مبارزه فرهنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[رسول خدا]] {{صل}} وسیع‌ترین تلاش‌ها و [[مبارزات]] خویش را برای زدودن [[فرهنگ جاهلی]] و جایگزین کردن آن با [[اندیشه]] [[اسلامی]] به کار گرفت. ایشان برای [[مبارزه با مستکبران]] و [[استکبار]] در [[جامعه]]، بیش از هر راه دیگر به [[اصلاح]] [[فرهنگ]] پرداخت که در این باره می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
یکی از راه‌کارهای اساسی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم در راستای اجرای [[اصلاحات]] و ارتقای بینش دینی و [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]]، پایه‌گذاری نهضت عظیم علمی، [[تربیتی]] و [[فرهنگی]] است. نهضت علمی - تربیتی [[ائمه اطهار]] {{عم}} در [[حقیقت]] مبارزه‌ای سیاسی و فرهنگی با [[حاکمان جور]] بود که با [[هدف]] [[اصلاح]] و ارتقای [[بینش]] [[علمی]] - سیاسی [[امت اسلامی]] و در راستای زمینه‌سازی برای تأسیس حکومت [[حق]] انجام می‌گرفت. برخی از سازوکارهای این [[مبارزه]] در فرازهای پیشین مطرح شد، در این بخش به برخی دیگر از مهم‌ترین ابعاد این مبارزه اشاره می‌کنیم.


== نخست: حمایت از مستضعفان ==
=== مبارزه در قالب تبیین مسئله امامت ===
{{اصلی|دفاع از مظلوم}}
[[امامت]] در فرهنگ شیعه دارای مفهوم وسیعی است که [[رهبری سیاسی]]، [[فکری]] و [[تهذیب]] [[روحی]] افراد را در برمی گیرد. [[پیشوایان معصوم]] در مقاطع مختلف با تبیین مسئله امامت، مبارزه‌ای آشکار و اساسی با [[حکام جور]] در پیش می‌گرفتند و از این طریق با [[صراحت]]، [[حکام]] [[زمان]] را [[نفی]] و خویشتن را به عنوان صاحب [[واقعی]] این [[مقام]]، به [[مردم]] معرفی می‌کردند. در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} آن حضرت افزون بر [[اثبات]] آشکار امامت خویش، از پیشوایان معصوم و اجداد [[پاک]] خود نام می‌برد و [[سلسله]] [[امامت اهل‌بیت]] {{عم}} را به طور متصل از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} توصیف می‌کند. ایشان این عمل را در [[مراسم حج]] و در برابر [[نمایندگان]] همه مناطق مسلمان‌نشین چندبار تکرار می‌کند. [[راوی]] می‌گوید: دیدم امام صادق {{ع}} را که در میان انبوه جمعیت ایستاده و با صدایی بلند سه بار [[پیام]] خود را باز گفت، سپس روی به سمت دیگر کرد و همین سخن را تکرار کرد. این پیام که [[دوازده]] بار تکرار شد، چنین بود: ای مردم! امامت و [[پیشوایی]] [[امت]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} به عهده [[علی بن ابی‌طالب]] بود و بعد از آن [[حسن بن علی]]... (به ترتیب نام [[دوازده امام]] را برد)<ref>ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۵۸ به بعد؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۶ به بعد.</ref>
آن‌چه در [[سیره رسول خدا]] {{صل}} به وضوح دیده می‌شود، [[احترام]] نهادن به [[مستضعفان]] و [[حمایت]] از ایشان است. در بستری که [[ثروت]]، [[قدرت]] و نژاد، مهم‌ترین عامل ارزشمندی [[انسان‌ها]] بود، [[پیامبر]] {{صل}} بدون توجه به آنها [[مستضعفان]] [[جامعه]] را محترم میدانست و از آنان [[حمایت]] میکرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} [[معتقد]] بود، جامعه‌ای که در آن، [[حق]] [[مظلوم]] از [[ظالم]] گرفته نمی‌شود، محکوم به زوال است<ref>نهج البلاغه، ص ۴۳۹ و علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱.</ref> و ایشان همواره [[تحقیر]] [[مؤمن]] را سبب [[خواری]]، [[فقر]] و [[عذاب]] و [[رسوایی]] در [[آخرت]] می‌دانست<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۳؛ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۱ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۲۹.</ref>. او هنگامی که به [[مدینه]] وارد شد، بسیاری از [[مسلمانان]] با [[اصرار]] فراوان، خواستار سکونت ایشان در خانه خود بودند؛ اما آن جناب، در خانه [[ابوایوب انصاری]] ساکن شد؛ کسی که فقیر‌تر از او در [[مدینه]] نبود<ref>ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب {{عم}}، ج ۱، ص ۱۳۳ و بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱.</ref>. ایشان بر دست کارگر بوسه میزد و آن را دستی می‌دانست که هیچ‌گاه در [[آتش جهنم]] نخواهد سوخت<ref>ابن اثیر، أسد الغابه، ج ۲، ص ۱۸۵.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} [[محبت]] به [[مسکینان]] را از وظایفی میدانست که [[خدا]] بر دوشش گذاشته است<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۳۷ و حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۱.</ref>. [[نقل]] شده است، روزی [[ابومسعود انصاری]]، خدمتکار خود را تنبیه می‌کرد که [[پیامبر]] {{صل}} وی را دید و با این بیان که "تسلط [[خدا]] بر تو از تسلط تو بر این [[غلام]] بیشتر است"، [[ابومسعود انصاری]] را از این کار باز داشت. او نیز [[غلام]] را در [[راه خدا]] آزاد کرد<ref>مجموعه ورام، ج ۱، ص ۵۸؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۷۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۹۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۰.</ref>. [[سلمان فارسی]]، هفت چیز را از توصیه‌های [[پیامبر]] {{صل}} معرفی میکرد که [[دوستی]] با [[فقرا]] جزو آن توصیه‌ها بود<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۱۱؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۱ و محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۵۱.</ref>.<ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸-۱۰۹.</ref>


== دوم: ترویج برابری و عدالت اجتماعی ==
در گفت‌و‌گوهای گوناگون و مناظرات علمی [[پیشوایان معصوم]] با [[حاکمان اموی]] و [[عباسی]] یا [[نمایندگان]] ایشان که در فرازهای پیشین به آن اشاره شد، آشکار می‌شود که [[هدف]] ایشان [[اثبات حق]] [[حکومت]] برای خویش و [[نامشروع]] معرفی کردن نااهلان [[حاکم]] در احراز [[قدرت سیاسی]] بوده است.
{{اصلی|برابری|عدالت اجتماعی}}
[[خداوند]] در [[قرآن]] برپایی [[عدل و قسط]] را از اهداف [[رسالت]] [[انبیا]] بیان کرده است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند...» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[پیامبر]] {{صل}} نیز در دوران [[نبوت]] خویش همواره به دنبال نهادینه کردن ارزش‌هایی چون [[برابری]] و [[برادری]] بود. وی [[مسلمانان]] را [[برادر]] می‌خواند <ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۴۷؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵۰ و ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۳۳.</ref> و [[کرامت انسانی]] را تنها در [[تقوا]] معرفی میدانست<ref>سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[رسول خاتم]] {{صل}} با بستن [[عقد اخوت]] بین [[مسلمانان]] کوشید آنان را بدون در نظر گرفتن [[ثروت]] و نژادشان کنار هم قرار دهد. او [[مردم]] را چون دندانه‌های شانه می‌دانست که در مقایسه با هم، هیچ‌گونه [[برتری]] بر یکدیگر ندارند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۷۴ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. همچنین [[تفاخر]] به [[پدران]] و نژاد را از خصوصیات [[جامعه]] [[جاهلی]] برمی‌شمرد که در [[اسلام]] جایی ندارد و می‌فرمود: "همانا [[خداوند]]، [[نخوت]] و [[تکبر]] زمان [[جاهلیت]] و افتخار جستن به [[پدران]] را از میان برد. همه [[مردم]] از [[آدم]] {{ع}} و [[آدم]] {{ع}} نیز از [[خاک]] آفریده شده است"<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حجة الوداع]] ضمن سخنانی به [[مردم]] فرمود: "[[انسان‌ها]] در [[اسلام]] با یکدیگر برابر‌اند. [[مردم]] به یک اندازه، [[فرزند]] [[آدم]] و [[حوا]] هستند و [[عرب]] را بر [[عجم]] و [[عجم]] را بر [[عرب]] جز به [[پرهیزگاری]] و [[ترس]] از [[خداوند]] [[برتری]] نیست..."<ref>تاریخ الیعقوبی، ص ۱۱۰ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[مسند احمد]]، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ [[ابن سعد]]، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن [[سید]] الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵ و ج ۲، ص ۴۰۲ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۹۶.</ref>.<ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>


== سوم: پرهیز از تکبر ==
=== [[مبارزه]] در قالب ادبیات و زبان شعر ===
{{اصلی|تکبر}}
[[شاعران]] مکتبی و انقلابی که با زبان شعر برضد [[حاکمان ظالم]] و دستگاه [[طاغوت]] مبارزه می‌کردند، همواره مورد [[تکریم]] و [[احترام]] پیشوایان معصوم قرار داشتند، زیرا با توجه به تأثیر ادبیات و زبان شعر بر [[قلوب]] و [[احساسات]] [[انسان]]، شاعران و سخنوران همچون رسانه مؤثری بودند که قلب‌های [[مسلمانان]] را برضد [[ظالمان]] و [[طاغوتیان]] به حرکت در می‌آوردند. مروری بر اشعار شعرایی چون [[سید حمیری]]، [[جعفر بن عمان]] و [[کمیت اسدی]] که در عصر [[امام صادق]] {{ع}} می‌زیستند و از [[محبان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} بودند، نشان می‌دهد که ایشان با مطرح ساختن مسئله [[امامت]] در اشعار خود و پاسخ به شاعران درباری، در آرزوی تحقق [[حکومت حق]] و کسب قدرت سیاسی توسط پیشوایان معصوم و راندن رقبای نامشروع از صحنه [[سیاست]] بودند و به همین [[دلیل]] این‌گونه شاعران همواره مورد توجه و عنایت [[خاندان]] [[اهل بیت]] {{عم}} قرار می‌گرفتند<ref>ر.ک: سیدعلی خامنه‌ای، پیشوای صادق، ص۶۸-۸۶.</ref>.
[[تواضع]] و دوری از [[کبر]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} به وضوح دیده می‌شود. [[رسول خدا]] {{صل}} با دوری از [[تکبر]] کوشید دوری از [[تکبر]] را به صورت یک [[ارزش]] در [[جامعه]] معرفی کند. روزی [[سلمان]] و بلال به [[دیدار]] [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[سلمان]] برای [[احترام]]، به پای ایشان افتاد و پای آن [[حضرت]] را بوسید. [[حضرت]] ضمن جلوگیری از این کار، به [[سلمان]] فرمود: "من، بنده‌ای از [[بندگان خدا]] هستم از آن‌چه می‌خورند، می‌خورم و بر آن‌چه می‌نشینند، می‌نشینم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.</ref>. [[روایت]] شده است، [[مسلمانان]] پیش پای آن [[حضرت]] برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند ایشان چنین کاری را خوش نمی‌دارد. [[عدی بن حاتم]] برای تحقیق درباره [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[دین اسلام]] از [[شام]] به [[مدینه]] سفر کرده بود. او قصد داشت بداند آیا [[محمد]] {{صل}} داعیه [[پادشاهی]] دارد یا به [[راستی]] فرستاده خداست. پس هنگامی که در [[مسجد]] به [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، [[پیامبر]] {{صل}} به [[احترام]] او به پا خاست و وی را به خانه برد. آنها در راه پیرزنی را دیدند و آن پیرزن، [[حضرت]] را مدتی طولانی سر پا نگاه داشت. سپس [[رسول خدا]] {{صل}} عدی را به خانه برد و روی زیراندازی نشانید و خود روی [[زمین]] نشست. عدی می‌گوید: "با خود گفتم: به [[خدا]] قسم، این، [[رفتار]] شاهان و [[سلاطین]] نیست؛ بنابراین [[مسلمان]] شدم"<ref>السیره النبویه، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. همچنین [[روایت]] شده است که روزی [[عمر بن خطاب]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و دید که آن [[حضرت]] روی حصیر خوابیده و اثر چوب بر [[بدن]] ایشان مانده است؛ پس گریان شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} [[علت]] گریه‌اش را پرسید؛ او به ایشان گفت: "کسری و [[قیصر]] آن چنان در [[دنیا]] [[زندگی]] می‌کنند و شما این گونه [[زندگی]] می‌کنید؟"[[رسول خدا]] {{صل}} به [[عمر]] فرمود: "ای [[عمر]]! آیا [[راضی]] نمی‌شوی [[دنیا]] برای آنها باشد و آخرت برای ما؟"<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷ و امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref>.


آن [[حضرت]] سعی می‌کرد [[تواضع]] را به اصحابش بیاموزد و آن را در [[جامعه اسلامی]] [[ترویج]] کند. ایشان در توصیه‌هایی به [[ابوذر]] فرموده است: "هر کس که خودش به بازار [[رود]] و مایحتاجش را بخرد و خود حمل کند، از [[کبر]] دور می‌شود. هر کس [[لباس]] خویش را وصله کند و کفش خود را بدوزد، از [[تکبر]] به دور است"<ref>شیخ طوسی، الأمالی، ص ۵۳۷؛ مکارم الاخلاق، ص ۴۷۱ و مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۷.</ref>. و می‌فرمود: "پنج چیز است که تا زمان [[مرگ]] از آنها دست نخواهم کشید: هم‌خوراک شدن با بردگان، سوار شدن بر خر و پالان کردن آن، دوشیدن بز با دست خود، جامه پشمینه پوشیدن و [[سلام]] کردن بر [[کودکان]]"<ref>امالی صدوق، ص ۷۲ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۵۶.</ref>.
=== مبارزه در قالب [[بیان احکام]] و [[تفسیر قرآن]] ===
نکته دارای اهمیت در زندگانی [[علمی]] پیشوایان معصوم به‌ویژه حوزه وسیع علمی و [[فقهی]] [[صادقین]] {{عم}}، جنبه [[سیاسی]] و معترضانه‌ای است که در پایه‌گذاری نهضت عظیم علمی، [[تربیتی]] و [[فرهنگی]] آن بزرگواران مشاهده می‌شود، زیرا از دیدگاه [[مکتب تشیع]]، [[خلیفه]] به عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}} بوده و کسی است که افزون بر تصدی [[شئون]] سیاسی و [[حکومتی]]، [[امور دینی]]، [[اخلاقی]] و تربیتی [[مردم]] را نیز به عهده دارد. پایه‌گذاری حوزه وسیع علمی و رسیدگی به امور و [[مشکلات]] [[دینی]] و اخلاقی مسلمانان از سوی پیشوایان معصوم در [[حقیقت]] [[ناآگاهی]] [[خلفا]] از [[دانش]] [[دین]] و [[ناتوانی]] آنان در پاسخگویی به نیازهای [[فکری]] و فرهنگی مردم را [[ثابت]] می‌کند و این امر، [[دلیل]] عدم شایستگی آنان برای [[حکومت]] و در دست گرفتن [[قدرت سیاسی]] است.


[[رسول خدا]] {{صل}} روی [[زمین]] [[غذا]] می‌خورد، همانند [[بندگان]] می‌نشست، بر الاغ بدون پالان سوار می‌شد<ref>نهج البلاغه، ص ۲۲۸.</ref> و کفش خود را با دست خویش وصله می‌زد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۵؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۷۹ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۳۴۴.</ref>. خود به شترش علف می‌داد، خانه را جارو می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید، جامه‌اش را وصله میزد، با خدمتکارش [[غذا]] می‌خورد، و هنگامی که خادم از دستاس کردن خسته می‌شد، او را [[یاری]] می‌کرد و نیازهای منزل را از بازار می‌خرید و با خودش به خانه می‌آورد<ref>صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۴۰ و طبرسی، مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۷۰.</ref>.<ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۱۱۰ ـ ۱۱۱.</ref>
بر این اساس دانشگاه [[فقه]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} با رسیدگی به [[امور دینی]] [[مسلمانان]] و آشکارساختن خطوط [[تحریف دین]]، [[ناتوانی]] دستگاه [[حاکم]] در اداره امور مسلمانان را نیز [[اثبات]] می‌کرد. [[امام باقر]] و [[امام صادق]] {{عم}} با گستراندن بساط [[علمی]] و بیان [[معارف اسلامی]] به ویژه [[تفسیر قرآن کریم]]، به شیوه‌ای بر خلاف [[عالمان]] درباری، در عمل به معارضه با دستگاه حاکم برخاسته بودند و بدین وسیله وجهه مذهبی [[دستگاه حکومت]] را [[تضعیف]] می‌کردند و شاید بتوان تهدیدها و سخت‌گیری‌های [[منصور عباسی]] در برابر فعالیت‌های علمی امام صادق {{ع}} و تأکید فراوان وی بر گردآوردن فقهای معروف [[حجاز]] و [[عراق]] در مرکز حکومت را ناشی از همین احساس نیاز و خلأ وی به شمار آورد<ref>محرومیت مردم از ملاقات با امام صادق {{ع}} به خوبی مؤید همین برداشت است چنانکه در منابع مختلف به آن اشاره شده است. برخی از روایات نشان می‌دهد شدت فشارها و محدودیت‌ها به حدی بود که برخی شیعیان به دلیل ترس از جاسوسان عباسی بی‌اعتنا به یکدیگر از کنار هم می‌گذشتند، مورخان در این باره می‌نویسند: منصور عباسی در مدینه جاسوسانی داشت، آنها کسانی را که با شیعیان جعفر رفت‌وآمد داشتند، گردن می‌زدند. کیفر کم‌ترین اتهام می‌توانست هزار شلاق باشد؛ چنانکه یکی از اطرافیان امام صادق {{ع}} زیر شلاق جان سپرد (ر.ک: ابوالمؤید بن احمد الحنفی اخطب خوارزمی، المناقب، ج۴، ص۲۳۸؛ حسین نوری طبرسی، مستدرک‌المسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۲۹۷ به بعد؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۹، ص۳۲؛ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، ص۱۱۹ و...).</ref>.
 
=== سازمان‌دهی احادیث و [[دستور]] به کتابت آن ===
پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} نگارش [[حدیث]] به دستور [[خلفا]] ممنوع شد<ref>بعد از رحلت پیامبر {{صل}} بر اثر یک‌سری تصورات باطل، کتابت و نقل حدیث ممنوع شد. ذهبی از دانشمندان اهل‌سنت می‌نویسد: پس از آنکه ابوبکر به حکومت رسید، مسلمانان و صحابه را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر حدیث نقل می‌کنید و البته در این مورد با یکدیگر اختلاف‌هایی دارید و اختلاف‌هایی نیز پیدا خواهید کرد. به طور مسلم بعد از شما، مردم به اختلافات بزرگ‌تری خواهند افتاد. بنابراین از رسول خدا {{صل}} هیچ‌چیز نقل نکنید. هر کس از شما سؤالی کند، بگویید: در میان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال بشمارید و حرامش را حرام بدانید! (شمس‌الدین ذهبی، تذکرة‌الحفاظ، ج۱، ص۲-۳، چاپ هند). قرظه بن کعب که از طبقه صحابه است می‌گوید: در عصر خلافت عمر آنگاه که او ما را برای فرمانروایی عراق می‌فرستاد، به ما چنین گفت:... شما به شهری می‌روید که طنین صدای قرآن مردمش همچون طنین صدای زنبوران عسل در کندو به گوش می‌رسد. مبادا از این کار با نقل احادیث پیامبر خدا {{صل}} بازشان دارید. برای اینها حدیث نگویید. من در ثواب این کار با شما شریکم!... قرظه می‌گوید: بعد از این سخن خلیفه، دیگر من یک حدیث هم نقل نکردم و از این روی وی وقتی به عراق رسید در پاسخ مردمی که پیامبر اسلام را ندیده بودند و تازه مسلمانانی که تشنه شنیدن رسول خدا {{صل}} بودند می‌گفت: عمر ما را نهی کرده، نمی‌توانیم حدیث نقل کنیم. (ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ج۱، ص۱۲، حدیث ۲۸؛ شمس‌الدین ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷) و باز برخی مورخان می‌نویسند: مدتی پیش از اینکه عمر از دنیا برود، به نقاط مختلف جهان اسلام افرادی را فرستاد و چند تن از اصحاب پیامبر را به مدینه احضار کرد. افرادی از قبیل ابوذر و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن حذیفه و ابودرداء و عقبة بن عامر و... پس از جمع کردن اینها گفت: این احادیث چیست که در دنیا انتشار داده‌اید؟ گفتند ما را از نقل احادیث نهی می‌کنی؟ گفت: نه! ولی همین جا نزد من در مدینه بمانید... ما داناتریم و بهتر می‌دانیم که کدام‌یک از احادیث را که نقل می‌کنید بپذیریم و کدام‌یک را رد کنیم. اما مردم نمی‌دانند چه را بپذیرند و چه را نپذیرند. این گروه از صحابه پیامبر از مدینه تا زمان مرگ او بیرون نرفتند و در واقع تحت نظر بودند. (علاءالدین بن حسام هندی، کنزالعمال، ج۵، ص۲۳۹، ح۴۸۶۵ و ابن‌حنبل، ابو عبدالله احمد بن محمد الشیبانی، مسند، ج۴، ص۶۱). در میان افراد پیشگفته کسانی مانند ابوذر هستند که پیامبر در موردش فرمود: آسمان بر راستگوتر از او سایه نینداخته است. ابوعیسی بن سورة ترمذی، سنن، ج۵، ص۶۶۹ و (ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن، ج۱، ص۵۵) و حتی خود خلیفه هم اینان را به دروغگویی متهم نمی‌کند، پس دلیل نگرانی او از بیان حدیث پیامبر {{صل}} توسط این افراد چیست؟! تنها می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که ممکن بود ایشان احادیثی از رسول خدا {{صل}} نقل کنند که با سیاست آن روز دستگاه خلافت همراه نبود. در زمان پیامبر {{صل}} مردمی که با آن حضرت ارتباط برقرار می‌کردند و احادیثی می‌شنیدند، آن احادیث را یادداشت می‌کرده، نزد خود نگه می‌داشتند. بسیاری از افراد رساله‌های کوچک یا بزرگی حاوی احادیث رسول خدا {{صل}} در اختیار داشتند. روزی خلیفه دوم در بالای منبر مردم را سوگند داد که همه این نوشته‌ها را به او تحویل دهند. مردم نیز ناگزیر چنین کردند و سرانجام خلیفه فرمان داد همه آن نوشته‌ها را به آتش بکشند. (ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۵، ص۱۴۰). همین وضعیت در زمان عثمان نیز تداوم یافت. او بر منبر اعلام کرد احادیثی که در زمان ابوبکر و عمر نشر نیافته، نبایستی روایت شود (ابن‌حنبل، ابوعبدالله احمد بن محمد الشیبانی، مسند، ج۴، ص۶۴). یعنی فقط همان روایاتی که عمر در مسائل عملی و عبادی اجازه نقل آن را داده بود، می‌توانست در دوران معاویه نیز نقل شد. (ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۷). در دوران معاویه نیز وضع به همین منوال بود او گفت: ای مردم! از نقل احادیث رسول خدا {{صل}} بپرهیزید، مگر حدیثی که در دوران عمر (احادیث عبادی و عملی) گفته شده است (ر.ک: خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، تحقیق دکتر محمد سعید خطیب اوغلی، ص۹۱). با تمام این احوال عده‌ای بودند که در برابر این ممنوعیت ایستادند و با آن به مقابله برخاستند به طور مثال ابوذر از جمله مردمانی بود که هرگز از نقل حدیث رسول خدا {{صل}} باز نایستاد. او به قدری در این باره پایداری کرد که دستگاه خلافت او را تبعید کرد. این ممنوعیت تا حدود یکصد سال ادامه یافت. در سال صدم هجری به فرمان عمر بن عبدالعزیز، دستور کتابت حدیث صادر شد. وی افزون بر ممنوعیت لعن بر امیرالمؤمنین {{ع}} و بازگرداندن فدک، در دوران خلافتش، فرمان‌نامه‌ای به مردم مدینه نوشت که آن‌چه از حدیث پیامبر {{صل}} می‌دانید، بنویسید که من می‌ترسم علم و دانش نابود شود (ر.ک: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۴۸؛ یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، ج۳، ص۱۸۴؛ جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۴۳؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، باب کتابه العلم، ج۱، ص۲۱۸).</ref>. در اذهان عمومی این‌گونه جا انداختند که [[نگارش]] [[حدیث]] به معنای کنار نهادن [[قرآن]] و [[کلام الهی]] است و این درحالی بود که [[اهل‌بیت]] {{عم}} از ابتدا [[اصحاب]] خود را به نگارش حدیث و [[حفظ]] آن [[تشویق]] می‌کردند<ref>ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص۱۶۸؛ مقاله تاریخ تدوین حدیث، مجله نور علم، دوره دوم، ش۹، ۱۱ و ۱۲.</ref>. [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] می‌گوید: من هر چه از دهان [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خارج می‌شد می‌نوشتم [[قریشیان]] مرا از این کار [[نهی]] کردند و گفتند: تو هر چه از زبان [[رسول خدا]] {{صل}} می‌شنوی می‌نویسی! رسول خدا {{صل}} بشری بیش نیست و در حال [[خشنودی]] و [[خشم]] سخن می‌گوید: من با شنیدن این [[کلام]] از [[نوشتن]] خودداری کردم. روزی این برخورد را برای [[پیامبر]] بازگو کردم، آن حضرت با دست به دهان [[مبارک]] اشاره کرد و فرمود: بنویس! [[سوگند]] به [[خدا]] از این دهان جز [[حق]] چیزی خارج نمی‌شود<ref>ابومحمد عبدالله بن بهرام الدارسی، سنن الدارمی، ج۱، ص۱۲۵. فراموش نکنیم در لحظات آخر عمر شریف رسول خدا {{صل}} آن حضرت قلم و دواتی طلب کرد تا سفارش‌های لازم یادداشت شود، اما اجازه این کار را به او ندادند. این واقعه را منابع مختلف شیعه و سنی نقل کرده‌اند. روزی عمر خود این واقعه را برای ابن‌عباس نقل کرد: ما نزد پیامبر حضور داشتیم. میان ما و زنان پرده‌ای آویخته شده بود. رسول خدا {{صل}} فرمودند:... یک کاغذ و یک دوات بیاورید تا برای شما نامه‌ای بنویسم که با وجود آن، هرگز گمراه نشوید. زنان از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را بر آورید. من (عمر) گفتم: ساکت باشید. شما مانند زنانی هستید که اطراف یوسف را گرفته بودند و به او چشم طمع داشتند... پیامبر {{صل}} فرمود: ایشان از شما بهترند. ابوعبدالله محمد ابن سعد، الطبقات‌الکبری، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۳، در روایت دیگر که در ابو الحسین مسلم بن حجاج القشیری، صحیح مسلم و صحیح بخاری آورده شده، این جمله را از زبان عمر نقل می‌کنند که وی صفت نامربوط سخن گفتن و هزیان‌گویی را (العیاذ بالله) به رسول خدا {{صل}} نسبت می‌دهد (ر.ک: صحیح مسلم، باب ترک الوصیة، ج۳، ص۱۲۵۹؛ ابوالحسین مسلم بن حجاج القشیری، صحیح بخاری، باب قول المریض، کتاب المرضی، ج۷، ص۱۵۶؛ احمد بن محمد بن علی الفیومی المقری، المصباح المنیر، ماده هجر، ج۲، ص۳۴۷).</ref>.
 
بعد از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} نیز [[ائمه اطهار]] {{عم}} [[پیروان]] خود را به این امر [[تشویق]] می‌کردند. ابوزهره ضمن [[نقل]] اینکه [[امام صادق]] {{ع}} طرفدار [[کتابت حدیث]] بود، ادعا می‌کند که این امر در [[زمان]] آن حضرت به امری شایع تبدیل شده بود. چنان که [[مالک]] بن [[انس]] جامع [[حدیثی]] بنام “الموطأ” را در آن [[روزگار]] تألیف کرد<ref>محمد ابوزهره، الامام الصادق {{ع}}، ص۹۵.</ref>. در منابع [[شیعی]] آمده است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مجموعه [[احکام اسلام]] را بر [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود و ایشان نیز آن را در کتابی به نام “جامعه” مرقوم داشته است. این مجموعه گرانقدر بعد از [[امام علی]] {{ع}} نزد یکایک [[ائمه]] {{عم}} بوده و آن بزرگواران نیز آن را به برخی [[خواص]] عرضه می‌داشتند<ref>ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات، ص۱۴۳، حدیث ۵؛ ص۱۴۴، حدیث ۹؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۹؛ فروع کافی، ج۷، ص۹۵-۹۸؛ ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس الاسدی الکوفی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، معروف به رجال نجاشی، ص۲۵۵.</ref>.
 
[[روایات]] متعددی که در رابطه با [[تشویق]] [[اصحاب]] بر [[کتابت حدیث]] از [[پیشوایان معصوم]] [[نقل]] شده، نشانگر آن است که [[تمایل]] به [[تدوین حدیث]] در آن دوره‌ها [[ضعیف]] بوده و به همین [[دلیل]] [[خاندان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} بر این امر سفارش می‌فرمودند. در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} آمده است: هر آنچه را که می‌دانی بنویس و آن را در میان برادرانت منتشر کن و موقعی که می‌میری، کتاب‌هایت را برای فرزندانت به [[ارث]] بگذار<ref>رضی‌الدین ابوالقاسم علی بن موسی ابن‌طاووس، کشف‌المحجة به نقل از محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۰، کتاب العلم.</ref>.
 
در [[عصر امام باقر]] و امام صادق {{عم}} که از فشارها برای ممنوعیت نقل و کتابت حدیث کاسته شد، تدوین و [[سازمان‌دهی احادیث]] رونق بیشتری یافت و [[شاگردان]] آن دو بزرگوار به جمع‌آوری [[احادیث]] بسیاری مشغول شدند. به طوری که [[جابر بن جعفی]] می‌گوید: [[امام باقر]] {{ع}} نود هزار [[حدیث]] به من آموخت. و [[محمد بن مسلم]] نیز می‌گوید: سی هزار حدیث از امام باقر {{ع}} و شانزده هزار حدیث از امام صادق {{ع}} پرسیدم و دریافت کردم<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۴۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۲۸.</ref>.
 
و به این ترتیب می‌توان عصر امام باقر و امام صادق {{عم}} را عصر تدوین حدیث در قرن دوم نام‌گذاری کرد و به همین دلیل، کتب [[اهل‌سنت]] و [[شیعه]] مملو از احادیث ایشان است. این امر مهم‌ترین گام در جهت تشکیل دانشگاه عظیم [[جعفری]] {{ع}} شمرده می‌شود.
 
=== تربیت شاگردان ===
از مهم‌ترین فعالیت‌های [[علمی]] - [[فرهنگی]] [[پیشوایان معصوم]]، [[تربیت]] افراد مستعد و تجهیز آنان به [[علوم دینی]] و [[دانش]] [[روز]] بود. این [[اقدام]] اگرچه از [[زمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} آغاز شد، اما به [[دلیل]] فراهم شدن فضای مناسب در زمان [[امام باقر]] و [[امام صادق]] {{عم}} به اوج رسید و در دوره‌های بعد نیز ادامه یافت. امام صادق {{ع}} شاگردانی از اطراف و اکناف مناطق [[اسلامی]] بالغ بر چهار هزار نفر به دور خود جمع کرد<ref>محمد بن نعمان بغدادی، الارشاد، ص۲۷۱.</ref>. [[شیخ طوسی]] در [[رجال طوسی|رجال]] خود تعداد آنها را سه‌هزار و صد و نود وهفت مرد و [[دوازده]] [[زن]] نام برده است که در [[مکتب]] امام صادق {{ع}} بهره علمی می‌بردند<ref>محمد بن اسحاق ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۵۰.</ref>. [[حسن بن علی بن زیاد وشاء]] که خود از اساتید [[حدیث]] و از [[شاگردان امام رضا]] {{ع}} بود می‌گوید: من در [[مسجد کوفه]] نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق {{ع}} نقل حدیث می‌کردند<ref>شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۶۵۶.</ref>.
 
در کلاس درس امام صادق {{ع}} شاگردان مختلفی از طوایف و [[مذاهب]] مختلف حضور داشتند و درس‌هایی مانند [[فقه]]، حدیث، اصول [[علم کلام]]، [[تفسیر]]، [[علوم طبیعی]] و... می‌آموختند. پس از شهادت [[امام صادق]] {{ع}}، [[امام کاظم]] {{ع}} شاگردان برجسته پدر را گرد خود جمع کرد و به [[پاسداری]] از دانشگاه جعفری و دستاوردهای آن پرداخت. به طور مثال [[هشام بن حکم]] یکی از شاگردان برجسته امام صادق {{ع}} بود که پس از [[شهادت]] آن حضرت به امام کاظم {{ع}} پیوست و از محضر ایشان بهره فراوان برد. وی با مناظرات و استدلال‌های [[قاطع]] خود در [[دفاع از حریم ولایت]] بسیار کوشید. [[امام رضا]] {{ع}} نیز شاگردان برجسته‌ای چون [[زکریا بن آدم]]، [[یونس بن عبدالرحمن]]، [[صفوان بن یحیی]]، [[حسن بن محبوب]] و بسیاری از بزرگان دیگر را تربیت کرد. بعد از ایشان، یکی از تلاش‌های [[امام جواد]] {{ع}} [[حفظ]] [[حوزه علمیه]] [[تشیع]] بود. ایشان نیز شاگردان پدر و اجداد خود را گرد هم جمع کرد. برخی مجموع [[یاران]] و [[شاگردان]] آن حضرت را دویست و پنجاه وهفت نفر بیان کرده‌اند<ref>محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم {{عم}}، ص۷۹.</ref>. در [[عصر امام هادی]] {{ع}} نیز برخلاف فشارها و حصرها، شاگردان فراوانی از محضر ایشان کسب [[فیض]] کردند که برخی شمار آنان را بالغ بر صد و هشتاد و [[پنج تن]] برشمرده‌اند<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۴۰۹.</ref>. افراد برجسته‌ای چون [[عبد العظیم حسنی]]، [[فضل بن شاذان]]، [[ابن سکیت اهوازی]] و [[عثمان بن سعید]] ([[نایب خاص امام]] [[زمان]]) از آن جمله‌اند<ref>ر.ک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۴۸، ج۱۳، ص۴۵۵؛ عباس قمی، منتهی‌الآمال، ج۲، ص۶۹۳ و ۸۸۹.</ref>. یکی از کارهای مهم [[امام حسن عسکری]] {{ع}} نیز مانند [[پدر]] و اجداد پاکش [[تربیت شاگردان]] و [[حفظ]] [[فقه]] [[تشیع]] و [[اندیشه]] [[ناب]] [[اسلامی]] بود. ایشان در شرایط بسیار سخت [[سیاسی]] و مدت کوتاه [[عمر]] (بیست‌وهشت سال) تا حد امکان بار گردآوری شاگردان پدر و اجداد مکرم خود و تربیت شاگردان جدید را برعهده گرفت. همچنین طرح بحث‌ها و مناظرات کتبی و شفاهی و تشکیل [[مجمع]] [[علمی]] وسیع و عمیق از دیگر فعالیت‌های ایشان بود. [[شیخ طوسی]] شاگردان [[امام حسن عسکری]] {{ع}} را بالغ بر صد نفر برشمرده است<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص۴۲۷ به بعد.</ref>.
 
=== تربیت موالی ===
از تلاش‌های [[پیشوایان معصوم]] که هم جنبه [[دینی]] داشت و هم بُعد سیاسی، توجه به قشری بود که در شدیدترین فشارهای [[اجتماعی]] و تبعیضات ناروا قرار داشتند و از محروم‌ترین طبقات [[جامعه اسلامی]] در قرون اولیه به شمار می‌آمدند. [[مکتب اسلام]] به بردگان و کنیزان که از سوی [[اعراب جاهلی]] به انجام سخت‌ترین [[اعمال]] مجبور شده و از طرف اربابان خود مورد اهانت‌های شدید قرار می‌گرفتند، [[عزت]] داد و آنان را از جایگاه [[انسانی]] برخوردار ساخت. یکی از اموری که در [[قرن اول]] و دوم [[هجری]] به ویژه از سوی پیشوایان معصوم مورد توجه قرار گرفت، مسئله تربیت موالی بود. این افراد به [[دلیل]] برخورداری از [[استعداد]] مناسب و نیز با توجه به [[احساس]] [[ضعف]] و محرومیتی که در برابر [[عرب‌ها]] داشتند و در صدد جبران آن برآمده بودند، تحت [[تربیت]] [[پیشوایان]] و بزرگان [[اسلام]] توانستند در مدت [[زمان]] کوتاهی جزء [[فقها]] و [[محدثان]] مراکز [[اسلامی]] شوند. این موضوع به ویژه پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} در [[واقعه کربلا]] در دستورکار پیشوای چهارم، [[امام علی بن الحسین]] {{ع}} قرار گرفت. [[امام سجاد]] {{ع}} می‌کوشید تا با تربیت قشر [[موالی]]، [[راه]] را برای [[آینده]] [[مسلمانان]] هموار سازد.
 
تاریخ‌نگاران در این رابطه می‌نویسند: امام سجاد {{ع}} در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را می‌خرید. این خریدن تنها برای [[آزاد]] کردن بود. برخی گفته‌اند: ایشان قریب به صدهزار نفر را آزاد ساخت.
 
امام سجاد {{ع}} به هر بهانه و مناسبتی عده‌ای از آنان را آزاد می‌ساخت. به طوری که در [[شهر مدینه]] عده زیادی، همچون یک [[لشکر]] از موالی [[آزاده]] شده از [[زن]] و مرد به چشم می‌خورد که پیش از آن همه از موالی [[امام]] بودند<ref>ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۵۹.</ref>. گفته‌اند: هیچ برده‌ای را بیش از یک‌سال نگه نمی‌داشت و حتی پس از [[آزادی]]، اموالی هم در [[اختیار]] آنها قرار می‌داد<ref>رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۶۰. این اقدام پس از امام سجاد {{ع}} از سوی فرزند بزرگوار ایشان امام باقر {{ع}} و دیگر پیشوایان معصوم ادامه یافت، چنانکه امام باقر {{ع}} نیز بردگان را می‌خرید، تحت تعلیم و آموزش قرار می‌داد و سپس به بهانه‌های مختلف و به طور محترمانه آزاد می‌کرد (ر.ک: ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)؛ ج۷، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۸۶ و ۳۰۲).</ref>.
 
در این مدت آنها از نزدیک با امام سجاد {{ع}} و [[شخصیت]] عظیم [[علمی]]، [[اخلاقی]] و تقوایی حضرت آشنا می‌شدند و به طور طبیعی در [[قلوب]] آنان علاقه و دلبستگی نسبت به [[پیشوایان معصوم]] و جریانات [[شیعی]] به وجود می‌آمد و البته محدوده این تأثیر تنها در بلاد عرب‌نشین نبود، بلکه تأثیراتی را که پذیرفته بودند، به مناطق دیگر نیز انتقال می‌دادند؛ همچنان که [[اعراب]] [[شیعه]] همچون اشعری‌ها که به [[قم]] انتقال یافته و یا [[بنی عبدالقیس]] که به [[مدائن]] رفته بودند، این نوع تأثیرات را بر جای می‌نهادند و به این ترتیب بلاد [[غیر عرب]] تحت تأثیر این اعراب یا [[موالی]] [[شیعی]]، به سمت [[تشیع]] متمایل می‌شدند.
 
=== [[احترام]] و [[تجلیل از علما]] و فقهای [[صالح]] و [[پرهیزگار]] ===
یکی از اقدامات سیاسی [[فرهنگی]] [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} احترام و تجلیل از علما و فقهای اصیل و [[مذمت]] عالم‌نمایان درباری و [[فاسد]] بود. این [[سیره]] به ویژه در دوره‌های پایانی عصر حضور معصوم و نزدیک شدن به عصر غیبت آشکارتر شد تا [[مردم]] را با [[عالمان]] و فقهای اصیل و واجد شرایط به عنوان نایبان عام امام معصوم آشنا سازند. [[امام هادی]] {{ع}} افزون بر احترام و تجلیل از فقها و [[علما]] و همچنین سفارش [[پیروان]] و [[شیعیان]] خویش به انجام این عمل می‌فرمود: اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندان در صحنه نباشند، آن دانشمندانی که مردم را به سوی [[قائم]] فرامی‌خوانند و [[راهنمایی]] می‌کنند، از حریم [[دین]] [[دفاع]] کرده و [[بندگان]] [[ضعیف]] [[خدا]] را از القائات [[شیطان]] و هواداران شیطان [[نجات]] می‌دهند و همچنین اگر آنها نباشند تا بندگان [[ناتوان]] خدا را از ترفندها و دام‌های [[ناصبی‌ها]] برهانند، به طور [[قطع]] [[مسلمانان]] در پرتگاه [[ارتداد]] و [[بی‌دینی]] قرار خواهند گرفت. ولی همین دانشمندان، زمام [[قلوب]] شیعیانی را که از نظر [[عقیده]] و [[اندیشه]] ضعیف هستند به دست گرفته و آنها را از [[غرق]] شدن در غرقاب [[گمراهی]] نجات می‌بخشند، چنان که کشتیبان، کشتی‌نشینان را [[نگهبانی]] و [[حفظ]] می‌کند. این دانشمندان در پیشگاه خدا [[برترین]] [[انسان‌ها]] هستند<ref>ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۰.</ref>.
 
احترام و [[تجلیل]] پیشوایان معصوم از علما و فقهای صالح، بخشی از [[نهضت]] گسترده [[علمی]]، [[تربیتی]] و فرهنگی ایشان در جهت [[اصلاحات علمی]] – فرهنگی [[جامعه اسلامی]] و ارتقای [[بینش دینی]] و [[سیاسی]] [[شیعیان]] بود، زیرا لازمه پیشبرد چنین [[هدف]] مقدسی، تبیین جایگاه [[علم]] و [[عالمان دینی]] در [[جامعه]] و مراجعه [[مسلمانان]] به ایشان به ویژه در [[عصر غیبت]] است و بر همین اساس [[ائمه اطهار]] {{عم}} با تأکید بر این جایگاه، میان ایشان با عالم‌نمایان درباری تمایز قائل می‌شدند و از گروهی عالم‌نما که برای کسب [[منافع]] شخصی و مادی [[تکالیف دینی]] خود را فراموش می‌کردند، [[تبرّی]] می‌جستند. در عصر ائمه اطهار {{عم}}، [[حاکمان]] [[غاصب]] و [[ستمگر]] [[اموی]] و [[عباسی]] برای آنکه بتوانند مشروعیتی برای خود در میان مسلمانان دست و پا کنند، در صدد جذب [[محدثان]] و عالمان دینی به دربار برآمدند. [[محمد بن مسلم زهری]] (۵۸-۱۲۴ ﻫ.ق) یکی از عالم‌نمایان درباری بود که [[حاکمان ستمگر]] [[بنی‌امیه]] از وجود و موقعیت [[دینی]] او بهره بردند. او خود را به طور کامل در [[اختیار]] دربار اموی قرار داد و به نفع آنان کتاب نوشت و [[حدیث]] [[جعل]] کرد<ref>ر.ک: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۶؛ عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه؛ ج۴، ص۶۳.</ref>. او کسی است که در [[عصر امام سجاد]] {{ع}} می‌زیست و در برابر آن حضرت بیشترین خدمات را در راستای اهداف شوم حاکمان غاصب و [[ظالم]] بنی‌امیه انجام داد. از این‌رو [[امام سجاد]] {{ع}} نسبت به وی همچون سایر محدثان، [[قاریان]]، [[مفسران]] و [[قضات]] درباری مبارزه‌ای شدید را آغاز کرد. در مورد [[زهری]]، آن حضرت ابتدا با برخوردهای آرام و نصیحت‌گرانه کوشید وی را متوجه اشتباهاتش ساخته و از ادامه [[اعمال ناشایست]] باز دارد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۹۷.</ref>. روزی امام سجاد {{ع}} در برخورد با زهری دست به [[دعا]] برداشت و فرمود: ای نفس! تا کی به [[دنیا]] [[دل]] می‌بندی و تلاشت را [[آبادانی]] آن قرار می‌دهی؟ آیا از گذشتگانت [[عبرت]] نمی‌گیری؟<ref>ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، ج۹، ص۱۲۸.</ref>.
 
نقاط [[ضعف]] [[زهری]]، [[جاه‌طلبی]]، [[دنیا خواهی]] و توجه به [[امیال نفسانی]] بود و [[حکومت]] نیز با توجه به همین نقاط ضعف، او را به [[خدمت]] گرفته بود. از این جهت آن حضرت ابتدا از باب [[نصیحت]] و [[خیرخواهی]] به او تذکراتی داد و چون فایده نداشت، بنا به اقوالی در [[نامه]] [[تندی]] او را به شدت [[توبیخ]] کرده و [[راه]] و روشش را [[نکوهش]] فرمود. بخشی از نامه مفصل [[امام]] به وی چنین است: [[خدا]] ما و تو را از [[فتنه‌ها]] نگه دارد و بر تو نسبت به [[آتش جهنم]] ترحم کند، چه اینکه در حالتی به سر می‌بری که بر هر کس که این حالت تو را بداند، [[شایسته]] است بر تو رحم آورد... [[خداوند]] در کتابش از [[عالمان]] [[عهد]] گرفته که [[حجت‌ها]] را برای [[مردم]] آشکارا بیان کنند و آنها را [[کتمان]] نکنند<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آن (کتاب آسمانی) را برای مردم، روشن بگویید و پنهانش مدارید اما آن را پس پشت افکندند و با آن بهای ناچیزی ستاندند و بد است آنچه می‌ستاندند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.</ref>.
 
بدان کم‌ترین چیزی که کتمان کرده‌ای و سبک‌ترین باری که برداشته‌ای این است که [[وحشت]] [[ستمگران]] را به [[انس]] تبدیل کرده‌ای و با نزدیک شدن به آنان و [[اجابت]] دعوتشان، هرگاه خواستند، راه [[ظلم]] و [[ستمگری]] را برایشان هموار کرده‌ای، چقدر می‌ترسم که فردا قرین گناهت گردی و هم‌نشین خائنان شوی و از آنچه را که به خاطر کمک بر ظلم [[ظالمان]] گرفته‌ای و اموالی که به ناحق از عطایای آنان کسب کرده‌ای، سؤال شوی... تو [[دوستدار]] [[دشمن خدا]] شدی. آیا چنین نبود که آنان با نزدیک کردن تو به خودشان، تو را [[قطب]] آسیاب ظلم، پلی برای عبور به سوی کارهای خلاف و پله‌ای برای رسیدن به گمراهیشان ساختند؟ تو [[مردم]] را به سوی [[گمراهی]] آنان [[دعوت]] می‌کردی و رونده [[راه]] آنان بودی، به وسیله تو، [[عالمان]] را در نظر مردم مورد [[شک]] قرار دادند و با وجهه تو به سوی خویش جذب کردند. نزدیک‌ترین وزرای آنان و قوی‌ترین یارانشان به قدری که تو [[افساد]] آنان را در چشم مردم [[اصلاح]] جلوه دادی، نتوانستند برایشان مفید باشند. تو بر فسادکاری‌های آنان سرپوش می‌نهی و پای خاص و عام را به دربارشان می‌گشایی. چه ناچیز است آنچه به تو می‌دهند در برابر آنچه از تو می‌گیرند! و چه بی‌ارزش است آنچه برای تو آباد می‌کنند در برابر آنچه ویران می‌کنند!....
 
بسیار بیمناکم که تو از آن گروهی باشی که [[خدای متعال]] درباره آنان فرموده: [[نماز]] را ضایع کردند. به دنبال [[شهوت‌ها]] رفتند و به زودی به [[کیفر]] گمراهی خود می‌رسند<ref>{{متن قرآن|فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا}} «و از پس آنان جانشینانی جایگزین شدند که نماز را تباه کردند و شهوت‌ها را پی گرفتند و زودا که با (کیفر) گمراهی روبه‌رو گردند» سوره مریم، آیه ۵۹.</ref>. [[خدا]] بار [[قرآن]] را به دوش تو نهاده و [[علم]] آن را به تو سپرده، اما تو تباهش کردی، [[شکر]] خدایی را که ما را از آن بلاهایی که تو را بدان گرفتار کرده، در [[امان]] داشت. والسلام<ref>ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ترجمه احمد جنتی، ص۳۱۳-۳۱۷.</ref>.
 
[[پیشوایان معصوم]] همچنین سعی داشتند چهره عالم‌نمایان را برای مردم افشا کنند و به ایشان هشدار می‌دادند نسبت به آرای ساختگی و غیرمستند به [[وحی]] هوشیار باشند و چنین عالم‌نمایان غیراصیل را از عالمان [[واقعی]] و مکتبی جدا سازند. روزی [[حسن بصری]] نزد [[امام باقر]] {{ع}} آمد تا سؤالاتی از آن حضرت بپرسد در حالی که وی با برخی [[انحرافات]] و بینش‌های سطحی مردم را [[گمراه]] می‌ساخت. امام باقر {{ع}} به وی فرمود: آیا تو [[فقیه]] [[اهل بصره]] هستی؟ پاسخ داد: این چنین می‌گویند. [[امام]] فرمود: شنیده‌ام تو معتقدی [[خداوند]] امور [[بندگان]] را به خود آنان [[تفویض]] کرده است! [[حسن بصری]] [[سکوت]] کرد. سپس [[امام باقر]] {{ع}} برای اینکه وی را متوجه اشتباهش سازد و نشان دهد که عامل اصلی [[کج‌فهمی]] او، [[ناتوانی]] در [[فهم]] [[معارف قرآن]] است، برایش چند [[دلیل]] از [[قرآن کریم]] آورد و سپس فرمود: ای حسن بصری! اگر به تو بگویم [[جاهل]] [[اهل بصره]]‌ای سخنی به گزاف نگفته‌ام. از [[اعتقاد]] به تفویض اجتناب کن، زیرا خداوند به دلیل [[ضعف]] و [[سستی]]، تمام کار [[خلق]] را به ایشان واننهاده و از سوی دیگر ایشان را به ناروا بر [[گناهان]] مجبور نساخته است<ref>ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ص۳۲۷. نظیر چنین گفت‌وگویی از امام باقر با قتادة بن دعامه نیز نقل شده است (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۴۹).</ref>.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۱۲-۲۲۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۴

مقدمه

یکی از راه‌کارهای اساسی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم در راستای اجرای اصلاحات و ارتقای بینش دینی و سیاسی جامعه اسلامی، پایه‌گذاری نهضت عظیم علمی، تربیتی و فرهنگی است. نهضت علمی - تربیتی ائمه اطهار (ع) در حقیقت مبارزه‌ای سیاسی و فرهنگی با حاکمان جور بود که با هدف اصلاح و ارتقای بینش علمی - سیاسی امت اسلامی و در راستای زمینه‌سازی برای تأسیس حکومت حق انجام می‌گرفت. برخی از سازوکارهای این مبارزه در فرازهای پیشین مطرح شد، در این بخش به برخی دیگر از مهم‌ترین ابعاد این مبارزه اشاره می‌کنیم.

مبارزه در قالب تبیین مسئله امامت

امامت در فرهنگ شیعه دارای مفهوم وسیعی است که رهبری سیاسی، فکری و تهذیب روحی افراد را در برمی گیرد. پیشوایان معصوم در مقاطع مختلف با تبیین مسئله امامت، مبارزه‌ای آشکار و اساسی با حکام جور در پیش می‌گرفتند و از این طریق با صراحت، حکام زمان را نفی و خویشتن را به عنوان صاحب واقعی این مقام، به مردم معرفی می‌کردند. در روایتی از امام صادق (ع) آن حضرت افزون بر اثبات آشکار امامت خویش، از پیشوایان معصوم و اجداد پاک خود نام می‌برد و سلسله امامت اهل‌بیت (ع) را به طور متصل از پیامبر اسلام (ص) توصیف می‌کند. ایشان این عمل را در مراسم حج و در برابر نمایندگان همه مناطق مسلمان‌نشین چندبار تکرار می‌کند. راوی می‌گوید: دیدم امام صادق (ع) را که در میان انبوه جمعیت ایستاده و با صدایی بلند سه بار پیام خود را باز گفت، سپس روی به سمت دیگر کرد و همین سخن را تکرار کرد. این پیام که دوازده بار تکرار شد، چنین بود: ای مردم! امامت و پیشوایی امت پس از رسول خدا (ص) به عهده علی بن ابی‌طالب بود و بعد از آن حسن بن علی... (به ترتیب نام دوازده امام را برد)[۱]

در گفت‌و‌گوهای گوناگون و مناظرات علمی پیشوایان معصوم با حاکمان اموی و عباسی یا نمایندگان ایشان که در فرازهای پیشین به آن اشاره شد، آشکار می‌شود که هدف ایشان اثبات حق حکومت برای خویش و نامشروع معرفی کردن نااهلان حاکم در احراز قدرت سیاسی بوده است.

مبارزه در قالب ادبیات و زبان شعر

شاعران مکتبی و انقلابی که با زبان شعر برضد حاکمان ظالم و دستگاه طاغوت مبارزه می‌کردند، همواره مورد تکریم و احترام پیشوایان معصوم قرار داشتند، زیرا با توجه به تأثیر ادبیات و زبان شعر بر قلوب و احساسات انسان، شاعران و سخنوران همچون رسانه مؤثری بودند که قلب‌های مسلمانان را برضد ظالمان و طاغوتیان به حرکت در می‌آوردند. مروری بر اشعار شعرایی چون سید حمیری، جعفر بن عمان و کمیت اسدی که در عصر امام صادق (ع) می‌زیستند و از محبان اهل‌بیت (ع) بودند، نشان می‌دهد که ایشان با مطرح ساختن مسئله امامت در اشعار خود و پاسخ به شاعران درباری، در آرزوی تحقق حکومت حق و کسب قدرت سیاسی توسط پیشوایان معصوم و راندن رقبای نامشروع از صحنه سیاست بودند و به همین دلیل این‌گونه شاعران همواره مورد توجه و عنایت خاندان اهل بیت (ع) قرار می‌گرفتند[۲].

مبارزه در قالب بیان احکام و تفسیر قرآن

نکته دارای اهمیت در زندگانی علمی پیشوایان معصوم به‌ویژه حوزه وسیع علمی و فقهی صادقین (ع)، جنبه سیاسی و معترضانه‌ای است که در پایه‌گذاری نهضت عظیم علمی، تربیتی و فرهنگی آن بزرگواران مشاهده می‌شود، زیرا از دیدگاه مکتب تشیع، خلیفه به عنوان جانشین پیامبر (ص) بوده و کسی است که افزون بر تصدی شئون سیاسی و حکومتی، امور دینی، اخلاقی و تربیتی مردم را نیز به عهده دارد. پایه‌گذاری حوزه وسیع علمی و رسیدگی به امور و مشکلات دینی و اخلاقی مسلمانان از سوی پیشوایان معصوم در حقیقت ناآگاهی خلفا از دانش دین و ناتوانی آنان در پاسخگویی به نیازهای فکری و فرهنگی مردم را ثابت می‌کند و این امر، دلیل عدم شایستگی آنان برای حکومت و در دست گرفتن قدرت سیاسی است.

بر این اساس دانشگاه فقه اهل‌بیت (ع) با رسیدگی به امور دینی مسلمانان و آشکارساختن خطوط تحریف دین، ناتوانی دستگاه حاکم در اداره امور مسلمانان را نیز اثبات می‌کرد. امام باقر و امام صادق (ع) با گستراندن بساط علمی و بیان معارف اسلامی به ویژه تفسیر قرآن کریم، به شیوه‌ای بر خلاف عالمان درباری، در عمل به معارضه با دستگاه حاکم برخاسته بودند و بدین وسیله وجهه مذهبی دستگاه حکومت را تضعیف می‌کردند و شاید بتوان تهدیدها و سخت‌گیری‌های منصور عباسی در برابر فعالیت‌های علمی امام صادق (ع) و تأکید فراوان وی بر گردآوردن فقهای معروف حجاز و عراق در مرکز حکومت را ناشی از همین احساس نیاز و خلأ وی به شمار آورد[۳].

سازمان‌دهی احادیث و دستور به کتابت آن

پس از رحلت رسول خدا (ص) نگارش حدیث به دستور خلفا ممنوع شد[۴]. در اذهان عمومی این‌گونه جا انداختند که نگارش حدیث به معنای کنار نهادن قرآن و کلام الهی است و این درحالی بود که اهل‌بیت (ع) از ابتدا اصحاب خود را به نگارش حدیث و حفظ آن تشویق می‌کردند[۵]. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: من هر چه از دهان پیامبر اکرم (ص) خارج می‌شد می‌نوشتم قریشیان مرا از این کار نهی کردند و گفتند: تو هر چه از زبان رسول خدا (ص) می‌شنوی می‌نویسی! رسول خدا (ص) بشری بیش نیست و در حال خشنودی و خشم سخن می‌گوید: من با شنیدن این کلام از نوشتن خودداری کردم. روزی این برخورد را برای پیامبر بازگو کردم، آن حضرت با دست به دهان مبارک اشاره کرد و فرمود: بنویس! سوگند به خدا از این دهان جز حق چیزی خارج نمی‌شود[۶].

بعد از رحلت رسول خدا (ص) نیز ائمه اطهار (ع) پیروان خود را به این امر تشویق می‌کردند. ابوزهره ضمن نقل اینکه امام صادق (ع) طرفدار کتابت حدیث بود، ادعا می‌کند که این امر در زمان آن حضرت به امری شایع تبدیل شده بود. چنان که مالک بن انس جامع حدیثی بنام “الموطأ” را در آن روزگار تألیف کرد[۷]. در منابع شیعی آمده است که پیامبر اکرم (ص) مجموعه احکام اسلام را بر حضرت علی (ع) فرمود و ایشان نیز آن را در کتابی به نام “جامعه” مرقوم داشته است. این مجموعه گرانقدر بعد از امام علی (ع) نزد یکایک ائمه (ع) بوده و آن بزرگواران نیز آن را به برخی خواص عرضه می‌داشتند[۸].

روایات متعددی که در رابطه با تشویق اصحاب بر کتابت حدیث از پیشوایان معصوم نقل شده، نشانگر آن است که تمایل به تدوین حدیث در آن دوره‌ها ضعیف بوده و به همین دلیل خاندان اهل‌بیت (ع) بر این امر سفارش می‌فرمودند. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: هر آنچه را که می‌دانی بنویس و آن را در میان برادرانت منتشر کن و موقعی که می‌میری، کتاب‌هایت را برای فرزندانت به ارث بگذار[۹].

در عصر امام باقر و امام صادق (ع) که از فشارها برای ممنوعیت نقل و کتابت حدیث کاسته شد، تدوین و سازمان‌دهی احادیث رونق بیشتری یافت و شاگردان آن دو بزرگوار به جمع‌آوری احادیث بسیاری مشغول شدند. به طوری که جابر بن جعفی می‌گوید: امام باقر (ع) نود هزار حدیث به من آموخت. و محمد بن مسلم نیز می‌گوید: سی هزار حدیث از امام باقر (ع) و شانزده هزار حدیث از امام صادق (ع) پرسیدم و دریافت کردم[۱۰].

و به این ترتیب می‌توان عصر امام باقر و امام صادق (ع) را عصر تدوین حدیث در قرن دوم نام‌گذاری کرد و به همین دلیل، کتب اهل‌سنت و شیعه مملو از احادیث ایشان است. این امر مهم‌ترین گام در جهت تشکیل دانشگاه عظیم جعفری (ع) شمرده می‌شود.

تربیت شاگردان

از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی - فرهنگی پیشوایان معصوم، تربیت افراد مستعد و تجهیز آنان به علوم دینی و دانش روز بود. این اقدام اگرچه از زمان رسول خدا (ص) آغاز شد، اما به دلیل فراهم شدن فضای مناسب در زمان امام باقر و امام صادق (ع) به اوج رسید و در دوره‌های بعد نیز ادامه یافت. امام صادق (ع) شاگردانی از اطراف و اکناف مناطق اسلامی بالغ بر چهار هزار نفر به دور خود جمع کرد[۱۱]. شیخ طوسی در رجال خود تعداد آنها را سه‌هزار و صد و نود وهفت مرد و دوازده زن نام برده است که در مکتب امام صادق (ع) بهره علمی می‌بردند[۱۲]. حسن بن علی بن زیاد وشاء که خود از اساتید حدیث و از شاگردان امام رضا (ع) بود می‌گوید: من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق (ع) نقل حدیث می‌کردند[۱۳].

در کلاس درس امام صادق (ع) شاگردان مختلفی از طوایف و مذاهب مختلف حضور داشتند و درس‌هایی مانند فقه، حدیث، اصول علم کلام، تفسیر، علوم طبیعی و... می‌آموختند. پس از شهادت امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) شاگردان برجسته پدر را گرد خود جمع کرد و به پاسداری از دانشگاه جعفری و دستاوردهای آن پرداخت. به طور مثال هشام بن حکم یکی از شاگردان برجسته امام صادق (ع) بود که پس از شهادت آن حضرت به امام کاظم (ع) پیوست و از محضر ایشان بهره فراوان برد. وی با مناظرات و استدلال‌های قاطع خود در دفاع از حریم ولایت بسیار کوشید. امام رضا (ع) نیز شاگردان برجسته‌ای چون زکریا بن آدم، یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب و بسیاری از بزرگان دیگر را تربیت کرد. بعد از ایشان، یکی از تلاش‌های امام جواد (ع) حفظ حوزه علمیه تشیع بود. ایشان نیز شاگردان پدر و اجداد خود را گرد هم جمع کرد. برخی مجموع یاران و شاگردان آن حضرت را دویست و پنجاه وهفت نفر بیان کرده‌اند[۱۴]. در عصر امام هادی (ع) نیز برخلاف فشارها و حصرها، شاگردان فراوانی از محضر ایشان کسب فیض کردند که برخی شمار آنان را بالغ بر صد و هشتاد و پنج تن برشمرده‌اند[۱۵]. افراد برجسته‌ای چون عبد العظیم حسنی، فضل بن شاذان، ابن سکیت اهوازی و عثمان بن سعید (نایب خاص امام زمان) از آن جمله‌اند[۱۶]. یکی از کارهای مهم امام حسن عسکری (ع) نیز مانند پدر و اجداد پاکش تربیت شاگردان و حفظ فقه تشیع و اندیشه ناب اسلامی بود. ایشان در شرایط بسیار سخت سیاسی و مدت کوتاه عمر (بیست‌وهشت سال) تا حد امکان بار گردآوری شاگردان پدر و اجداد مکرم خود و تربیت شاگردان جدید را برعهده گرفت. همچنین طرح بحث‌ها و مناظرات کتبی و شفاهی و تشکیل مجمع علمی وسیع و عمیق از دیگر فعالیت‌های ایشان بود. شیخ طوسی شاگردان امام حسن عسکری (ع) را بالغ بر صد نفر برشمرده است[۱۷].

تربیت موالی

از تلاش‌های پیشوایان معصوم که هم جنبه دینی داشت و هم بُعد سیاسی، توجه به قشری بود که در شدیدترین فشارهای اجتماعی و تبعیضات ناروا قرار داشتند و از محروم‌ترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار می‌آمدند. مکتب اسلام به بردگان و کنیزان که از سوی اعراب جاهلی به انجام سخت‌ترین اعمال مجبور شده و از طرف اربابان خود مورد اهانت‌های شدید قرار می‌گرفتند، عزت داد و آنان را از جایگاه انسانی برخوردار ساخت. یکی از اموری که در قرن اول و دوم هجری به ویژه از سوی پیشوایان معصوم مورد توجه قرار گرفت، مسئله تربیت موالی بود. این افراد به دلیل برخورداری از استعداد مناسب و نیز با توجه به احساس ضعف و محرومیتی که در برابر عرب‌ها داشتند و در صدد جبران آن برآمده بودند، تحت تربیت پیشوایان و بزرگان اسلام توانستند در مدت زمان کوتاهی جزء فقها و محدثان مراکز اسلامی شوند. این موضوع به ویژه پس از شهادت امام حسین (ع) در واقعه کربلا در دستورکار پیشوای چهارم، امام علی بن الحسین (ع) قرار گرفت. امام سجاد (ع) می‌کوشید تا با تربیت قشر موالی، راه را برای آینده مسلمانان هموار سازد.

تاریخ‌نگاران در این رابطه می‌نویسند: امام سجاد (ع) در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را می‌خرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن بود. برخی گفته‌اند: ایشان قریب به صدهزار نفر را آزاد ساخت.

امام سجاد (ع) به هر بهانه و مناسبتی عده‌ای از آنان را آزاد می‌ساخت. به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاده شده از زن و مرد به چشم می‌خورد که پیش از آن همه از موالی امام بودند[۱۸]. گفته‌اند: هیچ برده‌ای را بیش از یک‌سال نگه نمی‌داشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها قرار می‌داد[۱۹].

در این مدت آنها از نزدیک با امام سجاد (ع) و شخصیت عظیم علمی، اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا می‌شدند و به طور طبیعی در قلوب آنان علاقه و دلبستگی نسبت به پیشوایان معصوم و جریانات شیعی به وجود می‌آمد و البته محدوده این تأثیر تنها در بلاد عرب‌نشین نبود، بلکه تأثیراتی را که پذیرفته بودند، به مناطق دیگر نیز انتقال می‌دادند؛ همچنان که اعراب شیعه همچون اشعری‌ها که به قم انتقال یافته و یا بنی عبدالقیس که به مدائن رفته بودند، این نوع تأثیرات را بر جای می‌نهادند و به این ترتیب بلاد غیر عرب تحت تأثیر این اعراب یا موالی شیعی، به سمت تشیع متمایل می‌شدند.

احترام و تجلیل از علما و فقهای صالح و پرهیزگار

یکی از اقدامات سیاسی فرهنگی پیشوایان معصوم (ع) احترام و تجلیل از علما و فقهای اصیل و مذمت عالم‌نمایان درباری و فاسد بود. این سیره به ویژه در دوره‌های پایانی عصر حضور معصوم و نزدیک شدن به عصر غیبت آشکارتر شد تا مردم را با عالمان و فقهای اصیل و واجد شرایط به عنوان نایبان عام امام معصوم آشنا سازند. امام هادی (ع) افزون بر احترام و تجلیل از فقها و علما و همچنین سفارش پیروان و شیعیان خویش به انجام این عمل می‌فرمود: اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندان در صحنه نباشند، آن دانشمندانی که مردم را به سوی قائم فرامی‌خوانند و راهنمایی می‌کنند، از حریم دین دفاع کرده و بندگان ضعیف خدا را از القائات شیطان و هواداران شیطان نجات می‌دهند و همچنین اگر آنها نباشند تا بندگان ناتوان خدا را از ترفندها و دام‌های ناصبی‌ها برهانند، به طور قطع مسلمانان در پرتگاه ارتداد و بی‌دینی قرار خواهند گرفت. ولی همین دانشمندان، زمام قلوب شیعیانی را که از نظر عقیده و اندیشه ضعیف هستند به دست گرفته و آنها را از غرق شدن در غرقاب گمراهی نجات می‌بخشند، چنان که کشتیبان، کشتی‌نشینان را نگهبانی و حفظ می‌کند. این دانشمندان در پیشگاه خدا برترین انسان‌ها هستند[۲۰].

احترام و تجلیل پیشوایان معصوم از علما و فقهای صالح، بخشی از نهضت گسترده علمی، تربیتی و فرهنگی ایشان در جهت اصلاحات علمی – فرهنگی جامعه اسلامی و ارتقای بینش دینی و سیاسی شیعیان بود، زیرا لازمه پیشبرد چنین هدف مقدسی، تبیین جایگاه علم و عالمان دینی در جامعه و مراجعه مسلمانان به ایشان به ویژه در عصر غیبت است و بر همین اساس ائمه اطهار (ع) با تأکید بر این جایگاه، میان ایشان با عالم‌نمایان درباری تمایز قائل می‌شدند و از گروهی عالم‌نما که برای کسب منافع شخصی و مادی تکالیف دینی خود را فراموش می‌کردند، تبرّی می‌جستند. در عصر ائمه اطهار (ع)، حاکمان غاصب و ستمگر اموی و عباسی برای آنکه بتوانند مشروعیتی برای خود در میان مسلمانان دست و پا کنند، در صدد جذب محدثان و عالمان دینی به دربار برآمدند. محمد بن مسلم زهری (۵۸-۱۲۴ ﻫ.ق) یکی از عالم‌نمایان درباری بود که حاکمان ستمگر بنی‌امیه از وجود و موقعیت دینی او بهره بردند. او خود را به طور کامل در اختیار دربار اموی قرار داد و به نفع آنان کتاب نوشت و حدیث جعل کرد[۲۱]. او کسی است که در عصر امام سجاد (ع) می‌زیست و در برابر آن حضرت بیشترین خدمات را در راستای اهداف شوم حاکمان غاصب و ظالم بنی‌امیه انجام داد. از این‌رو امام سجاد (ع) نسبت به وی همچون سایر محدثان، قاریان، مفسران و قضات درباری مبارزه‌ای شدید را آغاز کرد. در مورد زهری، آن حضرت ابتدا با برخوردهای آرام و نصیحت‌گرانه کوشید وی را متوجه اشتباهاتش ساخته و از ادامه اعمال ناشایست باز دارد[۲۲]. روزی امام سجاد (ع) در برخورد با زهری دست به دعا برداشت و فرمود: ای نفس! تا کی به دنیا دل می‌بندی و تلاشت را آبادانی آن قرار می‌دهی؟ آیا از گذشتگانت عبرت نمی‌گیری؟[۲۳].

نقاط ضعف زهری، جاه‌طلبی، دنیا خواهی و توجه به امیال نفسانی بود و حکومت نیز با توجه به همین نقاط ضعف، او را به خدمت گرفته بود. از این جهت آن حضرت ابتدا از باب نصیحت و خیرخواهی به او تذکراتی داد و چون فایده نداشت، بنا به اقوالی در نامه تندی او را به شدت توبیخ کرده و راه و روشش را نکوهش فرمود. بخشی از نامه مفصل امام به وی چنین است: خدا ما و تو را از فتنه‌ها نگه دارد و بر تو نسبت به آتش جهنم ترحم کند، چه اینکه در حالتی به سر می‌بری که بر هر کس که این حالت تو را بداند، شایسته است بر تو رحم آورد... خداوند در کتابش از عالمان عهد گرفته که حجت‌ها را برای مردم آشکارا بیان کنند و آنها را کتمان نکنند[۲۴].

بدان کم‌ترین چیزی که کتمان کرده‌ای و سبک‌ترین باری که برداشته‌ای این است که وحشت ستمگران را به انس تبدیل کرده‌ای و با نزدیک شدن به آنان و اجابت دعوتشان، هرگاه خواستند، راه ظلم و ستمگری را برایشان هموار کرده‌ای، چقدر می‌ترسم که فردا قرین گناهت گردی و هم‌نشین خائنان شوی و از آنچه را که به خاطر کمک بر ظلم ظالمان گرفته‌ای و اموالی که به ناحق از عطایای آنان کسب کرده‌ای، سؤال شوی... تو دوستدار دشمن خدا شدی. آیا چنین نبود که آنان با نزدیک کردن تو به خودشان، تو را قطب آسیاب ظلم، پلی برای عبور به سوی کارهای خلاف و پله‌ای برای رسیدن به گمراهیشان ساختند؟ تو مردم را به سوی گمراهی آنان دعوت می‌کردی و رونده راه آنان بودی، به وسیله تو، عالمان را در نظر مردم مورد شک قرار دادند و با وجهه تو به سوی خویش جذب کردند. نزدیک‌ترین وزرای آنان و قوی‌ترین یارانشان به قدری که تو افساد آنان را در چشم مردم اصلاح جلوه دادی، نتوانستند برایشان مفید باشند. تو بر فسادکاری‌های آنان سرپوش می‌نهی و پای خاص و عام را به دربارشان می‌گشایی. چه ناچیز است آنچه به تو می‌دهند در برابر آنچه از تو می‌گیرند! و چه بی‌ارزش است آنچه برای تو آباد می‌کنند در برابر آنچه ویران می‌کنند!....

بسیار بیمناکم که تو از آن گروهی باشی که خدای متعال درباره آنان فرموده: نماز را ضایع کردند. به دنبال شهوت‌ها رفتند و به زودی به کیفر گمراهی خود می‌رسند[۲۵]. خدا بار قرآن را به دوش تو نهاده و علم آن را به تو سپرده، اما تو تباهش کردی، شکر خدایی را که ما را از آن بلاهایی که تو را بدان گرفتار کرده، در امان داشت. والسلام[۲۶].

پیشوایان معصوم همچنین سعی داشتند چهره عالم‌نمایان را برای مردم افشا کنند و به ایشان هشدار می‌دادند نسبت به آرای ساختگی و غیرمستند به وحی هوشیار باشند و چنین عالم‌نمایان غیراصیل را از عالمان واقعی و مکتبی جدا سازند. روزی حسن بصری نزد امام باقر (ع) آمد تا سؤالاتی از آن حضرت بپرسد در حالی که وی با برخی انحرافات و بینش‌های سطحی مردم را گمراه می‌ساخت. امام باقر (ع) به وی فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟ پاسخ داد: این چنین می‌گویند. امام فرمود: شنیده‌ام تو معتقدی خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض کرده است! حسن بصری سکوت کرد. سپس امام باقر (ع) برای اینکه وی را متوجه اشتباهش سازد و نشان دهد که عامل اصلی کج‌فهمی او، ناتوانی در فهم معارف قرآن است، برایش چند دلیل از قرآن کریم آورد و سپس فرمود: ای حسن بصری! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصره‌ای سخنی به گزاف نگفته‌ام. از اعتقاد به تفویض اجتناب کن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستی، تمام کار خلق را به ایشان واننهاده و از سوی دیگر ایشان را به ناروا بر گناهان مجبور نساخته است[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۵۸ به بعد؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۶ به بعد.
  2. ر.ک: سیدعلی خامنه‌ای، پیشوای صادق، ص۶۸-۸۶.
  3. محرومیت مردم از ملاقات با امام صادق (ع) به خوبی مؤید همین برداشت است چنانکه در منابع مختلف به آن اشاره شده است. برخی از روایات نشان می‌دهد شدت فشارها و محدودیت‌ها به حدی بود که برخی شیعیان به دلیل ترس از جاسوسان عباسی بی‌اعتنا به یکدیگر از کنار هم می‌گذشتند، مورخان در این باره می‌نویسند: منصور عباسی در مدینه جاسوسانی داشت، آنها کسانی را که با شیعیان جعفر رفت‌وآمد داشتند، گردن می‌زدند. کیفر کم‌ترین اتهام می‌توانست هزار شلاق باشد؛ چنانکه یکی از اطرافیان امام صادق (ع) زیر شلاق جان سپرد (ر.ک: ابوالمؤید بن احمد الحنفی اخطب خوارزمی، المناقب، ج۴، ص۲۳۸؛ حسین نوری طبرسی، مستدرک‌المسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۲۹۷ به بعد؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۹، ص۳۲؛ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، ص۱۱۹ و...).
  4. بعد از رحلت پیامبر (ص) بر اثر یک‌سری تصورات باطل، کتابت و نقل حدیث ممنوع شد. ذهبی از دانشمندان اهل‌سنت می‌نویسد: پس از آنکه ابوبکر به حکومت رسید، مسلمانان و صحابه را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر حدیث نقل می‌کنید و البته در این مورد با یکدیگر اختلاف‌هایی دارید و اختلاف‌هایی نیز پیدا خواهید کرد. به طور مسلم بعد از شما، مردم به اختلافات بزرگ‌تری خواهند افتاد. بنابراین از رسول خدا (ص) هیچ‌چیز نقل نکنید. هر کس از شما سؤالی کند، بگویید: در میان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال بشمارید و حرامش را حرام بدانید! (شمس‌الدین ذهبی، تذکرة‌الحفاظ، ج۱، ص۲-۳، چاپ هند). قرظه بن کعب که از طبقه صحابه است می‌گوید: در عصر خلافت عمر آنگاه که او ما را برای فرمانروایی عراق می‌فرستاد، به ما چنین گفت:... شما به شهری می‌روید که طنین صدای قرآن مردمش همچون طنین صدای زنبوران عسل در کندو به گوش می‌رسد. مبادا از این کار با نقل احادیث پیامبر خدا (ص) بازشان دارید. برای اینها حدیث نگویید. من در ثواب این کار با شما شریکم!... قرظه می‌گوید: بعد از این سخن خلیفه، دیگر من یک حدیث هم نقل نکردم و از این روی وی وقتی به عراق رسید در پاسخ مردمی که پیامبر اسلام را ندیده بودند و تازه مسلمانانی که تشنه شنیدن رسول خدا (ص) بودند می‌گفت: عمر ما را نهی کرده، نمی‌توانیم حدیث نقل کنیم. (ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ج۱، ص۱۲، حدیث ۲۸؛ شمس‌الدین ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷) و باز برخی مورخان می‌نویسند: مدتی پیش از اینکه عمر از دنیا برود، به نقاط مختلف جهان اسلام افرادی را فرستاد و چند تن از اصحاب پیامبر را به مدینه احضار کرد. افرادی از قبیل ابوذر و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن حذیفه و ابودرداء و عقبة بن عامر و... پس از جمع کردن اینها گفت: این احادیث چیست که در دنیا انتشار داده‌اید؟ گفتند ما را از نقل احادیث نهی می‌کنی؟ گفت: نه! ولی همین جا نزد من در مدینه بمانید... ما داناتریم و بهتر می‌دانیم که کدام‌یک از احادیث را که نقل می‌کنید بپذیریم و کدام‌یک را رد کنیم. اما مردم نمی‌دانند چه را بپذیرند و چه را نپذیرند. این گروه از صحابه پیامبر از مدینه تا زمان مرگ او بیرون نرفتند و در واقع تحت نظر بودند. (علاءالدین بن حسام هندی، کنزالعمال، ج۵، ص۲۳۹، ح۴۸۶۵ و ابن‌حنبل، ابو عبدالله احمد بن محمد الشیبانی، مسند، ج۴، ص۶۱). در میان افراد پیشگفته کسانی مانند ابوذر هستند که پیامبر در موردش فرمود: آسمان بر راستگوتر از او سایه نینداخته است. ابوعیسی بن سورة ترمذی، سنن، ج۵، ص۶۶۹ و (ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن، ج۱، ص۵۵) و حتی خود خلیفه هم اینان را به دروغگویی متهم نمی‌کند، پس دلیل نگرانی او از بیان حدیث پیامبر (ص) توسط این افراد چیست؟! تنها می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که ممکن بود ایشان احادیثی از رسول خدا (ص) نقل کنند که با سیاست آن روز دستگاه خلافت همراه نبود. در زمان پیامبر (ص) مردمی که با آن حضرت ارتباط برقرار می‌کردند و احادیثی می‌شنیدند، آن احادیث را یادداشت می‌کرده، نزد خود نگه می‌داشتند. بسیاری از افراد رساله‌های کوچک یا بزرگی حاوی احادیث رسول خدا (ص) در اختیار داشتند. روزی خلیفه دوم در بالای منبر مردم را سوگند داد که همه این نوشته‌ها را به او تحویل دهند. مردم نیز ناگزیر چنین کردند و سرانجام خلیفه فرمان داد همه آن نوشته‌ها را به آتش بکشند. (ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۵، ص۱۴۰). همین وضعیت در زمان عثمان نیز تداوم یافت. او بر منبر اعلام کرد احادیثی که در زمان ابوبکر و عمر نشر نیافته، نبایستی روایت شود (ابن‌حنبل، ابوعبدالله احمد بن محمد الشیبانی، مسند، ج۴، ص۶۴). یعنی فقط همان روایاتی که عمر در مسائل عملی و عبادی اجازه نقل آن را داده بود، می‌توانست در دوران معاویه نیز نقل شد. (ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۷). در دوران معاویه نیز وضع به همین منوال بود او گفت: ای مردم! از نقل احادیث رسول خدا (ص) بپرهیزید، مگر حدیثی که در دوران عمر (احادیث عبادی و عملی) گفته شده است (ر.ک: خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، تحقیق دکتر محمد سعید خطیب اوغلی، ص۹۱). با تمام این احوال عده‌ای بودند که در برابر این ممنوعیت ایستادند و با آن به مقابله برخاستند به طور مثال ابوذر از جمله مردمانی بود که هرگز از نقل حدیث رسول خدا (ص) باز نایستاد. او به قدری در این باره پایداری کرد که دستگاه خلافت او را تبعید کرد. این ممنوعیت تا حدود یکصد سال ادامه یافت. در سال صدم هجری به فرمان عمر بن عبدالعزیز، دستور کتابت حدیث صادر شد. وی افزون بر ممنوعیت لعن بر امیرالمؤمنین (ع) و بازگرداندن فدک، در دوران خلافتش، فرمان‌نامه‌ای به مردم مدینه نوشت که آن‌چه از حدیث پیامبر (ص) می‌دانید، بنویسید که من می‌ترسم علم و دانش نابود شود (ر.ک: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۴۸؛ یاقوت حموی، معجم‌البلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، ج۳، ص۱۸۴؛ جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۴۳؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، باب کتابه العلم، ج۱، ص۲۱۸).
  5. ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص۱۶۸؛ مقاله تاریخ تدوین حدیث، مجله نور علم، دوره دوم، ش۹، ۱۱ و ۱۲.
  6. ابومحمد عبدالله بن بهرام الدارسی، سنن الدارمی، ج۱، ص۱۲۵. فراموش نکنیم در لحظات آخر عمر شریف رسول خدا (ص) آن حضرت قلم و دواتی طلب کرد تا سفارش‌های لازم یادداشت شود، اما اجازه این کار را به او ندادند. این واقعه را منابع مختلف شیعه و سنی نقل کرده‌اند. روزی عمر خود این واقعه را برای ابن‌عباس نقل کرد: ما نزد پیامبر حضور داشتیم. میان ما و زنان پرده‌ای آویخته شده بود. رسول خدا (ص) فرمودند:... یک کاغذ و یک دوات بیاورید تا برای شما نامه‌ای بنویسم که با وجود آن، هرگز گمراه نشوید. زنان از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را بر آورید. من (عمر) گفتم: ساکت باشید. شما مانند زنانی هستید که اطراف یوسف را گرفته بودند و به او چشم طمع داشتند... پیامبر (ص) فرمود: ایشان از شما بهترند. ابوعبدالله محمد ابن سعد، الطبقات‌الکبری، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۳، در روایت دیگر که در ابو الحسین مسلم بن حجاج القشیری، صحیح مسلم و صحیح بخاری آورده شده، این جمله را از زبان عمر نقل می‌کنند که وی صفت نامربوط سخن گفتن و هزیان‌گویی را (العیاذ بالله) به رسول خدا (ص) نسبت می‌دهد (ر.ک: صحیح مسلم، باب ترک الوصیة، ج۳، ص۱۲۵۹؛ ابوالحسین مسلم بن حجاج القشیری، صحیح بخاری، باب قول المریض، کتاب المرضی، ج۷، ص۱۵۶؛ احمد بن محمد بن علی الفیومی المقری، المصباح المنیر، ماده هجر، ج۲، ص۳۴۷).
  7. محمد ابوزهره، الامام الصادق (ع)، ص۹۵.
  8. ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات، ص۱۴۳، حدیث ۵؛ ص۱۴۴، حدیث ۹؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۹؛ فروع کافی، ج۷، ص۹۵-۹۸؛ ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس الاسدی الکوفی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، معروف به رجال نجاشی، ص۲۵۵.
  9. رضی‌الدین ابوالقاسم علی بن موسی ابن‌طاووس، کشف‌المحجة به نقل از محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۰، کتاب العلم.
  10. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۴۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۲۸.
  11. محمد بن نعمان بغدادی، الارشاد، ص۲۷۱.
  12. محمد بن اسحاق ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۵۰.
  13. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۶۵۶.
  14. محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم (ع)، ص۷۹.
  15. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۴۰۹.
  16. ر.ک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۴۸، ج۱۳، ص۴۵۵؛ عباس قمی، منتهی‌الآمال، ج۲، ص۶۹۳ و ۸۸۹.
  17. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص۴۲۷ به بعد.
  18. ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۵۹.
  19. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۶۰. این اقدام پس از امام سجاد (ع) از سوی فرزند بزرگوار ایشان امام باقر (ع) و دیگر پیشوایان معصوم ادامه یافت، چنانکه امام باقر (ع) نیز بردگان را می‌خرید، تحت تعلیم و آموزش قرار می‌داد و سپس به بهانه‌های مختلف و به طور محترمانه آزاد می‌کرد (ر.ک: ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)؛ ج۷، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۸۶ و ۳۰۲).
  20. ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۰.
  21. ر.ک: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۶؛ عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه؛ ج۴، ص۶۳.
  22. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۹۷.
  23. ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، ج۹، ص۱۲۸.
  24. ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آن (کتاب آسمانی) را برای مردم، روشن بگویید و پنهانش مدارید اما آن را پس پشت افکندند و با آن بهای ناچیزی ستاندند و بد است آنچه می‌ستاندند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.
  25. ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا «و از پس آنان جانشینانی جایگزین شدند که نماز را تباه کردند و شهوت‌ها را پی گرفتند و زودا که با (کیفر) گمراهی روبه‌رو گردند» سوره مریم، آیه ۵۹.
  26. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ترجمه احمد جنتی، ص۳۱۳-۳۱۷.
  27. ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ص۳۲۷. نظیر چنین گفت‌وگویی از امام باقر با قتادة بن دعامه نیز نقل شده است (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۴۹).
  28. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۱۲-۲۲۵.