاه وهابیت چنین کسی کافر است. بن باز عالم وهابی در پاسخ سؤالی چنین فتوا می‌دهد: هر کس بمیرد بر این اعتقاد که محمد (ص) بشر نیست و علم غیب دارد این عقیده کفری است و صاحب چنین عقیده کافر است و به کفری بزرگ دچار شده است[۵۴]»[۵۵].
۶. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است: «علم همه مخلوقات نسبت به غیب و بلکه نسبت امور مشهود فقط بواسطه تعلیم خداوند به آنها حاصل می‌شود و اگر تعلیم خداوند نباشد نسبت به هیچ یک از امور مشهود و غیبی علم پیدا نمی‌کنند. بلکه اگر تعلیم خداوند نباشد حتی به نفوس خود هم علم پیدا نمی‌کنند. این اعتقاد هیچ شائبه ای از شوائب شرک به خداوند سبحان در آن وجود ندارد»[۵۶].
۷. آقای رضوانی؛
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «علم و سلطه غیبی اولیا» در این‌باره گفته است:

«برخی گمان می‌کنند که اگر معتقد به علم غیب برای پیامبر (ص) یا اولیای الهی شویم لازم می‌آید که بین خداوند متعال و آنان مساوات قائل باشیم همان‌گونه که مشرکان می‌گفتند: ما شما را با پروردگار عالمیان مساوی می‌دانستیم. پاسخ: کسانی که به تبع آیات و روایات به علم غیب اولیا و در رأس آنها پیامبر اسلام (ص) عقیده پیدا کرده‌اند هرگز چنین اعتقادی را ندارند، بلکه اصل غیب و استقلال آن را برای خدا می‌دانند و اگر پیامبر (ص) و اولیا از آن باخبرند به اذن و اراده و مشیت و عنایت خدا است. احمد رضا قادری بریلوی در این باره می‌گوید:

  1. اینکه علم خدا ذاتی و علم خلق دادنی است.
  2. علم خدا واجب لذاته و علم خلق ممکن لذاته است.
  3. علم خدا ازلی سرمدی و قدیم حقیقی و علم مخلوق حادث است؛ زیرا تمام مخلوقات حادث می‌باشند، و صفت بر موصوفش مقدم نمی‌گردد.
  4. علم خدا غیر مخلوق و علم خلق مخلوق است.
  5. علم خدا غیر مقدور و علم خلق مقدور و مغلوب می‌باشد.
  6. علم خدا واجب البقاء و علم خلق جایز الفناست.
  7. در علم خدا تغییر ممتنع است ولی در علم خلق تبدّل ممکن می‌باشد»[۵۷].
۸. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«اعتقاد ما نسبت به علم غیب معصومان (ع) این است که آنها با اراده الهی عالم به غیب می‌باشند و چنین اعتقادی که علم غیب آنها به صورت استقلالی باشد مورد قبول ما نیست، بنابر این شرک در صورتی بوجود خواهد آمد که ما علم غیب آنها را مستقل از علم الهی بدانیم و الا اگر علم غیب معصومان (ع) در طول علم الهی و با اذن خداوند باشد هیچ گونه شرکی به وجود نخواهد آمد. و لذا حضرت عیسی (ع) می‌فرمایند من مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و کور مادر زاد را شفا می‌بخشم اما تمام اینها با اذن واجازه خداوند است. واگر اهل بیت (ع) در روز قیامت شفاعت می‌نمایند، بدون اذن الهی صورت نخواهد گرفت: ﴿وَلا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ[۵۸]

برخی گمان برده‌اند که اشتراک معصوم با خداوند در داشتن علم غیب موجب غلو در حق معصوم و زمینه‌ساز نوعی شرک می‌شود، در پاسخ می‌توان گفت: اثبات مراحل پائینی برخی صفات الهی برای مخلوقات مایه هیچ گونه شرک و غلو نیست انسان‌ها به قدر وسعت وجودی خود واجد صفات کمالی رحمت، علم، قدرت و.... هستند و این امر هیچ‌گونه شرک را برنمی‌انگیزد، چون تفاوت میان این داشتن و داشتن الهی، اصولاً قابل مقایسه نیست، همین طور علم غیب معصوم با علم غیب الهی، فرق دارد. مهم‌ترین فرق‌های آن از قرار ذیل است:

  1. علم غیب خداوند بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما علم غیب امامان و انبیا (ع) بالغیر و مأذون از جانب خداوند است، لذا قرآن مجید به صراحت علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا نفی می‌کند.
  2. علم غیب الهی، قدیم و سابق بر همه مخلوقات و معلومات است، ولی علم غیبی انبیا و ائمه (ع) در ظرف وجودی خود آنان شکل گرفته و حادث است.
  3. علم غیب الهی عین ذات او است، ولی علم غیبی انبیاء و ائمه (ع) زاید بر ذات آنان است.
  4. علم غیب الهی مانند اصل علم الهی منشأ پیدایش اشیاء است علم عنایی در مقام فاعلیت است، اما علم غیب انبیا و ائمه (ع) چنین نیست.
  5. اصولاً برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلکه همه هستی درمحضر اوست و در مقایسه با مخلوقات، علم غیبی برای خداوند متصور است، در حالی که برای معصومان (ع) به واقع غیب و شهادت مطرح است. بنابراین احدی در علم غیب، شریک خداوند نخواهد بود.
  6. علم غیب خداوند که عین ذات اوست، همچون ذات او بی‌نهایت و نامحدود است، هیچ استثناء و قیدی ندارد، ‌اما علم غیب معصومان (ع) زاید بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری که خداوند خواسته باشد. ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء[۵۹] لذا شبهه فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات و نیز عدم توجه به آیات دیگر است.
وجود این فرق‌های اساسی میان علم غیب الهی با علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع)، زمینه هر گونه غلو و شرک را بر طرف می‌سازد، چنانکه در علم عقاید مسلّم است که داشتن وجود و اوصاف و برخی مقامات که به اذن الهی، مستند به خالقیت الهی و در طول قدرت الهی باشد هیچ‌گونه شرک و غلوی محسوب نمی‌شود و مرز میان شرک و توحید همین جاست که اثبات هر گونه وجود یا صفت یا مقامی در برابر خداوند و در عرض صفات الهی شرک است»[۶۰].
۹. پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا؛
پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب «دانشنامه امام هادی» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «باید توجّه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را می‌آموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم (ص) بر علوم غیبی اطّلاع می‌یابند. چون آنان در تبلیغ، شریک پیامبر می‌باشند. البتّه رسالت دو بُعد دارد: بُعد "ارتباط با خداوند" که شراکت‌بردار نیست و بُعد "ارتباط با مردم و تبلیغ دین" که شراکت‌بردار است. به دلیل آنکه موسی از خداوند خواست تا هارون را در امرِ تبلیغ دین شریکِ او قرار دهد. لذا موسی و هارون نزد فرعون رفتند و گفتند: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ...[۶۱]. این در حالی است که هارون، رسول نبوده بلکه در امر رسالت، شریک بود. ولی حکم شریک همان حکم فردِ اصلی است و باز حضرت موسی (ع) از خداوند خواست که هارون را وزیر او گرداند. ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي[۶۲]. برادرم هارون را. پیامبر نیز به امام علی (ع) فرمودند: «یا عَلی اَنتَ منّی بِمَنزلَة هارون مِن موسی»[۶۳]. یعنی تو شریک و وزیر من در ارتباط با مردم، تبلیغ دین و ابلاغ هستی. امیرالمؤمنین (ع) در خطبه قاصعه می‌فرمایند: پیامبر رو به من کرد و فرمود: «اِنَّک تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبی وَ لکِنَّکَ لَوَزیرٌ...»[۶۴][۶۵].
۱۰. پژوهشگران وبگاه فطرت.
پژوهشگران وبگاه فطرت در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «گروه وهابیت بر این باورند که علم غیب مخصوص خدای متعال است. بر این اساس، اعتقاد به علم غیب اولیای خدا را موجب کفر و شرک می‌دانند. این باور ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات مربوط به این مسأله و عدم توجّه به آیات دیگر است. این نوشتار در صدد است که با نگاه جامع به همه این آیات و بااستفاده از روایات شیعه و سنی به اثبات رساند: علم غیب بر دو نوع است: یکی علم غیب ذاتی و دیگری علم غیب خدا دادی. نوع اول مخصوص خدای متعال است و اثبات آن برای غیر خدا موجب کفر و شرک است. نوع دوّم، از ویژگی‌های اولیا است واعتقاد به این نوع علم غیب برای آنها عین توحید است. برخی از وهّابیان پنداشته‌اند که اعتقاد به علم غیب اولیا، اختصاص به شیعیان دارد؛ از این رو اقدام به تکفیر آنها نموده‌اند. در این نوشتار با استناد به منابع و روایات اهل سنّت به اثبات رسیده است که این اعتقاد مخصوص شیعیان نیست؛ پس اگر چنین باوری موجب کفر و شرک باشد، خود این گروه ناخود آگاه در دام آن افتاده است»[۶۶].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. به عنوان مثال: ابن فارس (م۳۹۵ﻫ) گفته است: «الشركة هو أن يكون الشيء بين اثنين لا ينفرد به أحدهما ويقال شاركت فلاناً في الشيء إذا صرت شريكه وأشركت فلاناً إذا جعلته شريكاً لك». ابن منظور (م۷۱۱ﻫ) نیز گفته است: «الشَّركة والشَّرِكة سواء مخالطة الشريكين». ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ۴۴۸؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۵۱؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۱.
  14. علما و اندیشمندان مذاهب اسلامی تعاریفی مشابه برای «شرک» آورده‌اند؛ به عنوان مثال: مقدس اردبیلی (م۹۹۳ﻫ) از فقهای شیعه در تعریف مشرک گفته است: «المشرك هو الّذي أثبت للواجب شريكاً؛ فهو غير الموحّد». مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البيان في أحكام القرآن، ص۳۸. محقق نراقی (۱۲۰۹ﻫ) از علمای نامور امامیه نیز در تعریف شرک گفته است: «أن یری فی الوجود مؤثراً غیر اللّه سبحانه». محمدمهدی بن ابی‌ذر، جامع السعادات، ج۱، ص۱۶۰. همچنین: ابومظفر سمعانی (م۴۸۹ﻫ) محدث و مفسر شافعی در تعریف شرک گفته است: «فالإشراك بالله تعالى هو أن يجمع مع الله غير الله فيما لايجوز إلا لله». سمعانی، منصور بن محمد، تفسیر القرآن، ج۲، ۱۲۱. ابن قيم جوزیه (م۷۵۱ﻫ) دانشمند حنبلی و شاگرد ابن تیمیه، در تعریف شرک گفته است: «أن يتخذ من دون الله ندَّاً يحبه كما يحب الله وهو الشرك الذي تضمن تسوية آلهة المشركين برب العالمين». ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، مدارج السالكين، ج۱، ص۳۴۸. او در جای دیگر گفته است: «حقيقة الشرك: هو التشبه بالخالق والتشبيه للمخلوق به». همو، الجواب الکافی، ص۳۲۶. ولی الله دهلوی (م۱۱۷۶ﻫ) فقیه و محدث حنفی مذهب گفته است: «حقيقة الشرك: أن يعتقد إنسان في بعض المعظمين من الناس أن الآثار العجيبة - أي الكرامات وكثرة العبادة ونحوها - الصادرة منه إنما صدرت لكونه متصفًا بصفة من صفات الكمال مما لم يعهد في جنس الإنسان؛ بل يختص بالواجب جل مجده، لا يوجد في غيره. ولی الله دهلوی، احمد بن عبدالرحیم، حجة الله البالغة، ج۱، ص۱۱۹. ابن عاشور (م۱۳۹۳ﻫ) از اندیشمندان و مفسران مذهب مالکی نیز گفته است: «إشراك غير الله مع الله في اعتقاد الإلهية وفي العبادة». ابن عاشور، محمد الطاهر بن محمد، التحرير والتنوير، ج۷، ص۳۳۲.
  15. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۷۱.
  16. «پس برای خداوند، همتایانی نیاورید» سوره بقره، آیه ۲۲.
  17. حدیث از امام صادق (ع) است: «شرک، پیوست زدن شیء است به واحدی که هیچ همانندی ندارد». طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۶.
  18. ابن عبدالوهاب، کتاب التوحید، ص۴۸؛ بن باز، مجموع فتاوی و مقالات المتنوعة، ج۴، ج۳۳۰.
  19. ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیرالعباد، ج۱، ص۱۴۶.
  20. آل شیخ،عبدالرحمان بن حسن، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید، ص۱۱۸ و ۱۱۷.
  21. ابن تیمیه، مجموع الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۷ و ۲۰۹.
  22. بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸؛ بن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۱، ص۶۷، سوال ۲۲؛ البانی، ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۲، ص۴۸-۴۹؛ فتاوی اللجنة الدائمة، ج۱، ص۴۵۱.
  23. ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه ۵۹، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد سوره نمل، آیه ۶۵، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ و می‌گویند: چرا نشانه‌ای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم سوره یونس، آیه ۲۰، ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ؛ و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و کار رستخیز جز یک چشم بر هم زدن نیست سوره نحل، آیه ۷۷، ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛ بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست سوره کهف، آیه ۲۶.
  24. پیروان وهابیت جهت اثبات اختصاص علم غیب به خدای متعال به دسته‌ای از روایات استناد کرده‌اند. از جمله: «عن ابن عمر، عن النبی (ص) قال: مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله: لا یعلم ما تغیض الارحام الا الله، و لا یعلم ما فی غد الا الله، و لا یعلم متی یأتی المطر الا الله و لا تدری نفس بأی أرض تموت الا الله، و لا یعلم متی تقوم الساعة الا الله»؛ عبدالله بن عمر از رسول خدا چنین نقل کرده که آن حضرت فرمود: کلیدهای غیب ۵ چیز است که کسی غیر از خدا آنها را نمی‌داند: کسی نقصان در رحم‌ها را نمی‎داند جز خدا، کسی نمی‌داند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد جز خدا، کسی نمی‌داند چه زمانی باران می‌بارد جز خدا، کسی نمی‌داند دیگری در چه سرزمینی از دنیا خواهد رفت، جز خدا و کسی به زمان برپایی قیامت علم ندارد جز خدا، بخاری محمد بن اسماعیل، حدیث ۱۰۳۹؛ «و فی روایة احمد: قال متی الساعة؟ فقال رسول الله صلی الله علیه]وآله[و سلم: سبحان الله تعالی خمس من الغیب لا یعلمها الا الله عزوجل: ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت إن الله علیم خبیر»، از رسول خدا سوال شد که روز قیامت چه زمانی است؟ آن حضرت فرمود: -منزه است خدای متعال- ۵ چیز است که از جمله امور غیبی است و جز خدا کسی آنها را نمی‌داند: علم به زمان برپایی قیامت تنها نزد خداست و او است که می‌داند چه زمانی باران نازل شده و از جنینی که در رحم‌ها است آگاه است. کسی عاقبت امر دیگری را نمی‌داند و از نمی‌داند که هر نفسی در کدام سرزمین از دنیا خواهد رفت جز خدا و تنها او دانا و آگاه است، احمد بن حنبل، المسند، ۱/۳۱۹، ۴/۱۲۹ و ۱۶۴؛ عن عائشة قالت: من حدثک أن محمدا (ص) رأی ربه فقد کذب و هو یقول: لا تدرکه الابصار. و من حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب و هو یقول لا یعلم الغیب الا الله، از عایشه نقل شده که گفته است: کسی که به من خبر دهد که رسول خدا پروردگارش را دیده، دروغ گفته است زیرا قرآن می‌‌فرماید: دیده‌ها او را نمی‌بینند، و کسی که به من خبر دهد که آن حضرت علم به غیب دارد باز هم دروغ گفته است زیرا قرآن می‌فرماید: کسی علم به غیب ندارد جز خدا، بخاری، محمد بن اسماعیل، ح۷۳۸۰.
  25. مثلا بن باز از مفتیان وهابی معتقد است اگر چه سؤال از منجمین و کاهنان شرک نیست اما جایز هم نیست. البته تصدیق ادعای علم غیب آنها کفر اکبر است؛ زیرا با توجه به آیه: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ، علم غیب مختص خداست؛ وتصدیقهم فی علم الغیب وأنهم یعلمون الغیب، هذا کفر أکبر، لأن علم الغیب إلی الله تعالی، إذا زعم أن أحدا یعلم الغیب، الرسول (ص) أو غیره، فهو کافر....؛ بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... و طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص٢١۶ و ج۴، ص۵٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
  26. ر.ک: بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸ و ابن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۱، ص۶۷، سوال۲۲.
  27. مثل قوله تعالی: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛ خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند سوره آل عمران، آیه ۱۷۹ و مثل: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ؛ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷ و مثل ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  28. به عنوان مثال: محمد بن عبد الوهاب مؤسس فرقه وهابیت می‌گوید: والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ «طاغوتیان بسیارند و سردسته آنان پنچ گروه هستند: گروه نخست شیطان است که بندگان را به عبادت غیر خدا می‌خواند... گروه چهارم کسانی هستند که برای غیر خداوند ادعای علم غیب می‌کنند». محمد بن عبد الوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷. وی در موضعی دیگر با استناد به روایتی که کلیدهای غیب را تنها مختص خداوند سبحان می‌داند: «وعن ابن عمر أن رسول اللَّه (ص) قال: مَفاتِیحُ الغَیْبِ خَمْسٌ، لا یَعْلَمُها إلَّا اللَّهُ: لا یَعْلَمُ ما تَغِیضُ الأرْحامُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ ما فی غَدٍ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی یَأْتی المَطَرُ أحَدٌ إلَّا اللَّهُ، ولا تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أرْضٍ تَمُوتُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی تَقُومُ السَّاعَةُ إلَّا اللَّهُ» (بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ح۷۳۷۹)، می‌گوید: ، هذا الحدیث الشریف رد علی من یدَّعی علم الغیب من الکهنة والسحرة؛ «این حدیث در رد کاهنان و ساحران و هر کسی که ادعای علم غیب کند می‌باشد». محمد بن عبدالوهاب، کتاب أصول الإيمان، ص۳۷.
  29. مانند: أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق، و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: «و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء» فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷ و مانند: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۲۷ و مانند: ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة النبویة» می‌نویسد: و روی ابن وهب عن یحیی بن أیوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جیشا وأمر علیهم رجلا یدعی ساریة قال فبینا عمر یخطب فی الناس فجعل یصیح علی المنبر یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل قال فقدم رسول الجیش فسأله فقال یا أمیر المؤمنین لقینا عدونا فهزمونا فإذا بصائح یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل فأسندنا ظهورنا إلی الجبل فهزمهم الله فقیل لعمر بن الخطاب إنک کنت تصیح بذلک علی المنبر؛ عبد الله بن عمر می‌گوید:‌ «عمر بن خطاب سپاهی را فرستاد و بر آنها مردی به نام «ساریة» را امیر قرار داد. هنگامی‌که عمر در میان مردم بر فراز منبر (در مدینه) خطبه می‌‌خواند فریاد زد:‌ «یاساریه الجبل». ابن عمر می‌گوید: فرستاده سپاه به مدینه آمد از وضعیت جنگ از او سؤال شد گفت: ای امیر المؤمنین ما با دشمنان روبروشدیم و ما را شکست داد ناگهان صدایی آمد «یاساریة‌ الجبل» و ما را به بالا رفتن به کوه فراخواند. پس خداوند آنها را شکست داد. به عمر بن خطاب گفته شد، شما بودی که با لای منبر به این سخن فریاد زدی». دلالت این روایت بر آگاهی خلیفه دوم از غیب، روشن است چرا که او این خبر را زمانی گفته‌ ‌که خود در مدینه و لشکریانش در فارس مشغول جنگ بوده ‌اند؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۶، ص۶۴؛ سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۳، ص۱۰۲و ۱۰۳.
  30. به عنوان نمونه ابن تیمیه آن هنگام که به آن دسته از روایاتی که مشتمل بر خبرهای غیبی حضرت علی (ع) به یارانش از جمله میثم تمار است، می‌رسد، می‌گوید: کسانی‌که پایین‌تر از علی بودند، به برخی امور غیبی خبر می‌دادند؛ پس علی که مقامش بالاتر است که جای خودش را دارد و در میان پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نمونه فراوان است که از غیب خبر داده‌اند در حالی‌که صلاحیت امامت را نداشتند و نه از اهل زمانشان برتر بودند. مانند اینها در زمان ما و غیر آن نیز موجود است؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
  31. فالأولی تقوم علی عقیدة تخالف عقیدة الإسلام التی جاء بها رسول الله (ص). فمن ذلک إسباغ صفات الألوهیة علی أئمتهم وادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب وأنهم یتلقون الوحی من السماء وفی کلا الأمرین إساءة إلی الله عز وجل وتکذیب لدینه. وأخیراً فإنهم یتهمون أصحاب رسول الله له بالخیانة والردة عن الإسلام، وهذا یؤدی إلی إبطال الإسلام. فأما ادعاؤهم علم الغیب لأئمتهم فقد ورد فی أهم مصادرهم بألفاظ صریحة فی أبواب مستقلة؛ مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، ش۳۱، ص۳۶۴.
  32. طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌المفردات، ص‌۶۱۶؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ‌ج۴، ص۴۵۴؛ ‌ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ‌ج۱، ص۶۵۴ و طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۲۱.
  33. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  34. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب، نخستین همایش ملی واژه‌پژوهی در علوم اسلامی، ص۴ و ۵ و مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت با آقای مسعودی.
  35. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  36. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند سوره انعام، آیه ۵۹.
  37. ر.ک نجفی لاری، سیدعبدالحسین، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص۲۹؛ حسینی طهرانی، سیدمحمد حسین، امام‌شناسی، ج ۱۲، ص۲۲۴؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمدتقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص۶۸؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴؛ پارسانسب، گل افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمۀ زهرا (س)، ص۴۲ و ۴۳؛ لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامۀ معارف، ش ۴۸.
  38. مانند: شریف لاهیجی در تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۴۸۹؛ ابن میثم در شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص۱۴۰، طبرسی در مجمع البیان، علامۀ امینی در الغدیر و....
  39. ر.ک: لقمانی، احمد، شبهه‌زدایی از قیام امام حسین (ع)، فصلنامۀ فرهنگ کوثر، ش ۵۲، ص۶۶ و ۶۷؛ موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۱۹۰؛ نقوی، سیدانیس الحسن، علم غیب ائمۀ معصومین (ع)، ص۴۵ ـ ۵۰.
  40. ر.ک: محمد حسین مظفر|مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام (کتاب)|علم الامام، ص۲۸؛ رضا برنجکار|برنجکار، رضا، محمد تقی شاکر|شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران ماهنامه پرسمان، چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، ش۲۵، ص۴.
  41. ر.ک: موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۱۹۰؛ موسوی حصینی، سیدعبدالرحیم، آگاهی امامان از غیب، ص ۴۱ و ۴۲.
  42. ر.ک: مطهری، منصف علی، علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص ۱۰۵؛ نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  43. ر.ک: نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  44. ر.ک: جزیری احسایی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص194.
  45. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ص۱۱۳.
  46. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن آیه ۲۶ و ۲۷.
  47. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ سوره احقاف آیه ۹.
  48. و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور نیستم؛ سوره اعراف آیه ۱۸۸.
  49. پیامبرانشان به آنها گفتند: ما جز بشری مانند شما نیستیم امّا خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می‌گذارد؛ سوره ابراهیم آیه ۱۱.
  50. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست؛ سوره آل عمران آیه ۴۹.
  51. نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ سوره صف آیه ۶.
  52. بررسی‌های اسلامی
  53. امام‌شناسی ج۱۲
  54. من مات علی هذا الاعتقاد بأن یعتقد محمدا (ص) لیس ببشر ای من بنی آدم ویعلم الغیب... فهذا اعتقاد کفری یعتبر صاحبه کافر کفر أکبر؛ فتاوی ابن باز، ج۵، ص ۳۱۹.
  55. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۴۴.
  56. دفع الریب عن علم الغیب، ص٢٠۴»
  57. علم و سلطه غیبی اولیا، ص۶۷تا۷۲.
  58. و از برای خداست اسم‌های نیکو‌. پس خدا را با این اسم‌های نیکو بخوانید‌، و واگذارید کسانی را که در اسم‌های خدا کفر و إلحاد می‌ورزند‌. ایشان به زودی به پاداش اعمال زشت و نکوهیده خود خواهند رسید؛ سوره سبأ، آیه ۲۳
  59. سوره بقره، آیه ۲۵۵
  60. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴.
  61. و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم....
  62. و وزیری از خاندانم برای من قرار ده
  63. ای علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی
  64. تو هم می‌شنوی، هر چه من می‌شنوم و می‌بینی آنچه من می‌بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی ولی تو وزیر منی، تو به راه خیر می‌روی
  65. پایگاه تخصصی عاشورا
  66. وبگاه فطرت