آیا رابطه‌ای میان علم امام و عصمت او وجود دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۸۷: خط ۲۸۷:


لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را می‌توان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در [[نظریه]]"[[علم]] و [[اراده]]" مطلب به صورت منطقی و با [[مقامات]] دقیق‌تری [[تبیین]] گردیده است»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۴۹-۶۰.</ref>.
لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را می‌توان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در [[نظریه]]"[[علم]] و [[اراده]]" مطلب به صورت منطقی و با [[مقامات]] دقیق‌تری [[تبیین]] گردیده است»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۴۹-۶۰.</ref>.
}}
}}
}}



نسخهٔ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۶

آیا رابطه‌ای میان علم امام و عصمت او وجود دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل بالاترعصمت امام - علم
مدخل اصلیعصمت امام در قرآن - علم امام
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا رابطه‌ای میان علم امام و عصمت او وجود دارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. محمد تقی فیاض‌بخش ؛ فرید محسنی
آقای فیاض‌بخش در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌‌اند:

«موضوع علم خاصّ امام که در روایات بیان گردیده را می‌توان به صورت قیاسی اقترانی و از ترکیب آیه تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱] به عنوان (صغرای قیاس) و آیات سوره واقعه ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۲] به عنوان (کبرای قیاس) استنتاج کرد؛ به این بیان:

  1. خداوند در یک قاعده کلی در فهم حقیقت قرآن و کتاب مکنون می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۳].
  2. در آیه تطهیر، خداوند مطهران حقیقی را که طهارت آنان به تأیید و امضاء الهی است، معرفی می‌نماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴].

نتیجه قیاس آنکه: تنها مطهرین (خمسه طیبه) آگاه به ظاهر و باطن قرآن و کتاب مکنون الهی هستند.

از سوی دیگر، با افزودن مقدمات زیر به برهان فوق، نتایج بیشتری حاصل می‌گردد:

  1. قرآن، خاتم کتب آسمانی و حاوی معارفی است که در کتب عهد عتیق و جدید (تورات و انجیل) نیز بوده است؛ لذا خداوند از آن به "کتاب قیم" نام برده است: ﴿رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً * فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ[۵].
  2. قرآن حاوی همه معارف شریعت اسلام و فطرت انسانی است؛ همچنین لوح محفوظ وام‌الکتاب است: ﴿حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ[۶].
  3. همه علوم اولین و آخرین و اسرار عالم در قرآن جمع است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۷].

از مقدمات فوق، می‌توان این نتایج را درباره خمسه طیبه یا همان امامان معصوم(ع) استنتاج نمود:

  1. این ذوات مطهر، معصوم به عصمت الهی هستند.
  2. آنان آگاه به حقیقت قرآن هستند؛ در نتیجه، مانند رسول اکرم (ص) مفسر و مبین قرآن و شریعت اسلام می‌باشند.
  3. اهل بیت (ع) راسخ در علم و عالم به اسرار الهی و مستقر در مقام عین‌الیقین در عالم ملکوت و حقّ‌الیقین در معارف توحیدی هستند.
  4. از آنجا که آنان به حقیقت قرآن وکتاب مکنون راه دارند، در نتیجه، آگاه به اسرار عالم و باطن انسان‌ها و کتاب اعمال آنان که مرحله نازله‌ای از ام‌الکتاب است. می‌باشند[۸].[۹].
۱. محمد حسن قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی در کتاب «کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل مختلفی می‌دانند[۱۰] که از جمله آنها علم و آگاهی ویژه است.

شعور و آگاهی

از منظر برخی از اندیشوران[۱۱] خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به اینکه ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت می‌شود.

برخی مفسران گفته‌اند: مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست،؛ چراکه موجب عصمت غالبی و نه دایمی می‌شود. وی در توضیح مراد خود از علم اضافه می‌کنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است: فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضة التی تقبل الإکتساب و التعلم... لا ذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور[۱۲]. علامه در ادامه تأکید می‌کند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتی تطبیق می‌کند که در آنها از اعطای «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است[۱۳].

لکن به نظر می‌رسد آنچه خداوند بر شخص معصوم عنایت می‌کند و علامه نیز آن را می‌پذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه، شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما اینکه آن اعطای الهی چیست که موجب عصمت می‌شود، می‌تواند ملکه وحی و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.

به عنوان تأیید مدعا می‌‌توان به نمونه‌هایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیت‌ها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام (ص) موجب تصدیق آن نشده است.

نکته آخر اینکه در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم می‌آید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست[۱۴].

تقریر دیگر:

برخی از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصی را نه شایسته معصومان دانسته‌اند و نه آن را کافی در عصمت؛ چراکه صرف علم همان طوری که گفته شد موجب مصونیت نمی‌شود، اما از آنجا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوی و عدم ارتکاب گناهان از سوی آنان صرفا به دلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد؛ لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست؛ چراکه به عبادت عبید یا تجار برمی‌گردد[۱۵].

اندیشوران فوق برای جبران این دو کاستی، به فربه‌تر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمی که موجب عصمت می‌شود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهی معصومان از مقام الوهی و عظمت صفات کمالی است به گونه‌ای که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد می‌کند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است[۱۶].

در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره می‌شود که در این تقریر هر چند کاستی عدم شایستگی تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستی دوم یعنی عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند؛ لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنی وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه می‌شود، اما به‌صورت منطقی مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمی‌گردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقی است، چنان که در عشق‌های دنیوی نیز چنین است. پس برای اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهی توجه شود[۱۷].

علم و اراده

برخی دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر می‌کنند و متذکر میشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهی در عصمت مؤثر نیست؛ چراکه ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایی را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند: "این افراد معصومان هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق واقع نمی‌شوند"[۱۸].

در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه«اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهی تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکی است. اشکالاتی که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح می‌شود[۱۹][۲۰].
3. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«حالت عصمت بر اثر علمی ویژه به دست می‌آید. جمال الدین مقداد در این زمینه می‌نویسد: و تتوقف هذه الملكة على العلم[۲۱]؛ «این ملکه نفسانی، به آگاهی از پیامد گناهان و آثار شایسته عبادت‌ها وابسته است». علامه طباطبایی در تبیین چسانی این علم می‌نویسد: از ظاهر آیه شریفه ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ...[۲۲] چنین برداشت می‌شود که خاستگاه عصمت نوعی از علم است که انسان را از ارتکاب گناه و خطا باز می‌دارد.... و این علم از انواع علوم متعارف و عادی نیست. پس هیچ‌گونه تخلفی در آن صورت نمی‌پذیرد و مغلوب قوای شعوریه قرار نمی‌گیرد، بلکه بر آن قوا چیره است و آنها را تحت تسلط خود دارد[۲۳].

همچنین در تفسیر برهان رب در سوره یوسف چنین نگاشته است: «این برهان خود نوعی علم بوده است؛ زیرا حضرت یوسف (ع) به درگاه پروردگار عرضه می‌دارد اگر مکر آنان را از من باز نمی‌داشتی، من از جاهلان می‌بودم. البته این علم از انواع علوم متعارف نبوده است؛ زیرا آن گونه از علوم چه بسا با گمراهی همراه می‌شوند. آیه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۴] «دلیل این سخن است»[۲۵]. امام خمینی نیز چنین نگاشته است: «عصمت حالتی است نفسانیه و نوری است باطنیه.... آنچه از خطیئات و معاصی از بنی الانسان صادر می‌شود، از نقصان یقین و ایمان است»[۲۶].

نکته اساسی این است که علم را به تنهایی نمی‌توان عامل بازدارنده دانست. پاره‌ای از آیات قرآن نیز گویای این حقیقت‌اند، مانند: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۷] و آیه... ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...[۲۸]. در آیاتی نیز از علم در همین راستا ستایش شده است، مانند:... ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ[۲۹] و آیه ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ...[۳۰]. نتیجه آنکه تأثیر اساسی علم انکارپذیر نیست، اما هرگز نباید علم (مطلق) را عامل اصلی عصمت دانست»[۳۱].
4. ابراهیم صفرزاده؛
حجت الاسلام و المسلمین صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌‌اند:

یکی از نظریه‌های متکلمان در وصف عصمت موهوبی این است که عصمت، نوعی از علم موهوب الهی است که معصوم را از خطا و اشتباه در علم، و وقوع در معصیت باز می‌دارد.

از این رو برخی از مفسران در تفسیر آیه ﴿وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[۳۲] می‌فرماید: این آیه برای ضرر نرساندن مردم به پیامبر اکرم در علم و عمل آمده است و ظاهر آیه این است که عصمت از علم محقق می‌شود و این علم از سنخ سایر علوم اکتسابی نیست. از آیه برمی‌آید که این علم دو نوع است؛ یکی آن وحی که بر پیامبر اکرم (ص) توسط جبرئیل نازل می‌شود و دیگری الهام به قلب که در روایات آمده است، پس عصمت از عدالت جدا می‌شود[۳۳].

نقد و بررسی اقوال:

در کلام علامه اشکال وجود دارد:

  1. ظاهر کلام علامه این است که عصمت، علم موهوب الهی است و این علم را انبیا و امامان داشتند و دیگران از این علم و عصمت بی‌نصیبند، پس عصمت آنها جبری می‌شود، چون هر کسی دارای چنین علمی باشد معصوم خواهد بود و این مورد، فخری برای انبیا و امامان به شمار نمی‌آید.
  2. کلام علامه را در باب عصمت علمی که مختص انبیا و امامان است می‌توان از طریق قرآن و روایات ثابت کرد، ولی در باب عصمت عملی مخالف قرآن و روایات است، چون عصمت عملی اختصاصی به قشر یا گروه خاص ندارد.»[۳۴].
5. علی ربانی گلپایگانی؛
آقایان حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی و واعظ حسینی در «منشأ عصمت» در این‌باره گفته‌‌اند:

بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند [۳۵] به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد. ناگفته نماند چنانکه در قول نخست بیان شد، اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است [۳۶]. ولی، تا آنجا که نگارنده مطلع است، در سده‌‏های پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ ولی اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصل‏تر وارد شده‌اند [۳۷].

به نظر می‌‏رسد علامه طباطبایی در ترسیم و تبیین زوایای مختلف این دیدگاه، موفق‌تر بوده‏‌اند، از این رو بخش حاضر را با محوریت کلمات ایشان پی‌گیری می‏کنیم:

یکم) بر اساس سنت و نظام سبب و مسببی، در نفس نبیّ یا ولیّ نسبت به رفتار معصومانه، سبب/ عامل قریبی وجود دارد که موجب تحقق صفت «عصمت» می‌شود و چنین نیست که همه چیز بدون دخالت معصوم، مستقیما توسط خداوند انجام گیرد؛[۲]؛ چراکه این فرض، تبعات فاسدی دارد؛ مانند: خروج معصوم از فاعلیّت علمی و ارادی. در حالی که شخص معصوم، یکی از افراد بشر است که افعال اختیاری وی، برخاسته از علم و اراده است [۳۸].

دوم) عاملی که منشأ ملکه عصمت می‏‌گردد، از سنخ «علم» است.؛ چراکه به طور کلی، چه در معصوم و چه در غیر معصوم، فعلی اختیاری شمرده می‌شود که: علم و آگاهی در تحقق آن فعل دخیل باشد (سهمی از علیّت را داشته باشد). علامه علاوه بر تبیین عقلی و فلسفی این مطلب [۳۹]، تلاش کرده تا دیدگاه یاد شده را از آیات و روایات نیز به دست آورد [۴۰]. برخی از ادله نقلی که بدان استناد کرده‌اند، عبارتست از:

الف. ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا، [۴۱].

به نظر علامه طباطبایی و برخی دیگر از مفسران (برای نمونه: مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ۴: ۱۲۳</ref>، آیه فوق، به طور اجمال به مسئله مصونیت پیامبر(ص) از خطا، اشتباه و گناه اشاره مى‌‏کند و مى‏‌گوید: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را گمراه مى‌‏ساختند ولى با وجود این امدادها، قادر به این کار نخواهند بود و هیچگونه زیانى در این راه به تو نمى‏رسانند. ایشان معتقد است آن الطاف پنهان و فضل عظیم که ایمنی بخش پیامبر(ص) است، نوعی «علم» است:

از ظاهر کلام ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ... وَعَلَّمَكَ... بر مى‏‌آید که در مقام تعلیل فراز: ﴿وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ، و یا مجموع عبارت: ﴿وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ است؛ در هر حال این تعلیل چنین می‌نماید که: علت اینکه مردم نمى‏توانند رسول خدا(ص) را گمراه کنند و یا ضررى به ایشان برسانند، همین انزال کتاب و تعلیمحکمت است که ملاک در عصمت آن حضرت است. از ظاهر این آیه بر مى‏‌آید، آن چیزى که عصمت به وسیله آن تحقق مى‏‌یابد و شخص معصوم به وسیله آن معصوم مى‏‌شود، نوعى از علم است. علمى است که نمى‏‌گذارد صاحبش مرتکب معصیت و خطا گردد. به عبارتى دیگر علمى است که مانع از ضلالت مى‏‌شود. هم چنان که سایر اخلاق پسندیده از قبیل شجاعت و عفت و سخاوت نیز هر کدامش صورتى است علمى که در نفس صاحبش راسخ شده و باعث مى‌‏شود آثار آن بروز کند. و مانع مى‏‌شود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد، مثلا آثار جبن و تهور و خمود و شره و بخل و تبذیر از او بروز کند (طباطبائی، همان، ۵: ۷۸</ref>.

ب) ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ؛ «آن زن قصد او کرد؛ و او نیز، اگر برهان پروردگار را نمى‏دید، قصد وى مى‏نمود. اینچنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ چراکه او از بندگان مخلص ما بود»، سوره یوسف، آیه ۲۴ </ref>.

علامه طباطبایی با استناد به «رؤیتبرهان» در این آیه شریفه و نیز آیه ۳۳ از همین سوره ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ تلاش کرده‌‏اند تا منشأیت «علم، رؤیت» را نسبت به عصمت، تبیین کنند:

پس رؤیت،برهان ربّ همان عاملی است که خداوند به سبب آن سوء و فحشاء را از یوسف(ع) منصرف نمود... و آن «برهان ربّ» که یوسف(ع) از جانب پروردگار خود دید، هر چند کلام الله مجید حقیقت آن را کاملا روشن نکرده ولی به هر حال یکى از اسباب یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، و کلام یوسف(ع) آنجا که با خداى خود مناجات مى‏کند، دلالت بر این معنا دارد، آنجا که مى‏‌گوید: ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ این جملات دلیل بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل علوم متعارف یعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده است؛ زیرا اینگونه علوم گاهى با ضلالت و معصیت جمع مى‏شود. پس آن برهانى که یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مى‏‌دهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مى‌‏شود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمى‏‌کند [۴۲]

ناگفته نماند برخی از مفسران شیعی و سنی، در این بیان با علامه هم سو بوده و رؤیت برهان را حمل بر نوعی «علم/ کشف» کرده‌‏اند [۴۳] در مقابل برخی معتقدند آن «برهان ربّ»، عاملی خارج از نفس حضرت یوسف(ع) بوده که وی را از گناه یا قصد گناه منصرف نموده است [۴۴] اینکه آن عامل خارجی چه بود و نحوه منصرف نمودن آن چگونه بود، مورد اختلاف مفسران است که اغلب دیدگاه ها با عصمت پیامبر و یا مختار بودن وی، ناسازگار است.

ج) تسدیدروح:در برخی روایات، عامل مصونیت و حفظ از خطا و گناه، روح القدس نامیده شده است [۴۵] علامه طباطبایی بر این باور است که آن «روح مسدّد» عاملی خارج نفس نبیّ نبوده بلکه همان «علم و بینش» است که به وی عطا شده است:

این موهبت الهی که ما آن را به نام نیروى عصمت مى‏نامیم، نوعى از علم و شعور است که با سایر انواع علوم از این جهت مغایرت دارد که مغلوب سایر قواى شعورى نمی‌گردد، بلکه همیشه بر سایر قوا غالب و قاهر است و همه را به خدمت خود در مى‏آورد. و به همین جهت است که صاحبش را از کل ضلالت‏ها و خطاها حفظ مى‌‏کند. در روایات نیز آمده که رسول خدا(ص) و امام(ع) روحى داشته‏‌اند به نام روح القدس که آنان را تسدید مى‌‏کرده و از معصیت و خطا حفظ مى‌‏نموده و این همان روحى است که در آیه شریفه بدان اشاره نموده است: ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا [۴۶] البته این وقتى است که ما ظاهر و تنزیل آیه را در نظر بگیریم و ظاهرش همین است که خداى تعالى کلمه روح را به عنوان معلم و هادى بر پیامبرش القا نموده است [۴۷].

ایشان در موضعی دیگر می‌فرماید:

در روایات از آن (علم ویژه) به این صورت تعبیر شده است که: پیامبر(ص) و امام(ع) روحی به نام «روح القدس» دارند که آنان را از گناه و معصیت باز می‌‏دارد (همان).

سوم) علم و بینشی که نبیّ یا ولیّ بدان مجهز است، هبه‏‌ای است و نه اکتسابی [۴۸] به عبارتی، عصمت، نتیجه علمی است که خداوند به ایشان افاضه نموده است. البته هبه این فضل عظیم، براساس علم،حکمت و عدالت است[۳]؛ همان‏گونه که می‌‏فرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ [۴۹].

علامه طباطبایی درباره تفضلی بودن علمی که منشأ عصمت است ذیل آیه۱۱۳ سوره نساء ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ می‏‌گویند:

«مراد از: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ این است که نوعی علم از جانب خود به تو عطا کرد که اسباب عادی معرفت نمی‌توانست آن را برای تو به ارمغان بیاورد. از آنچه گذشت معلوم می‌شود که این موهبت الهی- که آن را نیروی عصمت می‌نامیم- نوعی از علم و شعور است [۵۰].

چهارم) علم ویژه‌‏ای که منشأ عصمت است، طبیعت انسانی شخص معصوم و فاعلیت اختیاری وی را از بین نمی‌برد؛ چراکه علم و آگاهی از مبادی «فعل اختیاری» است و نه منافی با آن. علامه با تمسک به برخی آیات قرآنی، به تبیین این مسأله می‌پردازد:

علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، طبیعت انسانى را- که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است-تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمى‌‏کند. علم، چگونه مى‏‌تواند چنین کند، با اینکه علم، خود یکى از مبادى اختیار است، و مجرد قوى بودن علم باعث نمى‏‌شود مگر قوى شدن اراده را. مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنى است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمى‌‏کند، بلکه وادارش مى‏‌کند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمى خوددارى کند. آرى، وقتى عاملى انسان را مجبور به عمل و یا ترک عملى مى‏‌کند که انسان را از یکى از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده و امکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکى از آن دو بسازد.شاهد این مدعا آیه‏ الگو:متن قرآ« [۵۱] است که دلالت مى‏‌کند بر اینکه شرک براى انبیاء با اینکه خداوند برگزیده و هدایتشان کرده، ممکن است؛ گرچه اجتباء و هدایت الهى مانع از آن است. و این معنا را آیه‏ ﴿ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ [۵۲]. و نیز آیاتى دیگر مى‏‌رساند. پس شخص معصوم با اراده و اختیار خودش از معصیت منصرف مى‏‌شود، و اگر منصرف شدن معصوم را به عصمت ایشان نسبت دهیم، مانند انصراف غیرمعصوم است که به توفیق خدایى نسبت مى‏‌دهیم. ما با وجدان خود این معنا را درک مى‏‎‌کنیم که در اعمال خیر و شر، هیچ سببى که با نفس ما منازعه نماید و بر ما غالب شود وجود ندارد و تنها نفس ما است که اعمالى را از روى شعور و اراده‌‏اى ناشى از شعور که هر دو (شعور و اراده) قائم به نفس است، انجام مى‏‌دهد. پس هر منشأ و عاملی را که دلیل نقلى و عقلى وراى نفس‏ ما اثبات مى‏‌کند- از قبیل فرشته و شیطان- سبب‌هایى است طولى، نه عرضى [۵۳].

پنجم: آن علم تفضلی و هبه‌‏ای که منشأ عصمت است از قبیل علوم متعارف و ذهنیِ صرف نیست [۵۴] این علم، نوعی کشف و شهود است؛ علمی است قهّار که به هیچ وجه، مقهور و منسیّ قرار نمی‌گیرد [۵۵].

امام خمینی (ره) در تبیین این بُعد از منشأ عصمت می‌‏نویسند:

عصمت... حالتی است نفسانیه و نوری است باطنیه که از نور کامل یقین و اطمینان تامّ حاصل می‌شود. آنچه از خطیئات و معاصی که از بنی الانسان صادر می‌شود، از نقصان یقین و ایمان است. یقین کامل انبیاء و اطمینان تامّ آنها که از مشاهده حضوریه حاصل شده، آنها را معصوم از خطا نموده [۵۶].

علامه طباطبایی این علم/ بینش را اولاً: نوعی «رؤیت و شهود» و ثانیاً: غیر مغلوب می‏دانند. ایشان ذیل آیه۲۴ سوره یوسف ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء می‌‏نویسند:

بی تردید آن برهانى که یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مى‏دهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مى‌‏شود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمى‏‌کند [۵۷].

در موضعی دیگر آن علم را چنین توصیف می‌‏کند:

نیرویى که آن را عصمت می‌نامیم، یک سبب علمى متعارف نیست؛ بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمى‌‏شود. و اگر از این قبیل سبب‏‌هاى شعورى معمولى بود به‌طور یقین تخلف در آن راه مى‏‌یافت و احیانا بى اثر مى‏‌شد. پس معلوم مى‏‌شود این علم از غیر سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلّم عاید مى‏‌شود. خداى تعالى در بیانی ویژه به رسول اکرم(ص) مى‏‌فرماید: ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ [۵۸] این بیان، خطابی خاص است که واقعیت آن را آن طور که باید نمى‏‌فهمیم؛ زیرا ما انسان‌هاى معمولى آن ذوقى که حقیقت این علم را درک بکند، نداریم [۵۹].

ششم) درباره اینکه متعلَق این «علم ویژه و یا کشف و شهود» چیست؟ اندیشمندان عبارات مختلفی دارند. برخی از ایشان، معلوم یا مشهود شخص معصوم را مفاسد معاصی و ارزشمندی طاعات [۶۰]. عواقب و نتایج اعمال یا حقیقت باطنی افعال می‌‏دانند [۶۱]. گروهی دیگر، خدای تعالی و اسماء جمال و جلال او را موردِ علم معصوم شمرده‌‏اند [۶۲].

علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان»، عبارات مختلفی دارند. ایشان در برخی مواضع صرفا به سببیت «علم ویژه» پرداخته و توضیحی درباره مورد علم نداده‌‏اند [۶۳] و در برخی از مواضع، متعلق علم را خدای متعالی و اسماء حسنای او دانسته‏‌اند، با این توضیح که: برخی از انسان ها در سایه عنایات الهی از معرفت تام و کاملی نسبت به خدای تعالی برخوردارند که لازمه این معرفت شهودی و تامّ، محبتی خاص است که تمام وجود انسان را فرا می‏‌گیرد و در نهایت این علم و آن حبّ، منجرّ به ملکه عصمت می‌شود. علامه در مقام معرفی طایفه ای از انسان ها که عبادتشان «حبّی» است، می‌‏نویسند:

دسته سوم طبقه علماى باللَّه هستند؛... اینان خدا را نه از ترس عبادت مى‏‌کنند و نه از روى طمع به ثواب؛ بلکه او را عبادت مى‌‏کنند براى اینکه سزاوار عبادت است. ایشان چون خدا را با اسماء حسنى و صفات برتری که سزاوار اوست، شناخته‏‌اند و در نتیجه فهمیده‌‏اند که خداوند، پروردگار و مالک سود و اراده و رضاى ایشان و مالک هر چیز دیگرى غیر ایشان است. و خود را هم فقط بنده او دیدند؛..؛ لذا اولاً به عبادت خدا مى‏‌پردازند و ثانیاً از آنچه که مى‏‌کنند و آنچه که نمى‌‏کنند جز روى خدا و توجه به او چیز دیگر در نظر نداشته‏‌اند... این دسته از آنجایى که تمامى رغبت‏ها و امیال مختلف خود را متوجه یک سو کرده‏اند، و آن هم رضاى خدا است، و تنها غایت و نتیجه‌‏اى که در نظر گرفته‏‌اند، خداست؛ لذا محبت به خدا در دلهایشان مستقر شده است. بنابراین، چنین کسى در کارها، آن کارى را دوست مى‏‌دارد که خدا دوست بدارد و آن کارى را دشمن مى‌‏دارد که خدا دشمن بدارد. به خاطر رضاى خدا، راضى و به خاطر خشم خدا، خشمگین مى‌‏شود و این محبت نورى مى‏‌شود که راه عمل را براى او روشن مى‏‌سازد، هم چنان که فرموده: ﴿أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ [۶۴] و روحی‏ مى‌‏شود که او را به خیرات وامى‏‌دارد، هم چنان که فرموده: الگو:متن قرآ« [۶۵] و همین است سرِّ اینکه از چنین کسى جز جمیل و خیر سرنمى‌‏زند و هیچ مکروه و شرى را مرتکب نمى‏‌گردد [۶۶].

و گاهی اذعان به عبودیت را همان علمی دانسته که منشأ عصمت می‏گردد:

فصدور الأفعال عن النبی(ص) بوصف الطاعة دائما لیس إلا لأن العلم الذی یصدر عنه فعله بالمشیة صورة علمیة صالحة غیر متغیرة، و هو الإذعان بوجوب العبودیة دائما [۶۷].

ایشان در موضعی دیگر در تبیین موقعیت خواص از اولیاء الهی و اینکه بین ایشان و حق تعالی حجابی نیست و ملکوت اشیاء و حقایق بر ایشان منکشف است، می‏‌گویند:

این طایفه، همان مقربانى هستند که به قرب خداى تعالى رسیده و رستگار شده‌‏اند؛ چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان حائل گردد باقى نمانده است، نه در محسوسات و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس و یا مورد تلبیس شیطان باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از حق تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود. به همین جهت خداوند علم الیقین را بر ایشان افاضه مى‏‌کند و کشف مى‏‌کند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادىِ کور مستور است، هم چنان که در آیه الگو:متن قرآ« [۶۸] و آیه ﴿کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ [۶۹]، به این معنا اشاره فرموده است [۷۰].

جمع‌بندی دیدگاه دوم

منشأ قریب و مباشری عصمت، خارج از وجود و نفس معصوم نیست.

عامل/ منشأ عصمت، علم و شعور است.

این «علم/ بینش» هبه‌ای و تفضلی است.

علم مذکور، نه تنها ناسازگار با اختیار نبوده بلکه از مبادی فعل اختیاری می‌باشد.

علم یا شعور ذکر شده، از علوم متعارف نیست، بلکه علمی است راسخ، تامّ، قهار و شهودی.

متعلق شناخت، خدای تعالی و اسمای حسنای او، و ملکوت و حقایق اشیاء و افعال است.

ارزیابی

پیرامون این دیدگاه نکاتی چند، شایسته بیان است:

  1. به نظر می‏رسد این دیدگاه با متون دینی سازگارتر است؛ برخی از آیات و روایات می‌‏تواند در این زمینه، دلیل یا مویّد خوبی باشد [۷۱]. از سوی دیگر، این قول با مباحث علم النفس فلسفی نیز، تطابق دارد [۷۲].
  2. همانطور که برخی از محققان متذکر شده‌اند، این دیدگاه ظاهراً، در صدد تبیین منشأ عصمت عملی (عصمت از گناه و خلاف) است که در این صورت شخص معصوم با توجه به علم تامّ و راسخی که دارد، از روی اراده و اختیار، از معاصی احتراز می‏‌کند؛ اما نسبت به عاملِ عصمت علمی (عصمت از خطا، اشتباه و نسیان) نارسا می‏باشد [۷۳]. بخاطر اینکه «علم یا درک خاص» در فرضی می‌تواند رادع باشد که انسان از صورت عمل و قبح آن، آگاه باشد؛ در حالی که در فرض خطا یا نسیان، چهره واقعی شیء یا فعل و زشتی آن، مورد توجه فاعل نبوده و حقیقت آن به صورتی دیگر تصور شده است. از این رو باید برای تبیین منشأ «عصمت از خطا و سهو»، بیان دیگری ارائه شود [۷۴].

همین نکته باعث شده که برخی از پژوهشگران، عصمت از خطا و سهو را جبری بدانند [۷۵] با این توضیح که: «اشتباه یا خطا ملازم عدم آگاهی است و معنا ندارد که انسان به اراده خود و به انتخاب خود، اشتباه نکند؛ چون اراده، همیشه با آگاهی توأم است» [۷۶].

در زمینه این نکته یا نقد، باید گفت: گرچه کلمات و توجیه‌های علامه و دیگران در بسیاری از موارد، ظاهر در «عصمت از معصیت» است ولی در برخی مواضع معتقدان به این دیدگاه (منشأ بودن علم)، مدعی علم و درکی هستند که فراگیر بوده و مطلق عصمت را نتیجه می‌دهد. یعنی شخص معصوم در پرتو لطف الهی از چنان علم و درکی (مکشوف بودن حقایق اشیاء) برخوردار می‌باشد که خطا و سهو در مورد چنین شخصی، سالبه به انتفاء موضوع است. آیة الله سبحانی در این خصوص می‌‏نویسد: واقعیت عصمت در این مورد، علم گسترده و استوار فرد معصوم به جهان و اشیاء است؛ که هرگز غفلت و اشتباه در او رخ نمی‌دهد و چهره واقعی عمل از او پنهان نمی‌گردد [۷۷].

پیشتر گذشت که علامه طباطبایی چنین علم و درکی را بر «روح مویِّد و مسدِّد» تطبیق می‏‌کند؛ همان روحی که در پرتو آن، به تعبیر امام باقر(ع)، نبیّ و وصی به هر آنچه در میان زمین و عرش رخ می‌دهد، آگاه می‏‌شود [۷۸] بیان علامه درباره معرفت و حبّ خواص از اولیاء چنین است: این طایفه، همان مقربینى هستند که به قرب خداى تعالى رستگار شده‌‏اند، چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان حائل گردد باقى نمانده، نه در محسوسات و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس و یا مورد تلبیس شیطان باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از حق تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود، و به همین جهت خداوند علم الیقین را بر ایشان افاضه مى‏‌کند، و کشف مى‌‏کند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادى کور، مستور است؛ هم چنان که در این آیه آمده است: ‏﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَّرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ [۷۹].

علامه طباطبایی در برخی مواضع، از آن علم، تعبیر کرده‌‏اند به «صورة علمیة صالحة غیر متغیرة» [۸۰] که ظاهر در علم حصولی است ولی، در برخی موارد دیگر، منشأ عصمت را نوعی علم حضوری و شهودی دانسته‏‌اند [۸۱] این دو بیان با هم منافاتی ندارند، و می‌توان گفت هر یک، مرتبه ای از یک واقعیت‌اند؛ بدین گونه که آنچه اصیل و در رتبه نخست است، علم شهودی و حضوری می‌باشد، که در مرحله بعد، صور ذهنیثابت، از همان اصل، نشأت می‏‌گیرد.

دیدگاه سوم: علم و اراده

برخی از اندیشوران معاصر، عصمت را معلولِ «علم و اراده» معصومان دانسته‏‌اند [۸۲] بیان ایشان چنین است: هر قدر انسان، حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش ها و کجروی ها، بیشتر در امان خواهد بود [۸۳].

در موضعی دیگر می‌‏گویند: این افراد (معصومان) هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را می‌بینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق واقع نمی‌شوند [۸۴].

برخی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح و ردّ آراء مختلف در باب «منشأ عصمت»، همین قول را پذیرفته و به تقویت آن پرداخته‏‌اند [۸۵].

ارزیابی

یکم. ایشان «علم» را در شکل‌گیری عصمت دخیل دانسته ولی، آن را کافی نمی‌دانند؛ به این بیان که: در رابطه با اعمال ارادی انسان، علم، تنها واقعیت ها را آن طور که هست، نشان می‌دهد. ولی تحقق یک عمل ارادی و یا عدم تحقق آن، از رهگذر اراده انجام می‌گیرد. پس نمی‌توان منشأ عصمت را منحصر در علم به عواقب گناهان دانست. ممکن است گفته شود، این علمی که موجب عصمت معصومین می‌شود، از سنخ علوم متعارفه بشری نیست؛ بلکه علمی است فوق سایر علوم. به عبارت دیگر، نوعی شهود عواقب بوده و شک و ریبی در آن نیست. ولی به هر حال، آنچه مسلم است این است که، علم به تنهایی علت تامه عمل نیست و لواینکه به مرز یقین و شهود رسیده باشد. علم، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامه برای تحقق عمل نیست؛ داستان بلعم باعورا که در قرآن کریم آمده، گواه این مدعا است. خداوند می‏‌فرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ [۸۶] یا درباره اهل کتاب می‌‏فرماید: ﴿‏الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ [۸۷]. در خصوص فرعون و فرعونیان نیز می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ [۸۸]. بنابراین، علم و آگاهی، تنها می‌تواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، نه شرط کافی ([۸۹].

در نقد ادعای فوق، باید گفت که، اولاً: کسانی که «علم» را منشأ دانسته‌اند، هیچ یک، آن را علت تامه تحقق عمل اختیاری ندانسته‌اند. علامه طباطبایی صریحا در مواضع متعدد، فعل اختیاری را، زاییده علم و اراده شمرده‌‏اند [۹۰]. ثانیاً: مقصود از اینکه علم و اراده دخیل است، چیست؟ آیا علم و اراده در عرض هم، علت تحقق عمل است؟ یا در طول هم؟ آیا اراده مترتب بر علم راسخ است یا مستقل از آن؟ اگر منظور از اراده، عاملی است در طول علم، این قول منافات و تفاوتی با دیدگاه مشهور (منشأیت علم) ندارد. ثالثاً: مواردی که از کتاب الهی، بدان استناد شده، اغلب از سنخِ علم و یقین عادی است و نه از علوم کشفی و تفضلی؛ حتی در خصوص بلعم باعورا، دلیلی ارائه نشده که، علم او در رتبه علم و شهود انبیاء بوده است. رابعاً: آنچه به طور عمده، مورد تاکید علامه طباطبایی است این است که: چنین علمی قهّار و غیر مغلوب بوده و قوّت و شدت چنین علمی، قوت اراده را به دنبال می‏‌آورد:

این نیرویى که نامش نیروى عصمت است، یک سبب علمى و معمولى نیست بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمى‏شود و اگر از این قبیل سبب‏‌هاى شعورى معمولى بود به‌طور یقین تخلف در آن راه مى‏‌یافت و احیانا بى اثر مى‌‏شد. پس معلوم مى‏‌شود این علم از غیر سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلّم عاید مى‏‌شود [۹۱].

علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، در عین حال طبیعت انسانى را- که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است-تغییر نمی‌دهد و او را مجبور و مضطر به عصمت نمى‏‌کند. و چگونه مى‌‏تواند چنین باشد؟ با اینکه علم/ آگاهی، خود یکى از مبادى اختیار است و صِرف قوى بودن علم، باعث چیزی جز شدّت اراده نمی‌گردد. مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان مایع، سمی کشنده است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمى‏کند، بلکه شخص قطعاً با اختیار خود از نوشیدن آن مایع سمى امتناع خواهد کرد [۹۲].

دوم. بر خلاف دیدگاه پیشین، در این دیدگاه ویژگی‏‌های «علم» مذکور بیان نشده است؛ که آیا این درک و علم از چه سنخی است؟ حصولی است یا شهودی؟ و دیگر اوصافی که در ضمن دیدگاه قبلی گذشت.

سوم. محور این دیدگاه، تبیین منشأ عصمت عملی است و قلمرو آن، شامل عصمت علمی (عصمت از خطا و سهو) نمی‌‏باشد [۹۳]. صاحبان این نظریه، در خصوص منشأ عصمت علمی، تبیین قابل توجهی ارائه نداده‌اند [۹۴].[۹۵].
6. خانم فاطمه محقق؛
خانم محقق در مقاله «عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن» در این‌باره گفته‌ است:

علم معصوم به عواقب گناه: برخی منشأ عصمت را علم شخص معصوم - علمی که واقع نمائی آن به قدری قوی و شدید باشد که آثار گناه را در نظر معصوم مجسم کند و آن را با دیده دل، موجود و محقَق ببیند - به عواقب شوم گناه و معصیت می‌‌دانند که در این حالت صدور گناه و معصیت از وی به صورت یک محال عادی درمی آید.[۹۶] همان طور که انسان‌های عادی هرگز خود را با ارتکاب زشتی‌های روشن، آلوده نمی‌کنند، روش انسان‌های والا و حکیم که از دانایی و حکمت سرشاری برخوردارند، نیز چنین است مگر آنکه عقل و خرد خود را از دست داده باشند. در کلام امیرمؤمنان(ع) آمده است: الگو:متن عربی. [۹۷]. به همین دلیل قبح قبیح کافی است که انسان حکیم را از دست یازیدن به آن بازدارد.

علامه طباطبایی می‌‌نویسد: «این موهبت الهی که ما آن را قوّه عصمت می‌‌نامیم، نوعی «علم و شعور» است که برخلاف سایر علوم هیچگاه مغلوب یکی از قوای دیگر نمی‌شود، بلکه همواره غالب بر آنهاست و آنها را در استخدام خود دارد. ازاین رو، پیوسته صاحبش را از گمراهی و خطا باز می‌‌دارد». [۹۸]. شخص معصومجهنم را می‌‌بیند و در اثر شهود شعله‌های دوزخ از تماس با آن جداً خودداری می‌‌کند؛ زیرا او به مقام یقین رسیده است؛ ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ.[۹۹]. آن سان که پزشک حاذق، فرایند یک بیماری واگیر و خطرناک و میکروب‌های کشنده را در بدن بیمار می‌‌بیند و هرگز از نیم خورده این بیمار نمی‌خورد و با او تماس مستقیم بر قرار نمی‌کند یا این که انسان عاقل هرگز دست خود را به دهان مار سمّی نزدیک نمی‌کند.[۱۰۰].

مرحوم فاضل مقداد می‌‌نویسد: «بعضی کلام جامع و خوبی در این باره دارند. به گفته آنها عصمت ملکه ای نفسانی است که صاحب آن را با وجود قدرت بر گناه از گناه باز می‌‌دارد و این ملکه متوقف است بر علم به زشتی‌های گناهان و خوبی‌های عبادات و طاعت ها؛ زیرا عفت هرگاه در نفس حاصل شود و علم تام به آنچه درمعصیت از شقاوت است و علم به سعادتی که در طاعت است، این علم باعث رسوخ این صفات در نفس می‌‌شود و ملکه می‌‌گردد». [۱۰۱].

بنابراین به نظر می‌‌رسد که مبدأ و منشأ عصمت، چنانچه بزرگانی مانند فاضل مقداد، علامه طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی گفته‌اند، علم شهودی به عواقب گناه و معصیت و زشتی آنهاست. [۱۰۲].

نقد و بررسی: عصمت هم در بُعد علمی مطرح می‌‌شود و هم در بعد عملی؛ گرچه عصمت عملی ناشی از عصمت علمی است اما انجام دادن یا ترک آگاهانه در اعمال نیاز به دو چیز دارد؛ علم و گرایش. علم تنها بدون گرایش علت تامه انجام دادن عمل نمی‌شود، مگر آنکه خود علم گرایش را ایجاد کند؛ ولی این کلیت ندارد. این گونه نیست که اگر علم به وجود آمد، گرایش به طور حتم به دنبال آن ایجاد گردد؛ زیرا قرآن افرادی را مثال می‌‌زند که علم داشتند اما گرایش در آنها به وجود نیامد.

خداوند درباره یهودیان می‌‌فرماید: آنها پیامبر خاتم(ص) را مانند فرزندان خود می‌‌شناختند اما به او ایمان نمی‌آوردند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ [۱۰۳].

درباره فرعون و پیروان او می‌‌فرماید: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ * وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ [۱۰۴].

درباره بلعم باعورا می‌‌فرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ. [۱۰۵].

از سیاق کلام بر می‌‌آید که معنای آوردن آیات، تلبس به پاره ای از آیات انفسی و کرامات خاصه باطنی است، به آن مقداری که راه معرفت خدا برای انسان روشن گردد و با داشتن آن آیات و آن کرامات، دیگر درباره حق شک و ریبی برایش باقی نماند و معنای «انسلاخ» بیرون شدن یا کندن هر چیزی است از پوست و جلدش، و این تعبیر کنایه استعاری از این است که آیات چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وی آن چنان ملازم آیات بود که با پوست بدن او آمیخته شده بود و به سبب خبث درونی که داشت از جلد خود بیرون آمد و بعد از انسلاخ از آیات خدا،شیطان کنترل او را در دست گرفت و راه رشد را گم کرد و متحیر شد و نتوانست خود را از ورطه هلاکت رهایی بخشد و بدین گونه از طریق منتهی به مقصد، خارج شد.[۱۰۶]. بنابراین علم به تنهایی، علت تامه فعل نیست، هر چند به مرز یقین و شهود رسیده باشد.[۱۰۷].[۱۰۸].[۱۰۹].
7. احمد حسین شریفی؛
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«در مسأله اختیاری بودن عصمت باید به دو مطلب توجه کرد: نخست اینکه چه عامل و یا عواملی موجب می‌شود معصومین در مقام عمل، به اختیار خود آلودگی‌ها را رها کنند؟ بسیاری از کسانی که درباره اختیاری بودن عصمت بحث کرده‌اند همین مقدار را کافی دانسته، بحث را بیش از این پی نگرفته‌اند. ولی حق آن است که مشکل به همین جا ختم نمی‌شود؛ بلکه علاوه بر آن، مطلب دیگری نیز باید بررسی شود. و آن این است که عاملی که موجب می‌شود معصومین در مقام عمل اختیاراً ترک گناه و یا خطا نمایند، با اختیار خود معصومین به دست آمده و یا اینکه اعطای آن عامل، موهبتی الهی بوده است که ریشه در عوامل خارج از اختیار معصومین دارد؟ برای روشن‌تر شدن مطلب، به مثال زیر توجّه کنید: اگر دو مادّه سمّی را به دو نفر بدهیم و تنها یکی از آن دو را از سمّی بودن مادّه مطّلع کنیم، طبیعی است که آن کس که علم به سمّی بودن ماده پیدا کرده، از خوردن آن پرهیز نماید. و البتّه این اجتناب، اختیاری نیز می‌باشد؛ یعنی، هیچ عاملی از خارج او را مجبور به پرهیز از مادّه سمّی نکرده است. با این همه، روشن است که نمی‌توان او را تحسین و ستایش کرد و آن دیگری را آماج تیر نکوهش قرار داد؛ زیرا اعطای این علم به یکی از آن دو نفر، موهبتی بوده که بی‌هیچ مقدمه و شایستگی اختیاری به او عطا شده است. به حتم اگر این آگاهی به هرکس دیگری داده می‌شد، او نیز اختیاراً از خوردن آن ماده سمی اجتناب می‌ورزید.

بنابراین در این مسأله، اولاً: باید روشن شود که چگونه معصومین در ترک آلودگی‌ها مقهور و مغلوب عاملی خارجی نیستند و به اختیار خود عمل می‌کنند. ثانیاً: اگر عصمت را موهبتی الهی دانستیم باید این موهبت را فراورده شایستگی‌های اختیاری معصوم بدانیم.

متکلمان عوامل مختلفی را به عنوان منشأ یا سبب عصمت معصومان برشمرده‌اند که علم به مفاسد گناهان از جمله آنها است.

علم به مفاسد گناهان:

عده‌ای از اندیشمندان، علت و منشأ عصمت را بینش و شناخت خاص معصومین شمرده‌اند. به این بیان که در نگاه معصومین مفسده گناهان چنان آشکار است که گویا آن را می‌بینند. برای نزدیک‌تر شدن مطلب به ذهن، گفته‌اند: اگر کسی "بداند"دست زدن به سیم برق موجب کشته شدنش می‌شود. بی‌شک از تماس با آن دوری گزیده، حتّی فکر دست زدن به آن را هم در سر می‌پروراند.

حال اگر فرض شود کسی عواقب اخروی کارهای زشت و صورت‌های واقعی اعمال ناپسند را بداند و ببیند، قهراً این آگاهی او موجب مصونیّتش از گناهان خواهد شد. البته روشن است که علم و آگاهی دارای مراتب و مراحل گوناگونی است که مرحله عالی آن موجب عصمت مطلقه خواهد گردید[۱۱۰].

این نظریه در واقع، ریشه در نظریات حکمای یونان باستان دارد، حکمایی همچون سقراط و افلاطون، که حکمت را ام‌الفضائل می‌دانستند و علم و آگاهی را علّت تامه عمل پنداشته، می‌گفتند: هر گونه زشتی و خطایی که از آدمیان سر می‌زند، ریشه در جهل آنها دارد[۱۱۱].

به هر روی، در نقد این نظریّه باید گفت که، در رابطه با اعمال ارادی انسان، علم، تنها واقعیت‌ها را آن طور که هست، نشان می‌دهد. ولی تحقّق یک عمل ارادی و یا عدم تحقّق آن، از رهگذر اراده انجام می‌گیرد. پس نمی‌توان منشأ عصمت را منحصر در علم به عواقب گناهان دانست. یکی از صاحب‌نظران در این باره می‌گوید: علم، مفاسد گناه و آلودگی را کشف می‌کند و انسان با وجود میل شدیدی که از نظر غرایز به انجام محرّمات دارد، گاه دارای اراده نیرومندی است که مانع از انجام گناه می‌گردد، و گاه در نتیجه ضعف اراده. تسلیم تمایلات سرکش می‌گردد و با توجه کامل به عواقب خطرناک گناه مرتکب آن می‌گردد و به سخن روشن‌تر، علم چراغ است و تمایلات سرکش، راهزن و اراده، نگهبان. به هر اندازه‌ای که این نگهبان قدرت داشته باشد. می‌تواند با استمداد از پرتو نور علم، از تجاوز تمایلات و هوس‌ها پیشگیری کند و تنها وجود چراغ و تجسّم مفاسد، برای پیشگیری از آلودگی کافی نیست[۱۱۲].

ممکن است گفته شود، این علمی که موجب عصمت معصومین می‌شود. از سنخ علوم متعارفه بشری نیست؛ بلکه علمی است فوق سایر علوم، به عبارت دیگر، شهود عواقب معاصی و طاعات است؛ شهودی که هیچ‌گونه شک و ریبی در آن نیست[۱۱۳]. ولی به هر حال، آنچه مسلّم است این است که، علم به تنهایی علّت تامه عمل نیست، ولو آنکه به مرز یقین و شهود رسیده باشد؛ زیرا آن طور که از آیات و روایات و همچنین از تجربه‌های شخصی بر می‌آید، علم، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامّه برای تحقق عمل نیست. داستان بلعم باعورا که در قرآن کریم آمده، گواه این مدعا است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۱۱۴]

خداوند بدو دانش بسیار داد، اما او به کار نیست. یا درباره اهل کتاب می‌فرماید: آنان پیامبر (ص) را می‌شناختند همان‌گونه که فرزندان خویش را: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ[۱۱۵].

یعنی به رسالت و نبوت او علم قطعی داشتند، ولی در عین حال، به مقتضای آن عمل نکردند درباره فرعون و فرعونیان نیز می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا[۱۱۶].

با آنکه یقین به الهی بودن آیات و نشانه‌ها داشتند امّا به خاطر انگیزه‌های نفسانی، آنها را انکار کرده، مطابق علم و یقین خویش عمل نکردند[۱۱۷]. بنابراین، علم و آگاهی، تنها می‌تواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، به شرط کافی.

علم و اراده:

نظریه دیگری که توسط برخی از اندیشمندان اسلامی، در این باب ارائه شده، این است که عصمت، معلول "علم و اراده" معصومین است[۱۱۸]. یکی از صاحبان این نظریه[۱۱۹]، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای فهم درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. می‌توان آن مقدمات را این‌گونه سامان داد:

  1. انسان موجودی است که فطرتاً طالب کمال و سعادت خویشتن است و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.
  2. سیر و حرکت انسان برای رسیدن به کمال نهایی خویش، اختیاری است؛ یعنی، آدمی باید با اختیار خود، راه‌ها و اسباب مناسبی که عقل و وحی برای وصول به کمال مطلق در اختیار او قرار داده‌اند، برگزیند.
  3. در سیر اختیاری، دو رکن اساسی وجود دارد که بدون آنها، هیچ کاری را نمی‌توان مختارانه شمرد. آن دو عبارتند از: علم و اراده. به اقتضای این دو عامل، انسان "آگاهانه" یک راه را از میان طرق گوناگون و متضادی که پیش روی او وجود دارد، "بر می‌گزیند" و از بین کنش‌های متضاد درونی یکی را انتخاب می‌کند.
  4. البته همه آدمیان به طور یکسان، از این علم و آگاهی برخوردار نیستند؛ یعنی، ممکن است انسانی کمال نهایی خویش را نشناسد و یک کمال خیالی و وهمی را به جای آن برگزیند. و یا اینکه شناخت قوی و نیرومندی نسبت به راه‌های وصول به کمال نهایی خویش نداشته باشد، هر چند که میل و کشش به سوی کمال، در وجود تمامی انسان‌ها نهاده شده است.
  5. اراده و قدرت تصمیم‌گیری نیز که از ارکان فعال اختیاری است. از نظر شدّت و ضعف، در انسان‌های مختلف، متفاوت می‌باشد؛ یعنی، هنگامی که امیال گوناگون آدمی، در مقام ارضا با هم تعارض کردند، همه انسان‌ها به طور یکسان دست به گزینش نمی‌زنند. بلکه در این حال ممکن است، بر اثر ضعف اراده، شخصی مغلوب امیال پست حیوانی گردد، و دیگری به نیروی اراده و قدرت تصمیم‌گیری خود دست به گزینشی خداپسندانه زند.
  6. البته باید توجه داشت که قدرت اراده و تصمیم‌گیری، قابل تقویت است؛ یعنی انسان می‌تواند به وسیله تمرین و ریاضت‌های نفسانی و عمل به دستورات دین، اراده خود را تقویت نماید.
  7. انسان‌های عادی هم ممکن است که در سراسر عمر خویش از یک عمل خاصی اجتناب ورزند و حتی فکر انجام آن را در سر نپرورانند. روشن است که ترک دائمی یک عمل توسط شخصی، هیچ‌گاه به این معنا نیست که قدرتی بر انجامش ندارد و یا اینکه مجبور به ترکش می‌باشد؛ بلکه اجتناب از آن عمل خاص، معلول دو چیز است:
    1. علم و آگاهی به زشتی و پلیدی آن عمل؛
    2. نداشتن میل به انجام آن و یا داشتن اراده‌ای قوی، که مقهور هیچ عامل بیرونی و درونی نشود، نسبت به ترک آن.

با توجه به این مقدمات، می‌توان منشأ عموت معصومین را این‌گونه تفسیر کرد: اینکه افرادی وجود دارند که هیچ گناهی انجام نمی‌دهند معنایش این نیست که قدرت انجام گناه از آنها سلب شده است و اختیاری ندارند؛ بلکه این افراد، هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را می‌بینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق واقع نمی‌شوند[۱۲۰].

لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را می‌توان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در نظریه"علم و اراده" مطلب به صورت منطقی و با مقامات دقیق‌تری تبیین گردیده است»[۱۲۱].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  2. «که این قرآنی ارجمند است * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست * فرو فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان است» سوره واقعه، آیه ۷۷-۸۰.
  3. «که این قرآنی ارجمند است * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست * فرو فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان است» سوره واقعه، آیه ۷۷-۸۰.
  4. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  5. «(یعنی) پیامبری از سوی خداوند که برگ‌هایی پاک را بخواند * (که) در آنها نگاشته‌هایی استوار است» سوره بینه، آیه ۲-۳.
  6. «حا، میم * سوگند به این کتاب روشن * به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید * و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است» سوره زخرف، آیه ۱-۴.
  7. «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  8. برای مطالعه توضیحات بیشتر در این باره، به ذیل آیه شریفه علم‌الکتاب (برهان هفدهم از این مجموعه) مراجعه شود.
  9. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص ۹۹-۱۰۵.
  10. ر.ک: تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۸؛ مناهج الیقین فی اصول الدین، ص۲۷۹.
  11. ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.
  12. المیزان، ج۵، ص۷۹ و نیز: ج۲، ص۱۳۸؛ ج۱۱، ص۱۶۲.
  13. ر.ک: المیزان، ج۵، ص۸۰.
  14. التحقیق یقتضی أن لا تکون العصمة لأجل الطمع فی السعادة و الخوف من المعصیة لأن ذلک یقتضی أن لا تکون العصمة مقتضی طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف (تلخیص المحصل، ص۳۶۹).
  15. روایت ذیل حضرت علی ناظر به آن است: إن قوما عبدوا اللّه رغبة فتلک عبادة التجار و أن قوما عبدوا اللّه رهبة فتلک عبادة العبید و أن قوما عبدوا اللّه شکرا فتلک عبادة الاحرار (نهج البلاغه، حکمت شماره ۲۲۹).
  16. جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲.
  17. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  18. مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۱۹ و نیز: جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۳، ص۲۹۷.
  19. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  20. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  21. مقداد بن عبدالله فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، تحقیق مجمع الفکر الاسلامی، ص۱۷۰.
  22. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  23. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۷۸.
  24. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  25. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹.
  26. روح الله خمینی، چهل حدیث، ص۵۵۲.
  27. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  28. «و به آنان از کار (شریعت) برهان‌هایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بی‌گمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف می‌ورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
  29. «سپس روز رستخیز آنان را خوار می‌گرداند و می‌فرماید: آن شریک‌های من که برای آنان (با پیامبران) مخالفت می‌کردید کجایند؟ و اهل دانش می‌گویند: بی‌گمان امروز خواری و عذاب برای کافران است» سوره نحل، آیه ۲۷.
  30. «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
  31. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۷.
  32. «و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  33. المیزان، ج۵، ص۷۸-۸۰؛ ج۱۱، ص۱۶۰-۱۶۴؛ الالهیات، ج۳، ص۱۵۹-۱۶۳؛ سید محسن خرازی، بدایة المعارف، ج۱، ص۲۵۹.
  34. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۴-۱۱۹.
  35. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹؛ همان، ۱۱: ۱۶۳؛ مطهری، همان، ۲: ۱۶۰؛ سبحانی، ۱۴۱۲، ۳: ۱۵۹
  36. جرجانی، همان، ۸: ۲۸۱؛ سیوری، همان: ۲۴۴
  37. برای نمونه ن.ک. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۴؛ مطهری، همان، ۲: ۱۵۹؛ سبحانی، همان، ۳: ۱۵۸
  38. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹
  39. ن.ک: طباطبائی، بی‏تا[الف]: مرحله۱۲، فصل ۱۳
  40. همو، بی‏تا، ۲: ۱۳۸
  41. «و اگر فضل خدا و رحمتش از تو دستگیرى نمى‏‌کرد، چیزى نمانده بود که طایفه‏‌اى از کفار تو را گمراه کنند هر چند که جز خودشان را گمراه نمى‏‌کنند و خردلى به تو ضرر نمى‏‌زنند، چون خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایى به تو آموخته که نه مى‏‌دانستى و نه مى‏‌توانستى بدانى و فضل خدا بر تو بزرگ بود».، سوره نساء، آیه ۱۱۳
  42. همان، ۱۱: ۱۲۹
  43. برای نمونه: ن.ک: طبرسی، ۱۳۷۲، ۵: ۳۴۴؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ۶: ۴۰۵
  44. طباطبائی، همان، ۱۱: ۳۱-۳۲
  45. کلینی، بی‏تا، ۱: ۱۷۳
  46. سوره شوری، آیه ۵۲
  47. طباطبائی، همان، ۵: ۸۰
  48. ربانی گلپایگانی، ۱۳۸۲: ۳۷۰
  49. «خداوند آگاه‌تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد». سوره انعام، آیه ۱۲۴
  50. طباطبائی، همان، ۵: ۸۰
  51. سوره انعام، آیات ۸۷-۸۸
  52. سوره مائده، آیه ۶۷
  53. همان: ۱۱: ۱۶۳-۱۶۴
  54. سبحانی، همان، ۳: ۱۶۱؛ جوادی آملی، ۱۳۹۰: ۱۹۸
  55. ن.ک. سبحانی، همان، ۳: ۱۶۰
  56. امام خمینی، چهل حدیث: ۵۵۲
  57. همان، ۱۱: ۱۲۹
  58. سوره نساء، آیه ۱۱۳
  59. همان، ۵: ۷۹-۸۰
  60. حلی، ۱۴۱۳: ۳۶۵؛ سیوری، ۱۳۹۶: ۲۴۴؛ سبزواری، بی‏تا: ۴۷۶
  61. سبحانی، همان، ۳: ۱۵۹
  62. همان: ۱۶۲
  63. همان، ۵: ۷۸
  64. سوره انعام، آیه ۱۲۲
  65. سوره مجادله، آیه ۲۲
  66. همان، ۱۱: ۱۵۸-۱۶۳
  67. همان، ۲: ۱۳۹
  68. سوره مطففین، آیات ۲۱-۱۸
  69. سوره تکاثر، آیات۶-۵
  70. همان، ۱۱: ۱۶۱
  71. ن.ک. بقره: ۱۲۰، آل‏عمران: ۶۱، رعد: ۳۷، تکاثر: ۶
  72. همان، ۲: ۱۳۸
  73. سبحانی، ۱۳۶۶، ۵: ۱۸
  74. همان
  75. ری‏شهری، همان: ۲۰۳
  76. همان
  77. سبحانی، همان، ۵: ۱۸
  78. کلینی، همان، ۱: ۲۷۲
  79. همان، ۱۱: ۱۶۱
  80. همان، ۲: ۱۲۹
  81. همان
  82. مصباح یزدی، آموزش عقاید: ۲۰۵
  83. همان
  84. همو، راهنماشناسی: ۱۱۹
  85. ن.ک. شریفی، همان: ۵۱-۵۹
  86. سوره اعراف، آیه ۱۷۵
  87. سوره بقره، آیه ۱۴۶
  88. سوره نمل، آیه ۱۴
  89. همان: ۵۳-۵۴
  90. طباطبائی، بی‏تا، ۲: ۱۳۹
  91. همان، ۵: ۷۹
  92. همان، ۱۱: ۱۶۳
  93. شریفی، همان: ۵۸-۶۷
  94. همان
  95. ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص ۵۰ ـ ۸۷.
  96. ر.ک: المیزان، ج ۲، صص ۷۸، ۸۲، ۱۳۹.
  97. علی بن محمد اللیثی الواسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۳۷۱، تحقیق: حسین الحسینی البیرجندی، قم: دار الحدیث، چ اول، ۱۳۷۶ش
  98. الگو:متن عربی. ر.ک: المیزان، ج ۵، ص۷۴-۷۳
  99. سوره التکاثر، آیات ۶- ۵
  100. وحی و نبوت در قرآن، ص۲۳۹
  101. الگو:متن عربی. اللوامع الالهیهْ فی مباحث الکلامیهًْ، ص۲۴۴
  102. آعبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم(ص))، ص۵
  103. «کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده ایم پیامبر را همچون فرزندان خود می‌‌شناسند ولی جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان می‌‌کنند». سوره بقره، آیه ۱۴۶
  104. «هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد، گفتند: «این سحری است آشکار!»؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! آنها به پیامبری موسی یقین داشتند امابه سبب ستم و تکبر او را انکار می‌‌کردند». سوره نمل، آیات ۱۴- ۱۳.
  105. «و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد»! سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  106. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص۳۳۲.
  107. ر.ک: صحیفه عصمت، ص۴۹.
  108. با توجه به آیات مطرح شده می‌‌توان به مهمترین عامل در عصمت پی برد و آن پاک بودن از صفات رذیله و هوای نفسانی است. امام باقر(ع) در ادامه بیان قضیه بلعم باعورا می‌‌فرماید: «الاصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلاً لکلّ مؤثر هواه علی هدی الله من اهل القبلة» مهم‌ترین مؤلفه ای که در آیه تطهیر به آن اشاره شده، همین حقیقت است و به همین دلیل خدای متعال در قرآن کریم اهمیت تزکیه نفس از صفات رذیله را در سوره شمس بعد از ۱۱ قسم بیان کرده است؛ زیرا پایه و اساس هر گناه و خطایی صفات رذیله است. (محقق کتاب)
  109. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص ۸۴ ال ۱۰۷.
  110. بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ الالهیات، ج٣، ص۱۵۹-۱۶۲؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۹-۲۱.
  111. برای آشنایی اجمالی با آرای حکمای یونان در مورد علم و آگاهی ر.ک: فلسفه اخلاق، ص۱۰۹.
  112. فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۹-۲۱۰.
  113. الالهیات، ج۳، ص۱۵۹- ۱۶۲.
  114. «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  115. «او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
  116. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
  117. فلسفه اخلاق، ص۱۱۵.
  118. ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.
  119. ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.
  120. راهنما‌شناسی، ص۱۱۹.
  121. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۹-۶۰.