نصب الهی امام: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
* [[نظریه نصب الهی امام در قرن هشتم هجری]] | * [[نظریه نصب الهی امام در قرن هشتم هجری]] | ||
* [[نظریه نصب الهی امام در قرن نهم هجری]] | * [[نظریه نصب الهی امام در قرن نهم هجری]] | ||
* [[نظریه نصب الهی امام در قرن دهم هجری]] | |||
* [[نظریه نصب الهی امام در قرن یازدهم هجری]] | * [[نظریه نصب الهی امام در قرن یازدهم هجری]] | ||
* [[نظریه نصب الهی امام در قرن دوازدهم هجری]] | * [[نظریه نصب الهی امام در قرن دوازدهم هجری]] |
نسخهٔ ۱۶ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۴
مقدمه
- در بحث امامت، میان شیعه و اهل سنت، بر سر انتصابی و انتخابی بودن امامت و خلافت بحث است. شیعه، معتقد به آن است که جانشینی پیامبر و خلافت و امامت مسلمین، مثل خود نبوت امری انتصابی و به امر خداوند و نصّ خاصّ است و بر این عقیده دلایل فراوان قرآنی و حدیثی و تاریخی دارد. امّا اهل سنت معتقد به انتخاب خلیفه از سوی مردم و اهل حلّ و عقد و نظر شورایند، هرچند به این اصل تنها دربارۀ خلیفۀ اوّل عقیده دارند، چون خلیفه دوم با نصب ابوبکر تعیین شد و خلیفه سوم با رأی شورای شش نفره و این آشفتگی، نشان بیپایه بودن نظریۀ انتخاب در امر امامت و خلافت را میرساند.
- شیعه معتقد است که شورا و نظر مردم و اهل حل و عقد، جایی اعتبار دارد که نصّ و فرمانی از سوی خدا نباشد و آنچه در روز سقیفه اتفاق افتاد، اجتهاد در برابر نصّ بود و این خلاف امر خدا و وصیّت پیامبر اکرم(ص) بود[۱]. حادثۀ غدیر و حجة الوداع و نزول آیه اکمال دین، بزرگترین سند انتصاب امام از سوی خداست. این انتصاب انتخابی هم بر اساس فضایل و شایستگیهای آن حضرت است[۲].
- با توجّه به خصایص منحصر به فرد امامان، (هادی بودن، مرجعیت دینی، تشریع احکام فرعی و واسطه فیض الهی)، بر هر انسان مسلمان و حتّی غیرمسلمان لازم است که اولاً: به مقام امامت ولو به صورت کلی و اجمالی سپس به مصادیق امامان علم و شناخت پیدا کند؛ چرا که شناخت صحیح و ناب آموزههای اعتقادی و عملی و اخلاقی دین تنها از سرچشمه زلال امامان بهدست میآید وگرنه معرفت و عمل هر مسلمانی که از کانال غیر امامان حاصل شود به ناسرهها و کجیها مبتلا گشته و آن با غرض بعثت پیامبران و ادیان آسمانی ناسازگار است[۳].
- لذا در روایات نبوی و ولوی به شناخت حقیقی امام به صور متعدد تأکید و جاهل به مقام امام و امامت در ردیف مردگان جاهلیت شمارش شده است" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "[۴] در روایت دیگر:" مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "[۵][۶].
- براساس این روایات شخصی که امام عصر خود را نشناسد به مرگ جاهلیت و به واقع بدون ایمان مرده است. حال سؤال این است، مقصود از امام کدام امام است؟ آیا مراد هر نوع حاکم، هر چند با زور و غلبه و حیله است؟ در این صورت این سؤال پیش میآید که بین شناخت چنین امامی با اثر ترتب کفر و جاهلیت بر جاهل آنچه رابطهای وجود دارد که در روایات بر آن تأکید شده است؟ [۷].
- با تأمل دوباره در روایات نبوی که درباره امامت و امام صادر شده است خصوصاً با نگاهی به روایاتی که حضرت علی(ع) و یازده امام دیگر به عنوان امام برگزیده، حجت خداوند، واسطه فیض الهی و عامل حفظ و بقای اصل هستی توصیف شده است؛ با این نگاه واضح میشود که مقصود از ضرورت شناخت امام، امام به معنای واقعی و کامل آن است که در ائمه اطهار متجلی میشوند[۸].
- این ادعا با لزوم تناسب و سنخیت بین حکم (مرگ جاهلیت و کفر) و موضوع (جهل به امام) ثابت میشود، علاوه آنکه روایات متعددی در تطبیق روایات مرگ جاهلیت بر امامان معصوم وارد شده است[۹].
ضرورت نصب امام
اثبات نصب امام
ادله عقلی نصب امام
ادله نقلی نصب امام
مصداق نصب الهی امام
- بعد از پذیرفتن ضرورت وجود نص و نصب از طرف پیامبر(ص) مصداق آن کیست؟
- در پاسخ این سؤال این نکته را تذکر میدهیم بعد از ثبوت اصل ضرورت نصب خود به خود امامت منصوص علی(ع) نیز ثابت میشود، برای اینکه اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت منکر وجود نص بر خلافت خلفای خودشان هستند، خواهد آمد. اما شیعه امامت حضرت علی(ع) را با آیات و روایات متعدد اثبات میکند که تفصیل آن در پاسخ شبهه انکار نص در قرآن و سنت خواهد آمد. به دیگر سخن اهل سنت بر مصداق اصل نص کسی را معرفی نمیکنند، در این صورت آنان دوباره باید به اشکالات پیشین لازم از عدم انتصاب جواب دهند، اما شیعه با اثبات ضرورت نصب مصداق بلکه مصادیق آن را نیز با نصوص مختلف ثابت میکند.
تحقق نصب الهی امام
تحقق نصب الهی امام در امامت عامه
- پس از اثبات وجوب نصبِ امام بر خدا، این سؤال پیش میآید که آیا خدا این نصب واجب را انجام داده یا نداده است؟ ادله قطعیِ عقلی و نقلیِ قرآنی و روایی وجود دارد که: زمین، هیچگاه از حاکم منصوب به نصب الهی خالی نمیماند.[۱۰]. در روایات منقول از اهل بیت(ع) آمده است: «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»[۱۱][۱۲].
- این مضمون، در منابع اهلسنت با عبارت دیگری آمده است؛ در صحاح اهلسنت آمده است: امر خلافت همواره در قریش خواهد ماند تا هر زمانی که از مردم دو نفر باقی بماند[۱۳]. معلوم است که چرا این روایت «ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ» را مطرح کرده است؛ علت اینکه واژه «اثْنانِ» به کار رفته، این است که یکی از آنها امام و دیگری مأموم است؛ امام بدون مأموم و حاکم بدون محکوم معنا ندارد؛ زیرا امام، از مقولات اضافی است؛ یعنی اگر امامی باشد باید کسی هم وجود داشته باشد که به او ائتمام کند و گرنه امام نخواهد بود. بنابر این، روی کره زمین همیشه باید یک امامی از قریش وجود داشته باشد[۱۴].[۱۵]
تحقق نصب الهی امام در امامت خاصه اهل بیت
- این مسئله غیر از وجوب آن است. در اینجا بحث از عینیت یافتن این وجوب در جامعه مطرح است. عملاً خدای متعال توسط پیامبر اکرم(ص) تا روز قیامت، امام نصب کرده است. این نصب نیز بر سه گونه است[۱۶]:
- نصب عام به نحو قضیه حقیقیه: مانند حدیث: «خُلَفَائِي... الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَيَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَسُنَّتِي»[۱۷] در امثال این روایات نصب، نصب عام؛ یعنی به نحو قضیه حقیقیه است[۱۸].
- نصب کلی به نحو قضیه خارجیه: این نصب کلی است؛ همچون حدیث ثقلین و حدیث سفینه که در این احادیث نصب به نحو قضیه خارجیۀ کلی منظور است. مراد از قید کلی این است که از آن مجموع اهل بیت(ع) اراده شده است[۱۹].
- نصب به نحو قضیه خارجیه شخصیه: همچون «عَلِيٌّ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۲۰]، یا احادیثی که در آنها نام ائمه اطهار(ع) تا امام دوازدهم بیان شده است[۲۱].[۲۲]
نصب الهی امام در دوران پیامبر خاتم
نصب الهی امام در دوران امام علی
نصب الهی امام در دوران امام حسن مجتبی تا امام سجاد
نصب الهی امام در دوران امام باقر تا امام رضا
نصب الهی امام در دوران امام جواد تا حضور امام مهدی
نظریه نصب الهی امام در عصر غیبت
نظریه نصب الهی امام از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم هجری
محدثان و آموزه نصب الهی امام از دوران غیبت تا پایان قرن پنجم
نظریه نصب الهی امام در قرن ششم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن هفتم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن هشتم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن نهم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن یازدهم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن دوازدهم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن سیزدهم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن چهاردهم هجری
نظریه نصب الهی امام در قرن پانزدهم هجری
براهین اثبات نصب الهی امام
بنا بر برهان لطف، فراهم کردن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است. یکی از لوازم این امر، وجود جامعهای حتی الامکان سالم و دور از گناهان و انحرافات است؛ تا انسان بتواند در آن، به دور از معاصی و فساد، به عبودیّت خدا بپردازد و رشد معنوی پیدا کند. تحقّق چنین جامعهای، مستلزم وجود حاکمی معصوم است که ضرورتاً باید از جانب خداوند منصوب شده باشد. مقدّمات این استدلال، خود مشتمل بر یک قیاس منطقی است که در فرایند تبیین مطالب زیر بحث میگردد.
ضرورت هدایت انسان توسط خداوند
خداوند حکیم، فعل عبث انجام نمیدهد و خلقت جهان و انسان هدفمند است. حکمت الهی ایجاب میکند که انسان به هدف تعیین شده از خلقتش - که همانا عبودیّت است- نائل شود. بیتردید، پروردگار رحیم، انسان را به حال خود رها نمیکند تا در کوره راههای زندگی و تاریکیهای دنیا سرگردان بماند. لازمه نیل به هدف خلقت آن است که لوازم و بسترهای تحقق هدف مذکور فراهم باشد. بازخواست خداوند در روز قیامت نیز بر پایه همین اتمام حجّت است[۲۳]. بنا بر برهان لطف، فراهم نمودن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است (کبرای قیاس اول)؛ ولی این هدایت باید با اوصاف و ویژگیهای خاصّ انسان، از جمله عقل و اختیار او، سازگار باشد. این موضوع در صغرای استدلال تبیین میگردد. به دیگر سخن، در کبرای استدلال، سخن از هدایت خداوند است. میدانیم که خداوند حکیم فعل عبث انجام نمیدهد؛ لذا لوازم هدایت انسان را فراهم میسازد تا او بتواند از سر اختیار به سرمنزل مقصود، یعنی عبودیّت خداوند، نایل گردد و مراتب آن را طی کند. طی برهان لطف بیان شد که ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، به منظور تحقّق امر هدایت است. بر همین منوال بیان گردید که به همان دلیل که ارسال رسل به لحاظ لطف بودن، بر خداوند واجب است، نصب امام نیز بر خداوند واجب است. آنچه در این برهان از کتاب مورد بررسی قرار میگیرد، بررسی ضرورت این موضوع از جهت اجتماعی است.[۲۴]
جامعه توحیدی؛ بستر هدایت توحیدی
پس از اِمعان نظر بر ضرورت هدایت انسان بر خداوند، باید لوازم این ضرورت خطیر را جستجو کرد. از آنجا که انسان در بستر اجتماع زندگی و رشد میکند، امکان برخورداری از جامعهای متناسب با اهداف خلقت انسان، از ضروریّات رشد وتعالی او است. به همین جهت، ضرورت وجود جامعه توحیدی، به عنوان زمینه هدایت توحیدی، صغرای استدلال میباشد که در زیر مورد تبیین قرار میگیرد:
اجتماعی بودن انسان و ویژگیهای آن
انسان موجودی اجتماعی است[۲۵] و جامعه، بستر زندگی و رشد و بالندگی اوست. از اینرو، بسیاری از ابعاد مثبت یا منفی روح انسان و ملکههای رفتاری او از قبیل عفو، ایثار، امانتداری، مسئولیّتپذیری، جود و سخاوت، دستگیری از ضعفا و نیازمندان و... ضمن روابط اجتماعی شکل میگیرد.
از سوی دیگر، نفس انسان قابلیّت کسب فضایل و رذایل مختلفی دارد و جامعه نیز نقش مؤثّری در ظهور و بروز آنها دارد. در نتیجه، اگر ملکات اخلاقی انسان در ظرف جامعه به درستی شکل گیرد، بر سایر خوبیهای اخلاقی او تأثیر مثبت خواهد گذاشت و رشد و تعالی او را به دنبال خواهد داشت[۲۶]. متقابلاً، اگر انسان در مسیر انحراف از حق قرار گیرد، رفته رفته همه رذایل اخلاقی در او پدیدار میگردد. مثلاً کسی که در محیطی استکباری و آکنده از روابط ظالمانه اجتماعی رشد میکند، ملکه ظلم و استکبار در او نهادینه میشود و در نتیجه، به همگان - از اولیاء الهی(ع) گرفته تا خود و نزدیکترین دوستانش- ستم روا میدارد. بر همین مبنا است که خداوند، انحراف کلّی انسانها را - نه صرفاً در ملکات اجتماعی- به کفر بزرگان و قدرتمندان جامعه نسبت میدهد: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾[۲۷].
همچنین، نفس امّاره انسان گرایش به زشتی دارد. لذا خوی تکبّر و استثمارطلبی در انسان امری طبیعی است[۲۸]، که اگر تحت هدایت و کنترل نهاد قویتری مانند شریعت هدایتگر قرار نگیرد، زندگی اجتماعی بشر به جنگل متمدّنی تبدیل میشود که هرکس قویتر است، سهم بیشتری از منافع جامعه را تصاحب میکند.
در چنین شرایطی است که تزاحم منافع و غرایز نفسانی، درگیری و اختلاف و هرج و مرج در جامعه را امری حتمی میسازد و چنانچه قانون و حاکم عادل و مقتدری در جامعه نباشد، هرکس قدرت بیشتری داشته باشد، از دیگری بیشتر بهرهکشی میکند.[۲۹]
تأثیر جامعه بر رشد انسان
بر اساس مقدّماتی که گذشت، میتوان گفت که اگر در جامعه عدالت و آرامش مستقر باشد، کمال روحی انسانها به خوبی تأمین میشود؛ همچنان که به هر میزان جامعه متلاطم و مبتلا به ظلم وآشوب وهرج و مرج گردد، رشد و تکامل انسانها کند و متوقّف میشود و هدف خلقت انسان به سرانجام و فرجام نمیرسد[۳۰]. از سوی دیگر، تربیت صحیح، نیازمند روحی آرام و نفسی غیرمضطرب است و در محیطی آشوبزده و ناهنجار، از جامعه کوچک خانواده گرفته تا اجتماع شهری و ملی و جهانی، نباید انتظار رشد سالم نفوس انسانی را داشت.
برای تحقّق یک هدف، منطقاً لازم است که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد. بر همین مبنا، باید موانع کمال انسان را در نقص فاعلی و یا در نقص قابلی جستجو نمود. بر اساس قاعده لطف، مشخّص گردید که خداوند باید زمینههای تربیت انسان و اسباب لازم برای تحقّق آن را فراهم کند؛ تا هرکس بتواند بنا بر اختیار خود از آنها بهرهمند شده و هدایت شود. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که نقص فاعلی وجود ندارد. در این صورت، اگر عدهای هدایت نشوند، به نقص قابلی آنها باز میگردد؛ یعنی خداوند اسباب هدایت را برای افراد بشر فراهم نموده است، ولی آنان خود از آن بهره نبردند؛ هدایت نشدند و در نتیجه، گرفتار هلاکت ابدی گردیدند.
نتیجه آنکه، برای هدایت و سعادت انسان، لازم است که اقتضائات رشد و کمال انسانی در عرصه زندگی او - که همان اجتماع است- فراهم باشد؛ تا نقص فاعلی درهدایت انسان پدید نیاید.[۳۱]
ناتوانی انسان در تحقّق جامعه توحیدی
با دقّت در نظام تکوین، پیداست که خلقت عالم در عین اِحکام و اِتقان، به حدّی پیچیده است که کشف قوانین و سنّتهای حاکم بر آن از قدرت بشر عادّی خارج است. انسان، با وجود پیشرفتهای فراوان در همه زمینههای علمی، خصوصاً در حیطه علوم تجربی، هنوز در پلّههای نخستین کشف اسرار زمین و دریاها واعماق آن وکرات آسمانی است. این درحالی است که خداوند همه این عظمت و اسرار پیچیده عالم را تنها قوانین و سنن حاکم بر پوسته و ظاهر عالم خلقت میداند و لذا درباره زمین و آسمانها - با همه عظمتش - میفرماید: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[۳۲].
یعنی آنچه از عظمت دنیا در عالم مشاهده میشود، مربوط به پستترین مرتبه خلقت است. از سوی دیگر، خداوند این همه پیشرفتهای علمی و آگاهی بشر بر اسرار عالم را، دانشی مختصر و محدود، آن هم فقط نسبت به پوسته جهان، معرفی میکند: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[۳۳].
نظر به آنکه انسان، جامع همه مراتب هستی است، تنها بخش کوچکی از وجود او در مرتبه مادّی و دنیایی او است و بخش اعظم هستی انسان، مرتبه ملکوتی اوست؛ که به دلیل اشتغالهای زندگی مادّی و انس با مادیّات، از آن غافل شده و آن مراتب عالی، بعد از مرگ بر او آشکار میشود. به همین دلیل است که انسان را کون جامع، یعنی جامع مراتب غیب و شهادت و یا عالَم کبیر نام گذاردهاند[۳۴]. پس طبعاً تنظیم قوانینی جامع برای مدیریّت زندگی اجتماعی بشر، نیازمند اشراف بر همه امور و ویژگیهای آن است.
با توجّه به مقدّماتی که اشاره شد، اکنون میتوان گفت: انسانی که حتّی از کشف سنّتها و قوانین ظاهر عالم (یعنی عالم دنیا) نیز عاجز است، چگونه میتواند بر احکام و سنّتهای عالم نفس خویش و مراتب غیب و شهادت او احاطه داشته باشد و قوانینی که سعادت دنیا و آخرتش را تأمین میکند وضع نماید؟
اگر احاطه به همه ابعاد فردی انسان تا به این حد پیچیده است، به طریق اولی، جامعه انسانی که از اجتماع افراد انسانها تشکیل شده، قوانینی به مراتب پیچیدهتر دارد و قطعاً قانونگذاری برای آن از عهده بشر عادی خارج است. طبعاً انسانهای عادّی - در هر مرتبه علمی که باشند- قوانینی برای اداره جامعه پیشنهاد میکنند که در نهایت، یا منتهی به بیعدالتی و هرج و مرج میشود و یا تنها تأمین کننده سعادت زندگی مادّی و حیوانی آنهاست و نگاهی به آخرتشان ندارد.[۳۵]
وجوب تدارک لوازم تشکیل جامعه توحیدی توسّط خداوند
نتیجه قیاس اول آن شد که وجود جامعه توحیدی از امور ضروری برای هدایت و رشد انسان است؛ همچنین روشن شد که انسانها به دلیل ساختار و ویژگیهای ذاتی خود، نمیتوانند قانونگذار و حاکم مناسبی برای جامعه خود در جهت برآوردن اهداف خلقت باشند. در نتیجه، لازم است که خداوند حکیم، زمینه و بستر لازم را برای تحقّق جامعه توحیدی فراهم آورد؛ تا اهداف خلقت عبث نباشد و حجّت بر انسانها تمام گردد. لازمه تحقّق جامعه توحیدی دو امر است: اول، قانون الهی و دوم، حاکم الهی. البته موضوع اصلی این برهان، حاکم الهی است که به عنوان کبرای قیاس دوم به شمار میرود.[۳۶]
ضرورت تبیین قوانین توحیدی و نصب حاکم توسط خداوند
قوام جامعه انسانی در دو امر است: اول، وجود قوانین عادلانه برای تبیین صحیح روابط انسانها با یکدیگر و دوم، وجود حکومت و حاکمی مقتدر در رأس آن برای اجرای صحیح قوانین اجتماعی. در جهانبینی توحیدی، چون رویکرد همه امور نظری و عملی در مسائل انسانی و زندگی دنیوی انسان، به سعادت ابدی او درع الم دیگر باز میگردد، پس بنابر قاعده لطف، لازم است که خداوند زمینه سیر معنوی انسان را فراهم آورد. در طیّ مباحث آتی، ضرورت عقلی این دو مسئله تبیین میگردد.
- ضرورت تبیین احکام و قوانین توحیدی توسّط خداوند: انسانها، بدون استمداد از عالم غیب، قادر به تشخیص دقیق خیر و صلاح حقیقی خود نیستند و نمیتوانند به تنهایی به سعادت دنیوی و اخروی راه پیدا کنند. لذا قاعده لطف ایجاب میکند که خداوند قوانینی را به دست انسانهایی وارسته برای بشر ارسال نماید؛ تا هم منشأ رفع اختلاف در نزاعهای اجتماعی قرار گیرد و هم در درک عوالم غیب (از قبیل توحید، معاد، عالم قبر و قیامت و...) راهگشا باشد. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۳۷].
- خداوند؛ تنها مقام صالح برای نصب حاکم جامعه: کتاب خدا، به عنوان مجموعه قوانین الهی، نمیتواند به تنهایی راهگشا و حلکننده همه مشکلات بشر باشد؛ به ویژه آنکه تجربه تاریخی نشان داده که حاکمان خودکامه، به مدد علمای خودفروخته، کلام وحی را نیز به گونهای تعبیر و تفسیر مینمایند که منویّات و اغراض خود را حاصل کنند. از سوی دیگر، جامعه برای اجرای قوانین، نیازمند پشتوانه قوی اجرایی است و ضرورت دارد که حاکمی الهی و برخوردار از عصمت الهی بر آن حکومت نماید، تا هدف هدایت و رشد و تعالی انسان حاصل شود. در سایه چنین حکومتی است که ستم و هرج و مرج از جامعه رخت برمیبندد و زمینه هدایت بشر به مراتب والا فراهم میگردد. ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[۳۸].
از سوی دیگر، خداوند آگاه به نیّات و درون افراد است و لغزشهایی که در تعیین حکّام توسط انسانهای معمولی متصوّر است، در خداوند وجود ندارد. در نتیجه، او بهترین مقام برای نصب حاکم به شمار میرود. ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[۳۹].
با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء(ع) برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء(ع)، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران(ع) در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء(ع)، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران(ص) در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی(ع) برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است.[۴۰]
منابع
پرسشهای وابسته
- نصب امام به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا نصب امام در قرآن آمده است؟ (پرسش)
- آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ (پرسش)
- آیا نصب امام عامل تفرقه بین مسلمانان است؟ (پرسش)
- اگر نصب امام اتفاق افتاده است پس چرا شهرت ندارد؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
- تعیین امام
- انتخاب امام
- نصب الهی امام در دوران پیامبر خاتم
- نصب الهی امام در دوران امام علی
- نصب الهی امام در دوران امام حسن مجتبی تا امام سجاد
- نصب الهی امام در دوران امام باقر تا امام رضا
- نصب الهی امام در دوران امام جواد تا حضور امام مهدی
- نظریه نصب الهی امام در عصر غیبت
- نظریه نصب الهی امام از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم هجری
- محدثان و آموزه نصب الهی امام از دوران غیبت تا پایان قرن پنجم
- نظریه نصب الهی امام در قرن ششم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن هفتم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن هشتم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن نهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن دهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن یازدهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن دوازدهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن سیزدهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن چهاردهم هجری
- نظریه نصب الهی امام در قرن پانزدهم هجری
پانویس
- ↑ در این زمینه ر. ک: النصّ و الاجتهاد، شرف الدین
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۲.
- ↑ «كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است» کافی، ج۱، ص ۳۷۶؛ اینکه مراد از مرگ جاهلیت چیست، دو معنا محتمل است: الف. کفر و شرک ب. ظلالت و گمراهی. هر دو معنا در روایات آمده است؛ کافی، ج۱، باب من مات و لیس له امام، ص ۳۷۶؛ مجلسی، مراه العقول، ج۴، ص۲۰.
- ↑ «هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است» صحیح ابنحیان، ج۱۰، ص ۴۳۴؛ مسند احمد، ج۴، ص ۹۶ (۱۶۸۷۶)؛ المعجم الکبیر؛ ج ۱۹، ص ۳۸۸ (۹۱۰)؛ شرح المقاصد، ج۲، ص ۲۷۵، از این منابع سستی ادعای دکتر النتشار در کتاب خود نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۶، ص ۲۱۷ مبنی بر انکار حدیث مزبور در منابع اهل سنت ظاهر میشود. برای اطلاع از صدها مورد از این روایت به نرمافزار المکتبه الإسلامیة الکبری الشامله محصول عربستان جستجوی واژه «میته الجاهلیه» رجوع شود.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۴.
- ↑ «اَلْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغيبة، ج۱، ص۱۴۱. این مضمون با الفاظ متفاوتی نیز نقل شده است؛ از جمله: از امام صادق(ع) نقل است که امام سجاد(ع) فرمود: «وَ لَوْ لاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۰۷؛ از امام باقر(ع) نقل است که فرمود: «لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا». طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ»؛ مسند أحمد بن حنبل، ح۴۶۹۲ و ح۵۵۲۵ و صحيح مسلم، ح۳۳۹۸.
- ↑ البته لفظ این حدیث، در صحیح بخاری تحریف شده است و به گونهای آورده شده که دیگر این مضمون را ندارد. به نقل بخاری حدیث اینگونه است: «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ منهمُ اثْنانِ». صحيح البخاري، ح۳۲۶۲ و ح۶۶۳۴؛ یعنی مادامی که دو قریشی وجود داشته باشد، باید یکی از آنها امام باشد! این متن خود بر جعلی بودن خود گواه است؛ چون معنای درستی ندارد؛ زیرا مشروطکردن برقراری امامت و خلافت بر وجود دو قریشی فاقد معنا و نکته است. چه لزومی دارد دو قریشی باشد تا امامت و خلافت برقرار بماند؟ آیا وجود یک قریشی کافی نیست؟! به نظر میرسد، بخاری - یا راویان او - این حدیث را با لفظی بیمعنا و تحریفشده آوردهاند؛ چون نقل صحیح این حدیث، مذهب امامیه را تأیید میکند. آنجاکه در حدیث اصلی «من الناس» آمده بود، «اثنان» منطقی است؛ زیرا از میان «مردم» دستکم باید دو نفر باشند که یکی امام و یکی مأموم باشد اما اینجا چرا اثنان گفته شده است؟! این موضوع و امثال آن - مانند: تعویض متن «مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي» (صحيح البخاري، ح۶۶۳۱) به متن تحریف شده ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي (صحيح البخاري، ح۳۲۶۲) تا شامل هر امیری بشود؛ چه فاسق و چه عادل- به بحث حدیثی گستردهای نیازمند است.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۰.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۸۸.
- ↑ مانند حدیثی که جابر جعفی از جابر انصاری نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلاَمَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَكَنِيِّي حُجَّةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾ «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۵.
- ↑ در این برهان، تفاوتی نمیکند که انسان مدنی بالطبع و ذاتاً اجتماعی فرض شود و یا مدتی بالاضطرار؛ در هر دو صورت، چون او دارای زندگی اجتماعی است، بنابر قاعده لطف، میباید اسباب هدایت در جامعه برای او فراهم باشد.
- ↑ تأثیر افکار جامعه بر افراد تا به آنجاست که امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «لَا تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ كَوَاحِدٍ مِنْهُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ» (الکافی، ج۲، ص۳۷۵: باب مجالسة أهل المعاصی...).
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ این اصل نفسانی در روابط اجتماعی انسان، در آیاتی از قرآن مورد اشاره قرار گرفته، از جمله میفرماید: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۶.
- ↑ مبنای برهان شیخ الطائفه، شیخ طوسی، در اثبات امامت عامّه، به همین قاعده باز میگردد. (تلخیص الشافی، ج۱، ص۷۰).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۷.
- ↑ «ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم» سوره صافات، آیه ۶.
- ↑ «نمایی از زندگانی این جهان را میشناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.
- ↑ در ابیاتی منسوب به امیرالمؤمنین علی(ع)، درباره انسان چنین آمده است: «دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ * وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ / وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ * وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ / وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي * بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر» (دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۷۵).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۸.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۱.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
- ↑ «بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۱-۲۳.