معاذ بن جبل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = معاذ بن جبل | مداخل مرتبط = [[معاذ بن جبل در تاریخ اسلامی]] - [[معاذ بن جبل در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل = معاذ بن جبل | مداخل مرتبط = [[معاذ بن جبل در تاریخ اسلامی]] - [[معاذ بن جبل در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
{{جعبه اطلاعات اصحاب | {{جعبه اطلاعات اصحاب | ||
| نام = معاذ بن جبل | | نام = معاذ بن جبل | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
معاذ [[فرزند]] [[جبل بن عمرو]]، کنیهاش [[ابو عبدالرحمان]] [[اهل مدینه]] و از [[قبیله خزرج]] و یکی از [[اصحاب]] [[پیامبر اسلام]] بود<ref>ر. ک: رجال طوسی، ص۵۹.</ref>. او در هجده سالگی در [[عقبه دوم]] جزو گروه هفتاد نفری به محضر [[پیامبر خدا]] {{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد و در [[جنگ بدر]]، [[اُحد]]، [[خندق]] و سایر [[جنگهای صدر اسلام]] شرکت نمود. [[رسول خدا]] {{صل}} میان او و [[عبدالله بن مسعود]] (و به قولی میان او و [[جعفر طیار]])<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref> [[عقد اخوت]] و [[برادری]] منعقد نمود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۲۰.</ref> | معاذ [[فرزند]] [[جبل بن عمرو]]، کنیهاش [[ابو عبدالرحمان]] [[اهل مدینه]] و از [[قبیله خزرج]] و یکی از [[اصحاب]] [[پیامبر اسلام]] بود<ref>ر. ک: رجال طوسی، ص۵۹.</ref>. او در هجده سالگی در [[عقبه دوم]] جزو گروه هفتاد نفری به محضر [[پیامبر خدا]] {{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد و در [[جنگ بدر]]، [[اُحد]]، [[خندق]] و سایر [[جنگهای صدر اسلام]] شرکت نمود. [[رسول خدا]] {{صل}} میان او و [[عبدالله بن مسعود]] (و به قولی میان او و [[جعفر طیار]])<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref> [[عقد اخوت]] و [[برادری]] منعقد نمود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۲۰.</ref> | ||
معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سالهای ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانستهاند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفتهاند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در | معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سالهای ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانستهاند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفتهاند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در «غور بیسان» کنار روستایی به نام «عمتا» [[دفن]] کردند<ref>عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.</ref>. سن او را در وقت [[مرگ]]، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشتهاند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. البته بیشتر [[مورخان]] زمان مرگ او را ۳۸ سالگی میدانند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۵.</ref> | ||
== معاذ بن جبل و [[حکومت]] یمن == | == معاذ بن جبل و [[حکومت]] یمن == | ||
در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]] {{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری میدانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>. | در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]] {{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری میدانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>. | ||
وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میخواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: | وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میخواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: «ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در [[روز قیامت]] میدیدم، به [[وصیت]] بسنده میکردم اما من (به عیان) میبینم که ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم؛ ای معاذ، بدان که [[دوست]] داشتنیترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در [[قیامت]] [[ملاقات]] کند»<ref>تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.</ref>. همان گونه که میبینید، پیامبر اکرم {{صل}} به معاذ میفرماید: «ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم» از طرفی در کتب [[شیعه]] و [[عامه]] در [[احادیث]] زیادی نقل شده که [[روز قیامت]] عدهای از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} را در حالی که آن حضرت کنار [[حوض کوثر]] هستند، نزد ایشان میآورند ولی ناگهان [[ملائکه]] [[عذاب]] آنها را از [[رسول خدا]] {{صل}} دور میکنند و به طرف [[جهنم]] میبرند. در این هنگام [[پیامبر]] و صدا میزند: «اصحابم! اصحابم! اصحابم؟» گفته میشود: تو نمیدانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان [[مرتد]] شدند<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref> | ||
== آیا [[رسول خدا]] {{صل}} به سبب حرف معاذ بن جبل [[خدا]] را [[سپاس]] گفت؟!== | == آیا [[رسول خدا]] {{صل}} به سبب حرف معاذ بن جبل [[خدا]] را [[سپاس]] گفت؟!== | ||
[[احمد بن حنبل]] مینویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به [[یمن]] از او پرسید: اگر بخواهی بین [[مردم]] [[قضاوت]] کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت میکنی؟ معاذ پاسخ داد: | [[احمد بن حنبل]] مینویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به [[یمن]] از او پرسید: اگر بخواهی بین [[مردم]] [[قضاوت]] کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت میکنی؟ معاذ پاسخ داد: «[[کتاب خدا]] را [[میزان]] قرار میدهم». حضرت به او فرمود: «اگر آن [[حکم]] در [[قرآن]] نبود، چه میکنی؟» معاذ گفت: «در این صورت، [[سنت رسول خدا]] {{صل}} را ملاک قرار میدهم». حضرت فرمود: «اگر آن حکم در [[سنت]] من نبود چگونه قضاوت میکنی؟» معاذ گفت: «طبق [[اجتهاد]] و نظر شخصی خود عمل میکنم». [[راوی]] میگوید: در این هنگام [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سینه خود زد و فرمود: «سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را در آنچه رسول خدا به آن [[راضی]] است، موفق کرد»<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰.</ref>. | ||
=== بررسی [[سند]] === | === بررسی [[سند]] === | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
=== [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}} خلاف این مطلب === | === [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}} خلاف این مطلب === | ||
زمانی که [[رسول اکرم]] {{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامهای به وی و [[اهل یمن]] نوشت: | زمانی که [[رسول اکرم]] {{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامهای به وی و [[اهل یمن]] نوشت: «من معاذ بن جبل را به [[تقوای الهی]] و عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] رسولش امر و به او سفارش کردم که برای آنان پدری [[مهربان]] باشد و در رسیدگی به امور آنان صلاحشان را در نظر بگیرد و به [[نیکوکار]]، [[پاداش نیک]] دهد و با [[نرمش]]، [[حق دیگران]] را از [[انسان]] [[بدکار]] بگیرد. من معاذ را به عنوان [[سرپرست]] شما و کسی که تمامی امور شما را به صورت کامل در دست داشته باشد، [[منصوب]] نکردهام بلکه او را به عنوان [[برادر]] و [[تعلیم]] دهنده شما و کسی که [[امر الهی]] را [[اجرا]] کند و [[مطیع]] امر الهی باشد و به [[حق]] عمل کند، منصوب کردهام؛ بنابراین در پنهان و آشکار از او [[اطاعت]] کنید؛ اگر درباره امری [[نزاع]] و یا در [[حکم]] آن، [[شک]] کردید، [[حکم]] آن را به سخن [[خدا]] و [[قرآن]] برگردانید و ملاک عملتان [[خداوند]] و کتابش باشد. اگر درباره حکم مسئله ای [[اختلاف]] داشتید، اگر به خدا و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارید، باید به [[حکم خداوند]] و [[رسول]] او عمل کنید، زیرا این برای شما بهتر و نیکوتر است»<ref>الوثائق السیاسیة، محمد حمید الله، ص۲۱۲-۲۱۵؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۴-۵۹۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۱-۳۲۲.</ref> | ||
== عملکرد معاذ بن جبل در مقابل [[اهل بیت]] {{عم}} == | == عملکرد معاذ بن جبل در مقابل [[اهل بیت]] {{عم}} == | ||
=== نقش معاذ در پایهگذاری [[خلافت ابوبکر]] === | === نقش معاذ در پایهگذاری [[خلافت ابوبکر]] === | ||
مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] مینویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا {{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت {{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کردهاند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]] {{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه میگوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند... ؛ یعنی ما بیعت کردهایم و دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: | مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] مینویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا {{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت {{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کردهاند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]] {{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه میگوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند... ؛ یعنی ما بیعت کردهایم و دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: «چه کنیم با ادعای [[ابوبکر]] و [[عمر]] و اصحابش که او را [[تصدیق]] کردند و بر گفتار او [[شهادت]] دادند در آن روزی که تو را به [[اجبار]] میآوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: [[بیعت]] کن و تو در مقابل آنان به [[فضائل]] و سوابق خود [[استدلال]] کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن [[ابو بکر]] ادعا کرد از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شنیده است که گفته: [[خداوند]] نخواسته است [[نبوت]] و [[خلافت]] برای ما [[اهل بیت]] جمع شود و عمر و [[ابوعبیده جراح]] و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!»<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.</ref> | ||
== معاذ بن جبل در [[مسجد]] == | == معاذ بن جبل در [[مسجد]] == | ||
[[امام صادق]] {{ع}} درباره [[غصب خلافت]] میفرماید: | [[امام صادق]] {{ع}} درباره [[غصب خلافت]] میفرماید: «ابوبکر در مسجد بالای [[منبر]] رفت اما نتوانست هیچ جوابی (درباره غصب خلافت) بدهد، سپس گفت: من [[خلیفه]] شما شدهام ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ مرا رها کنید! مرا رها کنید!» عمر به او گفت:« ای انسان [[پست]]! ای فرو مایه! پائین بیا! زمانی که نمیتوانی حجتهای [[قریش]] را اقامه کنی چرا خودت را در این جایگاه قرار دادهای؟» عمر در ادامه میگوید: به [[خدا]] قسم قصد داشتم تو را از خلافت برکنار و آن را به سالم [[مولی]] ([[غلام]]) [[ابن حذیفه]] واگذار کنم. | ||
[[راوی]] میگوید: پس ابوبکر از منبر پائین آمد. عمر دست او را گرفت و به [[منزل]] برد. آنان سه [[روز]] [[صبر]] کردند و به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} نمیآمدند؛ روز چهارم [[خالد بن ولید]] به همراه هزار نفر آمد و به آنان گفت: | [[راوی]] میگوید: پس ابوبکر از منبر پائین آمد. عمر دست او را گرفت و به [[منزل]] برد. آنان سه [[روز]] [[صبر]] کردند و به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} نمیآمدند؛ روز چهارم [[خالد بن ولید]] به همراه هزار نفر آمد و به آنان گفت: «چرا نشستهاید و هیچ کاری نمیکنید! به خدا [[قسم]] [[بنی هاشم]] [[طمع]] خلافت دارند سالم مولی (غلام) ابی حذیفه نیز با هزار مرد آمد، معاذ بن جبل نیز با هزار مرد آمد؛ آنان کم کم جمع شدند تا تعدادشان به چهار هزار نفر رسید. سپس با شمشیرهای بیرون کشیده در حالی که [[عمر]] در جلوی آنان بود، از [[خانه]] خارج شدند تا اینکه به جلوی [[مسجد پیامبر]] {{صل}} رسیدند. عمر گفت: « ای [[اصحاب علی]]، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر یکی از شما حرفهایی را که در قبل (درباره [[حقانیت]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[نامشروع]] بودن [[خلافت ابوبکر]]) میزدید، به زبان بیاورد با او به شدت برخورد میکنیم و چشمان او را در میآوریم.» | ||
در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: | در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: «ای پسر صهاک [[حبشی]]!<ref>صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.</ref> آیا ما را با شمشیرهایتان و یا افرادتان میترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی [[قدرت]] ما از شما بیشتر است، زیرا [[حجت خدا]] در بین ماست. به خدا سوگند، اگر [[اطاعت از خدا]] و رسولش و [[امام]] زمانم نبود، [[شمشیر]] میکشیدم و در [[راه خدا]] باشما میجنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمودند: «[[خالد]]، بنشین! [[خداوند]] جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد...»<ref>الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref> | ||
=== اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در [[سقیفه]] === | === اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در [[سقیفه]] === | ||
ابان میگوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که میگفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با [[بیماری]] [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که [[مردم]] به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال [[احتضار]] افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در [[زمان]] [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] بود. از او شنیدم که میگفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من! | ابان میگوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که میگفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با [[بیماری]] [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که [[مردم]] به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال [[احتضار]] افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در [[زمان]] [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] بود. از او شنیدم که میگفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من! | ||
با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب میگویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان میگویی؟ او گفت: | با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب میگویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان میگویی؟ او گفت: «نه!» گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کردهای؟ گفت: «به سبب قبول [[ولایت]] [[دشمن خدا]] علیه [[ولی خدا]]!» گفتم: چه کسی؟ گفت: «قبول ولایت دشمن خدا [[عتیق]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]] بر ضد [[خلیفه]] و [[وصی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}». | ||
گفتم: [[هذیان]] میگویی؟! گفت: | گفتم: [[هذیان]] میگویی؟! گفت: «ای پسر غنم، به [[خدا]] قسم، هذیان نمیگویم. اینها [[پیامبر]] و علی بن ابی طالب هستند که میگویند: ای معاذ بن جبل، [[بشارت]] باد بر تو و اصحابت به [[آتش]] که گفتید: اگر پیامبر از [[دنیا]] رفت یا کشته شد، [[خلافت]] را از [[علی]] میگیریم که هرگز به آن نرسد. تو و عتیق و عمر و [[ابوعبیده]] و سالم». گفتم: ای معاذ بن جبل، این چه زمانی بود؟ | ||
گفت: | گفت: «در [[حجة الوداع]] که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک میکنیم که تا ما زندهایم علی به خلافت [[دست]] نیابد. وقتی پیامبر اکرم {{صل}} از دنیا رفت به آنان گفتم: من از [[قوم]] خود، [[یاران]] شما را تأمین میکنم، شما هم مرا از دست [[قریش]] [[حفظ]] کنید. سپس در [[زمان رسول خدا]] {{صل}} [[بشیر بن سعید]] و [[اسید بن حضیر]] را به آنچه [[پیمان]] بسته بودیم، [[دعوت]] کردم و آن دو با من [[بیعت]] کردند». | ||
گفتم: ای [[معاد]]، گویا هذیان میگویی؟ گفت: | گفتم: ای [[معاد]]، گویا هذیان میگویی؟ گفت: «صورتم را بر [[زمین]] بگذار». و همچنان صدای وای بر من او بلند بود که از دنیا رفت<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۵-۳۲۶.</ref> | ||
== رابطه صمیمی معاذ با کارگزاران [[سقیفه]] == | == رابطه صمیمی معاذ با کارگزاران [[سقیفه]] == | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
=== معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]] === | === معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]] === | ||
[[شهر بن حوشب]] میگوید: [[عمر بن خطاب]] گفت:... | [[شهر بن حوشب]] میگوید: [[عمر بن خطاب]] گفت:... «اگر معاذ بن جبل (زنده بود) را [[جانشین]] خود میکردم و [[خداوند]] از من میپرسید که چه چیزی تو را وادار به این کار کرد، میگفتم: از پیامبرت شنیدم که فرمود: زمانی که [[علما]] [[روز قیامت]] در محضر [[پروردگار]] حاضر میشوند، معاذ بن جبل جلوتر از آنها، به اندازه پرتاب یک تیر، حرکت میکند»<ref>فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۴۲، ح۱۲۷۸؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷.</ref> | ||
== معاذ بن جبل و [[فضائل]] جعلی == | == معاذ بن جبل و [[فضائل]] جعلی == | ||
نمونهای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده: | نمونهای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده: | ||
# [[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]] {{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک میشد و یا میگفت: [[پناه]] میبرم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | # [[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]] {{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک میشد و یا میگفت: [[پناه]] میبرم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | ||
# معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی میگوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: | # معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی میگوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: «به [[راستی]] معاذ [[پیشوایی]] [[مطیع خدا]] و حقگرا بود و از [[مشرکان]] نبود». گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم {{ع}} فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار میکند، [[سکوت]] کردم. ابن مسعود گفت: «آیا میدانی منظور از «[[امت]]» و «[[قانت]]» در این [[آیه]] چیست؟» گفتم: [[خدا]] بهتر میداند؛ گفت: «منظور از «[[امت]]» کسی است که خیر را میداند و پیشوای خیر میشود و به او [[اقتدا]] میشود و «[[قانت]]» کسی است که [[مطیع]] [[خداوند]] باشد و معاذ بن جبل نیز چنین بود. او [[تعلیم]] دهنده [[خیر و خوبی]] و مطیع خداوند و رسولش بود»<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۷.</ref>. | ||
در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] میگوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی| | در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] میگوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی|«إن معاذا كان أمه فانتالله»}}؛ به [[راستی]] [[معاد]] [[پیشوایی]] مطیع و حقگرا بود. [[فروة بن نوفل]] گفت: «فراموش کردهای؟! (آیه این گونه نیست)». ابن مسعود گفت: «نه فراموش نکردهام؛ ما معاذ بن جبل را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[تشبیه]] میکنیم»<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷-۳۳۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۴۸
معاذ بن جبل | |
---|---|
نام کامل | معاذ بن جبل |
جنسیت | مرد |
کنیه | ابو عبدالرحمان |
از قبیله | خزرج |
پدر | جبل بن عمرو |
محل زندگی | مدینه |
درگذشت | اردن |
طول عمر | ۳۸ سال |
محل آرامگاه | عمتا |
از اصحاب | پیامبر خاتم |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او | حاکم یمن |
علت درگذشت | بر اثر طاعون |
معاذ بن جبل اهل مدینه و یکی از اصحاب پیامبر اسلام بود. در هجده سالگی در عقبه دوم اسلام آورد و در برخی از جنگهای صدر اسلام شرکت نمود. مدتی از طرف پیامبر اکرم (ص) حاکم یمن بود. عملکرد او در برابر اهل بیت (ع) قابل دفاع نبوده و در جریان سقیفه، از خلفای سهگانه دفاع کرد. سرانجام در ۳۸ سالگی بر اثر طاعون درگذشت.
مقدمه
معاذ فرزند جبل بن عمرو، کنیهاش ابو عبدالرحمان اهل مدینه و از قبیله خزرج و یکی از اصحاب پیامبر اسلام بود[۱]. او در هجده سالگی در عقبه دوم جزو گروه هفتاد نفری به محضر پیامبر خدا (ص) رسید و اسلام آورد و در جنگ بدر، اُحد، خندق و سایر جنگهای صدر اسلام شرکت نمود. رسول خدا (ص) میان او و عبدالله بن مسعود (و به قولی میان او و جعفر طیار)[۲] عقد اخوت و برادری منعقد نمود[۳].[۴]
معاذ در سال ۱۸ هجری[۵] در زمان عمر بن خطاب، به سبب طاعونی که در عمواس[۶] شام آمده بود، در ناحیه اردن از دنیا رفت و وی را در «غور بیسان» کنار روستایی به نام «عمتا» دفن کردند[۷]. سن او را در وقت مرگ، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشتهاند[۸]. البته بیشتر مورخان زمان مرگ او را ۳۸ سالگی میدانند[۹].[۱۰]
معاذ بن جبل و حکومت یمن
در سال فتح مکه رسول خدا (ص) معاذ را برای قضاوت به میان طایفه جند در یمن فرستاد[۱۱].
وقتی پیامبر اکرم (ص) میخواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: «ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در روز قیامت میدیدم، به وصیت بسنده میکردم اما من (به عیان) میبینم که ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم؛ ای معاذ، بدان که دوست داشتنیترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در قیامت ملاقات کند»[۱۲]. همان گونه که میبینید، پیامبر اکرم (ص) به معاذ میفرماید: «ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم» از طرفی در کتب شیعه و عامه در احادیث زیادی نقل شده که روز قیامت عدهای از اصحاب پیامبر (ص) را در حالی که آن حضرت کنار حوض کوثر هستند، نزد ایشان میآورند ولی ناگهان ملائکه عذاب آنها را از رسول خدا (ص) دور میکنند و به طرف جهنم میبرند. در این هنگام پیامبر و صدا میزند: «اصحابم! اصحابم! اصحابم؟» گفته میشود: تو نمیدانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان مرتد شدند[۱۳].[۱۴]
آیا رسول خدا (ص) به سبب حرف معاذ بن جبل خدا را سپاس گفت؟!
احمد بن حنبل مینویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به یمن از او پرسید: اگر بخواهی بین مردم قضاوت کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت میکنی؟ معاذ پاسخ داد: «کتاب خدا را میزان قرار میدهم». حضرت به او فرمود: «اگر آن حکم در قرآن نبود، چه میکنی؟» معاذ گفت: «در این صورت، سنت رسول خدا (ص) را ملاک قرار میدهم». حضرت فرمود: «اگر آن حکم در سنت من نبود چگونه قضاوت میکنی؟» معاذ گفت: «طبق اجتهاد و نظر شخصی خود عمل میکنم». راوی میگوید: در این هنگام پیامبر اکرم (ص) به سینه خود زد و فرمود: «سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را در آنچه رسول خدا به آن راضی است، موفق کرد»[۱۵].
بررسی سند
این حدیث فقط از حارث بن عمرو روایت شده است، چنانچه ابن حزم اندلسی به این مطلب تصریح میکند و این در حالی است که شخصیت حارث بن عمرو ناشناخته است و کسی نمیداند او کیست؛ محمد بن اسماعیل بخاری درباره او میگوید: شعبه از ابیعون نقل کرده، تنها چیزی که از حارث به دست ما رسیده، همین حدیث است و او با همین حدیث، شناخته میشود که حدیثی نادرست است[۱۶].[۱۷]
بررسی متنی
ابن حزم آندلسی مینویسد: دلیل جعلی بودن روایت این است که با توجه به آیه ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۱۸] و آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۹] و آیه ﴿مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۲۰] و با توجه به روایتی که از ایشان در نهی و تحریم اعمال رأی و نظر شخصی در دین وارد شده، این موضوع، محال است که پیامبر اکرم (ص) به معاذ بن جبل فرموده باشد، اگر حکمی را در قرآن و سنت نیافتی چه میکنی؟ علاوه بر اینکه اگر چنین گفتاری را پیامبر خدا (ص) فرموده باشد، از دو حال خارج نیست:
- این جمله فقط درباره معاذ باشد؛ یعنی بر همه لازم باشد که فقط از رأی و نظر معاذ پیروی کنند. این احتمال، صحیح نیست، زیرا طراحان این قضیه، یعنی اهل قیاس (تابعین ابوحنیفه) چنین چیزی را قبول ندارند.
- این جمله تنها درباره معاذ نباشد و درباره همه باشد؛ بنابراین احتمال، هر کسی که طبق رأی و اجتهاد شخصی خود نظری دهد، به امر رسول خدا (ص) عمل کرده است و همه افراد، با تمامی رأی و نظرهای مختلف، بر حق هستند و شخصی بر شخص دیگر برتری ندارد[۲۱]
نامه رسول خدا (ص) خلاف این مطلب
زمانی که رسول اکرم (ص) معاذ را به قضاوت منصوب فرمود، در نامهای به وی و اهل یمن نوشت: «من معاذ بن جبل را به تقوای الهی و عمل به کتاب خدا و سنت رسولش امر و به او سفارش کردم که برای آنان پدری مهربان باشد و در رسیدگی به امور آنان صلاحشان را در نظر بگیرد و به نیکوکار، پاداش نیک دهد و با نرمش، حق دیگران را از انسان بدکار بگیرد. من معاذ را به عنوان سرپرست شما و کسی که تمامی امور شما را به صورت کامل در دست داشته باشد، منصوب نکردهام بلکه او را به عنوان برادر و تعلیم دهنده شما و کسی که امر الهی را اجرا کند و مطیع امر الهی باشد و به حق عمل کند، منصوب کردهام؛ بنابراین در پنهان و آشکار از او اطاعت کنید؛ اگر درباره امری نزاع و یا در حکم آن، شک کردید، حکم آن را به سخن خدا و قرآن برگردانید و ملاک عملتان خداوند و کتابش باشد. اگر درباره حکم مسئله ای اختلاف داشتید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، باید به حکم خداوند و رسول او عمل کنید، زیرا این برای شما بهتر و نیکوتر است»[۲۲].[۲۳]
عملکرد معاذ بن جبل در مقابل اهل بیت (ع)
نقش معاذ در پایهگذاری خلافت ابوبکر
مرحوم اردبیلی به نقل از محمد بن عیسی مینویسد: روایت شده که وی از اصحاب صحیفه ملعونه[۲۴] است[۲۵]. نقل شده، در سخنانی که بین امام علی (ع) و طلحه در جنگ جمل رد و بدل شد، طلحه[۲۶] گفت: «چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند و بر گفتار او شهادت دادند در آن روزی که تو را به اجبار میآوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: بیعت کن و تو در مقابل آنان به فضائل و سوابق خود استدلال کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن ابو بکر ادعا کرد از پیامبر اکرم (ص) شنیده است که گفته: خداوند نخواسته است نبوت و خلافت برای ما اهل بیت جمع شود و عمر و ابوعبیده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!»[۲۷].[۲۸]
معاذ بن جبل در مسجد
امام صادق (ع) درباره غصب خلافت میفرماید: «ابوبکر در مسجد بالای منبر رفت اما نتوانست هیچ جوابی (درباره غصب خلافت) بدهد، سپس گفت: من خلیفه شما شدهام ولی بهترین شما نیستم؛ مرا رها کنید! مرا رها کنید!» عمر به او گفت:« ای انسان پست! ای فرو مایه! پائین بیا! زمانی که نمیتوانی حجتهای قریش را اقامه کنی چرا خودت را در این جایگاه قرار دادهای؟» عمر در ادامه میگوید: به خدا قسم قصد داشتم تو را از خلافت برکنار و آن را به سالم مولی (غلام) ابن حذیفه واگذار کنم.
راوی میگوید: پس ابوبکر از منبر پائین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزل برد. آنان سه روز صبر کردند و به مسجد رسول خدا (ص) نمیآمدند؛ روز چهارم خالد بن ولید به همراه هزار نفر آمد و به آنان گفت: «چرا نشستهاید و هیچ کاری نمیکنید! به خدا قسم بنی هاشم طمع خلافت دارند سالم مولی (غلام) ابی حذیفه نیز با هزار مرد آمد، معاذ بن جبل نیز با هزار مرد آمد؛ آنان کم کم جمع شدند تا تعدادشان به چهار هزار نفر رسید. سپس با شمشیرهای بیرون کشیده در حالی که عمر در جلوی آنان بود، از خانه خارج شدند تا اینکه به جلوی مسجد پیامبر (ص) رسیدند. عمر گفت: « ای اصحاب علی، به خدا سوگند اگر یکی از شما حرفهایی را که در قبل (درباره حقانیت خلافت امیرالمؤمنین (ع) و نامشروع بودن خلافت ابوبکر) میزدید، به زبان بیاورد با او به شدت برخورد میکنیم و چشمان او را در میآوریم.»
در این هنگام خالد بن سعید بن عاص بلند شد و گفت: «ای پسر صهاک حبشی![۲۹] آیا ما را با شمشیرهایتان و یا افرادتان میترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی قدرت ما از شما بیشتر است، زیرا حجت خدا در بین ماست. به خدا سوگند، اگر اطاعت از خدا و رسولش و امام زمانم نبود، شمشیر میکشیدم و در راه خدا باشما میجنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام امیرالمؤمنین (ع) به او فرمودند: «خالد، بنشین! خداوند جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد...»[۳۰].[۳۱]
اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در سقیفه
ابان میگوید: از سلیم بن قیس شنیدم که میگفت: از عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی ـ پدر زن معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با بیماری طاعون از دنیا رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که مردم به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال احتضار افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در زمان حکومت عمر بن خطاب بود. از او شنیدم که میگفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من!
با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذیان و سخنان عجیب میگویند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت کند، هذیان میگویی؟ او گفت: «نه!» گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کردهای؟ گفت: «به سبب قبول ولایت دشمن خدا علیه ولی خدا!» گفتم: چه کسی؟ گفت: «قبول ولایت دشمن خدا عتیق (ابوبکر و عمر بر ضد خلیفه و وصی پیامبر اکرم (ص) علی بن ابی طالب (ع)».
گفتم: هذیان میگویی؟! گفت: «ای پسر غنم، به خدا قسم، هذیان نمیگویم. اینها پیامبر و علی بن ابی طالب هستند که میگویند: ای معاذ بن جبل، بشارت باد بر تو و اصحابت به آتش که گفتید: اگر پیامبر از دنیا رفت یا کشته شد، خلافت را از علی میگیریم که هرگز به آن نرسد. تو و عتیق و عمر و ابوعبیده و سالم». گفتم: ای معاذ بن جبل، این چه زمانی بود؟
گفت: «در حجة الوداع که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک میکنیم که تا ما زندهایم علی به خلافت دست نیابد. وقتی پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت به آنان گفتم: من از قوم خود، یاران شما را تأمین میکنم، شما هم مرا از دست قریش حفظ کنید. سپس در زمان رسول خدا (ص) بشیر بن سعید و اسید بن حضیر را به آنچه پیمان بسته بودیم، دعوت کردم و آن دو با من بیعت کردند».
گفتم: ای معاد، گویا هذیان میگویی؟ گفت: «صورتم را بر زمین بگذار». و همچنان صدای وای بر من او بلند بود که از دنیا رفت[۳۲].[۳۳]
رابطه صمیمی معاذ با کارگزاران سقیفه
معاذ و جعل فضائل
برای مشروع جلوه دادن خلافت ابوبکر، گروههای جعل حدیث به فعالیت پرداخته و برای ابوبکر و هم دستانش به فضیلتسازی پرداختند. یکی از اعضای آن گروهها معاذ بن جبل بود که این روایت را در مدح ابوبکر جعل کرد؛ معاذ میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خداوند، در آسمان کراهت دارد از اینکه ابوبکر بر روی زمین قدم بردارد (خداوند، مشتاق است ابوبکر در آسمان قدم بردارد)[۳۴].
با توجه به رفتار ابوبکر در مقابل اهل بیت بطلان این روایت آشکار میشود. مخصوصاً به سبب برخوردی که با حضرت زهرا (س) داشت به حدی که ایشان بر ابوبکر غضبناک شده و تا زمان شهادتشان دیگر با او حرف نزدند؛ فاطمهای که غضب او غضب خدا و رضای او رضای خدا بود[۳۵].[۳۶]
معاذ بن جبل و خواندن نماز بر ابوعبیده جراح
طبرانی، از علمای اهل تسنن، مینویسد: ابو عبیدة بن جراح به سبب طاعونی که در عمواس فراگیر شده بود، در ۵۸ سالگی مرد و معاذ بن جبل بر او نماز خواند[۳۷].[۳۸]
معاذ و جانشینی عمر
شهر بن حوشب میگوید: عمر بن خطاب گفت:... «اگر معاذ بن جبل (زنده بود) را جانشین خود میکردم و خداوند از من میپرسید که چه چیزی تو را وادار به این کار کرد، میگفتم: از پیامبرت شنیدم که فرمود: زمانی که علما روز قیامت در محضر پروردگار حاضر میشوند، معاذ بن جبل جلوتر از آنها، به اندازه پرتاب یک تیر، حرکت میکند»[۳۹].[۴۰]
معاذ بن جبل و فضائل جعلی
نمونهای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل جعل شده:
- زنان عاجزند که مثل معاذ را به دنیا بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد[۴۱] و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره امیر المؤمنین (ع) گفت: «لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»[۴۲]؛ اگر علی نبود، عمر هلاک میشد و یا میگفت: پناه میبرم به خدا از مشکلی که علی بن ابی طالب (ع) برای حل آن نباشد[۴۳].
- معاذ به حضرت ابراهیم تشبیه شده است: فروه اشجعی میگوید: کنار ابن مسعود نشسته بودیم که گفت: «به راستی معاذ پیشوایی مطیع خدا و حقگرا بود و از مشرکان نبود». گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم (ع) فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار میکند، سکوت کردم. ابن مسعود گفت: «آیا میدانی منظور از «امت» و «قانت» در این آیه چیست؟» گفتم: خدا بهتر میداند؛ گفت: «منظور از «امت» کسی است که خیر را میداند و پیشوای خیر میشود و به او اقتدا میشود و «قانت» کسی است که مطیع خداوند باشد و معاذ بن جبل نیز چنین بود. او تعلیم دهنده خیر و خوبی و مطیع خداوند و رسولش بود»[۴۴].
در نقل دیگری چنین آمده؛ مسروق میگوید: نزد ابن مسعود بودیم. او آیه قرآن را این گونه قرائت کرد: «إن معاذا كان أمه فانتالله»؛ به راستی معاد پیشوایی مطیع و حقگرا بود. فروة بن نوفل گفت: «فراموش کردهای؟! (آیه این گونه نیست)». ابن مسعود گفت: «نه فراموش نکردهام؛ ما معاذ بن جبل را به حضرت ابراهیم (ع) تشبیه میکنیم»[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: رجال طوسی، ص۵۹.
- ↑ ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۵۸۴؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۵۸۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سالهای ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانستهاند.
- ↑ عمواس: برخی گفتهاند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.
- ↑ عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱۵.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری میدانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).
- ↑ تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰.
- ↑ التاریخ الأوسط، بخاری، ج۱، ص۲۶۸، رقم ۱۳۱۰.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۰.
- ↑ «از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید» سوره اعراف، آیه ۳.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ الوثائق السیاسیة، محمد حمید الله، ص۲۱۲-۲۱۵؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۴-۵۹۵.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۱-۳۲۲.
- ↑ چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا (ص) بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت (ع) از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کردهاند.
- ↑ جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه میگوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند... ؛ یعنی ما بیعت کردهایم و دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۲۰۳.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.
- ↑ صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.
- ↑ الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۵-۳۲۶.
- ↑ الوضاعون و أحادیثهم الموضوعه من کتاب الغدیر للشیخ الامینی، رامی یوزبکی، ص۳۸۰؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۶-۳۲۷.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۷.
- ↑ فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۴۲، ح۱۲۷۸؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۷.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.
- ↑ أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۷.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ روستایی، اکبر، مقاله «معاذ بن جبل»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲۷-۳۳۰.