هدایت در سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-''']] ==پانویس== {{پانویس}} +''']] {{پایان منابع}} == پانویس == {{پانویس}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']] | # [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']] |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۵:۰۰
مقدمه
یکی از مهمترین شاخصهای سیره سیاسی پیشوایان معصوم توجه ایشان به امر ارشاد و روشنگری است که در این بخش به برجستهترین نمونههای آن اشاره میشود.
تأکید بر فضای اهلبیت(ع) و معرفی آن
یکی از اقدامات پیشوایان معصوم در دورههای مختلف، آن بود تا در فضای تیره و تاری که تبلیغات مسموم حاکمان جور به وجود آورده بودند، جایگاه واقعی خود را به مردم بشناسانند و نشان دهند اهلبیت رسول خدا(ص) که تا آن اندازه در قرآن و سنت برای آنان حقوق و فضائل بیان شده، چه کسانی هستند. حاکمان ظالم با کنار زدن فرزندان حضرت فاطمه(س) – اهلبیت پیامبر - از صحنه سیاست و به دست گرفتن زمام امور مسلمانان، آنچنان تبلیغات زهرآگینی بر ضد ایشان، به منظور خاموش کردن نام آنها به راه انداخته بودند که پس از واقعه کربلا و ورود اسیران به کوفه و شام، بسیاری از مردم عوام، آنان را به عنوان خارجیان شورشی میشناختند. سخنان امام سجاد(ع) هنگام ورود خاندان نبوت به سرزمین شام با پیرمرد شامی به روشنی گویای این امر است. در منابع شیعی و سنی آمده است هنگامی که اسیران کربلا را به شام وارد کردند، پیرمردی از مردم شام به آنها نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود ساخت و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرمؤمنان یزید را بر شما مسلط کرد! امام سجاد(ع) فرمود: ای پیرمرد! قرآن خواندهای؟ گفت: آری خواندهام. امام فرمود: آیا معنی این آیه را میدانی که: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱]. گفت: آری، این آیه را خواندهام. امام فرمود: منظور از خویشان پیامبر در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد آیا این آیه را خواندهای: وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۲]. گفت: آری خواندهام. امام فرمود: خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیر مرد آیا این آیه را خواندهای: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى[۳]. گفت: آری خواندهام. امام فرمود: ای پیرمرد! خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد! آیا این آیه را خواندهای: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴]. گفت: آری خواندهام. امام سجاد(ع) فرمود: این آیه در شأن ماست و ما همان اهلبیتی هستیم که این آیه در شأن آنان نازل شده است.
در این هنگام پیرمرد مدتی در سکوت فرو رفت سپس با ندامت و شرمندگی دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: بار الها! من از آنچه گفتم به سوی تو توبه میکنم، من از این قوم و دشمنان محمد و آل محمد(ص) بیزاری میجویم[۵].
این سخنان که میان امام سجاد(ع) و پیرمرد شامی ردّ و بدل شد، شاید نخستین بیان در معرفی اهلبیت(ع) پس از واقعه کربلا در سرزمین شام بود و ضربهای بود که بر پندار خفته شامیان وارد امد و باورهای پیشین آنان را که از تبلیغات مسموم معاویه و یزید شکل گرفته بود، به شدت مخدوش ساخت و هلهله و شادمانیهای آنان را به سردی و سکوتی معنادار فرو برد. امام با این استدلال زیبا و روشنگری بهجا، وجدان خفته آن پیرمرد را بیدار ساخت و اهلبیت پیامبر(ص) را معرفی کرد، اما در آن میان بسیاری نیز بودند که از جایگاه و موقعیت اهلبیت(ع) و هویت اسیران باخبر بودند، ولی به دلیل نفاق و کینهای که از این خاندان در دل داشتند، نمیتوانستند شادمانی خود را از واقعه کربلا مخفی سازند. ابراهیم، فرزند طلحه یکی از افرادی بود که نسبت به خاندان پیامبر و امام علی(ع) کینه سنگینی در دل داشت[۶]. او نیز مانند شامیان به تماشای کاروان اسیران اهلبیت(ع) آمده بود. وقتی نگاهش به امام سجاد(ع) افتاد، با لحنی کینهتوزانه گفت: ای فرزند علی! چه کسی پیروز شد؟
منظور ابراهیم از این سخن، یادآوری خاطرات گذشته بود و در واقع میخواست بگوید اگر بنیهاشم و امام علی(ع) در جنگ جمل پیروز شدند و پدرم را کشتند، اکنون فرزندان علی(ع) شکست خوردند و کشته و اسیر شدند. به همین دلیل امام سجاد(ع) مجال را مجال مباحثه و استدلال ندید و فقط به او پاسخی کوتاه و دندانشکن داد و فرمود: اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو[۷].
این سخن امام سجاد(ع) اگرچه کوتاه بود، ولی معنایی عمیق داشت، زیرا به او فهماند جنگ ما چه در گذشته یا حال، برای کسب جاه و مقام و قدرت دنیایی نبود، که اکنون تصور کنی ما شکست خوردیم و تو و یزید پیروز شدید. جنگ و قیام ما برای اعتلای کلمه توحید و زندهماندن ندای وحی و رسالت بوده است و تا زمانی که ندای «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» به گوش برسد، ما پیروزیم. امام سجاد(ع) در خطبه معروف خود در سرزمین شام نیز به زیبایی خاندان اهلبیت(ع) را معرفی کرده و فرمود: ای مردم! خداوند چند نعمت و فضلیت به ما خاندان عطا فرموده است؛ ما از علم و حلم، بزرگواری و بخشش، فصاحت، شجاعت و محبوبیت اجتماعی در میان مؤمنان برخورداریم. پیامبر خاتم محمد(ص) از ما خاندان است و علی بن ابیطالب صادقترین یار پیامبر، جعفر طیار، حمزه - شیر شجاع خدا و رسول - و حسن و حسین دو سبط نبی از خاندان ما هستند. آنان که مرا میشناسند، از توضیح بینیازند ولی آنان که مرا نمیشناسند، گوش فرا دهند تا خود را معرفی کنم. ای مردم! من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند آنم که حامل رکن است. من فرزند بهترین انسانی هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است. من فرزند برترین موحدی هستم که بر گرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خدای را لبیک گفته است. من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانی - بُراق - سوار شد و جبرئیل امام حسین(ع) را به بلند جایگاه هستی - سدرة المنتهی - رسانید... من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند. من فرزند دریافتکننده وحی هستم. فرزند محمد مصطفی هستم. من فرزند علی مرتضایم... من فرزند فاطمه زهرایم...[۸].
این خطبه را شاید بتوان اوج موفقیت امام سجاد(ع) در ارشاد و روشنگری و انجام رسالت تبلیغ پس از عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلا دانست. رسالتی که در مقاطع دیگر ادامه یافت و ماهیت نهضت حسینی را در طول تاریخ و نسلهای آینده پایدار ساخت.[۹]
تحلیل صحیح حوادث و جریانات سیاسی
یکی از ویژگیهای سیره سیاسی پیشوایان معصوم و خاندان اهلبیت پیامبر(ص) در راستای ارشاد و روشنگری امت، ارائه تحلیل صحیح درباره حوادث و جریانات سیاسی - اجتماعی است. از دیرباز تا کنون تحلیلگران ناآگاه در تحلیل وقایع دینی و سیاسی، گرفتار تحلیلهای خرافی و گرایش به جبرگرایی و جمود فکری شدهاند، اما خاندان عصمت و طهارت با ارائه تحلیلهای صحیح و کارشناسانه، به ارشاد امت میپرداختند و حوادث و جریانها را آنگونه که بود، به مردم میشناساندند. ایشان برخلاف جبرگرایان تاریخی بر عنصر اراده و اختیار انسانها تأکید میورزیدند و علل و عوامل پیروزی یا شکست نهضتها و هدایت یا گمراهی انسان را در این امر جستوجو میکردند.
به دنبال حوادثی که پس از رحلت رسول خدا(ص) در جامعه اسلامی در صدر اسلام رخ داد و انحرافی که در خط ولایت و رهبری امت اسلامی بروز کرد، حضرت فاطمه زهرا(س)، خطبهای در مسجد مدینه خواند و به ارشاد و روشنگری پرداخت. ایشان در این خطبه سیاسی - الهی با تأکید بر عنصر اراده و اختیار و با بینش “علیتگرایی” واقعیتها را تبیین کرده و عوامل شکست و انحراف را چنین تحلیل میکند:
- تسلیم شدن در برابر شیطان: تسلیم شدن در برابر شیطان، یکی از دلایل بروز خط نفاق و دورویی در جامعه اسلامی و نوپای آن روز از دیدگاه حضرت زهرا(س) بود: «وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ»[۱۰]؛ شیطان سر خویش را از مخفیگاه بیرون آورد و ندایتان داد و به شما نگریست که پاسخگوی خوبی برای دعوت او هستید و برای فریبدادن مردم آماده نقشههای شیطانید.
- ترس و بهانهجویی: بسیاری از ترک مسئولیتها و انحرافهای اجتماعی، معلول ترس و بهانهجویی است. آن حضرت در بخشی از این خطبه میفرمایند: «وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا...»[۱۱]. انحرافات شما تحقق یافت در صورتی که پیامبر هنوز به قبر سپرده نشده بود و شما بهانه آوردید که از فتنهها ترسیدیم. آگاه باشید که در فتنهها سقوط کردید و به راستی آتش جهنم محیط بر کافران است.
- سستی و بیتوجهی: حضرت زهرا(س) در خطبهای بر یاران بیتوجه رسول خدا(ص) فریاد بر میآورد که چرا در برابر ظلم و بیعدالتی و انحراف از مسیر حق بیتوجه هستید؟ «يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي؟...»[۱۲]؛ ای گروه نقباء و بازوان ملت، ای حافظان اسلام، این ضعف و بیتفاوتی در مورد حقّ من از چیست؟ آیا سهلانگاری از دادخواهی من برای چیست؟ آیا پدرم رسول خدا(ص) نفرمود که باید حرمت هر کس در مورد فرزندانش حفظ شود؟
- پیمانشکنی و ضعف ایمان: ایمان انسان اگر به صورت محکم و یقین و اطمینان قلبی در نیاید، در وقایع و حوادث روزگار دچار تزلزل شده و از بین خواهد رفت. حضرت زهرا(س) در یادآوری این موضوع خطاب به کسانی که مدتها داعیه مسلمانی داشته و از یاران و حامیان رسول خدا(ص) بودند میفرماید: «فَأَنَّى حُزْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ وَ...»[۱۳]؛ چرا بعد از بیان ایمان و اقرار به آن، حیران و مضطرب شدید؟ چرا پس از آن همه همکاری با اسلام، یاری و کمک خود را پنهان میدارید؟ چرا بعد از آن همه پیش قدم بودنها، عقب نشستید؟ و چرا بعد از ایمان، مشرک شدید؟
- رویگرداندن از قرآن: جامعه اسلامی زمانی سعادتمند و هدایت خواهد شد که با عمل به دستورات قرآن کریم، سعادت و پیروزی را از آن خود سازد. رویگرداندن از قرآن و عمل نکردن به تعالیم وحیانی و نورانی آن، مهمترین عامل گمراهی و انحراف است: «كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ... و قدم خلفتموه وراء ظهورکم، ارغبة عنه تریدون...»[۱۴]. در حالی که قرآن کتاب خدا در میان شماست... آن را پشت سر نهادید. آیا از قرآن رویگردان و بیرغبت شدید؟ یا حاکمی غیر او را به حکمیت میطلبید؟ که این بد بدلی است برای ستمگران.
سپس حضرت زهرا(س) به برخی راهحلها نیز برای نجات امت اشاره میفرماید. از جمله:
- ایمان: خدای متعال ایمان را برای تطهیر شما از شرک قرار داد؛
- توجه به قرآن کریم و رهنمودهای آن: چرا منحرف و گمراهید؟ به کجا میروید در حالی که قرآن، کتاب خدا در میان شماست. مطالبش هویدا و احکامش درخشان است؛
- عمل به احکام جهاد، عدل، امر به معروف و نهی از منکر و...: «وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ... وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ... وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ...»[۱۵]. عدل برای تکامل و رضایت دلهاست... جهاد برای عزت و پیروزی اسلام است... امر به معروف برای رعایت مصلحت عموم مردم است....
- اجرای حدود و قصاص اسلامی: یکی از راههای عدالت اجتماعی و گسترش امنیت و آرامش عمومی، اجرای حدود و قصاص اسلامی است که حضرت زهرا(س) به آن اشاره میفرماید: خداوند قصاص را وسیله حفظ جانها و خونها و ترک و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از پلیدیها و زشتی قرار داده است...[۱۶].[۱۷]
سرزنش خواص ساکت، بیتفاوت یا منحرف
اهلبیت عصمت و طهارت(ع) در راستای ارشاد و روشنگری امت، گاه عموم مردم و گاهی خواص را مخاطب ساخته و آنان را به دلیل انحرافات و اشتباهاتشان سرزنش میکردند. امام سجاد(ع) پس از واقعه عاشورا و ورود اسیران به کوفه، در مدت اقامت خویش در این شهر دوبار به احتجاج و سرزنش مخاطبان خود برخاست. نخستین بار روی سخنش با مردم پیمانشکن کوفه بود و دیگر بار در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد افشاگری کرده و عملکرد وی را تقبیح کرد. در ابتدا آن حضرت خطاب به مردم کوفه فرمود:... ای مردم! آنکه مرا میشناسد، سخنی با او ندارم، ولی آن کس که مرا نمیشناسد، بداند که من علی بن الحسین فرزند همان حسینم که در کنار فرات با کینه و عناد، سرش را از بدن جدا کردند؛ بیآنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند. من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند آن کسی هستم که دشمنان انبوه، محاصرهاش کردند و در تنهایی و بییاوری... به شهادتش رساندند. و البته اینگونه شهادت - در اوج مظلومیت وحقانیت - افتخار ماست... ای مردم کوفه! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامههایی را که برای پدرم نوشتید؟ نامههای سراسر خدعه و نیرنگتان را؟ در نامههایتان با او عهد و پیمان بستید و بیعت کردید! ولی او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید! وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه اندیشه و برنامه زشت و ناپسندی ریختید! پیامبر اکرم(ص) را با کدام روی و با کدام چشم نگاه میکنید؟ او به شما خواهد گفت: شما خاندان مرا کشتید، حرمتم را شکستید، پس از امت من نخواهید بود...[۱۸].
آن حضرت همچنین در مجلس ابنزیاد در کوفه نیز با سخنان کوبنده خود، وی را مخاطب ساخته و اعمال او را تقبیح کرد[۱۹].
نقش خواص در تکامل یا انحراف نهضتها
بررسی علل و عوامل پیروزی یا شکست نهضتها و یا گرفتارشدن امت به امواج فتنه و انحراف از مسیر حق نشان میدهد که نقش خواص و شخصیتهای صاحب قدرت و نفوذ در تودهها بسیار پررنگ و چشمگیر است. این حقیقتی است که در طول تاریخ اسلام از صدر آن تا کنون وجود داشته است. اگر خواص یک قوم و شخصیتهای صاحب قدرت و نفوذ در صحنههای سیاسی حضور فعال و مثبت داشته باشند و در تداوم نهضت و انقلاب بکوشند، میتوانند پدید آورنده یا نگهدارنده نهضتها به شمار آیند، حرکت تکاملی نهضتها را جاودانه ساخته و آفات پیروزی را از سر راه بردارند. در مقابل این وضعیت، اگر خواص و شخصیتهای صاحب نفوذ از صحنههای سیاسی کنار زده شوند، منزوی شده و یا به دلیل اغفال و تطمیع، خود منحرف میشوند و رودرروی انقلابها و نهضتها میایستند. در این صورت میتوانند یکی از عوامل شکست یا انحراف نهضتها و رکود حرکت تکاملی ملتها به حساب آیند و یک ملت انقلابی را به سکوت و بیتوجهی بکشانند. در این شرایط، امواج فتنهها سر بر آورده و خواص پیشگفته در تحرک و هدایت آن نقش مؤثری ایفا میکنند. دلیل این امر را باید در روحیه و غریزه الگوپذیری انسانها جستوجو کرد. به لحاظ روانشناختی، انسانها به طور ذاتی به دنبال انتخاب الگو، تقلید و دنبالهروی از آن هستند. شخصیتهای معروف علمی، سیاسی، هنری یا دینی که دارای قدرت و نفوذی در میان تودهها هستند، از استعداد فراوانی برای الگو و نمادشدن برای تودهها برخوردارند؛ از اینرو اگر آنان خود تربیتیافته و ادبآموخته باشند، نقش تربیتی بسیار ارزشمندی برای تودههای اجتماعی خواهند داشت و اگر در باطن تهی و فاسد باشند، نقش تخریبی آنان بسیار زیانبارتر خواهد بود. به همین دلیل پیامبر گرامی اسلام(ص) افزون بر دعوت و ارشاد عموم مردم، از خواص همچون پادشاهان، بزرگان و رؤسای بزرگ قبایل و اقوام نیز غافل نبوده و سعی داشت آنان را به اسلام دعوت کند.
اگر کمی درباره دلیل انحراف جامعه اسلامی پس از رحلت رسول خدا(ص) بیندیشیم، پاسخ آن را در انحراف خواص و نقش آنان در بروز حوادث تلخ بعدی خواهیم یافت. چرا شخصیتهای بانفوذ جامعه اسلامی آن روز در برابر رخدادهای انحرافی سکوت کردند و به تودهها آگاهی ندادند؟ چرا خود با انتخاب گزینه نادرست در صحنه سیاست و اجتماع، به فتنهها دامن زدند؟ دلیل این امر، انحراف همان خواص و گرفتارشدن ایشان به دنیاطلبی و رویگردانی از معنویت، اخلاق و دیانت بود. قدرتطلبان متظاهر به اسلام و فرصتطلبان، گروهی از خواص را با پول یا وعده حکومت و قدرت تطمیع کردند. برخی را دچار شک و تردید ساخته و جمعی را با تبلیغات مسموم یا تهدید و ارعاب از صحنه سیاست منزوی ساختند. سران مهاجر و انصار و بزرگان قبیله بنیساعده را برای کسب قدرت و حکومت به سقیفه کشاندند، عمار یاسرها و مقدادها را منزوی کرده، عایشه، همسر پیامبر(ص) را با خود همراه کردند و... در این شرایط فتنه و آشوب، مردم عوام نیز با پیروی از الگوی ساکت، تطمیع شده یا منزوی، راه انزوا، انحراف و سکوت در پیش گرفتند و نسبت به جریانات انحرافی، سیاست بیتفاوتی را برگزیدند. در آن شرایط، حضرت فاطمه زهرا(س) در مسجد رسول خدا(ص) خواص را مخاطب ساخته و آنان را سرزنش میکند: «يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي؟!»؛ ای گروه نقبا و بازرسان! ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! دلیل این ضعف و غفلت در مورد حق من از چیست؟ ایشان با یادآوری موقعیتهای پیشین این خواص میفرماید: «أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَى الْأُمَمِ»[۲۰]؛ شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی اوئید. و حاملان دین خدا و وحی او هستید؟ و امینهای خدا هستید نسبت به خویشتن و مبلغان اوئید به سوی امتها. سپس آن حضرت به عوامل انحراف خواص اشاره میکند که چگونه در دام وسوسههای شیطانی گرفتار شدند و ما در فرازهای پیشین به آن اشاره کردیم. بدیهی است مخاطب این سخنان حضرت زهرا(س)، انسانهای معمولی و تودههای عوام جامعه اسلامی نبودند، بلکه مخاطب ایشان، بزرگان و شخصیتهای صاحب نفوذ و خواص جامعه بودند که با انحراف خود، جامعه را به امواج انحراف و فتنه سپردند.[۲۱]
برخورد با امامزادگان منحرف
در ادامه بحثی که درباره خواص جامعه و نقش آنان در تکامل یا انحراف نهضتها ارائه شد، جا دارد به معضل انحراف برخی از فرزندان ائمه در جامعه اسلامی نیز اشاره شود. این معضل از صدر تاریخ اسلام تا کنون کمابیش وجود داشته و تأثیرات جزئی یا کلی در جامعه اسلامی نیز برجای نهاده است[۲۲]. به طوری که بسیاری از انحرافات و اختلافات فرقهای، مذهبی و سیاسی در جوامع اسلامی از همین موضوع ناشی بوده است. معدود فرزندان ائمه(ع) به دلیل انحراف از خط ولایت و امامت، گروهی را با خود همراه ساخته و به اختلاف و چند دستهگی در امت اسلامی دامن میزدند[۲۳]. ائمه اطهار(ع) در روشنگری و آگاهیبخشی به امت اسلامی در اینباره از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند و هرگز در برابر آن ساکت نمیماندند که در این رابطه به بیان یک نمونه اکتفا میشود: یکی از برادران حضرت رضا(ع) زید بود که به او “زید النار” میگفتند. او بر اثر مقامپرستی، امامت حضرت رضا(ع) را نپذیرفت و مردم را به سوی خود دعوت میکرد. حضرت رضا(ع) سخنانی به او فرمود و بعد سوگند یاد کرد که دیگر با او سخن نگوید. امام رضا(ع) در مقام انتقاد و نصیحت به او فرمود: گفتار نادانان اهل کوفه تو را نفریبد که گویند: آتش دوزخ بر فرزندان فاطمه(س) حرام است. بدان که این سخن مخصوص حسن و حسین(ع) است، اگر تو گمان میکنی که با معصیت خدا وارد بهشت میشوی و موسی بن جعفر(ع) نیز با اطاعت خدا وارد بهشت میشود، بنابراین تو در پیشگاه خدا گرامیتر از موسی بن جعفر هستی! سوگند به خدا هیچکس به پاداشی که در پیشگاه خداست نمیرسد مگر به خاطر اطاعت از خدا و تو گمان میکنی که با معصیت خدا به آن پاداش میرسی، تو بد گمان میکنی. زید گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم. امام رضا(ع) فرمود: تو مادام که از خدا اطاعت کردی، برادر من هستی، حضرت نوح پیامبر در مورد پسر ناخلفش گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است (پس او را از عذاب نجات بده) و وعده تو حق است و تو از حکمکنندگان برتری. خداوند به او فرمود: او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحی است[۲۴]. بنابراین خداوند پسر نوح را به خاطر گناهش، از فرزند بودن نوح خارج ساخت[۲۵].[۲۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ «بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و... است» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۳؛ علی بن موسی ابنطاووس، اللهوف، ص۱۷۶-۱۷۸؛ ابوالمؤید موفق بن احمد مکی خوارزمی، مقتلالحسین، ص۶۱ و ۶۲؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۷.
- ↑ وی کسی است که پدرش طلحه از جمله برافروزندگان جنگ جمل بود و امام علی(ع) را قاتل پدرش میشناخت. به همین دلیل کینه سنگینی نسبت به فرزندان علی(ع) در دل داشت. احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.
- ↑ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، امالی، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ ر.ک: ابیمخنف، مقتلالحسین(ع)، ص۱۹۳-۱۹۶؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ج۲، ص۱۲۱؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۰؛ ابوالمؤید موفق بن احمد مکی خوارزمی، مقتلالحسین، ج۲، ص۶۹؛ شریف جواهری، مثیرالاحزان فی احوال الائمة الاثنیعشر، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۸-۱۳۹؛ شیخ عباس قمی، نفسالمهموم فی مصیبة سیدنا الحسین(ع)، ص۲۴۲ و....
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۷۴.
- ↑ سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱.
- ↑ سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱.
- ↑ سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱.
- ↑ سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱.
- ↑ ر.ک: خطبه حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه که در منابع مختلف آمده است از جمله: سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱؛ علی بن موسی ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۲۶۳؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، معانیالاخبار، ص۳۵۴؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۹۲؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروجالذهب و معادنالجوهر، ج۲، ص۳۱۱؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷؛ احمد بن ابیطاهر مروزی ابنطیفور، بلاغات النساء، ص۱۹ و....
- ↑ خطبه حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه.
- ↑ خطبه حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۷۹.
- ↑ ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۶.
- ↑ ابنجریر طبری مینویسد: با ورود قافله حسینی به مجلس عبیدالله بن زیاد، وی به جانب علی بن الحسین(ع) روی کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد(ع) فرمود: نامم علی بن الحسین(ع) است. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی بن الحسین را در کربلا نکشت؟ امام فرمود: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا (کنایه از اینکه خداوند کسی را به قتل نمیرساند، قتل مظلومان، کار ظالمان و کسانی چون تو است ای عبیدالله! بلی آن کسی که جانها را هنگام مرگ دریافت میکند، خداست خواه مرگ طبیعی باشد یا به وسیله ظلم ظالمان به قتل رسیده باشد.) سخنان امام به قدری عبیدالله را خشمگین ساخت که مورخان مینویسند: در همانجا عبیدالله تصمیم گرفت امام سجاد(ع) را نیز به شهادت برساند، ولی به دلیل رشادت زینب کبری(س) و سوز و گداز سخنان آن حضرت و همچنین فضای حاکم بر مجلس، ابنزیاد از کشتن امام سجاد(ع) منصرف شد (ر.ک: ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقاتالکبری، ج۵، ص۱۵۷؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۲۰۶؛ ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۵۰ و...)
- ↑ سید مرتضی، الشافی، ص۲۳۱.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۸۳.
- ↑ در اینجا جا دارد توضیح مختصری درباره دلیل انحراف برخی فرزندان بزرگان یا امامزادگان داشته باشیم. در مقدمه میدانیم این موضوع در طول تاریخ بشری از ابتدای خلقت حضرت آدم و در میان سایر انبیای الهی نیز سابقه داشته است. چنانکه کنعان فرزند حضرت نوح -از پیامبران اولوالعزم- نبوت حضرت نوح را نپذیرفت و گمراه شده و سرانجام به عذاب الهی گرفتار آمده (وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش!» سوره هود، آیه ۴۲)، و یا فرزندان حضرت یعقوب تصمیم به قتل برادرشان یوسف گرفتند و پدرشان را گمراه خواندند (إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوستداشتنیترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بیگمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است * یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۸-۹). در بررسی علل و عوامل این انحرافات میتوان به عواملی چون حسادت، حب جاه و مقام، همنشین بد و نقش مادر اشاره کرد. فرزندان حضرت یعقوب به دلیل حسادت، نمیتوانستند وجود حضرت یوسف را تحمل کنند و او را به چاه افکندند. عبدالله افطح پسر امام صادق(ع)، خود از پدرش شنید که امام بعد از من موسی بن جعفر است، اما به دلیل حب جاه و مقام این حقیقت را نپذیرفت و گفت: چون من پسر بزرگتر هستم، پس باید امام بعدی باشم، انحراف پسر نوح به نوشته منابع تاریخی، همنشینی با دوستان فاسد بود (ر.ک: عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۳۷۳؛ محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص۷۹۴). اما نکتهای که در این میان دارای اهمیت است، آن است که در اسلام پیوند مکتبی، بر پیوند نسبی مقدم است و به همین جهت سلمان و بلال حبشی نزد پیامبر محترم و عزیز هستند ولی ابولهب عموی آن حضرت مورد لعن خدا و رسول است. در روایتی از امام علی(ع) آمده است: دوست پیامبر کسی است که از خدا اطاعت کند هرچند پیوند نسبی او دور باشد، دشمن پیامبر کسی است که از خدا اطاعت نکند هرچند پیوند نسبی او نزدیک باشد (نهجالبلاغه، حکمت ۹۶).
- ↑ البته گروهی از چند دستگیها و اختلافات نیز از جهالت تودههای ناآگاه متأثر است که با تصورات خطا، فرزندی از ائمه اطهار(ع) را به اختیار خود پیشوا قرار داده و بیآنکه او چنین ادعایی داشته باشد، آن را امام خود قرار میدادند. مانند گروه اسماعیلیه که خود را پیرو اسماعیل میدانستند و حال آنکه اسماعیل به شهادت منابع هرگز ادعای امامت نداشت.
- ↑ وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۳۱۵؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۸۶.