جوانی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

در اصطلاح جامعه‌شناختی به گروه سنی ۱۸ – ۲۴ ساله جوان گفته می‌شود. در این زمان تغییرات جسمانی پایان می‌پذیرد و رفتارهای هنجاری و اجتماعی فرد شکل می‌گیرد[۱] این مرحله از زندگی با وقایع هنجاری مانند ازدواج، اشتغال و فرزندآوری تعریف می‌شود[۲] برخی گفته‌اند جوانی از منظر روان‌شناسی مرحله‌ای است که انسان در پی شکل‌ گرفتن شخصیتش در برابر اجتماع، احساس مسئولیت می‌کند و این دوره از سیزده‌ سالگی آغاز می‌شود و تا ۲۵سالگی ادامه می‌یابد[۳] قرآن نیز جوانی را مقطعی از دوران زندگی می‌داند که انسان در آن پس از ضعف و ناتوانی دوران کودکی و نوجوانی، به «توانایی» می‌رسد﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ[۴] آیات الهی جوانی را دوره‌ای معرفی می‌کنند که در آن، انسان علاوه بر توانایی جسمانی به تکامل عقلانی رسیده است﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۵]، ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ[۶]، ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۷]، ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا[۸]

در آغاز دوران جوانی عدم اطمینان نسبت به نقش خود، فرد را زودرنج، دودل و بی‌ثبات می‌سازد و به‌سرعت جنبه انفعالی و عاطفی شخصیت او گسترش می‌یابد[۹] او در پی کشف هویت و بازسازی کل شخصیت خود است[۱۰] حتی مخالفت با والدین و عصیان در برابر اندیشه و دخالت‌های دیگران، برای تثبیت هویت و جدا کردن خویش از سایرین است[۱۱] دوران جوانی فصل الگوگیری و قهرمان‌پرستی است[۱۲] در این زمان شخص در پی یافتن الگوی مورد پسندش و مقایسه خود با اوست و می‌خواهد خود را به شکل الگوی مورد نظرش درآورد[۱۳] جوان اگر این دوره را به‌خوبی و با رشد شخصیت پشت سر گذارد، دارای ویژگی‌هایی از قبیل احساس اطمینان و استقلال و امید، و مسئولیت‌پذیر و دوستدار فضایل می‌گردد[۱۴] و در صورتی که به نیازها و انتظارهای جوان پاسخ مناسب داده نشود، دچار بحران هویت خواهد شد[۱۵].[۱۶]

جوان در قرآن و روایات

در قرآن کریم به مسئله جوان توجه شده است. بیان پندهای لقمان به فرزندش یکی از این نمونه‌هاست ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۷] در قرآن، جوان عدالت‌ طلب و حامی مظلومان است؛ برای نمونه حضرت موسی(ع) جوانی با این ویژگی‌ها معرفی شده است ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ[۱۸]،

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأَمِينُ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ [۱۹].[۲۰] و اصحاب کهف جوانانی شمرده شده‌اند که به پروردگارشان ایمان آوردند و حق‌طلب بودند[۲۱] که در برخی روایات به جوانمردی آنان در ایمان‌آوردن اشاره شده است[۲۲] در جای دیگر اسماعیل(ع) جوانی معرفی می‌شود که در اطاعت امر خدا حاضر است جان خود را فدا کند﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۲۳] و از جوانی به نام ابراهیم(ع) نام برده می‌شود که از مخالفت با بت‌ها سخن می‌گوید﴿قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ[۲۴]

در روایات دوره جوانی بهترین زمان برای کسب معارف اخلاقی و معنوی است. خداوند به عبادت‌پیشه‌بودن جوانان نزد فرشتگان افتخار می‌کند[۲۵] و پیامبر(ص) خاطرنشان می‌کند انسانی که جوانی‌اش را در عبادت و بندگی خدا سپری کند، در پیری به وی دانش و حکمت داده می‌شود[۲۶] در برخی روایات آمده است جوان، دارای قلبی پاک و زلال است[۲۷] که با شتاب بیشتری به امور خیر رو می‌آورد[۲۸] و همانند زمینِ کشت‌ نشده‌ای است که هرچه در آن کاشته شود می‌پذیرد[۲۹]

در آموزه‌های تربیتی اسلام بر احترام و رسیدگی به جوان با توجه به ویژگی‌ها، درک‌ها و نیازهای آنان تأکید شده است[۳۰] زندگی پیشوایان دین اسلامشاهد رفتار و برخوردهای شایسته و سازنده با جوانان است[۳۱] رسول اکرم(ص) در موارد متعددی مشاغل مهم را به جوانان می‌سپرد؛ ازجمله می‌توان به انتخاب مصعب‌بن‌عمیر برای سامان‌دادن به اوضاع مدینه[۳۲] و انتخاب اسامةبن‌زید به فرماندهی لشکر برای مقابله با روم[۳۳] و عتاب‌بن‌اسید به عنوان والی مکه[۳۴] اشاره کرد. رسول اکرم(ص) برتری جوانان پاک‌سیرت را که در بهار جوانی، گوش به فرمان الهی‌اند، بر پیران عابد، همانند برتری پیامبران بر سایر افراد دانسته[۳۵] و برترینِ جوانان را کسانی معرفی کرده است که در کارآزمودگی و احتیاط و هوشمندی همانند پیران باشند[۳۶] همچنین پیامبر(ص) می‌فرمود آموزش در این دوران همانند حکاکی نقش بر روی سنگ است که باقی خواهد ماند[۳۷].[۳۸]

جایگاه، ویژگی‌ها و قابلیت‌های جوان

امام خمینی در طول حیات خویش، توجه ویژه‌ای به جوانان می‌کرد[۳۹] ایشان مهم‌ترین نیروی مملکت را جوانان می‌دانست[۴۰] و آرزو داشت مقدرات کشور به دست جوانان افتاده، آنان کشور را اداره کنند[۴۱] ایشان رابطه نزدیکی با جوانان داشت و آنان علاقه قلبی زیادی به ایشان داشتند و در دیدارهای خود، از ایشان خواهان دعا حتی برای شهادت بودند[۴۲] یا با نامه خواسته‌ها و مشکلات خود را با ایشان در میان می‌گذاشتند و ایشان نیز به نامه‌های آنان پاسخ می‌داد[۴۳] امام خمینی برای سخنرانی در جمع جوانان حاضر می‌شد،[۴۴] با آنان به شکل مستقیم دیدار می‌کرد و آنان را برای انجام سازندگی در کشور تشویق می‌کرد،[۴۵] نگاه امام خمینی دربارهٔ جوان، دیدگاه مقطعی و گذرا نبود، بلکه از آغاز مبارزه تا پایان حیات، همواره جوانان یکی از اصلی‌ترین مخاطبان ایشان بودند[۴۶] ایشان در مجموعه سخنان خود ویژگی‌های مختلفی برای جوان برمی‌شمرد و در بیشتر موارد به ویژگی‌های مثبت و فطرت بی‌آلایش آنان اشاره می‌کرد. از نگاه ایشان از مهم‌ترین ویژگی جوان، طالب معرفت بودن،[۴۷] پاکی،[۴۸] صداقت و صمیمیت و قلبی صاف و ملکوتی است؛ از این‌رو آمادگی بیشتری برای هدایت و انتخاب راه درست دارد و می‌تواند به‌سرعت اصلاح شود[۴۹]؛ زیرا هنوز انحراف و فساد در فکر و عمل و احساس وی رسوخ نکرده است[۵۰] و می‌تواند از قرآن و معارف دینی که هماهنگ با فطرت الهی است تأثیر پذیرد.[۵۱] امام خمینی جوان را دارای روحیه فداکاری و از خودگذشتگی در راه هدف‌های متعالی می‌دانست که در این راه با کمالاخلاص و مجاهدت به کشور خود خدمت می‌کند[۵۲] و خواهان کمک به دیگران و دارای حس تعاون است[۵۳] ایشان دوره جوانی را اوج توانمندی روحی و جسمی می‌دانست که فرصتی بی‌همتاست برای استفاده بیشتر از امکاناتِ وجودی خود در جهت برنامه‌ریزی، اجرا و دستیابی به هدف[۵۴] و از ویژگی‌های دوران جوانی، وجود انرژی فراوان و نشاط جوانی و شور و شوق جسمی و روحی است که در این دوران جوان می‌تواند به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند و به‌سرعت راه‌های ترقی و تکامل مادی و معنوی را طی کند[۵۵] ایشان دستیابی به بالاترین مقامات معنوی را با تکیه بر عزم و اراده، میسّر و زمان جوانی را اوج قدرت اراده می‌دانست.[۵۶].[۵۷]

نیازهای دوره جوانی

فرد هنگامی که از دوره کودکی عبور می‌کند و به دوره نوجوانی و جوانی پای می‌گذارد، نیازهایش نیز تغییر می‌کند. او به دنبال پاسخ پرسش‌هایش است. در ایام جوانی پرسش‌های فراوانی دربارهٔ جهان هستی، آغاز و انجام جهان، نقش دین در زندگی و کارآمدی آن مطرح می‌شود. جوان به دنبال دستیابی به یک نظام فکری و عقیدتی است تا راهگشای او در این پرسش‌های اساسی باشد[۵۸] افراد در این زمان، شیفته ارزش‌های سیاسی، هنری، اخلاقی و دینی‌اند[۵۹] یکی از نیازهای جوانان، نیاز به عشق و محبت است. جوان دوست دارد به دیگران محبت کند و محبت ببیند؛ زیرا محبت‌کردن و محبت‌دیدن نیاز اصیل انسانی است و این نیاز در جوان به صورت بیشتری خودنمایی می‌کند[۶۰] امام خمینی به نقش مهم محبت، ملایمت و ملاطفت در تربیت افراد اشاره می‌کرد و در راستای اصلاح و تربیت دیگران، توجه به این نکته را لازم می‌دانست[۶۱] و خود نیز همواره به این مهم توجه داشت[۶۲] ایشان ضمن به کار بردن عناوینی چون «جوانان متدین، برومند، روشن‌ضمیر و جوانان عزیز و متعهد» به تناسب موارد، از زحمات و کوشش نسل جوان با احترام و محبت یاد و قدردانی می‌کرد[۶۳] ایشان داشتن استقلال، آزادی فکر و عمل و نفی وابستگی‌های معنوی جوانان را از نیازهای مهم می‌دانست[۶۴] که در سایه اسلام و قرآن قابل تحصیل‌اند. از نظر ایشان آزادی غربی مخالف سنت‌های انسانی و مخالف با اخلاق است[۶۵] ایشان آزادی فکریِ جوانان را به معنای داشتن فکر ایرانی و اسلامی به جای تفکر غربی می‌دانست که این امر خود بنیان استقلال فکری را در پی دارد[۶۶] با توجه به تأثیرپذیری جوان، داشتن الگویی فکری و رفتاری شایسته در درون خانه و در جامعه نیاز دیگر جوان است؛ زیرا وجود الگوی مناسب به یادگیری رفتار صحیح می‌انجامد[۶۷] همه مکاتب نقش الگو در تربیت افراد را پذیرفته‌اند. قرآن کریم نیز بر لزوم پیروی از صالحان تأکید و پیامبر(ص) و ابراهیم خلیل(س) را الگو معرفی کرده است﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۶۸]، ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۶۹] امام خمینی جوانان را به الگوگرفتن در زندگی از ائمه اطهار(ع) در عرصه زندگی فردی و اجتماعی سفارش می‌کرد[۷۰]

یکی دیگر از نیازهای دوران جوانی دوست‌یابی و معاشرت با دیگران است. امام خمینی همواره از جوانان می‌خواست در انتخاب گروه همسالان و دوستان دقت کنند؛ زیرا این امر در تهذیب یا تخریب شخصیت آنان نقش بسزایی دارد. ایشان معتقد بود جوانان باید معاشران و دوستان خویش را از میان اشخاص وارسته، متعهد و متوجه به معنویات انتخاب کنند؛ زیرا تأثیر معاشرت دو طرف بر یکدیگر اجتناب‌ناپذیر است[۷۱] امام خمینی نیازهای طبیعی و غریزی را از دیگر نیازهای جوان می‌دانست و جوانی را زمان اشتعال آتشِ شهوت معرفی و ضرورت پاسخگویی مناسب به آن را از راه‌های مشروع گوشزد می‌کرد[۷۲] ایشان معتقد بود ازدواج موجب بقای نوع انسانی می‌شود و فرونشاندن شهوت از طریق امر الهی و ازدواج، بر سلوک عرفانی انسان، تأثیر بسزایی دارد[۷۳] امام خمینی با نوشتن پندها و نصایح برای فرزند جوان خود سید احمد خمینی[۷۴] و نیز نگارش نامه‌های اخلاقی و عرفانی برای عروس خود سیده فاطمه طباطبایی[۷۵] به ارشاد و ایجاد ارتباط صمیمی‌تر با آنان می‌پرداخت و آنان را به دوری از خودپسندی،[۷۶] عشق به کمال مطلق و کسب علم،[۷۷] توجه به اعمال صالح و انجام واجبات،[۷۸] تدبر در قرآن،[۷۹] استفاده از جوانی و اصلاح خود در این دوران [۸۰] و خدمت بدون انتظار از مردم[۸۱] دعوت می‌کرد.[۸۲]

تعلیم و تربیت جوانان

با توجه به نیازهای جوانان و توانمندی‌های آنان در عرصه‌های مختلف، توجه و پاسخگویی صحیح به آنان و هدایت و حمایت این نسل لازم و ضروری است. امام خمینی تربیت صحیح جوانان را مایه نجات کشور می‌دانست[۸۳] و با تأکید بر نقش توأمان تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش به مسئولان و دست‌اندرکاران سفارش می‌کرد به هر شکل ممکن وسایل ارتقای اخلاقی، اعتقادی، علمی و هنری جوانان را فراهم سازند و آنان را تا مرز رسیدن به بهترین ارزش‌ها و نوآوری‌ها همراهی کنند و روح استقلال و خودکفایی را در آنان زنده نگه دارند[۸۴] ایشان به عوامل متعدد و مؤثر بر تربیت جوانان ازجمله خانواده که آن را مبنای جامعه می‌دانست،[۸۵] مدرسه که وظیفه‌اش انسان‌سازی است[۸۶] و محیط اجتماعی، رادیو، تلویزیون و رسانه‌های جمعی به عنوان دانشگاه عمومی[۸۷] اشاره می‌کرد. امام خمینی خانواده را مرکز تربیت دینی و اخلاقی فرزندان معرفی می‌کرد[۸۸] و نقش خانواده را بسیار حساس می‌دانست[۸۹] و از مادران می‌خواست با تکیه بر فضایل اخلاقی، برای آینده مملکت، جوانانی نیرومند تربیت کنند.[۹۰] همچنین وظیفه نظام آموزشی کشور را امری خطیر و همانند وظایف پیامبران(ع) و آن را به مثابه کارخانه آدم‌سازی می‌دانست که افرادی را تربیت می‌کنند که مقدرات آینده مملکت به دست آنان خواهد افتاد[۹۱] عامل دیگر در تربیت جوانان را رادیو، تلویزیون و مطبوعات می‌دانست[۹۲] و باور داشت رسانه‌ها باید نقش مربی را در کشور ایفا کنند، [۹۳] جوانان را مستقل و دارای اراده و تصمیم بار آورند[۹۴] و با نشان‌ دادن برنامه‌های آموزنده، آنان را به سوی خدمت به کشور سوق دهند [۹۵].[۹۶]

جوانان در دوران پهلوی

امام خمینی از آغاز مبارزه با رژیم پهلوی به دسیسه‌های استعمار در انحراف جوانان اشاره داشت و همواره نقشه‌های شوم آنان را در ترویج مراکز فساد و فحشا برملا و اهداف پنهان این جریان را بازگو می‌کرد[۹۷] ایشان بر این نکته تأکید داشت که پهلوی‌ها به اسم آزادی و تمدن و پیشرفت، تنها به دنبال آزادی غربی و آزادی استعماری به معنای فساد و فحشا بودند[۹۸] که در حقیقت خود سلب آزادی از انسان و موجب عقب‌ماندگی جوانان و کشور بود؛ زیرا جوانان ذخیره‌های انسانی هر مملکت‌اند[۹۹] امام خمینی نابودی نیروی علمی و انسانی کشور،[۱۰۰] فلج‌کردن افکار جوانان،[۱۰۱] ایجاد بی‌خبری و بی‌تفاوتی،[۱۰۲] بدبینی به افکار خودی و مملکت خویش،[۱۰۳] جدایی از مذهب و روحانیت[۱۰۴] و کوچک جلوه‌دادن اسلام و روحانیت نزد جوانان[۱۰۵] را نتیجه اجرای سیاست‌های غلط رژیم پهلوی می‌دانست. همچنین ایشان از برخورد خشن و سرشار از آزار و اذیت و شکنجه رژیم پهلوی با جوانان متدین و آگاه حوزه و دانشگاه یاد می‌کرد[۱۰۶].[۱۰۷]

نقش جوانان در انقلاب اسلامی

جوانان در طول نهضت اسلامی همواره یکی از ارکان مهم حرکت انقلاب به سرمنزل مقصود بودند. هرچند برنامه اساسی رژیم پهلوی این بود که فرصت فکرکردن را از آنان بگیرند،[۱۰۸] نهضت امام خمینی موجب آگاهی و بیداری جوانان شد و هویت واقعی و اسلامی آنان را بازگرداند و از حالت خودباختگی خارج کرد[۱۰۹] امام خمینی نیز بر همین اساس نقش ویژه‌ای برای جوانان در پیروزی انقلاب قائل بود[۱۱۰] و معتقد بود به واسطه زحمت جوانان است که انقلاب به مرحله پیروزی رسید[۱۱۱] پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حکومت نوپای جمهوری اسلامی به جوانان اعتماد کرد و اوایل انقلاب جوانان عهده‌دار تشکیل و اداره نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و مانند آن شدند[۱۱۲] این امر در دفاع از کشور نیز به‌خوبی خود را نشان داد. در جنگ تحمیلی، جوانان یاوران اصلی امام خمینی و انقلاب بودند و با فرمان ایشان به سوی جبهه‌ها رفتند و هشت سال جنگ تحمیلی را اداره کردند[۱۱۳] امام خمینی گرچه در زمان دفاع مقدس دوران کهنسالی را سپری می‌کرد، با شناخت درستی که از جوانان داشت، به آنان اعتماد می‌کرد و آنان را مخاطب اصلی حرکت خود قرار داده بود. ایشان با سخنان و پیام‌های خود جوانان را متحول ساخت و روح شهادت‌طلبی را در آنان زنده کرد[۱۱۴] امام خمینی شجاعت و شهامت، ایمان و اخلاص، روح شهادت‌طلبی، مجاهدت و پایداری را از صفات ممتاز جوانان رزمنده برمی‌شمرد[۱۱۵] ایشان تحول معنوی جوانان را که در مدت کوتاهی آنان را از مراکز غفلت به میدان مبارزه کشاند، تحولی معجزه‌آسا و برخاسته از امداد غیبی و الطاف الهی دانسته‌[۱۱۶] و اهمیت این تحول روحی را به مراتب مهم‌تر از تحول حکومت در ایران می‌دانست[۱۱۷] و این دگرگونی عرفانی را چنین تعبیر می‌کرد که جوانان کشور راه صدساله را یک‌ شبه پیمودند[۱۱۸] ایشان بر به‌کارگیری نیروی متعهد و جوان و مستقل، تأکید می‌کرد و حضور آنان را مایه حراست از دستاوردهای انقلاب و دفع بیگانگان و حفظ امنیت ملی و عامل بازدارنده از تهاجم بیگانگان برمی‌شمرد[۱۱۹] و همواره قدردان زحمات قشر جوان در پیش و پس از انقلاب اسلامی و طی هشت سال دفاع مقدس بود و جوانان مجاهد عصر خود را بی‌نظیر می‌دانست.[۱۲۰].[۱۲۱]

پندها و هشدارها

از توصیه‌های امام خمینی به مسئولان نظام، کمک و هموارکردن راه‌های رشد و بالندگی جوانان بود[۱۲۲] ایشان در پیامی به مسئولان، جوانان را اماناتی خواند که امید ملت و اسلام‌اند و باید تحت تربیت صحیح اسلامی قرار بگیرند[۱۲۳] امام خمینی معتقد بود دست‌اندرکاران امور جوانان باید از افرادی صالح انتخاب شوند تا بتوانند روح توانایی و استقلال را در جوانان زنده نگه دارند[۱۲۴] ایشان لزوم برنامه‌ریزی تحصیلی و فرهنگی جوانان را در بارورشدن و شکوفایی استعداد آنان ضروری می‌دانست[۱۲۵] و باور داشت این کار می‌تواند علاوه بر روشنی چراغ علم و تقوا در جوانان، آنان را به متخصصان متعهد تبدیل کند[۱۲۶] امام خمینی توصیه‌های فراوانی نیز به جوانان می‌کرد؛ ایشان با بیان بهره‌مندی از نعمت جوانی و توانایی‌های آن، جوانان را به بنیادی‌ترین وظیفه و مهم‌ترین آرمان انبیای الهی که اصلاح نفس است، دعوت و همواره تأکید می‌کرد با زوال جوانی، رذایل اخلاقی ریشه می‌دواند و جهاد با نفس مشکل می‌شود[۱۲۷] ایشان به جوانان توصیه می‌کرد فرصت گرانبهای جوانی را غنیمت بشمارند و خود را اصلاح کنند[۱۲۸] و در شکوفایی معنوی خود بکوشند[۱۲۹] در دیدگاه امام خمینی تهذیب نفس و توجه به خویشتن در مراحل مختلف زندگی ـ به‌ویژه روزگار جوانی ـ چنان با اهمیت بود که ایشان همواره جوانان را از غفلت از آن برحذر می‌داشت[۱۳۰] و بر این نکته تأکید می‌کرد که جوانان باید به این حقیقت آگاه شوند هر قدر بر خود مسلط شوند، به همان میزان بر عوامل محیطی و جهان تسلط پیدا خواهند کرد و از این طریق می‌توانند زمینه سعادت خود را فراهم کنند[۱۳۱] امام خمینی علاوه بر تأکید بر پرورش روح به پرورش تن و سلامت جسم جوانان نیز اهمیت می‌داد. ایشان ضمن ستایش از جوانان ورزشکار و افتخار به آنان، تقویت توأمان روح و جسم برای رسیدن به خصلت‌های پهلوانی را ضروری می‌دانست[۱۳۲] امام خمینی به جوانان روحانی و دانشگاهی توصیه می‌کرد با کمال جدیت به تحصیل بپردازند؛ زیرا اگر طلاب علوم دینی از تحصیل بازمانند، آثار دیانت محو می‌شود و اگر جوانان دانشگاهی در رشته‌های علمی متخصص نشوند، موجب وابستگی به اجانب و استعمار خواهد شد و کشور را هر چه بیشتر به عقب می‌راند؛ بنابراین ایشان از جوانان می‌خواست با مجهزشدن به سلاح علم و دین با تفکرات استعماری مبارزه کنند[۱۳۳] امام خمینی ریشه موفقیت جوانان در عرصه‌های فردی و اجتماعی و سیاسی را شناخت درست اسلام و ایمان به خدا می‌دانست[۱۳۴] و در این راستا با استفاده از سخنان اهل بیت(ع)[۱۳۵] جوانان را به قرائت قرآن و انس با آن دعوت می‌کرد[۱۳۶] ایشان همچنین سفارش می‌کرد جوانان با منطق شیوای قرآن و اصول مقدس اسلام آشنا شوند[۱۳۷] و به انبیای بزرگ و پایه‌گذاران عدالت و آزادی از ابراهیم خلیل(ع) تا رسول خاتم(ص) و طرز تفکر آنان در امور معنوی و توحیدی تا تنظیم جامعه و حکومت، شناخت پیدا کنند[۱۳۸] و در این امر با هوشیاری رفتار کنند تا در دام مدعیان بی‌اطلاع که دست به تفاسیر انحرافی و برداشت‌های شخصی و جاهلانه می‌زنند، نیفتند[۱۳۹] امام خمینی از سر ارادت و علاقه به جوانان همواره سفارش می‌کرد در این مسیر از وجود روحانیان و علمای متعهد اسلام استفاده کنند و هیچ‌گاه و تحت هیچ شرایطی خود را بی‌نیاز از هدایت و همکاری آنان ندانند؛[۱۴۰] همان‌گونه که به روحانیان توصیه می‌کرد با جوانان با روی گشاده و آغوش باز برخورد کنند و با محبت و دوستی راه راست اسلامی را به آنان نشان دهند و عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده نگیرند و با لغزش‌های فکری آنان پدرانه و با عطوفت و گذشت برخورد کنند.[۱۴۱] ایشان در نامه‌ای به مرتضی مطهری در سال ۱۳۴۷ به وی تأکید کرد با توجه ارتباطی که وی با نسل جوان نیازمند هدایت دارد، تلاش کند آنان را از منجلاب موجود نجات دهد و با زبان خود معنویات را به آنان بفهماند[۱۴۲] در نگاه امام خمینی نسل جوان باید پس از آگاهی و شناخت تعالیم حیات‌بخش اسلام و عمل به آن، دست به تبلیغ اسلام بزنند و مسلمانان را آگاه کنند و اسلام عدالت‌پرور را به دنیا معرفی کنند[۱۴۳] ایشان به جوانان سفارش می‌کرد با حفظ وحدت و یکپارچگی، در صحنه حاضر شوند و شجاعانه در برابر انحراف‌ها قیام کنند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت را حفظ کنند[۱۴۴] و همواره با هوشیاری و اراده قوی توطئه‌ها را خنثی سازند[۱۴۵] ایشان از انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان در دبیرستان‌ها می‌خواست تا به گروه‌های مخالف با اسلام و غیرمتعهد به موازین اسلامی، اجازه حضور در میان خود را ندهند و پیش از ورود افراد به انجمن‌ها، سوابق شخصی و خانوادگی آنان را بررسی کنند[۱۴۶].[۱۴۷]

تعامل با نسل جوان

مسئولیت‌های دینی ما بر دو قسم است؛ بعضی مسئولیت‌ها، مسئولیت یک کار است با یک شکل به‌خصوص و قیافه معین. در این موارد همه خصوصیات کار و اجزا و شرایطش را خود اسلام معین کرده است و گفته است که شما این کار را در این قالب معین و به این شکل خاص انجام دهید. نوع دیگر، مسئولیت نتیجه است؛ یعنی نتیجه را به عهده انسان می‌گذارد و می‌گوید من فلان نتیجه را می‌خواهم، و اما اینکه آن نتیجه با چه وسیله و چه مقدمه و با چه شرایط و در چه قالبی انجام داده شود به عهده انسان است، با هر وسیله‌ای که بهتر است. مسئله هدایت و رهبری، از نوع دوم است. مسلمانان مسئول هدایت یکدیگرند. هر نسلی مسئول هدایت نسل بعدی است. بالاخص کسانی که سمت رسمی رهبری دارند مسئولیت بیشتری دارند. به هر حال این نتیجه، یعنی هدایت یافتن، باید به‌دست آید؛ اما وسیله‌ای که باید از آن استفاده شود، برای همیشه و همه جا تعیین نشده و قابل تعیین و اندازه‌گیری هم نیست، آن است که در آیه کریمه می‌فرماید: ﴿قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[۱۴۸]؛ خودتان و خاندانتان را از آتشی که آتشگیره‌اش آدم است و سنگ حفظ کنید؛ خود نتیجه را می‌خواهد، به وسیله کار ندارد[۱۴۹]. گاهی اشتباه می‌شود و اینگونه وظایف را که در آن شارع نتیجه را خواسته است، ما آن را به شکل وظایف تعبدی انجام می‌دهیم و خیال می‌کنیم انجام وظیفه کرده‌ایم[۱۵۰].

البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و بسا همان چیز در جای دیگر وسیله گمراهی و ضلالت باشد. بنابراین وسایل هدایت هر زمان مخصوص خود آن زمان است[۱۵۱]. ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۱۵۲]. این آیه راه‌های مختلفی برای هدایت ذکر می‌کند و هر طریقی برای موردی خاص است؛ یعنی وسیله‌ای که باید در مقام هدایت به‌کار برد، یکسان و یکنواخت نیست. با توجه به روایت‌ها، علت اختلاف معجزات پیامبران این بوده که وسیله هدایت مردم در هر زمانی متفاوت است، و هر پیغمبری معجزه‌ای که به‌کار برده، با عصر و زمان خودش متناسب بوده است[۱۵۳]. همه این مسائل که بیان شد برای این بود که وقتی مسئله رهبری نسل جوان را طرح می‌کنیم، کسی نگوید مگر رهبری نسل جوان با رهبری نسل کهنه فرق می‌کند؟ مگر نماز اینها با نماز آنها دو تا است که رهبری اینها با آنها دو تا باشد؟[۱۵۴]

نسل جوان امروز

نسل جوان ما مزایایی دارد و عیب‌هایی؛ زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساس‌هایی دارد که در گذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد. در عین حال یک انحراف‌های فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحراف‌ها بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساس‌ها و آرمان‌های عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساس‌ها میسر نیست. باید به این جهات احترام گذاشت. رودربایستی ندارد؛ در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود، این احساس‌ها با این آرمان‌های عالی نبود. باید به این آرمان‌ها احترام گذاشت. اسلام به این امور احترام گذاشته است. اگر ما بخواهیم به این امور بی‌اعتنا باشیم، محال است که بتوانیم جلوی انحراف‌های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم. باید فکر اساسی برای این انحراف‌ها کرد. درد این نسل را باید درک کرد. یکی از سرمایه‌های ما، جوانان و کودکان ما است. این سرمایه‌ها را باید حفظ و نگه‌داری کنیم. ما برعکس، جوانان را به بهانه‌های مختلف طرد می‌کنیم و به دامن دشمن می‌اندازیم[۱۵۵].[۱۵۶]

نسل جوان یا اندیشه جوان؟

وقتی می‌گوییم نسل جوان مقصود حتما طبقه جوان نیست، مقصود طبقه‌ای است که در اثر تحصیلات و آشنایی با تمدن جدید دارای طرز تفکر مخصوصی است، خواه پیر باشد یا جوان. اکثریت این طبقه را البته جوانان تشکیل می‌دهند؛ بنابراین می‌گوییم نسل جوان، و الا بسیار پیرها هستند که طرز تفکر جدید دارند، بسیار جوان‌ها هستند که طرز تفکرشان مثل پیرها و مردم قرون گذشته است. مقصود طبقه‌ای است که حامل طرز تفکر مخصوصی است و رو به افزایش است. جوان آینده دارای این طرز تفکر خواهد بود و اگر خدا نخواسته، فکری برای هدایت و رهبری این نسل نشود، آینده به کلی از دست خواهد رفت[۱۵۷].

نسل جدید قشری است که گذشته از جوانی، دارای تحرک و طالب تغییر و بهبود اوضاع و ناراضی و غیر قانع به زندگی حاضر و طالب زندگی بهتر است؛ قشری است به‌پا خاسته و منبعث از مرقد خود و بی‌اعتنا به گذشته و متنفر از گذشته؛ قشری است که به دنیای خارج متوجه است و نمی‌تواند ببیند که مِی خورند حریفان و او نظاره کند، نمی‌تواند ببیند که همسفران او در راه عشق به منزل‌ها رسیده باشند و او هنوز آواره باشد، نمی‌تواند بشنود که تحول در ایرانِ مسلمان و موحد و ژاپنِ بت‌پرست و مشرک در زمان واحد پیدا شده باشد و ژاپن با دنیای غرب در صنعت و سیاست و اقتصاد رقابت کند و ایران همانطور عقب مانده و محتاج به قرضه و کمک باقی بماند؛ قشری که تازه بیدار شده می‌خواهد قوانین اجتماعی و علل پیشرفت‌ها و انحطاط‌ها را بشناسد. از خصوصیات این قشر این است که می‌خواهد یک مکتب اجتماعی داشته باشد و به یک مکتب و مسلک اجتماعی که پاسخگوی تقاضاهای فکر او باشد بگراید و یکنواخت و قاطع همه مشکلات را حل کند، گو اینکه از لحاظ پایه آنقدر غیر قابل خدشه نباشد. بالاخره میل به انتظام فکری، او را ارضا می‌کند. مسلکی که طرحی و نقشه‌ای برای ساختمان جامعه‌ای نو و مستقل و افتخارآمیز داشته باشد و بتواند با سیستم‌های اجتماعی دنیا رقابت کند.

این قشر نمی‌تواند بدون فلسفه زندگی کند، فلسفه و جهان‌بینی خاصی از جهان و سعادت و حیات و انسان می‌خواهد داشته باشد و سیستم‌های اجتماعی بر اساس این فلسفه می‌خواهد داشته باشد. دین نیز جز به‌صورت یک مکتب و منطق مخصوص حیات و تکامل، برای او نمی‌تواند مفهوم صمیمی داشته باشد. از خصوصیات این نسل این است که طالب نو و تجدد و تغییر و تجدید سازمان‌های کهنه اجتماعی است؛ مثل پسری که علاقه‌مند است خانه پدری را تعمیر کند، نو کند، رنگ و روغن بدهد، بناهای فرسوده را خراب کند و از نو بسازد. روح جوانی او اقتضای سازمان جوان دارد. بهتر است «نسل جدید» بگوییم، چون مربوط به سن و سال نیست. بعضی در سن کم‌اند ولی جزء نسل قدیم‌اند، و بعضی پیرمردند و در طبقه نسل جدیدند؛ بنابراین ما عنوان «نسل جدید» را انتخاب کردیم، نه عنوان «جوان‌ها»[۱۵۸].[۱۵۹]

تفاوت نسل قدیم و جدید

در نسل جدید، اندیشه‌های نو و ایده‌های نو و ادراکات و احساس‌های نو هست. در نسل جوان توجه به طرد تسلط‌های سیاسی و اقتصادی و احساس استقلال سیاسی و اقتصادی هست که در نسل قدیم نیست. در نسل جدید در برابر مقررات قدیم تسلیم بلاشرط نیست، هرچند در برابر سنت‌های اروپایی این تسلیم بلاشرطی هست. هر کدام دیگری را متهم می‌کند به تقلید کورکورانه؛ جدید قدیم را به تقلید کورکورانه آباء، و قدیم جدید را به تسلیم و تقلید از اروپاییان و هر یک دیگری را به نوعی از تقلید متهم می‌کند. در نسل جدید میل به حرکت و پیشرفت است و در نسل قدیم میل به محافظت سنن قدیم. یکی پیشرو است و دیگری محافظه‌کار. در نسل جدید، فکر منطبق شدن با مقتضیات زمان هست، ولی در نسل قدیم این فکر به‌صورت انحراف از اصول تلقی می‌شود. نسل جدید از نسل قدیم می‌خواهد که تعصبات خشک را کنار بگذارد.

از خصوصیات نسل جوان، افراط در بدبینی و یأس و اعتقاد به توصیه و پارتی است که خطر مهلکی است. نسل جوان معتقد شد که علم و هنر فایده ندارد، اساس، پارتی و پول است. از خصوصیات نسل جوان، خودکشی و مرگ‌ومیرهای غیر طبیعی است که نامش حساسیت، و حقیقتش کم‌ظرفیتی است. آنها معتقدند که از دریچه علم و تمدن به اجتماع و دنیا می‌نگرند و ضمناً از خامی‌های خود غفلت دارند. اینها همیشه از پارتی نداشتن می‌نالند، ولی هیچ وقت فکر نمی‌کنند که به راهنما احتیاج دارند[۱۶۰].[۱۶۱]

آشتی بین دو نسل

با گذشت زمان و سپری شدن سال‌ها، نسل‌های مختلفی با تغییرات محیطی در حال عوض شدن هستند. عامل زمان در تعلیم و تربیت مسئله حاد عصر ما هم هست، نسل جوان را با نسل کهن در مقابل هم قرار داده است. اگر این حقیقت از نظر علمی و دینی روشن شود، ما می‌توانیم میان دو نسل آشتی بدهیم و توافق و هماهنگی به وجود آوریم[۱۶۲].[۱۶۳]

سه روش در برخورد با عامل زمان

  1. روش اول هدف تعلیم و تربیت را محافظت افکار و اندیشه‌ها و عادت‌ها و تقلیدها و رسوم و سنن گذشته می‌داند و نظام اجتماعی که مورد پذیرش او است، یک نظام قالبی. بنابراین نظر دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به فرهنگ و معنویت‌های مردم و نسبت به روح و احساس‌های مردم همان وظیفه را دارد که اداره باستان‌شناسی نسبت به حفظ و نگهداری آثار باستانی دارد.
  2. عکس روش اول، در روش دوم اساس تعلیم و تربیت بر تجدد و تحول و تنفر از گذشته است و بر هرچه متعلق به گذشته است داغ باطله می‌زند و به هیچ اصل ثابت و معیار دائمی معتقد نیست، منکر کلیت و منکر ضرورت و دوام است. بنابراین نظر، تعلیم و تربیت مفهومی نسبی و موقت است.
  3. روش سوم جامعه را موجود زنده فرض می‌کند که براساس اصول معین و فطری رشد و نمو می‌کند. در این نگاه، جامعه دو نیاز از نظر تعلیم و تربیت دارد؛ یکی آموزش و پرورش اصول انسانی و اخلاقی، چیزهایی که مربوط است به فطرت و طبیعت انسان و به حوزه ایمان و اخلاق و به نحو «بودن» انسان مانند وظیفه‌شناسی، ایثار، احسان، عدالت، استقامت، شجاعت، زبان، عفاف شکم و دامن، تسلط بر نفس و... و دیگری آموزش و پرورشی که مربوط است به تخصص و مهارت در کارهای اجتماعی که میان افراد تقسیم می‌شود که البته نوع مهارت و کار نسبت به هر زمانی، متغیر و متکامل است.

بنابر آنچه گفتیم، جامعه یک واحد زنده است، دارای اصالت و شخصیت و طبیعت خاص به خود، تعلیم و تربیت باید براساس شناخت فطرت و طبیعت جامعه باشد[۱۶۴].[۱۶۵]

رهبری نسل جوان

رهبری نسل جوان در حقیقت یک مسئولیت عمومی است که متوجه عموم مسلمانان است و به ویژه متوجه طبقه‌ای است که سمت رسمی رهبری دینی اجتماع را دارند. همه افراد در قبال یکدیگر مسئول‌اند و در مسئولیت‌های یکدیگر شریک: کلکم راع و کلکم مسئوول عن رعیته بلکه نسل‌ها مسئول یکدیگرند. هر نسل مسئول نسل بعدی است که این دین و این هدایتی که از نسل‌های گذشته دست‌به‌دست به آنها رسیده است، آن را حفظ کنند و به نسل‌های بعدی برسانند؛ یعنی نسل‌های بعدی را آماده کنند برای پذیرفتن و استفاده از آن. بنابراین بحث در رهبری نسل جوان بحثی است از یک وظیفه و مسئولیت که متوجه همه است. مطلبی که باید درباره آن دقیقاً اندیشید و راه‌حل آن را پیدا کرد، این است که رهبری یک نسل در همه احوال و همه شرایط یکسان نیست، متفاوت است، شکل‌ها و کیفیت‌های گوناگون دارد. وسایلی که به‌کار برده می‌شود متفاوت است. یک نسخه معین ندارد که درباره همه افراد و همه نسل‌ها و در همه زمان‌ها یک جور داده شود. ازاین‌رو در هر زمانی و تحت هر شرایطی باید دقیقاً اندیشید که به چه نحو باید صورت بگیرد و چه نسخه‌ای باید داده شود.

رهبری نسل جوان شامل دو قسمت است، مضاف و مضاف‌الیه و یا اسم مصدر و مفعول. قسمت اول همان معنای هدایت است که شامل معنای تکمیل و تربیت و راهنمایی موجود است به آنچه در فطرت و استعداد بالقوه دارد و شامل معنای حرکت و تغییر و طی منازل است و قسمت دوم نشان‌دهنده قشر مخصوصی است در جامعه ما با مشخصات و طرز تفکر مخصوص. قشری است که گذشته از جوانی دارای تحرک و طالب تغییر و بهبود اوضاع و نارضایتی و غیر قانع به زندگی حاضر و طالب تغییر و بهبود اوضاع و ناراضی و غیر قانع به زندگی حاضر و طالب زندگی بهتری است؛ قشری است به‌پاخاسته و منبعث از مرقد خود و بی‌اعتنا به گذشته و متنفر از گذشته؛ قشری است که به دنیای خارج متوجه است و نمی‌تواند ببیند که مِی خورند حریفان و او نظاره کند، نمی‌تواند ببیند که همسفران او در راه عشق به منزل‌ها رسیده باشند و او هنوز آواره باشد، نمی‌تواند بشنود که تحول در ایرانِ مسلمان و موحد و ژاپنِ بت‌پرست و مشرک در زمان واحد پیدا شده باشد و ژاپن با دنیای غرب در صنعت و سیاست و اقتصاد رقابت کند و ایران همانطور عقب مانده و محتاج به قرضه و کمک باقی بماند؛ قشری که تازه بیدار شده که قوانین اجتماعی و علل پیشرفت‌ها و انحطاط‌ها را بشناسد[۱۶۶].[۱۶۷]

احساس‌ها و دردهای نسل جوان

در اینکه نسل قدیم و جدید دو جور فکر می‌کنند اختلافی نیست. باید ببینیم آیا واقعاً این نسل را ما باید نسل منحرف بخوانیم و دهان‌کجی کنیم یا باید طور دیگری قضاوت کرد؟ قرآن کریم با توجه به آیات سوره احقاف که در فصل دوم عنوان شد دو نسل صالح و منحرف را معرفی می‌کند. حقیقت این است که نسل جوان، هم درد و احساس دارد و هم بیماری و انحراف، اما آن انحراف‌ها معلول رسیدگی نکردن به دردها و احساس‌های آنها است[۱۶۸]. از خصوصیات این قشر این است که می‌خواهد یک مکتب اجتماعی داشته باشد و به یک مکتب و مسلک اجتماعی که پاسخگوی تقاضاهای فکر او باشد و یکنواخت و قاطع همه مشکلات را حل کند بگراید، مسلکی که طرحی و نقشه‌ای برای ساختمان جامعه‌ای نو و مستقل و افتخارآمیز داشته باشد و بتواند با سیستم‌های اجتماعی دنیا رقابت کند. این قشر نمی‌تواند بدون فلسفه زندگی کند، فلسفه‌ای و جهان‌بینی خاصی از جهان و سعادت و حیات و انسان می‌خواهد داشته باشد و سیستم‌های اجتماعی براساس این فلسفه می‌خواهد داشته باشد.

دین نیز جز به صورت یک مکتب و منطق مخصوص حیات و تکامل، برای او نمی‌تواند مفهوم صمیمی داشته باشد. از خصوصیات این نسل این است که طالب نو و تجدد و تغییر و تجدد سازمان‌های کهنه اجتماعی است؛ مثل پسری است که همین که بزرگ شد علاقه‌مند است که خانه مسکونی پدری را تغییر دهد، نو کند، رنگ و روغن بدهد، بناهای فرسوده را خراب کند و از نو بسازد. روح جوانی او اقتضای سازمان جوان دارد[۱۶۹].[۱۷۰]

تقاضای نسل جوان

امام صادق(ع) به مردی از اصحابش که تبلیغ می‌کرد فرمود: «عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ»، بر تو باد توجه به جوانان. در قرآن است درباره موسی(ع): ﴿فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ[۱۷۱] که تفسیر شده است به اینکه جز جوانان و کوچک‌ها، کسی به موسی(ع) ایمان نیاورد. به‌طور کلی جوان، بهتر آمادگی پذیرش دعوت‌ها را دارد. دیگران می‌کوشند تبلیغات خود را از میان نونهالان شروع کنند. آینده به جوانان تعلق دارد. کسانی که در اختیار خطبا و وعاظ قرار می‌گیرند، غالباً میانه‌سالان و کهنسالان هستند که آمادگی پذیرششان بسیار کم است؛ به خصوص باید توجه داشته باشیم که روح جوان، بلکه روح بشر عموماً برای پذیرش مسلمات دینی اگر به صورت جالب و زنده‌ای عرضه شود، آماده است[۱۷۲]. نسل جوان تقاضا و خواسته‌اش از روحانیت این است که خود را در وسط معرکه زندگی انسان‌ها و واقعیت‌های آن قرار دهد و از حاشیه‌روی اجتناب ورزد و در واقع خواسته‌اش بازگشت روحانیت به اصل و منشأ خودش است[۱۷۳].

در گذشته نیز علمای روشنفکر به مقتضیات عصر و زمان و احتیاج‌های نسل جدید آن وقت توجه داشتند و لزوم به‌کار بردن وسیله جدید و منطق نو برای هدایت مردم را احساس می‌کردند. در فقه ما نمونه‌ها از مسائل جدید می‌بینیم که در دوره‌های مختلف پیدا شده است. روشن‌ترین مصادیق استفاده متکلمان اسلامی است از فلسفه یونانی. علمای اسلام به‌تدریج معارف اسلام را در لباس فلسفی استخدام کردند و به‌تدریج این معارف جای بسیاری از سخنان ارسطو و افلاطون را گرفت[۱۷۴]. راه مبارزه با دشمنان در عرصه فرهنگی، عرضه داشتن صحیح مکتب اسلام در همه زمینه‌ها با زبان روز است. حوزه‌های علمیه ما که امروز این‌چنین شور و هیجان فعالیت اجتماعی یافته‌اند، باید به مسئولیت عظیم علمی و فکری خود آگاه گردند. باید کارهای علمی و فکری خود را ده برابر کنند. باید بدانند که اشتغال منحصر به فقه و اصول رسمی پاسخگوی مشکلات نسل معاصر نیست[۱۷۵].[۱۷۶]

احساس‌های نسل جوان

نسل جوان دارای احساس‌های فراوانی است و تفاوت‌هایی با نسل قدیم دارد که عبارت‌اند از:

  1. نسل جدید مانند نسل قدیم درها را به خودش نبسته و بیرون را با همه پیشرفت‌ها و ترقی‌ها می‌بیند و نمی‌تواند ببیند که دیگران به مقصد برسند و او هنوز آواره باشد.
  2. بی‌رودربایستی نسل قدیم سواری می‌داد و احساس نمی‌کرد؛ سنگینی بار تسلط سیاسی و اقتصادی خارجی را حس نمی‌کرد، به غارت رفتن کشورش را احساس نمی‌کرد، اما نسل جدید احساس می‌کند.
  3. شیوع جهالت و بیماری و استبداد داخلی را قدیم احساس نمی‌کرد و جدید احساس می‌کند.
  4. عدالت اجتماعی و تساوی حقوق و توزیع عادلانه ثروت و حقوق زن را قدیم حس نمی‌کرد و جدید حس می‌کند.
  5. یک عطش فکری و یک مکتب فکری که مسائل را بتواند به‌طور منطقی حل کند، قدیم لزومش را حس نمی‌کرد و جدید احساس می‌کند. در قدیم در آنِ واحد می‌شد ضد و نقیضی گفت، هم گفت: أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْرِي الْأُمُورَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا و هم گفت: هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست، إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ عَمَى البَصَر. اما در دوره جدید مکتب واحد روشن منظم می‌خواهد.
  6. قدیم دین را به هر صورت قبول می‌کرد ولو اینکه دین منطق ممات باشد، اما جدید فقط دین را به صورت منطق حیات و تکامل می‌خواهد.
  7. قدیم تسلط بلاشرط هر منطقی بود و جدید چرا و لِمَ در کارش هست.

نسل جدید از معارف الهی روگردانده‌اند و به فلسفه مادی رو کرده‌اند. فحشا و بی‌عفتی، دروغ، خیانت به وطن، دزدی‌های کلان از بیت‌المال، تجمل‌پرستی، بی‌اعتنایی به دین و آیین و سنن اخلاقی، اعتقاد به پارتی، از تمدن سطح را گرفتن، زودرنجی، اینها همه مفاسدی است که در طبقه جدید هست، روگرداندن از مسجد و منبر و روآوردن به سینما و تئاتر و تلویزیون. باید به درد این طبقه رسید و نگذاشت که ابلیس‌های آدم‌رو از این نارضایتی، از این طلب فلسفه و فکر و پناهگاه استفاده کنند. باید به احساس‌های او احترام گذاشت و ضمناً او را به بیماری‌ها و عیب‌ها و انحراف‌هایش هم که معلول رسیدگی نکردن است آگاه ساخت. باید برای آرمان‌های اجتماعی این طبقه که خوشبختانه همه آرمان‌های مقدس دینی است، همکاری کرد[۱۷۷].[۱۷۸]

چه باید کرد؟

مهم‌تر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم این است که این فکر در ما قوت بگیرد که مسئله رهبری و هدایت، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل، در زمان‌های متفاوت و در اشخاص مختلف فرق می‌کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم. فکر اساسی به این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلی و فکری، دردی که نشانه بیداری است، یعنی آن چیزی را که احساس می‌کند و نسل گذشته احساس نمی‌کرد. در گذشته درها به روی مردم بسته بود. حتی پنجره‌ها هم بسته بود. کسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجره‌ها باز شده، دنیا را می‌بینند که رو به پیشرفت است، علم‌های دنیا را می‌بینند، قدرت‌های اقتصادی دنیا را می‌بینند، قدرت‌های سیاسی و نظامی دنیا را می‌بینند؛ دموکراسی‌های دنیا را می‌بینند؛ برابری‌ها را می‌بینند، حرکت‌ها را می‌بینند، قیام‌ها و انقلاب‌ها را می‌بینند، جوان است، احساسش عالی است، و حق هم دارد، می‌گوید ما چرا باید عقب‌مانده‌تر باشیم؟ دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می‌رود و ما همین‌جور خواب باشیم یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟

نسل قدیم این چیزها را نمی‌فهمید و درک نمی‌کرد. نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بت‌پرست و ایرانِ مسلمان در یک سال و یک وقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با غرب رقابت می‌کند و ایران در این حد است که می‌بینیم؟ آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟ در قدیم سطح فکر مردم پایین بود، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا می‌شد، حالا بیشتر پیدا می‌شود. طبیعی است وقتی که فکر، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش مطرح می‌شود که قبلاً مطرح نبود. باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاج‌های فکری‌اش پاسخ گفت. نمی‌شود به او گفت برگرد به حالت عوام، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی. با یک جاهل بی‌سواد که نمی‌شود حقیقتی را به میان گذاشت. بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش پایین‌تر بود، ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغات و یک جور کتاب‌ها. اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتاب‌ها به درد نمی‌خورد، باید و لازم است اصلاح عمیقی در این قسمت‌ها به عمل آید، باید با منطق و زبان و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت.

نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پایین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف می‌زد کسی متوجه نمی‌شد و اعتراض نمی‌کرد، اما امروز یک بچه که تا حدود کلاس ۱۰ و ۱۲ درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش می‌رسد. باید متوجه افکار او بود و نمی‌شود گفت: خفه شو، فضولی نکن. در قدیم اینطور نبود، یک نفر در یک مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض می‌خواند و کسی نمی‌فهمید اینها با هم ضد و نقیض است. مثلاً یک نفر می‌گفت هیچ کاری بدون سبب نمی‌شود: أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْرِي الْأُمُورَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا[۱۷۹]. همه می‌گفتند درست است، و اگر پشت سرش می‌گفت: إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ عَمَى البَصَر[۱۸۰] و این جمله را طوری تقریر می‌کرد که اسباب، ظاهری است و حقیقت ندارد، باز هم همه تصدیق می‌کردند و می‌گفتند صحیح است.

می‌گویند تاج نیشابوری هنگامی که آمده بود به تهران، چون خوش‌آواز بود خیلی پای منبرش جمع می‌شدند، اجتماع‌های عظیمی تشکیل می‌شد. یک روز صدراعظم وقت به او گفت: حالا که اینقدر مردم پای منبر تو جمع می‌شوند تو چرا چهار کلمه حرف حسابی برای مردم نمی‌گویی و وقت مردم را تلف می‌کنی؟ تاج گفت: این مردم قابل حرف حسابی نیستند. حرف حسابی را باید به مردمی گفت که فکری داشته باشند، اینها فکر ندارند. صدر اعظم گفت: خیر، اینطور نیست. تاج گفت: اینطور است و من شرط می‌بندم و یک روز به تو ثابت می‌کنم. یک روز که صدر اعظم حضور داشت، تاج روضه ورود اهل‌بیت به کوفه را شروع کرد. اشعاری می‌خواند با آهنگ خوش و سوزناک، و مردم زیاد گریه می‌کردند. یک مرتبه گفت: آرام، آرام، آرام! همه را که آرام کرد و ساکت شدند، گفت: می‌خواهم منظره اطفال ابی‌عبدالله را در کوفه خوب برای شما بیان کنم: وقتی که اهل‌بیت وارد کوفه شدند هوا به شدت گرم بود، آفتاب سوزان مثل آتشی بر سرشان می‌بارید، اطفال تشنه بودند و در اثر تشنگی در آن آفتاب سوزان می‌سوختند، آنها را بر شترهای برهنه سوار کرده بودند، و چون زمین یخ زده بود شترها روی یخ می‌لغزیدند و بچه‌ها از بالای شتر به روی زمین می‌افتادند و می‌گفتند واعطشا! تاج این جمله‌ها را پشت سر هم می‌گفت و مردم هم محکم به سر و صورت خود می‌زدند و گریه می‌کردند. بعد که پایین آمد گفت: نگفتم که این مردم فکر ندارند؟ من در آنِ واحد می‌گویم سوز آفتاب چنین و چنان بود، باز می‌گویم زمین یخ زده بود و این مردم فکر نمی‌کنند چطور ممکن است که هم هوا اینطور گرم باشد و هم زمین یخ زده باشد. این قصه را از مرحوم آیت‌الله صدر (رضوان الله علیه) شنیدم.

به هر حال مقصودم بیان این اصل کلی است که نسل جوان، افکار و اداراکات و احساس‌هایی دارد و انحراف‌هایی؛ تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساس‌هایش رسیدگی نشود، نمی‌شود جلو انحراف‌هایش را گرفت[۱۸۱].[۱۸۲]

علل گرایش به مکتب‌های الحادی

اتفاقاً دیگران از راه شناختن درد این نسل، آنها را منحرف کرده‌اند و از آنها استفاده کرده‌اند. مکتب‌های ماتریالیستی می‌دانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکری که به سؤالاتش پاسخ بدهد؛ یک مکتب فکری به او عرضه کرد. می‌دانست که این نسل یک سلسله آرمان‌های اجتماعی بزرگی دارد و درصدد تحقق دادن به آنها است؛ خود را با آن آرمان‌ها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادی را دور خود جمع کرد با چه فداکاری و صمیمیتی! بشر همین‌قدر که به چیزی احتیاج پیدا کرد چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد به کیفیت اهمیت نمی‌دهد، هرچه پیدا کند با آن خود را سیر می‌کند. روح هم اگر به حدی رسید که تشنه یک مکتب فکری شد که روی اصول معین و مشخصی به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل جهانی و اجتماعی را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد، اهمیت نمی‌دهد که منطقاً قوی است یا نه. بشر آن‌قدرها دنبال حرف محکم و منطقی نیست، بلکه بیشتر دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالی جوابی بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود می‌دیدیم که آن حرف‌ها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجی عرضه شده بود و از این حیث خلأ وجود داشت، جایی برای خود باز کرد[۱۸۳].[۱۸۴]

نشانه رشد فکری

هر فردی با رسیدن به دوران نوجوانی به تناسب رشد قوای مغزی و شعوری‌اش، حالت سؤال پیدا می‌کند، درباره چیزهایی که دور و برش هستند سؤالاتی می‌کند. باید به سؤالاتش طبق فهم خودش جواب داد، نباید گفت فضولی نکن، به تو چه؟ خود این سؤال علامت سلامتی مغز و فکر است، معلوم می‌شود قوای معنوی‌اش رشد کرده و قوت گرفته است. همینطور است حالت جامعه اگر در جامعه یک احساس نو و ادراک نو پیدا شد، نشانه یک نوع رشد است. این هم اعلام خلقت است که احتیاج جدیدی را نشان می‌دهد. بین اینها و هوا و هوس و شهوت‌پرستی باید فرق گذاشت. نباید اشتباه کرد و اینها را هوا و هوس دانست و فوراً آیات مربوط به این موضوع را خواند که: ﴿إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ[۱۸۵]. و اگر از اکثریت اهل زمین اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه می‌سازند. ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ[۱۸۶].

و اگر حق از هواهای نفسانی آنان پیروی کند، هرآینه آسمان‌ها و زمین فاسد شوند. حال با توجه به این رشد فکری، هدایت مسلمانان، به ویژه هدایت جوانان، یک وظیفه و مسئولیت مسلّم است. این مسئولیت، مسئولیت نتیجه است نه مسئولیت وسیله. بعضی تکالیف، ساده است از راه اینکه تعبدی محض است و یک شکل خاصی را خود شارع اسلام در نظر گرفته و مردم را موظف کرده است. اما بعضی تکالیف آنقدرها تعبدی نیست، یک نتیجه بالخصوصی را خواسته و اما شکل و فرم و کیفیت مربوط است به نظر و اجتهاد و فکر عامل عمل؛ زیرا وسیله‌ها و شکل‌های مختلف وجود دارد و در هر وقت و زمان و مکانی آن وسیله و شکل بالخصوص را باید به‌کار برد. بنابراین ما باید مسئله رهبری جوانان را که نماینده یک طبقه جدید و یک طرز تفکر جدید هستند به‌طور جدی طرح کنیم. ما مسئول آینده هستیم[۱۸۷].[۱۸۸]

منابع

پانویس

  1. ساروخانی، نگاهی به جامعه‌شناسی جوانان، ۲۰–۲۱.
  2. پهلوان، جامعه‌شناسی جوانان، ۴.
  3. هاشمیان، تحقیقی دربارهٔ مسائل جوانان، ۱۳۶–۱۳۷.
  4. «خداوند همان است که شما را ناتوان آفرید آنگاه از پس ناتوانی (در شما) توانی پدید آورد و آنگاه از پس توانمندی ناتوانی و پیری پدیدار کرد؛ هر چه بخواهد می‌آفریند و او دانای تواناست» سوره روم، آیه ۵۴.
  5. «اوست که شما را از خاک سپس از نطفه و آنگاه از خونی بسته آفرید، سرانجام شما را به گونه نوزادی برآورد سپس (توان می‌دهد) تا به رشد کاملتان برسید، پس از آن تا پیر گردید- و جان برخی از شما پیش‌تر (از پیری) گرفته می‌شود- و تا به زمانی معیّن برسید و باشد که شما» سوره غافر، آیه ۶۷.
  6. «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفه‌ای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپاره‌ای به اندام یا بی‌اندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدان‌ها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار می‌داریم سپس شما را که کودکی شده‌اید بیرون می‌آوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را می‌گیرند و برخی دیگر را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون می‌بینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا می‌جنبد و برمی‌آید و هر گونه گیاه شادابی می‌رویاند» سوره حج، آیه ۵.
  7. «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  8. «و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
  9. احمدی، روان‌شناسی نوجوانان و جوانان، ۳۲.
  10. شعاری‌نژاد، روان‌شناسی رشد، ۶۰۰.
  11. احمدی، روان‌شناسی نوجوانان و جوانان، ۴۰.
  12. درویل، چه چیز به زندگی ارزش می‌بخشد، ۲۱۴.
  13. روسو، امیل، ۲۶۴.
  14. شریعتمداری، روان‌شناسی تربیتی، ۵۱۴–۵۱۵.
  15. شریعتمداری، جامعه و تعلیم و تربیت، ۱۵۴–۱۵۵.
  16. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  17. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  18. «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  19. «و چون به آب مدین رسید بر آن، گروهی را دید که (گوسفندان خود را) آب می‌دادند و کنار آنان دو زن را دید که (گوسفندان خود را از رفتن به سوی آب) دور می‌داشتند. گفت: شما چه می‌کنید؟ گفتند: ما (به گوسفندان خود) آب نمی‌دهیم تا شبانان (گوسفندان خود را از آبشخور) باز گردانند و پدر ما پیری کهنسال است. پس برای آن دو (گوسفندان را) آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم. آنگاه یکی از آن دو که با شرم گام برمی‌داشت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را فرا می‌خواند تا مزد آبی را که برای ما (به گوسفندان) دادی به تو بپردازد و چون (موسی) نزد او آمد و داستان (خود) را برای او بازگفت، (شعیب) گفت: مهراس که از گروه ستمکاران رهایی یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است. (شعیب) گفت: می‌خواهم یکی از این دو دخترم را همسر تو کنم بنابر آنکه هشت سال برای من کار کنی پس اگر ده سال را به پایان بردی خود دانی و من نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم؛ اگر خدا بخواهد مرا از شایستگان خواهی یافت. (موسی) گفت: این (قرار) میان من و شما بماند که هر یک از دو زمان را به پایان بردم بر من تجاوزی (روا) نباشد و خداوند بر آنچه می‌گوییم نگهبان است.» سوره قصص، آیه ۲۳-۲۸.
  20. طباطبایی، المیزان، ۱۶/۱۸–۲۲.
  21. کهف، ۱۳.
  22. کلینی، الکافی، ۸/۳۹۵.
  23. «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  24. «گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد» سوره انبیاء، آیه ۶۰.
  25. متقی هندی، کنز العمال، ۱۵/۷۷۶.
  26. دیلمی، اعلام الدین، ۲۹۶.
  27. مجلسی، بحار الانوار، ۱۲/۲۸۰.
  28. کلینی، الکافی، ۸/۹۳.
  29. نهج البلاغه، ن۳۱، ۴۱۲.
  30. کلینی، الکافی، ۶/۴۶–۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱/۲۲۳ و ۶۵/۴۸.
  31. طوسی، تهذیب الاحکام، ۸/۱۱۱.
  32. ابن‌حجر، الاصابهٔ، ۶/۹۸.
  33. ابن‌اثیر، اسد الغابه، ۱/۷۹–۸۰.
  34. ابن‌اثیر، اسد الغابه، ۳/۴۵۲.
  35. متقی هندی، کنز العمال، ۱۵/۷۷۶.
  36. متقی هندی، کنز العمال، ۱۵/۷۷۶.
  37. متقی هندی، کنز العمال، ۱/۲۲۲.
  38. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  39. امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۷۰ و ۱۸/۳۶۶.
  40. امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۲.
  41. امام خمینی، صحیفه، ۶/۳۵۰.
  42. امام خمینی، صحیفه، ۶/۴۹۱.
  43. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۵۰۲.
  44. امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۴۱.
  45. امام خمینی، صحیفه، ۹/۵۵۰.
  46. امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۹۱؛ ۶/۳۵۹ و ۱۸/۱۱۸.
  47. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۲۱.
  48. امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۵۱۵.
  49. امام خمینی، صحیفه، ۲/۲۲ و ۸/۳۰۰.
  50. امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۴۷؛ ۲/۲۲–۲۳ و ۲۱/۴۵.
  51. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
  52. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۷۶.
  53. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۵۳۳.
  54. امام خمینی، جهاد اکبر، ۶۰.
  55. امام خمینی، صحیفه، ۹/۴–۵.
  56. امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۰ و ۱۸/۱۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۴۵.
  57. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  58. مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۵۲۸–۵۳۰.
  59. موریس، مراحل تربیت، ۱۸۵.
  60. شریفی‌نیا، جوانی و تربیت از دیدگاه امام خمینی، ۱۳۴.
  61. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۳۹–۲۴۰.
  62. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۴۹.
  63. امام خمینی، صحیفه، ۶/۵۰۵، ۵۳۳ و ۷/۲۳.
  64. امام خمینی، صحیفه، ۹/۵۰۱.
  65. امام خمینی، صحیفه، ۸/۹۷.
  66. امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۴–۲۵.
  67. کلمز، روش‌های تقویت عزت نفس در نوجوانان، ۷۳–۷۹.
  68. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  69. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  70. امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۳۳۸–۳۳۹؛ ۱۶/۸۷ و ۲۰/۱۱۶.
  71. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۹۹؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۱۱–۲۱۲.
  72. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۵–۲۶.
  73. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۷.
  74. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۲۶ و ۲۰/۱۵۴.
  75. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۲.
  76. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۵.
  77. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۳.
  78. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۵.
  79. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۶.
  80. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۶.
  81. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.
  82. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  83. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۴۰۱–۴۰۲.
  84. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۳ و ۲۱/۹۶.
  85. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۸۰.
  86. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۳۸.
  87. امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۵۴ و ۱۲/۳۲۶.
  88. امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۹۳.
  89. امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۲۴۵.
  90. امام خمینی، صحیفه، ۶/۵۲۱.
  91. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۶۷.
  92. امام خمینی، صحیفه، ۶/۳۴۵ و ۱۳/۱۵۸.
  93. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۵.
  94. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۶.
  95. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۵.
  96. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  97. امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۵۳ و ۳/۳۰۶.
  98. امام خمینی، صحیفه، ۹/۴۶۴.
  99. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۵۵.
  100. امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۷۱، ۵۰۶ و ۶/۱۰۳–۱۰۴.
  101. امام خمینی، صحیفه، ۸/۹۴–۹۵ و ۳۹۴.
  102. امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۶۲–۲۶۳ و ۱۰/۱۹–۲۰.
  103. امام خمینی، صحیفه، ۹/۸۰ و ۲۱/۴۳۴–۴۳۵.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۹/۵۱۱–۵۱۲ و ۱۰/۸۲.
  105. امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۷۱–۱۷۲.
  106. امام خمینی، صحیفه، ۳/۷۲، ۱۰۰ و ۱۱۰.
  107. ابوالقاسم مقیمی حاجی|مقیمی حاجی، ابوالقاسم، جوان - مقیمی حاجی (مقاله)|مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  108. امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۲۰.
  109. مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۱۵۱.
  110. امام خمینی، صحیفه، ۶/۴۸۸.
  111. امام خمینی، صحیفه، ۷/۱۶.
  112. الویری، خاطرات، ۸۲–۸۳.
  113. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۰۰.
  114. امام خمینی، صحیفه، ۵/۷۸.
  115. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۳۶۰؛ ۱۵/۳۹۵ و ۱۸/۱۴۴.
  116. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۹۰–۹۱ و ۳۶۶.
  117. امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۵۳۱.
  118. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۰۴.
  119. امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۵۵؛ ۱۴/۲۸۵ و ۱۵/۳۸۶–۳۸۷.
  120. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۵۱.
  121. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  122. امام خمینی، صحیفه، ۷/۱۶۲.
  123. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۱۸.
  124. امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۰۶–۳۰۷ و ۴/۳۱.
  125. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۳۷.
  126. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۳۷–۱۳۸.
  127. امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۰.
  128. امام خمینی، صحیفه، ۹/۴–۵.
  129. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۱ و ۲۰/۱۵۶، ۴۳۷.
  130. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۴.
  131. امام خمینی، صحیفه، ۸/۳۰۰–۳۰۱ و ۹/۴–۵.
  132. امام خمینی، صحیفه، ۷/۵۴۱.
  133. امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۲۶–۳۲۷.
  134. امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۴۶–۴۴۷.
  135. کلینی، الکافی، ۲/۶۰۳.
  136. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۹.
  137. امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۳۷–۴۳۸.
  138. امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۲–۲۲۳.
  139. امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۲۳ و ۱۵/۲۴۶–۲۴۷.
  140. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۶۳ و ۲۱/۹۶–۹۷.
  141. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۹۸–۹۹.
  142. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۵۸۹.
  143. امام خمینی، صحیفه، ۲/۲۵۵، ۲۸۸، ۳۴۶ و ۳/۱۱۴.
  144. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۱.
  145. امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۹–۳۰.
  146. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۴۲–۲۴۳.
  147. مقیمی حاجی، ابوالقاسم، مقاله «جوان»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۱۸۵ – ۱۹۳.
  148. «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست» سوره تحریم، آیه ۶.
  149. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۰۴.
  150. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۳۱۰.
  151. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۰۴.
  152. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  153. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۰۷.
  154. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۷۷.
  155. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۴، ص۴۷۲.
  156. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۷۹.
  157. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۰۶.
  158. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۲۹۵.
  159. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۰.
  160. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۲۹۶.
  161. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۲.
  162. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۱۹۹.
  163. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۳.
  164. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۱۹۶.
  165. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۴.
  166. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۲۹۶.
  167. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۷.
  168. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۳۱۱.
  169. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۲۹۷.
  170. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۸۹.
  171. «اما هیچ کس (سخن) موسی را باور نکرد جز فرزندانی از قوم وی» سوره یونس، آیه ۸۳.
  172. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۴، ص۱۲۷.
  173. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۶۲.
  174. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۳۰۸.
  175. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۸۷.
  176. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۹۰.
  177. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۳۱۲.
  178. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۹۲.
  179. خداوند ابا دارد که کارها را جز از راه اسباب، عملی سازد.
  180. چون قدر آید دیده کور شود.
  181. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۲۳.
  182. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۹۳.
  183. مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص۲۲۴.
  184. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۹۷.
  185. «و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی می‌کشانند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
  186. «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
  187. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد، ج۲، ص۳۱۰.
  188. رضوانی‌نسب، عباس، جوان ص ۹۸.