جوانی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[جوانی در قرآن]] - [[جوانی در نهج البلاغه]] - [[جوانی در معارف و سیره نبوی]] - [[جوانی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | |||
جوانی یکی از [[بهترین]] مقاطع حیات انسانی به شمار میرود و بههمین [[دلیل]] این دوره از حساسیَت ویژهای برخوردار است. [[جوانها]] و نیروی جوانی از پرارجترین سرمایههای هر [[جامعه]] و ملّتی بهشمار میروند. اگر مراحل زندگی [[بشر]] را به هشت دوره تقسیم کنیم: [[دوران جنینی]]، [[مرحله کودکی]]، [[مرحله نوجوانی]]، [[دوره جوانی]]، [[دوره میانسالی]]، [[دوران بزرگسالی]]، [[دوران پیری]] و سرانجام [[مرحله کهنسالی]]، با نگاهی اجمالی به ایندورهها و بر اساس تجربیات فردی و جمعی [[بشر]] بهوضوح میتوان اهمیت [[دوره جوانی]] و [[ارزش]] آن را دریافت<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 267.</ref>. | |||
: < | |||
بنا بر پارهای از اظهار نظرها، جوانی تعبیر و نام مرحلهای از [[عمر]] است که از مرز [[سنّی]] ۱۸ تا ۲۶ و به [[عقیده]] بعضی تا سنّ ۲۸ را شامل میشود.<ref>هر چند در بیان عامّه اصطلاح جوانی تا سنّ ۴۰ سالگی را هم دربرمیگیرد.</ref><ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 267.</ref>. | |||
در [[فرهنگ]] واژگان فارسی، [[جوان]] یا بُرنا شامل افرادی میشود که از [[عمر]] آنان چندان نگذشته باشد. در لغت [[عرب]]، به [[جوان]] "شابّ" و به [[دوره جوانی]] "[[شباب]]" میگویند. [[شباب]] از نظر لغوی برافروختگی و زبانهکشیدن است. شاید [[جوان]] را از آن جهت شابّ گفتهاند که احساسات و عواطف در او برافروخته میشود و زبانه میکشد<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 267- 268.</ref>. | |||
با این مقدّمه، مناسب است که قدری در مورد خصایص [[دوره جوانی]] سخن بگوییم. خصایص و ویژگیهای این دوران در ابعاد مختلف قابل بررسی است. از نظر زیستی – جسمانی، رشد [[بدن]] سریع و در اواسط این دوره بسیار کُند و در پایان تقریباً صفر میشود. از نظر ذهنی، هوش خام منتهای سیر خود را طی میکند و به بالاترین درجه رشد میرسد. اما از نظر [[عاطفی]]، [[جوان]] [[رقیقالقلب]] و حساس است و این امر باعث میشود که چنانچه چیزی را [[دوست]] داشته باشد تا سر حدّ [[جانبازی]] به آن [[عشق]] ورزد و [[فداکاری]] کند و اگر از چیزی بدش بیاید به مقابله شدید با آن بپردازد. همه اینها –که مجملی از مفصل بود- نشانگر اهمیّت و خطیر بودن این دوره است. [[حقدوستی]] و آرمانگراییها عمدتاً در این دوره به اوج خود میرسد و چنانچه این [[آرمانگرایی]] با [[علم]] و [[معرفت]] از یک سو و [[تربیت]] صحیح از دیگر سو همراه شود، میتواند موجبات [[سعادت]] [[جوان]] و [[صلاح]] [[جامعه]] را فراهم آورد. از این رو باید به امر [[تعلیم و تزکیه]] [[جوان]]، البته در چارچوبی که با [[مقتضیات زمان]] و ظرافتهای روحی او متناسب است، مبادرت کرد و [[همت]] گماشت. مضمون یکی از [[سخنان امام]] [[صادق]] {{ع}} این است که به [[تعلیم]] فرزندانتان [[اقدام]] کنید، پیش از آنکه [[منحرفان]] به سراغ آنان روند. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[سیره]] گهربارشان و نیز در سخنان و مکتوباتشان به این موضوع اهتمام ویژه داشتهاند. در کارنامه عملی آن [[حضرت]] [[تربیت]] [[جوانان]] برومند و نمونه که در رأس آنان [[حسنین]] {{ع}} و [[جوان]] رشیدی چون [[ابوالفضل]] {{ع}} قرار دارند، میدرخشند. اما در بیاناتی که از [[امام]] {{ع}} به یادگار مانده، نامهای که به [[امام حسن]] {{ع}} نوشتهاند، بسیار گویا و روشنگر است<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱</ref>. در بخشی از [[نامه]] فرمودهاند: و [[دل]] [[جوان]]<ref>با توجه به کاربرد کلمه "حدث" که در کلام امام {{ع}} آمده است، میتوان فهمید که فرمایش ایشان دوره نوجوانی را نیز دربرمیگیرد.</ref> همچون [[زمین]] ناکشته است، هر چه در آن افکنند بپذیرد<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱: {{متن حدیث|وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ}}</ref>. از این سخن اهمیّت [[تربیت جوان]] بهخوبی نمایان است. نکته لطیفی که در این [[کلام]] وجود دارد، [[تشبیه]] [[روح]] [[جوان]] به کشتزاری است که آماده پذیرش بذر و زراعت است و هرچه در آن کاشته شود، بارور میشود و ثمر میدهد<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 268.</ref>. | |||
== | == [[مبانی تربیت جوان]] == | ||
==تعریف [[جوان]]== | |||
فصل [[جوانی]] واقعاً باید فصل شکوفایی روحیهها و استعدادها باشد. دوران دبستان و دبیرستان و [[دانشگاه]] دوره شکوفایی است. طلاب [[علوم دینی]] نیز [[حس]] میکنند که دوران تحصیلشان دوره [[شکوفا شدن]] و ظهور [[استعداد]] آنها و خرمی و [[نشاط]] بوده است. بهترین و شیرینترین و روحانیترین یادگارها را از آن دوره دارند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۸۹.</ref>. | |||
همانطور که [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: | |||
[[دل]] و [[روح]] جوان مانند کاغذ سفید [[زمین]] بکر است که بهترین [[آمادگی]] را برای قبول خط دارد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۴، ص۱۲۶.</ref>. | |||
در مواجهه با پیر و جوان باید توجه داشت که از [[عقل]] [[پیران]] و بازوی [[جوانان]] باید استفاده کرد. ولی امروز میگویند که عقل پیر کهنه است و از [[فکر]] [[نوجوانان]] باید استفاده کرد. معمولاً اینگونه است که عقل [[تجربی]] پیر بیشتر است، ولی پیر کمتر حاضر است با وضع [[تکامل]]، خود را آشنا سازد. پس موارد فرق میکند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۴۰.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۱۳.</ref> | |||
== | ===بایدهای جوانی=== | ||
مسئله [[نسل جوان]] مسئلهای [[اجتماعی]] است که در برابر ما قرار دارد؛ مسئلهای که از نظر بعضی ترسناک و وحشتناک است و از نظر بعضی دیگر در عین اینکه مخاطراتی دارد، امیدبخش است و [[آینده]] خوبی دارد. | |||
از نظر [[دین اسلام]]، هم ما [[مسئول]] حل این مسئله هستیم و هم مدعیان [[تعلیم و تربیت]] و [[مسئولان]] [[فرهنگ]] [[کشور]]؛ با این تفاوت که آنها مدتی است به وجود چنین مشکلی به صورت مسئله [[ایمان]] دارند و آن را طرح کردهاند، اما در میان ما هنوز کاملاً این مسئله مطرح نیست و به [[لزوم]] حل این مسئله مانند مسائل [[فقهی]] و اصولی توجه نشده است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ص۳۰۷.</ref>. | |||
باید فرق گذاشت بین هوسهای جوانی و آرمانهایی که [[سیر]] تکاملی [[بشر]] و روح [[زمان]] به وجود آورده است. در اینجا به برخی از مواردی که در [[دوره جوانی]] باید به آن توجه جدی شود، اشاره میکنیم. | |||
[[ | ===[[خودباوری]]=== | ||
[[رده: | مطالعه زندگینامه بزرگان و کسانی که کمتر به استعداد و به ویژه [[مسئولیت]] خود تردید میورزیدند، [[اعتماد به نفس]] را در [[انسان]] افزون میکند و میتواند [[جوانان]] را برای دستیابی به [[موفقیت]] [[ترغیب]] و [[تشویق]] کند. در این مسیر [[انسانی]] که بلند [[همت]] است دارای بزرگیِ خاصی خواهد شد و مسلماً همتِ بزرگ نشانه [[روح]] بزرگ و همتِ کوچک نشانه روح کوچک است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۶۲۲.</ref>. | ||
بررسی مناسبتهایی که اعتماد به نفس با سایر ویژگیهای شخصیتی دارد و معرفی آنها به [[نسل جوان]]، میتواند در ایجاد [[جاذبه]] بیشتر برای دستیابی به این پدیده سودمند باشد و جایگاه [[واقعی]] اعتماد به نفس را به خوبی ترسیم نماید. | |||
[[خودباوری]] و اعتماد به نفس در گرو تمرین و [[برنامهریزی]] است. [[جوان]] باید با روشهای عملی و امیدوارانه برای [[تغییر]] [[شخصیت]] خود اقدام کند. در این رابطه میتوان موارد زیر را نام برد: | |||
۱. '''[[توکل]]''': توکل و [[اعتماد به خدا]] این است که انسان در راه [[حق]] بکوشد و [[اخلاص]] داشته باشد، [[خداوند]] او را تحت [[حمایت]] قرار میدهد؛ یعنی توکل صحیح دارای سه شرط است: [[حقانیت]] راه، [[کوشش]] و اخلاص. | |||
[[اعتقاد]] به توکل یعنی اعتقاد به اینکه پیمودن راه حق [[پشتیبان]] دارد و اساساً حق پشتیبان دارد و از این جهت [[حق و باطل]] مساوی نیستند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۵۰۱.</ref>. | |||
۲. '''تصمیم''': سراسر [[زندگی]] عرصه [[تصمیمگیری]] است. برخی از اتخاذ تصمیم عاجزند یا بارها برخلاف تصمیم خود عمل کردهاند، ولی جوان باید در تصمیم خود جدی و مصمم باشد. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} در [[خطبه ۲۴۱]] [[نهجالبلاغه]] میفرماید: | |||
کمربندها را محکم ببندید، تصمیم بگیرید، مصمم و جدی و با [[اراده]] باشید که به دست آوردن ارزشهای والا با [[خوشگذرانی]] میسر نیست. | |||
ظاهراً تصمیم و لذتپرستی با هم جمع نمیشوند. خوشگذرانی و [[شکمپرستی]] و [[بنده]] شکم بودن، با مرد جدی بودن، زندگی و هدفهای زندگی را جدی گرفتن درست درنمیآید<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۳۵۱.</ref>. | |||
بنابراین یکی از آفات این مسیر [[راحتطلبی]] و [[خواب]] آرام است که با [[تصمیمات]] جدی گرفتن، به خصوص در [[نسل جوان]] منافات دارد و این [[تصمیمات]] را متلاشی میکند. همانطور که [[حضرت علی]]{{ع}} میفرمایند: | |||
{{متن حدیث|لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ}}؛ | |||
مردمی که به [[خوشگذرانی]] [[عادت]] کردهاند نمیتوانند تصمیم [[جهاد]] بگیرند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۳، ص۳۹۷.</ref>. | |||
پس لازم است هر [[جوانی]] و حتی [[رهبر]] هر جامعهای در تصمیم [[قاطعیت]] داشته باشد و از تردید و [[دو دلی]] در [[انتخاب]] کارها [[پرهیز]] کند. | |||
۳. '''تلاش''': کسب مهارتهای مختلف و [[موفقیت]] در آنها انگیزه و [[رغبت]] افراد برای ادامه [[کار و تلاش]] را تقویت میکند. در [[اسلام]] [[بیکاری]] مردود و مطرود است و کار و تلاش به عنوان یک امر [[مقدس]]، شناخته شده است. [[خداوند]] مؤمنی را که دارای یک [[حرفه]] است و بدان [[اشتغال]] دارد [[دوست]] میدارد<ref>وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳.</ref>. | |||
یکی دیگر از فواید کار و تلاش، [[حفظ]] [[شخصیت]] و حیثیت و [[استقلال]] است که اگر کار [[انسان]] به خصوص مقرون به [[ابتکار]] باشد، [[نیاز انسان]] را به دیگران برطرف میکند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۵.</ref>. | |||
امروزه در جهانی که همهاش تکاپوی دویدن و تلاش است، همه افراد به ویژه [[جوانان]] (در [[دوران جوانی]])، باید با تلاش خود و کسب مهارتهای لازم، خود را برای آیندهای روشن آماده نمایند تا بتوانند در برابر بحرانها با تلاش و [[مقاومت]] پیگیر، [[استقامت]] ورزند. | |||
۴. '''[[پایداری]] و [[ثبات]]''': یکی از ارکان [[سعادت بشر]] توصیه و [[تشویق]] به [[صبر]] و استقامت و پایداری است. چرخ [[روزگار]] همیشه بر وفق مراد اشخاص نمیشود و تندباد حوادث همواره در جهت موافق حرکت کشتی نمیوزد. باید دائماً یکدیگر را به صبر و استقامت و پایداری توصیه و تشویق کنند. [[قرآن کریم]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا}}<ref>«و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب میکنیم» سوره جن، آیه ۱۶.</ref><ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۹۳.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۱۴.</ref> | |||
===آثار [[اعتماد به نفس]] و [[خودباوری]]=== | |||
شخصی که دارای اعتماد به نفس باشد، تحت [[حمایت]] [[خداوند متعال]] قرار میگیرد و میداند در کارها [[پشتیبانی]] دارد. جوانانی که دارای [[اعتماد به نفس]] هستند ضمن [[یادگیری]] [[حرفه]] و [[شغل]] و تلاش مناسب، باعث [[حفظ]] [[شخصیت]] خود و جلب [[اعتماد دیگران]] میشوند. | |||
بنابراین اعتماد به نفس یعنی اتکال نداشتن به [[انسان]] دیگر و از احدی تقاضا نکردن، چنانچه [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} حتی در [[مسافرت]]، خودشان زانوبند شتر را باز میکردند و میفرمودند: | |||
تا میتوانید در کارها از دیگران کمک نگیرید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۲۰۵.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۱۸.</ref> | |||
===[[امید به آینده]]=== | |||
یکی از موجبات [[سعادت]] و [[خوشی]] خودامیدواری است. اگر [[امید]] نباشد مثل این است که [[خانه]] وجود انسان چراغ ندارد و یا ماشینی که قهراً باید در حرکت باشد [[نور]] ندارد. بلکه مثل این است که حرارت و گرمی ندارد، سرد است. بلکه خرمی و [[نشاط]] ندارد. افسرده و پژمرده است، بلکه [[قوه]] و نیروی محرک ندارد، ساکن و بیحرکت است؛ یعنی تمام [[خواص]] [[موت]] و مردگی از بیحسی و بینوری و سردی و [[افسردگی]] و سکون در او هست. در [[حیات آدمی]] برخلاف [[حیات حیوانی]] امید نقش بزرگی دارد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۲۷۰.</ref>. | |||
از طرفی با مراجعه به [[دین]] میتوان فهمید که امید و [[آرزو]] مساوی با [[حیات]] است و دین حیات را [[توسعه]] میدهد. پس دین نه تنها امید را محدود نمیکند، بلکه برای توسعه آن آمده است؛ در [[قرآن]] {{متن قرآن|يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ}}<ref>«برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> آمده و {{متن قرآن|فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا}}<ref>«پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند» سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref> آمده است؛ همچنین در [[دعاها]] {{متن حدیث|يَا رَجَائِي وَ أَمَلِي}} و {{متن حدیث|يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ}} ذکر شده که از همه اینها آثار حیات فهمیده میشود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. | |||
[[انسانی]] [[امیدوار]] است که [[روح]] سالم داشته باشد. روح شاد و سالم به دیگران هم [[شادی]] و [[امید]] میبخشد. برعکس کسانی که [[روح]] [[مأیوس]] و [[ناامید]] دارند، به [[آینده]] توجهی ندارند. در واقع امید و [[اطمینان]] به آینده یکی از آثار و علائم [[حیات]] [[روحی]] و [[اجتماعی]] است و البته [[بشر]] هم به آینده [[دلبستگی]] دارد. | |||
[[انسان]] اگر بخواهد در ناحیه امیدهای صادق و [[واقعی]] خود [[موفقیت]] پیدا کند و در آن ناحیه خود را [[رشد]] و نمو دهد، چارهای ندارد از اینکه با آرزوهای کاذب و خیالات واهی [[شیطانی]] [[مبارزه]] کند که آنها جز [[غرور]] و [[فریب]] چیزی نیست. | |||
کسی که به [[عنایات الهی]] امید دارد، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمیدهد و [[تسلیم]] [[یأس]] و [[ناامیدی]] و بیهودهگرایی نمیشود. برای [[مؤمن]]، [[انتظار فرج]] و دلبستن به آینده نیروآفرین و تحرکبخش است و در واقع نوعی [[عبادت]] محسوب میشود. بنابراین مؤمن با [[امید به آینده]] و با [[مهدویت]] و ظهور زنده است. [[شأن]] یک انسان و [[جامعه]] زنده این است که بگوید: آینده از آنِ ما است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۳، ص۳۱۲.</ref>. | |||
بنابراین امید به آینده عامل تحرک و [[نشاط]] و موفقیت است و این عامل مهم در [[دوره جوانی]] برای [[حفظ]] [[روحیه]] رشد و تعالی، بسیار مؤثر است؛ زیرا اگر بر اثر [[ناملایمات]] [[زندگی]] [[جوان]] دچار ناامیدی شد، توان حرکت از او گرفته میشود؛ بنابراین یا باید روح خود را تقویت کند یا اطرافیان [[آگاه]] و [[دلسوز]] او را [[یاری]] کرده [[روشنایی]] آینده را به او نشان دهند. | |||
از طرفی امید مقدمه عمل است و امید انسان در واقع، در عمل او متبلور است؛ همچنان که عمل در [[سایه]] امید محقق میشود.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۱۸.</ref> | |||
===[[دوراندیشی]] و [[آیندهنگری]]=== | |||
یکی از [[خواص]] [[عقل]] که [[تربیت]] عقل افراد باید بر این اساس باشد، توجه به آینده است؛ یعنی عواقب و لوازم و نتایج نهایی کار را در نظر گرفتن. شخصی [[خدمت]] [[حضرت رسول]]{{صل}} میآید و عرض میکند: یا [[رسول الله]]! مرا [[موعظه]] بفرمایید. حضرت به او فرمود: آیا اگر بگویم بهکار میبندی؟ گفت: بلی. باز حضرت تکرار کرد: آیا اگر بگویم به [[راستی]] بهکار میبندی؟ گفت: بلی. یکبار دیگر هم حضرت این جمله را تکرار فرمود. این سه بار تکرار برای این بود که حضرت میخواست کاملاً او را برای آن حرفی که میخواهد بگوید آماده کند. همین که سه بار از او [[اقرار]] گرفتند و آمادهاش کردند، فرمود: | |||
{{متن حدیث|إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ}}؛ | |||
هر کاری را که به آن تصمیم میگیری، فرجامش را نگاه کن<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۵۴۳.</ref>. | |||
[[دوراندیشی]] از تجلیات کانون [[عقل]] است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۷۸.</ref>. در [[زندگی]] با توجه به [[مقتضیات زمان]] و [[شناخت]] عوامل آن بهوسیله دوراندیشی، باید از خوب آن استفاده کنیم و با بدش [[مبارزه]] کنیم. | |||
بعضی افراد درست مثل چرخدستی هستند. همین که آنها را به گردش آورند خودبهخود به گردش خود ادامه میدهند؛ همین که یک سنتی معمول شد به هیچوجه دست از آن صفت و [[سنت]] برنمیدارند مگر اینکه فعلاً هیچ موجبی برای آن نباشد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۹، ص۳۲۷.</ref>. | |||
در هیچ کاری پیش از آنکه کاملاً آن را زیر و رو کنیم و نتایج و عواقب آن را بسنجیم نباید وارد شویم<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۰۰.</ref>. [[انسان]] باید از [[منطق]] [[پیروی]] کند نه از [[احساسات]]. وقتی انسان از احساسهای خود پیروی کند و هیجانی و به دور از عواقب و نتایج کار تصمیم بگیرد، باعث میشود غبار و تیرگی در کار بهوجود آید و مجال دوراندیشی از انسان سلب شود. بنابراین [[نگرانی پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} بر [[امت]] خود از ناحیه [[فقر]] نیست، بلکه [[نگرانی]] ایشان از ناحیه [[سوء]] [[تدبیر]] و قلت [[میزان]] منطق و [[استدلال]] است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۰۱.</ref>. | |||
کسانی که در [[اختیار]] خطبا و [[وعاظ]] قرار میگیرند، غالباً میانسالان و کهنسالاناند که [[آمادگی]] پذیرش آنها بسیار کم است؛ درحالیکه [[آینده]] به [[جوانان]] تعلق دارد. به ویژه باید توجه داشته باشیم که [[روح]] [[جوان]]، بلکه روح [[بشر]]، عموماً برای پذیرش مسلمات [[دینی]]، اگر به صورت جالب و زندهای عرضه بشود، آماده است. بنابراین باید بیشترین [[زمان]] را برای [[جوانان]] قرار داد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۴، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۲۰.</ref> | |||
===[[اغتنام فرصت]]=== | |||
در خصوصیات مادی [[زندگی]] [[انسان]]، پس از [[نعمت]] [[حیات]]، [[جوانی]] مهمترین خصوصیت است. استفاده از [[فرصت]] بینظیر جوانی و تلاش و کار در این دوران بینظیر، بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. بنابراین باید قدر فرصتهای زندگی را در ایام جوانی دانست و از آنها در راه صحیح استفاده کرد. استفاده از فرصت جوانی برای [[خودسازی]]، [[برنامهریزی]] برای زندگی، فرصتی برای [[شایستگی]]، فرصتی برای [[تحصیل علم]] و حتی [[ورزش]] و خلاصه رسیدن به استعدادهای درونی و بارور کردن آن، از جمله وظایفی است که در این دوران زیبای جوانی باید به آنها توجه کرد. [[عمر]] میگذرد و از لحظهلحظه آن باید استفاده کرد. | |||
در روایتهای مکرر آمده است که [[خدای متعال]] [[روز قیامت]]، نمیگذارد هیچ [[انسانی]] قدم از قدم بردارد، مگر اینکه درباره چهار چیز از او سؤال و [[مؤاخذه]] میکند؛ یکی از آنها جوانی است: جوانی را چگونه و در کجا صرف کردهاید؟ | |||
[[خداوند]] این منبع عظیم انرژی و توان را در یک برهه از عمر به همه [[انسانها]] داده است برای اینکه انسان بتواند از این فرصت برای [[رشد]] و شخصیتسازی و خودسازی استفاده کند. بسیاری البته این [[سرمایه]] عظیم را ممکن است زایل کنند و بدون برنامهریزی [[خرج]] کنند یا شاید به [[غفلت]] یا [[شهوت]] بگذرانند اما [[هنر]] آن است که انسان بتواند در مسیر صحیح با تصمیم [[راسخ]] و هوشمندانه و با استفاده از تجربیات گذشتگان و [[راهنمایی]] آنها قدم بردارد و به سرمنزل مقصود برسد.آثار این دوره که چندان هم طولانی نیست در همۀ زندگی برای انسان باقی خواهد ماند. | |||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در آخرین [[خطبه]] در [[نهجالبلاغه]] توصیه میکند: | |||
{{متن حدیث|فِي التَّسْوِيفِ وَ التَّأْخِيرِ آفَاتٌ}}. | |||
با این جملهها اغتنام وقت و توجه به گذران عمر را مورد توجه قرار میدهد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۲۲.</ref> | |||
===[[وقتشناسی]]=== | |||
وقت یعنی [[فرصتها]]، ساعتها و شب و [[روز]] و بهطور کلی سالهای عمری که در [[اختیار]] هر [[انسانی]] قرار میگیرد. شناختن وقت، یعنی اهمیت وقت و آثار درخشان بهرهمندی و راه صحیح استفاده از وقت را بشناسیم و حداکثر استفاده را در جهت [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] خود و [[جامعه]] از آن ببریم. این کار را میتوان با تنظیم ساعتهای شبانهروز براساس صحیح انجام داد. | |||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در اینباره میفرماید: | |||
[[مؤمن]] ساعتهای زندگیاش را به سه بخش تقسیم میکند: بخشی را صرف [[مناجات]] با پروردگارش مینماید، قسمتی را در راه تأمین و [[اصلاح]] معاش [[زندگی]] بهکار میگیرد و بخش سوم را برای [[استراحت]] و بهرهگیری از لذتهای [[حلال]] و دلپسند، برمیگزیند. برای [[انسان]] [[خردمند]]، صحیح نیست که حرکتش جز در یکی از این سه مورد باشد، تلاش در راه تأمین معاش، [[عبادت]] و یا [[لذت]] و [[آسایش]] غیر [[حرام]]<ref>نهجالبلاغه، حکمت ۳۹۰. {{متن حدیث|لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ، وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّم}}.</ref>. | |||
[[قرآن]] نیز کسانی را که اوقات [[ارزشمند]] زندگی خود را در [[دنیا]] [[بیهوده]] صرف کردند مورد بازخواست شدید قرار میدهد<ref>{{متن قرآن|وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ}} «و آنان در آن فریاد سر میدهند که پروردگارا! ما را بیرون آور تا کاری شایسته جز آنچه (پیشتر) میکردیم در پیش گیریم؛ آیا ما به شما عمر (دراز) ندادیم که در آن آن کس که اهل پند است، پند میگیرد، و (آیا) هشداردهندهای نزدتان نیامد؟ پس (عذاب را) بچشید که ستمکاران را یاوری نیست» سوره فاطر، آیه ۳۷.</ref>. | |||
بنابراین از جمله عوامل اساسی [[موفقیت]]، [[وقتشناسی]] و [[نظم]] و تقسیمبندی اوقات همراه با [[برنامهریزی]] [[منظم]] است. [[نظم]] و برنامه داشتن، ساماندهنده [[زندگی]] و وسیلهای مؤثر برای رسیدن به هدفهای بزرگ است. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در وصایای خود به فرزندش، نظم را یکی از والاترین [[ارزشهای الهی]] میشمارد و میفرماید: | |||
{{متن حدیث|أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۷، وصیت به امام حسن{{ع}}.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۲۴.</ref> | |||
===[[مشورت با صاحبنظران]]=== | |||
[[رسول خدا]] در کارهای عمومی که [[دستوری]] از [[وحی الهی]] نداشت با [[اصحاب]] [[مشورت]] میکرد، آرای آنها را [[محترم]] میشمرد، به آنها [[شخصیت]] میداد، آنها را عملاً وادار میکرد که [[فکر]] کنند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۱۷۸.</ref>. هر کس طرف مشورت قرار گیرد [[احساس مسئولیت]] میکند و طبعاً فکر خود را در اطراف کار به [[جولان]] درمیآورد. | |||
[[امام علی]]{{ع}} میفرماید: هیچ پشتوانهای محکمتر از مشورت نیست<ref>احکام، ج۸، ص۲۰.</ref>. | |||
همچنین از [[پیامبر خدا]] پرسیدند: [[دوراندیشی]] چیست؟ فرمود: | |||
مشورت با صاحبنظران و [[پیروی]] از آنها<ref>محمدی ری شهری، حکمتنامه جوان.</ref>. | |||
[[نفس انسان]] مانند [[کودکی]] است که نیازمند [[حمایت]] و [[هدایت]] و [[سرپرستی]] است. یکی از علل عدم [[موفقیت]] در [[تزکیه نفس]] این است که [[تعلیم]] [[اخلاقی]] در میان ما به صورت تعلیم و [[تدریس]] وجود دارد، ولی به صورت علاج و [[پزشکی]] وجود ندارد و باید احتیاج به مرشد و مربی به رسمیت شناخته شود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص١٣١.</ref>. | |||
در [[اسلام]] هم [[حق]] [[معلم]] و مربی بر [[حق والدین]] ترجیح دارد؛ چون معلم و مربی، سازنده شخصیتاند و [[والدین]] سازنده شخص [[انسان]] هستند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، ص۲۲.</ref>. | |||
محیطی که در آن [[جوان]] هست، از خصوصیاتش این است که همیشه احتیاج به کمک [[فکری]] دارد؛ نه اینکه پیرها کمک فکری نمیخواهند؛ چرا، همه [[انسانها]] کمک فکری میخواهند. ممکن است [[ابتکار]] و [[شادابی]] فکری [[جوانها]] هم بیشتر باشد، لیکن محیط جوان، ناگزیر به کمک فکری از اطراف نیاز دارد. چون خاصیت [[جوانی]]، اقدام و تحرک است. گاهی ممکن است که این اقدام و تحرک، احتیاج داشته باشد به اینکه در اطرافش، مطالعه بیشتری انجام بگیرد. این است که محیطهای [[جوان]] به خصوص، نیازمند [[مشاوره]] دائمی هستند. برای نمونه، [[قانون]] [[مدنی]] در [[ازدواج]]، [[مشورت]] با پدر را برای دختر باکره لازم میشمرد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۵، ص۲۶.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۲۵.</ref> | |||
===[[حق مشورت کننده]] و [[حق مشورت شونده]]=== | |||
[[امام سجاد]]{{ع}} درباره [[حقوق]] مشورت کننده و مشورت شونده میفرمایند: | |||
[[حق]] کسی که با تو مشورت کرده و از تو [[رایزنی]] میخواهد و چاره کارش را میجوید آن است که اگر [[رأی]] [[درستی]] به خاطرت رسید، در [[نصیحت]] و خیراندیشی برای او بکوشی، و هرچه میدانی در مشورت به او بفهمانی و بگویی که اگر تو به جای او بودی همانگونه عمل میکردی، و این به دلیل آن است که او از سوی تو [[مهربانی]] و [[نرمی]] ببیند؛ زیرا نرمی موجب میشود که شخص، نَرَمد و [[سختگیری]] موجب میشود به جای [[همدلی]]، رمندگی پدید آید. و اگر در کار او چیزی به ذهنت نیاید، ولی کسی را بشناسی که به رأی او [[اطمینان]] داری و او را برای مشورت کردن خودت میپسندی، وی را به او معرفی کن و در حق او کوتاهی مَوَرز، و از خیراندیشی برایش دریغ مکن. | |||
حق کسی که تو با او به مشورت نشستهای و از او چاره کار خویش را میجویی آن است که اگر در [[مقام]] مشورت چیزی را پیشنهاد کرد که تو با آن مخالفی، او را متهم نسازی؛ زیرا [[آرای مردم]] گوناگون است، و نظرهای متفاوتی دارند و اگر به صلاحدید او بدگمان هستی، [[اختیار]] از آن توست، اما متهم ساختن او که در چشم شایسته مشورت بوده است، بر تو روا نیست. و نیز از آنجا که نظر خود را به خوبی به تو ارائه کرده و به نیکویی به تو مشورت داده در [[سپاسگزاری]] او کوتاهی مکن و اگر نظری داد که با خواست تو یکی بود، [[خدا]] را [[سپاس]] گو، و آن نظر را با تشکر از برادرت بپذیر، و در [[انتظار]] فرصتی باش که اگر او از تو مشورتی خواهد و چارهای جوید همانگونه او را [[پاداش]] دهی<ref>رساله حقوق امام سجاد{{ع}}.</ref>. | |||
[[قرآن]] میگوید: «[[پیامبر]] ما، در کارها با [[مسلمانان]] [[مشورت]] کن». عجبا! [[پیغمبر]] است، نیازی به مشورت ندارد، ولی برای اینکه این اصل را پایهگذاری نکند که بعدها هر کس که [[حاکم]] و [[رهبر]] شد بگویند او مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد، دیگران باید عمل کنند و مشورت معنا ندارد، بنابراین مشورت میکرد. علی{{ع}} هم مشورت میکرد. پیغمبر{{صل}} هم مشورت میکرد. آنها به مشورت نیازی نداشتند ولی مشورت میکردند برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند و ثانیاً مشورت کردن [[شخصیت]] دادن به همراهان و [[پیروان]] او است<ref>مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص۲۱۲.</ref>.<ref>[[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|جوان]] ص ۲۶.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
#[[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمالالدین دینپرور|دینپرور، سیدجمالالدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']] | |||
# [[پرونده:1100659.jpg|22px]] [[عباس رضوانینسب|رضوانینسب، عباس]]، [[جوان - رضوانینسب (کتاب)|'''جوان''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده:مفاهیم]] | |||
[[رده:مدخل نهج البلاغه]] | [[رده:مدخل نهج البلاغه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۳
مقدمه
جوانی یکی از بهترین مقاطع حیات انسانی به شمار میرود و بههمین دلیل این دوره از حساسیَت ویژهای برخوردار است. جوانها و نیروی جوانی از پرارجترین سرمایههای هر جامعه و ملّتی بهشمار میروند. اگر مراحل زندگی بشر را به هشت دوره تقسیم کنیم: دوران جنینی، مرحله کودکی، مرحله نوجوانی، دوره جوانی، دوره میانسالی، دوران بزرگسالی، دوران پیری و سرانجام مرحله کهنسالی، با نگاهی اجمالی به ایندورهها و بر اساس تجربیات فردی و جمعی بشر بهوضوح میتوان اهمیت دوره جوانی و ارزش آن را دریافت[۱].
بنا بر پارهای از اظهار نظرها، جوانی تعبیر و نام مرحلهای از عمر است که از مرز سنّی ۱۸ تا ۲۶ و به عقیده بعضی تا سنّ ۲۸ را شامل میشود.[۲][۳].
در فرهنگ واژگان فارسی، جوان یا بُرنا شامل افرادی میشود که از عمر آنان چندان نگذشته باشد. در لغت عرب، به جوان "شابّ" و به دوره جوانی "شباب" میگویند. شباب از نظر لغوی برافروختگی و زبانهکشیدن است. شاید جوان را از آن جهت شابّ گفتهاند که احساسات و عواطف در او برافروخته میشود و زبانه میکشد[۴].
با این مقدّمه، مناسب است که قدری در مورد خصایص دوره جوانی سخن بگوییم. خصایص و ویژگیهای این دوران در ابعاد مختلف قابل بررسی است. از نظر زیستی – جسمانی، رشد بدن سریع و در اواسط این دوره بسیار کُند و در پایان تقریباً صفر میشود. از نظر ذهنی، هوش خام منتهای سیر خود را طی میکند و به بالاترین درجه رشد میرسد. اما از نظر عاطفی، جوان رقیقالقلب و حساس است و این امر باعث میشود که چنانچه چیزی را دوست داشته باشد تا سر حدّ جانبازی به آن عشق ورزد و فداکاری کند و اگر از چیزی بدش بیاید به مقابله شدید با آن بپردازد. همه اینها –که مجملی از مفصل بود- نشانگر اهمیّت و خطیر بودن این دوره است. حقدوستی و آرمانگراییها عمدتاً در این دوره به اوج خود میرسد و چنانچه این آرمانگرایی با علم و معرفت از یک سو و تربیت صحیح از دیگر سو همراه شود، میتواند موجبات سعادت جوان و صلاح جامعه را فراهم آورد. از این رو باید به امر تعلیم و تزکیه جوان، البته در چارچوبی که با مقتضیات زمان و ظرافتهای روحی او متناسب است، مبادرت کرد و همت گماشت. مضمون یکی از سخنان امام صادق (ع) این است که به تعلیم فرزندانتان اقدام کنید، پیش از آنکه منحرفان به سراغ آنان روند. امیرالمؤمنین (ع) در سیره گهربارشان و نیز در سخنان و مکتوباتشان به این موضوع اهتمام ویژه داشتهاند. در کارنامه عملی آن حضرت تربیت جوانان برومند و نمونه که در رأس آنان حسنین (ع) و جوان رشیدی چون ابوالفضل (ع) قرار دارند، میدرخشند. اما در بیاناتی که از امام (ع) به یادگار مانده، نامهای که به امام حسن (ع) نوشتهاند، بسیار گویا و روشنگر است[۵]. در بخشی از نامه فرمودهاند: و دل جوان[۶] همچون زمین ناکشته است، هر چه در آن افکنند بپذیرد[۷]. از این سخن اهمیّت تربیت جوان بهخوبی نمایان است. نکته لطیفی که در این کلام وجود دارد، تشبیه روح جوان به کشتزاری است که آماده پذیرش بذر و زراعت است و هرچه در آن کاشته شود، بارور میشود و ثمر میدهد[۸].
مبانی تربیت جوان
تعریف جوان
فصل جوانی واقعاً باید فصل شکوفایی روحیهها و استعدادها باشد. دوران دبستان و دبیرستان و دانشگاه دوره شکوفایی است. طلاب علوم دینی نیز حس میکنند که دوران تحصیلشان دوره شکوفا شدن و ظهور استعداد آنها و خرمی و نشاط بوده است. بهترین و شیرینترین و روحانیترین یادگارها را از آن دوره دارند[۹]. همانطور که حضرت علی(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند کاغذ سفید زمین بکر است که بهترین آمادگی را برای قبول خط دارد[۱۰]. در مواجهه با پیر و جوان باید توجه داشت که از عقل پیران و بازوی جوانان باید استفاده کرد. ولی امروز میگویند که عقل پیر کهنه است و از فکر نوجوانان باید استفاده کرد. معمولاً اینگونه است که عقل تجربی پیر بیشتر است، ولی پیر کمتر حاضر است با وضع تکامل، خود را آشنا سازد. پس موارد فرق میکند[۱۱].[۱۲]
بایدهای جوانی
مسئله نسل جوان مسئلهای اجتماعی است که در برابر ما قرار دارد؛ مسئلهای که از نظر بعضی ترسناک و وحشتناک است و از نظر بعضی دیگر در عین اینکه مخاطراتی دارد، امیدبخش است و آینده خوبی دارد. از نظر دین اسلام، هم ما مسئول حل این مسئله هستیم و هم مدعیان تعلیم و تربیت و مسئولان فرهنگ کشور؛ با این تفاوت که آنها مدتی است به وجود چنین مشکلی به صورت مسئله ایمان دارند و آن را طرح کردهاند، اما در میان ما هنوز کاملاً این مسئله مطرح نیست و به لزوم حل این مسئله مانند مسائل فقهی و اصولی توجه نشده است[۱۳]. باید فرق گذاشت بین هوسهای جوانی و آرمانهایی که سیر تکاملی بشر و روح زمان به وجود آورده است. در اینجا به برخی از مواردی که در دوره جوانی باید به آن توجه جدی شود، اشاره میکنیم.
خودباوری
مطالعه زندگینامه بزرگان و کسانی که کمتر به استعداد و به ویژه مسئولیت خود تردید میورزیدند، اعتماد به نفس را در انسان افزون میکند و میتواند جوانان را برای دستیابی به موفقیت ترغیب و تشویق کند. در این مسیر انسانی که بلند همت است دارای بزرگیِ خاصی خواهد شد و مسلماً همتِ بزرگ نشانه روح بزرگ و همتِ کوچک نشانه روح کوچک است[۱۴]. بررسی مناسبتهایی که اعتماد به نفس با سایر ویژگیهای شخصیتی دارد و معرفی آنها به نسل جوان، میتواند در ایجاد جاذبه بیشتر برای دستیابی به این پدیده سودمند باشد و جایگاه واقعی اعتماد به نفس را به خوبی ترسیم نماید. خودباوری و اعتماد به نفس در گرو تمرین و برنامهریزی است. جوان باید با روشهای عملی و امیدوارانه برای تغییر شخصیت خود اقدام کند. در این رابطه میتوان موارد زیر را نام برد:
۱. توکل: توکل و اعتماد به خدا این است که انسان در راه حق بکوشد و اخلاص داشته باشد، خداوند او را تحت حمایت قرار میدهد؛ یعنی توکل صحیح دارای سه شرط است: حقانیت راه، کوشش و اخلاص. اعتقاد به توکل یعنی اعتقاد به اینکه پیمودن راه حق پشتیبان دارد و اساساً حق پشتیبان دارد و از این جهت حق و باطل مساوی نیستند[۱۵].
۲. تصمیم: سراسر زندگی عرصه تصمیمگیری است. برخی از اتخاذ تصمیم عاجزند یا بارها برخلاف تصمیم خود عمل کردهاند، ولی جوان باید در تصمیم خود جدی و مصمم باشد. حضرت علی(ع) در خطبه ۲۴۱ نهجالبلاغه میفرماید: کمربندها را محکم ببندید، تصمیم بگیرید، مصمم و جدی و با اراده باشید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست. ظاهراً تصمیم و لذتپرستی با هم جمع نمیشوند. خوشگذرانی و شکمپرستی و بنده شکم بودن، با مرد جدی بودن، زندگی و هدفهای زندگی را جدی گرفتن درست درنمیآید[۱۶]. بنابراین یکی از آفات این مسیر راحتطلبی و خواب آرام است که با تصمیمات جدی گرفتن، به خصوص در نسل جوان منافات دارد و این تصمیمات را متلاشی میکند. همانطور که حضرت علی(ع) میفرمایند: «لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ»؛ مردمی که به خوشگذرانی عادت کردهاند نمیتوانند تصمیم جهاد بگیرند[۱۷]. پس لازم است هر جوانی و حتی رهبر هر جامعهای در تصمیم قاطعیت داشته باشد و از تردید و دو دلی در انتخاب کارها پرهیز کند.
۳. تلاش: کسب مهارتهای مختلف و موفقیت در آنها انگیزه و رغبت افراد برای ادامه کار و تلاش را تقویت میکند. در اسلام بیکاری مردود و مطرود است و کار و تلاش به عنوان یک امر مقدس، شناخته شده است. خداوند مؤمنی را که دارای یک حرفه است و بدان اشتغال دارد دوست میدارد[۱۸]. یکی دیگر از فواید کار و تلاش، حفظ شخصیت و حیثیت و استقلال است که اگر کار انسان به خصوص مقرون به ابتکار باشد، نیاز انسان را به دیگران برطرف میکند[۱۹]. امروزه در جهانی که همهاش تکاپوی دویدن و تلاش است، همه افراد به ویژه جوانان (در دوران جوانی)، باید با تلاش خود و کسب مهارتهای لازم، خود را برای آیندهای روشن آماده نمایند تا بتوانند در برابر بحرانها با تلاش و مقاومت پیگیر، استقامت ورزند.
۴. پایداری و ثبات: یکی از ارکان سعادت بشر توصیه و تشویق به صبر و استقامت و پایداری است. چرخ روزگار همیشه بر وفق مراد اشخاص نمیشود و تندباد حوادث همواره در جهت موافق حرکت کشتی نمیوزد. باید دائماً یکدیگر را به صبر و استقامت و پایداری توصیه و تشویق کنند. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا﴾[۲۰][۲۱].[۲۲]
آثار اعتماد به نفس و خودباوری
شخصی که دارای اعتماد به نفس باشد، تحت حمایت خداوند متعال قرار میگیرد و میداند در کارها پشتیبانی دارد. جوانانی که دارای اعتماد به نفس هستند ضمن یادگیری حرفه و شغل و تلاش مناسب، باعث حفظ شخصیت خود و جلب اعتماد دیگران میشوند. بنابراین اعتماد به نفس یعنی اتکال نداشتن به انسان دیگر و از احدی تقاضا نکردن، چنانچه پیامبر گرامی اسلام(ص) حتی در مسافرت، خودشان زانوبند شتر را باز میکردند و میفرمودند: تا میتوانید در کارها از دیگران کمک نگیرید[۲۳].[۲۴]
امید به آینده
یکی از موجبات سعادت و خوشی خودامیدواری است. اگر امید نباشد مثل این است که خانه وجود انسان چراغ ندارد و یا ماشینی که قهراً باید در حرکت باشد نور ندارد. بلکه مثل این است که حرارت و گرمی ندارد، سرد است. بلکه خرمی و نشاط ندارد. افسرده و پژمرده است، بلکه قوه و نیروی محرک ندارد، ساکن و بیحرکت است؛ یعنی تمام خواص موت و مردگی از بیحسی و بینوری و سردی و افسردگی و سکون در او هست. در حیات آدمی برخلاف حیات حیوانی امید نقش بزرگی دارد[۲۵]. از طرفی با مراجعه به دین میتوان فهمید که امید و آرزو مساوی با حیات است و دین حیات را توسعه میدهد. پس دین نه تنها امید را محدود نمیکند، بلکه برای توسعه آن آمده است؛ در قرآن ﴿يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ﴾[۲۶] آمده و ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا﴾[۲۷] آمده است؛ همچنین در دعاها «يَا رَجَائِي وَ أَمَلِي» و «يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ» ذکر شده که از همه اینها آثار حیات فهمیده میشود[۲۸]. انسانی امیدوار است که روح سالم داشته باشد. روح شاد و سالم به دیگران هم شادی و امید میبخشد. برعکس کسانی که روح مأیوس و ناامید دارند، به آینده توجهی ندارند. در واقع امید و اطمینان به آینده یکی از آثار و علائم حیات روحی و اجتماعی است و البته بشر هم به آینده دلبستگی دارد. انسان اگر بخواهد در ناحیه امیدهای صادق و واقعی خود موفقیت پیدا کند و در آن ناحیه خود را رشد و نمو دهد، چارهای ندارد از اینکه با آرزوهای کاذب و خیالات واهی شیطانی مبارزه کند که آنها جز غرور و فریب چیزی نیست.
کسی که به عنایات الهی امید دارد، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمیدهد و تسلیم یأس و ناامیدی و بیهودهگرایی نمیشود. برای مؤمن، انتظار فرج و دلبستن به آینده نیروآفرین و تحرکبخش است و در واقع نوعی عبادت محسوب میشود. بنابراین مؤمن با امید به آینده و با مهدویت و ظهور زنده است. شأن یک انسان و جامعه زنده این است که بگوید: آینده از آنِ ما است[۲۹]. بنابراین امید به آینده عامل تحرک و نشاط و موفقیت است و این عامل مهم در دوره جوانی برای حفظ روحیه رشد و تعالی، بسیار مؤثر است؛ زیرا اگر بر اثر ناملایمات زندگی جوان دچار ناامیدی شد، توان حرکت از او گرفته میشود؛ بنابراین یا باید روح خود را تقویت کند یا اطرافیان آگاه و دلسوز او را یاری کرده روشنایی آینده را به او نشان دهند. از طرفی امید مقدمه عمل است و امید انسان در واقع، در عمل او متبلور است؛ همچنان که عمل در سایه امید محقق میشود.[۳۰]
دوراندیشی و آیندهنگری
یکی از خواص عقل که تربیت عقل افراد باید بر این اساس باشد، توجه به آینده است؛ یعنی عواقب و لوازم و نتایج نهایی کار را در نظر گرفتن. شخصی خدمت حضرت رسول(ص) میآید و عرض میکند: یا رسول الله! مرا موعظه بفرمایید. حضرت به او فرمود: آیا اگر بگویم بهکار میبندی؟ گفت: بلی. باز حضرت تکرار کرد: آیا اگر بگویم به راستی بهکار میبندی؟ گفت: بلی. یکبار دیگر هم حضرت این جمله را تکرار فرمود. این سه بار تکرار برای این بود که حضرت میخواست کاملاً او را برای آن حرفی که میخواهد بگوید آماده کند. همین که سه بار از او اقرار گرفتند و آمادهاش کردند، فرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»؛ هر کاری را که به آن تصمیم میگیری، فرجامش را نگاه کن[۳۱]. دوراندیشی از تجلیات کانون عقل است[۳۲]. در زندگی با توجه به مقتضیات زمان و شناخت عوامل آن بهوسیله دوراندیشی، باید از خوب آن استفاده کنیم و با بدش مبارزه کنیم.
بعضی افراد درست مثل چرخدستی هستند. همین که آنها را به گردش آورند خودبهخود به گردش خود ادامه میدهند؛ همین که یک سنتی معمول شد به هیچوجه دست از آن صفت و سنت برنمیدارند مگر اینکه فعلاً هیچ موجبی برای آن نباشد[۳۳]. در هیچ کاری پیش از آنکه کاملاً آن را زیر و رو کنیم و نتایج و عواقب آن را بسنجیم نباید وارد شویم[۳۴]. انسان باید از منطق پیروی کند نه از احساسات. وقتی انسان از احساسهای خود پیروی کند و هیجانی و به دور از عواقب و نتایج کار تصمیم بگیرد، باعث میشود غبار و تیرگی در کار بهوجود آید و مجال دوراندیشی از انسان سلب شود. بنابراین نگرانی پیامبر اکرم(ص) بر امت خود از ناحیه فقر نیست، بلکه نگرانی ایشان از ناحیه سوء تدبیر و قلت میزان منطق و استدلال است[۳۵]. کسانی که در اختیار خطبا و وعاظ قرار میگیرند، غالباً میانسالان و کهنسالاناند که آمادگی پذیرش آنها بسیار کم است؛ درحالیکه آینده به جوانان تعلق دارد. به ویژه باید توجه داشته باشیم که روح جوان، بلکه روح بشر، عموماً برای پذیرش مسلمات دینی، اگر به صورت جالب و زندهای عرضه بشود، آماده است. بنابراین باید بیشترین زمان را برای جوانان قرار داد[۳۶].[۳۷]
اغتنام فرصت
در خصوصیات مادی زندگی انسان، پس از نعمت حیات، جوانی مهمترین خصوصیت است. استفاده از فرصت بینظیر جوانی و تلاش و کار در این دوران بینظیر، بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. بنابراین باید قدر فرصتهای زندگی را در ایام جوانی دانست و از آنها در راه صحیح استفاده کرد. استفاده از فرصت جوانی برای خودسازی، برنامهریزی برای زندگی، فرصتی برای شایستگی، فرصتی برای تحصیل علم و حتی ورزش و خلاصه رسیدن به استعدادهای درونی و بارور کردن آن، از جمله وظایفی است که در این دوران زیبای جوانی باید به آنها توجه کرد. عمر میگذرد و از لحظهلحظه آن باید استفاده کرد. در روایتهای مکرر آمده است که خدای متعال روز قیامت، نمیگذارد هیچ انسانی قدم از قدم بردارد، مگر اینکه درباره چهار چیز از او سؤال و مؤاخذه میکند؛ یکی از آنها جوانی است: جوانی را چگونه و در کجا صرف کردهاید؟
خداوند این منبع عظیم انرژی و توان را در یک برهه از عمر به همه انسانها داده است برای اینکه انسان بتواند از این فرصت برای رشد و شخصیتسازی و خودسازی استفاده کند. بسیاری البته این سرمایه عظیم را ممکن است زایل کنند و بدون برنامهریزی خرج کنند یا شاید به غفلت یا شهوت بگذرانند اما هنر آن است که انسان بتواند در مسیر صحیح با تصمیم راسخ و هوشمندانه و با استفاده از تجربیات گذشتگان و راهنمایی آنها قدم بردارد و به سرمنزل مقصود برسد.آثار این دوره که چندان هم طولانی نیست در همۀ زندگی برای انسان باقی خواهد ماند. امیرمؤمنان علی(ع) در آخرین خطبه در نهجالبلاغه توصیه میکند: «فِي التَّسْوِيفِ وَ التَّأْخِيرِ آفَاتٌ». با این جملهها اغتنام وقت و توجه به گذران عمر را مورد توجه قرار میدهد[۳۸].[۳۹]
وقتشناسی
وقت یعنی فرصتها، ساعتها و شب و روز و بهطور کلی سالهای عمری که در اختیار هر انسانی قرار میگیرد. شناختن وقت، یعنی اهمیت وقت و آثار درخشان بهرهمندی و راه صحیح استفاده از وقت را بشناسیم و حداکثر استفاده را در جهت سعادت دنیا و آخرت خود و جامعه از آن ببریم. این کار را میتوان با تنظیم ساعتهای شبانهروز براساس صحیح انجام داد. امیرمؤمنان علی(ع) در اینباره میفرماید: مؤمن ساعتهای زندگیاش را به سه بخش تقسیم میکند: بخشی را صرف مناجات با پروردگارش مینماید، قسمتی را در راه تأمین و اصلاح معاش زندگی بهکار میگیرد و بخش سوم را برای استراحت و بهرهگیری از لذتهای حلال و دلپسند، برمیگزیند. برای انسان خردمند، صحیح نیست که حرکتش جز در یکی از این سه مورد باشد، تلاش در راه تأمین معاش، عبادت و یا لذت و آسایش غیر حرام[۴۰].
قرآن نیز کسانی را که اوقات ارزشمند زندگی خود را در دنیا بیهوده صرف کردند مورد بازخواست شدید قرار میدهد[۴۱]. بنابراین از جمله عوامل اساسی موفقیت، وقتشناسی و نظم و تقسیمبندی اوقات همراه با برنامهریزی منظم است. نظم و برنامه داشتن، ساماندهنده زندگی و وسیلهای مؤثر برای رسیدن به هدفهای بزرگ است. امیرمؤمنان علی(ع) در وصایای خود به فرزندش، نظم را یکی از والاترین ارزشهای الهی میشمارد و میفرماید: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»[۴۲].[۴۳]
مشورت با صاحبنظران
رسول خدا در کارهای عمومی که دستوری از وحی الهی نداشت با اصحاب مشورت میکرد، آرای آنها را محترم میشمرد، به آنها شخصیت میداد، آنها را عملاً وادار میکرد که فکر کنند[۴۴]. هر کس طرف مشورت قرار گیرد احساس مسئولیت میکند و طبعاً فکر خود را در اطراف کار به جولان درمیآورد. امام علی(ع) میفرماید: هیچ پشتوانهای محکمتر از مشورت نیست[۴۵]. همچنین از پیامبر خدا پرسیدند: دوراندیشی چیست؟ فرمود: مشورت با صاحبنظران و پیروی از آنها[۴۶]. نفس انسان مانند کودکی است که نیازمند حمایت و هدایت و سرپرستی است. یکی از علل عدم موفقیت در تزکیه نفس این است که تعلیم اخلاقی در میان ما به صورت تعلیم و تدریس وجود دارد، ولی به صورت علاج و پزشکی وجود ندارد و باید احتیاج به مرشد و مربی به رسمیت شناخته شود[۴۷]. در اسلام هم حق معلم و مربی بر حق والدین ترجیح دارد؛ چون معلم و مربی، سازنده شخصیتاند و والدین سازنده شخص انسان هستند[۴۸].
محیطی که در آن جوان هست، از خصوصیاتش این است که همیشه احتیاج به کمک فکری دارد؛ نه اینکه پیرها کمک فکری نمیخواهند؛ چرا، همه انسانها کمک فکری میخواهند. ممکن است ابتکار و شادابی فکری جوانها هم بیشتر باشد، لیکن محیط جوان، ناگزیر به کمک فکری از اطراف نیاز دارد. چون خاصیت جوانی، اقدام و تحرک است. گاهی ممکن است که این اقدام و تحرک، احتیاج داشته باشد به اینکه در اطرافش، مطالعه بیشتری انجام بگیرد. این است که محیطهای جوان به خصوص، نیازمند مشاوره دائمی هستند. برای نمونه، قانون مدنی در ازدواج، مشورت با پدر را برای دختر باکره لازم میشمرد[۴۹].[۵۰]
حق مشورت کننده و حق مشورت شونده
امام سجاد(ع) درباره حقوق مشورت کننده و مشورت شونده میفرمایند: حق کسی که با تو مشورت کرده و از تو رایزنی میخواهد و چاره کارش را میجوید آن است که اگر رأی درستی به خاطرت رسید، در نصیحت و خیراندیشی برای او بکوشی، و هرچه میدانی در مشورت به او بفهمانی و بگویی که اگر تو به جای او بودی همانگونه عمل میکردی، و این به دلیل آن است که او از سوی تو مهربانی و نرمی ببیند؛ زیرا نرمی موجب میشود که شخص، نَرَمد و سختگیری موجب میشود به جای همدلی، رمندگی پدید آید. و اگر در کار او چیزی به ذهنت نیاید، ولی کسی را بشناسی که به رأی او اطمینان داری و او را برای مشورت کردن خودت میپسندی، وی را به او معرفی کن و در حق او کوتاهی مَوَرز، و از خیراندیشی برایش دریغ مکن.
حق کسی که تو با او به مشورت نشستهای و از او چاره کار خویش را میجویی آن است که اگر در مقام مشورت چیزی را پیشنهاد کرد که تو با آن مخالفی، او را متهم نسازی؛ زیرا آرای مردم گوناگون است، و نظرهای متفاوتی دارند و اگر به صلاحدید او بدگمان هستی، اختیار از آن توست، اما متهم ساختن او که در چشم شایسته مشورت بوده است، بر تو روا نیست. و نیز از آنجا که نظر خود را به خوبی به تو ارائه کرده و به نیکویی به تو مشورت داده در سپاسگزاری او کوتاهی مکن و اگر نظری داد که با خواست تو یکی بود، خدا را سپاس گو، و آن نظر را با تشکر از برادرت بپذیر، و در انتظار فرصتی باش که اگر او از تو مشورتی خواهد و چارهای جوید همانگونه او را پاداش دهی[۵۱]. قرآن میگوید: «پیامبر ما، در کارها با مسلمانان مشورت کن». عجبا! پیغمبر است، نیازی به مشورت ندارد، ولی برای اینکه این اصل را پایهگذاری نکند که بعدها هر کس که حاکم و رهبر شد بگویند او مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد، دیگران باید عمل کنند و مشورت معنا ندارد، بنابراین مشورت میکرد. علی(ع) هم مشورت میکرد. پیغمبر(ص) هم مشورت میکرد. آنها به مشورت نیازی نداشتند ولی مشورت میکردند برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند و ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان او است[۵۲].[۵۳]
منابع
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 267.
- ↑ هر چند در بیان عامّه اصطلاح جوانی تا سنّ ۴۰ سالگی را هم دربرمیگیرد.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 267.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 267- 268.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱
- ↑ با توجه به کاربرد کلمه "حدث" که در کلام امام (ع) آمده است، میتوان فهمید که فرمایش ایشان دوره نوجوانی را نیز دربرمیگیرد.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱: «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 268.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۸۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۴، ص۱۲۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۴۰.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۱۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ص۳۰۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۶۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۵۰۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۳، ص۳۹۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۵.
- ↑ «و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب میکنیم» سوره جن، آیه ۱۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۹۳.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۱۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۲۰۵.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ «برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۳، ص۳۱۲.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۵۴۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۷۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۹، ص۳۲۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۰۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۰۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۴، ص۱۲۶.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۲۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱، ص۳۴۸.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۲۲.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۳۹۰. «لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ، وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّم».
- ↑ ﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ﴾ «و آنان در آن فریاد سر میدهند که پروردگارا! ما را بیرون آور تا کاری شایسته جز آنچه (پیشتر) میکردیم در پیش گیریم؛ آیا ما به شما عمر (دراز) ندادیم که در آن آن کس که اهل پند است، پند میگیرد، و (آیا) هشداردهندهای نزدتان نیامد؟ پس (عذاب را) بچشید که ستمکاران را یاوری نیست» سوره فاطر، آیه ۳۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷، وصیت به امام حسن(ع).
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۱۷۸.
- ↑ احکام، ج۸، ص۲۰.
- ↑ محمدی ری شهری، حکمتنامه جوان.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص١٣١.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، ص۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۵، ص۲۶.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۲۵.
- ↑ رساله حقوق امام سجاد(ع).
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص۲۱۲.
- ↑ رضوانینسب، عباس، جوان ص ۲۶.