نصب الهی امام در دوران پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

دیدگاه رسول گرامی اسلام(ص) به عنوان عضو شاخص اهل بیت(ع)، درباره امامت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. همه فرقه‌های اسلامی، نبوت را امری الهی و پیامبر را مبعوث از سوی خداوند می‌دانند؛ لذا اگر دیدگاه ایشان در مورد امامت بیان گردد، همه مسلمانان ملزم به پذیرش آن هستند. به نظر می‌رسد برخلاف عقیده اهل‌سنت، نبی اکرم(ص) در موارد متعدد، از گزینش الهی جانشینان خود خبر داده‌اند.

به استناد روایات نبوی، علاوه بر اینکه امیر مؤمنان(ع) همانند رسول خدا(ص) از نظر خلقت و تکوین با دیگران متفاوت است و نبی اکرم(ص) در سخنانی از ویژگی‌های وجودی و شباهت‌های آفرینش و خلقت خود با امام علی(ع) خبر داده است[۱]؛ از نظر ایشان، اساساً اهل بیت(ع) سبب خلقت عالم و بهره‌مندی دیگران از نعمت‌ها هستند؛ لذا در کار جهان نقش محوری دارند. پیامبر خاتم(ص) در مواضع مختلف بر این مطلب تأکید کرده است.

از چنین سخنانی می‌توان دریافت که در نگاه نبی مکرم اسلام(ص) جایگاه اهل بیت(ع) والاتر از آن است که خداوند آنها را تنها به عنوان رهبران سیاسی و دینی مردم برگزیده باشد؛ بلکه آنها محور عالم و موجب جریان داشتن نظام خلقت هستند. رسول خدا(ص) این عقیده را به دیگران منتقل می‌کردند و این مطلب نشان می‌دهد برخی اصحاب به چنین جایگاهی برای اهل بیت(ع) معتقد بوده‌اند و یا دست‌کم چنین باوری به اهل بیت(ع) در میان مسلمانان مطرح بوده است.

ایشان گاهی سخن خداوند مبنی بر اینکه اهل بیت(ع) را سبب نزول رحمت و دفع بلا از مخلوقات قرار داده است، نقل کرده‌اند[۲] و گاه، چنین جایگاهی را برای اهل بیت(ع) خواست و اراده الهی خوانده‌اند[۳]. از نظر حضرت، اهل بیت(ع) واسطه رزق و نزول نعمت برای سایر مخلوقات‌اند. آن حضرت فرمود: “اگر این خاندان وجود نداشتند، خداوند هیچ موجودی را در عالم خلق نمی‌کرد و از این رو اهل عالم، حتی اصل خلقتشان را مدیون ایشان هستند”[۴].

ایمن‌بخشی اهل بیت(ع) برای زمین و اهلش، نکته دیگری است که در روایات نبوی مطرح شده است. در این روایات برای بیان این مطلب، گاهی به صراحت از نقش کلیدی ایشان در دفع بلاها و عذاب‌ها از اهل عالم خبر داده شده[۵] و گاه با به‌کارگیری تشبیه، اهل بیت(ع) (مانند کوه‌ها و ستون‌های زمین)، سبب حفظ عالم قلمداد شده[۶] و یا منزلتشان برای اهل زمین همانند ستارگان برای اهل آسمان در امان‌بخشی دانسته شده است[۷].[۸]

پیامبر خاتم (ص) و نصب الهی امام

اخبار نبوی موجود درباره امامت الهی در عناوین زیر قابل طرح است:

نصب الهی مقام امامت

رسول اکرم(ص) از همان ابتدای بعثت، در پاسخ به کسانی که اسلامِ خود را مشروط به خلافت آن حضرت نمودند، فرمودند که امر امامت و جانشینی در اختیار خداوند است[۹]. منظور مشرکان، واگذاری امامت سیاسی پس از رسول اسلام(ص) به آنها بود؛ چراکه تنها حکومت بر مردم می‌توانست موجب رضایت ایشان گردد. این مطلب از نحوه برخورد ایشان با پاسخ پیامبر نیز بر می‌آید. آنها وقتی با پاسخ صریح رسول خدا(ص) مواجه شدند، گفتند: “چگونه ما سینه‌های خویش را در برابر عرب‌ها سپر کنیم و چون [بر ایشان] غالب شدی، کار به دست دیگران باشد؟! ما احتیاجی به این کار نداریم”[۱۰]. سخن مشرکان روشن می‌کند که ایشان درصدد دستیابی به حکومت پس از نبی اکرم(ص) بودند. از این رو فرمایش آن حضرت که در پاسخ به آنها جانشینی خود را امری الهی خوانده است، به معنای الهی بودن امامت و جانشینی سیاسی ایشان می‌باشد[۱۱].

نصب الهی ائمه معصوم(ع) برای امامت

سخن درباره اعتقاد نبی اعظم(ص) به الهی بودن مقام امامت ائمه هدی(ع)، به خصوص امیرمؤمنان(ع)، مستند به روایات متعددی است که در منابع شیعی و اهل‌سنت از ایشان نقل شده است. سخنان خاتم الانبیاءء(ع) در این موضوع را می‌توان به شکل زیر دسته‌بندی نمود:

  1. آن حضرت، گاهی سخن خداوند را مبنی بر وصایت، وزارت و خلافت امام علی(ع) پس از خود نقل کرده است و خود، نقش راویِ قول باری‌تعالی را در این مقام داشته است. بنابر این نقل‌ها، خداوند در گفت‌وگوهای طرفینی خود با آخرین پیامبرش، به امر جانشینی وی پرداخته و خود، حضرت علی(ع) را سرپرست مسلمانان و جانشین پیامبر اکرم(ص) خوانده است[۱۲]. در یکی از این احادیث چنین آمده است که: “باری‌تعالی، تنها حضرت علی(ع) را به عنوان “امیر مؤمنان” اختصاص داده، برای وصایت و خلافت برگزیده است”[۱۳].
  2. دستور آن حضرت بر خلافت و جانشینی امیر مؤمنان(ع)، دسته‌ای دیگر از این مجموعه روایات است. پیامبر اکرم(ص) در انتهای این سخنان بر الهی بودن این دستور تصریح کرده، گاه جبرئیل را حامل این پیام خداوند دانسته است؛ مانند این خبر نبوی که جبرئیل به آن حضرت دستور داد تا علی(ع) را به عنوان وصیّ، وزیر، خلیفه خود و امام بر مردم معرفی کند[۱۴]. ایشان، گاه امر خلافت آن حضرت را فرمان الهی خوانده است[۱۵]؛ چنان‌که پیامبر(ص) ضمن خبر دادن از نزدیکی رحلت خویش، از فرمان، خبر الهی مبنی بر نصب حضرت علی(ع) به عنوان امام و خلیفه خود بر مردم خبر داد[۱۶].
  3. جریان نزول امر ولایت و سرپرستی امیرمؤمنان(ع) نیز از جمله این دسته اخبار نبوی است. در روایات آمده است: وقتی دستور ولایت حضرت علی(ع) نازل شد، ایشان به اصحاب دستور دادند تا با عنوان “امیرمؤمنان” به آن حضرت سلام کنند و در پاسخ به پرسش اصحاب این امر را دستور خداوند خواندند[۱۷]. الهی بودن این فرمان، از پاسخ ایشان به کسانی که پذیرش ولایت و سرپرستی امام علی(ع) برایشان دشوار می‌نمود، روشن‌تر می‌گردد. رسول خاتم(ص) در پاسخ آنها با تأکید بیشتر، امارت و حاکمیت امیرمؤمنان(ع) را دستوری الهی و پذیرش آن را لازمه پذیرش نبوت خویش دانسته است[۱۸].
  4. در بخشی دیگر از روایات نبوی نیز حضرت خاتم‌الانبیاء(ص)، بعد از اینکه امام علی(ع) را خلیفه منصوب از سوی خدا و تلاش‌گر برای حل اختلافات در امت پس از خویش دانسته، قول و فرمان او را (به طور مطلق) قول و فرمان خود می‌داند. از این رو اطاعت یا نافرمانی از وی را اطاعت یا نافرمانی نسبت به خود قلمداد نموده است[۱۹]. دستورهای مکرر پیامبر خاتم(ص) در این بخش مبنی بر لزوم اطاعت و پیروی از حضرت علی(ع)، نقش مردم را درباره منصب امامت روشن‌تر ساخته است[۲۰]. این سخنان، حداقل نشان‌دهنده لزوم پیروی از این امام همام در امور حکومتی و سیاسی است.

با مرور این اخبار می‌توان گفت که از منظر این مجموعه روایات، مردم، تنها در تحقق حاکمیت امام نقش دارند و گزینش امام و مشروعیت وی ارتباطی با نظر مردم ندارد. مردم باید با اطاعت و حمایت از امام منصوب از سوی باری‌تعالی، زمینه را برای امامت وی فراهم سازند و حاکمیت او را تحقق عملی بخشند.

نکته قابل توجه این است که رسول خدا(ص) تنها به معرفی حضرت علی(ع) به عنوان امام منصوب از سوی خداوند بسنده نکرده، بلکه ائمه پس از ایشان را نیز به اجمال معرفی فرموده‌اند. آن حضرت، گاه به طور روشن‌تر، ایشان را به عنوان ائمه منصوب از سوی خدا، از اهل بیت خود[۲۱] و یا از نسل حضرت علی(ع) معرفی کرده‌اند[۲۲]. سخن روشن‌تر در این مجموعه روایات، ظاهراً خبری است که در آن، پیامبر خاتم(ص) از نصب الهی امامانی خبر می‌دهد که از نسل امام حسین(ع) هستند[۲۳].

در مجموعِ سخنان نقل شده از پیامبر خاتم(ص)، احادیث متعددی وجود دارد که لااقل بر الهی بودن امامت و مرجعیت دینی امیر مؤمنان(ع) دلالت دارد. برخی از این روایات که نقل مستقیم سخن خداست، نشان می‌دهد که باری‌تعالی نسبت به هدایت و تربیت دینی مردم بعد از رسولش، توجه ویژه‌ای داشته، امام علی(ع) را برگزیده است تا او قرآن را برای مردم تبیین کند و الهی را پیاده نماید[۲۴].

رسول اکرم(ص) گاهی نیز خود، علی بن ابی‌طالب(ع) را به عنوان امام و مرجع دینی مردم معرفی و البته این انتصاب را به دستور خدا برقرار نموده است[۲۵].

هدایت‌گری الهی اهل بیت(ع)، نکته دیگری است که در روایات نبوی بر آن تأکید شده است[۲۶]. به استناد خبری متواتر، اهل بیت(ع) برای هدایت مسلمانان در رتبه نزدیک قرآن قرار دارند و سعادت انسان با تمسک به هر دوی آنها با هم ممکن است؛ به گونه‌ای که خداوند، از جدا ناپذیر بودن این دو ثقل (قرآن کریم و اهل بیت(ع)) خبر داده است[۲۷]. این اخبار نیز بر شأن هدایت‌گری و مرجعیت الهی اهل بیت(ع) در کنار قرآن کریم دلالت دارد.

همچنین رسول خدا(ص) تعداد جانشینان خود را بیان کرده، آنها را دوازده امام و حجت خدا[۲۸] خوانده است[۲۹].

نکته دیگری که در کلمات نبی اکرم(ص) فراوان به چشم می‌آید و لااقل بر امامت دینی امیرمؤمنان(ع) دلالت دارد، دستورات متعدد ایشان بر لزوم اطاعت و پیروی از حضرت علی(ع)، به خصوص در امور دینی است.

گاه رسول خدا(ص) پس از اینکه امیرمؤمنان(ع) را به عنوان مرجع و ملجأ مردم در حل مسائل علمی و دینی پس از خود خوانده، بر وجوب پیروی از وی فرمان داده است[۳۰]. پیامبر به مردم فرمان داده که کار دین خود را به علی(ع) واگذار کنند و او را اطاعت نمایند؛ چراکه بر اساس دستور خداوند، آن حضرت علوم خود را تنها به وی منتقل کرده است[۳۱].

از جمله اخبار متواتری که امامت و حاکمیت الهی امیرمؤمنان(ع) را از زبان خاتم الانبیاء(ص) بیان می‌کند، حدیث غدیر خم است[۳۲] که به دلیل اهمیتش آن را جداگانه بررسی می‌کنیم[۳۳].

حدیث غدیرخم

مطابق این خبر، پیامبر گرامی اسلام(ص) به دستور خداوند، امام علی(ع) را به خلافت و امامت بر مردم منصوب نمود. این روایت از معدود اخباری است که ده‌ها تن از راویان و متکلمان بزرگ اهل‌سنت در کتاب‌های خود آن را ذکر کرده‌اند (۱۱۰ نفر از صحابه، ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ نفر از علمای اهل‌سنت) [۳۴]؛ لذا در صحت و تواتر این خبر جای بحث وجود ندارد. چکیده ماجرای “غدیر” از این قرار است[۳۵]: پیامبر اکرم(ص) در آخرین سال زندگی خود و پس از بازگشت از حجة‌الوداع، در هوای گرم و در سرزمین غدیرخم، فرمان توقف کاروان بزرگ حج را صادر نموده، برای مردم خطبه خواندند. آن‌گاه دست علی را بلند کرده، فرمودند: “آیا من از شما بر شما اولی نیستم؟ آیا من صاحب اختیار شما نیستم؟ ” همه گفتند: “بله یا رسول‌الله!” بعد فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». سپس عمر به ملاقات وی رفت و گفت: “ای پسر ابی‌طالب! مبارک باشد. تو مولای همه مردان و زنان مؤمن شدی”[۳۶].

علاوه بر سخن نقل‌شده از پیامبر خاتم(ص) [۳۷]، شاهدی تاریخی که نشان می‌دهد فرمان رسول خدا(ص) که ولایت امیرمؤمنان(ع) را در این ماجرا مطرح می‌کند، به دستور خداوند انجام شده و امری الهی بوده است، داستان حارث بن نعمان است. وی که از سخنان پیامبر خدا(ص) در جریان غدیر و درباره حضرت علی(ع) بسیار ناراحت بود، همراه پانزده نفر از اصحابش به محضر نبی اکرم(ص) آمد و از ایشان درباره الهی بودن این سخنان پرسید. وی وقتی پاسخ رسول خدا(ص) را مبنی بر الهی بودن آن شنید[۳۸]، بسیار آشفته شد؛ لذا نتوانست آن را بپذیرد و صدا زد: “خدایا! اگر آنچه محمد می‌گوید، حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست”. سخن حارث تمام شد و به راه افتاد. خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که او را هلاک کرد[۳۹].

این معجزه الهی و گفت‌و‌گوی حارث با رسول گرامی اسلام(ص) به روشنی نشان می‌دهد که ولایت امیرمؤمنان(ع) ولایتی الهی است و خداست که ایشان را در این مقام منصوب ساخته است.

برخی در دلالت واژه “مولی” تردید کرده‌اند. به اعتقاد ایشان، در این حدیث، ولایت به معنای “دوستی” است. بنابراین، معتقدند متن این خبر، ارتباطی با الهی بودن خلافت و امامت حضرت علی(ع) ندارد.

برای بررسی درستی یا نادرستی این مطلب، علاوه بر مباحث کلامی که در این نوشتار نمی‌گنجد، باید با مراجعه به متون تاریخی و روایی، فهم و برداشت اصحاب را از جریان دریافت. از آنجا که ایشان مخاطبان اولیه این سخن بوده‌اند، فهم و درک آنها از این حدیث می‌تواند ما را به هدف رسول خدا(ص) از این سخن برساند.

با مراجعه به منابع، به نظر می‌رسد بیان معنای واژه “مولی” مورد نظر اصحاب نبوده است؛ چراکه آن را مسلم دانسته و درباره آن سخن چندانی نگفته‌اند؛ ولی به هر حال، هستند برخی از اصحاب رسول خدا(ص)، مانند حسان بن ثابت[۴۰]، قیس بن سعد[۴۱]، ابوالهیثم بن تیهان[۴۲]، ابی بن کعب[۴۳]، خودِ امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) که در دلالت این خبرِ متواتر بر امامت و سرپرستی امیرمؤمنان(ع) سخن گفته‌اند.

صدیقه طاهره(س) به انتخاب خلیفه اول اعتراض نمود و فرمود: “گویا شما اطلاعی از فرمایش پیامبر در روز غدیر خم ندارید. به خدا سوگند! در همان روز، آن‌چنان امر ولایت را محکم ساخت که جای هر طمع و امیدی برای شما باقی نگذاشت؛ ولی شما روابط بین خود و پیامبرتان را قطع کردید و البته خداوند در دنیا و آخرت میان ما و شما حاکم خواهد بود”[۴۴].

کسانی مانند ابی بن کعب[۴۵] و ابوالهیثم بن تیهان[۴۶] نیز در اعتراض به خلافت خلیفه اول، دستور رسول خدا(ص) در جریان غدیر را مبنی بر خلافت امام علی(ع) یادآوری کرده‌اند و بنابراین ولایت مطرح شده در آن خبر را به معنای سرپرستی و حاکمیت دانسته‌اند. امیرمؤمنان(ع) [۴۷] و قیس بن سعد[۴۸] هم این مطلب را در مقابل معاویه و یارانش بیان نموده‌اند.

حال که مجموعه عظیم روایات نبوی در این موضوع بیان گردید، که برخی از آنها بر امامت الهی امیرمؤمنان(ع) و فرزندان برگزیده‌اش صراحت داشت، دیگر این مطلب که از نظر رسول اعظم(ص) مردم نقشی در گزینش و تعیین امام ندارند، روشن است. آن حضرت در معرفی امام و جانشین خود- چنان‌که از سخنانشان هویداست - فرد منصوب از سوی خدا را برای این منصب اعلام کردند و منتظر رأی و نظر دیگران نبوده، و در این راه مشورتی با مسلمانان نداشته‌اند.

در پایان این بحث، بیان این نکته مفید است که در منابع امامیه، شاهدی بر باور آن حضرت به مردمی بودن گزینش امام وجود ندارد. آنچه در این رابطه نقل شده، روایات اندکی است که در برخی منابع اهل‌سنت بیان گردیده و محتوای آنها این است که نبی اعظم(ص) پیشنهاد برخی اصحاب را درباره معرفی امام و خلیفه پس از خود نپذیرفته است. پرداختن به این اخبار، خارج از موضوع این تحقیق- که به دنبال دیدگاه امامیه است- می‌باشد؛ اما در نقد اجمالی این روایات می‌توان گفت:

  1. به کمک این احادیث معدود، نمی‌توان مضمون الهی بودن منصب امامت از نظر پیامبر خاتم(ص) را که محتوای اخبار متواتر بوده، و در منابع اهل سنت نیز موجود است، نفی کرد؛
  2. مطابق برخی از این اخبار، نبی اکرم(ص) از این مطلب خبر داده است که مسلمانان از امامت و حاکمیت حضرت علی(ع) حمایت نخواهند کرد و حاکمیت ایشان محقق نخواهد شد، نه اینکه آن حضرت، منکر اصلِ امامت امیرمؤمنان(ع) شده باشد[۴۹].[۵۰]

پاسخ به شبهات

برخی متفکران در آثار خود، با ذکر مطالبی درباره اعتقاد نبی گرامی اسلام(ص) به الهی بودن مقام امامت تردید کرده‌اند که به طور اجمال به بررسی آنها می‌پردازیم:

نسخ امامت حضرت علی(ع)

منتقدان خلافت الهی امیرمؤمنان(ع) گفته‌اند که هرچند می‌توان در سخنان رسول خدا(ص) شواهدی از امامت و خلافت الهی آن حضرت را یافت، اما به استناد سخن خلیفه اول، رسول گرامی اسلام(ص) از نادرستی حاکمیت دنیوی برای اهل بیت خویش خبر داده و بدین وسیله، سخنان سابق خویش را نسخ کرده است.

ابوبکر بعد از شنیدن استنادهای حضرت علی(ع) به کلام پیامبر اعظم(ص) در باب امامت خویش، روایتی از پیامبر(ص) نقل کرد که بر اساس آن، نبوت و خلافت در اهل بیت(ع) جمع نمی‌شود؛ زیرا خداوند برای اهل بیت(ع) آخرت را به جای دنیا اختیار کرده است: “[ابوبکر به امام علی(ع) گفت:] هرچه گفتی، درست است. همه ما با گوش‌هایمان شنیده و در دل حفظ نموده‌ایم؛ ولی شنیدم که رسول خدا(ص) پس از تمام اینها فرمود: خداوند، ما اهل بیت را برگزید، کرامت بخشید و برای ما آخرت را بر دنیا برگزید. خداوند نخواست که نبوت و خلافت را برای ما جمع نماید”[۵۱].

این حدیث در برخی مردم تأثیر گذاشت؛ چنان‌که طلحه در زمان حاکمیت خلیفه سوم، در مقابل استدلال‌های امام علی(ع) به فضایل خویش به همین خبر استناد می‌کند و می‌گوید: “ما با حدیث ابوبکر چه کنیم؟ ”[۵۲] برخی از بزرگان اهل‌سنت هم در بیان دلیل روی‌گردانی صحابه از امیرمؤمنان(ع) به همین حدیث نقل‌شده از ابوبکر استناد کرده‌اند[۵۳].

پاسخ: روایت ذکرشده، از نظر امامیه قابل قبول نبوده، از مصادیق اخبار جعلی قلمداد می‌شود. قرینه‌هایی نیز بر انکار این حدیث وجود دارد. مطابق نقل، وقتی امیرمؤمنان(ع) را به اجبار برای بیعت با خلیفه اول حاضر کردند و پس از اینکه آن حضرت دلایل متعددی در حقانیت، امامت و خلافت خویش بیان نمود، خلیفه اول، سخن فوق را از قول نبی اعظم(ص) طرح نمود. منابع، این روایت را تنها در همین حادثه نقل کرده‌اند و در غیر این مورد، خبری از آن نیست.

اولاً: اگر چنین حدیثی صحیح بود، چرا پیش از رحلت پیامبر(ص) مطرح نشد و تنها در ادامه جریان سقیفه و در برابر ادله متعدد بر خلافت امیرمؤمنان(ع) بیان گردید؟

ثانیاً: اگر بنا بر صحت این روایت، خلافت، شایسته اهل بیت(ع) نبود، پس چرا خلیفه دوم که خود از گواهان صحت آن روایت بوده است، حضرت علی(ع) را از جمله افراد در شورای شش نفره خلافت قرار داد تا جایی که انتخاب اولیه این شورا هم امام علی(ع) بود[۵۴].

به علاوه، مطابق این روایت، خلیفه دوم، ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم، روایت نقل‌شده از سوی خلیفه اول را تأیید کرده‌اند[۵۵]. مرور بر سرگذشت این افراد روشن می‌کند که ایشان، همه از دوستان و طرفداران اولیه خلیفه اول بوده‌اند. چرا تنها چنین کسانی صحت آن را گواهی دادند و صحابه دیگری مانند سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر و بریده آن را تکذیب کردند؟[۵۶] امیرمؤمنان(ع) هم در پاسخ به پرسش طلحه، از توطئه گروهی از اصحاب در زمان رسول خدا(ص) در ممانعت از خلافت آن حضرت و پیمان بستن آنها بر این امر خبر داده‌اند[۵۷]. افزون بر آن، امام علی(ع) و سایر امامان، بارها با بیان حقانیت امامت خویش، تلویحاً چنین حدیثی را جعلی دانسته، آن را تکذیب کرده‌اند.

البته چنان‌که خواهد آمد، مرور بر منابع روایی و تاریخی نشان می‌دهد مخالفت با امیرمؤمنان(ع) و تضعیف ایشان در میان اصحاب، سابقه داشته است. بدین جهت، انتساب حدیث جعلی به نبی اکرم(ص) برای کنار گذاشتن امام علی(ع) امر بعیدی نیست[۵۸].

عدالت صحابه

دلیل دیگر بر انکار اخبار وارد شده از سوی پیامبر، عدالت صحابه است. منکران این اخبار معتقدند: اگر نصّی بر امام بیان شده بود؛ به خصوص اگر نبی اکرم(ص) آن را به خداوند منتسب ساخته، و حضرت علی(ع) را امام منصوب از طرف باری‌تعالی خوانده بود، قطعاً صحابه مطابق آن عمل می‌کردند. صحابه، وارثان اصلی دین اسلام بودند. آنها در اطاعت از دستورات خدا و پیامبر و یاری دین، از جان و مال خویش می‌گذشتند و برای ترویج و انتشار آن به نقاط مختلف جهان هجرت کرده، سختی آن را به جان می‌خریدند. پس چگونه می‌توان پذیرفت ایشان با چنین سابقه‌ای در صدد انحراف دین برآمده، و از دستور خداوند و رسول اکرم(ص) در تعیین خلیفه و امام، سر باز زده، خود در پی تعیین امام باشند؟[۵۹].

پاسخ: هرچند در این نوشتار مجال بررسی نظریه “عدالت صحابه” نیست؛ اما برای پاسخ به پرسش مهم فوق، نکاتی به اختصار بیان می‌شود[۶۰]. قرآن کریم در آیات متعددی مسلمانان را به “مؤمنان، منافقان و بیماردلان” تقسیم می‌کند[۶۱] و در بسیاری از آیات به توبیخ مسلمانان می‌پردازد: “خداوند، کارشکنان [و مانع شوندگان] شما و آن کسانی را که به برادرانشان می‌گفتند: “نزد ما بیایید” و جز اندکی روی به جنگ نمی‌آورند، [خوب] می‌شناسد.... آنان ایمان نیاورده‌اند و خدا اعمالشان را تباه گردانیده و این [کار] همواره بر خدا آسان است”[۶۲].

آیات توبیخی که اتفاقاً تعدادشان نیز کم نیست، نشان از حضور جمع زیادی از منافقان و کارشکنان در میان صحابه دارد. بنابراین با توجه به کثرت این آیات، می‌توان بسیاری از صحابه را از جمله مؤمنان واقعی، خارج دانست. خود پیامبر(ص) نیز نسبت به خطاها و انحرافات پس از خود هشدار داده بود: حذیفه می‌گوید: به رسول خدا(ص) عرض کردم: یا رسول الله! ما در جاهلیت در شر و بدی بودیم و خداوند خیر و نیکی برایمان آورد که اکنون در آن به سر می‌بریم. آیا پس از این نیکی، شر و بدی خواهد بود؟ فرمود: آری و در آن سیاهی است. عرض کردم: آن سیاهی چیست؟ فرمود: قومی که به راه من هدایت نکرده و به سنت من عمل نمی‌کنند[۶۳]. علاوه بر مخالفت‌های متعدد صحابه با دستورات پیامبر که در منابع مربوط موجود است[۶۴]. شواهدی در دست است که به نظر می‌رسد زمینه مخالفت با خلافت امیرمؤمنان(ع)، در همان زمان حیات نبی اکرمی(ص) فراهم شده باشد. در کتاب‌های اهل‌سنت به مواردی از مخالفت‌ها با اعمال حضرت علی(ع) برخورد می‌کنیم که البته با برخورد شدید پیامبر خاتم(ص) روبه‌رو شده است: پس از نبرد مسلمانان صدر اسلام با مشرکان یمن، تعدادی از صحابه، پشت سر هم به شکایت و بدگویی از امیرمؤمنان(ع) می‌پردازند که پیامبر(ص) با چهره‌ای بسیار غضب‌آلود به آنها می‌فرماید: “از جان علی چه می‌خواهید؟ علی از من و من از علی هستم و او ولیّ هر مؤمنی پس از من می‌باشد”[۶۵]. تعدادی از اصحاب هم که از قصد بریده بر شکایت از حضرت علی(ع) در نزد پیامبر(ص) آگاه شدند، او را بر این کار تشویق کردند و گفتند: “حرف‌های تو باعث می‌شود علی از چشم پیامبر بیفتد”. این کار، نشان از آمادگی این اصحاب با انجام توطئه در مقابل امیرمؤمنان(ع) دارد. البته مطابق این حدیث، پیامبر اسلام(ص) در قبال این عمل آنها با غضب و ناراحتی فرمودند: “چرا از علی بدگویی می‌کنید! هر که از او بدگویی کند، از من جدا شده [است]؛ زیرا علی از من است و من هم از علی.... او ولیّ شما بعد از من می‌باشد”[۶۶].

خود پیامبر(ص) نیز به حضرت علی(ع) خبر داده بود که امت، بنای مخالفت با وی را خواهند گذاشت. امیرمؤمنان(ع) فرمود: “پیامبر به من خبر داد که امت بعد از او در حقّ من مکر و حیله خواهند کرد”[۶۷]. “پیامبر(ص) فرمود: کینه‌هایی در دل مردم نسبت به تو وجود دارد که بعد از من آن را ظاهر می‌کنند”[۶۸]. “عرب در زمان حیات پیامبر اجماع کرد که مسئله خلافت را از اهل بیت پیامبر دور کنند”[۶۹].

با توجه به مطالب فوق که تنها گوشه‌ای از شواهد موجود است؛ دیگر، مخالفت اهالی سقیفه و بسیاری از صحابه با دستورات صریح پیامبر در مورد خلیفه خود، و امکان جعل حدیث از سوی خلیفه اول در این زمینه، بعید به نظر نمی‌رسد. مطالعه‌ای اجمالی در چگونگی برخورد رقیبان و مخالفان سیاسی با یکدیگر برای رسیدن به حکومت، به خوبی روشن می‌سازد که میان ادعاهای زبانی و رفتار عملی، فاصله زیادی وجود دارد. اموری مانند به دست آوردن حکومت و سایر موارد می‌تواند پرده را از روی اعتقادات درونی و درجه ایمان افراد کنار زند[۷۰]. شتاب و نزاع فراوانی که در جریان سقیفه و در غیاب امیرمؤمنان(ع) و بنی‌هاشم واقع گشت، آن هم در زمانی که هنوز جنازه مطهر رسول خدا(ص) بر زمین مانده بود، شاهدی دیگر بر تلاش آنها برای کنار زدن آن حضرت است[۷۱]. به هر حال، فردی مانند معاویه که تردیدی در دشمنی او با حضرت علی(ع) نیست، به لزومِ اطاعت از آن حضرت اقرار کرده، اولین مخالفت با ایشان را از جانب خلیفه اول و دوم دانسته است. معاویه در مکاتبه خود با محمد بن ابی‌بکر می‌نویسد: ما و پدرت، در عصر رسول‌الله رعایت حق پسر ابی‌طالب را بر خود لازم می‌دانستیم و برتری وی بر ما آشکار بود.... (بعد از رحلت پیامبر) اول کسانی که شأن و منزلت او را پایین آوردند [به نقل مروج الذهب و وقعة الصفین، اول کسانی که حق او را گرفتند و با وی مخالفت کردند]، پدر تو و همچنین عمر بود.... ای پسر ابوبکر...! اگر آنچه ما می‌کنیم، درست است، پدرت آغازگر آن بود و اگر خطاست، پدر تو آن را بنیان گذاشت و ما شرکای او هستیم. از نظر او پیروی نموده و مطابق آن عمل کردیم. اگر پدر تو چنان نکرده بود، ما با پسر ابوطالب مخالفت نمی‌کردیم و تسلیم او می‌شدیم؛ ولی دیدیم که پدر تو پیش از ما با وی چنان رفتار کرد، ما نیز از او تبعیت کردیم[۷۲].

به علاوه، بنا بر آنچه در منابع اهل‌سنت آمده است، عموم مهاجرین و همه انصار در اینکه امام علی(ع) خلیفه و صاحب امر پس از رسول خدا(ص) خواهد بود، تردید نداشتند[۷۳]. این مطلب توسط برخی از صحابه نیز نقل شده و آنها تصور نمی‌کردند فردی غیر از امام علی(ع) جانشین خاتم الانبیاء(ص) گردد[۷۴]. بنابراین به نظر می‌رسد مدعیان خلافت برای تغییر شرایط به سود خود به هر راهی، از جمله جعل حدیث دست زده‌اند. شهرت این صحابه و حسن ظنّ مسلمانان نسبت به ایشان نیز سبب شد تا آنها در نادیده گرفتن نصوص وارد شده درباره امیرمؤمنان(ع) موجه شمرده شوند و در نهایت، عامه مردم به انتخاب ایشان گردن نهند و به مخالفت برخی از صحابه راستین توجه چندانی نکنند[۷۵]. ممکن است عده‌ای نیز روایات عامّی که از پیامبر خاتم(ص) در این موضوع نقل شده، مانند: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ»[۷۶] را بر اخبار نبوی خاصّی که بر جانشینی حضرت علی(ع) دلالت دارد، ترجیح دهند و چون مدعیان خلافت، همه از قریش بودند، این عده، با خلافت آنها مخالفتی نکرده باشند[۷۷]. البته عوامل دیگری مانند عدالت حضرت که اصحاب را در به دست آوردن دنیا از طریق ایشان ناامید می‌ساخت، همچنین جوانی حضرت و چنان که اشاره شد، ناخشنودی بسیاری از صحابه به جهت حضور فعال ایشان در جنگ‌ها و قتل بسیاری از اعراب نیز در پذیرش جریان سقیفه مؤثر بوده است.

بنابراین حاکمیت دیگران نمی‌تواند اعتبار سخنان نقل شده از رسول خدا(ص) را در خلافت امیرمؤمنان(ع) به تردید اندازد، بلکه نشان‌دهنده ضعف معرفت و ایمان مسلمانان صدر اسلام نسبت به جایگاه نبوت و شخص نبیّ اعظم(ص)، و همچنین بقای رسوبات تفکر جاهلی در امر رهبری جامعه است. تفکری که بر گزینش رهبر بر اساس تصمیم تعدادی از افراد صاحب نفوذ و با رعایت سن و اعتبار قبیله‌ای تأکید داشت[۷۸].

در پایان این بحث، به کلامی از ابوحامد غزالی (۵۰۵ق) عالم بزرگ اهل‌سنت اشاره می‌کنیم که تبریک خلیفه دوم به حضرت علی(ع) را در غدیر، واقعی و از رضایت دل قلمداد نموده؛ اما مخالفت بعدی وی را به خاطر غلبه هوای نفس و حب ریاست می‌داند: ان عمر قال لعلي: بخ بخ أصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة. قال أبو حامد: و هذا تسلیم و رضی ثم بعد هذا غلب علیه الهوی حباً للریاسة و عقد البنود و أمر الخلافه و نهیها فحملهم علی الخلاف فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ[۷۹].[۸۰].[۸۱]

نتیجه گیری

انبوه سخنانی که از رسول خدا(ص) درباره امامت الهی مطرح شده است، نشان می‌دهد که به اعتقاد آن حضرت، نه تنها مقام امامت و رهبری سیاسی و دینی جامعه فقط با گزینش مستقیم الهی ممکن است، بلکه از منظر ایشان، امام معصوم جایگاه خاصی در عالم خلقت دارد و سبب نزول نعمت‌های الهی بر مردم و دفع بلا از ایشان است. حضرت در سخنانی نیز وجوب اطاعت از امام معصوم را یادآور شده‌اند. این امر، نقش مردم را در این باره روشن می‌سازد. در حقیقت، طبق باور ایشان، مردم باید با پذیرش و حمایت از امامی که توسط خداوند معین شده است، زمینه را برای حاکمیت امام و رهبری سیاسی ایشان در جامعه فراهم کنند. به عبارت دیگر، از نظر خاتم الانبیاء(ص)، مردم چه بخواهند و چه نخواهند، فرد مورد نظر باری‌تعالی، امام است. آنها علاوه بر اینکه در امور دینی از وی اطاعت می‌کنند، باید حاکمیت امام منتخب خدا را تحقق عملی بخشیده، در امور سیاسی نیز پیرو او باشند[۸۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. آن حضرت، خود و امیرمؤمنان(ع) را از یک روح، سرشت، درخت و نور معرفی نموده است:
    1. «خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوقعیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۸؛ همچنین ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۷۱ و ۱۱۱؛ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۰۸).
    2. «أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ»، سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۶۳؛ ر.ک: ابواسحاق ثعلبی، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۷۰؛ شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۰۶؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷۳).
    3. «يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ رُوحُكَ مِنْ رَوْحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي وَ شِيعَتُكَ خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۶۶؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۴۲ و ۲۵۶).
    4. «كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ قَسَمَ ذَلِكَ النُّورَ جُزْءَيْنِ رَكِبَا فِي آدَمَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِيُّ بن أَبِي طَالِبٍ(ع)» (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۷۱؛ محمد بن جریر طبری، المسترشد فی امامة أمیرالمؤمنین، م ۶۳۰؛ ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۶۴۰.
  2. این روایت، است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۶).
  3. ر.ک: محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۶۰.
  4. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۶۲.
  5. این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۴۴۱؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۲۴.
  6. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۴؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبه، ص۱۳۹.
  7. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۰۵؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۷۹؛ همچنین ر.ک: علی بن ابراهیم قمی، القمی، ج۲، ص۸۸.
  8. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۷۱.
  9. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۰؛ عبدالملک بن هشام حیره معافری، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۵؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۳۹؛ احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۲؛ شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۸۶.
  10. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۰؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۳۹؛ شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۸۶؛ عبدالملک بن هشام حیره معافری، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۵؛ احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۲.
  11. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۷۳.
  12. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۹؛ همو، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۸؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۱۰۵؛ محمد بن احمد بن شاذان، مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین و الائمه، ص۵۰؛ عمادالدین طبری، بشارة المصتلفی، ج۲، ص۳۱.
  13. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۴۳؛ همچنین ر.ک: سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الیقین، ص۱۵۹-۱۶۰.
  14. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۴۷۷؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۲۰۱.
  15. این روایت، حسن است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۹۵؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۹۷؛ برای دیدن روایات دیگر نیز ر.ک: محمد بن حسن الشریف الرضی، خصائص الائمة، ص۷۵؛ عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۹۸؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۲۰۱).
  16. ر.ک: حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۲۹.
  17. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۲؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۲۸۹.
  18. این روایت، صحیح است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۱۳۱-۱۳۲؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ج۲، ص۲۴؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، التحصین، ص۵۳۵-۵۳۶).
  19. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹.
  20. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۰-۴۴۱؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۷۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۳۱ و ۶۰۴؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، امالی، ص۷۷؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ج۲، ص۱۵۳؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۵۹-۶۰.
  21. این روایت، صحیح است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۱۳.
  22. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهَا فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ مِنْهَا عَلِيّاً فَجَعَلَهُ إِمَاماً ثُمَّ أَمَرَنِي أَنْ أَتَّخِذَهُ أَخاً وَ وَلِيّاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً وَ وَزِيراً فَعَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ هُوَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ أَبُو سِبْطَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَنِي وَ إِيَّاهُمْ حُجَجاً عَلَى عِبَادِهِ وَ جَعَلَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي وَ يَحْفَظُونَ وَصِيَّتِي التَّاسِعُ مِنْهُمْ قَائِمُ أَهْلِ بَيْتِي وَ مَهْدِيُّ أُمَّتِي» (علی بن محمد خزاز قمی، تفسیر القمی، ص۱۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۷).
  23. ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۶۰.
  24. «اخْتَرْتُ مِنْ جَمِيعِهِمْ مُحَمَّداً(ص) حَبِيباً وَ خَلِيلًا وَ صَفِيّاً فَبَعَثْتُهُ رَسُولًا إِلَى خَلْقِي وَ اصْطَفَيْتُ لَهُ عَلِيّاً فَجَعَلْتُهُ لَهُ أَخاً وَ وَصِيّاً وَ وَزِيراً وَ مُؤَدِّياً عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى خَلْقِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى عِبَادِي لِيُبَيِّنَ لَهُمْ كِتَابِي وَ يَسِيرَ فِيهِمْ بِحُكْمِي وَ جَعَلْتُهُ الْعَلَمَ الْهَادِيَ مِنَ الضَّلَالَةِ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۹، عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ج۲، ص۳۱؛ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۰۶ و ۳۴۳). روایت یادشده در کافی، صحیح است.
  25. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۳۱ و ۲۸۴-۲۸۵؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۵۳. روایت یادشده در امالی، ص۳۱ و بشارة المصطفی، صحیح است.
  26. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۹؛ محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۰۶. روایت یادشده در کافی، صحیح است.
  27. «إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۵؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۷۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۷۹؛ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۳؛ علی بن حسین ابن بابویه، الأمانة و التبصرة من الحیرة، ص۱۳۵).
  28. درباره دلالت واژه «حجت خدا» بر مرجعیت دینی و الهی، ر.ک: همین نوشتار، مقدمه، بررسی واژگان کلیدی، الف) حجت‌الله.
  29. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹-۱۸۰؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۵۹.
  30. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۲۱۷؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۵۹ -۶۰.
  31. ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۴۸.
  32. هرچند برخی معتقدند حدیث غدیر، هم حاکمیت سیاسی امیرمؤمنان(ع) را و هم مرجعیت دینی ایشان را می‌رساند؛ برخی مانند مرحوم شهید صدر، آن را تنها بیانگر زعامت سیاسی و حاکمیت امیرمؤمنان(ع) دانسته‌اند (ر.ک: سیدمحمدباقر صدر، نشأة الشیعه و التشیع، ص۸۴ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدحسین فاریاب، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان، ص۳۴۵-۳۵۳).
  33. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۷۴.
  34. ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۴۱-۳۱۱.
  35. البته در منابع شیعی، نقل‌های دیگری نیز از جریان غدیر آمده است که بخشی از آن در روایات گذشته ذکر شد. نقلی که در اینجا طرح می‌شود، روایتی است که در منابع اهل‌سنت نیز آمده است.
  36. ر.ک: احمد بن محمد ابن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۲۸۱.
  37. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِي اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بن أَبِي طَالِبٍ(ع) عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً» (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)،، امالی، ص۱۲۵؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۵).
  38. پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود: «اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّهِ‌» (عبیدالله بن عبدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۱؛ محمد بن احمد قرطبی، تفسیر القرطبی، تصحیح احمد عبدالعلیم البردونی، ج۱۸، ص۲۷۹).
  39. عبیدالله بن عبدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۱؛ محمد بن احمد قرطبی، تفسیر القرطبی، تصحیح احمد عبدالعلیم البردونی، ج۱۸، ص۲۷۸-۲۷۹؛ همچنین ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۷.
  40. حسان بن ثابت از اصحاب رسول خداست که مذمت شده است (ر.ک: خوئی، معجم رجال‌الحدیث، ج۱۷، ص۲۵۸-۲۵۹).
  41. قیس بن سعد بن عباده از اصحاب رسول خدا(ص)، امیرمؤمنان و امام حسن(ع) است. وی از کسانی است که با ابوبکر بیعت نکرد (ر.ک: محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، ص۷۹). به اعتقاد کشّی، او از نخستین کسانی است که به امیرمؤمنان(ع) رجوع نمودند (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۳۸.
  42. ابوالهیثم بن التیهان از اصحاب رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) می‌باشد که از شیعیان آن حضرت محسوب شده است (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۳۸؛ حلی، الخلاصه، ص۱۸۹.
  43. ابی بن کعب بن قیس از اصحاب رسول خدا(ص) و از منکران خلافت ابوبکر بوده است (ر.ک: احمد بن خالد برقی، الطبقات، ص۶۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۱).
  44. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۸۰. روشن است که اگر ولایت مطرح شده در غدیر خم فقط به معنای امامت و خلافت باشد، جایی برای طمع افراد نسبت به خلافت رسول خدا باقی نخواهد ماند.
  45. ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۱۳؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، الیقین، ص۴۴۸.
  46. ابوالهیثم بن تیهان از جا برخاست و گفت: «ای ابابکر! من گواهم که پیغمبر برای نطق ایستاد و علی را بلند کرد. انصار گفتند: او را تنها برای خلافت و جانشینی بلند کرده است» محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۶۵؛ ر.ک: سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الیقین، ص۳۴۱). منظور او از جریانی که بیان کرد، حادثه غدیر بوده است (ر.ک: حبیب‌الله هاشمی خوئی و دیگران، منهاج البراعه، ج۳، ص۱۷).
  47. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اقسام المولی، ص۳۹؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۱۷۰؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۸۰.
  48. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۷۸۱؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اقسام المولی، ص۳۷؛ علی بن حسین الشریف المرتضی، الفصول المختاره، ص۲۹۱؛ محمد بن حسین الشریف الرضی، خصائص الائمه، ص۴۳؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۲، ص۹۸.
  49. ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۷۰.
  50. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۸۱-۸۸.
  51. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۵۸۹؛ ر.ک: طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج ج۱، ص۸۴؛ طبق نقل، امام باقر(ع) نیز بر همین مضمون تصریح کرده‌اند. به فرمایش ایشان، برخی صحابه، روایات نقل شده از رسول خدا درباره امیرمؤمنان را پذیرفتند؛ ولی ادعا کردند پیامبر(ص) با این سخن که خلافت و نبوت در اهل بیت جمع نمی‌شود، سخنان سابق خود درباره امامت امیرمؤمنان را نسخ کرده است: «فَقَالُوا صَدَقْتَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ لَكِنْ قَدْ نَسَخَهُ فَقَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اصْطَفَانَا وَ لَمْ يَرْضَ لَنَا بِالدُّنْيَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعْ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ‌» (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۶۳۰ - ۶۳۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۱۱).
  52. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص۶۴۹.
  53. مثلاً نقیب ابوجعفر یحیی (م ۶۱۱ق) در پاسخ ابن ابی‌الحدید درباره علت عمل نکردن صحابه به نصوص امامت حضرت علی(ع)، همین حدیث ادعایی ابوبکر را ذکر کند (عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۲، ص۸۶-۸۸).
  54. ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، «امامت علی و توجیه‌های مخالفان»، قبسات، پاییز ۱۳۸۶، ش۴۵، ص۹۱-۹۳.
  55. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۸۹.
  56. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۹۰-۵۹۳.
  57. ر.ک: سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۶۵۰؛ همچنین ر.ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۵۰.
  58. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۸۸-۹۱.
  59. ر.ک: ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، تحقیق علی بوملحم، ص۲۶۰-۲۶۱؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص۴۸۱؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۸۳؛ حیدرعلی قلمداران، پاسخی کوتاه به دو پرسش مهم (پیرامون امامت و خلافت)، ص۱۳.
  60. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سیدضیاءالدین علیا نسب، صحابه در قرآن.
  61. ر.ک: وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ «و دوزخبانان را جز از فرشتگان نگماردیم و شمار آنان را جز آزمونی برای کافران قرار ندادیم تا اهل کتاب، یقین پیدا کنند و مؤمنان بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان، دچار تردید نشوند و سرانجام بیماردلان و کافران بگویند که خداوند از این مثل چه می‌خواهد؟ بدین‌گونه خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا می‌نهد و هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و سپاه پروردگارت را کسی جز او نمی‌داند و این جز یادآوری برای آدمیان، نیست» سوره مدثر، آیه ۳۱؛ إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان می‌گفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹؛ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ «و مؤمنان می‌گویند: چرا سوره‌ای (برای جهاد) فرو فرستاده نمی‌شود و چون سوره‌ای (با آیات) محکم فرو فرستند و در آن از کارزار سخن رود کسانی را که بیماردلند می‌بینی که چون کسی در تو می‌نگرند که از (ترس) مرگ، بیهوش شده باشد پس آنان را سزاوارتر همین است» سوره محمد، آیه ۲۰؛ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا، «اگر منافقان و بیماردلان و شایعه‌افکنان مدینه دست (از کارهایشان) برندارند، تو را بر آنان برمی‌انگیزیم سپس در آن شهر جز زمانی اندک در کنار تو نخواهند بود» سوره احزاب، آیه ۶۰.
  62. قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا * أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا «بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند * در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاورده‌اند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است» سوره احزاب، آیه ۱۸-۱۹؛ برای دیدن آیات توبیخی، ر.ک: سوره مبارکه توبه.
  63. ر.ک: مسلم بن حجاج نیسابوری، صحیح مسلم، ج۶، ص۲۰؛ ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری، ج۴، ص۱۷۸.
  64. به چند مورد از نقضدستورات خداوند و نبی مکرم اسلام(ص) از سوی صحابه اشاره می‌کنیم تا امکان مخالفت ایشان با فرمان خداوند و پیامبر در بحث تعیین امام روشن‌تر گردد:
    1. غزوه حنین: این جنگ، یک سال پس از فتح مکه روی داد. طبق گزارش منابع تاریخی، حدود دوازده هزار نفر در این جنگ پیامبر خدا را همراهی می‌کردند (ر.ک: محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۹)؛ اما با شروع جنگ، بیشتر آنها فرار کرده، تنها حدود صد نفر پیامبر(ص) را یاری نمودند (ر.ک: محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۰). روشن است که فرار از جهاد، گناه کبیره است. صحابه‌ای که حدود بیست سال تحت تعلیم و تربیت نبی اکرم(ص) بودند، ایشان را در بحبوحه نبرد تنها گذاشتند؛
    2. صلح حدیبیه: وقتی پیامبر صلح نمود، چند بار به مسلمانان دستور داد که از احرام خارج شوند و سرها را همان جا بتراشند؛ ولی هیچ‌کس به فرمان صریح رسول خدا(ص) توجه نکرد و حضرت با ناراحتی به خیمه‌شان رفتند وقتی کار صلح‌نامه به پایان رسید، پیامبر به یاران خویش گفت: «برخیزید و قربانی کنید و سپس موی سرتان را بتراشید؛ اما کسی برنخاست. پیامبر(ص) سه بار سخنش را تکرار کرد و چون کسی توجه نکرد، نزد ام سلمه رفت و آنچه دیده بود، با او در میان گذاشت. ام سلمه گفت: «اگر می‌خواهی چنین کنند، بیرون برو و با هیچ‌کس حرفی نزن. خودت قربانی کن و موی سرت را بتراش و سپس از آنها کمک بخواه» (ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۷؛ علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۳)؛
    3. ماجرای قلم و دوات: در ماجرای قلم و دوات، پیامبر گرامی اسلام، سه روز مانده به وحلتشان، وقتی قلم و کاغذی طلب می‌کنند تا مطلبی بنویسند که دیگر کسی گمراه نشود، خلیفه دوم به صراحت با دستورشان مخالفت نموده، سبب ناراحتی رسول اکرم که صاحب خلق عظیم بوده‌اند، می‌شود؛ به گونه‌ای که بعد از بروز اختلاف و جنجال، ایشان می‌فرمایند: «از خانه من بیرون بروید و نزد من جنجال نکنید» (محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری، ج۱، ص۳۷؛ ر.ک: محمد بن سعد بصری، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸).
  65. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۱؛ ایشان این حدیث را صحیح بر اساس شرایط صحیح مسلم می‌داند. (محمد بن عیسی ترمذی، السنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۶؛ احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۳؛ ابویعلی موصلی، مسند ابی‌یعلی، ج۱، ص۲۹۳؛ نورالدین هیثمی، موارد الظمان زوائد ابن حبان، ج۷، ص۱۳۴).
  66. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۶۲: سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۶۴.
  67. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصره، ص۱۲۳؛ حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۰: وی این حدیث را صحیح می‌شمارد (ر.ک: علی بن حسام متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۲۹۷؛ عبدالله بن عدی، الکامل، ج۶، ص۲۱۶).
  68. ر.ک: ابویعلی موصلی، مسند ابی‌یعلی، ج۱، ص۴۲۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۶۱؛ عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۷؛ علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۳۲۲؛ یوسف بن زکی المزی، تهذیب الکمال، ج۲۳، ص۲۴۰؛ شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۵۵.
  69. ر.ک: عبدالحمید بن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۹۸.
  70. شهید مطهری می‌نویسد: «در سال ۲۵ که مرحوم آقاسید ابوالحسن فوت کرد و آقای بروجردی مرجع شد، من در فاصله چند روز گفتم که تمام مشکلات من در باب خلافت حل شد. یعنی گذشته را در پرتو حال شناختم. آقای آقاسید ابوالحسن بود و مرجع کل فی الکل. من حدود هشت سال بود که در قم بودم و افراد زیادی را می‌شناختم که آدم‌های خوبی بودند. یک‌مرتبه می‌خواست یک قدرت بزرگ روحانی از مقامی به مقام دیگر منتقل شود. یک امتحان بسیار بزرگ! من یک‌مرتبه دیدم مثل اینکه حوزه قم زیرورو شد. یک حالت هول عجیبی به افراد افتاد. حال، هر کسی گرایشی به یک آقا داشت.... این آن را تعدیل می‌کرد و آن یکی را تفسیق و دیگری به عکس. گفتم: سبحان الله! بشر چه موجودی است! پس اگر روزی پیغمبری بخواهد بمیرد و یک خلافت به آن عظمت بخواهد منتقل شود، می‌بیند آن عادل‌ترین عادل‌ها تبدیل می‌شود به فاسق‌ترین فاسق‌ها.... چیز عجیبی نیست که انسان فکر می‌کند آدم‌های خیلی استثنایی آمدند، خلافت علی را غصب کردند»... (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۱۷۱).
  71. به این جملات دقت شود: اگر اینان تا به این حد به واجب بودن بیعت اهمیت می‌ورزند، پس چرا عمر تأخیر شورای انتخاب خلیفه پس از خویش را تا سه روز آزاد گذاشت. درحالی که در آن شورا شش تن بیشتر عضو نبودند و در یک روز و حتی یک ساعت می‌توانستند تصمیم بگیرند؛ به خصوص با توجه به اینکه آنان موقعیت را قبل از مرگ عمر می‌دانستند. اگر آنان این قدر به تعیین امام اهمیت می‌دادند، پس چرا وقتی پیامبر اکرم(ص) بارها و بارها، تصریحاً و تلویحاً از مرگ خویش خبر می‌داد، از او نخواستند تا کسی را برگزیند و آنان را از چنین رنج و زحمتی آسوده سازد؟ چرا به او نسبت هذیان دادند و وی را از نوشتن چیزی که آنان را از گمراهی حفظ می‌کرد، بازداشتند؟ آیا آنان احتمال ندادند که پیامبر می‌خواهد امام را تعیین کند و آنان را از این مهم آسوده خاطر سازد؟ چرا پیامبر مانند آنان به این مسئله اهمیت نداد و برای خودش جانشینی معین نفرمود و یا چرا بیان نفرمود که تعیین نکردن جانشین جایز است تا هم حرمت خودشان و هم حرمت اسلام محفوظ بماند؟ چرا این اهتمام در امیرالمؤمنین نبود تا همراه آنان در انجام این واجب مشارکت نماید و بدین سبب، در دفن پیامبر نیز تعجیل کند؟! (محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ترجمه محمد سپهری، ج۲، ص۳۳).
  72. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۶-۳۹۷؛ ر.ک: ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۲-۱۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۱۹-۱۲۱.
  73. أن أبابكر لما بويع افتخرت تيم بن مرة قال و كان عامة المهاجرين و جل الأنصار لا يشكون أن عليا هو صاحب الأمر بعد رسول الله (زبیر بن بکار، اخبار الموفقیات، ص۵۸۰؛ عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص۲۱).
  74. ما كنت أحسب (اعرف) أن الأمر منصرف عن هاشم ثم منهم عن ابي حسن... این شعر از افرادی مانند عتبة بن ابی‌لهب، ابوسفیان، فضل بن عباس، حسان بن ثابت، جناب عباس، ربیعة بن حارث و سلمان فارسی در منابع مختلف نقل شده است (ر.ک: احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ۱۱۳۳؛ علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۲۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۵۱۱؛ عبدالحمید ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۲۳۲؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۸۴؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۶۷؛ هاشم بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص والعام، ج۶، ص۱۲۴).
  75. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشاقی، تحقیق حسین بحر العلوم، ج۲، ص۱۲۳.
  76. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸ ص۳۴۳.
  77. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۳۸-۳۳۹.
  78. ر.ک: عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳-۲۵ و ۲۹.
  79. «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آن (کتاب آسمانی) را برای مردم، روشن بگویید و پنهانش مدارید اما آن را پس پشت افکندند و با آن بهای ناچیزی ستاندند و بد است آنچه می‌ستاندند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.
  80. سخن مذکور از غزالی را، عالم بزرگ اهل‌سنت (ذهبی) نقل کرده و با شگفتی افزوده است: و ما أدری ما عذره فی هذا! و الظاهر أنه رجع عنه و تبع الحق؛ فإن الرجل من بحور العلم (شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۸). ملا مهدی نراقی در این موضوع می‌نویسد: «نظام معتزلی که از رؤسای سنّیان است گفته است که نصّ بر خلافت علی از جانب رسول به نحوی ظاهر بود که همه می‌دانستند؛ اما عمر در اخفای آن و خلافت ابوبکر سعی نمود تا مردم با ابوبکر بیعت کردند و اما غیر [از] رؤسا، از سایر مردم اظهار نصوص می‌کردند و خلافت علی را می‌دانستند و این طایفه اکثر ایشان که قوی‌الایمان بودند، مثل هجده نفری که از کتب ایشان مذکور شد و قاطبه بنی‌هاشم بر عقیده و رأی خود ثابت ماندند و از تابعیت علی(ع) و مخالفت با ابوبکر تخلف نکردند. و تتمه دیگر را فریفتند و دینشان را ربودند. بعضی به جبر و قهر، برخی را به طمع مال و منصب و بعضی را به جهت اینکه حضرت امیر(ع) مشغول غسل و کفن و دفن پیغمبر شده بود و تا چند روز مشغول تعزیه بود، گفتند: علی(ع) رغبت به خلافت ندارد و دست از امامت کشیده و به این حیله ایشان را فریب دادند و بعضی را گفتند که شما حاضر نبودید و ما حاضر بودیم، آن نصوصی که شما شنیده بودید، منسوخ شد. اکثر این طایفه به جهت نادانی و جهل و بی‌معرفتی، از خلافت و امامت، زیاده از پادشاهی چیزی نفهمیده بودند و بعضی با وجود اینکه می‌دانستند که امامت و خلافت حق علی است، بعد از آنکه دیگران به غصب از میان بردند، گفتند: ما رعایائیم. هر کس امیر شود، ما اطاعت می‌کنیم؛ همچنان که در اکثر ازمنه بسیار اتفاق می‌افتد که سلطنت یا حکومت یا مرتبه قضاء و افتاء که لایق شخصی معین می‌باشد و او احق و اولی می‌باشد، دیگری [آن را] صاحب می‌شود و اکثر مردم می‌گویند که این حق فلان بود و آن شخصی که صاحب شد خوب نکرد و به همین اکتفا کنند و پیش از این اعانتی نکند و اگر خوفی نداشته باشند، گاه باشد دو سه مرتبه اظهار کنند و چون ببینند که سخن ایشان از پیش نمی‌رود و نفعی ندارد، سلامت خود را غنیمت شمارند و از پی کار خود بروند (مهدی نراقی، شهاب ثاقب در امامت، ص۱۶۰-۱۶۱).
  81. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۹۱-۱۰۲.
  82. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۱۰۲.