بحث:مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۴: خط ۳۴:
# اهل [[حَرَم]]:اهالی [[مکه]] را می‌گویند، اهل مکه و [[مدینه]] را اهل حَرَمین گویند<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.</ref>.
# اهل [[حَرَم]]:اهالی [[مکه]] را می‌گویند، اهل مکه و [[مدینه]] را اهل حَرَمین گویند<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.</ref>.
# اهل حِلّ: در مقابل حُمسیان که خود را صاحبان [[بیت]] و حرم می‌دانستند، اهل حِلّ یا حِلّیان بودند، یعنی کسانی که در خارج حرم [[زندگی]] می‌کردند. آنها در ایام [[حج]] بر خلاف حمس، روغن ذوب می‌کردند و [[خوراک]] اقط (شیر خشکانده) و گوشت می‌خوردند و بر خود روغن می‌مالیدند و از پشم و موی [[لباس]] می‌بافتند و چادر برپا می‌کردند. در لباس خود [[مناسک]] به جای می‌آوردند. پس از [[فراغت]] چون داخل [[کعبه]] می‌شدند [[کفش]] و لباس را [[صدقه]] می‌دادند. آنان برای [[طواف]] اول از حمسیان لباس کرایه می‌کردند.
# اهل حِلّ: در مقابل حُمسیان که خود را صاحبان [[بیت]] و حرم می‌دانستند، اهل حِلّ یا حِلّیان بودند، یعنی کسانی که در خارج حرم [[زندگی]] می‌کردند. آنها در ایام [[حج]] بر خلاف حمس، روغن ذوب می‌کردند و [[خوراک]] اقط (شیر خشکانده) و گوشت می‌خوردند و بر خود روغن می‌مالیدند و از پشم و موی [[لباس]] می‌بافتند و چادر برپا می‌کردند. در لباس خود [[مناسک]] به جای می‌آوردند. پس از [[فراغت]] چون داخل [[کعبه]] می‌شدند [[کفش]] و لباس را [[صدقه]] می‌دادند. آنان برای [[طواف]] اول از حمسیان لباس کرایه می‌کردند.
[[اهل مکه]]: کسانی هستند که نوع حج‌شان افراد یا قِران است. در مقابل [[اهل]] [[آفاق]] که [[حج تمتع]] به جا می‌آورند<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۵۲-۱۵۴.</ref>
#[[اهل مکه]]: کسانی هستند که نوع حج‌شان افراد یا قِران است. در مقابل [[اهل]] [[آفاق]] که [[حج تمتع]] به جا می‌آورند<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۵۲-۱۵۴.</ref>
 
==حدود [[حرم]]==
[[مکه]] [[حرم امن الهی]] است که از جوانب و اطراف در نقاط خاصی محدود شده و [[مرز]] معینی دارد. ابراهیم{{ع}} بنا بر آن‌چه که [[جبرئیل]] به او [[تعلیم]] داده بود، علایمی را در حد و مرز حرم [[نصب]] کرد. از [[امام باقر]]{{ع}} درباره علت [[تحریم]] و تعیین حدود حرم نقل شده است: «وقتی [[آدم]]{{ع}} و [[حواء]]{{س}} از [[بهشت]] [[هبوط]] کرده و بر [[صفا و مروه]] نشستند، [[خداوند]] [[اعمال]] [[حج]] را به آن دو آموخت و خیمه‌ای برپا شد که ستون‌های آن از چوب درخت [[بهشتی]] به رنگ قرمز بود و [[نور]] آن به کوه‌های مکه و اطراف می‌تابید و لذا تا مسافتی که نور این ستون‌ها می‌رسید از هر سمت، آن را حرم قرار دادند<ref>فروع کافی، کلینی، ج۴، ص۱۹۶.</ref>.بعضی نیز گفته‌اند [[حضرت آدم]]{{ع}} پس از هبوط، از [[شیطان]] ترسید و به خداوند [[پناه]] برد، خداوند [[ملائکه]] را در هر گوشه‌ای از مکه به [[حراست]] و نگاهبانی آدم گماشت؛ لذا بین آدم در مکه و این ملائکه حرم معین شد و یا این که هنگام قرار دادن [[حجر الاسود]] توسط ابراهیم{{ع}} خداوند هر چهار جهت را که حَجَر به سوی آن بود حرم قرار داد<ref>شفاء الغرام، فاسی المکی، ج۱، ص۸۵.</ref>.
 
[[منابع تاریخی]] و [[مورخان]] شش طرف محدوده حرم را چنین معین کرده‌اند:
#'''سمت [[طائف]] [[وادی]] عُرَنه''': از راه [[عرفات]] و در میان «نَمِرة» در عرفات است که در مورد فاصله آن با مکه اقوال مختلفی است. و بعضی آن را یازده مایل و بعضی هجده مایل (برابر با ۲۲ یا ۳۲ کیلومتر) ذکر کرده‌اند. بنابراین بخشی از [[سرزمین عرفات]] از حد حرم خارج خواهد بود و قسمتی که با علائمی به‌ویژه در داخل [[مسجد]] نمره (محل وقوف [[پیامبر]]{{صل}}) مشخص شده داخل حرم است. کسی که از این سمت قصد ورود به مکه داشته باشد، نمی‌تواند بدون [[احرام]] و تلبیه از آن بگذرد.
#'''سمت [[عراق]] (خِلّ المقطّع)''': از این سمت نیز حد حرم با اقوال مختلفی بین شش تا ده مایل (برابر با ۱۲ تا ۲۰ کیلومتر) ذکر شده است. مکان آن ثنیه «خِلُّ المُقَطَّع» است. [[عبدالله بن زبیر]] برای ترمیم [[کعبه]] قطعه‌های سنگ را از المُقَطَّع یعنی کوهی که در این حدود است به داخل [[شهر]] حمل می‌کرد.
#'''جِعرانه''': [[جعرانه]] مکانی است که یکی دیگر از حدود [[حرم]] را مشخص می‌کند. فاصله آن تا [[مکه]] را ۹ مایل و بعضی [[دوازده]] مایل (برابر با ۱۸ الی ۲۴ کیلومتر) ذکر کرده‌اند. حد حرم در جعرانه در شعب «[[آل]] [[عبدالله بن خالد بن اسید]]» است که در این مکان مسجدی به نام جعرانه وجود دارد. [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از [[غزوه حنین]] بازمی‌گشتند در این مکان [[محرم]] شدند.
#'''[[تنعیم]]''': یکی از حدود حرم است که در سه مایلی (شش کیلومتری) مکه و در راه [[مدینه]] است. این مکان بین دو [[کوه]] «[[ناعم]] و نعیم» قرار دارد. [[پیامبر]]{{صل}} در این مکان نیز یک بار محرم شده‌اند که در مکان [[احرام]] آن حضرت مسجدی ساخته‌اند که به نام «[[مسجد]] تنعیم» یا «مسجد [[عایشه]]» معروف شده است. امروزه آن را «مسجد العمره» نیز می‌خوانند.
#'''[[حدیبیه]]''': منطقه «حدیبیه» آغاز حرم در سمت [[جده]] است که در ده مایلی (بیست کیلومتری) مکه قرار دارد. در [[سال ششم هجری]]، [[صلح]] معروف «حدیبیه» و [[بیعت]] «[[رضوان]]» در این مکان بسته شد، به همین مناسبت بعدها در آنجا مسجدی به نام «رضوان» یا «حدیبیه» ساختند.
#'''اَضاءةُ لِبن''': «إضاءة لبن» محدوده حرم در سمت [[یمن]] (جنوب شبه جزیره) است که در شش یا هفت مایلی (برابر با ۱۲ الی ۱۴ کیلومتری) مکه قرار دارد. این مکان به «اِضاءَة ابن عقش» نیز معروف -که به معنی «مَسیل» یا «درّة ابن عقش»- است<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۷۷، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۴۰۳.</ref>
 
==حَدِّه==
نام منزلی است میان جده و مکه (حدود چهار فرسنگی مکه) که نزدیک به حد حرم است و [[زائران]] [[خانه]] قبل از ورود مکه به این مکان می‌رسند و افراد [[غیر مسلمان]] [[حق]] عبور از این محل و ورود به [[مکه]] را ندارند. کسانی که از راه [[جده]] وارد [[حجاز]] می‌شوند ولی به [[جحفه]] نمی‌روند و از جده [[محرم]] می‌شوند معمولاً در حدّه تجدید [[احرام]] می‌کنند<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۷۰.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۴۰۴.</ref>
 
==حُدیبیّه==
یکی از اماکن متبرکه اطراف [[مکه مکرمه]] که به عنوان «حدود [[حرم]]» به شمار می‌آید حدّ [[حدیبیه]] است که از جانب غرب، اندکی به جانب شمال، قریه‌ای است به نام حدیبیه شمیسی که در کنار راه سابق جده، در فاصله ۴۸ کیلومتری واقع شده است و [[پیامبر]]{{صل}} حدود ۲۰ [[روز]] در این منطقه بوده‌اند<ref>قبل از حج بخوانید، ص۷۷، ادعیه و آداب حرمین شریفین، ص۴۲۹.</ref>.
[[سال ششم هجرت]]، پیامبر{{صل}} در رؤیای شیرینی دیدند که [[مسلمانان]] در [[مسجدالحرام]] مشغول انجام [[مراسم]] [[خانه خدا]] هستند. [[خواب]] خود را برای [[یاران]] خویش نقل نمودند، و این را به فال [[نیک]] گرفتند که مسلمانان به همین زودی‌ها به آرزوی دیرینه خود خواهند رسید<ref>فروغ ابدیت، ج۳، ص۱۸۳.</ref>. چیزی نگذشت که برای مسلمانان دستور آمد که آماده [[عمره]] شوند و از [[قبایل]] مجاور که هنوز به [[حال]] [[شرک]] باقی بودند [[دعوت]] کرد که با مسلمانان هم‌سفر شوند. از این رو این خبر در همه نقاط [[عربستان]] انتشار یافت که مسلمانان در ماه «[[ذی القعده]]» به سوی مکه [[حرکت]] می‌کنند و مراسم عمره را انجام می‌دهند<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۶.</ref>.
 
این [[سفر]] مزایای زیادی داشت که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
# قبایل [[مشرک]] [[عرب]] تصور می‌کردند که پیامبر با تمام [[عقاید]] و مراسم ملی و مذهبی آنان حتی [[فریضه]] [[حج]] و عمره که یادگار نیاکان آنان بوده، مخالف است.
#اگر مسلمانان در این راه با [[موفقیت]] روبرو شوند و [[فرایض]] عمره را آزادانه در [[مسجد الحرام]] در برابر دیده هزاران عرب مشرک انجام دهند، این عمل [[تبلیغ]] بزرگی برای [[آیین اسلام]] خواهد بود.
# پیامبر [[احترام]] [[ماه‌های حرام]] را در [[مدینه]] یادآور شدند و فرمودند ما برای [[زیارت]] خانه خدا می‌رویم و به [[مسلمانان]] دستور دادند از حمل هر نوع [[اسلحه]] غیر از شمشیری که مسافر در [[حال]] [[سفر]] همراه خود حمل می‌کند، خودداری کنند. همگی [[مشاهده]] کردند که [[پیامبر گرامی]]{{صل}} همانند دیگران [[جنگ]] را در این ماه‌ها [[حرام]] دانسته و خود طرفدار بقای این [[سنت]] دیرینه است.
[[پیامبر]]{{صل}} پس از بررسی جوانب این امر دستور [[حرکت]] دادند و با هزار و چهارصد یا هزار و ششصد یا هزار و هشتصد نفر در نقطه‌ای به نام [[ذوالحلیفه]] [[احرام]] بسته و هفتاد شتر برای [[قربانی]] تعیین نموده، آنها را نشانه‌گذاری کردند و با این کار [[هدف]] خود را از این سفر آشکار ساختند<ref>فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۸۴ و ۱۸۵.</ref>.
گزارشگران پیامبر{{صل}} جلوتر از او به راه افتادند تا اگر در نیمه راه به [[دشمن]] برخورد نمودند، فوراً پیامبر{{صل}} را مطلع سازند. در نزدیکی «[[عسفان]]» یک [[مرد]] [[خزاعی]] که عضو دستگاه اطلاعات پیامبر{{صل}} بود، حضور پیامبر رسید و چنین گزارش داد:
[[قریش]] از حرکت شما [[آگاه]] شده‌اند و نیروهای خود را گرد آورده و به [[لات]] و [[عزی]] [[سوگند]] یاد کرده که از ورود شما به [[حرم]] جلوگیری نمایند.
سران و شخصیت‌های مؤثر در قریش در [[ذی طوی]] (نقطه‌ای است در نزدیکی [[مکه]]) [[اجتماع]] کرده‌اند و برای جلوگیری از پیشروی مسلمانان، سردار [[شجاع]] خود «[[خالد بن ولید]]» را با ۳۰۰ [[سواره‌نظام]] تا [[کراع الغمیم]]<ref>بیابانی است در هشت میلی عسفان.</ref> فرستاده‌اند و در آنجا موضع گرفته‌اند، برنامه آنها این است که یا از ورود مسلمانان جلوگیری کنند و یا در این راه کشته شوند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۰ و ۲۷۲.</ref>.
 
و اما [[قصه]] [[حدیبیه]]؛
پیامبر{{صل}} پس از شنیدن گزارش، چنین فرموده‌اند: وای بر قریش! جنگ آنها را نابود ساخت. ای کاش کار مرا به سایر [[قبایل]] [[بت‌پرست]] واگذار می‌کردند که اگر بر من [[پیروز]] می‌شدند به هدف خود می‌رسیدند و اگر من بر آنها پیروز می‌شدم، در این صورت یا [[اسلام]] می‌آوردند و یا با قدرت‌های محفوظ خود با من [[نبرد]] می‌کردند. سپس [[راهنمایی]] خواست تا او را از طریقی عبور دهد، که با خالد روبرو نشود.
مردی از [[قبیله]] «[[اسلم]]» راهنمایی کاروان را بر عهده گرفت و آنها را از دره‌های صعب العبور گذراند و در نقطه‌ای به نام [[حدیبیه]] فرود آورد. [[ناقه پیامبر]] در این نقطه زانو زد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: این [[حیوان]] به [[فرمان خداوند]] در این نقطه خوابید تا [[تکلیف]] ما روشن شود، سپس دستور دادند همگی از مرکب‌ها فرود آیند و خیمه‌ها را برپا کنند.
سواران [[قریش]] از مسیر پیامبر [[آگاه]] شده، خود را به نزدیکی [[مسلمانان]] رساندند، اگر پیامبر{{صل}} می‌خواست به مسیر خود ادامه دهد، ناچار بود صفوف سواران قریش را بشکافد و [[خون]] آنها را بریزد و از روی کشته آنها بگذرد، در صورتی که همه می‌دانستند پیامبر، هدفی جز [[زیارت]] و انجام [[مراسم]] [[عمره]] ندارد. علاوه بر این مسلمانان جز [[سلاح]] مسافر، چیزی با خود نداشتند، پیامبر{{صل}} پس از فرود آمدن رو به [[یاران]] خود کرده، و چنین فرمودند: اگر قریش امروز از من چیزی بخواهد که باعث [[تحکیم]] روابط [[خویشاوندی]] شود آن را خواهم داد و راه [[مسالمت]] پیش خواهم گرفت<ref>{{متن حدیث|لا تدعوني قريش اليوم الى خطة يسألوني فيها صلة الرحم الا اعطيتم اياها}}.</ref>. [[سخن پیامبر]]{{صل}} به [[گوش]] [[مردم]] رسید و طبعاً [[دشمن]] نیز از آن آگاه شد؛ لذا قریش تصمیم گرفت از [[هدف]] نهایی پیامبر{{صل}} باخبر شود.
 
قریش [[نمایندگان]] خود را در چهار نوبت حضور پیامبر{{صل}} فرستاد تا هدف او را از این [[مسافرت]] به دست آورند. پیامبر{{صل}} در پاسخ به نمایندگان قریش فرمودند: من برای [[جنگ]] نیامده‌ام. آمده‌ام [[خانه خدا]] را زیارت کنم، حتی در برخورد با یکی از نمایندگان فرمود: این مرد از قبیله [[پاک]] و [[خداشناسی]] است، شتران [[قربانی]] را جلو او رها کنید تا بداند که ما برای جنگ نیامده‌ایم و نظری جز زیارت خانه خدا نداریم. اما تماس‌هایی که نمایندگان قریش با [[رهبر]] عالیقدر [[اسلام]] داشتند به نتیجه نرسید. پیامبر{{صل}} تصمیم گرفت شخصاً نماینده‌ای به سوی سران [[شرک]] بفرستد تا [[هدف]] [[پیامبر]]{{صل}} را از این [[مسافرت]] تشریح نماید.
مرد زبردستی از [[قبیله خزاعه]] به نام «[[خراش بن امیه]]» [[انتخاب]] گردید، پیامبر شتری در [[اختیار]] او قرار داد و او خود را به دسته‌های [[قریش]] رسانید و [[مأموریت]] خویش را انجام داد، ولی بر خلاف [[انتظار]] و بر خلاف [[رسوم]] [[ملل]] [[جهان]] که [[سفیر]] از هر نظر مصونیت دارد، شتر وی را پی کرده و نزدیک بود او را بکشند. پیامبر{{صل}} «[[عثمان بن عفان]]» را در مرحله بعد به عنوان [[نماینده]] خود اعزام کرد. قریش در پاسخ اعلام کردند که ما [[سوگند]] یاد کرده‌ایم که نگذاریم محمد با [[زور]] وارد [[مکه]] شود و با این سوگند دیگر راه برای [[مذاکره]] به منظور ورود [[مسلمانان]] به مکه بسته است. سپس به [[عثمان]] [[اجازه]] دادند که [[کعبه]] را [[طواف]] کند ولی او به [[پاس]] [[احترام]] پیامبر از طواف [[خانه خدا]] [[امتناع]] ورزید، کاری که قریش کرد، این بود که از بازگشت عثمان جلوگیری نمودند و شاید نظرشان این بود که در این مدت راه حلی پیدا کنند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۸ و ۲۷۹، فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۹۰ - ۱۹۱.</ref>.
 
[[بیعت رضوان]]؛
بر اثر تأخیر [[نماینده پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} [[اضطراب]] و [[هیجان]] عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد، وقتی خبر [[قتل عثمان]] انتشار یافت، این بار مسلمانان به [[جوش]] و [[خروش]] افتاده، آماده [[انتقام]] شدند. پیامبر{{صل}} نیز برای [[تحکیم]] [[اراده]] و تحریک [[احساسات]] [[پاک]] آنها، رو به مسلمانان کرده و چنین گفتند: تا کار را یکسره نکنم، از اینجا نمی‌روم، در این لحظه که خطر نزدیک بود و مسلمانان با ساز و برگ [[جنگی]] بیرون آمده بودند، پیامبر{{صل}} تصمیم گرفت [[پیمان]] خود را با مسلمانان تجدید کند. از این رو، برای [[تجدید پیمان]] زیر [[سایه]] درختی نشسته و تمام [[یاران]] او دست وی را به عنوان [[بیعت]] و [[پیمان وفاداری]] فشردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین نفس از [[حریم]] [[آیین پاک]] [[اسلام]] [[دفاع]] کنند. این رویداد، همان [[بیعت رضوان]] است. با مراجعت «[[عثمان بن عفان]]» برای بار پنجم «[[سهیل بن عمرو]]» با [[دستورات]] مخصوصی از جانب [[قریش]] [[مأمور]] شد که غائله را تحت یک [[قرارداد]] خاصی خاتمه دهد.
«سهیل بن عمرو» با بیان مقدمه‌ای گفت: نظر [[سران قریش]] این است که شما امسال از این نقطه به [[مدینه]] بازگردید و انجام [[مراسم]] [[عمره]] را به سال [[آینده]] موکول کنید. [[مسلمانان]] می‌توانند سال آینده مانند تمام طوائف [[عرب]] در مراسم شرکت کنند، مشروط بر اینکه بیش از سه [[روز]] در [[مکه]] نمانند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر همراه نداشته باشند، بر اساس مذاکرات مقرر گردید قرارداد کلی و وسیعی میان مسلمانان بسته شود.
[[پیامبر]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: بنویس [[بسم الله الرحمن الرحیم]]. [[سهیل]] گفت: من با این جمله آشنایی ندارم، «[[رحمن]]» و «[[رحیم]]» را نمی‌شناسم، بنویس: بسمک اللهم، یعنی به نام تو ای [[خداوند]].
 
پیامبر موافقت کرد به ترتیبی که سهیل می‌گوید، نوشته شود و علی آن را نوشت، سپس پیامبر به علی دستور داد بنویسید: {{متن حدیث|هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‌{{صل}}}}؛ (یعنی این پیمانی است که محمد [[پیامبر خدا]] با سهیل [[نماینده]] قریش بست)، سهیل گفت: ما [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را به رسمیت نمی‌شناسیم، اگر معترف به رسالت و نبوت تو بودیم، هرگز با تو از در [[جنگ]] وارد نمی‌شدیم. باید نام پدرت را بنویسی و این [[لقب]] را از متن [[پیمان]] برداری. در این رابطه، برخی از مسلمانان [[راضی]] نبودند که پیامبر{{صل}} تا این حد [[تسلیم]] خواسته سهیل شود، ولی پیامبر{{صل}} با در نظر گرفتن یک رشته [[مصالح]] عالیه، خواسته سهیل را پذیرفت و به علی{{ع}} دستور داد که لفظ [[رسول الله]] را [[پاک]] کند. علی{{ع}} در این لحظه با کمال [[ادب]] عرض کرد: مرا یارای چنین جسارتی نیست که رسالت و نبوت تو را از کنار نام مبارکت محو کنم. پیامبر از علی خواست که انگشت [[پیامبر]] را روی آن لفظ گذارد و پیامبر{{صل}} لفظ «[[رسول الله]]» را [[پاک]] نمودند<ref>ارشاد مفید، ص۶۰، اعلام الوری ص۱۰۶، تاریخ تکرار می‌شود، در لحظاتی که علی{{ع}} از پاک کردن لفظ رسول الله{{صل}} امتناع فرمودند، پیامبر{{صل}} رو به علی کردند - از آینده پسر عم خود که کاملاً با وضع پیامبر مشابه بود چنین گزارش دادند و فرمودند: علی! فرزندان این گروه تو را به چنین امری دعوت می‌نمایند و تو با کمال مظلومیت به چنین کاری تن می‌دهی، این مطلب در خاطره علی{{ع}} باقی بود تا اینکه جریان جنگ صفین پیش آمد. به فرماندهی معاویه و عمروعاص با علی جنگ کردند و علی{{ع}} را وادار کردند که تن به صلح بدهد، برای نوشتن صلح و قرارداد انجمنی ترتیب داده شد. «عبیدالله بن ابی‌رافع» از طرف امیرمؤمنان مأموریت یافت صلح‌نامه را چنین بنویسد: {{متن حدیث|هذا ما تقاضي عليه امير المؤمنين علي}}، در این لحظه «عمروعاص» نماینده رسمی معاویه و سربازان شام رو به دبیر و کاتب علی{{ع}} کرد و گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس؛ زیرا اگر ما او را رسماً امیرالمؤمنین می‌دانستیم هرگز با او از نبرد وارد نمی‌شدیم. در این‌باره سخن به طول انجامید تا اینکه به اصرار یکی از افسران خود اجازه داد لفظ امیرالمؤمنین را پاک کند، سپس فرمودند: الله اکبر، سنه بسنه، این روش مطابق روش پیامبر است و داستان و یادآوری پیامبر{{صل}} را برای مردم بازگو کرد.</ref>.
 
متن [[پیمان]] [[حدیبیه]]؛
موارد این پیمان به ترتیب عبارت است از:
# [[قریش]] و [[مسلمانان]] [[متعهد]] می‌شوند که مدت ده سال [[جنگ]] و [[تجاوز]] را علیه یکدیگر ترک کنند تا [[امنیت اجتماعی]] و [[صلح]] عمومی در نقاط [[عربستان]] مستقر گردد.
#اگر یکی از افراد قریش بدون [[اذن]] بزرگ‌تر خود از [[مکه]] [[فرار]] کند و [[اسلام]] آورد و به مسلمانان بپیوندد، باید او را به سوی قریش بازگرداند ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به [[مسلمانان]] تحویل دهد.
# مسلمانان و [[قریش]] می‌توانند با هر قبیله‌ای که خواستند [[پیمان]] برقرار کنند.
# محمد و [[یاران]] او امسال از همین نقطه به [[مدینه]] بازمی‌گردند، ولی در سال‌های [[آینده]] می‌توانند آزادانه آهنگ [[مکه]] نموده و [[خانه خدا]] را [[زیارت]] کنند، مشروط به این که سه [[روز]] بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر که همان [[شمشیر]] است همراه نداشته باشند.
# مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان می‌توانند آزادانه [[شعائر مذهبی]] خود را انجام دهند و قریش [[حق]] ندارد آنها را [[آزار]] دهد و یا مجبور کند که از [[آیین]] خود برگردند و یا آیین آنها را مسخره نمایند.
# [[امضا]] کنندگان [[متعهد]] می‌شوند که [[اموال]] یکدیگر را [[محترم]] بشمارند و [[حیله]] و [[خدعه]] را ترک کرده و [[قلوب]] آنها نسبت به یکدیگر خالی از هر گونه [[کینه]] باشد.
# [[مال]] و [[جان]] مسلمانان که از مدینه وارد مکه می‌شوند محترم است.
یک نسخه از این [[قرارداد]] به [[سهیل]] داده شد و نسخه دیگر به [[پیامبر]]{{صل}} تقدیم گردید.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۴۰۵.</ref>
 
==کوه‌های [[مکه]]==
کوه‌های مکه عبارتند از: اثبره، اخشبان (امین)، حبش، رحمت، صفا، مروه، صفایح، قزح، طیر، نَمَره، کوه نور (حرا)، کوه ابوقبیس، کوه ثور (اطحل)، کوه حجون، کوه خلیفه، کوه خَندَمه، کوه ثَبیر، کوه قُعَیقُعان، کوه فاضِح، کوه، مُحصَّب، کوه تُفّاحه، کوه مطابخ، کوه فَلَق کوه سَقَر<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۶.</ref>.
اطلاعات مربوط به هر کوه در این کتاب، در مدخلی جداگانه آمده است.
 
#'''کوه حبش''': از کوه‌های مکه است. گروهی از [[قریش]] به [[ریاست]] [[ابوسفیان]] در پای آن هم [[عهد]] و هم قسم شدند تا در دفع دیگران با هم [[اتحاد]] کنند و در [[دشمنی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[سوگند]] یاد کردند<ref>تفسیر ابوالفتوح، ج۵، پاورقی ص۸۵.</ref>.
#'''کوه [[حَجون]]''': نام کوهی است مشرف بر «[[مسجد]] الحَرَس» یا «مسجد الجِنّ». در دامنه آن دره‌ای است به نام «دره سلاخ‌ها» یا «ابی دُبّ» که در دوره [[جاهلیت]] گورستان [[مردم]] مکه بوده است. کثیر بن کثیر درباره آن گورستان چنین سروده است: «در این حجون چه بسیار [[دوستان]] [[راستین]] از [[جوانان]] و [[پیران]] [[پاکدامن]] در [[گور]] آرمیده‌اند»<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۵۲۰.</ref>. این کوه اکنون بر گورستان [[ابوطالب]] یا جنة المعلی مشرف است و پل حجون که در دوران اخیر در کنار آن ساخته شده، شاهراه بزرگی است که «المعابده» را به «[[منی]]» وصل می‌کند.
#'''کوه خَلیفه''': کوهی مشرف بر «[[اجیاد]] بزرگ» است که از نام «[[خلیفه بن عمیر]]» گرفته شده؛ زیرا وی اولین کسی است که بر این کوه [[خانه]] ساخت. کوه خلیفه هنگام [[فتح مکه]]، گریزگاه و [[پناهگاه]] [[مشرکان]] بوده است. آنان همچون بزهای کوهی از [[ترس]] شمشیرهای [[مسلمانان]] از آن بالا رفته و چگونگی ورود [[پیامبر]]{{صل}} و [[یاران]] او به مکه و [[تصرف]] [[شهر]] را نظاره می‌کرده‌اند. نام این کوه در دوران [[جاهلی]] «کَید» بوده است<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۵.</ref>.
#'''کوه خَندَمه''': از کوه‌های مکه است. این کوه بر «اجیاد صغیر» مشرف و پشت [[کوه]] «[[ابوقبیس]]» قرار دارد. فاکهی از [[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند که در این کوه هفتاد [[پیامبر]] مدفون شده‌اند<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۴۵.</ref>. [[شعب ابی طالب]] در فاصله [[کوه خندمه]] و ابوقبیس قرار داشت.
#'''کوه طاد''': قنات [[حُنَین]] که به قنات [[زبیده]] نیز معروف است از کوه بزرگی به نام «طاد» که میان کوه‌های گردنه قرار دارد، سرچشمه می‌گیرد، نام «طاد» تا به امروز به همین نام مشهور بوده، و نزدیک مزارع [[شرایع]]، کنار راه ماشین رو میان [[مکه]] و [[طائف]] واقع شده است. آب از «کوه طاد» به نخلستان مزرعه حنین می‌رسیده، و زبیده خاتون آن بوستان را خریداری و آب را در جوی‌های مخصوصی به مکه منتقل ساخت. زبیده قنات دیگری نیز در [[وادی]] نعمان، کمی بالاتر از [[عرفات]]؛ احداث نموده که به نقل [[مورخان]] احداث این دو قنات، حدود یک میلیون و هفتصد هزار مثقال [[طلا]] [[هزینه]] در بر داشته است. وقتی مباشران، دفاتر ثبت هزینه‌ها را به زبیده ارائه کردند، او در کاخ خود که مشرف بر دجله بود، [[فرمان]] داد تا دفاتر را به دجله بیاندازند و گفت: «این [[حساب]] را برای [[روز حساب]] درافکندیم» و فرمان داد به آنان جامه‌ها و هدایای گران‌بها بخشیدند. [[دولت]] سعودی نیز، مسیر قنات را از وادی نعمان تا مکه، لوله‌گذاری کرد و در ابتدای منطقه [[ابطح]] در سمت [[منا]]، مخزن‌هایی احداث نمود تا بتواند از این طریق و با لوله‌کشی کردن [[خانه‌ها]]، آب را به منازل [[مردم]] برساند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۵۵۸ و ۵۵۹.</ref>.
#'''کوه طَیر''': از کوه‌های مکه است واقع در دو طرف جاده [[تنعیم]]. می‌گویند «[[جبل]] الطیر» چهار کوه است، همان چهار کوهی است که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} اجزای بدن پرنده را بر فراز آنان گذاشت و سپس آنها را فرا خواند و اجزای آنها به هم پیوست و به حالت نخستین برگشت. در این [[کوه‌ها]] علامت‌هایی نیز از سنگ [[نصب]] شده است<ref>فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۱۴۵.</ref>.
#'''کوه قُزَح''': از کوه‌های [[مکه]] است. این [[کوه]] در بخش کوچکی از [[مزدلفه]] قرار دارد. از [[مناسک]] [[حضرت امام خمینی]] در بحث «[[مستحبات]] وقوف در [[مشعرالحرام]]» آمده است: [[مستحب]] است با تن و دلی آرام از [[عرفات]] به سوی مشعرالحرام متوجه شده و [[استغفار]] نماید... و اگر [[حاجی]] صروره باشد، مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد»<ref>مناسک حج، صص ۴۰۶ و ۴۰۷، مسأله ۹۹۵.</ref>. عبارت «مستحب است حاجی صروره، قدم در موقف مشعرالحرام بگذارد» این [[پرسش]] را پیش می‌آورد که مگر تمام [[حاجیان]] - اعم از صروره و غیر صروره در شب [[عید قربان]]، در مشعر وقوف نمی‌کنند؟ پس «[[استحباب]] قدم گذاشتن در مشعر» به چه معنی است؟ اقوال مختلفی مطرح است:
##برخی گفته‌اند: احتمالاً منظور از آن، با پای برهنه قدم گذاشتن از [[سرزمین]] مشعر است.
##برخی گفته‌اند: منظور آن است که قدم زدن را با پای خود انجام دهد نه با مرکب.
##برخی نیز می‌گویند: مقصود از مشعرالحرام در این جا مزدلفه نیست، بلکه کوه [[قزح]] است که در بخشی از مزدلفه قرار دارد، ولی چون در مناسک [[فقیهان]] معاصر، همه جا مشعر به جای خود مزدلفه و تمام موقف استعمال شده، تعبیر مناسکی که فرموده‌اند: «اگر حاجی صروره باشد مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد» مسامحه‌آمیز است و همین امر موجب خطای قائلین به قول اول و دوم شده است، در حالی که اصلاً سرزمین مشعر، مراد نیست. جالب این جاست که در مناسک [[صاحب جواهر]] در این مسأله دقت شده و ایشان در مستحبات وقوف در مزدلفه نفرموده‌اند که «وطء مشعر برای صروره مستحب است» بلکه مانند [[ابن حمزه]]، در وسیله آورده‌اند: {{عربی|و يستحب وطء قزح برجله، سيما الصرورة في حجة الاسلام، بل الاحوط ذلك؛ و الصعود عليه و ذكر الله (تعالى شأنه) و الدعاء}}<ref>فصلنامه میقات حج، ش۵۷، ص۴۶.</ref>.
#'''کوه قُعَیقُعان''': از کوه‌های مکه است واقع در غرب [[شهر]]. این کوه در مقابل «[[ابو قبیس]]» و سمت «[[مروه]]» قرار دارد که به آن [[کوه]] «جَزَّل» نیز گفته‌اند. این کوه و [[ابوقبیس]] را [[اخشبان]] [[مکه]] خوانده‌اند. می‌گویند در حادثه [[انشقاق القمر]] نیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر [[کوه قعیقعان]] دیده شد. شایان گفتن است که [[مسجدالحرام]] در میان کوه قعیقعان و ابوقبیس قرار دارد. در [[تسمیه]] آن گفته‌اند: چون [[قبیله]] جُرهُم [[اسلحه]] خود را در آن می‌نهاد و در بانگ اسلحه در آن بلند می‌شد یا [[طایفه]] [[قطورا]] در این مکان مصاف دادند بانگ اسلحه برخاست.
سایر کوه‌های مکه عبارتند از: [[فاضح]]، المُحَصّب، تُفّاحه، المَطابخ، الفَلَق، سَقَر<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۸۰۲-۸۱۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۸

ح نبوی ج۶

  • الفصل الأول مكة
  • ۱ / ۱ فضل مكة
  • ۱ / ۲ أمن كل خائف دخل الحرم
  • ۱ / ۳ حرمة نقض أمن الحرم
  • ۱ / ۴ حرمة الصيد ونزع شجر الحرم
  • ۱ / ۵ ثواب الصيام بمكة
  • ۱ / ۶ شدة حرمة الاحتكار في مكة
  • ۱ / ۷ حدود الحرم
  • فائدة حول حدود الحرم
  • ۱ / ۸ أدب دخول مكة
  • ۱ / ۹ أدب الخروج من مكة

موقعیت جغرافیایی

تاریخچه

مساجد و مکان‌های زیارتی

مدارس علمیه

مشاهیر

آرامگاه‌های تاریخی

نژاد و زبان

ساختار سیاسی

بافت اجتماعی

ادیان و مذاهب

پیشینه اسلام

پیشینه تشیع

وضعیت کنونی شیعیان

جمعیت شیعیان

مقدمه

  1. اهل آفاق: اصطلاحی است که در فقه شیعه توسط متأخّران به کار برده شده و به معنی کسی است که از خارج از مواقیت به حرم می‌آید؛ در برابر اهل مکه. میقات آفاقیان بر حسب اختلاف جهاتی که از آن به سوی حرم می‌آیند مختلف است. آفاقی حج تمتع را باید انجام دهد[۱].
  2. اهل الله: اهل مکه را می‌گویند[۲]
  3. اهل حَرَم:اهالی مکه را می‌گویند، اهل مکه و مدینه را اهل حَرَمین گویند[۳].
  4. اهل حِلّ: در مقابل حُمسیان که خود را صاحبان بیت و حرم می‌دانستند، اهل حِلّ یا حِلّیان بودند، یعنی کسانی که در خارج حرم زندگی می‌کردند. آنها در ایام حج بر خلاف حمس، روغن ذوب می‌کردند و خوراک اقط (شیر خشکانده) و گوشت می‌خوردند و بر خود روغن می‌مالیدند و از پشم و موی لباس می‌بافتند و چادر برپا می‌کردند. در لباس خود مناسک به جای می‌آوردند. پس از فراغت چون داخل کعبه می‌شدند کفش و لباس را صدقه می‌دادند. آنان برای طواف اول از حمسیان لباس کرایه می‌کردند.
  5. اهل مکه: کسانی هستند که نوع حج‌شان افراد یا قِران است. در مقابل اهل آفاق که حج تمتع به جا می‌آورند[۴].[۵]

حدود حرم

مکه حرم امن الهی است که از جوانب و اطراف در نقاط خاصی محدود شده و مرز معینی دارد. ابراهیم(ع) بنا بر آن‌چه که جبرئیل به او تعلیم داده بود، علایمی را در حد و مرز حرم نصب کرد. از امام باقر(ع) درباره علت تحریم و تعیین حدود حرم نقل شده است: «وقتی آدم(ع) و حواء(س) از بهشت هبوط کرده و بر صفا و مروه نشستند، خداوند اعمال حج را به آن دو آموخت و خیمه‌ای برپا شد که ستون‌های آن از چوب درخت بهشتی به رنگ قرمز بود و نور آن به کوه‌های مکه و اطراف می‌تابید و لذا تا مسافتی که نور این ستون‌ها می‌رسید از هر سمت، آن را حرم قرار دادند[۶].بعضی نیز گفته‌اند حضرت آدم(ع) پس از هبوط، از شیطان ترسید و به خداوند پناه برد، خداوند ملائکه را در هر گوشه‌ای از مکه به حراست و نگاهبانی آدم گماشت؛ لذا بین آدم در مکه و این ملائکه حرم معین شد و یا این که هنگام قرار دادن حجر الاسود توسط ابراهیم(ع) خداوند هر چهار جهت را که حَجَر به سوی آن بود حرم قرار داد[۷].

منابع تاریخی و مورخان شش طرف محدوده حرم را چنین معین کرده‌اند:

  1. سمت طائف وادی عُرَنه: از راه عرفات و در میان «نَمِرة» در عرفات است که در مورد فاصله آن با مکه اقوال مختلفی است. و بعضی آن را یازده مایل و بعضی هجده مایل (برابر با ۲۲ یا ۳۲ کیلومتر) ذکر کرده‌اند. بنابراین بخشی از سرزمین عرفات از حد حرم خارج خواهد بود و قسمتی که با علائمی به‌ویژه در داخل مسجد نمره (محل وقوف پیامبر(ص)) مشخص شده داخل حرم است. کسی که از این سمت قصد ورود به مکه داشته باشد، نمی‌تواند بدون احرام و تلبیه از آن بگذرد.
  2. سمت عراق (خِلّ المقطّع): از این سمت نیز حد حرم با اقوال مختلفی بین شش تا ده مایل (برابر با ۱۲ تا ۲۰ کیلومتر) ذکر شده است. مکان آن ثنیه «خِلُّ المُقَطَّع» است. عبدالله بن زبیر برای ترمیم کعبه قطعه‌های سنگ را از المُقَطَّع یعنی کوهی که در این حدود است به داخل شهر حمل می‌کرد.
  3. جِعرانه: جعرانه مکانی است که یکی دیگر از حدود حرم را مشخص می‌کند. فاصله آن تا مکه را ۹ مایل و بعضی دوازده مایل (برابر با ۱۸ الی ۲۴ کیلومتر) ذکر کرده‌اند. حد حرم در جعرانه در شعب «آل عبدالله بن خالد بن اسید» است که در این مکان مسجدی به نام جعرانه وجود دارد. رسول خدا(ص) هنگامی که از غزوه حنین بازمی‌گشتند در این مکان محرم شدند.
  4. تنعیم: یکی از حدود حرم است که در سه مایلی (شش کیلومتری) مکه و در راه مدینه است. این مکان بین دو کوه «ناعم و نعیم» قرار دارد. پیامبر(ص) در این مکان نیز یک بار محرم شده‌اند که در مکان احرام آن حضرت مسجدی ساخته‌اند که به نام «مسجد تنعیم» یا «مسجد عایشه» معروف شده است. امروزه آن را «مسجد العمره» نیز می‌خوانند.
  5. حدیبیه: منطقه «حدیبیه» آغاز حرم در سمت جده است که در ده مایلی (بیست کیلومتری) مکه قرار دارد. در سال ششم هجری، صلح معروف «حدیبیه» و بیعت «رضوان» در این مکان بسته شد، به همین مناسبت بعدها در آنجا مسجدی به نام «رضوان» یا «حدیبیه» ساختند.
  6. اَضاءةُ لِبن: «إضاءة لبن» محدوده حرم در سمت یمن (جنوب شبه جزیره) است که در شش یا هفت مایلی (برابر با ۱۲ الی ۱۴ کیلومتری) مکه قرار دارد. این مکان به «اِضاءَة ابن عقش» نیز معروف -که به معنی «مَسیل» یا «درّة ابن عقش»- است[۸].[۹]

حَدِّه

نام منزلی است میان جده و مکه (حدود چهار فرسنگی مکه) که نزدیک به حد حرم است و زائران خانه قبل از ورود مکه به این مکان می‌رسند و افراد غیر مسلمان حق عبور از این محل و ورود به مکه را ندارند. کسانی که از راه جده وارد حجاز می‌شوند ولی به جحفه نمی‌روند و از جده محرم می‌شوند معمولاً در حدّه تجدید احرام می‌کنند[۱۰].[۱۱]

حُدیبیّه

یکی از اماکن متبرکه اطراف مکه مکرمه که به عنوان «حدود حرم» به شمار می‌آید حدّ حدیبیه است که از جانب غرب، اندکی به جانب شمال، قریه‌ای است به نام حدیبیه شمیسی که در کنار راه سابق جده، در فاصله ۴۸ کیلومتری واقع شده است و پیامبر(ص) حدود ۲۰ روز در این منطقه بوده‌اند[۱۲]. سال ششم هجرت، پیامبر(ص) در رؤیای شیرینی دیدند که مسلمانان در مسجدالحرام مشغول انجام مراسم خانه خدا هستند. خواب خود را برای یاران خویش نقل نمودند، و این را به فال نیک گرفتند که مسلمانان به همین زودی‌ها به آرزوی دیرینه خود خواهند رسید[۱۳]. چیزی نگذشت که برای مسلمانان دستور آمد که آماده عمره شوند و از قبایل مجاور که هنوز به حال شرک باقی بودند دعوت کرد که با مسلمانان هم‌سفر شوند. از این رو این خبر در همه نقاط عربستان انتشار یافت که مسلمانان در ماه «ذی القعده» به سوی مکه حرکت می‌کنند و مراسم عمره را انجام می‌دهند[۱۴].

این سفر مزایای زیادی داشت که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. قبایل مشرک عرب تصور می‌کردند که پیامبر با تمام عقاید و مراسم ملی و مذهبی آنان حتی فریضه حج و عمره که یادگار نیاکان آنان بوده، مخالف است.
  2. اگر مسلمانان در این راه با موفقیت روبرو شوند و فرایض عمره را آزادانه در مسجد الحرام در برابر دیده هزاران عرب مشرک انجام دهند، این عمل تبلیغ بزرگی برای آیین اسلام خواهد بود.
  3. پیامبر احترام ماه‌های حرام را در مدینه یادآور شدند و فرمودند ما برای زیارت خانه خدا می‌رویم و به مسلمانان دستور دادند از حمل هر نوع اسلحه غیر از شمشیری که مسافر در حال سفر همراه خود حمل می‌کند، خودداری کنند. همگی مشاهده کردند که پیامبر گرامی(ص) همانند دیگران جنگ را در این ماه‌ها حرام دانسته و خود طرفدار بقای این سنت دیرینه است.

پیامبر(ص) پس از بررسی جوانب این امر دستور حرکت دادند و با هزار و چهارصد یا هزار و ششصد یا هزار و هشتصد نفر در نقطه‌ای به نام ذوالحلیفه احرام بسته و هفتاد شتر برای قربانی تعیین نموده، آنها را نشانه‌گذاری کردند و با این کار هدف خود را از این سفر آشکار ساختند[۱۵]. گزارشگران پیامبر(ص) جلوتر از او به راه افتادند تا اگر در نیمه راه به دشمن برخورد نمودند، فوراً پیامبر(ص) را مطلع سازند. در نزدیکی «عسفان» یک مرد خزاعی که عضو دستگاه اطلاعات پیامبر(ص) بود، حضور پیامبر رسید و چنین گزارش داد: قریش از حرکت شما آگاه شده‌اند و نیروهای خود را گرد آورده و به لات و عزی سوگند یاد کرده که از ورود شما به حرم جلوگیری نمایند. سران و شخصیت‌های مؤثر در قریش در ذی طوی (نقطه‌ای است در نزدیکی مکه) اجتماع کرده‌اند و برای جلوگیری از پیشروی مسلمانان، سردار شجاع خود «خالد بن ولید» را با ۳۰۰ سواره‌نظام تا کراع الغمیم[۱۶] فرستاده‌اند و در آنجا موضع گرفته‌اند، برنامه آنها این است که یا از ورود مسلمانان جلوگیری کنند و یا در این راه کشته شوند[۱۷].

و اما قصه حدیبیه؛ پیامبر(ص) پس از شنیدن گزارش، چنین فرموده‌اند: وای بر قریش! جنگ آنها را نابود ساخت. ای کاش کار مرا به سایر قبایل بت‌پرست واگذار می‌کردند که اگر بر من پیروز می‌شدند به هدف خود می‌رسیدند و اگر من بر آنها پیروز می‌شدم، در این صورت یا اسلام می‌آوردند و یا با قدرت‌های محفوظ خود با من نبرد می‌کردند. سپس راهنمایی خواست تا او را از طریقی عبور دهد، که با خالد روبرو نشود. مردی از قبیله «اسلم» راهنمایی کاروان را بر عهده گرفت و آنها را از دره‌های صعب العبور گذراند و در نقطه‌ای به نام حدیبیه فرود آورد. ناقه پیامبر در این نقطه زانو زد، پیامبر(ص) فرمودند: این حیوان به فرمان خداوند در این نقطه خوابید تا تکلیف ما روشن شود، سپس دستور دادند همگی از مرکب‌ها فرود آیند و خیمه‌ها را برپا کنند. سواران قریش از مسیر پیامبر آگاه شده، خود را به نزدیکی مسلمانان رساندند، اگر پیامبر(ص) می‌خواست به مسیر خود ادامه دهد، ناچار بود صفوف سواران قریش را بشکافد و خون آنها را بریزد و از روی کشته آنها بگذرد، در صورتی که همه می‌دانستند پیامبر، هدفی جز زیارت و انجام مراسم عمره ندارد. علاوه بر این مسلمانان جز سلاح مسافر، چیزی با خود نداشتند، پیامبر(ص) پس از فرود آمدن رو به یاران خود کرده، و چنین فرمودند: اگر قریش امروز از من چیزی بخواهد که باعث تحکیم روابط خویشاوندی شود آن را خواهم داد و راه مسالمت پیش خواهم گرفت[۱۸]. سخن پیامبر(ص) به گوش مردم رسید و طبعاً دشمن نیز از آن آگاه شد؛ لذا قریش تصمیم گرفت از هدف نهایی پیامبر(ص) باخبر شود.

قریش نمایندگان خود را در چهار نوبت حضور پیامبر(ص) فرستاد تا هدف او را از این مسافرت به دست آورند. پیامبر(ص) در پاسخ به نمایندگان قریش فرمودند: من برای جنگ نیامده‌ام. آمده‌ام خانه خدا را زیارت کنم، حتی در برخورد با یکی از نمایندگان فرمود: این مرد از قبیله پاک و خداشناسی است، شتران قربانی را جلو او رها کنید تا بداند که ما برای جنگ نیامده‌ایم و نظری جز زیارت خانه خدا نداریم. اما تماس‌هایی که نمایندگان قریش با رهبر عالیقدر اسلام داشتند به نتیجه نرسید. پیامبر(ص) تصمیم گرفت شخصاً نماینده‌ای به سوی سران شرک بفرستد تا هدف پیامبر(ص) را از این مسافرت تشریح نماید. مرد زبردستی از قبیله خزاعه به نام «خراش بن امیه» انتخاب گردید، پیامبر شتری در اختیار او قرار داد و او خود را به دسته‌های قریش رسانید و مأموریت خویش را انجام داد، ولی بر خلاف انتظار و بر خلاف رسوم ملل جهان که سفیر از هر نظر مصونیت دارد، شتر وی را پی کرده و نزدیک بود او را بکشند. پیامبر(ص) «عثمان بن عفان» را در مرحله بعد به عنوان نماینده خود اعزام کرد. قریش در پاسخ اعلام کردند که ما سوگند یاد کرده‌ایم که نگذاریم محمد با زور وارد مکه شود و با این سوگند دیگر راه برای مذاکره به منظور ورود مسلمانان به مکه بسته است. سپس به عثمان اجازه دادند که کعبه را طواف کند ولی او به پاس احترام پیامبر از طواف خانه خدا امتناع ورزید، کاری که قریش کرد، این بود که از بازگشت عثمان جلوگیری نمودند و شاید نظرشان این بود که در این مدت راه حلی پیدا کنند[۱۹].

بیعت رضوان؛ بر اثر تأخیر نماینده پیامبر اسلام(ص) اضطراب و هیجان عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد، وقتی خبر قتل عثمان انتشار یافت، این بار مسلمانان به جوش و خروش افتاده، آماده انتقام شدند. پیامبر(ص) نیز برای تحکیم اراده و تحریک احساسات پاک آنها، رو به مسلمانان کرده و چنین گفتند: تا کار را یکسره نکنم، از اینجا نمی‌روم، در این لحظه که خطر نزدیک بود و مسلمانان با ساز و برگ جنگی بیرون آمده بودند، پیامبر(ص) تصمیم گرفت پیمان خود را با مسلمانان تجدید کند. از این رو، برای تجدید پیمان زیر سایه درختی نشسته و تمام یاران او دست وی را به عنوان بیعت و پیمان وفاداری فشردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین نفس از حریم آیین پاک اسلام دفاع کنند. این رویداد، همان بیعت رضوان است. با مراجعت «عثمان بن عفان» برای بار پنجم «سهیل بن عمرو» با دستورات مخصوصی از جانب قریش مأمور شد که غائله را تحت یک قرارداد خاصی خاتمه دهد. «سهیل بن عمرو» با بیان مقدمه‌ای گفت: نظر سران قریش این است که شما امسال از این نقطه به مدینه بازگردید و انجام مراسم عمره را به سال آینده موکول کنید. مسلمانان می‌توانند سال آینده مانند تمام طوائف عرب در مراسم شرکت کنند، مشروط بر اینکه بیش از سه روز در مکه نمانند و سلاحی جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند، بر اساس مذاکرات مقرر گردید قرارداد کلی و وسیعی میان مسلمانان بسته شود. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم. سهیل گفت: من با این جمله آشنایی ندارم، «رحمن» و «رحیم» را نمی‌شناسم، بنویس: بسمک اللهم، یعنی به نام تو ای خداوند.

پیامبر موافقت کرد به ترتیبی که سهیل می‌گوید، نوشته شود و علی آن را نوشت، سپس پیامبر به علی دستور داد بنویسید: «هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‌(ص)»؛ (یعنی این پیمانی است که محمد پیامبر خدا با سهیل نماینده قریش بست)، سهیل گفت: ما رسالت و نبوت تو را به رسمیت نمی‌شناسیم، اگر معترف به رسالت و نبوت تو بودیم، هرگز با تو از در جنگ وارد نمی‌شدیم. باید نام پدرت را بنویسی و این لقب را از متن پیمان برداری. در این رابطه، برخی از مسلمانان راضی نبودند که پیامبر(ص) تا این حد تسلیم خواسته سهیل شود، ولی پیامبر(ص) با در نظر گرفتن یک رشته مصالح عالیه، خواسته سهیل را پذیرفت و به علی(ع) دستور داد که لفظ رسول الله را پاک کند. علی(ع) در این لحظه با کمال ادب عرض کرد: مرا یارای چنین جسارتی نیست که رسالت و نبوت تو را از کنار نام مبارکت محو کنم. پیامبر از علی خواست که انگشت پیامبر را روی آن لفظ گذارد و پیامبر(ص) لفظ «رسول الله» را پاک نمودند[۲۰].

متن پیمان حدیبیه؛ موارد این پیمان به ترتیب عبارت است از:

  1. قریش و مسلمانان متعهد می‌شوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را علیه یکدیگر ترک کنند تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در نقاط عربستان مستقر گردد.
  2. اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگ‌تر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد، باید او را به سوی قریش بازگرداند ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل دهد.
  3. مسلمانان و قریش می‌توانند با هر قبیله‌ای که خواستند پیمان برقرار کنند.
  4. محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه بازمی‌گردند، ولی در سال‌های آینده می‌توانند آزادانه آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند، مشروط به این که سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحی جز سلاح مسافر که همان شمشیر است همراه نداشته باشند.
  5. مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان می‌توانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنها را آزار دهد و یا مجبور کند که از آیین خود برگردند و یا آیین آنها را مسخره نمایند.
  6. امضا کنندگان متعهد می‌شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله و خدعه را ترک کرده و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالی از هر گونه کینه باشد.
  7. مال و جان مسلمانان که از مدینه وارد مکه می‌شوند محترم است.

یک نسخه از این قرارداد به سهیل داده شد و نسخه دیگر به پیامبر(ص) تقدیم گردید.[۲۱]

کوه‌های مکه

کوه‌های مکه عبارتند از: اثبره، اخشبان (امین)، حبش، رحمت، صفا، مروه، صفایح، قزح، طیر، نَمَره، کوه نور (حرا)، کوه ابوقبیس، کوه ثور (اطحل)، کوه حجون، کوه خلیفه، کوه خَندَمه، کوه ثَبیر، کوه قُعَیقُعان، کوه فاضِح، کوه، مُحصَّب، کوه تُفّاحه، کوه مطابخ، کوه فَلَق کوه سَقَر[۲۲]. اطلاعات مربوط به هر کوه در این کتاب، در مدخلی جداگانه آمده است.

  1. کوه حبش: از کوه‌های مکه است. گروهی از قریش به ریاست ابوسفیان در پای آن هم عهد و هم قسم شدند تا در دفع دیگران با هم اتحاد کنند و در دشمنی با رسول خدا(ص) نیز سوگند یاد کردند[۲۳].
  2. کوه حَجون: نام کوهی است مشرف بر «مسجد الحَرَس» یا «مسجد الجِنّ». در دامنه آن دره‌ای است به نام «دره سلاخ‌ها» یا «ابی دُبّ» که در دوره جاهلیت گورستان مردم مکه بوده است. کثیر بن کثیر درباره آن گورستان چنین سروده است: «در این حجون چه بسیار دوستان راستین از جوانان و پیران پاکدامن در گور آرمیده‌اند»[۲۴]. این کوه اکنون بر گورستان ابوطالب یا جنة المعلی مشرف است و پل حجون که در دوران اخیر در کنار آن ساخته شده، شاهراه بزرگی است که «المعابده» را به «منی» وصل می‌کند.
  3. کوه خَلیفه: کوهی مشرف بر «اجیاد بزرگ» است که از نام «خلیفه بن عمیر» گرفته شده؛ زیرا وی اولین کسی است که بر این کوه خانه ساخت. کوه خلیفه هنگام فتح مکه، گریزگاه و پناهگاه مشرکان بوده است. آنان همچون بزهای کوهی از ترس شمشیرهای مسلمانان از آن بالا رفته و چگونگی ورود پیامبر(ص) و یاران او به مکه و تصرف شهر را نظاره می‌کرده‌اند. نام این کوه در دوران جاهلی «کَید» بوده است[۲۵].
  4. کوه خَندَمه: از کوه‌های مکه است. این کوه بر «اجیاد صغیر» مشرف و پشت کوه «ابوقبیس» قرار دارد. فاکهی از ابن عباس روایت می‌کند که در این کوه هفتاد پیامبر مدفون شده‌اند[۲۶]. شعب ابی طالب در فاصله کوه خندمه و ابوقبیس قرار داشت.
  5. کوه طاد: قنات حُنَین که به قنات زبیده نیز معروف است از کوه بزرگی به نام «طاد» که میان کوه‌های گردنه قرار دارد، سرچشمه می‌گیرد، نام «طاد» تا به امروز به همین نام مشهور بوده، و نزدیک مزارع شرایع، کنار راه ماشین رو میان مکه و طائف واقع شده است. آب از «کوه طاد» به نخلستان مزرعه حنین می‌رسیده، و زبیده خاتون آن بوستان را خریداری و آب را در جوی‌های مخصوصی به مکه منتقل ساخت. زبیده قنات دیگری نیز در وادی نعمان، کمی بالاتر از عرفات؛ احداث نموده که به نقل مورخان احداث این دو قنات، حدود یک میلیون و هفتصد هزار مثقال طلا هزینه در بر داشته است. وقتی مباشران، دفاتر ثبت هزینه‌ها را به زبیده ارائه کردند، او در کاخ خود که مشرف بر دجله بود، فرمان داد تا دفاتر را به دجله بیاندازند و گفت: «این حساب را برای روز حساب درافکندیم» و فرمان داد به آنان جامه‌ها و هدایای گران‌بها بخشیدند. دولت سعودی نیز، مسیر قنات را از وادی نعمان تا مکه، لوله‌گذاری کرد و در ابتدای منطقه ابطح در سمت منا، مخزن‌هایی احداث نمود تا بتواند از این طریق و با لوله‌کشی کردن خانه‌ها، آب را به منازل مردم برساند[۲۷].
  6. کوه طَیر: از کوه‌های مکه است واقع در دو طرف جاده تنعیم. می‌گویند «جبل الطیر» چهار کوه است، همان چهار کوهی است که حضرت ابراهیم(ع) اجزای بدن پرنده را بر فراز آنان گذاشت و سپس آنها را فرا خواند و اجزای آنها به هم پیوست و به حالت نخستین برگشت. در این کوه‌ها علامت‌هایی نیز از سنگ نصب شده است[۲۸].
  7. کوه قُزَح: از کوه‌های مکه است. این کوه در بخش کوچکی از مزدلفه قرار دارد. از مناسک حضرت امام خمینی در بحث «مستحبات وقوف در مشعرالحرام» آمده است: مستحب است با تن و دلی آرام از عرفات به سوی مشعرالحرام متوجه شده و استغفار نماید... و اگر حاجی صروره باشد، مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد»[۲۹]. عبارت «مستحب است حاجی صروره، قدم در موقف مشعرالحرام بگذارد» این پرسش را پیش می‌آورد که مگر تمام حاجیان - اعم از صروره و غیر صروره در شب عید قربان، در مشعر وقوف نمی‌کنند؟ پس «استحباب قدم گذاشتن در مشعر» به چه معنی است؟ اقوال مختلفی مطرح است:
    1. برخی گفته‌اند: احتمالاً منظور از آن، با پای برهنه قدم گذاشتن از سرزمین مشعر است.
    2. برخی گفته‌اند: منظور آن است که قدم زدن را با پای خود انجام دهد نه با مرکب.
    3. برخی نیز می‌گویند: مقصود از مشعرالحرام در این جا مزدلفه نیست، بلکه کوه قزح است که در بخشی از مزدلفه قرار دارد، ولی چون در مناسک فقیهان معاصر، همه جا مشعر به جای خود مزدلفه و تمام موقف استعمال شده، تعبیر مناسکی که فرموده‌اند: «اگر حاجی صروره باشد مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد» مسامحه‌آمیز است و همین امر موجب خطای قائلین به قول اول و دوم شده است، در حالی که اصلاً سرزمین مشعر، مراد نیست. جالب این جاست که در مناسک صاحب جواهر در این مسأله دقت شده و ایشان در مستحبات وقوف در مزدلفه نفرموده‌اند که «وطء مشعر برای صروره مستحب است» بلکه مانند ابن حمزه، در وسیله آورده‌اند: و يستحب وطء قزح برجله، سيما الصرورة في حجة الاسلام، بل الاحوط ذلك؛ و الصعود عليه و ذكر الله (تعالى شأنه) و الدعاء[۳۰].
  8. کوه قُعَیقُعان: از کوه‌های مکه است واقع در غرب شهر. این کوه در مقابل «ابو قبیس» و سمت «مروه» قرار دارد که به آن کوه «جَزَّل» نیز گفته‌اند. این کوه و ابوقبیس را اخشبان مکه خوانده‌اند. می‌گویند در حادثه انشقاق القمر نیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده شد. شایان گفتن است که مسجدالحرام در میان کوه قعیقعان و ابوقبیس قرار دارد. در تسمیه آن گفته‌اند: چون قبیله جُرهُم اسلحه خود را در آن می‌نهاد و در بانگ اسلحه در آن بلند می‌شد یا طایفه قطورا در این مکان مصاف دادند بانگ اسلحه برخاست.

سایر کوه‌های مکه عبارتند از: فاضح، المُحَصّب، تُفّاحه، المَطابخ، الفَلَق، سَقَر[۳۱].[۳۲].

منابع

پانویس

  1. فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.
  2. فصلنامه میقات حج، ش۷، ص۱۸.
  3. فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.
  4. فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۲۱.
  5. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۵۲-۱۵۴.
  6. فروع کافی، کلینی، ج۴، ص۱۹۶.
  7. شفاء الغرام، فاسی المکی، ج۱، ص۸۵.
  8. تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۷۷، ص۱۶۸.
  9. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۴۰۳.
  10. فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۷۰.
  11. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۴۰۴.
  12. قبل از حج بخوانید، ص۷۷، ادعیه و آداب حرمین شریفین، ص۴۲۹.
  13. فروغ ابدیت، ج۳، ص۱۸۳.
  14. مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۶.
  15. فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۸۴ و ۱۸۵.
  16. بیابانی است در هشت میلی عسفان.
  17. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۰ و ۲۷۲.
  18. «لا تدعوني قريش اليوم الى خطة يسألوني فيها صلة الرحم الا اعطيتم اياها».
  19. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۸ و ۲۷۹، فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۹۰ - ۱۹۱.
  20. ارشاد مفید، ص۶۰، اعلام الوری ص۱۰۶، تاریخ تکرار می‌شود، در لحظاتی که علی(ع) از پاک کردن لفظ رسول الله(ص) امتناع فرمودند، پیامبر(ص) رو به علی کردند - از آینده پسر عم خود که کاملاً با وضع پیامبر مشابه بود چنین گزارش دادند و فرمودند: علی! فرزندان این گروه تو را به چنین امری دعوت می‌نمایند و تو با کمال مظلومیت به چنین کاری تن می‌دهی، این مطلب در خاطره علی(ع) باقی بود تا اینکه جریان جنگ صفین پیش آمد. به فرماندهی معاویه و عمروعاص با علی جنگ کردند و علی(ع) را وادار کردند که تن به صلح بدهد، برای نوشتن صلح و قرارداد انجمنی ترتیب داده شد. «عبیدالله بن ابی‌رافع» از طرف امیرمؤمنان مأموریت یافت صلح‌نامه را چنین بنویسد: «هذا ما تقاضي عليه امير المؤمنين علي»، در این لحظه «عمروعاص» نماینده رسمی معاویه و سربازان شام رو به دبیر و کاتب علی(ع) کرد و گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس؛ زیرا اگر ما او را رسماً امیرالمؤمنین می‌دانستیم هرگز با او از نبرد وارد نمی‌شدیم. در این‌باره سخن به طول انجامید تا اینکه به اصرار یکی از افسران خود اجازه داد لفظ امیرالمؤمنین را پاک کند، سپس فرمودند: الله اکبر، سنه بسنه، این روش مطابق روش پیامبر است و داستان و یادآوری پیامبر(ص) را برای مردم بازگو کرد.
  21. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۴۰۵.
  22. تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۶.
  23. تفسیر ابوالفتوح، ج۵، پاورقی ص۸۵.
  24. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۵۲۰.
  25. تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۵.
  26. اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۴۵.
  27. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۵۵۸ و ۵۵۹.
  28. فرهنگ اصطلاحات حج، حریری، ص۱۴۵.
  29. مناسک حج، صص ۴۰۶ و ۴۰۷، مسأله ۹۹۵.
  30. فصلنامه میقات حج، ش۵۷، ص۴۶.
  31. تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، ص۱۱۶.
  32. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۸۰۲-۸۱۰.

شخصیت‌های شیعی

منظور از بیت الحرام، «کعبه» است که آن را «بیت العتیق» نیز می‌‌گویند. اما مقصود از حرم، همه مکه است. حدود این حرم، از طرف شرق و غرب، تقریباً در بیست کیلومتری خانه خدا قرار دارد. این مرز در جنوب، به‌واسطه قرار گرفتن روی تپه‌هایی که «دره عرنه» را احاطه کرده‌اند[۱] کمتر از ناحیه شرقی و غربی است و حدود ۱۳ کیلومتر با کعبه فاصله دارد. اما ضلع شمالی، حد آن، مسجد عایشه است در سر وادی التنعیم که در حدود ۸ کیلومتری شمال مسجد الحرام قرار دارد. بر این اساس، حرم مکه به طور تقریبی ۸۸۲ کیلومتر مربع را شامل می‌‌شود[۲].

  1. از جمله این تپه‌ها اللُّبینات، الوتائر، تلاع و سود حمَیّ است.
  2. بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۵۱-۵۲.