نصب الهی امام در دوران امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نصب الهی امام معصوم از نظر امیرمؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س)

با رحلت رسول خدا(ص) سرپرستی مسلمانان و مقام امامت به امیرمؤمنان(ع) رسید که سی سال به طول انجامید و امام علی(ع) در مدت این سی سال، حدود پنج سال حاکم جامعه اسلامی نیز بودند. شخصیتی که پیامبر اسلام(ص) بارها فضایل او را یادآور شدند و چنان‌که گفته شد، ایشان را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بودند؛ ولی شرایط به گونه‌ای رقم خورد که حضرت، حدود ۲۵ سال، از حکومت جامعه کنار زده شد.

از آنجا که اهل‌سنت نیز امیرمؤمنان را به عنوان یکی از خلفای پیامبر(ص) قبول دارند و حتی برخی از آنها ایشان را برتر از خلفای دیگر می‌دانند[۱]، دیدگاه ایشان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. هرچند خلفای دیگر، بر مردمی بودن خلافت و امامت خود تأکید می‌کردند و مدعی بودند با نظر مردم به این جایگاه رسیده‌اند، مرور بر کلمات آن حضرت نشان می‌دهد امامت، امری الهی است.

حضرت زهرا(س) نیز به عنوان دختر محبوب پیامبر اسلام(ص) در نزد مسلمانان جایگاه خاصی دارد. ایشان بنا بر روایات نبوی که در منابع اهل‌سنت نیز نقل شده، سیده و بزرگ زنان اهل بهشت (یا زنان مؤمن) است[۲]. از این رو کلام آن حضرت درباره امامت، برای همه فرقه‌های مسلمان قابل توجه می‌باشد. با مروری بر کلام این بانوی بزرگوار اعتقادشان به الهی بودن امامت روشن خواهد شد.

البته از آنجا که امام علی(ع) به عنوان ستون اصلی امامت، مطرح و حضرت زهرا(س) مهم‌ترین حامی ولایت و خلافت ایشان بوده‌اند، بیشتر کلام حضرت فاطمه(س) در این باب، راجع به حقانیت امام علی(ع) است ایشان جایگاه و مقام امیرمؤمنان(ع) را به خوبی می‌شناخت و بارها سفارش‌های پیامبر اکرم(ص) را درباره امام علی(ع) شنیده بود؛ لذا جای‌گزینی برای او در خلافت پدر بزرگوارش نمی‌یافت و تا آخرین لحظه از حمایت و دفاع از امامش عقب ننشست. ایشان در کلمات خود به موقعیت ارزشمند اهل بیت(ع) نیز اشاره داشته‌اند[۳].

نصب الهی مقام امامت

در دیدگاه امام علی (ع)، امامت جایگاه بلندی دارد. از نظر آن حضرت، امام کسی است که از سوی خدا امور مردم را تدبیر می‌کند[۴]. امیرمؤمنان(ع) حجت‌های الهی را جانشینان خداوند و مبلغان دین خدا خوانده، از نقش هدایت‌گری آنها خبر داده است. آن حضرت معتقد است که وجود حجت در زمین ضروری است؛ چراکه خداوند به واسطه او عقیده حق را حفظ می‌کند[۵]. گفتنی است هرچند ایشان سخن یاد شده را در توصیف حجت‌های الهی بیان کرده‌اند، از بیانات دیگرشان که خواهد آمد، روشن می‌شود منظورشان از حجت خداوند، همان امام می‌باشد[۶].

نصب الهی ائمه معصوم برای امامت

این اعتقاد را می‌توان از سخنان ایشان یا از کراماتی که برای اثبات امامت خود انجام داده‌اند، دریافت.

گزینش الهی ائمه معصوم برای امامت

از نگاه امیرمؤمنان(ع)، خداوند، وی را برای این منصب گزینش نموده است. امیرمؤمنان(ع) با اشاره به آیه تبلیغ[۷]، معتقد است: خداوند، ولایت وی را سبب کامل شدن دین و اتمام نعمت خویش قرار داده است[۸]. حضرت در سخنی دیگر، به ولایت الهی خویش تصریح کرده، ولایت و امامت خود را همان ولایت خداوند دانسته است[۹]. از اخبار بر می‌آید که “امیر مؤمنان”، لقبی بوده که برای خطاب به حضرت، به کار می‌رفته است و اطلاق آن بر حضرت به حدی بوده است که بعضی‌ها از دلیلش می‌پرسیدند. امام در پاسخ به پرسشی در این رابطه، می‌فرماید: “خداوند متعال، مرا امیر آنها (مؤمنان) قرار داده است”[۱۰].

علت کناره‌گیری آن حضرت از حکومت پس از رسول خدا(ص) از مباحث مطرح در دوران خلافت و حاکمیت امیرمؤمنان(ع) بوده است. خوارج که در تکفیر و اعتراض به دیگران پیش‌قدم بودند، نسبت به این امر نیز به آن حضرت اعتراض کردند. امام در پاسخ، ضمن اینکه بر وصایت و منتخب خدا بودن خود برای امامت و حاکمیت پس از نبی اعظم(ص) تأکید می‌کند، نقش مردم را در لزوم پذیرش و ایجاد زمینه حاکمیت خود یادآور شده و آنها را سزاوار اعتراض می‌داند.

در این مجادله، آن حضرت، خود را نشانه‌ای منصوب از سوی خداوند و وصیّ پیامبر خاتم(ص) خوانده است و معتقد است: این مردم بودند که پس از رسول خدا(ص) باید به سوی وی شتافته، او را حمایت می‌کردند[۱۱]. حضرت علی(ع) در این سخن، در حالی که از گزینش الهی خویش خبر داده، به نقش رأی و نظر مردم در لزوم حمایت و اطاعت از خود نیز تأکید کرده است. طبق این سخن، بر مردم واجب بوده است ایشان را که از طرف خدا منصوب شده است، حمایت و پشتیبانی کنند؛ چراکه در غیر این صورت، کافر خواهند بود.

از نظر امام علی(ع)، نبوت و خلافت، مقام‌هایی الهی هستند که خداوند آنها را به اهل بیت(ع) اختصاص داده است. ایشان معتقد است: “خداوند، همان‌طور که حضرت محمد(ص) را از میان اهل بیت(ع) به نبوت برگزیده، امام و خلیفه پس از وی را نیز از میان این خاندان انتخاب کرده است”[۱۲].

بنا بر نقل روایات، امام علی(ع) معتقد است که خداوند، راه شناخت خود را که لازمه هدایت و بهشتی شدن است، تنها از طریق معرفت به اهل بیت(ع) و پذیرش آنها قرار داده و بدین طریق، ایشان را به عنوان امامان و راهنمایان به سوی خود منصوب ساخته است[۱۳]. در منابع تاریخی نیز از قول امیرمؤمنان(ع) آمده است که خداوند در حین آفرینش وجود نورانی رسول خدا(ص)، از امامت و مرجعیت دینی خاندان او خبر داد. مطابق این نقل، باری‌تعالی، اهل بیت(ع) را از علم خود بهره‌مند ساخت تا نسبت به همه چیز عالم باشند و هدایت مردم را از طرف خدا به عهده گیرند[۱۴].

امیرمؤمنان(ع) در تبیین جایگاه و منزلت خویش، خود را حجت خدا و هدایت‌کننده به سوی بهشت خوانده است[۱۵]. حجم عظیم علومی که در اختیار اهل بیت(ع) بوده، ایشان را تنها گزینه‌های الهی، جهت امامت و هدایت مردم قرار داده است. بنا بر نقل اخبار، امام علی(ع)، خود و دیگر اهل بیت(ع) را مخازن علم الهی و مایه استواری دین حق خوانده[۱۶]، نسبت به دیگر مدعیان علم و هدایت‌گری اعتراض می‌کرد[۱۷]. امیرمؤمنان(ع) گاهی خود را صاحب هزار هزار باب علوم مختلف، چون فهم کتاب، فصل خطاب، علم گذشته‌های علم سلسله اسباب و مسبّبات و... معرفی کرده است[۱۸] و گاه خود و سایر اهل بیت(ع) را عالمان به علوم همه پیامبران گذشته خوانده و از مردم خواسته است تا برای دستیابی به نجات و سعادت، به آنها تمسک جویند[۱۹].

سخنان یادشده از این امام همام، ما را به این باور می‌رساند که امیرمؤمنان(ع) خود و سایر ائمه معصوم(ع) را افراد منتخب خداوند برای حاکمیت جامعه و همچنین هدایت دینی مردم می‌دانسته‌اند.

حضرت فاطمه زهرا(س) در طول عمر کوتاه، اما پر برکت خود، بارها نسبت به وقوع انحراف در جامعه اسلامی هشدار دادند و به مردم و خواص، نسبت به کنار گذاشتن امیرمؤمنان(ع) اعتراض کردند.

برداشت نصب الهیِ مقام امامت و حاکمیت و اختصاص آن به امیرمؤمنان(ع) از نظر آن حضرت را از مجموع سخنان ایشان می‌توان دریافت. ایشان گاهی درباره الهی بودن این جایگاه سخن گفته‌اند و گاه نیز با خلیفه‌ای که توسط تعدادی از خواص انتخاب، و با بیعت مردم به حاکمیت رسیده بود، به شدت مخالفت کرده‌اند. می‌توان این اعتراضات را تأییدی بر سخنان دیگر ایشان درباره الهی بودن مقام امامت تلقی نمود.

حضرت زهرا(س) محادثه غدیر را که در آن، امیرمؤمنان(ع) به خلافت و امامت منصوب گشت، الهی دانسته، معتقد است خداوند با این واقعه، حجت را بر مردم تمام کرده است[۲۰]. حضرت، این سخن را در مخالفت با خلافت ابوبکر و دفاع از خلافت امیرمؤمنان(ع) ابراز کرده‌اند. از این رو از نظر ایشان، اتمام حجت الهی به معنای این است که خداوند در جریان غدیر، تکلیف خلافت را مشخص نموده، امام علی(ع) را در منصب خلافت و حاکمیت بر مردم برگزیده است.

این بانوی بزرگوار، ضمن اینکه کار انتخاب امام را در اختیار خداوند دانسته است؛ بارها به مخالفت صورت گرفته اعتراض نموده، و در بخشی از این اعتراضات، به گزینش الهی امام علی(ع) تصریح کرده است. از نظر ایشان، بانیان سقیفه در انتخاب خلیفه، فرد کنارزده شده الهی را جلو انداخته و فرد منتخب خداوند را کنار زده‌اند. سیّده زنان اهل بهشت، در انتهای این سخن، به آیه‌ای از قرآن کریم[۲۱] استناد می‌کند که بر اختیار نداشتن انسان‌ها در بعضی امور دلالت دارد[۲۲].

جایگاه امامت اهل بیت(ع) در نظر حضرت زهرا(س) به حدی است که ایشان غصب حق خاندان نبوی در این امر را خیانت به خدا و پیامبر دانسته است[۲۳].

این بانوی با عظمت، خلافت و امامت امیرمؤمنان(ع) را عهد و پیمانی می‌داند که مردم با خدا و پیامبر(ص) بستند و از این رو، کسانی که این پیمان را شکستند، موجب غضب و ناراحتی آن بانو شدند؛ به گونه‌ای که حضرت اجازه ندادند آنها بر پیکرش نماز بخوانند[۲۴].

ایشان در سخنی دیگر،امامت و رهبری اهل بیت(ع) و لزوم اطاعت و پیروی از آنها را اراده و دستور خداوند خوانده، آن را موجب برقراری نظم اجتماعی و دوری از تفرقه دانسته است[۲۵].

بنابراین حضرت فاطمه(س) در لابه‌لای سخنان و خطبه‌های خود، در اعتراض به خواص یا عوام، از الهی بودن منصب امامت و حاکمیت سیاسی، همچنین گزینش الهی امیرمؤمنان(ع) برای این جایگاه سخن گفته‌اند.

از نکات برجسته در زندگی کوتاه حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پدر گرامی‌اش، حمایت قاطعانه او از امامت و خلافت امیرمؤمنان(ع) (هرچند او در آن زمان، خلیفه منتخب مردم نبود) می‌باشد. ایشان با قبول صدمات و تحمل مصیبت‌های جانسوز تا آخرین لحظات عمر شریفش،دست از دفاع و یاری امام خود برنداشت و از راه‌های مختلف، اعتراض خود به جریان سقیفه را اعلام نمود. این امر نشان می‌دهد که حضرت، به هیچ‌وجه به خلافت خلیفه منتخب در جریان سقیفه اعتقادی نداشت. این مطلب در کنار سخنان نقل‌شده از ایشان درباره الهی بودن گزینش امیرمؤمنان(ع)، دیدگاه این بانوی با کرامت را نسبت به نفی انتخاب مردمی خلیفه و الهی بودن این جایگاه روشن‌تر می‌سازد. به سخن دیگر، هر چند اعتراضات صدیقه طاهره نسبت به جریان حاکم، به تنهایی دلالتی بر الهی بودن منصب خلافت و امامت ندارد؛ اما تأییدی بر سخنان ایشان در موضوع امامت الهی است و انتساب چنین باوری را به حضرت تقویت می‌نماید.

در روزهای اول پس از بیعت مردم با ابوبکر، حضرت فاطمه(س) همراه امام علی(ع) به خانه مسلمانان می‌رفت و از آنها یاری می‌خواست[۲۶]. بعد از امتناع مسلمانان از یاری امیرمؤمنان(ع)، با خطبه‌هایی آتشین به بانیان سقیفه و مردم اعتراض نمود[۲۷] و تا آخر عمر نیز با خلیفه اول و دوم سخن نگفت[۲۸]. خلیفه اول را نفرین کرد[۲۹] و آنها را از شرکت در نماز بر بدن خود منع نمود و در نهایت، به امیر مؤمنان(ع) وصیت کرد بدنش شبانه دفن شود و قبرش را مخفی نگاه دارند که اعتراض و مخالفت دختر پیامبر تا قیامت برای مردم ثابت بماند[۳۰].

همچنین وقتی خلیفه اول و دوم به ایشان اعتراض کردند که چرا حضرت فاطمه(س) را شبانه و بدون اطلاع آن دو دفن کرده است، امیر مؤمنان(ع) در پاسخ فرمود: این کار، سفارش حضرت زهرا(س) بوده است[۳۱].

مخالفت‌های صریح سیده بانوان بهشت با بنیان‌گذاران خلافت انتخابی را (که بخشی از آن ذکر شد) می‌توان تأییدی بر این مطلب دانست که آن حضرت، اعتقادی به خلافت ایشان نداشته است، و کنار هم گذاشتن این مطالب با سخنانی که این بانوی بزرگوار درباره عظمت مقام امامت و الهی بودن آن فرموده‌اند، ما را به اعتقاد صدیقه طاهره(س) درباره نصب الهی مقام امامت و خلافت رسول اکرم(ص) رهنمون می‌سازد[۳۲].

انجام کرامت برای اثبات امامت

بر اساس نقل برخی منابع، امیرمؤمنان(ع) در اثبات امامت خود، کراماتی نشان داده که می‌توان آنها را شاهد بر الهی بودن امامت حضرت دانست. مثلاً وقتی امیرمؤمنان(ع) با اصرار گروهی از اصحاب مواجه شد که از وی می‌خواستند برای اثبات وصایت و امامت خویش، همانند اوصیای حضرت موسی و حضرت عیسی(ع) کرامتی نشان دهد، جلوه‌ای از بهشت را نشان آنها داد[۳۳].

در پایان این بحث، بیان این نکته لازم است که در منابع اهل سنت، احادیث بسیار معدودی نقل شده است که مطابق آنها، به گفته امام علی(ع)، خاتم‌الانبیا(ص) فردی را به عنوان امام و خلیفه پس از خود معرفی نکرده است[۳۴]. درباره این روایات، دو نکته کوتاه قابل ذکر است:

  1. این اخبار تنها در منابع عامه نقل شده و روشن است که محتوای آن از نظر تشیع قابل پذیرش نیست؛ چراکه اولاً تنها منبع آن، کتاب‌های اهل سنت است و ثانیاً این احادیث اندک به هیچ وجه، تاب مقابله با انبوه روایات نقل شده در منابع شیعی و گاه منابع اهل تسنن را ندارد؛
  2. در همین احادیث هم قرینه‌ای بر جعلی بودن آنها وجود دارد و آن این است که در بخشی از همین روایات، امیر مؤمنان(ع) نسبت به واگذاری خلافت و حاکمیت به خلیفه اول، اظهار رضایت نموده است[۳۵]. این سخن (چنان که خواهد آمد) با اعتراضات متعدد آن حضرت نسبت به جریان سقیفه و مسائل پس از آن، که در منابع تشیع و تسنن فراوان نقل شده، منافات دارد[۳۶].

نصب الهی امام معصوم از نظر اصحاب در دوران امیر مؤمنان(ع)

در دوران حضرت علی(ع)، کسانی بودند که به نصب الهی خلیفه پیامبر و امام اعتقاد داشتند یا حداقل با انتخابی بودن مسئله امامت مخالف بودند. به نظر می‌رسد از دو طریق بتوان به دیدگاه این اصحابدست یافت:

سخن خودِ اصحاب

از مجموع سخنانی که از برخی اصحاب رسیده، می‌توان گفت که این تفکر در زمان حیات رسول خدا(ص) و پس از آن وجود داشته است. آنچه از سخنان اصحاب به دست ما رسیده را می‌توان بیانگر این مطلب دانست که برخی از آنها لااقل، حضرت علی(ع) را امامِ منتخب الهی برای حاکمیت و امامت پس از رسول خدا(ص) می‌دانستند.

از برخی اصحاب رسول خدا(ص) سخنانی نقل شده است که نه تنها انتخاب مردمی حاکم و جانشین پیغمبر را رد می‌کند، بلکه می‌توان گفت که به لزوم نصب الهی این مقام تصریح دارد.

بنا به گفته ابوذر و در نقلی شبیه آن، طبق گفته ابن عباس، خداوند، امام و حاکم پس از پیامبر را گزینش کرده بود و مردم هم باید همو را انتخاب می‌کردند. ایشان فرد برگزیده الهی را امام علی(ع) می‌خواندند و می‌گفتند که حاکمیت او سبب سعادت و هدایت مردم خواهد شد[۳۷].


برخی اصحاب در مخالفت با خلافت ابوبکر از انتخاب الهی امام علی(ع) در حاکمیت پس از رسول خدا(ص)سخن گفته‌اند. این مطلب از صحابه بزرگی چون سلمان[۳۸]، مقداد[۳۹]، عمار یاسر[۴۰]، عبدالله بن مسعود[۴۱] و ابوایوب انصاری[۴۲] نقل شده است. مثلاً عمار یاسر در اعتراض به حاکمیت ابوبکر به وی چنین گفته است: “ای ابوبکر! حقی را که خداوند برای دیگری قرار داده، به خودت اختصاصن مده و نخستین کس مباش که با رسول خدا(ص) درباره خانواده‌اش مخالفت کند و عصیان بورزد و حق را به اهلش بازگردان”[۴۳]. شبیه همین سخن به سهل بن حنیف[۴۴] و ابی بن کعب[۴۵] نیز خطاب به ابوبکر منسوب است. عمار همچنین در سخن دیگری در برابر خلیفه اول و مردم، امام علی(ع) را ولیّ و سرپرست منصوب از طرف خدا و رسولش بر مسلمانان خوانده است[۴۶].

بنا بر گفته حذیفه[۴۷]، نام “امیرالمؤمنین”، از سوی خداوند به امام علی(ع) اختصاص یافت و اصحاب حتی در دوران رسول اکرم(ص) او را به این لقب می‌خواندند[۴۸]. بَریده[۴۹] هم در اعتراض به حاکمیت ابوبکر، حادثه فوق را به او یادآوری کرده است و بدین دلیل، حاکمیت حضرت علی(ع) را دستور الهی دانسته است[۵۰]. بنابر نقل منابع، اسامه[۵۱] نیز همین مطلب را در پاسخ به نامه خلیفه اول، یادآوری کرده است. وی در این مکاتبه، گروهی، از جمله خلیفه اول، خلیفه دوم و خودش را یاد کرده که به دستور خدا و رسول، عنوان امیرمؤمنان را به امام علی(ع) تبریک گفته‌اند[۵۲].

از نظر امّ سلمه[۵۳] نیز امام علی(ع) فردی است که خداوند او را برای امامت و جانشینی رسول خدا(ص) برگزیده بود. او نیز با همین اعتقاد، نسبت به انتخاب فردی غیر از حضرت علی(ع) برای امامت مسلمانان اعتراض نمود[۵۴].[۵۵]

نقل بی‌واسطه از رسول خدا(ص)

به نظر می‌رسد می‌توان طریقی دیگر نیز برای کشف نظر اصحاب یافت و آن زمانی است که فردی از اصحاب (به خصوص افراد مشهور و قابل اعتماد) سخنی را بدون واسطه از رسول خدا(ص) نقل کند که در این صورت، می‌توان راوی را نیز به آن سخن، معتقد دانست. البته این ادعا زمانی می‌تواند درست باشد که راوی، نظری مخالف با این مطلب نگفته باشد. با توجه به اینکه قول نبی اکرم(ص) برای مسلمانان حجت است و به کلام ایشان معتقدند، می‌توان گفت راوی مسلمانی که به خصوص در مسائل عقیدتی از آن حضرت روایت نقل می‌کند، خودش هم به آن ملتزم خواهد بود. البته لازمه قبول داشتن سخنان آن حضرت، پایبندی عملی به آن نیست و به هر حال، ممکن است در عمل مخالفت‌هایی نیز با فرمان رسول اعظم(ص) از سوی برخی اصحاب صورت گرفته باشد.

بنا بر نقل برخی اصحاب رسول خدا(ص) از امامت حضرت علی(ع)سخن گفته و آن را به جبرئیل و ذات باری‌تعالی نسبت داده است. سلمان فارسی می‌گوید: “نبی اسلام(ص) خبر داده که علی، برادر، وصیّ، وارث و جانشین من و امام شماست و در ادامه فرمود:جبرئیل دستور داده [که] این مطلب را به شما بگویم”[۵۶].

زید بن ارقم[۵۷]، شبیه همان را روایت کرده، گفته است: “به فرموده آن حضرت، امام و ولیّ مسلمانان، حضرت علی(ع) است و این سخن پیامبر(ص) به امر الهی بوده است”[۵۸].

ابن عباس نیز روایاتی به همین مضمون از رسول اکرم(ص) نقل کرده است[۵۹].

در منابع آمده است که ابوالهیثم التیهان[۶۰]، خزیمه بن ثابت[۶۱]، عمار یاسر و ابوایوب (انصاری) شهادت داده‌اند که رسول گرامی اسلام(ص) خبر داد که خداوند، دستور انتخاب امام و سرپرست مردم را به او داده است و ایشان هم این امر را مخصوص حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و نُه نفر از فرزندان این بزرگوار دانسته،اطاعت از آنها را دستور خداوند خوانده‌اند[۶۲].

در نقلی دیگر، همین مضمون از سوی براء بن عازب[۶۳]، مقداد، ابوذر و زید بن ارقم نیز تأیید شده است[۶۴].

خالد بن سعید بن عاص هم خطاب به ابوبکر،سخن خاتم الانبیا(ص) را یادآوری نمود که مطابق آن، به دستور خداوند، پس از پیامبر اعظم(ص) حضرت علی(ع) امام است[۶۵].

همچنین در روایات آمده است که حدود ۱۴۰ نفر از اصحاب رسول خدا(ص) گواهی داده‌اند که آن حضرت، امیرمؤمنان(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و افرادی از نسل وی را حجت‌های الهی خوانده، اطاعت از آنها را اطاعت از خداوند معرفی کرده است[۶۶].

جابر بن عبدالله انصاری[۶۷] نیز سخنی را از رسول اکرم(ص) نقل کرده که به صراحت، الهی بودن جایگاه حضرت علی(ع) را می‌رساند. به گفته ایشان، پیامبر خدا(ص)، گوشت، خون و سرشت خود و امیرمؤمنان(ع) را یکی دانسته و او را حجت خدا و برگزیده الهی برای امامت خوانده،اطاعت از او را اطاعت از خود و پیروی از خداوند قلمداد کرده است[۶۸].

انس بن مالک[۶۹] هم از قول رسول اعظم(ص) بیان کرده که آن حضرت، خود و امام علی(ع) را حجت خدا خوانده است[۷۰].

لازم به ذکر است که در برابر دیدگاه ذکر شده، گفته‌های برخی اصحاب رسول خدا(ص) در دوران امیرمؤمنان نشان دهنده این است که این افراد اعتمادی به نصب الهی امام نداشته‌اند؛ بلکه از نظر آنها خداوند در گزینش و تعیین امام نقشی ندارد و این امر به خود مردم واگذار شده است. هرچند بیشتر این سخنان، تنها در منابع عامه نقل شده و قائلان آن هم عموماً از امامیه محسوب نمی‌شوند، به جهت اینکه برخی از آنها در منابع شیعی نیز نقل شده و به دلیل پرهیز از یک طرفه شدن بحث، به آن نیز می‌پردازیم.

خلیفه اول (ابوبکر) از جمله کسانی است که چنین اعتقادی داشته است. وی در همان آغاز خلافت و حاکمیت خویش در ملاقات با جناب عباس (عموی نبی اکرم(ص)) گفت که مردم پس از نبیّ خاتم(ص) بدون سرپرست باقی ماندند تا اینکه وی را برای خلافت برگزیدند[۷۱].

چنان‌که در ادامه این روایت آمده است، جناب عباس هم در پاسخ به خلیفه اول، این بخش از سخن او را پذیرفته است که مردم پس از خاتم الانبیا(ص) بدون سرپرست باقی ماندند[۷۲]. بنابراین مطابق نقل ذکر شده، می‌توان گفت که خلیفه اول و جناب عباس، اعتقادی به نصب الهی امام و معرفی وی توسط پیامبر اکرم(ص) نداشته‌اند. بی‌اعتقادی خلیفه اول نسبت به اینکه امامی از سوی خدا و پیامبرش معرفی شده باشد، از سخن وی در حالت احتضار نیز روشن می‌گردد. او که ظاهراً از برخی اعمال خود در دوران خلافت پشیمان بود، در آخرین لحظات عمر، آنها را ابراز کرد که یکی از این موارد، نزاع او و برخی اصحاب، بر سر خلافت بعد از رسول خدا(ص) است. او می‌گوید: “ای کاش از پیامبر درباره خلیفه‌شان می‌پرسیدیم تا در آن، نزاع و اختلافی پیش نمی‌آمد”![۷۳] از این سخن نیز روشن می‌شود که از نظر وی، رسول خدا(ص) درباره خلیفه خویش سفارشی نکرده بودند.

خلیفه دوم (عمر بن خطاب) نیز از کسانی است که اعتقادی به نصب الهی امام نداشته است و از نظر وی، پیامبر اکرم(ص) شخصی را به عنوان امام و جانشین خود معرفی نکرده بود. او که پس از خلیفه اول، حکومت بر جامعه اسلامی را به دست گرفت (چنان‌که قبلاً بیان شد) معتقد بود که اگر جانشینی برای خود تعیین نکند، همانند رسول گرامی اسلام(ص) عمل کرده است[۷۴].

عباس، عموی نبی اکرم(ص) نیز چنان‌که نقل شد، این ادعا را که رسول خدا(ص) جانشین خود را معرفی کرده باشد، قبول نداشت. این مطلب از گفت‌و‌گوی وی با امام علی(ع) نیز روشن می‌گردد. بنابر آن‌چه در منابع آمده است، وقتی پیامبر اسلام(ص) در بستر بیماری قرار داشت، عباس از حضرت علی(ع) خواست تا از رسول خدا(ص) درباره خلافت و جانشینی‌اش بپرسد[۷۵].

بنا بر نقلی، خزیمة بن ثابت نیز تا قبل از شهادت عمار، نسبت به شرکت در جنگ صفینتردید داشت[۷۶]. به عبارت دیگر، از نظر وی، معیار تشخیص جبهه حق، شهادت عمار بوده است، نه امامت امیرمؤمنان(ع). این امر، به معنای تردید وی نسبت به حقانیت آن حضرت در جنگ با معاویه است.

ثابت بن قیس که در پی حاکمیت یافتن انصار بود و بر سر انتخاب خلیفه رسول خدا(ص) با مهاجران نزاع می‌کرد نیز انتخاب جانشین ایشان را امری مربوط به مردم می‌دانست. وی در جریان سقیفه تصریح کرد که پیامبر در حالی از دنیا رفت که جانشین خود را معین ننمود[۷۷]. حارث بن معاویه نیز درباره مسئله جانشینی نبی اکرم(ص) شعری سرود که بر همین مضمون دلالت دارد[۷۸].

معاویه نیز که مدتی حکومت را به دست داشت، انتخاب نبوی خلیفه را انکار کرد و سخنی شبیه سخن فوق گفت[۷۹]. عبدالله بن زبیر هم در پاسخ به معاویه این بخش از سخن وی را تأیید نمود[۸۰].

از ابن عباس هم نقل شده که منکر چنین وصیتی از سوی رسول خدا(ص) شده است[۸۱] و عبدالله بن ابی اوفی نیز خبر داده است که خاتم الانبیا(ص) تنها به قرآن وصیت کرد[۸۲].

در جمع میان سخنان فوق و احادیثی که از رسول گرامی اسلام(ص) و برخی اصحاب، درباره امامت الهی امیرمؤمنان(ع) و برخی از اهل بیت(ع) نقل شد، نکاتی قابل ذکر است:

  1. چنان‌که در عنوان این تحقیق آمده است، این نوشتار در پی بررسی تفکر امامیه درباره نصب الهی امام می‌باشد. روشن است افرادی مانند خلفای اول، دوم و کسانی چون معاویه و عبدالله بن زبیر که مدعی خلافت بوده‌اند، از طرف‌داران و دوستان امیرمؤمنان(ع) نبوده‌اند تا دیدگاهشان در این تحقیق مورد نظر باشد. ذکر عقیده آنها تنها به دلیل این است که ایشان نیز جزء اصحاب نبی اکرم(ص) به شمار آمده‌اند؛
  2. سخن این افراد که معصوم نبوده، حتی برخی از آنها مدعی حکومت نیز بوده‌اند، قابل استناد نیست؛ زیرا ایشان از این ادعا برای رسیدن خود به حکومت سود می‌بردند. همچنین عدم آگاهی فردی بادیه‌نشین و عامّی مانند حارث بن معاویه هم نمی‌تواند دلیل بر انکار معرفی امیرمؤمنان(ع) به عنوان امام منتخب خدا به حساب آید؛
  3. برخی سخنان فوق، مانند نقل‌های منکر وصیت از سوی رسول اعظم(ص) صراحتی در این موضوع ندارد که ایشان در طول نبوت خویش، کسی را به عنوان امام منصوب از سوی خدا معرفی نکرده باشد؛
  4. از آنجا که در این تحقیق به دنبال دیدگاه امامیه هستیم، بدیهی است که در نقل احادیث، منابع شیعی مورد نظر است؛ مگر روایاتی از اهل سنت که مؤید دیدگاه امامیه باشد که جهت نشان دادن قوت بیشتر مطلب، ذکر شده است. وقتی با در نظر گرفتن این نکته به چنین روایاتی نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که غیر از سخنان نقل شده از خلیفه اول و دوم - که چنان که گفته شد، خود، مدعی خلافت و از مخالفان حاکمیت امیرمؤمنان(ع) بوده‌اند؛ لذا سخنانشان قابل استناد نیست - و حدیثی که گفت‌وگوی جناب عباس با امام علی(ع) را نقل می‌کند، و همچنین تردید نقل شده از خزیمه، هیچ کدام از آنها در منابع شیعی وجود ندارد. بنابراین نمی‌توان به آنها استناد نمود؛
  5. درباره مطلب نقل‌شده از خزیمه می‌توان گفت که اولاً: در مقابل آن روایت، سخنی هم از وی نقل شده است که در اعتراض به ابوبکر، امیرمؤمنان(ع) را خلیفه برگزیده پیامبر خاتم(ص) خوانده است[۸۳]؛ ثانیاً:تردید خزیمه در حقانیت امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین، لزوماً به معنای انکار امامت الهی ایشان نیست. ممکن است کسی معتقد به امامت الهی حضرت باشد؛ ولی وی را معصوم نداند؛
  6. نکته قابل توجه درباره روایتی که گفت‌و‌گوی جناب عباس با امیر مؤمنان(ع) را نقل می‌کند، این است که در منابع شیعی اعتنایی به این حدیث نشده و این خبر، از ابوهاشم جبائی نقل شده است که وی از بزرگان معتزله می‌باشد و تنها سید مرتضی، آن هم برای پاسخ‌گویی به آن، این روایت را در کتاب خود آورده و سپس رد کرده است. پس این خبر نقل شده نیز مورد قبول امامیه نیست و امکان مقابله با روایات متعدد سابق را ندارد. به علاوه، مطابق این خبر، جناب عباس از امیرمؤمنان(ع) خواسته است تا درباره امر خلافت و جانشینی از پیامبر اکرم(ص) بپرسد. لازمه این سخن،جهل ایشان نسبت به خلافت و امامت حضرت علی(ع) نمی‌باشد؛ زیرا پرسش، همیشه با انگیزه برطرف کردن جهل نیست. چه بسا پرسش عباس به دلیل مطمئن شدن خود و شنوندگان دیگر باشد و یا ممکن است پرسش ایشان از استحقاق خلافت نبوده، بلکه از وقوع و حصول حاکمیت باشد. به عبارت دیگر، جناب عباس، خلیفه پیامبر(ص) را امام علی(ع) می‌داند؛ اما نمی‌داند که آیا مردم نیز حکومت او را می‌پذیرند و می‌خواهد از وضع آینده مطلع گردد.شاهد این سخن، جواب رسول گرامی اسلام(ص) به پرسش وی است که می‌فرماید: «علی سبیلکم معشر الشیعه انکم المظلومون»[۸۴] که پیامبر(ص) از آینده اطلاع می‌دهد[۸۵].[۸۶]

پاسخ به شبهات

برخی گفته‌اند که شواهد و عملکرد امیرمؤمنان(ع) نشان می‌دهد اعتقادی به الهی بودن امر امامت نداشته است. آنچه ایشان در اثبات ادعای خود به آن تمسک کرده‌اند، تحت عناوین زیر بررسی می‌گردد:

سکوت امام علی(ع)

منتقدان دیدگاه مشهورِ تشیع معتقدند: اگر امام علی(ع) خود را خلیفه الهی و معرفی‌شده از سوی پیامبر اکرم(ص)، باید با مدعیان خلافت احتجاج می‌نمود؛ در حالی که ایشان نسبت به آنچه پس از رحلت رسول اکرم(ص) درباره خلافت پیش آمد،سکوت کرد. چرا ادله لزوم خلافت خود را برای اهل سقیفه و دیگران بیان نکرد و به روایات نبوی استدلال ننمود؟ ابوبکر در سقیفه به یک روایت نبوی استناد کرد و صحابه از او پذیرفتند. امام علی(ع) هم باید در برابر ایشان به این روایات استناد می‌کرد.احتجاج نکردن ایشان با صحابه، شاهدی بر پذیرش خلافت ایشان و عدم اعتقاد حضرت به خلافت الهی و منصوص بودن خود است[۸۷].

پاسخ: با مراجعه به منابع روایی و تاریخی، بطلان ادعای امیر مؤمنان(ع) در برابر جریان سقیفه و تعیین خلفا به روشنی اثبات می‌شود. اولاً: از آنجا که زمان نقل بسیاری از سخنان حضرت که ذیل عناوین امامت سیاسی و دینی طرح شد، بیان نشده است؛ ممکن است حضرت، این کلمات را در همان دوران ابتدایی پس از نبی اعظم(ص) و در اعتراض به جریان سقیفه بیان کرده باشد؛ ثانیاً: علاوه بر روایات نقل شده، حضرت در موارد متعددی، نه تنها بر اهل سقیفه، بلکه برای عموم مردم، امتیازات خود در اسلام و فرمایشات رسول اکرم(ص) را یادآور شده، با آنها احتجاج نمود و ححجت را بر همگان تمام کرد[۸۸].

امیر مؤمنان(ع) خلافت را حق خود می‌دانست و نقل است که بارها از غصب آن توسط قریشیان شکایت می‌کرد[۸۹]. این شکایات به حدی بود که برخی از روی جهل یا نفاق، حضرت را بر خلافت حریص می‌خواندند که حضرت در پاسخ، مجدد بر طلب حق خویش اصرار می‌نمود[۹۰]. این امر، به دوران خانه‌نشینی امام محدود نشد؛ بلکه پس از حاکمیت، وقتی از طغیان بزرگان صحابه، مانند عایشه، طلحه و زبیر آگاهی یافت، غصب حق خود در امر خلافت و حکومت را از زمان پس از نبی اکرم(ص) یادآوری کرد[۹۱]. ایشان همچنین در خطبه‌های خود در جمع عموم مردم، از اختصاص خلافت به اهل بیت(ع) و نامشروع بودن حکومت دیگران سخن می‌گفت[۹۲]. امام با قاطعیت، زمامداران حکومت را دروغ‌گو می‌خواند و بر نامشروع بودن آنها تأکید می‌ورزید. وقتی غلامِ عمر، جهت گرفتن بیعت از امیر مؤمنان(ع) برای ابوبکر او را دعوت کرد، امام به صراحت فرمود: “چه زود بر پیامبردروغ بستید و خود را خلیفه رسول‌الله معرفی کردید”[۹۳].

حادثه غدیر - چنان که گفته شد - واقعیتی غیر قابل انکار برای همه فرقه‌های مسلمان می‌باشد که در کتاب‌های روایی مختلف ثبت شده است و در آن، امیر مؤمنان(ع) به عنوان خلیفه الهی و امام مسلمانان نصب و معرفی گشت. آن حضرت در مقابل خلفا و دیگر اصحاب، در موارد متعددی به این خبر متواتر استناد کرده است[۹۴].

امام علی(ع)، هفت روز بعد از رحلت رسول اکرم در خطبه‌ای مشهور به خطبه “وسیله”، به حادثه غدیر اشاره کرد و ضمن تشریح و یادآوری آن، بر خلافت خود تأکید نمود[۹۵].

با تثبیت حکومت ابوبکر و بیعت مردم با او، متصدیان حکومت درصدد دلجویی و گفت‌و‌گو با مخالفین، به خصوص امام علی(ع) بر آمدند. حضرت در یکی از این گفت‌و‌گوها با ابوبکر ویژگی‌ها و فضایل خود را بیان نموده، حادثه غدیر را نیز یادآور می‌شود[۹۶]. گذشت زمان هم باعث نشد تا آن حضرت این جریان را یادآوری نکند. امیر مؤمنان(ع) با سپری شدن حاکمیت خلفای اول و دوم، در شورایی که عمر برای تعیین خلیفه معرفی کرد، بر حقانیت خود به واسطه جریان غدیر تأکید نمود. امام علی(ع) پس از آنکه دید اعضای شورا عثمان را به خلافت برگزیدند، برای اتمامِ حجت آنها نسبت به وقوع جریان غدیر و جزئیات آن، از اعضای شورا اقرار گرفت[۹۷].

بعد از به خلافت رسیدن امام علی(ع) و گذشت حدود سه دهه از حادثه غدیر، امام باز هم برای یادآوری این حادثه مهم، به خصوص رفع تردید از نسل نو، دوباره در حضور جمع بر آن تأکید نمود. حضرت در محل اجتماع مردم در رحبه کوفه حاضر شده، آنان را سوگند داد که هر کس حدیث غدیر را از پیامبر(ص) شنیده است، برخیزد و شهادت دهد. سپس سی نفر از صحابه برخاستند و بر وقوع آن شهادت دادند، که این سوگند دادن امام و شهادت صحابه در کتاب‌های اهل سنت نیز ذکر شده است[۹۸].

امیر مؤمنان(ع) - چنان که گذشت - در گفت‌و‌گوهای خود با مخالفانی مانند ابوبکر، طلحه، معاویه و افراد شورا به حدیث غدیر استشهاد نموده است. ایشان در احتجاجی که با معاویه داشته‌اند، غدیر را یادآوری و از این راه او را به اطاعت از خویش فرا خوانده است[۹۹].

از مجموع مطالب ذکر شده می‌توان نتیجه گرفت که نه تنها امیرمؤمنان(ع) نسبت به حق خود سکوت نکرد؛ بلکه بارها به شکل‌های مختلف اعتراض خویش را اعلام نمود[۱۰۰].

بیعت امام علی با ابوبکر

از نظر مخالفان مکتب تشیع، یکی دیگر از شواهد عدم اعتقاد حضرت به امامت الهی خویش، مصالحه و سازش ایشان با خلفاست. درست است که امام در موارد متعددی در مقابل دیگران به حقّ خود احتجاج می‌کرد؛ اما وقتی استدلال و بحث منطقی را در مقابل آنها بی‌فایده دید، می‌توانست مردم را به قیام در مقابل آنها دعوت کند؛ در حالی که امام، نه تنها دست به قیام نزد، بلکه در نهایت با زمامداران حکومت سازش و حتی بیعت نمود. اگر ایشان خلافت را حقّ الهی و انحصاری خود می‌دانست و حکومت دیگران از نظر امام نامشروع بود، با آنها بیعت نمی‌کرد[۱۰۱]. این همان مسئله‌ای است که سبب شده تا امثال ابن ابی‌الحدید (۶۵۶ق) به پذیرش خلافت سه خلیفه اول معتقد شوند[۱۰۲].

پاسخ: بعد از جریان سقیفه، امیر مؤمنان(ع) را به اجبار و با وضعی اسفناک، برای بیعت با ابوبکر حاضر کردند. روشن است که چنین بیعتی اعتبار ندارد. این چه بیعتی است که به خانه امام هجوم برده، امام را به زور به مسجد می‌برند و با تهدید به قتل، او را وادار به بیعت می‌کنند؟[۱۰۳] مقاومت امیر مؤمنان(ع) در مقابل خلفا به حدی بود که سال‌ها بعد، معاویه در انتقاد از مخالفت امام با خلفا این حادثه را یادآور می‌شود و امام علی(ع) هم آن را نشانه‌ای از مظلومیت و حقانیت خویش می‌داند[۱۰۴].

بدین‌جهت، بزرگان اهل‌سنت نیز چنین بیعتی را بی‌اعتبار دانسته، معتقدند که حضرت علی(ع) تا شش ماه بعد از رحلت نبی اکرم(ص) یعنی تا زمان حیات حضرت زهرا(س) حاضر به بیعت نشدند[۱۰۵]. در منابع متقدم شیعی نیز به نظر می‌رسد ذکری از بیعت امام با ابوبکر نشده باشد[۱۰۶]؛ ولی به هر حال، کناره‌گیری امیر مؤمنان(ع) از حکومت یا بیعت ایشان با خلفا به دلیل در نظر داشتن مصلحت اسلام و حفظ اصل نظام بوده است[۱۰۷]. امیر مؤمنان(ع) در تبیین علل کناره‌گیری از حقّ خود در خلافت، عواملی مانند جلوگیری از تفرقه مسلمانان[۱۰۸] و خطر مرتدان[۱۰۹]، نداشتن یار و محافظت از اهل بیت(ع) [۱۱۰] را ذکر کرده‌اند[۱۱۱]. لازمه مبارزه امام با حکومت، تفرقه و خون‌ریزی در جامعه‌ای بود که اسلام هنوز در آن ریشه‌دار نشده بود؛ به خصوص ارتداد جمعی از مسلمانان، این خطر را تشدید می‌نمود. به علاوه، با توجه به تعداد اندک یاران حضرت، چه بسا اقدام عملی از سوی ایشان باعث می‌شد تا اهل بیت پیامبر(ص) که حافظان و مفسران حقیقیدین بودند، از میان بروند و اثری از دین اسلام باقی نماند؛ لذا همان‌طور که پیامبر اسلام(ص) به دلیل نداشتن نیروی کافی، تا زمانی که در مکه بودند، در برابر جنایات مشرکین مقابله‌ای نکرد، امیرمؤمنان(ع) هم که حامیان زیادی نداشت، مجبور به کناره‌گیری از حکومت شد و از مبارزه علنی با حاکمان خودداری نمود[۱۱۲].

عدم تمایل امام علی به پذیرش خلافت

در سخنان امیر مؤمنان(ع)، به مواردی بر می‌خوریم که حاکی از عدم تمایل ایشان به خلافت و عهده‌داری زمام حکومت است. ایشان بعد از قتل عثمان در پاسخ به کسانی که با شور و اشتیاق قصد بیعت داشتند، نسبت به زمامداری و پذیرش خلافت اظهار بی‌رغبتی کرده، برای پذیرش آن شرایطی تعیین می‌کردند[۱۱۳]؛ در حالی که اگر امام از سوی خداوند منصوب شده است، وظیفه‌اش در دست گرفتن زمام حکومت می‌باشد و عدم تمایل، معنی نخواهد داشت. بنابراین حضرت علی(ع)امامت و خلافت خویش را منوط به انتخاب مردم می‌داند؛ لذا برای پذیرش آن، شرایطی بیان و یا اظهار کراهت می‌کند، و الا اگر ایشان معتقد به نصب الهی خود بود، وظیفه‌ای جز قبول آن با هر شرایطی نداشت؛ زیرا فرار از مسئولیت الهی گناه است[۱۱۴].

پاسخ: در بیان اینکه آیا بی‌میلی امیر مؤمنان(ع) نسبت به پذیرش حکومت مسلمانان به این معنا بود که ایشان خود را امام و خلیفه منتخب الهی نمی‌دانست و با وجه دیگری داشت، باید به شرایط آن دوره و سخنان آن حضرت توجه کرد. باید دید که آیا در آن زمان، شرایط برای برقراری حکومتی الهی توسط حاکم منصوب از سوی خداوند آماده بوده است یا خیر؟

اقبال مردم به امام علی(ع) بعد از آن تحقق یافت که ۲۵ سال خلفای غیر الهی در جامعه حاکم بودند و انحرافات و بدعت‌های فراوان در میان مسلمانان ریشه‌دار شده بود[۱۱۵]. این انحرافات به گونه‌ای بود که برای احیای دین پیامبر خاتم(ص)، جامعه نیاز به تحولی بزرگ داشت[۱۱۶].

وقوع چنین تحولی در جامعه به سادگی ممکن نبود و بسیاری از مسلمانان تحمل آن را نداشتند؛ چراکه عمده مسلمانان آن زمان، خلافت خلفای سابق را صحیح و مشروع می‌دانستند و انتظارشان از حضرت علی(ع)، حکومتی شبیه آنها بود؛ چنان‌که در شورای انتصابی که از سوی عمر و به منظور انتخاب خلیفه برگزار شد، حکومتی مطابق با سیره شیخین به آن حضرت پیشنهاد شد که مورد مخالفت صریح ایشان قرار گرفت و امام با این مخالفت، نظر خود را بر نامشروع بودن خلافت خلفای گذشته اعلام نمود[۱۱۷]. هرچند بعد از قتل عثمان، مردم از بیعت با امیر مؤمنان(ع) استقبال نمودند، به هر حال، فضای فکری آنها ادامه راه و روش گذشتگان بود؛ لذا در طول حکومت اندک آن حضرت، سه جنگ بزرگ به راه افتاد و اگر امیر مؤمنان(ع) فرمانی می‌داد که مخالف گفته‌های خلفای قبل بود، پذیرش آن بر مردم سخت می‌آمد؛ چنان‌که وقتی حضرت، به جماعت خواندن نافله رمضان را بدعت دانستند[۱۱۸]، مسلمانان در دفاع از این سنت (بدعت) ایجاد شده توسط خلیفه دوم، به ایشان اعتراض کردند[۱۱۹].

امامی که از سوی خداوند منصوب است، چگونه می‌تواند در حکومت خود، احکام الهی را زیر پا بگذارد و به انحرافات و بدعت‌های گذشتگان تن دهد؟ بنابراین خواست و اقبال مردم، استقرار حکومت مشروع نیست؛ بلکه آنها حکومتی می‌خواهند که مطابق انحرافات گذشته باشد و امام علی(ع) از پذیرش چنین حکومتی اکراه دارد؛ لذا ایشان شرایطی برای قبول زمام امور بیان کردند، از جمله اینکه به اجتهاد و علم خود عمل می‌کنم و سخن دیگران در اجرای قوانین در من اثری نخواهد داشت[۱۲۰]، و این همان شروطی است که در شورای شش نفره تعیین خلیفه مطرح نمود. البته اگر مردم از ایشان انتظار حکومتی الهی و بر اساس قوانین واقعی شرع - هرچند مخالف قوانین گذشته باشد - را داشتند، امام بدون تأخیر آن را می‌پذیرفت[۱۲۱].

تمسک به بیعت و فضایل شخصی

در نقد مطالب گفته شده درباره اعتقاد امام علی(ع) به امامت الهی خود، به جملاتی از ایشان درباره لزوم وفاداری به بیعت تمسک]شده است. اگر امیرمؤمنان(ع) قائل به امامت الهی خود بوده‌اند، چرا در بسیاری از موارد به جای اینکه به آیات و روایات نبوی درباره امامت خود استناد کنند، به بیعت مردم و انتخاب مردمی خود متمسک شده، و حق خود بر مردم را لزوم وفاداری به بیعتشان دانسته‌اند[۱۲۲]، و در اعتراض به مخالفان، از نقض بیعت و شکستن پیمانشان سخن گفته‌اند؟ آن حضرت زبیر را به دلیل شکستن بیعت سرزنش می‌کند[۱۲۳] و در نامه خود به معاویه، بیعت مردم با خود را همسان بیعت آنها با خلفای گذشته دانسته، به صراحت، انتخاب شورای مسلمین را مورد رضایت و تأیید خداوند قلمداد کرده است[۱۲۴].

از ظاهر این کلمات و دیگر جملات حضرت علی(ع) درباره بیعت چنین بر می‌آید که در نظر ایشان،بیعت در تعیین امام و خلیفه حاکم نقشی اساسی دارد، بنابراین نمی‌توان باور امیر مؤمنان(ع) را به امامت الهی خویش با امامان دیگر پذیرفت[۱۲۵]. به علاوه، حضرت در اعتراض به خلافت دیگران، به جای اینکه به “نصب الهی خویش” استناد کند، گاه امتیازات و فضایل دیگر خود را یادآوری می‌کرد. امیر مؤمنان(ع)، دلیل شایستگی خود را برای عهده‌داری خلافت و حکومت، نزدیکی خود به پیامبر خاتم(ص) دانسته[۱۲۶] و در این موارد، به انتخاب الهی خویش استناد نکرده است.

پاسخ: در نقد ادعای فوق، نکاتی به اختصار ذکر می‌شود: اولاً: امیر مؤمنان(ع) در موارد متعددی، از نصب الهی خویش خبر داده است که بخشی از آن در روایات گذشته بیان شد؛ ثانیاً: مجموع سخنان امام درباره بیعت خویش شامل دو بخش است:

  1. گزارش ایشان از چگونگی بیعت مردم و شروع خلافت خود و یادآوری اینکه مردم با شور، اشتیاق و رضایت کامل بیعت نمودند[۱۲۷]. این کلمات حضرت، ترسیمی از واقعیت موجود در زمان بیعت است که حاکی از بیعتی خودجوش و عمومی می‌باشد. این کلمات، در نهایت، گویای رضایت امام از این حادثه است و ارتباطی با نصب مردمی یا الهی امام ندارد؛ همان‌گونه که خداوند از بیعت مردم با پیامبر اسلام(ص) در حدیبیه اظهار رضایت می‌کند که قطعاً نمی‌توان آن را مبطل انتصابی بودن امر نبوت دانست[۱۲۸]؛
  2. استنادهای حضرت به بیعت با مردم در برابر دشمنان خویش. مثلاً آنچه درباره زبیر یا معاویه ذکر شده است. درباره چنین عباراتی، نکات ذیل قابل دقت است:
    1. الزام طرف مقابل: همان‌طور که برای فهم درست قرآن، باید تمام آیات آن را بررسی کرد و تنها با تمسک به یک آیه نمی‌توان حکمی قطعی را به قرآن منسوب دانست، در بررسی کلمات امامان معصوم نیز باید این نکته را رعایت کرد. حضرت علی(ع) –چنان‌که گفته شد- بارها خلافت و امامت خویش را به خداوند متعال منتسب نموده، نسبت به انتخابی شدن مقام خلافت اعتراض کرده، آن را تکلیف و حقّ انحصاری خود دانسته‌اند. از همه اینها روشن می‌شود که حضرت با استدلال به بیعت مردم، در این مقام نیست که مشروعیت خلافت خویش را اثبات کند، بلکه می‌خواهد با منطق مورد قبولِ شخص مقابل استدلال نماید؛ لذا به همان ملاک و معیاری که انتخاب و بیعت مردم است، تمسک می‌کند. به هر حال، افرادی مانند معاویه و زبیر، خلافت خلفای گذشته را با همان شرایط واقع شده، پذیرفته بودند؛ لذا امام با قانون مورد قبول آنها خلافت خود را ثابت نموده است و این امر، به هیچ وجه به معنای پذیرش بیعت به عنوان ملاک حقیقی تعیین امام نمی‌باشد؛ زیرا امیر مؤمنان(ع) بارها معیار تعیین امام را انتخاب خداوند معرفی کرده است[۱۲۹]. استنادهای حضرت به ویژگی‌های فردی خود، در مخالفت با تعیین خلفا، نیز در همین مقوله می‌گنجد. بسیاری از مردم و اهل سقیفه در دفاع از افراد مورد نظر خود، به داشتن برخی امتیازات و صفات تمسک می‌کردند[۱۳۰]. امام علی(ع) نیز ضمن در نظر گرفتن شرایط و مخاطبان، با منطق خود آنها سخن گفته، نصب الهی خویش و تصریح پیامبر اسلام(ص) را نادیده می‌گرفتند و شایستگی‌های فردی و قبیله‌ای خود را یادآوری می‌کردند. روشن است که داشتن شایستگی سبب ایجاد حق نمی‌گردد؛ در حالی که چنان‌که گفته شد، امیر مؤمنان(ع) بارها از غصب حق خود با تندترین عبارات سخن گفته است. در حقیقت، آن حضرت در این موارد به مخالفان خود می‌فرماید: “علاوه بر نصب الهی و دستور رسول خدا(ص)، اگر معیار خلافت، لیاقت و داشتن فضیلت باشد، باز هم ایشان شایسته‌ترین فرد برای این منصب خواهد بود”[۱۳۱].
    2. حرمت نقض عهد و پیمان: از آنجا که بیعت از نوع عهد و پیمان است، طبعاً برای بیعت‌شونده موجب اثبات حق می‌شود و شکستن بیعت معصیت خواهد بود؛ لذا حق امام علی(ع) از دو جهت ثابت است: یکی نصب الهی و دستور خداوند و دیگری بیعت و قبح پیمان‌شکنی؛ و چون غالب مردم با پذیرش خلفای گذشته عملاً به خلافت مردمی قائل بوده‌اند؛ لذا امیر مؤمنان(ع) در بیان حقوق خود، لزوم وفاداری به بیعت و عهدشان را یادآوری می‌کند[۱۳۲][۱۳۳].

جمع‌بندی

هرچند میزان روایاتی که از امیر مؤمنان و حضرت زهرا(س) درباره آموزه نصب الهی امام نقل شده است، نسبت به احادیث نبوی کاهش زیادی دارد، از همین احادیث نیز می‌توان دریافت که ایشان امامت را منصبی الهی و اهل بیت(ع) را افراد منتخب خداوند در این مقام دانسته‌اند. ایشان در سخنانی بر نقش مردم نسبت به لزوم حمایت از امام منتخب الهی برای تحقق حاکمیت وی تأکید نموده‌اند. آنها با اعتراض‌های متعدد، حکومت حاکمانی را که با نظر خواص و بیعت مردم روی کار آمده بودند، غاصبانه دانستند. با توجه به این مطلب و اینکه ایشان بر الهی بودن امر امامت و اختصاص آن در میان اهل بیت(ع) تأکید داشتند، می‌توان گفت که ایشان نقشی برای مردم در انتخاب امام به عنوان وظیفه قائل نبوده‌اند؛ بلکه بنا بر اعتقادشان، کار گزینش امام تنها به دست خداست و مردم هم باید با حمایت خود از امام منتخبِ الهی، به وظیفه خود عمل کرده، حکومت الهی را مستقر سازند. امیر مؤمنان(ع) امام منصوب از سوی خداوند را نه تنها حاکم سیاسی مردم، بلکه مرجع دینی آنها دانسته است.

سخنان نقل شده از اصحاب و مسلمانان صدر اسلام نیز ما را با فضای عقیدتی آن دوران آشنا می‌سازد. از این نقل‌ها می‌توان دریافت که در میان اصحاب برجسته و مهم، معتقدان به امامت الهی امیر مؤمنان(ع) حضور داشته‌اند که این نظر را در میان مردم مطرح می‌کردند. از این رو، می‌توان گفت که عموم مسلمانان نیز کم‌و‌بیش از این اعتقاد مطلع بوده‌اند. البته از آنجا که بیشتر این نقل‌ها مربوط به مناقشات میان اصحاب در قبال حادثه سقیفه و روزهای ابتدایی پس از رحلت نبی اسلام(ص) بوده است و پس از آن، از اصحاب، همچنین از جانب خود این بزرگوران اهل بیت(ع) هم، نقل چندانی درباره امامت الهی به چشم نمی‌آید؛ به نظر می‌رسد به هر دلیلی این دیدگاه با گذر زمان، به خصوص در دوران حاکمیت ۲۵ ساله سه خلیفه اول، در میان مسلمانان کم‌رنگ شده و در فضای جامعه اسلامی مقبولیت خود را از دست داده است. برخی منابع تاریخی نیز تصریح دارند که پس از درگذشت حضرت فاطمه(س)، به تدریج از اقبال مردم به امام علی(ع) و وجاهت عمومی ایشان کاسته شد[۱۳۴].[۱۳۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: ناشی اکبر، مسائل الامامه، ص۲۱۵.
  2. «فقال(ص): یا فاطمه! اما ترضین أن تکونی سیدة نساء أهل الجنه؟» (احمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۳؛ مسلم بن حجاج نیسابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۳).
  3. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۰۵.
  4. ر.ک: محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۲۱۲.
  5. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۱۸۷؛ همچنین ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، امالی، ص۲۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۲۱؛ محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۴۹۷.
  6. سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۰۶.
  7. ر.ک: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  8. این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۲۰۵؛ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۰۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۱۵).
  9. این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۰؛ ر.ک: عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۹۱).
  10. «أَنَّهُ جَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّكَ تُدْعَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ أَمَّرَكَ عَلَيْهِمْ قَالَ(ع) اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَّرَنِي عَلَيْهِمْ» این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، أمالی، ص۱۳۱؛ ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ص۲۴؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، التحصین، ص۵۳۵).
  11. «وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ: كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ الْوِصَايَةَ، فَأَنْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَيَ غَيْرِي وَ أَزَلْتُمُ الْأَمْرَ عَنِّي، وَ لَمْ أَكُ كَفَرْتُ بِكُمْ، وَ لَيْسَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ الدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ... وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا فَلَوْ تَرَكَ النَّاسُ الْحَجَّ لَمْ يَكُنِ الْبَيْتُ لِيَكْفُرَ بِتَرْكِهِ إِيَّاهُ، وَ لَكِنْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِتَرْكِهِ، لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً، وَ كَذَلِكَ نَصَبَنِي عَلَماً، حَيْثُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): يَا عَلِيُّ أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ يُؤْتَى إِلَيْهَا وَ لَا تَأْتِي» (محمد بن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۳۹۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹).
  12. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۶۵۳؛ ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۵۲.
  13. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۴؛ حسن بن سلیمان حلی، مختصر البصائر، ص۱۷۹-۱۸۰.
  14. ر.ک: ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۲.
  15. این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص۱۶۵؛ همچنین ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۱۴۵). درباره دلالت واژه «حجة‌الله» در کلام اهل بیت(ع)، بر الهی بودن امامت دینی، ر.ک: همین نوشتار، مقدمه، بررسی واژگان کلیدی الف) حجة‌الله.
  16. ر.ک: محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۴۷.
  17. ر.ک: محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۲۰۱؛ محمد بن علی ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۸۵.
  18. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، امالی، ص۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۱۲؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۹۷؛ همچنین ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۲۵؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۵۶.
  19. شیخ مفید می‌گوید: این روایت را ثقات شیعه و سنی نقل کرده‌اند (ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۳؛ همچنین ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۴۴).
  20. ر.ک: محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص۱۲۲.
  21. وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ «و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند» سوره قصص، آیه ۶۸.
  22. ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۹۹-۲۰۰.
  23. ر.ک: محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، نوادر الاخبار فیما یتعلق باصول الدین، ص۱۸۳؛ شیخ عباس قمی، بیت‌الاحزان، ص۱۱۷.
  24. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۰، ص۳۴۸.
  25. ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، نشر مرتضی، ج۱، ص۹۹؛ ر.ک: احمد بن ابی‌طاهر، بلاغات النساء، ص۲۸؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص۱۱۳، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۸.
  26. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسة، ص۱۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۵۵؛ ر.ک: عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص۱۳.
  27. «تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) جَنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ لَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلَاءَ لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذَلِكَ مِنْهَا الرَّجَاءَ وَ لَكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْأَسْبَابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ وَ اللَّهُ حَسِيبٌ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۸۰).
  28. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷؛ همچنین ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۱۸۴- ۱۸۵؛ عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۶۴.
  29. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۶۲۸؛ همچنین ر.ک: عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶، ص۲۶۴.
  30. ر.ک: محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱؛ همچنین ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.
  31. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۹.
  32. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۰۷-۱۱۶.
  33. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۳۲۶: ر.ک: قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰.
  34. ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، الادب المفرد، ص۲۴۱؛ حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۷۹؛ علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۲۹۲.
  35. ر.ک: حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، ج۳، ص۷۹؛ علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۲۹۲.
  36. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۱۶.
  37. برای سخن ابوذر خطاب به مردم، ر.ک: نعمان بن محمد ابن حیون، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار(ع)، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۰؛ برای سخن ابن عباس خطاب به مردم ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، امالی، ص۴۷-۴۸؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۱۰۰.
  38. سلمان فارسی از بزرگان اصحاب رسول اعظم(ص) و امیر مؤمنان(ع) است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۶-۱۰). وی خطاب به ابوبکر گفت: «کسی را مقدم کن که خدا او را مقدم کرد و پیامبر او را در دوران حیاتش مقدم کرد» (احمد بن محمد برقی، طبقات الرجال، ص۶۴).
  39. مقداد بن عمرو بن الاسود از بزرگان اصحاب رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) است (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، رجال، ص۸۱). وی خطاب به ابوبکر گفت: «خلافت را به جایی برگردان که خدا و رسول در آن قرار داده است.... تو خود می‌دانی که این امر به علی(ع) اختصاص دارد و اوست که پس از پیغمبر، صاحب خلافت است» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۴؛ ر.ک: احمد بن محمد برقی، طبقات الرجال، ص۶۴).
  40. عمار یاسر از بزرگان اصحاب رسول اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۰ و ۷۱).
  41. عبدالله بن مسعود بن غافل ابن مسعود، عبدالله از اصحاب رسول خدا است که ثقه دانسته شده است (ر.ک: ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۳۲۳). وی خطاب به ابوبکر گفت: علی بن ابی‌طالب(ع) پس از پیغمبرتان صاحب این امر است. کاری را که خداوند برای او قرار داده است، به دست خود او بسپارید» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۴).
  42. خالد بن زید ابوایوب الانصاری از اصحاب پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) بوده که مدح شده است (ر.ک: محمد بن عمرکشی، رجال الکشی، ص۴۵). وی خطاب به ابوبکر گفت: «بندگان خدا! درباره اهل بیت پیامبرتان از خدا بترسید و حقشان را که خداوند به ایشان اختصاص داده، به آنها برگردانید» (احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ص۷۹).
  43. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۴؛ احمد بن محمد برقی، طبقات الرجال، ص۶۵؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۷۸.
  44. سهل بن حنیف از اصحاب رسول اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) است که مدح شده است (محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۷-۳۸). برای سخن وی خطاب به ابوبکر، ر.ک: سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الیقین، ص۳۳۵.
  45. ابی بن کعب بن قیس از اصحاب رسول خدا(ص) و از منکران خلافت ابوبکر بوده است (ر.ک: احمد بن محمد برقی، طبقات (الرجال، ص۶۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۱). برای سخن وی خطاب به ابوبکر، ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۷۸).
  46. ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، ج۱، ص۱۰۲، دارالنعمان، نجف؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۹۸. قابل ذکر است که در چاپ دیگری از کتاب الاحتجاج، به جای تعبیر «ولیکم بعهد الله و رسوله»، چنین آمده است: «ولیکم بعد الله ورسوله، (ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، ج۱، ص۷۸، نشر مرتضی، مشهد).
  47. حذیفة بن الیمان از بزرگان اصحاب رسول اکرم و امیرالمؤمنین است (ر.ک: محمد بن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، ص۷ و ۳۶ و ۳۸).
  48. ر.ک: حسن دیلمی، ارشادالقلوب، ج۲، ص۳۲۳.
  49. بریده اسلمی از اصحاب رسول خدا(ص) و از منکران خلافت ابوبکر بود (ر.ک: احمد بن محمد برقی، طبقات الرجال، ص۶۳).
  50. برای سخن وی خطاب به ابوبکر، ر.ک: سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الیقین، ص۳۰۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۱۹.
  51. اسامة بن زید از اصحاب رسول خدا(ص) است که علمای رجال درباره او اختلاف نظر دارند (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۹؛ حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۲۳).
  52. سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الیقین، ص۳۱۰، محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۹۶.
  53. ام سلمه از همسران رسول خدا(ص) بود که مدح شده است (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۴۸).
  54. ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۸۱.
  55. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۱۷-۱۲۱.
  56. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، أمالی، ص۴۷۷؛ محمد بن حسن طوسی، أمالی، ص۲۲۳؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ۱۴۰-۱۴۱.
  57. زید بن ارقم از اصحاب رسول خدا(ص)، امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین(ع) می‌باشد که از پیروان امام علی(ع) دانسته شده است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۸؛ حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۷۴).
  58. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، أمالی، ص۴۰۷، عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۷۷.
  59. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۳۱ و ص۳۵۲؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۱۰۵؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۴۷۱.
  60. ابوالهیثم التیهان از اصحاب رسول خدا و امیرمؤمنان است که از پیروان امام علی(ع) محسوب شده است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۸، حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۱۸۹).
  61. خزیمه بن ثابت از اصحاب رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) است که از پیروان امام علی(ع) معرفی شده است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۸؛ حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۶۶).
  62. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۷۶۰؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۷۰-۷۱.
  63. براء بن عازب الانصاری از اصحاب رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) است که مدح شده است (ر.ک: حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۲۴).
  64. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۷۷؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۴۸.
  65. ر.ک: احمد بن محمد برقی، رجال البرقی، ص۶۳؛ ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۱.
  66. ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۷۳. درباره دلالت واژه «حجة الله» در کلام اهل بیت بر الهی بودن امامت دینی (ر.ک: همین نوشتار، مقدمه، بررسی واژگان کلیدی الف) حجة‌الله.
  67. جابر بن عبدالله انصاری از بزرگان اصحاب رسول خدا، امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر(ع) است (ر.ک: محمد بن عمر کشی اختیار معرفة الرجال، ص۳۸).
  68. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، امالی، ص۳۴۶؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۴۶۱-۴۶۲؛ همچنین ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۹۶؛ همو، امالی، ص۸۹.
  69. انس بن مالک بن النضر از اصحاب رسول خدا و امیرمؤمنان است که مدح شده است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۵).
  70. محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۹۷؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۲۵۷؛ درباره دلالت واژه «حجة‌الله» در کلام اهل بیت(ع) بر الهی بودن امامت دینی، ر.ک: همین نوشتار، مقدمه، بررسی واژگان کلیدی، الف) حجة‌الله.
  71. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۲.
  72. إن الله بعث محمداً(ص) کما زعمت نبیا و للمؤمنین ولیا، فمن الله بمقامه بین أظهرنا حتی اختار له ما عنده، فخلی علی الناس أمرهم لیختاروا لأنفسهم... (عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۳).
  73. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۳۱؛ همچنین ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۷؛ ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۱۷۳.
  74. ر.ک: عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۶۵؛ ر.ک: احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۲۰؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الکافئة فی رد توبة الخاطئه، ص۴۶.
  75. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۱۵۱.
  76. ر.ک: محمد بن عمرکشی اختیار معرفة الرجال، ص۵۲.
  77. ر.ک: محمد بن عمر واقدی، الرده، ص۳۶.
  78. ر.ک: محمد بن عمر واقدی، الرده، ص۱۷۷؛ احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹.
  79. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۱۱.
  80. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۱۲.
  81. ر.ک: شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۸۶. گفتنی است: چنان‌که گذشت، از ابن عباس روایاتی نیز در الهی بودن امامت امیرمؤمنان نقل شده است.
  82. ر.ک: محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۶؛ ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۲۲۷.
  83. قام خزیمة بن ثابت الأنصاری ذو الشهادتین، ثم قال: ایها الناس انا قد تشاورنا واخترنا ن ودنیانا رجلا اختاره لنا رسول(ص) فبایعناه.... (ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی معتزلی، المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۵۱.
  84. در بعضی نسخ انکم المقهورون آمده است (ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۱۵۳). البته این روایت در کتاب السیرة النبویه ابن هشام، ج۲، ص۶۵۴ آمده، اما پاسخ پیامبر اسلام(ص) ذکر نشده است؛ بلکه مطابق آن، امام علی(ع) درخواست عباس را نمی‌پذیرد.
  85. ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۱۵۳؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۲۲۴-۲۲۵؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامه ص۸۶-۸۷: سیدسامی البدری، شبهات و ردود، ص۲۵۷-۲۵۸.
  86. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۲۱-۱۳۱.
  87. ر.ک: محمد بن عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص۲۶۸.
  88. شهید مطهری معتقد است: «علی(ع) از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد و آن را با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد. خطبه‌های فراوانی در نهج البلاغه شاهد این مدعاست.... شخصاً هیچ پستی را از هیچ یک از خلفا نمی‌پذیرد؛ نه فرماندهی جنگ و نه حکومت یک استان و نه امارت الحاج و نه یک چیز دیگر از این قبیل را؛ زیرا قبول یکی از این پست‌ها به معنای صرف‌نظر کردن او از حق مسلم خویش است (مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۸-۱۹).
  89. ابن ابی‌الحدید معتقد است شبیه این جملات به تواتر از امیر مؤمنان(ع) نقل شده است: قوله اللهم أخز قریشا فإنها منعتنی حقی و غصبتنی أمری و... (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۶-۳۰۷). ابن ابی‌الحدید پس از نقل این روایات می‌گوید: «امامیه این روایات را نص صریح بر خلافت امام علی(ع) به شمار می‌آورند و به گمان قوی، همین معنا از الفاظ مراد باشد؛ ولی لازمه این سخن، تکفیر و تفسیق عده‌ای از صحابه است. بنابراین جملات ذکر شده از متشابهات است که باید ظاهر آن را نادیده گرفت و حمل بر افضلیت حضرت علی کرد» (ر.ک: عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۷).
  90. ر.ک: علی بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۲۴۶.
  91. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ(ص) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا» (علی بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۵۳).
  92. «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِم‌» (علی بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۲۰۱؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص۲۱). «لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ». (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الأمامه، ص۲۱).
  93. ر.ک: عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹.
  94. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدانور فیاضی، «امام علی(ع) و احتجاج به حدیث غدیر»، تاریخ در آینه پژوهش، پاییز ۱۳۸۶، ش۱۵، ص۱۲۷.
  95. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۷.
  96. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۵۵۰.
  97. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۳۳؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ج۲، ص۲۴۳.
  98. ر.ک: احمد بن محمد ابن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۷۰؛ ر.ک: احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۶؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۲۹.
  99. ر.ک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۹۶؛ ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۲۸۰؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۸۰.
  100. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۳۱-۱۳۶.
  101. ر.ک: حیدر علی قلمداران، پاسخی کوتاه به پرسش مهم پیرامون امامت و خلافت، ص۳-۴.
  102. ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «خلاصه آنچه در شرح سخن بزرگان بغداد گفته‌ایم، عبارت است از اینکه امامت و خلافت از آن علی بود با این شرط که به آن رغبت نشان می‌داد و بر سر آن با دیگران به نزاع برمی‌خاست و چون آن را به دیگری واگذاشت و سکوت کرد، ما ولایت آنها را می‌پذیریم و قائل به صحت خلافت ایشان می‌شویم؛ چنان که امیرمؤمنان(ع) با خلفای سه‌گانه مخالفتی نکرد و شمشیر نکشید و مردم را بر ضد آنها نشورانید. پس این دلالت می‌کند که خلافت آنها را امضا کرده است. بدین لحاظ، ما آنها را قبول داریم و به پاکی، خیر و صلاح آنها قائل هستیم و اگر آن حضرت با آنان می‌جنگید و به روی آنان شمشیر می‌کشید و مردم را به جنگ آنان فرا می‌خواند، ما نیز به فسق و گمراهی آنان قائل می‌شدیم» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۹۸-۹۹).
  103. فأخرجوا علیا، فمضوا به إلی أبی بکر، فقالوا له: بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک. فقال: إذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله، قال عمر: أما عبدالله فنعم، و أما أخو رسوله فلا (عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۰-۳۱).
  104. «قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ» (شریف رضی، نهج‌البلاغه، للصبحی صالح، ص۳۸۷-۳۸۸).
  105. ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۵، ص۸۳؛ مسلم بن حجاج نیسابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۵۴؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۵، ص۳۰۷.
  106. شیخ مفید معتقد است امیرمؤمنان(ع) هرگز با ابوبکر بیعت نکرد. وی بر آن استدلال نموده است و این مطلب را اعتقاد محققان، از اهل امامت دانسته است (ر.ک: محمد بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۵۶).
  107. «فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِيُ مَا بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ... فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً... فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ» (شریف رضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۴۸؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۶۱؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸).
  108. «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ(ص) اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشٌ بِالْأَمْرِ، وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بِهِ مِنَ النَّاسِ كَافَّةً، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ الْمُسْلِمِينَ، وَ سَفْكِ دِمَائِهِمْ، وَ النَّاسُ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، وَ الدِّينُ يَمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ يَعْتِكُهُ أَقَلُّ خُلْفٍ» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۳۰۸)؛ «وَ لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ‌] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي أَبْتَغِي بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَمَ الْمَآبِ‌» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۴۶۶).
  109. «رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ(ص) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۴۵۱).
  110. «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۶۸).
  111. ر.ک: غلامحسن محرمی، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، ص۷۴-۷۷.
  112. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۳۶-۱۳۹.
  113. «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا... وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ» (شریف رضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۱۳۶).
  114. ر.ک: حیدر علی قلمداران، پاسخی کوتاه به دو پرسش مهم پیرامون امامت و خلافت، ص۵.
  115. امیرمؤمنان(ع) آن دوران را چنین توصیف کرده‌اند: «قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» (شریف رضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۲۱۵).
  116. حضرت در ابتدای حاکمیت خویش فرمودند: «وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا» (شریف رضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ح۵۷؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۹).
  117. احمد بن محمد ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۷۵؛ علی بن محمد ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۱۰-۶۱۱؛ احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۱۷۰.
  118. ر.ک: عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۸۳؛ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۸۹-۲۹۰.
  119. «لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) الْكُوفَةَ أَمَرَ الْحَسَنَ بن عَلِيٍّ(ع) أَنْ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ لَا صَلَاةَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْمَسَاجِدِ جَمَاعَةً فَنَادَى فِي النَّاسِ الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ(ع) بِمَا أَمَرَهُ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ مَقَالَةَ الْحَسَنِ بن عَلِيٍّ صَاحُوا وَا عُمَرَاهْ وَا عُمَرَاهْ» (محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۷۰؛ ر.ک: عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۸۳؛ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۸۹- ۲۹۰).
  120. ر.ک: محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۱۳۶.
  121. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۳۹-۱۴۲.
  122. «أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۷۹).
  123. «يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَايَعَ بِيَدِهِ وَ لَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِيجَةَ فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ وَ إِلَّا فَلْيَدْخُلْ فِيمَا خَرَجَ مِنْهُ» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۵۴).
  124. «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ... إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج البلاغه للصبحی صالح، ص۳۶۶).
  125. ر.ک: حیدرعلی قلمداران، پاسخی کوتاه به پرسش مهم پیرامون امامت و خلافت، ص۲.
  126. الف) «لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي... فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۳۱۱). ب) «أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ(ص) نَوْطاً» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۲۳۱). ج) «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ» (محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۹۸).
  127. ر.ک: محمد بن حسین الشریف الرضی، نهج‌البلاغه للصبحی صالح، ص۳۵۱.
  128. لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند» سوره فتح، آیه ۱۸.
  129. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سیداحمد خاتمی، «ضرورت و مشروعیت از دیدگاه امام علی»، حکومت اسلامی، پاییز ۱۳۷۹، ش۱۷، ص۱۰۰-۱۰۴.
  130. ر.ک: سیدمرتضی عسکری، سقیفه، ص۵۸-۶۳ و ۶۷-۶۹.
  131. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: داوود الهامی، «وصایت ملاک تعیین امام»، کلام اسلامی، زمستان ۱۳۷۹، ش۳۶، ص۷۰-۸۸.
  132. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمد فاکر میبدی، «بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی»، حکومت اسلامی، پاییز ۱۳۷۶، ش۵، ص۱۹۷-۱۹۸.
  133. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۴۲-۱۴۷.
  134. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۰۸.
  135. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۴۷.