نظریه نصب الهی امام از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم هجری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در دوران حضور، اهل بیت(ع) آموزه‌های شیعی را تبیین می‌کردند. ایشان شاگردانی را برای دفاع از مسائل عقیدتی تربیت نموده، درستی یا خطای آنها را در مباحثات تذکر می‌دادند. با آغاز دوران غیبت، در میان اندیشمندان امامیه دو رویکرد متفاوت نسبت به مباحث کلامی شکل گرفت. دانشمندانی که در منطقه قم و ری می‌زیستند، در مباحث کلامی غالباً نگرشی نقلی داشته، در اثبات یا انکار مسائل عقیدتی، به اخبار و نصوص استناد می‌کردند. شیوه بیان مباحث کلامی توسط بزرگان این مدرسه، مانند شیخ صدوق و مرحوم نعمانی بیانگر رویکرد نقلی این مکتب در مسائل اعتقادی است. همت بیشتر این مدرسه، جمع‌آوری احادیث و تبیینی برگرفته از آیات و روایات در مسائل مختلف، از جمله مباحث کلامی بوده است. در مقابل، در مباحث کلامیِ متکلمانی که متعلق به مدرسه بغداد هستند، روایات، جایگاه چندانی ندارد. هم‌جواری این دانشمندان شیعی با متکلمان معتزلی بغداد که به عقل‌گرایی مشهور بودند، سبب شد تا استفاده از نقل برای دفاع از آموزه‌های عقیدتی امامیه چندان مفید نباشد و محور مباحث کلامی در این مکتب، استدلال عقلی گردد که آثار کلامی شیخ مفید و شاگردانش تأییدی بر آن است. گفتنی است، مطلب مذکور به این معنا نیست که مکتب بغداد در اثبات آموزه‌های امامیه توجهی به اخبار نداشته باشد. ایشان نیز گاهی از روایات بهره برده‌اند؛ اما عمده تمرکزشان بر براهین عقلی بوده است.

در این قسمت، افزون بر اینکه دیدگاه متکلمان مشهور امامیه درباره تعریف امامت و شئون حاکمیت سیاسی و مرجعیت دینی برای امام، همچنین الهی بودن این جایگاه روشن می‌شود، برخی ادله عقلی و نقلی که ایشان برای اثبات این آموزه و اثبات نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع) ذکر کرده‌اند، مطرح خواهد شد[۱].

آموزه نصب الهی امام معصوم از نظر متکلمان

هرچند در این نوشتار بیشتر به متکلمان مکتب بغداد که نسبت به مدرسه قم مشهورتر و برجسته‌ترند، پرداخته می‌شود، دیدگاه متکلمان دیگری نیز که در این موضوع بحث کرده‌اند، مطرح خواهد شد.

گفتنی است هرچند برخی ادله نقلی که در کلام متکلمان امامیه خواهد آمد، فقط عصمت این ذوات مقدس را اثبات می‌کنند، تعدادی از متکلمان با این استدلال که انکار امامت این بزرگواران پس از پذیرش عصمتشان قائلی ندارد، آنها را هم برای اثبات الهی بودن امامت ائمه هدی به کار گرفته‌اند؛ ایشان در تبیین این شیوه از استدلال می‌گویند: اعتقادی که در میان مسلمانان قائلی ندارد، باطل است؛ زیرا در غیر این صورت، عقیده حق، خارج از امت اسلامی خواهد بود که خلاف حکمت الهی است؛ چراکه در این صورت، راه شناخت حق برای مردم، غیر ممکن و یا بسیار دشوار خواهد شد[۲].

بنابراین چون هر کس عصمت ائمه هدی(ع) را پذیرفته به امامتشان نیز معتقد است و در میان آنها کسی منکر امامت ائمه(ع) نیست لذا می‌توان از ادله‌ای که عصمت این خاندان مطهر را اثبات می‌کند به امامتشان رسید.

یادآوری این نکته ضروری است آنچه درباره ادله عقلی و نقلی متکلمان امامیه خواهد آمد، ادله‌ای است که به باور ایشان بر الهی بودن مقام امامت یا امامت الهی ائمه هدی(ع) دلالت دارد و در آثار خود به آنها استدلال کرده‌اند و ما در اینجا در مقام نقد تفصیلی یا استنباط ادله صحیح نیستیم[۳].

ابن‌قبه

ابوجعفر محمد بن عبدالرحمان بن قبه رازی از متکلمان مشهور شیعه در اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم است. ابن ندیم و نجاشی، وی را از متکلمان زبردست و توانای تشیع دانسته‌اند[۴]. او که از مذهب معتزلی به امامیه گرویده بود[۵]، آثاری در کلام، به‌ویژه در دفاع از نظریه شیعه درباره امامت داشته است[۶].

هرچند از تألیفات این متکلم شیعی، اثر مستقلی در دسترس نیست، مرحوم شیخ صدوق، برخی آراء و نظریات وی را که در مناظرات با بزرگان معتزلی و زیدی بیان شده است –به‌خصوص در بحث امامت- در کتاب کمال الدین جمع‌آوری کرده است که در این بحث به آن استناد می‌کنیم.

اعتقاد او به گزینش الهی امام، از سخنان نقل شده وی به‌روشنی معلوم می‌گردد. این عالم توانمند امامیه، عقیده خود درباره امامت را بدین‌سان مطرح نموده است: امام باید این‌گونه باشد که وقتی به چیزی فرمان داد، از او اطاعت شود و دستی بالای دست او نباشد و سهو و اشتباه نکند و اینکه عالم باشد تا مردم را نسبت به آنچه جاهل هستند، آگاه سازد. کسی که حکمش چنین است، لازم است از سوی علّام‌الغیوب و به زبان کسی که از جانب او سخن می‌گوید، معرفی شود؛ زیرا در ظاهرِ خلقت امام، نشانه‌ای بر عصمت او وجود ندارد[۷].

ابن‌قبه در عبارت فوق، به‌صراحت از نصب الهی امام سخن می‌گوید. عبارت او در لزوم اطاعت از امام نیز مطلق است که می‌تواند نشان‌دهنده اعتقاد وی بر امامت الهی امام در امور دینی و سیاسی باشد. البته از آنجا که ابن‌قبه تأکید زیادی بر نقش هدایتگری امام داشته؛ ولی بیان صریحی در حاکمیت الهی امام از او نقل نشده است، نمی‌توان عقیده به حاکمیت سیاسی امام را با قاطعیت به وی نسبت داد. ابن قبه – چنان‌که خواهد آمد - بارها بر شأن امامت دینی برای امام تصریح کرده؛ ولی گویا درباره حاکمیت و امامت سیاسی امام، سخن صریحی نگفته است.

این عالم متکلم، در عبارت ذکر شده، اعتقاد به امامت الهی را مستدل کرده، از لزوم عصمت امام به نصب الهی وی رسیده است. به عبارت دیگر، او معتقد است که چون عصمت، ویژگی ظاهری نیست تا برای مردم قابل تشخیص باشد، تنها خداست که باید چنین فردی را برای امامت، منصوب و به مردم معرفی نماید.

ابن قبه همچنین امامت، مرجعیت دینی و هدایتگری امام را دلیلی بر لزوم عصمت ایشان دانسته است. او با تمسک به حدیث متواتر ثقلین می‌گوید: (پیامبر در این حدیث) به ما اعلام فرموده است که حجت از عترت او می‌باشد و از کتاب، جدایی ندارد و ما اگر به کسی که از قرآن جدا نمی‌شود، تمسک کنیم، گمراه نخواهیم شد و بر امت واجب است به چنین کسی متمسک شوند و عقل می‌گوید که او باید عالِم به قرآن و امین بر آن باشد... (زیرا) اگر چیزی از کتاب خدا را نداند، نمی‌توان به او تمسک جست و او امین بر قرآن کریم نخواهد بود و نمی‌توان از اشتباه او ایمن بود... [پس] گفتار امامیه درست است که حجت از عترت کسی می‌باشد که جامع علم دین و معصوم بوده و بر کتاب خدا امین باشد[۸].

این متکلم شیعی، از حجت الله بودنِ چنین امامی نیز سخن گفته است. وی وجود فرزند برای امام عسکری(ع) را به‌عنوان امام زمان خویش، سبب اتمام حجت خداوند بر مردم دانسته[۹]، در سخنی دیگر نیز امام را حجت خدا بر انس و جن خوانده است[۱۰] که این سخن بر الهی بودن امامت دینی ایشان دلالت دارد.

ابن‌قبه در مناظرات خود با مخالفان، راه‌های شناخت امام منصوب از سوی خداوند را نیز روشن کرده است. وی از نص پیامبر و امامان پیشین برای روشن شدن مصداق امام در هر زمان سخن گفته، با استناد به همین نصوص، وجود فرزند برای امام حسن عسکری(ع) را ضروری دانسته و امامت جعفر کذّاب را انکار نموده است[۱۱]. ابن‌قبه معتقد است: از دلایلی که نشان می‌دهد امام عسکری(ع) بر امامت فرزندش تصریح کرده است، صحت سخن نقل‌شده از رسول خدا(ص) در این رابطه، همچنین روایات ائمه اطهار(ع) که از لزوم صدور نص از امام سابق بر امامت امام بعد سخن گفته‌اند، می‌باشد[۱۲].

این متکلم شیعی، همچنین در پاسخ به چگونگی شناخت فرزند امام عسکری(ع) و تشخیص مدعیان دروغین، امکان انجام معجزه (کرامت) از سوی حضرت را مطرح کرده است[۱۳]. و بدین ترتیب، راه دیگر شناخت مصداق امام را ظهور کرامت از سوی ایشان دانسته است.

ابن‌قبه در نقد برخی فرق شیعی، مانند زیدیه که در مصداق امام، با امامیه اختلاف دارند، معتقد است: “راه شناخت امام و حجت از غیر، علم اوست. چنان‌که برتری علمی امام در دین به قدری روشن است که دوست و دشمن از آن بهره‌مند شده‌اند[۱۴].

بنابراین می‌توان نظر مرحوم ابن‌قبه رازی را در موضوع امامت، به‌طور خلاصه چنین دانست:

  1. امامت به معنای مرجعیت دینی مردم، مقامی است الهی که گزینش آن تنها به‌دست خداست؛
  2. اهل بیت(ع) افراد منصوب از سوی خدا (لااقل در امامت دینی) می‌باشند؛
  3. برای شناخت مصداق امام، سه راه وجود دارد:
    1. نصوص وارد شده از اهل بیت(ع) بر امامت ایشان؛
    2. انجام کرامت از سوی مدعی امامت؛
    3. برتری و فضیلت علمی ایشان در دین[۱۵].

محمد بن جریر طبری

ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، یکی دیگر از متکلمان شیعی است که در قرن سوم و اوایل قرن چهارم می‌زیسته است. اثر قابل توجه وی که هم‌اکنون در دسترس می‌باشد، المسترشد فی الامامه است[۱۶].

ابن جریر طبری برای دفاع از خلافت بلافصل امام علی(ع)، احادیثی را نقل کرده که از نصب الهی آن حضرت و یا سایر اهل بیت(ع) سخن می‌گویند. وی، خود نیز در توضیح این روایات، به امامت الهی ایشان تصریح نموده است که در ادامه خواهد آمد.

بنا بر یکی از این اخبار، ابوذر و سلمان، ضمن نکوهش مردم نسبت به انتخاب حاکم، با کنایه، امیر مؤمنان(ع) را فرد برگزیده الهی برای حکومت می‌خواندند. محمد بن جریر طبری معتقد است که پیامد گزینش مردمی حاکم و کنار رفتن امام علی(ع)، ایجاد اختلاف و تفرقه در میان مسلمانان بود که در این میان پیروان اهل بیت(ع) اهل نجات خواهند بود؛ چراکه پیامبر اعظم(ص) اهل بیت(ع) را همانند کشتی نوح، نجات‌بخش مردم دانسته است. این متکلم شیعی در تأیید سخنان جناب سلمان و ابوذر، امیر مؤمنان(ع) را فرد منتخب خداوند برای حکومت دانسته و معتقد است که مردم از روی حسد، ظلم و طلب حکومت، ایشان را از این امر، کنار زدند[۱۷].

وی برای اثبات امامت حضرت علی(ع) به بررسی حدیث معتبر غدیرخم می‌پردازد و خود نیز آن را دستور الهی مبنی بر آشکار ساختن امر امامت و ولایت آن حضرت می‌داند[۱۸].

او روایات دیگری نیز در امامت الهی امیر مؤمنان(ع) نقل کرده است. بنا بر یکی از این اخبار، خاتم الأنبیاء(ص) در حالی که امیریِ حضرت علی(ع) بر مؤمنان را امری از جانب خداوند خواند، به ابوبکر و عمر بن خطاب دستور داد به‌خاطر چنین فضیلتی به امیر مؤمنان(ع) تبریک گویند[۱۹]. در روایات نقل شده از ابن جریر چنین آمده است که خداوند متعال، درخواست پیامبر اکرم(ص) را برای خلافت و جانشینی امیر مؤمنان(ع) پذیرفت و پیامبر خاتم(ص) نیز حضرت علی(ع) و فرزندانش را به‌عنوان برگزیدگان الهی، امامان هدایتگر و نجات‌بخش پیروانشان معرفی نمود[۲۰]. بیان این مطالب، حداقل بر الهی بودن امامت سیاسی امیر مؤمنان(ع) از نظر طبری دلالت دارد.

روایت نبوی دیگری که وی برای امامت اهل بیت(ع) به آن استناد کرده است، نقل معتبر ثقلین می‌باشد. پیامبر گرامی اسلام(ص) در این سخن خبر داده که مسلمانان تا زمانی که به قرآن و اهل بیت(ع) تمسک کنند، هرگز گمراه نخواهند شد. ابن جریر طبری معتقد است: این سخن نشان می‌دهد که خداوند، خلق را بدون حجت رها نمی‌کند و امام و حجت الهی نیز تا قیامت از میان اهل بیت(ع) خواهد بود[۲۱]. نقل این خبر متواتر و توضیح طبری، نشان‌دهنده اعتقاد وی به امامت الهی اهل بیت(ع)، به‌عنوان رهبران دینی و هدایتگر می‌باشد.

ابن جریر طبری، اهل بیت(ع) را حاملان کتاب، مخازن وحی الهی، امناء خداوند در زمین و حجت‌های باری‌تعالی بر بندگانش خوانده است[۲۲]. این واژه‌ها تأیید دیگری بر مطلب اخیر است.

این عالم شیعی، عصمت را شرط امامت دانسته، بر آن استدلال کرده است که آن را بدین شکل می‌توان تقریر نمود:

  1. اگر امام، اهل گناه باشد، در تربیت خود به دیگری نیازمند است؛
  2. اگر امام، اهل گناه باشد، نمی‌تواند هدایتگر و مربی دیگران باشد؛
  3. امام کسی است که تربیت‌کننده و هدایتگر مردم باشد و خود، در این امر محتاج کسی نیست؛ پس امام معصوم است[۲۳]؛
  4. روشن است که کار شناخت و معرفی فرد معصوم، تنها در توان باری‌تعالی است. بنابراین تعیین و معرفی امام اساساً امری مربوط به خداوند است.

این استدلال ابن جریر بر ویژگی مربی بودن و هدایتگری امام استوار است و از الهی بودن شأن مرجعیت دینی امام حکایت دارد. البته وی عصمت را برای رهبر سیاسی و حاکم منصوب از سوی خداوند نیز لازم می‌داند. از نظر او، حاکم و سرپرستی که از سوی خداست، سه ویژگی دارد که باری‌تعالی به او بخشیده است: خویشاوندی با خاتم الانبیا(ص)؛ علم به احتیاجات مردم؛ عصمت از خطا و اشتباه[۲۴]. به عبارت دیگر، وی عصمت را، هم از شرایط حاکم الهی دانسته و هم لازمه مرجعیت دینی و الهی امام تلقّی کرده است.

در نتیجه، می‌توان گفت: ابن جریر طبری آملی، حقیقتاً به نصب الهی اهل بیت(ع) برای امامت دینی، همچنین حاکمیت و رهبری سیاسی معتقد بوده است[۲۵].

شیخ مفید

ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان العکبری البغدادی، مشهور به شیخ مفید، از نوابغ و بزرگان شیعه در علم کلام می‌باشد. هرچند وی در قرن چهارم و پنجم می‌زیست، به حق می‌توان او را در زمره پر آوازه‌ترین متکلمان در طول تاریخ تشیع به شمار آورد. شیخ مفید در سال ۳۳۶ یا ۳۳۸ هجری قمری در نزدیکی بغداد به به دنیا آمد[۲۶]. وی را “ابن‌المعلم” نیز می‌خواندند؛ زیرا پدرش به “معلم” مشهور بود. او که به عقاید و مبانی فرقه‌ها و مذاهب مختلف اسلامی مسلط بود، در طول حیات علمی خویش مناظرات متعددی را با بزرگان مذاهب مختلف، به‌خصوص علمای معتزله ترتیب می‌داد. لقب “مفید” نیز اولین‌بار از سوی یکی از متکلمان معتزلی که تسلط او را بر مباحث کلامی دید، در مورد ایشان به کار رفت[۲۷] و همین امر سبب شهرت وی به لقب “مفید” گردید. البته بنابر گزارش دیگری، “مفید” لقبی است که امام زمان(ع) به وی داده بود[۲۸].

شیخ طوسی او را دانشمندی بزرگ و موثّق[۲۹] و در علم فقه و کلام، برتر از هر کسی دانسته است[۳۰]. نجاشی هم مقام استاد خود را در کلام، معروف‌تر و مشهورتر از آن می‌داند که قابل توصیف باشد[۳۱]. مقام و منزلت او به‌گونه‌ای بوده است که حتی از سوی دانشمندان اهل‌سنت نیز ستایش شده است. ابن ندیم که معاصر اوست، در توصیفش می‌نویسد: “باهوش و با فراست است. من او را دیده‌ام، عالی‌قدر است”[۳۲].[۳۳]

تعریف امام و امامت و الهی بودن این منصب

شیخ مفید در تعریف امامت می‌گوید: “اگر کسی بپرسد که امامت از نظر لغوی و اصطلاحی به چه معناست، به او چنین گفته می‌شود که امامت به معنای تقدّم در چیزی است که موجب اطاعت از صاحب آن شده و اقتدا به او در آنچه تقدّم دارد، می‌باشد”[۳۴]. ایشان محدوده امامت و لزوم اقتدا و اطاعت از آن را درباره امامان معصوم مشخص نموده، امامان را افرادی می‌داند که در اجرای احکام و حدود الهی و حفظ شریعت، جانشین انبیا هستند: “امامان، جانشین انبیا در تنفیذ احکام، اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم بوده و مانند پیامبران، معصوم می‌باشند”[۳۵]. وی در سخنی دیگر، ائمه را چنین معرفی کرده است: “امامان پیشوایان دینی هستند و پذیرفتن کسی در منصب امامت، به معنای پیروی از او و اقتدا کردن به اوست”[۳۶]. با توجه به این تعاریف، می‌توان در نظر شیخ مفید، امام را به معنای مرجع و پیشوای دینی مردم دانست. وظیفه امام در اقامه حدود، که از نظر شیخ، وظیفه حاکم جامعه است[۳۷] نیز از نقش حاکمیت و رهبری سیاسی امام در نظر او حکایت دارد.

مرحوم شیخ مفید، امیر مؤمنان(ع) را اولین زمامدار مسلمانان و خلیفه الهی در دین، پس از پیامبر اعظم(ص) دانسته[۳۸]، معتقد است که خداوند متعال در قرآن کریم به لزوم ولایت و امامت حضرت تصریح کرده است[۳۹]. وی در توضیح حدیث غدیر گفته است: علت توقف پیامبر خاتم(ص) در غدیر خم، دستور دوباره خداوند به ایشان بود تا علی بن ابی طالب(ع) را به‌عنوان جانشین خود معرفی نماید. به اعتقاد وی، خداوند متعال دستور داد این امر در چنین مکانی انجام شود تا همه کسانی که از مناطق مختلف جمع شده بودند، حکم نصب امیر مؤمنان(ع) را بشنوند[۴۰].

چنان‌که گذشت، اقامه حدود، از شئون حاکم سیاسی است. از نظر این متکلم بزرگ شیعی، این امر وظیفه اهل بیت(ع) است که حاکمان منصوب از سوی باری‌تعالی هستند: “اقامه حدود بر عهده سلطان اسلام [و] منصوب از سوی خداوند متعال که ائمه هدایتگر هستند و همچنین امیران و حاکمان منصوب از سوی ایشان می‌باشد”[۴۱].

شیخ مفید، با بیان عقیده اهل‌سنت که عموماً امامت را به اختیار و انتخاب مردم می‌دانند، اجماع شیعه را بر این مطلب متوجه ساخته است که خداوند متعال، حضرت علی(ع) را برای امامت و خلافت منصوب و بر آن تصریح نمود و خاتم الانبیا(ص) نیز ایشان را به‌عنوان نشانه و امام مسلمانان معرفی کرده است[۴۲].

این دانشمند عالی‌قدر، در توضیح روایتی، حضرت علی(ع) را شخصی دانسته که از سوی خداوند، مردم را به دین اسلام دعوت کرده است[۴۳]. در نگاه ایشان، ائمه که سرپرست دین مردم‌اند، در طول دوران امامتشان، همانند انبیا از هر گناه، به‌خصوص در احکام و امور دینی، پاک و معصوم می‌باشند[۴۴].

از سخنان دیگر این محقق پرآوازه که بر انتصاب الهی ائمه اطهار دلالت می‌کند، پاسخ او به شبهه‌ای است که برخی نسبت به خردسالی تعدادی از امامان شیعه مطرح کرده‌اند. آنها می‌گفتند: چگونه ممکن است امامی که سرپرست امور دین و دنیای مردم است، خردسال باشد؛ در حالی‌که به فرمایش قرآن کریم، کودکان حتی از تصرف در اموال خود ممنوع هستند[۴۵]. محتوای پاسخ شیخ چنین است: خدای تعالی عذر کسی را که نسبت به کمال امام تردید کند، نمی‌پذیرد و حق‌تعالی عصمت کسی را که برای ریاست منصوبش ساخته، نمایانده است[۴۶].

به عبارت دیگر، چون خداوند، آنها را امام قرار داده، نمی‌توان در رشد و کمالشان تردید نمود. ایشان امامت را همانند نبوت، یک تفضل الهی می‌داند که خداوند آن را به کسانی می‌بخشد که بتوانند از عهده آن برایند. کسانی که در انجام تکالیف خود استقامت داشته‌اند[۴۷].

از مطالبی که انتساب الهی بودن امامت را به متکلمان امامیه تأیید می‌کند، سخنان ایشان درباره راه‌های شناخت امام است. چنان‌که خواهد آمد، از نظر ایشان، داشتن کرامت یا نص برای مدعی امامت ضروری است. روشن است وقتی امام، منتخب خداوند باشد، لازم خواهد بود که باری‌تعالی وی را از طریق کرامت یا نص معرفی نماید.

مرحوم شیخ مفید نیز که واقعاً معتقد به نصب الهی امام است، به بیان راه‌های شناخت امام منتخب توسط خداوند نیز پرداخته است. به اعتقاد وی، امام را می‌توان از طریق نص، معجزه و یا علوم خارق‌العاده شناسایی نمود. ایشان امامت و نبوت را از این جهت، یکی می‌داند و معتقد است: راه‌های شناخت امام، نص و انجام معجزه است؛ چنان‌که انبیاء الهی نیز با همین روش‌ها قابل تشخیص بوده‌اند. امامت امام یا با اظهار معجزه و یا با تصریح به آن از سوی باری‌تعالی، و توسط پیامبر و امام پیشین روشن می‌گردد: همان‌طور که راهی برای شناخت نبوت و رسالتی که از سوی خداوند بزرگ‌مرتبه است، غیر از تصریح پیامبر گذشته با انجام معجزه خیره‌کننده وجود ندارد، ضروری است امام نیز به‌واسطه نص بر شخص [خودِ] او و معجزه خارق‌العاده، از دیگران جدا گردد؛ زیرا برای شناخت کسی که چنین صفاتی دارد [ویژگی‌های ضروری و درونی امام]، راهی غیر از تقریر درست از سوی خداوند متعال یا انجام معجزه وجود ندارد[۴۸].

با مرور کلمات مرحوم مفید، می‌توان گفت که وی، طریقه دیگری را نیز برای شناخت و پذیرش امام معرفی کرده است. او معتقد است: هرچند علم به باطن دیگران و آگاهی از آینده برای امام ضروری نیست؛ ولی گاهی خداوند، علوم ویژه را به امام لطف می‌کند تا باور مردم را نسبت به پذیرش امامت او و اطاعت از ایشان تقویت سازد: من می‌گویم که ائمه آل محمد از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و گاهی از هر چه باید بشود، پیش از وقوع آن خبر داشتند؛ ولی این امر برای امامت ضروری نیست؛ بلکه خداوند به ایشان لطف کرده و این دانش را به آنان می‌بخشد تا دیگران فرمان آنها را بهتر اطاعت کرده و امامتشان را بپذیرند[۴۹].[۵۰]

استدلال بر نصب الهی مقام امامت و ائمه دوازده‌گانه(ع)

مرحوم شیخ مفید، حداقل یک دلیل عقلی بر الهی بودن مقام امامت و سه دلیل نقلی نیز بر نصب الهی ائمه‌هدی بیان کرده است[۵۱].

نصب الهی مقام امامت

دلیل عقلی: ویژگی‌های درونی امام

شیخ مفید، شرایط خاص؛ از قبیل: “عصمت، آگاهی از تمام احکام مورد نیاز مردم و افضل بودن[۵۲]“ را برای امام ذکر کرده است. وی با ادله متعدد عقلی و نقلی اثبات می‌کند که امام، کسی است که از هر گناه و خطایی پاک باشد[۵۳]. او همچنین از همه احکام مورد نیاز مردم آگاه بوده[۵۴]، از تمامی مردم دوران خود برتر است[۵۵]. شیخ مفید در بیان فضیلت امام در سخنی محتاطانه، تمایل خود را به این نظر که ائمه آل محمد(ع)، از همه پیامبران جز خاتم الانبیاء(ص) افضل هستند، نشان داده است[۵۶]. وی به‌صراحت از برتری ائمه بر فرشتگان عادی نیز سخن گفته است؛ هرچند درباره فضیلت آنها بر برگزیدگان فرشتگانتردید کرده است[۵۷]. روشن است که آگاهی از شرایط ذکر شده، تنها در محدوده علم الهی است. از این‌رو شیخ پس از ذکر ویژگی‌های فوق برای امام می‌گوید: شناخت کسی که شرایط ذکر شده را داشته باشد، به‌واسطه عقل و حدس ممکن نیست. اینها خصوصیات درونی افراد است که انسان‌های دیگر، راهی به آن ندارند. بنابر این تنها راه گزینش و تعیین امام، انتخاب الهی ایشان خواهد بود”[۵۸].[۵۹]

نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع)

شیخ مفید معتقد است که آیه صادقین، بر امامت امیر مؤمنان(ع) و دیگر امامان از اهل بیت(ع) دلالت دارد[۶۰]: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۶۱].

در این آیه، خداوند متعال به مؤمنان دستور داده تا از “صادقین” اطاعت کنند. شیخ، با توجه به دلیل نقلی، منظور از “صادقین” را در این آیه شریفه، تنها امیر مؤمنان(ع) دانسته و حکم آیه را درباره دیگر امامان نیز جاری کرده است. استدلال عقلی ایشان بدین شکل می‌باشد:

  1. مقصود از صادقین، برخی راستگویان می‌باشند و نمی‌توان مقصود از آن را همه راستگویان دانست؛ زیرا:
    1. همه مؤمنان به جهت ایمانشان صادق‌اند.
    2. اگر منظور آیه، همه راستگویان باشند، لزوم پیروی از صادقین، بدین معنا خواهد بود که واجب است مؤمنان از خودشان پیروی کنند که این امر، محال است و “منادی به” نمی‌تواند همان منادی الیه” باشد؛
  2. از آنجا که خداوند به اطاعت از صادقین دستور داده است، باید بتوان آنها را شناخت. در غیر این‌صورت، این دستور الهی، “تکلیفِ بما لا یطاق” خواهد بود. حال:
    1. صادقین افراد مشهوری هستند که نامشان در روایات آمده و کسی درباره آن اختلاف ندارد؛
    2. صادقین افرادی هستند که قرائنی بر شناخت ایشان وجود دارد؛
    3. فرض اول نادرست است؛
    4. پس با توجه به اینکه هیچ‌یک از فرقه‌های اسلامی، قرینه‌ای بر غیر از افرادی که بیان می‌کنیم، نیاوده‌اند، اثبات می‌گردد که منظور از صادقین، همان افراد هستند؛ زیرا در غیر این صورت، امت اسلامی از تأویل درست آیه شریفه و وجود قول حق، خالی خواهد بود که این فرض باطل است؛
    5. افزون اینکه دستور الهی بر اطاعت مطلق از صادقین، نشان‌دهنده عصمت آنهاست؛ در حالی که مخالفان ما، هیچ‌کدام از کسانی که خودشان را مصداق صادقین دانسته‌اند، معصوم نمی‌دانند؛

بنابراین منظور از صادقین که خداوند دستور داده باید از آنها اطاعت شود، ائمه هستند[۶۲]. علاوه بر مسئله عصمت، قرینه‌ای که شیخ مفید بر تعیین مصداق صادقین می‌آورد، آیه دیگری از قرآن کریم است که ویژگی‌های صادقین و راستگویان را بیان کرده است. وی معتقد است: دستور خداوند در آیه صادقین این است که مؤمنان باید از کسی که چنین ویژگی‌هایی را دارد، اطاعت کنند. ایشان به این آیه کریمه استناد کرده است: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابن السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۶۳].

مرحوم مفید با توجه به قرائن دیگر معتقد است که ویژگی‌های مورد نظر در آیه یادشده، تنها بر امیر مؤمنان(ع) منطبق است[۶۴]. با توجه به روایات متواتر، امیر مؤمنان(ع) نخستین مردی بود که ایمان آورد[۶۵]، در راه محبت خدا، به بستگان، یتیمان، فقرا و... انفاق می‌نمود[۶۶]، نماز را برپا داشته و زکات می‌داد[۶۷]. او تنها فردی است که می‌توان مدعی شد نقض عهد نکرد[۶۸] و در تمام سختی‌ها در کنار رسول خدا(ص) صبر نمود[۶۹].

از این رو آیه شریفه نیز بر همین مطلب دلالت دارد که مصداق مورد نظر از واژه “صادقین”، تنها امیر مؤمنان(ع) بوده است.

مرحوم شیخ مفید در انتها به تبیین این مسئله می‌پردازد که اگر آیه به امیر مؤمنان(ع) اختصاص دارد، چرا به‌صورت جمع آمده است. وی می‌گوید: “منظور، تعظیم حضرت است و خداوند برای احترام ایشان، آیه را به‌صورت جمع آورده است”[۷۰]. مرحوم مفید در ادامه، وجه دیگری را نیز ذکر کرده، می‌گوید: “چنان‌که در عرب نیز استعمال می‌شود، اگرچه آیه مخصوص آن حضرت است، چون حکم آن در ائمه بعد از ایشان نیز جاری است، خداوند آیه شریفه را با صیغه جمع آورده است”[۷۱].

شیخ مفید، مراد باری‌تعالی را لزوم پیروی و اطاعت از امام علی(ع) در دین و یا در آنچه دین مقتضای آن می‌باشد، خوانده است[۷۲]. وی این حکم را به دیگر امامان نیز تعمیم داده است. از این‌رو می‌توان گفت که این آیه کریمه، از نظر شیخ مفید بر مرجعیت و امامت دینی ائمه معصوم(ع) دلالت دارد.

شیخ مفید دو دلیل نقلی دیگر نیز ذکر کرده است که البته به اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) اختصاص دارد: آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۷۳]. مرحوم شیخ مفید برای اثبات ولایت و سرپرستی امیر مؤمنان(ع) به این آیه شریفه استدلال کرده است. به گفته وی، طبق آیه ذکرشده، خداوندامر ولایت را علاوه بر خود و رسول اعظم(ص)، به امام علی(ع) واگذار کرده است. در آیه ولایت، خداوند ولایت را به مؤمنانی اختصاص داده است که علاوه بر ایمان و اقامه نماز، در حال رکوع صدقه پرداخته‌اند[۷۴]. در این استدلال، دو نکته قابل توجه است: نکته اول اینکه معنای ولایتی که آیه شریفه، آن را به خدا، پیامبر و برخی مؤمنان اختصاص داده، چیست؟ شیخ مفید معتقد است که در این آیه، ولایت به معنای سرپرستی و وجوب اطاعت از صاحبِ آن است. وی در اثبات این مطلب چنین می‌گوید: هرچند ولایت در لغت به معنای محبت و مودت هم به کار می‌رود، ولی این معنا مورد نظر آیه شریفه نیست؛ زیرا اولاً: در این آیه کریمه خداوند از ادات حصر برای صاحبان ولایت استفاده کرده است که مفهوم نفی ولایت را برای غیر می‌رساند. مثلاً این بخش از آیه شریفه که می‌فرماید: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ، به این معناست که برای شما غیر از خداوند، هیچ ولی‌ای وجود ندارد[۷۵]؛

آیه دیگری در قرآن کریم می‌فرماید که بعضی از مؤمنان، اولیا و علاقه‌مندان برخی مؤمنان هستند[۷۶]. پس به تصریح این آیه شریفه، دوستی مؤمنان ویژگی اختصاصی و انحصاری نیست؛ -چنان‌که اشاره شد، ولایت مورد نظر در آیه “ولایت”، ویژگی مؤمنان خاص بوده، از دیگران نفی شده است. بنابراین، ولایت مورد نظر، امری فراتر از دوستی و محبت است و به معنای دیگر آنکه اولویت داشتن در امامت و سرپرستی است، خواهد بود[۷۷]؛

ثانیاً: ولایت مورد نظر، به معنای امامت بر مردم و لزوم پیروی آنهاست؛ زیرا این ولایت، در ردیف ولایت خدا و رسول مطرح شده است و ولایت خدا و رسول بر خلق، به معنای لزوم اطاعت مردم از آنها می‌باشد[۷۸]. نکته دومی که در این آیه مهم است، تعیین مصداق این مؤمنان می‌باشد. مرحوم شیخ مفید با قرینه عقلی و کمک‌گرفتن از قرینه‌ای نقلی، بر این باور است که مصداق مؤمنان مورد نظر، تنها امام علی(ع) می‌باشد. قرینه عقلی به‌کار رفته در استدلال ایشان را می‌توان بدین شکل تقریر نمود:

  1. مقصود از مؤمنان در آیه فوق، یا همه مؤمنان می‌باشد و یا برخی از ایشان؛
  2. اینکه مقصود، همه مؤمنان باشد، محال است؛
  3. پس مقصود، برخی مؤمنان می‌باشند.

دلیل مقدمه دوم این است که اگر مقصود از مؤمنانی که سرپرست مؤمنان هستند، همه مؤمنان باشند؛ لازمه‌اش این است که مضاف، عین مضاف الیه باشد و این محال است. به بیان دیگر، ولیّ باید غیر از مولّی‌علیه باشد؛ زیرا محال است فرد به یک اعتبار، هم سرپرست دیگران باشد، هم تحت سرپرستی همان‌ها[۷۹].

حال که روشن شد منظور از مؤمنان، همه آنها نمی‌باشند، شیخ مفید در شناخت مصداق آن، قرینه نقلی ذکر می‌کند: با توجه به اوصافی که آیه شریفه برای چنین مؤمنانی ذکر کرده است، می‌توان آن را تنها بر امام علی(ع) منطبق دانست؛ زیرا درباره هیچ‌یک از مؤمنان، غیر از آن حضرت، چنین ادعایی نشده که در حال رکوع صدقه داده باشد[۸۰]. پس می‌توان گفت که این آیه شریفه، بیانگر امامت و سرپرستی الهی امیر مؤمنان(ع) است.

در ادامه، شیخ، اشکالی را که اهل‌سنت به آن استدلال کرده‌اند، پاسخ می‌دهد. برخی در نقد دلالت آیه شریفه بر ادعای فوق گفته‌اند: اینکه خداوند متعال در توصیف ولیّ مؤمنان، لفظ عام وَالَّذِينَ آمَنُوا را ذکر کرده است، نشان می‌دهد که آیه فقط به حضرت علی(ع) اختصاص ندارد. شیخ مفید در پاسخ می‌گوید: “چنین کاربردی در قرآن کریم فراوان است”. وی برای نمونه، آیاتی را از قرآن کریم ذکر می‌کند که واژگان جمع، به فرد معین اطلاق شده است[۸۱]؛ مثل مواردی که باری‌تعالی از لفظ عام برای خود استفاده کرده است، مانند: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ[۸۲] و یا جایی که بعد از خطاب به رسولش، واژه جمع به کار برده است: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ...[۸۳]. البته شیخ مفید به این اشکال پاسخ نقضی هم داده است. وی می‌گوید: “اهل‌سنت که چنین اشکالی به آیه ولایت کرده‌اند، چگونه الفاظ عام را در آیه دیگری به ابوبکر اختصاص داده‌اند!”[۸۴].

آیه اولی‌الامر: به گفته شیخ مفید، باری‌تعالی در این آیه شریفه، اطاعت از اولی‌الامر را مانند اطاعت از خود و رسولش واجب کرده است. از طرفی و به طور قطع امیر مؤمنان یکی از اولی‌الامرها می‌باشد. پس حق تعالی اطاعت از او را مانند اطاعت از پیامبرش واجب دانسته است و این وجوب اطاعت در قرآن، به معنای ثبوت امامت ایشان در قرآن است. شیخ در اثبات اینکه آن حضرت، قطعاً از مصادیق اولی‌الامر می‌باشد، چنین گفته است: در [موضوع] یافتن مصداق اولی‌الامر، اختلاف نظر است:

  1. برخی معتقدند که منظور، علما هستند؛
  2. برخی معتقدند که منظور، فرماندهان جنگی هستند؛
  3. برخی معتقدند که منظور، امامان پس از نبی اکرم(ص) هستند.

بدون تردید، امیر مؤمنان(ع) هم از علما، هم از فرماندهان جنگی و هم از امامان پس از نبی اکرم(ص) می‌باشد[۸۵].

حدیث منزلت قال النبی(ص): «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۸۶].

مرحوم شیخ مفید برای اثبات امامت الهی حضرت علی(ع) به این حدیث استناد کرده است. بیان روشن استدلال ایشان بدین شکل است:

  1. در این روایت، پیامبر اکرم(ص) موقعیت امیر مؤمنان(ع) را نسبت به خود، همانند موقعیت هارون(ع) نسبت به حضرت موسی(ع) دانسته، از همه مناصبِ هارون(ع)، فقط نبوت را برای ایشان استثنا کرده است[۸۷]؛
  2. خداوند، اطاعت از هارون(ع) را بر امت موسی(ع) واجب کرده، وی را به عنوان امام آنها منصوب نموده[۸۸] بود[۸۹]؛
  3. پس خداوند، اطاعت از امیر مؤمنان(ع) را بر مسلمانان واجب و حضرت را به‌عنوان امام آنها منصوب کرده است[۹۰]؛

همان‌گونه که اگر هارون(ع) از دنیا نمی‌رفت، پس از حضرت موسی(ع) این منصب برای وی باقی بود، این منصب پس از خاتم الانبیاء(ص) نیز برای امیر مؤمنان(ع) باقی بود و به‌هیچ‌وجه از این جایگاه خارج نشده است[۹۱]؛ بنابراین امامت امیر مؤمنان(ع) پس از پیامبر خاتم(ص) [که طبق استدلال ذکر شده، فرمان الهی بوده] اثبات می‌شود[۹۲].

از مجموع مطالب یادشده، می‌توان نظر مرحوم شیخ مفید در موضوع امامت را به‌طور خلاصه چنین دانست:

  1. کار تعیین امام مربوط به خداست و امامت مقامی الهی است؛
  2. ائمه دوازده‌گانه(ع)، (در امامت دینی و سیاسی) افراد منصوب از سوی خدا می‌باشند؛
  3. از نظر شیخ مفید، برای شناخت مصداق امام، سه راه وجود دارد:
    1. نصوص وارد شده از اهل بیت(ع) مبنی بر امامت ایشان؛
    2. انجام کرامت از سوی مدعی امامت؛
    3. بهره‌مندی امام از علوم ویژه، مانند آگاهی از باطن مردم یا علم به حوادث آینده.
    4. شیخ مفید، در آثار متعدد، افزون بر جمع‌آوری این روایات، خود نیز بر آموزه امامت الهی تصریح کرده، با اقامه براهین مختلف عقلی و نقلی، آن را تبیین نموده است[۹۳].

سید مرتضی

ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی العلوی الموسوی در سال ۳۵۵ قمری در بغداد متولد شد[۹۴] که به سید مرتضی، شریف مرتضی و علم الهدی مشهور است. وی از بزرگان دانشمندان امامیه به‌شمار می‌آید و به گفته نجاشی، در بسیاری از علوم زمان خویش، مانند کلام، فقه، اصول، شعر، ادب و غیره سر آمد روزگار خود بوده است[۹۵]. شیخ طوسی که شاگرد سید مرتضی است، استاد خود را متکلم، فقیه، مسلّط به همه علوم و در فضل و ادب، برتر از همه اهل دوران خود دانسته است[۹۶]. مقام علمی او سبب شده است که بزرگان اهل‌سنت نیز در مدح و عظمت وی سخن گویند[۹۷].

آثار او را بیش از ۱۲۰ مورد نقل کرده‌اند[۹۸]، یکی از آنها کتاب ارزشمند و مفصّل الشافی فی الامامه است که در موضوع امامت نگاشته شده، در میان منابع کلامی امامیه جایگاه قابل توجهی دارد.

این متکلم مشهور امامیه، پس از سال‌ها تلاش علمی و تربیت شاگردان بزرگی چون شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی و ابوالفتح کراجکی در سال ۴۳۶ قمری چشم از جهان فرو بست[۹۹].[۱۰۰]

تعریف امام و امامت و الهی بودن این منصب

مرحوم سید مرتضی در تعریف امامت، تنها از ریاست و مرجعیت در دین سخن گفته است و به حاکمیت وی تصریح نمی‌کند: الإمامة: رئاسة عامة في الدين بالأصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف[۱۰۱]. وی همچنین امام را بیان‌کننده دین و روشنگر مسائل پیچیده آن دانسته است[۱۰۲]. البته بیان این نکته ضروری است که مرحوم سید، وقتی می‌خواهد درباره فایده وجود امام سخن بگوید، امام را کسی دانسته است که ریاستی قاطعانه برای تدبیر امور و گرفتن حقوق مردم دارد[۱۰۳]. سید همچنین در بحث از صفات امام، آگاهی [امام] به شئون سیاست را عقلاً ضروری دانسته، معتقد است که امامت بدون آن ممکن نیست[۱۰۴]. از این‌رو می‌توان گفت: امام در نظر سید مرتضی، هم، شأن ریاست و مرجعیت در دین را داراست و هم، شأن حاکمیت و رهبری سیاسی را. اینکه ایشان در تعریف خود از امامت، آن را تنها به امور دینی اختصاص داده است، شاید بدین سبب باشد که در نظر وی، امور دینی، مسائل سیاسی و حکومتی را نیز در بر دارد[۱۰۵].

مرحوم سید مرتضی به‌صراحت، انتخاب امام را مربوط به باری‌تعالی دانسته است[۱۰۶]. به عقیده او، محال است چنین امری در اختیار مردم باشد[۱۰۷].

وی بر این باور است که انتخاب الهی امام، به زمان محدودی اختصاص ندارد؛ بلکه وجود امامی که خداوند او را بر این امر منصوب ساخته باشد، در هر زمانی ضروری است[۱۰۸]. با توجه به اختصاص امر امامت به باری‌تعالی، روشن است که تعداد ائمه اطهار نیز مطلبی است که تنها خداوند از آن آگاه است و وابسته به صلاحدید او خواهد بود[۱۰۹].

از نظر سید مرتضی، کار خداوند درباره امامت این است که امام را بیافریند، قدرت و علم لازم را به او ببخشد، او را معرفی کند و به او بر عهده‌داری این منصب فرمان دهد[۱۱۰].

علم‌الهدی در مباحثی که درباره امیر مؤمنان(ع) و امام زمان(ع) داشته است، امامت آنها را امری الهی خوانده[۱۱۱]، و روایاتی را ذکر می‌کند که از الهی بودن امامت امیر مؤمنان(ع) سخن گفته‌اند[۱۱۲]. وی در انتصاب الهی حضرت علی(ع) برای امامت و سرپرستی مسلمانان، به آیه ولایت و ابتلا نیز استناد کرده است[۱۱۳].

مرحوم سید مرتضی که در عبارت‌های مختلف از باور خود درباره گزینش الهی امام سخن گفته است، راه شناخت مصداق امام را نیز بیان می‌نماید. به عقیده وی، برای اینکه مردم بتوانند امام را بشناسند، لازم است باری‌تعالی از امامت او خبر دهد[۱۱۴] یا او را قادر سازد تا برای اثبات ادعای خود معجزه کند. این متکلم برجسته، معجزه را که بیانگر درستی ادعای معجزه‌کننده است، در حکم نص الهی و از نشانه‌های امامت فرد می‌داند. از این رو او معتقد است که خداوند، این قدرت را به امام می‌دهد تا عصمت او و وجوب اطاعت از او بر مردم روشن گردد[۱۱۵].

طبق باور وی، امام و نبی از جهت امکان انجام معجزه تفاوتی ندارند: “وقوع معجزه توسط ائمه جایز است و در شرایطی واجب می‌گردد.... معجزه بیانگر درستی ادعای مطابق آن است. اگر فرد، ادعای نبوت کرده باشد، معجزه بر نبوت او و اگر ادعای امامت کرده باشد، معجزه بر امامت او دلالت می‌کند”[۱۱۶].[۱۱۷]

استدلال بر نصب الهی مقام امامت و ائمه دوازده‌گانه(ع)

مرحوم سید مرتضی، حداقل سه دلیل عقلی بر الهی بودن مقام امامت و دو دلیل نقلی بر نصب الهی ائمه هدی اقامه کرده است.

نصب الهی مقام امامت

ادله عقلی

اعتقاد علم الهدی بر الهی بودن منصب امامت، پشتوانه عقلی دارد. وی با برهان لطف، همچنین با استناد به ویژگی‌های درونی امام و حفظ شریعت بر این باور امامیه، استدلال کرده است:

برهان لطف: برهان لطف از براهین مشهوری است که غالب متکلمان امامیه در بحث امامت به آن استناد کرده‌اند. بر اساس آثاری که به دست ما رسیده است، یکی از این متکلمان متقدم که ضرورت امامت الهی را از طریق قاعده لطف تبیین نمود، سید مرتضی است[۱۱۸]. وی در تعریف لطف می‌گوید: “لطف آن است که مکلف را به انجام دادن طاعت، دعوت می‌کند”[۱۱۹].

استدلال ایشان را می‌توان به شکل زیر تبیین نمود:

مقدمه اول: نصب امام و رهبر صالح، لطف است؛

مقدمه دوم: لطف بر خداوند واجب است؛

نتیجه: نصب امام و رهبر صالح بر خداوند واجب است. توضیح مقدمه اول: هر انسان عاقلی ضرورت وجود رئیس با نفوذ و با تدبیری که حق مظلوم را بگیرد و مانع فساد شود را می‌فهمد. اگر چنین رئیسی نباشد، مردم به فساد نزدیک خواهند شد. بنابراین وجود چنین رئیسی لطف است که سبب دوری از فساد خواهد شد[۱۲۰]. توضیح مقدمه دوم: آن‌چه انسان را به انجام عملی دعوت می‌کند، به انجام کاری که زمینه‌ساز انتخاب آن است نیز دعوت می‌کند. بنابراین خدایی که می‌داند، گزینش کار خیر از سوی مکلف تنها در صورتی که او (خداوند) کار خاصی انجام دهد (لطف کند) واجب است که آن کار خاص را انجام دهد زیرا عرض از تکلیف به انجام چنین کاری وابسته است. پس لطف بر باری تعالی واجب است[۱۲۱].

نتیجه: چون وجود رئیس و حاکم لطف بوده، از طرفی لطف نیز بر خداوند واجب است، بنابراین بر باری‌تعالی واجب است که از انجام چنین لطفی در حق مکلفان دریغ نورزد[۱۲۲].[۱۲۳]

ویژگی‌های درونی امام: استدلال دیگر سید مرتضی (همانند استادش، شیخ مفید) بر ویژگی‌های درونی امام مبتنی است. وی نیز معتقد است: تشخیص مصداق امام، تنها در توان باری‌تعالی است؛ زیرا برخی صفات ضروری برای امام به گونه‌ای هستند که فقط خداوند از وجود یا عدم آنها در فرد آگاه است. مرحوم سید مرتضی با ادله عقلی و نقلی اثبات می‌کند که امام معصوم است[۱۲۴]. او عالم‌ترین مردم به احکام شریعت و مسائل سیاست بوده[۱۲۵]، و فاضل‌ترین فرد در زمان خود می‌باشد[۱۲۶]. اینها یک‌سری ویژگی‌های درونی است که مردم راهی به شناخت آن ندارند. سید مرتضی نیز با تبیین لزوم “عصمت، افضلیت و اعلمیت” برای امام، در پی اثبات این باور است که انتصاب الهی امام از ضرورت این صفات برای ایشان روشن می‌گردد؛ زیرا شناخت چنین فردی توسط حواس بشری ممکن نبوده، تنها در توان باری‌تعالی است و تکلیف مردم در انتخاب چنین امامی - ازآنجاکه مردم قادر به شناخت و انتخاب وی نیستند - تکلیف بما لا یطاق است که قبیح می‌باشد[۱۲۷].

ممکن است کسی بگوید: اگر خداوند بداند که مردم، همان امام معصوم مورد نظرش را انتخاب خواهند کرد، می‌تواند مردم را به گزینش امام تکلیف کند. مرحوم علم الهدی در پاسخ می‌گوید: علم خدا به چنین امری، آن را از تکلیف بما لا یطاق بودن خارج نمی‌سازد؛ زیرا چنین علمی، به مردم، برای شناخت فرد معصوم کمکی نخواهد کرد و بدین جهت، چنین تکلیفی قبیح می‌باشد. افزون اینکه لازمه چنین قولی این است که بتوان مردم را مکلف کرد تا دین و انبیا را نیز انتخاب کنند؛ چراکه تفاوتی میان انتخاب معصوم با انتخابدین یا انبیا وجود ندارد. اگر تکلیف مردم به انتخاب امام معصوم جایز باشد، تکلیف آنها نسبت به انتخاب دین صحیح یا انبیا نیز اشکالی نخواهد داشت[۱۲۸].[۱۲۹]

حفظ شریعت: مرحوم سید مرتضی معتقد است: همان‌طور که دین اسلام در بیان معارف و دعوت به لزوم اطاعت از آن معارف، همچنین نسبت به امور دیگر نیازمند پیامبر است بعد از ایشان نیز محتاج جانشین پیامبر، یعنی امام معصوم خواهد بود. او در توضیح این دلیل می‌گوید: “می‌دانیم که دین پیامبر ما ابدی، دائمی و نسخ‌ناپذیر است. پس پیروی از آن تا قیامت بر مکلفان واجب خواهد بود. چنین دینی لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال در آن و تکلیف مردم به آن، تکلیف به چیزی است که خارج از توانشان است”[۱۳۰]. وی در ادامه اثبات می‌کند که این حافظ باید معصوم باشد؛ زیرا در غیر این صورت، ممکن است خود، سبب تغییر و تبدیل در شریعت شود و دیگر حافظ آن نخواهد بود. سید مرتضی سپس همه گزینه‌های ممکن برای محافظت از دین (تواتر، اجماع، قرآن، اجتهاد، قیاس، خبر واحد و امام معصوم) را مطرح کرده، در نهایت چنین نتیجه می‌گیرد که تنها امام معصوم می‌تواند این نقش را به‌عهده گیرد. این متکلم مشهور امامیه، گزینه‌های دیگر را بدین شکل رد می‌کند: بسیاری از احکام شریعت یا برخی از آنها متواتر نیستند. حجیت اجماع به‌خاطر خود اجماع نیست؛ بلکه به‌دلیل وجود فرد معصوم در میان ایشان است؛ زیرا همان‌طور که ممکن است افراد امت اشتباه کنند، اجماع ایشان هم می‌تواند مرتکب اشتباه شود. قرآن کریم نیز نمی‌تواند محافظ شریعت باشد؛ زیرا اولاً بیشتر احکام دین، به‌طور مشخص در قرآن نیامده است. ثانیاً معنا و تأویل قرآن در خود قرآن نیست و نیازمند مبیّن است. اجتهاد و قیاس نیز در شریعتباطل است و اخبار آحاد هم که علم‌آور [نبوده]، با هم متعارض‌اند؛ لذا نمی‌توانند محافظ شریعت باشند[۱۳۱].

بنابراین تنها امام معصوم است که می‌تواند کار نگهبانی شریعت را به دوش کشد و چون وجود حافظِ شریعت تا قیامت ضروری است، باید امام معصوم در هر زمانی وجود داشته باشد.

گفتنی است: مرحوم سید مرتضی، در این استدلال در پی اثبات وجوب نصب الهی امام، به عنوان حافظ شریعت است؛ چراکه ایشان از طریق ضرورت نیاز به حافظ شریعت، ضرورت وجود امام معصوم را نیز اثبات می‌کند و دلیل نیاز به ایشان را همان دلیل نیاز به پیامبر می‌داند. روشن است که تشخیص چنین حافظی که معصوم است، تنها در توان باری‌تعالی می‌باشد[۱۳۲].

نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع)

سید مرتضی برای اثبات امامت امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین(ع) آیه تطهیر را ذکر کرده است. البته وی آیات ولایت و ابتلا را نیز اثبات کننده امامت امیر مؤمنان(ع) دانسته، به آنها نیز استدلال نموده است.

آیه تطهیر: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۳۳].

به گفته سید مرتضی، این آیه شریفه، بر عصمت اهل بیت(ع) سپس به ترتیب بر امامت امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین(ع) دلالت می‌کند. سید مرتضی می‌گوید: مطابق آیه یادشده، خداوند متعال اراده کرده است تا اهل بیت(ع) را از آلودگی‌ها پاک نماید. اراده الهی در این آیه شریفه، فقط اراده نیست، بلکه اراده همراه با انجام فعل است؛ یعنی محتوای آیه کریمه این است که باری‌تعالی، ایشان را پاک کرده است، نه اینکه فقط بخواهد پاک باشند[۱۳۴]. علم الهدی معتقد است: در این آیه، اهل بیت(ع) شامل همسران رسول گرامی اسلام(ص) نمی‌شود؛ زیرا هیچ‌کس عصمت ایشان را نپذیرفته است. همچنین مطابق شأن نزول آیه، اهل بیت(ع) به پنج تن آل‌عبا اختصاص داده شده است[۱۳۵]. این متکلم بزرگوار، پس از تبیین عصمت اهل بیت(ع) از طریق آیه یادشده، در اثبات امامت امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین(ع) می‌گوید: هرکس به عصمت ایشان باور دارد، امامتشان را با نص از پیامبر خاتم(ص) ثابت دانسته است[۱۳۶].[۱۳۷]

آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۳۸].

مرحوم سید مرتضی این آیه شریفه را بیانگر امامت و رهبری امیر مؤمنان(ع)، پس از خاتم الانبیا(ص) می‌داند. وی در این استدلال، دو مطلب را اثبات می‌کند: یکی اینکه ولایت مورد نظر در این کلام باری‌تعالی، به‌معنای سرپرستی و رهبری امور مسلمانان است؛ دوم اینکه در آیه مورد نظر، منظور از الَّذِينَ آمَنُوا، فقط امیر مؤمنان(ع) می‌باشد. علم الهدی در نفی معنای محبت برای ولایتی که در آیه ذکر شده است و اثبات مطلب اول، به عرف و منابع لغت استناد کرده است[۱۳۹]. وی معتقد است که در آیه شریفه نیز قراینی بر این ادعا وجود دارد:

  1. اگر ولایت به معنای محبت باشد، چنان‌که در آیات قرآن کریم تصریح شده است، میان همه مؤمنان مشترک بوده، قابل اختصاص به برخی از آنها نیست؛
  2. منظور از الَّذِينَ آمَنُوا که در این آیه، ولایت به آنها اختصاص یافته است، نمی‌تواند همه مؤمنان باشد؛ زیرا خداوند متعال، الَّذِينَ آمَنُوا را مقید به وصف “ایتاء زکات در حال رکوع” کرده است که قطعاً این وصف، شامل همه مؤمنان نمی‌گردد؛
  3. باری‌تعالی با به‌کار‌گیری واژه “انّما”، ولایت را از مؤمنانی که وصف مذکور را ندارند، نفی کرده است؛
  4. بنابراین در این آیه کریمه، ولایت به معنای محبت نیست؛
  5. در آیه شریفه، برای “ولی” معنایی غیر از محبت و سرپرستی بیان نشده است؛
  6. بنابراین در این کلام الهی، منظور از ولایت، امامت و سرپرستی مسلمانان خواهد بود[۱۴۰].

ادله سید مرتضی در اثبات مطلب دوم و اختصاص الَّذِينَ آمَنُوا به امیر مؤمنان(ع)، چنین است:

  1. مسلمانان دو گروه‌اند: برخی این آیه را تنها درباره امام علی(ع) می‌دانند و برخی آن را شامل همه مؤمنان، از جمله آن حضرت دانسته‌اند. بنابراین امت اسلام در توجه آیه به امیر مؤمنان(ع) اجماع دارند؛
  2. اهل‌سنت و شیعه، روایاتی در اختصاص آیه شریفه به حضرت علی(ع) نقل کرده‌اند؛ به‌گونه‌ای که اختصاص شأن نزول آن به امیر مؤمنان(ع) مشهور است؛
  3. چنان‌که ثابت شد، در این کلام الهی، منظور از ولایت، امامت و سرپرستی است و عقیده دیگر در این موضوع باطل است؛ در حالی‌که هر کس چنین اعتقاد صحیحی دارد، آیه را به امام علی(ع) اختصاص داده است؛
  4. به‌علاوه، امامتِ بیش از یک نفر، در یک زمان باطل است؛

بنابراین مراد از الَّذِينَ آمَنُوا، تنها امیر مؤمنان(ع) می‌باشد[۱۴۱]. گفتنی است مرحوم علم الهدی در استدلال به این آیه و پاسخ به اشکالات مطرح شده، به تفصیل بحث کرده است[۱۴۲].

در اینجا برخی از این اشکالات و پاسخ‌های مرحوم سید مرتضی را نقل می‌کنیم:

  1. اگر کسی بگوید: در آن دوران، امیر مؤمنان(ع) تهیدست بوده، اساساً دادن زکات بر او واجب نبوده است؛ پس نمی‌توان گفت که آن حضرت انگشترش را به عنوان زکات پرداخت کرده است. در پاسخ می‌گوییم: اینکه ایشان در آن زمان ثروت چندانی نداشته، به این معنا نیست که مالک حداقل نصاب زکات هم نبوده است. به‌علاوه، برخی نیز گفته‌اند که ممکن است منظور از زکات در آیه شریفه، زکات مستحبی و صدقه باشد. روشن است که فرد صدقه‌دهنده لازم نیست ثروتمند باشد[۱۴۳].
  2. این ادعا نیز باطل است که در آیه شریفه، معنای رکوع، خضوع و خشوع بوده، به معنای خم‌شدن مخصوص نیست؛ زیرا حتی اگر واژه “رکوع” در لغت به معنای خضوع باشد، در اطلاق شرعی، معنایی غیر از خم‌شدن مخصوص، از آن فهمیده نمی‌شود[۱۴۴].

کسی نمی‌تواند بگوید که منظور از وَهُمْ رَاكِعُونَ این است که منش و عادت آنها چنین است، نه اینکه این جمله، حال برای وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ باشد؛ زیرا با توجه به اینکه نسبت به برپا داشتن نماز که رکوع هم جزئی از آن است، در همین آیه تصریح شده بود، لازمه این ادعا، وجود تکرار بی‌فایده در این آیه کریمه است و معنای آیه چنین خواهد شد که: “ولیّ شما مؤمنانی هستند که عادتشان این است که نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند”[۱۴۵]. به هر حال، از نظر وی آیه ولایت بر این مطلب دلالت دارد که باری‌تعالی، امیر مؤمنان(ع) را برای رهبری و حاکمیت پس از نبیّ اعظم(ص) منصوب ساخته است[۱۴۶].

آیه ابتلا: إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۴۷].

می‌توان این آیه شریفه را نیز از شواهد سید مرتضی بر امامت الهی امیر مؤمنان(ع) دانست. از نظر وی، این کلام خداوند، بر الهی بودن امر امامت و اختصاص آن به حضرت علی(ع) دلالت دارد. سید مرتضی، منظور از “عهد” را “امامت” دانسته است. استدلال او را بر این مطلب می‌توان چنین بیان نمود:

اولاً: از سیاق آیه می‌توان به این مطلب رسید که پس از اینکه حضرت ابراهیم(ع) از سوی خداوند به عنوان امام منصوب می‌گردد، این منصب را برای فرزندانش نیز درخواست می‌کند. خداوند در پاسخ به او می‌فرماید: “عهد من به ظالمان نمی‌رسد”. چون باری‌تعالی در مقام پاسخ به حضرت ابراهیم(ع) است که خواهان اعطای منصب امامت به فرزندانش بود، مقصود از عهد، همان امامت خواهد بود. در غیر این صورت، پاسخ خداوند ارتباطی با آیه نخواهد داشت[۱۴۸]؛

ثانیاً: “عهد”، مشترک لفظی است و می‌تواند بر آنچه شایسته اطلاقش باشد، حمل گردد. بنابراین مطابق آیه شریفه، هرچه را بتوان عهد نامید، به ظالم نمی‌رسد. یکی از مواردی که می‌تواند عهد باشد، امامت است. پس امامت به ظالم نخواهد رسید[۱۴۹]. مطابق این آیه کریمه، کسی شایسته منصب امامت است که معصوم باشد؛ چراکه انجام هر گناهی، ظلم به خود است و امامت به ظالم نمی‌رسد.

از نظر مرحوم علم الهدی، آیه شریفه ابتلا بیانگر آن است که امامت و رهبری، عهدی الهی بوده و پس از نبی اعظم(ص)، به امیر مؤمنان(ع) اختصاص دارد. خداوند متعال، امامت را امری مربوط به خود دانسته، از آن با واژه “هدی” یاد می‌کند و در ادامه نیز آن را از کسی که حتی لحظه‌ای ظالم و گناهکار بوده، نفی کرده است. با توجه به اینکه غیر از امام علی(ع)، همه کسانی که در آن دوران زمامدار جامعه اسلامی شدند، دست‌کم در گذشته خود، گناه کرده ظالم بوده‌اند، پس امامت که عهد خداست، به امیر مؤمنان(ع) اختصاص دارد[۱۵۰].

سید مرتضی معتقد است: کسی نمی‌تواند بگوید که در این آیه شریفه، منظور از امامت، نبوت بوده و به معنای حاکمیت در اقامه حدود و اجرای احکام نیست؛ زیرا آیه به‌صراحت، از واژه “امام” استفاده کرده که مخاطبان آیه، میان آن و “نبوت” فرق می‌گذارند و آن را به همان معنای حاکمیت - نه به معنای نبوت – می‌دانند؛ چنان که کسی منکر نیست که حضرت ابراهیم(ع) نیز که مطابق این آیه کریمه به مقام امامت رسید، هم از انبیای الهی بود و هم حاکمیت داشت. به عبارت دیگر، مقام امامت ایشان غیر از منصب نبوتشان بود[۱۵۱].

بنابراین می‌توان دیدگاه مرحوم سید مرتضی علم الهدی در موضوع امامت را تا حدودی شبیه استادش (شیخ مفید) دانست. باور علم الهدی در این موضوع، به‌طور خلاصه چنین است:

  1. امامت، منصبی الهی است و گزینش امام، امری مربوط به باری‌تعالی است؛
  2. از نظر این متکلم بزرگوار، ائمه دوازده‌گانه، افراد منصوب از سوی خدا (در امامت دینی و سیاسی) می‌باشند؛
  3. از نظر علم الهدی، برای شناخت مصداق امام دو راه وجود دارد:
    1. نصوص الهی که بر امامت امام وارد شده است؛
    2. انجام کرامت از سوی مدعی امامت؛
  4. سید مرتضی در آثارش، افزون بر جمع‌آوری اخباری که بر امامت الهی دلالت دارند، خود نیز بر آموزه امامت الهی تصریح کرده، با اقامه براهین عقلی و نقلی، آن را تبیین نموده است. در میان متکلمان، ظاهراً وی برای نخستین‌بار به برهان لطف و حافظ شریعت، همچنین آیه ابتلا در اثبات امامت الهی استناد نمود[۱۵۲].

پاسخ به شبهه

چنان‌که گذشت، از شواهد مهمی که خلافت الهی امیر مؤمنان(ع) را می‌رساند، حدیث متواتر غدیر است. برخی در انکار دلالت این حدیث بر خلافت آن حضرت، به سخن مرحوم علم الهدی در این‌باره استناد کرده، گفته‌اند: حدیث غدیر از نظر برخی علمای گذشته، مانند سید مرتضی، اشاره‌ای غیر مستقیم به خلافت حضرت دارد. بنابراین بعید نیست از نظر اصحاب، این خبر دلالت بر خلافت امام نداشته باشد: اما در مورد حدیث “الغدیر”..! برخی از پیشینیانِ علمای تشیع، مانند شریف مرتضی آن را نص غیر مستقیم و اشاره‌ای پوشیده برای خلافت می‌دانند[۱۵۳]. وی در کتاب الشافی می‌گوید: “ما نه برای خود و نه برای مخالفان، قائل نیستیم که در تعیین خلیفه از طریق نص، علم ضروری وجود دارد. هیچ‌یک از هم مسلکان ما نیز به چنین ضرورتی تصریح نکرده‌اند”[۱۵۴]. بدین جهت، می‌توان گفت که عموم اصحاب پیامبر در آن هنگام، از حدیث غدیر یا دیگر احادیث نبوی، این معنی را درنمی‌یافتند که این احادیث به معنی تعیین قبلی خلیفه با نص است[۱۵۵].

به عبارت دیگر، به اعتقاد سید مرتضی، خلافت و امامت، یکی از برداشت‌های ممکن از روایت “غدیر” است. پس استنباط از این روایت می‌تواند مطلبی غیر از اثبات امامت و خلافت باشد و نمی‌توان با این روایت به‌صراحت حکم نمود که امام علی(ع) به دستور خداوند به مقام امامت نایل شده است.

پاسخ: اگر منظور این است که چون مرحوم علم الهدی حدیث غدیر را نص خفی بر خلافت و امامت امیر مؤمنان دانسته، از نظر وی می‌توان برداشت‌های صحیح دیگری نیز از آن داشت. نادرستی اسناد این اعتقاد به سید مرتضی با دقت در کلام ایشان روشن می‌گردد، از نظر وی نص خفی به معنای نص نیازمند به استدلال است[۱۵۶]؛ نه نصی که چند معنای صحیح در آن ممکن باشد. منظور ایشان از خفی بودن دلالت حدیث غدیر این است که دلالت این حدیث امامت، بدیهی نیست؛ بلکه نیازمند استدلال و استفاده از قرائن می‌باشد که با در نظر گرفتن قرائن، تنها برداشت ممکن، امامت و خلافت امیر مؤمنان(ع) خواهد بود. سید مرتضی معتقد است: هیچ‌یک از علمای شیعی نگفته‌اند که لازم است به تعیین خلافت از طریق نص، علم بدیهی داشت؛ بلکه [داشتن] علم استدلالی و نظری به آن نیز کافی است. درباره حدیث غدیر نیز با استدلال می‌توان دریافت که تنها برداشت صحیح از آن، مسئله امامت و خلافت است و هرگونه برداشت دیگر نادرست می‌باشد. این مطلب از کلام دیگر سید مرتضی روشن می‌شود: “به‌واسطه روایاتی که به اجماع صحیح‌اند، نص بر امیر مؤمنان(ع) را اثبات کردیم. هر چند در تأویل آنها اختلافاتی وجود دارد، روشن شد که چنین روایاتی [مانند حدیث غدیر] فقط نص بر امامت هستند و احتمال دیگر در آن صحیح نیست”[۱۵۷].

بنابراین، سید مرتضی برداشت‌های دیگر از این خبر متواتر را نمی‌پذیرد و به دلالت انحصاری آن بر ولایت و امامت امام علی(ع) معتقد است. اما اگر منظور این است که چون مرحوم علم الهدی دلالت حدیث غدیر را بر امامت و خلافت، نیازمند قرائن و استدلال دانسته است، پس ممکن است اصحاب از این قرائن و شواهد، غافل بوده، برداشت دیگری از این حدیث کرده باشند؛ این مطلب ارتباطی با باور سید مرتضی ندارد. قبلاً نظر برخی اصحاب که درباره این خبر سخن گفته بودند، بیان شد[۱۵۸].[۱۵۹]

ابوالصلاح حلبی

تقی بن نجم بن عبیداللّه مشهور به ابوالصلاح حلبی از فقها و متکلمان معروف امامیه در قرن چهارم و پنجم است که در سال ۳۷۴ هجری قمری در حلب چشم به جهان گشود. وی شاگرد بزرگانی چون سید مرتضی و شیخ طوسی بوده است[۱۶۰]. هرچند شخصیت علمی او در نگاه رجال‌نویسان، تحت تأثیر بزرگان این قرن، مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تا حدودی پوشیده مانده است، با توجه به آثار به‌جای مانده از وی می‌توان ایشان را به حق از صاحب‌نظران علمای شیعه در موضوع امامت دانست؛ چنان‌که برخی بزرگان امامیه نیز او را مدح کرده، از عظمت وی سخن گفته‌اند[۱۶۱].

از میان آثار ابوالصلاح حلبی دو کتاب ارزشمند الکافی و تقریب المعارف در دسترس است. کتاب تقریب المعارف اثری کلامی است. کتاب الکافی نیز هرچند تألیفی فقهی است، در ابتدای آن، مباحث کلامی نیز مطرح شده است. مرحوم حلبی در سال ۴۴۷ هجری قمری در فلسطین درگذشت[۱۶۲].[۱۶۳]

تعریف امام و امامت و الهی بودن این منصب

از نظر ابوالصلاح حلبی، امام کسی است که بر مردم مقدّم است؛ به‌گونه‌ای که همه از سخنان و افعال او پیروی می‌کنند[۱۶۴]. او حجت الهی و محافظ دین است[۱۶۵]. به باور وی، امام، رئیس مردم در همه امور می‌باشد[۱۶۶] که از جمله آنها رهبری در سیاست و حاکمیت و ریاست در احکام و همه مسائل دینی است[۱۶۷]. به عبارت دیگر، امام همچون پیامبر مبلغ دین و مجری احکام بوده، در بُعد سیاسی نیز مواردی همچون اقامه حدود، فرمان جهاد با دشمنان، امربه معروف و نهی از منکر به عهده اوست. در یک کلام، او امام را به‌عنوان رئیس و هدایتگر جامعه اسلامی می‌شناسد[۱۶۸].

با توجه به آنچه گفته شد، در نگاه این متکلم شیعی، امام مرجع دینی و رئیس جامعه اسلامی است. وی این مقام را لطف الهی پس از خاتم الانبیا(ص) دانسته[۱۶۹]، انتخابی‌بودن آن را نفی کرده است[۱۷۰]. بدین جهت، از نظر او شناخت مصداق امام، مبتنی بر بیان خداوند متعال خواهد بود[۱۷۱]. ابوالصلاح حلبی درباره الهی بودن اصل امامت سخن چندانی نگفته و بیشتر بر الهی بودن مصادیق این منصب (که به باور وی، همان ائمه دوازده‌گانه(ع) هستند) و انکار دیگر مدعیان امامت پرداخته است. وی با ذکر نام تک تک ائمه اطهار، وجود ایشان را برای امت اسلام لطف خوانده، این مقام را از دیگران نفی می‌کند[۱۷۲].

خواهیم گفت که این محقق مشهور، برای اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) و دیگر امامان از این خاندان پاک، به آیاتی از قرآن کریم استناد کرده، و امامت ایشان را فرمان الهی دانسته است. وی در تأیید امامت امام علی(ع) روایاتی را نیز ذکر کرده که برخی از آنها بر نصب الهی آن حضرت دلالت دارد. بنابر اخباری که مرحوم حلبی از نبی اعظم(ص) نقل کرده، به گفته حضرت جبرئیل(ع)، امام علی(ع)، خلیفه پیامبر خاتم(ص)، امام و سرپرست مسلمانان است[۱۷۳] و خطاب ایشان با عنوان امیر مؤمنان، فرمان الهی بوده است[۱۷۴].

ابوالصلاح حلبی بعد از اثبات، باور خود درباره الهی بودن منصب امامت، تنها راه شناخت مصداق امام را نص الهی و انجام معجزه دانسته است: “باری‌تعالی یا اینکه بر امامت فرد منتخب خود تصریح می‌کند که پیامبر یا امام، مردم را از آن آگاه می‌کنند و یا به امام برگزیده خود، توان انجام معجزه را می‌بخشد تا بدین وسیله، امامت الهی خود را اثبات نماید”[۱۷۵]. این عالم شیعی، علم امام به امور مختلف در کودکی یا بزرگی و خبر دادن از آینده را از جمله مصادیق معجزه دانسته است[۱۷۶].[۱۷۷]

استدلال بر نصب الهی مقام امامت و ائمه دوازده‌گانه(ع)

مرحوم ابوالصلاح حلبی، حداقل دو دلیل عقلی بر الهی بودن مقام امامت و هفت دلیل نقلی نیز بر نصب الهی ائمه هدی ذکر کرده است.

نصب الهی مقام امامت

ادله عقلی

استدلال این متکلم شیعی در این موضوع، “قاعده لطف” و “ویژگی‌های درونی امام” است. برهان لطف: مرحوم حلبی همانند استادش (علم الهدی) است به این برهان استناد کرده است. بیان مختصر استدلال وی چنین است: وجود رؤسای مبسوط‌الید، شدید التدبیر و با هیبت در جامعه، سبب می‌شود مکلفان به انجام واجبات، نزدیک و نسبت به محرمات دور گردند. بنابراین وجود آنها مردم را به رستگاری، نزدیک و از فساد و گمراهی دور می‌سازد و این همان معنای لطف می‌باشد. از طرفی، حکمت الهی اقتضا دارد که چنین حاکمی در تمامی زمان‌ها برای، مکلفان غیر معصوم نصب گردد[۱۷۸].[۱۷۹]

ویژگی‌های درونی امام: مرحوم حلبی نیز مانند پیشینیان خود، امام را دارای شرایط و صفات خاصی دانسته است که شناخت مصداق آن، فقط در توان باری‌تعالی است[۱۸۰]. تفصیل این برهان در کلام سید مرتضی ذکر شد و نیازی به بیان دوباره آن نیست. در ادامه، این متکلم متبحر، صفات ویژه را منحصر در ائمه دوازده‌گانه(ع)، پس از رسول خدا(ص) دانسته است. از این‌رو تنها ایشان را شایسته امامت و ریاست خوانده است[۱۸۱].[۱۸۲]

نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع)

ابوالصلاح حلبی برای اثبات امامت ائمه هدی به آیات شریفه “اهل‌الذکر، صادقین، مراجعه به اولی‌الامر، شهادت و اولی‌الامر” و برای اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) به آیات شریفه “ولایت و ابتلا” استدلال کرده است.

آیه أهل‌الذّکر وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۸۳]. به‌نظر می‌رسد برای تبیین امامت الهی، در میان متکلمان امامیه، اولین‌بار، مرحوم حلبی به این آیه استناد کرده باشد. ابوالصلاح حلبی می‌گوید: در این آیه، خداوند متعال به‌طور مطلق فرمان داده که هر کس نمی‌داند، از “اهل ذکر” سؤال کند و مورد سؤال را به امور خاصی محدود نکرده است. این امر بیانگر علم “أهل ذکر” به پاسخ تمام سؤالات، همچنین عصمت ایشان است؛ زیرا فرمان پرسیدن از کسی که به مسائل علم ندارد یا ممکن است خطا کرده، دچار فراموشی شود، قبیح است. بنابراین “اهل ذکر” کسانی هستند که نسبت به تمام مسائل عالم بوده، و معصوم می‌باشند. مرحوم حلبی معتقد است که منظور از “اهل ذکر”، همان امامان از اهل بیت(ع) هستند؛ زیرا هرکس دو ویژگی علم به مسائل و عصمت را برای “اهل ذکر” لازم دانسته، “اهل ذکر” را به این امامان اختصاص داده است. این متکلم امامیه معتقد است که آیه یادشده، بر امامت ایشان دلالت دارد؛ زیرا چنان‌که گفته شد، “اهل ذکر” معصوم‌اند و از سخنشان علم حاصل می‌شود. پس اقتدا به ایشان لازم است و وجوب اقتدا به آنها، دلیل امامتشان است. افزون اینکه هیچ‌کس این دو ویژگی را جز برای این خاندان پاک قائل نشده، و هر کس چنین باوری دارد، امامت ایشان را پذیرفته است[۱۸۴].[۱۸۵]

آیه صادقین: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۸۶]. به باور ابوالصلاح حلبی، این آیه از جمله آیاتی است که بر امامت دوازده امام دلالت دارد. وی مصداق صادقین را امامان می‌داند؛ چراکه خداوند به پیروی مطلق از “صادقین” دستور داده است و چنین فرمانی بیانگر عصمت آنهاست؛ در حالی‌که درباره هیچ‌کس غیر از امامان ما ادعای عصمت نشده است. او سپس نتیجه می‌گیرد که این آیه، بر امامت ائمه و لزوم اطاعت مطلق از ایشان دلالت دارد[۱۸۷].[۱۸۸]

آیه مراجعه به اولی‌الامر: وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ[۱۸۹]. ظاهراً مرحوم حلبی برای نخستین‌بار برای اثبات امامت ائمه به این آیه تمسک کرده است. از نظر وی، در آیه کریمه، توصیة باری‌تعالی نسبت به رد امور به “اولی‌الامر”، سبب آگاهی از واقعیت دانسته شده است. لازمه چنین امری، علم و عصمت “اولی‌الامر” می‌باشد. از طرفی این صفات، تنها درباره ائمه پاک ادعا شده است[۱۹۰].[۱۹۱]

آیه شهادت: فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۱۹۲]. این آیه نیز نخستین‌بار توسط ابوالصلاح حلبی برای تبیین امامت ائمه هدی ارائه شده است. از نظر مرحوم حلبی، این آیه کریمه بر عصمت ائمه دلالت دارد و چون عصمت امری است که تنها درباره امامان ادعا شده، وی این آیه را نیز ذیل نصوص بر امامت ائمه ذکر کرده است. مرحوم حلبی، مصداق “شهید” را پیامبر خاتم(ص) و امامان دانسته است. وی برای عصمت ایشان طبق این آیه، دو دلیل می‌آورد:

  1. استدلال اول: مطابق آیه یادشده، خداوند متعال میان نبی اعظم(ص) و امامان، از جهت شهادت دادن و حجیت شهادتشان تفاوتی نگذاشته و خداوند، طبق این آیه به شهادت هر دو احتجاج می‌کند[۱۹۳]؛
  2. استدلال دوم: اگر شاهد مرتکب گناه شود، مطابق آیه خود به شاهد دیگری محتاج است و آن هم به شاهدی دیگر تا اینکه شاهدی معصوم یافت شود[۱۹۴].[۱۹۵]

آیه اولی الامر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۹۶]. مرحوم حلبی در اثبات امامت ائمه طاهرین، به این آیه نیز استناد کرده، به‌نظر می‌رسد از میان متکلمان امامیه، وی در این امر، پیشگام بوده است. استدلال او به آیه یادشده چنین است:

  1. خداوند در این آیه، اطاعت از «اولی الامر» را بر اطاعت از خود و رسولش عطف کرده است. پس همان‌طور که پیروی از خدا و رسول اکرم(ص) شامل همه چیز و همه زمان‌ها می‌گردد، اطاعت از اولی‌الامر نیز چنان خواهد بود؛
  2. امام کسی است که در همه زمانها و در همه چیز از وی اطاعت می‌شود؛
  3. پس “اولی‌الامر” کسانی هستند که خداوند آنها را به عنوان امام و رئیس مردم منصوب کرده است؛
  4. منظور از “اولی‌الامر”، قطعاً امیر مؤمنان(ع) و دیگر امامان از فرزندان ایشان می‌باشند؛ زیرا هرکس به عمومیت وجوب اطاعت از اولی‌الامر، همانند اطاعت از خدا و رسولش معتقد است، اطاعت از امام علی(ع) و دیگر امامان از اهل بیت(ع) را نیز واجب دانسته است؛
  5. مطابق این آیه شریفه، امیر مؤمنان(ع) و فرزندان برگزیده ایشان، کسانی هستند که خداوند، ایشان را به عنوان امام منصوب ساخته است[۱۹۷].

گفته شد که بر اساس باور مرحوم حلبی، مصداق “اولوالامر” در آیه شریفه، تنها امامان از اهل بیت(ع) می‌باشند. وی برای این مطلب ادله دیگری نیز آورده است:

  1. اطلاق لزوم اطاعت از اولی‌الامر در آیه شریفه، بیانگر عصمت آنهاست؛ زیرا اگر اولوالامر اهل گناه باشند دستور به اطاعت مطلق از ایشان، به معنای امر به انجام گناه خواهد بود که قبح چنین دستوری روشن است. از طرفی، هرکس که اولوالامر را معصوم می‌پندارد، آن را در امامان از اهل بیت منحصر دانسته است[۱۹۸]؛
  2. درباره مصداق “اولی‌الامر”، تنها دو دیدگاه وجود دارد: بعضی آن را فرماندهان لشکر که منصوب از سوی خلفای راشدین باشند دانسته‌اند و عده‌ای آن را به اهل بیت(ع) اختصاص داده‌اند. با رد قول اول، باور گروه دوم اثبات می‌گردد[۱۹۹].

ادله بطلان قول اول عبارت‌اند از:

  1. اطاعت از فرماندهان لشکری، محدود به حوزه مأموریت و زمان فرماندهی آنهاست. در حالی‌که آیه شریفه در زمینه لزوم اطاعت از اولی‌الامر، عام بوده، محدودیتی نداشته، همه زمان‌ها را شامل می‌گردد[۲۰۰]؛
  2. به فرمایش قرآن کریم، اولوالامر کسانی هستند که از سخن آنها علم به حقایق حاصل می‌گردد[۲۰۱]؛ درحالی‌که هیچ‌کس چنین ادعایی نکرده است که از گفته و خبر فرماندهان لشکری، چنین علمی به دست می‌آید[۲۰۲]؛
  3. اولوالامر بودن فرماندهان نظامی زمانی قابل بحث خواهد بود که خلفایی که ایشان را منصوب کرده‌اند، در خلافت و عزل و نصب‌های خود به حق باشند؛ در حالی که فساد امامت خلفای راشدین، غیر از امیر مؤمنان(ع)، با ادله متعدد ظاهر می‌گردد و از آنجا که امامت و خلافت آنها باطل است، فرماندهان دست‌نشانده ایشان نیز، اولوالامر مورد نظر قرآن کریم نخواهند بود[۲۰۳]؛
  4. لازمه اطاعت مطلق از فرماندهان جنگی عصمت آنهاست؛ زیرا اگر آنان اهل گناه باشند، لازمه چنین دستوری وجوب پیروی از گناه خواهد بود و روشن است که چنین امری قبیح می‌باشد؛ در حالی‌که کسی قائل نشده است که فرماندهان جنگی معصوم بوده‌اند[۲۰۴].

مرحوم حلبی آیات ولایت و ابتلا را بیانگر امامت امیر مؤمنان(ع) دانسته، به آنها استدلال نموده است[۲۰۵].

آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۰۶].

مرحوم حلبی نیز مانند پیشینیان خویش، این آیه شریفه را ناظر بر امامت امیر مؤمنان(ع) دانسته است. وی در استدلال به این آیه شریفه بر امامت و سرپرستی امیر مؤمنان(ع) می‌گوید: مطابق این آیه، همان‌طور که خدا و رسولش که در ابتدای آیه ذکر شده است، نسبت به بندگان، اولی از خود آنها هستند، خداوند خبر داده است که برپادارنده نمازی که در حال رکوع زکات می‌پردازد نیز نسبت به بندگان چنان است. از طرفی، این رخداد برای هیچ‌کس غیر از امیر مؤمنان(ع) ثابت نشده است. بنابراین طبق این آیه کریمه، آن حضرت نسبت به دیگران، حتی بر خودشان نیز اولویت داشته، امام و سرپرست آنها خواهد بود[۲۰۷].[۲۰۸]

آیه ابتلا: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۰۹]. بنا بر اعتقاد مرحوم حلبی، در این آیه شریفه، خداوند متعال، امامت را از هر کسی که بتوان او را ظالم نامید، نفی کرده است. لازمه این سخن، عصمت امام است و چون از میان مدعیان امامت، فقط امیر مؤمنان(ع) معصوم بوده است، امامت دیگران باطل و امامت آن حضرت اثبات می‌گردد. این استدلال را می‌توان به شکل زیر تقریر نمود:

  1. انسانی را که در زمانی مرتکب گناه شده است (معصوم نیست) می‌توان ظالم دانست؛
  2. مطابق آیه شریفه، هرکس را بتوان ظالم دانست، به امامت نخواهد رسید؛
  3. پس هرکس معصوم نباشد، به امامت نخواهد رسید؛
  4. کسانی‌که درباره آنها ادعای امامت شده است، عبارت‌اند از: ابوبکر، عمر، عثمان، جناب عباس و امیر مؤمنان(ع)؛
  5. ابوبکر، عمر، عثمان، و جناب عباس معصوم نبودند؛
  6. مطابق آیه شریفه، ابوبکر، عمر، عثمان و جناب عباس به امامت نخواهند رسید؛
  7. امام حقیقی یکی از این پنج نفر است؛ زیرا برای فرد دیگری ادعای امامت نشده است؛
  8. بنابراین، امیر مؤمنان(ع) امام حقیقی است[۲۱۰].

پس می‌توان خلاصه دیدگاه ابوالصلاح حلبی در موضوع امامت را بدین شکل بیان کرد:

  1. امامت مقامی الهی است که کار گزینش امام، تنها به دست خداست؛
  2. ائمه دوازده‌گانه(ع)، افراد منصوب از سوی خدا (در امامت دینی و سیاسی) می‌باشند؛
  3. از نظر ابوالصلاح حلبی، برای شناخت مصداق امام دو راه وجود دارد:
    1. نصوص الهی که بر امامتِ امام وارد شده، توسط پیامبر اعظم(ص) یا امام سابق به اطلاع مردم می‌رسد؛
    2. انجام کرامت از سوی مدعی امامت، از قبیل آگاهی از آینده، علم به امور مختلف و حوادث خارق‌العاده؛
  4. مرحوم حلبی در آثار خود، افزون بر جمع‌آوری اخباری که بر امامت الهی دلالت دارند، خود نیز بر آموزه امامت الهی تصریح کرده، و با عقل و نقل، آن را مستدل نموده است. وی بیشترین ادله نقلی ۔ عقلی را در این موضوع اقامه کرده است. استدلال‌های ایشان به آیات “اهل‌الذکر، مراجعه به اولی‌الامر، شهادت و اولی‌الامر”، نخستین‌بار بود که برای نصب الهی امام بیان می‌شد[۲۱۱].[۲۱۲]

ابوالفتح کراجکی

قاضی ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی طرابلسی از متکلمان توانمند امامیه در قرن چهارم و پنجم است. آثار متعددی درباره عقاید، به‌ویژه مباحث امامت به ایشان منسوب است که از جمله آنها کنز الفوائد می‌باشد. شوق و علاقه این دانشمند شیعی برای تحصیل علم، سبب شد تا به شهرهای مختلف مسافرت کرده، از محضر بزرگانی چون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی بهره‌مند گردد. وی در دفاع از عقاید امامیه تلاش فراوان کرد و در کلمات خود، بارها از باور به نصب الهی امام حمایت نمود. این متکلم مشهور در سال ۴۴۹ قمری در جنوب لبنان درگذشت[۲۱۳].[۲۱۴]

تعریف امام و امامت و الهی بودن این منصب

از نظر مرحوم کراجکی، امام، مجری احکام، برپادارنده حدود دین اسلام و محافظ سرزمین و مسلمانان از شر کفار، و کسی است که مردم را به طریقی که از قرآن و عقل تجاوز نکند، در مسیر صحیح هدایت می‌کند[۲۱۵]. این متکلم شیعی، امام را الگو و مقتدای دیگران در دین و دنیا[۲۱۶] و کسی دانسته که از فرمانش اطاعت می‌گردد[۲۱۷]. بنابراین می‌توان ایشان را بر این باور دانست که امام، رهبر دینی و سیاسی مسلمانان است.

ابوالفتح کراجکی در اعتقادنامه‌ای که به یکی از دوستانش نوشته است، با ذکر نام تمامی ائمه دوازده‌گانه(ع)، آنها را حجت‌های الهی، جانشینان پیامبر اکرم(ص)، حافظان دین و امامان امت اسلام خوانده است. بنا بر گفته وی، بعد از خاتم الانبیاء(ص) فقط آنها امام بوده، و در مسائل دینی، رجوع به دیگران جایز نیست. افزون اینکه ایشان، در حقیقت حاکمان و رهبران سیاسی مردم نیز هستند[۲۱۸]. مرحوم کراجکی در همین نوشتار بر امامت الهی پیشوایان معصوم تصریح کرده، چنین گفته است: “یقیناً از سوی خداوند متعال به امامت ایشان تصریح شده و باری‌تعالی آنها را بر انجام کرامات و خبر دادن از برخی امور غیبی توانا ساخته است”[۲۱۹]. او در همین راستا از فرمان الهی نسبت به وجوب شناخت و پیروی از همه این امامان پاک، و برائت از دشمنانشان خبر می‌دهد[۲۲۰].

وی در حالی‌که حجت‌های خداوند را محدود به انبیا و اهل بیت(ع) دانسته، بر این باور است که گشایش امور مردم در هر دوره‌ای به عهده حجت همان زمان خواهد بود[۲۲۱]. این سخن شامل امور دینی و اجتماعی می‌گردد.

مرحوم کراجکی بر این باور است که حجت‌های الهی از آنچه مردم به آن محتاج‌اند، آگاه بوده، از هر خطا و لغزشی مصون می‌باشند. خداوند آنها را بر دیگران برتری داده، به عنوان جانشینان خود که حقّ الهی را برپا می‌دارند، منصوب ساخته است[۲۲۲].

این متکلم توانمند، در آثار خود روایاتی را درباره امامت امیر مؤمنان(ع) ثبت کرده است که محتوای برخی از آنها بر نصب الهی ایشان دلالت دارد. مطابق احادیثی که وی از نبی اعظم(ص) نقل کرده است، جبرئیل به ایشان خبر داده که علی بن ابی طالب(ع) (امیر مؤمنانحجت خدا بر مردم و جانشین وی خواهد بود و عبادت بندگان، تنها با پذیرش ولایت او و دیگر امامان از نسل او قابل قبول است[۲۲۳]، و یا اینکه خداوند، اطاعت از علی بن ابی طالب(ع) را واجب نموده، و او را هدایت‌گر مسلمانان به سوی بهشت قرار داده است[۲۲۴].

مرحوم کراجکی نیز مانند متکلمان مشهور گذشته، قدرت امام بر انجام معجزات را سبب تشخیص او از دیگران و تصدیق امامت وی می‌داند[۲۲۵]. به‌علاوه، ایشان در بیان دیدگاه امامیه درباره امامت معتقد است: دوازده امام از اهل بیت(ع) کسانی هستند که خداوند بزرگ‌مرتبه به امامت آنها تصریح کرده است[۲۲۶]. بنابراین برای شناخت امام در این مورد، می‌توان از نصوص الهی و قدرت بر انجام معجزه از سوی مدعی امامت کمک گرفت[۲۲۷].

استدلال بر نصب الهی مقام امامت و ائمه دوازده‌گانه(ع)

ابوالفتح کراجکی دو دلیل عقلی بر الهی بودن مقام امامت و دو دلیل نقلی نیز بر نصب الهی ائمه هدی یا امیر مؤمنان(ع) اقامه کرده است:

نصب الهی مقام امامت

ادله عقلی

این متکلم شیعی، به کمک حکمت، عدالت و لطف الهی، بیان‌های مختلفی در تبیین عقلی امامت الهی ذکر کرده است که در عناوین ذیل قابل طرح می‌باشد:

  1. عدالت و حکمت الهی و نیازمندی اهل هر زمان به بیان‌کننده دین: ابوالفتح کراجکی در این برهان بر این مطلب تکیه دارد که امت اسلامی، پس از نبی اعظم(ص)، برای درک معارف قرآنی و اسلامی به امامی معصوم محتاج است و شرایط امت را به هر گونه‌ای که تصور کنیم، باز حکمت و عدالت خداوند اقتضا می‌نماید که چنین امامی را منصوب سازد. این برهان را می‌توان در سه مرحله بیان کرد:
    1. امت اسلامی در فهم معانی قرآن و مسائل دینی، به تفسیر فردی عالم و معصوم نیازمند بودند که خداوند با فرستادن پیامبر اکرم(ص) آن را برطرف نمود و ایشان مسائل دینی را به قدر احتیاج مردم زمانشان بیان نمودند. این نیاز پس از رحلت آن حضرت نیز برای مردم در هر دوره‌ای باقی است؛ زیرا آنها نیز مانند مسلمانان صدر اسلام مکلف‌اند. از این رو، عدالت و حکمت خداوند اقتضا دارد که در هر زمان فردی را که همانند رسول خاتم(ص)، معصوم و عالم به احکام شریعت است، برای بیان معانی قرآن و مسائل شریعت بگمارد[۲۲۸]. خاتم الانبیا(ص) نیز دین را به قدری که مأمور شده بود بیان نمود و برای تبیین ادامه دین، به کسی اشاره کرد که خداوند وی را پس از او به عنوان خلیفه منصوب ساخته بود[۲۲۹]؛
    2. حتی اگر فرض کنیم رسول اعظم(ص) مسائل دین را به همه امت اسلام، به شکل تفصیلی یا اجمالی رسانده است، بدین نحو که ایشان اهل زمانش را از همه امور دینی آگاه ساخته، مسلمانان هم آنها را به دیگران منتقل خواهند کرد، باز از وجود امام معصوم در هر دوره‌ای ناگزیر خواهیم بود؛ زیرا کسانی که مسائل را از پیامبر اکرم(ص) آموخته‌اند، متفاوت‌اند و در حالات و شرایط مختلفی بوده، احاطه کاملی به فرمایشات حضرت ندارند و ممکن است در فهم آن خطا کرده باشند که پیامد آن، وجود اختلاف میان آنهاست. اینکه خداوند، مردم را پس از رسولش به کسانی ارجاع دهد که معصوم نیستند و در فهم مسائل دین دچار اختلاف می‌شوند، قبیح است. بنابراین خداوند مشکل مسلمانان پس از خاتم الانبیا(ص) را با وجود امامان معصوم(ع) و دستور به پیروی از ایشان حل می‌کند[۲۳۰]؛
    3. حتی اگر فرض کنیم امت نیز همه مسائل دین را شنیده‌اند و به تمام تفاصیل آن آگاه شده، اختلافی در آن ندارند، باز هم حکمت و عدالت الهی، وجود امام معصوم را ضروری می‌سازد؛ زیرا در هر حال، ممکن است امت دچار تردید و فراموشی گردد و یا اینکه به عللی مطالب را انکار یا کتمان نماید؛ چنان‌که در موارد زیادی چنین کرده‌اند. از این‌رو، حجت بر این مردم تمام نخواهد شد و احتیاج به امامی که محافظ دین و قرآن باشد، در هر زمانی ضروری خواهد بود[۲۳۱].
  2. عدالت، حکمت و مهربانی الهی و نیازمندی اهل هر زمان به رهبر سیاسی و دینی: مرحوم کراجکی، نیاز مردم به رهبر سیاسی و دینی را به دو شکل بیان کرده است:
    1. مردم امیال و طبیعت‌های مختلفی دارند. همه انسان‌ها به ریاست و نفوذ در جامعه علاقه‌مندند و برای دست‌یابی به آن، در پی ظلم به دیگران، انجام زشتی‌ها و حسادت ورزی‌ها هستند. روشن است چنین اوضاعی سبب فساد، هرج و مرج و فتنه‌انگیزی در جامعه می‌گردد و تنها راه جلوگیری از این اوضاع، وجود رئیسی است که با تدبیر مناسب، جامعه را کنترل کرده، حامی ضعیفان باشد و مردم را در مسیر صحیح هدایت نماید. از آنجا که هدف خداوند از خلقت، منفعت بردن مخلوقات و صلاح و هدایت آنهاست، عدالت، حکمت و مهربانی باری‌تعالی اقتضا دارد که در هر زمانی جامعه را از رئیسی که امام مردم در دین و دنیایشان باشد، خالی نگذارد[۲۳۲]. به عبارت دیگر، امام، لطف الهی به مردم است؛ زیرا امام، مردم را از انجام گناهان و فساد باز می‌دارد[۲۳۳]؛
    2. امت اسلام بر این نکته اجماع دارند که دین اسلام احکام و حدودی دارد و باید کسی اجرای آنها را به عهده گیرد. ممکن نیست خداوند نسبت به تعیین چنین کسی اهمال کرده باشد. پس واجب است در هر زمان، امامی برای مردم باشد که احکام را اجرا کند و حدود اسلام را بر پا دارد و... [۲۳۴].

نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع)

دلیل نقلی: مرحوم کراجکی برای اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) به آیه شریفه “ولایت” و برای اثبات امامت همه ائمه هدی به آیه شریفه “نفر” استدلال کرده است:

  1. آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۳۵]. مرحوم ابوالفتح کراجکی این آیه شریفه را نصّ قرآن کریم بر امامت امیر مؤمنان(ع) می‌داند[۲۳۶]. چنان‌که گذشت، بزرگانی چون شیخ مفید و سید مرتضی نیز به این آیه شریفه استدلال کرده بودند. بدین جهت، تنها به ذکر مختصر نکاتی نسبتاً جدید در کلام محقق کراجکی اکتفا می‌کنیم: ایشان در اثبات معنای سرپرستی و نفی معنای دوستی در این آیه شریفه، برای “ولیّ”، به کاربرد عرفی و لغوی این واژه در معنای “سرپرستی”، همچنین برخی قرائن موجود در آیه، مانند تخصیص الَّذِينَ آمَنُوا به الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ، و همچنین کاربرد “انّما” که از ادات حصر است، استناد کرده است. افزون اینکه از نظر وی، سیاق آیه که ولایت را در ابتدا برای خدا و رسولش قرار داده، نیز مؤید معنای سرپرستی می‌باشد[۲۳۷]. دلیل وی بر اینکه مصداق این آیه امیر مؤمنان(ع) است، نقل‌های متعدد شیعه و سنی می‌باشد[۲۳۸].
  2. آیه نفر: وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۲۳۹].

استدلال وی به این آیه کریمه را در اثبات امامت ائمه هدی می‌توان چنین بیان کرد: خداوند متعال در این آیه، مؤمنان را نسبت به فراگیری علم تشویق کرده است. این دستور الهی از زمان نزولش، یعنی دوران حضور رسول اکرم(ص) و پس از آن پابرجاست. دانشجویان مسائل دینی، وقتی نزد پیامبر خاتم(ص) می‌آمدند، آن حضرت ایشان را از حقیقت مطالب آگاه می‌کردند و آنها نیز بدون هیچ اختلافی مسائل را به مردم یاد می‌دادند. بنابراین حجت بر مردم تمام می‌شد و مردم مسائل را بدون ابهام و مشکلی دریافت می‌کردند. روشن است که مردم بعد از رحلت خاتم الانبیا(ص) نیز نسبت به رعایت مسائل دینی مکلف‌اند. با توجه به امکان بروز اختلاف‌نظرها درباره تأویل آیات قرآن و امور شرعی در میان مردم، عدل، حکمت، فضل و رحمت خدا اقتضا می‌کند که با نصب عالِم امینی همانند نبی اکرم(ص) که از اشتباه و اختلاف‌نظر معصوم باشد، از بروز این اختلاف‌ها جلوگیری کرده، حجت را بر مردم تمام نماید. اگر خداوند تبارک و تعالی چنین نکند، در حقیقت مردم را تشویق کرده است که برای فهم مسائل دین، سراغ کسانی بروند که در فهم دین اختلاف دارند؛ در حالی‌که خداوند از چنین نسبتی مبراست؛ زیرا این امر در نهایت به گمراهی مسلمانان خواهد انجامید[۲۴۰].

مرحوم کراجکی در ادامه به جمع تبیین یادشده با باور به امام غایب می‌پردازد. طبق گفته وی، ممکن است کسی بگوید: بنا بر گفته شما، نیاز مکلفین در شریعت و یادگیری احکام، تنها با وجود انسان معصوم برطرف خواهد شد؛ در حالی‌که به اعتقاد شیعیان، امام زمان در دسترس نیست که پاسخ‌گوی مکلفین باشد.

وی در پاسخ به این اشکال می‌گوید: آنچه مقتضای استدلال یادشده و حکمت و عدالت باری‌تعالی می‌باشد، این است که خداوند، امامی را منصوب و مردم را به سوی او رهنمون سازد. باری‌تعالی او را منصوب کرده و با دلیل عقل و نصوص متعدد، ایشان را معرفی نموده است؛ ولی از آنجا که آن حضرت، جایگزینی نداشته، ستمکاران درصدد قتلش برآمدند، خداوند متعال به او دستور داد تا مخفی گردد. وجود ایشان در حال غیبت، بر ستمکاران، حجت باری‌تعالی است؛ زیرا با اینکه به سویش هدایت شدند، گمراهی را برگزیدند. افزون اینکه ممکن است برخی به آن امام همام دسترسی داشته باشند. همچنین شیعیان احکام خود را از طریق مراجعه به فقها، هنوز هم از ائمه معصوم(ع)، به‌دست می‌آورند. امام زمان(ع) نیز هرچند در غیبت به سر می‌برد، از احوال مردم باخبر است. اگر مردم از نقل احکام روی‌گردان شوند و به بیراهه روند، دیگر تقیه بر ایشان جایز نیست و خداوند آن حضرت را ظاهر خواهد ساخت[۲۴۱]. ممکن است کسی اشکال دیگری گرفته، بگوید: استدلال شما بر این مبناست که خداوند با وجود اختلاف در میان امت مخالف است؛ لذا باید امامی معصوم را نصب کند تا از بروز اختلاف نظرها جلوگیری شود؛ در حالی‌که بر اساس قرآن کریم، خداوند نمی‌خواهد امت در هدایت و معرفت یکی باشند وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ[۲۴۲][۲۴۳].

پاسخ کراجکی به اشکال فوق چنین است: در این آیه کریمه، خداوند متعال از قدرت خود خبر داده است. مقصود باری‌تعالی این است که اگر اراده می‌کرد، همه امت را به‌زور متحد می‌ساخت؛ در حالی‌که این امر، مخالف اختیار و آزادی انسان هاست[۲۴۴]. با توجه به مطالبی که از مرحوم ابوالفتح کراجکی نقل شد، در این موضوع، باور وی از امامت چنین است:

  1. خداوند متعال، امامان دوازده‌گانه(ع) را برای هدایت و رهبری سیاسی و دینی مردم تعیین نموده است؛
  2. مرحوم کراجکی در آثار خود بر الهی بودن امر امامت تصریح نموده، شواهدی از روایات و آیات نیز بر این باور ذکر کرده است. وی برای اثبات امامت الهی، از عقل و نقل کمک گرفته است. استدلال‌های عقلی وی در این مسئله تبیین‌هایی به کمک حکمت، عدالت و لطف الهی است که به‌نظر می‌رسد برای نخستین‌بار در نصب امام مطرح شده است. وی در یکی از ادله نقلی خود، برای نخستین‌بار به “آیه نفر” استناد کرده است؛
  3. از نظر ابو الفتح کراجکی، خداوند بر امامت ائمه معصوم(ع) تصریح کرده، و به آنها قدرت انجام معجزه داده است

شیخ طوسی

فقیه، متکلم، مفسر و محدث نامدار شیعه، شیخ ابو جعفر محمد بن حسن شیخ طوسی، مشهور به شیخ‌الطائفه و شیخ طوسی در سده پنجم هجری قمری است که در سال ۳۸۵ هجری قمری در طوس دیده به جهان گشود. در سن ۲۳ سالگی به بغداد که مرکز علمی جهان اسلام و پایتخت حکومت اسلامی بود، مهاجرت کرد و از محضر اساتیدی همچون شیخ مفید و سید مرتضی بهره‌مند گردید. پس از سید مرتضی، به مدت دوازده سال در شهر بغداد به تدریس، تألیف و پاسخ‌گویی به شبهات و پرسش‌های اعتقادی و فقهی مشغول بود تا اینکه با حاکمیت سلجوقیان و شعله‌ور شدن آتش فتنه میان تشیع و اهل‌سنت که به سوختن کتابخانه و محفل درس وی انجامید، بغداد را ترک و به نجف أشرف مهاجرت نمود. وی پس از ۷۵ سال تلاش و مجاهدت علمی، در سال ۶۰ هجری قمری در همین شهر وفات نمود[۲۴۵].

هرچند شهرت شیخ طوسی بیشتر به سبب توانایی وی در فقه و تألیف کتاب‌های ارزشمند تهذیب‌الاحکام و الاستبصار که از کتب اربعه شیعه است، می‌باشد، آثار مهمی چون الاقتصاد، تمهید الأصول و تلخیص الشافی، بیانگر تسلط ستودنی وی در علم کلام و مباحث اعتقادی است. دانشمندان شیعه و سنی با عبارت‌های مختلف از شخصیت علمی او سخن گفته‌اند[۲۴۶]؛ چنان‌که علامه حلی، وی را زعیم امامیه، عالی‌قدر، موثق، راستگو، دارای همه فضایل و کمالات نفسانی و مسلط بر علم اخبار، رجال، فقه، اصول، کلام و ادب دانسته است[۲۴۷].[۲۴۸]

تعریف امام و امامت و الهی بودن این منصب

شیخ طوسی به‌صراحت، امامت را به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا، برای فردی از افراد دانسته است[۲۴۹]. به‌عبارت دیگر، از نظر وی، امامت، ریاست و مرجعیت دینی، و هم حاکمیت و رهبری سیاسی را در بر می‌گیرد. وی همچنین امام را حجت و پیشوا در تمام شئون دین[۲۵۰]، حافظ شریعت[۲۵۱] و رئیس و فرمانده در مسائل مربوط به جهاد[۲۵۲] و تدبیر امور مردم[۲۵۳] خوانده است. وی در بیان وظایف امام، به مواردی همچون عهده‌داری امور مربوط به جهاد، نصب و سرپرستی حاکمان، تقسیم غنائم، قضاوت و برپایی حدود و قصاص تصریح کرده است[۲۵۴].

این فقیه و متکلم عالی‌قدر، اعتقاد خود را درباره امامت به‌صراحت بیان کرده و گفته است که به باور ما، این خداوند است که امام را انتخاب می‌کند[۲۵۵]. وی در سخن دیگری نیز خلق و نصب امام و راهنمایی مردم به سوی وی را کار باری‌تعالی دانسته است[۲۵۶]. شیخ طوسی بحث امامت را پس از شناخت توحید و عدل، مهم‌ترین امر واجب برای مکلف خوانده است و در توضیح این مطلب، بر الهی بودن امر امامت اشاره می‌کند. وی نشناختن امام را موجب خدشه در عدل الهی دانسته، و معتقد است اگر کسی امام را نشناسد، ممکن است این شبهه به ذهنش بیاید که خداوند او را از این لطف محروم کرده و سبب شده است که شریعت دچار تحریف گردد[۲۵۷]. وی روایاتی را نیز که از الهی بودن امر امامت گفته‌اند، نقل کرده است[۲۵۸]. مثلاً او برای تأیید این باور که امامت بعد از امام حسن و امام حسین(ع) به دو برادر نمی‌رسد، اخباری را ذکر می‌کند که چنین امری را اراده الهی دانسته‌اند[۲۵۹].

مرحوم شیخ طوسی همانند متکلمان پیشین امامیه، درباره اینکه مردم چگونه می‌توانند امام منصوب، از سوی باری‌تعالی را بشناسند، از لزوم نص بر امامت ایشان و انجام معجزه سخن گفته است. چنان‌که اشاره شد، طبق باور شیخ، از آنجا که برای امام شرایط و صفاتی لازم است که تشخیص صاحب آن برای مردم ممکن نیست، باید به امامت فردی که مدعی امامت است، توسط اهل بیت(ع) تصریح شده باشد[۲۶۰]، و در جایی که کسی امام را نمی‌شناسد، لازم است وی برای اثبات ادعای خود معجزه کند[۲۶۱].[۲۶۲]

استدلال بر نصب الهی مقام امامت و ائمه دوازده‌گانه(ع)

مرحوم شیخ طوسی دو دلیل عقلی بر الهی بودن مقام امامت و چهار دلیل نقلی بر نصب الهی ائمه هدی یا امیر مؤمنان(ع) اقامه کرده است.

نصب الهی مقام امامت

ادله عقلی:

ادله عقلی ایشان بر الهی بودن امر امامت، “ویژگی‌های درونی امام” و “حفظ شریعت” است که در استدلال‌های افراد قبل از ایشان نیز آمده بود.

  1. ویژگی‌های درونی امام: شیخ طوسی نیز همانند بزرگان پیشین، برای انکار اختیاری بودن امر امامت، بحث ویژگی‌های درونی امام را بیان می‌کند. از نظر وی، صفاتی مانند عصمت، افضلیت در پیشگاه الهی و علم به تمام احکام و مسائل جزئی شرعی برای امام ضروری است. روشن است که تنها خدا از وجود این صفات در فرد آگاه است و باید به‌واسطه پیامبرش وی را از دیگران تمییز دهد[۲۶۳]. تبیین شیخ طوسی از این برهان نیز تا حدودی شبیه متکلمان گذشته است و نیازی به بیان دوباره آن نیست.
  2. حفظ شریعت: شیخ الطائفه همانند استادش (سید مرتضی) در اثبات ضرورت امامت و لزوم نصب الهی امام، به برهان حفظ شریعت تمسک کرده است[۲۶۴]. به دلیل بیان این استدلال در کلام سید مرتضی و شباهت زیاد آن با تبیین شیخ طوسی، از ذکر آن خودداری می‌کنیم.

نصب الهی ائمه دوازده‌گانه(ع):

مرحوم شیخ، آیات شریفه “اولی‌الامر” و “تطهیر” را به عنوان ادله قرآنی بر امامت ائمه هدی ذکر کرده است. وی همچنین با آیات شریفه “ولایت” و “ابتلا”، در پی اثبات امامت حضرت علی(ع) می‌باشد. ادله وی همان است که برخی متکلمان پیشین نیز به آنها تمسک کرده بودند.

  1. آیه اولی‌الامر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۶۵]. استدلال مرحوم شیخ به این آیه شریفه را می‌توان چنین بیان نمود: خداوند، اطاعت از “اولی‌الامر” را همانند اطاعت از خود و پیامبرش به طور مطلق بر مؤمنان واجب کرده است؛ بر اساس روایات، در این آیه، منظور از «اولی الامر»، امامان معصوم هستند. به علاوه، وجوب اطاعت مطلق از «اولی الامر» به معنای عصمت آنهاست و این صفت در امامان معصوم که ادله متعددی بر عصمتشان ذکر شده است، وجود دارد. بنابر این آیه شریفه بر وجوب اطاعت مطلق و پذیرش امامت اهل بیت(ع) دلالت دارد[۲۶۶].
  2. آیه تطهیر: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۶۷]. مرحوم شیخ، این آیه شریفه را از ادله امامت امیر مؤمنان(ع) و همچنین عصمت اهل بیت(ع) دانسته است. استدلال وی در این آیه، تا حدودی همان تبیین استادش (سید مرتضی) است که بیان شد و ذکر آن ضرورتی ندارد[۲۶۸]. البته سید مرتضی، چنان‌که گذشت، پس از اثبات عصمت اهل کسا با آیه یادشده، می‌گوید: هر کس به عصمت ایشان معتقد است، امامت امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین را نیز پذیرفته است؛ لذا وی از این طریق، آیه یادشده را بیانگر امامت ایشان دانسته است؛ ولی این نکته در کلام شیخ طوسی نیست و از این رو استدلال وی تنها بیانگر عصمت این خاندان مطهر بوده، دلالتش بر امامتشان روشن نیست. البته با توجه به برخی نکات که در بیان ایشان آمده است، شاید بتوان گفت: با توجه به این آیه، امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین(ع) در تمام رفتارها و ادعاهای خود معصوم‌اند و لذا چون ایشان مدعی امامت‌اند، پس امام برحق می‌باشند و دیگر مدعیان امامت معصوم نبوده‌اند، ادعایشان باطل است؛ زیرا در هر زمان، تنها یک امام می‌تواند باشد[۲۶۹]. چنان‌که گفته شد، برخی ادله قرآنی مرحوم شیخ طوسی نیز همانند متکلمان پیشین وی، به امامت حضرت علی بن ابی طالب(ع) اختصاص دارد[۲۷۰].
  3. آیه ولایت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۷۱]. شیخ طوسی، این آیه شریفه را از ادله روشن قرآن بر امامت و خلافت بلافصل أمیر مؤمنان(ع) خوانده است. او نیز در استدلال به این آیه، دو مطلب را اثبات می‌کند: یکی اینکه منظور از وَلِيُّكُمُ کسی است که تدبیر و سرپرستی امور مردم به دست اوست و اطاعتش واجب است؛ به عبارت دیگر، ولیّ به معنای اولی بودن است؛ دوم اینکه مراد از الَّذِينَ آمَنُوا، امیر مؤمنان(ع) می‌باشد. بنابراین، آیه شریفه بر امامت امام علی(ع)، پس از پیامبر اکرم(ص) دلالت دارد[۲۷۲]. این متکلم مشهور، در اثبات نکته اول، همانند اساتید خود به کاربرد لغوی و عرفی این واژه، همچنین به شواهد موجود در آیه، مانند حصر به “انّما” استناد کرده است[۲۷۳]. وی همچنین برای این معنا شواهدی از آیات و روایات ذکر می‌کند[۲۷۴]. شیخ طوسی در اثبات مطلب دوم، از اتفاق مسلمانان در این موضوع بهره می‌گیرد و همانند بزرگان پیشین خود معتقد است: چون مسلمانان در این موضوع اتفاق دارند که کسی جز امیر مؤمنان(ع) در حال رکوع زکات نداده است، پس مراد از الَّذِينَ آمَنُوا در آیه شریفه، امام علی(ع) می‌باشد[۲۷۵]. تبیین این استدلال نیز ضرورتی ندارد؛ زیرا قبلاً به تفصیل بیان شد. همچنین وی به شکل دیگری نیز به این آیه شریفه استدلال کرده است. او پس از اثبات اینکه منظور از “ولی” در این آیه شریفه، أولی بودن است، می‌نویسد: “هرکس [که] قائل است “ولی” در این آیه به معنای اولی می‌باشد، آیه را به امیر مؤمنان(ع) اختصاص داده و هرکس معتقد است این آیه به آن حضرت اختصاص دارد، مقصود از آیه را امامت علی(ع) دانسته است”[۲۷۶]. چنان‌که گذشت، شبیه این بیان در کلام سید مرتضی نیز آمده بود. ممکن است کسی در نقد استدلال به آیه شریفه بگوید: مطابق استدلال شما، امام علی(ع) در همان دوران حیات رسول خدا(ص)، امام و حاکم جامعه بوده، می‌توانست وظایف امام را انجام دهد. پاسخ شیخ چنین است که آنچه مقتضای آیه کریمه است، وجوب اطاعت از امیر مؤمنان(ع) و بیان شایستگی ایشان برای امامت است که در همان دوران نیز برای ایشان حاصل بوده است؛ اما تصرف حضرت در امور و عهده‌داری امر امامت مسئله‌ای است که مربوط به دوران پس از پیامبر اکرم(ص) می‌باشد[۲۷۷].[۲۷۸]
  4. آیه ابتلا: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۷۹]. شیخ طوسی معتقد است: آیه ابتلا، از آیاتی است که امامیه برای امامت امیر مؤمنان(ع) به آن استناد کرده‌اند.

وی می‌گوید: به دو طریق می‌توان برای امامت آن حضرت به این آیه استدلال نمود: اول اینکه آیه مذکور، بر امامت بلافصل ایشان دلالت دارد؛ زیرا غیر از امیر مؤمنان(ع)، همه کسانی‌که امامت را به دست گرفتند، در احوال گذشته خود ظالم بوده‌اند و آیه کریمه امامت را از ظالم نفی می‌کند؛ دوم اینکه اقتضای آیه، عصمت امام است؛ زیرا در این آیه، امامت، از ظالم – به‌طور مطلق، چه ظلم پنهانی و چه آشکار- نفی می‌شود؛ لذا این منصب را به انسان معصوم اختصاص می‌دهد[۲۸۰]. هرچند شیخ طوسی استدلال خود را ادامه نمی‌دهد، ممکن است در ادامه بگوییم چون هیچ‌یک از مدعیان امامت، غیر از حضرت علی(ع) معصوم نبوده‌اند، مطابق آیه شریفه، امامت آن حضرت ثابت می‌گردد. بنابراین روشن است که از سخنان وی در توضیح آیه، می‌توان الهی بودن اصل امامت را نیز دریافت. وی معتقد است: “بنا بر روایات، منظور از “عهد” که خداوند از آن به “عهدی” تعبیر نموده، امامت می‌باشد و مطابق این آیه شریفه، خداوند آن را به ظالمان نمی‌دهد”[۲۸۱]. بنابراین برداشت شیخ طوسی از این آیه، چنین است که امامت، عهدی الهی می‌باشد و امیر مؤمنان(ع) نیز امام بلافصل پس از نبی اعظم(ص) بوده است. این متکلم محقق، پاسخ‌های مرحوم سید مرتضی به نقدهای واردشده بر این استدلال را نیز بیان کرده است[۲۸۲].

گفتنی است: یکی از وجوهی که شیخ طوسی در تفسیر آیه شریفهتبلیغ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۲۸۳] مطرح کرده است، بر الهی بودن امامت امیر مؤمنان(ع) دلالت دارد. ایشان در شأن نزول این آیه، چنین وجهی را هم ذکر می‌کند که بنا بر روایات نقل شده، آنچه خداوند در این آیه، دستور تبلیغ آن را در میان مردم به خاتم الانبیا(ص) می‌دهد، مسئله جانشینی امام علی(ع) بوده است[۲۸۴]. چون مرحوم شیخ به این آیه به‌طور خاص استدلال نکرده است، بیشتر به آن نمی‌پردازیم.

لازم به ذکر است، آیات یادشده، آیاتی هستند که متکلمان پیشین نیز کم و بیش به آنها تمسک کرده بودند. در مجموع می‌توان دیدگاه شیخ طوسی را در موضوع امامت الهی، شبیهمتکلمان گذشته امامیه دانست. به عبارت دیگر، این دانشمند مشهور را باید به نوعی، مدافع و پیرو گذشتگان خویش به حساب آورد. او نسبت به چگونگی تشخیص امام، سخن گذشتگان خود را می‌پذیرد و بر لزوم نص و معجزه تأکید دارد. وی نیز امامت امامان معصوم(ع) را چه در هدایت‌گری دینی و چه در حاکمیت سیاسی، امری الهی می‌خواند و آن را با ادله عقلی و نقلی - که در گذشته نیز مطرح بودند- مستدل می‌نماید[۲۸۵].

جمع‌بندی

متکلمان امامیه از دوران غیبت امام زمان(ع) تا پایان قرن پنجم، به‌طور حقیقی به امامت الهی ائمه در امامت و مرجعیت دینی، همچنین حاکمیت سیاسی باور داشتند. این متکلمان در این دوران، الهی بودن منصب امامت را با براهین عقلی و مصادیق آن را با براهین نقلی تبیین نمودند. در اثبات امامت ائمه معصومین با ادله نقلی، ابوالصلاح حلبی بیشترین ادله را ذکر کرده است. استناد به آیات “اهل‌الذکر، مراجعه به اولی‌الامر و شهادت”، در موضوع امامت الهی، منحصر به اوست و حتی در آثار پس از وی نیز تا پایان قرن پنجم وجود ندارد. دیگران معمولاً تنها به آیات “ولایت، اولی‌الامر و ابتلا” استناد می‌کردند؛ یعنی همان دلایلی که غالباً در آثار سید مرتضی و قبل از ایشان نیز مطرح شده بود؛ هرچند در شیوه بیان یا پاسخ به اشکالات، تفاوت‌هایی دیده می‌شود. گفتنی است آیه “ولایت”، تنها آیه‌ای است که همه متکلمان مشهور امامیه در این دوران برای اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) به آن استناد کرده‌اند. در اثبات امامت الهی با ادله عقلی، مهم‌ترین دلیل متکلمان امامیه در این دوران، “ویژگی‌های درونی امام” بوده است. البته سید مرتضی در این بحث، “برهان لطف” را نیز ذکر نموده، مرحوم ابو الفتح کراجکی نیز به حکمت و عدالت الهی تمسک کرده است. گفتنی است استناد سید مرتضی و شیخ طوسی به برهان حفظ شریعت نیز در تبیین امامت الهی بوده است[۲۸۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۲۷.
  2. ر.ک: محمد بن علی ابن شهرآشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۵۲.
  3. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۲۸.
  4. ر.ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، ص۳۰۸؛ ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۷۵؛ محمد بن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۳۸۹.
  5. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۷۵؛ محمد بن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۳۸۹.
  6. کتاب‌های وی بنابر نقل نجاشی، عبارت‌اند از: الانصاف فی الامامه، المستثبت نقض کتاب ابالقاسم البلخی، کتاب الرّد علی الزیدیه، کتاب الرّد علی ابی علی الجبائی، المسألة المفردة فی الامامة (احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۷۵؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۳۸۹).
  7. به نقل از محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۶۱.
  8. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۹۵-۹۴.
  9. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۵۴.
  10. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۵۶.
  11. او با مبنا قرار دادن این روایت: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِذَا تَوَالَتْ ثَلَاثَةُ أَسْمَاءٍ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ فَالرَّابِعُ الْقَائِمُ‌»، در پی اثبات امامت امام حسن عسکری و حضرت حجت(ع) برمی‌آید (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۵۵- ۵۶). وی همچنین راه شناخت امام و حجت را نصوص قطعی که امکان تبانی بر کذب نداشته باشند، دانسته است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۵۴- ۵۵).
  12. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۶۱.
  13. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۶۲.
  14. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۱۱۵.
  15. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۲۹.
  16. گفتنی است که محمد بن جریر طبری، صاحب المسترشد فی الامامه که مورد نظر ما می‌باشد، غیر از محمد بن جریر طبری، مورخ اهل‌سنت (۳۱۰ق) و محمد بن جریر طبری، صاحب دلائل الامامه و نوادر المعجزات و معاصر با شیخ طوسی و نجاشی می‌باشد (ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۴۸۹- ۴۹۰؛ جعفر سبحانی و دیگران، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۴۵).
  17. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۲۵۹- ۲۶۰.
  18. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۴۶۵- ۷۴۲. وی در شرح این حادثه، روایتی از امیر مؤمنان(ع) نقل کرده است. محتوای این حدیث، شأن حاکمیت و رهبری سیاسی آن حضرت را تأیید می‌کند.
  19. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۵۸۴.
  20. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۶۰۸- ۶۰۹، ۶۲۷ و ۶۳۲.
  21. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۵۶۲.
  22. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۶۷۸.
  23. ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۴۹۶.
  24. الوالی إذا کان من قبل الله فقد جمع الله فیه ثلاث خصال... فأولهن القرابة بالرّسول... و الثانیة العلم بحاجة الناس... و الثالثة أن یکون مأموناً علیهم و علی الدّین،... معصوماً عن الخطأ و الزلل (محمد بن جریر طبری، المسترشد فی الامامه، ص۵۷۱.(
  25. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۳۴.
  26. نجاشی وی را متولد ۳۳۶ و ابن ندیم و شیخ طوسی او را متولد ۳۳۸ هجری قمری دانسته‌اند (ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۴۰۲؛ محمد بن اسحاق الندیم، الفهرست، ص۳۳۷؛ محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۴۴۵).
  27. در اینکه آن متکلم معتزلی، علی بن عیسی رمانی یا قاضی عبدالجبار بوده، اختلاف است (ر.ک: ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۲۰۷-۲۰۸).
  28. ر.ک: محمد بن علی ابن‌شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۲۹. البته از هیچ یک از معاصرین یا شاگردان شیخ، چنین مطلبی گزارش نشده است و مرحوم خوئی نیز پس از نقل آن، این مطلب را بعید دانسته، معتقد است: اگر توقیع حضرت به شیخ مفید صحیح هم باشد، مربوط به اواخر عمر شیخ بوده؛ در حالی‌که وی از همان جوانی به لقب «مفید» شهرت داشته است (ر.ک: ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۲۰۹۔۲۱۰).
  29. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، رجال، ص۴۴۹.
  30. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۴۴۵.
  31. ر.ک: أحمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۹۹.
  32. ر.ک: محمد بن اسحاق الندیم، الفهرست، ص۳۱۰.
  33. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۳۸.
  34. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الافصاح فی الأمامه، ص۲۷.
  35. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۵.
  36. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمال و النصره، ص۷۳- ۷۴.
  37. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ص۸۱۰.
  38. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۵.
  39. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۷. در این باره ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۶- ۵۰.
  40. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۱۷۵.
  41. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ح۸۱۰.
  42. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الافصاح فی الامامه، ص۹۸.
  43. فهو (امیر المؤمنین) ناصر الاسلام و وزیر الداعی الیه من قبل الله (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۵۱).
  44. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۳۹؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۵؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقادات، ص۱۲۹. چنان‌که قبلاً نیز گفته شد، اعتقاد به این مطلب که امامی که معصوم است، تأییدی بر الهی بودن امامت وی است؛ زیرا عصمت، ویژگی درونی فرد است که شناخت آن، تنها در محدوده علم باری‌تعالی است.
  45. وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید» سوره نساء، آیه ۶.
  46. مرحوم علی بن حسین الشریف المرتضی، پاسخ استادش (شیخ مفید) را با آن عبارات نقل کرده است (ر.ک: سید مرتضی، الفصول المختاره، ص۱۵۰). از آنجا که در شبهه، امام به عنوان سرپرست امور دین و دنیا قلمداد شده است، پاسخ شیخ، ناظر به هر دو جنبه است. از این‌رو می‌توان این پاسخ را به معنای الهی دانستن امامت در دین و حکومت قلمداد نمود.
  47. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۴.
  48. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۱۴۵؛ ر.ک: همو، اوائل المقالات، ص۴۰.
  49. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۷.
  50. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۳۹.
  51. هرچند در کتاب النکت الاعتقادیه مطالبی درباره امامت الهی بیان و بر آن استدلال نیز شده است، چون انتساب این کتاب به شیخ مفید مورد تردید می‌باشد، در این مباحث، به این کتاب استناد نشده است (درباره نگارنده این کتاب، ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، النکت الاعتقادیه، تحقیق رضا مختاری، ص۳-۴).
  52. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۳۹-۴۰؛ همو، المسائل الجارودیه، ص۴۵؛ همو، الارشاد، ج۲، ص۱۸۲؛ همو، المسائل العکبریه، ص۵۲..
  53. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۳، ۷۴ و ۷۷. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدحسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص۲۹۲-۳۰۴.
  54. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۵.
  55. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۵؛ همچنین ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الافصاح فی الامامه، ص۲۳۹-۲۳۸.
  56. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۷۰-۷۱.
  57. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۷۱.
  58. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۵۲؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۵-۴۶.
  59. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۴۵.
  60. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۶- ۴۷ و ۴۹.
  61. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  62. محمد بن حسین الشریف المرتضی، نظر استادش (شیخ مفید) را به شکل یادشده نقل کرده است (ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۳۷-۱۳۸؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۷(.
  63. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  64. محمد بن حسین الشریف المرتضی، نظر استادش (شیخ مفید) را این چنین نقل کرده است (ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۳۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۷- ۴۸).
  65. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۳۹.
  66. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۳۹-۱۴۰.
  67. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۴۰.
  68. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۴۰.
  69. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۴۱.
  70. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۴۱.
  71. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۱۴۱.
  72. هذا نص علی فرض اتباعه و الطاعة له و الإیمان به فی‌الدین من معنی المنزل فی القرآن (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۹)؛ فوجب أنه الذی عناه الله سبحانه بالآیة و أمر فیها باتباعه و الکون معه فیما یقتضیه الدین (سید مرتضی، الفصول المختاره، ص۱۳۹).
  73. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  74. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۵.
  75. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۵۰.
  76. وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  77. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۵۰.
  78. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۹- ۵۰.
  79. أنه لو أراد سبحانه بالخطاب جمیع المکلفین لکان هو المضاف و محال إضافة الشیء إلی نفسه و إنما تصح إضافته إلی غیره (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۵- ۷۶).
  80. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۶.
  81. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۵۰-۵۱.
  82. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹.
  83. «ای پیامبر! چون زنان را طلاق می‌دهید، هنگام (آغاز) عده‌شان طلاق دهید»... سوره طلاق، آیه ۱.
  84. وقد جنی مخالفونا فی هذا الباب علی أنفسهم جنایة واضحة و ذلک لقولهم أن المعنی بقوله وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ نزلت فی واحد بعینه و هو أبو بکر بن ابی قحافة علی قولهم فکیف جاز أن یعبر عن ابی‌بکر بلفظ الجمع و فسد أن یعبر عن أمیرالمؤمنین بذلک...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۵۱).
  85. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، ص۴۷-۴۶. به نظر می‌رسد آنچه در اینجا اثبات شده، این است که اطاعت از امیر مؤمنان(ع) به‌عنوان اولی‌الامر که مشترک میان عالم، فرمانده و امام است، واجب می‌باشد؛ در حالی‌که ما به دنبال اثبات امامت آن حضرت با آیات شریفه هستیم.
  86. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۰۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۸؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۸؛ ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۵، ص۱۲۹.
  87. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۷-۷۶.
  88. وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي * قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز * فرمود: ای موسی! خواسته‌ات برآورده شد» سوره طه، آیه ۲۹-۳۶؛ وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  89. أن الله تعالى قد فرض طاعته على أمة محمد(ص) كما كان فرض طاعة هارون على أمة موسى و جعله إماما لهم كما كان هارون إماما لقوم موسى (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۷).
  90. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۷.
  91. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۷.
  92. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۷۷.
  93. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۴۶-۳۵۶.
  94. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۲۹۰.
  95. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۷۰.
  96. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۴۳۴.
  97. ر.ک: احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۰۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، المحصّل، ص۵۹۸؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۱۲، ص۶۶.
  98. ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام (مقدمه مصحح)، ص۴۸- ۵۷.
  99. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۷۱.
  100. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۵۷.
  101. علی بن حسین الشریف المرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.
  102. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی‌الامامه، ج۱، ص۴۳؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۵.
  103. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۰.
  104. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۲۹.
  105. ر.ک: محمدصفر جبرئیلی، سیر تطور کلام شیعه، ص۲۲۴-۲۲۳؛ ر.ک: محمدحسین فاریاب، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان، ص۳۹۵. برخی محققان معتقدند که با توجه به مبانی علی بن حسین الشریف المرتضی، ذکر قید «امور دنیاه، در تعریف وی از امامت ضروری است. از این‌رو، احتمالاً این قید در تصحیح نسخ، حذف شده است (ر.ک: احد فرامرز قراملکی، چیستی و مفهوم امامت، امامت پژوهی، ص۴۹).
  106. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۵.
  107. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۱، ص۷۰.
  108. مرحوم سید در تبیین محل بحث خود با مخالفان چنین می‌گوید: الكلام في الإمامة هو الواقع بين من أوجب على الله تعالى نصب الإمام في كلّ زمان و بين من لم يوجبه (سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۱، ص۳۷-۳۸).
  109. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۱، ص۵۷.
  110. الذی من فعله تعالی هو ایجاد الامام و تمکینه بالقدر و الآلات و العلوم: من القیام بما فوّض إلیه و النصّ علی عینه والزامه القیام بأمر الأمه (سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۹).
  111. ر.ک: سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۲۶۶؛ سید مرتضی، الاخیره فی علم الکلام، ص۴۱۶.
  112. بر اساس یکی از این روایات، پس از اینکه نبی اکرم(ص) از امامت امیر مؤمنان(ع) سخن گفتند، در پاسخ به اعتراض برخی قریشیان، این مسئله را فرمان الهی خواندند (ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۲۰)؛ همچنین به نقل علی بن حسین الشریف المرتضی، در جریان بیعت مردم با ابوبکر، برخی اصحاب، در اعتراض به خلافت وی این مطلب را یادآور شدند که به فرموده رسول خدا(ص)، امام علی(ع) از سوی باری‌تعالی در مقام امامت منصوب شده بود (ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۴).
  113. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۸- ۴۴۲؛ ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۳، ص۱۳۹- ۱۴۱.
  114. ر.ک: سید مرتضی، جمل العلم و العمل، ص۴۲؛ ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۵.
  115. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص۱۹۶ و ج۲، ص۵.
  116. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۲.
  117. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۵۸.
  118. گفتنی است در کتاب النکت الاعتقادیه منسوب به شیخ مفید نیز به این قاعده استناد شده است؛ ولی انتساب این کتاب به شیخ مفید مورد تردید است و همان‌طور که کتاب تأیید کرده است، ظاهراً این کتاب، أثر فخر المحققین (فرزند علامه حلی) است (ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، النکت الاعتقادیه، تحقیق رضا المختاری، ص۳- ۴). نکته دیگر، اینکه هر چند بسیاری از نویسندگان، در بحث ضرورت امامت، سید مرتضی را مبتکر این برهان دانسته‌اند، چنین استنادی قطعی نیست. قاضی عبدالجبار در کتاب المغنی (تألیف سال ۳۶۰ تا ۳۸۰ق) به ادعای امامیه درباره لطف بودن امامت اشاره کرده است: فإن قالوا بالوجه الثالث: و هو أن الإمامة واجبة من حيث كانت لطفا... (عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۲۲). شاید بگوییم: بعید است که قاضی در این عبارت به سخنان یکی از معاصرین جوان خود (که گویا از شاگردان خود او نیز بوده است) اشاره داشته باشد. هرچند چنین اشاره‌ای غیرممکن هم نیست! این مطلب از نکاتی بود که استاد گرامی، دکتر حسن یوسفیان تذکر دادند
  119. علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۱۸۶.
  120. ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۰.
  121. ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۱۹۳- ۱۹۴.
  122. ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۰. گفتنی است هر چند مرحوم سید در آدرس داده شده از کتاب الذخیره، تنها از لزوم وجود امام سخن می‌گوید، با توجه به ادامه بحث وی در پاسخ‌گویی به اشکالات، به نظر می‌رسد منظورش در برهان لطف، نصب الهی امام است. وی یکی از اشکالات وارد شده به این استدلال را این‌طور بیان می‌کند که لازمه برهان لطف این است که لازم باشد خداوند در هر شهری امامی را منصوب سازد. و در ادامه به آن پاسخ می‌دهد (ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۲- ۴۱۳).
  123. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۶۲.
  124. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص۱۷۹، ۲۸۹ و ۳۰۹، و ج۳، ص۱۳۴ و ۱۳۹- ۱۴۱. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدحسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص۳۲۶- ۳۳۸.
  125. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲- ۴۳۳ و ۴۲۹- ۴۳۰؛ همچنین ر.ک: سید مرتضی، جمل العلم و العمل، ص۴۲.
  126. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۲، ص۴۱-۴۲ و ۴۷- ۴۸؛ ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام ص۴۳۴- ۴۳۶؛ سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۵۷-۲۵۱؛ وی ضمن بیان ادله عقلی و برخی روایات، احادیث حاکی از افضلیت حضرت را بی‌شمار دانسته است (ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۹۰- ۴۹۴).
  127. ر.ک: سید مرتضی، جمل العلم و العمل، ص۴۲؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲؛ سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۲، ص۵، ۷ و ۴۲.
  128. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۵- ۶.
  129. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۶۴.
  130. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص۱۷۹.
  131. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص-۱۸۷.۱۸۹
  132. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۶۶.
  133. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  134. وی دو دلیل بر این مطلب می‌آورد: یکی اینکه «انّما» از ادات حصر است؛ یعنی خداوند اراده کرده است فقط اهل بیت از آلودگی‌ها پاک گردند؛ در حالی‌که اگر منظور، صرفاً اراده و خواسته بود، اختصاصش به این خاندان وجهی نداشت؛ دوم اینکه به دلیل حدیث کساء، این آیه در مقام مدح اهل بیت(ع) نازل شده است و اگر منظور، صرفاً اراده و خواسته بود، مدح و عظمتی برای این خاندان به حساب نمی‌آمد؛ زیرا این خواسته باری‌تعالی، برای همه مردم عمومیت داشت (ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۳، ص۱۳۴-۱۳۵).
  135. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۳، ص۱۳۶.
  136. فإذا ثبت اختصاص الآية بمن ذكرناه، و وجبت عصمته و طهارته، ثم وجدنا كل من أثبت عصمة أمير المؤمنين و الحسن و الحسين(ع) يذهب إلى أن إمامتهم ثبتت بالنص من الرسول(ص) (ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۳، ص۱۳۶).
  137. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۶۸.
  138. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  139. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۸؛ ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۲، ص۲۱۸-۲۱۹.
  140. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۲۱۹- ۲۲۱.
  141. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۲۱۹- ۲۲۱.
  142. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۲۱۷- ۲۴۸؛ ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۸- ۴۴۲.
  143. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۴۲.
  144. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۴۱.
  145. ر.ک: سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۴۱- ۴۴۲.
  146. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۷۰.
  147. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  148. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۳، ص۱۴۱.
  149. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۳، ص۱۴۱.
  150. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۳، ص۱۳۹.
  151. ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۳، ص۱۴۰- ۱۴۱.
  152. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۷۳.
  153. كقوله(ص): «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» و هذا الضرب من النص هو الذي يسميه اصحابنا النص الخفي؛ سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۲، ص۶۷.
  154. إنّا لا ندّعي علم الضرورة في النص لا لانفسنا و لا على مخالفينا، و ما نعرف أحداً من أصحابنا صرّح بادعاء ذلك سید مرتضی، الشافی فی الأمامه، ج۲، ص۹۸.
  155. أحمد کاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه، ص۲۲؛ ر.ک: احمد القبانچی، خلافة الامام علی(ع) بالنص أم بالنصب، ص۵۶.
  156. فلا نعلم ثبوته و المراد به الا استدلالا... و هذا الضرب من النص هو الذي يسميه اصحابنا النص الخفي سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷.
  157. دللنا على ثبوت النص على أمير المؤمنين(ع) بأخبار مجمع على صحتها متفق عليها و إن كان الاختلاف واقعة في تأويلها و بينا أنها تفيد النص عليه بغير احتمال و لا إشكال كقوله(ص): «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» (سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۹۹).
  158. ر.ک: بخش اول، فصل اول، نصب الهی ائمه معصوم(ع) در مقام امامت، حدیث غدیر.
  159. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۷۶.
  160. ر.ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۹۶.
  161. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، رجال، ص۱۱۳؛ محقق حلی از او با عنوان «احد الاعیان» یاد می‌کند (ر.ک: محقق حلی، المعتبر، ج۲، ص۱۱۶)؛ علامه حلی او را «ثقه، عین» خوانده است (ر.ک: حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۲۸): ابن داوود او را «عظیم‌القدر» می‌داند (ر.ک: حسن بن علی ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۷۵).
  162. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تقدیم و تحقیق رضا استادی، مقدمه، ص۱۷- ۲۵؛ ر.ک: جعفر سبحانی و دیگران، معجم طبقات المتکلمین، ص۱۹۷.
  163. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۷۹.
  164. الإمام هو المتقدم على رعيته المتبع فيما قال و فعل (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۵۲).
  165. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۹۹.
  166. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۸۸.
  167. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۸۹- ۹۰.
  168. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۰؛ ر.ک: همو، الکافی فی الفقه، ص۱۴۰.
  169. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۸۵؛ همو، تقریب المعارف، ص۱۴۴، ۱۷۰.
  170. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۹۰.
  171. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۹۰؛ همو، تقریب المعارف، ص۱۷۴.
  172. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۱.
  173. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۲۰۱.
  174. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۲۰۰.
  175. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۹۰؛ همچنین ر.ک: همو، تقریب المعارف، ص۱۵۱.
  176. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۴.
  177. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۰.
  178. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۲۲ و ۱۲۴.
  179. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۳.
  180. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ۱۵۰ -۱۵۱ و ۱۷۰-۱۷۱؛ همو، الکافی فی الفقه، ص۸۸- ۹۰.
  181. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۱.
  182. سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۳.
  183. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  184. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۹۳؛ ر.ک: همو، تعریب المعارف، ص۱۷۹.
  185. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۴.
  186. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  187. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۹.
  188. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۶.
  189. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  190. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۹-۱۸۰. البته آیه یادشده از سوره نساء، تصریح دارد که اگر خبر پیروزی یا شکست را از اولی‌الامر بپرسند، نسبت به آن، عالم می‌شوند. اثبات عصمت و امامت از طریق این آیات، مستلزم تعمیم این موارد خاص است که در استدلال فوق تبیین نشده است.
  191. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۶.
  192. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  193. مرحوم حلبی، ارتباط این استدلال را با لزوم عصمت ائمه بیان نکرده؛ ولی ممکن است بگوییم با توجه به جایگاه عظیمی که شاهدِ اعمال امت در قیامت دارد، انسان گناهکار نمی‌تواند چنین مقامی داشته باشد (ر.ک: محمدحسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص۳۶۹).
  194. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۰.
  195. سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۷.
  196. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  197. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۹-۱۸۸.
  198. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۱.
  199. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۰.
  200. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۰.
  201. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  202. أنه سبحانه وصف أولي الأمر بصفة لم يدعها أحد لأمراء السرايا فقال: وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ فحكم تعالى بكون أولي الأمر ممن يوجب خبره العلم بالمستنبط وحال أمراء السرايا بخلاف ذلك (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۰).
  203. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ۱۹۰-۱۹۱.
  204. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۱.
  205. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸۸.
  206. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  207. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۴. گفتنی است که ایشان در توضیح استدلال فوق و معنای «ولایت» و اختصاص آیه به امیر مؤمنان(ع)، مطالبی شبیه آنچه از قول شیخ مفید و سید مرتضی نقل شد، بیان کرده است که به جهت رعایت اختصار، از ذکر آن چشم‌پوشی گردید (ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۴- ۱۸۸).
  208. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۹۱.
  209. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  210. ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۱. ایشان در ادامه اثبات می‌کند که اطلاق ظالم به کسی که بعد از کفر و ظلم توبه کرده باشد، صحیح است (ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۹۱-۱۹۲).
  211. هر چند مرحوم شیخ مفید نیز به آیه «اولی‌الامر» استناد کرده است، به‌نظر می‌رسد استدلالش در رساندن امامت امیر مؤمنان(ع) ناقص بود.
  212. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۹۱.
  213. ر.ک: جعفر سبحانی و دیگران، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۲۴۴- ۲۴۶.
  214. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۹۳.
  215. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۷.
  216. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۴۷.
  217. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۹.
  218. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۵- ۲۴۶.
  219. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۵.
  220. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۵.
  221. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص. ۲۵۰
  222. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۰.
  223. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۱۲.
  224. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۵۷.
  225. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۰؛ ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۱۱۶.
  226. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۵.
  227. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۹۳.
  228. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳.
  229. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۳.
  230. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴.
  231. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۵.
  232. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۶.
  233. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۴۷.
  234. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۷.
  235. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  236. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۳۴.
  237. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۳۴- ۳۳۶.
  238. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۳۶. این محقق بزرگوار، در ادامه به بررسی اشکالات وارد شده بر دلالت آیه مورد نظر پرداخته است که به دلیل شباهت با آنچه در این موضوع از قول سید مرتضی نقل شد، از بیان آن صرف‌نظر گردید (ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۳۷- ۳۴۰).
  239. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  240. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۲۱۶.
  241. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۲۱۶- ۲۱۹.
  242. «و اگر پروردگارت می‌خواست مردم را امّتی یگانه می‌کرد؛ و آنان هماره اختلاف می‌ورزند» سوره هود، آیه ۱۱۸.
  243. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۲۲۰-۲۲۱.
  244. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۲۲۰-۲۲۱.
  245. ر.ک: جعفر سبحانی و و دیگران، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۲۳۳- ۲۳۶.ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، مقدمه محقق، ص۲۲- ۲۶.
  246. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، مقدمه محقق، ص۲۲- ۲۶.ر.ک: حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۱۴۸.
  247. ر.ک: حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۱۴۸.
  248. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۰۵.
  249. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۰۳.
  250. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۲۷۲.
  251. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۲۷۱.
  252. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۲۷۴.
  253. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰.
  254. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۱۰.
  255. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۳۰؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۹.
  256. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۲۰۰.
  257. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۵۹- ۶۰.
  258. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، المصباح المتهجد، ص۳۷۳؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۱۴۳- ۱۴۵ و ۲۲۵؛ محمد بن حسن طوسی، أمالی، ص۱۰۵، ۲۲۳، ۲۸۹، ۳۴۳ و ۴۸۷.
  259. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۲۲۵- ۲۲۶.
  260. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۳.
  261. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر‌العلوم، ج۱، ص۱۰۱؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۱۰۰.
  262. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۰۶.
  263. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۳؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۲۷۹-۲۷۶؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۱، ص۱۸۹.
  264. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴.
  265. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  266. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.
  267. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  268. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۰.
  269. أما الامامة اذا ثبتت فيهم بطلت أن تكون في غيرهم لاستحالة أن يختص بالامامة اثنان في وقت واحد و ليس لأحد أن يقول: إن الآية على أن التمسك بأهل البيت جائز، و لا تدل على أن التمسك بغيرهم غير جائز، و ذلك أنه إذا ثبتت دلالتها على عصمة أهل البيت فما أجمعوا عليه: أن خلافهم غير سائغ، فان مخالفهم مبطل. و هذا يبطل أن يكون الحق في جهتهم و جهة غيرهم (محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۲، ص۲۵۳).
  270. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۱۱.
  271. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  272. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۲۹؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۱۰.
  273. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹- ۵۶۰؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۱۵.
  274. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹- ۵۶۰؛ محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۳۰.
  275. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۶۱؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۱۸.
  276. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۲۹- ۱۳۰.
  277. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۶۳؛ محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۲۵. گفتنی است: شیخ طوسی اشکالات دیگری را نیز پاسخ می‌دهد که به دلیل شباهتشان با آنچه از سید مرتضی در این موضوع بیان شد، از ذکر آنها صرف‌نظر گردید (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۲۳- ۳۲۵).
  278. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۱۲.
  279. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  280. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴.
  281. و المراد بالعهدها هنا فيه خلاف... هو الامامة و هو المروي عن ابي جعفر، و أبي عبد الله(ع) قالوا: لا يكون الظالم إماما... لان الله تعالى نفى ان ينال عهده -الذي هو الامامة- ظالم (محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹).
  282. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۲۵۴-۲۵۵.
  283. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.
  284. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۸۷- ۵۸۸.
  285. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۱۵.
  286. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۴۱۷.