عصر امام کاظم
عصر امام کاظم(ع)، دوران اقتدار خلفای عباسی همچون منصور و هارون الرشید است که حضرت در عهد هارون سالها در زندان به سر برد. لذا امام طریقی که برای این دوران برگزیده است مبتنی بر تقیه و حفظ شیعیان است. فعالیتهای امام کاظم (ع) بر دو دسته است: فعالیتهای علمی و فکری و چارهجویی برای رویارویی با عقاید نادرست و بدعتها و واپسگراییها و فعالیت دیگر، هدایت و نظارت بر پایگاههای مردمی و هواخواهان خویش بود. که از این طریق افزون بر حفظ رابطه با شیعیان و هدایت آنان، موضع منفی خود در برابر حکومت را نیز بدانان منتقل کند.
مقدمه
امام کاظم(ع) سی و پنج سال از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ ه. بر مسند امامت جلوس فرمود. خلفای معاصر ایشان همگی از بنی عباس بودند: منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید. امام (ع) در عهد هارون سالها در زندان به سر برد.
فعالیتهای امام
فعالیتهای امام کاظم (ع) را بر دو دسته دانستهاند:
- فعالیتهای علمی و فکری و چارهجویی برای رویارویی با عقاید نادرست و بدعتها و واپسگراییها. امام (ع) شاگردانی پرورانید تا به واسطه آنان آموزههای راستین دینی و شیعی را میان مردم بگستراند. شاگردان به محضر امام بار مییافتند و در مجلس ایشان مینشستند و چون فتوا یا کلامی علمی میشنیدند، مینوشتند و ثبت میکردند[۱].
- فعالیت دیگر امام (ع) هدایت و نظارت بر پایگاههای مردمی و هواخواهان خویش بود. امام (ع) از این گذر میکوشید افزون بر حفظ رابطه خویش با شیعیان و هدایت آنان، موضع منفی خود در برابر حکومت را نیز بدانان منتقل کند و در همین مسیر، همواره نارضایتی خویش از ارباب حکومت را آشکار میساخت و همکاری با آنان را حرام میشمرد[۲].
مناظره سرزنشآمیز امام (ع) با هارون الرشید در مرقد مطهر پیامبر اسلام (ص) در پیش بزرگان و فرماندهان کشوری و لشکری را میتوان از این گونه فعالیتها شمرد[۳].
برخی از مهمترین موضوعات یادکردنی روزگار امام کاظم (ع) عبارتاند از:
- برخاستن جنبشهای انقلابی که امام (ع) برخی از آنها را تأیید میکرد؛ همانند جنبش شهید فخ[۴].
- سازماندهی نظام سری رابطان به دست امام (ع) که وظیفه داشتند ارتباط ایشان را با شیعیان سامان دهند و فرمانهای مقام امامت را بدانان برسانند[۵].
- پیدایی برخی مسلکهای انحرافی و اوجگیری فعالیتهای عقیدتی و سیاسی آنها. برخی از این مسلکها ادعای تشیع نیز سر میدادند؛ ولی به هیچ روی مقبول امام (ع) نبودند. فرقههای ناووسیه، اسماعیلیه، مبارکیه، سمطیه و فطحیه چنین بودند. پدید آمدن این فرقهها در قلمرو مکتب تشیع شرایط حساسی را برای امام (ع) پدید آورد که تا آن زمان بیسابقه بود. امام (ع) با تدبیری خاص، توانست شیعیان را از این چالش فکری و عقیدتی برهاند و امامتِ مقبول آیین اسلام را برای آنان نمایان سازد.
- سازشناپذیری امام کاظم (ع) در برابر حکومت و کژرویهای دیگر جامعه اسلامی، مسئلهای را پیش آورد که برای امامان پیشین پیش نیامده بود. امام (ع) برای مدتی طولانی در زندان حبس شد.
حاکمان عباسی از وجود امام (ع) بیمناک بودند و هر از چند گاهی ایشان را به زندان میانداختند. روزگار حبس امام (ع) در عهد هارونالرشید طولانیتر بود و بارها به زندان رفت[۶].[۷]
موضعگیریهای سیاسی
دوره امامت موسی بن جعفر(ع) از دورههای پرخفقان تاریخ اسلام است[۸]. امام کاظم(ع) با حاکمان بنیعباس، معاصر بود[۹]. این گروه، مقتدر و ستمکار بودند[۱۰].
موسی بن جعفر(ع) همانند دیگر ائمه امامت و رهبری جامعه اسلامی را متعلق به اهل بیت پیامبر(ص) میدانست[۱۱] و در راه احیای حقوق غصب شده آنان و نیز گسترش عدالت در جامعه تلاش میکرد[۱۲]. یاران ایشان نیز در همین راستا فعالیت میکردند[۱۳]. همچنین شواهدی در دست است که برخی از نهضتهای علویان مانند نهضت حسین بن علی معروف به شهید فخ مورد حمایت ایشان بودند[۱۴]. از سوی دیگر، خلفای عباسی همه راههای تطمیع و تهدید را برای به سکوت واداشتن امام کاظم(ع) تجربه کردند و پس از بینتیجه بودن آن، به زندان و شکنجه و کشتن روی آوردند[۱۵].
در برابر خشونت خلفای عباسی[۱۶]، تنها چیزی که میتوانست خط فکری و سیاسی اهل بیت(ع) را تداوم بخشد، توسل به شیوه تقیه در مبارزه و جهاد بود[۱۷]. امام کاظم(ع) به برخی از یاران زیرک و توانمند خود اجازه داده بود که به دستگاه خلافت نزدیک شوند و از این راه به پیروان اهل بیت(ع) کمک کنند[۱۸]. ایشان با شیعیان ارتباط حضوری و مکاتبهای داشت[۱۹] و افزون بر مدینه با دیگر نقاط از جمله مکه و شام نیز ارتباط داشت[۲۰] و پیامهای خود را مستقیم یا به وسیله تشکیلات وکالت به پیروان خود منتقل میساخت[۲۱].[۲۲]
ویژگیهای این عصر
منصور عباسی پس از بهشهادت رساندن امام صادق(ع) و سرکوب قیامها و انقلاب علویان در روزگار خود، نه تنها سیاست جبارانه خود را نسبت به علویان تغییر نداد، بلکه درحالیکه ترسی از ایشان بر زندگی او سایه افکنده بود، با سینهای آکنده از کینه و دشمنی این خاندان، شیوه خود را پی گرفت و عرصه را بر آنان به شدت تنگ کرد. از دیگر سو، منصور جریانهای الحادی، مانند غلات و زندیقان را آزاد گذارده بود تا در میان مردم نفوذ فکری کرده، آنان را به گمراهی کشیده و از مسیر اهل بیت(ع) منحرف کنند. او همچنین برخی از عالمان سست عنصر را به خود نزدیک کرد تا مهر تأییدی بر حکومت او باشند و به آن مشروعیت دینی بخشند. وضع حاکم بر آن روزگار را و نیز بیم و هراسی که بر آن دوره سایه افکنده بود در چند نکته میتوان روشن کرد:
نکته نخست: چگونگی وصیتنامه امام صادق(ع)
وصیتنامهای را که امام صادق(ع) برای عموم مردم و با توجه به وضعیت موجود تنظیم کرده بود، از پنج نفر به عنوان جانشین خویش نام میبرد که به ترتیب: «ابو جعفر منصور» (خلیفه وقت)، «محمد بن سلیمان»، «عبدالله»، «موسی» و «حمیده» بودند. از سوی دیگر نامه منصور به کارگزار خود در مدینه بود که طی آن به کارگزار خود دستور داده بود تا در صورتی که امام صادق(ع) فرد مشخصی را به جانشینی خود معرفی کند، او را بکشد. تأمل در وصیتنامه امام صادق(ع) و فرمان منصور مبنی بر کشتن جانشین آن حضرت، روشی را که منصور در برخورد با امام کاظم(ع) در پیش گرفته بود و نیز دامنه زیر نظر گرفتن حرکات و سکنات امام کاظم(ع) را که از طریق جاسوسان مورد اعتماد منصور صورت میگرفت روشن میکند[۲۳].
نکته دوم: سرگردانی شیعیان درباره جانشین امام صادق(ع)
پس از شهادت امام صادق(ع) حاکمیت، شیعیان را به شدت زیر نظر داشت و از همینرو آشفتگی و درماندگی جامعه تشیع را در برگرفت و محیط، آکنده از احتیاط و تقیه شد. حال و هوای این مقطع زمانی را که از نظر تاریخ تشیع حایز اهمیت است در روایتی از «هشام بن سالم» بیان شده است[۲۴]. روایت هشام بن سالم واقعیتهایی را از فضای حاکم بر روزگار امام کاظم(ع) روشن میکند که به شرح زیر میآید:
- جاسوسان فراوانی جامعه شیعی را کاملا زیر نظر داشتند و ترس، ناامنی و فضای وحشتآلود، مسلمانان و برجستگان آنان، به ویژه آن دسته از آنان را که ساکن مدینه بودند فرا گرفته بود.
- عدم اعلان امامت حضرت کاظم(ع) برای همگان بود؛ چراکه تنها عدهای انگشتشمار از شیعیان از امامت حضرت موسی(ع) آگاهی یافته بودند[۲۵]، به گونهای که «هشام بن سالم» که از بزرگان شیعه بود، پس از گذشت زمانی و از راههای شرعی و عقلی توانست امام زمان خود را بشناسد.
- اختناق، محدودیت و ممنوعیتها، تعقیب مخالفان حکومت، سرکوب اندیشههای پاک، ترویج شایعههایی دروغین از سوی حاکمیت، زمینه را برای رشد افراد پست و ناپاک فراهم آورد. در این دوره، فعالیت اینان فزونی گرفت، آوازهشان فراگیر شد و گروههای متعددی را به وجود آوردند. آنان با حمایتهای بیدریغ خلیفه، خود را به عنوان رهبران فکری، فقهی و حدیثی امت مطرح و در جامعه آن روز موقعیتی پیدا کردند[۲۶].
نکته سوم: تشکیک در مسأله رهبری
تشکیک در مسأله رهبری امت اسلامی و اینکه چه کسی پس از امام صادق(ع) عهدهدار این مقام خواهد شد، یکی دیگر از مسائلی بود که در آغاز امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) و به انگیزه برهم زدن صفوف شیعیان و از میان بردن آنان و نیز برافروختن آتش آشوب و هرجومرج، دامن زده شد.
بنمایه این امر ادعای عبد الله افطح، برادر بزرگ امام کاظم(ع) در مورد امامت بود که بالطبع رنجی بر دیگر رنجهای امام کاظم(ع) میافزود؛ زیرا در این وضعیت، دستگاههای ستمگر وابسته به منصور، لحظات زندگی و هر حرکت امام کاظم(ع) را زیر نظر داشتند و به آن به دیده شک مینگریستند[۲۷].[۲۸]
نکته چهارم: واعظان درباری
از دیگر سیاستهایی که حاکمان عباسی، به ویژه منصور عباسی در پیش گرفتند، ایجاد جریان دینی وابسته به حاکمیت؛ یعنی «واعظان درباری» بود. پس از آنکه امام موسی بن جعفر(ع) از عرصه سیاسی و فکری دور نگهداشته شد، پدیده واعظان درباری جایگزینی برای امام(ع) بود که خلیفه با تمام توان و آنچه در دست داشت از آن حمایت میکرد تا از یکسو جای خالی امام(ع) را پر کرده، از سوی دیگر این عالمان حکومت ساخته، سیاستهای منصور را تأیید کنند. منصور با اجرای این سیاست میخواست به امت اسلامی القاء کند که دنبالهرو و سیره پیامبر(ص) و در خط اسلام است[۲۹].
نکته پنجم: شیوع فرقههای انحرافی
این مرحله شاهد گسترش و شیوع فرقههای منحرفی چون: ملحدان، زندیقان، غالیان، جبریان و مرجئه بود که همگی دارای عقایدی منحرف بودند و صاحبان و طرفداران این عقاید از آن دفاع میکردند. البته این اعتقادها زاییده این دوره نبودند، بلکه وضعیت موجود زمینه را برای فعال شدن و رشد این افکار و اعتقادها فراهم کرد؛ زیرا برخی از خلفا یکی از این اعتقادها و فرقهها را پذیرفته و از آن پیروی میکردند و به برخی دیگر از آنان اجازه رواج یافتن و فعال بودن میدادند.
جریان دیگری که معاصر امام کاظم(ع) بود و خطری بزرگ برای حال و آینده امت اسلامی به شمار میرفت، فرقه «مرجئه» بود. این جریان پیشتر در برابر امام صادق(ع) قد علم کرده بود و امام(ع) همگان، به ویژه جوانان را از آنان و افکارشان برحذر میداشت. اینان معتقد بودند که داوری درباره مرتکب گناه کبیره را باید به قیامت واگذاشت و از اینرو در دنیا و طبق دلایل و شواهد و رفتار افراد، نسبت به آنان که آیا دوزخی هستند یا بهشتی، داوری نمیکردند[۳۰].
امام و خلفای عباسی
منصور عباسی
دوران امامت امام کاظم (ع) با دوران خلافت چهار خلیفه عباسی یعنی منصور دوانیقی، مهدی، هادی و هارونالرشید همزمان بود[۳۱]. پس از شهادت امام صادق(ع) در عصر منصور دوانیقی و تحیّر وی در کیستی وصیّ حضرت، منصور متعرّض امام کاظم (ع) نشد تا از دنیا رفت[۳۲]. منصور دوست داشت امام کاظم (ع) را به خود نزدیک کند و از مشروعیت و محبوبیت وی بهره گیرد؛ اما امام که از وی و اعمالش خشنود نبود در مقابل این درخواست، مقاومت مینمود. در برخی روایتها آمده که منصور در یکی از اعیاد غیراسلامی از حضرت خواست به جای وی بنشیند و هدایای مردم را دریافت کند. امام نخست ابا کرد و چون در ادامه اصرار او را دید، پذیرفت. حضرت بر کرسی نشست و امیران و حاکمان هدایا و تحفههایی را نزد وی آوردند. از آخرین کسانی که نزد وی آمد، پیرمردی کهنسال بود که اظهار فقر نمود و گفت من چیزی برای تحفه دادن ندارم و تنها ابیاتی را که جدّم در رثای جدّ تو حسین بن علی (ع) گفته است آوردهام. پس از اینکه آن پیرمرد ابیات خود را خواند امام فرمود هدیهات را پذیرفتم. بنشین که خداوند تو را خیر دهد. پس از دیدار امام با همه مهمانان، به منصور دوانیقی اعلام کرد با این هدایا چه میکنی؟ منصور نیز همه آنها را به امام بخشید. حضرت نیز همه آن هدایا را به آن پیرمرد داد و فرمود این اموال را بردار که هدیه من به توست[۳۳].[۳۴]
مهدی عباسی
در زمان خلافت مهدی عباسی، به جهت شهرت و محبوبیت امام، توجه بیشتری از ناحیه اهل قدرت به وی معطوف شد، به گونهای که مهدی عباسی دستور بازداشت حضرت و حکم قتل او را صادر کرد. منابع متعددی نوشتهاند که شبانگاه خلیفه در خواب، امیرالمؤمنین علی (ع) را دید که او را به جهت آزار موسی بن جعفر(ع) توبیخ و سرزنش میکند. خلیفه چون از خواب برخاست، امام کاظم (ع) را احضار کرد و ضمن دلجویی از وی، امام را آزاد کرد و دیگر متعرّض ایشان نشد[۳۵].[۳۶]
هادی عباسی
در یک سالی که موسی بن مهدی مشهور به هادی عباسی خلیفه بود، روابط وی با امام کاظم (ع) به هیچروی نیکو نبود و او که از قیام برخی از علویان مانند حسین بن علی مشهور به شهید فخ بسیار عصبانی بود، موسی بن جعفر (ع) را خطری بزرگ برای خود میدانست. او حتی پیگیر به قتل رساندن امام بود که البته موفق به این کار نشد. گفته شده موسی بن جعفر(ع) به جهت رفتار و گفتار نامناسب وی او را نفرین کرد و او پس از مدتی کوتاه از دنیا رفت[۳۷]. امام کاظم (ع) با آنکه مانند پدر و جدّ خود طریق تقیه پیش گرفته بود و اعتقادی به قیام اظهار نمیکرد و در ماجرای قیام شهید فخ نیز نه آمر بود و نه عامل؛ با این همه شهید فخ را مردی مؤمن و صاحب فضیلت و قیامکننده به امر به معروف و نهی از منکر معرفی فرمود[۳۸].[۳۹]
هاورن عباسی
حضرت موسی بن جعفر (ع) قریب پانزده سال با هارونالرشید معاصر بود. هارون خلیفهای محتاط و بیرحم بود و به محض احساس خطر، در زندانی کردن و کشتن مخالفانش تردید نمیکرد. در ابتدای خلافت او با امام کاظم (ع) دشمنی آشکاری اظهار نمیکرد. حتی برخی اخبار حکایت از آن دارد که او در ابتدای کار خود در حق امام به جهت خویشاوندی و مقام معنوی حضرت رفتارهای متواضعانهای انجام میداد و وی را گرامی میداشت. یکی از این اخبار به نقل از مأمون فرزند هارونالرشید در موسم حج نقل شده است که نشان از آگاهی هارون به جایگاه امام کاظم (ع) دارد[۴۰]. امام دیدار هارون را خوش نداشت و او را به جهت دنیادوستی، دوست نمیداشت و صراحتاً میفرمود اگر از جدّم رسول خدا (ص) نشنیده بودم که اطاعت از سلطان به جهت تقیه واجب است؛ هرگز او را ملاقات نمیکردم. در ملاقاتهای نخست، هارونالرشید مقدار قابلتوجهی هدیه به حضرت میداد که امام آن را به مصرف نیازمندان میرساند[۴۱].
هارونالرشید پس از مدتی از ناحیه امام موسی بن جعفر (ع) احساس خطر کرد و موقعیت وی را مانند خلیفهای غیررسمی در کنار خود دید[۴۲]. برخی اخبار این احساس خطر را منسوب به بدگویی برخی از خاندان برامکه و به ویژه یحیی بن خالد برمکی دانستهاند[۴۳]. هر چند سعایت برخی اطرافیان هارونالرشید از جمله یعقوب بن داوود که مذهب زیدی داشته[۴۴] در تشدید آزار و تعقیب امام نقش عمدهای داشته، اما با توجه به رابطه برامکه با حضرت موسی بن جعفر (ع) و آنچه در این باب در منابع دیگر آمده است، نمیتوان نقش برمکیان و از جمله یحیی را در زندانی کردن و شهادت حضرت جدی دانست.
در خبری ذکر شده که هارونالرشید قصد کشتن امام کاظم (ع) را داشت و پس از آنکه چندین نفر از چنین کاری ابا نمودند، حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد و فضل، نه تنها امام را به قتل نرساند، بلکه او را به بهترین صورتی میزبانی کرد. وقتی اخبار این رفتار محترمانه به هارونالرشید رسید او را تنبیه سختی کرد[۴۵]. یحیی به جهت جایگاه خطیری که در دستگاه عباسیان داشته، تقیه میکرده و در فرصتهای مناسب میکوشیده خلیفه را مجاب به رفتار صلحآمیز با امام کاظم (ع) بنماید. روایتها حکایت از آن دارد که یحیی از هارونالرشید درخواست آزادی امام و انصراف از قتل وی را داشته است[۴۶]. برخی اخبار نشان از آن دارد که امام کاظم (ع) پیش از شهادت، نگران یحیی و خاندانش بوده و او را از خطر هارون زنهار میداده است[۴۷].[۴۸]
منابع
پانویس
- ↑ الانوار البهیة، ۱۶۹ و ۱۷۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ۱۲/ ۱۴۰.
- ↑ مناقب آل ابیطالب، ۴/ ۳۴۵.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ۴۵۲ و ۴۵۳.
- ↑ پیشوایان ما، ۲۱۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.
- ↑ رضوی، سید عباس، مقاله «موسی بن جعفر»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص ۶۱۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۲۶.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۴۳۷؛ کورانی، علی، الامام الکاظم سید بغداد و حامیها و شفیعها، ص۸۴، ۱۲۵ ـ ۱۳۳، ۱۳۷ ـ ۱۴۲، ۱۸۹.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۲۳؛ ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۳۷، ۹۴۵، ۹۵۸.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۸۷ و ۲۹۰.
- ↑ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۳۶.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۲۰ و ۳۴۶؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۵۷ ـ ۶۳.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۵۸ و ۲۶۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۸۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۶۶؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۴۴ و ۲۳۸؛ ج۹۹، ص۱۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۷، ص۱۷۶ - ۱۷۷.
- ↑ خامنهای، سیدعلی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۴۴.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۳۶ - ۴۳۷؛ آل قاسم، عدنان فرحان، تاریخ الحوزات العلمیة، ج۲، ص۲۲ - ۲۳.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۲۶؛ کورانی، علی، الامام الکاظم سید بغداد و حامیها و شفیعها، ص۲۷۷ ـ ۲۸۰.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۱۱ ـ ۳۱۲.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲؛ ج۸، ص۱۲۴.
- ↑ رضوی، سید عباس، مقاله «موسی بن جعفر»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص ۶۱۹-۶۲۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۱۵.
- ↑ سید منذر حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۹، ص ۷۹-۹۲.
- ↑ اختیار المعرفة الرجال، ج۲، ص۵۶۵، حدیث ۵۰۲؛ الارشاد، ج۲، ص۲۲۱- ۲۲۲؛ اعلام الورى، ج۲، ص۱۶- ۱۷ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۲۱- ۲۲۲)؛ کشف الغمة، ج۳، ص۱۲- ۱۳؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۵۰.
- ↑ از جمله این خواص زراره، داوود بن کثیر رقى، حمران، ابو بصیر و مفضل بن عمر هستند.
- ↑ سید منذر حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۹، ص ۷۹-۹۲.
- ↑ هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج۲، ص۳۲۵، حیاة الامام موسى بن جعفر(ع) (چاپ دار التعارف للمطبوعات- بیروت)؛ الارشاد، ج۲، ص۲۰۹، ذکر اولاد ابى عبد الله(ع) و عددهم و اسمائهم و طرف من اخبارهم (چاپ مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث- قم).
- ↑ سید منذر حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۹، ص ۷۹-۹۲.
- ↑ سید منذر حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۹، ص ۷۹-۹۲.
- ↑ سید منذر حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۹، ص ۷۹-۹۲.
- ↑ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۲۳؛ إعلام الوری، ص۲۹۵.
- ↑ عیون المعجزات، ص۹۷.
- ↑ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۱۸.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام موسی بن جعفر»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۷-۴۹۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۱۷۷؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۰۰؛ مدینة المعاجز، ج۶، ص۴۲۶.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام موسی بن جعفر»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۷-۴۹۷.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۷۹؛ مهج الدعوات، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام موسی بن جعفر»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۷-۴۹۷.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۸۸-۸۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۷۶-۷۸.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۷۳.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۶۹-۷۰.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۷۳.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۳۸-۲۴۲؛ کتاب الغییة، طوسی، ص۲۸-۳۱.
- ↑ کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۴؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۵؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام موسی بن جعفر»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۷-۴۹۷.